علل مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز (نیمه دوم قرن سیزدهم قمری/نوزدهم میلادی)

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

1 گروه تاریخ. دانشکده علوم انسانی. دانشگاه تربیت مدرس. تهران. ایران

2 دانشیار گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران

چکیده

یکی از مسائلی که حکومت قاجاریه با آن مواجه شد، مهاجرت توده­های مردم بود؛ مهاجرتی که از 1266ق/ 1850م، و به نسبتی گسترده­تر از 1286ق/ 1870م، از ایالات مختلف به خارج از ایران به­خصوص نواحی جنوب قفقاز اتفاق ‌افتاد، تا جایی که سالی چند هزار نفر ترک وطن می­کردند و در کارخانه‌ها، صنایع نفت، دهکده‌ها، مزارع، اسکله‌ها و غیره در بدترین شرایط مشغول به کار می­شدند. در این مقاله کوشش شده است با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی، مبتنی بر گردآوری داده­ها از منابع آرشیوی و با اتخاذ چارچوب نظری مدل­های جاذبه و دافعه براساس آرای متفکرانی چون روانشتاین، دروتی توماس و اورت اس. لی، چرایی مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز تبیین شود. مدعای پژوهش این است که عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، به­عنوان عوامل فشار و کشش، در مبدأ و مقصد نوعی عدم تعادل ایجاد کردند که موجب مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز شد و طی سال­ها این روند ادامه داشت.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Causes of Iranian Labor Migration to the Caucasus (The Second Half of the 13th/ 19th Century)

نویسندگان [English]

  • Mehdi Ahmadi 1
  • Seyyed Hashem aghajari 2
1 PhD Candidate in History of Islamic Iran, Department of history Tarbiat modares University, Tehran, Iran.
2 Associate Professor, Department of History, Tarbiat modares University, Tehran, Iran.
چکیده [English]

One of the issues faced by the Qajar government in the second half of the 13th/19th century was the mass migration of the people. The migration took place from 1266 AH/1850 AD and to a relatively larger extent, from 1286 AH/1870 AD, from different provinces of Iran to other lands, especially the Southern Caucasus. Consequently, several thousand people left their homeland every year to work. As soon as they arrived in these areas, the migrants were employed in the worst conditions in factories, oil industries, villages, farms, docks, etc. in the worst conditions. In this article, an attempt has been made to use a descriptive-analytical approach based on collecting data from archival sources and adopting the theoretical framework of attraction and repulsion models based on the opinions of thinkers such as Ravenstein, Thomas, and Everett S. Lee, to explain the causes of the Iranian labor force migrates to the Caucasus. This research proposes that the economic, political, and social factors as push and pull factors in the origin and destination created a sort of imbalance that caused the migration of Iranian labor to the Caucasus and this process continued over the years.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Qajar Period
  • Caucasus
  • Iranian Labor
  • Tsarist Russia

مقدمه

پدیدۀ جابه­جایی جمعیت و مهاجرت به خارج از مرزها طی ادوار مختلف تاریخی بارها در ایران اتفاق افتاده است. اما از دورۀ قاجاریه و به­خصوص با شروع پادشاهی ناصرالدین شاه (1264 تا 1313ق/ 1848 تا 1896م) روند مهاجرت شتاب گرفت و هر ساله جمعیت زیادی از مردم خاک کشور را ترک ­کردند، به گونه­ای که روزنامه­ها مکرر گزارش­هایی دربارۀ کسانی می­نوشتند که «از وطن مألوف مهاجر و عازم غربت بودند.»[1] بنابراین، در دورۀ قاجاریه بخش قابل توجهی از مردم مهاجرت کردند که از این میان جمعیت زیادی از آنها راهی جنوب قفقاز ­شدند.

مهاجرت به خارج از ایران همچنان به­عنوان یکی از مهم­ترین مسائل مبتلابه جامعه خودنمایی می­کند و با وجود تمام تغییر و تحولات و ترقی­های مادی هنوز مورد توجه است. پژوهش­های تاریخی می­توانند در حل این مسئله راهگشا باشند. بنابراین، پژوهش حاضر تلاش دارد به این پرسش پاسخ دهد که چه عواملی زمینه­ساز مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز شد؟

در زمینۀ علل مهاجرت به قفقاز در دورۀ قاجاریه پژوهش­هایی­ انجام شده است. مقالاتی همچون «کار مزدی و مهاجرت: کارگران ایرانی در جنوب روسیه (1880-1914)»[2] نوشتۀ حسن حکیمیان، «نقش و جایگاه آذربایجان در مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز»[3] نوشتۀ سیروان خسروزاده و دیگران، «کارنامه و روزگار ایرانیان مهاجر در قفقاز 1900-1920»[4] نوشتۀ محمدحسین خسروپناه، «تأثیر جریان­های سیاسی قفقاز بر مهاجران ایرانی مقیم باکو در انقلاب 1905 روسیه»[5] نوشتۀ سهراب یزدانی و سوده ابراهیم­زاده گرجی و «مهمانان ناراضی: فرودستان ایران در حاشیۀ امپراتوری تزاری»[6] نوشتۀ تورج اتابکی به این موضوع اشاره­هایی کرده­اند.

نویسندگان این مقالات هر کدام مسئلۀ مهاجرت ایرانیان را به علل خاصی تقلیل داده­اند. حکیمیان تغییرات ساختاری در شرایط اقتصادی هر دو کشور را علت اصلی مهاجرت در آن هنگام می­داند و می­نویسد علت اصلی مهاجرت محسوس، به نظر ما، عوامل سیاسی یا طبیعی نیست. او مهاجرت را به عوامل اقتصادی تقلیل می­دهد، در صورتی که نمی­توان بحث مهاجرت را پیش کشید و به عوامل سیاسی و طبیعی سرزمین مهاجرفرست بی­توجه بود. حکیمیان پیدایش فرصت­های اشتغال در خارج از کشور را از عوامل پرجاذبه­­تر برای مهاجرت می­داند و به سیاست، وضعیت اجتماعی مردم و پیوندهای فرهنگی، مذهبی و زبانی قفقاز به­خصوص با منطقۀ آذربایجان توجهی ندارد. خسروزاده هم بر دیدگاه­های اقتصادی تأکید می­کند و بحران­های اقتصادی و اجتماعی و ناتوانی دولت در حل آنها را علت این مهاجرت می­داند. یزدانی نیز اگرچه در مقدمه به علل مهاجرت می­پردازد، بحث اصلی خود را به تأثیر فعالیت­ احزاب انقلابی روسیه و قفقاز و اعتصابات فراگیر منطقه بر ایرانیان مقیم باکو اختصاص می­دهد. اتابکی هم زوال اقتصاد سنتی و توان محدود اقتصاد جدید ایران در تأمین کار و به علاوه تغییرات اقتصادی و سیاسی روسیه در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی را از علل مهاجرت ایرانیان می­داند.

کتاب­هایی همچون پیشینه­های اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی[7] تألیف خسرو شاکری و ایرانیان مهاجر در قفقاز: فعالیت­های فرهنگی در سال­های 1931-1900م[8] نوشتۀ نظامعلی دهنوی نیز به عوامل مهاجرت پرداخته­اند. شاکری بر دگرگونی نظام اقتصادی ایران در دورۀ قاجاریه تأکید دارد و دهنوی هم در ابتدای کتاب خود، در چند صفحه به صورت خلاصه، به عوامل مهاجرت ایرانیان به قفقاز اشاره و از این مبحث عبور می­کند، زیرا موضوع کتاب او فعالیت­های فرهنگی ایرانیان در قفقاز است

پژوهش حاضر ضمن توجه به تحقیقات پیشین، با تکیه بر منابع دست اول، سعی دارد عوامل دافعه و جاذبه در مبدأ و مقصد مهاجرت نیروی کار ایرانی را بررسی کند. بدین ترتیب، تفاوت اصلی این پژوهش با پژوهش­های پیشین در این است که تمام عوامل (فشار و کشش) مهاجرت نیروی کار ایرانی را در دورۀ قاجاریه مد نظر قرار می­دهد. برای این منظور نگارنده در گردآوری داده­ها و تولید محتوا از منابع آرشیوی استفاده کرده است.

پژوهش حاضر به لحاظ مکانی بر ایران دورۀ قاجاریه و جنوب قفقاز که تحت سیطرۀ روسیۀ تزاری بود، تأکید دارد. بنابراین، در متن مقاله هر کجا از قفقاز نام برده شده، مراد جنوب قفقاز است. به لحاظ زمانی نیز تحولات نیمۀ دوم قرن سیزدهم قمری/ نوزدهم میلادی مد نظر است.

