Journal of history of Iran)

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor, Department of History, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran.

2 Ph.D. candidate in the history of Iran in the Islamic era, Department of History, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran.

Abstract

Following the opening of the political and intellectual space in Iran in the 1320s, various political parties emerged with their different ideologies and programs. One of these parties was “the Association for the Freedom of the Iranian People” (Jamʿiyyat-e Azadi-ye Mardom-e Iran), which began its activities around the same time as the nationalization of the Iranian oil industry. This article aims to explain the ideology and the political, social and economic goals of “the Association for the Freedom of the Iranian People” based on a descriptive-analytical method using primary sources. The party, based on its own analysis, saw Iranian society on the verge of social transformation and promoted agendas based on a specific ideology to realize this transformation. The basis for this ideology was theistic socialism, i.e. a combination of socialism and Islamic religious identity, on the basis of which the party pursued its goals. Among the most important goals pursued by the party were the protection of Iran's independence and territorial integrity, the creation of a democratic national government, the nationalization of natural resources and their exploitation on the basis of a national socialist ideology, the development of mechanization, the cession of agricultural land to farmers, the extension of property rights, the nationalization of heavy industry, the provision of public health care and cultural products, the
fight against materialistic and superstitious ideas, the support of Islamic principles to strengthen faith, intellectual and moral growth in society, the guarantee of women’s rights and the strengthening of the family structure.

Keywords

Main Subjects

دمه

با وقوع جنگ جهانی دوم، رضاشاه تسلیم شد و به نفع فرزند خود از سلطنت کناره­گیری کرد. در پی این تغییر و ایجاد شرایط تازه، فضا برای کنش سیاسی و فکری فراهم گردید. در نتیجۀ این فضای نسبتاً آزاد سیاسی، رقابت، همکاری، پیوند، تلفیق و جدال میان ایدئولوژی‌های متفاوت مجال بروز یافت و سازمان­ها و احزاب مختلفی شکل گرفتند. حزب توده، حزب ایران، حزب عدالت، حزب وطن و حزب اتحاد ملی از جملۀ این احزاب بودند. در کنار این احزاب سیاسی، جریان­های فکری متفاوت با ایدئولوژی­های مختلف نیز پدید آمدند که خود زمینه­ساز تشکیل احزاب سیاسی جدید شدند. یکی از این جریان­های فکری «نهضت خداپرستان سوسیالیست» بود که با نقد گفتمان­های ماتریالیستی و مذهبی زمانه، ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایۀ خداپرستی را طرح کرد و برنامه­های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را بر مبنای آن سازماندهی نمود. پس از چندی، برخی از اعضای این جریان فکری، به دنبال فعالیت آشکار سیاسی و نقش­آفرینی در تحولات داخلی ایران، تشکلی سیاسی با نام «نهضت ملی ایران» را ایجاد کردند. در ادامه اعضای این تشکل سیاسی، به موجب ائتلاف با حزب ایران، در این حزب ادغام شدند. سپس در بهمن­ماه سال ۱۳۳۱، مقارن با کشمکش دولت ملی با استبداد و استعمار، ائتلاف نهضتی­ها و حزب ایرانی­ها از هم گسست و آنها حزب جدیدی با عنوان «جمعیت آزادی مردم ایران» را ایجاد کردند. این حزب تازه­تأسیس از همان آغاز فعالیت، ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایۀ خداپرستی را تبلیغ و برنامه­های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را از طریق ارگان رسمی­اش روزنامۀ مردم ایران منتشر می­کرد. موضوع این تحقیق تبیین و تشریح ایدئولوژی و برنامه­های این حزب است.

دربارۀ این موضوع، تا جایی که نگارنده بررسی کرده، تاکنون اثر مستقلی نگاشته نشده است. عموم آثار تنها در خلال معرفی احزاب و تشکل­های سیاسی، به بیان گزارشی مختصر و کلی درخصوص این جمعیت اکتفا کرده­اند. با این حال در دو اثر جامعی که در مورد نهضت خداپرستان سوسیالیست منتشر شده، به جمعیت آزادی مردم ایران و برنامه­های آن نیز اشاره شده است. یکی از این دو، کتاب نهضت خداپرستان سوسیالیست اثر محمود نکوروح (۱۳۹۳) است. نویسنده در این کتاب گزارش بسیار مختصری از نحوۀ تشکیل جمعیت و اقدامات آن در زمان دولت ملی مصدق تا کودتای ۲۸ مرداد به دست داده است. وی تنها به درج متن مرامنامه و پیمان­نامۀ فردی حزب و چند مقاله از بنیانگذاران حزب، بدون هیچ تحلیلی، اشاره کرده است. دیگری، پژوهش مستند و پرارج خداپرستان سوسیالیست از محفل­ها تا جمعیت آزادی مردم نوشتۀ محمدحسین خسرو­پناه (۱۴۰۰) است که در نگارش این تحقیق بسیار راهگشا بوده است. خسروپناه در این اثر جامع خود گزارش مفصلی از تشکیلات، نحوۀ سازماندهی و فعالیت سیاسی جمعیت آزادی مردم ایران از آغاز فعالیت تا کودتای ۲۸ مرداد به دست داده است. علاوه بر این، وی به­اختصار و از خلال توصیف عملکرد حزب، بخش­هایی از برنامه­های جمعیت را تشریح کرده است. در تحقیق حاضر که تحقیقی مستقل درخصوص این حزب است، تلاش می­شود با تأسی به رویکرد تحلیلی و توصیفی منابع، به­خصوص با تمرکز بر ارگان رسمی حزب یعنی روزنامۀ مردم ایران، ایدئولوژی و برنامه­های جمعیت به صورت کامل و منظم­ تبیین و تشریح شود و به این سؤال­ها پاسخ داده شود که ایدئولوژی جمعیت آزادی مردم ایران چه مؤلفه­ها و ویژگی­هایی داشت و جمعیت به تبع این ایدئولوژی چه برنامه­های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را دنبال می­کرد؟ جمعیت آزادی مردم ایران از احزاب تأثیرگذار دورۀ نهضت ملی بود. بنابراین، تبیین آرای آن می­تواند به فهم ما از پارادایم فکری و سیاسی این دوره کمک کند.

 

زمینۀ تاریخی، سیاسی و فکری جمعیت آزادی مردم ایران

با وقوع جنگ جهانی دوم، نیروهای متفقین در ۳ شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند و بدون درگیری چندانی با ارتش رضاشاه، موفق شدند کشور را اشغال کنند. رضاشاه تسلیم شد و در ۲۶ شهریور به نفع فرزند خود از سلطنت کناره­گیری کرد و راهی تبعیدگاه خود شد.[1] در پی این تغییر و ایجاد شرایط تازه، سازمان­ها و احزاب مختلفی پدید آمد. حزب توده در مهرماه ۱۳۲۰ با تأسی به مرام مارکسیستی ـ سوسیالیستی ۵۳ نفر و با اتکا به روشنفکران و طبقات کارگر ایجاد شد.[2] این حزب خود را مدافع کارگران، دهقانان، پیشه­وران و روشنفکران معرفی می‌کرد و خواستار استقلال و تمامیت ارضی، برقراری رژیم دموکراتیک و اصلاحات ارضی بود.[3] حزب ایران، حزب عدالت، حزب وطن و حزب اتحاد ملی از احزاب دیگری بودند که در این دوره شکل گرفتند. حزب ایران که تشکیلاتی غیرمذهبی و ناسیونالیستی داشت، متشکل از روشنفکران و تحصیل­کردگان کشورهای غربی بود و در ادامه با حمایت از سیاست‌های کلی مصدق در شمار نیروهای جبهۀ ملی درآمد. اعضای حزب عدالت نیز از روشنفکران درگیر در تحولات سیاسی اوایل دهۀ ۱۳۰۰ بودند.[4] اتحاد ملی متعلق به نمایندگان شاه­دوست مجلس و حزب وطن نیز وابسته به سید ضیاء­الدین طباطبایی و همفکران او بود.[5]  بدین ترتیب در سال­های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۲ مشروطه احیا شد و زمینۀ سیاسی برای گسترش جریان‌های فکری و سیاسی فراهم گردید. علاوه بر این، برگزاری انتخابات برای تعیین وکلای مجلس و نخست­وزیر که پس از انقلاب مشروطه در قانون اساسی تعبیه شده بود، در این دوران از سلطۀ شاه و دربار خارج شد و با پدید آمدن مجالس تقنینی و نخست­وزیران مستقل قدرتی منفک ایجاد شد تا از حقوق مردم در برابر سلطنت دفاع شود.

در دورۀ مجلس چهاردهم صف­بندی سیاسی مشخص­تر شد. دربار با بازسازی خود و نزدیکی به غرب در پی استحکام پایه­های سیاسی خود برآمد و از این رو امتیازهای نفتی جدیدی به غربی­ها واگذار کرد. در پی این تحرکات غرب، دولت شوروی نیز خواهان امتیاز نفت شمال شد. بدین­گونه صحنۀ سیاسی کشور تحت­الشعاع مسئلۀ نفت قرار گرفت. حزب توده که ابتدا با دادنِ هر گونه امتیاز نفتی به بیگانگان مخالف بود، در این مقطع از اعطای امتیاز نفت شمال به اتحاد شوروی دفاع کرد. طبری، از اعضای ارشد حزب توده، نظریۀ حریم امنیتی را طرح کرد که همان احیای قرارداد ۱۹۰۷ بود و دوستی با شوروی را ضامن استقلال و استقرار دموکراسی در ایران دانست.[6] از سوی دیگر مصدق در مجلس ایدۀ موازنۀ منفی را طرح کرد و منظور از آن را این دانست که به هیچ یک از کشورها، نه همسایۀ شمالی و نه همسایۀ جنوبی و نه دولت امریکا، امتیاز جدید داده نشود.[7]

پس از پایان جنگ جهانی دوم، در اردیبهشت ۱۳۲۴، فضای سیاسی ‌ایران مجدداً دچار تغییراتی شد. دربار سعی داشت با وابستگی بیشتر به دولت‌های غربی، فضای آزاد سیاسی را که به اجبار به آن تن داده بود به‌تدریج محدود سازد. احزاب و کانون­های سیاسی که این رویه را گامی به سوی ایجاد دیکتاتوری می­دانستند به مقابله با سیاست دربار پرداختند. برای نمونه افسران خراسان زیر نظر نظامیان وابسته به حزب توده به رهبری علی­اکبر اسکندانی شورشی به راه انداختند.[8] این تغییر سیاستِ دربار مخالفت شوروی را نیز در پی داشت. چنانکه شوروی سید جعفر پیشه­وری را به ایجاد دولتی در آذربایجان تشویق کرد. او نیز در شهریور ۱۳۲۴ فرقۀ دموکرات آذربایجان را تأسیس کرد و در آذر ۱۳۲۴ دولت تشکیل داد. علاوه بر این، حزب دموکرات کردستان نیز در آذر ۱۳۲۴ حکومت کردستان را بنا کرد و در بهمن­ماه همان سال قاضی محمد را به‌عنوان صدر حکومت ملی برگزید. با این حال، قوام که دولت را در اختیار گرفته بود، توانست از طریق مقاوله­نامه­ای که دربردارندۀ پیمان نفتی ایران و شوروی و بر پایۀ تأسیس شرکت مختلطی بین دو کشور بود، مسئلۀ آذربایجان را حل کند. هرچند که مجلس پانزدهم پس از شروع کار خود این مقاوله را تصویب نکرد و زمینۀ سقوط قوام فراهم شد.[9] علاوه بر این، از اعتبار حزب توده که حامی سیاست‌های شوروی در ایران بود، کاسته شد و قضیۀ انشعاب خلیل ملکی از این حزب پیش آمد. مجلس پانزدهم نیز اهتمام خود را بر حل مسئلۀ نفت قرار داد و قرارداد الحاقی گس گلشایان را که قرارداد جدید نفتی شرکت نفت ایران و انگلیس بود، تصویب نکرد.[10]

