نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه اجتماعی، پژوهشگاه علوم انتظامی و مطالعات اجتماعی، تهران، ایران

2 گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران.

چکیده

     ورود مدرنیته و فرهنگ نوین اروپایی به جامعۀ ایرانی در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تأثیراتی بر جای گذاشت و این ساختارها را دستخوش تغییر و دگرگونی کرد. بخش بزرگی از این تغییرات در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی و به‌ویژه در سبک زندگی و آداب ‌و رسوم معاشرتی جامعۀ ایرانی روی داد. یکی از این وجوه آداب احوال‌پرسی و به‌ویژه نماد دست دادن بود. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی بر آن است به این پرسش پاسخ دهد که دست دادن به عنوان نمادی از احوال‌پرسی و تعاملات انسانی به شیوۀ مدرن و «سبک فرنگی» از چه زمانی در جامعۀ ایرانی رواج یافت و چه دلالت‌هایی را به همراه آورد؟ یافته‌های پژوهش حاضر نشان می‌دهد که به دنبال تعاملات فرهنگی با اروپاییان و رواج فرهنگ و آداب غربی، دست دادن به سبک فرنگی از عهد ناصری در ایران رایج گردید و در شیوه و کیفیت دست دادن و دلالت‌های مفهومی و معنایی آن دگرگونی‌های مهمی رخ داد. در مفهوم جدید، دست دادن به کنشی عام تبدیل شد و از موقعیت­ها و اشخاص و مناسبت‌های خاص به سطح اجتماعی عام‌تری راه یافت.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

Transformation of Iranian Social Customs during the Qajar Period (A Case Study of the New Style of Handshake)

نویسندگان [English]

  • Reza Bigdelo 1
  • Zeynab Ahmadvand 2

1 FacultyAssistant Professor of History Department, Faculty Member of Policing Sciences and Social Studies Research Institute, Tehran, Iran.

2 History Department, Faculty of Letters and Human Sciences, Urmia University, Urmia, Iran.

چکیده [English]

The arrival of modernity and the new European culture in Iranian society had an impact on political, social and cultural structures and caused these structures to undergo certain changes. A large part of these changes affected the social and cultural sphere, especially the lifestyle and etiquette of Iranian society. One of the customs that went through change was the greeting, especially the tradition of shaking hands. This article aims to investigate the arrival, acceptance and significance of the new handshake as a sign of the modern and Western (so-called Farangi) style of greeting and human interaction using the descriptive-analytical method. The results show that following cultural interactions with Europeans and the spread of Western culture and customs, the Western-style handshake became popular in Iran from the Naserid period onward and the nature of the manner of handshake and its conceptual and semantic implications changed significantly. In this new way, the handshake became a common practice and it transformed from an etiquette reserved for special occasions and individuals into a wide-ranging social practice.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Handshake
  • Social customs
  • Iranian society
  • Qajar
  • Modernity

مقدمه

 دست انسان عضو بسیار مهمی در نمادسازی است. دست‌ها بیشتر از صورت و دیگر اعضای بدن نمایانگر احساسات درونی انسان هستند.[1] چنانکه امروزه دست دادن انسان‌ها با یکدیگر به نمادی از آداب معاشرت و ردوبدل احساسات انسانی در جامعه تبدیل شده است. در بسیاری موارد نحوۀ دست دادن بازنمایندۀ جایگاه طبقاتی، احساسات متقابل، سبک زندگی و روحیات فردی و اجتماعی مردمان است. دست دادن شکل تکامل‌یافته‌ای از ارتباطات غیرکلامی انسان‌هاست که با گسترش ارتباطات به نمادی جهانی در تعاملات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است. دست دادن ژست/حرکت و نمادی جسمانی است که حامل لایه‌های فرهنگی و معانی و مفاهیمی است که بسیاری از موقعیت‌های فردی، اجتماعی و سیاسی را بدون آن نمی‌توان درک کرد. هرچند هنوز هم برخی از فرهنگ‌ها در مقابل همگانی شدن دست دادن برای احوال‌پرسی و خداحافظی و دلالت‌های دیگر آن مقاومت می‌کنند و نیز دست دادن بسته به شرایط مکانی و فرهنگی می‌تواند دارای معانی متفاوتی باشد، اما به یک حرکت جسمانی شایع در سطح فرهنگ جهانی تبدیل شده است. همچنین دست دادن در عرصۀ اجتماعی به مفهوم و نمادی برای انتقال احساسات و نگرش‌ها و نیز نشان دادن برابری یا نابرابری موقعیت اجتماعی و پایگاه طبقاتی تبدیل گردیده است.

علاوه بر این، دست دادن در عرصۀ سیاست و دیپلماسی به نمادی بسیار اثرگذار و معنی‌دار بدل شده است. دیدار و تماس ما با دیگران با دست دادن شروع می­شود و پایان هر گفت­وگوی ما با دست دادن است. در اصطلاح اجتماعی دست دادن را در آغوش گرفتن کوچک نیز می‌نامند.[2] مردم با دست دادن به یکدیگر سلام می‌کنند، ارتباط برقرار می‌کنند و خداحافظی می‌کنند. در واقع دست دادن نوعی ابراز محبت و صمیمیت است. در حالت دست دادن احساسات ما مثل میزان علاقه‌مندی یا بی‌توجهی، ناراحتی، اعتماد به نفس و غیره به‌راحتی به دیگری منتقل می­شود. در زمان همه­گیری بیماری کوید 19 علاوه بر بهداشت و سلامتی انسان‌ها، آداب معاشرت و رسوم احوال‌پرسی و به عبارت دقیق‌تر فرهنگ دست دادن نیز دچار بحران شد. با این بحران ما دریافتیم که رسم دست دادن تا چه حد در بین ما انسان‌ها به امری شایع و روزمره بدل و معاشرت‌های ما تا چه اندازه به آن وابسته شده است. در اوج همه‌گیری کرونا حتی این احتمال داده شد که پایان این رسم فرا رسیده است، اما بلافاصله بعد از کم شدن این بیماری، دوباره دست دادن در معاشرت‌ها رواج یافت و این نشان می‌دهد که این شیوه از احوال‌پرسی تا چه پایه دارای دلالت‌های متعدد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که بدون آن امکان بروز این معانی و مفاهیم کاهش می‌یابد و یا از بین می‌رود.

امروزه در بیشتر کشورهای جهان رسم دست دادن مهم‌ترین و بدیهی‌ترین شیوه و کنش در معاشرت و تعاملات به شمار می‌رود و بیشترین کاربرد و معنی و مفهوم را داراست. شکل امروزی دست دادن به این ترتیب است که دو دست در هم گره می­خورند و تکان داده می‌شوند. در اکثر کشورهای انگلیسی‌زبان و البته دیگر کشورها، هنگام سلام و خداحافظی و در موارد متعدد دیگر این نماد به کار می‌رود.[3] تبدیل شدن رسم دست دادن به نمادی مهم و پرکاربرد و دارای مفاهیم و دلالت‌های گوناگون در واقع پدیده­ای مدرن است.

