Pishkar in the administrative structure of Qajar Azerbaijan

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor, Department of History, University of Tabriz, Tabriz, Iran.

2 M.A in History of Islamic Iran, University of Tabriz, Tabriz, Iran.

Abstract

The pishkari or pishkar post found its roots in the early Iranian bureaucracy. It was revived in the Qajar era and acquired, at least in certain periods, an important and efficient position in the Iranian administrative structure. We know that the Qajar organized a vast bureaucracy as well as reviving inveterate administrative posts and jobs. And as necessary, they also created new jobs. Due to the structure of the central bureaucracy system in Tehran, it was formed large and small administrative offices in different states and provinces.After Tehran, the most important and most extensive administrative and bureaucratic organizations among the states and provinces of the Qajar era, emerged in Darolsaltaneh of Tabriz. The pishkari was one of the premier positions of the Qajar bureaucracy in Tabriz that sometimes confronted the Crown Prince’s authority and other posts. The officiates of this post have been regarded as Qajar’s political and military authority figures. This article, in addition to the genealogical and historical tracing studies of the pishkari post at the bureaucratic system of Azerbaijan during the Qajar period; with the help of reliable sources, based on the descriptive-explanatory theory, has a look at the state and alterations of this important post and the administrative duties of it.

Keywords

Main Subjects


مقدمه

مناصب دیوانی بنا به ضرورت در دوره­هایی از تاریخ شکل می­گیرند، سپس در ادوار بعدی رشد و توسعه می­یابند و در وظایف آنها تغییراتی صورت می­گیرد. منصب پیشکاری را می­توان در نظام اداری و دیوانی ایران از جملة این مناصب به شمار آورد که در دوره­های مختلف همراه و همپای مناصب قدرتمندی چون خلافت و پادشاهی و یا مقام­های درجة اول اداری و دیوانی بوده است. با در نظر داشتن منابع تاریخی ادوار مختلف، گویا وزارت بیشترین قرابت معنایی را با منصب پیشکار داشته است که خلیفه یا سلطان به برخی از افراد واگذار می­کردند. اگرچه به نظر می­رسد دایرة شمول و کاربرد این واژه محدودتر از وزیر بوده است. با آغاز عصر قاجار، تغییرات این منصب دایرة لغات و دیوانسالاری این دوره را تحت تأثیر قرار داد؛ کارکرد این واژه عمومیت یافت و به یکی از مناصب اصلی در نظام دیوانی بدل شد. در بین ایالت­ها، تبریز تنها ایالتی بود که منصب پیشکار در آن رونق یافت. به تعبیری هنگامی که از پیشکار سخن می­رود، عمدتاً پیشکار تبریز یا آذربایجان به ذهن متبادر می­شود.

تداوم و احیای این منصب در میان مناصب دیوانی دولت قاجار و کارکرد آن موضوع این تحقیق است. مقاله­های غلامرضا جمشیدنژاد و مهدی فراهانی منفرد در این باره محدود و شتابان و البته توأم با برخی اشتباهات تاریخی هستند.[1]

ردیابی تاریخی منصب پیشکار در ساختار اداری ایران

پیشکار لغتی است فارسی، به معنی «خدمتگزار»، «ریاست دارایی»، «پیشخدمت»، «خدمتکار»، «نوکر»، «شاگرد»، «نایب اول» و «وزیر».[2] مورخان ایرانی در طول سده­ها به فراخور موضوع یکی از این معانی را به کار برده­اند. با توجه به متون تاریخی، گاه معانی یادشده آن­چنان با هم قرابت دارند که استنباط و دریافت معنی مورد نظر مشکل است. «مباشر افراد بزرگ و محتشم»، «بزرگ­ترین چاکر و نوکر هر مرد بزرگ و صاحب دستگاه»، «وزیر عاقل»، «نایب»، «معاون» و «حاکم» از جمله معانی­ای هستند که در فرهنگ­نامه­ها دیده می­شوند.

نخستین بار در نوشته­ها و آثار نویسندگان و مورخان قرون نخستین اسلامی با منصب پیشکار مواجه می­شویم که آن را به معنی خدمتگزار و مباشر به کار برده­اند. دینوری در گزارشی از دورة ساسانی فردی به نام «مردان­به» را پیشکار بندویه می­داند.[3] معلوم می­شود در دورة ساسانی این منصب وجود داشته است. مقدسی، جغرافی­دان قرن چهارم، در توصیف روستای «بیکند» از پیشکار سلطان نام می­برد[4] که احتمالاً نزد امیر بخارا جایگاه مهمی داشته است. با این حال، موقعیت و جایگاه این منصب در ساختار اداری سامانیان مشخص نیست. در مجمل التواریخ و القصص از پیشکارانی در ساختار اداری آل بویه نام برده می­شود که خلعت وزارت به تن کرده و در وزارت شریک بوده­اند.[5] در تواریخ محلی[6] هم نشانه­هایی از منصب پیشکار به چشم می­خورد.

گاهی متون و منابع تاریخی پیشکار را در معنای وزارت به کار برده­اند. ثعالبی در اندرزی منتسب به فریدون، پادشاه اسطوره­ای، «دربان و خزینه­دار و پیشکار و میرآخور و محافظ» را مأموران پنج­گانة شاه معرفی کرده است.[7] در دورة غزنویان نیز بیهقی جدا از نقش و معنای مباشر و وزیر برای پیشکار، این منصب را سکویی برای دستیابی به وزارت دانسته است.[8] در ساختار اداری و دیوانی عصر سلجوقی، در شرح احوال و ذکر نام و موقعیت رجال عصر، مقصود از پیشکار وزیر سلطان و گاه وزیر خلیفه است. منصب سالار ابوالقاسم بوزجانی وزیر نزد برخی مورخان عصر سلجوقی پیشکار ضبط شده است.[9] در دورة ایلخانان، جوینی در تاریخ جهانگشا عبارت «نایب و پیشکار» را آورده است[10] که نشان از تنزل جایگاه منصب پیشکاری دارد. حافظ ابرو، مورخ دورة تیموری، نیز پیشکار را در معنی وزیر به کار برده است.[11] دو تاریخ­نویس خطة شمال ایران با آوردن نامه­ای خطاب به محمدبزرگ امید، رهبر اسماعیلیان، پیشکار را در دو معنای مباشر و وزیر به کار برده­اند: «... کاردهای شما را چه کار افتاد، من بی حاجب و پرده­دار و بی نوّاب و پیشکار به همه موضع نشسته­ام...»[12]

افزون بر معنای مباشر و وزیر، للگی و اتابکی نیز از وظایف پیشکار دانسته شده است.[13] شاردن ضمن آنکه گاه صدراعظم و لـله را همان پیشکار معرفی می­کند، وظایفی مانند سرپرستی شاهزادگان و نگهداری از آنها، رسیدگی به امور حرمسرا و کاخ شاه، ادارة خزائن و اموال و کارخانه­ها و برآوردن تمام درخواست­های خانوادة سلطنت را به او نسبت می­دهد. نفوذ او چنان دایرة وسیعی را دربرمی­گرفت که در جلسات رسمی در سمت راست پس از صدراعظم و قوللر آقاسی می­نشست.[14] گفته­های شاردن منبعی است ارزنده برای آگاهی­ از کارکرد این منصب در ساختار اداری و دیوانی گستردة عصر صفوی. به دلیل کوچک­تر شدن ساختار دیوانی و اداری ایران در سلسله­های افشار و زندیه، منصب پیشکاری در این دوره­ها دیده نمی­شود. منصب پیشکار در نظام دیوانی دولت اتابکان موصل، امویان اندلس و گورکانیان هند نیز وجود داشته[15] که بیانگر دایرة نفوذ این منصب به خارج از جغرافیای اداری و سیاسی ایران است.