در چنین شرایطی، فضای سیاسی کشور با محوریت مصدق و احزاب ملی­گرا به سمت و سوی مبارزه با شرکت نفت ایران و انگلیس کشیده شد. پس از برگزاری نشست­هایی از سوی نیروهای ملی در شهریور و مهر ۱۳۲۸ و طرح خواسته­هایی نظیر لغو انتخابات مجلس شانزدهم و برگزاری انتخابات آزاد، در آبان­ماه جبهۀ ملی به رهبری مصدق ایجاد شد. با پیروزی نمایندگان جبهۀ ملی در انتخابات مجلس شانزدهم، فراکسیون جبهه خواسته­هایی نظیر مخالفت با قرارداد الحاقی، اصلاح قانون انتخابات، تجدیدنظر در قانون مطبوعات، اصلاح قانون حکومت نظامی و... را دنبال کرد. کمیسیون نفت در خرداد ۱۳۲۹ تشکیل شد و اصل ملی شدن صنعت نفت را در اسفندماه همان سال پذیرفت. این اصل در همان اسفندماه از سوی مجلس شورای ملی و مجلس سنا نیز پذیرفته شد و جنبش ملی شدن نفت توفیق مهمی به دست آورد. سپس در همین دوره مصدق با پذیرش نخست­وزیری در اردیبهشت ۱۳۳۰ اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت را دنبال کرد. این کار مصدق به معنای مبارزه با استعمار بریتانیا و دربار و طبقات کهن بود. او در سطح جهانی درگیری با انگلیس را همسو با ملی شدن صنعت نفت ادامه داد و در سطح داخلی هم از دخالت دربار و ارتش در امور اقتصادی جلوگیری کرد. او حتی درصدد برآمد برای ساماندهی اوضاع اقتصادی و اجتماعی برنامه­ای تدوین و اجرا کند. اما درگیری­ها و اختلافات با دربار و عدم رسیدگی به درخواست او برای دریافت پست وزارت جنگ، استعفای وی را در پی داشت. این استعفای مصدق به قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ انجامید. این قیام زمینه را برای عقب­نشینی دربار و عزل قوام و بازگشت مصدق به قدرت فراهم کرد. در نتیجه مصدق با دریافت لایحۀ اختیارات شش­ماهه از مجلس، برنامۀ جدیدی برای اجرای اصلاحات گستردۀ اجتماعی و اقتصادی و سیاسی تدوین کرد. در این برنامۀ جدید منافع طبقات پایین و متوسط مبنا قرار گرفت. قانون تأمین اجتماعی به منظور احقاق حقوق کارگران تنظیم شد. برای حمایت از صنعت داخلی و جلوگیری از ورود کالاهای خارجی قوانینی وضع شد. صنعت مسکن با هدف ساخت مسکن ارزان­قیمت برای اقشار طبقۀ پایین رونق گرفت. دانشگاه­ها و دستگاه قضا از استقلال برخوردار شدند. همچنین مجموعه­ای از مقررات تهیه شد تا پشتوانۀ اجتماعی مبارزه با استعمار باشد.[11] این اقدامات مصدق دربار و مخالفین را برانگیخت که با همراهی دول خارجی علیه وی و دولت ملی توطئه­چینی کنند. حتی جناح راست جبهۀ ملی نیز بر ضد مصدق عمل کرد. مجلس نیز به کانونی برای توطئه­گران بدل شد و مصدق در واکنش طرح رفراندوم را اجرا کرد و مجلس هفدهم منحل شد. با این حال، در همین ایام توطئۀ مشترک دربار، انگلیس و امریکا کودتای ۲۸ مرداد را رقم زد و زمینۀ سقوط دولت ملی ـ دموکراتیک مصدق فراهم گردید.

 

سازماندهی جمعیت آزادی مردم ایران

پس از سقوط حکومت رضاشاهی زمینه برای فعالیت­های سیاسی و فکری گروه­های مختلف فراهم گردید. نهضت خداپرستان سوسیالیست از جریان­های فکری و فرهنگی­ای بود که به همت محمد نخشب و از به هم پیوستن چند محفل دانش­آموزی و دانشجویی شکل گرفت. چندی بعد، به دلیل اختلاف نظر درخصوص ورود به عرصۀ سیاست، برخی از اعضا با رهبری نخشب از این حزب جدا شدند و نهضت مردم ایران را تشکیل دادند.[12] این طیف چون ایران را در آستانۀ یک انقلاب اجتماعی تصور می­کردند برای ورود به عرصۀ مبارزۀ سیاسی تعجیل داشتند. با این حال، این تغییر رویکرد با استقبال جامعه مواجه نشد. از همین رو آنها در اوایل سال ۱۳۳۰ تصمیم گرفتند به یکی از احزاب شناخته­شده بپیوندند. ابتدا درصدد ائتلاف با حزب زحمتکشان برآمدند که مظفر بقایی با آن مخالفت کرد.[13] سپس بر آن شدند با حزب ایران همکاری کنند. به همین دلیل حسین راضی، دبیر نهضت، و علی­اکبر نوشین و آزوین با برخی از اعضای حزب ایران نظیر زیرک­زاده، دانشپور و حسیبی مذاکره کردند. این مذاکره به موافقت­نامۀ همکاری ۸ ماده­ای انجامید.[14] بدین ترتیب، نهضتی­ها، در جست­وجوی یک سنگر سیاسی، به حزب ایران که مهم­ترین حزب جبهۀ ملی بود و افراد معتبر سیاسی در آن حضور داشتند، پیوستند و با بهره­گیری از امکانات این حزب به تبلیغ افکار خود پرداختند.[15]

بعد از امضای موافقت­نامه، گردانندگان نهضت در حزب ایران ادغام شدند. حسین راضی مشاور کمیتۀ مرکزی و محمد نخشب عضو کمیتۀ نظارت شد و نوشین نیز به عضویت کمیتۀ شهرستان درآمد. کادرهای نهضت که از این پس اعضای حزب ایران به شمار می‌رفتند، به توسعۀ تشکیلاتی حزب همت گماردند و شعباتی از حزب را در مشهد، شیراز، قزوین و چند شهر عمدۀ دیگر دایر و حضور سیاسی حزب را تقویت کردند. سازماندهی تشکیلاتی حزب ایران، بازسازی و برقراری نظم و انضباط در تشکیلات، افزایش آگاهی حزبی اعضا، سروسامان دادن به سازمان جوانان حزب، دایر کردن روزنامۀ ندای جوانان ایران به­عنوان ارگان سازمان، تشکیل حوزۀ زنان، نظم دادن به شعبه­ها و ایجاد شعبه‌های جدید، تشکیل حوزه‌های صنفی و سپس ایجاد سازمان دهقانی و سندیکای کارگری از جمله تلاش­های نهضتی­ها برای رونق بخشیدن به حزب ایران بود.[16] علاوه بر این، در کنگرۀ چهارم حزب ایران نیز سه نفر از اعضای نهضت به عضویت کمیتۀ مرکزی درآمدند و نخشب از اعضای هیئت نظارت شد. نخشب در این کنگره از فعالیت تبلیغی حزب ایران انتقاد کرد و «خواستار مبارزۀ جدی­تر و بی­رحمانه­تر علیه رژیم سرمایه­داری و فئودالیسم کهنسال» شد.[17]

نهضتی­ها حتی در این دوره طرح سوسیالیسم بر پایۀ خداپرستی را به­عنوان ایدئولوژی حزب تبلیغ می­کردند. در تابستان ۱۳۳۰، نخشب با نوشتن مقالاتی با عنوان «ایران در آستانۀ یک انقلاب اجتماعی» در روزنامۀ جبهۀ آزادی این تفکر را اشاعه ­داد. با این حال، طولی نکشید که اختلافات اعضای سابق حزب ایران با نهضتی­ها درخصوص انقلاب، سوسیالیسم، جایگاه دین در عقاید سیاسی و اجتماعی و موارد دیگر نظیر نوع نگاه به نهضت ملی شدن نفت و دولت مصدق آشکار شد. برای نمونه، نهضتی­ها ملی شدن نفت را مرحلۀ اول انقلاب اجتماعی می‌دانستند و خواستار تعمیق آن و آغاز مرحلۀ دوم یعنی انقلاب اجتماعی با هدف برقراری سوسیالیسم بودند، اما اعضای حزب ایران نهضت ملی شدن نفت را تنها مبارزه­ای ضد استبدادی و آزادی­خواهانه می‌دیدند که هدف از آن تأمین حقوق مردم و پایان دادن به استعمار انگلیس است.[18] این اختلافات موجب شد رهبران حزب ایران برای جلوگیری از گسترش فعالیت و نفوذ نهضتی­ها محدودیت­هایی را بر آنها اعمال کنند. برای نمونه روزنامۀ جبهۀ آزادی را تعطیل کردند. با این حال، نهضتی­ها مواضع خود را در روزنامه­ای مستقل از حزب به نام ندای مردم ایران منتشر می‌کردند.

در آبان ۱۳۳۱ حزب ایران خبر از برگزاری کنگرۀ پنجم در دی­ماه داد. نهضتی­ها برای ورود به کمیتۀ مرکزیِ حزب تبلیغات وسیعی را برای نامزدهای خود تدارک دیدند. در انتخابات کنگره که آذرماه در تهران و برخی از شهرها برگزار شد، نامزدهای مورد نظر نهضتی­ها در مقابل رهبران شناخته­شدۀ حزب ایران انتخاب شدند. این موضوع رهبران حزب ایران را نگران کرد و این اقدام را تلاش نهضتی­ها برای تسخیر حزب تلقی کردند. همچنین برخی از اعضای حزب ایران نهضتی­ها را متهم به ایجاد فراکسیون جداگانه­ای در درون حزب کردند. همین ظن منجر به این شد که گروهی از نهضتی­ها یعنی نخشب، راضی، مرجایی، نوشین و سمیعی از حزب ایران اخراج شوند.[19] نهضتی­ها این رویداد را اختلاف ساده­ای پنداشتند که در طرز اداره و تبلیغات تمام احزاب دموکراتیک وجود دارد.[20] در ادامه نیز برای مساعد کردن اوضاع طی اعلامیه­ای بر غیرعادلانه بودن تصمیم حزب تأکید کردند و وفاداری خود را به حزب ابراز و هم­مسلکان خود را به حفظ آرامش و اطاعت از دیسیپلین و مقررات حزبی دعوت کردند. این اعلامیه میانجیگری برخی دیگر از اعضای حزب ایران را به همراه داشت. در نتیجه تعیین تکلیف موضوع به کنگرۀ حزب واگذار شد.[21] در کنگره، با اخراج راضی، نوشین و مرجایی مخالفت شد، ولی سمیعی و نخشب از حزب کنار گذاشته شدند.[22] این رفتار به معنای پایان همکاری دو جریان بود.

