The Function of political Marriages in regulating of the relations of Concurrent Governments 4th/10 -7th/13 centuries (based on general histories)

Document Type : Research Paper

Authors

1 History of civilization and culture of Islamic nation, Theology faculty, Alzahra university, Tehran, Iran

2 History of Culture and civilization of Islamic Nation, Theology faculty, Alzahra university Tehran, Iran,

Abstract

Political marriage was a prudential connection between ruling families and was regarded as an effective method to achieve important governmental goals. This type of marriage became more popular from the fourth century AH onwards, simultaneously with the formation and development of semi-independent governments in Iran. Needed to establish the peaceful relations and to take advantage of the opportunities ahead, the rulers used them to solve the complex and political equations. About the role of political marriages in regulating the relations of governments from the 4th to the 7th century AH, so far has not been conducted any coherent and thematic research, especially based on public histories. The Findings of this research show that some of the Abbasid caliphs, the semi-independent governments of Al-Buwayhids ,Ghaznawids, Seljuks, Qarakhanids and some local governments have benefited the most from it. The results show that governments usually established marital ties to maintain position, confronting the enemy, deepening the friendship, the peace and security, expanding the territory, and rarely threatening and humiliating. The main function of these marriages was to facilitate, guarantee and complete the agreements and sometimes was the only solution of it. The present article will explain the evidences of political marriage in regulation of the relations of governments with a descriptive-analytical method.

Keywords

Main Subjects


مقدمه

در طول تاریخ، حکمرانان برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود از روش­های متعددی بهره برده­اند. یکی از کارآمدترین این روش­ها در گذشته ازدواج‌های سیاسی درون‌خاندانی و برون‌خاندانی بود. در این ازدواج­ها فرزندان دختر و پسر در حکم ابزاری برای ادامة حیات سیاسی بودند. ازدواج‌های سیاسی بدون توجه به معیارهای فردی و عشق و علاقة زوجین، خصوصاً دختران، و تنها براساس اهداف و اغراض سیاسی و اقتصادی دو حکومت یا دو خاندان انجام می­شد. بنابراین، اشتراک و تضاد منافع در این خصوص تعیین­کننده بود. در قرن چهارم قمری حکومت­های نیمه­مستقل و متقارن، ذیل خلافت عباسی، در ایران شکل گرفتند که لازم بود برای بقای قدرتشان روابط سیاسی­ خود را با خلافت عباسی، حکومت­های همجوار و رقبا تنظیم نمایند. این حکومت­ها، با توجه به دوران ظهور و تثبیت و افول، وضعیت­های متفاوتی داشتند و یکی از دغدغه­های اصلی حاکمان آنها بهره­برداری از موقعیت­ها و ابزارهای کارآمد برای نیل به اهداف و رفع تهدیدات بود. اکنون این پرسش طرح می­شود که ازدواج­های سیاسی (از قرن 4-7ق) در تنظیم روابط حکومت­های متقارن و خلافت عباسی چه کارکردی داشتند؟ این حکومت­ها، با وجود اختلاف عقیدتی و سیاسی، بر مبنای چه اهدافی به وصلت و پیوندهای زناشویی با یکدیگر و خلافت عباسی تمایل نشان می­دادند؟ پیش­فرض این نوشتار آن است که ازدواج­های سیاسی کم­هزینه­ترین روش برای دستیابی به اهداف سیاسی و حکومتی بود و تثبیت قدرت و توسعة ارضی از مهم­ترین کارکردهای آن محسوب می­شد. بنابراین، واکاوی نقش این نوع ازدواج‌ها در شکل­گیری و تنظیم روابط حکومت­ها از منظر تاریخ سیاسی ضروری و مسئلة این پژوهش است.

بازة زمانی مقالة حاضر محدود به سده­های چهارم تا هفتم قمری است که دورة فراز و فرود خلافت عباسی و حکومت­های متقارن آل ­­بویه، غزنویان، سلجوقیان و حکومت­های محلی در ایران بوده است. منابع اصلی این پژوهش تواریخ عمومی­اند که اطلاعات باارزشی درخصوص وقایع سیاسی­ دارند و غالباً مستند به مشاهدة مؤلفان در تاریخ زمان خود هستند. ضمناً نگارندگان برای خلق اثری بدیع در پی گزینش مصادیقی از ازدواج سیاسی­اند که در سرنوشت حکومت­ها تأثیرگذار بوده­اند.

نکتة دیگر آنکه به دلیل شرایطی همچون همزمانی حکومت­ها، مستعجل بودن آنها، رقابت­های خاندانی، مقابله با دشمنان خارجی و تنظیم روابط دستگاه خلافت با حکومت­ها و بالعکس، تشخیص کارکرد اصلی ازدواج­های سیاسی در تنظیم و تسهیل روابط پیچیدة حکومت­ها مشکل است. بنابراین، نگارندگان مبنای تقسیم­بندی خود را مهم­ترین کارکرد یک ازدواج در تصمیم سیاسی قرار داده­اند.

تاکنون در این باره پژوهش مستقلی به شکل موضوعی و براساس کارکرد ازدواج­های سیاسی انجام نشده است. اکثر پژوهش­های موجود با محوریت جایگاه سیاسی و اجتماعی زنان به نگارش درآمده و به طور پراکنده به ازدواج سیاسی نیز به­عنوان یکی از نقش­های زنان اشاره کرده­اند.[1] اما در این میان پژوهش­هایی با رویکرد ازدواج سیاسی موجود است. از جمله اصغر فروغی در مقالة «تاریخ بیهقی و ازدواج­های سیاسی» از ازدواج­های غزنویان تا دوران مسعود غزنوی فهرستی به دست داده و با تأکید بر مظلومیت زنان در این پیوندها در باب هر یک توضیح مختصری آورده است.[2] محمدعلی جودکی هم در مقالة «ازدواج­های سیاسی عصر سلجوقی»، با توجه به حوزة جغرافیایی و خاستگاه قومی حکومت­های مرتبط با سلجوقیان، به بررسی و ارزیابی پیوندهای خانوادگی و نقش زنان در امور سیاسی پرداخته است.[3] پایان­نامه­هایی نیز با موضوع جایگاه سیاسی زنان به نگارش درآمده­اند که در ذیل این مسئله، ازدواج­های سیاسی را بررسی کرده­اند، مانند پایان­نامة «بررسی نقش سیاسی زنان خاندان سلجوقی در عهد سلجوقیان بزرگ»، به نگارش معصومه دهقان، که نویسنده در فصل پنجم به ازدواج­های سیاسی خاندان­های سلجوقی با خلفای عباسی اشاره کرده و به شیوه­ای روایی به حواشی ازدواج­ هر یک از زنان دربار سلجوقی پرداخته است. همچنین زینب گنجعلی در پایان­نامة خود با عنوان «بررسی جایگاه اجتماعی و سیاسی زنان در دورة تسلط غزنویان و سلجوقیان» ازدواج­های سیاسی این دوره­ها را با محوریت نقش زنان و استفادة ابزاری از آنان در قدرت واکاوی کرده است. البته موضوع بیشتر آثار موجود ازدواج­های سیاسی دورة سلجوقیان است و دلایل پنهان این ازدواج ها و دستاوردهای آنها به­خوبی تبیین نشده است. تفاوت مقالة حاضر در این است که نویسندگان مقولة ازدواج را به روش توصیفی­ـ تحلیلی، از منظر یک امر سیاسی و تصمیم حاکمیتی تأثیرگذار در حل مسائل حکومتی بررسی کرده­ و با موضوع­بندی و رعایت ترتیب سنوات، امکان بررسی تطبیقی و شناخت تمایز اهداف حکومت­ها را در بهره­برداری از ازدواج­ها فراهم نموده­اند.

 

کارکردهای ازدواج سیاسی

در سده­های چهارم تا هفتم قمری شرایط سیاسی خاصی بر جهان اسلام حکمفرما بود. ضعف خلافت عباسی، شکل­گیری حکومت­های متقارن و مدعی، و کشمکش­ها و منازعات منطقه­ای به دوستی­ها و دشمنی­ها دامن ­زد. در روابط حکومت­های این دوران، که دارای فرهنگ و مذاهب مختلف بودند، پیوندهای زناشویی نقشی تعیین­کننده داشتند و فرهنگ سیاسی خاصی را ایجاد کردند. حاکمان از سویی براساس فرهنگ و رسومات خود به برقراری روابط سببی با دوستان علاقه­مند بودند و از سوی دیگر برای ایجاد ارتباط و حل مسائل با حکومت­های رقیب ناچار به این ازدواج­ها تن می­دادند. در زیر مهم­ترین کارکردهای این ازدواج­ها شرح داده می­شود.

