Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor of History, Research Institute, Institute of Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran
2 PhD student of Iranian Islamic History, Faculty of Literature, Al-Zahra University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
در طول تاریخ معاصر ایران، بهویژه در دوره پهلوی دوم روابط خارجی ایران با کشورهای همسایه و همچنین کشورهای اروپایی وارد دورهای حساس و اثرگذار شد. با توجه به جایگاه ویژۀ ایران در این برهه زمانی و همچنین ایجاد سازمانها و نهادهای جهانی و بینالمللی مختلف، ایران سعی کرد با ایجاد روابط دوستانه و حسنه با سایر کشورها، جایگاه خود را در بین کشورهای مختلف با تأکید بر اهمیت روابط بینالملل مستحکم کند.
دو کشور مصر و لبنان از جمله کشورهایی بودند که مسئولان دستگاه دیپلماسی ایران در تلاش بودند ضمن حفظ روابط دیپلماتیک با آنها، با توجه به اهمیتی که هر یک در سپهر سیاستهای جهانی داشتند، روابط دوستانهتری را برقرار کنند. از یک سو، ایران و مصر در سطح خاورمیانه دارای جایگاه ویژهای بودند که قدرتهای اصلی منطقه را تشکیل میدادند و از سوی دیگر، موقعیت هر یک از این دو کشور در پیرامون سرزمینی خود، حائز اهمیت ویژه بود. ایران در خلیجفارس، آسیای میانه و قفقاز نقش ژئوپولیتیک تأثیرگذاری داشت و مصر در جهان عرب و همچنین شمال آفریقا قدرت مهمی محسوب میشد. لبنان از جایگاه کماثرتری برخوردار بود، ولی به خاطر شرایط خاص استراتژیکی که داشت، دولت پهلوی به ایجاد روابط دوستانه با این کشور راغب بود. علی دشتی از رجال سیاسی کارکُشته و همچنین از نویسندگان مشهور ایران، تجربۀ سفارت در هر دو کشور را توأمان داشت و تلاش بسیار برای استحکام روابط دیپلماتیک با دو کشور مصر و لبنان را در کارنامه سیاسی خود بر جای نهاد.
علی دشتی روزنامهنگار، سیاستمدار و نویسنده مشهور دوره پهلوی بود که هم در دوره رضاشاه و هم در دوره محمدرضا پهلوی، در بخشهای مختلف سیاسی و فرهنگی نقشآفرینی کرده است. وی برآمده از خاندانی روحانی و محترم از بوشهر بود که در اواخر دوره قاجار به هنگام جوانی و پس از عزیمت به شهرهای کربلا، شیراز، منطقه دشتی و نواحی دشتستان و تنگستان، به شیراز و سپس اصفهان و تهران رفت. هنگامی که در اصفهان بود، در مخالفت با قرارداد 1919 و در ذّم وثوقالدوله، مقالهای نوشت که توجه سیاستمداران را به خود جلب کرد؛ ضمن اینکه به انتشار روزنامهای با نام «شفق سرخ» مبادرت ورزید که شروع خوبی داشت. البته به خاطر نوشتههای چاپشده در روزنامه، چندین بار به زندان افتاد. دشتی به زبان فرانسه و عربی تسلط داشت؛ چند اثر را هم به فارسی ترجمه و منتشر کرد. چندین مجلد کتاب در حوزه ادب فارسی و تاریخ نیز تألیف کرد. در سال 1327ش. بهرغم وجود مخالفان بسیار در میان دولتمردان، با رأی محمدرضا پهلوی به سفارت کبرای دولت شاهنشاهی ایران در قاهره و بیروت منصوب شد. دوران تصدی وی در سفارت مصر و لبنان، منجر به ارتباطات بیشتر در زمینههای سیاسی، فرهنگی، علمی و هنری شد.
مروری بر زندگی علی دشتی
محل و تاریخ تولد علی دشتی به درستی معلوم نیست. بعضی آن را کربلا و در 11 فروردین 1273/1312ق. ذکر کردهاند (رکنزاده آدمیت، 1338: 546) و برخی دیگر سال 1277ش -یعنی دو سال پس از ترور ناصرالدینشاه در دشتستان- را آوردهاند (دشتی، 1974: 5). همچنین یکی از بزرگان و خوانین دشتی به نام حاج عبدالله لنگکی، معتقد است وی در روستای بادوله شهرستان دشتی متولد شده است (فقیه احمدانی، تاریخ مصاحبه: تابستان 1402).