پیشکار در صدر قاجار: دو نام چند نگاه

با تأسیس دولت قاجار و تکوین نظام اداری و دیوانی گسترده، برخی مناصب و مشاغل اداری و دیوانی احیا شدند. گستردگی ساختار دیوانی و اداری قاجارها به شیوة کشورداری و حکمرانی آنها برمی­گشت. به این معنا که با انتصاب شاهزادگان قاجاری به حکومت ایالات و ولایات مختلف، علاوه بر دارالخلافة تهران، ایالت­ها و ولایت­های دیگر نیز سازمان اداری و دیوانی خود را داشتند. مهم­ترین سازمان اداری و دیوانی، بعد از دارالخلافة تهران، در دارالسلطنة تبریز تأسیس شد. موقعیت مهم سیاسی آذربایجان، به­خصوص بعد از جنگ­های ایران و روس، عباس­میرزای ولیعهد را برای همیشه در تبریز مستقر کرد و تبریز تا پایان دورة قاجار به شهر ولیعهدنشین تبدیل شد. سازمان اداری و دیوانی آذربایجان نیز در همین زمان شکل گرفت و به­تدریج مناصب مختلفی در آن احیا یا ایجاد شد.

با انتصاب میرزا شفیع به صدرات عظمی، میرزا عیسی فراهانی به وزارت عباس­میرزا انتخاب شد و همراه او به تبریز پا گذارد.[16] میرزا عیسی فراهانی در سال 1224ق طی فرمانی از سوی شاه به نیابت صدراعظم منصوب گردید و ملقب به قائم­مقام صدراعظم شد.[17] اعطای این عنوان منحصر به ایالت آذربایجان بود. این بدان معنی بود که ولیعهد جانشین شاه است و وزیر ولیعهد نیز نماینده یا جانشین صدراعظم محسوب می­شود.[18] فتحعلی شاه وزارت آذربایجان را نیز به میرزا حسن، فرزند قائم مقام، واگذار کرد.[19] بنابراین، در ساختار اداری آذربایجان در این دوره با دو منصب درجه اول یعنی قائم­مقام و وزیر مواجه هستیم.

شناخت وظایف و جایگاه منصب پیشکاری و وزارت در ساختار اداری آذربایجان دورة عباس­میرزا چندان آسان نیست. به گفتة اعتمادالسلطنه، میرزا عیسی وزیر عباس­میرزا و پیشکار تبریز بود که با انتصاب به قائم­مقامی صدارت عظمی، فرزندش میرزا حسن به وزارت و پیشکاری ولیعهد رسید.[20] در مقابل، نادرمیرزا میرزا عیسی را «وزیر ملک و پیشکار حضرت ولیعهدی» نامیده است.[21] کوتز بوئه آلمانی که همراه هیئت روسی به ایران آمده بود، میرزا عیسی قائم­مقام را وزیر و پیشکار کل تبریز و هم­تراز صدراعظم دانسته است.[22] پس از درگذشت میرزا حسن، میرزا عیسی بار دیگر عهده­دار وزارت عباس­میرزا می­گردد.[23] گرچه اعتمادالسلطنه تصریح می­کند که منصب وزارت بعد از درگذشت میرزا حسن به فرزند دیگر او میرزا ابوالقاسم رسیده است.[24] جونز انگلیسی که در این زمان در آذربایجان به سر می­برده است، با اشاره به گفت­وگوی خود با میرزا حسن، از کناره­گیری قائم­مقام از وزارت عباس­میرزا و سپردن وزارت آذربایجان به میرزا حسن خبر می­دهد و از قصد شاه برای سروسامان دادن به ادارة کشور به دست میرزا عیسی سخن می­گوید.[25] منابع صدر قاجار از وظایف دقیق این منصب نیز اطلاعاتی به دست نمی­دهند. به گفتة برخی منابع، آذربایجان دو پیشکار داشته است: نخست پیشکار کل که او را «قائم­مقام» می­نامیدند و دیگر پیشکار مالیه.[26] به نظر می­رسد این دیدگاه دقیق نباشد. قائم­مقام جز در یک مقطع منصب پیشکاری را بر عهده نداشته است و همچنین در ساختار اداری آذربایجان صدر قاجار پیشکار مالی دیده نمی­شود. 

بنابراین، به نظر می­رسد تعریف دقیقی از منصب­های پیشکار و وزیر صورت نگرفته و وظایف آنان در ساختار اداری دورة قاجار از هم تفکیک نشده است. گاه یک مورخ فردی را پیشکار می­داند و مورخی دیگر همان شخص را به لفظ وزارت خطاب می­کند. گاهی نیز برای حاکم یک ایالت وزیر و پیشکاری مجزا قائل­اند.[27] با توجه به داده­های تاریخی، به نظر می­رسد در دورة قاجار ارزش و جایگاه وزارت افزون بر پیشکاری بوده است. گرچه گاه صدراعظم­هایی چون حاج ابراهیم خان کلانتر یا حاج میرزا آقاسی به­عنوان پیشکار نیز معرفی شده­اند.[28] چنانکه گذشت، میرزا عیسی و فرزندش میرزا حسن نیز پیشکار خطاب شده­اند. اما با برکناری خاندان قائم­مقام از قدرت و امور دولتی بود که منصب پیشکاری رونق یافت و به منصبی مهم بدل گردید. 

لـله نیز مفهوم دیگری است که در نگاه برخی از محققان بار معنایی نزدیکی با مفاهیم وزارت و پیشکاری داشته است.[29] میرزا عیسی، چنانکه پیش از این گذشت، نماینده و قائم­مقام صدراعظم بود و با هم­فکری ولیعهد امور آذربایجان را اداره می­کرد. اگر بخواهیم کسی را در جایگاه للگی عباس­میرزا تعیین کنیم، او کسی نیست جز وزیر آذربایجان، میرزا حسن پسر قائم­مقام. اما به طور قطع نمی­توان این را پذیرفت، زیرا در منابع از سلیمان­میرزا قاجار اعتضادالدوله یا نظام­الدوله به­عنوان اتابک عباس­میرزا نام برده شده است.[30] به عقیدة امانت، پیشکار همان لـله بوده، اما نه به معنایی که در دوران سلجوقی و صفوی از آن استنباط می­شده است.[31] ناگفته نماند که در یک دورة کوتاه میرزا ابوالقاسم قائم­مقام دوم اتابکی محمدمیرزا ولیعهد را بر عهده گرفت[32] که این تنها نمونة ایفای نقش للگی یکی از اعضای خاندان قائم­مقام است.

امیر نظام زنگنه و ارتقای منصب پیشکاری

با آغاز سلطنت محمد شاه، فریدون­میرزا و وزیرش میرزا اسحق که پس از عزیمت عباس­میرزا به خراسان، به حکومت و وزارت آذربایجان منصوب شده بودند،[33] همچنان در این سمت­ها باقی ماندند. گرچه وزارت برعهدة میرزا اسحق بود، تمام امور به دست محمدخان زنگنه امیر نظام اداره می­شد.[34] گویا عباس­میرزا به سبب وجود میرزا ابوالقاسم مجبور به واگذاری چنین سمتی به او شده بود. محمدخان زنگنه در این مدت گزارش امور اداری و نظامی آذربایجان را به خراسان ارسال می­کرد.[35] با کشته شدن میرزا ابوالقاسم قائم­مقام، محمدخان امیر نظام به پیشکاری برادر شاه، قهرمان­میرزا، منصوب شد و به تبریز بازگشت[36] و عهده­دار امور اداری و نظامی گردید. به همین دلیل از او با عنوان «ذوالریاستین» نیز یاد شده است.[37] به نقش تعیین­­کنندة امیر نظام در آذربایجان اشارة دقیق و کافی شده است.[38] او در جایگاه پیشکاری فوج قهرمانیه را شکل داد.

پس از فوت محمدخان امیر نظام، پیشکاری آذربایجان به نورمحمد خان سردار سپرده شد.[39] به نظر می­رسد با مرگ امیر نظام منصب پیشکاری برای مدتی به فراموشی سپرده شد.