  1. صلح و آشتی

یکی از معانی صلح حل اختلاف و اتمام خصومت طرفین پس از درگیری­های سیاسی و نظامی است.[4] معمولأ در گذشته قبل از عقد صلح یا پس از آن، ازدواجی بین طرفین درگیر صورت می­گرفت. گزارش­­های تاریخی از این ازدواج­ها مختصر است و اغلب از ادامة سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست. گاهی ازدواج سیاسی زمینه و مقدمات صلح را فراهم می­کرد. در حکومت عزالدوله بختیار[5] (ف. 367ق) درگیری با سرداران ترک که نقش مؤثری در پیروزی آل بویه داشتند، شدت یافت. مشاوران عزالدوله برای برقراری آشتی میان آنان پیوند سببی را پیشنهاد نمودند. بر این اساس، در سال 360ق مرزبان و سالار، فرزندان عزالدوله بختیار، به­ترتیب با دختران بختکین و بکتجور، از سرداران ترک معزالدوله (ف. 356ق)، ازدواج کردند. پس از آن، هر یک براى دیگرى و همه برای عزالدوله سوگند وفاداری یاد نمودند. این آشتی تا حدودی اختلافات و دشمنی­ها را برطرف کرد.[6]

 در مواردی ازدواج­ها با هدف تضمین صلح انجام می­شد. سلاطین غزنوی پس از شکست در مقابل سلجوقیان (در سال 430ق) درصدد صلح برآمدند و از طریق ازدواج­های سیاسی، روابط نسبتاً پایداری با آنان برقرار کردند. مودود بن مسعود (ف. 441ق)، پس از تکیه بر مسند حکومت، تصمیم گرفت اوضاع قلمروی خود را سامان دهد. از این رو، چغری­بیگ (ف. 451ق)، امیر سلجوقی را که بر بلخ مسلط شده و آنجا را غارت کرده بود، شکست داد اما در نهایت راه صلح در پیش گرفت و برای تضمین آن با دختر وی ازدواج کرد.[7] برادرش ابراهیم ­بن ­مسعود (ف. 492ق) نیز که طولانی­ترین دورة حکومت را میان غزنویان داشت، ضمن صلح با چغری­بیگ[8] برای تحکیم پایه­های قدرت خود با آلپ­ارسلان (ف. 465ق) و ملکشاه (ف. 485ق) پیوند سببی برقرار نمود. بنابراین، در سال 456ق دخترش را به عقد پسر آلپ­ارسلان[9] درآورد و پسرش مسعود نیز با دختر وی ازدواج کرد.[10] «بدین سان دو خاندان سلجوقی و محمودی یکی شدند و سخنشان همسان شد.»[11] سپس ابراهیم ضمن بازسازی خرابی­های ناشی از جنگ به غزوات هند رفت و آلپ­ارسلان نیز در اوج اقتدار به گسترش قلمروی خود در ماوراءالنهر مشغول گردید.[12] اما در 466ق با حملة گروهی از سربازان غزنه، صلح میان آن دو تهدید شد. سلجوقیان تصمیم به انتقام گرفتند. ابراهیم بن مسعود با خدعه­ای ضمن درخواست صلح و ارسال هدایا خواستار ازدواج پسرش با گوهرخاتون، دختر ملکشاه، شد.[13] این درخواست­ها مورد پذیرش سلطان قرار گرفت و صلح و آشتی ادامه یافت.

حاکمان سلجوقی و قراخانی[14] (560-320ق) نیز به­رغم منافع مشترکی که در تصرف سرزمین­های غزنویان داشتند،[15] عمدتأ در مرزهای مشترک دچار درگیری­های نظامی می­شدند.[16] بنابراین، برای رفع این تنش­ها گاه به ازدواج­های سیاسی روی می­آوردند. چنانکه آلپ­ارسلان در 408ق برای خاتمه دادن به درگیری­ها تصمیم گرفت با دختر قدرخان­یوسف (ف. 424ق)، حاکم کاشغر و ختن، ازدواج کند که قبلاً همسر سلطان مسعود غزنوی بود.[17] بدین ترتیب، نماد صلح قراخانیان با غزنویان در اختیار سلجوقیان قرار گرفت. همچنین زمانی که آلپ­ارسلان سرزمین قراخانیان غربی را مورد تهاجم قرار داد، آنان با وساطت خلیفه المقتدی (ف. 487ق) خواستار صلح شدند و برای تحکیم آن ترکان خاتون[18]، دختر طمغاج خان ابراهیم[19]، را به عقد ملکشاه سلجوقی[20] و دختر آلپ­ارسلان را به عقد شمس­الملک­ قراخانی[21] درآوردند.[22] بنابراین، به­­واسطة این ازدواج­ها بین طرفین صلح برقرار گردید، گرچه در نهایت مانع از حملة سلجوقیان به ماوراءالنهر نشد.

در مواردی نیز ازدواج سیاسی به­عنوان یکی از شرایط صلح مطرح می­شد. زمانی که ملکشاه به قصد فتح اوزگند[23] به قلمروی قراخانیان ­شرقی لشکر کشید، هارون­ بن ­سلیمان ­بن قدرخان (ف. 424ق) اظهار بندگی نمود و به شرط ذکر نام ملکشاه در خطبه، ضرب سکه و ازدواج یکی از پسران ملکشاه با دخترش در سال 482ق قرارداد صلح منعقد شد.[24] همگی این موارد نشان می­دهد ازدواج­های سیاسی مقدمات صلح را فراهم می­کردند و نیز در تضمین و تحقق شروط صلح نقش داشتند.

 

  1. اتحاد برای مقابله با دشمنان

معمولاً حاکمان برای مقابله با دشمنان نیازمند تقویت توان نظامی، اقتصادی یا سرزمینی بودند و لازم بود متحدانی را در کنار خود داشته باشند. این اتحاد گاه از روی اختیار و غالباً به­اجبار بود، اما برای اطمینان از وفاداری متحد، رابطة سببی برقرار می­شد. بررسی­ها نشان می­دهد در این گونه موارد گاهی فقط عقد جاری می­شد و پیوند زناشویی منوط به نتایج جنگ و اجرای تعهدات طرف مقابل بود.

خلیفه ­الراضی (ف. 329ق) حکومت نوپای آل ­بویه­ را مهم­ترین تهدید علیه خود می­دانست و سعی داشت با اعطای امتیاز به فرماندهان نظامی، آنان را علیه آل­ بویـه تحریـک کند. وجـود «دشـمن مشترک»، بجکم (ف. 329ق)، ابوعبدالله بریدی (ف. 332ق) و ابن ­رائق (ف. 330ق) را در کنار خلیفه با هم متحد نمود تا مانع تسلط آل ­بویه بر بغداد گردند. این اتحاد با ازدواج بجکم و دختر بریدی مستحکم گردید و مراسم عقد در حضور خلیفه الراضی برگزار شد.[25]

یکی از اتحادهای مهم و سه­­جانبه در برابر دشمن که همراه با ازدواج سیاسی شکل گرفت، اتحاد نظامی عزالدوله بختیار در مقابل عضدالدوله دیلمی (ف. 372ق) بود که قصد تصرف بغداد را داشت.[26] وی برای مواجهة نظامی، سپاهی آماده کرد و با حسن ­بن ­عمران (ف. 372ق) از امرای بطایح[27] متحد شد. این اتحاد نظامی در آغاز 366ق با ازدواجی دو سویه بین طرفین استحکام یافت. عزالدوله با دختر حسن ­بن ­عمران ازدواج کرد و دخترش را به عقد پسر وی درآورد.[28] سپس ابوتغلب ­بن ­حمدان (ف. 369ق)، داماد عزالدوله، نیز به این اتحاد پیوست.[29] از سوی دیگر، به دلیل نبردهای زیاد و خزانة تهی که تأمین هزینه­های حکومت و سپاه را با مشکل جدی مواجه کرده بود، عزالدوله به اتحاد سیاسی با خلیفه نیاز داشت. بنابراین، به­رغم اختلاف مذهبی، دختر خود شاهناز را در 367ق به عقد خلیفه الطائع (ف. 381ق) درآورد.[30] خلیفه نیز با وجود مخالفت قلبی، برای حفظ موقعیت خود، ناچار به موافقت شد.[31] البته این اتحاد به شکست انجامید و حکومت عزالدوله پایان یافت، زیرا این ازدواج­ها هم نمی­توانستند بی­تدبیری­های چندین سالة او را جبران نمایند. گفتنی است عزالدوله غالباً برای حل مشکلات حکومت از راهکار ازدواج بهره می­برد.

یکی دیگر از اتحادهای مهم برای حمله به دشمن که میان غزنویان و قراخانیان شکل گرفت، اتحاد سلطان محمود غزنوی (ف. 421ق) و قدرخان­یوسف در سال 416ق علیه علی ­تگین (ف. 425ق)، متحد آل­ سلجوق، بود.[32] بر این اساس، توافق شد پس از آزادسازی ماوراءالنهر و دفع خطر علی تگین، این مناطق به یُغان­تگین پسر دوم قدرخان واگذار شود و برای اطمینان از این اتحاد، ازدواج دو سویه­ای بین حره زینب، دختر سلطان محمود، با یغان­تگین و نیز دختر قدرخان با امیرمحمد، پسر سلطان، صورت گیرد.[33] دیدارهایی بین طرفین انجام و هدایای زیادی رد و بدل شد،[34] اما با مرگ سلطان محمود سرنوشت هر دو ازدواج به دورة سلطان مسعود غزنوی موکول گردید.[35]

نکتة قابل ذکر آنکه گاهی ازدواج سیاسی، به­منظور مقابله با دشمن، منتج به اتحاد نهایی نمی­شد. در دورة سلجوقیان وقتی سلطان سنجر (ف. 552ق) در جنگ با غزها به اسارت درآمد، ولیعهدش سلیمان­شاه (ف. 556ق) نیز از مقابله با غزها عاجز ماند و برای دفع آنها با خوارزمشاهیان متحد شد. خوارزمشاه[36] دختر برادرش را به عقد وی درآورد، اما پس از چندی به دلیل سعایت اطرافیان این اتحاد از بین رفت.[37] در نتیجه این ازدواج به سرانجامی نرسید. این نوع ازدواج­ها اغلب برای جلوگیری از حمله، پیروزی در جنگ و حمله به دشمن صورت می­گرفتند.