بدین ترتیب، نهضتی­ها به­رغم تلاش و فعالیت خود نتوانستند حزب ایران را که در حقیقت حزبی اصلاح­طلب و دارای اندیشۀ سیاسی غیردینی بود، به نهادی انقلابی و منطبق با ایدئولوژی سوسیالیستی ـ اسلامی تبدیل کنند. در نتیجه زمینۀ جدایی کامل این دو گروه بعد از ماجراهای کنگرۀ پنجم حزب ایران فراهم شد. نوشین و راضی نیز، در حمایت از نهضتی‌های اخراج­شده، از حزب ایران استعفا دادند و به همراه دوستان پیشین خود «جمعیت آزادی مردم ایران» را پایه­ریزی کردند. در ارگان جمعیت دربارۀ هدف از ایجاد تشکیلات آمده است که به­زعم اعضا، تحقق آرمان‌های اجتماعی مردم ایران تنها «در سایۀ یک فکر صحیح و منطقی» و حاکم شدن آن «بر روابط سیاسی و اجتماعی» امکان­پذیر است، آن هم از طریق ایجاد «یک قدرت متمرکز و دموکراتیک از اتحاد واقعی فکری و تشکیلاتی مردمی.»[23] بنابراین، آنها براساس ضرورت ایجاد یک قدرت اجتماعی نیرومند ملی «جمعیت آزادی مردم ایران» را بنا نهادند تا مقدمات لازم برای تشکیل حزبی که «تأثیر تاریخی بزرگی در رهایی ملت از فقر و بدبختی داشته باشد» فراهم کنند.[24] تشکیلات جمعیت آزادی مردم ایران پس از آن با تهیۀ دفتری در خیابان ژاله فعالیت خود را سروسامان داد.[25]

محمد نخشب، حسین راضی، علی­اکبر نوشین، معین­الدین مرجایی، محمد پاکزاد، علی شریعتمداری و حائری روحانی اعضای هیئت اجرایی موقت و حسن شیروانی، احمد سمیعی و علی­اصغر آزوین اعضای علی­البدل و بزرگ نیک­نفس، حسین خدادادفر، عنایت­الله اسلامی، محمد هادی جواهری، حبیب­الله شاکری، قاسم لباسچی و حریری اعضای شورای عالی موقت این تشکیلات اولیه بودند.[26] علاوه بر این، راضی رئیس هیئت اجرایی، نیک­نفس رئیس شورای عالی و نخشب دبیر جمعیت شد.[27] در ادامه سایر اعضای حزب ایران نیز که با نهضت به آن حزب پیوسته بودند، استعفا دادند و به جمعیت پیوستند. این اعلام استعفاها و پیوستن­ به حزب تازه­تأسیس در روزنامۀ مردم ایران که نهضتی­ها آن را به همان صورت قبلی و با عنوان «ارگان حزب مردم ایران» منتشر می‌کردند، بازتاب فراوانی داشت. براساس این واکنش­ها، هیئت تحریریه و کارکنان روزنامۀ ندای جوانان ایران «ادامۀ فعالیت در دسته­ای را که جنبۀ سوسیالیستی و حزبی خود را کاملاً از دست داده و رهبران آن از تودۀ حزبی فاصله گرفته بودند» مقدور ندیدند و اعلام کردند «ما چون خود سوسیالیست هستیم، چون نمی­توانیم با هیئت حاکمه سازش کنیم، با جناح صالح هیئت حاکمه (حزب ایران) دیگر همکاری نخواهیم کرد.»[28] این استعفاها ادامه داشت و بنا به گزارش روزنامۀ مردم ایران، اعضای مستعفی عموماً «غیرانقلابی بودن»، «سوسیالیست نبودن»، «جدایی رهبری از توده­ها» و «سازشکار بودن» حزب ایران را دلیل استعفای خود ذکر می‌کردند. همچنین دانش­آموزان دبیرستان حکیم نظامی که عضو حزب ایران بودند، «برای ادامۀ صحیح نهضت ضد استعماری و به خاطر به ثمر رساندن مبارزات ده سالۀ خود و رفقای حزبی» از این حزب استعفا دادند.[29] دانش­آموزان دبیرستان امیرکبیر نیز به دلیل «وجود جریانات غیراصولی و غیرحزبی» در حزب ایران از آن استعفا دادند.[30] بدین ترتیب، نهضتی­ها موفق شدند تشکیلات خود را ذیل عنوان «جمعیت آزادی مردم ایران» سروسامان بدهند و در ادامه در عرصۀ فعالیت سیاسی ایران نقش مؤثری ایفا کنند.

 

ایدئولوژی جمعیت آزادی مردم ایران

ایدئولوژی جمعیت آزادی مردم ایران، همچون نهضت سوسیالیست­های خداپرست، سوسیالیسم بر پایۀ خداپرستی بود.[31] به­زعم جمعیت، «تنها راه رهایی از سلطه و حکومت قدرت­های متجاوز ضد ملی و ضد اجتماعی و ارتجاعی» و تحقق اهداف و برنامه­ها، ایجاد «تشکل و اتحادی منطقی و نیروبخش بر پایۀ فکر درست و نجات­دهندۀ سوسیالیستی نه براساس ماتریالیسم، بلکه بر بنیاد اعتقاد به قدرت لایزال حق» است.[32] این تشکل باید در حزبی با هدف ایجاد «یک تحول اساسی در همۀ شئونات یک اجتماع» صورت می­گرفت. در همین خصوص، جمعیت آزادی احزاب کمونیستی را به خاطر اتکایشان به تئوری «مطرود و زنگ­زدۀ مارکسیسم»، نداشتن جهان­بینی صحیح، «توجیه ماتریالیستی تحولات اجتماعی»، بی­توجهی به «ارادۀ ملت­ها و جوامع در سرنوشت خود»، قائل بودن به «تکامل جبری وسایل تولید» و تقدیرگرایی نقد می­کرد. و در مقابل برخلاف نظریۀ «سوسیالیست‌های به اصطلاح علمی»، نه وسایل تولید و تکامل بلکه «افکار و اندیشه­ها» را عامل اصلی دگرگونی‌های اجتماع می­دانست.[33] از این رو، جمعیت بر این باور بود که باید مارکسیسم را که جامع نظریات فلسفی و اقتصادی و سیاسی سوسیالیسم یک قرن پیش است، رها کرد و راه رهایی را در باور به «طرز فکر خداپرستی» جست «که برای انسان­ها این اراده و قدرت را قائل است که بر سرنوشت خود، بر مقدرات اجتماعی و بر روابط اقتصادی و سیاسی خود حاکم شوند.»[34]

بنابراین، تئوری مبارزۀ جمعیتی­ها «سوسیالیسم نه بر پایۀ ماتریالیسم بلکه بر پایۀ خداپرستی» بود. به­زعم آنها، تنها این تئوری می‌توانست نجات­بخش مسلمانان، ملت­های عقب­افتاده و ملت­های قهرمان و پیشرو دنیای آینده باشد و برای آن یک برنامۀ عملی داشته باشد.[35] از نظر آنها سوسیالیسم سابق تنها «به­عنوان جنبه‌های مقدماتی سوسیالیسم» مورد توجه بود. آنها «سوسیالیسم متکامل» مورد نظر خود را به­عنوان یک تئوری تازه پیش روی مبارزان قرار دادند تا از طریق آن «نیل به خوشبختی اجتماع و تأمین حاکمیت اجتماع انسانی بر تمام شئون اقتصادی و سیاسی و اخلاقی» تحقق پیدا کند.[36] در این سوسیالیسم متکامل، سوسیالیست کسی است که «طرفدار واقعی استقرار عدالت و مخالف اصولی استثمار» باشد و به عبارتی به جای ماتریالیسم به «طرز فکر خداپرستی» تکیه کند. به­زعم آنها، معنای خداپرستی سوسیالیستی نیز این است که برای زندگی ارزش و برای انسان­ها اراده و اختیار قائل باشیم. از همین روست که به باور آنها «هر فرد موحد و خداپرست واقعی» سوسیالیست است:[37]

ما خداپرستیم... در عین حال که خواهان مساوات حقیقی و تعمیم عدالت اجتماعی هستیم و با اینکه پرچمداران سوسیالیسم در جلو صف به هم فشردۀ ما پیش می‌روند و با آنکه عصیان ملت­ها را شنیده­ایم و خواستار تحدید مالکیت و زندگی آسوده در پناه کار و عدالت و آزادی هستیم. ما به آزادی تا آنجا احترام می­گذاریم که به دیگران ضرری نرساند. آزادی فکر، عقیده و قلم را برای زندگی بهتر و رفاه عمومی و برقراری عدالت خواهانیم. نه اینکه دموکرات باشیم و برای مردن در کنار کاخ‌های ستمگران آزاد برای مردن و جان دادن در لای چرخ­های حکومت سرمایه­داری و بورژوازی. ما سعادت، راحتی، مساوات را به خاطر انسان­ها طالبیم نه انسان را برای آنها... به زیر لوای سوسیالیسم و خداپرستی و دموکراسی پیش می‌رویم...[38]

جمعیت آزادی مردم ایران، در کنار توجه به ایده­های مدرن غربی، به فرهنگ دینی خود نیز توجه داشت. چنانکه به تاریخ صدر اسلام و تعالیم پیامبر اسلام رجوع و منبع الهام اندیشۀ سوسیالیستی خود را در تعلیمات پیامبر و سیرۀ پرورش­یافتگان مکتب اسلام یعنی امامان شیعه جست­وجو می­کرد. به­زعم آنها، پیامبر علیه روابط ظالمانۀ حاکم بر جامعه به مبارزه برخاست و «راه آزادی و مساوات را به مردم جهان آموخت» و توانست «محیط اوهام و خرافات و جهل و تزویر عربستان را به اجتماعی تبدیل نماید که در آن جز آزادی و مساوات و برابری چیز دیگری به چشم نمی­خورد.» [39] این توجه به پیامبر در دیدگاه حزب تا جایی پیش رفت که او را «آورندۀ حقیقت ارجدار و بزرگ» و برپادارندۀ «قوانین و نظامات و مقررات اجتماعی و همۀ آرزوهای شیرین انسانی که امروز به صورت سوسیالیسم و دموکراسی و جامعۀ بی طبقات آزاد از قید حکومت زر و زور بالاخره استقرار حکومت مردم بر مردم» معرفی می­کرد. لذا با تأسی به همین برداشت می­گفت باید به «اسلام که منادی آزادی و مساوات» است رجوع کرد و با بهره­گیری از تعلیمات انقلابی اسلام، برنامۀ عملی و انقلابی مناسبی را که در خود «روح توحید و حقیقت اسلام را دارد»، پیش روی جامعه قرار داد تا «بساط ظالمانه و نامشروع فئودال ـ بورژوازی» برچیده شود و «عدالت اجتماعی و قوانین و مقررات سوسیالیستی» استقرار یابد.[40] 