آداب و رسوم دیدار و احوال‌پرسی، از جمله دست دادن، به­عنوان نماد مهم فرهنگی می‌تواند به یکی از موضوع‌های مطالعاتی در تاریخ فرهنگی تبدیل شود. با توجه به اهمیت و دلالت‌های عمدۀ آداب دست دادن در زندگی امروزه، دگرگونی این نماد را می‌توان نوعی تحول در کلیت سبک زندگی تعبیر کرد. در ایران دست دادن پیشینه­ای طولانی دارد و مصافحه به­عنوان آیینی دینی دارای ارزش و جایگاهی مشخص در فرهنگ ایرانی است. البته طبق بررسی‌هایی که انجام شد، فرض بر این است که سابقۀ این شیوۀ احوال‌پرسی از دورۀ ناصرالدین ‌شاه فراتر نمی‌رود. بنابراین، پرسش تحقیق این است که دست دادن به­عنوان شیوه­ای از احوال‌پرسی و معاشرت از چه زمانی مطرح شد و چه دلالت‌هایی را به همراه آورد؟

در باب پیشینة پژوهش باید گفت مقالۀ مستقل و منسجمی دربارۀ موضوع دست دادن در فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی نمی‌توان یافت. در آثاری که به موضوع زبان بدن و مهندسی بدن و تاریخ بدن انسان پرداخته­اند، به کنش‌های بدنی انسان از جمله دست دادن و پیشینۀ این کنش‌ها و حرکات از منظر دلالت‌های مفهومی توجهی نشده است. در آثار و منابعی که در مورد شیوۀ معاشرت ایرانیان نوشته شده، دست دادن امری بدیهی و مرسوم پنداشته شده که همواره به شکل امروزی وجود داشته است. در مقالۀ «آیین احترام در زمان هخامنشیان و ساسانیان» از معینی‌سام (1391) به نماد دست در ادای احترام در ایران باستان اشاره شده، اما نشانه‌ای از اینکه دست دادن در این دوران رواج داشته یا نه، داده نشده است. در کتاب ادبیات عامیانۀ ایران؛ مجموعه مقالات دربارۀ افسانه‌ها و آداب و رسوم ایران اثر محجوب و ذوالفقاری (1401) در مورد شیوه و معانی دست دادن مطلبی نیامده‌ است. در پایان‌نامه‌هایی چون «بررسی آداب و رسوم اجتماعی ایران در دورۀ ناصرالدین‌ شاه قاجار» (1399)، «بازتاب زندگی ایرانیان در سفرنامه‌های عصر ناصری» (1397)، «آداب و رسوم و سنن ایران عصر قاجار از دیدگاه سفرنامه‌ها و خاطرات اروپاییان» (1391) و «آداب و رسوم ایرانیان عهد قاجار» (1398) با وجود اینکه شیوۀ معاشرت، دیدار و مهمانی‌های ایرانیان توصیف شده، به موضوع دست دادن آنها اشاره‌ای نشده است.

در زبان انگلیسی آثاری چند دربارۀ چگونگی دست دادن افراد با یکدیگر دیده می‌شود. هرمان رودنبورگ و جی. ان. برمر، دو تن از مورخان تاریخ فرهنگی، در اثری با عنوان  A Cultural History of gesture(1991) چگونگی رواج دست دادن به سبک جدید را در تاریخ اجتماعی ـ فرهنگی اروپا مطالعه و بررسی کرده‌اند. اثر دیگر مرتبط با موضوع، مقالۀ An Anthropology of the Handshake (2020) است که رسم دست دادن را از منظر انسان‌شناسی بررسی کرده و در مقدمه، بسیار کوتاه، به پیشینۀ آن پرداخته است.

با توجه به موضوع، روش این پژوهش از نوع پژوهش‌ تاریخی است که به صورت توصیفی ـ تحلیلی و از طریق گردآوری داده‌ها به روش کتابخانه‌ای و اسنادی تدوین گردیده است. در نگاه تأویل‌گرایانه و معناکاوانه، فرهنگ چیزی جز نظام معناها یا نمادهای معنادار یا معانی نمادین نیست. در همین زمینه، تاریخ فرهنگی عمدتاً علمی تفسیری است که هدف آن یافتن معانی است. بنابراین، وظیفۀ اصلی تاریخ‌نگارِ فرهنگی استخراج معانی و نه قوانین علت و معلولی در تبیین است. پژوهشگر در این روش به تحلیل معانی و نمادها می‌پردازد و می‌کوشد مورد مطالعه را همچون یک متن تفسیر کند. در این رویکرد چیزی برای اثبات کردن وجود ندارد. برخلاف روش‌های کمی در علوم اجتماعی، در این روش هدف شناخت بخش کوچکی از کل یک فرهنگ است، شناخت پدیدارهای فرهنگی که نه قابل اندازه‌گیری هستند و نه قابل تعمیم. به همین علت تفسیر در اینجا در ریزترین و ظریف‌ترین موارد به کار گرفته می‌شود.

 

  1. چهارچوب نظری

 به اعتقاد پیتر برک یکی از دلایل مهم همگرایی تاریخ و نظریۀ اجتماعی، مطالعۀ تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی سریع و فزاینده‌ای است که مورخان و جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان را وادار کرده است این تغییرات را در طول زمان و به صورت تاریخمند مطالعه کنند. از جمله برآیندهای این همگراییِ بین‌رشته‌ای تاریخ فرهنگی است. تاریخ فرهنگی با رویکردی بین‌رشته‌ای دو حوزۀ اصلی علوم انسانی یعنی تاریخ و فرهنگ را در تعامل با یکدیگر قرار داده و اهمیت فرهنگ را بیش از پیش برجسته و دارای اهمیت کرده است. به بیان دیگر، در تاریخ فرهنگی فرهنگ نه متغیر وابسته که متغیری مستقل است. تاریخ فرهنگی، به­عنوان بخشی از فرایند چرخش فرهنگی، به معنای اهمیت یافتن فرهنگ در دانش‌های مختلف انسانی و اجتماعی مانند علوم سیاسی، جغرافیا، جامعه‌شناسی، اقتصاد، روان‌شناسی و مطالعات فرهنگی است. رویکرد چرخش فرهنگی از نظریۀ انتخاب عقلانی رفتارهای حاکم بر علم اقتصاد، جامعه‌شناسی و علوم سیاسی به تأثیر ارزش‌های فرهنگیِ گروه‌ها بر رفتارهای کارگزاران تغییر یافته است.[4] در تاریخ فرهنگی مطالعۀ نمادین فرهنگ جایگاهی ویژه دارد. در این رویکرد بینش‌های فرهنگی از تلقی جامع تیلوری از فرهنگ آغاز گردیده و دوره‌هایی را پشت سر گذاشته تا سرانجام به نگاه‌های تأویل‌گرایانه و تفسیرگرایانه از فرهنگ رسیده است. در این دیدگاه فرهنگ چیزی جز نظام معنا یا نمادهای معنادار یا معانی نمادین نیست. بنابراین، تاریخ فرهنگی به تاریخ شناخت این معانی تبدیل شده است.[5] این نمادها به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه در هر جایی، از هنرها گرفته تا زندگی روزمره، وجود دارند. بدین ترتیب، به نظر می­رسد نقطۀ مشترک مورخین فرهنگی این باشد که تمام آنها با امر نمادین و تفسیر امر نمادین درگیرند.[6] براساس این دیدگاه، کلیفورد گیرتز فرهنگ را «الگوی تاریخی انتقال­یافتۀ‌ معنا تعریف می‌کند که در قالب نمادها تجسم یافته و نظامی از ادراکات موروثی است که در اشکال نمادین بیان شده و به­واسطۀ آن، انسان‌ها با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند و شناخت و ایستارها و یا نگرش‌هایشان در مورد زندگی را تداوم و یا گسترش می‌دهند.»[7] شهرت گیرتز به دلیل رویکرد خاصی است که وی به فرهنگ دارد و آن را با روش‌شناسی ویژه‌ای منتقل می­کند:

مفهوم فرهنگ از نظر من یک مفهوم معنایی است و من همچون وبر بر این باور هستم که انسان جانوری است که درون تار و پودهایی معنایی که خود آن را بافته معلق است. به باور من آن تار و پودها فرهنگ هستند و تحلیل آنها نمی‌تواند براساس یک علم تجربی و در جست­وجوی قوانین انجام گیرد، بلکه از طریق علم تفسیری و در جست­وجوی معنی انجام می‌گیرد.[8]

