Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor, Department of History, University of Tabriz, Tabriz, Iran.
2 M.A in History of Islamic Iran, University of Tabriz, Tabriz, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
مناصب دیوانی بنا به ضرورت در دورههایی از تاریخ شکل میگیرند، سپس در ادوار بعدی رشد و توسعه مییابند و در وظایف آنها تغییراتی صورت میگیرد. منصب پیشکاری را میتوان در نظام اداری و دیوانی ایران از جملة این مناصب به شمار آورد که در دورههای مختلف همراه و همپای مناصب قدرتمندی چون خلافت و پادشاهی و یا مقامهای درجة اول اداری و دیوانی بوده است. با در نظر داشتن منابع تاریخی ادوار مختلف، گویا وزارت بیشترین قرابت معنایی را با منصب پیشکار داشته است که خلیفه یا سلطان به برخی از افراد واگذار میکردند. اگرچه به نظر میرسد دایرة شمول و کاربرد این واژه محدودتر از وزیر بوده است. با آغاز عصر قاجار، تغییرات این منصب دایرة لغات و دیوانسالاری این دوره را تحت تأثیر قرار داد؛ کارکرد این واژه عمومیت یافت و به یکی از مناصب اصلی در نظام دیوانی بدل شد. در بین ایالتها، تبریز تنها ایالتی بود که منصب پیشکار در آن رونق یافت. به تعبیری هنگامی که از پیشکار سخن میرود، عمدتاً پیشکار تبریز یا آذربایجان به ذهن متبادر میشود.
تداوم و احیای این منصب در میان مناصب دیوانی دولت قاجار و کارکرد آن موضوع این تحقیق است. مقالههای غلامرضا جمشیدنژاد و مهدی فراهانی منفرد در این باره محدود و شتابان و البته توأم با برخی اشتباهات تاریخی هستند.[1]
ردیابی تاریخی منصب پیشکار در ساختار اداری ایران
پیشکار لغتی است فارسی، به معنی «خدمتگزار»، «ریاست دارایی»، «پیشخدمت»، «خدمتکار»، «نوکر»، «شاگرد»، «نایب اول» و «وزیر».[2] مورخان ایرانی در طول سدهها به فراخور موضوع یکی از این معانی را به کار بردهاند. با توجه به متون تاریخی، گاه معانی یادشده آنچنان با هم قرابت دارند که استنباط و دریافت معنی مورد نظر مشکل است. «مباشر افراد بزرگ و محتشم»، «بزرگترین چاکر و نوکر هر مرد بزرگ و صاحب دستگاه»، «وزیر عاقل»، «نایب»، «معاون» و «حاکم» از جمله معانیای هستند که در فرهنگنامهها دیده میشوند.
نخستین بار در نوشتهها و آثار نویسندگان و مورخان قرون نخستین اسلامی با منصب پیشکار مواجه میشویم که آن را به معنی خدمتگزار و مباشر به کار بردهاند. دینوری در گزارشی از دورة ساسانی فردی به نام «مردانبه» را پیشکار بندویه میداند.[3] معلوم میشود در دورة ساسانی این منصب وجود داشته است. مقدسی، جغرافیدان قرن چهارم، در توصیف روستای «بیکند» از پیشکار سلطان نام میبرد[4] که احتمالاً نزد امیر بخارا جایگاه مهمی داشته است. با این حال، موقعیت و جایگاه این منصب در ساختار اداری سامانیان مشخص نیست. در مجمل التواریخ و القصص از پیشکارانی در ساختار اداری آل بویه نام برده میشود که خلعت وزارت به تن کرده و در وزارت شریک بودهاند.[5] در تواریخ محلی[6] هم نشانههایی از منصب پیشکار به چشم میخورد.