با ورود ناصرالدین­میرزا ولیعهد به آذربایجان، پیشکاری او به میرزا فضل­الله نصیرالملک علی­آبادی واگذار شد.[40] از اقدامات و عملکرد میرزا فضل­الله در مقام پیشکار خبری در دست نیست، اما به نظر می­رسد در این زمان پیشکار تحت­الشعاع میرزا تقی­خان وزیر نظام (امیرکبیر) بوده است.[41] 

افول جایگاه پیشکاری در دورة سلطنت ناصری

پیشکاری آذربایجان در دوران سلطنت ناصرالدین شاه و ولیعهدی مظفرالدین­میرزا در دو دوره قابل بررسی است: دورة پیش از ولیعهدی مظفرالدین­میرزا و دورة طولانی ولیعهدی او در تبریز. پیشکاری آذربایجان، همزمان با جلوس ناصرالدین شاه، به محمدخان فراهانی واگذار شد. فرونشاندن حادثة بقعة صاحب الامر[42] از اتفاقات دوران پیشکاری او بود. با برکناری محمدخان فراهانی، پیشکاری آذربایجان سهم میرزا محمد مستوفی شد.[43] اختلاف میان پیشکار و وزیر نظام، میرزا فضل­الله برادر میرزا آقاخان نوری، در نهایت منجر به عزل هر دو از تبریز گشت.[44] بعضی از اقدامات وزیر نظام[45] را می­توان ذیل نام پیشکار بررسی کرد که با توجه به برخی از صفات و ویژگی­های شخصی پیشکار که به قول نادرمیرزا «... مردی مغرور، و مال و ملک به دست او بود...»[46] نام او را به­عنوان پیشکار مغفول گذارده است.

پیشکار بعدی که دوران پیشکاری او با تلاش­ها و تکاپوهای چندی توأم بود، میرزا صادق قائم­مقام بود[47] که همزمان با صدارت میرزا آقاخان نوری این منصب را از آن خود کرد. او، در پی اصلاح وضع آذربایجان، درآمد و خرج حاکمان ولایات مختلف آذربایجان را کنترل کرد و آنان را از دست­درازی به اموال مردم بازداشت و امنیت راه­ها را برقرار کرد و برج و باروی خوی را مرمت نمود.[48] با انتشار اخباری مبنی بر تلاش میرزا صادق قائم­مقام برای دستیابی به وزارت، میرزا آقاخان نوری در همدستی با فیروزمیرزا نصرت­الدوله موجبات قحطی و افزایش قیمت نان را در تبریز فراهم کرد. به دنبال آن مردم و فوج ناصری علیه قائم­مقام شوریدند و پیشکار را از شهر بیرون راندند.[49] با عزل میرزا صادق قائم­مقام، میرزا فضل­الله نوری، وزیر نظام، برای مدتی به پیشکاری رسید.[50] گزارشی از عملکرد او در پیشکاری آذربایجان سراغ نداریم.

پس از عزل میرزا آقاخان از مقام صدارت و برافتادن اعضای خاندان او از سمت­های دیوانی، پیشکاری آذربایجان به عزیزخان مکری، یکی از برکشیدگان امیرکبیر، واگذار شد[51]. به نوشتة اعتمادالسلطنه، عزیزخان ادارة تمامی امور اداری و نظامی آذربایجان را بر عهده گرفت. به این ترتیب، او نیز مانند محمدخان امیر نظام زنگنه عهده­دار امور نظامی و اداری شد. پیشکاری آذربایجان در این دوره اعتبار و اهمیت فراوانی یافت، چنانکه رجال برجستة سیاسی و دیوانی حاضر بودند برای دستیابی به این منصب رشوه و پیشکشی قابل توجهی پرداخت کنند.

در سال 1277ق، شاه با انتخاب مظفرالدین­میرزا به ولیعهدی، وزارت را به فتحعلی­خان صاحب دیوان و پیشکاری او را به عزیزخان مکری واگذار کرد.[52] به نظر می­رسد منظور از پیشکاری در این مورد خاص همان للگی بوده است. مدتی بعد با رفتن عزیزخان به تهران برای تصدی وزارت جنگ، منصب پیشکاری ابتدا به فیروزمیرزا نصرت­الدوله و سپس برای بار دوم به میرزا محمدصادق قائم­مقام واگذار شد.[53] میرزا محمدصادق به­­زودی کنار رفت. احتمالاً مناقشات مذهبی تبریز و مخالفت پنهان میرزا قهرمان، امین لشکر، و عزیزخان مکری در کناره­گیری او بی­تأثیر نبود.[54]

گویا منصب پیشکاری آذربایجان از حیث موقعیت اداری و سیاسی و نیز مزایای مادی مترتب بر آن آنقدر وسوسه­انگیز بود که رجال سیاسی ایران عصر قاجار بر سر دستیابی آن پنهان و آشکارا با هم رقابت کنند. با کنار رفتن قائم­مقام، طهماسب­میرزا مؤیدالدوله در رقابتی سخت و توأم با پشت­پرده­های سیاسی و مالی توانست پیشکاری را از چنگ عزیزخان مکری درآورد و برای مدتی این منصب را عهده­دار گردد.[55] پیشکاری مؤیدالدوله، چنانکه انتظار می­رفت، با تنش­ها و تصفیه­حساب­های سیاسی همراه گشت. او گزارشی از تخلف مالی میرزا قهرمان امین لشکر به شاه ارسال نمود که خشم و دفاع متحد برجسته و متنفذ امین لشکر، یعنی عزیزخان مکری، را در پی داشت.[56] در این رقابت در نهایت مؤیدالدوله عزل شد و مدتی به ترتیب عزیزخان و امین لشکر منصب پیشکاری را عهده­دار شدند.[57]   

در سال 1288ق پیشکاری آذربایجان، با پرداخت پیشکشی، به میرزا فتحعلی­خان صاحب دیوان داده شد.[58] روزگار پیشکاری او با موانع و مشکلات عدیده­ای همراه بود. در سومین سال پیشکاری او، صدیق­الدوله نوری که چشم طمع به این منصب داشت، خود را «حکمران» و «اتابیگ» ولیعهد نامید و صاحب دیوان را به «وزیر خراج» تنزل داد. او فقط به این کار بسنده نکرد و از راه­های دیگر نیز به کارشکنی در امور صاحب دیوان پرداخت. صاحب دیوان در دیدار با شاه به «دیوانگی» و «آشفته­کاری» صدیق­الدوله در امور آذربایجان اشاره کرد. به سبب این گزارش، ناصرالدین شاه از اقامت صدیق­الدوله در تبریز ممانعت کرد.[59] البته ناگفته نماند که صاحب دیوان نیز خود شخصی محافظه­کار و گاه خودخواه و یکه­تاز بود. او خود را شخصی صاحب نفوذ و مقتدر در تمام امور آذربایجان قلمداد می­کرد. سلوک و رفتار او از علل اصلی بروز مشکل میان ولیعهد و پیشکار بود. صفائی با اشاره به نامه­ای که یکی از رجال حاضر در تبریز در آن مقطع نوشته، از اختلاف میان ولیعهد و پیشکار که دامنة آن رو به گسترش بود، پرده برداشته است.[60] یکی از اقدامات صاحب دیوان که زمینة برکناری و بازگشت او را به دارالخلافه فراهم کرد، ساخت عمارت قیصریه بود.[61] میرزا حسین­خان سپهسالار که آن روزها وزارت خارجه را در کنار وکالت آذربایجان عهده­دار بود، در همدستی با منشی­باشی ولیعهد از او خواست «کار او را بسوزاند.»[62] آنها در اقدامی فراتر نیز نظر ولیعهد را نسبت به صاحب دیوان تغییر دادند. همگی این عوامل دستاویزی شد برای کینه­توزی اوباش تبریز. آنها با حمله به خانة صاحب دیوان او را مجبور به کناره­گیری کردند.[63] در این بازة زمانی، امور آذربایجان بدون عنوان پیشکاری از سوی ولیعهد به میرزا احمد منشی­باشی واگذار شد.[64] به دنبال این رویدادها، منصب پیشکاری چندین سال بدون تصدی ماند. در منابع از کسی در مقام پیشکار آذربایجان سخن روشنی نیست. فقط از میرزا یوسف مستوفی­الممالک به­عنوان عهده­دار «مهام مملکت آذربایجان» یاد شده،[65] اما به نظر می­رسد در این سال­ها عملاً میرزا احمد منشی­باشی وظایف پیشکاری را بر عهده داشته است. [66]  

