Shedding Light on the Old Ahvaz through Sassanid and Islamic Texts and a Conjecture about the Location of Sassanid City of Ram Ardashir

Document Type : Research Paper

Author

Assistant Professor of Department of Architecture, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran,

Abstract

There is very little information about the beginnings of Ahwaz. Although the establishment of an urban settlement in this area is speculated as from the Elamite period onwards, the oldest historical and archeological evidence about this city does not go beyond the Sassanid or Parthian era. According to the Sassanid texts, such as the Šahrestānīhā ī Ērānšahr (The Provincial Capitals of Iran), and a large number of Islamic chronicles, at this time, a city called “Hormuz Ardeshir” was built by Ardeshir Babakan or his grandson Hormuz Ardeshir in this area. According to narratives, like many pre-Islamic Iranian cities, this city had a bifurcated structure - the civil and the administrative sections-which were called Hujistan Vajar and the Hormuz Ardeshir respectively. With the advent of Islam, the administrative section disappeared but the civil section remained with the Arbicized name of “Suq-al-Ahvaz”, although the narration is not without ambiguity and confusion. This article, to obtain a more accurate picture of these narrations and consequently the old Ahvaz, seeks to take a closer look at the founding narrations of Ahvaz using historical research method and by analyzing and comparing these narrations. In addition to removing the above-mentioned ambiguity and confusion, such a study can provide good support for research on history identity and field studies on the current Ahvaz, as one of the legacies of Iran’s urban planning history. The results provide a new narrative on the formation of Ahvaz during the Sassanid era, which is slightly different from previous accounts. At the same time, it can provide a more appropriate combination of different and sometimes contradictory narrations about this city. Furthermore, it can offer a new hypothesis about the location of Ram Ardeshir or Ramesh Ardeshir, one of the first cities founded by Ardeshir Babakan. According to this research, Hormuz Ardeshir and Hūjistan Vajar are both names of the same place, i.e. the civil section of the Sassanid city, which continued to exist even after the advent of Islam by becoming “Suq-al-Ahvaz”. On the other hand, the administrative section and the first Sassanid city in this area was Ram Ardeshir or Ramesh Ardeshir, which disappeared in the Islamic era; a fact that probably led to the confusion of the geographical and historical texts of the Islamic era about its location.

Keywords

Main Subjects


مقدمه

تاریخ ایجاد و توسعة اهواز کهن تاریخی سراسر ابهام است؛ نه چون شوش کاوش‌های باستان‌شناختی دقیقی در باب این شهر صورت گرفته و نه چون اصفهان دارای تاریخ‌نامه‌هایی است که بتواند پیشینه­اش را با دقت نسبی روشن سازد. حتی در پروندة ثبتی شهر کهن اهواز نیز جز ذکر نام و زمان و مکان اثر که عبارت­اند از: «خرابه‌های شهر قدیم هرمزاردشیر، خوزستان (اهواز)، ساسانیان» اطلاعات درخور دیگری نیامده است[1]. این اطلاعات اندک هم بیش از آنکه حاصل کاوشی نظام‌مند در گذشتة باستانی شهر باشد، مرهون داده‌های پراکنده‌ای است که به­واسطۀ معدودی متون سلوکی و پهلوی، انبوهی متون دوران اسلامی و برخی اسناد اوایل دورة معاصر می‌دانیم. همین دانسته‌هاست که آگاهی اندک ما از اهواز کهن را در مقطع آغاز ساسانی تا اواسط دوران اسلامی ممکن می‌سازد. براساس متون مذکور، می‌دانیم از روزگار عیلامیان و هخامنشیان در این ناحیه شهری بوده که اردشیر، بنیان‌گذار سلسلة ساسانی، با تصرف آن به ایجاد ساختاری جدید مشتمل بر دو شهر، یکی شهر حکومتی و شاهانه و دیگری شهر مردمی، در آن همت می­گمارد. آن­گونه که از مقایسه با سایر اقدامات شهرسازی عصر ساسانی، از جمله شهرهای بنیادشده یا توسعه‌یافته توسط اردشیر چون استخر و گور و مدائن[2] و حتی گزارش‌های موجود از برخی شهرهای پیش از ساسانی برمی­آید، این شیوة توسعة شهری، یعنی بنای شهری دو هسته‌ای، نوعی شیوة رایج در معماری و شهرسازی ایران پیش از اسلام بوده است.[3] برای مثال ایزودور خاراکسی[4] در ایستگاه‌های پارتی، از قدیمی‌ترین متون مکتوب جغرافیای ایران باستان، از آدراپانا[5] به­عنوان منطقة مسکونی شاهانة کسانی که در اکباتان حکمرانی می‌کردند، یاد می‌کند[6]. در باب اهواز، چنانکه در بسیاری از منابع اولیه آمده که در ادامة این تحقیق مفصلاً بررسی خواهد شد، شهر شاهانه را «هرمزاردشیر» و شهر مردمی را «هوجستان‌واجار» می‌نامیدند، اما گزارش‌های تاریخی و جغرافیایی دورة اسلامی در این باب خالی از ابهام نیست[7]، تا جایی‌ که حتی نامگذاری و سرنوشت این دو نوع شهر نیز در روایات این متون تا حدّ زیادی متنوع، و بل آشفته، است. پاول شوارتز[8]، ایرانشناس آلمانی، تنوع توضیحات منابع را در این باب تلاشی برای منطقی کردن نام عام هرمشیر می‌داند.[9]

در چنین شرایطی شاید اولین گام برای پژوهش دربارة ساختار شهری اهواز کهن تأمل بر همین روایات متفاوت و متنوع و تلاش برای رسیدن به روایتی، تا حدّ امکان، واحد از دل آنها باشد. مسیر چنین جست­وجویی ناچار از بررسی و مقایسة تفصیلی نشانه‌ها و اشاره‌های موجود در متون خواهد گذشت. از این رو، در مقالة حاضر تلاش خواهیم کرد با کاویدن کهن‌ترین روایات تاریخی در باب اهواز، که در متون ساسانی و اسلامی به چشم می‌خورد، پرتوی تازه بر سیمای این شهر بیفکنیم. چنین مطالعه‌ای علاوه بر رفع آشفتگی فوق ‌الذکر می‌تواند پشتوانة خوبی برای پژوهش­های تاریخی و هویتی و مطالعات میدانی در باب این کهن‌شهر کمتر شناخته فراهم آورد.

مطالعه در باب پیشینة تاریخی اهواز کهن سابقة چندانی ندارد. مشهورترین نمونۀ چنین مطالعاتی را می‌توان در مدخل «اهواز» در دایره‌المعارف‌های گوناگون جست­وجو کرد. نوشتاری کوتاه در باب تاریخ اهواز ذیل مدخل این شهر در دایرهالمعارف ایرانیکا[10] و مقاله‌ای مفصل‌تر ذیل مدخل «الاهواز» در دایرهالمعارف اسلام[11] از این دست مطالعات است. نمونه‌های مشابهی را نیز می‌توان در دایره‌المعارف‌های فارسی چون مدخل «اهواز» در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی سراغ گرفت[12]. مطالعات شهری در باب «اهواز کهن» نیز اندک است و پژوهش­هایی که تاکنون در این زمینه صورت گرفته بیشتر مقدمه­ای برای مطالعه در باب اهواز معاصر بوده است. از جملة چنین مطالعاتی می‌توان به مقالات «اوکسین یا اهواز امروزین»[13] از مهرداد مال‌عزیزی و «اهواز؛ میراث ناشناخته»[14] از روح‌الله مجتهدزاده و زهرا نام‌آور اشاره کرد. گزارش کامل‌تری دربارۀ اهواز تاریخی را در فصلی از کتاب در جست­وجوی هویت شهری اهواز تحت عنوان «تاریخ پنهان» می‌توان جست.[15] این مطالعه با رجوع به متون تاریخی و شواهد میدانی، سعی در بازخوانی گذشتة ناپیدای شهر و بازسازی سیمای آن دارد. تحقیق حاضر در عین آنکه از جهاتی امتداد چنین پژوهشی به شمار می‌رود، از حیث دقت در منابع و شیوة مطالعه متفاوت است و بنابراین به نتایج تازه‌ای راه برده است که می‌تواند مطالعات پیش‌گفته را گامی جلو برد.

