Analysis on historical importance of Termez Pathway

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of History, Law and Political Sciences, Yazd University, Yazd, Iran

2 Ph.D. in History of Islamic Iran, Shiraz University

Abstract

Port town of Termez, known as Great Khorasan in post-Islamic era, was an economical-political connection for Khorasan and Transoxiana. Due to its location, it has had a critical role in historical changes of Khorasan and central Asia during its ancient to contemporary time. In this research a descriptive-Analytical method based on primary historical and geographical data has been used to investigate economical and Geopolitical importance of Termez. This paper along with providing a descriptive report on Termez geography, investigates its historical changes during different dynasties ruling on Iran and Great Khorasan (khorasan and Central Asia) in a geographical point of view. Results show this historical pathway in the southernmost part of Uzbekistan had played a critical political-economic role in Iran's territorial integrity and economic prosperity or lack of prosperity of Big khorasan and areas such as Balkh and Marv. A topic that directly related to the different attitudes of the Ghaznavid Sultan Mahmud, Sultan Mohammad Khwarazmshah and Timur Gurkani, towards a significant role of Termez. Termez also has been a crucial economical bridge in the Big pathway known as khorasan or silk road which connects Iran to central Asia, China and India.

Keywords

Main Subjects


مقدمه

ترمذ واقع در ساحل رود جیحون، از شهرهای ماوراءالنهر و از توابع بلخ، همواره پل ارتباطی خراسان و آسیای مرکزی بوده است. این شهر امروزه در جنوب کشور ازبکستان قرار دارد. تاکنون در مورد شهر ترمذ و موقعیت خاص اقتصادی و جغرافیایی آن پژوهش کاملی صورت نگرفته است. با وجود این، در کتاب جغرافیای تاریخی خراسان بزرگ[1] مطالبی دربارة جغرافیا، تاریخ سیاسی ـ اقتصادی و معماری ترمذ نگاشته شده است. همچنین در دانشنامة جهان اسلام در مدخلی با عنوان «ترمذ»، با نگاهی توصیفی، به موقعیت جغرافیایی این شهر، دست به دست شدن آن در دورة حاکمیت ترکان و جایگاه سادات ترمذی نزد حکام از جمله تیمور اشاراتی شده است. در منابع جغرافیایی قرون نخستین از جمله در حدود العالم و احسن التقاسیم و نیز در سفرنامههای ابن بطوطه و کلاویخو و منابع تاریخی مانند تاریخ بیهقی می‌توان اطلاعات مختصر و مفیدی در مورد این شهر به دست آورد. آنچه حائز اهمیت است توجه سلاطین ایران، از باستان تا دورة صفوی، به این گذرگاه ترانزیتی است. حال باید دید چرا این شهر مورد توجه سلاطین بوده است؟ و موقعیت جغرافیایی ترمذ چه نقشی در تداوم حیات تاریخی آن داشته و این شهر در مناسبات ایران و آسیای مرکزی از منظر سیاسی و اقتصادی چه جایگاهی داشته است؟ بررسی تاریخ این منطقه نشان می‌دهد که سلاطین ایران تلاش زیادی کرده‌اند تا این منطقة ترانزیتی را در قلمرو خود نگه دارند.

 

ترمذ؛ ریزشگاه نهرها

تِرمِذ باستان در لب جیحون[2] قرار داشت و یکی از شهرهای معروف خراسان بزرگ در قلمرو جغرافیایی ایران بود که با ترمذ فعلی حدوداً 10 کیلومتر فاصله داشت.[3] این شهر مهم­ترین معبر و گذرگاه جیحون برای عبور کاروان­ها و کشتی­ها بود و به خاطر داشتن چنین موقعیتی، در حاشیة جیحون پایه‌های شهری مهمی ریخته شد. جریان آب از زیر پای قلعة ترمذ می‌گذشت و به دلیل تجمع کشتی‌ها در ساحل آن، این شهر همواره شلوغ بود و از این رو، تزمذ را «آبراهه» یا «آواره» نامیده­اند.[4]

 

دو مایل بالاتر از ترمذ جایی به نام ماله قرار داشت که ریزشگاه نهرها و رودهای منتهی به جیحون بود. بنابراین، همة کشتی­ها را به سمت خود می‌کشید. کوهستانی که در یک منزلی ترمذ قرار داشت و جریان آب­های آن که در دو سویش می‌درخشید، احساسات و عواطف جغرافیدانان قرون وسطایی را چنان برانگیخته است که آن را به صحنه­ای از بهشت تشبیه کرده‌اند.[5] حکیم انوری نیز دربارة آن سروده است: «گفتم ای بخت بهشت است سواد ترمذ.»[6]

در مقابل قلعة ترمذ که پایه­هایش در آب بود، بیابانی قرار داشت که معمولاً نیروها و لشکرها در مواقع ضروری در آن جمع می­شدند. صحرایی که در برخی منابع به آن «جزیره» گفته می‌شود، از طریق پل چوبی یا کشتی­ها به شهر متصل می‌شد و از طریق خشکی سه تا چهار ماه فاصله داشت.[7] این مکان منحصربه­فرد در ایجاد امکانات کشاورزی و تجاری ترمذ نقش مهمی داشت. چنانکه در کاوش‌های باستان‌شناسی توپراک‌کاله (توپراق قلعه، در نزدیکی ترمذ) شبکه­های پیچیدة آبیاری مربوط به نیمة نخست هزارة اول ق­م کشف شده است.[8]

 

ترمذ مرکز تمدن میان دو رود در عصر باستان

به روایت منابع تاریخی، بنای ترمذ به دوران ماقبل تاریخ ــ دوران پیشدادی و کیانی ــ یا یونانیان باختر برمی‌گردد و محل مرگ اسکندر مقدونی را در این شهر گزارش کرده‌‌اند.[9] با استناد به کتیبة نقش رستم که شاپور اول به مناسبت پیروزی بر کوشانیان در دل کوه ایجاد کرده بود، ترمذ در قلمرو ساسانیان قرار داشت و گاه صحنة درگیری بین صحراگردان (هپتالی‌ها و ترک­ها) و دولت ساسانی بود. حاکمان آن «ترمذ شاه» نامیده می‌شدند.[10] ماسون در رسالة شهر ترمذ کهنه و کارهای هیئت اعزامی به ترمذ و همچنین شیشکین در نقشه‌برداری تاریخی و لونین در تاریخ شهر ترمذ و آسمیونوف در دربارة ویرانه­های ترمذ، با چاپ کاوش­های خود، نشان دادند که ترمذ در مرکز تمدن بین دو رود دارای سابقة تمدنی طولانی است. همچنانکه متون تاریخی هم گزارش‌های متعددی از حضور دولت‌های حاکم در تاریخ ایران و آسیای مرکزی در شهر ترمذ داده‌اند، از جمله هخامنشیان، امپراتوری یونانی باکتریایی، سکاها، قبایل تخار، خانات ترک، سامانیان، ترکان قره­خانی، غزنویان، سلجوقیان، قراختاییان، خوارزمشاهیان، مغولان، اولوس جغتای، ازبک‌ها و روس‌ها.