چارچوب نظری

مهاجرت پدیدۀ جدیدی نیست و از زمان­های دور تا به امروز وجود داشته است. اینکه چنین پدیده­ای از چه ساز و کارهایی تبعیت می­کند، افراد با چه انگیزه­هایی دست به مهاجرت می­زنند و آیا می­توان برای مهاجرت قانون­مندی خاصی در نظر گرفت، باعث شده است دیدگاه­ها و نظریه­های مختلفی در مورد آن شکل بگیرد. مهم­ترین نظریه در این باب در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی تحت عنوان مدل­های دافعه و جاذبه مطرح شد. نظریه­پردازان این نظریه به دو دسته عوامل توجه می­کنند: یکی عواملی که باعث دفع انسان­ها از محل سکونت خود می­شود و دیگری عواملی که در مقصد باعث جذب آنها می­شود. نخستین نظریۀ رسمی را ارنست جورج روانشتاین[9]، اقتصاددان آلمانی ـ انگلیسی،مطرح کرد. وی در دو مقاله (1885و 1889م) به قوانین مهاجرت پرداخت. روانشتاین معتقد بود مهاجرت از طریق فرایند «فشارـ کشش» اتفاق می­افتد. او در نظریۀ خود بر عوامل اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی تأکید داشت که در مجموع شامل هفت قانون می­شود: 1. حجم عظیمی از مهاجران مسافتی کوتاه طی می­کنند. 2. مهاجران اطراف شهری که رشد سریعی دارد، جمع می­شوند. 3. فرایند دفع برخلاف فرایند جذب عمل می­کند. 4. هر جریان مهاجرت یک جریان ضد مهاجرت نیز دارد. 5. هرچه فاصلۀ مبدأ و مقصد بیشتر باشد، مهاجران بیشتر ترجیح می­دهند به یک شهر صنعتی و تجاری کوچ کنند. 6. روستاییان بیشتر مهاجرت می­کنند. 7. در مسافت­های کوتاه زنان بیشتر از مردان مهاجرت می­کنند.[10]

دروتی توماس[11] نظریه­پرداز دیگری بود که بر عوامل جاذبه و دافعه در مهاجرت تأکید داشت. او در نظریۀ خود (1941م) عدم تعادل اقتصادی و اجتماعی را مد نظر قرار داده است. توماس شکل­گیری جریان مهاجرت را ناشی از وضعیت نامطلوب اجتماعی و اقتصادی مبدأ و وضعیت مطلوب مقصد می­داند و معتقد است تا زمانی که این عدم تعادل برطرف نشود، جریان مهاجرت ادامه خواهد داشت.[12]

اورت. اس. لی[13]، به­عنوان یکی دیگر از نظریه­پردازان مدل دافعه و جاذبه، عوامل میانی بین مبدأ و مقصد را تحلیل کرده است. لی در نظریۀ خود (1966م) چهار عامل را در پدیدۀ مهاجرت دخیل می­داند: 1. عوامل مرتبط با مبدأ. 2. عوامل مرتبط با مقصد. 3. موانع بازدارنده. 4. عوامل شخصی.[14] او عوامل مؤثر بر دافعه و جاذبه را برحسب خصوصیات زمینه­ای افراد در نظر می­گیرد و از آن تحت عنوان «موانع مداخله­گر» نام می­برد؛ یعنی برخی از موانع قابل رفع و برخی دیگر دارای اثرات کلی هستند. این موانع برحسب زمینه­های اجتماعی اثرات متفاوتی بر هر فرد می­گذارند.[15] پژوهش پیش­رو می­کوشد با الهام گرفتن از این نظریه­های مهاجرت مدل دافعه و جاذبه به بررسی عوامل مؤثر بر مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز بپردازد.  

 

  1. عوامل دافعه (فشار) در مبدأ

نظریه­پردازان مدل دافعه و جاذبه هنگامی که از فشار در مبدأ مهاجرت سخن به میان می­آورند به عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فیزیکی توجه دارند. این عوامل در مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز بسیار تأثیرگذار بودند. در همین خصوص باید اشاره کرد که از نیمۀ دوم قرن سیزدهم قمری/ نوزدهم میلادی مردم ایران دسته­دسته راهی قفقاز ­شدند. در آن ­سوی مرزها با آغوش باز از آنها استقبال نمی­شد و محیطی آرام و زندگانی خالی از مشقت در انتظار آنان نبود[16] و اتباع روس انواع اجحاف­ها را در حق آنها می­کردند،[17] اما در وطن هم، به گفتۀ چارلز عیسوی، وضعیت چنان «پیچیده و ناخوشایند» بود که «موجب مهاجرت عمومی ایرانیان فقیر به قسمت­های جنوبی روسیه» می­شد.[18] در همین ایام روزنامۀ ثریا گوشزد کرد که «ای ابنای عزیز وطن، ای بزرگان مملکت و ای صاحبان مزارع و قراوای ارباب دهات و باغات، رعیت بیچاره و فقیر فلک­زده را رحم نمایید و حقوق او را ادا کنید و نگذارید که وطن مألوف را گذاشته و پریشان احوال و گرفتار وبال شده، فرار نماید.»[19] اما به این مسئله توجه نمی‌شد و بنابراین شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به سمتی پیش رفت که به صورت عوامل دافعه (فشار) در مبدأ عمل کرد.

1-1. وضعیت نامطلوب اقتصادی؛ قحطی، بیکاری و فقر

اقتصاد یکی از عواملی است که نظریه­پردازان مهاجرت به­عنوان عامل دافعه به آن اشاره کرده­اند. چنانکه در بحث نظری اشاره شد، به باور نظریه­پردازان وضعیت نامطلوب اقتصادی مانند فقر و بیکاری سبب مهاجرت می­شود. با توجه به چنین دیدگاه­هایی می­توان تأثیر وضعیت اقتصادی ایران را در مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز تحلیل کرد.

همزمان با دورۀ قاجاریه، در غرب انقلاب صنعتی به وقوع پیوسته بود که در نتیجۀ افزایش تولید، استفاده از نیروی بخار و کشف سرزمین‌های جدید در کنار بهره‌گیری از مواد خام مستعمرات و جنگ­های مستعمراتی زمینه­هایی را مهیا کرده بود که سرمایه‌داری صنعتی اروپا قدم در آسیا و افریقا و دیگر نقاط جهان بگذارد. این حرکت از نظر اقتصادی نتایج و پیامدهایی را در کشورهایی همچون ایران داشت تا آنجا که کالاهای خارجی در ایران رواج یافت، صنایع دستی رو به زوال رفت و بازارهای کوچک محلی از رونق افتاد. اقتصاد ایران، همانند سیاست آن، ناگزیر از «تعادل» خارج شد. نقشۀ جغرافیایی، انسانی و طبیعی کشور در پی از دست رفتن پاره­ای از مناطق آن تغییر کرد که به محدودتر شدن ظرفیت تولیدی و بازار داخلی و کاهش قدرت سیاسی انجامید. پیامد این امر انعقاد موافقت­نامه­های تعرفه­ای ویژه­ای بود که صنعت داخلی را که از لحاظ اقتصادی کم­بنیه و از حیث فنی عقب­افتاده شده بود، در رقابت با محصولات ماشینی ارزان­قیمت بی­دفاع گذاشت. این فرایند به حذف صادرات کالاهای ساخته­شده، گرایش به تولید فرآورده­های کشاورزی تجاری، کاهش احتمالی تولید مواد غذایی اصلی و افزایش عمومی واردات منجر شد.[20] پس نوعی «تغییرات بنیادی در الگوی تولید چه در کشاورزی و چه در صنایع دستی شهری» به وجود آمد که «اقتصاد ایران را با مقتضیات سرمایه­داری اروپا هماهنگ» کرد.[21]

بدین ترتیب مرزهای ایران به روی سرمایه‌داران و تجار اروپایی باز شد[22] که در نتیجۀ آن بازرگانان ایرانی در مقایسه با هم­قطاران اروپایی­شان در نامساعدترین موقعیت قرار گرفتند و جامعه شاهد زوال صنایع دستی ایران و جایگزینی تدریجی یا سازگاری آن با نیازهای صنعت اروپایی گردید[23] و تغییرات زیان­آوری در زمینۀ مبادله به وجود آمد.[24] با توجه به چنین وضعیتی ورود کالاهای خارجی به ایران آغاز شد. محمدمهدی اصفهانی در این باره می­نویسد: «مال فرنگ رواج یافته است و این فقره نیز پیوسته در اوج است.»[25] به طور کلی ایران به لحاظ اقتصادی به غرب به­ویژه روسیه و انگلستان وابسته شد.[26]

ورود کالاهای خارجی «بازار تمامی رشته­های بزرگ و عمدۀ­ صنایع مملکت را رواج و رونق بکاهید و کم­کم هر چندی دایرۀ تجارت خارجه در ایران وسعت گرفت، بازار امتعه و معمولات داخلۀ مملکت را کسادی افزوده شد»[27] و «اهل ایران رو کردند به خرید متاع خارجی.»[28] از رهگذر هجوم کالاهای مصرفی غربی بود که پیشه­وران دچار معضلات و مشکلات اساسی شدند و «بسیاری از شعب بزرگ و عمدۀ صنایع ایران که سرمایۀ توانگری مملکت بود، یکسره باطل و خلق کثیری از مردم ایران که ارباب صنایع بودند، بالمّره از کار افتاده و عاطل مانند.»[29] به گونه‌ای که «دهقانان ایرانی زیر این­گونه فشارها که بر آنها وارد می­شد دچار فقر و خانه خرابی می­شدند، صنعتگران نیز به ورشکستگی دچار می­گشتند.»[30]