برای تبیین چگونگی سرایت کنش دست دادن و همگانی و جهانی شدن این شیوه در دیدارهای افراد و تبادل معانی و احساسات به نظر می­رسد رویکرد اشاعه‌گرایی[9] از قابلیت بیشتری برخوردار باشد. براساس این رویکرد می‌توان گفت فرهنگ و از جمله خلقیات و روحیات و آداب معاشرت از طریق انتشار و انتقال از یک جامعه به جامعۀ دیگر تحول می‌یابد. بنابراین، با روی آوردن یک واحد ملی و تمدنی به یک حوزۀ جغرافیایی و ملی دیگر بخشی از روحیات و خلقیات آنها نیز منتقل می­شود. تحولات فرهنگی ـ رفتاری و خلق‌وخوهای نوپدیدِ گروه‌های اجتماعی را در ایران سده‌های اخیر می‌توان طبق نظریۀ اشاعه توضیح داد؛ اینکه چگونه با توسعۀ بازرگانی، رفت‌وآمدها و ارتباطات که از قرن نوزدهم آغاز شد، طرز تفکر و روحیات ایرانیان در عصر جدید متحول شد و در ابعادی گسترده‌تر، عمیق‌تر و پیچیده‌تر تداوم یافت.[10] نقطۀ عزیمت محوری این نظریه، تأمل در تغییرات فرهنگی از یک ‌سو و توجه به شباهت‌های فرهنگی از سوی دیگر است. به عبارت دیگر، پرسش اساسی این است که چرا پدیده‌های فرهنگی تغییر می‌کنند و به چه صورتی تغییر می‌کنند؟ اشاعه‌گرایی تغییر را عموماً ناشی از تأثیرپذیری از محیط بیرونی می‌داند که از خِلال هم‌جواری یا انتقال، پدیده‌های فرهنگ مبدأ را به محیط مقصد می‌رساند. اشاعه‌گرایان کمتر به توانایی فرهنگ‌ها در کشف و ابداع باور دارند و بیشتر بر قابلیت آنها در تقلید و فرهنگ‌پذیری تأکید می‌کنند. بنابراین، پیش از آن­که به سراغ قوانین زایش و تطور درونی پدیده‌های فرهنگی بروند، در جست­وجوی قوانین حرکت و جابه‌جایی زمانی ـ مکانی این پدیده‌ها هستند. تاریخ و جغرافیا از ابعاد بسیار مهم رویکرد اشاعه‌گرایی هستند. پدیده‌ها از یک طرف در پهنۀ جغرافیا در حرکت‌اند و از طرف دیگر بر محور زمان قرار دارند که در این صورت حرکت از خلال تاریخ‌گذاری و تعیین عمر پدیده‌ها مشخص می‌گردد.[11] اشاعه‌گرایی، با تأکید بر محدودیت ابداع‌ها، تماس و هم‌جواری فرهنگ‌ها را دلیل تغییر فرهنگی می‌داند.[12] به سخن دیگر، در اشاعه‌گرایی به عامل خلاقیت و نیز تنوع فرهنگی جوامع کمتر توجه می‌شود و بیشتر تقلیدگری افراد و جوامع از یکدیگر مد نظر واقع می‌شود.

 

  1. دست دادن در سنت فرهنگی اروپاییان

هرچند در جوامع اروپایی، از دورۀ باستان تا دوران جدید، دست دادن همواره امری شناخته­شده و کمابیش معمول بوده، معنی و میزان تکرار آن متفاوت بوده است. مورخان اروپایی پیشینۀ دست دادن را به فرهنگ یونان نسبت می­دهند. در سنگ­برجسته‌ها و سنگ قبرهای یونانی دست دادن انسان‌ها با هم دیده می‌شود. هومر، در ایلیاد و اودیسه، دست دادن را در معنای اعتماد کردن برای اجرای تعهد به کار می­برد. در جهان رومی دست دادن بیشتر معنی توافق صلح‌آمیز را تداعی می‌کرده است. براساس بسیاری از گزارش‌ها، در اروپای سده‌های میانه دست دادن با هدف انتقال نیات صلح‌آمیز در میان مردان مسلح رایج بوده است. آنها با جلو بردن کف دست راست مسلح نبودن خود را نشان می­دادند.[13] همچنین در بازرگانی و دادوستد دست دادن به معنای توافق در معامله یا پایبندی به تعهدات در بده­بستان‌ها بوده است. همچنین دست دادن نشانۀ سوگند وفاداری بوده است.[14]

تا قرن نوزدهم هنوز دست دادن به­مثابۀ یک نماد و کنش معمول و همگانی در محافل نخبگانی جامعۀ انگلستان رایج نبود. مطالعات عمیق هرمان رودنبورگ دربارۀ کتابچۀ آداب معاشرت نخبگان آن زمان نشان می­دهد که آداب دست دادن در سال 1850م خارج از حوزۀ دوستی تلقی می‌شد. در این قرون در کشورهای مختلف اروپایی، از جمله هلند، تعظیم کردن و برداشتن کلاه در دیدارها نشانۀ احترام بین افراد بود. فرقۀ پیوریتنِ کوئیکر (Quaker) که عمدتاً در انگلستان، هلند و پنسیلوانیا طرفدارانی داشت، در ترویج دست دادن به­عنوان نماد سلام و دوستی پیشگام بود. این فرقۀ پروتستانی که هدف خود را بازگشت به سادگی و بی‌آلایشی مسیحیت تعریف کرده بود، عملاً قواعد و آداب رایج احترام و معاشرت چون تعظیم را نقض کرد و دست دادن را به­عنوان نماد دوستی و آداب شهروندی مطرح ساخت.[15] اعضای این فرقه خواهان کنار گذاردن ساختار سلسله‌مراتبی جامعه و معاشرت برابرانه با افراد بودند. گویا این گرایش واکنشی بود به وضعیت اجتماعی و ساختار سلسله‌مراتبی قرون 16 و 17 که نتیجۀ آن رشد انضباط حاکم بر بدن و رسمی بودن زیاد در رفتار و معاشرت بود.[16] گمان می‌رود دست دادن ابتدا در انگلستان رایج شد، زیرا در فرانسه، در نیمۀ اول قرن نوزدهم، دست دادن پدیدۀ جدیدی بود. به دنبال آن در روسیه و دیگر کشورهای اروپایی نیز دست دادن معمول شد. برای نمونه تورگنیف در کتاب پسران و پدران در سال 1859م می‌نویسد که پاول پترویج انگلوفیل به شیوۀ اروپایی دست می‌دهد. در ابتدای قرن بیستم دست دادن به­عنوان رسمی جدید تا دربار چین هم رسوخ کرد.[17] بدین ترتیب، دست دادن به نماد و رسمی مهم در تعامل و معاشرت انسان‌ها در دوران کنونی تبدیل شد.

 

  1. دست دادن در پیشینۀ تاریخی جامعۀ ایران

 در سنت تاریخی و فرهنگی سرزمین ایران، دست دادن هرچند امری کمابیش شناخته شده بود، شیوع و کاربرد امروزی را نداشت. هرودت دربارۀ آداب و رسوم ایرانیان باستان موقع دیدار همدیگر می‌نویسد که اگر هم‌طبقه باشند لب‌های یکدیگر را می‌بوسند و اگر کسی از نظر طبقه اندکی پایین‌تر باشد گونه‌اش را برای گرفتن بوسه جلو می‌برد. فرودستان نیز در مقابل بزرگان کرنش می‌کنند.[18] هرودت و دیگر مورخین یونانی اشاره‌ای به دست دادن ایرانیان به هنگام دیدار با یکدیگر ندارند و آن را جزئی از آداب معاشرت ایرانیان نمی‌دانند. از این گزارش‌ها می‌توان چنین برداشت کرد که دست دادن در ایران باستان رواج نداشته است.