 دنیک اولین کسی بود که در  سال 1306ش/ 1927م به بررسی این مکان پرداخت. سپس ماسون کار او را دنبال کرد که موفق به کشف قلعة بزرگ ترمذ شد. ادامة حفاری­ها در 1307ش/ 1928م منجر به کشف گورستانی در سمیرچیه (هفت رود) شد که متعلق به سده‌های اول میلادی بود. در سال 1317ش/ 1938م اوکلادنیکف غار تِشیک­تاش (25000 سال قبل از میلاد) را در جنوب ازبکستان کشف کرد و مقدار زیادی ابزار سنگی و بقایای اسکلت پسر جوانی از خانوادة نئاندرتال را که با شاخ بز کوهی وحشی پوشانده شده بود، از زیر خاک بیرون آورد. همچنین فرهنگ عصر بُرُنز اولیه، که به ۲۲۰۰ تا ۱۷۰۰ سال قبل از میلاد بازمی‌گردد، در حین حفاری یافت شد. کشف مجموعه‌ای از اشیا و سکه‌های طلا و نقره­، معروف به گنجینة اوکسوس، در ساحل شمالی آمودریا، متعلق به دورة هخامنشی، و نیز کشف پایه­­ستون‌ها و ظروف سنگی به سبک یونانی و ظروفی مزین به تصاویری از باکوس (Bacchus) (خدای شراب یونانی) یا صحنه­هایی از نمایشنامة اوریپیدس (Euripides) به نفوذ فرهنگ ایرانی و یونانی در منطقه اشاره می‌کند.

نشانه­هایی هم از تأثیر عناصر فرهنگی قندهار و هند بر روند هنری و توسعة شهری به­ویژه در توپراق قلعه مشاهده شده است. در تالارهای توپراق قلعه تعداد زیادی مجسمة سنگ مرمر و خشت یافت شده که احتمالاً مجسمة فرمانروایان و زنان آنها یا خدایان حامی خوارزم بوده­ است. همچنین نقش­برجسته­هایی از سنگ آهک تراشیده­شده­ در آیرتم (واقع در 18 کیلومتری ترمذ) به دست آمده که متعلق به اوایل دورة کوشان یا احتمالاً قرن اول میلادی بوده است. در این نقش­­برجسته­ها مردان و زنان جوان در میان شاخ و برگ­های کنگر در کنار نوازندگان دیده می­شوند. تصاویر نقش­­برجسته‌ها­ بازتابی از هنر قندهار است که نشانه­هایی از هنر هلنی و بومی متعلق به معابد بودایی نیز در آنها مشاهده می­‌گردد.[11]

ترمذ شهر مهمی در جادة بلخ ـ سمرقند بود، جاده­ای کاروانی که از هند به ترکستان شرقی می‌آمد و به چین متصل می‌شد.[12] بنابراین، ترمذ در رواج بودیسم در سمرقند و مرو نقش بسزایی داشت.[13] در زمان کوشانیان، تجار کالاهای واردشده از چین را از طریق ترمذ، باکتریا، ایران و هندوکش به قسمت بالای سند می­فرستادند. از اینجا کالا به دهانة خلیج­فارس یا به پایگاه‌های رومی در دریای سرخ ارسال می‌شد تا در اسکندریه، روم یا مراکز غربی دیگر توزیع شود. بدین ترتیب، ترمذ اهمیت بین‌المللی یافت و به یکی از ثروتمندترین شهرها تبدیل شد. ابریشم چینی از شرق به غرب و بودیسم و هنر ایرانی ـ یونانی از غرب به چین راه یافت. رواج ادیان زردشتی، بودایی و مسیحی و بعدها اسلام و فرقه‌های صوفی نشان­دهندة موقعیت چهار راهی ترمذ در اعصار گذشته است.[14]

در حفاری‌های منظم باستان­شناسی آلبائوم در منطقة سرخان­دریای علیا در سال 1950م، به­ویژه در دو منطقة زارتپه در 26 کیلومتری شمال غربی ترمذ و زنگ­تپه در 30 کیلومتری شمال شهر، سکه­هایی از دورة یونانی تا دورة هیاطله و همچنین مقادیر زیادی سفال و پیکر به دست آمد که به سده­های دوم و سوم پیش از میلاد تا سده­های پنجم و ششم میلادی مربوط می­شد. وجود پیکره­های بودا تقریباً در همة خانه­ها، همراه با معابد قره­تپه (سده‌های چهارم قبل از میلاد تا دوم بعد از میلاد) و فائض­تپه (سدة اول تا سوم  میلادی)، نشان­دهندة تأثیر اندیشة بودایی­ است. نتایج کاوش‌های باستان‌شناسی نشان می­دهد که ترمذ یکی از بزرگ­ترین و پرجمعیت­ترین شهرها در قرون اول قبل از میلاد تا چهارم بعد از میلاد بوده است. مناطق مسکونی بزرگ، با دژها و ساختمان­های قصر مانند، بر روی سکوهایی از خشت یا گل رس ساخته می­شدند که نمونة آن بقایای ساختمان قصر مانندی در کوچوک­تپه، در نزدیکی ترمذ، است. ساکنان ترمذ برده‌دار­ بودند و خادمان زیادی داشتند و طبق سنت پدرسالاری زندگی می­‌کردند.[15]

 

افول گذرگاه ترمذ در عصر فتوحات اعراب

به طور کلی  انشقاق داخلی، فقدان رهبری بومی قوی، وجود سرداران عرب معروفی چون قتیبه و همچنین ترویج دین جدید همگی از جمله عواملی بودند که سبب پیشرفت کار اعراب در آسیای مرکزی شد.[16] به گفتة طبری و بلاذری، ترمذ که یکی از قوی‌ترین و پایدارترین دژها بود، در دوران خلافت معاویه خانة اسلام شد. اما تلاش عرب‌ها برای گذر از جیحون و تسلط بر فرارودان باعث رکود تجاری ترمذ شد که گذرگاه کشتی‌های تجاری بود. درگیری‌های قبایل عرب ساکن در خراسان، به مدت پانزده سال تحت حکومت موسی بن عبدالله بن خازم سلمی، نیز در تضعیف شهر ترمذ مؤثر بود. موسی سلمی از جمله شورشیان بود که در مقابل خلافت اموی ایستاد. او، با همراهی شاهزادگان ماوراءالنهر، مانع ارسال خراج به دربار خلفا گردید، اما ترمذ در سال 85 هـجری دوباره توسط قتیبه بن مسلم، سردار اموی، به کنترل بنی‌امیه درآمد.[17]

 

بارگه باشکوه ترمذ در عصر سلاله‌های ایرانی

هنگامی که خراسان به خاندان طاهری و سامانی واگذار شد و پس از آن در زمانی که برخی از خانواده‌ها از جمله چغانی‌‌ها در خراسان به قدرت رسیدند، بر اهمیت ترمذ، به­عنوان دروازة تجارت ماوراءالنهر (بخارا) به خراسان، روز به روز افزوده شد، به­ویژه در دورانی که تمام خراسان و فرارودان (ماوراء‌النهر) تحت سلطة سامانیان بود و سامانیان، براساس گزارش‌ منابع جغرافیایی این عصر، اقتصاد آزاد را در این منطقه ایجاد کردند. برخی از محققان، با توجه به شکوه بخارا که با بغداد و قاهره و قرطبه در رقابت بود، از عصر طلایی ماوراء­النهر سخن می­گویند.[18]