هدف اصلی تحقیق حاضر بازشناسی ماهیت اهواز کهن، به‌ویژه اهواز ساسانی و پس از آن، است. چون در حال حاضر شواهد میدانی روشنی در باب اهواز کهن وجود ندارد، مدارک متنی معتبرترین مدارک برای چنین جست­وجویی است. بدین ترتیب، در گام اول این بازشناسی از طریق تأمل بر متون و  حول محور پرسش‌های ذیل پیش خواهد رفت: اهواز را در متون با چه نام‌هایی یاد کرده‌اند؟ نام‌های به‌کاررفته برای اهواز، چون هرمزاردشیر، هرمشیر، هوجستان­واجار، سوق‌الاهواز و غیره، چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ چگونه می‌توان از خلال بازخوانی متون تصویر روشن‌تری از ساختار اهواز کهن به دست داد؟

 

بازخوانی اهواز از خلال متون

همان­گونه که اشاره شد، دربارة سرآغازهای شکل‌گیری شهر اهواز بسیار کم می‌دانیم. چنانکه تحقیقات جغرافیایی ـ باستان‌شناسی اخیر، از جمله پژوهشی به سرپرستی هرمان گاش[16]، نشان می‌دهد خط ساحلی خلیج­فارس در حدود 3000 سال قبل تا نزدیکی تاقدیس اهواز[17] کنونی امتداد داشته است.[18] مهم‌ترین مظهر این تاقدیس همان تپه‌های کارون است که امروز هم تنها بخش مرتفع منظر شهری اهواز است و نقشی به­غایت مهم، و در عین‌ حال کمتر شناخته، در تاریخ پرفراز و نشیب شهر داشته است. بر این اساس، دورترین زمان ممکن برای تولد اهواز را باید در هزارة سوم پیش از میلاد و پس از آن جست. این زمان مصادف با ظهور تمدن عیلام است. البته سند روشنی از وجود شهری در حدود اهواز کنونی در این زمان در دست نیست. معدود اسناد به‌جامانده، از جمله کتیبه‌های سناخریب پادشاه آشوری، به وجود شهرهایی در بخش‌های ساحلی قلمرو عیلام در خلیج‌فارس اشاره می‌کنند،[19] اما داوری قطعی براساس این اسناد، بدون تحقیقات میدانی، ممکن نیست[20] و آن­گونه که عیلام‌شناسانی چون پاتس[21] خاطرنشان ساخته‌اند، متأسفانه بیشتر شهرهای غرب خوزستان که فشار تعرض‌های آشور را متحمل شده بودند، هنوز شناسایی و حفاری نشده‌اند[22]. از این رو، به نظر می‌رسد جست­وجوی سرگذشت اهواز در عصر عیلامیان نیز امری ساده و در دسترس نباشد.

پارسیان باستان ایلام را هُوجَ، اوژَ یا اووَجا[23] می‌خواندند[24] و براساس پژوهش کنت در تمامی کتیبه‌های شهرنگاری معرفی ایالات در دورة هخامنشی حدود ایلام باستان، به­عنوان دومین یا سومین ایالت پادشاهی، تحت این نام یاد شده است[25]. زبان‌شناسانی چون هوبشمان معتقدند (هـ)اووجا[26] فارسی باستان در فارسی میانه و فارسی نو به­ترتیب به هوز[27] و خوز[28] بدل شده است[29]. بدین ترتیب، بسیاری از پژوهشگران اهواز را تغییریافتۀ اوژَ یا اووَجای باستان می‌دانند.[30] پس می­شود گفت اهواز، در زمان هخامنشیان، در واقع نه نام یک شهر که نام یک ایالت یا به تعبیر امروزی استان و کانون اصلی تمدن ایلام بوده است. اطلاق اهواز به یک ایالت تا اوایل دوران اسلامی نیز ادامه داشته و تقریباً تمامی جغرافیدانان سده‌های نخست اسلامی هنگامی که از اهواز نام می‌برند، در درجة اول منظورشان منطقه‌ای شامل چندین شهر است. پاتس این واقعیت را که مورخان اسلامی از واژة «اهواز» برای نامیدن بخش جنوب‌غربی ایران استفاده کرده‌اند به این معنا می‌داند که در این زمان دیگر نام‌های ایلام و الیمائیس آشنا نبوده­اند.[31]

از روزگار هخامنشیان اسناد چندانی که بنا بر آن بتوان شهری را در حدود اهواز کنونی شناسایی کرد به جا نمانده است، اما محققان اغلب بر وجود شهری به نام «تاریانا» در حدود اهواز کنونی در این زمان اتفاق نظر دارند[32]. این نام آشکارا انعکاسی از دارایانا،[33] منسوب به دارایان نام اساطیری داریوش،[34] و نیز نام سلسله‌ای قدرتمند از پادشاهان پارس در اعصار پس از هخامنشیان را بر خود دارد[35]. اطلاعات مستندتر در باب اهواز را در پایان عصر هخامنشی، براساس اسناد لشکرکشی دریایی نئارخوس[36]، سردار اسکندر، به ایران می‌توان به دست آورد که چندی بعد توسط آریانوس/ آریان[37]، مورخ و فیلسوف یونانی قرن دوم میلادی، ضبط ‌شده است. چنانکه آریان در کتاب هشتم، ایندیکا، بند 42 نقل می‌کند، در پایان روزگار هخامنشیان در نزدیکی مصبّ کارون قصبه‌ای پرجمعیت و پررونق[38] قرار داشته که با پلی شناور[39] محل اتصال راه پارسه به شوش بوده است و سپاه اسکندر و نئارخوس در این محل به یکدیگر پیوسته‌اند[40]. مورخان اغلب اتفاق نظر دارند که این محل با مکان اهواز کنونی مطابقت می‌کند.[41] استرابو[42] در اثر جغرافیایی مشهور خود، جغرافیای استرابو (کتاب پانزدهم، فصل 3، بند 4)، از وجود بازاری پررونق در این مکان یاد می‌کند که نخستین بارانداز کالاهایی است که از سرزمین عربان به ساحل دریای پارس وارد می‌شود.[43] استرابو ذیل توضیحاتش در باب سرزمین اوکسی‌ها (خوزی‌ها) از این ناحیه یاد می‌کند. بنابراین، می‌توان حدس زد هوجستان­واجار یا بازار خوزی‌ها که در اغلب متون به­عنوان بخش مردمی شهر ساسانی از آن یاد شده در واقع مکانی قدیمی‌تر است که حداقل از دورة هخامنشی در حدود اهواز کنونی حیات داشته است.

از وضع اهواز در روزگار اشکانیان اطلاع زیادی نداریم. یافته‌های باستان‌شناختی در این زمینه نیز اندک و اغلب تصادفی است. مثلاً همین اواخر طی حفاری‌های شرکت ملی حفاری ایران در محله‌ای در شمال اهواز برای احداث جادۀ دسترسی به چاه‌های نفت، گورستانی تاریخی کشف شد که شیوة تدفین آن مشابه شیوة تدفین اواخر روزگار اشکانیان و اوایل ساسانیان بود.[44] در کشف دیگری از این دست، در یکی از کاوش‌های تفننی اواخر قاجار که آرنولد ویلسون[45] سرکنسول انگلیس در نزدیکی اهواز آن زمان انجام داد، بقایای دو سکه، متعلق به پادشاهان اشکانی، در خاک این شهر یافت شد. ویلسون در نامه‌ای برای پدرش این ماجرا را چنین گزارش می‌کند: «چند ماه قبل در همین سفرهایم در نزدیک اهواز، چندین سکة باستانی به دست آوردم که آنها را به موزة کلکته در هندوستان فرستادم. طبق گزارشی که امروز دریافت کردم آنها به زمان سلسلة پارتیان (اشکانیان) و پادشاهی مهرداد دوم (بزرگ) و وانان مربوط می‌شود که قدمتشان به 180 سال قبل از میلاد می‌رسد.»[46] به این ترتیب، می‌توان اطمینان یافت که در روزگار اشکانیان نیز شهری در این حدود برپا بوده و احتمالاً این همان شهری است که نبردهای فرجامین اشکانیان با اردشیر ساسانی در آن رقم خورده است. براساس آنچه طبری در تاریخ الامم و الملوک آورده، در این نبردها اردشیر بر نیروفر، والی اهواز در زمان اشکانیان، چیره گشت و «بر کنار دجیل [کارون] فرود آمد و شهر را بگرفت و شهر سوق‌الاهواز را بنیاد کرد.»[47] عین همین گزارش را ابن اثیر نیز سه قرن پس از طبری آورده است.[48] از مجموع شواهد فوق دو نکته معلوم می‌شود: اول آنکه در زمان اشکانیان نیز در مکان اهواز امروز در حاشیة کارون شهری وجود داشته و دیگر آنکه اردشیر این شهر را تصرف کرده و شهری را که در دورة اسلامی سوق‌الاهواز خوانده می‌شده، بنیاد نهاده است. البته بخش دوم این قول‌ها خالی از ابهام نیست. اگر از قبل شهری در این مکان وجود داشته که اردشیر آن را تصرف کرده، پس او چه چیز را بنیاد نهاده است؟

در پاسخ به سؤال فوق باید گفت در ایران پیش از اسلام ساخت شهر در انحصار شاهان و معتمدان ایشان بود و نشانه‌ای از استقلال، بزرگی، فرّ و شکوه و شوکت حاکم به شمار می‌رفت. گویا از این روست که اردوان پنجم به­‌رغم تحمل جنگ و کشتارهای اولیة اردشیر، آن­گونه که طبری نقل می‌کند، سرانجام هنگامی پیامی عتاب‌آلود خطاب به وی می­فرستد که با ساخت شهر گور از سوی او روبه­رو می­شود.[49] پژوهش‌ها دربارة نظام کشورداری عصر ساسانی نشان می‌دهد تصرف زمین‌های یک سرزمین به­تنهایی برای آنکه آن زمین‌ها جزء متصرفات مشروع یک پادشاه قرار گیرد کفایت نمی‌کرد، بلکه هنگامی که این زمین‌ها تصرف می‌شد، برای آنکه جزء دستکرت، یعنی متصرفات شخصی شاهنشاه ساسانی، قرار گیرد، لازم بود آبادی‌ای در آنها بنا و صاحب‌منصبی، موسوم به شهربها، در آن آبادی نشانده شود.[50] احتمالاً از همین روست که در اهواز، و به‌ طور مشابه ریشهر و مدائن، اردشیر به­‌رغم تصرف شهرهای سلوکی و اشکانی به بنیان شهرهای جدید نیز اقدام کرد.