علاوه بر سیرۀ پیامبر، سیرۀ امام علی نیز مورد توجه حزب بود. به­زعم آنها «علی (ع) بزرگ­ترین مرد سوسیالیست دنیا» است.[41] از دیدگاه حزب، «دین سوسیالیست و سعادت­بخش اسلام» در اثر خدعه و نیرنگ سیاست استعماری و اعمال نفوذ خدایان ثروت مسخ شده است و امروز از آن «هیکلی بی­روح و بی­تأثیر برای دفاع از ارتجاع و سرمایه­داری سر پا» نگه داشته­اند. در نتیجه روح انقلابی توحید از میان رفته و تعالیم مسخره و جاهلانه­ای جایگزین آن شده است، تا جایی که به جای «تشویق مردم به طغیان و سرکشی در برابر ظلم و ستم، به جای تهییج مردم به حق­پرستی و به پیروی واقعی از علی، مردم را به گریه و ندبه و زاری و پریشانی دعوت می‌کنند و به جای روح عظمت­طلبی و شجاعت و شهامت روح عجز و لابه و فروتنی را در آنها می­دمند.» از یک سو مدعیان دینداری و روحانیت، علی علیه السلام و سایر ائمۀ اطهار را مردمی عاجز و زبون و مظلوم و درمانده نشان می­دهند و از سوی دیگر مدعیان آزادی و سوسیالیسم از شجاعت و عدالتخواهی و طرفداری او از طبقات محروم و ستم­کش به نیکی یاد می‌کنند، اما از آن مکتب و از آن تعلیمات نجات­بخش مکتب اسلام که او را در دامن خود پرورده است نامی نمی­برند. لذا، در مقابل این دو دسته، ما خداپرستان سوسیالیست علی را یکی از قهرمانان بزرگ راهی می‌دانیم که با تکیه بر روح انقلابی توحید به واژگونی کاخ ظلم و ستم جباران و برافراشتن پرچم عدالت و انصاف و مساوات ختم می­شود.[42] حزب با اعلام موضع اسلامی خود، چنین نتیجه می­گیرد که ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایۀ خداپرستی تنها ایدئولوژی رهایی­بخش و «تئوری نجات­بخش» ملت‌های مسلمان است که می­تواند با طرح یک برنامۀ عملی «سازگار با اصول اسلامی» مبارزه­ای «پیگیر و ثمربخش و دامنه­دار» را شروع کند و تحولی «انقلابی» را محقق سازد.[43] این تحول انقلابی به­زعم آنها چنین است:

... روح انقلاب با عوامل فساد و بدبختی و فقر جامعه می‌جنگد، اصول کهنه و زنگ­زده را می‌شکند، نظامات فرتوت قرون تاریک را ویران می­کند و خرابه‌های رسوم ارتجاعی و ضد ملی را منکوب نموده و از بیخ و بن می‌کند، جامعه را در جهت ترقی و سعادت می‌کشاند و موانع تکامل اجتماعی و سرنیزه­ها و تفنگ­ها و مسلسل­هایی که در قلاع سنگرهای ضد ملی مصرف می‌شود تکه­تکه کرده و در خود ذوب می­نماید... بالاخره باید... چنگال شوم و خونینی که کالبد و نیروی قشون ملت را اسیر تمایلات و شهوات استعمار نموده و باعث تداخل قوا و دخالت و نفوذ در قوۀ مقننه می­شود از بیخ و بن قطع شود و ارادۀ مردم تمام قوای منشعب از جامعه را در خود مستحیل نماید... و اجتماع محروم ایران با سرب گداخته بر حقوق خود مسلط خواهد شد... آقایان! بترسید از روزی که بر خرابه‌های پارلمان دارهای انتقام با طناب مجهز و پیکر نمایندگان ضد ملی و افراد آلودۀ مستبد بر پیشانی دارها مصلوب شوند...[44]

بنابراین، ایدئولوژی مورد نظر جمعیت شکلی از سوسیالیسم بود. در این شکل از سوسیالیسم کلیت اندیشۀ سوسیالیسم پذیرفته می­شد اما راه­حل‌ها و درمان‌های آن آگاهانه از سوی جمعیت رد می‌شد. به عبارتی، سوسیالیسم در اندیشۀ جمعیت شکل متفاوتی به خود می­گرفت و به نحو متفاوتی بروز می­یافت. جمعیت در ایدئولوژی سوسیالیسم خداپرستانه به شیوه‌ای خلاقانه در پی نقد جریان اصلی نظریۀ سوسیالیسم بود. چنانکه تئوری سوسیالیسم در این زمینۀ جدید و در نگاه جمعیتی­ها، به­رغم اینکه هستۀ فکری خود را حفظ می­کرد، موضوع تفکر تقلیدی ارتدکسی نمی­شد. جمعیتی­ها در مانیفست خود برای تغییر اجتماعی یا تحول سوسیالیستی به بازسازی سنت دینی و بازنگری در مذهب از چشم­انداز قرآن و میراث دینی توجه داشتند و به جای تأکید بر شریعت به جوهره و روح حقیقی دین، یعنی توحید و خداپرستی و ارزش‌های برخاسته از آن، می­پرداختند. در این طرح به جای فقه اسلامی، مفاهیمی نظیر انقلاب اجتماعی، مبارزه، سوسیالیسم، دموکراسی، دیالکتیک در منظومۀ سیاسی حزب پروانده شد و با تلفیق مذهب و سوسیالیسم و ایجاد نوعی مشی انقلابی ـ مذهبی سنخی از سوسیالیسم بومی صورت­بندی گردید که پشتوانۀ آن از مشروطه تا آن روز بود. جمعیت در این سوسیالیسم دینی از یک طرف با بهره­گیری از سویه‌های رهایی­بخش مدرنیته و تلفیق مفاهیم سوسیالیستی با رویکرد اسلامی، دین را از حصار تنگ پندارهای خرافی، جمود، تحجر و قشری­نگری خارج کرد و از سوی دیگر از طریق بومی­سازی و رجوع به میراث دینی، سوسیالیسم را از پشتوانۀ ماتریالیستی آن جدا نمود و پایه‌های آن را بر توحید و اخلاق قرار داد. سازگار ساختن اسلام با اندیشه‌های مدرن غربی و ایده‌های سوسیالیستی، احیای هویت دینی، طراحی منظومه‌ای اسلامی و توانمندسازی اسلام در برابر ایدئولوژی‌های رقیب و مهاجم و کارآمد نشان دادن آن برای دگرگونی مناسبات ناعادلانه و تغییر اجتماعی، بهره جستن از بینش توحیدی و اخلاق برای نقد جنبه‌های الحادی، جبرگرایانه و تکاثرطلبانۀ سوسیالیسم و سرمایه­داری از ویژگی‌های بارز طرح سوسیالیسم دینی و به عبارتی ایدئولوژی سوسیالیسم خداپرستانۀ حزب بود.

 

برنامه­های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جمعیت

سقوط حکومت رضاشاهی موجب وزیدن «نسیم فرح­بخش آزادی» و آغاز فعالیت مجدد نیروهای ملی و آزادی­خواهان شد. با این حال، تفوق روحیۀ خودخواهی و فردی مانع از ایجاد تشکیلات منظم اجتماعی برای تحقق خواست­های دموکراتیک شد. این امر خود زمینۀ قدرت­یابی مجدد نیروهای هوادار استبداد را فراهم کرد. در ادامه و در رویارویی با قدرت­های ضد ملی و ارتجاعی، نهضت ملی سر برآورد و شرایط لازم را برای تحقق خواست­های سوسیالیستی و دموکراتیک فراهم کرد. لذا جمعیت با تأسی به این گذشته و در حالی که جامعۀ ایران را در آستانۀ گذار به یک تحول اجتماعی می­دید، به عرصۀ مبارزات سیاسی و اجتماعی پا نهاد. اعضای جمعیت از همان اوان شروع فعالیت خواست­های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعددی را در برنامۀ خود دنبال می­کردند. داشتن «یک طرز فکر واحد (مبتنی بر اعتقاد به خدا) و یک آرمان مشترک اجتماعی (سوسیالیسم)»، دفاع از حقوق کارگران و زحمت­کشان و کشاورزان، تأمین سعادت واقعی فردی از طریق سعادت اجتماع، مبارزه با هر نوع دیکتاتوری و هر گونه استعمار و استثمار، پایبندی به اصول اخلاقی و اجرای اصلاحات عمیق سوسیالیستی برای بهبود امور مادی از جمله اصول کلی برنامۀ حزب بود.[45]

البته برنامۀ جمعیت به این کلیات محدود نبود و اهداف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خردتری را نیز دربرمی­گرفت. دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران، کوشش برای تکمیل حاکمیت ملی و مبارزه با قوانین و مقررات ضد دموکراتیک، حمایت جدی از نهضت‌های ضد استعماری و ملل استعمارزدۀ جهان از جمله اهداف سیاسی جمعیت بود. ایجاد شرایطی به منظور بهره­مندی افراد از مزایای کار خود، عمومی کردن املاک و اموالی که از راه نامشروع به دست آمده به نفع رفاه و سعادت کارگران و کشاورزان و سایر زحمتکشان، عمومی کردن جنگل­ها و معادن و رودخانه­ها و چشمه­ها و اراضی بایر و تمام منابع طبیعی و استفاده و بهره­برداری از آنها به شکل سوسیالیستی و ملی، بسط و توسعۀ ماشینیزم به­عنوان اصل نخستین برای ایجاد کار و مبارزه با فقر عمومی، فراهم کردن وسایل فلاحتی صنعتی طبق یک نقشۀ سوسیالیستی برای زارعین، واگذاری زمین زراعتی به کشاورزان و بسط مالکیت اجتماعی و ملی ساختن صنایع سنگین نیز بخش بزرگی از برنامۀ اقتصادی آنها را شامل می‌شد. همچنین جمعیت در برنامۀ اجتماعی و فرهنگی خود تهیۀ وسایل فرهنگی و بهداشتی برای همه به طور یکسان، تعالی­بخشی به شخصیت هر فرد و افزایش دانش و پرهیزکاری و فعالیت سودمند اجتماعی، مبارزه با افکار مادی و خرافی و پشتیبانی از مبانی اسلام برای تقویت ایمان و رشد فکری و اخلاقی اجتماع و تأمین حقوق زنان و تحکیم خانواده را دنبال می‌کرد.[46]