البته خسرو شاکری معتقد است همۀ این وضعیت را «نباید به سوءنیت خارجی یا تهاجم وحشیانۀ سرمایه­داران اروپا نسبت داد»[31] چرا که اجاره­داری زمین و وضعیت دهقانان، ستمدیدگی عمومی اهالی، سامان درونی قدرت و جوّ حاکم بر حکومت در جلوگیری از ایجاد بخش صنعتی خصوصی و دولتی در ایران نقش بارزی داشت.[32] هرچه بود «احدی از شاه و بزرگان و علما و تجار که خون مردم را می­خوردند در این صدد بر­نیامدند که مثل خارج کارخانه دایر کنند یا کاری کنند که صنعت قدیم ایران برنیفتد.»[33] صنایع داخلی رو به نابودی رفت و پیشه­وران حرفه و پیشۀ خود را از دست دادند و دهقانان نیز بیکار شدند. در واقع این اتفاق باعث بیکاری نیروی کار شد.[34] در نتیجه «کرورها مردمی که از صنایع معاش می‌کردند عملۀ خارج» شدند.[35] در این شرایط، قحطی، «وبا، طاعون، گرسنگی و بیماری­های دیگر تنها چیزهایی بود که به وفور یافت می­شد و بیداد می­کرد.»[36] قحطی سال‌های 1285تا 1288ق/ 1869تا 1872م بسیار وحشتناک بود، تا آنجا که حدود 10 درصد جمعیت ایران تلف شدند.[37]

این قحطی­ها با بیماری وبا نیز همراه شد. وبا تقریباً همه‌ساله یا دو سال یک بار در بخش‌هایی از کشور یا در سراسر آن شیوع می‌یافت و رشتۀ زندگی و فعالیت اجتماعی را تا حدودی می‌گسست. در سال­های ۱۲۶۳ و 1264ق/ 1846 و 1847م در ولایت آذربایجان، در ۱۲۶۷و 1269ق/ 1850 و 1852م در تهران، قم و تبریز و در ۱۲۷۳ق/ 1856م، وبا تمام ایران را فرا گرفت.[38] وبا و قحطی در همۀ ولایات نفس مردم را به شماره انداخته بود. مردم به علف­خواری، خوردن گوشت حیواناتی مانند اسب، الاغ، سگ، گربه و غیره روی آورده بودند.[39] در خراسان آدم می­کشتند و گوشت او را می­خوردند و مردم آذربایجان از شدت تنگدستی عریضه­هایی به حکومت نوشتند.[40]

گاهی همزمان با وبا، طاعون نیز شیوع می­یافت. شدیدترین طاعون مربوط به سال­های 1287-1288ق/ 1871-1872م بود که در نتیجۀ پنج سال بی­بارانی در اکثر نواحی ایران رخ داد و حیوانات و مردم بسیاری را به کام مرگ فرو برد.[41] بخش کشاورزی خسارت زیادی دید، زیرا بر اثر کم­آبی رودخانه­ها و قنات­ها بخش بزرگی از اراضی خشک و بسیاری از دهات متروک شدند.[42] بخش قابل توجهی از دامداران و افراد ایلیاتی گله­های خود را از دست دادند. پس فقط گرسنگان وجود داشتند، چنانکه رسول‌زاده نوشته است: «ایرانیان گرسنه­اند. این حقیقت را کسی نمی­تواند انکار کند.»[43]

این وضعیت نابه­سامان سبب شد بسیاری برای کسب و کار به­ناچار به قفقاز مهاجرت کنند.[44] ایزابلا بیشوپ که در سال 1308ق/ 1890م از شهر کرمانشاه دیدن کرده، در مورد مهاجرت مردم این شهر نوشته است: «سکنۀ دهات مجاور و حومۀ شهر عموماً فقیر و کم­بضاعت و از چند سال قبل تاکنون سه ربع سکنۀ آن به کشور عثمانی و شهرهای شمال آذربایجان مهاجرت کردند.»[45] در اسناد وزارت خارجۀ انگلیس (به تاریخ 5 شوال 1288ق/ 18 دسامبر 1871م) آمده است:

سیل انبوه مهاجران از ولایات جنوبی به سوی گیلان که وضع خواروبار که در آنجا نسبتاً خوب بود، از حدود مه 1871 به راه افتاد، تا ماه نوامبر (از اردیبهشت تا آذرماه) میان 25 تا 35 هزار مهاجر به این ولایت که جمعیت اصلی­اش 100،000 نفر بود، سرازیر شده بود. شماری از مهاجران راهشان را به شمال ادامه دادند و با گذشتن از مرز به روسیه رفتند.[46]

وقایع اتفاقیه نیز گزارش می­دهد که «بیماری وبا در بارفروش شیوع یافته و باعث متفرق شدن مردم از اوطان خود شده بود.»[47] پس جای تعجب نداشت «که در چنین وضعیتی دهقانان مجبور می­شدند روستاهای خود را ترک گویند و دسته­دسته رو به مهاجرت آوردند.»[48]

2-1. شرایط نابه­سامان سیاسی و اجتماعی و موانع مداخله­گر

نظریه­پردازان مدل دافعه و جاذبه در بررسی عوامل مرتبط با مبدأ به شرایط اجتماعی و فیزیکی و موانع مداخله­گر اشاره می­کنند. آنها شرایط نامطلوب اجتماعی را در فرایند دفع مهم می­دانند.[49] از نظر آنها موانع مداخله­گر گاهی دارای اثرات کلی و غیرقابل رفع هستند که برحسب زمینه­های اجتماعی اثرات متفاوتی بر افراد دارند.[50] با توجه به چنین دیدگاه­هایی، این عوامل درخصوص مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز قابل بررسی است.

ناامنی­ و استبدادی که حاکمان و عمال آنها در ایران به وجود آورده بودند، به یکی از عوامل دافعه در مبدأ مهاجرت تبدیل شده بود؛ استبدادی که از شخص شاه شروع می­شد و تا پایین­ترین مقام ادامه داشت. شاهان در مقام «ظل­الله» و «حافظ الرعایا» در زندگی مردم اعمال نفوذ و قدرت می­کردند.[51] این استبداد سیاسی خود وسیله­ای برای اعمال فشار اقتصادی بر مردم شده بود. نمونۀ بارز آن فروش ایالات و مناصب دولتی بود که حاکم را مجاز می­کرد از مردم مالیات بگیرد. این کار او به فشار اقتصادی منتهی می­شد و وضعیت اجتماعی مردم را دگرگون ­می­کرد.

شاه حکومت ایالات و مناصب دولتی را در ازای پول بیشتر به افراد زیردست خود می‌فروخت. آنها هم مجاز بودند برای جبران پول پرداخت­شده، به­زور، از مردم مالیات بگیرند. به این صورت که پیش­خریدکنندۀ مالیات از شاه، ضمن تحمیل فشار شدید به مردم فقیر، مالیات را تا چند برابر از آنها وصول می­کرد.[52] این فروش حکومت خود منشأ ستمگری­های بی‌حساب شد و از کرمان تا دیگر ایالات اوضاع به همین منوال بود.[53] خاطره­ای از دوران کودکی سید جعفر پیشه­وری نشان می­دهد که در آذربایجان، به­عنوان یکی از ایالت­های مهاجرفرست، چه رفتار ظالمانه­ای با رعیت می­شد که آنها را مجبور به مهاجرت می­کرد. پیشه­وری از یک زن با چهار فرزند کوچکش نام می­برد که به خانۀ او پناه می­برند و ادامه می­دهد:

زن و بچه­ها از شدت سرما دست و پایشان کرخت شده بود. سه ساعت تمام توی برف، باد و طوفان سرد راه پیموده بودند. بین مادرم و مهمانان گفت­وگو زیاد و طولانی شد. من بالاخره فهمیدم که ارباب برای مالیات بهره و درست یادم نیست با چه بهانه­ای چند نفر محصل و مأمور به خانۀ زن دهاتی فرستاده، پول خواسته بود. طبیعی است چلۀ زمستان بیچاره ممکن نبود پول داشته باشد. شوهرش هنوز از مسافرت برنگشته بود. ناچار می­بایستی دیگ و کماجدان و پلاس کهنۀ خود را گرو گذاشته برای ارباب پول تهیه کند...[54]