این سنت ظاهراً سنتی بسیار کهن بوده است. در رویدادنامة کرخ که موضوع آن روایت تبدیل شاهک‌نشین مادیِ گرمای به کرخ در زمان حملة آشوریان است، تابعیت و سرسپردگی مردم شهر مشروط به آن است که شاه همة اراضی­ای که شهر «در آن قرار گرفته» به شهر نوساز یعنی «کرخ» واگذارد. به این منظور در زمین‌های شهر کاخی بنا گردید و «بزرگان شاهی» نیز به آن نقل مکان کردند. این کاخ یا دژ کوچک زیر نظر صاحب‌منصبی از صاحب‌منصبان شاه به ‌نام برزان ساخته شد که برخی محققان نام وی را به‌وضوح نامی ساسانی می‌دانند.[51] بر این اساس می‌توان گفت رویدادنامة کرخ تا عصر ساسانیان نیز مورد توجه بوده است و علاوه بر روایت‌های کهن‌تر، احتمالاً وقایعی از این دوره را نیز منعکس می‌سازد.

به‌ هر روی، به نظر می­رسد در پایان دورة اشکانی در مکان اهواز امروز شهری بوده است که اردشیر ضمن تصرف آن، آبادی جدیدی در آن یا پیرامونش برپا می­کند. این آبادی بنا به توافق اغلب متون کهن شهر هرمزاردشیر است. اما روایات دربارة این شهر خود خالی از ابهام و تناقض نیست. در اینجا برای آنکه تصویر دقیق‌تری از این روایات و شهری که اردشیر بنیاد نهاد، داشته باشیم، لازم است نگاهی موشکافانه‌تر به این روایات بیندازیم. به این منظور مجموعه‌ای از روایات کهن را که در آنها نام‌های اهواز و هرمزاردشیر آمده به­ترتیب تاریخی مرور خواهیم کرد.

نخستین متنی که نام هرمزاردشیر در آن به چشم می‌خورد، شهرستان‌های ایرانشهر است. شهرستان‌های ایرانشهر نام متن فارسی میانه‌ای است که در پایان دوران ساسانی نوشته شده و نام شهرهای گوناگون ایرانشهر در آن ذکر شده است. نسخة موجود متن مربوط به دورة عباسی است، زیرا نام بغداد نیز به­عنوان آخرین شهر و از ساخته‌های منصور دوانیقی در آن آمده است. در این متن هرمزاردشیر، تحت نام «هرمزد اردشیران»[52]، یکی از ساخته‌های هرمز اول (مشهور به هرمزاردشیر) پسر شاپور و نوة اردشیر معرفی شده است[53].

پس از شهرستان‌های ایرانشهر، اولین متونی که در آنها به نام اهواز برمی­خوریم، یکی نهایت الأرب فی اخبار الفرس و العرب از نویسنده‌ای ناشناس و احتمالاً متعلق به قرن اول ـ دوم هجری و دیگری فتوح البلدان بلاذری (فو. 79-278ق) است. در نهایت الأرب در ذکر پادشاهی اردشیر بابکان به نام شهرهایی که او بنیاد نهاد اشاره شده و یکی از آنها هرمزد اردشیر است که نویسنده آن را همان «قصبة اهواز» می‌خواند.[54] بلاذری در فتوح البلدان به نقل از ثوری که احتمالاً منظور سفیان ثوری، صوفی، فقیه و محدث قرن دوم (167-97ق) است، می‌گوید اهواز را در پارسی هوزمسیر خوانند و سپس اخواز نامیده شد و مردمان تغییرش داده اهواز گفتند.[55]

دینوری (فو. 283ق)، تاریخ‌نگار و جغرافیدان قرن سوم هجری، در اخبار الطوال اهواز را محل رویارویی شاهان طوایف اشکانی با اردشیر معرفی می­کند و می‌نویسد اردشیر پس از جنگ و قتال ایشان حرکت کرد و در محل امروز مدائن اردو زد و نقشة آن شهر را کشید و آن را ساخت. وی علاوه بر اهواز یا هرمزدان‌اردشیر، بنای شهرهای اردشیرخره و رام‌اردشیر و چند شهر دیگر را هم به اردشیر نسبت می­دهد.[56] طبری (فو. 310ق)، مورخ و مفسر مشهور اواخر قرن سوم و اوایل چهارم هجری، نیز در تاریخ الامم از اهواز و هرمزاردشیر یاد می‌کند. بنا به روایت طبری اردشیر هشت شهر بنیاد کرد که عبارت­اند از «شهر رام‌اردشیر و ریواردشیر و شهر اردشیرخوره که همان گور باشد به فارس بود، و هرمزاردشیر که همان سوق‌الاهواز باشد به اهواز بود و...»[57]

اصطخری (فو. 340ق)، جغرافیدان مشهور نیمة اول قرن چهارم هجری، نیز از اهواز یاد می‌کند، اما آن را «هرمزشهر» می‌خواند. وی در مسالک و ممالک اهواز را بزرگ­ترین کورة خوزستان، که سایر شهرها و کوره‌های خوزستان را نیز به آن منسوب می‌دارند، می­خواند و تأکید می‌کند اهواز همان «هرمزشهر» است.[58] بسیاری از عبارات و توصیفات اصطخری را جغرافیدان معاصرش، ابن‌ حوقل (فو. بعد از 367ق)، در کتاب جغرافیای خود با نام صورت ‌الارض تقریباً عیناً نقل کرده است.[59] این دو جغرافیدان مشهور دورة اسلامی متأثر از جغرافیدان متقدم دیگری، یعنی ابوزید بلخی، بوده‌اند. محققان متأخر همگی بر آن­اند که آثار اصطخری مأخود از صور الاقالیم ابوزید بلخی (235-322ق) است، با این تفاوت که اصطخری در شرح بلاد و نواحی توضیحات بیشتری آورده و سپس ابن حوقل تألیفات اصطخری را تکمیل کرده است.[60] بر این اساس می‌توان قول اصطخری را قول رایج سه تن از مشهورترین جغرافیدانان دورة اسلامی در قرون سوم و چهارم دانست.

متن دیگری که از اهواز، البته با تفصیل بیشتر، یاد کرده، سنی الملوک ‌الارض و الانبیا از حمزة اصفهانی (فو. 350-360 ق) است. وی می‌نویسد:

اردشیر شهرهای متعددی ساخت، از جملۀ آنها اردشیرخره، به‌اردشیر، بهمن‌اردشیر، اشأاردشیر، رام‌اردشیر، رام‌هرمز اردشیر، هرمزاردشیر، بوداردشیر، وهشت‌اردشیر، و بتن‌اردشیر است [...] اما رام‌اردشیر، جای آن بر من معلوم نیست و مردم این روزگار به زبان خود ریشهر خوانند. رام‌هرمز اردشیر نیز نام یکی از شهرهای خوزستان است که برای اختصار جزء آخر آن را حذف کردند. هرمزاردشیر نیز نام دو شهر است که اردشیر به هنگام تعیین حدود آنها هر یکی را به نامی مرکب از خود و خدای عزّ و جل نامید و در یکی بازاریان و در دیگری بزرگان و اشراف را سکونت داد. شهر بازاریان نام دیگری هم گرفت، یعنی هوجستان­واجار که در تعریب «سوق الاهواز» گفتند. نام شهر دیگر هم به عربی هرمشیر خواندند و به هنگام آمدن تازیان به خوزستان شهر بزرگان به دست آنان ویران گردید، اما شهر بازاریان (اهواز) به جا ماند.[61]

مقدسی (فو. 380ق)، مورخ و جغرافیدان معاصر حمزة اصفهانی، که خود اهواز را از نزدیک دیده نیز روایتی از نام این شهر به دست می‌دهد. او ساخت اهواز را به شاپور نسبت می‌دهد و می‌گوید شاپور در دو سوی رودخانه شهری ساخت و بر یکی نام خدای عزّ و جلّ و بر دیگری نام خود را نهاد. سپس این دو نام را با یکدیگر جمع کرد و هر دو را «هرمز داراوشیر» نامید. بعد نام خود را حذف کرد و «داراوشیر» بماند که عرب اهواز نامیدند.[62] در نگاه اول روایت مقدسی متفاوت از روایات دیگر به نظر می‌رسد. علت این تفاوت را باید خطای او در نقل روایاتی دانست که احتمالاً شفاهی از مردم یا عالمان اهواز شنیده[63] و نه منابع یا متون متفاوتی که به آنها دسترسی داشته است. برای مثال مقدسی بنیان‌گذار شهر را شاپور معرفی می‌کند اما واژه‌ای که در نام شهر به کار می‌برد (داراوشیر)، آشکارا انعکاسی از نام اردشیر است. از سوی دیگر او به حذف نام پادشاه از نام شهر اشاره می‌کند اما در عمل نام خدا (هرمز) را حذف می‌کند و نام نهایی شهر را داراوشیر می­داند که در هیچ متن دیگری ذکر نشده است. حال آنکه اگر قرار باشد حذف نام شاه از نام شهر را درست بپنداریم (مانند آنچه در باب رامهرمز اردشیر، به نقل از حمزة اصفهانی، رخ داده) آنگاه آنچه باقی می‌ماند باید هرمزشهر باشد که تمام جغرافیدانان پیش از مقدسی به آن اشاره کرده­اند.