جمعیت در برنامۀ سیاسی و اجتماعی خود به طبقات پایین جامعه و همچنین کارگران و دهقانان توجه خاص داشت. در ارگان آنها مطالب متعددی منتشر شده که مؤید این نگاه و توجه است. این موضوع موجب می­شد برخی از کارگران شهرهای مختلف نظیر آبادان به جمعیت ملحق شوند.[47] جمعیت که جامعۀ ایران را در آستانۀ یک انقلاب و تحول اجتماعی می­دید به کارگران نوید می­داد که «اینک راه هموار شده که از جای برخیزید و برای پایان دادن به این دستگاه ضد انسانی و به این زندگی ننگین و این مرگ سیاه و تدریجی نبرد نجات­بخشی را آغاز کنید.» جمعیت در این دعوت انقلابی خود از طبقات کارگر به­عنوان «صف متشکل و پیشرو این مبارزۀ اجتماعی» یاد می­کرد و انتظار داشت که آنان بیش از سایرین به «اهمیت طرز فکر و کارکتر اخلاقی و روحیۀ انقلابی پی برده، شالوده و اساس پیکار نجات­بخش و اجتماعی خود را بر بنیادی محکم و درست و امیدبخش استوار سازند.» [48] به­زعم گردانندگان حزب، توده­ای­ها در بین صفوف کارگران و سوسیالیست‌های حق­طلب نفاق ایجاد می‌کردند. بنابراین، از کارگران می‌خواستند از زیر بار تبلیغات مسموم مرکزی که مطیع دستورات خارج است شانه خالی کنند.[49] پیام تبریک جمعیت به مناسبت روز اول می‌ نشان­دهندۀ همراهی آنها با طبقۀ کارگر است:

... به شما افراد محروم و زجرکش، به شما انسان­های آبادکننده، به شما پیش­قراولان پیکار رهایی­بخش ضد استعماری، به شما دشمنان سرسخت و انقلابی رژیم پوسیدۀ «فئودال ـ بورژوازی ایران»، به شما سربازان فداکار جبهۀ سوسیالیسم و دموکراسی، صمیمانه شادباش می­گوید و امیدوار است تا اول ماه می ‌آینده، کارگران استعمارزده و مبارز ایران پیروزی­های درخشانی کسب کنند و با فشردگی و صمیمیت بیشتر و اتحاد و پیوند منطقی با سایر هموطنان محروم و رنجبر «دهقانان و روشنفکران زحمتکش در طرد سوسیالیست نمایان مزدور کمینفرم» دشمنان عوام­فریب طبقۀ کارگر از صفوف نیرومند خود و شکست قطعی طبقۀ حاکمۀ فاسد «جیره­خوار امپریالیسم بین­المللی» خصم زخم­خوردۀ مردم ایران توفیق حاصل کرده و با برقراری حکومت انسانی «مردم بر مردم» و استقرار نظام خدایی «سوسیالیسم توأم با دموکراسی» اجتماعی سعادتمند، «کشوری آباد، مردمی آزاد، میهنی مستقل و ملتی نیرومند» به وجود آورند و ایده­ال و هدف «نهضت ملی» را تحقق بخشند.[50]

حزب در کنار توجه به طبقۀ کارگر، به دهقانان جامعه نیز نگاه حمایتی ویژه­ای داشت. به­زعم جمعیت، مناسبات فئودالی حاکم بر روابط زمینداری اثرات منفی زیادی بر طبقۀ دهقانان گذاشته[51] و موجبات فقر و ذلت و پریشانی اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران را فراهم آورده است.[52] «نظر ما دربارۀ مالکیت یک نظر منطقی سوسیالیستی است... ما دربارۀ مالکیت زمین‌های بایر و جنگل­ها و معادن و رودخانه­ها و سایر منابع طبیعی که طبیعت در اختیار جامعۀ انسانی گذارده ما صد در صد یک نظر سوسیالیستی داریم.»[53] این دیدگاه سوسیالیستی در جای دیگری بیشتر تشریح شده است:

... خلاصه نظر ما دربارۀ مالکیت ارضی این شد که چون برای خلق و ایجاد زمین کاری انجام نگردیده، زمین و فضای محازی آن نمی­تواند ملک فرد یا شخصی قرار گیرد. زمین یک میراث طبیعی و جاودانی است که بوده و هست و خواهد بود و در اختیار قدرت­هایی واقع می­شود که بنا به مقتضیات خاص اجتماعی و شرایط قانونی هر محیطی مورد استفاده قرار می­گیرد. برخلاف آنچه که امروز زمین جنبۀ مالکیت یافته و به تصاحب این و آن درآمد و موجب استثمار و غارت فراوان و زیاد از حد محتکرین زمین و فئودال­های ظالم و جبار گردیده است...[54]

بنا به آنچه درخصوص برنامه­های جمعیت ذکر شد، می­توان به طور کلی گفت که این حزب در عرصۀ سیاسی به دنبال براندازی نظام سلطنتی و برقراری نظامی دموکراتیک و حکومتی ملی و در عرصه­های اجتماعی و اقتصادی به دنبال تحولی سوسیالیستی بود. برای تحقق این خواست، حزب برنامه­ای دو مرحله­ای در دستور کار خود داشت. در مرحلۀ اول حزب بنا داشت مبارزه­ای فراگیر بر پایۀ سه خواست آزادی، برابری و ایمان به خدا همسو با تحقق آزادی و دموکراسی و حاکمیت ملی تدارک ببیند. در این مسیر، اعضا بر اصل استقلال و سیاست موازنۀ منفی تأکید داشتند و برای استقرار حاکمیت قانون، که به­زعم آنها مقدمۀ گذار به دموکراسی بود، تلاش می­کردند. در مرحلۀ دوم نیز حزب به دنبال برقراری و استقرار نوعی سوسیالیسم انسانگرا بود.

 

فعالیت­های عملی جمعیت

چنانکه گفته شد، براساس تحلیل گردانندگان حزب، نه تنها جامعۀ ایران بلکه منطقۀ «خاورمیانه در انتظار یک نهضت انقلابی و دامنه­دار» و به عبارتی در آستانۀ یک انقلاب اجتماعی و تحول سوسیالیستی بود.[55] به­زعم گردانندگان حزب «تا زمانی که همراه این مبارزۀ دسته­جمعی و همگانی مردم، قدرت متشکل و اجتماعی نیرومندی که حامل خواسته‌های واقعی و طبیعی مردم ایران باشد وجود نداشته باشد، به طور قطع صفحۀ سرخ نام تاریخ درخشان این دو سال مبارزۀ ارجدار ملت... با افکار پست و کوتاه و ضد انسانی و شیطانی یک مشت پرستندۀ پول و شیفتۀ مقام آلوده و چرکین خواهد شد...»[56] از این رو، آنها ایجاد یک تشکل سوسیالیستی، چه در قالب جبهۀ ملی و چه در قالب جهان اسلامی، را نخستین قدم برای آغاز انقلاب و اشاعۀ درست طرز فکر خداپرستی می‌پنداشتند.[57] توجه حزب به ایجاد جبهۀ اسلامی از این ذهنیت آنها برمی­خواست که با اتحاد ملل مسلمان می­توانند در مقابل دو جبهۀ جهانی موجود، «نیروی سوم» قدرتمندی ایجاد کنند.[58]

بدین ترتیب، حزب از مردم می­خواست حول یک تشکل سوسیالیستی متحد شوند تا «رژیم ظالمانه» و «رژیم فئودال ـ سرمایه داری» را که امروز «فقر و نکبت و مرگ تدریجی هیجده ملیون ایرانی به خاطر هزار خانوادۀ غارتگر و ذی­نفوذ» را فراهم کرده است، «بر سر بانیانش خراب» کنند.[59] آنها در کنار این دعوت انقلابی، هر گونه ترغیب به «افکار سازشکارانه و انعطاف­پذیر» را «اغوا و فریب اجتماع» و به معنای «حفظ و پاسداری این دستگاه نابه­سامان سرمایه­داری، برای ادامۀ غارت و چپاول یک مشت دزد و غارتگر، و برای ادامۀ سیه­روزی و مرگ تدریجی طبقات کارگر و کشاورز و زحمتکش ایرانی به خاطر منافع و مصالح عزیزدردانه­ها و اشراف­زادگان و سرمایه­داران» می‌دانستند که همچون تجربۀ انقلاب مشروطه به دنبال اعمال سلطۀ خود بر مردم است.[60]

به تأسی از همین مرام و برنامه، حزب ایجاد «جبهۀ ملی در راه متشکل ساختن مردم بر علیه سیاست استعماری اجنبی» را تکریم و از نهضت ملی به­عنوان اولین مرحلۀ انقلاب یاد می‌کرد. جمعیت، در عین همراهی با جبهۀ ملی و مصدق، دولت وی را به دلیل بی­توجهی به اصلاحات داخلی و دخالت دادن جنبه‌های شخصی و فردی در مبارزه و طرفداری از دسته­ها و باندهای معین سرزنش می‌کرد.[61] حزب این باور را داشت که برای تحقق «اصلاحات قطعی و اساسی» نباید از جبهۀ ملی و دولت ملی انتظار داشت؛ ایجاد اصلاحات اساسی از وظایف یک نیروی متشکل اجتماعی و نیرومند ملی است که «با نگاه به یک مکتب عالی تربیتی و حزبی اساس ضد اجتماعی و ظالمانۀ رژیم کنونی را زیر و زبر سازد و بساط قدرت و چپاول ستمکار استعمارگر را در هم ریزد.»[62] به عبارتی، حزب تحقق اصلاحات اساسی را از وظایف تشکلی می­دانست که بتواند رهبری مبارزه را در دست گیرد و تحولی سوسیالیستی را در جامعه رقم بزند. همین برنامۀ رادیکال حزب در عرصۀ عمل سبب می­شد گاه و بی­گاه دولت ملی مصدق را نقد کند:

ما به این نحوۀ کار دکتر مصدق انتقاد داریم. ما با روحیۀ لیبرالیستی رئیس دولت موافقت نداریم... ما خواهان یک نبرد کوبنده و قطعی بر ضد دشمنان شناخته­شدۀ ملت، دربار متعفن و آلودۀ توطئه­چیان ارتشی و جاسوسان آشکار انتلجنت سرویس هستیم... ما می­خواهیم ریشه‌های اصلی استعمار یعنی هیئت نفرت­زا حاکمۀ ایران نابود گردند... مصدق عامل استعمار نبوده و هرگز هم مورد کینه و بغض ملت ما نخواهد بود...[63] 

نگاه گردانندگان حزب به افراد و نیروهای سیاسی بسیار تندتر از این بود. آنها برخی از سران جبهۀ ملی را متهم به اعمال نظریات شخصی و سودجویانه می­کردند.[64] می­گفتند فراکسیون «آزادی» و فراکسیون «نجات نهضت» می­خواهند ایران را به دورۀ منصور و ساعد برگردانند.[65] جبهۀ مؤتلفه و روزنامه‌های شاهد، ملت ما، آتش، داد و مرد آسیا با مظاهر استعماری همدست­اند و در راه «مردم ایران» و نهضت ملی سنگ­اندازی می­کنند. به حزب توده لقب پیراهن عثمان مخالفین را دادند و در واکنش به همۀ این متهمین، مبارزه و جارو کردن این­گونه «خس و خاشاک را از جلو پای نهضت» وظیفۀ خود قلمداد می­کردند و خواستار طرد آنها از سیاست بودند.[66] علاوه بر اشخاص و نیروهای سیاسی، جمعیت به مجلس شورای ملی نیز چنین نگاهی داشت:

 ... این مجلس نمایندۀ بیست میلیون مردم محروم و ستمدیدۀ ایران نیست... مردم ایران انتظار داشتند... به جای آنکه مانند دوره‌های گذشته، با تصویب قوانین و مقررات ضد اجتماعی زنجیر‌های اسارت و بردگی را بر دست و پای مردم ایران محکم­تر و سخت­تر سازد، در راه استقرار دموکراسی و سوسیالیسم در راه برآوردن آمال اجتماعی میلیون­ها مردم محروم و فداکار و بالاخره در راه استقرار حاکمیت ملی، چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی، گام‌های مثبتی بردارد... از این مجلس بیش از این هیچ کاری ساخته نیست... این مجلس نه به این فکر افتاده و نه می­تواند به تحقق آمال (!) اجتماعی مردم ایران صورت عمل بخشد... صنایع سنگین را ملی نماید و اراضی بایر و منابع طبیعی و کوه­ها و جنگل­ها را ملک اجتماعی بشناسد و در راه توسعه و مجهز شدن همۀ رشته‌های تولیدی به ماشین قدم مثبتی بردارد... اکثریت این مجلس نمایندۀ دربار و وکیل فئودال­ها و ملاکین بزرگ و آلت بلاارادۀ ارتجاع ایران هستند و نباید توقع داشته باشند که بیش از این مورد مهر و عطوفت مردم قرار گیرند... و سیعلمو الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون...[67]

درست است که حزب منتقد دولت ملی مصدق بود، اما از همان اوان فعالیتش در جناح چپ جبهۀ ملی قرار داشت و در برابر ماجراهایی که علیه مصدق پیش می­آمد به دفاع و حمایت از وی می­پرداخت. این موضوع به این خاطر برای حزب اهمیت داشت که دولت ملی مصدق را دورۀ گذار به تحول سوسیالیستی می­پنداشت. از همین رو، در ماجرای ترور مصدق و یا استیضاح او به حمایت از وی پرداخت.[68] حزب ماجرای استیضاح را کار بقایی می­دانست که در سودای نخست­وزیری بوده است.[69] علاوه بر این، از طرح مصدق مبنی بر رجوع به مردم و برگزاری رفراندوم برای تجدید انتخابات کاملاً حمایت کرد و آن را تصمیمی انقلابی برای سعادتمندی ایران معرفی نمود.[70] به­زعم جمعیت، حفظ و تقویت حکومت ملی مصدق برای رهبری مبارزات نجات­بخش آینده در راه کوبیدن قدرت­های ضد اجتماعی وظیفۀ هر فرد شرافتمند و وطن­خواه است.[71] در همین خصوص نویسندۀ روزنامۀ مردم ایران می­نویسد:

باید نهضت مقدس «مردم ایران» به خود شکل گیرد. مردم ایران باید متحد شده و از کادر رهبری نهضت بخواهند که با اتکا به نیروی لایزال ملت برخلاف گذشته «روش لیبرالیستی» را ترک کرده و در مبارزه با امپریالیست­ها و بیگانه­پرستان، سرمایه­داران و فئودال­های خونخوار، درباریان زخم­خورده، صاحب­مقامان خائن و استعمارپرست، توطئه­چینان مزدور و همۀ دشمنان نهضت مردم ایران قاطع­تر از پیش باشد و هرچه زودتر جاسوسان مستشارنمای امریکایی را از ایران اخراج و مطالبات ملت ایران را از شوروی وصول نماید و با تصفیۀ دستگاه فاسد و زنگ­خورده از عناصر ناپاک و بیگانه­دوست اداری گام­های بلندی در جهت تأمین منافع طبقات محروم و زجردیده بردارد و به کلی دست دربار را از دخالت در امور کشوری و لشکری کوتاه کند. اعضای جمعیت آزادی مردم ایران تصمیم گرفتند برای تحقق خواست­های ترقی­خواهانه و رهایی­بخش ملت قهرمان خود بر کوشش دسته­جمعی خویش بیفزایند و با متشکل کردن مردم وطن­خواه ایران در صفوف (خداپرستان سوسیالیست) و تشکیل «حزب مردم ایران» روز نجات و سعادت ملت ایران را نزدیک سازند.[72]

این رویۀ رادیکال حزب در مواجهه با مسائل جامعه موجب شد این جمعیت در ماه­های پایانی دولت مصدق نفوذ فراوانی در جامعه به دست آورد و به‌عنوان یک حزب سیاسی مستقل و قابل اعتنا در عرصۀ سیاسی ظاهر شود. در عین حال، حزب تا پایان کار دولت مصدق به وی و دولتش وفادار ماند و حمایت همه­جانبه­ای از او کرد. اعضای جمعیت در واقعۀ کودتای ۲۵ مرداد در کنار سایر هواداران جبهۀ ملی، اجتماعی را در حمایت از مصدق در میدان بهارستان شکل دادند که محوریت آن شعارهایی بر ضد شاه و دربار بود.[73] در همین اجتماع حزب با شعار «زنده باد جمهوری» و «مردم ایران می‌خواهند بساط سلطنت در ایران برچیده شود»، رفتن شاه را در ۲۶ مرداد ۳۲ جشن گرفت. با این حال، کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ امکان هرگونه عکس­العمل سریع را از جمعیت گرفت. حزب بعد از کودتا نیز طرح تشکیل نهضت مقاومت ملی را برای مقابله و مبارزه با شاه و کودتاچیان تهیه و با آیت­الله زنجانی مطرح کرد. از فردای روز کودتا نیز با همراهی نهضت مقاومت ملی و صدور اعلامیۀ «نهضت ادامه دارد» مبارزه را ادامه داد و نقش مؤثری در امیدوار ساختن مردم به آینده ایفا کرد.[74] عمدۀ فعالیت حزب در دورۀ پس از کودتا، فعالیت مخفی و همراهی با دیگر تشکل­های ملی در برگزاری مراسم­ها و یادواره­های ملی و مردمی نظیر رخداد سی تیر و ملی شدن نفت بود. سرانجام نیز در هفتم اسفندماه ۱۳۳۳ حزب نام خود را به «حزب مردم ایران» تغییر داد.

نتیجه­گیری

جمعیت آزادی مردم ایران، نظر به تحولات فکری و سیاسی عصر، بر این عقیده بود که جامعۀ ایران در آستانۀ گذار از وضع موجود به وضع دیگری است. به­زعم آنها، این گذار گذاری دموکراتیک، اجتماعی و سوسیالیستی خواهد بود. از همین رو، ایدئولوژی و برنامه­های خود را همسو با پیشبرد و تحقق سریع­تر این گذار تهیه و تبلیغ می­کرد. در این برنامۀ کلی، ایدئولوژی مورد نظر حزب سوسیالیسم بر پایۀ خداپرستی بود که از خلال نقد گفتمان­های فکری هم­عصر به­خصوص گفتمان­های ماتریالیستی و مذهبی سنتی صورت­بندی شده بود و به دو هستۀ فکری مدرنیتۀ غربی و فرهنگ دینی جامعۀ خودی توجه داشت. به عبارتی، در این ایدئولوژی، سوسیالیسم غربی (منهای جنبۀ ماتریالیستی آن) در کنار هویت دینی (اسلام در شکل توحیدی آن) قرار می­گرفت. به گمان آنها، تحقق گذار تنها با اتکا به این ایدئولوژی و از مسیر ایجاد یک حزب فراگیر که خود درصدد ایجاد آن بودند، امکان­پذیر خواهد بود. آنها بر پایۀ این ایدئولوژی، یک برنامۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تهیه کردند. مطابق این برنامه، در عرصۀ سیاسی به دنبال براندازی نظام سلطنتی و برقراری نظامی دموکراتیک و ملی و در عرصه­های اجتماعی و اقتصادی به دنبال اجرای برنامه­های سوسیالیستی بودند. دفاع از استقلال و تمامیت ارضی، کوشش برای تکمیل حاکمیت ملی دموکراتیک، عمومی کردن تمام منابع طبیعی و بهره­برداری سوسیالیستی و ملی از آنها، بسط و توسعۀ ماشینیزم، واگذاری زمین زراعتی به کشاورزان و بسط مالکیت اجتماعی، ملی ساختن صنایع سنگین، تهیۀ وسایل فرهنگی و بهداشتی برای همه، مبارزه با افکار مادی و خرافی، پشتیبانی از مبانی اسلام برای تقویت ایمان، رشد فکری و اخلاقی اجتماع، تأمین حقوق زنان و تحکیم خانواده از مهم­ترین خواست­هایی بود که جمعیت آزادی مردم ایران در پی اجرای آنها بود.

 

 

[1]. نیکی کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمۀ عبدالکریم گواهی (تهران: علم، ۱۳۵۸)، ص ۲۰۱.

[2]. ایرج اسکندری، خاطرات (تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش­های سیاسی، ۱۳۷۲)، ص ۱۰۵.

[3]. گذشته چراغ راه آینده است (تهران: ققنوس، ۱۳۶۷)، ص ۱۵۱-۱۵۷.

[4]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ کاظم فیروزمند و دیگران (تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۸)، ص ۱۷۳.

[5]. محسن مدیر شانه­چی، نیروی سوم و جامعۀ سوسیالیست­ها، چاپ اول (تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۹۲)، ص ۸۰، ۹۸.

[6]. گذشته چراغ راه آینده است، ص ۲۲۵-226.

[7]. اسکندری، ص ۱۸۶.

[8]. محمدحسین خسروپناه، سازمان افسران حزب توده (تهران: شیرازه، ۱۳۷۸)، ص ۲۸.

[9]. گذشته چراغ راه آینده است، ص ۵۱۱-۵۰۹.

[10]. غلامرضا نجاتی، مصدق سال­های مبارزه و مقاومت (تهران: رسا، ۱۳۷۸)، ص 129-131.  

[11]. حبیب لاجوردی، «حکومت مشروطه و اصلاحات دوران مصدق»، در مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی، گردآوردنده جیمز بیل و ویلیام راجر لوئیس، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات (تهران: انتشارات نو، ۱۳۶۹)، ص ۱۲۲.

[12]. گفت­وگوی نگارنده با حبیب­الله پیمان، دبیر جنبش مسلمانان مبارز و از اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست (12/4/1402).

[13]. خاطرات مرتضی کاشانی، تدوین حبیب­الله مهرجو (تهران: مرکز انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰)، ص 103-104.  