گاهی متون و منابع تاریخی پیشکار را در معنای وزارت به کار بردهاند. ثعالبی در اندرزی منتسب به فریدون، پادشاه اسطورهای، «دربان و خزینهدار و پیشکار و میرآخور و محافظ» را مأموران پنجگانة شاه معرفی کرده است.[7] در دورة غزنویان نیز بیهقی جدا از نقش و معنای مباشر و وزیر برای پیشکار، این منصب را سکویی برای دستیابی به وزارت دانسته است.[8] در ساختار اداری و دیوانی عصر سلجوقی، در شرح احوال و ذکر نام و موقعیت رجال عصر، مقصود از پیشکار وزیر سلطان و گاه وزیر خلیفه است. منصب سالار ابوالقاسم بوزجانی وزیر نزد برخی مورخان عصر سلجوقی پیشکار ضبط شده است.[9] در دورة ایلخانان، جوینی در تاریخ جهانگشا عبارت «نایب و پیشکار» را آورده است[10] که نشان از تنزل جایگاه منصب پیشکاری دارد. حافظ ابرو، مورخ دورة تیموری، نیز پیشکار را در معنی وزیر به کار برده است.[11] دو تاریخنویس خطة شمال ایران با آوردن نامهای خطاب به محمدبزرگ امید، رهبر اسماعیلیان، پیشکار را در دو معنای مباشر و وزیر به کار بردهاند: «... کاردهای شما را چه کار افتاد، من بی حاجب و پردهدار و بی نوّاب و پیشکار به همه موضع نشستهام...»[12]
افزون بر معنای مباشر و وزیر، للگی و اتابکی نیز از وظایف پیشکار دانسته شده است.[13] شاردن ضمن آنکه گاه صدراعظم و لـله را همان پیشکار معرفی میکند، وظایفی مانند سرپرستی شاهزادگان و نگهداری از آنها، رسیدگی به امور حرمسرا و کاخ شاه، ادارة خزائن و اموال و کارخانهها و برآوردن تمام درخواستهای خانوادة سلطنت را به او نسبت میدهد. نفوذ او چنان دایرة وسیعی را دربرمیگرفت که در جلسات رسمی در سمت راست پس از صدراعظم و قوللر آقاسی مینشست.[14] گفتههای شاردن منبعی است ارزنده برای آگاهی از کارکرد این منصب در ساختار اداری و دیوانی گستردة عصر صفوی. به دلیل کوچکتر شدن ساختار دیوانی و اداری ایران در سلسلههای افشار و زندیه، منصب پیشکاری در این دورهها دیده نمیشود. منصب پیشکار در نظام دیوانی دولت اتابکان موصل، امویان اندلس و گورکانیان هند نیز وجود داشته[15] که بیانگر دایرة نفوذ این منصب به خارج از جغرافیای اداری و سیاسی ایران است.
پیشکار در صدر قاجار: دو نام چند نگاه
با تأسیس دولت قاجار و تکوین نظام اداری و دیوانی گسترده، برخی مناصب و مشاغل اداری و دیوانی احیا شدند. گستردگی ساختار دیوانی و اداری قاجارها به شیوة کشورداری و حکمرانی آنها برمیگشت. به این معنا که با انتصاب شاهزادگان قاجاری به حکومت ایالات و ولایات مختلف، علاوه بر دارالخلافة تهران، ایالتها و ولایتهای دیگر نیز سازمان اداری و دیوانی خود را داشتند. مهمترین سازمان اداری و دیوانی، بعد از دارالخلافة تهران، در دارالسلطنة تبریز تأسیس شد. موقعیت مهم سیاسی آذربایجان، بهخصوص بعد از جنگهای ایران و روس، عباسمیرزای ولیعهد را برای همیشه در تبریز مستقر کرد و تبریز تا پایان دورة قاجار به شهر ولیعهدنشین تبدیل شد. سازمان اداری و دیوانی آذربایجان نیز در همین زمان شکل گرفت و بهتدریج مناصب مختلفی در آن احیا یا ایجاد شد.