در متون بعدی اشارات مختصر است. ابن فقیه (فو. 365ق) در البلدان سوق‌الاهواز را از شهرهای اهواز می‌خواند و می‌نویسد «شاپور در اهواز دو شهر بنا کرد. یکی را به نام خدای تعالی و دیگری را به نام خود نامید و [سپس] هر دو را نامی واحد که همان هرمزاردشیر است و عرب آن را سوق‌الاهواز نامید.»[64] وی کمی بعد سوق‌الاهواز را از بناهای اردشیر معرفی می‌کند.[65] ثعالبی (فو. 429ق)، مورخ قرن پنجم، در تاریخ خود نامی از هرمزاردشیر و حتی اهواز نمی‌برد. او محل نبرد اردشیر و اردوان را شهر دجیل می‌خواند[66] و شهرهایی را که اردشیر بنا نهاد چنین برمی‌شمرد: «اردشیر خوره و جور که هر دو در فارس‌اند، و بادغیس در خراسان و بهمن اردشیر و رام‌اردشیر که هر دو نزدیک بصره‌اند.»[67] گردیزی (فو. 440ق) دیگر مورخ قرن پنجم نیز نامی از اهواز نمی‌برد، اما در شمار شهرهای اردشیر به هرمزاردشیر اشاره می‌کند: «و شهر ری بنا کرد، و خره‌اردشیر که او را واسط گویند، و استاداردشیر که او را انبار گویند و رام‌اردشیر که او را بصره گویند [...] و شهر بنا کرد چون تستر و هرمزاردشیر و اردشیرخوره و رام‌اردشیر و اسدآباد و پوشنگ و بادغیس.»[68] ابن ‌بلخی (فو. 498-511ق) در اواخر قرن پنجم به‌ صورت گذرا از شهرهای ساخت اردشیر نام می‌برد که اهواز هم در میان آنهاست.[69]

در آغاز قرن ششم مؤلف ناشناس مجمل التواریخ (تألیف حدود 520ق) توصیف کامل‌تری از اهواز و هرمزاردشیر دارد که انعکاسی از توصیف حمزۀ اصفهانی است: «هرمزاردشیر دو شهر بود، در یکی بازاریان بودند و در دیگر مهتران، و به پهلوی [یکی را] هوجستان­واجار خواندندی، آن است که معرّب سوق‌الاهواز گفتند و دیگر را هومشیر، و به وقت آمدن عرب آن را خراب کردند. سوق‌الاهواز بماند که هنوز به جای است، اهواز خوانند، و شهر قدیم را اثر نیست، ناحیت بدان بازخوانند.»[70]

در اوایل قرن هفتم محمد بن نجیب بکران، در اثر جغرافیایی مشهور خود جهان‌نامه، اهواز را همان شهر هرمز می‌خواند.[71] یاقوت حموی (فو. 626ق) نیز در همین قرن اهواز را به نقل از ابوزید بلخی «هرمزشهر» معرفی می‌کند.[72] وی به نقل از کتب باستانی می‌افزاید:

شاپور در خوزستان دو شهر بنیان نهاد، یکی را به نام خدا و دیگری را به نام خود نامید. سپس هر دو را یکی کرده به نام «هرمزداد شاپور» نامید که عرب‌ها آن را سوق الاهواز خوانند که به معنی بازار خوره است. «خوز» یا «اخواز» با خای نقطه‌دار نام همۀ مردم این خوره است. گویند نخستین بنیان‌گذار اهواز اردشیر بود و آن را «هرمزاردشیر» نامید.[73]

روایت ابن ‌اثیر (فو. 630 ق) تا حدّ زیادی مشابه روایات پیشینیان است. او از هرمزاردشیر نام نمی‌برد و مکان جنگ اردشیر با نیروفر حاکم اهواز را هم در فارس ذکر می‌کند، اما می‌نویسد پس از آن به ارجان و میسان و طاسار و سُرّق رفت و بر کرانة دجیل درنگ کرد و بر آن شهر دست یافت و سوق‌الا‌هواز را ساخت و از این سفر با غنایم بسیار به فارس برگشت.[74]

مورخان و جغرافی‌نویسان قرن هشتم و پس از آن نیز اغلب، و احتمالاً به‌تبع جغرافی‌نویسان قرون نخستین هجری، اهواز را همان هرمزشهر خوانده‌اند. اسماعیل بن علی ابوالفدا، از تاریخدانان و جغرافی‌نویسان دورۀ ایوبی، در تقویم البلدان (تألیف 721ق) اهواز را همان هرمزشهر می­خواند و می‌نویسد اکنون بیشتر آن خراب شده است.[75] اسماعیل حقّی بروسوی (فو. 996ق)، جغرافی‌نگار دورة عثمانی، نیز حدود دو قرن پس از ابوالفدا گفته‌های او را در کتاب خود اوضح المسالک تکرار می‌کند.[76] متن بروسوی را می‌توان یکی از آخرین متون کلاسیک جغرافیایی ـ تاریخی دورة اسلامی دانست که به نام کهن اهواز اشاره دارد.

همان­گونه که از نظر گذشت، روایات این متون در باب نام این شهر خالی از ابهام و پریشانی نیست. نام کهن شهر به‌شدت متنوع است. برخی آن را هرمزد اردشیر یا هرمزد اردشیران (چون مؤلف شهرستان‌های ایرانشهر، طبری، حمزة اصفهانی، گردیزی، مؤلف مجمل التواریخ و یاقوت)، برخی هرمزدان اردشیر (چون دینوری)، برخی هرمزشهر (ابوزید بلخی، اصطخری، ابن‌ حوقل، ابن ‌بکران، ابوالفدا و بروسوی)، و در مواردی هوزمسیر (بلاذری) و هرمشیر و هومشیر (حمزۀ اصفهانی و مؤلف مجمل التواریخ) و هرمز داراوشیر (مقدسی) خوانده‌اند. برای به دست دادن روایتی واحد از نام شهر باید گفت نام‌های مذکور به­رغم تفاوت در اغلب موارد تغییریافته یا کوتاه­شدة همان هرمزد اردشیر است. مثلاً «هرمزشهر» را می‌توان «هرمزد اردشیر شهر» خواند که «اردشیر» آن، مشابه اختصاری که به نقل از حمزة اصفهانی در مورد رام‌هرمز اردشیر اتفاق افتاده، حذف شده است. هرمشیر و هومشیر نیز به تصریح حمزة اصفهانی و مؤلف مجمل التواریخ همان هرمزاردشیر است. هوزمسیر نیز می‌تواند تلفظ دیگری از این نام باشد، خاصّه آنکه تبدیل «شین» به «سین» تا به امروز نیز در گویش اقوام لر و بختیاری نواحی کهگیلویه و خوزستان رایج است. با این وصف ابهام در مورد هرمزدان اردشیر کماکان باقی است.

این ابهام اخیر را می‌توان با توضیحی که ابتدا در سنی الملوک و احسن ‌التقاسیم و سپس در مجمل التواریخ و معجم ‌البلدان آمده تا حدّی رفع کرد؛ «هرمزاردشیر نام دو شهر است» و احتمالاً منظور دینوری از «هرمزدان اردشیر» نیز همین بوده است. اما این پاسخ نیز خود خالی از ابهام نیست، خاصّه که هم حمزة اصفهانی و هم نویسندة مجمل التواریخ که به احتمال زیاد از حمزه نقل کرده، نام این دو شهر را هوجستان‌واجار و هرمشیر می­خوانند و تصریح می‌کنند هوجستان‌واجار همان سوق‌الاهواز است و هومشیر یا هرمشیر شهری است که در جریان فتح اهواز ویران شد و اثری از آن به‌ جای نماند، حال آنکه می‌دانیم هرمشیر و هومشیر در واقع محرّف هرمزشهر است و هرمزشهر، بنا به تصریح تمام جغرافیدانان اسلامی، از ابوزید بلخی و اصطخری تا ابن ‌بکران و ابوالفدا، همان سوق‌الاهواز است. حتی مقدسی نیز که به احتمال زیاد شنیده‌های خود از مردم یا عالمان اهواز را نقل کرده است، تصریح می‌کند آن دو شهر اولیه در نهایت یک نام، مشتق از نام خدای، گرفتند و اعراب همان را اهواز نامیدند که در این صورت باز هم باید اهواز همان هرمزشهر/ هرمشیر یا به تعبیر قاعدتاً نادرست مقدسی داراوشیر باشد. مهم‌تر آنکه نام هرمشیر حدّاقل تا اوایل قرن پنجم هجری نامی رایج، و بلکه رسمی، برای نامیدن شهر اهواز بوده است، زیرا چنانکه یان ریپکا[77] در تاریخ ادبیات ایران ذکر می‌کند، یکی از کهن­ترین اسناد مکتوب به زبان فارسی دری سند قضایی یهودی ـ ایرانی متعلق به 1020 میلادی (411ق) است که در هرمشیر در خوزستان نوشته شده است.[78] هرچند این سند در اغلب پژوهش‌ها «سندی محضری از اهواز» معرفی شده، در سطر اول آن به‌روشنی بر تنظیم آن در «هرمشیر شهر» تأکید شده است[79] که دلالت بر نام رسمی اهواز تا این زمان دارد و احتمالاً از همین روست که جغرافیدانان قرون سوم و چهارم چون بلخی و اصطخری و ابن‌ حوقل، همگی، در نقشه‌های جغرافیایی خود نام اهواز را هرمزشهر ذکر کرده‌اند.