  1. حفظ و توسعة قلمرو

اتحاد برای حفظ و توسعة قلمرو به صورت­های مختلفی میان حاکمان شکل می­گرفت. گاهی دو حاکم برای توسعة قلمرو متحد می­شدند و سرزمین­های مفتوح را تقسیم می­کردند یا پیمان عدم تعرض می­بستند و مرزها را مشخص می­نمودند. در مواردی هم حاکمی برای حفظ سرزمین خود با قبول تابعیت، علاوه بر خطبه و ضرب سکه، خراجگزار می­شد. معمولاً این پیمان­ها با ازدواج سیاسی همراه بود.

آل­ بویه (320-447ق) با هدف حفظ و توسعة قلمرو و تسلط بر سرزمین­های همجوار با برخی از امرای سیاسی هم­کیش از طریق ازدواج سیاسی رابطه برقرار می­کردند. رکن­الدوله دیلمی (ف. 365ق) پس از آنکه بر ری غلبه یافت، در سال 333ق «با حسن فیروزان [از سرداران دیلم] باب دوستی بگشود و دختر او را به زنی گرفت[38] و در جلب دوستی او کوشش فراوان نمود و این امر سبب نیرومند شدن دولت آل ­بویه گردید و سراسر ری و جبال و فارس و اهواز و عراق در تصرف ایشان درآمد.»[39] اما حسن فیروزان نتوانست با این اتحاد طبرستان را زیر سلطة خود درآورد. رکن­الدوله برای کنترل مرزبان بن محمدسالار (ف. 346ق) که به تسخیر ری لشکر کشیده بود، همین سیاست را در پیش گرفت و دخترش را به عقد وی درآورد. بدین ترتیب، آذربایجان تحت نفوذ رکن­الدوله قرار گرفت و مرزبان نیز توانست از اتحاد دیسم کرد[40] با معزالدوله به­منظور تسخیر ایالت آذربایجان جلوگیری کند.[41] این ازدواج برای هر دو طرف منفعتی به همراه داشت.

معمولاً این ازدواج­ها بنا به ضرورت و بدون توجه به اختلافات مذهبی انجام می­شد. عضدالدوله (338-362ق) از جمله فرمانروایانی بود که برای نیل به اهداف سیاسی خود پیوندهای سببی متعددی برقرار ­کرد[42] تا سرزمین­های تحت حکومتش را حفظ کند و توسعه دهد. وی به­رغم اختلاف عقیدتی، اما برای حفظ سرزمین، با منصور بن ­نوح­ سامانی (ف. 365 ق) امیر خراسان صلح کرد و «جهت تشیید مبانی مصالحه دختر عضدالدوله به حبالة نکاح امیرمنصور درآمد»[43] تا مانع از لشکرکشی سامانیان برای تصرف ری و کرمان شود.[44] حاکمان محلی شیعی نیز برای توسعة سرزمین با آل­ بویه پیوند سببی برقرار می­نمودند. در دورة مشرف­الدوله (ف. 368ق) که دوران ضعف آل­ بویه بود، پسر علاءالدوله ابی جعفر بن ­کاکویه[45] (ف. 443ق) که به­تازگی از خلیفه منشور حکومت گرفته بود، همدان را تصرف کرد و از طریق ازدواج دخترش با مشرف­الدوله، همدان را برای خود حفظ نمود. [46]

غزنویان (351-582ق) که با جدیت به دنبال گسترش قلمروی خود بودند، نیاز به ابزارهای ثمربخشی داشتند تا فتوحات را به سرانجام برسانند. بنابراین، بیشترین بهره­برداری را از ازدواج­های سیاسی می­نمودند. سلطان محمود زمانی که به دلیل اهمیت سیاسی و اقتصادی ری، قصد تصرف آنجا را کرد، سیده ام­الملوک به­جای فرزند خردسالش مجدالدوله­ رستم (ف. 408ق) عملاً امور پادشاهی را در دست داشت. وی با تدبیری خاص، مانع از لشکرکشی سلطان محمود شد[47] تا سرزمین­های تحت پادشاهی پسرش را حفظ کند. به همین سبب از دختر سلطان در 387ق برای پسرش خواستگاری کرد و سلطان نیز با هدف زمینه­سازی برای تصرف ری با این وصلت موافقت نمود.[48] گفتنی است اوج حکومت مجدالدوله در زمان حیات مادرش بود، اما بعد از بالا گرفتن آشوب­ها چون «امرا و ارکان دولت مجدالدوله را گردن نمی­نهادند»[49] او از سلطان محمود کمک خواست. بدین ترتیب، زمینة تصرف ری فراهم شد و سلطان با یاری گرفتن از منوچهر بن ­قابوس، آنجا را تصرف نمود و به حکومت مجدالدوله پایان داد.[50]

همچنین براساس اولین معاهدة صلحی که میان غزنویان و قراخانیان به­منظور تقسیم سرزمین­های سامانیان بسته شد، خراسان از آنِ سلطان ­محمود شد و قلمروی ماوراءالنهر در اختیار ایلک­خان­ نصر قراخانی (ف. 403ق) قرار گرفت.[51] محمود هدایای گران­قیمتی به ایلک­خان پیشکش نمود و خان نیز برای جبران لطف سلطان، یکی از دخترانش را در 392ق با هدایایی گرانبها به دربار وی فرستاد. سلطان ضمن قبول هدایا با دخترش ازدواج کرد.[52] بدین ترتیب، رشته­های اتحاد مستحکم و سلطان­ محمود با خیالی آسوده مشغول غزوات هند شد.[53] اما در نهایت این ازدواج نتوانست به پایداری معاهده کمک نماید، زیرا بعد از عزیمت سلطان به هند، ایلک­خان به خراسان لشکر کشید و شکست خورد.[54] احتمالاً پیرو توافق مذکور، یکی دیگر از دختران خان به عقد امیرمسعود­ غزنوی (432-421ق) درآمده بود که در سال 408ق بعد از جانشینی طغان­خان، با آذین­بندی بلخ، این وصلت انجام شد. پس از آن، سلطنت هرات به مسعود واگذار گردید.[55]

در این دوره یکی از مهم­ترین ازدواج­های سیاسی که منجر به گسترش متصرفات شد، ازدواج حره کالجی، خواهر سلطان محمود غزنوی (ف. 406ق)، با ابوالحسن علی بن مأمون[56] در خوارزم بود. بدین شرح که پس از شکست قراخانیان[57] از غزنویان، ابوالحسن از ترس تصرف خوارزم در اقدامی پیشگیرانه باب دوستی را با محمود گشود و از خواهر وی خواستگاری نمود. سلطان نیز که قصد تصرف خوارزم و ضمیمة آن به قلمروی خود را داشت با این ازدواج موافقت کرد.[58] پس از مرگ ابوالحسن، برادرش ابوالعباس مأمون بن مأمون (ف. 407ق) در استمرار روابط دوستانه با غزنویان خواستار پیوند سببی مجدد با آنان شد. وی در یک ازدواج دو سویه خواهرش را به عقد سلطان محمود درآورد[59] و درخواست نمود با بیوة برادر سلطان (زینب حره کالجی) ازدواج کند.[60] این پیشنهاد به شرطی مورد موافقت قرار گرفت که در خوارزم خطبه به نام سلطان محمود خوانده شود. اما امرا و سرداران در مقابل این شرط مقاومت و شورش کردند و ابوالعباس کشته شد. این امر بهانة خوبی شد تا محمود به آرزوی دیرینة خود، یعنی تصرف خوارزم، دست یابد.[61]

در روزگار سلجوقیان نیز زمانی که طغرل­بیگ (ف. 445ق) متصرفات امرای آل ­بویه را فتح کرد، ابراهیم ­ینال، برادر طغرل، به نزدیکی حوزة حکومت ابوکالیجار (ف. 440ق) در فارس رسید. ابوکالیجار برای آنکه قلمروی حکومتش مورد تعرض قرار نگیرد، در 439ق دخترش را به عقد طغرل درآورد. همچنین برای استحکام بیشتر روابط امیر ابومنصور، پسر ابوکالیجار، با برادرزادة طغرل­بیگ، دختر داود بن سلجوق، ازدواج کرد.[62] بدین ترتیب، طغرل با پذیرش این ازدواج­ها «به برادر خود ابراهیم­ ینال نوشت که دیگر از آنجا که هست تجاوز نکند.»[63]

برخی مواقع ازدواج­های سیاسی راه را برای فتح منطقة مهمی هموار می­نمود. شمس­الدین پهلوان ­بن ­ایلدگز، صاحب آذربایجان و همدان، «شاه ارمن را با وجود سالخوردگی داماد خود ساخته و یکی از دختران خود به عقد وی درآورده بود تا این رشتة پیوند را وسیله­ای برای دست یافتن بر خلاط و توابع آن قرار دهد.»[64] وقتی شاه ارمن در 581ق مرد، ایلدگز که منتظر این فرصت بود، بلافاصله به خلاط لشکر کشید و بر شهر مسلط شد.[65]

در مصادیق مذکور، غرض از پیوند سببی حفظ سرزمین و عدم تعرض، گسترش سرزمین از طریق تقسیم مناطق مفتوح یا ایجاد تابعیت برای حاکمان بود.

  1. تثبیت و جابه­جایی قدرت

زمانی که حیات سیاسی حاکمان به خطر می­افتاد، آنها برای تثبیت قدرت خود، بدون توجه به اختلافات مذهبی و سیاسی، به برقراری و تحکیم روابط با حاکمان دیگر از طریق ازدواج­های سیاسی اقدام می­نمودند. به دلیل کارکرد مؤثر این روش، گاهی خلفا نیز برای تثبیت خلافت از آن بهره می­بردند. در مواقعی هم حاکمان برای حفظ منافع مشترک خواهان این نوع ارتباط بودند که موجب توسعة قدرت طرفین می­شد.

