نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار گروه مطالعات غرب اسیا و افریقا، دانشکده مطالعات جهان، دانشگاه تهران، تهران، ایران.

چکیده

   این مقاله با بررسی چندوجهی دلایل و چگونگی مهاجرت تاریخی بلوچ­های ایرانی به شرق آفریقا، درصدد است تصویری کلی از وضعیت گذشته و حال ایرانیان مهاجر به شرق آفریقا و نحوۀ تطبیق آنها با محیط جدید ترسیم نماید. سؤالات اصلی مقاله عبارت­اند از: چه عواملی موجب مهاجرت بلوچ­ها به منطقۀ شرق آفریقا شد؟ و حضور آنها چه تأثیری بر بومیان این منطقه داشت و بالعکس؟ فرضیۀ مقاله این است که جمعیت بومی شرق آفریقا از بلوچ­ها به گرمی استقبال و با آنها روابط دوستانه­ای برقرار کردند. چارچوب نظری مقاله براساس نظریۀ «الگوی فرهنگ­پذیری تعاملی و شاخص یکپارچگی در مدل فرهنگ‌پذیری» پروفسور ریچارد بورهیس، استاد رشتۀ روانشناسی اجتماعی دانشگاه کبک کانادا، است. نویسنده با بهره­گیری از روش تحلیل محتوای کیفی همراه با تحلیل منابع تاریخی و مطالعات میدانی (و مشاهدات عینی)، تأثیر و تأثرات متقابل فرهنگی مهاجران بلوچ و بومیان شرق آفریقا را بررسی می­کند. در عین حال، نتایج متقابل فرهنگی و اجتماعی حاصل از اقامت بلوچ‌ها در شرق آفریقا به­عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

The Migration of Iranian Baluchis to East Africa: A Successful Paradigm for the Persistence of Identity and Cultural Interaction

نویسنده [English]

  • Amirbahram Arabahmadi

Associate Professor, Department of West Asia & Africa, University of Tehran, Tehran, Iran.

چکیده [English]

The aim of this article is to draw an overall picture of the past and present situation of Iranian Baluchis in East Africa and the way they adapt to the new environment, based on an examination of various aspects of the reasons and ways of migration. Identifying the reasons for Baluch migration to East Africa and the impact of their presence on the indigenous population (and vice versa) are the main objectives of this article. The hypothesis of the article is that the indigenous population of East Africa welcomed the immigrants and established an amicable relationship with them. The theoretical framework of this article is based on the “interactive theory of acculturation and integration index in acculturation model” by Richard Bourhis. The author has attempted to examine the cultural interaction between Baluch immigrants and East African natives through qualitative content analysis, analysis of historical sources and field research as well as personal observations. The bilateral socio-cultural consequences of Baluch immigration to East Africa are considered as independent variables

کلیدواژه‌ها [English]

  • Baloch people
  • Africa
  • Iran
  • immigration
  • culture

مقدمه

یکی از مهاجرت­های مهم در تاریخ ایران که به­رغم تأثیرات نسبتاً چشمگیر آن هنوز مورد توجه بسیاری از محققان قرار نگرفته، مهاجرت گروهی از بلوچ­های ایرانی به کشورهای منطقۀ شرق آفریقا از طریق خلیج­فارس و اقیانوس هند است که از اواسط قرن هفدهم آغاز گردید. اقلیت نسبتاً بزرگ و منسجم بلوچ­ها در کشورهای منطقۀ شرق و جنوب شرق آفریقا که اکنون جمعیتی در حدود 25000 نفر را دربرمی­گیرند، در ابتدا سربازان و جنگجویان سلاطین عمانی حاکم بر زنگبار بودند و بعدها به کارآفرینانی موفق تبدیل شدند. بلوچ­های ایرانی­تبار در حال حاضر، در مقایسه با جامعۀ بومی، درآمد نسبتاً بالایی دارند و با وجود اقامت طولانی در این منطقه همچنان ویژگی­های قومی و نژادی خود را حفظ کرده­اند.

این مقاله با تکیه بر منابع موجود و مطالعات میدانی و مشاهدات شخصی نویسنده درصدد است به شناسایی و بررسی دلایل مهاجرت بلوچ­ها به مناطق شرق آفریقا و نحوۀ تعامل آنها با بومیان بپردازد و به این پرسش­ها پاسخ دهد که چه عواملی موجب مهاجرت بلوچ­ها به منطقۀ شرق آفریقا شد و حضور آنها چه تأثیری بر بومیان منطقه داشت و بالعکس. علاوه بر آن، نویسنده تلاش کرده است این فرضیه را که «بلوچ­ها با جمعیت بومی کشورهای شرق آفریقا روابط دوستانه­ای برقرار کردند و به­عنوان بخشی از جامعۀ بومی این منطقه پذیرفته شدند» به گونه­ای مناسب و مستدل به اثبات رساند. نتایج سیاسی و فرهنگی اقامت بلوچ­های ایرانی­الاصل در کشورهای کنونی کنیا، اوگاندا، تانزانیا (و برخی کشورهای دیگر این منطقه) نیز به­عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته شده­اند. چارچوب نظری این پژوهش مبتنی بر نظریۀ «الگوی فرهنگ­پذیری تعاملی و شاخص یکپارچگی در مدل فرهنگ‌پذیری» پروفسور ریچارد بورهیس استاد رشتۀ روانشناسی اجتماعی دانشگاه کبک کانادا است. براساس نظریۀ دکتر بورهیس، استراتژی یکپارچگی رویکردی تطبیقی است که به موجب آن شهروندان جامعۀ میزبان بر این باورند که مهاجران حق دارند به ­طور همزمان میراث فرهنگی خود را حفظ کنند و به موازات آن شاخصه­هایی از فرهنگ ملی جامعۀ میزبان را نیز بپذیرند.[1]

نویسنده در این مقاله، براساس روش تحلیل محتوای کیفی و با جمع­آوری، دسته­بندی و تحلیل نظام­مند اطلاعات و مستندات موجود و مطالب استخراج­شده می­کوشد اصالت داده­های گردآوری­شده را به گونه­ای علمی تفسیر نماید و عینیت نتایج به­دست­آمده را به اثبات رساند. به موازات آن، با بهره­گیری از روش تحقیق میدانی در کشورهای کنیا و تانزانیا بخشی از داده­های کیفی مورد نیاز را جمع­آوری و تجزیه و تحلیل می­کند. در مورد ادبیات تحقیق، شایان ذکر است با وجود جمعیت تقریباً بیست و پنج هزار نفری بلوچ­ها در کشورهای منطقۀ شرق آفریقا، این موضوع تاکنون در محافل علمی داخل کشور به­ صورت مستقل بررسی نشده است. در منابع فارسی فقط عرب احمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، مقالات ارزشمندی درخصوص بلوچ­ها تألیف کرده است. در منابع انگلیسی نیز اطلاعات چندانی در مورد بلوچ­های مهاجر به شرق آفریقا وجود ندارد و صرفاً در برخی از کتب و مقالات مطالبی در مورد این اقلیت ایرانی­الاصل به چشم می­خورد. برای مثال می­توان به کتاب نسیم گرم بلوچستان و شرق آفریقا[2]، نوشتۀ جعفر کادو، و مقالات «یادداشت­هایی دربارۀ حضور آسیایی­ها در امتداد ساحل سواحیلی در طول قرن نوزدهم»[3] و «مکران، عمان و زنگبار: کریدور فرهنگی سه پایانه­ای در غرب اقیانوس هند»[4] اثر پروفسور نیکولینی، استاد دانشگاه کاتولیک رم، و «بلوچ­های آفریقای شرقی: پویایی جذب و ادغام»[5] نوشتۀ پروفسور عبدالعزیز لوزی، استاد دانشگاه اوپسالا سوئد، اشاره کرد. بنابراین، نویسنده تلاش کرده است در این مقاله با شناسایی و گردآوری منابع معتبر که بخشی از آن حاصل مطالعات میدانی نویسنده در کشور تانزانیا و مصاحبه با برخی از بلوچ­های ایرانی­تبار ساکن این کشور است، مطالب موجود در مورد این اقلیت پویا و منسجم ایرانی را به گونه­ای جامع تنظیم و تدوین نماید. دست­مایه قرار دادن موضوع بلوچ­های ایرانی­تبار مقیم کشورهای تانزانیا، کنیا و اوگاندا که آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی ـ بلوچی خود را طی چند قرن همچنان حفظ کرده­اند، سویۀ نوآورانۀ این مقاله محسوب می­گردد.