بر این اساس باید گفت هرمزشهر، هرمشیر، هرمزاردشیر، سوق‌الاهواز و هوجستان‌واجار همگی به یک مکان اشاره دارند؛ شهری بر کنارة دجیل که نزدیک‌ترین مکان محتمل به آن همان اهواز کنونی است. با این حساب تکلیف شهر دوم چه می‌شود؟ آیا اساساً شهر دومی وجود داشته یا اینکه این امر اشتباه است و در طول زمان و به سبب وجود نام‌های متنوع برای نامیدن شهر شکل گرفته است؟ به دلیل شواهد اندک، فاصلة زمانی بسیار و ویرانی کامل اهواز کهن دادن پاسخ قطعی به این پرسش دشوار است، اما اگر شواهدی از مقطع آغازین تأسیس شهر ساسانی در دست باشد، شاید بتوان از آن در زدودن ابهام فوق یاری گرفت. از آنجا که نام اهواز و هرمزاردشیر بیش از هر چیز با نام اردشیربابکان گره خورده است، قاعدتاً چنین شاهدی را باید در یکی از کهن‌ترین متون به‌جاماندة پهلوی در باب اردشیر، یعنی کارنامة اردشیر بابکان جست­وجو کرد. بنابراین، در ادامه براساس متن کارنامه نگاهی به داستان برآمدن اردشیر خواهیم انداخت.

در کارنامه داستان برآمدن اردشیر از آنجا آغاز می‌شود که منجمان اردوان را از برافتادن ستارة جدی و بالا آمدن بخت ستارة هرمزد با یاری بهرام و ناهید آگاه می‌کنند. اردشیر که به‌واسطة کنیزکی از این پیشگویی مطلع شده، آن را حمل بر بخت خود می­کند و از نزد اردوان می‌گریزد.[80] بخت جایی با اردشیر یار می­شود که فردی بناک نام با فرزندان و سپاهش به اردشیر می‌پیوندد و او به شکرانة این واقعه آبادی‌ای به نام «رامش‌اردشیر» را در محل دیدار با بناک بنیاد می­گذارد. سپس بناک و سوارانش را در آن آبادی می‌نهد و خود به ‌سوی دریا می‌رود و شهر بوخت‌اردشیر را (که برخی از محققان آن را بوشهر دانسته‌اند) در کنار دریا بنا می‌کند. بعد از آنجا دوباره به سوی بناک می­آید، سپاه را می‌آراید و به­منظور دعا و طلب یاری به آتشکدة آذرفرنبغ می­رود و سپس به کارزار اردوان می‌شتابد و او و سپاهش همگی را می‌کشد.[81]

هرچند این داستان سرنخی از محلّ شهرهای نام­برده، از جمله رامش­اردشیر، به دست نمی‌دهد، در نهایت الأرب که یکی از کهن‌ترین منابع تاریخی پس از اسلام به شمار می‌رود، در ذکر داستان اردشیر، ملک اهواز نخستین کسی است که فرستاده به سوی او می‌فرستد و از در اطاعت درمی‌آید.[82] اگر بتوان این ملک را همان بناک پنداشت، آنگاه باید رامش‌اردشیر را شهری در ایالت اهواز فرض کرد. از سوی دیگر در اغلب متون تاریخی که نبردهای اردشیر با جزئیات توصیف شده، سوق‌الاهواز یا هرمزد اردشیر یکی از نخستین شهرهایی است که اردشیر خارج از اقلیم فارس بنیاد می­نهد. مثلاً طبری نقل می‌کند که اردشیر پس از شکست نیروفر حاکم اهواز و بنای سوق‌الاهواز با غنیمت فراوان به فارس بازگشت.[83] در وهلة اول به نظر می‌رسد این قول طبری در تضادّ با قول نویسندة ناشناس نهایت الأرب مبنی بر تسلیمِ خودخواستة حاکم اهواز است، اما لازم است به این نکته توجه کرد که اهواز در این زمان نام ایالتی وسیع، منطبق با حدود پادشاهی ایلام، است و از ایلام‌شناسانی چون پاتس می‌دانیم ایلام از دوران میانه، زیر فشار شدید آشوریان، دیگر حکومتی یکپارچه نبوده که از نواحی بلند فارس تا دشت‌های خوزستان حاکمیتی یگانه داشته باشد[84]. بنابراین، در نظام ملوک‌الطوایفی دورة اشکانی نیز می‌توانسته در حدود ایلام کهن همزمان دو پادشاه یکی در مناطق کوهستانی و دیگری در مناطق جلگه‌ای (دشت) حکمروایی داشته باشد. در این صورت می‌توان نیروفر را پادشاه نواحی کوهستانی ایالت اهواز و ملک بی‌نام مورد اشاره در نهایت الأرب را پادشاه مناطق جلگه‌ای آن به شمار آورد. این فرضیه با نظر کسانی چون هنینگ[85] هم جور درمی‌آید که نیروفر را آخرین پادشاهان الیمایی خوزستان و مقرّ او را تنگ سروک دانسته‌اند[86]. در این صورت می‌توان بناک مورد اشاره در کارنامه را همان ملک تسلیم‌شدة اهواز در نهایت ‌الأرب پنداشت و رامش­اردشیر را مکانی تصور کرد که اردشیر در منطقة جلگه‌ای ایالت اهواز، بر کنارة دجیل بنا نهاد و از آنجا نبردهای این منطقه، از جمله یورش دوم به خوزستان را هدایت کرد. این فرضیه هم با متن کارنامه که از نشاندن سپاه و آمد و شد چندبارة اردشیر به رام‌اردشیر حکایت می‌کند، سازگار است و هم با الگوی تبدیل متصرفات به دستکرت شاهی که پیش‌تر از قول صاحب‌نظران نقل کردیم. بر این اساس رام‌اردشیر را باید هستة اولیه یا کهن‌دژ شهر هرمزاردشیر یا هوجستان‌واجار دانست.

پیش‌تر دیدیم که اکثر مورخان و جغرافیدانان متقدم دورة اسلامی رامش‌اردشیر یا رام‌اردشیر را جزء شهرهای اردشیر بابکان شمرده‌اند، اما اغلب یا چون دینوری و طبری توضیحی در باب مکان آن نداده یا چون حمزة اصفهانی از مکان آن ابراز بی‌اطلاعی کرده­ و حدس‌های مردم زمانه را در باب مکان این شهر انعکاس داده­اند که شامل ریشهر (حمزة اصفهانی)، جایی نزدیکی بصره (ثعالبی) و خود بصره (گردیزی) است. اصطخری نیز به­رغم آنکه در شمار شهرهای خوزستان نامی از رام‌شهر نمی‌برد، در نقشة خود ــ که می‌دانیم مستظهر به متون کهن‌تر از خود است ــ در حدّ فاصل عسکرمکرم و رام‌هرمز شهری به نام رام‌شهر را ذکر می‌کند (تصویر 1).

تصویر 1. صورت خوزستان در ترجمة کهن مسالک و ممالک (اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی از قرن 6-5 هجری، به کوشش ایرج افشار (تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی)، ص 88-89؛ ورق b 43)


 

 

پس رام‌شهر برای اغلب مورخان و جغرافیدانان دوران اسلامی شهری ناشناخته یا مجهول‌المکان بوده که حدود آن از فارس تا نزدیکی بصره و اهواز متغیر بوده است، حال آنکه براساس متن کارنامه و قیاس آن با اقوال پراکندة تاریخ‌نامه‌های قرون نخستین اسلامی، اهواز می‌تواند محتمل‌ترین گزینه برای این شهر از یاد رفتة ساسانی باشد. سندی که این احتمال را دو چندان می‌سازد، ابیاتی از مثنوی ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی است. او در ذکر شهرهایی که رامین بنا نهاد از رام‌شهر یاد و تصریح می‌کند که رام‌شهر همان اهواز است[87]:

یکی زان شهرها اهواز ماندست/ کش او آنگاه شهر رام خواندست

کنونش گرچه هم اهواز خوانند/ به دفتر رام­شهرش نام دانند

مهم‌تر آن است که فخرالدین ‌اسعد می­گوید تا زمان او نیز در «دفتر» اهواز را رام‌شهر می‌خواندند. می‌دانیم او بنا به تصریح خود زبان پهلوی می‌دانسته و متن ویس و رامین را هم از پهلوی به فارسی بازگردانده است.[88] بنابراین، منظور او از «دفتر» احتمالاً متون پهلوی‌ای است که تا زمان او در دسترس بوده و در آنها اهواز رام‌شهر خوانده شده و امروز در دسترس ما نیست.