در ایالت­های دیگر هم وضعیت بهتر نبود. چنانکه در وقایع ­اتفاقیه آمده است: «در استرآباد حکام قبل از اینکه حاصل شالیزارها و غیره برداشت شود مالیات حواله می­کردند و رعایا ناچار اجناس خود را به سلم به قیمت نازل می­فروختند و بدهی جنسی نیز به قیمت بالا تسعیر و وجه نقد آن از رعایا اخذ می­شد، به این جهت ضرر و خسارت به رعایا می­رسید و اقلی رعایا مجبور به مهاجرت و متفرق می­شدند.»[55] بیشوپ می­نویسد: «وقتی که حاکمی به مبلغ سی هزار تومان (ده هزار لیره استرلینگ) برای انتصاب خود پیشکش می­کند و ممکن است روزی از مقام خود معزول گردد بدیهی است که چنین شخصی به­ندرت حقوق انسانی و جنبۀ عدل و انصاف را رعایت می­کند. لذا تا می­تواند به جبر و عنف از مردم اخاذی می­کند.»[56] سرهنگ اچ. پیکو[57]، وابستۀ نظامی انگلیس در دورۀ ناصرالدین شاه در ایران، در نامۀ خود به سر هنری مورتیمر دوراند[58] (1850-1924)، وزیر مختار انگلیس در ایران، طی نیمۀ دوم قرن سیزدهم قمری/ نوزدهم میلادی می­نویسد: «در شرایط کنونی موقعیت حاکم در ایالات به­منزلۀ مالکیت خصوصی است که بخشی از اموال شاه را به اجاره گرفته است، نه به­منزلۀ نمایندۀ مسئول حاکم. او این حق را از شاه خریداری کرده است تا از مردم بهره­کشی کند.»[59] سر مورتیمر دوراند همچنین در گزارشی در 1312ق/ 1895م که از تهران به انگلیس فرستاده است، می­گوید: «کشور را غارت می­کنند... در کشور هیج محکمۀ قضایی قابل اعتمادی نیست.»[60] «ایران بسیار بد اداره می‌شود و شرایط کلی‌اش رضایت­بخش نیست.»[61] در همین خصوص حاج سیاح نوشته است: «کسی در فکر آیندۀ مملکت و رفاه رعیت نیست. آنچه زیاد می­شود لقب است و فسق و فجور و تنبلی و نفوذ بیکاران و مفت­خواران و فرار رعایا و مظلومان به بلاد خارجه.»[62]

این حجم از ظلم و ناامنی در ساختار حکومت برای مردم قابل تحمل نبود و برخی از آنها را ترغیب به مهاجرت ­می­کرد. رسول­زاده که خود از نزدیک وضعیت زندگی مردم را مشاهده کرده و شاهد مهاجرت آنها بود، از «خودکامگی خان­ها، مفت­خواری­ها، بی­حیایی فراشان، خیانت­پیشگی وزرا» سخن به میان می­آورد[63] و می­نویسد: «همشهری از ظلم خان­ها و محتکران و برای رهایی از چند بیکاری و بی­قانونی و به قصد محافظت خویش و به دست آوردن لقمه نانی برای اهل و عیال خود که در کمال عسرت و بدبختی در ایران به سر می‌برند، به باکو می‌آید.»[64] زین­العابدین مراغه­ای نیز می­گوید: «در ایران امنیت نیست... بیچارگان چه کنند. بعضی از تعدی حکام، برخی از ظلم بیگلربیگی و داروغه و کدخدا، این ناکسان در هر کس که بویی بردند پنج شاهی پول دارد، به هزار گونه اسباب چینی بر او می­تازند... این است که مردم جلای وطن کرده، ممالک روم و روس و هندوستان را پر کرده­اند.»[65] ناظم­الاسلام کرمانی هم از تعدی و ظلمی می­نویسد که مردم را مجبور به فرار به قفقاز می­کرد.[66] حتی هفته­نامۀ اکینچی که در باکو منتشر می­شد، طی همان سال­هایی که مهاجرت ایرانیان به قفقاز شدت گرفته بود، نوشته است: «امید است که شاه ایران بتواند نظم و قانونی برقرار کند تا رعیت بتواند در کشور خود کار کند.»[67]

البته این ظلم و ستم حکومت قاجاریه در قفقاز هم اعمال می­شد؛ قونسولگری­ها در حق مهاجران انواع اجحاف­ها را روا می­داشتند. آنها نه­تنها از حق و حقوق مهاجران دفاع نمی­کردند[68] بلکه خودشان حقوق آنها را ضایع می­کردند.[69] چنانکه اگر فردی در حین کار کشته می­شد، با همکاری صاحبان کار، حق و حقوق خانوادۀ او را پرداخت نمی­کردند.[70] نایب­های قونسولگری نیز در قبال رفتار خود پاسخگو نبودند.[71] اگرچه مهاجران عرایضی به مجلس شورای ملی[72] و وزارت امور خارجه[73] ارسال می­کردند و برای تشخیص صحت و سقم گفته­های مهاجران دستور تحقیق و تفحص داده می­شد،[74] اما این­گونه رفتارها همچنان باقی بود.

پس ظلم و ستم مقامات ایرانی را که منجر به فشار اقتصادی بر مردم می­شد، می­توان با نظریۀ موانع مداخله­گر اورت. اس. لی منطبق دانست؛ یعنی چنین رفتارهایی اثرات کلی بر جامعۀ ایران دورۀ قاجاریه داشت و برحسب زمینه­های اجتماعی اثرات متفاوتی بر هر فرد می­گذاشت و باعث می­شد عده­ای راهی جز مهاجرت پیش ­روی خود نداشته باشند.

  1. عوامل جاذبه (کشش) در مقصد

از دیدگاه نظریه­پردازان مهاجرت، عوامل مرتبط با حوزۀ مقصد[75] یا فرصت­های مطلوب[76] همچون امکانات شهرهای صنعتی و تجاری و مسافت کوتاه میان مبدأ و مقصد[77] از عوامل جاذبه به شمار می­روند. از این­ رو، در بررسی علل مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز می­بایست به این عوامل توجه داشت. عوامل جاذبه به­عنوان محرک­هایی قدرتمند توانستند سالانه جمعیت زیادی از نیروی کار ایرانی را روانۀ مناطقی از قفقاز کنند. پس به نظر می­آید مهاجرین گرچه به­اختیار ترک وطن نمی­کردند، شرایط مقصد نیز در جذب آنها مؤثر بود. این عوامل در حوزه­های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قابل بررسی هستند.

1-2. فرصت­های مطلوب اقتصادی؛ توسعۀ صنعتی و تجاری

روانشتاین معتقد است فرایند جذب (کشش) به این صورت است که افراد اغلب شهری را برای مهاجرت انتخاب می­کنند که به لحاظ صنعتی در حال پیشرفت باشد و نیروی جاذبۀ این شهر مرحله به مرحله به اقصا نقاط کشور نفوذ می­کند.[78] چنانکه وقتی قفقاز بر اثر کشف نفت توسعه یافت، شهرهایی همچون باکو و سپس مناطقی همچون بالاخانی، صابونچی، بی­بی­هیبت و غیره نیز به­تدریج رشد کردند. نفت در قفقاز ابتدا به صورت دستی از چاه­ها استخراج می­شد تا اینکه در سال 1264ق/ 1848م نخستین چاه نفت حفر شد[79] و بعد از آن در مکان­های مختلف، به­ویژه باکو، نفت اکتشاف شد.

حکومت روسی قفقاز تا سال 1289ق/ 1873م نفت را به صورت انحصاری اجاره می­داد، اما عملیات استخراج و بهره­برداری به روش­های کاملاً ابتدایی انجام می­گرفت و صدور و فروش هم کم بود[80] تا اینکه قوانین جدیدی برای میدان­های نفتی وضع شد. بر این اساس، حق جست­وجو و تولید نفت در زمین­های خالی از سکنۀ دولت برای شهروندان روسی و خارجی به نسبت مساوی در نظر گرفته شد. پس شرکت­های خارجی اجازه یافتند در سرمایه­گذاری و پشتیبانی فنی صنعت نفت مشارکت کنند. افزایش سرمایه‌گذاری باعث شد حکومت روسی قفقاز سیاست­های مالیاتی تسهیل­کننده در نظر بگیرد. بدین ترتیب، در سال 1294ق/ 1877م مالیات‌های غیرمستقیم بر سودآورترین محصولات نفتی را لغو کرد و برای شرکت‌های نفت روسیه که از خارج واردات داشتند، تعرفه‌های گمرکی بالایی وضع کرد.[81] با این اقدامات سرمایه‌گذاران نفت می­توانستند سودی تضمین­شده به دست آورند.

در تمام مناطق، به­خصوص باکو، صحبت از نفت بود و سرمایه‌داران برای بستن قراردادها و مقاطعۀ آن صف می­کشیدند. رابرت نوبل[82] و آلفرد نوبل[83] سوئدی به­عنوان نخستین سرمایه­داران اروپایی وارد قفقاز شدند و یک پالایشگاه نفتی در باکو خریداری کردند و بدین ترتیب شرکت نوبل به بزرگ­ترین شرکت نفتی در منطقۀ باکو تبدیل شد.[84] بعد از آن نیز شش شرکت انگلیسی، سه فرانسوی، دو آلمانی، دو بلژیکی و یک یونانی در صنایع نفت قفقاز سرمایه­گذاری کردند.[85] بنابراین، انحصار نفت شکسته شد. ماشین­های بخار به راه افتادند. پالایشگاه­های جدیدتری مجهز به ابزار پیچیده و محصول علوم جدید نصب شدند و به راه افتادند. در نتیجه به جای میزان استخراج ناچیز، حجم تولید بالا رفت[86] و باکو %95 از تولید نفت روسیه و بیش از نیمی از تولید جهانی را تأمین کرد.[87] اکتشاف نفت آنچنان شدت گرفت که تادیوس سه­ویتوخوسکی از آن به­عنوان «انقلاب نفتی» نام می­برد.[88]