ترمذ به­عنوان دروازة تجاری خراسان به ماوراء‌النهر و هند و چین اهمیت بیشتری پیدا کرد و بارگه باشکوه و پرجمعیت ختلان و چغانیان گردید و به مرکز علم و تجارت مشهور شد. در ساحل ترمذ کشتی ساخته می‌شد و همه چیز از پارچه گرفته تا چرم، عطر، ظروف فلزی و پوست، ماهی، صابون و فرش از طریق گذرگاه ترمذ بین چین و خراسان خرید و فروش می‌شد. این شهر در محور تجاری بلخ ـ سمرقند قرار داشت. دروازة باب الحدید یا دروازة آهنین (به نوشتة بارتولد، تنگ بزغالة کنونی) تنها گذرگاه کوهستانی در سه مایلی شهر بود که همة تجار هند باید از آن عبور می‌کردند. همچنین گذرگاه میله، در دو فرسخی ترمذ، این شهر را به گذرگاه تجاری و یکی از مراکز دارای ضرابخانه تبدیل کرده بود که خراجی معادل 67042 درهم به دربار سامانی ارسال می‌کرد. بیستگانی صاحب برید آن که 300 درهم می­شد، با همطرازان او در شهرهای طالقان، چغانیان، کش، قهستان و دیگر شهرهای خراسان و ماوراء­النهر یکسان بود.[19]

همچنین در این عصر بهترین رباط‌ها در ماوراء‌النهر رباط‌های ترمذ بودند که ظاهراً از زمان سامانیان، هنگامی که حملات مسلمانان به ماوراء‌النهر شکل گرفت، اهمیت داشته­اند، زیرا ابن ‌حوقل، جغرافیدان دورة سامانی، به برتری رباط‌های ترمذ اشاره کرده است. به گفتة وی، این رباط‌ها در هنگام خطرات طبیعی مانند برف و باران و یا خطرات ناشی از تهاجم دشمنان پناهگاه لشکریان و فراریان بودند. در این رباط‌ها مستمری­ای برای مسافران و ساکنان آن (فقیهان و طالبان دانش) در نظر گرفته شده بود. از مهم­ترین این رباط­ها که جنبة مذهبی نیز داشتند، رباط­های ذوالکفل و ذوالقرنین بودند که بین ترمذ و آمل، در محلی به نام کلیف، قرار داشتند. این رباط‌ها تا چندین قرن بعد، در دوران ایلخانی که ابن ‌بطوطه در آنها به استراحت پرداخت و حاکم ترمذ (علاء­الملک) او را پذیرفت، برقرار بودند.[20]

 

موقعیت استراتژیک و مرزی ترمذ در عهد سلاله‌های ترک

منابع تاریخی و جغرافیایی، از ترمذ به­عنوان فرضه و بارکدة ختل، وخش، ویشگرد، قبادیان، چغانیان و مناطق اطراف آن یاد کرده‌اند. گزارش مقدسی در مورد انواع کالاهای مبادله­شده بین شهرهای مختلف خراسان و آسیای مرکزی حاکی از اهمیت این مسیر ترانزیتی معروف به جادة بزرگ (جادة ابریشم) است. بیشتر مبادلات از طریق گذرگاه ترمذ انجام می‌شد. اگرچه مقدسی می‌نویسد جیحون 25 گذرگاه داشت، در واقع این گذرگاه ترمذ بود که محل اتصال خراسان و آسیای مرکزی بود. کالاهای تجاری از طریق ترمذ به بغداد، سیستان، خراسان، ماوراءالنهر، ترکستان و آسیای مرکزی صادر و وارد می‌شد. در زیر، براساس نوشتة مقدسی، به محصولات و تولیداتی که در شهرهای جنوبی جیحون تهیه می­شد و برای نقل و انتقال از بندرگاه ترمذ عبور می­کرد، اشاره می­شود:

... از نیشابور پارچه‌های سپید خُفیه بی‌باف، عمامه‌های شهجانی، راختج [= نام پارچه‌ای که در نیشابور بافته می‌شد]، مقنعه، زیرپیراهنی، مُلحَم ابریشمی [= پارچه ابریشمی بسیار ملایم]، سعیدی، ظرائفی، زینت، پارچه‌های مویین و نخ ریسیدة خوب و آهن و جز آنها صادر می‌شد؛ از نسا و ابیورد ابریشم و پارچة آن، کنجد و روغن، جامة زربفت؛ از نسا پوشاک و پوستین‌های روباهی و پارچه و از طوس دیگ سنگی خوب و حصیر و دانه‌ها و از روستاهای نیشابور پوشاک و کُلفَت؛ از هرات پارچة بسیار، دیبا، مویز، عَنجَد [= مویز] سبز و سرخ و دوشاب آن، پولاد، پسته و بیشتر شیرینی‌های خراسان و از مرو ملاحم [= پارچة نیمه ابریشم]، مقنعه‌های ابریشمی و پنبه‌ای، گاو، پنیر و مس؛ از سرخس دانه‌ها و شتر، از سگستان خرما و زنبیل و طناب­ها از لیف و حصیر؛ از قهستان، پوشاک‌هایی همانند نیشابوری سفید، فرش، جانماز زیبا و از بلخ صابون، کنجد، برنج، گوز [= گردو]، بادام، مویز، عَنجَد، روغن، شیرة آفتابی انگور، انجیر، انار دانه، کبریت، سرب، بخورها و وقایه [= چادر زنان].[21]

در اهمیت نقش ترمذ در مبادلة کالاها، لسترنج این شهر را مهم­ترین بلاد ایالت چغانیان ذکر می­کند و آن را مرکز کالاهایی می‌شمارد که از بلاد شمالی به خراسان حمل می‌شد.[22]  بر این اساس گفته­ شده که شهر ترمذ «همیشه ممر و معبر بوده است» و گویا به همین دلیل آن را «آبراهه» می­خوانده­اند.[23] در ادامه، با توجه به گزارش مفصل مقدسی، به محصولات و تولیداتی که در شهرهای شمالی جیحون تهیه می­شد و برای مبادله به بارکده‌های تجاری مانند ترمذ می­رسید، اشاره می‌کنیم:

... از غُرج شار [غُرجُ الشار= غُرجَستان] زر و فرش‌های نیکو، جامه‌دان، اسب‌های نیکو و از ترمذ صابون، از وَلوالج [شهری از عمال بدخشان] کنجد و روغنش، بادام، پسته، برنج، روغن و پوست روباه صادر می‌شود؛ از بخارا پارچه‌های نرم، جانماز، فرش، رخت خواب مسافرخانه و کمربند برای اسبان که در زندان‌ها می‌بافند، پیه، پوست آهو، روغن سر و از کَرمینیَه [در شش منزلی بخارا]، مَندیل [= دستار] و از دَبوسیَه [دهی در سغد] و وذار جامه‌های وذاری و برخی سلاطین بغداد آن را دیبای خراسان می‌خوانند و از خوارزم سمور، سنجاب، دَلِه [= گربة صحرایی یا روباه سفید] و روباه، خرگوش رنگین، روغن، عسل، فندق، باز، شمشیر، بردگان صَقلَبی، گوسفند، گاو که همه را از بلغار آرند و صادر کنند و نیز عُناب، مویز بسیار و فرآورده‌های شیر، کنجد، فرش، لحاف، دیباج پیشکش، مقنعة ابریشمی، قفل و کان‌هایی که جز مردان نیرومند توانایی کشیدن آن را ندارند، آبگیر، ماهی، کشتی که می‌سازند و صادر می‌کنند و همچنین از ترمذ. از سمرقند جامة سیمگون و سمرقندی، دیگ‌های بزرگ مسین، قمقمه‌های خوب، خیمه، رکاب، لگام و تسمه و از بناکث پوشاک ترکستانی، از چاچ زین چرمین نیکو، جعبه، خیمه و پوست‌ها که از ترکستان آرند و دباغی کنند و لنگ، جانماز، تخمه، کمان‌های نیکو و پنبه که به ترکستان می‌برند و نیز از سمرقند دیبایی را به ترکستان برند و جامه‌هایی سرخ که مُمَرجَل [= نوعی جامة نگارین] خوانند و از طوس تکه‌های خوب و بُرد نیکو [= جامه‌ای قیمتی و گرانبها]، از فَرغانه و اسبیجاب بردگان ترک و جامه‌های سپید، جنگ­افزار چون شمشیر، مس، آهن، از طراز پوست، از ترکستان و خَتل [ولایتی از بدخشان] برای این سو اسب و قاتر می‌آورند. دیواجِ طراز، فیروزه، ابرو، چاقو و ریباس [= رستنی لطیف و سبزرنگ و خوردنی] نیشابور بی‌مانند هستند. فرآورده‌های شیر و اُشتُرغاز مرو بی‌مانند است. گوشت بخارا و نوعی خربزة ایشان به نام ساف بی‌مانند می‌باشند. کمان‌های خوارزم و سفال چاچ، کاغذ سمرقند، بادنجان نسا و انگورهای هرات مانند ندارند. سنگ فیروزة نیشابور به همه جای دنیا می‌برند، گل آن به مصر و ترکستان و ریباس به سفرة شاهان برده می‌شود. آبش نمک است که برای دارو به نقاط دور هم فرستاده می‌شود.[24]