[14]. در واقع نیاز دو حزب به یکدیگر این همکاری را رقم زد. حزب ایران از ائتلاف نافرجامش با حزب توده تضعیف شده و امیدوار بود با کمک نهضتی­ها تغییرات مثبتی در حزب رخ دهد («مصاحبه با هم­مسلک محترم آقای ابوالفضل قاسمی، عضو کمیتۀ مرکزی»، جریدۀ جوانان ایران، ش ۸، س 2، ۹/۱۰/۱۳۳۱، ص ۱، ۴). نهضت هم بر این تصور بود که با توجه به موافقت­نامۀ هشت ماده­ای، به هدف خود یعنی گرد آوردن «رجال با ایمان و پاک ملی و کادرهای معتقد و دارای مکتب فکری» می­رسد (حسین راضی، «نقدی بر مقالۀ خداپرستان سوسیالیست در ایران (نگاهی به تجربۀ خداپرستان سوسیالیست ۱۳۲۲-۱۳۳۲)»، گفت­وگو، ش ۱۸، زمستان ۱۳۷۶، ص ۱۷).

[15]. مرتضی کاظمیان، سوسیال دموکراسی دینی (تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۷)، ص ۳۲. حزب ایران حزبی ایدئولوژیک نبود و سوسیالیسم هم بخشی از مرام حزب بود. اغلب رهبران حزب هم نه فقط خداپرست به معنای عام آن، بلکه مسلمانانی معتقد بودند؛ اما نه سوسیال دموکراسی اصلاح­طلبانۀ حزب ایران با سوسیالیسم انقلابی نخشب و یارانش قابل مقایسه بود و نه مذهب در این حزب به­عنوان عنصری از اندیشۀ سیاسی تلقی می‌شد (همان).

[16]. محمدحسین خسروپناه، خداپرستان سوسیالیست از محفل­ها تا جمعیت آزادی مردم ایران، چاپ اول (تهران: کتاب پیام امروز، ۱۴۰۰)، ص 218-۲۲۰.

[17]. بنگرید به: ندای جوانان ایران (ارگان سازمان جوانان حزب ایران)، ۹ آذر ۱۳۳۰.

[18]. «خلع ید از شرکت نفت...»، جبهۀ آزادی (روزنامه)، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰.

[19]. گفت­وگوی نگارنده با حبیب­الله پیمان.

[20]. «پاسخ پنج نفر از نمایندگان کنگره به روزنامۀ سیاست ما»، جریدۀ جوانان ایران، ص ۱، ۴.

[21]. دکتر سنجابی (رئیس کمیتۀ مرکزی حزب ایران)، «نامه­ای به ادارۀ روزنامۀ نیروی سوم»، ۱۱ دی ۱۳۳۱.

[22]. گفت­و­گوی اختصاصی نگارنده با محمود نکوروح، از اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست (8/5/1400).

[23]. «مردم ایران تا شما...»، مردم ایران، ش ۱۴، س 2 (۱۷ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۱، ۴.

[24]. «مرامنامۀ جمعیت آزادی مردم ایران»، مردم ایران، ش ۱۱، س 2 (۲۷/۱۱/۱۳۳۱)، ص ۱، 4؛ «مردم ایران:...»، مردم ایران، ش ۲۷ (۳۱)، س 2 (اول تیر ۱۳۳۲)، ص ۱، ۳.

[25]. گفت­وگوی نگارنده با محمود نکوروح.

[26]. «آگهی‌های تشکیلاتی»، مردم ایران، ش ۱۸ (۱۷/۱/۱۳۳۲)، ص ۳.

[27]. خسروپناه، ، خداپرستان سوسیالیست از محفل­ها تا جمعیت آزادی مردم ایران، ص ۲۸۹-290.

[28]. «پیام هیئت تحریریه و کارکنان روزنامۀ جوانان ایران، ارگان سابق جوانان حزب ایران»، مردم ایران، اولین شماره بعد از انشعاب، بین شماره‌های ۱۰ و ۱۲ (بی­تا)، ص ۱.

[29]. «اعلامیۀ دانش­آموزان دبیرستان حکیم نظامی، عضو حزب ایران»، مردم ایران، ش ۱۲، س 2 (۴ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۳.

[30]. «اعلامیه جبهۀ مبارز دانش­آموزان عضو حزب ایران، دبیرستان امیرکبیر»، مردم ایران، ش ۱۲، س 2 (۴ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۳.

[31]. این ایدئولوژی را محمد نخشب، از بنیانگذاران نهضت خداپرستان سوسیالیست، صورت­بندی کرده بود. در این خصوص بنگرید به: مجموعه آثار دکتر محمد نخشب (تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۸۱).

[32]. «مردم ایران! ...»، مردم ایران، ش ۱۵، س 2 (۲۱ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۱، ۴.

[33]. «انگیزۀ دگرگونی توده­ها چیست»، مردم ایران، ش ۱۶، س 2 (۲۴ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۱، ۴.

[34]. «شبحی ایران و خاورمیانه را فرامی­گیرد»، مردم ایران، ش ۱۷، س 2 (اول فروردین ۱۳۳۲)، ص ۱، ۲، ۵.

[35]. همان.

[36]. «سال نو، سال پیروزی مردم...»، مردم ایران، ش ۱۷، س 2 (اول فروردین ۱۳۳۲)، ص ۱.

[37]. «ما و حزب توده»، مردم ایران، ش ۱۷، س 2 (اول فروردین ۱۳۳۲)، ص ۳.

[38]. سامی کرمانی، «ما به آزادی تا آنجا احترام می­گذاریم...»، مردم ایران، ش ۱۷ (اول فروردین ۱۳۳۲)، ص ۲.

[39]. «خورشید تابناکی که ...»، مردم ایران، ش ۲۰، س 2 (۲۲ فروردین ۱۳۳۲)، ص ۱-2.

[40]. «بعثت پیامبر ما (ص) بزرگ­ترین منادی دموکراسی و سوسیالیسم»، مردم ایران، ش ۲۰، س 2 (۲۲ فروردین ۱۳۳۲)، ص ۱، ۴.

[41]. «علی (ع) بزرگ­ترین مرد سوسیالیست دنیا»، مردم ایران، ش ۲۹، س 2 (۱۸ خرداد ۱۳۳۲)، ص ۱، ۴.

[42]. همان.

[43]. «شبحی ایران و خاورمیانه را فرامی­گیرد»، ص ۱، ۲، ۵.

[44]. «سرمقاله»، مردم ایران، ش ۳۶ (۳۹)، س 2 (۱۸ تیر ۱۳۳۲)، ص ۱.

[45]. «مرامنامۀ جمعیت آزادی مردم ایران»، مردم ایران، همان؛ «ما و حزب توده»، همان.

[46]. «مرامنامۀ جمعیت آزادی مردم ایران»، همان.

[47]. «اخبار بعضی از شعب ـ شهر کارگری آبادان از جمعیت ما استقبال می‌کند»، مردم ایران، ش ۱۸ (۱۷ فروردین ۱۳۳۲)، ص ۲.

[48]. «مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۲۴، س 2 (۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲)، ص ۱، ۵؛ «مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۳۳ (۳۶)، س 2 (۱۴ تیر ۱۳۳۲)، ص ۱، ۲.

[49]. همان.

[50]. «پیام هیئت اجراییۀ موقت جمعیت آزادی مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۲۴، س 2 (۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲)، ص ۱.

[51]. «نظر ما دربارۀ مالکیت»، مردم ایران، ش ۱۶، س 2 (۲۴ اسفند ۱۳۳۱)، ص 1-2.

[52]. «نظر ما دربارۀ مالکیت»، مردم ایران، ش ۱۵، س 2 (۲۱ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۱، ۲.

[53]. «نظر ما دربارۀ مالکیت»، مردم ایران، ش ۱۳، س 2 ( ۱۲/۱۲/۱۳۳۱)، ص ۱.

[54]. «نظر ما دربارۀ مالکیت...»، مردم ایران، ش ۲۶، س 2 (۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۲)، ص 1-2.

[55]. محمد نخشب، «مبارزه ادامه خواهد داشت»، مردم ایران، ش ۱۱، س 2 (۲۷/۱۱/۱۳۳۲)، ص ۴.

[56]. «مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۲۶، س 2 (۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۲)، ص 1-2.

[57]. «یک گام در راه تشکیل جبهۀ مسلمانان ضد استعمار...»، مردم ایران، ش ۳۰ مکرر (۳۳)، س 2 (۹ تیر ۱۳۳۲)، ص ۱.

[58]. «تنها اتحاد ملل اسلامی...»، مردم ایران، ش ۵۱، س 2 (۷ مرداد ۱۳۳۲)، ص ۱.

[59]. «مردم ایران! متحد شوید تا رژیم ظالمانۀ کنونی را بر سر بانیانش خراب کنیم...»، مردم ایران، ش ۱۲، س 2 (۴/۱۲/۱۳۳۱)، ص ۱، ۴.

[60]. همان.

[61]. «مردم ایران با اتحاد»، مردم ایران، ش ۱۳، س 2 (۱۲/۱۲/۱۳۳۱)، ص ۲. جمعیتی­ها درخصوص نهصت ملی شدن صنعت نفت به رهبری مصدق نیز بر این باور بودند که دفاع مردم از نهضت و مصدق بدین خاطر بود که «مردم ایران» بتوانند «در زیر این شعار و لوای این منظور مقاصد بزرگ اجتماعی را عملی سازند و آثار شوم سیاست استعماری را که به صورت حکومت بی­لیاقت­ها، عزیزدردانه‌های اشراف و نازپروردگان دامن ارتجاع و آستانه­بوسان درباری بود از میان بردارند.» بار سنگین مالیات­ها از دوش طبقات محروم و فقیر برداشته شود. با تصرف اجتماعیِ املاک و اموالی که از راه نامشروع به دست آمده بود موجبات تأمین وسایل فرهنگ و بهداشت مردم فراهم گردد و با پشتیبانی از افرادی که به حسن نیت آنها ایمان داشته­اند در تمام شئون داخلی اصلاحات قطعی و اساسی عملی شود. اما نهضت از شاهراه خود منحرف شده و در نتیجۀ نبودن قدرت­های مطمئن ملی اجتماعی، مبارزه بر سر الفاظ و بر سر خصوصیت شخصیت­ها جایگزین مبارزۀ اصولی گردیده است. نهضت دچار یک نوع محافظه­کاری عجیب شده است و دستگاه دولتی تمام کوشش و همت خود را نه صرف پیشرفت در جهت خواسته‌های میلیون­ها محروم، نه در جهت زیر و زبر کردن دستگاه ارتجاعی کنونی بلکه در نگهداری وضع فعلی و رژیم فئودال ـ بورژوازی امروز به کار می‌برد. اکثر اعضای جبهۀ ملی به کلی هم­رنگ و هم­قیافۀ وکلای ارتش و ارتجاعی گردیده­اند و دیگر میان آنها و سایر افراد پارلمان فرقی محسوس نیست («مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۱۶، س 2 (۲۴ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۱، ۴).

[62]. «مردم ایران! ...»، مردم ایران، ش ۱۵، س 2 (۲۱ اسفند ۱۳۳۱)، ص ۱، ۴.