پدر علی دشتی «شیخ عبدالحسین دشتستانی» از روحانیون محترم بوشهر بود که بیشتر ساکن عتبات بود. از این رو، دشتی تحصیلات حوزوی خود در مقطع سطح را در مدرسه حسینی ایرانیان عتبات گذراند (دشتی، همان، 7). دورهای از اصول را هم نزد حاج سید حسین فشارکی و کفایه آخوند خراسانی را نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی گذراند (آرینپور، 1379: ج2،318). نقل شده است که تا 15-16 سالگی در دشتستان زندگی کرد و در بحبوحۀ سلطنت احمدشاه و شروع جنگ جهانی اول، همراه پدر برای گذراندن علوم مذهبی در محضر علمای بزرگ و مطرح عراق، به نجف و کربلا رفت (دشتی، همان، همانجا). ابتدا طبق روند رایج حوزۀ علمیه، صرف و نحو عربی، قرائت قرآن، تفسیر قرآن، تاریخ اسلام، تاریخ ملل و نِحَل، فقه و اصول، تحصیل مجموعههای حدیث، منطق و حکمت آموخت و به سال 1296ش/ ١٩١٨م. پس از پایان جنگ جهانی اول، همراه خانواده خود در محرم و شب عاشورای سال 1335ق. به بوشهر بازگشت (حمیدی، 1380: 317). نکتۀ اساسی و مهم قابل اشاره اینکه دشتی هنگام اقامت در نجف و کربلا، شاهد روابط پشت پرده و پنهانی علما و مراجع تقلید با عمال کشورهای اروپایی این مناطق بود؛ امری که رفته رفته بر نظر و دیدگاه مذهبی وی تأثیر منفی گذاشت (دشتی، همان، 9).
پس از بازگشت به ایران نیز در بوشهر، دشتی، دشتستان و برازجان اقامت داشت. سپس راهی بندرعباس و شیراز شد که ورود و اقامت وی در شیراز، آغاز مسیر تازهای در زندگی سیاسی و اجتماعیاش بود. آشنا شدن با دوستان جدید، او را به دنیای پرهیاهوی روزنامهنگاری و سیاست وارد کرد که البته با چاپ مقاله او «عامه نپسندیدند و هیاهویی راه انداخته، اراده قتلش را کردند. ناچار در منزل عبدالحسین میرزا فرمانفرما که در آن وقت والی فارس بود، پناهنده شد و فرمانفرما به حمایت از او برخاست و در پنهانی روانه اصفهانش کرد» (رکن زاده آدمیت، همان، 547).
علی دشتی حدود پنج سال در شیراز و اصفهان بود و پس از آن به تهران رفت. عینالسلطنه به نقل از شیخ عبدالمجید منوچهر، دربارۀ سفر دشتی از شیراز نوشته است: «آدمی است طبیعیمذهب. در شیراز بدین واسطه مطرود واقع شد. میخواستند صدمه به او بزنند. حاجیآقای شیرازی (بامداد، 1378: 6/163) او را همراه خود به طهران آورد، امورات خانه را به وی سپرد و به مسافرت رفت. گویا هنگام مهاجرت، شیخ علی (دشتی) انواع تقلب و خیانت را در غیبت او نمود... حاجی آقا آمد، از وقایع مستحضر شد، او را پس از سرزنشها مرخص کرد» (سالور، 1379: 4/6931). در مقابل، علی دشتی به دنبال گسترش این شایعات، در مقالهای به نام «دشتی را بهتر بشناسید» به اختصار ماجرای خروج از شیراز و روابطش با شیرازی را منتشر کرد (سالور، همان، 6933)
اولین برخورد سیاسی دشتی، با مسئله انعقاد قرارداد 1919 آغاز شد. وی که از مخالفان اصلی قرارداد بود، بر ضد آن مقالاتی نوشت که باعث دستگیری و تبعیدش شد. با سقوط کابینۀ سید ضیاء، از زندان آزاد شد و در اولین قدم روزنامۀ «شفق سرخ» را تأسیس کرد. روزنامۀ او دارای اهمیت زیادی در تحولات منبعث از قدرتیابی رضاخان و نشستن او بر اریکه سلطنت ایران داشت. شفق سرخ همردیف با نشریاتی چون «کاوه»، «مرد امروز»، «نامه فرنگستان»، «رستاخیز»، «سودمند»، «میهن»، «زبان زنان»، «راه نجات» و بسیاری از روزنامههای دیگر، در طرح و انتشار رویدادهای سیاسی و اجتماعی کشور نقشی اساسی داشت. گو اینکه موجب دامن زدن عامدانه به بسیاری از بحرانها میشد تا «مرد قدرتمند» یعنی رضاخان سردار سپه، بر موج تبلیغات سوار شود. روشی که حتی تا بعد از سلطنت رضاشاه ادامه داشت. برای مثال، شفق سرخ در شماره 740، در مقالهای با عنوان «خمیرمایه تجدد ایران» تعریضاتی در مورد طلاق، تعدد زوجات و مقوله آزادی زنان درج کرد. این مطلب باعث سروصدای فراوانی در کشور شد. عدهای آن را طعن به احکام دینی دانستند و حتی کار اعتراض به رویه شفق سرخ به شهرستانهایی مثل قزوین رسید (استادوخ، 5/16/1280)