خلیفه المتقی (ف. 334ق) پس از تکیه بر مسند قدرت، برای سامان دادن به اوضاع آشفتة بغداد، به حمایت ناصرالدوله (ف. 358ق) در مرکز خلافت اسلامی و به ایستادگی سیف­الدوله (ف. 356ق) در مرزهای جهان اسلام نیاز داشت.[66] بنابراین، برای اطمینان از  همراهی آل­ حمدان در تثبیت قدرتش، برای ازدواج با دختر حاکمی شیعه پیشقدم شد و علویه[67] دختر ناصرالدوله را در 331ق به عقد پسرش ابومنصور در آورد.[68] این یکی از موارد خاص در تاریخ روابط خلافت سنی و حکومت شیعه بود.

امرای آل ­بویه که در مناطق وسیعی حکومت می­کردند، به سبب فقدان حکومت مرکزی، همواره درگیر رقابت­های درون­خاندانی بودند. بنابراین، برای حفظ قدرت از طریق ازدواج سیاسی با سرداران ترک، خلفا و حاکمان محلی توافقات زیادی برقرار می­نمودند. معزالدوله که قبل از مرگش، نگران فرمانروایی عزالدوله بختیار بود، وی را به مدارا با خاندان و سرداران به­ویژه سبکتگین (ف. 363ق) توصیه نمود.[69] بنابراین، در 346ق دختر حاجب سبکتکین را در حضور خلیفه به عقد عزالدوله درآورد[70] تا با حمایت و مشورت وی قدرت عزالدوله تثبیت گردد.

همچنین آل ­بویه برای مشروعیت بخشیدن به حکومت و تثبیت قدرت، نیاز جدی به پیوند با خلافت داشتند. بدین منظور عضدالدوله بویهی با خلافت سنی راه مدارا و تساهل در پیش گرفت تا با اتحاد شیعه و سنی نفوذ خود را میان طرفداران خلافت افزایش دهد. او دخترش را در 369ق به عقد خلیفه الطائع درآورد و سال بعد او را با جهیزیة فراوان به خانة خلیفه فرستاد.[71] وی امیدوار بود با فرزندآوری دخترش، وحدت پادشاهی و خلافت در خاندان دیلمی محقق گردد.[72] این همان آینده­نگری حاکم بویهی برای تثبیت قدرت بود، اما خلیفه هیچ­گاه دختر او را همسر رسمی خود ندانست و فرزندی از این ازدواج در تاریخ گزارش نشده است.[73] بهاءالدوله (ف. 391ق) نیز همان هدف عضدالدوله را دنبال کرد. دخترش را به عقد خلیفه القادربالله (ف. 422ق) درآورد.[74] اما این ازدواج کمکی به تعمیق روابط وی با خلیفه و کاهش اختلافات نکرد، زیرا القادر، به­رغم سوگند وفاداری، برای احیای جایگاه خلافت و تضعیف آل­ بویه تلاش زیادی کرد.[75] در اقدامی دیگر، بهاءالدوله برای تثبیت قدرت و بهبود وضعیت اقتصادی با فرمانروایان بطایح که در اوج قدرت اقتصادی[76] و سیاسی بودند، رابطة سببی برقرار نمود. بنابراین، ازدواج دو سویه­ای در 348ق بین آنان صورت گرفت. علی ­بن ­نصر، پسر مهذب­الدوله، با دختر بهاءالدوله[77] و امیر ابی­منصور، پسر بهاءالدوله، با دختر مهذب­الدوله ازدواج کردند. مهریه هر دو ازدواج صدهزار دینار بود.[78]

اهمیت ناحیة دیلم و طبرستان در تأمین امنیت متصرفات غزنویان، به­ویژه ناحیة خراسان، غزنویان متعصب را واداشت تا با پیشنهاد برقراری پیوند سببی با حاکمان شیعی مخالفت نکنند. در دوران سلطان محمود غزنوی، منوچهر پسر قابوس ­وشمگیر (ف. 420ق) بعد از کشته شدن پدر برای تثبیت قدرت از محمود اطاعت کرد و به نام وی خطبه خواند. سلطان محمود دخترش را به عقد وی درآورد،[79] اما این ازدواج نه­تنها استقلال آل­ زیار را از بین برد، بلکه خراج­های سنگینی را بر آنها تحمیل کرد.[80] حتی بعد از مرگ منوچهر، باکالیجار (ف. 441ق) نایب­السلطنة آل ­زیار[81] با تأیید سلطان مسعود در 426ق به حکومت رسید و تعهد کرد غرامت و خراج سالیانه بپردازد و دخترش را به ازدواج مسعود درآورد.[82] بدین ترتیب، حاکمان این مناطق توانستند با فشار و سختی حکومت خود را تثبیت نمایند.

در دورة غزنویان، گاهی پیوند ازدواج در درون خاندان باعث جابه­جایی قدرت می­شد. در همین دوره بعد از مرگ مودود بن ­مسعود (ف. 441ق) قدرت به پسرش مسعود بن ­مودود[83] که طفلی بیش نبود رسید. بنابراین، مادرش به­عنوان نایب­السلطنه، زمام امور را به دست گرفت، اما چون به­تنهایی از عهدة امور برنمی­آمد با بزرگان بر سلطنت بهاءالدوله علی، عموی مسعود، توافق کرد و سپس با وی ازدواج نمود. بدین ترتیب سلطنت دو ساله برای بهاءالدوله فراهم شد.[84] این یکی از ازدواج­های درون­خاندانی غزنویان بود که با جابه­جایی قدرت توانستند حکومت غزنویان را تا حدی تثبیت کنند.

در میان سلجوقیان نیز مصادیقی از جابه­جایی قدرت از طریق ازدواج دیده می­شود. ازدواج طغرل­بیگ (ف. 455ق) با بیوة برادرش چغری­بیگ باعث نفوذ پسران چغری و به سلطنت رسیدن آلپ­ارسلان شد. بدین ترتیب سلطنت از خاندان طغرل به خاندان چغری­بیگ منتقل گشت[85] و در نهایت، حکومت دودمان سلجوقیان مستحکم گردید. علاوه بر آن، در اواخر دورة سلجوقیان که نفوذ اتابکان زیاد شد، اتابک ­ایلدگز بعد از مرگ سلطان مسعود (ف. 571ق) از جانشینی ارسلان­شاه­ یکم (ف. 571ق) حمایت کرد و از طریق ازدواج با مادرش، توانست حکومت شاه جوان را در رقابت با سلیمان­شاه تثبیت نماید. وی با این ازدواج، عملاً ادارة امور کشور را در دست گرفت.

بنابراین، کارکرد ازدواج در این موارد کمک به دستیابی و حفظ قدرت، مشروعیت­بخشی به حکومت و جابه­جایی قدرت بود.

 

  1. تعمیق دوستی

حکومت­ها برای حفظ روابط موجود یا حل مشکلات سعی می­کردند مناسبات دوستانة خود را با حکومت­های دیگر از طریق برقراری پیوند سببی استحکام بخشند. این نوع ازدواج­ها اغلب برای پیوند با دستگاه خلافت صورت می­گرفت. حاکمان برای اطمینان از حمایت خلیفه و ادامة حیات سیاسی در این امر پیشقدم می­شدند. هرچند خلیفه نیز گاه برای حفظ شبکة قدرت به این سیاست روی می­آورد، و این اقدام به­تدریج زمینه­ساز نفوذ خاندان­های ایرانی و ترک در دستگاه خلافت شد.

از کارکرد این نوع ازدواج­ها، حفظ روابط دوستی به­ویژه میان حاکمان هم­مذهب بود. عزالدوله بختیار در اختلاف بین فرزندان ناصرالدوله، دو بار به ابوالمظفر و ابراهیم ­حمدان که با برادرشان ابوتغلب در کشمکش بودند، پناه داد. این موضوع باعث رنجش ابوتغلب شد. بنابراین، عزالدوله برای دلجویی از او که خراجگزار آل ­بویه بود، دختر سه ساله­اش را با مهریة صدهزار دینار در 360ق به عقد وی درآورد[86] تا همچنان رشتة دوستی تداوم یابد. عضدالدوله نیز در جهت تحکیم دوستی با امرای محلی شیعی پیوندهای سببی متعددی برقرار کرد.[87] فخرالدوله دیلمی (ف. 387ق) که علاوه بر ری و اصفهان و همدان، عهده­دار ولایت گرگان و بخشی از طبرستان بود، با سیده خاتون، معروف به ام­ملوک، دختر رستم بن شروین[88] (ف. 407ق) ازدواج کرد. بدین ترتیب، رشتة مودت بین آل ­بویه و باوندیان محکم­تر شد.[89] همچنین وی دختر بدرحسنویه (ف. 405ق)[90] را در همدان برای مجدالدوله (ف. 420ق) پسرش خواستگاری کرد و عقد نکاح انجام شد.[91] هرچند خاندان آل ­بویه با حاکمان محلی شیعه پیوندهای سببی برقرار کردند، این ازدواج­ها نتوانست حکومت­های شیعی را در قرن چهارم با هم متحد نماید.