معادن نیز در قفقاز رونق گرفتند و شرکت‌های صنعتی سرمایه­داری در این مناطق ایجاد شدند. در کوه‌های شهر گده‌بیگ منابعی از مس وجود داشت که با کشف آنها نیاز به نیروی کار به وجود آمد. همچنین تولید پیلۀ ابریشم رونق یافت و صنعت پردازش ابریشم در شهرهایی همچون شکی، شوشا و اردوباد ایجاد شد و هر سال نیز توسعه پیدا کرد.[89] بنابراین، رونق اقتصادی قفقاز و گسترش صنایع و کارخانجات آغاز شد و تنها در شهری همچون نخجوان 4 کارخانۀ بافندگی، 8 کارخانۀ چرم­سازی، 6 کارخانۀ آجرپزی، کارخانه‌های ابریشم و 2 کارخانۀ بخار ابریشم تأسیس شد.[90]

توسعۀ صنعت نساجی و تقاضای فزاینده­ برای خرید پنبه بر اثر جنگ داخلی امریکا موجب افزایش کشتگاه­ها شد که صدها کارگر می­بایست در آنها کار می­کردند. تخصصی و متنوع کردن صنایع نیز باعث شد کشت توتون و پرورش تاکستان­ها بهبود یابد. توسعۀ کشت انگور منجر به تأسیس شرکت­های شراب‌سازی و تصفیۀ مشروبات الکلی شد و کشت تنباکو هم رونق یافت و در باکو، شکی و شماخی کارخانه­های تنباکو بنا شد.[91] این اتفاق نیاز به حمل و نقل و ارتباطات را پدید آورد. در همین خصوص کشتیرانی در دریای خزر رونق گرفت و کشتی­های زیادی برای حمل نفت و کالاهای تجاری و مسافران ساخته شد.[92] همچنین ساخت راه‌آهن در دستور کار قرار گرفت و راه­آهن تفلیس به باکو در سال 1300ق/ 1883م به بهره­برداری رسید. راه­آهن ولایات معدنی باکو ـ بالاخانی، صابونچی و سوراخانی نیز شروع به کار کردند و در سال 1318ق/ 1900م راه­آهن قفقاز به راه­آهن سراسری روسیه متصل شد.[93] به علاوه در سال 1276ق/ 1860م خطوط تلگرافی بین تفلیس، نخجوان، باکو، گنجه، شکی و دیگر شهرها ایجاد گردید و در نیمۀ سال 1297ق/ 1880م خطوط تلفنی در باکو برای نخستین بار کشیده شد.[94]

وضعیت اقتصادیقفقاز نیاز به نیروی کار را روز به روز بیشتر ­کرد و روسیۀ تزاری سیاست­ استخدام نیروی کار از مناطق دیگر را در پیش گرفت. ایران، به­ویژه ایالت­های شمالی آن، بهترین شرایط را برای تأمین چنین نیرویی داشت.  

2-2. وضعیت سیاسی و اجتماعی؛ اشتراکات فرهنگی و فاصلۀ جغرافیایی

نظریه­پردازان مهاجرت فاصلۀ جغرافیایی، وضعیت مطلوب اجتماعی و زمینه­ها و عوامل شخصی را که ناشی از شرایط اجتماعی و سیاسی هستند، در جذب مهاجران مهم دانسته­اند. در این خصوص، عواملی چون سیاست­های روسیه، اشتراکات فرهنگی ایران با قفقاز و مسافت کوتاه میان ایالات شمالی ایران به­خصوص آذربایجان با شهرهایی همچون باکو را می­توان از دلایل مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز برشمرد.

یکی از سیاست­های روسیۀ تزاری که در جذب نیروی کار ایرانی در قفقاز مؤثر بود، ایجاد قوانین تسهیل­کننده برای مهاجران بود. بدین منظور در 19 رمضان 1305ق/ 30 می 1888م در قفقاز بخشنامه­ای صادر شد که طبق آن مهاجران ایرانی می­توانستند با تذکرۀ خودشان بدون مانع در این نواحی زندگی کنند. حتی در سال­های بعد، ساکنان نواحی مرزی که در شمال غرب ایران زندگی می­کردند، می­توانستند بدون ویزای کنسولگری و بدون پرداخت مبلغ خاصی وارد مناطق قفقاز شوند.[95] البته در مواقعی هم حکومت روسی قفقاز تذکرۀ ایرانیان را قانونی نمی­دانست و قونسولگری­های اروپایی حتی به اندازۀ یک شهادت­نامه اعتباری برای آن قائل نبودند. به همین دلیل ایرانیان مهاجر در قفقاز را که تذکره­ داشتند «به­عنوان بی تذکره بودن گرفته حبس و تحت­الحفظ به ایران» می­فرستادند.[96]

نگاه مثبت مقامات محلی قفقاز به نیروی کار ایرانی سیاست دیگری بود که در جذب مهاجران ایرانی کارساز شد. مقامات محلی به­خوبی می­دانستند که کارگران مهاجر چه نقشی در اقتصاد قفقاز دارند و حتی زمین­داران محلی نیز موافق حضور آنها بودند. برای نمونه هنگامی که در ایران انقلاب مشروطیت در حال وقوع بود، دولت روسیه نظارت جدی بر مرزهای خود اعمال کرد و برای مهاجران محدودیت­های کاری به وجود آورد، تا جایی که در 1325ق/ 1907م شمار مهاجران ایرانی به­شدت کاهش یافت. این اتفاق باعث افزایش دستمزد مهاجران در قفقاز شد. در همین زمان کارگران ایرانی شاغل در بخش کشاورزی به علت شرایط دشوار آب و هوایی و وضعیت سخت معیشت مجبور ­شدند کار خود را رها کنند. این امر به کمبود نیروی کار منجر شد. زمین­داران و مقامات محلی به محدودیتی که برای مهاجران ایرانی در نظر گرفته می­شد، اعتراض کردند. این اعتراض آنچنان مؤثر واقع شد که استاندار ایروان نوشت محدودیت مهاجران بر افزایش نرخ دستمزد کارگران محلی تأثیر قابل توجه­ای داشته است و یا فرماندار باکو تأکید کرد اگر از مهاجرت ایرانی­ها به قفقاز جلوگیری شود، منافع محلی آنها در خطر می­افتد، چرا که خود به­تنهایی قادر به برداشت محصولات نیستند و این تأخیر در برداشت باعث خرابی و آفت­زدگی محصولات می­شود.

اگرچه نیروی کار ایرانی نقش مهم و تأثیرگذاری به­خصوص در بخش کشاورزی و کارهای سخت داشت، این نوع نگاه به کارگران ایرانی نه از آن جهت بود که آنها افرادی متخصص بودند، بلکه چون بسیار سخت­کوش بودند و در سخت­ترین شرایط هم کار می­کردند، تقاضا برایشان زیاد بود و مقامات محلی نمی­خواستند چنین نیروی کاری را از دست بدهند.

اشتراکات فرهنگی ایران با قفقاز از دیگر عوامل تأثیرگذاری بود که در مهاجرت نیروی کار ایرانی نقش داشت. آنان دارای فرهنگ، تاریخ، دین و احساسات مشترک بودند. میان مردم محلی قفقاز و برخی از ایرانیان نسبت­های خویشاوندی وجود داشت و نوعی وحدت معنوی حول محور انگیزه­های دینی و فرهنگی در میان خود احساس می­کردند. همین اشتراکات باعث شده بود تعدادی از ساکنان قفقاز نیز به ایران مهاجرت کنند و در شهرهای مختلف ایران به­خصوص مناطق شمالی ساکن شوند. چنانکه در عرایضی که از آنها وجود دارد به عسرت و پریشانی خود اشاره دارند و درخواست شغل و تابعیت کرده­اند.[98]

اگرچه پس از عهدنامۀ ترکمانچای هفده شهر قفقاز از خاک ایران جدا شد، این جدایی باعث از بین رفتن پیوندهای فرهنگی مردمان دو سوی ارس نشد. روس­ها سعی داشتند شرایط اجتماعی و فرهنگی این مناطق را تغییر دهند اما موفقیت چندانی به دست نیاوردند.[99] بنابراین، فرهنگ ایرانی که از قرن­ها پیش در این نواحی ریشه دوانیده بود، همچنان جایگاه خود را حفظ کرد. این پیوندها را می­توان از مشاهدات سیاحان غربی به­خوبی درک کرد. اورسل هنگامی که در ایروان است، می­نویسد: «آخرین اشغال­کنندگان آن خیلی کم در ترکیب شهر دست برده­اند و هنوز هم ایروان قیافۀ ایرانی خود را کاملاً حفظ کرده است»[100] و یا بنجامین در گزارش خود از باکو نوشته است: «باکو از هر جهت یک شهر ایرانی به نظر می­رسد. به هر کجا می­روید و به هر کس می­رسید می­بینید که کلاه پوستی ایرانی به سر دارد. چشمان سیاه و صورت سبزه و گندمگون او نشان می­دهد که ایرانی است و چهرۀ زیبای ایرانی در همه جا به چشم می­خورد.»[101]