شفق سرخ در یازدهم اسفند 1300، دقیقاً یک سال بعد از کودتای سید ضیاء، شروع به فعالیت کرد. غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی و نصرالله فلسفی از جمله همکاران وی در روزنامه شفق سرخ بودند. گروهی که به زعم برخی، در زمرۀ نسل دوم روشنفکری مشروطه بودند، با استقرار حکومت استبدادی، میخواستند به زور و ارعاب ایران را به گرداب تجدد بیندازند. شفق سرخ طی سالهای اول تا سوم، هر هفته سه شماره چاپ میشد با ذکر فلسفه ایجاد روزنامه که «تولید انقلاب افکار و تهییج روح بیداری جامعه» اعلام گردید. دشتی معتقد بود انتشار حقایق جامعه تنها راه نجات کشور است و تنها راهکار عملیاتی شدن این مهم، گسترش فرهنگ و آموزش و تعلیم عمومی بود. این راهکار نیز تنها راه غلبه بر سستی و بیکفایتی حاکم بر کشور قلمداد میشد. با این تفاصیل که هدف اساسی مردم باید گسترش فرهنگ باشد؛ زیرا همین فرهنگ تنها ابزار پیشرفت جامعه است (شهبازی، 1384: 34).
بیشتر مقالات منتشره در نشریه شفق سرخ، به بحث گسترش و ارتقای فرهنگ عمومی مردم اختصاص داشت. دشتی در مقالات خود بزرگترین خطری که حیات اخلاقی و نظام اجتماعی را تهدید میکرد، پایین بودن سطح آگاهی و شناخت عمومی مردم میدانست که باعث میشد مردم قدرت تصمیمگیری و مشارکت در مسائل اساسی و مهم مملکتی را نداشته باشند. نتیجۀ نهایی نیز چنین اعلام میشد که تنها راه دستیابی به این آگاهی و شناخت عمومی، گسترش تعلیمات عمومی است (شفق سرخ، 23 مرداد 1302: شمارۀ 71، ص1). دشتی معتقد بود برای گسترش معارف نباید فقط به ضرورت اجرای آن اکتفا کرد، بلکه باید یک حرکت و اقدام اساسی انجام داد؛ که آن هم «انقلاب معارف» و به تعبیر امروزی، انقلاب فرهنگی است. انقلاب فرهنگی، انقلابی است که بنیاد علوم سنتی را دگرگون سازد و بر روی ویرانههای آن، پایه و بنای جدیدی احداث کند که با اهداف و نیازهای زمانه سازگار باشد (شفق سرخ، 15 مهر1304: شمارۀ 274، ص2). دشتی به این نکته توجه نکرد که تجدد، تجدید بنای سنت است به گونهای که پاسخگوی نیاز زمانه باشد.
رابطۀ علی دشتی با رضاشاه، با طرح بحث جمهوریت، دوستانه و مسالمتآمیز بود. در انتخابات مجلس ششم، اولین مجلس دوره سلطنت رضاشاه، دشتی به نمایندگی از مردم بوشهر به مجلس راه یافت و در دو دور بعدی مجلس یعنی دوره هفتم و هشتم، نماینده مردم ساوه بود (شجیعی، 1344: 323). دشتی در دوره نهم مجدداً نماینده مردم بوشهر در مجلس شورای ملی شد، اما در سال 1314ش. رابطۀ او با شاه تیره شد و مورد غضب شدید رضاشاه قرار گرفت؛ چنانکه ابتدا در 20 فروردین این سال روزنامه شفق سرخ توقیف گردید و یک روز پس از پایان کار وی در مجلس، همراه سه تن از همکاران روزنامهنگار و مشهورش (محمدرضا تجدد، زینالعابدین رهنما و فرجالله بهرامی معروف به دبیر اعظم) دستگیر و به زندان افتاد (دشتی، 1339: 189). چند ماه بعد، در 19 خرداد همان سال به همراه دوستان خود با وساطت مخبرالسلطنه از زندان آزاد شدند. البته پس از آزادی از تهران تبعید شد (هدایت، 1344: 412). چندی بعد با وجود سختیهای فراوان کوشید مورد توجه و بخشش شاه قرار گیرد. با نوشتن مقالهای در حمایت از کشف حجاب در روزنامه شفق سرخ، توانست توجه شاه را جلب کند و مورد بخشش قرار گیرد. بدین ترتیب، علی دشتی مجدداً روزنامه شفق سرخ را منتشر کرد (شهبازی، 1386: 15).