 

دلایل اصلی مهاجرت بلوچ­ها به شرق آفریقا

در تاریخ کهن سرزمین سیستان و بلوچستان، مردمان بلوچ عمدتاً به دلیل فقر و فاقۀ عمومی، طبیعت ناسازگار استان و دلایل دیگری از جمله بروز برخی بلایای طبیعی مجبور به مهاجرت به کشورهای اطراف و گاه اقالیم دوردست شده­اند. یکی از دلایل مهمی که همواره بلوچ­ها را مجبور به مهاجرت به کشورهای دیگر ساخته، آب و هوا و طبیعت خشک استان سیستان و بلوچستان است که از دیرباز همیشه مشکلاتی را برای بومیان پدید آورده است.[6] علاوه بر این، وجود فرصت­های محدود برای توسعۀ فعالیت­های کشاورزی، کمبود آب، قحطی­های گاه به گاه و خشکسالی­های مقطعی که منجر به از بین رفتن تدریجی چراگاه­های گله­ها و زمین­های کشاورزی شده است، از دیگر دلایل اصلی مهاجرت بلوچ­ها به کشورهایی مانند هند، ترکمنستان، عمان و شرق آفریقا در ادوار مختلف تاریخی به ­شمار می­رود.[7] رفتار خشن شاهان سلسلۀ قاجار با بلوچ­ها[8] برای اخذ مالیات­های هرچه بیشتر توأم با سرکوب و ارعاب آنها در صورت بروز هر گونه نارضایتی[9]، تداوم سیاست سرکوب و نادیده گرفتن فرهنگ بلوچی که در دوران سلطنت رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی نیز ادامه یافت[10]، از دیگر عواملی بود که مهاجرت بلوچ­ها به دیگر کشورها را تشدید کرد. در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز دور جدیدی از مهاجرت­ها به خارج از کشور آغاز شد و به دنبال گسترش ناامنی در مناطق مختلف استان سیستان و بلوچستان، برخی از طوایف بلوچ که هدف حملات قاچاقچیان مواد مخدر، باندهای جنایتکار و گروه‌های تروریستی بودند[11] ناگزیر در پی یافتن محیطی امن رهسپار دیگر کشورها شدند.

کشور عمان از قرن هفدهم میلادی همواره یکی از کشورهای مورد توجه بلوچ­ها برای مهاجرت بوده است. بسیاری از بلوچ­ها در دهه­های نخست این قرن به این کشور مهاجرت کردند و به­عنوان نگهبان، سرباز و مزدور جنگی به خدمت پادشاهان سلسله­های یعروبی و سپس بوسعیدی درآمدند. سلاطین عمانی نیز که از اواخر قرن هفدهم درصدد تحقق اهداف توسعه­طلبانۀ خود در شرق آفریقا بودند، به دلیل شجاعت و جنگاوری بلوچ­ها، به­تدریج آنها را به متصرفات خود در شرق آفریقا گسیل[12] کردند[13]. بلوچ­هایی که به زنگبار و دیگر جزایر و مناطق ساحلی شرق آفریقا اعزام شدند، به­سرعت خود را با محیط جدید وفق دادند و به دلیل تجربه­ای که در استفاده از سلاح­های سرد و گرم داشتند و نیز برخورداری از روحیۀ صداقت و جسارت و شجاعت توانستند جایگاه خویش را تا ردۀ نگهبانان خاصۀ سلاطین عمانی زنگبار ارتقا بخشند.

اقامت تدریجی بلوچ­ها در شرق آفریقا

همان­گونه که اشاره شد، حضور بلوچ­ها در شرق آفریقا به اواخر قرن هفدهم میلادی و آغاز هژمونی سلاطین عمانی بر بخش­هایی از سواحل و جزایر شرق آفریقا باز می­گردد. براساس مستندات موجود، در دورۀ حاکمیت پرتغالی­ها بر مناطقی از سواحل و جزایر شرق آفریقا در قرون شانزده و هفده میلادی[14]، سلطان بن سیف بن مالک، پادشاه وقت عمان، در سال 1664 میلادی با هدف آزادسازی این مناطق و بیرون راندن پرتغالی­ها، سپاهی متشکل از سربازان عمانی و جنگاوران بلوچی را در قالب چند کشتی جنگی به فرماندهی سردار بلوچ، امیر شهداد کوتا، به این منطقه اعزام کرد و کشتی­های جنگی عمانی برای نخستین بار وارد سواحل شرق آفریقا و به ­طور خاص بندر مومباسا شدند.[15] حضور سربازان بلوچی در این عملیات مهم جنگی و سپردن فرماندهی نبرد به فردی بلوچ عمدتاً بدین سبب بود که بلوچ­ها در آن دوره به شجاعت شهرت داشتند و حاکمان عمانی نیز درصدد بهره­گیری از پتانسیل این ایرانیان دلاور برای اخراج پرتغالی­ها از شرق آفریقا بودند.[16] بلوچ­ها سربازان شجاع و کارآزموده­ای بودند که نه تنها نحوۀ استفاده از انواع سلاح­های جنگی و توپ­های بزرگ را می­دانستند بلکه در حفظ و حراست مهمات نیز تخصص داشتند.[17] از سوی دیگر، سلاطین عمانی به بلوچ­هایی که مدت­ها به­عنوان گارد ویژه به آنها خدمت کرده بودند، اعتماد کامل داشتند.[18] از این روی، پس از شکست پرتغالی­ها و تثبیت حاکمیت عمانی­ها در شرق آفریقا، بسیاری از سربازان وفادار بلوچ که در جنگ­های دریایی با پرتغالی­ها شرکت کرده بودند، به­تدریج در جزیرۀ زنگبار و سواحل جنوبی کنیا، عمدتاً در مومباسا، استقرار یافتند.[19]

پس از انتقال پادشاهی عمان به زنگبار در سال 1840 میلادی[20]، به دستور سلطان سید سعید بن سلطان، سومین سلطان و امام سلسلۀ آل بوسعید، دستجات دیگری از بلوچ‌ها به زنگبار منتقل شدند و برخی از آنها به سمت نگهبانان شخصی سلطان نائل آمدند. به­تدریج تعداد بلوچ­های ایرانی­تبار در زنگبار از صدها نفر افزون گردید که همگی بخشی از دستگاه قانون­گذاری سلطان سعید به ­شمار می­رفتند.[21] سلطان سعید پس از تثبیت موقعیت خویش، گروه­های دیگری از بلوچ­ها را از عمان و بلوچستان ایران به زنگبار انتقال داد تا علاوه بر حکمفرما ساختن نظم و قانون، جلو حملات مستمر قبایل جنگجوی عرب را بگیرد که از شمال زنگبار، جزیرۀ لامو، پاته و دیگر جزایر منطقه به زنگبار حمله می­کردند.[22] در اواسط قرن نوزدهم، تعداد دیگری از قبایل بلوچ رهسپار شرق آفریقا شدند تا علاوه بر جای گرفتن در رستۀ مهم نگهبانان سلاطین زنگبار، وظیفۀ محافظت از کاروان­های اعزامی به مناطق داخلی تانگانیکا را بر عهده بگیرند و از پادگان­های عمانی نیز حراست کنند.[23] در این دوره بلوچ­ها جایگاه و اعتبار خاصی نزد سلاطین عمانی یافته بودند، چنانکه مسئولیت حفاظت از مکان­های خاص مانند دژ مسیح در مومباسا و پادگان ساعتینی در حومۀ زنگبار که از مراکز ژئو استراتژیک و پادگان­های مهم نظامی عمان به ­شمار می­رفتند[24] و نیز وظیفۀ مقابله با شورش قبیلۀ مزروعی[25] علیه عمانی­ها به آنها واگذار شده بود[26].