در سال­های پایانی سدة سیزدهم قمری همچنان در تصدی منصب پیشکاری آشفتگی به چشم می­خورد. از میرزا رضا صدیق­الدوله نوری به­عنوان پیشکار آذربایجان در سال 1297ق نام برده شده است.[67] حال آنکه اعتمادالسلطنه از سمت وزارت دارالخلافه برای او در همین سال یاد کرده است. همین مورخ در اثر دیگر خود نوری را پیشکار آذربایجان خوانده است. اما این موضوع روشن است که نوری مدتی در همین سال مأموریت ادارة امور مالی آذربایجان را یافت.[68] امین­الدوله این منصب را «پیشکار مالیات» نامیده است.[69]

با بالا گرفتن غائلة عبیدالله کرد و گسترش بحران آذربایجان، ناصرالدین شاه به میرزا حسین­خان سپهسالار متوسل شد و او را با سمت پیشکاری به تبریز فرستاد.[70] بعد از پایان این غائله و بازگشت سپهسالار از آذربایجان، پیشکاری آذربایجان به محمدرحیم­خان علاءالدوله قاجار سپرده شد و او عهده­دار امور اداری و نظامی آذربایجان شد. به نظر می­رسد او دومین فرد از خاندان قاجار بود که این منصب را یافت.[71]

بعد از علاءالدوله، مظفرالدین­میرزا ولیعهد وظایف پیشکاری در ادارة امور اداری و نظامی را بر عهده گرفت،[72] تا اینکه در سال 1302 حسنعلی­خان امیر نظام گروسی، از رجال خوشنام عصر، برای مدتی نسبتاً طولانی این منصب را عهده­دار گردید.[73] به تصریح غفاری، با آمدن او «... تمام اهالی آذربایجان یأس کلی که حاصل کرده بودند، مبدل به امیدواری­های بزرگ شد...»[74] امیر نظام گروسی در دورة پیشکاری خود امنیت، آرامش و رفاه نسبی را برای آذربایجان و تبریز به ارمغان آورد.

قرارداد رژی یا توتون و تنباکو و ماجراهای آن در تبریز، در دورة پیشکاری حسنعلی­خان گروسی، تجربة جدیدی بود در مناسبات میان مردم و حاکمیت و دو شیوة برخورد حاکمیت با مردمی که به این قرارداد اعتراض داشتند. حسنعلی­خان، در مقام پیشکار آذربایجان، با تدابیری اوضاع ناشی از شورش و اعتراض را کنترل کرد،[75] اما هنگامی که به کوتاهی در اجرای وظایف متهم شد و برخلاف دستور از برخورد با مردم پرهیز کرد، مجبور به کناره­گیری شد.[76]

امیر نظام گروسی کناره­گیری کرد، اما به ولیعهد توصیه نمود از پذیرش پیشکار منصوب از تهران خودداری کند و خود عهده­دار وظایف پیشکاری گردد. همین­طور هم شد و ناصر­الدین شاه به پذیرش او تن داد.[77] فیروزمیرزا نصرت­الدوله سالار لشکر که «رئیس قشون آذربایجان»[78] و «همه­کارۀ ولیعهد»[79] بود، در آرزوی پیشکاری آذربایجان، آشکارا کوشید آنچه امیر نظام گروسی کرده بود تخریب کند و اوضاع را به وضع آشفتة قبلی بازگرداند.[80] اما به آرزوی خود نرسید و با بحرانی شدن اوضاع آذربایجان عبدالرحیم­خان ساعدالملک به پیشکاری منصوب شد.[81]

پیشکاری او در تبریز با مشکل قحطی و افزایش قیمت نان توأم شد، تا جایی که جمعی از معترضان در اعتراض به وضع موجود روانة خانة او شدند. ساعدالملک، به­جای رسیدگی، دستور به تیراندازی داد که ماحصل آن کشتار چند تن از مردم بود.[82] ضرورت سامان­بخشی و بازگشت نظم و امنیت به آذربایجان، شاه را واداشت که از حاکم خوی، عین­الدوله، کمک بخواهد.[83] برخی، با اشاره به نقش تنی چند از رجال آذربایجان، از تلاش­ها برای عزل پیشکار و عدم دخالت او در امور نوشته­اند.[84] نمی­توان از وضع مقررات نابه­جا ستم­های ساعدالملک[85] پرده­پوشی کرد. با استعفای ساعدالملک، شاه انتخاب پیشکار را به ولیعهد واگذار کرد. انتخاب عین­الدوله به پیشکاری و موافقت شاه[86] ماحصل کشاکش شاه و ولیعهد بود.

 

مشروطه و واپسین سنت پیشکاری در آذربایجان

دوران ولیعهدی محمدعلی­میرزا با پیشکاری رجال تحول­خواهی چون امین­الدوله، امیر نظام گروسی و نظام­السلطنه مافی رقم خورد که در فضای مشروطه با مردم همسو شدند و همین از اسباب اختلاف ولیعهد با آنان بود.  

با ابراز نگرانی شاه از وضعیت شهرهای آذربایجان، امین­الدوله به­عنوان پیشکار منصوب شد. مشکل اصلی کماکان موضوع نان بود. او پیش از ورود به تبریز، با گرفتن مبلغی از صرافان، خرید گندم از اطراف را در اولویت قرار داد. کمبود پول، فقدان مالیات و عدم پرداخت حقوق قشرهای مختلف نظامیان، اهل قلم و علما از دیگر مشکلات گریبان­گیر در سرآغاز ورود امین­الدوله به تبریز بود. او تلاش کرد ناآرامی­های برخی از نواحی مانند ساوجبلاغ را خاموش کند و در زمینة ساماندهی قشون و تشریفات نامرسوم اصلاحاتی به کار بندد.[87] شیوة کار و نگرش امین­الدوله با افکار ولیعهد همخوانی نداشت. از این رو، امین­الدوله او را به مشورت در امور فرانمی­خواند. ولیعهد تحت تأثیر اطرافیان خود عرصه را بر امین­الدوله تنگ کرد و حتی برای بدنام کردن او اوضاع را متشنج ساخت.[88] با گسترش اختلافات، امین­الدوله در نامه­ای خواستار بازگشت به تهران شد.[89]

 امین­الدوله کنار رفت و به تهران بازگشت. شاه برای اصلاح اوضاع حسنعلی­خان امیر نظامِ کارکشته را که انتظار می­رفت ولیعهد از او حرف­شنوی داشته باشد به پیشکاری منصوب کرد و در فرمانی ولیعهد را به تبعیت از امیر نظام فراخواند.[90] اما روحیة استبدادی ولیعهد و تحریک او از سوی اطرافیان، تلاش­های امیر نظام را ناکام گذارد. بحران نان که می­رفت به آشوب بزرگی تبدیل گردد، بهانه­ای شد برای کناره­گیری امیر نظام از منصب پیشکاری، البته در همراهی با خواست مردم.[91] محمدعلی­میرزا اساساً به منصب پیشکار اعتقادی نداشت و مخصوصاً پیشکاران زبده و باتجربه و البته اصلاح­طلب را مانعی برای اقتدار خود می­دید.[92] ولیعهد این نحوة رفتار با پیشکارش را از پدربزرگی به یاد داشت که به پیشکارهای فرزندش توصیه کرده بود دل به حرف ولیعهد و اطرافیانش نسپارند.[93] و از پدری آموخته بود که خود در انتخاب آخرین پیشکارش برخلاف میل و رضایت شاه[94] عمل کرده بود. همگی این موارد در شخصیت مستبد ولیعهد بی­تأثیر نبودند.