با بازگشت علی دشتی از تبعید، باری دیگر وارد عرصۀ رقابتهای سیاسی شد و برای ورود به مجلس تلاش کرد. در سال 1318ش. پیش از آغاز کار مجلس شورای ملی، صادقخان منتظرالسلطان نماینده مردم دماوند درگذشت. علی دشتی نیز در انتخابات میاندورهای حوزه انتخابیه دماوند شرکت کرد. رأی آورد و نماینده مردم دماوند شد. 5 اسفند اعتبارنامهاش تصویب و به مجلس دور دوازدهم راه یافت. دور بعد هم به وکالت از مردم دماوند به مجلس وارد شد (مذاکرات مجلس، پنجم اسفند 1318: جلسه 22، دور دوازدهم مجلس شورای ملی) علی دشتی طی دوران فعالیت، با مردم منطقه بوشهر و شهرستانهای آن روابط نزدیک و برخی موارد دوستانه داشت. وی سعی در رفع و رجوع مشکلات مردم منطقه و حتی یافتن شغل مناسب برای جوانان هماستانی خود داشت. «محمد کرمپور» از بزرگان منطقه دشتستان، در خاطرهای از ملاقات خود و یکی دیگر از اهالی سعدآباد دشتستان با علی دشتی برای رفع مشکلاتی که وجود داشت، گفته است: «شخصی به نام شیخ علی دهملایی برای امرار معاش خود درخواست صدور مجوز دفتر ثبت اسناد را داشت، اما برخی که بدخواه وی بودند برای ایشان پاپوش ایجاد کرده و به وی مجوز نمیدادند. با آن فرد به ملاقات علی دشتی رفتیم که ایشان با پیگیری و مساعدت مشکل آن شخص را برطرف نموده و مجوز را برای ایشان صادر کردند» (کرمپور، 1393: 90-92).
سفارت علی دشتی در مصر
علی دشتی در سال 1327ش. با دستور محمدرضا پهلوی به عنوان سفیر شاهنشاهی ایران در مصر منصوب شد و به جای قاسم غنی، سفیر سابق ایران در قاهره، به مصر رفت (استادوخ، 25/2/200). پس از دو ماه، استوارنامه خود را در کاخ شاهنشاهی از دست محمدرضا پهلوی گرفت و رسماً فعالیت خود را به عنوان سفیر کبیر ایران در مصر آغاز کرد (استادوخ، 25/12/1949). آغاز کار سفارت علی دشتی در مصر، با جنگ فلسطین همزمان بود. ملک مصر درخواست کرد مراسم تقدیم استوارنامۀ سفیر کبیر بسیار ساده و بدون تشریفات و تجملات باشد. علی دشتی پس از طی تشریفات رسمی و معارفه در حضور ملک فؤاد، بهطور رسمی در سفارت ایران در قاهره مشغول شد و با توجه به توانایی و علاقه به امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مرتبط با سفارت ایران در مصر، فعالیت بسیاری داشت و عملکردهای مثبتی از خود بر جای نهاد.
علی دشتی در دوران سفارت خود در مصر، تلاش زیادی کرد تا مشکلات و درگیریهای ایرانیان را برطرف کند. برای مثال، به دلیل بازداشت مریم فیروز و دریافت نامههایی از سوی سازمانهای زنان دموکرات در مجارستان و رومانی و پاریس در اعتراض به این بازداشت و حمایت از مریم فیروز، به جدّ این موضوع را مورد بررسی و پیگیری قرار داد و سعی کرد به این شکایات رسیدگی کند. برای صحت و سقم این بازداشت و دلیل آن نیز تکاپوی زیادی کرد (استادوخ، 15/2/200).