در این بازۀ زمانی و تا پیش از ورود انگلیسی­ها به منطقۀ شرق آفریقا، بلوچ­ها به­تدریج به بخش­هایی از سواحل و جزایر آفریقای شرقی از جمله جزیرۀ مافیا در تانزانیای امروزی و شهر ساحلی مالیندی واقع در جنوب کنیا نیز مهاجرت کردند[27] و به دلیل وفاداری، شجاعت و مهارت­های فردی، همچنان مورد اعتماد سلاطین عمانی بودند و بسیاری از آنها در گارد ویژۀ حاکمان عمانی خدمت می­کردند.[28]

مسئولیت­ها و مأموریت­های بلوچ­ها در شرق آفریقا در دهه­های 1870 و 1880 میلادی با هدف توسعۀ مناسبات سیاسی و بازرگانی عمانی­ها با مناطق داخلی تانگانیکا تداوم یافت. در این زمینه برخی از بلوچ­ها، به منظور گسترش روابط تجاری اعراب عمانی حاکم بر زنگبار با بومیان، به مناطق داخلی تانگانیکا از جمله تابورا در قلب تانگانیکای آن روزگار و کیگوما در کرانۀ دریاچۀ تانگانیکا سفر کردند.[29] صدها نفر از بلوچ­ها نیز در این سال­ها به­عنوان محافظ کاروان­های تجاری رهسپار مناطق داخلی تانگانیکا ­شدند و گروهی از آنها به­عنوان نگهبان کاروان رهسپار مناطق دوردست در شرق جمهوری کنگوی دموکراتیک امروزی شدند.[30] در همین دوره، عده‌ای از مزدوران بلوچ، برای کسب درآمد و یا به دستور سلاطین زنگبار، کاشفان برجستۀ غربی را در ورود به مناطق ناشناختۀ شرق آفریقا همراهی نمودند و غیرمستقیم در کشف برخی از مکان‌های ناشناخته در شرق آفریقای کنونی شرکت کردند. یکی از این سفرهای اکتشافی مهم در سال 1857 میلادی و در زمان سلطنت سلطان مجید بن سعید آل بوسعید صورت گرفت و تعدادی از سربازان بلوچ دو کاشف برجستۀ غربی، ریچارد برتون[31]،[32] و جان هانینگ اسپک[33] را همراهی کردند که در داخل تانگانیکا (تانزانیا) در جست­وجوی سرچشمۀ رود نیل بودند.[34] اسپک بار دیگر در سال 1860 میلادی فعالیت­های جست­وجوگرایانۀ خود را در کشف مناطق ناشناخته در تانگانیکای امروزی از سر گرفت و این بار نیز تعدادی از بلوچ­ها کار محافظت از وی را بر عهده گرفتند.[35] در سال 1871 میلادی، در زمان سلطان سید برغش بن سعید آل بوسعید نیز تعدادی از بلوچ­ها به­عنوان محافظ کاشف آمریکایی هنری مورتون استانلی[36] و در جست­وجوی کاشف معروف انگلیسی دکتر لیوینگستون[37] رهسپار تانگانیکا شدند.[38] این وضعیت و البته اعتماد والای سلاطین عمانی زنگبار به بلوچ­ها تا سال 1895 میلادی که زنگبار تحت­الحمایۀ بریتانیا گردید، ادامه داشت.[39]

پس از ورود انگلیسی­ها به شرق آفریقا در اواخر قرن هجدهم، قدرت سلاطین عمانی زنگبار به ­طرز چشمگیری کاهش یافت و آنان تا سطح پادشاهانی کاملاً تشریفاتی و فاقد هر گونه اختیار تقلیل یافتند. در این شرایط، بلوچ­ها که وظیفۀ اصلی آنها تا آن زمان حفاظت از سلاطین عمانی و منافع اقتصادی و تجاری آنها بود، به ناچار و از روی اجبار جذب مشاغل دیگری شدند. برخی از آنها به تجارت­های خرد روی آوردند و برای دستیابی به بازارهای محلی به تانگانیکا و اوگاندا سفر کردند و به­تدریج در مناطقی از کشورهای امروزین تانزانیا، اوگاندا، کنیا و جمهوری دموکراتیک کنگو سکونت یافتند و با زنان بومی ازدواج کردند. بعضی دیگر در زنگبار و مومباسا مغازه­هایی اجاره کردند و وارد عرصۀ خرید و فروش کالاهای مختلف شدند. تعدادی از بلوچ­ها نیز در دفاتر پلیس زنگبار و مومباسا استخدام شدند و بعداً به مقامات عالی در دستگاه پلیس ارتقا یافتند.[40] برخی از بلوچ­ها هم پس از ورود استعماری آلمان به شرق آفریقا در سال 1890 میلادی به­عنوان سرباز به ارتش آلمان در تانگانیکا پیوستند که تا پایان جنگ جهانی اول ادامه یافت. این بلوچ­ها به دلیل وفاداری و قابل اعتماد بودن مورد احترام آلمانی­ها بودند و کارگزاری مستعمراتی تانگانیکا در آلمان مسئولیت­هایی نظیر مقامات محلی و ریاست ایستگاه­های مهمی نظیر تابورا، باگامویو، میکیندانی و مافیا را به آنها واگذار نمود.[41] تعدادی از بلوچ­ها نیز به ارتش هند بریتانیا و به­ویژه هنگthe 129th Duke of Connaught's Own Baluchis  پیوستند و در اواسط جنگ جهانی اول از اروپا به آفریقای شرقی منتقل شدند. اینان همواره از سربازان شجاع امپراتوری بریتانیا به ­شمار می­رفتند.[42] در این میان مهاجرت تدریجی بلوچ­ها از ایران به سواحل و جزایر شرق آفریقا از جمله زنگبار، پمبا، جزیرۀ مافیا (در تانزانیای امروزی) و شهر ساحلی مالیندی همچنان ادامه داشت.[43]

 پس از جنگ جهانی دوم، در حالی که اکثر بلوچ‌ها در بخش‌هایی از شرق آفریقا از جمله زنگبار، باگامویو، دارالسلام، مومباسا و جنوب اوگاندا سکونت یافته و جایگاه خود را به­عنوان یکی از اقلیت‌های مسلمان غیربومی تثبیت کرده بودند، تعداد دیگری از بلوچ­ها از شهرهای نیک­شهر، کاسرکند، سرباز، دابکار و چابهار به آنها پیوستند. این افراد که عمدتاً از بستگان بلوچ­های ساکن در شرق آفریقا بودند و توسط آنها برای سفر به این منطقه تشویق شده بودند، بیشتر در مناطقی مانند ایرینگا و امبیا در تانزانیا، مومباسا در کنیا و سوروتی در اوگاندا استقرار یافتند و همچون نسل اول بلوچ­ها جذب مشاغل تجاری مختلف شدند.[44] روند مهاجرت بلوچ­ها از ایران به شرق آفریقا تا اوایل دهۀ 1960 و شروع ناآرامی­های سیاسی در شرق آفریقا که منجر به انقلاب زنگبار در سال 1964 شد ادامه داشت. با این حال، در جریان انقلاب زنگبار و تلاش انقلابیون برای تصاحب دارایی‌های هزاران مهاجر آسیایی، تعداد زیادی از بلوچ‌های ساکن زنگبار به همراه هندی‌ها این جزیره را به مقصد اروپا، آمریکای شمالی، پاکستان، ایران، هند و سایر کشورهای خاورمیانه ترک کردند.[45] آخرین موج مهاجرت بلوچ­ها به شرق آفریقا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت و دستجاتی از بلوچ­ها به دعوت اقوام و خویشان خود رهسپار شرق آفریقا شدند و در مناطقی از کنیا و تانزانیا سکنا گزیدند.

جوامع بلوچی در شرق آفریقا

همان­طور که قبلاً ذکر شد، در حال حاضر در حدود بیست و پنج هزار بلوچ در کشورهای شرق آفریقا از جمله تانزانیا، کنیا، اوگاندا (و در مقیاس جمعیتی بسیار اندک در سومالی و جمهوری دموکراتیک کنگو) زندگی می­کنند. در هر یک از این کشورها، بلوچ­ها اقلیت­های مستقل و در عین حال مرتبط با یکدیگر ایجاد کرده­اند. بزرگ­ترین جماعت بلوچ­ها در شرق آفریقا متعلق به کنیاست و هرچند آمار رسمی از تعداد آنها وجود ندارد، جمعیت آنها در این کشور از شش تا هشت هزار نفر تخمین زده می­شود.[46] بلوچ­های مقیم کنیا را به ­صورت کلی می­توان به سه گروه بزرگ دسته­بندی کرد: 1) بلوچ­های بازمانده از نسل اول سربازان مزدور که در قرن هجدهم از عمان به این کشور مهاجرت کردند و چنانکه پیش­تر اشاره شد، در خدمت پادشاهان عمانی حاکم بر مناطقی از سواحل و جزایر شرق آفریقا بودند؛ 2) بلوچ­های نانگارانی که اعقاب آنها در اواخر قرن نوزدهم به­عنوان سربازان مورد اعتماد استعمارگران انگلیسی از ایران (سیستان و بلوچستان) و عمان وارد کنیا شدند[47]؛ و 3) بلوچ­های نسل چهارم که عمدتاً در چند دهۀ اخیر از زاهدان، چابهار و سراوان به این کشور مهاجرت کرده­اند[48]. اکثر بلوچ­های مقیم کنیا در حال حاضر در بخش قدیمی مومباسا موسوم به «مومباسای قدیم»[49] و بیشتر در محلۀ ماکادارا[50]ی این بخش زندگی می­کنند. اقلیت کوچکی از بلوچ­های کنیا نیز در نایروبی و مالیندی ساکن هستند.[51] اصالت اکثر بلوچ‌های کنیا، عمدتاً بلوچ­های مقیم مومباسا، به زاهدان، چابهار، سراوان، نیک­شهر و کاسرکند باز می­گردد. البته بلوچ­های نیک­شهری از جمعیت بیشتری برخوردارند و بر جامعۀ بلوچ­های مومباسا نیز تأثیرگذارند.[52]