پس از برکناری امیر نظام، پیشنهاد صدراعظم برای پیشکاری آذربایجان حسین­قلی­خان نظام­السلطنه بود.[95] در دورة پیشکاری حسین­قلی­خان همان مشکلات سابق ادامه یافت. معضلات آذربایجان و چاره­اندیشی برای رفع آن زمانی افزون می­شد که با خلق و خوی ولیعهد به هم گره می­خورد. محمدعلی­میرزا همان رفتار غیرمتعارف با دو پیشکار پیشین را در مورد حسین­قلی­خان نیز به کار گرفت. ولیعهد که متأثر از اطرافیانش، اقامت پیشکار را قبول نداشت، در دشمنی با پیشکار جدید کسانی را اجیر کرد تا به­جای خوش­آمدگویی نامه­های تهدیدآمیز به او بنویسند. پیش از این ولیعهد در اقدامی بدون کسب اجازه از دولت ظفرالسلطنه، رئیس قشون، را به پیشکاری برگزیده بود.[96] نظام­السلطنه با اشراف به کمبود نان و غله پیش از حرکت به تبریز فراش­باشیِ خود را برای خرید گندم راهی خمسه کرد. به علاوه، سه هزار خروار جنس دیوانی «کرفس»[97]و دو هزار خروار غلّة خالصه از دولت خریداری کرد.[98] اما او نیز قربانی مطامع ولیعهد و اطرافیانش شد. روحیة استبدادی و خوی سرشار از خودکامگی ولیعهد وجود پیشکار را برنمی­تابید. نظام­السلطنه که به نیت ولیعهد واقف بود، با اصرار به پیشکاری خود پایان داد.

در سال 1320ق محمدباقرخان سردار اکرم با تلاش صدراعظم به پیشکاری منصوب شد.[99] چندی بعد با برکناری او بار دیگر نظام­السلطنه مافی به پیشکاری منصوب شد. با سفر شاه به اروپا، ولیعهد به تهران رفت. از این مقطع جدایی دو منصب پیشکار و ولیعهد از همدیگر شدت بیشتری به خود گرفت.[100] چنانکه ولیعهد در دارالخلافة تهران بدون همراهی پیشکار و پیشکار هم تنها در دارالسلطنة تبریز بود. به تعبیری این دوره مطلعی بود برای از بین رفتن وظایف پیشکار در معنای مصطلح و عمومی آن. پیشکارها از همراهان شاهزادگان در سفر و شکار و مانند آن بودند و اگر آنها را همان معلم و آموزگار تصور کنیم، وجود چنین راهبرانی برای آموزش راه و رسم کشورداری به شاهزادگان ضروری بود. پیشکاری دوم نظام­السلطنه گذشته از آنکه بری از این ویژگی­ها بود، مملو از مشکلات جدیدی[101] بود که سدّ راه فعالیت او بودند. او خود از عدم استقلالش در ادارة امور آذربایجان نوشته است.[102] پیشکاری نظام­السلطنه صرفاً به «نان­ـ نظم و اطراف مؤاخذات و ایرادات دولتی»[103] محدود و مجزا شده بود.[104] این تفکیک وظایف و سپردن مناقشة نان هم به او نمایشی بیش نبود.

پیشکار را چنان در تنگنا قرار دادند که قضیة نان هم به ساعدالملک واگذار و نظام­السلطنه برکنار شد. نقش نظام­السلطنه در ادارة ایالت و برطرف کردن معضلات آن برخلاف دور اول بود. به تعبیری اختیارات پیشکار تقسیم و عملاً از آن کاسته شد. با کمرنگ شدن منصب پیشکاری، آخرین ایفاگر این نقش محتشم­السلطنه اسفندیاری بود که با انتخاب محمدحسن­میرزا به ولیعهدیِ آخرین شاه قاجار و ورود او به تبریز، به پیشکاری او منصوب شد.[105] نقش او این بار عملاً با تعریف پیشکار در ساختار اداری تفاوت داشت، چرا که با جایگزین شدن والی در ساختار اداری آذربایجان، نقش پیشکاری به افول گراییده و محو شده بود.

 

 

در دورة قاجار، هم به دلیل مقتضیات خاص ایالت آذربایجان و هم به سبب اقامت ولیعهد در این ایالت، پیشکار از جایگاه مهمی برخوردار بود. این منصب به­واسطة نقش تربیتی و آموزشی­اش و نشان دادن راه و رسم کشورداری به شاهزادگان و آشنا کردن آنها با وظایف ادراری و سیاسی چند مقطع را در دورة مورد بحث از سر گذراند. مقطع اول که برجسته­ترین مقطع منصب پیشکاری آذربایجان بود، با پیشکاری خاندان قائم­مقام آغاز شد که بین ولیعهد و پیشکار تفاهم برقرار بود. پیشکارها که ماحصل نظام دیوانی بودند سهم بزرگی در هدایت و زعامت فکری ولیعهد داشتند. در مقطع بعدی، برخلاف مقطع پیش، پیشکارانی انتخاب شدند که اکثراً، به­استثنای امیر نظام زنگنه، از تبحر و دانش دیوانی بی­بهره و با ساختار آذربایجان ناآشنا بودند. پیشکارِ ولیعهد نقشی در آموزش او نداشت و به­جای او، وزیر نظام این وظیفه را به انجام می­رساند. مقطع دیگر که به نوعی دورة ضعف و افول جایگاه پیشکاری بود، با ورود مظفرالدین­میرزا به تبریز آغاز شد. به دلیل ضعف شخصیت و فقدان ارادة ولیعهد، دربار تبریز که جای افراد متملق شده بود، به محملی برای تأثیرگذاری بر ولیعهد و تقابل و رویارویی با پیشکار انتخاب­شده از تهران تبدیل شد. این ویژگی ضمن آنکه به اختلافات ترک و فارس دامن می­زد، عملاً راه تعامل پیشکار و ولیعهد را در تنگنا قرار می­داد. دشمنی این دو رجل مهم دارالسلطنه در این مقطع چنان اوج یافت که در اتفاقی نادر ولیعهد خود به تعیین پیشکار پرداخت.

با ولیعهدی محمدعلی­میرزا این روند شتاب بیشتری گرفت. چنانکه اندیشه و عملکرد سه پیشکار اصلاح­طلب و تحول­خواه (گروسی، امین­الدوله و نظام­السلطنه مافی) در تضاد با افکار ولیعهد بود. در این مقطع، به سبب کارشکنی ولیعهد، پیشکار با ولیعهد بیگانه شد و از انجام رسالت خود ناتوان گردید. شاهی که می­توانست به دنبال تربیت و آموزه­های پیشکار به فردی باکفایت در عرصة زمامداری بدل شود، به شاهی مستبد تبدیل شد که بر اثر هوس­ها و خودخواهی­های خود به رویارویی و جنگ با مردم و نمایندگان آنها برخاست. این مقطع آخرین دورة پیشکاری آذربایجان در آستانة انقلاب مشروطه بود. ساختار کهن دیوانی با تمام مناصب و مشاغل دیرپای سنتی در معرض تغییر قرار گرفت. منصب پیشکاری هم با تغییر در ساختار اداری و دیوانی حذف شد و پس از آن والی به­جای پیشکار نشست.

 

[1]. غلامرضا جمشیدنژاد اول، «پیشکار»، دایره­المعارف بزرگ اسلامی، ج 1 (تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1385)، ص 146-147؛  مهدی فراهانی منفرد، «پیشکار»، دانشنامة جهان اسلام، ج 5 (تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1379)، ص 955-957.