ترمذ به نبض تپندة اقتصاد خراسان بزرگ و آسیای مرکزی تبدیل شده بود و از این رو همواره نظر دولت‌های وقت را به خود معطوف می‌ساخت. آنها می‌کوشیدند این شهر را در قلمرو خود قرار دهند. چنانکه گاهی جزء شهرهای چغانیان و حاکم‌نشین آن (گرچه متصل به چغانیان و آبادتر از آن بود) محسوب می­شد و گاهی در تقسیمات اداری طخارستان، بلخ و سمرقند قرار می‌گرفت.[25]

در زمان حکومت غزنویان، هنگامی که ترکان قراخانی ماوراء­النهر را از قلمرو جغرافیایی و سیاسی خراسان جدا کردند، موقعیت استراتژیک و مرزی ترمذ بیشتر از موقعیت اقتصادی آن مورد توجه قرار گرفت. هر زمان سلاطین غزنوی به سوی هند حرکت می‌کردند، قراخانیان از فرصت استفاده و با عبور از این گذرگاه به خراسان حمله می­کردند. بنابراین، غزنویان تلاش نمودند با در اختیار گرفتن ترمذ، مانعی در برابر قلمرو خود ایجاد کنند. به گفتة بیهقی، محمود غزنوی عقیده داشت «نواحی بلخ، طخارستان، چغانیان، ترمذ، قبادیان و ختلان به مردم آکنده باید کرد که هر جا خالی یافتند، غارت کنند و فرو کوبند.»[26] به دنبال چنین اهدافی، او با حاکم چغانیان، که ترمذ از بخش‌های اداری قلمرو وی بود، روابط نزدیکی برقرار کرد و غزنویان در ساخت و آماده­سازی کشتی‌ها­ برای محاصرة قلمرو قراخانیان از ترمذ و ختل و قوادیان استفاده کردند. مسعود غزنوی می‌گفت ترمذ برای دولت ما مبارک بوده است و  به همین سبب گاهی اوقات دستور می‎داد خراج آن را کاهش دهند. این شهر تفرجگاه و شکارگاه و محل برگزاری جشن‌های دولتی بود. به روایت بیهقی، سلطان مسعود در ایام فراغت «نشاط شراب و صید می‌کرد بر جانب ترمذ بر عادت پدرش امیر محمود.» وی می‌نویسد با بلند شدن صدای بوق و طبل از قلعه، جشن­ آغاز می­گردید. آنگاه از کشتی‌های لنگرانداخته در ساحل، مطربان و زنان شروع به نواختن طبل، پایکوبی و بازی می­کردند. سپس خوان­ها به رسم غزنین روان می­گردید و نخچیر، ماهی، آچارها و نان­های یُخه بر سر سفره­ها می­گذاشتند. پس از آن امیر به صید و شکار می­پرداخت. گاه نیز، به میمنت این شادی­ها و جشن و سرورها، خراج ترمذیان را به آنان می­بخشید.[27] فرای به بقایای قصرها و تالارها و گچبری‌های زیبای سلاطین غزنوی و سلجوقی اشاره کرده که به گفتة وی، یادآور ترکیبی از هنر گچبری عصر ساسانی بوده است.[28] مشهور است که سلطان محمود غزنوی و سلطان محمد خوارزمشاه، سادات شهر ترمذ را که در منابع تاریخی با القاب خداوندزاده، علاء­الملک و ابوالمعالی شناخته می‌شوند، جایگزین مناسبی برای انتقال خلافت از عباسیان به علویان می­دانستند.

توجه به استحکامات قلعه و همچنین رباط‌های ترمذ نشان­دهندة اهمیت موقعیت استراتژیک این شهر در نزد سلاطین غزنوی است. با توجه به اهمیت قلعة ترمذ در دفاع از خراسان، و به­ویژه بلخ، کوتوال­های قلعه همیشه از میان افراد توانا و شجاع انتخاب می‌شدند. ابوالحسن عنبری، معروف به امیرک بیهقی، به­عنوان حاکم قلعة ترمذ در زمان غزنویان، به مدت 15 سال از این قلعه در برابر سلجوقیان دفاع کرد. ترمذ اولین منطقة مرزی بود که سلجوقیان تلاش نمودند با تصرف آن، دست غزنویان را از خراسان کوتاه کنند، تلاشی که بعد از مرگ مودود بن مسعود غزنوی به ثمر نشست و با فتح آن ماوراء­النهر نیز علاوه بر خراسان از قلمرو غزنوی­ها جدا گردید.

در زمان سلجوقیان، ترمذ به دلیل همین موقعیت گذرگاهی اغلب صحنة درگیری بین سلجوقیان و قراخانیان بود. به گفتة ابن ‌اثیر، الپ­ارسلان سلجوقی در سال 465ق/ 1073م با اینکه موفق به تصرف این شهر شد، اما جان خود را در این راه از دست داد و ملک تکین قراخانی، با بهره­گیری از مرگ الپ‌ارسلان، ترمذ را گرفت و گنجینه­هایش را به سمرقند برد.[29] خاقان قراخانی به سلطان ملکشاه، پسر و جانشین سلطان الپ ارسلان، نامه نوشت و گفت: «شهر ترمذ و دژش در شمار شهرهای ماوراء­النهر است و از این رو سزد که در دست والیانی از خاقانیان باشد.»[30] این نامه که از آن بوی جنگ برمی­خاست، ملکشاه سلجوقی را ناچار ساخت در سال 466ق/ 1072م به آن حدود لشکر بکشد. سلطان با نصب منجنیق، دیوار ترمذ را خراب و آن را تصرف کرد. پس از آن، قلعه را به امیر ساوتکین واگذار کرد و به او دستور داد آن را تعمیر کند و استحکامات آن را با سنگ­های سخت بسازد و خندقی عمیق حفر کند. ساوتکین از سلطان اطاعت کرد. اما حتی پس از آن نیز، این شهر مدام بین سلجوقیان و قراخانیان و قراختاییان دست به دست می‌شد و ذخایر آن به غارت می‌رفت.[31] برای مثال، در سال 489ق/ 1096م، سلطان برکیارق سلجوقی به ترمذ رفت و اموال و گنجینه‌هایی را که مدت‌ها در آنجا بود، از قلعه پایین آورد.[32]