در دورة غزنویان نیز برخی از ازدواج­ها به قصد تحکیم دوستی بودند. سلطان محمود به پسرش امیر محمد وصیت کرد «برخیز و به ترکستان رو پیش قدرخان که او دوست من است و از برای تو از او دختر خواسته­ام. تو داماد اویی و او مردی مصلح است.»[92] اما چون حکومت امیر محمد کوتاه بود، این ازدواج به سرانجام نرسید. پس از وی، امیر مسعود برای استمرار دوستی با قراخانیان رسولانی به ترکستان فرستاد تا ضمن عقد همان دختر برای خود، دختر بغراتگین[93] را نیز برای پسرش مودود خواستگاری نمایند.[94]

    در قرن پنجم­، همزمان با ظهور حکومت‌ مقتدر سلجوقیان (429-590ق) و ضعف خلافت عباسی، پیوندهای سببی خلفا و سلاطین سلجوقی که هم­مسلک بودند، آغاز شد. حتی زمینة وصلت دختران خلیفه با امرا که تا آن زمان مرسوم نبود، فراهم گردید. سلجوقیان از ابتدای تشکیل حکومت به پیوند با خلفای عباسی، در مقام منبع قدرت معنوی و رهبر دینی مسلمانان، اهمیت می­دادند و در برقراری مناسبات دوستانه با دستگاه خلافت تلاش می­کردند. در نتیجه، تعدادی از خلفای عباسی با دختران سلجوقی ازدواج کردند و مادران برخی از خلفا ترک شدند.[95] خواتین سلجوقی بنا بر نظام قبیله در ازدواج­های سیاسی مشارکت فعالی داشتند. ازدواج­ها باشکوه و با حضور علما و بزرگان، همراه با مهریه و هدایای سنگین برگزار می­شد.

سه مورد از این وصلت­ها در دورة خلافت القائم بامرالله بود. اولین وصلت سیاسی سلجوقیان و خلفای عباسی با هدف تحکیم دوستی و بزرگداشت طغرل انجام شد.[96] به پیشنهاد وی، ارسلان خاتون،[97] برادرزادة طغرل، در 448ق به عقد القائم ­بامرالله (ف. 467ق) درآمد.[98] نتیجة تدریجی و نهایی این وصلت تسلط طغرل بر عراق بود.[99] در مجلس عقد، بزرگان سیاسی و نظامی، قضات و علما از هر دو طرف حضور داشتند و مهریة عروس صدهزار دینار تعیین شد.[100]

دومین وصلت برای تحکیم ارتباط با خلیفه و کسب مشروعیت حداکثری بود. طغرل­بیگ از دختر خلیفه خواستگاری نمود، اما خلیفه به سختی پذیرفت که دختر خود را به وصلت سلطان ترک درآورد، زیرا این امر در میان خلفا به سبب جایگاه والا و معنوی خلافت سابقه نداشت.[101] با این حال، به دلیل ضعف خلافت و ترس از عواقب احتمالی قطع روابط دوستانه، عقد در 454ق توسط وکیل خلیفه، ابوالغنایم ابن­محلبان، در تبریز بسته شد.[102] این خود نشان­دهندة قدرت سلجوقیان و ناتوانی خلیفه در مخالفت با آنان است. گزارش­ها حاکی از مراسم باشکوه این پیوند و رضایت فراوان طغرل است.[103]

سومین وصلت سیاسی بین سلجوقیان و خلفای عباسی در دورة القائم صورت گرفت. این بار خلیفه در 464ق با ارسال خلعت­های فاخر از سفری­خاتون، دختر آلپ­ارسلان، برای ولیعهد خود المقتدی بامرالله خواستگاری کرد تا رشتة اتحاد دو خاندان دوباره مستحکم گردد. سلطان با این درخواست موافقت کرد[104] و عمیدالدوله به وکالت از ولیعهد، عقد را در نیشابور جاری ساخت.[105] خواستگاری خلیفه از اهمیت حفظ روابط دوستانه با سلجوقیان برای دستگاه خلافت خبر می­دهد.

پس از آنکه خلیفه المقتدی بر مسند خلافت تکیه زد، علاوه بر ازدواج قبلی با خاندان سلجوقی، برای تعمیق دوستی با ملکشاه سلجوقی در سال 474ق از دخترش مه­­ملک­خاتون خواستگاری کرد که به شرط عدم ازدواج خلیفه با زنی دیگر با این وصلت موافقت شد.[106] این امر نشان می­دهد سلجوقیان قدرت لازم را به دست آورده بودند و برای خلیفه شرط تعیین می­کردند. گفتنی است ملکشاه امید داشت با فرزندآوری دخترش، قدرت و موقعیت سلجوقیان تحکیم یابد. ابوالفضل جعفر بن مقتدی از این مادر متولد شد، اما در سال 486ق وفات یافت و سلطان به هدفش نرسید.[107] یکی از نشانه­های اهمیت این ازدواج­ها باشکوه بودن جشن و میزان جهیزیه بود که درخصوص مه­ملک­خاتون گزارشات اغراق­آمیزی وجود دارد.[108]

خلیفه المستظهر (ف. 512ق) همانند پدرش در جهت تحکیم روابط با سلطان سلجوقی از دختر ملکشاه (خواهر سلطان ­محمد) در 502ق خواستگاری نمود. خطبة عقد در اصفهان با صدهزار دینار مهریه توسط قاضی ابوالعلاء صاعد بن محمد نیشابوری جاری شد.[109] در منابع به ازدواج المسترشد بالله (ف. 529ق) با دختر سلطان سنجر نیز اشاره شده، اما اطلاعات چندانی در این خصوص داده نشده است.[110] با توجه به اینکه سلجوقیان در این دوره قدرتمند بودند، احتمالاً این ازدواج نیز در جهت تعمیق دوستی بوده است.

در دوران خلافت المقتفی (ف. 555ق) نیز برای تحکیم روابط با سلطان مسعود سلجوقی (ف. 547ق)، ازدواج دو سویه­ای شکل گرفت که طی آن در سال 531ق خلیفه با فاطمه­خاتون دختر محمد بن ملک­شاه (خواهر سلطان مسعود)[111] ازدواج کرد و در این مراسم بزرگانی چون علی بن مراد الزینی، وکیل خلیفه، و کمال­ الدرکزینی، وزیر سلطان، حضور داشتند.[112] سلطان نیز  با دختر خلیفه به نام زبیده­خاتون ازدواج کرد،[113] اما ازدواجشان به خاطر کمی سن عروس، 5 سال بعد در بغداد و با تأخیر انجام شد. مهریة هر دو ازدواج صدهزار دینار گزارش شده است.

خلفای عباسی و سلاطین سلجوقی سعی در ایجاد پیوند سببی با یکدیگر داشتند تا ضمن تعمیق دوستی از حمایت همدیگر مطمئن شوند.

 

  1. تهدید و تحقیر

پیوندهای زناشویی علاوه بر کارکردهای مرسوم خود، گاه برای تهدید، تحقیر و دشمنی صورت می­گرفت. پژوهشگر به نمونه­های اندکی از آن در تواریخ عمومی دست یافت که به آنها اشاره می­شود.

گاهی ازدواج­ها با اجبار و به قصد تهدید طرف مقابل انجام می­شد. در قرن پنجم­ زمانی که علاء­الدوله دیلمی به نیابت از سلطان مسعود غزنوی حاکم اصفهان شد، بعد از مدتی ادعای استقلال کرد. به همین سبب، سلطان ­مسعود به آنجا حمله کرد. علاءالدوله گریخت و خواهرش گروگان گرفته شد. سلطان برای جلوگیری از جنگ، با تحقیر و تهدید، خواهر علاءالدوله را به عقد خود درآورد، اما بعد از آنکه متوجه شد وی قصد حمله دارد، پیغام داد که خواهرش را به دست اوباش خواهد داد. علاءالدوله در جواب گفت: «خواهر من زن توست و اگر او را طلاق دهی مطلقة تو. و سرانجام این سخنان در سلطان مسعود مؤثر افتاد و در کمال احترام خواهر علاءالدوله را نزد برادرش فرستاد.»[114]

ازدواج­هایی نیز با اجبار و تهدید برای تثبیت حکومت بود. در دوران سلطان عبدالرشید بن محمود غزنوی (ف. 443ق)، شخصی به نام طغرل­حاجب (غلام سلطان محمود) که به «کافر نعمت» نیز مشهور بود، دست به طغیان زد و بر غزنین استیلا یافت. او تمامی شاهزادگان را به قتل رسانید و برای کسب مقبولیت و اعتبار در بین غزنویان با اجبار و اکراه، دختر مسعود بن سلطان محمود را به عقد خود درآورد.[115]

در مواردی ازدواج با تهدید و اجبار برای تسلیم حاکمیت انجام می­شد و پذیرش آن برای نجات جان و مال بود. زمانی که غزنه به دست غوریان[116] (612-401ق) تصرف شد، خسرو شاه غزنوی (ف. 582ق) به لاهور پناه برد. غوریان که قدرتمند شده بودند، در 579ق لاهور را نیز محاصره کردند. شهاب­الدین­ غوری (ف. 602ق) ضمن تهدید خسرو شاه، قول داد در صورت تسلیم شهر و خواندن خطبه به نام برادرش «جان و مال و خانواده اش در امان خواهند بود... و دختر خود را هم به پسر او، یعنی پسر خسروشاه، خواهد داد.»[117] خسرو شاه ابتدا نپذیرفت، اما در نهایت با قبول شروط شهر را تسلیم کرد و حکومت غزنویان فقط محدود به هند شد.