[2]. برای اطلاع بیشتر بنگرید به مدخل «پیشکار» در: محمدحسین بن خلف تبریزی (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد معین (تهران: کتابفروشی ابن­سینا، 1342)؛ محمد پادشاه (شاد)، فرهنگ آنندراج (تهران: کتابخانة خیام، 1336)؛ علی­اکبر دهخدا، لغت­نامة دهخدا، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی (تهران: دانشگاه تهران، 1325)؛ محمد معین، فرهنگ فارسی معین، به اهتمام عزیزالله علی­زاده و محمود نامنی (تهران: نامن، 1385).

.[3] ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، برگردان محمود مهدوی دامغانی (تهران: نی، 1379)، ص 132.

.[4] ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، برگردان علینقی منزوی (تهران: کومش، 1361)، ص 409.

[5]. مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک­الشعراء بهار (تهران: کلالة خاور، 1318)، ص 396-397.

[6]. ابن بلخی، فارس­نامه، به سعی و اهتمام گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون (تهران: دنیای کتاب، 1363)، ص 171؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضره العلیا: در تاریخ قراختائیان کرمان که در فاصلۀ 715-720 قمری نوشته شده، تصحیح و اهتمام عباس اقبال (تهران: بی­جا، 1328)، ص 92 و 74.

[7]. ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبی، شاهنامة ثعالبی: در شرح احوال سلاطین ایران، برگردان محمود هدایت (تهران: اساطیر، 1385)، ص 19.

[8]. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، مقدمه، توضیحات، تعلیقات و فهارس از منوچهر دانش­پژوه (تهران: هیرمند، 1376)، ج 1، ص 540-541 و 759؛ ج 2، ص 759.

[9]. ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه (با ذیل سلجوقنامه)، ابو حامد محمد ابراهیم (تهران: کلالة خاور، 1332)، ص 17-19؛ محمد بن علی راوندی، راحه الصدور و آیه السرور: در تاریخ آل سلجوق، به سعی و اهتمام محمد اقبال، با مقدمة استاد بدیع­الزمان فروزانفر و استاد مجتبی مینوی (تهران: اساطیر، 1385)، ص 104 و 108 و 141؛ خواجه رشیدالدین فضل­الله همدانی، جامع التواریخ: تاریخ آل سلجوق، تصحیح و تحشیه محمد روشن (تهران: میراث مکتوب، 1386)، ص 15 و 17 و 41. 

[10]. عطاملک بن محمد جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، به تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، ج 1 (تهران: هرمس، 1387)، ص 50.

[11]. شهاب­الدین عبدالله بن لطف­الله حافظ ابرو، زبده التواریخ، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: سیّد کمال حاج سیّدجوادی، ج 3 (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380)، ص 576.

.[12] ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج 2 (تهران: کلالة خاور، 1320)، ص 89؛ مولانا اولیاالله آملی، تاریخ رویان، به تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1348)، ص 128.

[13]. همدانی، ص98.

[14]. ژان شاردن، سفرنامة شاردن، برگردان اقبال یغمایی (تهران: توس، 1374)، ج 2، ص 557؛ ج 3، ص 1267 و 1259 و 1272-1273 و 1304؛ ج 4، ص 1614 و 1609 و 1420 و 1412.

[15]. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: جمشیدنژاد اول، ص 146-147؛ فراهانی منفرد، ص 956.

[16]. عبدالرزاق دنبلی، مآثر سلطانیه، تصحیح غلامحسین زرگری­نژاد (تهران: مؤسسة انتشارات روزنامة ایران، 1383)، ص 165؛ میرزا فضل­الله خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین: نامة خاقان، تصحیح ناصر افشارفر، ج 1 (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1380)، ص 185 و 220.

[17]. خاوری شیرازی، ص310؛ محمدتقی­خان سپهر، ناسخ ­التواریخ: تاریخ قاجاریه، به اهتمام جمشید کیانفر، ج 1 (تهران: اساطیر، 1377)، ص 190.

[18]. ابراهیم تیموری، «گوشه­ای از تاریخ ایران»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، س پانزدهم، ش اول و دوم (مهر و آبان 1379)، ص 147.

.[19] دنبلی، ص 322؛ سرهار فورد جونز، روزنامة سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران، برگردان مانی صالحی علامه (تهران: ثالث، 1386)، ص 160 و 220.

[20]. محمدحسن­خان اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ یا تاریخ صدور: شرح حال یازده نفر از صدراعظم­های پادشاهان قاجار، تصحیح و تحشیه و توضیح و فهرست­ها از محمد مشیری (تهران: روزبهان، 1357)، ص 59-60 و 117.

[21]. نادرمیرزا، تاریخ و جغرافی دارالسلطنة تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد (تبریز: آیدین ـ یانار، 1393)، ص 354.

.[22] موریس دوکوتز بوئه، مسافرت به ایران: دوران فتحعلی شاه قاجار، برگردان محمود هدایت (تهران: جاویدان، 1365)، ص 99.

[23]. دنبلی، ص 321؛ خاوری شیرازی، ص 295.

[24]. اعتمادالسلطنه، ص 117.

[25]. جونز، ص 160-161.

 .[26] جمشیدنژاد اول، ص 147.

[27]. خاوری شیرازی، ص 577؛ رضا قلی­خان هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، تصحیح و تحشیه جمشید کیان‌فر، ج نهم، بخش دوم (14) (تهران: اساطیر، 1385)، ص 7805.

[28]. رضا قلی­خان هدایت، فهرس التّواریخ، به تصحیح و تحشیه عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373)، ص 463.

[29]. تیموری، ص 136-151؛

Abbas Amanat, “AMIR NEZAM”, Encyclopaedia Iranica, vol. I, Fasc 9 )2011), pp. 965-966.

[30]. دنبلی، ص 113؛ علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، اکسیر التواریخ: تاریخ قاجار از آغاز تا 1259ه. ق، به اهتمام جمشید کیان­فر (تهران: ویسمن، 1370)، ص 294.

[31]. Amanat, ibid.

.[32] اعتضادالسلطنه، ص 437.

[33]. سپهر، ج 2، ص 612 و 649 ؛ هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ج دهم (15)، ص 8145.

[34]. خاوری شیرازی، ج 2، ص 789؛ نادرمیرزا، ص 289؛ عباس اقبال آشتیانی، میرزا تقی­خان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار (تهران: دانشگاه تهران، 1392)، ص 17.

[35]. اقبال آشتیانی، همان. همین مقدمه­ای برای دور شدن از نقش نظامی منصب امیر نظامی بود. برای آشنایی با روند دگرگونی منصب امیر نظامی بنگرید به: عباس قدیمی قیداری، محدثه هاشمیلر، «نگاهی به منصب امیر نظام در دورة قاجار»، تاریخ اسلام و ایران، دورة 29، ش 44 (1398)، ص 95-116.  

[36]. اعتضادالسلطنه، ص 441-442 ؛ هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ص 8178 و 8170.

[37]. اعتضادالسلطنه، ص 526.

[38]. لوران دو سرسی، ایران در 1840-1839، برگردان احسان اشراقی (تهران: ستاد انقلاب فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی، 1362)، ص 312 و 97؛ اوژن فلاندن، سفرنامة اوژن فلاندن به ایران در سال­های 1841-1840، برگردان حسین نورصادقی (بی­جا: بی­نا، 1324)، ص 131 و 76؛ اقبال آشتیانی، ص 19.

[39]. اعتضادالسلطنه، ص 529.

[40]. هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ص 8386؛ سپهر، ج 3، ص 907؛ محمدحسن­خان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمداسماعیل رضوانی، ج 3 (تهران: دنیای کتاب، 1363)، ص 1691.