ترمذ پس از تجزیة امپراتوری سلجوقی، وجه‌المصالحة دولت­های رو به رشد خوارزمشاهیان، غوریان و قراختاییان گردید. در یک نوبت غوریان به آن لشکر کشیدند و در نوبتی دیگر، سلطان محمد خوارزمشاه ترمذ را تصرف و به قراختاییان واگذار کرد که در جنگ با غوریان او را یاری داده بودند. این عمل او، به گزارش ابن ‌اثیر، مسلمانان را سخت از سلطان خوارزمشاهی منزجر ساخت، اما وی به مردم اظهار داشت که از آن رو ترمذ را به ختاییان واگذاشته که دیگر متعرض خراسان نشوند و او بتواند پایه­های فرمانروایی خویش را در خراسان استوار سازد. سلطان محمد، پس از فراغت از خراسان، مجدداً ترمذ را از قراختاییان پس گرفت.[33]

 

مغولان و فروپاشی موقعیت گذرگاهی و اقتصادی ترمذ

در سال 616ق، هنگامی که خراسان مورد حملة مغولان قرار گرفت، چنگیزخان از نخشب فرستاده‌ای به ترمذ روانه کرد و خواستار تسلیم شهر شد. اما مردم حاضر به تسلیم نشدند و به قلعه‏ پناه بردند که در یک طرف آن رود جیحون قرار داشت. از سوی دیگر، سلطان محمد خوارزمشاه نیز به لشکر سیستان دستور داد از ترمذ دفاع کند. اما لشکر او شکست خورد، زیرا سلطان قبل از ورود لشکر از جیحون عقب­نشینی کرده بود و مغولان که به گفتة جوزجانی ترمذ را به سنگ منجنیق عاجز کرده بودند، سرانجام موفق شدند شهر را تصرف و ساکنان آن را قتل عام کنند. از آن پس ترمذ ویرانه­شده به «ترمذ کهنه» معروف شد.

پس از این ترمذ تا مدت­های طولانی صحنة درگیری و جدال­ خان­ها و امیران مغول بود و خان­زادگان آن که از مشهورترین سادات شهر بودند، نقش مهمی در قیام‌ها داشتند. آنان از فرمانروایان مسلمان ماوراء­النهر در برابر حاکمان مغولی که پیرو یاسای چنگیزی بودند حمایت می­کردند. ایلخانان مغولی توجه خود را به غرب ایران و شهرهای تبریز، مراغه و سلطانیه معطوف کردند و نبردهای مداوم آنها با خاندان جغتای، که ماوراء­النهر در تیول آنها بود، ترمذ را از موقعیت ترانزیت بین ایران و ماوراء‌النهر خارج کرد. بنابراین، هنگامی که تیمور کنترل منطقه را در دست گرفت، حتی یک کشتی برای عبور لشکر وی وجود نداشت. و چون دیگر تجارتی هم در کار نبود، بازماندگان هجوم مغول، تا زمان تیمور، در باغ‌های مجاور زندگی و مایحتاج خود را از طریق باغداری و باغبانی تأمین می‌کردند. زندگی در همین باغستان­هاست که سبب می­شود ابن ‌بطوطه، سیاح دورة ایلخانی، ترمذ را شهری بزرگ توصیف کند. او این شهر را به خاطر بازارهای زیبا، باغ­های فراوان، نهرهایی که در آن جاری است، انگور و به بسیار خوشبو، گوشت و شیر فراوان و خربزة آن می­ستاید.[34]

 

تیمور، مالک الرقاب دروازة آهنین ترمذ

تا قبل از ظهور تیمور نیروهای بیگانة زیادی بر ایران حکومت کرده بودند، اما همة آنها پس از استقرار، به­عنوان دولت‌های حاکم بر ایران و خراسان، ترمذ را در قلمرو خود نگه می‌داشتند تا بر جیحون و فراتر از آن تسلط یابند که این خود نشانة اتصال شمال و جنوب جیحون در قلمرو ایران بود. برای مثال، دوران اوج ترمذ در زمان دولت سامانیان بود که آنها اگرچه پایتختی در آن سوی جیحون داشتند، امیران خراسان نیز بودند و این شهر در هر دو طرف رودخانة جیحون محل تجارت بود. غزنویان نیز ترمذ را گرفتند تا از تعرض قراخانیان به بلخ و شهرهای خراسان جلوگیری کنند و بدین ترتیب به امنیت خراسان توجه نمودند. سلجوقیان هم اگرچه ابتدا به­عنوان بیگانه پا به خاک ایران گذاشتند، تمایزی بین شهرهای ساحل جنوبی جیحون و شهرهای شمالی آن قائل نشدند و ترمذ را در شمار شهرهای خراسان قرار دادند تا اقوام خود را از ورود به جیحون و خراسان دور نگه دارند. سلطان محمد خوارزمشاه نیز ترمذ را موقتاً به قراختاییان واگذار کرد تا دیگر متعرض خراسان نشوند و وی بتواند حکومت خود را در خراسان استوار سازد.

عملکرد تیمور به­رغم اینکه امیر خراسان و ماوراءالنهر بود، با دولت‌های قبل از مغول کاملاً متفاوت بود. وی ترمذ را به سمرقند ضمیمه کرد که این موضوع نشان می‌دهد در ذهن او مرزی بین خراسان و ماوراءالنهر وجود داشته است . تیمور دستور می‌دهد از تیرهای چوبی پلی بسازند که پس از ورود خود و لشکرش به خراسان، آن را خراب کردند و هنگامی که می­خواست به سمرقند بازگردد، پل را دوباره ساخت و پس از عبور ویران کرد و بر عبور و مرور دو طرف رودخانه به امر او از نزدیک نظارت می‌شد. کلاویخو، سیاح معاصر تیمور، می‌گوید نمی‌توان از استان سمرقند بدون مجوز ویژه (پروانه خاص) به جنوب رفت. در پروانه باید مشخص شود که شخص مورد نظر از کجا آمده است و به کجا می‌رود. در همة کشتی‌ها تیمور برای مراقبت از ورود و خروج مردم، نگهبانانی را مأمور کرده بود. این مجوز ویژه ظاهراً برای عبور از ماوراءالنهر به خراسان ضروری بود، اما از خراسان به سمرقند ضروری نبود. به گفتة کلاویخو، تیمور این ترتیب را داده بود تا کسی نتواند از سمرقند بگریزد. کلاویخو در این خصوص می­نویسد: «در سوی دیگر آب، هر کسی که می‌خواهد از آب عبور کند و به سمرقند برود، هیچ مانعی وجود ندارد و او پروانه نمی‌خواهد.» تیمور چندین دروازه در مناطق مهم تجاری و شلوغ ترمذ ایجاد یا احیا کرد؛ باب الحدید یا دروازة آهنین یا در آهنین در سه منزلی ترمذ قرار داشت که همة بازرگانانی که از طریق آن از هند به سمرقند یا بالعکس می‌آمدند مبالغ زیادی باج می‌دادند و تیمور صاحب دروازه بود.[35]

تیمور ترمذ کهنه را لشکرگاه خویش کرد و خان­زادگان ترمذ، از جمله خاندان علاء‌الملک ترمذی و خان‌زاده ابوالمعالی، را از نزدیکان خود ساخت. میرخواند در این باره می‌نویسد: «خانة علاء‌الملک ترمذی محل نزول همایون گشته، خان­زاده لوازم ملوک و پیشکش به تقویم رسانید.»[36] کلاویخو از ترمذ جدید به­عنوان شهری بسیار بزرگ و پرجمعیت، با خیابان­ها و میدان­های بسیار و فاقد دیوار و استحکامات یاد می­کند که پیرامونش را بیشه­های زیاد و آب فراوان گرفته است.[37] وی می­نویسد: «از خیابان­ها و میدان­های زیادی گذشتیم و همة آنها پر از انبوه جمعیت بود و همه قسم کالاهای مختلف برای فروش عرضه شده بود.»[38]