ایرانی­ها در قفقاز چندان محدودیت اجتماعی نداشتند. بنجامین در مورد ایرانیان مقیم قفقاز نوشته است: «موقعی که شخصی از جلو مغازه‌ها عبور می‌کند ایرانی‌ها را با لباس‌های مخصوص خود مشاهده می­کند که روی نیمکت­ها چهار زانو نشسته­اند و دارند پول می­شمارند... با دیدن این ایرانی­ها انسان فکر می‌کند که باکو یک شهر صدرصد ایرانی است.»[102] همو در مورد زنان ایرانی در باکو می­نویسد: «زنان ایرانی با حجاب کامل از منزل خارج می­شوند و یک نفر خارجی وقتی آنها را می­بیند به نظرش می­آید که در یک شهر اسلامی است.»[103] در مدارس ایرانی، دانش­آموزان، به­استثنای قرائت قرآن به زبان عربی، تمام کتاب­های درسی­شان به زبان فارسی بود.[104] به لحاظ مذهبی نیز روس­ها بر مسلمانان سخت نمی­گرفتند تا آنجا که در هر شهر مساجدی برای ادای فریضه­های مذهبی وجود داشت. اورسل هنگام بازدید از شهرهای مختلف قفقاز توصیف­های زیبایی از مساجد این شهرها به دست می­دهد و حتی از فروش کتاب­های دینی ایرانی­ها سخن می­گوید.[105]

مسافت کوتاه ایالات شمالی ایران به­خصوص آذربایجان با شهرهایی همچون باکو باعث شده بود مهاجرت به این مناطق معمولاً راحت­تر از مناطق دیگر باشد[106] و ایرانیان رغبت بیشتری برای حضور در آن داشته باشند.[107] «برای اینکه به وطن خودشان نزدیک بود خیال می­کردند هر وقت بخواهند می­توانند مراجعت کنند... از حیث زبان و مذهب و آداب و رسوم با اهالی محلی توفیر زیادی نداشتند. لذا در آنجا خیلی هم در بند نوع کار نبودند.»[108] در واقع ایرانیان به این نتیجه رسیده بودند که در قفقاز به سبب اشتراکات فرهنگی، زبانی و مذهبی با سخت­گیری خاصی در زمینۀ نوع پوشش و حجاب و غیره روبه­رو نخواهند شد و به علاوه به­راحتی شغل پیدا خواهند کرد، پس راه مهاجرت به آن دیار را در پیش گرفتند.

این شرایط باعث می­شد تعدادی از ایرانی­ها از راه قانونی و با تذکره،[109] و شمار بسیاری به صورت قاچاقی وارد قفقاز شوند.[110] بخش زیادی از مهاجران از ایالت آذربایجان و گروهی هم از مردم گیلان، خراسان، کردستان، همدان، قزوین و زنجان بودند. بلوا از تذکره­هایی که طی سال­های 1307 تا 1323ق/ 1890 تا 1905م در مشهد، انزلی و رشت صادر شده، سخن به میان می­آورد و می­نویسد از مناطق کرانه­ای در غرب ایران، یعنی قصر شیرین، افرادی برای کسب درآمد به قفقاز مهاجرت می­کردند.[111] دهنوی گیلان، زنجان، قزوین، همدان و سنقروکلیایی را از خاستگاه­های اصلی مهاجران می­داند.[112]

 

نتیجهگیری

تکیۀ اصلی پژوهش­هایی که درخصوص مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز انجام گرفته بیشتر بر عامل اقتصادی است، اما نمی­توان تنها بر این عامل تأکید کرد و می­بایست نگاه جامع­تری به مسئلۀ مهاجرت داشت. این پژوهش­ها معمولاً این­گونه القا می­کنند که آذربایجان تنها به علت وضعیت اقتصادی به یکی از ایالت­های مهاجرفرست تبدیل شد، در صورتی که در این برهه همۀ ایالت­های ایران با مشکل اقتصادی مواجه بودند. و به علاوه از ایالات­ دیگر همچون خراسان، گیلان، همدان، کردستان و غیره نیز مهاجرت به قفقاز صورت می­گرفت. می­بایست توجه کرد که آذربایجان به لحاظ کشاورزی از دیگر ایالت­های ایران وضعیت بهتری داشت. پس مهاجرت افراد علاوه ­بر جنبه­های اقتصادی به مسائل سیاسی و اجتماعی هم مربوط می­شد؛ یعنی ظلم و استبداد حکام چنان بیداد می­کرد که مردم مجبور به مهاجرت می­شدند. مراغه­ای از تعدی حکام، ظلم بیگلربیگی، داروغه و کدخدا سخن به میان آورده است، رسول­زاده به ظلم خان­ها و بی­قانونی اشاره می­کند و ناظم­الاسلام کرمانی از تعدی و ظلمی می­نویسد که رعیت را مجبور به فرار به قفقاز می­کرد. پس ظلم و ناامنی در تمام سطوح زندگی مردم رخنه کرده بود و منابع به­وفور از ظلم و ستم حاکمان کرمان، فارس، اصفهان و ایالات دیگر سخن گفته­اند. اما مسافت زیاد منطقۀ قفقاز باعث می­شد افراد کمتر به آنجا مهاجرت کنند و یا به مناطق دیگری همچون آسیای مرکزی، هند و غیره بروند. البته عکس­العمل مردم در مقابل این ظلم و ستم دستگاه حاکمه را نمی­توان به آگاهی سیاسی تعبیر کرد و اذعان داشت مهاجران ایرانی در نتیجۀ نوعی آگاهی سیاسی دست به مهاجرت زدند، بلکه ظلم و ستم حکام آنها را مجبور به مهاجرت می­کرد.

نگارنده بر این باور است که مجموعه­ای از عوامل مختلف زمینه­های مهاجرت گستردۀ نیروی کار ایرانی را به قفقاز فراهم کرد؛ عواملی که در پژوهش حاضر از آنها به­عنوان عوامل دافعه در مبدأ و عوامل جاذبه در مقصد نام برده شده است. به ­عبارت دیگر، مهاجرت بر اثر فرایند «فشارـ کشش» صورت گرفت؛ یعنی شرایط نامطلوب اقتصادی و اجتماعی (قحطی، بیکاری، فقر، بیماری، ظلم و ناامنی اجتماعی) در ایران دورۀ قاجاریه و شرایط مطلوب قفقاز (کشف نفت و توسعۀ صنعتی و تجاری شهرها، نیاز به نیروی کار، مسافت کوتاه و اشتراکات فرهنگی با ایران) به ایجاد نوعی عدم تعادل میان مبدأ و مقصد انجامید، تا جایی که مردم راهی به­جز مهاجرت پیش­ روی خود نمی­دیدند و با وجود هزاران سختی و مشقتی که در آنجا دامنگیرشان بود، باز ترجیح می­دادند راهی قفقاز شوند.

 

[1]. ثریا، س 2، ش 42 (10 رجب 1318)، ص 16.

[2]. حسن حکیمیان، «کار مزدی و مهاجرت: کارگران ایرانی در جنوب روسیه (1880-1914)»، ترجمۀ افسانه منفرد، تاریخ معاصر ایران، کتاب هفتم (1374)، ص 47-71.

[3]. سیروان خسروزاده، سیده رؤیا بارسلطان، سوده ابراهیم­زاده گرجی، «نقش و جایگاه آذربایجان در مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز (1855-1906/ 1234-1285شمسی)»، تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 8، ش 1 (بهار و تابستان 1397).

[4]. محمدحسین خسروپناه، «کارنامه و روزگار ایرانیان مهاجر در قفقاز 1900-1920»، نگاه نو، ش 43 (تهران، 1378)، ص 65-86.

[5]. سهراب یزدانی، سوده ابراهیم­زاده گرجی، «تأثیر جریان­های سیاسی قفقاز بر مهاجران ایرانی مقیم باکو در انقلاب 1905 روسیه»، تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 7، ش 2 (بهار 1396)، ص 195-216.

[6]. تورج اتابکی، «مهمانان ناراضی: فرودستان ایران در حاشیۀ امپراتوری تزاری»، دولت و فرودستان؛ فراز و فرود تجدد آمرانه در ترکیه و ایران، ترجمۀ آرش عزیزی (تهران: ققنوس، 1396)، ص 61-96.

[7]. خسرو شاکری، پیشینه­های اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی (تهران: اختران، 1384).

[8]. نظامعلی دهنوی، ایرانیان مهاجر در قفقاز: فعالیت­های فرهنگی در سال­های 1931-1900م (تهران: مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امور خارجه، 1383).

[9]. Ernst Georg Ravenstein

[10]. دیوید لوکاس، پاول میر، درآمدی بر مطالعۀ جمعیتی، ترجمۀ حسین محمودیان (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1381)، ص 149.

[11]. Doherty Thomas

[12]. فریدون جعفری معطر، مهاجرت نخبگان (تهران: مؤسسۀ تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی، 1387)، ص 39.

[13]. Evert. S. Lee

[14]. عبدالعلی لهسایی­زاده، نظریات مهاجرت (شیراز: انتشارات نوید شیراز، 1368)، ص 61.

[15]. مایکل تودارو، مهاجرت داخلی در کشورهای در حال توسعه، ترجمۀ مصطفی سرمدی و پروین رئیسی­فرد (تهران: مؤسسۀ کار و تأمین اجتماعی، 1367)، ص 22.

[16]. جعفر پیشه­وری، تاریخچۀ حزب عدالت: به نقل از روزنامۀ آژیر (تهران: علم، 1359)، ص 14.

[17]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1329، کارتن 12، پوشۀ 38، سند 10.