[41]. سپهر، ج 3، ص 962-963؛ اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، ص 205-206؛ مهدی­قلی هدایت (مخبرالسلطنه)، گزارش ایران: قاجاریه و مشروطیت، به اهتمام محمدعلی صوتی (تهران: نقره، 1363)، ص 68.

[42]. سپهر، ج 3، ص 1070-1071؛ اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1700.

[43]. سپهر، ج 3، ص 1040؛ اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1698؛ نادرمیرزا، ص 296.

[44]. نادرمیرزا، همان.

.[45] برای آشنایی با اقدامات وزیر نظام بنگرید به: هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ج 15، ص 8597-8598.

[46]. نادرمیرزا، ص 296.

[47]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1757؛ سپهر، ج 3، ص 1217؛ هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ص 8676.

[48]. سپهر، ج 3، ص 1272.

[49]. نادرمیرزا، ص 297 و  364-365؛ اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، ص240؛ مهدی­قلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات: توشه­ای از تاریخ شش پادشاه و گوشه­ای از دورة زندگی من (تهران: زوّار، 1389)، ص 61.

[50]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1802؛ محمدجعفر خورموجی، تاریخ قاجار: حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم (تهران: کتابفروشی زوار، 1344)، ص 227.

[51]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1811؛ نادرمیرزا، ص 306 و 298.

[52]. اعتمادالسلطنه، ص 1845 و 1834؛ نادرمیرزا، ص 298؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، ج 2 (تهران: زوار، 1371)، ص 332.

[53]. اعتمادالسلطنه، ص 1811 و 1898-1899؛ نادرمیرزا، ص 306 و 299؛ بامداد، ج 2، ص 170؛ ج 3، ص 112.

[54]. نادرمیرزا، ص 307 و 299؛ بامداد، ج 2، ص 332 و 199، ج 3، ص 132-133.  

.[55] اعتمادالسلطنه، ص 1903؛ نادرمیرزا، ص 307 و 299.

[56]. بامداد، ج 3، ص 112 و 132-133؛ نادرمیرزا، ص 301 و 307-308.  

[57]. اعتمادالسلطنه، ص 1913؛ نادرمیرزا، ص 308؛ بامداد، ج 3، ص 133.

.[58] اعتمادالسلطنه، ص 1948 و 1926؛ بامداد، ص 70-72.

[59]. نادرمیرزا، ص 313-314.

.[60] ابراهیم صفائی، اسناد نویافته (بی­جا: بی­نا، 1349)، ص 12 و نیز ص 12-15 و 40 و 44-45.

[61]. همان، ص 43-44.

[62]. نادرمیرزا، ص 315 .

[63]. همان، ص 313-322؛ میرزا علی­خان امین­الدوله، خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان (تهران: کتاب­های ایران، 1344)، ص 75.

.[64] امین­الدوله، ص 246 و 75. امین­الدوله او را با قید پیشکار نوشته است. 

[65]. اعتمادالسلطنه، ص 2009.

[66]. اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، چهل سال تاریخ ایران در دورة پادشاهی ناصر الدین شاه، به کوشش ایرج افشار (تهران: اساطیر، 1363)، ص 53؛ بامداد، ج 1، ص 101؛ حسین محبوبی اردکانی، چهل سال تاریخ ایران در دورۀ پادشاهی ناصرالدین شاه، ج 2، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار (تهران: اساطیر، 1380)، ص 578؛ نادرمیرزا، ص 322 و 314.

[67]. بامداد، ج 2، ص 9؛ محبوبی اردکانی، ص 540.

[68]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 2020 و 2009؛ اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ص 53.

[69]. امین­الدوله، ص 90.

[70]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 2009؛ اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، ص 287 و 277؛ امین­الدوله، ص 76-77.

[71]. امین­الدوله، ص 84.

[72] اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 2043.

[73]. محمدحسن­خان اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، مقدمه و فهارس از ایرج افشار (تهران: امیرکبیر، 1389)، ص 350 و 346 و 344 و 147؛ محمدعلی غفاری، خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری: نایب اول پیشخدمت­باشی (تاریخ غفاری)، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ ایران، 1361)، ص 225 و 209.

[74]. غفاری، ص 233 و نیز ص 257.

[75]. محمدعلی غفاری، خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری: تاریخ غفاری، همراه با اسناد دیوان عدالت عظمی و کتابچة تعدیات حشمت­الدوله، به کوشش عباس زارعی مهرورز، ج 3 (تهران: نشر تاریخ ایران، 1380)، ص 79-83.

[76]. اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 775؛ ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، برگردان مهری قزوینی (تهران: کویر، 1376)، ص 64؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران (تبریز: اختر، 1385)، ص 25. همچنین  برای آگاهی بیشتر بنگرید به: غفاری، تاریخ غفاری، همراه با اسناد دیوان عدالت عظمی و کتابچة تعدیات حشمت­الدوله، ص 131-132 و 135-136.

[77]. غفاری، ص 154.

[78]. اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 775.

.[79] همان، ص 599.

[80] غفاری، ص 154-156 و 172.

[81]. همان، ص 173 و 181-182 و 204 و 207 و 215-216 و 258؛ اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 1026.

[82]. اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 1026-1027 و 1030-1031.

[83]. ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه، دوره دوم (تهران: جاویدان، 1363)، ص 376.

[84]. غفاری، ص 258 و 216 و 208؛ صفائی، همان.

[85]. غفاری، ص 258-264.

[86]. امین­الدوله، ص 263؛ صفائی، ص 379.

[87]. امین­الدوله، ص 224-227.

.[88] حسین قلی­خان نظام­السلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسین قلی­خان نظام­السلطنه مافی، باب اول، به کوشش معصومه مافی، منصوره اتحادیه (نظام مافی)، سیروس سعدوندیان، حمید رام­پیشه (تهران: نشر تاریخ ایران، 1362)، ص 238.

[89]. امین­الدوله، ص 224-227.

[90]. هدایت، خاطرات و خطرات، ص 98.

.[91] کسروی، ص 160-163.

.[92] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 109.

[93]. امین­الدوله، ص 263.

[94]. صفائی، ص 377-379.

[95]. نظام­السلطنه مافی، ص 256-257.

[96]. همان، ص 258.

[97]. درست آن «کرسف» است؛ نام روستایی در نزدیکی قیدار که مقر حکومت جهانشاه­خان امیر افشار بود.

[98]. نظام­السلطنه مافی، ص 259.

[99]. همان، ص 276 و 279 و  285-286؛ تاج­السلطنه، خاطرات، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی)، سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ ایران، 1361)، ص 89-90.

[100]. نظام­السلطنه مافی، باب سوم، ص 694-695.

[101]. همان، ص 696 و 698 و 700-702 و 713.

[102]. همان، ص 701.

[103]. همان، ص 697 .

[104]. تفکیک اختیارات و وظایف پیشکار در نوع خود پدیده­ای جدید بود. نظام­السلطنه با خاطرنشان کردن این تقسیم­بندی، «تجارت و عدلیه و نظام» را همراه با ادارة «املاک ولیعهد و ریاست عملجات» متعلق به ساعدالملک بیان کرده است. ادارة قشون نیز با سه سردار بود که هر یک در کار خود مستقل بودند (همان، ص 711 و 697).

[105]. سلطان حمیدمیرزا قاجار، واپسین وارث تاج و تخت قاجار، به کوشش حبیب لاجوردی، برگردان امیر سعیدالهی (تهران: ثالث، 1387)، ص 24.