با انتصاب میرزا شفیع به صدرات عظمی، میرزا عیسی فراهانی به وزارت عباسمیرزا انتخاب شد و همراه او به تبریز پا گذارد.[16] میرزا عیسی فراهانی در سال 1224ق طی فرمانی از سوی شاه به نیابت صدراعظم منصوب گردید و ملقب به قائممقام صدراعظم شد.[17] اعطای این عنوان منحصر به ایالت آذربایجان بود. این بدان معنی بود که ولیعهد جانشین شاه است و وزیر ولیعهد نیز نماینده یا جانشین صدراعظم محسوب میشود.[18] فتحعلی شاه وزارت آذربایجان را نیز به میرزا حسن، فرزند قائم مقام، واگذار کرد.[19] بنابراین، در ساختار اداری آذربایجان در این دوره با دو منصب درجه اول یعنی قائممقام و وزیر مواجه هستیم.
شناخت وظایف و جایگاه منصب پیشکاری و وزارت در ساختار اداری آذربایجان دورة عباسمیرزا چندان آسان نیست. به گفتة اعتمادالسلطنه، میرزا عیسی وزیر عباسمیرزا و پیشکار تبریز بود که با انتصاب به قائممقامی صدارت عظمی، فرزندش میرزا حسن به وزارت و پیشکاری ولیعهد رسید.[20] در مقابل، نادرمیرزا میرزا عیسی را «وزیر ملک و پیشکار حضرت ولیعهدی» نامیده است.[21] کوتز بوئه آلمانی که همراه هیئت روسی به ایران آمده بود، میرزا عیسی قائممقام را وزیر و پیشکار کل تبریز و همتراز صدراعظم دانسته است.[22] پس از درگذشت میرزا حسن، میرزا عیسی بار دیگر عهدهدار وزارت عباسمیرزا میگردد.[23] گرچه اعتمادالسلطنه تصریح میکند که منصب وزارت بعد از درگذشت میرزا حسن به فرزند دیگر او میرزا ابوالقاسم رسیده است.[24] جونز انگلیسی که در این زمان در آذربایجان به سر میبرده است، با اشاره به گفتوگوی خود با میرزا حسن، از کنارهگیری قائممقام از وزارت عباسمیرزا و سپردن وزارت آذربایجان به میرزا حسن خبر میدهد و از قصد شاه برای سروسامان دادن به ادارة کشور به دست میرزا عیسی سخن میگوید.[25] منابع صدر قاجار از وظایف دقیق این منصب نیز اطلاعاتی به دست نمیدهند. به گفتة برخی منابع، آذربایجان دو پیشکار داشته است: نخست پیشکار کل که او را «قائممقام» مینامیدند و دیگر پیشکار مالیه.[26] به نظر میرسد این دیدگاه دقیق نباشد. قائممقام جز در یک مقطع منصب پیشکاری را بر عهده نداشته است و همچنین در ساختار اداری آذربایجان صدر قاجار پیشکار مالی دیده نمیشود.
بنابراین، به نظر میرسد تعریف دقیقی از منصبهای پیشکار و وزیر صورت نگرفته و وظایف آنان در ساختار اداری دورة قاجار از هم تفکیک نشده است. گاه یک مورخ فردی را پیشکار میداند و مورخی دیگر همان شخص را به لفظ وزارت خطاب میکند. گاهی نیز برای حاکم یک ایالت وزیر و پیشکاری مجزا قائلاند.[27] با توجه به دادههای تاریخی، به نظر میرسد در دورة قاجار ارزش و جایگاه وزارت افزون بر پیشکاری بوده است. گرچه گاه صدراعظمهایی چون حاج ابراهیم خان کلانتر یا حاج میرزا آقاسی بهعنوان پیشکار نیز معرفی شدهاند.[28] چنانکه گذشت، میرزا عیسی و فرزندش میرزا حسن نیز پیشکار خطاب شدهاند. اما با برکناری خاندان قائممقام از قدرت و امور دولتی بود که منصب پیشکاری رونق یافت و به منصبی مهم بدل گردید.