[18]. چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران (عصرقاجار، 1332-1215ق)، ترجمۀ یعقوب آژند (تهران: نشر گستره، 1362) ص 75.

[19]. ثریا، س 2، ش 42 (10 رجب 1318)، ص 17.

[20]. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلۀ پهلوی، ترجمۀ محمدرضا نفیسی، کامبیز عزیزی، چاپ پنجم (تهران: مرکز، 1374)، ص 90.

[21]. شاکری، ص 87.

[22]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل­محمدی، محمدابراهیم فتاحی (تهران: نی، 1377) ص 72.

[23]. شاکری، ص 51.

[24]. کاتوزیان، ص 93.

[25]. محمدمهدی اصفهانی، نصف جهان فی تعریف الاصفهان، تصحیح منوچهر ستوده (تهران: امیرکبیر، 1368)، ص 126.

[26]. احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایه­داری در ایران: دورۀ قاجاریه (تهران: انتشارات زمینه، 1359)، ص 46.

[27]. شیخ حسن کربلائی، تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به کوشش رسول جعفریان (تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ١٣٨٢)، ص 43-42.

[28]. محمد­علی سیاح، خاطرات، به کوشش حمید ­سیاح، به تصحیح سیف­الله گلکار (تهران: ابن­سینا، 1346)، ص 472.

[29]. کربلائی، ص 43.

[30]. ایوانف، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ آذر تبریزی (تهران: شبگیر، ارمغان، 1357)، ص 22، 23.

[31]. شاکری، ص 92

[32]. همان.

[33]. سیاح، ص 472.

[34]. Əkinçi، On səkkizinci nömrə, Fi 1 sentyabr sənə 1877/ Fi 4 rəməzanülmübarək sənə 1294.

[35]. سیاح، ص 472.

[36]. جان ویشار، بیست سال در ایران، ترجمۀ علی پیرنیا (تهران: چاپخانۀ خوشه، 1363)، ص 227.

[37]. ایوانف، ص 23.

[38]. هما ناطق، مصیبت وبا و بلای حکومت (تهران: نشر گستره، 1358)، ص ۱۳-۱۹.

[39]. محمدتقی بیگ ارباب، تاریخ دار الایمان قم (قم: بی‌نا، 1353)، ص 60.

[40]. ناطق، ص ۱۳-۱۹.

[41]. عیسوی، ص 31.

[42]. حسن جابری انصاری، تاریخ اصفهان و ری و همۀ جهان (اصفهان: بی‌نا، 1321)، ص 55-278.

[43]. محمد­امین رسول­زاده، گزارش­هایی از انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ رحیم رئیس­نیا (تهران: نشر و پژوهش شیرازه، 1377)، ص 46.

[44]. ایوانف، ص 23.

[45]. ایزابلا بیشوپ، از بیستون تا زردکوه بختیاری، ترجمۀ مهراب امیری (تهران: چاپ مهنا، 1375)، ص 20.

[46]. شوکو اوکازاکی، «قحطی بزرگ 1288»، ترجمۀ هاشم رجب­زاده، آینده، س 12، ش 3-1 (فروردین و اردیبهشت و خرداد 1365)، ص 31.

[47]. وقایع اتفاقیه، ش 58 (20 مهر 1232)، ص 3.

[48]. شاکری، ص 87.

[49]. لوکاس و میر، ص 149.

[50]. تودارو، ص 22.

[51]. آبراهامیان، ص 62.

[52] . ایران در یک قرن پیش «سفرنامۀ دکتر ویلز»، ترجمۀ غلامحسین قراگوزلو (تهران: اقبال، 1368)، ص 106.

[53]. هنری مورتیمر دیوراند، گزارش سر مورتیمر دیوراند؛ اسنادی دربارۀ وضعیت ایران در دهۀ پایانی قرن نوزدهم، ترجمۀ احمد سیف (تهران: نشر نی، 1392)، ص 19.

[54]. پیشه­وری، ص 11.

[55]. وقایع­ اتفاقیه، ش 275 (18 اردیبهشت 1235)، ص 3.

[56]. بیشوپ، ص 20.

[57]. H. pico

[58]. Henry Mortimer Durand

[59]. گزارش سر مورتیمر دوراند، ص 82.

[60]. همان، ص 7، 8.

[61]. همان، ص 38.

[62]. سیاح، ص 278.

[63]. رسول­زاده، ص 45.

[64]. همان، ص 78.

[65]. زین‌العابدین مراغه­ای، سیاحت­نامۀ ابراهیم­بیگ (تهران: نشر اسفار، 1364)، ص 19.

[66]. ناظم­الاسلام کرمانی. تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی­اکبر سعیدی سیرجانی، بخش دوم (تهران: نشر پیکان، 1377)، ص 121.

[67]. Əkinçi, Doqquzuncu nömrə, Fi 18 noyabr sənə 1875/Fi 1 ziq’ədə, sənə 1292.

[68]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1319، کارتن 7، پوشۀ 15، سند 1.

[69]. مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، دورۀ 2، کارتن 160، جزوه­دان 29، پوشۀ 9، نامۀ 1.

[70]. چهره­نما، س 9، ش 17 (10 ذی­القعده 1330)، ص 7.

[71]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1325، کارتن 7، پوشۀ 6، سند 216.

[72]. مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، دورۀ 3، کارتن 8، جزوه­دان 38، پوشۀ 1، نامۀ 1؛ همان، دورۀ 2، کارتن 160، جزوه­دان 29، پوشۀ 3، نامۀ 18.

[73]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1335، کارتن 15، پوشۀ 15، سند 128.

[74]. همان، س 1335، کارتن 15، پوشۀ 15، سند 129.

[75]. لهسایی­زاده، ص 61.

[76]. جعفری معطر، ص 39.

[77]. لوکاس و میر، ص 149.

[78]. همان.

[79]. مناف سلیمانوف، باکو شهر نفت و موسیقی، ترجمۀ صمد سرداری­نیا (تبریز: اختر، 1386)، ص 204.

[80]. ارنست اورسل، سفرنامۀ قفقاز و ایران، ترجمۀ علی­اصغر سعیدی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382)، ص 147.

[81]. В. Н. Косторниченко, »Иностранный капитал в нефтяной промышленности дореволюционной России: к разработке периодизации процесса«, Экономическая история Обозрение, Под ред: Л.И.Бородкина, Вып 10 (Москва: Изд-во Мгу, 2005), с 46.

[82]. Robert Nobel

[83]. Alfred Nobel

[84]. Audrely L Altsdadt, The Azarbaijani Turks: Power and Indentity under Russian rule (Stanford: Hoover Instition press, 1992), p. 21.

[85]. سلیمانوف، ص 209.

[86]. اورسل، ص 147.

[87]. А. Н. Гулйев, »Стака Бакйнскйх РаБочйх В Декабре 1904 Года«, Вопросы истории, № 12 (Декабрь 1954), с 26, https://elibrary.com.ua/m/articles/view

[88]. تادیوس سویتوخوسکی، آذربایجان و روسیه (1905-1920): شکل­گیری هویت ملی در یک جامعۀ مسلمان، ترجمۀ کاظم فیروزمند (تهران: شادگان 1381)، ص 31.

[89]. Косторниченко, с 68.

[90]. جعفر جمشیدی­راد، تاریخ سیاسی نخجوان (از چیرگی روس­ها تا سقوط بلشویک­ها 1828-1991) (تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1379)، ص 32.

[91]. Косторниченко, с 67, 68.

[92]. Altsdadt, p. 23.

[93]. صمد سرداری­نیا، قتل عام در دو سوی ارس، چ سوم (تبریز: اختر، 1388)، ص 409.

[94]. Косторниченко, с 68.

[95]. Н. К. Белова, »Об отходничестве из северо-западного Ирана в конце XIX – начале XX века«, Вопросы истории, № 10 (Москва:1956), c 113.

[96]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1318، کارتن 25، پوشۀ 5، سند 41.

[97]. Там жэ, с 115-116.

[98]. مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، دورۀ 7، کارتن 108، جزوه­دان 15، پوشۀ 1، نامۀ 1؛ دورۀ 11، کارتن 12، جزوه­دان 44، پوشۀ 51، نامۀ 1.

[99]. بنگرید به: مهدی احمدی، «روسی­سازی قفقاز از عهدنامۀ ترکمانچای تا انقلاب 1905روسیه (با تکیه بر اران و شروان)»، پایان­نامۀ کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه تهران، 1390، ص 62-114.

[100]. اورسل، ص 110.

[101]. اس. ج. دبلیو. بنجامین، ایران و ایرانیان: عصر ناصرالدین شاه، ترجمۀ محمدحسین کردبچه (تهران: جاویدان، 1369)،‌ ص 21، 22.

[102]. همان، ص 23.

[103]. همان.

[104]. فیروز منصوری، مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان (تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1379)، ص 460، 461.

[105]. اورسل، ص 132.

[106]. Белова, с 114.

[107]. پیشه­وری، ص 15.

[108] همان.

[109]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1322، کارتن 7، پوشۀ 2، سند 11.

[110]. همان، س 1319، کارتن 7، پوشۀ 15، سند 135.

[111]. Белова, с113-114.