در دورة افول سلجوقیان، رقابت بین اتابکان (497-693ق) در به قدرت رساندن شاهزاده­های سلجوقی امری معمول بود که به­تبع آن پیوندهای سببی زیادی شکل ­گرفت و به­ناچار گاه از ازدواج به­عنوان ابزاری برای دفع تهدید استفاده ­شد. زمانی که اینانج، اتابک ری (ف. 564ق)، به حمایت از سلیمان­شاه سلجوقی همدان را محاصره کرد، ایلدگز، اتابک آذربایجان (ف. 622ق)، برای حمایت از ارسلان­شاه سلجوقی همدان را فتح کرد و ضمن تهدید اینانج  او را مسئول اتفاقات دانست. اینانج از ترس او و برای دفع تهدید «دختر به پهلوان پسر ایلدگز داد و او را به همدان فرستاد.» [118]

در مواردی هم اتابکان به­منظور دشمنی به ازدواج روی می­آوردند. پهلوان ایلدگز (ف. 582ق)، اتابک ارسلان­شاه، ری را تصرف کرد و اینانج، حاکم ری، به قتل رسید.[119] پس از آن پهلوان با دختر وی، قتیبه­خاتون، ازدواج کرد. پس از مرگ پهلوان برادرش قزل­ارسلان (ف. 585ق) جانشین وی شد. قتیبه­خاتون که قصد داشت فرزندش قتلغ­اینانج را به­جای پدر بنشاند، با قزل­ارسلان ازدواج کرد و با نقشه­ای وی را به قتل رساند تا زمینة حکومت پسرش فراهم شود. اما طغرل بن ­ارسلان­شاه (ف. 590ق) بر قتلغ­اینانج پیروز شد و برای خاموش کردن آتش آشوب با قتیبه­خاتون ازدواج کرد. اما مادر و پسر با توطئه قصد قتل وی را نمودند که موفق نشدند.[120] دو ازدواج آخر این خاتون به قصد از میان برداشتن رقبای پسرش و به دست گرفتن حکومت بود. بنابراین، در این مورد کارکرد ازدواج­ها تهدید طرف مقابل، کسب مقبولیت، تسلیم و یا دشمنی و قتل رقیبان برای جانشینی بود.

نتیجه­گیری

پس از بررسی مصادیق ازدواج سیاسی در پاسخ به سؤال اصلی پژوهش می­توان گفت ازدواج سیاسی رخدادی چندوجهی و فرهنگ سیاسی مرسوم میان حکومت­های متقارن بود که حاکمان در تدبیر مسائل سیاسی تا حد امکان در لایه­های مختلف حکومتی از آن بهره می­گرفتند. این پیوند به­عنوان ابزاری کارآمد و اطمینان­بخش در شرایط صلح موازنة قدرت را حفظ می­کرد و در شرایط جنگ عامل بازدارنده از خشونت بود. حاکمان از نظر اخلاقی به تعهداتی که در ازدواج­ها داده می­شد، پایبند بودند. راهکار ازدواج سیاسی چنان مهم بود که اختلافات مذهبی و قومی را تحت الشعاع قرار می­داد. در شرایط برابر این ازدواج­ها دوسویه بود و به تنظیم روابط حکومت­ها کمک و نتایج مورد انتظار را برآورده می­کرد، گرچه همواره نتیجه­بخش نبود. تسهیل و تضمین روابط و تکمیل معاهدات مهم­ترین کارکرد این ازدواج­ها محسوب می­شد.

در مجموع براساس تواریخ عمومی شصت و یک مورد ازدواج استخراج شد که بیشترین کارکرد مربوط به تعمیق دوستی و صلح است. بنابراین، کارکرد این پیوندها سازنده­ و مثبت ارزیابی می­شود. سلجوقیان و غزنویان با اغلب حکومت­های متقارن، اعم از نیمه­مستقل و محلی، پیوند سببی برقرار می­کردند. یافته­ها نشان می­دهد سلجوقیان با اهداف مختلف بیشترین ازدواج سیاسی را با خلفا داشتند، اما غزنویان پیوندی با خلفا نداشتند و با حکومت­های هم­عرض رابطة سببی برقرار می­نمودند. حکومت­های محلی با بیشترین سهم ازدواج، به­عنوان بازیگران سیاسی، همواره مورد توجه حکومت­های بزرگ به­ویژه آل ­­بویه بودند.

در یک مقایسة تطبیقی، آل­ بوبه در تثبیت قدرت، سلجوقیان در تحکیم روابط با خلافت، غزنویان برای توسعة قلمرو، قراخانیان در رقابت­های درون­خاندانی بیشترین بهره را از ازدواج­های سیاسی برده­اند.

بررسی وجه اجتماعی این ازدواج­ها، مانند کودک­همسری و برقراری پیوند اجباری فارغ از عشق و تأثیر آن در روابط حکومت­ها، پیشنهاد نگارندگان برای پژوهشی دیگر است.

 

[1]. مقالة «مشارکت سیاسی خاتون­ها در دولت سلجوقیان ایران»، به نگارش طاهره رحیم­پور ازغدی در سال 1396، و مقالة «خواتین و نقش سیاسی آنان در تاریخ اسلام»، اثر سید مهدی جوادی در سال 1384، و مقالة «بررسی کارکردهای سیاسی و فرهنگی زنان هیأت حاکمه در حکومت­های ترک از دورة غزنویان تا پایان قرن هشتم» به نگارش عباس قدیمی قیداری در سال 1387.

[2]. اصغر فروغی، «ازدواج­های سیاسی تاریخ بیهقی»، پیام زن خرداد، س 13، ش 147 (1383)، ص 34-39.       

[3]. محمدعلی جودکی، «ازدواج­های سیاسی عصر سلجوقی»، تاریخ­پژوهی، ش 28 و 29 (پاییز و زمستان 1385)، ص 1-18.

[4]. صلح معانی مختلفی دارد. تعریف فوق با هدف مقاله همسو است (سید محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، ج 2 (تهران: شرکت دانش، 1363)، ص 610).

[5]. امیر سلسلة آل­بویه که جانشین پدرش معزالدوله شد (احمد بن محمد ­خلکان، وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، محقق احسان عباس، ج 1 (قم: الشریف ­رضی، 1364)، ص 267).

[6]. ابوعلی مسکویه، تجارب الامم و تعاقب الهمم، ترجمة علینقی منزوی، ج 6 (تهران: انتشارات سروش، 1376)، ص 342.

[7]. مسعود بن­ مودود غزنوی از این مادر سلجوقی به دنیا آمد و بیش از یک ماه سلطنت نکرد (حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، مترجم عبدالحسین نوایی (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1339)، ص 398). همچنین یکی از پسران آلپ­ارسلان که با دختر وی ازدواج کرده بود در سال 453ق به­عنوان حاکم مرو و خوارزم تعیین شد (محمد بن خاوند شاه میرخواند، تاریخ روضه الصفا، مصحح جمشید کیان­فر، ج 5 (تهران: اساطیر، 1380)، ص 2264).

[8]. قاضی احمد تتوی، تاریخ الفی، مترجم غلامرضا طباطبایی مجد، ج 4 (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1382)، ص 2327.

[9]. نام وی ارسلان­شاه بود (احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایه الإرب فی فنون الادب، ج 26 (قاهره: ناشر دارالکتب و والوثائق القومیه، بی­تا)، ص 309).

[10]. محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محقق عمر عبدالسلام تدمری، ج 30 (بیروت: ناشر دارالکتب العربی، 1409ق)، ص 286.

[11]. علی بن محمد ابن ­اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج 10( بیروت: دارصادر، 1386ق)، ص 41.

[12]. غیاث­الدین بن همام­الدین خواندمیر، تاریخ حبیب ­السیر، ج 2 (تهران: انتشارات خیام، 1380)، ص 396.

[13]. ابن ­اثیر، ج 10، ص 167-168.

[14]. قراخانیان یا ایلک­خانیان نخستین دودمان ترک­نژادی بودند که اسلام را پذیرفتند و بر بخش­هایی از آسیای میانه حکومت کردند (کلیفورد ادموند باسورث، سلسله­های اسلامی جدید، ترجمة فریدون بدره­ای (تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381)، ص 354).

[15]. این موضوع در تاریخ بیهقی به­تفصیل بررسی شده است (ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح علی اکبر فیاض، تعلیقات منوچهر دانش­پژوه، ج 2 (تهران: بنگاه نشر و ترجمه، 1376)، ص 793-893).

[16]. ابوالقاسم فروزانی، «روابط سلجوقی با قراخانیان»، فرهنگ، ش 43 (پاییز،1381)، ص 107-116.

[17]. ابن ­اثیر، ج 9، ص 301؛ عبدالرحمن­ بن محمد ابن خلدون، العبر، مترجم عبدالحمید آیتی، ج 3 (تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363)، ص 564.

[18]. این خاتون جزء زنان تأثیرگذار در تاریخ شد و محمود (ف. 487ق) مولود این ازدواج است (نویری، ج 26، ص 327-335).

[19]. وی حاکم قراخانیان غربی بود.

[20]. این ازدواج در لشکرکشی ملکشاه به ماوراء­النهر صورت می­گیرد (خواندمیر، ج 2، ص 491).

[21]. وی برادر ترکان­خاتون و ولیعهد طغماج­خان ابراهیم بن ­نصر قراخانی بود (نویری، ج 26، ص 327-335).

[22]. میرخواند، ج 5، ص 2564؛ مستوفی، ص 435.

[23]. اوزکند یا یوزکند شهری در ماوراءالنهر که تحت حکومت قراخانیان بود (یاقوت ­بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج 5 (بیروت: دار صادر، بی­تا)، ص 453).

[24]. ابن­ اثیر، ج 1، ص 172؛ تتوی، ج 4، ص 2498.

[25]. عبدالرحمن بن­ علی ابن­ جوزی، المنتظم فی التاریخ الامم و الملوک، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، ج 13 (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1412ق)، ص 382 و 402؛ ذهبی، ج 24، ص 56.

[26]. عضدالدوله برای سرکوب شورش­ها وارد بغداد شده بود. پس از موفقیت، عزالدوله را زندانی کرد. اما پس از خشم پدر به­ناچار وی را از زندان آزاد کرد. همزمان سپاهش در واسط شکست خورد و در فارس مردم بر وی شوریدند (مجمل التواریخ و القصص، مصحح سیف­الدین نجم­آبادی (آلمان: دمونده نیکارهون، 1378)، ص 305). با تضعیف وی، برادرش فخرالدوله، ابن ­بقیه و حسنویه کردی به این اتحاد پیوستند (ابن ­اثیر، ج 8، ص 671).