 تیمور که بر دو طرف جیحون حکومت می‌کرد، با ضمیمه کردن ترمذ به سمرقند و تسلط بر معابر و گذرگاه‌های این شهر و عدم رسیدگی به شهرهای ویران خراسان، از جمله بلخ و مرو، و اقداماتی مانند خراب کردن پل جیحون، عملاً مناطق خراسان و جنوب جیحون را از مزایای ترمذ محروم کرد و هیچ همبستگی­ای بین جیحون و خراسان باقی نگذاشت. با وجود این، او و جانشینانش از میراث معماری (سنت‌های هندو، بودایی و ایرانی و اسلامی) شهرهایی که در مسیر جادة ابریشم قرار داشتند استفاده کردند.[39]

 

ترمذ ساخلوی نظامی روس­ها

ترمذ در جریان مبارزة خان‌های ازبک برای کنترل منطقة ماوراءالنهر به­شدت آسیب دید. منابع این دوره مملو از توصیف جنگ‌های خانوادگی است که ساکنان شهرها را نیز به این درگیری‌ها کشانده بود. به گفتة تذکرة مقیم خانی، طایفة قنقرات یکی از قبایل تأثیرگذار مستقر در ترمذ بود که فعالانه در جنگ‌ها و اختلافات خانات ازبک شرکت داشت. این اختلافات باعث شد خانه‌های ترمذی به­ محل اسکان روس‌ها در آغاز سدة 18 میلادی، برای کنترل قبایل سرگردان آسیای مرکزی تبدیل شوند.[40] سفیر روسیه در دربار قاجار، در اثر خود به نام شرح آسیای مرکزی، از قبایل قراقرقیز، قرقیز، قراقلپاق­، کوراما، تراکمه و ازبک­ به همراه ایرانیان یا تاجیک­ها نام می‌برد که در ترمذ و اطراف آن پراکنده بودند. اکثریت این طوایف که در آن زمان تابع روسیه (رعیت روس) محسوب می­شدند، دامدار و عشایر بودند و کار آنها مبارزه و غارت گله­ها و فروش اسرای ایرانی در بازارهای خیوه و بخارا بود.[41]

روسیه تزاری در سال­های 1247 و 1252ش/ 1868 و 1873م برای حمله به مستعمرة انگلیس (هند) ماوراء­النهر را اشغال کرد و در سال 1265ش/ 1886م نام آن را به «ترکستان روس» تغییر داد. در این زمان، شهرکی به نام پاتاگیسار در دهانة رود سرخان و یک دژ نظامی روسی ساخته شد و ترمذ به پایگاه نظامی روس­ها و گذرگاه و محل استقرار این نیروها تبدیل گردید. جلسات مهم فرماندهان شوروی در اینجا برگزار می‌شد و شوروی­ها از همین گذرگاه در سال‌های 1979-1989 بلخ را مورد تهاجم قرار می‎دادند.[42] اشغال ماوراء‌النهر توسط روس‌ها و وقایعی مانند کشف امریکا و راه دریایی هند توسط اروپایی‌ها، افتتاح مسیر سیبری به چین در نیمة اول قرن هجدهم، ساخت راه­آهن از ماوراء خزر به سمرقند، تاشکند، آذربایجان و درة فرغانه که از ترمذ نیز عبور می‌کرد، مسیر تجارت و بازرگانی را از ترکستان به روسیه و چین تغییر داد. ترمذ دیگر گذرگاه تجاری محور جنوب ایران به خراسان و ترکستان نبود و اقتصاد مبتنی بر تجارت این قسمت از ایران کاهش یافت. ضمن آنکه تزمذ نیز با از دست دادن چنین موقعیتی، به اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و عمدتاً کشت پنبه متکی گردید[43] و به­عنوان شهری کوچک و کم­جمعیت از شهرهای سرخان­دریا (چغانیان سابق)، در حوزة جغرافیایی جنوب ازبکستان، به حیات خود ادامه داد. امروزه کارخانه­های پنبه و دوزندگی، بسته‌بندی گوشت، تولید نان ماشینی و تولید قطعات بتنی پیش­ساخته در این شهر فعال است.[44]

 

نتیجه­گیری

بخش مهمی از شهرت و رونق ناحیة سغد، با محوریت بخارا و سمرقند، ناشی از پیوستگی تاریخ این ناحیه با ایران­زمین بوده است. یکی از گذرگاه­هایی که در این پیوستگی نقش مهمی داشت، شهر ترمذ بود که امروزه در جنوبی­ترین نقطة ازبکستان واقع است. سرنوشت تاریخی ترمذ ارتباط مستقیمی با موقعیت جغرافیایی آن دارد. چنانکه در مواقع ثبات و رونق نقش مرزبان شهرهای جنوب جیحون را ایفا می­کرد و در زمانه­های آشوب پاشنة آشیل این مناطق بود. این سرنوشت همراه با فراز و فرودهایی در کل دوران تاریخی ترمذ تکرار شده است. از یک طرف حاکمان مختلف در جنوب جیحون به­منظور کسب امنیت پایدار در قلمرو ایران می­کوشیدند با تثبیت قدرت و استقرار قوای خود در قلعة معروف ترمذ، این شهر را در قلمرو خود نگه دارند. از طرف دیگر مهاجمان و حاکمان نواحی شمال جیحون، از جمله سلجوقیان، فتح ترمذ را امری ضروری در تداوم فتوحات خود در جنوب جیحون می­دانستند. این موقعیت جغرافیایی ترمذ نه­تنها از نظر سیاسی بلکه از لحاظ اقتصادی نیز امتیازاتی را برای فاتحان آن به ارمغان می­آورد، به طوری که این شهر که خود در مسیر جادة ابریشم نیز قرار داشت، دارای نقش محوری اقتصادی در تجارت بین هند، ایران و ماوراءالنهر بود، امری که سبب شده است ترمذ را دروازة هند کوچک (بلخ) نیز بدانند. علاوه بر این، رونق تاریخی شهرهایی چون مرو ارتباط مستقیمی با شرایط ثبات در شهر ترمذ داشت.

 

 

[1]. مریم ‌خسروآبادی، کیوان کریمی ‌الوار، جغرافیای تاریخی خراسان بزرگ (اصفهان: کنکاش، 1397).

[2]. یونانیان باستان جیحون را اکسوس (Oxus) می­خواندند.

[3] .Gregoire Frumkin, Archaeology in Soviet Central Asia (Leiden: Brill, 1970), p. 110. 

[4]. صفی‌الدین واعظ بلخی، حواشی فضایل بلخ، تصحیح عبدالحی حبیبی (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1364)، ص 16؛ ابن ‌عربشاه، عجائب المقدور فى ‌نوائب تیمور (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356)، ص 279-280.

[5]. شمس‌الدین ابوعبدالله مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمة علی­نقی منزوی، ج 2 (تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361)، ص 421-422؛  ابواسحق ابراهیم استخری، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1340)، ص 234.

[6]. علی بن محمد انوری، دیوان انوری، تصحیح سعید نفیسی (تهران: مؤسسة مطبوعاتی پیروز، 1337)، ص 565.

[7]. قاضى احمد بن شرف­الدین حسین حسینى قمى، خلاصه التواریخ‏، تصحیح احسان اشراقی، ج 1 (تهران: دانشگاه تهران‏، 1383)، ص 120؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، تصحیح محمد عباسی، ج 1 (تهران: شرکت سهامی رنگین، 1336)، ص 423-428.