در ایران دورۀ اسلامی نیز در منابع دینی، ادبی و تاریخی از سنت دست دادن با عنوان «مصافحه» یاد شده است. مصافحه بیشتر سنتی دینی بود که در بین علما و بزرگان دین رواج داشت. علامه محمدباقر مجلسی مصافحه را به معنی دست یکدیگر را گرفتن و معانقه را به معنای دست در گردن یکدیگر افکندن دانسته و هر دو را از سنت‌های دینی مسلمانان و عملی ثواب تلقی کرده است.[19] علاوه بر این، در منابع اسلامی احادیثی در مورد ارزش‌ مصافحه روایت شده است. برای مثال امام محمدباقر (ع) می­فرمایند: «شما را در مصافحه کردن مثل ثواب آنهایی است که در راه خدا جهاد می‌کنند.»[20] باز در حدیثی دیگر می­فرمایند: «هر دو نفر مؤمنى که با هم دست ‏بدهند، دست‏ خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که‏ طرف مقابل را بیشتر دوست ‏بدارد.»[21] نیز امام صادق (ع) می­فرمایند: «هنگامی‌که دو برادر دینى به هم مى‏رسند و با هم دست مى‏دهند، خداوند با نظر رحمت‏ به آنان مى‏نگرد و گناهانشان آن‌سان که برگ‏ درختان مى‏ریزد، فرو می‌ریزد تا آنکه آن دو از هم جدا شوند.»[22]

با وجود این، در جامعۀ ایران بعد از اسلام، دست دادن معانی و دلالت‌های دیگری نیز داشته است. در برخی از منابع از دست دادن در معنای ادای احترام و اظهار دوستی یاد شده است. هنگامی که همام‌الدّین تبریزی فهمید فردی که با وی در حمام صحبت می‌کند شیخ مصلح‌الدّین سعدى است، با وی دست داد و مصافحه کرد. شیخ را به خانه برد و پسر خویش را به او سپرد تا تربیت نماید.[23]

براساس روایت‌های تاریخی، در بین حکام، بزرگان و اکابر ایرانی نیز دست دادن به نشانۀ احترام وافر در دیدارها رواج داشته است: «سلطان بایزید از سمند خوش‌رفتار به زیر آمده با شاه دین‌پناه [شاه‌تهماسب] مصافحه نمود. آن‌گاه به اتفاق به درگاه درآمدند و در جنب یکدیگر نشستند.»[24] همچنین روملو روایت می‌کند که یکی از علمای عصر شاه‌تهماسب، «امیر غیاث‌الدین منصور بن امیر صدرالدین محمد شیرازى، از روى جامعیت حکمت علمى و عملى، ثالث معلمین بود... جناب میرزا مرض آتشک محترز بودند و از آن جهت از جمیع اهل عالم متنفر گشته بود و دست به دست هیچ فردى از افراد انسانى نمى‌رساند به ملاحظۀ آنکه مبادا آتشک داشته باشد. اگر گاهى ارادۀ مصافحه به اکابر و اعالى نمودى دست بر آستین کشیده مصافحه کردى.»[25] در موردی دیگر آمده: «حضرت شهریارى (آقا محمدخان)، نواب حسینقلى‌خان برادرزادۀ ارجمند خود را براى احترام نواب شاهرخ به استقبال مأمور فرمود و قدغن نمود که اگر جناب میرزا مهدى بر شاهرخ مقدم است براى رضاى رسول خدا (ص) از اسب پیاده شده، با او مصافحه کند و اگر شاهرخ مقدم است چون به او رسید، سواره با او مصافحه کنند.»[26]

در بعضی مواقع، دست دادن نماد اظهار لطف شاه یا بزرگی در حق زیردستان بوده است: «چون برمک پیش سلیمان [بن ‌عبدالملک] آمد او را دست داد. از رنج راه بپرسید و بسیار نیکویی گفت.»[27] «انوری را خدایگان جهان پیش خود خواند و دست داد و نشست.»[28]

علاوه بر این، دست دادن نمادی برای نشان دادن وفاداری و تجدید بیعت بوده است: «از راه عقیدت و اخلاص پیش آمده با ایشان مصافحه نمود و به تجدید، یک‌جهتى و دولت‌خواهی و سربازى و جان‌سپارى خود را به منصۀ ظهور رسانید.»[29] در مواردی هم نمادی از مرید شدن و دست در دست هم نهادن به نشانۀ عهد و پیمان و بیعت و قبول و رضایتمندی بوده است. همچنین دست دادن به معنی رضا دادن به کاری یا پیروی از کسی بوده است: «دست‌های راست دادند دست دادنی از روی رضا و رغبت.»[30] در تاریخ بیهقی آمده است: «گفت دست مرا ده و عهد کن. دست بدو دادم و پیمان کردم. دستم نیک بفشرد.»[31] بنابراین، دست دادن، به‌جز بیعت، نماد پیمان بستن و تعهد بوده است.

در برخی از منابع از دست دادن عروس و داماد در پیمان ازدواج سخن گفته شده است: «زمانی که خاقان مرحوم مهد علیای دوم را به ولیعهد مبرور دست به دست مى‌دادند، فرموده بودند این وصلت به وصیت و فرمودۀ شاهنشاه شهید است.»[32]

در بعضی دوره‌ها، دست دادن به‌عنوان نمادی برای خداحافظی در بین ایرانیان مرسوم بوده است: «برادر کلان چند قدمى که راند برگشت، گفت: ما دستورى داریم که کسى را که گسیل مى‌کنیم مصافحه مى‌کنیم. دست در بغل درآورد و کاغذ درهم‌پیچیده‌ای در کف دست من نهاد و برادر میانه و خرد نیز بر همین اسلوب برادر و شاگرد را مصافحه کردند.»[33] در بیانی دیگر، دست دادن و دست خود را در دست دیگری گذاشتن و فشردن علامت سلام و دوستی بوده است. دست دادن در معنی اظهار عشق و دلدادگی نیز به کار رفته است. صاحب آنندراج گوید: «بعضی از بزرگان چون می‌خواهند که تفرجی بکنند یا راهی بروند کسی را که مقرب بلکه همسر خویش می‌دانند دست بر دستش گذاشته راه می‌روند یا آنکه دست خود را به دست او داده که تو دستگیر من شو و شرم دست گرفتن نگهدار.»[34] به ‌علاوه، دست دادن نمادی برای دادوستد، توافق در معاملات و بیع دادن بوده است.

 از این تفاسیر معلوم می­شود در گذشته دست دادن و مصافحه مرسوم بوده است، ولیکن به نظر می‌رسد با آن نوع دست دادن که بعدها در دورۀ قاجاریه به تقلید از فرهنگ اروپایی به بخشی از آداب معاشرت ایرانیان مبدل می‌شود و امروزه نیز به شکل گسترده در جامعۀ ایرانی رواج دارد، متفاوت بوده است.

 

  1. شیوۀ احوال‌پرسی و کنش دیداری ایرانیان در دورۀ قاجار

در فرهنگ ایرانیان، دست دادن در مناسبت‌ها و موقعیت‌های خاص رایج بود، اما در دیدارها و احوال­پرسی‌ها و موارد دیگر شایع و همگانی نبود. در نوشته‌های تاریخی اشاره‌ای به دست دادن ایرانیان در مهمانی‌ها و دیدارها نشده است. برای نمونه شاردن آداب و رسوم احوال‌پرسی و مهمانی ایرانیان را در عصر صفویه با جزئیات تمام شرح می­دهد، اما به دست دادن در دیدارها و مهمانی‌ها اشاره‌ای نمی‌کند. او در مورد آداب دید و بازدید ایرانیان می‌نویسد:

هنگام دیدار و پذیرایى از افراد هم‌شأن و هم‌طبقۀ خود یا آنان که شخصیت و پایۀ برتر دارند تعارفات و احترامات بیشتر به جا مى‌آورند. وقتى که وارد مى‌شوند به آنان خوشامد مى‌گویند و پیش از آنها نمى‌نشینند و آن‌گاه که مجلس به پایان مى‌رسد، پس از همه از در بیرون مى‌روند... وقتى کسى به بازدید شخصیت بزرگى که در تالار خانه‌اش آمادۀ پذیرایى نشسته مى‌رود رسم بر این است که آرام و بى‌صدا وارد اتاق مى‌شود، در اولین جاى خالى بر پا مى‌ایستد، پاهایش را کنار هم جفت مى‌کند، دست به سینه مى‌ایستد، سرش را اندکى پایین مى‌گیرد، نگاهش را مترصد اجازۀ نشستن مى‌کند و همین‌که با اشارۀ دست و سر چنین اجازه‌اى به او داده شد مى‌نشیند. اما اگر بزرگ‌ترى به دیدن کسى رفت صاحب‌خانه به ‌محض دیدن وى از جا برمى‌خیزد، به‌ سوی وى پیش مى‌رود و چنین مى‌نماید که به پیشبازش روان شده است. در موقع ورود افراد هم‌مقام صاحب‌خانه نیم‌بلند مى‌شود و اگر مادونى درخور احترام بر او وارد شود فقط از جاى خود مى‌جنبد و چنان مى‌نماید که قصد برخاستن داشته است. حاضران در مجلس هنگام ورود کسى به تالار نباید از جاى خود برخیزند مگر آنکه صاحب‌خانه به احترام وى از جا بلند شود، یا سبب خاصى برخاستن ایشان را ایجاب کند.[35]

این شیوۀ احوال‌پرسی تا اواسط دوران قاجاریه تداوم داشته است. سفرنامۀ گاسپار درویل از حیث توجه به فرهنگ و زندگی و جزئیات آداب و رسوم ایرانی اهمیت فراوان دارد. درویل که به همراه هیئت ژنرال گاردان برای تعلیمات نظامی مستشاری به ایران می­آید و در سال‌های 1812-1813م در ایران حضور دارد، دربارۀ آداب احوالپرسی ایرانیان با جزئیات تمام توضیح می­دهد، اما هیچ اشاره­ای به دست دادن بین آنها نمی‌کند: «وقتی یکی از ایرانیان وارد مجلسی می‌شود با تبحر تمام سلام‌علیکم می‌گوید و سپس به چپ و راست و تنها با سر تعظیم می‌کند و صاحب‌خانه مهمان را با خوش‌آمدید استقبال می‌کند.»[36] بنجامین نیز روایت مشابهی نقل می‌کند و از دست دادن میزبان و مهمان صحبتی به میان نمی­آورد.[37]

براساس گزارش پولاک، در دیدار نوروزی و تحویل سال در دربار که سلام نوروزی منعقد می‌شد، دست دادن معمول نبود و شاه با کسی دست نمی‌داد. حاضران در مراسم سلام که اغلب رجال و اشراف و دیوانیان بودند، دست‌های خود را گود و عیدی دریافت می­کردند و سپس به علامت سپاس دستان خود را به قلب و پیشانی می‌فشردند.[38] یکی دیگر از گردشگران اروپایی که ویژگی‌های آداب و معاشرت ایرانیان را با دقت تمام شرح داده، هنری موزر است. این فرد سوئیسی که به استخدام دولت روسیه درآمده بود، با ریزبینی تمام مناطق آسیای میانه و ایران را در عصر ناصری سیاحت و در سفرنامۀ خود گزارش کرده است. وی مراسم بار یافتن به حضور شاه را در تهران به­روشنی توضیح داده است: «ما به اتفاق وزیر امور خارجه از سالون عبور کرده و سه مرتبه تعظیم معمولی را به جای آوردیم و سپس من در پهلوی نمایندۀ دولت روسیه نشستم.»[39] بنجامین، سفیر مختار امریکا، نیز در بار یافتن به حضور ناصرالدین ‌شاه تنها می­گوید که در برابر شاه تعظیم کرده و سر فرود آورده است.[40]

عزیزالسلطان ملیجک ثانی در شرح خاطرات روزانۀ خود در زمان مظفرالدین شاه در روز شنبه 21 شهر شعبان‌المعظم 1320ق می‌نویسد: «سوار شدم رفتم درب خانه. توی اتاق شاه رسیدم. خیلی شلوغ بود. تعظیم کردم.»[41] در خاطرات روزانۀ پنجم رمضان 1320 نیز شیوۀ دیدارش مشابه است: «رفتم درب اندرون پیاده شدم. شاه رسیدند. تعظیم کردم.»[42] در مواقع مهم نیز که به حضور شاه رسیده، ذکری از دست دادن با شاه نکرده، بلکه اذعان می­دارد که پای شاه را بوسیده است. برای نمونه در دوم ربیع‌الاول 1323 می‌نویسد: «بدرقۀ سفر فرنگ شاه رفتم تا مهرآباد. پای مبارک مقدس شاهانه را بوسیدم.»[43] در برگشت شاه از فرنگ نیز تنها به بوسیدن پای شاه اشاره کرده است.[44]

با وجود این، در برخی از منابع دورۀ قاجاریه از دست دادن و مصافحۀ ایرانیان در عید نوروز صحبت شده است، ناصرالدین ‌شاه در خاطراتش می‌نویسد: «بعد رفتیم سر درب شمس‌العماره، امین‌السلطان بود. صحبت کردیم. بعد تماشاى کوچه را کردیم. مردم رخت نو پوشیده با هم مصافحه مى‌کردند.»[45] پولاک در شرح مراسم نوروز ایرانیان عصر ناصری می‌نویسد:

در نوروز که جشن بزرگ و عمومی همۀ ملت به شمار می‌رود، از صبح خیلی زود جمعیت در تمام کوچه‌ها و میدان‌های عمومی در جنب‌وجوش است. همه جامۀ نو دربردارند. آشنایانی که با هم روبه­رو می‌شوند دست یکدیگر را می‌فشارند و با فریاد «عید مبارک» همدیگر را در آغوش می‌کشند. کسی که زیردست است در حالی که با دو دست خود یک دست ارباب یا حامی‌اش را در دست می‌گیرد تبریک می‌گوید و جواب تبریکش را می‌گیرد.[46]

 

  1. رواج دست دادن به سبک فرنگی

از منظر اشاعه‌گرایی، دوران سلطنت ناصرالدین ‌شاه عصر نفوذ و رواج بی‌سابقۀ مظاهر و فرهنگ تمدن غربی در مقایسه با سال‌ها و دهه‌های گذشته است. بی­تردید مسافرت‌های شاه به اروپا در این باب تأثیرگذار بود. خود شاه در آوردن مظاهر تجدد به کشور جرئت زیادی به خرج می‌داد.[47] رواج لباس و یونیفورم، میز و صندلی، شیرینی، غذا و نوشیدنی­های فرنگی، ایجاد صنایع و کارخانجات، رواج علوم فرنگی، چراغ برق، ورزش و ساز و رقص‌های فرنگی، انتشار روزنامه و کتب و بسیاری موارد دیگر در واقع نشانۀ قدم گذاردن در راه مدرنیزاسیون و عرفی‌گرایی بود. بنابراین، تمدن فرنگی نه­تنها از طریق ساخت کارخانه و ورزش و غذا خوردن بلکه از لحاظ فکری و فرهنگی نیز با تأسیس فراموش‌خانه، نشر روزنامه و علوم جدید، ساخت مدارس غربی چون دارالفنون و نظام جدید، ایجاد دارالشوری، بانک، بریگاد قزاق، پلیس و غیره به­تدریج در ساختار سیاسی، نظامی، اجتماعی، دیوانی و فرهنگی ایران رخنه کرد.[48] از نوشته‌های اعتمادالسلطنه برمی‌آید که در این عصر فرهنگ و رفتار اجتماعی نیز تحت تأثیر آورده‌های فرنگ قرار داشت. چنانچه اعتمادالسلطنه از عواقب آن نگرانی و تشویش دارد: «فرنگی‌بازی عقاید را سست کرده و نمی‌دانم این از برای ملت و دولت ایران خوب است یا بد؟»[49]