[27]. در قرن چهارم حکومت شاهینیان در منطقة بطایح توسط عمران ­­بن­ شاهین تشکیل شد (ساسان طهماسبی، «شاهینیان بطایح»، تاریخ اسلام، س 6، ش 21 (1384)، ص 143).

[28]. مسکویه، ج 6، ص 433.  

[29]. وی در سال 360ق با دختر سة ساله بختیار ازدواج کرد. سپس در سال 363ق بعد از شورش علیه بختیار خواهان تحویل همسرش شد (همان، ج 6، ص 382).

[30]. اسماعیل ­بن عمر بن ­کثیر، البدایه و النهایه، اعداد خلیل شحاد، ج 11 (بیروت: دارالفکر، 1398)، ص 289؛ ذهبی، ج 26، ص 372 ؛ ابن ­جوزی، ج 14، ص 236؛ عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین ­الاخبار، به تصحیح عبدالحی حبیبی (تهران: دنیای­کتاب، 1363)، ص 143.

[31]. مسکویه، ج 6، ص 434.

[32]. عثمان بن محمد منهاج السراج جوزجانی، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، ج 1 (تهران: ناشر دنیای کتاب، 1363)، ص 23058.

[33]. گردیزی، ص 406-410.

[34]. محمد بن علی شبانکاره­ای، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363)، ص 57-58.

[35]. در ازدواج با دختر قدرخان، سلطان مسعود بعد از جانشینی به­منظور اطمینان از جانب خان، رسولانی را برای ازدواج با دخترش فرستاد (بیهقی، ج 2، ص 643). درخصوص ازدواج دوم، بغراخان رسولانی برای آوردن زینب فرستاد، اما سلطان مسعود با اطلاع از قصد مطالبه ارثیه، منصرف شد (همان، ص 794).

[36]. علاء الدنیا و الدین ابوالمظفر (۵۲۱–۵۵۱ق) در خوارزم حکومت می­کرد.

[37]. ابن ­اثیر، ج 11، ص 182؛ ابن­ خلدون، ج 4، ص 128.

[38]. فخرالدوله از این ازدواج متولد شد (مجمل التواریخ و القصص، ص 304).

[39]. ابن­ خلدون، ج 3، ص 631.

[40]. در قرن چهارم دیسم کرد با حمایت کردان در آذربایجان بیرق استقلال برافراشت (عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1367)، ص310).

[41]. مسکویه، ج 6، ص 271-272؛ ابن ­اثیر، ج 8، ص 569.

[42]. خواندمیر، ج 2، ص 289.

[43]. همان، ص 363.

[44]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک طبری، محقق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 11 (بیروت: بی­تا)، ص 246 ؛ ذهبی، ج 26، ص 246.

[45]. سلسله‌ای از امیران دیلمی‌نژاد که در آغاز قرن پنجم تحت حمایت آل ­بویه شاخۀ ری درآمدند و امارت­هایی مستقل و نیمه‌مستقل در مرکز و غرب ایران پی افکندند (صادق سجادی، «آل­بویه»، دایره­المعارف بزرگ اسلامی، ج 1 (تهران: بنیاد دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1383)، ص 642.

[46]. ابن­ جوزی، ج 15، ص 163؛ ابن اثیر، ج 9، ص 341.

[47]. شبانکاره­ای، ص 93؛ کیکاوس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح امین عبدالمجید بدوی (تهران: انتشارات سینا، 1335)، ص 105.

[48]. مجمل­ التواریخ  و القصص، ص 307-308.  

[49]. مستوفی، ص 420 .

[50]. ابن ­اثیر، ج 16، ص 85 ؛ گردیزی، ص 418 و 42.

[51]. شبانکاره­ای، ص 49.

[52]. گردیزی، ص 382 ؛ خواندمیر، ج 2، ص 377.

[53]. ابن ­اثیر، ج 9، ص 188.

[54]. ابن ­خلدون، ج 3، ص 526-528.

[55]. مستوفی، ص 349؛ محمد بن عبدالجبار عتبی، تاریخ یمینی، مترجم ناصح­ بن ظفر جرفادقانی (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1374)، ص 367؛ رشیدالدین فضل­الله همدانی، جامع التواریخ (تاریخ سامانیان و بویهیان و غزنویان)، مصحح محمد روشن (تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، 1386)، ص 161.

[56]. ابوالحسن علی ­بن ­مأمون (حک‌ 387-399ق) سومین فرمانروای محلی آل ­مأمون در خوارزم بود که از حدود 385 تا 408 در آنجا فرمانروایی داشتند (سیدعلی ­آل­داود، «آل­مأمون»، دانشنامة بزرگ اسلامی، ج 2 (تهران، مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1376)، ص 463.

[57]. در این دوره آل ­­مامون با قراخانیان متحد بودند (عتبی، ص 374).

[58]. ابن ­خلدون، ج 3، ص 532.

[59]. همان، ج 3، ص 533.

[60]. گردیزی، ص 395.

[61]. ابن ­اثیر، ج 9، ص 132 و 264-265.

[62]. میرخواند، ج 6، ص 3028؛ تتوی، ج 4، ص 2251.

[63]. ابن ­خلدون، ج 3، ص 708.

[64]. ابن ­اثیر، ج 11، ص 514.

[65]. «وی [ایلدگز] با وجود سالخوردگی دختر شاه ارمن را به زنی گرفته بود» (ابن ­خلدون، ج 4، ص 462).

[66]. در دوران خلیفه المتقی، وی و یارانش در کشمکش تعیین خلیفه در 329ق به حسن بن ابوالهیجاء حمدانی (323-356ق) در موصل پناه بردند. حسن با از میان برداشتن دشمنان خلیفه، مقدمات بازگشت وی را به بغداد فراهم نمود (ابن ­کثیر، ج 11، ص 205؛ ابوالفدا، ج 1، ص 422).

[67]. طبری نام وی را عدویه ضبط کرده است.

[68]. طبری، ج 11، ص 335 ؛ ذهبی، ج 25، ص 5.  

[69]. خواندمیر، ج 2، ص 428.

[70]. طبری، ج 11، ص 383.

[71]. ابن­ جوزی، ج 14، ص 271 و 277.

[72]. مسکویه، ج 6، ص 488؛ ابن ­اثیر، ج 8، ص 710.

[73]. ترکمنی آذر، ص 91.

[74]. ابن ­کثیر، ج 11، ص 312.

[75]. ابن­ جوزی، ج 14، ص 366؛ ابن ­اثیر، ج 9، ص 50.

[76]. بطایح محل پناه خیلی از بزرگان از جمله خلیفه القادر بود. بهاءالدوله که خزانه­اش تهی شده بود، از وی وام گرفت (ابن ­اثیر، ج 9، ص 81 و 97).

[77]. ابن ­اثیر، ج 9، ص 10.

[78]. ذهبی، ج 27، ص 18؛ ابن­جوزی، ج 14، ص 370 .

[79]. داماد دیگرش عنصرالمعالی کیکاوس از خاندان آل­زیار بود (عنصرالمعالی، ص 3؛ مستوفی، ص 420؛ خواندمیر، ج 2، ص 442).

[80]. تتوی، ج 3، ص 2119؛ مجمل التواریخ و القصص، ص 15.

[81]. درخصوص نسبت باکالیجار با انوشیروان و نحوة به دست گرفتن حکومت در منابع اختلاف نظر وجود دارد (روزبه زرین­کوب، «باکالیجار»، دایره­المعارف بزرگ اسلامی، ج 11، (تهران: بنیاد دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1381)، ص 238-241).

[82]. ابن اثیر، ج 9، ص 442؛ گردیزی، ص 428.

[83]. در جانشینی وی اختلاف نظر وجود دارد (باسورث، ص 1381 و 327-329، گردیزی، ص 428).

[84]. مستوفی، ص 398.

[85]. ابن ­کثیر، ج 12، ص 86.

[86]. ابن ­اثیر، ج 8، ص 617؛ سال 363 ابوتغلب خواهان ارسال وی شد که احتمالاً 6 سال داشت (مسکویه، ج 6، ص 384 و 343).

[87]. از جمله ازدواج بیستون (ف. 360ق) سومین امیر زیاریان با دختر عضدالدوله (میترا مهرآبادی، تاریخ سلسلة زیاریان (مشهد: دنیای کتاب، 1374)، ص 104). و ازدواج او با دختر ماناذر بن جستان (ف. 361ق) از امرای جستانیان که مادر صمصام­الدوله شد (محمد رودراوری، ذیل تجارب الامم، به کوشش آمد رز، ج 7 (قاهره: 1334ق)، ص 100).

[88]. خواهر مرزبان یا خواهرزادة وی بود.

[89]. مجمل التواریخ و القصص، ص 306.

[90]. از کردان شیعه در غرب ایران که به مدت شصت سال حکومت کردند (پرویز اذکائی، «آل حسنویه»، دانشنامة جهان اسلام، ج 1 (تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1375)، ص 407.

[91]. همان، ص 307 .

[92]. شبانکاره­ای، ص 57-58.

[93]. یکی از پسران قدرخان بود که جانشین پدر شد.

[94]. ابن ­اثیر، ج 9، ص 301.

[95]. احمد بن ابی­یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2 (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1371)، ص 423-440.