 

نتیجه‌گیری

براساس آنچه آمد می‌توان روایتی نو از شکل‌گیری اهواز در روزگار ساسانیان به دست داد، که گرچه اندکی با آنچه تاکنون نقل شده تفاوت دارد، می‌تواند جمع­بندی مناسب‌تری از روایات متفاوت و گاه متناقض نقل‌شده در باب این شهر به دست دهد. در این روایت تازه ابتدا باید پذیرفت که در آغاز دورة ساسانی شهری در حدود اهواز کنونی بر کنارة کارون، یا آن­گونه که در متون تاریخی آمده، «دجیل» واقع بوده است. این شهر به احتمال فراوان همان تاریانای هخامنشی است که نئارخوس و دیگران از آن به­عنوان قصبه‌ای پرجمعیت و پررونق و بازار کالاهایی که از دریای پارس به سرزمین خوزیان وارد می‌شده است، یاد کرده‌اند و از این رو می‌توانسته نام مردمی هوجستان­واجار را نیز یدک بکشد. قاعدتاً این شهر تا اواخر روزگار اشکانیان نیز شهری پررونق بوده است، زیرا چنانکه مورخان دورة اسلامی چون طبری نقل کرده‌اند اردشیر آن را متصرف شده و با غنیمت فراوان از این تصرف به فارس بازگشته است. اردشیر پس از تصرف این شهر، بنا به سنت رایج زمانه، برای تحکیم سلطة خود آبادی‌ای را در حاشیة آن بنا می­کند. این آبادی می‌توانست مشابه آنچه پیش­تر از رویدادنامة کرخ نقل کردیم، صرفاً شامل کاخ و دژی زیر نظر یکی از صاحب‌منصبان او، و در واقع یک شهر حکومتی، باشد. چنین تصویری با روایت کارنامه نیز همخوان است که اردشیر پس از ایجاد رامش‌اردشیر سواران و سپاه را در آن می­نشاند. بنای این شهر حکومتی در واقع اولین اقدام مهم ساسانیان در این محدوده به شمار می‌رود. اما می‌دانیم با تسلط اردشیر بر امور و تثبیت سلسلة ساسانی، اردشیر و جانشینانش به اقدامات عمرانی گسترده و مهمی در دشت خوزستان همت گماردند. مهم‌ترین این اقدامات ایجاد تعداد زیادی سدّ و نهر بود که منظرۀ زمین و جغرافیای شهری دشت خوزستان را متحول ساخت. قاعدتاً این تحولات، با ایجاد شادروان مشهور اهواز و نهرهای منشعب از آن، سیما و ساختار شهر اشکانی موجود بر کنارة کارون را نیز از اساس تغییر داد و پیرو این تغییرات، که احتمالاً از زمان اردشیر تا زمان نوة او هرمزاردشیر به‌ طول انجامید، دومین شهرِ ساسانی منسوب به اردشیر در این ناحیه، یعنی هرمزاردشیر، پا به عرصة وجود نهاد. قاعدتاً این شهر دوم که شهری مردمی در مقایسه با شهر حکومتی رامش‌اردشیر است، هم بزرگ­تر و هم مهم‌تر و آبادتر از شهر پیشین بود و در مدتی کوتاه توانست رام‌اردشیر را تحت‌الشعاع قرار دهد. براساس آنچه از روایات تاریخی برمی‌آید، ضربة نهایی به رام‌اردشیر با حملة اعراب وارد آمد و احتمالاً شهر حکومتی‌ای که اغلب مورخان دورة اسلامی به ویرانی آن با آمدن اعراب اشاره می‌کنند، همین رام‌اردشیر است و آنچه به حیات خود ادامه داده هرمزاردشیر یا هوجستان‌واجار است که در متون پس از اسلام با عناوینی چون هرمشیر و هرمزشهر و سوق‌الاهواز از آن یاد شده است.

 

تقدیر و تشکر: نویسنده لازم می‌داند مراتب سپاس خود را از جناب آقایان دکتر مهرداد قیومی بیدهندی، دانشیار گروه مطالعات معماری دانشگاه شهید بهشتی، و دکتر شهرام جلیلیان، استاد گروه تاریخ دانشگاه شهید چمران اهواز، اعلام دارد که متن اولیۀ مقاله را مطالعه کردند و نکات ارزشمندی را متذکر شدند.

 

 

[1]. برای اطلاع می‌توان به پروندة ثبتی «خرابه‌های قدیم شهر هرمزاردشیر» مراجعه کرد که در تاریخ 24/6/1310 با شمارۀ 43 در فهرست آثار ملی غیرمنقول ایران ثبت گردیده و اکنون نیز با همین شماره در فهرست آثار ملی وزارت میراث فرهنگی در دسترس است.

[2]. بنگرید به: حسن کریمیان، «هویت کالبدی و بصری شهرهای ساسانیان»، مجموعه مقالات سومین کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران، به‌ کوشش دکتر باقر آیت‌الله‌زاده شیرازی، ج 5 (تهران: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، 1386)، ص 60-539.

[3]. دیتریش هوف، در بررسی اجمالی پایتخت‌های ایران، پیشینۀ شهرهای دوهسته‌ای را که در آنها کاخی با استحکامات لازم هستۀ سکونتی شاهانه و پیرامون آن شهری مستحکم با بارو یا خندق هستۀ دوم را شکل می‌داد، به دورة مادها بازمی‌گرداند. او در این مقاله با بررسی بقایای باستان‌شناختی شهرهای ایرانی از دورة ماد تا ساسانی «دو قطبی بودن محل اقامت دولتمردان و شهر مسکونی مردم عادی» را از مشخصات کلی شهرهای ایرانی می‌شمرد که در دورة ساسانی تکوین نهایی خود را پشت سر گذاشت (دیتریش هوف، «نظری اجمالی به پایتخت‌های ایران از آغاز تا ظهور اسلام»، پایتختهای ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی (تهران: سازمان میراث فرهنگی، 1374)، ص 23).

[4]. Isidore of Charax (around 1 BC -1 AD)

[5]. Adrapana

[6]. ایزودور خاراکسی، ایستگاههای پارتی، ترجمۀ فیروز حسن عزیز (تهران: انتشارات گنجینة هنر، 1390)، ص 17.

[7]. محققان دیگر نیز به مبهم بودن این گزارش‌ها اشاره کرده­اند، از جمله بنگرید به: شهرام جلیلیان، «موقعیت جغرافیایی جنگ هرمزدگان؛ جنوب یا شمال»، تاریخ ایران، س 9، ش 1 (پیاپی 19 فروردین 1395)، ص 42.

[8]. Paul Schwarz (1867-1938)

[9]. C. Edmund Bosworth and Others, “Ahvaz”, Encyclopædia Iranica, online edition, accessed Aug. 03, 2022, http://www.iranicaonline.org/articles/Ahvaz.

[10]. Bosworth, “Ahvaz”.

[11]. Mathieu Tillier, “al-Ahwaz”, Encyclopaedia of Islam, Accessed on 04 Aug., 2022, http://dx.doi.org/10.1163/1573-3912_ei3_COM_22807.

[12]. علی‌کرم همدانی و مژگان نظامی، «اهواز»، در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، دسترسی در 15 مرداد 1401، .https://www.cgie.org.ir/fa/article/225944

[13]. مهرداد مال‌عزیزی، «مجموعة شهرهای ایرانی؛ اوکسین ‌یا اهواز امروزین»، معماری و شهرسازی، س 5، ش 19 و 20 (اسفند 1371)، ص 22-25.

[14]. روح‌الله مجتهدزاده، زهرا نام‌آور، «اهواز میراث ناشناخته»، اثر، س 27، ش 40 و 41 (پاییز و زمستان 1385)، ص 227-239.

[15]. روح‌الله مجتهدزاده، زهرا نام‌آور، در جست­وجوی هویت شهری اهواز (تهران: انتشارات مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی، 1394)، ص 72-84. 

[16]. Herman Gasche

[17]. Ahvaz anticline

[18]. Herman Gasche, “The Persian Gulf Shorelines and the Karkheh, Karun and Jarrahi Rivers: A Geo-Archaeological Approach”, in Akkadica, 128 (2007), p. 33.

[19]. Gasche, p. 51.

[20]. هرچند برخی از شرق‌شناسان، چون سایکس، براساس مسافت‌های موجود در این اسناد معتقدند نخستین شهری که آشوریان دست به غارت آن می‌زنند می‌بایست جایی نزدیک اهواز کنونی باشد. بنگرید به: سرپرسی سایکس، تاریخ ایران، ترجمۀ سید محمدتقی فخر داعی گیلانی، ج 1 (تهران: بی‌نا، 1362)، ص 52-53.

[21]. Daniel Thomas Potts

[22]. دنیل تی. پاتس، باستان‌شناسی ایلام، ترجمة زهرا باستی (تهران: سمت، 1399)، ص 399.

[23]. Hûja\ Uja\ Uvja

[24]. یوسف مجیدزاده، تاریخ و تمدن ایلام (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1370)، ص 32.

[25]. ر. ج. کنت، «فهرست ایالات هخامنشی در سنگ‌نبشته‌های فارسی باستان»، پژوهش‌های هخامنشی، به‌ کوشش و ترجمة ع. شاپور شهبازی (تهران: مؤسسة تحقیقات هخامنشی، 1354)، ص 71.