لـله نیز مفهوم دیگری است که در نگاه برخی از محققان بار معنایی نزدیکی با مفاهیم وزارت و پیشکاری داشته است.[29] میرزا عیسی، چنانکه پیش از این گذشت، نماینده و قائممقام صدراعظم بود و با همفکری ولیعهد امور آذربایجان را اداره میکرد. اگر بخواهیم کسی را در جایگاه للگی عباسمیرزا تعیین کنیم، او کسی نیست جز وزیر آذربایجان، میرزا حسن پسر قائممقام. اما به طور قطع نمیتوان این را پذیرفت، زیرا در منابع از سلیمانمیرزا قاجار اعتضادالدوله یا نظامالدوله بهعنوان اتابک عباسمیرزا نام برده شده است.[30] به عقیدة امانت، پیشکار همان لـله بوده، اما نه به معنایی که در دوران سلجوقی و صفوی از آن استنباط میشده است.[31] ناگفته نماند که در یک دورة کوتاه میرزا ابوالقاسم قائممقام دوم اتابکی محمدمیرزا ولیعهد را بر عهده گرفت[32] که این تنها نمونة ایفای نقش للگی یکی از اعضای خاندان قائممقام است.
امیر نظام زنگنه و ارتقای منصب پیشکاری
با آغاز سلطنت محمد شاه، فریدونمیرزا و وزیرش میرزا اسحق که پس از عزیمت عباسمیرزا به خراسان، به حکومت و وزارت آذربایجان منصوب شده بودند،[33] همچنان در این سمتها باقی ماندند. گرچه وزارت برعهدة میرزا اسحق بود، تمام امور به دست محمدخان زنگنه امیر نظام اداره میشد.[34] گویا عباسمیرزا به سبب وجود میرزا ابوالقاسم مجبور به واگذاری چنین سمتی به او شده بود. محمدخان زنگنه در این مدت گزارش امور اداری و نظامی آذربایجان را به خراسان ارسال میکرد.[35] با کشته شدن میرزا ابوالقاسم قائممقام، محمدخان امیر نظام به پیشکاری برادر شاه، قهرمانمیرزا، منصوب شد و به تبریز بازگشت[36] و عهدهدار امور اداری و نظامی گردید. به همین دلیل از او با عنوان «ذوالریاستین» نیز یاد شده است.[37] به نقش تعیینکنندة امیر نظام در آذربایجان اشارة دقیق و کافی شده است.[38] او در جایگاه پیشکاری فوج قهرمانیه را شکل داد.
پس از فوت محمدخان امیر نظام، پیشکاری آذربایجان به نورمحمد خان سردار سپرده شد.[39] به نظر میرسد با مرگ امیر نظام منصب پیشکاری برای مدتی به فراموشی سپرده شد.
با ورود ناصرالدینمیرزا ولیعهد به آذربایجان، پیشکاری او به میرزا فضلالله نصیرالملک علیآبادی واگذار شد.[40] از اقدامات و عملکرد میرزا فضلالله در مقام پیشکار خبری در دست نیست، اما به نظر میرسد در این زمان پیشکار تحتالشعاع میرزا تقیخان وزیر نظام (امیرکبیر) بوده است.[41]
افول جایگاه پیشکاری در دورة سلطنت ناصری
پیشکاری آذربایجان در دوران سلطنت ناصرالدین شاه و ولیعهدی مظفرالدینمیرزا در دو دوره قابل بررسی است: دورة پیش از ولیعهدی مظفرالدینمیرزا و دورة طولانی ولیعهدی او در تبریز. پیشکاری آذربایجان، همزمان با جلوس ناصرالدین شاه، به محمدخان فراهانی واگذار شد. فرونشاندن حادثة بقعة صاحب الامر[42] از اتفاقات دوران پیشکاری او بود. با برکناری محمدخان فراهانی، پیشکاری آذربایجان سهم میرزا محمد مستوفی شد.[43] اختلاف میان پیشکار و وزیر نظام، میرزا فضلالله برادر میرزا آقاخان نوری، در نهایت منجر به عزل هر دو از تبریز گشت.[44] بعضی از اقدامات وزیر نظام[45] را میتوان ذیل نام پیشکار بررسی کرد که با توجه به برخی از صفات و ویژگیهای شخصی پیشکار که به قول نادرمیرزا «... مردی مغرور، و مال و ملک به دست او بود...»[46] نام او را بهعنوان پیشکار مغفول گذارده است.