[96]. «مقصود خلیفه از این وصلت احترام و بزرگداشت طغرل بود تا دشمنان به این پیوند راهی برای بریدن رشتة دوستی آنها پیدا نکنند.» (فتح ­بن علی بنداری اصفهانی، تاریخ سلسلة سلجوقی، مترجم محمدحسین جلیلی (تهران: بنیاد فرهنگ، 1356)، ص 12 و 13.

[97]. اسم این بانو خدیجه دختر داوود بود. بار دوم به ازدواج علاءالدوله علی ­بن ابی­منصور درآمد (ابن اثیر، ج 17، ص 82).

[98]. ابن ­اثیر، ج 9، ص 617؛ ابن­کثیر، ج 12، ص 67 .

[99]. «با پیوندهای زناشویی سلجوقیان امیدوار بودندکه بر خلیفه مسلط گردند و از ادعای قدرت عرفی و دنیایی او جلوگیری کنند.» (کارلا کلوزنر، دیوانسالاری در عهد سلجوقیان، ترجمة یعقوب آژند (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363)، ص 41).

[100]. ابن ­جوزی، ج 16، ص 4؛ ابن خلدون، ج 2، ص 712.

[101]. نقش آلتون­جان (ف. 453ق)، همسر طغرل، که توانست خلیفه القائم را به وصلت با امرا متقاعد نماید، حائز اهمیت است. این خاتون سلجوقی علاوه بر خلیفه، سلطان را نیز به پیوند با خاندان پیامبر (ص) ترغیب نمود و برای ایجاد این پیوند ثروت شخصی خود را به دختر خلیفه هدیه داد (ابن ­اثیر، ج 6، ص 212؛ ابن ­کثیر، ج 12، ص 163). همچنین در کارسازی این وصلت نقش وزیر ایرانی، عمید الملک کندری، و ارسلان خاتون، همسر القائم، مهم است.

[102]. ابن ­جوزی، ج 8، ص 220.

[103]. همان، ج 16، ص 75؛ خواندمیر، ج 2، ص 379.

[104]. ابن ­اثیر، ج 6، ص 46.

[105]. تتوی، ج 4، ص 2405؛ ابن­ کثیر، ج 12، ص 105.

[106]. خواندمیر، ج 2، ص 254.

[107]. ابن ­کثیر، ج 12، ص 132؛ میرخواند، ج 5، ص 2733؛ مستوفی، ص 356؛ ابن ­اثیر، ج 10، ص 227.

[108]. خواندمیر، ج 2، ص 254.

[109]. ابن­ اثیر، ج 10، ص 471؛ ابن ­کثیر، ج 12، ص 170؛ ابن ­جوزی، ج 17، ص 112.

[110]. ذهبی، ج 35، ص 302؛ ابن­ جوزی، ج 17، ص 224.

[111]. دختر سلطان مسعود (ابن ­اثیر، ج 11، ص 77).

[112]. ابن ­کثیر، ج 12، ص 412؛ هندوشاه­ بن ­سنجر نخجوانی، تجارب السلف، مصحح عباس اقبال آشتیانی (تهران: طهوری، 1357)، ص 305.

[113]. ذهبی، ج 41، ص 325؛ ابن­ کثیر، ج 13، ص 7.

[114]. خواندمیر، ج 2، ص 446-447.

[115]. همان، ص 395.

[116]. غوریان یا آل­ شنسب دودمان ایرانی بودند که در قرن­های چهارم و پنجم­ در نواحی صعب غور، واقع در کوهستان­های مابین هرات و غزنه، فرمانروایی می­کردند (باسورث، ص 568-570).

[117]. ابن ­اثیر، ج 26، ص 223.

[118]. ابن­ خلدون، ج 2، ص 806.

[119]. اسماعیل بن علی ابوالفداء، تاریخ ابی الفداء، مصحح محمود دیوب، ج 2 (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1417م )، ص 124.

[120]. اسحاق­ بن ابراهیم سجاسی، فرائد السلوک، مصحح غلامرضا افراسیابی (تهران: انتشارات پاژنگ، 1368)، ص 21؛ مستوفی، ص 468.

آل ­داود، سیدعلی. «آل­مأمون»، دانشنامة بزرگ اسلامی، ج 2، تهران: مرکز دایره ­المعارف بزرگ اسلامی، 1376، ص 463.
ابن ­اثیر، علی بن محمد. الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1386ق.
ابن ­جوزی، عبدالرحمن بن علی. المنتظم فی التاریخ الامم و الملوک، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1412ق.
ابن­ خلدون، عبدالرحمن ­بن­ محمد. العبر، مترجم عبدالحمید آیتی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363.
ابن ­خلکان، احمد بن ­محمد. وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، محقق احسان عباس، قم: الشریف رضی، 1364.
ابن ­کثیر، اسماعیل ­بن ­عمر. البدایه و النهایه، اعداد خلیل شحاد، بیروت: دارالفکر، 1398.
ابوالفداء، اسماعیل ­بن ­علی. تاریخ ابی الفداء، محقق محمود دیوب، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1417م.
اذکائی، پرویز. «آل ­حسنویه»، دانشنامة جهان اسلام، ج 1، تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1375، ص 407.
باسورث، کلیفورد ادموند. تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1378.
ـــــــــــــــــــــ. سلسله ­های اسلامی جدید: راهنمای گاهشماری و تبارشناسی، ترجمة فریدون بدره­ای، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381.
بنداری اصفهانی، فتح بن علی. تاریخ سلسلة سلجوقی، مترجم محمدحسین جلیلی، تهران: بنیاد فرهنگ،1356.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین. تاریخ بیهقی، تصحیح علی اکبر فیاض، تعلیقات منوچهر دانش­پژوه، تهران: انتشارات هیرمند، 1376.
تتوی، قاضی احمد. تاریخ الفی، مترجم غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1382.
ترکمنی آذر، پروین. «آل­بویه، عباسیان و تشیع»، فصلنامة تاریخ اسلام، س 7، ش 25، 1385، ص 83-100.
جودکی، محمدعلی. «ازدواج­های سیاسی عصر سلجوقی»، فصلنامة تاریخ پژوهی، ش 28-29، پاییز و زمستان 1385، ص 1-18.
خواندمیر، غیاث­الدین بن همام­الدین. تاریخ حبیب السیر، تهران: انتشارات خیام، 1380.
داعی الاسلام، سید محمدعلی. فرهنگ نظام، ج 2، تهران: شرکت دانش، 1363.
ذهبی، محمد بن ­احمد. تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، محقق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: ناشر دارالکتب العربی، 1409ق.
رحیم­پور ازغدی، طاهره. «مشارکت سیاسی خواتین سلجوقی در ایران»، فصلنامة تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، س 8، ش 26، 1396، ص 109-130.
رشیدالدین فضل­الله. جامع التواریخ (تاریخ سامانیان و بویهیان وغزنویان)، مصحح محمد روشن، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، 1386.
رودراوری، محمد. ذیل تجارب الامم، به کوشش آمد رز، قاهره، 1334ق.
زرین‌کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1367.
سجادی، صادق. «آل ­بویه»، دانشنامة جهان اسلام، ج 1، تهران: بنیاد دایره­المعارف بزرگ اسلامی، ص642.
سجاسی، اسحاق بن ابراهیم. فرائد السلوک، مصحح غلامرضا افراسیابی، تهران: انتشارات پاژنگ، 1368.
شبانکاره­ای، محمد بن علی. مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363.
طبری، محمد بن جریر. تاریخ طبری: تاریخ الامم و الملوک، محقق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: بی­تا.
طهماسبی، ساسان. «شاهینیان بطایح»، تاریخ اسلام، س 6 ، ش 21، 1384، ص 143-160.
عتبی، محمد بن عبدالجبار. تاریخ یمینی، مترجم ناصح ­بن ­ظفر جرفادقانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.
عنصرالمعالی کیکاوس. قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح امین عبدالمجید بدوی، تهران: انتشارات سینا، 1335.
فروزانی، ابوالقاسم. «روابط سلجوقی با قراخانیان»، فرهنگ، ش 43، 1381، ص 107-116.
فروغی، اصغر. «ازدواج­های سیاسی تاریخ بیهقی»، پیام زن خرداد، س 13، ش 147، 1383، ص 34-39.       
کلوزنر، کارلا. دیوانسالاری در عهد سلجوقیان، ترجمة یعقوب آژند، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363.
گردیزی، عبدالحی بن ضحاک. زین الاخبار، به تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب ، 1363.
مجمل التواریخ و القصص، مصحح سیف­الدین نجم­آبادی، آلمان: دمونده نیکارهون، 1378.
مستوفی، حمدالله. تاریخ گزیده، مترجم عبدالحسین نوایی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1339.
مسکویه، ابوعلی. تجارب الامم، ترجمة علی منزوی، ج 6، تهران: انتشارات سروش، 1376.
منهاج السراج جوزجانی، عثمان بن محمد. طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: ناشر دنیای کتاب، 1363.
مهرآبادی، میترا. تاریخ سلسلة زیاریان، مشهد: دنیای کتاب، 1374.
میرخواند، محمد بن خاوند شاه بن محمود. تاریخ روضه الصفا، مصحح جمشید کیان­فر، چاپ اول، تهران: اساطیر، 1380ش.
نخجوانی، هندوشاه بن سنجر. تجارب السلف، مصحح عباس اقبال آشتیانی، تهران: طهوری، 1357.
نویری، احمد بن عبدالوهاب. نهایه الأرب فی فنون الأدب، قاهره: ناشر دارالکتب و والوثائق القومیه، بی­تا.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله. معجم البلدان، بیروت: دار صادر، بی­تا.
یعقوبی، احمد بن یعقوب. تاریخ یعقوبی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1371.