تانزانیا دومین مرکز استقرار بلوچ­ها در شرق آفریقا به ­شمار می­رود. بلوچ‌های ساکن تانزانیا به چند گروه عمده تقسیم می­شوند: 1) بلوچ­های متعلق به نسل مهاجران قرون هجدهم و نوزدهم؛ 2) مهاجرانی که طی یک سدۀ گذشته و عمدتاً پس از پایان جنگ جهانی دوم وارد این کشور شده­اند. بلوچ­های کنونی ساکن تانزانیا بیشتر در دارالسلام، باگامویو، ایرینگا[53] و امبیا[54] و مناطق روستایی اطراف این دو شهر زندگی می­کنند.[55] قدیمی­ترین بلوچ­های تانزانیا را بلوچ­های ساکن کائوله در حومۀ باگامویو تشکیل می­دهند که از حدود دویست سال پیش در این شهر کوچک زندگی می­کنند.[56] در این میان، بلوچ­های ساکن روجه­وا[57] و اوسانگا[58] در حومۀ امبیا فعال­ترین بلوچ­های ساکن تانزانیا هستند که از زمان استقرار در این مناطق کارهای نوآورانۀ مهمی در عرصۀ آبیاری و کشاورزی کرده­اند. این مهاجران که موج اول آنها در دهه­های 1920 و 1930 میلادی از شهرهای زاهدان، سرباز، نیک­شهر و کاسرکند در جست­وجوی آینده­ای بهتر رهسپار تانزانیا شدند، در سال‌های اولیۀ اقامت خود در این دو روستا در دهۀ 1930، به کاشت محصولات مختلف کشاورزی، عمدتاً برنج، روی آوردند و برای نخستین بار در این مناطق سیستم آبیاری پیشرفته­ای ایجاد کردند که در آن مقطع زمانی در نوع خود بی­نظیر بود.[59] موج دوم بلوچ­های ایرانی نیز در دهۀ 1950 و سال­های نخست دهۀ 1960 از شهرهای مختلف سیستان و بلوچستان وارد روجه­وا و اوسانگا شدند و به خویشاوندان خود ملحق گردیدند. برخی از بلوچ­های ساکن امبیا بعدها به نامیبیا، انگلستان و سوئد مهاجرت کردند.[60]

کشور اوگاندا نیز تعداد قابل توجهی از بلوچ­ها را در خود جای داده است. نخستین گروه از بلوچ­های ایرانی­الاصل دیرتر از دیگر کشورهای منطقۀ شرق آفریقا و در اواسط قرن نوزدهم میلادی وارد اوگاندا شدند. براساس مستندات تاریخی، عیسی بن حسین بلوچ اولین بلوچ ایرانی بود که در زمان حکومت سلطان سعید بن سلطان، پادشاه وقت زنگبار، به دربار شاه سونا[61] (شاه سونا دوم از پادشاهان سلسلۀ بوگاندا) راه یافت و پس از مدتی مورد توجه او قرار گرفت و یکی از نگهبانانش شد. بعدها، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، گروه­های دیگری از بلوچ­ها به­تدریج از زنگبار رهسپار اوگاندا شدند و در مناطق مختلف این کشور اقامت گزیدند.[62] در حال حاضر اکثر بلوچ­های اوگاندا در شهرهای سوروتی[63] و آروا[64] زندگی می­کنند و جدای از این دو شهر، تعداد کمی از بلوچ­ها نیز در کامپالا و ماساکا[65] سکونت دارند.[66]

جدای از این کشورها، تعداد انگشت­شماری از بلوچ­های ایرانی­تبار در کشورهای سومالی و کنگوی دموکراتیک زندگی می­کنند. اطلاعات دقیقی در مورد این دو اقلیت بلوچ وجود ندارد، اما به نظر می­رسد در حدود 50 خانوادۀ بلوچ در سومالی[67] و بین یکصد تا یکصد و پنجاه بلوچ نیز در کنگوی دموکراتیک زندگی می­کنند[68].

تقسیمات قبیلگی و یکپارچگی قومی

یکی از ویژگی­های بارز اقوام بلوچ از دیرباز تاکنون وابستگی عمیق قومی و قبیله­ای آنهاست. در واقع همۀ اقوام بلوچ هویت ملی خود را در چارچوب قوم و قبیله­ای که با آن بزرگ شده­اند، یافته­اند و برای ساختار قبیله­ای خود احترام عمیقی قائل­اند. به عبارت دیگر، بلوچ­ها در طول تاریخ، موقعیت خود را از طریق قبایلی که به آن تعلق دارند، تثبیت کرده­اند و اتحاد خود را در گرو حفظ وابستگی­های قومی قبیله­ای خود می­دانند. این وضعیت از قدیم­الایام در بین بلوچ­ها رواج داشته و جدای از ایران و پاکستان و افغانستان، تعلقات و تعصبات بلوچ­ها به قبیله و طایفۀ خود، در کشورهایی که اقلیت­های منسجمی را تشکیل می­دهند (از جمله شرق آفریقا)، کاملاً مشهود است.

بلوچ­های ساکن شرق آفریقا در زبان سواحیلی و در بین بومیان «وا ـ بولوشی» (مفرد: ام ـ بولوشی)[69]، «وا ـ بوروشی» (مفرد: ام ـ بوروشی)[70] و «وا ـ شومی»[71] نامیده می­شوند و عموماً با نام­های بولوشی (جمع آن ما ـ بولوشی) یا بولوشی شناخته می­شوند[72]. بلوچ­های شرق آفریقا نیز مانند بلوچ­های ساکن ایران و پاکستان دارای قبایل و طوایف مختلفی نظیر براهویی، شهنوازی، شیرانی، ریگی[73]، نوشیروانی، ریدز[74]، ریند، هوت[75]، کاسرخانی، لوریگی، ساگاری و جیهیگا هستند که در سومالی، کنیا، تانزانیا و اوگاندا سکونت دارند[76]. با این حال، براساس سنت رایج در بین بلوچ­های ساکن شرق آفریقا، آنها به ­طور کلی خود را به دو گروه اصلی «عمانی» و «نانگارانی» متعلق می­دانند و عمانی­ها‌ قدیمی‌ترین گروه بلوچ‌ها در شرق آفریقا محسوب می‌شوند.[77]

بلوچ­های موسوم به عمانی از اواخر قرن هفدهم تا اواسط قرن نوزدهم از طریق عمان وارد آفریقای شرقی شدند و به همین دلیل امروزه به «بلوچ­های عمانی» معروف­اند. در ایرانی­الاصل بودن این گروه از بلوچ­ها تردیدی وجود ندارد و چنانکه در صفحات قبل اشاره شد، آنها از سیستان و بلوچستان به عمان مهاجرت کردند و پس از مدتی همراه پادشاهان عمانی، عمان را به مقصد سواحل شرق آفریقا ترک کردند. با این حال، اطلاعات بسیار کمی در مورد طایفه و قبیله­ای که به آن تعلق داشته‌اند وجود دارد.[78] در واقع این بلوچ­ها اکثراً سربازانی بوده­اند که تا زمان تأسیس رسمی سلطنت عمان در سواحل شرق آفریقا در سال 1840 میلادی، وظیفۀ حفاظت از پادگان­های عمانی را در مومباسا، دارالسلام، زنگبار و پمبا بر عهده داشتند.