پیشکار بعدی که دوران پیشکاری او با تلاشها و تکاپوهای چندی توأم بود، میرزا صادق قائممقام بود[47] که همزمان با صدارت میرزا آقاخان نوری این منصب را از آن خود کرد. او، در پی اصلاح وضع آذربایجان، درآمد و خرج حاکمان ولایات مختلف آذربایجان را کنترل کرد و آنان را از دستدرازی به اموال مردم بازداشت و امنیت راهها را برقرار کرد و برج و باروی خوی را مرمت نمود.[48] با انتشار اخباری مبنی بر تلاش میرزا صادق قائممقام برای دستیابی به وزارت، میرزا آقاخان نوری در همدستی با فیروزمیرزا نصرتالدوله موجبات قحطی و افزایش قیمت نان را در تبریز فراهم کرد. به دنبال آن مردم و فوج ناصری علیه قائممقام شوریدند و پیشکار را از شهر بیرون راندند.[49] با عزل میرزا صادق قائممقام، میرزا فضلالله نوری، وزیر نظام، برای مدتی به پیشکاری رسید.[50] گزارشی از عملکرد او در پیشکاری آذربایجان سراغ نداریم.
پس از عزل میرزا آقاخان از مقام صدارت و برافتادن اعضای خاندان او از سمتهای دیوانی، پیشکاری آذربایجان به عزیزخان مکری، یکی از برکشیدگان امیرکبیر، واگذار شد[51]. به نوشتة اعتمادالسلطنه، عزیزخان ادارة تمامی امور اداری و نظامی آذربایجان را بر عهده گرفت. به این ترتیب، او نیز مانند محمدخان امیر نظام زنگنه عهدهدار امور نظامی و اداری شد. پیشکاری آذربایجان در این دوره اعتبار و اهمیت فراوانی یافت، چنانکه رجال برجستة سیاسی و دیوانی حاضر بودند برای دستیابی به این منصب رشوه و پیشکشی قابل توجهی پرداخت کنند.
در سال 1277ق، شاه با انتخاب مظفرالدینمیرزا به ولیعهدی، وزارت را به فتحعلیخان صاحب دیوان و پیشکاری او را به عزیزخان مکری واگذار کرد.[52] به نظر میرسد منظور از پیشکاری در این مورد خاص همان للگی بوده است. مدتی بعد با رفتن عزیزخان به تهران برای تصدی وزارت جنگ، منصب پیشکاری ابتدا به فیروزمیرزا نصرتالدوله و سپس برای بار دوم به میرزا محمدصادق قائممقام واگذار شد.[53] میرزا محمدصادق بهزودی کنار رفت. احتمالاً مناقشات مذهبی تبریز و مخالفت پنهان میرزا قهرمان، امین لشکر، و عزیزخان مکری در کنارهگیری او بیتأثیر نبود.[54]
گویا منصب پیشکاری آذربایجان از حیث موقعیت اداری و سیاسی و نیز مزایای مادی مترتب بر آن آنقدر وسوسهانگیز بود که رجال سیاسی ایران عصر قاجار بر سر دستیابی آن پنهان و آشکارا با هم رقابت کنند. با کنار رفتن قائممقام، طهماسبمیرزا مؤیدالدوله در رقابتی سخت و توأم با پشتپردههای سیاسی و مالی توانست پیشکاری را از چنگ عزیزخان مکری درآورد و برای مدتی این منصب را عهدهدار گردد.[55] پیشکاری مؤیدالدوله، چنانکه انتظار میرفت، با تنشها و تصفیهحسابهای سیاسی همراه گشت. او گزارشی از تخلف مالی میرزا قهرمان امین لشکر به شاه ارسال نمود که خشم و دفاع متحد برجسته و متنفذ امین لشکر، یعنی عزیزخان مکری، را در پی داشت.[56] در این رقابت در نهایت مؤیدالدوله عزل شد و مدتی به ترتیب عزیزخان و امین لشکر منصب پیشکاری را عهدهدار شدند.[57]