دشتی در بخشهای فرهنگی و علمی نیز فعالیت زیادی به خرج داد و تلاش کرد از طریق تبادل استاد و دانشجو میان دو کشور ایران و مصر، از استعداد و بنیۀ علمی نخبگان ایران و مصر استفاده تأثیرگذاری کند. بدین ترتیب، هر دو کشور از ایدهها و تفکرات مفید دو جامعه علمی بهرهمند میشدند. پیرو همین طرح، یکی از استادان برجستۀ دانشگاه فؤاد اول بهنام «دکتر یحیی الخشاب» (دانشیار دانشکده ادبیات دانشگاه فؤاد اول)، از سوی وزارت فرهنگ مصر و با هماهنگی علی دشتی به دانشگاه تهران رفت. در همین راستا تلاش کرد دانشجویانی نیز از طرف کشورهای ایران و مصر به صورت متقابل بورس تحصیلی دریافت کنند و به دانشگاههای دو طرف اعزام شوند. دو دانشجوی مصری در زمینه مطالعات خط فارسی قدیم در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شدند و دو دانشجوی ایرانی در مصر در زمینه طب به تحصیل پرداختند (استادوخ، 2/2/200). یحیی خشاب نیز شخصاً به مطالعه نسخههای خطی قدیمی ایرانی پرداخت و سعی کرد با مطالعه تألیفات و آثار دینی ایران، به استحکام روابط دینی و مذهبی دو کشور کمک مفیدی کند. ضمن اینکه با تحقیق و آگاهی دربارۀ چگونگی برگزاری جشنهای هزاره ابنسینا، به عنوان نماینده کشور مصر در آن جشن بزرگ شرکت کرد. میتوان گفت دیدگاه علی دشتی مبنی بر گسترش آگاهی و تعلیم فرهنگ عمومی در این جایگاه، با تفکرات یحیی خشاب همسو بود.
علاوه بر فعالیتهای علمی و فرهنگی، دشتی در زمینه هنری نیز بسیار فعال و مصمم بود. طی مدت سفارت خود سعی کرد از استعداد کودکان هنرمند استفاده کند و آنان را در محافل هنری مطرح سازد و بشناساند. از این رو، تلاش کرد با جمعیت «دوستداران هنرهای زیبای مصر» ارتباط برقرار کند و با هم همکاری و فعالیت داشته باشند؛ چنانکه در جریان برگزاری نمایشگاه بینالمللی برای نقاشی بچهها در قاهره، جمعیت دوستداران هنرهای زیبای مصر از وی به عنوان سفیر کبیر ایران در قاهره، تقاضای همکاری کرد (استادوخ، 7/6440).
در بحبوحۀ این ایام یعنی سال 1328ش، محمدرضا پهلوی به آمریکا سفری کرد که در روزنامهها و نشریات کشورهای مختلف بازتاب زیاد و متفاوتی داشت؛ از جمله روزنامههای مصری مطالب مختلفی چاپ کردند. دشتی به عنوان سفیر کبیر ایران در مصر، دربارۀ این سفر شاه نامهای به دربار ایران فرستاد و به تأثیرگذاری بالای سفر شاه بر نوع روابط دیپلماتیک با کشورهای اروپایی و بهخصوص همسایگان ایران اشاره کرد؛ ضمن اینکه به چگونگی انعکاس این سفر در روزنامهها و نشریات مصر پرداخت و شاه ایران را به خاطره درایت و کاردانی که به خرج داده بود، ستایش کرد (استادوخ، 28/1/328).
در چارچوب وظایف و اقداماتی که علی دشتی طی دوران سفارت خود در مصر انجام داد، فعالیت مربوط به برقراری و استحکام روابط سیاسی، دینی و فرهنگی دو کشور ایران و مصر بود که نسبتاً هم موفق عمل کرد. علیرغم فراز و نشیبهای روابط دو کشور، دشتی توانست این روابط را تا حد زیادی حفظ و مستحکم کند. به دنبال پایان خدمتش در مصر، پس از مدتی که در تهران به سر برد، به عنوان سفیر کبیر شاهنشاهی ایران در بیروت انتخاب و سپس راهی لبنان شد.
سفارت علی دشتی در لبنان
در اوج جنگ تبلیغاتی عبدالناصر علیه ایران در جهان عرب و کشمکشهایی که با ایران و محمدرضا پهلوی داشت، اسدالله علم، علی دشتی را به خاطر تسلطی که به زبان عربی و آشنایی با فرهنگ عربی داشت، در 12 آبان 1341 به عنوان سفیر ایران به بیروت اعزام کرد. دشتی در دوران سفارت خود در بیروت، دیدگاههایی را که درباره سیاست ایران در منطقه خاورمیانه و نحوه برخورد با پدیده ناسیونالیسم عربی و ناصریسم داشت، به عباس آرام وزیر امور خارجه و بعضی اوقات به خود شخص شاه گزارش و منعکس میکرد. این نظرات مبتنی بر اندیشه سیاسی و حاصل پختگی افکار دشتی، متأثر از درک صحیح از جوامع عربی بود که به درستی شناخته بود و در گزارشهای خود به زیبایی به تحلیل و تبیین پدیده ناصریسم میپرداخت. دشتی از سیاست ملایم آمریکا در برابر این پدیده انتقاد میکرد و خواستار اتخاذ سیاستی جدیتر از سوی ایالات متحده علیه ناصر و افکار تعصبگرایانۀ او بود. دشتی در یکی از گزارشهای خود، با دقت نظر به طرح بحث نگرانی آمریکا از رشد بالای کمونیسم در آسیا و بهویژه خاورمیانه اشاره کرد. وی معتقد بود کمونیسم و رشد آن منجر به انقلابهای بزرگ و ایجاد حکومتهای دیکتاتوری در این مناطق میشود. همین امر به تنهایی روابط دوستانۀ ایران و آمریکا را تحتالشعاع خود قرار میدهد و از سوی دیگر باعث از بین رفتن ثبات و آرامش منطقه خاورمیانه میشود که این خود یک زنگ خطر برای ایران و روابط دیپلماتیک آن است (پرونده علی دشتی، 1342: ضمایم).