[8]. رقیه بهزادی، قوم­های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1373)، ص 21.

[9]. ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، به اهتمام سعید حمیدیان، ج 1 (تهران: قطره، 1374)، ص 384 و 407، ج 2، ص 317؛ واعظ بلخی، ص 16؛ جعفر بن محمد جعفرى‏، تاریخ یزد، تصحیح ایرج افشار (تهران: علمى و فرهنگى‏، 1384)، ص 27؛ گرگوار فرامکین، باستان­شناسی در آسیای مرکزی، ترجمة صادق ملک­شهمیرزادی (تهران: بی‌جا، 1372)، ص 81-179.

[10]. احمد بن داوود دینوری، اخبار الطوال، ترجمة مهدوی دامغانی (تهران: نی، 1364)، ص 62؛ ‏ژوزف مارکوارت، ایرانشهر در جغرافیاى بطلمیوس‏ (تهران: طهورى، 1383)، ص 52؛ محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبری، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج 2‏ (تهران: اساطیر، 1375)، ص 1147.

[11]. الکساندر بلنیتسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ترجمة پرویز ورجاوند (تهران: گفتار، 1364)، ص 41 و 104؛  فرامکین، ص 148-149 و 158 و 176؛ رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمة محمد معین (تهران: علمی و فرهنگی، 1374)، ص 277 و 356.  

[12] .Frumkin, p. 110. 

[13]. S. Frederick Starr, Fergana valley the Heart of Central Asia (London-New York: Routledge, 2015), p. 21.

[14]. مقدسی، ج 2، ص 323 ؛ واعظ بلخی، ص  64؛ مارکوات، ص 109-112؛ بهزادی، ص 79.  

[15].  فرامکین، ص 90؛ بهزادی، ص 358-368.  

[16]. Glenn E. Curtis, Kazakstan, Kyrgyzstan, Tajikistan, Turkmenistan, and Uzbekistan (Washington: D. C. Library of Congress, 1997), pp. 386- 387; Dilip Hiro, Inside Central Asia (New York and London: Overlook Duckworth, 2009), p. 18.

[17]. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح ‌البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تصحیح محمد فرزان (تهران: سروش، 1364)، ص 405 و 578-579؛ عزالدین علی ابن ‌اثیر، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمة حسین روحانی، ج 4 (تهران: اساطیر، 1370)، ص 505-513؛ طبرى، ج 5، ص 306. 

[18] .Curtis, p. 387.

[19]. احمد بن ابی ‌یعقوب یعقوبی، البلدان، ترجمة محمدابراهیم آیتی (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343)، ص 68 و 290؛ استخری، ص 227؛ ابوالقاسم محمد ابن‌ حوقل، صوره الارض، ترجمة جعفر شعار (تهران: امیرکبیر، 1366)، ص 199 و 204-205؛ حدود العالم من المشرق الی ‌المغرب، با مقدمة بارتولد و حواشى و تعلیقات مینورسکى، ترجمة میرحسین شاه (کابل: 1342)، ص 109 و 322؛ مقدسی، ج 2، ص 421 و 423 و 499 و 475-476.  

[20]. ابن ‌حوقل، ص 77-276؛ شمس‌الدین ابی‌عبدالله محمد ابن بطوطه، سفرنامة ابن بطوطه. ترجمة محمدعلی موحد (تهران: ترجمه و نشر کتاب، 1377)، ص 458.

[21]. مقدسی،  ج 2، ص 475-476.

[22]. گی لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمین­های خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان (تهران: علمی و فرهنگی، 1373)، ص 469.

[23]. احمد رنجبر، خراسان بزرگ (تهران: امیرکبیر، 1363)، ص 97-98.  

[24]. مقدسی، ج 2، ص 476-478.

[25]. ابن ‌خردادبه، مسالک و ممالک، ترجمة سعید خاکرند (تهران: میراث ملل، 1371)، ص 61؛ ابن‌ حوقل، ص 205؛ واعظ بلخی، ص 145؛ یعقوبی، ص 64-65؛ تاریخ آل سلجوق در آناتولی، تصحیح نادره جلالی (تهران: میراث مکتوب، 1377)، ص 50؛ گنزالس کلاویخو، سفرنامة کلاویخو، ترجمة مسعود رجب­نیا (تهران: بنیاد ترجمه و نشر کتاب، 1344)، ص 206-207.  

[26]. خواجه ابوالفضل محمد بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح علی­اکبر فیاض، به اهتمام محمدجعفر یاحقی، ج 5 (مشهد: دانشگاه فردوسی، 1383)، ص 113.

[27]. همان، ج 6، ص 247-248.

[28]. ر. ن . فرای، تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان، ترجمة حسن انوشه، پژوهش دانشگاه کمبریج، ج 4 (تهران: امیرکبیر، 1380)، ص 298-301.

[29]. ابن ‌اثیر، ج 23، ص 53.

[30]. ابوالحسن علی صدرالدین حسینى، زبده التواریخ، اخبار الامراء و الملوک السلجوقیه، ترجمة رمضان­على روح‌الهى‏، تصحیح محمد نورالدین ‏(تهران: ایل شاهسون بغدادی، 1380)، ص 91. 

[31]. ابن ‌اثیر، ج 23، ص 69.

[32]. خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی، جامع ‌التواریخ (تاریخ آل سلجوق)، به تصحیح محمد روشن (تهران: میراث مکتوب، 1386)، ص 43. 

[33]. ابن ‌اثیر، ج 27، ص 36؛ ج 31، ص 59 و 118.

[34]. عبدالله بن فضل‌الله وصاف ­الحضره، تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار یا تاریخ وصاف، تحریر عبدالمحمد آیتى ‏(تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى‏، 1383)، ص 301؛ عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی (تهران: اساطیر، 1384)، ص 102؛ منهاج‌الدین جوزجانى، طبقات ناصرى‏، تصحیح عبدالحى حبیبى، ج 2‏ (تهران: دنیاى کتاب، 1363)، ص 110-112؛ ابن‌ عربشاه، عجائب المقدور فى‌ نوائب تیمور (بیروت: چاپ احمد فایز حمصى، 1986)، ص 280؛ محمد بن مسعود سوزنی سمرقندی، دیوان حکیم سوزنی، تصحیح ناصرالدین شاه حسینی، ج 1 (تهران: امیرکبیر، 1338)، ص 332؛ ابن بطوطه، ص 386 و 454؛  مارسل بریون، منم تیمور جهانگشا، ترجمة ذبیح‌الله منصورى‏ (تهران: مؤسسة مطبوعاتى مستوفى، بی‌تا)، ص 33.

[35]. کلاویخو، ص 207-211.  

[36]. محمد بن خاوند شاه میرخواند، تاریخ روضه ‌الصفا فی سیره الانبیاء و الملوک و الخلفا، تصحیح جمشید کیانفر، ج 4 (تهران: اساطیر، 1385)، ص 521. 

[37]. بنگرید به: کلاویخو، ص 207-211.  

[38]. کلاویخو، ص 208.  

[39]. E. G. Paskaleva, “Hierophanic influences on Timurid Architecture along the Silk Road”, in Proceedings of 2nd International Conference iaSU2012 (Osaka: Mukogawa Women's University Press, 2012), p. 41.

[40]. بنگرید به: محمدیار بن عرب قطغان، مسخر البلاد (تاریخ شیبانیان)، تصحیح نادره جلالی (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1385)؛ کاپیتان اتاماژور کنستنکو، یاد یار (مجموعه مقالات دربارة آسیای مرکزی)، به کوشش مسعود مهرابی (تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372)، ص 201؛ محمدیوسف منشی، تذکرة مقیم خانی، تصحیح فرشته ضرافان (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1380)، ص 202.