[26]. (h)uvja

[27]. huz

[28]. xuz

[29]. هانریش هوبشمان، تحول آوایی زبان فارسی (از هندواروپایی تا فارسی نو)، ترجمة بهزاد معینی‌سام (تهران: امیرکبیر، 1386)، ص 242.

[30]. از جمله بنگرید به: جهانگیر قائم‌مقامی، «تطورات نام خوزستان»، بررسی‌های تاریخی، س 3، ش 6 (بهمن و اسفند 1347)، ص 174؛ محمدباقر نجفی، خوزستان در متن‌های کهن (تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1380)، ص 29-24؛ عبدالرحمن عمادی، خوزستان در نام­واژه‌های آن (تهران: آموت، 1388)، ص 274-281.

[31]. پاتس، ص 631.

[32]. See to. Bosworth, “Ahvaz”; Tillier, “al-Ahwaz”.

[33]. Taryana\ Tareiana

[34]. هرجند در باب ساختن بنا یا شهری در حدود اهواز یا ایالت ایلام به دست داریوش بزرگ چیزی نمی‌دانیم، اما فردوسی در شاهنامه به ساختن شهری در اهواز از سوی «دارای داراب» که معادل اساطیری داریوش سوم است، اشاره می‌کند: «یکی شارسان کرد نوشاد نام/ به اهواز گشتند زو شادکام».

[35]. در باب دارایان بنگرید به: تورج دریایی، «دیدگاه‌های سه‌گانة ساسانیان نسبت به جهان»، در ایران ساسانی در بستر عهد باستان متأخر؛ مجموعه سخنرانی‌های آکسفورد، به کوشش تورج دریایی، ترجمة مهناز بابایی (تهران: سینا، 1400)، ص 124-125. 

[36]. Nearchus

[37]. Arrianus / Arrian of Nicomedia (c. 89/89 – c. after 146/160 AD)

[38]. populated and prosperous country

[39]. The pontoon bridge

[40]. Arrian, Alexander the Great, translated by Martin Hammond with an Introduction and Notes by John Atkinson (Oxford: Oxford University Press, 2013), p. 264.

[41]. از جمله سایکس، ص 53-54؛

Bosworth, “Ahvaz”; Tillier, “al-Ahwaz”; Atkinson in Arrian, Alexander the Great, 333 & Svat Soucek, “Arabistan or Khuzistan”, Iranian Studies 17, no. 2-3 (1984), p. 198, http://dx.doi.org/10.1080/00210868408701628.

[42]. Strabo

[43]. استرابو، جغرافیای استرابو؛ سرزمین‌های زیر سلطة هخانشیان، ترجمة همایون صنعتی‌زاده (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1382)، ص 318-319. 

[44]. «کشف گورستان اشکانی در اهواز»، خبرگزاری ایرنا، دسترسی در 14 تیر 1401، https://www.irna.ir/news/84812786.

[45]. Arnold Wilson (1884-1940)

[46]. سر آرنولد ویلسون، جنوب غرب ایران؛ یادداشت‌های روزانة یک افسر دیپلمات، ترجمة فریور جوانبخت موثق (تهران: نشر پیام امروز، 1396)، ص 104.

[47]. محمد بن ‌جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، ج 2 (بیروت: دارالتراث، 1967)، ص 40.

[48]. عزالدین علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1 (بیروت: دار صادرـ دار بیروت، 1965)، ص 383.

[49]. طبری، ج 2، ص 40.

[50]. و. گ. لوکونین، تمدن ایران ساسانی، ترجمة دکتر عنایت‌الله رضا (تهران: بنگاه نشر و ترجمة کتاب، 1350)، ص 62.

[51]. نیناویکتورونا پیگولوسکایا، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمة عنایت‌الله رضا (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1372)، ص 57-58.

[52]. ohrmizd-ardaxšìràn

[53]. شهرستانهای ایرانشهر، تصحیح تورج دریایی، ترجمة شهرام جلیلیان (تهران: انتشارات توس، 1388)، ص 34، 41.

[54]. نهایت الأرب فی أخبار الفرس و العرب، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه (تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1375)، ص 200.

[55]. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان (بیروت: دارالمکتبه الهلال، 1988)، ص 372.

[56]. ابوحنیفه احمد بن ‌داود دینوری، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر (قم: منشورات الرضی، 1368)، ص 42-43.

[57]. طبری، ج 2، ص 41.

[58]. ابراهیم ‌بن ‌محمد اصطخری، الممالک و المسالک (بیروت: دار الصادر، 1927)، ص 88-89.  

[59]. ابن‌حوقل، سفرنامة ابنحوقل؛ ایران در صورت الارض، ترجمه و تصحیح دکتر جعفر شعار (تهران: انتشارات مؤسسۀ امیرکبیر، 1366)، ص 24-25.  

[60]. صمد موحد، «ابوزید بلخی»، در تارنمای مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، دسترسی در https://www.cgie.org.ir/fa/article/226634، 21 خرداد 1399.

[61]. حمزه بن الحسن الاصفهانی. تاریخ سنی الملوک الارض و الانبیاء (بیروت: منشورات دار المکتبه الحیات، بی‌تا)، ص 37-38.

[62]. ابو عبدالله محمد بن ‌احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم (قاهره: مکتبه المدبولی، 1991)، ص 406.

[63]. در باب گفت­وگوهای مقدسی با عالمان و مردم اهواز و شنیدن اقوالی از ایشان شواهد روشنی در احسن التقاسیم وجود دارد. از جمله در جایی می‌نویسد: «ابوبکر احمد بن عبدان در اهواز برایم نقل کرد» و سپس حدیثی از امام علی (ع) را نقل می‌کند (مقدسی، ص 42). در جای دیگر از مشاجرة یکی از همراهان خود با مردی در بازار اهواز بر سر مکان استقرار خوزیان در خوزستان روایت می‌کند (همان، ص 403) و جای دیگر به دانشمندی حکیم و مشهور به پرهیزگاری که داستان‌سرای مجالس شیراز و اهواز بود، اشاره می‌نماید و می‌گوید از او خواسته تا شهرهای سرزمین «ویهند» را برایش توصیف کند (همان، ص 477).

[64]. ابوبکر احمد بن ‌محمد بن ‌اسحاق ابن فقیه همدانی، کتاب البلدان، تحقیق یوسف الهادى (بیروت: عالم الکتب، 1996)، ص 395.

[65]. همان، ص 396.

[66]. عبدالملک بن محمد بن اسماعیل ثعالبی، تاریخ ثعالبی؛ پاره نخست، ایران باستان، ترجمۀ محمد فضائلی (تهران: نشر نقره، 1368)، ص 302.

[67]. همان، ص 306.

[68]. ابوسعید عبدالحیّ گردیزی، زین الاخبار؛ تاریخ گردیزی، به تصحیح و مقابلۀ عبدالحی حبیبی (تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1363)، ص 65-66.  

[69]. ابن بلخی، فارسنامه، تصحیح و تحشیح گای لسترنج و رینولد الن نیکلسون، (تهران: انتشارات اساطیر، 1385)، ص 60.

[70]. مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک‌الشعراء بهار (تهران: کلالة خاور، بی‌تا)، ص 62.

[71]. محمد بن‌ نجیب بکران، جهاننامه، به کوشش محمدامین ریاحی (تهران: انتشارات کتابخانة ابن‌سینا، 1342)، ص 68.

[72]. یاقوت ‌بن ‌عبدالله یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 1 (بیروت: دار الصادر، 1995)، ص 284.

[73]. یاقوت حموی، ص 285 (آشفتگی روایت یاقوت را باید انعکاسی از آشفتگی مجموع روایات شکل‌گرفته در باب نام اهواز تا زمانۀ او دانست).

[74]. ابن ‌اثیر، ج 1، ص 383.

[75]. اسماعیل ‌بن ‌علی ابوالفدا، تقویم البلدان (قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه، 2007)، ص 367.

[76]. محمد بن ‌علی البروسوی، اوضح المسالک الی معرفه البلدان و الممالک، تحقیق المهدی عبدالرواضیه (بیروت: دارالغرب الاسلامی)، ص 181.

[77]. Jan Rypka (1886-1968)

[78]. یان ریپکا و دیگران، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمة دکتر عیسی شهابی (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1378)، ص 217.

[79]. J. P. Asmussen, “Judaeo-Persica II: The Jewish-Persian Law Report from Ahwa¦z, A. D. 1020”, Acta Orientalia, XXIX (1965), 51 (accessed on https://journals.uio.no/actaorientalia/article/view/5239/4582).

[80]. کارنامۀ اردشیر بابکان ساسانی؛ با متن پهلوی، آوانویسی، ترجمۀ فارسی، ترجمۀ دکتر بهرام فره‌وشی (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1382)، ص 25-29.

[81]. همان، ص 46-47.  

[82]. نهایت الأرب، ص 181.

[83]. طبری، ج 2، ص 40.

[84]. پاتس، ص 399.

[85]. Walter Bruno Henning (1908-1967)

[86]. See to. Walter. B. Henning, “Monuments and Inscription of Tang-I Sarvak”, Asia Major, no. 2 (1952), p. 151-178.