در گزارشی دیگر، علی دشتی به دنبال ملاقات با «شیخ علی سهیل» رئیس عشیرۀ بنیتمیم، شرح این ملاقات را به ایران ارسال و بیان کرد که مسئلۀ شیعیان عراق و نحوه برخورد آنان با موضوع سوسیالیسم بعث و ناسیونالیسم ناصری، باید به دقت و کیاست مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد؛ کاری که خود وی با دقت زیاد انجام داده بود (پرونده علی دشتی، 1342: 219).
گفتنی است مأموریت و سفارت علی دشتی به لبنان، همزمان با آغاز نهضت امام خمینی(ره) و سرکوب خشن و شدید معترضان به سیاستهای دولت پهلوی بود. رویدادهای داخلی ایران و نحوه برخورد با علما در ایران، اعتراض بیسابقه علمای شیعه لبنان را در پی داشت. دشتی به عنوان سفیر ایران در بیروت، واسطه ابلاغ تلگرافهای آنان به شخص شاه شد. در یکی از تلگرافها، او به چگونگی حمایت قاطع علمای شیعه لبنان و اتحاد آنها با علمای شیعه نجف برای مقابله با شاه در حمایت از امام خمینی(ره) و همچنین درخواست این اتحادیه برای پایان دادن به این بیاحترامیها به علما در ایران اشاره کرده است (پرونده علی دشتی، 1342: 219).
در ادامه، محمدرضا پهلوی در جوابیهای رسمی که توسط علی دشتی سفیر ایران در لبنان، به علمای شیعه تقدیم شد، به ارادت و محبت خود به علمای جهان شیعه و بهخصوص اعتماد به طایفه جعفری اشاره کرد. وی در این جوابیه، این موارد را فتنه و دسیسه از سوی مخالفان خود دانست و بر حُسن نیت و اعتقاد قلبی خود نسبت به علمای بزرگ شیعه به عنوان حامی و نگهبان مذهب جعفری تأکید کرد و آن را یک سوء تفاهم دانست (پرونده علی دشتی، همان، 220)
تحصیل علی دشتی در حوزههای علوم دینی و مذهبی و همچنین اقامت او در لبنان که از مراکز اصلی تشیع شمرده میشد، موجب شد به حوادث قیام 15 خرداد 1342 توجه و دقت ویژهای داشته باشد. جالب اینکه وی تا قبل از این رویداد، به شدت منتقد نهاد روحانیت بود. او دامنۀ تفکرات انتقادی خود را در کتاب 23 سال، به انتقاد از اسلام بسط و گسترش داد، اما در همان ابتدای حوادث ایران، رویه دوگانهای اتخاذ کرد و نوعی تناقض در عقاید وی مشاهده میشد. از یک سو، نزد مقامات دینی و سیاسی لبنان و جهان اسلام، آشوبهای ایران را نشاندهنده مخالفت برنامههای اصلاحی با منافع شخصی تعدادی از روحانیون اعلام میکرد و از سوی دیگر، منتقد سیاستهای عَلَم در برابر روحانیت بود که به جای استفاده از روش تعاملی و مماشات، خشونت و سرکوب را در پیش گرفته بود. تداوم اقدامات سرکوبگرایانه و پلیسی حکومت در قبال مخالفت علما با «انقلاب سفید»، به آشفتگی علمای اهل تسنن لبنان همچون «شیخ محمد علاء» انجامید؛ تا حدی که با ارسال تلگرافی به سفارت ایران در بیروت، نسبت به اتفاقات ایران و هتک حرمت علما در ایران واکنش نشان دادند. ضمن اینکه از دشتی به عنوان نماینده ایران در لبنان، خواستند پیام آنها را به شاه برساند که ظلم نسبت به جامعه روحانیت را پایان دهد (تلگراف شیخ محمد علاء، مفتی اهل تسنن لبنان، در اعتراض به سرکوب قیام 15 خرداد 1342).