[112]. دهنوی، ص 17.

 

 

کتابنامه
آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گل­محمدی، محمدابراهیم فتاحی، تهران: نی، 1377.
اتابکی، تورج. «مهمانان ناراضی: فرودستان ایران در حاشیۀ امپراتوری تزاری»، دولت و فرودستان؛ فراز و فرود تجدد آمرانه در ترکیه و ایران، ترجمۀ آرش عزیزی، تهران: ققنوس، 1396، ص 61-96.
احمدی، مهدی. «روسی­سازی قفقاز از عهدنامۀ ترکمانچای تا انقلاب 1905روسیه (با تکیه بر اران و شروان)»، پایان­نامۀ کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه تهران، 1390.
ارباب، محمدتقی بیگ. تاریخ دار الایمان قم، قم: بی‌نا، 1353.
اشرف، احمد. موانع تاریخی رشد سرمایه­داری در ایران: دورۀ قاجاریه، تهران: انتشارات زمینه، 1359.
اصفهانی، محمدمهدی. نصف جهان فی تعریف الاصفهان، تصحیح منوچهر ستوده، چ دوم، تهران: امیرکبیر، 1368.
اورسل، ارنست. سفرنامۀ قفقاز و ایران، ترجمۀ علی­اصغر سعیدی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382.
اوکازاکی، شوکو. «قحطی بزرگ 1288»، ترجمۀ هاشم رجب­زاده، آینده، س 12، ش 3-1، فروردین و اردیبهشت و خرداد 1365، ص 28-41.
ایران در یک قرن پیش «سفرنامۀ دکتر ویلز»، ترجمۀ غلامحسین قراگوزلو، تهران: اقبال، 1368.
ایوانف، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ آذر تبریزی، تهران: شبگیر، ارمغان، 1357.
بنجامین، اس. ج. دبلیو. ایران و ایرانیان: عصر ناصرالدین شاه، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران: جاویدان، 1369.
بیشوپ، ایزابلا. از بیستون تا زردکوه بختیاری، ترجمۀ مهراب امیری، تهران: چاپ مهنا، 1375.
پیشه­وری، جعفر. تاریخچۀ حزب عدالت: به نقل از روزنامۀ آژیر، تهران: علم، 1359.
تودارو، مایکل. مهاجرت داخلی در کشورهای در حال توسعه، ترجمۀ مصطفی سرمدی و پروین رئیسی­فرد، تهران: مؤسسۀ کار و تأمین اجتماعی، 1367.
جابری انصاری، حسن. تاریخ اصفهان و ری و همۀ جهان، اصفهان: بی‌نا، 1321.
جعفری معطر، فریدون. مهاجرت نخبگان، تهران: مؤسسۀ تحقیقات و توسعۀ علوم انسانی، 1387.
جمشیدی­راد، جعفر. تاریخ سیاسی نخجوان (از چیرگی روس­ها تا سقوط بلشویک­ها 1828-1991)، تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1379.
حکیمیان، حسن. «کار مزدی و مهاجرت: کارگران ایرانی در جنوب روسیه (1880-1914)»، ترجمۀ افسانه منفرد، تاریخ معاصر ایران، کتاب هفتم، 1374، ص 47-71.
خسروپناه، محمدحسین. «کارنامه و روزگار ایرانیان مهاجر در قفقاز 1900-1920»، نگاه نو، ش 43، تهران، 1378، ص 31-71.
خسروزاده، سیروان و سیده رؤیا بارسلطان و سوده ابراهیم­زاده گرجی. «نقش و جایگاه آذربایجان در مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز (1855-1906/ 1234-1285 شمسی)»، تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 8، ش 1، بهار و تابستان 1397، ص 65-86.
دهنوی، نظامعلی. ایرانیان مهاجر در قفقاز: فعالیت­های فرهنگی در سال­های 1931-1900م، تهران: مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امور خارجه، 1383.
دیوراند، هنری مورتیمر. گزارش سر مورتیمر دیوراند؛ اسنادی دربارۀ وضعیت ایران در دهۀ پایانی قرن نوزدهم، ترجمۀ احمد سیف، تهران: نشر نی، 1392.
رسول­زاده، محمدامین. گزارش­هایی از انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ رحیم رئیس­نیا، تهران: شیرازه، 1377.
روزنامۀ ثریا، س 2، ش 42، 10 رجب 1318.
روزنامۀ چهره­نما، س 9، ش 17، 10 ذی­القعده 1330.
روزنامۀ وقایع اتفاقیه، ش 158، 20 مهر 1232؛ ش 275، 18 اردیبهشت 1235.
سرداری­نیا، صمد. قتل عام در دو سوی ارس، چ سوم، تبریز: اختر، 1388.
سلیمانوف، مناف. باکو شهر نفت و موسیقی، ترجمۀ صمد سرداری­نیا، تبریز: اختر، 1386.
سویتوخوسکی، تادیوس. آذربایجان و روسیه (1905-1920): شکل­گیری هویت ملی در یک جامعۀ مسلمان، ترجمۀ کاظم فیروزمند، تهران: شادگان، 1381.
سیاح، محمد­علی. خاطرات، به کوشش حمید­ سیاح، به تصحیح سیف­الله گلکار، تهران: ابن ­سینا، 1346.
شاکری، خسرو. پیشینه­های اقتصادی ـ اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی، تهران: اختران، 1384.
عیسوی، چارلز. تاریخ اقتصادی ایران (عصرقاجار، 1332-1215ق)، ترجمۀ یعقوب آژند، چ دوم، تهران: نشر گستره، 1362.
کرمانی، ناظم­الاسلام. تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی­اکبر سعیدی سیرجانی، بخش دوم، چاپ پنجم، تهران: نشر پیکان، 1377.
کربلائی، شیخ حسن. تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به کوشش رسول جعفریان، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ١٣٨٢.
لوکاس، دیوید و پاول میر. درآمدی بر مطالعۀ جمعیتی، ترجمۀ حسین محمودیان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1381.
لهسایی­زاده، عبدالعلی. نظریات مهاجرت، شیراز: انتشارات نوید شیراز، 1368.
مراغه­ای، زین‌العابدین. سیاحت­نامۀ ابراهیم­بیگ، تهران: نشر اسفار، 1364.
مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. دورۀ 2، کارتن 160، جزوه­دان 29، پوشۀ 9، نامۀ 1؛ دورۀ 3، کارتن 8، جزوه­دان 38، پوشۀ 1، نامۀ 1؛ دورۀ 2، کارتن 160، جزوه­دان 29، پوشۀ 3، نامۀ 18؛ دورۀ 7، کارتن 108، جزوه­دان 15، پوشۀ 1، نامۀ 1؛ دورۀ 11، کارتن 12، جزوه­دان 44، پوشۀ 51، نامۀ 1.
مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران. سال 1318، کارتن 25، پوشۀ 5، سند 41؛ سال 1319، کارتن 7، پوشۀ 15، سند 1؛ سال 1322، کارتن 7، پوشۀ 2، سند 11؛ سال 1325، کارتن 7، پوشۀ 6، سند 216؛ سال 1329، کارتن 12، پوشۀ 38، سند 10؛ سال 1335، کارتن 15، پوشۀ 15، سند 128؛ سال 1319، کارتن 7، پوشۀ 15، سند 135؛ سال 1335، کارتن 15، پوشۀ 15، سند 129.
منصوری، فیروز. مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان، تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1379.
ناطق، هما. مصیبت وبا و بلای حکومت، تهران، نشر گستره، 1358.
ویشار، جان. بیست سال در ایران، ترجمۀ علی پیرنیا، تهران: چاپخانۀ خوشه، 1363.
همایون کاتوزیان، محمدعلی. اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلۀ پهلوی، ترجمۀ محمدرضا نفیسی، کامبیز عزیزی، چاپ پنجم، تهران: مرکز، 1374.
یزدانی، سهراب و سوده ابراهیم­زاده گرجی. «تأثیر جریان­های سیاسی قفقاز بر مهاجران ایرانی مقیم باکو در انقلاب 1905 روسیه»، تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س 7، ش 2 (بهار 1396)، ص 195-216.
Altsdadt, Audrely L. The Azarbaijani Turks: Power and Indentity under Russian rule, Stanford: Hoover Instition press, 1992.
Гулйев, А. Н.  »Стака Бакйнскйх РаБочйх В Декабре 1904 Года«, Вопросы истории, № 12, Декабрь 1954, с 26-38. https://elibrary.com.ua/m/articles/view.
Косторниченко, В. Н. »Иностранный капитал в нефтяной промышленности дореволюционной России: к разработке периодизации процесса« , Экономическая история Обозрение, Под ред: Л.И.Бородкина, Вып 10, Москва: Изд-во Мгу, 2005, с 46-68.
Белова, Н. К. »Об отходничестве из северо-западного Ирана в конце XIX – начале XX века«, Вопросы истории, № 10, Москва:1956, С 112-121.
Əkinçi, Doqquzuncu nömrə, Fi 18 noyabr sənə 1875/Fi 1 ziq’ədə, sənə 1292.
Əkinçi, On səkkizinci nömrə, Fi 1 sentyabr sənə 1877/ Fi 4 rəməzanülmübarək sənə 1294.