[87]. فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، مقدمه و تصحیح و تحشیه دکتر محمد روشن (تهران: صدای معاصر، 1377)، ص 368.

[88]. همان، ص 8-9.

 

کتابنامه
ابن اثیر، عزالدین على. الکامل فی التاریخ، ج 1، بیروت: دار صادر ـ دار بیروت، 1965.
ابن ‌بلخی. فارسنامه، تصحیح و تحشیه گای لسترنج و رینولد الن نیکلسون، تهران: انتشارات اساطیر، 1385.
ابن حوقل. سفرنامۀ ابن‌حوقل؛ ایران در صورت الارض، ترجمه و تصحیح دکتر جعفر شعار، تهران: انتشارات مؤسسۀ امیرکبیر، 1366.
ابن فقیه همدانی، ابو بکر احمد بن محمد بن اسحاق. کتاب البلدان، تحقیق یوسف الهادى، بیروت: عالم الکتب، 1996.
ابوالفدا، اسماعیل بن علی. تقویم البلدان، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه، 2007.
استرابو. جغرافیای استرابو؛ سرزمین‌های زیر سلطة هخانشیان، ترجمة همایون صنعتی‌زاده، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1382.
اصطخری، ابراهیم بن محمد. المسالک و الممالک، بیروت: دار الصادر، 1927.
اصطخری، ابواسحق ابراهیم. مسالک و ممالک؛ ترجمة کهن فارسی از قرن 5-6 هجری، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1340.
الاصفهانی، حمزه بن الحسن. تاریخ سنی الملوک الارض و الانبیا، بیروت: منشورات دار المکتبه الحیات، بی‌تا.
البروسوی، محمد بن‌ علی. اوضح المسالک الی معرفه البلدان و الممالک، تحقیق المهدی عبدالرواضیه، بیروت: دار الغرب الاسلامی، 2006.
بکران، محمد بن نجیب. جهان­نامه، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران: انتشارات کتابخانۀ ابن ‌سینا، 1342.
بلاذری، احمد بن یحیی. فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبه الهلال، 1988.
پاتس، دنیل تی. باستان‌شناسی ایلام، ترجمة زهرا باستی، تهران: سمت، 1399.
پیگولوسکایا، نیناویکتورونا. شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمۀ عنایت‌الله رضا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1372.
ثعالبی، عبدالملک بن محمد بن اسماعیل. تاریخ ثعالبی؛ پارۀ نخست، ایران باستان، ترجمۀ محمد فضائلی، تهران: نشر نقره، 1368.
جلیلیان، شهرام. «موقعیت جغرافیایی جنگ هرمزدگان؛ جنوب یا شمال». تاریخ ایران، س 9، ش 1 (پیاپی 19)، فروردین 1395.
خاراکسی، ایزودور. ایستگاه‌های پارتی (کهن‌ترین متن مکتوب جغرافیای ایران باستان)، تطبیق با متن یونانی و ترجمه به انگلیسی از ویلفرد هـ. شاف، ترجمۀ فارسی فیروز حسن عزیز با مقدمة شادروان دکتر باقر آیت‌الله‌زادة شیرازی، تهران: انتشارات گنجینة هنر، 1390.
دریایی، تورج. «دیدگاه‌های سه‌گانه ساسانیان نسبت به جهان»، در ایران ساسانی در بستر عهد باستان متأخر؛ مجموعه سخنرانی‌های دانشگاه آکسفورد، به ‌کوشش تورج دریایی، ترجمۀ مهناز بابایی، تهران: نشر سینا، 1400.
ریپکا، یان و دیگران. تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، ترجمة دکتر عیسی شهابی، تهران: انتشارات عملی و فرهنگی، 1378.
سایکس، سرپرسی. تاریخ ایران، ترجمۀ سید محمدتقی فخر داعی گیلانی، ج 1، تهران: بی‌نا، 1362.
شهرستان‌های ایرانشهر. تصحیح تورج دریایی، ترجمۀ شهرام جلیلیان، تهران: انتشارات توس، 1388.
طبری، محمد بن جریر. تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، 1967.
عمادی، عبدالرحمن. خوزستان در نام­واژه‌های آن، تهران: نشر آموت، 1388.
فخرالدین اسعد گرگانی. ویس و رامین، مقدمه و تصحیح و تحشیه دکتر محمد روشن، تهران: صدای معاصر، 1377.
کارنامۀ اردشیر بابکان ساسانی؛ با متن پهلوی، آوانویسی، ترجمۀ فارسی، ترجمۀ دکتر بهرام فره‌وشی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1382.
کریمیان، حسن. «هویت کالبدی و بصری شهرهای ساسانیان»، مجموعه مقالات سومین کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران؛ ارگ بم ـ کرمان، به ‌کوشش دکتر باقر آیت‌الله‌زاده شیرازی، ج 5، تهران: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، 1386.
«کشف گورستان اشکانی در اهواز». خبرگزاری ایرنا، 14 تیر 1401، https://www.irna.ir/news/84812786.
کنت. ر. ج. «فهرست ایالات هخامنشی در سنگ‌نبشته‌های فارسی باستان»، در پژوهش‌های هخامنشی؛ هشت مقاله در باب تاریخ و باستان‌شناسی هخامنشی، به ‌کوشش و ترجمة ع. شاپور شهبازی، تهران: انتشارات مؤسسۀ تحقیقات هخامنشی، 1354.
گردیزی، ابوسعید عبدالحیّ. زین الاخبار؛ تاریخ گردیزی، به تصحیح و مقابلۀ عبدالحی حبیبی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1368.
لوکونین. و. گ. تمدن ایران ساسانی، ترجمۀ دکتر عنایت‌الله رضا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.
مال‌عزیزی، مهرداد. «مجموعة شهرهای ایرانی؛ اوکسین ‌یااهواز امروزین»، معماری و شهرسازی، س 5، ش 19 و 20، 1371، ص 22-25.  
مجتهدزاده، روح‌الله و زهرا نام‌آور. «اهواز میراث ناشناخته»، اثر، س 27، ش 40 و 41، 1385، ص 227-239.  
مجتهدزاده، روح‌الله و زهرا نام‌آور. در جست­وجوی هویت شهری اهواز، تهران: انتشارات مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی، 1394.
مجمل التواریخ و القصص. تصحیح ملک‌الشعراء بهار، تهران: کلالة خاور، بی‌تا.
مجیدزاده، یوسف. تاریخ و تمدن ایلام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1370.
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد. احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، قاهره: مکتبه المدبولی، 1991.
موحد، صمد. «ابوزید بلخی»، در تارنمای مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، https://www.cgie.org.ir/fa/article/226634، تاریخ انتشار 21 خرداد 1399.
نجفی، محمدباقر. خوزستان در متن‌های کهن، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1380.
نهایت الأرب فی اخبار الفرس و العرب. به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1375.
ویلسون، سر آرنولد. جنوب غرب ایران؛ یادداشت­های روزانۀ یک افسر دیپلمات، ترجمۀ فریور جوانبخت موثق، تهران: نشر پیام امروز، 1396.
همدانی، علی‌کرم و مژگان نظامی. «اهواز»، در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، دسترسی در 15 مرداد 1401، https://www.cgie.org.ir/fa/article/225944.
هوبشمان، هانریش. تحول آوایی زبان فارسی (از هندواروپایی تا فارسی نو)، ترجمة بهزاد معینی‌سام، تهران: امیرکبیر، 1386.
هوف، دیتریش. «نظری اجمالی به پایتخت‌های ایران از آغاز تا ظهور اسلام»، در پایتخت‌های ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران: سازمان میراث فرهنگی، 1374.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله. معجم البلدان، ج 1، بیروت: دار الصادر، 1995.
Arrian, Alexander the Great; The Anabasis and the Indica, Translated by Martin Hammond with an Introduction and notes by John Atkinson. Oxford: Oxford University Press, 2013.
Asmussen, J. P. “Judaeo-Persica II: The Jewish-Persian Law Report from Ahwa¦z, A. D. 1020”, Acta Orientalia, XXIX, 1965, 49-60, accessed on https://journals.uio.no/actaorientalia/article/view/5239/4582.
Bosworth, C. Edmund, X. De Planhol, J. Lerner and Mohammad Hossein Nejatian. “AHVĀZ”, Encyclopaedia Iranica, Online edition. Accessed on 03 August 2022, http://www.iranicaonline.org/articles/Ahvaz.
Gasche, Herman. “The Persian Gulf Shorelines and the Karkheh, Karun and Jarrahi Rivers: A Geo-Archaeological Approach”, in Akkadica, 128, 2007, pp. 1-62.
Henning, Walter.  B. “Monuments and Inscription of Tang-I Sarvak”, Asia Major, no. 2 (1952), pp. 151-178.
Soucek, Svat. “Arabistan or Khuzistan”, Iranian Studies 17, no. 2-3 (1984), pp. 195-213, http://dx.doi.org/10.1080/00210868408701628.
Tillier, Mathieu. “al-Ahwāz”, in Encyclopaedia of Islam, THREE, edited by: Kate Fleet, Gudrun Krämer, Denis Matringe, John Nawas, Everett Rowson, Consulted online on 04 August 2022, http://dx.doi.org/10.1163/1573-3912_ei3_COM_22807.