دومین قبیلۀ بزرگی که شمار زیادی از بلوچ­های شرق آفریقا خود را متعلق به آن می­دانند، قبیلۀ نانگارانی است. نانگارانی یا ننگرانی در زبان بلوچی به معنای داشتن ابزار برای شخم زدن زمین­های کشاورزی است و بیشتر به مردم بلوچی نسبت داده می­شود که از قدیم­الایام در بلوچستان کشاورزی می­کرده­اند.[79] اکثر بلوچ­های نانگارانی از اواسط قرن نوزدهم به­تدریج وارد منطقۀ شرق آفریقا شدند و بسیاری از آنها از سال 1890 میلادی به بعد به­عنوان سربازان قابل اعتماد به کارگزاران بریتانیایی پیوستند.[80] برخی دیگر از بلوچ­های نانگارانی عمدتاً پس از پایان جنگ جهانی دوم در دهه­های 1950 و 1960 میلادی از ایران به تانزانیا و اوگاندا مهاجرت کردند و به دلیل مهارت در کشاورزی در این کشورها جذب فعالیت­های کشاورزی شدند. رقابت‌های قومی قبیله‌ای در میان بلوچ‌های شرق آفریقا چندان قابل ‌توجه نیست، با این حال هنوز برخی اختلافات ریشه‌ای به­ویژه در میان بلوچ‌های مومباسا وجود دارد.[81]

تأثیرات فرهنگی متقابل

یکی از مهم­ترین شاخصه­های زندگی بلوچ­ها در شرق آفریقا، از بدو استقرار در این منطقه، برقراری روابط صمیمانه با بومیان و تبادل برخی از مؤلفه­های اجتماعی ـ فرهنگی بین اقلیت بلوچ شرق آفریقا و اکثریت بومیان منطقه بوده است. در واقع با وجود جمعیت بسیار اندک بلوچ­ها و اینکه آنها تصمیمی برای تأثیرگذاری بر مردم بومی شرق آفریقا نداشتند، ارتباط روزانه و مستمر این مهاجران ایرانی با آفریقایی­ها سبب شد آنها تأثیرات قابل ملاحظه­ای بر جوامع بومی بر جای بگذارند و متقابلاً از فرهنگ و اجتماع بومیان تأثیر­ بپذیرند:

تأثیرات بومیان بر بلوچ­ها: بلوچ­ها به دلیل تعصبات قومی و قبیله­ای همواره به هویت و سنت­های خود وفادار بوده­اند، با این حال پس از حضور در شرق آفریقا و تعامل با بومیان به­تدریج تحت تأثیر برخی از ویژگی­های فرهنگی و اجتماعی آنان قرار گرفتند. مهم­ترین این تأثیرات در محدودۀ زبان سواحیلی، سبک زندگی، آشپزی و برخی خرافات بود که به­تدریج راه خود را در بین جوامع بلوچ ساکن در کشورهای شرق آفریقا پیدا کرد:

  1. شاید یکی از بزرگ­ترین تأثیرات فرهنگی آفریقایی­ها بر بلوچ­های ایرانی­تبار شرق آفریقا نفوذ تدریجی زبان سواحیلی و محبوبیت این زبان در میان آنها باشد. در واقع بلوچ­ها به دلیل نیاز به تعامل با آفریقایی­ها، به ناگزیر زبان سواحیلی را فرا گرفتند و کم­کم با تسلط کامل به این زبان محلی، به بخشی از جامعۀ سواحیلی­زبانان شرق آفریقا تبدیل شدند.[82] تسلط بلوچ­ها به زبان سواحیلی به حدی است که بسیاری از آنها در منزل و با اعضای خانواده نیز به زبانی صحبت می­کنند که مخلوطی از هر دو زبان سواحیلی و بلوچی است که البته این امر عمدتاً به دلیل عدم تسلط کامل آنها به زبان بلوچی است. وابستگی بلوچ­ها به زبان سواحیلی عمدتاً به قرون 18 و 19 باز می­گردد که آنها به­تدریج زبان سواحیلی را آموختند و از اواسط قرن نوزدهم به دلیل ازدواج­های مختلط به این زبان کاملاً مسلط شدند. این امر که عمدتاً ناشی از نیاز آنها به تعامل و ارتباط با بومیان بود، نه تنها موجب شد بلوچ­های ایرانی­تبار تا حدودی از زبان ملی خود (فارسی) دور شوند، بلکه سبب فاصله گرفتن نسبی آنان از زبان قومی قبیله­ای خود (بلوچی) نیز گردید.
  2. ازدواج با قبایل عرب­تبار ساکن در سواحل و جزایر آفریقای شرقی و بومیان موسوم به سواحیلی عامل دیگری بود که منجر به فرهنگ‌پذیری بلوچ‌ها از بومیان شد. این ازدواج­ها به‌ویژه با گروه‌های قومی نظیر بنادیری‌ها[83] در سومالی، قبایل عرب­تبار یمنی و عمانی در سواحل کنیا و تانزانیا و سواحیلی‌هایی که در نواحی ساحلی زندگی می‌کردند از دهۀ 1840 تا 1880 میلادی رایج بود[84] و پس از ورود سایر دستجات بلوچ از ایران به شدت کاهش یافت. با این حال رد پای چنین ازدواج­های درونی بر جوامع بلوچ ساکن در شرق آفریقا هنوز آشکار است، به گونه­ای که امروزه به­راحتی می­توان بلوچ­های ساکن در کشورهای شرق آفریقا را به دو دستۀ اصلی بلوچ­های خالص و بلوچ­های مختلط تقسیم کرد. بلوچ­های خالص یادگار ازدواج‌های درونی بلوچ‌ها و بلوچ­های مختلط حاصل ازدواج پدران، پدربزرگ‌ها یا اجداد آنها با بومیان آفریقایی یا عرب هستند.[85]
  3. بلوچ­ها تحت تأثیر زندگی سادۀ اجتماعی آفریقایی­ها قرار گرفتند و تعامل با سیاهان سواحل و جزایر شرق آفریقا موجب شد به­تدریج همسان­سازی­هایی فرهنگی بین شیوۀ زندگی آنها و بومیان به وجود آید.[86] در واقع ارتباط صمیمانۀ بلوچ­ها با آفریقایی­ها سبب درک عمیق آنان از زندگی ساده و توأم با فقر سیاهان گردید، خصوصاً که پدران و اجدادشان در زمان زندگی در منطقۀ بلوچستان با عمق واژۀ فقر آشنا شده و از زندگی بسیار سادۀ خود در استان سیستان و بلوچستان داستان­هایی را برای آنها نقل کرده بودند. در عین حال، دیگر شاخصه‌های زندگی اجتماعی بومیان آفریقای شرقی مانند مهمان‌نوازی، احترام به غریبه‌ها، سلسله­مراتب قوی اجتماعی و دینی، تساهل و تسامح دینی و اجتماعی، نگاه محافظه‌کارانۀ مثبت به زندگی، افتخار به هویت ملی و قومی و غیره برای بلوچ­ها بسیار خوشایند بود و ناخواسته این ویژگی­های رفتاری را سرمشق خود ساختند.
  4. برخی از غذاهای سنتی شرق آفریقا از جمله اوگالی[87]، طبخ خاص ماهی، سیب­زمینی­های محلی، سوپ­های نارگیل و موزهای پخته­شده، خورش­های تهیه­شده از سبزیجات محلی، غذاهای حاوی سیر، لوبیا، نخود و ذرت و همچنین انواع مختلف خورش لوبیا و پیاز به ذائقۀ بلوچ­های ایرانی­تبار خوش آمد. این وضعیت تاکنون ادامه یافته است و غذاهای سنتی بومیان شرق آفریقا به­عنوان غذای اصلی بلوچ­ها در نظر گرفته می­شوند، تا حدی که تقریباً همۀ بلوچ­های منطقه به این غذاهای آفریقایی علاقه دارند و حداقل دو یا سه بار در هفته با اشتیاق این غذاها را میل می­کنند.[88]
  5. بلوچ­ها تا حدودی تحت تأثیر خرافات و باورهای سنتی آفریقایی قرار گرفتند و برخی از باورهای آفریقایی را جذب کردند که این وضعیت تاکنون ادامه دارد، چنانکه امروزه بلوچ­ها مانند آفریقایی­ها برای درمان برخی از بیماری­های سخت به پزشکان سنتی مراجعه و از داروهای سنتی آفریقایی استفاده می­کنند و به درمانگران سنتی باور دارند و معتقدند آنها به­عنوان «انبار دانش پزشکی» نقشی محوری در بسیاری از حوزه­های زندگی مردم ایفا می­کنند. هرچند بلوچ­ها مسلمانان متدین و متعهدی هستند، شدت رسوخ برخی باورهای آفریقایی در آنان تا اندازه­ای است که گاهی اوقات، به­ویژه در زمان رویارویی با برخی بیماری­ها و بلایای ناشناختۀ روانی، برای به­ دست آوردن طلسم­های خوش­شانسی با پزشک جادوگران مشورت می­کنند. برخی از بلوچ‌ها نیز تحت تأثیر سنت­های بومیان شرق آفریقا بروز بیماری­های لاعلاج را به فال بد می­گیرند و همچون بومی­ها در این گونه مواقع رقصی نیمه خلسه مشابه رقص خلسۀ «زار»[89] اجرا می‌کنند تا از این طریق شیطان یا جن را از بدن فرد بیمار بیرون کنند.[90]

تأثیرات متقابل بلوچ­ها بر بومیان: بلوچ­ها از ابتدای حضور در شرق آفریقا تصمیم هدفمندی برای تأثیرگذاری فرهنگی بر بومیان سواحل و جزایر شرق آفریقا نداشتند، با این حال مناسبات دوستانۀ آنها با بومیان موجب تأثیرگذاری نسبی فرهنگی و اجتماعی متقابل بلوچ­ها بر سیاه­پوستان سواحل و جزایر شرق آفریقا خصوصاً در عرصۀ زبان و ادبیات سواحیلی گردید. برخی از این مؤلفه­ها که با استقبال جوامع سنتی شرق آفریقا مواجه شد، به­ صورت خلاصه از این قرارند:

  1. شاید بتوان گفت یکی از مهم­ترین تأثیرات بلوچ­ها بر فرهنگ بومیان شرق آفریقا در زمینۀ زبان سواحیلی بود که منجر به ورود معدود واژه­های بلوچی و فارسی به زبان سواحیلی و همچنین تأثیرگذاری، البته بسیار کمرنگ، بر ادبیات سواحیلی گردید.[91]

جدول 1. واژه­های بلوچی راه­یافته به زبان سواحیلی (توسط بلوچ­ها)

واژه­های بلوچی

سواحیلی

بندوق (تفنگ به زبان فارسی)

Bunduki (Bandooq

سنگ (سرنیزه به زبان فارسی)

Singe

بلوچ

Belushi (جمع: Mabelushi)

هبردار (خبردار به زبان فارسی)

Habedari!