[63]. «مردم ضد استعمار ایران! قبل از اینکه سیاست استعماری امریکا در میهن ما ریشه بگیرد آن را قطع کنیم»، مردم ایران، ش ۳۰، س 2 (۲۵ خرداد ۱۳۳۲)، ص 1-2.

[64]. برای نمونه در سرمقالۀ شمارۀ ۳۰ مکرر نوشتند که «سرباز فداکار وطن»، «قهرمان خلع ید»، «فاتح آبادان» «مک آرتور خوزستان» متولی انتخابات گردید و افراد کثیف و مارک­دار و بی­آبرو را از قم و سمنان و پهلوی به مردم تحمیل کرد... دکتر بقایی زهری را به میان کشید و حائری­زاده به فکر تحمیل قریشی از مشهد افتاد و مکی می­خواست با انتخاب معدل از شیراز خدمت خود را کامل و تمام کند... امروز کار بدانجا کشیده که شمس و بقایی، هم­صدا با میر اشرافی نهضت و تغییر و تحولی را که خواست مردم ایران بوده تخطئه کرده و همۀ سخنشان بر این است که چرا به مقام سلطنت توهین شد...

[65]. «مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۳۰ مکرر (۳۳)، س 2 (نهم تیر ۱۳۳۲)، ص ۱، ۲.

[66]. حلاج باشی، «حلاجی جراید»، مردم ایران، ش ۳۰ مکرر (۳۳)، س 2 (نهم تیر ۱۳۳۲)، ص ۱، ۲.

[67]. «سرمقاله»، مردم ایران، ش ۳۴ (۳۷)، س 2 (۱۵ تیر ۱۳۳۲)، ص ۱، ۲.

[68]. «سرمقاله»، مردم ایران، ش ۴۰ (۴۳)، س 2 (۲۴ تیر ۱۳۳۲)، ص ۱.

[69]. «سرمقاله»، مردم ایران، ش ۳۹ (۴۲)، س 2 (۲۳ تیر ۱۳۳۲)، ص ۱.

[70]. «اخبار ما ـ مصدق رفراندوم می‌کند»، مردم ایران، ش ۳۸ (۴۱)، س 2 (۲۲ تیر ۱۳۳۲)، ص ۲.

[71]. «سرمقاله»، مردم ایران، ش ۴۱ (۴۴)، س 2 (۲۵ تیر ۱۳۳۲)، ص ۱.

[72]. «پیام هیئت اجراییۀ مرکزی جمعیت آزادی مردم ایران به مناسبت قیام درخشان سی­ام تیر»، مردم ایران، ش ۴۶، س 2 (۳۰ تیر ۱۳۳۲)، ص ۴.

[73]. گفت­و­گو با حبیب ­الله پیمان.

[74]. راضی، همان، ص ۱۶۰.

آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ کاظم فیروزمند و دیگران، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۸.
«آگهی‌های تشکیلاتی»، مردم ایران، ش ۱۸، ۱۷/۱/۱۳۳۲.
«اخبار بعضی از شعب ـ شهر کارگری آبادان از جمعیت ما استقبال می‌کند»، مردم ایران، ش ۱۸، ۱۷ فروردین ۱۳۳۲.
«اخبار ما ـ مصدق رفراندوم می‌کند»، مردم ایران، ش ۳۸ (۴۱)، س 2، ۲۲ تیر ۱۳۳۲.
اسکندری، ایرج. خاطرات، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش­های سیاسی، ۱۳۷۲.
«اعلامیۀ دانش­آموزان دبیرستان حکیم نظامی، عضو حزب ایران»، مردم ایران، ش ۱۲، س 2، ۴ اسفند ۱۳۳۱.
«اعلامیه جبهۀ مبارز دانش­آموزان عضو حزب ایران، دبیرستان امیرکبیر»، مردم ایران، ش ۱۲، س 2، ۴ اسفند ۱۳۳۱.
«انگیزۀ دگرگونی توده­ها چیست»، مردم ایران، ش ۱۶، س 2، ۲۴ اسفند ۱۳۳۱.
«بعثت پیامبر ما (ص) بزرگ­ترین منادی دموکراسی و سوسیالیسم»، مردم ایران، ش ۲۰، س 2، ۲۲ فروردین ۱۳۳۲.
 
«پیام هیئت اجراییۀ موقت جمعیت آزادی مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۲۴، س 2، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲.
«پیام هیئت اجراییۀ مرکزی جمعیت آزادی مردم ایران به مناسبت قیام درخشان سی­ام تیر»، مردم ایران، ش ۴۶، س 2، ۳۰ تیر ۱۳۳۲.
«پیام هیئت تحریریه و کارکنان روزنامۀ جوانان ایران، ارگان سابق جوانان حزب ایران»، مردم ایران، اولین شماره بعد انشعاب، بین شماره‌های ۱۰ و ۱۲، بی­تا.
«تنها اتحاد ملل اسلامی...»، مردم ایران، ش ۵۱، س 2، ۷ مرداد ۱۳۳۲.
جوانان ایران، س 2، ش ۸، ۹/10/1330.
حلاج­باشی، «حلاجی جراید»، مردم ایران، ش ۳۰ مکرر (۳۳)، س 2، نهم تیر ۱۳۳۲.
خسروپناه، محمدحسین. سازمان افسران حزب توده، تهران: شیرازه،  ۱۳۷۸.
خسروپناه، محمدحسین. خداپرستان سوسیالیست از محفل­ها تا جمعیت آزادی مردم ایران، چاپ اول، تهران: کتاب پیام امروز، ۱۴۰۰.
«خورشید تابناکی که...»، مردم ایران، ش ۲۰، س 2، ۲۲ فروردین ۱۳۳۲.
راضی، حسین. «نقدی بر مقالۀ خداپرستان سوسیالیست در ایران (نگاهی به تجربۀ خداپرستان سوسیالیست ۱۳۲۲-۱۳۳۲)، گفت­وگو، ش ۱۸، زمستان ۱۳۷۶.
«سال نو، سال پیروزی مردم...»، مردم ایران، ش ۱۷، س 2، اول فروردین ۱۳۳۲.
سامی کرمانی [کاظم]. «ما به آزادی تا آنجا احترام می­گذاریم...»، مردم ایران، ش ۱۷، اول فروردین ۱۳۳۲.
«سرمقاله»، مردم ایران، ش ۳۴ (۳۷)، س 2، ۱۵ تیر ۱۳۳۲.
«سرمقاله»، مردم ایران، ش ۳۶ (۳۹)، س 2، ۱۸ تیر ۱۳۳۲.
«سرمقاله»، مردم ایران، ش ۳۹ (۴۲)، س 2، ۲۳ تیر ۱۳۳۲.
«سرمقاله»، مردم ایران، ش ۴۰ (۴۳)، س 2، ۲۴ تیر ۱۳۳۲.
«سرمقاله»، مردم ایران، ش ۴۱ (۴۴)، س 2، ۲۵ تیر ۱۳۳۲.
«شبحی ایران و خاورمیانه را فرامی­گیرد»، مردم ایران، ش ۱۷، س 2، اول فروردین ۱۳۳۲.
«علی (ع) بزرگ­ترین مرد سوسیالیست دنیا»، مردم ایران، ش ۲۹، س 2، ۱۸ خرداد ۱۳۳۲.
کاظمیان، مرتضی. سوسیال دموکراسی دینی، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۷.
کاشانی، مرتضی. خاطرات مرتضی کاشانی، تدوین حبیب­الله مهرجو، تهران: مرکز انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰.
کدی، نیکی. ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمۀ عبدالکریم گواهی، تهران: علم، ۱۳۵۸.
گذشته چراغ راه آینده است، تهران: ققنوس، ۱۳۶۷.
لاجوردی، حبیب. «حکومت مشروطه و اصلاحات دوران مصدق»، در مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی، گردآوردنده جیمز بیل و ویلیام راجر لوئیس، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران: انتشارات نو، ۱۳۶۹.
«ما و حزب توده»، مردم ایران، ش ۱۷، س 2، اول فروردین ۱۳۳۲.
مدیر شانه­چی، محسن. نیروی سوم و جامعۀ سوسیالیست­ها، چاپ اول، تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۹۲.
«مرامنامۀ جمعیت آزادی مردم ایران»، مردم ایران، ش ۱۱، س 2، ۲۷/۱۱/۱۳۳1.
«مردم ایران!...»، مردم ایران، ش ۱۱، س 2، ۲۷ بهمن ۱۳۳۱.
«مردم ایران! ...»، مردم ایران، ش ۱۵، س 2، ۲۱ اسفند ۱۳۳۱.
«مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۱۶، س 2، ۲۴ اسفند ۱۳۳۱.
«مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۲۴، س 2، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۳۲.
«مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۲۶، س 2، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۲.
«مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۲۷ (۳۱)، س 2، اول تیر ۱۳۳۲.
«مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۳۰ مکرر (۳۳)، س 2، نهم تیر ۱۳۳۲.
«مردم ایران...»، مردم ایران، ش ۳۳ (۳۶)، س 2، ۱۴ تیر ۱۳۳۲.
«مردم ایران با اتحاد»، مردم ایران، ش ۱۳، س 2، ۱۲/۱۲/۱۳۳۱.
«مردم ایران تا شما...»، مردم ایران، ش ۱۴، س 2، ۱۷ اسفند ۱۳۳۱.
«مردم ضد استعمار ایران! قبل از اینکه سیاست استعماری امریکا در میهن ما ریشه بگیرد آن را قطع کنیم»، مردم ایران، ش ۳۰، س 2، ۲۵ خرداد ۱۳۳۲.
«مردم ایران! متحد شوید تا رژیم ظالمانۀ کنونی را بر سر بانیانش خراب کنیم...»، مردم ایران، ش ۱۲، س 2، ۴/۱۲/۱۳۳۱.
نجاتی، غلامرضا. مصدق، سال­های مبارزه و مقاومت، تهران: رسا، ۱۳۷۸.
نخشب، محمد. «مبارزه ادامه خواهد داشت»، مردم ایران، ش ۱۱، س 2، ۲۷/۱۱/۱۳۳1.
نخشب، محمد. مجموعه آثار دکتر محمد نخشب، چاپ اول، تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۸۱.
«نظر ما دربارۀ مالکیت»، مردم ایران، ش ۱۳، س 2، ۱۲/۱۲/۱۳۳۱.
«نظر ما دربارۀ مالکیت»، مردم ایران، ش ۱۵، س 2، ۲۱ اسفند ۱۳۳۱.
«نظر ما دربارۀ مالکیت»، مردم ایران، ش ۱۶، س 2، ۲۴ اسفند ۱۳۳۱.
«نظر ما دربارۀ مالکیت...»، مردم ایران، ش ۲۶، س 2، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۲.
نکوروح، محمود. نهضت خداپرستان سوسیالیست، چاپ سوم، تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۹۳.
«یک گام در راه تشکیل جبهۀ مسلمانان ضد استعمار...»، مردم ایران، ش ۳۰ مکرر (۳۳)، س 2، ۹ تیر ۱۳۳۲.