رویه دیپلماتیک و سیاسی علی دشتی، علیرغم دیدگاه انتقادی عمیقی که به عملکرد حکومت و دولت ایران داشت، ایجاب میکرد برای ارائۀ چهره مستحکم دستگاه دیپلماسی خارجی ایران با سیاستهای داخلی کشور، رفتاری متفاوت از دیدگاه و نظرات واقعی خود نشان دهد. درواقع، با رفتاری غیرشفاف و دوپهلو سعی کرد جایگاه سیاسی خود را حفظ کند. درحالیکه در لبنان تلاش میکرد حوادث ایران را اخلال جمعی قانونشکن و مفسد ضد اصلاحات جلوه دهد، در مکاتبات رسمی با تهران، به شدت سیاستهای دولت اسدالله علم را به چالش میکشید و مورد انتقاد شدید قرار میداد. تجربیات و آگاهیهای بیشتر وی موجب شد بیش از دیگران عمق خطراتی که متوجه حکومت پهلوی بود را بازتاب دهد. علی دشتی در نامهای که در 21 خرداد 1342 به عباس آرام نوشت، مواضع مطبوعات لبنان در قبال حوادث 15 خرداد در ایران را اینگونه گزارش داد که حتی روزنامههای موافق نیز نسبت به آشوبها و درگیریهای ایران واکنش منفی نشان دادهاند و این امر به مصلحت نظام و پادشاهی ایران نیست. او از شاه خواست در چگونگی برخورد با مخالفان، با سیاست و تدبیر عمل کند و فقط به نیروهای نظامی خود اتکا نکند؛ زیرا همین امر خود به تنهایی وضعیت سیاسی شاه را در بین همسایگانش دگرگون میکند (پرونده علی دشتی، 1342: 280)
آخرین نامههای علی دشتی به عنوان سفیر ایران در لبنان، یکی خطاب به دولت اسدالله علم و دیگری خطاب به محمدرضا پهلوی در آذر 1342 ارسال شد. این مکاتبات دربرگیرنده اعتراض شدید نسبت به مراسم بزرگداشت بیست و پنجمین سال نویسندگی شجاعالدین شفا -معاون فرهنگی وزارت دربار- بود. قابل پیشبینی بود که دو نامۀ آخر علی دشتی به مذاق شخص شاه خوش نیاید. درواقع، همین دو نامه باعث پایان کار علی دشتی به عنوان سفیر ایران در بیروت شد و در آذر 1342 مأموریت وی به پایان رسید.
با وجود این، علیرغم اختلافات و جانبگراییهای دشتی، سفیری موفق و کاردان به شمار میرفت. فعالیتها و موفقیت دشتی و تأثیر او بر فضای فرهنگی و سیاسی لبنان در یادداشت «سفیر ادیب» نوشته دکتر صلاحالدین منجد -از ادبای لبنان- در «روزنامۀ الحیات» روشن و قابل توجه است. منجد دربارۀ شرکت خود در مهمانی سفارت ایران سخن گفت و از درخشش سفیر ایران که «به زبان عربی ادبی فصیح» تکلم کرده و بر تاریخ و ادبیات عرب اشراف و تسلط کامل دارد، با تحسین یاد کرد (المنجد، 1963م: 6).
رنجش و دلخوری شاه از نظرات و توصیههای علی دشتی ادامه یافت. زمانی که دشتی به پیروی از همان مذاق سیاسی که داشت، در سال 1344ش. خواستار «آزادی» آیتالله خمینی شد، شاه در پاسخ گفت: «دشتی بیجا و اشتباه کرده که چنین درخواستی کرده است» (پرونده علی دشتی، 1344: شماره 826/322) ، اما دشتی بیتفاوت نماند و همچنان به ابراز عقاید و انتقادات خود میپرداخت؛ چنانکه پس از وقایع 15 خرداد که سوء سیاست شاه و سستیهای عَلَم بدان دامن میزد، عریضهای چهارده صفحهای به شاه نوشت و در آن عریضه به شدت اسدالله عَلَم را مورد نقد قرار داد و به اطاعت کورکورانه عَلَم و حمایت بدون عِلم وی از شاه اشاره کرد (دشتی، همان).