باروت

Baruti

چرخ خیاطی

Cherahani

شال

Shali

کارخانه (کارگاه به زبان فارسی)

Karakhana

جامه­دار (فرمانده به زبان فارسی)

Jemadari

 

  1. مردمان بلوچ در تقویت دستور زبان سواحیلی نیز نقش کوچکی داشتند و مقالات و کتبی در مورد زبان سواحیلی تألیف کردند.[92] شهاب­الدین چراغ­الدین از بلوچ­های مقیم مومباسا و موالیمو محمد کمال­خان از بلوچ­های مقیم دارالسلام در زمرۀ نویسندگان بلوچی بودند که کتب و مقالاتی در مورد زبان سواحیلی به رشتۀ تحریر درآوردند. نورجهان زیدی نیز به­عنوان نخستین شاعر زن بلوچی جایزۀ ریاست­جمهوری کنیا را در سال 1974 میلادی دریافت کرد.[93] شیخ عبدالرحیم پیرمحمد کمال­خان پوردلان از دیگر نویسندگان بلوچ ایرانی­تبار بود که کتاب ارزشمند و منحصربه­فرد فرهنگ­نامۀ عبارات سواحیلی ـ بلوچی را تألیف نمود. دکتر سارا میرزا (از بلوچ­های نسل سوم ایرانی­الاصل مهاجر از مومباسا به لوس آنجلس) نیز به همراه دکتر توماس هینبوش[94] استاد دانشگاه کالیفرنیا کتابی علمی با عنوان Swahili Msingi wa kusema kusoma na kuadika[95] را تألیف کرد که گویشوران سواحیلی از آن استفاده می­کنند.[96]
  2. بلوچ­ها در گسترش دین اسلام و معرفی این دین مبین به بومیان نیز نقش­آفرین بودند. در واقع بلوچ­ها از ابتدای ورود به شرق آفریقا، به موازات مسئولیت­های نظامی یا اداری، وظایف دینی خود را نیز به درستی انجام ­دادند. این رفتار آنها که جنگجویانی سرسخت و در عین حال مسلمانانی متدین و سرسپرده بودند، نه تنها به­منزلۀ الگویی مورد توجه مسلمانان بومی قرار گرفت، بلکه بعدها رنگ و بوی خاصی به خود گرفت و با تلاش معدود وعاظ بلوچ که تبلیغ دین اسلام را در دستور کار خود قرار داده بودند، موجب گروش عده­ای از آفریقایی­های پیرو آیین­های سنتی به دین اسلام گردید.[97] همزمان با فعالیت مبلغان، بلوچ­ها مساجدی در مناطق سکونت خود احداث کردند که این مراکز دینی به­تدریج پذیرای مسلمانان بومی گردیدند و در توسعۀ دین اسلام در این مناطق تأثیرگذار بودند.[98]
  3. یکی از ابتکارات مهم بلوچ­ها در عرصۀ کشاورزی پدیدار شد. دستجات جدیدی از مهاجران بلوچ طی دهه­های 1920 تا 1950 میلادی به حفر کانال­هایی در روستاهای منطقۀ امبیا (روجه­وا و اوسانگو) پرداختند. این کانال­ها آب رودخانه­ها را به مزارع کشاورزی هدایت می­کردند که در نوع خود در آن زمان سیستم آبیاری پیشرفته­ای محسوب می­شد.[99] بلوچ­ها ضمن ایجاد این کانال‌های آبرسانی، آب رودخانه‌های اطراف را به سمت مزارع برنج خود منحرف کردند که تحولی بزرگی در توسعۀ کشاورزی این روستاها به­ شمار می­رفت. این ابتکار بلوچ­ها از چنان اهمیتی برخوردار بود که جولیوس نایرره، رئیس­جمهور وقت تانزانیا، در سفر به امبیا در سال 1964، از طرح آبیاری کانال­های روجه­وا بازدید کرد. نایرره پس از مشاهدۀ خلاقیت بلوچی­ها در تأمین آسان آب مزارع و چگونگی آبیاری کشتزارهای خویش، بومیان را به الگوبرداری از این کانال­های آبیاری دعوت کرد.[100] این کانال­های آبیاری هنوز مورد استفادۀ بلوچ­هاست و برخی از بومیان نیز در آبیاری مزارع خود از این شیوۀ آنها الگوبرداری کرده­اند. افزون بر این، بعضی از بلوچ‌هایی که در دهه‌های 1920 و 1930 میلادی در روستاهای اطراف امبیا استقرار یافتند، برای نخستین بار کشت برنج را در این منطقه آغاز کردند که تغییری اساسی در زیرساخت‌های اقتصادی روستاهای روجه­وا و اوسانگا ایجاد کرد.[101] روش خاص بلوچ­ها در کشت برنج با استقبال گستردۀ بومیان مواجه شد و آنها نیز به پیروی از شیوۀ بلوچ­ها شروع به برنج­کاری کردند.[102] بلوچ­ها هنوز مزارع بزرگ برنج خود در روستاهای اطراف امبیا را با موفقیت اداره می­کنند[103] و به لطف مزارع شالیکاری آنها که توأم با بهبود روش­های مدیریت کشت و آبیاری است، جمعیت این مناطق افزایش یافته است.[104]
  4. استقامت بدنی بالا و مقاومت در برابر سختی‌های طبیعی و بیماری‌های محلی به‌ویژه در دهه‌های 1840 تا 1880 از دیگر ویژگی‌های بلوچ‌ها بود که بارها بومیان را تحت تأثیر قرار داد. در واقع مقاومت بدنی بلوچ­ها در برابر انواع بیماری­های خطرناک استوایی، به­ویژه تب جنگلی و مالاریا، و توانایی آنها در تحمل شرایط سخت طبیعی از جمله گرمای طاقت­فرسا و باران­های سیل­آسا یکی از عوامل موفقیت آنها در شرق آفریقا بود. برخی از کاشفان غربی نظیر برتون، اسپک و لیوینگستون نیز بارها به پایداری و سرسختی بلوچ­ها و مقاومت بدنی بالای آنها در مقابل بیماری­های بومی ناشناخته در دل جنگل­های تانزانیا، کنیا و کنگو اشاره کرده­اند که به گفتۀ آنها حتی در نظر بومیان نیز تحسین­برانگیز و شگفت­آور بوده است.[105]
  5. بلوچ‌ها بر سنت­های شفاهی بومیان شرق آفریقا نیز تأثیراتی بر جای نهادند و برخی از شخصیت‌های تاریخی بلوچ‌ها به­عنوان شخصیت‌های نیمه­افسانه‌ای به داستان­های آفریقایی‌ها راه یافتند. در میان این شخصیت‌های نیمه­اسطوره‌ای تاریخی، دو شخصیت برجسته عیسی بن حسین بلوچ و امیر شهداد کوتا همچنان جایگاه والای خود را در بین بومیان حفظ کرده­اند و آفریقایی‌ها در محافل دوستانه و گردهمایی­های سنتی داستان‌های جالبی از این دو شخص و کارهای مهمشان نقل می‌کنند. جالب اینجاست که بخش زیادی از این داستان­ها و روایت­ها اغراق­آمیز است و به دلیل نبود اطلاعات کامل، شخصیت تاریخی آنها با هاله­ای از افسانه­ها در هم آمیخته است.[106]

در مجموع می­توان گفت روابط بلوچ­ها و بومیان شرق آفریقا همواره بر دوستی صمیمانه، احترام متقابل و تفاهم استوار بوده است تا جایی که گرچه بلوچ­ها از بدو استقرار در کشورهای شرق آفریقا در حفظ و نگهداری هویت، سنت­ها و فرهنگ قومی قبیلگی خویش و تمایز آن از فرهنگ بومی­ها دقت نظر داشته­اند، هیچ­گاه وارد مباحث تفاخر نژادی و برتر دانستن خود در مقابل سیاه­پوستان نشده­اند. از این روی، برخلاف اقلیت­های هندی مقیم کشورهای شرق آفریقا که سبک زندگی منزوی از سیاهان را برگزیده و هیچ­گاه تمایلی برای ایجاد مناسبات دوستانه با سیاه­پوستان نداشته­ا­ند، بلوچ­ها همیشه دارای ارتباطات گرم و صمیمی با بومیان بوده و خود را بخشی از جامعۀ مسلمانان شرق آفریقا، فارغ از رنگ پوست و نژاد، در نظر گرفته­اند.