فرنگی‌بازی و فرنگی­مآبی اصطلاحاتی هستند که در متون تاریخی و فرهنگی این عصر بسیار تکرار می‌شوند. در نوشته­های عین‌السلطنه نمودهای زیادی از فرنگی‌مآبی و رسوخ فرهنگ و آداب فرنگی دیده می‌شود. از جمله در خاطرات سال 1306ق او آمده است: «در منزل نایب‌السلطنه کامران میرزا شام فرنگی خورده شد.»[50] رسم «کرت» یا کارت گذاشتن برای دعوت یا خداحافظی[51]، تربیت فرزندان به شیوۀ فرنگ[52]، ساختن خانه‌ها به سبک فرنگی و طراحی هال در آن[53]، مهمانی دادن به سبک فرنگی[54] و بسیاری دیگر از مظاهر فرهنگ و آداب فرنگی در این عصر دیده می­شود، به طوری که عین‌السلطنه از زیاد شدن تعداد فرنگی‌ها در تهران دچار تشویش می‌شود و با نگاهی انتقادی می‌نویسد: «رونق بازارها و مساجد افتاد. خداوند عمری دهد سال آینده شورش بیش از امسال خواهد بود و فرنگی‌مآبی زیادتر خواهد بود.»[55] در فرنگی­مآبی گاه خود شاه گوی سبقت را از دیگران می‌ربود: «شاه پس از آنکه از سفر فرنگ آمده غذا را سر میز به سبک فرنگی‌ها مى‌خورد. لیکن خیال دارد که دوباره به سبک ایران برگرداند.»[56]

شاه در سفرهای خارجی به فرنگ و روس، به شیوۀ فرنگی با امپراتورها و امپراتریس‌ها و برخی افراد دیگر دست می‌دهد و در واقع می‌توان گفت در این سفرها با این رسم آشنا می­شود و آن را تمرین می‌کند. مسلماً این کنش برای او تازگی و اهمیت داشته است. چنانکه در خاطراتش از آن با تأکید یاد می‌کند: «با اعلیحضرت امپراتور [روس] دست دادیم، تعارف کردیم و با ایشان از جلو صف قشونى که حاضر در گارد بودند گذشتیم و اعلیحضرت امپراتور آنها را معرفى نمود. بعد نواب ولیعهد و شاهزادگان و پسرهاى امپراتور و تمام خانوادۀ سلطنت روس را که با اعلیحضرت امپراتور آمده بودند، معرفى نمودند. با همه دست دادیم و تعارف کردیم.» در جای دیگری باز می‌نویسد: «در ساعت نه چیزى هم بالاتر امپراتور و امپراتریس وارد طالار بزرگ ما شده با هم از اطاق خودمان بیرون آمده با امپراتور دست دادیم، با امپراتریس [هم دست] دادیم.»[57] به نظر می­رسد دست دادن کنشی مهم و غیرمعمول در نظر شاه بوده که با تأکید آن را در خاطراتش نگاشته است. در طی سفر به انگلستان هم در دیدارهای رسمی به آن اشارۀ خاص دارد:

بعد از اندکى توقف سوار کالسکه شده سِر درومندولف و امین‌السلطان هم پیش من نشستند. باز اطراف راه جمعیت زیادى ایستاده بودند هورا می‌کشیدند. اندکى نگذشت که به عمارت ییلاقى لرد سالزبورى رسیدیم. خودش جلو راه ایستاده بود. ما پیاده شدیم با او دست دادیم و به اتفاق سوار کالسکه شده راندیم. درب عمارت و باغ خیلى جاى باصفایى است. از کالسکه بیرون آمدیم. زوجۀ لرد سالزبورى در باغ حاضر بود. با او دست دادیم. بعد زوجۀ نواب ولیعهد ملاقات شدند. با ایشان هم دست دادیم و وارد باغ شدیم.[58]

در خاطرات سفر او به آلمان هم آمده است: «امپراتور آلمان سواره پیش آمد. با هم در کالسکه ایستاده دست دادیم. تعارف کردیم. بعد رفتیم در نقطه­[اى] که وسط میدان بود ایستادیم. فوج حرکت کرد.»[59]

همچنین در سفرنامۀ عزالدوله، برادر ناصرالدین ‌شاه که در معیت شاه به اروپا سفر می­کند، به رسم دست دادن در معاشرت‌ها و دیدارها تأکید شده و این کنش به نحو مشخصی برجسته‌ شده است. او در بازدید از آلمان می‌نویسد: «در آنجا محض ورود، قبلۀ عالم همراهان را معرفی فرمودند و با پادشاه دست دادم.»[60] در سفرنامۀ او به روسیه در سال 1300ق و ملاقات‌های وی با امپراتور و مقامات روسیۀ تزاری نیز به نحو بارزی به دست دادن با آنها اشاره شده است: «در ساعت شش به کاخ کرملین به مهمانی اعلیحضرت رفتم. در اتاق اول که مخصوص شاهزادگان بود، حاضر شده و با اغلب شاهزادگان دست داده صحبت کردیم. تا اعلیحضرت امپراتور تشریف آوردند. امپراتریس هم با اعلیحضرت یک مرتبه داخل شدند. با همه دست دادند و اظهار محبت فرمودند.»[61] عزالدوله می‌نویسد در موقع خداحافظی هم امپراتور دست داد: «اعلیحضرت امپراتور و امپراتریس دست داده وداع فرمودند.»[62] عزالدوله در اثر خود به­کرات به دست دادن با مقامات روسیه اشاره کرده است.[63] به نظر می‌رسد این تأکید بر دست دادن به معنای مورد لطف امپراتور قرار گرفتن و نشان دادن تمایزهایی است که در ایران آن روزگار هنوز معمول نبوده است. دست دادن عزالدوله با امپراتور روس تا حدی در خور توجه بوده که طاهرخان افتخار مقدم که در هیئت همراه عزالدوله حضور داشته، در سفرنامۀ خود بدان اشاره کرده است: «امپراتور با حضرت والا دست داده و احوال‌پرسی کرد.»[64] به نظر می‌رسد روسیه، به دلیل نزدیکی سرزمینی با ایران و نیز مراودات سیاسی و بازرگانی زیادی که بین ایران و این کشور در عصر قاجار وجود داشت، در اشاعۀ آداب دست دادن در مقامات ایرانی نقش بارزی داشته است.

اعتمادالسلطنه در خاطراتش می­آورد: «نایب‌السلطنه [کامران میرزا] به سبک فرنگیان دستی به من داد. من هم دستشان بوسیدم.»[65] در موردی دیگر می‌نویسد: «وزیر اعظم (امین‌السلطان) به من تفقدی کرد و به سبک فرنگی‌ها دستی داد.»[66] در موردی دیگر می‌نویسد: «بعد عزیزالسلطان را جلو خواستند و به قاعدۀ فرنگی دست به او دادند.»[67] همۀ موارد فوق از رواج کنشی جدید خبر می­دهند، کنشی که البته تا آن زمان سابقه نداشته است.

عین‌السلطنه در خاطرات خود از روزگار ناصرالدین‌ شاه، که از منظر زمانی، موضوعی و محتوایی نزدیکی زیادی به خاطرات اعتمادالسلطنه دارد، به رواج دست دادن به سبک فرنگی اشاراتی کرده است. از جمله در سال 1308ق می‌نویسد: «عصر به خانۀ شارژدافر انگلیس رفتیم، به تماشای کریس‌موس تری (درخت کریسمس). داخل اتاق مزین شدیم. امین‌السلطان و مشیرالدوله و پسر مشیرالدوله بودند. با مستر کندی دست داده و با خانم دست داده، خدمت امین‌السلطان رفتم. با ایشان هم به رسم فرنگی‌ها دست دادیم.»[68] در خاطرات سال 1307ق آورده است: «در منزل شارژدافر انگلیس من شخصی فرنگی دیدم که کلاهی شبیه به کلاه‌های ایرانی بر سر گذاشته به او دست دادم... وی نواب شیرازی بود که فرنگی‌مآب شده و به طریقۀ آنها لباس پوشیده و حرف می‌زند.»[69] از موارد فوق چنین برداشت می‌شود که دست دادن نماد فرنگی‌مآبی، اروپایی­گری و به عبارتی مدرن شدن محسوب می‌شده است.