بهرغم اینکه دشتی پس از بازگشت از لبنان همچنان سناتور بود، ولی اغلب اوقات در خانهاش در تیغستان اوقات خود را سپری میکرد و از سال 1342ش. جلسات هفتگی را در خانهاش برگزار میکرد. دشتی و سایر افراد حاضر در این جلسات هفتگی، گاه چهرههای مطرح فرهنگی و سیاسی نزدیک به امیر اسدالله عَلَم و وزارت دربار را مورد حمله قرار میدادند. همین امر باعث تیرهتر شدن روابط شاه و کابینه دولت با وی شد؛ زیرا دشتی در این جلسات صریح و مستقیم به نقد شدید و گاهی تحقیرانۀ درباریان میپرداخت. همین امر باعث دلخوری درباریان و افزایش تعداد دشمنان وی شد (پرونده علی دشتی، 1342: شماره 1018/322) طی سال 1344ش. در جلسات هفتگی خانه دشتی، حمله و انتقاد درباریان به شدت تداوم یافت؛ شخص دشتی هم انتقادات صریح و تندی به دولت هویدا داشت و ظاهراً با تحریکات سیاسی علیه دولت هویدا هم موافق بود. اسناد باقیمانده از ساواک حکایت از دوستی دشتی با «آرمین مهیر» (سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران) دارد. دشتی که از زمان سفارت مهیر در بیروت، با وی دوست و همراه بود و روابط نزدیکی داشت، سعی میکرد او را علیه دولت هویدا تحریک کند (پرونده علی دشتی، 1344: شماره 200/303) بدگویی و نقد دشتی از هویدا تا سال 1347ش. ادامه داشت. در 7 فروردین 1347 درباره هویدا اینگونه اظهار نظر کرد: «این قبیل اشخاص که نخستوزیر میشوند، من به عنوان نوکر خانه خود قبولشان ندارم» (پرونده علی دشتی، همان، 192)
نتیجهگیری
محمدرضا پهلوی بعد از به قدرت رسیدن، سعی و تلاش بسیاری کرد تا روابط دیپلماتیک خود با کشورهای حوزه خلیجفارس و خاورمیانه را به موازات کشورهای اروپایی، مستحکم و قویتر کند؛ با این هدف که از این طریق بتواند جایگاه خود را چه در سطح منطقه و چه در سطح جهان محکم و ثابت کند. پیرو همین امر، به تقویت روابط سیاسی و دپیپلماتیک با کشورهای همسایه و حوزه خاورمیانه پرداخت. از جملۀ این کشورها لبنان و مصر بودند. مصر در میان کشورهای عربی و آفریقایی دارای جایگاه ویژهای بود؛ به همین دلیل شاه سفرایی زبده و برجسته را برای محکم شدن روابط خارجی خود، به قاهره و بیروت روانه کرد که یکی از این سفرا علی دشتی بود. علی دشتی در دوره سفارت خود در قاهره، تلاش بسیاری برای بهتر و مسالمتآمیزتر شدن روابط ایران با مصر کرد؛ که تا حدی هم توانست روابط فرهنگی، علمی و سیاسی ایران با مصر را محکم سازد. در بیروت نیز تلاش زیادی به خرج داد و علیرغم فراز و نشیبها و رویدادهای بسیاری که روابط ایران با بیروت و قاهره را رو به سردی میبرد، در این کار پیشرفت زیادی داشت. وی موفق شد با برقراری ارتباطات دیپلماتیک، چه در سطح سران سیاسی این سه کشور و چه با گروههای مرجعی چون ادبا، روحانیون و اساساً بهرهگیری از تعاملات فرهنگی، در روابط دو کشور مصر و لبنان با ایران گشایشهای مؤثری را موجب شود. زندگی دشتی، طولانی، پرماجرا و با عقاید پرچالشی توأم بود. دشتی شاهد هفت دهه تحولات پرتلاطم تاریخ معاصر ایران بود و در مواردی خود از بازیگران اصلی آن حوادث به شمار میرفت. او در تحکیم اقتدار دو پادشاه، رضاشاه و پسرش محمدرضا، نقشآفرینی کرد.
علی دشتی تا زمانی که نماینده و سفیر کبیر ایران در مصر و لبنان بود، کارهای ارزشمندی در تقویت روابط دیپلماتیک و روابط فرهنگی و اجتماعی ایران و این دو کشور انجام داد، اما در سیاست و مشی سیاسی دوگانه عمل میکرد. نتیجه اینکه در آخرین دوره سفارت خود، روابطش با شاه و دربار چنان تیره شده بود که از مقام سفیر کبیری ایران عزل گردید. در نهایت به دلیل خلق و خوی تندش، در دوره ثبات شاه، کموبیش منزوی بود و پس از سقوط حکومت پهلوی، سختترین نقدها را بر سلوک فردی و سیره حکومتگری پدر و پسر نوشت.