[41]. کنستنکو، ص 202-206.  

[42]. Hiro, p. 129.

[43]. ولادیمیروویچ‏ بارتولد، تاریخ ترک­های آسیای میانه، ترجمة غفار حسینی (تهران: توس، 1376)، ص 10 و 26؛ اکبر تقوی، جمهوری­های آسیای میانه (تهران: سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی، 1373)، ص 255.

[44]. تقوی، ص 62-260.

ابن ‌اثیر جزرى، عزالدین علی. تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمة حسین روحانی، تهران: اساطیر، 1370.
ابن بطوطه، شمس‌الدین ابی عبدالله محمد. سفرنامة ابن بطوطه، ترجمة محمدعلی موحد، تهران: ترجمه و نشر کتاب، 1377.
ابن ‌حوقل، ابوالقاسم محمد. صوره الارض، ترجمة جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، 1366.
ابن‌ خردادبه. مسالک و ممالک، ترجمة سعید خاکرند، تهران: میراث ملل، 1371.
ابن ‌عربشاه. عجائب المقدور فى ‌نوائب تیمور، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356.
ابن ‌عربشاه. بیروت: چاپ احمد فایز حمصى، 1986.
استخری، ابواسحق ابراهیم. مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1340.
انوری، علی بن محمد. دیوان انوری، تصحیح سعید نفیسی، تهران: مؤسسة مطبوعاتی پیروز، 1337.
بارتولد، واسیلى ولادیمیروویچ‏. تاریخ ترک­های آسیای میانه، ترجمة غفار حسینی، تهران: توس، 1376.
بریون، مارسل. منم تیمور جهانگشا، ترجمة ذبیح‌الله منصورى‏، تهران: مؤسسة مطبوعاتى مستوفى‏، بی­تا.
بلاذری، احمد بن یحیی. فتوح ‌البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تصحیح محمد فرزان، تهران: سروش، 1364.
بلنیتسکی، الکساندر. خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ترجمة پرویز ورجاوند، تهران: گفتار، 1364.
بهزادی، رقیه. قوم­های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین­المللی، 1373.
بیهقی، خواجه ابوالفضل محمد. تاریخ بیهقی، تصحیح علی­اکبر فیاض، به اهتمام محمدجعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1383.
تقوی، اکبر. جمهوری­های آسیای میانه، تهران: سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی، 1373.
جعفرى‏، جعفر بن محمد. تاریخ یزد، تصحیح ایرج افشار، تهران: علمى و فرهنگى‏، 1384.
جوزجانى، منهاج‌الدین سراج ابوعمر عثمان. طبقات ناصرى‏، تصحیح عبدالحى حبیبى‏، ج 2، تهران: دنیاى کتاب، 1363.
جوینی، علاءالدین عطاملک. تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی، تهران: اساطیر، 1384.
حدود العالم من المشرق الی ‌المغرب. با مقدمة بارتولد و حواشى و تعلیقات مینورسکى، ترجمة میرحسین شاه، کابل: 1342.  
حسینى قمى، قاضى احمد بن شرف­الدین. خلاصه التواریخ‏، تصحیح احسان اشراقی، ج 1، تهران: دانشگاه تهران‏، 1383.
رنجبر، احمد. خراسان بزرگ، تهران: امیرکبیر، 1363.
دینوری، احمد بن داوود. اخبار الطوال، ترجمة مهدوی دامغانی، تهران: نی، 1364.
سوزنی سمرقندی، محمد بن مسعود. دیوان حکیم سوزنی، تصحیح ناصرالدین شاه حسینی، تهران: امیرکبیر، 1338.
صدرالدین حسینى، ابوالحسن علی. زبده التواریخ، اخبار الامراء و الملوک السلجوقیه، ‏ترجمة رمضان­على روح­الهى‏، تصحیح محمد نورالدین،‏ تهران: ایل شاهسون بغدادی، 1380.
تاریخ آل سلجوق در آناتولی. تصحیح نادره جلالی، تهران: میراث مکتوب، 1377.
طبرى، محمد بن جریر. تاریخ طبری، ترجمة ابوالقاسم پاینده‏، ج 2 و 5، تهران: اساطیر، 1375.
فرامکین، گرگوار. باستان­شناسی در آسیای مرکزی، ترجمة صادق ملک­شهمیرزادی، تهران: بی‌جا، 1372.
فرای، ریچارد. ن. تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان، ترجمة حسن انوشه، پژوهش دانشگاه کمبریج، تهران: امیرکبیر، 1380.
فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامه، به اهتمام سعید حمیدیان، تهران: قطره، 1374. 
قطغان، محمدیار بن عرب. مسخرالبلاد (تاریخ شیبانیان)، تصحیح نادره جلالی، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1385.
کلاویخو، گنزالس. سفرنامة کلاویخو، ترجمة مسعود رجب­نیا، تهران: بنیاد ترجمه و نشر کتاب، 1344.
کنستنکو، کاپیتان اتاماژور. یاد یار (مجموعه مقالات دربارة آسیای مرکزی)، به کوشش مسعود مهرابی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372.
گیرشمن، رومن. ایران از آغاز تا اسلام، ترجمة محمد معین، تهران: علمی و فرهنگی، 1374.
لسترنج، گی. جغرافیای تاریخی سرزمین­های خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان، تهران: علمی و فرهنگی، 1373.
مارکوارت، ‏ژوزف. ایرانشهر در جغرافیاى بطلمیوس‏، تهران: طهورى‏، 1383.
مقدسی، شمس‌الدین ابوعبدالله. احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمة علی­نقی منزوی، ج 2، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361.
منشی، محمدیوسف. تذکره مقیم خانی، تصحیح فرشته ضرافان، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1380.
میرخواند، محمد بن خاوند شاه. تاریخ روضه الصفا فی سیره الانبیاء و الملوک و الخلفا، تصحیح جمشید کیانفر، ج 4، تهران: اساطیر، 1385.
واعظ بلخی، صفی‌الدین. حواشی فضایل بلخ، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1364.
وصاف ­الحضره، عبدالله بن فضل‌الله. تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار یا تاریخ وصاف، تحریر عبدالمحمد آیتى‏، تهران:  پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى‏، 1383.
همدانی، خواجه رشیدالدین فضل‌الله. جامع ‌التواریخ، به تصحیح محمد روشن، تهران: میراث مکتوب، 1386.
یزدی، شرف‌الدین علی. ظفرنامه، تصحیح محمد عباسی، ج 1، تهران: شرکت سهامی رنگین، 1336.
یعقوبی، احمد بن ابی ‌یعقوب. البلدان، ترجمة محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343.
 
                                                                                                                              
Curtis, Glenn E. Kazakstan, Kyrgyzstan, Tajikistan, Turkmenistan, and Uzbekistan, Washington: D. C. Library of Congress, 1997.
Frumkin, Gregoire. Archaeology in Soviet Central Asia, Leiden: Brill, 1970.
Hiro, Dilip. Inside Central Asia, New York And London: Overlook Duckworth, 2009.
Paskaleva E. G. “Hierophanic influences on Timurid Architecture along the Silk Road”, in Proceedings of 2nd International Conference iaSU2012, Osaka: Mukogawa Women's University Press, 2012, pp. 36-41.
Starr, S. Frederick. Ferghana valley the Heart of Central Asia, Edited by S. Frederick Starr, London-NewYork: Routledge, 2015.