به نظر می‌رسد دست دادن در دیدارهای دیپلماتیک در اواخر قاجار عمومیت بسیار یافته باشد. عبدالله مستوفی در شرح سفر انگلستان می­نویسد:

همین که به هتل برگشتیم، ژنرال اسلید به سفیر کبیر گفت الآن یک مساژ (پیام) خاصى از طرف اعلیحضرت پادشاه براى جناب عالى خواهد رسید. حامل آن هم لرد شامبلان (پیشخدمت­باشى شاه) است. ما تازه لباس رسمى را کنده لباس عادى را پوشیده و در سالن عمومى سفارت جمع شده بودیم که لرد شامبلان جوان بسیار خوش‌قامت و برازندۀ زیبا وارد شد. مشیرالملک تمام قامت برخاست و روبه­روى پیام‌آور شاه ایستاد، به هم دست دادند، با هم نشستند، ما ایستاده و دایره دور آنها ساخته بودیم.[70]

 

نتیجه‌گیری

 از وظایف مهم تاریخ فرهنگی مطالعۀ تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی سریع و فزاینده‌ است که مورخان و جامعه­شناسان و انسان­شناسان این تغییرات را در طول زمان و به صورت تاریخمند بررسی می­کنند. یکی از این موارد که با تغییر در شیوه و دلالت‌های معنایی و دامنۀ تکرار به نماد مهمی برای معاشرت و تبادل احساسات انسانی در جامعۀ ایرانی تبدیل شده، دست دادن است. امروزه دست دادن عمدتاً جایگاه طبقاتی، احساسات متقابل، سبک زندگی و روحیات فردی و اجتماعی مردمان را بازنمایی می‌کند و به کنشی مهم در عرصۀ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در سطح جهانی تبدیل شده است. این پژوهش با هدف پاسخ به این پرسش صورت گرفت که دست دادن به‌عنوان نمادی از احوال‌پرسی و تعاملات انسانی ایرانیان به شیوۀ مدرن از چه زمانی مطرح شد و چه دلالت‌هایی را به همراه آورد؟ نتایج پژوهش با مراجعه به متون تاریخی، ادبی و شخصی ایرانیان چنین نشان می‌دهد که دست دادن در دوران ماقبل مدرن ایرانیان کنشی با دلالت‌های مفهومی خاص بوده است. دست دادن یا مصافحه نماد عشق و دلدادگی، احترام، عهد و پیمان و خداحافظی محسوب می‌شد، اما این کنش در مواقع خاص و مهم عمدتاً کنشی نخبگانی بود و به‌عنوان امری معمول و با دامنۀ تکرار زیاد دیده نمی‌شد. به دنبال تعاملات فرهنگی با اروپاییان و رواج فرهنگ و سبک زندگی غربی، دست دادن از عهد ناصری به­عنوان سبک و قاعده­ای فرنگی در ایران رواج یافت. این کنش ابتدا در بین نخبگان دولتی و سپس در بین عامۀ مردم به‌تدریج هویدا شد و در شیوه و کیفیت دست دادن و دلالت‌های مفهومی و معنایی آن دگرگونی‌های مهمی رخ داد. در معنا و کنش جدید، دست دادن به کنشی عام تبدیل شد و از موقعیت و اشخاص و مناسبت‌های خاص به سطح اجتماعی عام‌تری راه یافت. تا پیش از آن در دست دادن از هر دو دست استفاده می‌شد، اما در این زمان دیگر تنها با دست راست دست داده می­شد. دامنۀ معانی خاص و محدود آن بسیار گسترش یافت و سطح وسیعی از معانی و مفاهیم را دربرگرفت. این کنش در واقع نشان می‌داد که ساختار سلسله‌مراتبی جامعه رو به دگرگونی است و فاصلۀ مراتب و طبقات از منظر اجتماعی و ذهنی فرسوده شده است. نماد دست دادن در واقع نشانگر مدرن شدن، اروپایی شدن، امروزی شدن یا به عبارت مرسوم «فرنگی­مآب» شدن افرادی بود که با این کنش می‌خواستند نشان دهند از جهان سنت گذاشته و وارد جهان مدرن شده‌اند. در واقع این نماد اروپایی‌گرایانه طلیعۀ جریان فرهنگی جدیدی در جامعۀ ایرانی بود که توانست در جریان فرهنگی نسبتاً یکپارچۀ سنتی شکافی پدیدار سازد، شکافی که تا به امروز همچنان جامعه را به دو جریان کلان غرب‌گرا و سنت‌گرا تقسیم کرده است.

 

 

[1]. D. B. Givens, Nonverbai dictionary of gestures, signs and body language cues (Washington: Center for Nonverbal Studies Press, 2002), p. 7.

 

[2]. پویا ودایع، مهندسی زبان بدن (تهران: نسل نواندیش، 1393)، ص 37.

[3]. آلن پیس، باربارا پیس، چگونه با زبان بدن حرف می‌زنیم؟ ترجمۀ آذر محمودی و محسن جده‌دوستان (تهران: نشر اشاره، 1382)، ص 58.

 

[4]. نعمت‌الله فاضلی، تاریخ فرهنگی ایران مدرن (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1393)، ص 44.

[5]. پیتر برک، تاریخ فرهنگی چیست؟ ترجمۀ نعمت‌الله فاضلی و مرتضی قلیچ (تهران: پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، 1389)، مقدمۀ مترجمان، ص 15.

[6]. همان، ص 31.

[7]. همان، ص 70.

[8]. ناصر فکوهی، تاریخ اندیشه و نظریه‌های انسان‌شناسی (تهران: نشر نی، 1381)، ص 256.

 

[9]. Diffusionism

[10]. مقصود فراستخواه، ما ایرانیان؛ زمینه‌کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی (تهران: نشر نی، 1394)، ص 52.

[11]. فکوهی، ص 145.

[12]. همان.

[13]. Bjmark Oxland, “An Anthropology of the Handshake”, Anthropology Now, 12:1 (2020), p. 39.

https://doi.org/10.1080/19428200.2020.1761216.

[14]. Ibid, p. 40.

[15]. J. N. Bremmer and H. Roodenburg, A cultural history of gesture (Holand: university of Groningen, 1991), p. 153.

[16]. Ibid, p. 177.

[17]. Ibid.

[18]. هرودت، تاریخ هرودت، ترجمۀ مرتضی ثاقب‌فر، ج 1 (تهران: اساطیر، 1389)، ص 164.

[19]. محمدباقر مجلسی، حلیه ‌المتقین (بی‌جا: انتشارات اسلامیه، بی‌تا)، ص 239.

[20]. همان، ص 241.

[21]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2 (قم: انتشارات اسوه، 1375)، ص 179.

[22]. همان، ص 183.

[23]. محمدکاظم بن محمد اسرار تبریزی، منظر الاولیاء (در مزارات تبریز و حومه)، (تهران: مجلس شورای اسلامی، 1388)، ص 232.

[24]. حسن روملو، احسن التواریخ، ج 3 (تهران: اساطیر، 1384)، ص 1415.

[25]. همان، ص 1282.

[26]. حسن بن حسن فسایی، فارسنامۀ ناصری، ج ۱ (تهران: امیرکبیر، 1382)، ص 663.

[27]. https://www.vajehyab.com/dehkhoda, ذیل «دست دادن»

[28]. همان.

[29]. محمد یوسف واله اصفهانی، خلد برین (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372)، ص 84.

[30]. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، شرح خلیل خطیب رهبر، ج 2 (تهران: نشر مهتاب، 1401)، ص 561.

[31]. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، شرح خلیل خطیب رهبر، ج 2 (تهران: انتشارات هیرمند، 1376)، ص 315.