آملی، مولانا اولی االله. تاریخ رویان، به تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1348.
امین ­الدوله، میرزا علی­خان. خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، تهران: کتاب­های ایران، 1344.
ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، به تصحیح عباس اقبال، ج 2، تهران: کلالة خاور، 1320.
ابن بلخی، فارس­نامه، به سعی و اهتمام گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون، تهران: دنیای کتاب، 1363.
اقبال آشتیانی، عباس. میرزا تقی­خان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران: دانشگاه تهران، 1392.
اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا. اکسیر التواریخ: تاریخ قاجار از آغاز تا 1259ه. ق، به اهتمام جمشید کیان­فر، تهران: ویسمن، 1370.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن­خان. صدر التواریخ یا تاریخ صدور: شرح حال یازده نفر از صدراعظم­های پادشاهان قاجار، تصحیح و تحشیه و توضیح و فهرست­ها از محمد مشیری، تهران: روزبهان، 1357.
________. المآثر و الآثار: چهل سال تاریخ ایران در دورة پادشاهی ناصرالدین شاه، به کوشش ایرج افشار، تهران: اساطیر، 1363.
________. تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمداسماعیل رضوانی، ج 3، تهران: دنیای کتاب، 1363.
________. روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، مقدمه و فهارس از ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، 1389.
بامداد، مهدی. شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، ج 1-3، تهران: زوار، 1371.
براون، ادوارد. انقلاب مشروطیت ایران، برگردان مهری قزوینی، تهران: کویر، 1376.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین. تاریخ بیهقی، مقدمه، توضیحات، تعلیقات و فهارس از منوچهر دانش­پژوه، 2 ج، تهران: هیرمند، 1376.
تاج­السلطنه. خاطرات، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی)، سیروس سعدوندیان، تهران: نشر تاریخ ایران، 1361.
تیموری، ابراهیم. «گوشه­ای از تاریخ ایران»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، س پانزدهم، ش اول و دوم (مسلسل 158- 157)، 1379، ص 136-151.
ثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد. شاهنامة ثعالبی: در شرح احوال سلاطین ایران، برگردان محمود هدایت، تهران: اساطیر، 1385.
جمشیدنژاد اول، غلامرضا. «پیشکار»، دایره­المعارف بزرگ اسلامی، ج 14، تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1385، ص 146-147.  
جونز، سرهار فورد. روزنامة سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران، برگردان مانی صالحی علامه، تهران: ثالث، 1386.
جوینی، عطاملک بن محمد. تاریخ جهانگشای جوینی، به تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، ج 1، تهران: هرمس، 1387.
حافظ ابرو، شهاب­الدین عبدالله بن لطف ­الله. زبده التواریخ، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: سیّد کمال حاج سیّدجوادی، ج 3، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
خاوری شیرازی، میرزا فضل ­الله. تاریخ ذوالقرنین: نامة خاقان، تصحیح ناصر افشارفر، 2 ج، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1380.
خورموجی، محمدجعفر. تاریخ قاجار: حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران: کتابفروشی زوار، 1344.
دنبلی، عبدالرزاق. مآثر سلطانیه، تصحیح غلامحسین زرگری­نژاد، تهران: مؤسسة انتشارات روزنامة ایران، 1383.
دوکوتز بوئه، موریس. مسافرت به ایران: دوران فتحعلی شاه قاجار، برگردان محمود هدایت، تهران: جاویدان، 1365.
دهخدا، علی­اکبر. لغت­نامة دهخدا، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی، تهران: دانشگاه تهران، بی­تا.
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود. اخبار الطوال، برگردان محمود مهدوی دامغانی، تهران: نی، 1371.
راوندی، محمد بن علی. راحه الصدور و آیه السرور: در تاریخ آل سلجوق، به سعی و اهتمام محمد اقبال، با مقدمة استاد بدیع­الزمان فروزانفر و استاد مجتبی مینوی، تهران: اساطیر، 1385.
سپهر، محمدتقی­خان. ناسخ ­التواریخ: تاریخ قاجاریه، به اهتمام جمشید کیانفر، 3 ج، تهران: اساطیر، 1377.
سرسی، لوران دو. ایران در 1840-1839، برگردان احسان اشراقی، تهران: ستاد انقلاب فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی،1362.
شاردن، ژان. سفرنامة شاردن، برگردان اقبال یغمایی، ج 2-4، تهران: توس، 1374.
صفائی، ابراهیم. اسناد نویافته، بی­جا: بی­نا، 1349.
ــــــــ، رهبران مشروطه، دورة دوم، تهران: جاویدان، 1363.
غفاری، محمدعلی. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری: نایب اول پیشخدمت­باشی (تاریخ غفاری)، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران: نشر تاریخ ایران، 1361.
ــــــــــــ. خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری: تاریخ غفاری، همراه با اسناد دیوان عدالت عظمی و کتابچة تعدیات حشمت­الدوله، به کوشش عباس زارعی مهرورز، ج 3، تهران: نشر تاریخ ایران. 1380.
فراهانی منفرد، مهدی. «پیشکار»، دانشنامة جهان اسلام، ج 5، تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1379، ص 955-957.  
فلاندن، اوژن. سفرنامة اوژن فلاندن به ایران در سال­های 1841-1840، برگردان حسین نورصادقی، بی­جا: بی­نا، 1324.
قاجار، سلطان حمیدمیرزا. واپسین وارث تاج و تخت قاجار، به کوشش حبیب لاجوردی، برگردان امیر سعیدالهی، تهران: ثالث، 1387.
قدیمی قیداری، عباس و محدثه هاشمیلر. «نگاهی به منصب امیر نظام در دورة قاجار»، تاریخ اسلام و ایران، دورة 29، ش 44، 1398، ص 95-116.  
کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ایران، تبریز: اختر، 1385.
مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملک­الشعراء بهار، تهران: کلالة خاور، 1318.
محبوبی اردکانی، حسین. چهل سال تاریخ ایران در دورۀ پادشاهی ناصرالدین شاه، ج 2، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران: اساطیر، 1380.
معین، محمد. فرهنگ فارسی معین، به اهتمام عزیزالله علی­زاده و محمود نامنی. تهران: نامن، 1385
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد. احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، برگردان علینقی منزوی، تهران: کومش، 1361.
منشی کرمانی، ناصرالدین. سمط العلی للحضره العلیا: در تاریخ قراختائیان کرمان که در فاصلۀ 715-720 قمری نوشته شده، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران: بی­جا، 1328.
نادرمیرزا. تاریخ و جغرافی دارالسلطنة تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز: آیدین ـ یانار، 1393.
نظام­السلطنه مافی، حسین­قلی­خان. خاطرات و اسناد حسین­قلی­خان نظام­السلطنه مافی، به کوشش معصومه مافی، منصوره اتحادیه (نظام مافی)، سیروس سعدوندیان، حمید رام­پیشه، باب اول و باب سوم، تهران: نشر تاریخ ایران، 1362.
نیشابوری، ظهیرالدین. سلجوقنامه (با ذیل سلجوقنامه)، ابو حامد محمد ابراهیم، تهران: کلالة خاور، 1332.
هدایت، رضاقلی­خان. تاریخ روضه ­الصفای ناصری، تصحیح و تحشیه جمشید کیان­فر، ج نهم، بخش دوم (14) و ج دهم (15)، تهران: اساطیر، 1385.
ــــــــــــ . فهرس التّواریخ، به تصحیح و تحشیه عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373.
هدایت (مخبرالسلطنه)، مهدی­قلی. خاطرات و خطرات: توشه­ای از تاریخ شش پادشاه و گوشه­ای از دورة زندگی من، تهران: زوّار، 1389.
__________ .  گزارش ایران: قاجاریه و مشروطیت، به اهتمام محمدعلی صوتی، تهران: نقره، 1363.
همدانی، خواجه رشیدالدین فضل­الله. جامع التواریخ: تاریخ آل سلجوق، تصحیح و تحشیه محمد روشن، تهران: میراث مکتوب، 1386.
Amanat, Abbas, “AMIR NEZAM”, Encyclopaedia Iranica, vol. I, Fasc 9, 2011, pp. 965-966.