چالش­ها

به­­رغم توفیقات جوامع بلوچ در کشورهای شرق آفریقا، آنها در چند دهۀ گذشته با چالش­هایی نیز مواجه بوده­اند که تا حدودی مانع پیشرفت بیشتر آنها در کشورهای محل سکونت شده است. هرچند این مشکلات با در نظر گرفتن کشورهای محل سکونت آنها متفاوت از یکدیگر است، به ­طور کلی دارای شباهت­های قابل توجهی نیز هست و در یک گروه قرار دارد. بی­ثباتی سیاسی منطقۀ شرق آفریقا نظیر کودتاهای گاه به گاه یا درگیری­های قومیتی، مهاجرت تدریجی تعداد قابل توجهی از جوانان بلوچ به کشورهای غربی در دهه­های اخیر، فاصله گرفتن تدریجی نسل جدید از فرهنگ و سنت­های قدیمی بلوچی، بروز برخی اختلافات بین نسل‌های جدید و قدیم بلوچ، حافظۀ تاریخی تلخ بومیان از مداخلۀ غیرمستقیم بلوچ‌ها در تجارت برده در قرن نوزدهم[107] و... چالش‌های مهمی به ­شمار می­رود که خصوصاً در دو دهۀ گذشته موجب دلمشغولی و نگرانی جوامع بلوچ­های ایرانی­تبار شرق آفریقا شده­ است. علاوه بر آن، امروزه شمار قابل توجهی از خانواده‌های بلوچ با هدف فراهم آوردن زندگی راحت‌تر و آینده‌ای بهتر برای فرزندان خود سکونتگاه‌های سنتی خویش در شهرهای کوچک کنیا، تانزانیا و اوگاندا را رها کرده و در پایتخت و شهرهای بزرگ این کشورها مستقر شده­اند. این در حالی است که نیاکان آنها در سده­های گذشته همواره الگوی اراده و استقامت بودند و نه تنها از زندگی در مناطق دورافتاده و صعب­العبور کشورهای شرق آفریقا استقبال می­کردند، بلکه استقرار در این مناطق را آزمونی برای تداوم روحیۀ سخت­کوشانۀ خود در نظر می­گرفتند.[108]

درمجموع می­توان گفت بلوچ‌های ایرانی­الاصل ساکن شرق آفریقا امروزه با برخی چالش‌ها و مشکلات فرهنگی و اجتماعی مواجه هستند و با وجود موفقیت‌هایی که به­ دست آورده­اند، باید بخشی از پتانسیل خود را مصروف غلبه بر این مشکلات نمایند.

نتیجه­گیری

این مقاله با توجه به نظریۀ «شاخص یکپارچگی در مدل فرهنگ‌پذیری» پروفسور بورهیس به بررسی انتظارات فرهنگی جامعۀ بومیان آفریقایی، به­عنوان جامعۀ میزبان، و جهت‌گیری فرهنگی مهاجران بلوچ پرداخته است. براساس این نظریه، چون مهاجران بلوچ ایرانی با مردم بومی ارتباط صمیمانه­ای برقرار کردند، موفق شدند خود را به­عنوان بخشی از جامعۀ شرق آفریقا معرفی کنند. در واقع مطابق با الگوی فرهنگ‌پذیری بورهیس، بلوچ­های ایرانی­تبار مهاجر به شرق آفریقا موفق شده­اند به گونه­ای هوشمندانه و البته به ­صورت غیرمستقیم، علاوه بر پاسداشت میراث فرهنگی خود، برخی از ویژگی­های فرهنگ ایرانی و همچنین خرده­فرهنگ بلوچ را در بین سواحیلی­زبانان آفریقای شرقی ترویج و به آنان معرفی کنند و در عین حال بخش‌هایی از فرهنگ ملی جوامع مقصد را نیز در درون خود جای دهند. علاوه بر آن، مهاجران بلوچ در مدت اقامت طولانی خود در کشورهای شرق آفریقا به­تدریج بر دستاوردهای علمی و فرهنگی خود افزوده و گام به گام به­عنوان عناصری تأثیرگذار در جوامع میزبان به ایفای نقش پرداخته­اند. به موازات آن، بلوچ­ها همواره روابط دوستانۀ خود را با بومیان تقویت کرده و در طول قرن­ها اقامت در تانزانیا، کنیا و اوگاندا هیچ­گاه دچار تنش و اختلافی با میزبانان خود نشده­اند که این نمایانگر احترام آنها به فرهنگ و آداب و رسوم کشورهای مقصد و تلاش برای تداوم تعامل مؤثر با مردم شرق آفریقاست.

هرچند نخستین مهاجران بلوچ به شرق آفریقا سواد خواندن و نوشتن نداشتند و تنها به­عنوان جنگجویان حرفه­ای شناخته می­شدند، امروزه بلوچ­های ایرانی­تبار در زمرۀ اقلیت­های تحصیل­کرده در کشورهای کنیا، اوگاندا و تانزانیا به ­شمار می­روند و تعداد زیادی از آنها از جایگاه اقتصادی قابل توجهی برخوردارند. اگرچه بلوچ­ها معمولاً دست­اندرکار فعالیت­های اقتصادی هستند، برخی از آنها در عرصۀ سیاست نیز خوش درخشیده و به مسئولیت­های سیاسی بالایی دست یافته­اند که برای مثال می­توان به رستم عزیز تاجر بسیار بانفوذ و نمایندۀ سابق پارلمان تانزانیا، هارون ملا پیرمحمد نمایندۀ فعلی مجلس تانزانیا، شیخ محمد دوری محمد یعقوب سفیر قبلی کنیا در عمان و بوری محمد حمزه وزیر اسبق ایالتی دفتر نخست­وزیری در امور محیط­زیست جمهوری فدرال سومالی اشاره کرد. بلوچ­ها همچنین مدیریت تعدادی از کارخانجات و شرکت­های بزرگ تجاری را در شرق آفریقا بر عهده دارند.[109] برخی از بلوچ­ها نیز که در دانشگاه­های اروپایی و آمریکایی تحصیل کرده­اند در زمینه­های پزشکی، قضایی، دانشگاهی و املاک و مستغلات به مشاغل مهمی دست یافته­اند.[110]

جالب اینجاست که جوامع بلوچ شرق آفریقا همچنان زبان فارسی را نماد هویت ملی خود می­دانند و در عین حال زبان­های سواحیلی و بلوچ را نیز در ارتباطات روزمرۀ خود استفاده می­کنند. بسیاری از خانواده‌های بلوچ در اوگاندا، تانزانیا و کنیا، به­‌رغم اقامت طولانی‌ در این کشورها، تسلط نسبی خود را به زبان‌های فارسی و بلوچی حفظ و آن را به فرزندان خود نیز منتقل کرده‌اند. برخی از شخصیت­های فرهنگی بلوچ در کشورهای شرق آفریقا نیز در دهه­های اخیر با تأسیس «انجمن فرهنگی ایرانیان بلوچ» و برگزاری کلاس­های آموزش زبان فارسی و بلوچی تلاش می­کنند زبان‌های فارسی و بلوچی را به نسل‌های جوان آموزش دهند و سنت‌ها و آداب و رسوم ایرانی را زنده نگه دارند. بزرگان جوامع بلوچ در کشورهای اوگاندا، تانزانیا و کنیا با هدف حفظ ریشه­های ایرانی خود به ­طور مرتب به ایران سفر می­کنند و علاقۀ وافری به تحکیم پیوندهای خود در منطقۀ بلوچستان استان سیستان و بلوچستان دارند.