[32]. احمد میرزا قاجار، تاریخ عضدی (بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا)، ص 49.

[33]. محمود بن عبدالجلیل واصفی، بدایع ‌الوقایع، ج ۲ (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1349)، ص 342.

[34]. همان.

[35]. ژان شاردن، سفرنامۀ شاردن، ترجمۀ اقبال یغمایی، ج 2 (تهران: توس، 1372)، ص 769.

[36]. گاسپار دروویل، سفرنامۀ دروویل، ترجمۀ جواد محیی (تهران: انتشارات نیک‌فرجام، 1388)، ص 92.

[37]. س. ج. و. بنجامین، ایران و ایرانیان، ترجمۀ محمدحسین کردبچه (تهران: انتشارات جاویدان، 1362)، ص 80.

[38]. ادوارد یاکوب پولاک، ایران و ایرانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری (تهران: خوارزمی، 1388)، ص 257.

[39]. هنری موزر، سفرنامۀ ترکستان و ایران، ترجمۀ علی مترجم (تهران: انتشارات سحر، 2536)، ص 255.

[40]. بنجامین، ص 150.

[41]. غلامعلی‌خان عزیزالسلطان (ملیجک ثانی)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش محسن میرزایی، ج 1 (تهران: انتشارات زریاب، 1376)، ص 316.

[42]. همان، ص 323.

[43]. همان، ص 767.

[44]. همان، ص 820.

[45]. ناصرالدین‌ شاه، روزنامۀ خاطرات ناصرالدین ‌شاه در سفر سوم فرنگستان (تهران: انتشارات رسا، 1371)، ص 22.

[46]. پولاک، ص 258.

[47]. عباس امانت، قبلۀ عالم؛ ناصرالدین‌ شاه قاجار و پادشاهی ایران، ترجمۀ حسن کامشاد (تهران: نشر کارنامۀ مهرگان، 1383)، ص 539.

[48]. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، ج 1 و 2 (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1389)، ص 126 و 697.

[49]. همان، ص 971.

[50]. قهرمان میرزا عین‌السلطنه سالور، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار و مسعود سالور (تهران: اساطیر، 1374)، ص 251.

[51]. اعتمادالسلطنه، ص 330.

[52]. همان، ص 863.

[53]. همان، ص 348.

[54]. همان، ص 739.

[55]. عین‌السلطنه، ص 375.

[56]. عبدالحسین سپهر، مرآت الوقایع مظفری، ج ۱ (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1376)، ص 535.

[57]. ناصرالدین ‌شاه، روزنامۀ خاطرات ناصرالدین‌ شاه در سفر سوم فرنگستان (تهران: رسا، 1371)، ص 153 و 59.

[58]. همان، ص 227.

[59]. همان، ص 222.

[60]. عبدالصمد میرزا سالور عزالدوله، سفرنامۀ عبدالصمد میرزا سالور به اروپا، به کوشش مسعود سالور (تهران: نشر نامک، 1374)، ص 220.

[61]. همان، ص 310.

[62]. همان، ص 314.

[63]. همان، ص 315- 318 و 329 و 349.

[64]. افتخار نظام، سفرنامه، به کوشش مسعود سالور (تهران: نشر نامک، 1374)، ص 368.

[65]. اعتمادالسلطنه، ص 270.

[66]. همان، ص 830.

[67]. همان، ص 868.

[68]. عین‌السلطنه، ص 331.

[69]. همان، ص 223.

[70]. عبدالله مستوفی، ‌شرح زندگانی من، ج ۲ (تهران: زوار، 1384)، ص 195.

 

احمد میرزا قاجار. تاریخ عضدی. بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
اسرار تبریزی، محمدکاظم بن محمد. منظر الاولیاء (در مزارات تبریز و حومه)، تهران: مجلس شورای اسلامی، 1388.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان. روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، 1389.
افتخار نظام. سفرنامه، به کوشش مسعود سالور، تهران: نشر نامک، 1374.
امانت، عباس. قبلۀ عالم؛ ناصرالدین ‌شاه قاجار و پادشاهی ایران، ترجمۀ حسن کامشاد، تهران: نشر کارنامۀ مهرگان، 1383.
برک، پیتر. تاریخ فرهنگی چیست؟ ترجمۀ نعمت‌الله فاضلی و مرتضی قلیچ، تهران: پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، 1389.
بنجامین، س. ج. و. ایران و ایرانیان، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران: انتشارات جاویدان، 1362.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین. تاریخ بیهقی، ج 2، تهران: انتشارات هیرمند، 1376.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین. تاریخ بیهقی، شرح خلیل خطیب رهبر، ج 2، تهران: نشر مهتاب، 1401.
پولاک، ادوارد یاکوب. ایران و ایرانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، 1368.
پیس، آلن و پیس، باربارا. چگونه با زبان بدن حرف می‌زنیم؟ ترجمۀ آذر محمودی و محسن جده دوستان، تهران: نشر اشاره، 1382.
دروویل، گاسپار. سفرنامۀ دروویل، ترجمۀ جواد محیی، تهران: انتشارات نیک‌فرجام، 1388.
روملو، حسن. احسن التواریخ‌، ج 3، تهران: اساطیر، 1384.
سپهر، عبدالحسین. مرآت الوقایع مظفری، ج ۱، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1386.
شاردن، ژان. سفرنامۀ شاردن، ترجمۀ اقبال یغمایی، تهران: توس، 1372.
عزالدوله، عبدالصمد میرزا سالور. سفرنامۀ عبدالصمد میرزا سالور به اروپا، به کوشش مسعود سالور، تهران: نشر نامک، 1374.
عزیزالسلطان (ملیجک ثانی)، غلامعلی‌خان. روزنامۀ خاطرات، به کوشش محسن میرزایی، ج 1، تهران: انتشارات زریاب، 1376.
عین‌السلطنه، قهرمان میرزا سالور. روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار و مسعود سالور، تهران: اساطیر، 1374.
فاضلی، نعمت‌الله. تاریخ فرهنگی ایران مدرن، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1393.
فراستخواه، مقصود. ما ایرانیان؛ زمینه‌کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی، تهران: نشر نی، 1394.
فسایی، حسن بن حسن. فارسنامۀ ناصری، ج ۱، تهران: امیرکبیر، 1382.
فکوهی، ناصر. تاریخ اندیشه و نظریه‌های انسان‌شناسی، تهران: نی، 1381.
کلینی، محمد بن یعقوب. اصول کافی، ج 2، قم: انتشارات اسوه، 1375.
مجلسی، محمدباقر. حلیه ‌المتقین، بی‌جا: انتشارات اسلامیه، بی‌تا.
مستوفی، عبدالله. ‌شرح زندگانی من، ج ۲، تهران: زوار، 1384.
موزر، هنری. سفرنامۀ ترکستان و ایران، ترجمۀ علی مترجم، تهران: انتشارات سحر، 2536.
ناصرالدین ‌شاه، روزنامۀ خاطرات ناصرالدین ‌شاه در سفر سوم فرنگستان، تهران: رسا، 1371.
واصفی، محمود بن عبدالجلیل. بدایع ‌الوقایع، ج ۲، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1349.
واله اصفهانی، محمد یوسف. خلد برین، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372.
ودایع، پویا. مهندسی زبان بدن. تهران: نسل نواندیش، 1393.
هرودت. تاریخ هرودت، ترجمۀ مرتضی ثاقب‌فر، تهران: اساطیر، 1389.
Bremmer, J. N. and Roodenburg, H. A cultural history of gesture, Holand: university of Groningen, 1991.
Givens, D. B. Nonverbai dictionary of gestures, signs and body language cues, Washington: Center for Nonverbal Studies Press , 2002.
https://www.vajehyab.com/dehkhoda
Oxland, Bjmark, “An Anthropology of the Handshake”, Anthropology Now, 12:1, 2020,  pp. 39-44 (https://doi.org/10.1080/19428200.2020.1761216).