 

جعفریان، رسول. جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام، قم: انصاریان، 1371.
حسین ­بر، محمد. «مهاجرت بلوچ­ها به شرق آفریقا»، مصاحبه توسط نویسنده، 10 اردیبهشت، 1401.
سپاهی، عبدالودود. بلوچستان در عصر قاجار: بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی بلوچستان از ابتدای سلطنت قاجار تا نهضت مشروطه، قم: گلستان معرفت، 1385.
عرب احمدی، امیربهرام. «بلوچ­های ایرانی در شرق آفریقا»، پژوهشنامۀ تاریخ­های محلی ایران، س 1، ش 1، 1391، ص 76-85.
عرب­احمدی، امیربهرام. مطالعات میدانی نویسنده، دارالسلام و زنگبار، 2022.
مرادی، مسعود، وزین افضل، مهدی و صاحبکاران، معصومه. «ادارۀ بلوچستان از طریق حاکمان کرمان (از دورۀ ناصری تا اوایل پهلوی)»، پیام بهارستان، س 5، ش 19، 1394، ص 247-262.
واتسون، روبرت گرنت. تاریخ ایران، تهران: انتشارات سیمرغ، 1354.
Ahmad, Mojib. “Baluchis Minority in DRC”, Interview by Author, November 5, 2019.
Alzidjaly, Abdalla Mohamed Nurmohamed Abdalla Jamadar. “Haji Mirdor Mirhadad Gulamqadir Buladi”, Interview by Author, 2020.
Bearman, Peri et al. Encyclopedia of Islam, Leiden: Bril, 2010.
Bourhis, Richard. “Towards an Interactive Acculturation Model: A Social Psychological Approach”, International Journal of Psychology 32, 6 (1997), pp. 369–386. https://doi.org/10.1080/002075997400629
Breseeg Taj, Mohammad. Baloch Nationalism: Its Origin and Development up to 1980, ProQuest LLC, 2017.
Burton, Sir Richard Francis. Zanzibar: City, Island, and Coast. Tinsley brothers, 1872.
Burton, Richard Francis. The Lake Regions of Central Africa a Picture of Exploration, London: Longman, 1860.
Byrne, Peter. A Short History of Mafia. London: Kings College, London: Kings College, 2004.
Clarke, Colin. Peach, Ceri & Vertovec, Steven. South Asians Overseas: Migration and Ethnicity, Cambridge: Cambridge University Press, 1990.
Collins, Douglas. Tales from Africa. East African Educational Publishers, 1995.
Coupland, Sir Reginald. East Africa and its invadors, Oxford: Oxford University Press, 1936.
DadkarimGulam, Shahmorad. “Baluch Communities in Africa”, Interview by Author, April 14, 2020.
Dolbey, Robert Valentine. Sketches of the East Africa Campaign, Whitefish: Kessinger Publishing, 2004.
Droogers, Peter et al. Green water credits: Basin identification. Green Water Credits Report 1, ISRIC Report, Wageningen: ISRIC – World Soil Information, 2006.
Fakirdad, Abdulhamid Suleiman. “Baluchis in East Africa”, Interview by Author, May 4, 2020.
Franks, Tom & Lankford, Bruce A. and Mdemu, Makarius. “Managing Water Amongst Competing Uses: The Usangu Wetland in Tanzania”, Wiley InterScience 53 (2004), pp. 277-286, 2004.
Gregory, Robert. India and East Africa: a History of Race Relations within the British Empire 1890-1939, London: Clarendon Press, 1971.
Hassani, A. “Emergence of Insecurity in Sistan & Baluchistan after the victory of Islamic Revolution”, Social Sciences Studies 19 (2019).
Jaafar Mohammad Kaderbakhsk Kadu, “The story of Balochis in East Africa”, Interview by Author, April 11, 2020.
Jahani, Carina. Language in Society: Eight Sociolinguistic Essays on Baluch, Uppsala: Uppsala University, 2000.
Jidgal, Abdullah Mohammad Abdullah. “Minister Buri”, Interview by Author, May 30, 2020.
Johnston, Harry Hamilton. The Nile Quest: A Record of the Exploration of the Nile and Its Basin, Cambridge University Press, 2011.
Kadu, Jaafar Mohammad Kaderbakhsk. The Warm Breeze of Balouchistan and the East African, Dar es Salaam, 2012.
Kangalawe, R. Y. M., Mwam, D. G. & Mbonile, M. J. “Land Management Systems and Their Environmental”, Journalo/the Geographical Association o/Tanzania 32 (2007), pp. 15-32.
Kissawike, Kalunde. Irrigation--based Livelihood Chalenges and Opportunities A gendered technography of irrigation development intervention in the Lower Moshi irrigation scheme in Tanzania. Wageningen: CERES –Research School for Resource Studies for Development Wageningen Universiteit, 2008.
Library Museum and Document Center. “Library, Museum and Document Center of Islamic Consultative Parliaement”, Document No. 6444562035 and Document Number 1000115588. Tehran, Iran: Library, Museum and Document Center of Islamic Consultative Parlement. n.d.
Lodhi, Abdulaziz Y., Oriental Influences in Swahili A Study in Language and Culture Contacts, Orientalia et Africana Gothoburgensia, 2000.
Lodhi, Abdulaziz Y. “Convergence of Languages on the East African Coasts”, In Linguistic Convergence and Areal Diffusion. Case Studies from Iranian, Semitic and Turkic, ed. É. Á. Csató, London, New York: Routledge Curzon, 2005.
Lodhi, Abdulaziz Y. “The Baluchi of East Africa: Dynamics of Assimilation and Integration,” The Journal of the Middle East and Africa 4, no 2 (October 2013), pp. 127-134.
Masija, E. H. Irrigation of wetlands in Tanzania, Dar es Salaam: Ministry of Agriculture, Livestock and Cooperatives, n.d.
Middleton, John. The World of the Swahili, an Africa Mercantile Civilization, Yale University Press, 1992.
Miles, Samuel Barrett. Countries and Tribes of the Persian Gulf, London: Frank Cass and Co. Ltd, 1966.
Mohamed Bakari, Saad Yahya. Islam in Kenya: proceedings of the National Seminar on Contemporary Islam in Kenya, Mewa Publications, 1995.
Nicolini, Beatrice. “Ibāḍi Press in Zanzibar ‘al-Sultaniyya’: The (Re)-Invention of Tradition between 'Oman and Eastern Africa”, Sixth Conference on IBĀḌISM and Oman Institute of Oriental Manuscripts, St. Petersburg: Russian Academy of Sciences, 2015.
Nicolini, Beatrice. “Notes on Asian presence along the Swahili coast during the nineteenth century”, Quaderni Asiatici 107 (September, 2014), pp. 61-86.
Nimtz, August H. Islam and Politics in East Africa: The Sufi Order in Tanzania, Minnesota: University of Minnesota Press, 1980.
NoorMohamed, Abdul kadir. “The Baluch of East Africa, March 19, 2020. https://noormohamed.net.
NoorMohamed, Abdul kadir. “The culture of East African Baluchis”, January 1, 2020. https://balochilinguist.wordpress.com/2011/06/08/the-culture-of-east-african-baluchis/
Ominde, S. H. Ominde & Simeon Hongo. Studies in East African Geography and Development, University of California Press, 1971.
Patel, S., Vedeld, P. & Tarimo, A. Irrigation Management, Institutions and Local Livelihood Adaptation on Usangu Plains, Tanzania, Norwegian University of Life Sciences, 2014.
Qassem, J. Z. Dowlat al-Busaid fi Oman wa Sharq Africa: Manth Tasishan wa Hata Nahayatan Hokmha fi Zanjabar wa Bidayatu Ahduha al-Jadid fi Oman 1741-1970 (The State of Al-Busaid in Oman and East Africa: From its Establishment until the Endof Its Rule in Zanzibar and …), Muscat: Zayed Center for Heritage and History, 1974.
Qassem, Jamal Zakaria. King Abu-Saeed Government in Oman and East Africa: from its Foundation to the End in Zanzibar and Beginning of a New Era in Oman, Muscat: Center of History and Heritage, 1974.
Romero, Patricia W. “Seyyid Said bin Sultan BuSaid of Oman and Zanzibar: Women in the Life of this Arab Patriarch”, British Journal of Middle Eastern Studies 39, no 3 (December 2012): 373-392.
Salvadori, Cynthia. Through Open Doors: A View of Asian Cultures in Kenya, Nairobi: Kenway Publications, 1989.
Sheriff, Abdul. “About Baluchis in East Africa”, Interview by Author, April 4, 2020.
Stanley, Henry Morton. How I Found Livingstone: Travels, Adventures and Discoveries in Central Africa including four months residence with Dr. Livingstone, Gutenberg EBook, 1872.
Stanley, Henry Morton. Livingstones̓ Life Work: Or, Africa and Its Explorers. A Narrative of the Life, Travels, Adventures, Experiences, and Achievements of Dr. David Livingstone, Including His Discovery by Henry M. Stanley, Columbian Book Company, 1875.
Taheri, Ahmad Reza. The Baloch in Post Islamic Revolution Iran: A Political Study, Lulu.com, 2012.