در سال 1288ق پیشکاری آذربایجان، با پرداخت پیشکشی، به میرزا فتحعلیخان صاحب دیوان داده شد.[58] روزگار پیشکاری او با موانع و مشکلات عدیدهای همراه بود. در سومین سال پیشکاری او، صدیقالدوله نوری که چشم طمع به این منصب داشت، خود را «حکمران» و «اتابیگ» ولیعهد نامید و صاحب دیوان را به «وزیر خراج» تنزل داد. او فقط به این کار بسنده نکرد و از راههای دیگر نیز به کارشکنی در امور صاحب دیوان پرداخت. صاحب دیوان در دیدار با شاه به «دیوانگی» و «آشفتهکاری» صدیقالدوله در امور آذربایجان اشاره کرد. به سبب این گزارش، ناصرالدین شاه از اقامت صدیقالدوله در تبریز ممانعت کرد.[59] البته ناگفته نماند که صاحب دیوان نیز خود شخصی محافظهکار و گاه خودخواه و یکهتاز بود. او خود را شخصی صاحب نفوذ و مقتدر در تمام امور آذربایجان قلمداد میکرد. سلوک و رفتار او از علل اصلی بروز مشکل میان ولیعهد و پیشکار بود. صفائی با اشاره به نامهای که یکی از رجال حاضر در تبریز در آن مقطع نوشته، از اختلاف میان ولیعهد و پیشکار که دامنة آن رو به گسترش بود، پرده برداشته است.[60] یکی از اقدامات صاحب دیوان که زمینة برکناری و بازگشت او را به دارالخلافه فراهم کرد، ساخت عمارت قیصریه بود.[61] میرزا حسینخان سپهسالار که آن روزها وزارت خارجه را در کنار وکالت آذربایجان عهدهدار بود، در همدستی با منشیباشی ولیعهد از او خواست «کار او را بسوزاند.»[62] آنها در اقدامی فراتر نیز نظر ولیعهد را نسبت به صاحب دیوان تغییر دادند. همگی این عوامل دستاویزی شد برای کینهتوزی اوباش تبریز. آنها با حمله به خانة صاحب دیوان او را مجبور به کنارهگیری کردند.[63] در این بازة زمانی، امور آذربایجان بدون عنوان پیشکاری از سوی ولیعهد به میرزا احمد منشیباشی واگذار شد.[64] به دنبال این رویدادها، منصب پیشکاری چندین سال بدون تصدی ماند. در منابع از کسی در مقام پیشکار آذربایجان سخن روشنی نیست. فقط از میرزا یوسف مستوفیالممالک بهعنوان عهدهدار «مهام مملکت آذربایجان» یاد شده،[65] اما به نظر میرسد در این سالها عملاً میرزا احمد منشیباشی وظایف پیشکاری را بر عهده داشته است. [66]
در سالهای پایانی سدة سیزدهم قمری همچنان در تصدی منصب پیشکاری آشفتگی به چشم میخورد. از میرزا رضا صدیقالدوله نوری بهعنوان پیشکار آذربایجان در سال 1297ق نام برده شده است.[67] حال آنکه اعتمادالسلطنه از سمت وزارت دارالخلافه برای او در همین سال یاد کرده است. همین مورخ در اثر دیگر خود نوری را پیشکار آذربایجان خوانده است. اما این موضوع روشن است که نوری مدتی در همین سال مأموریت ادارة امور مالی آذربایجان را یافت.[68] امینالدوله این منصب را «پیشکار مالیات» نامیده است.[69]
با بالا گرفتن غائلة عبیدالله کرد و گسترش بحران آذربایجان، ناصرالدین شاه به میرزا حسینخان سپهسالار متوسل شد و او را با سمت پیشکاری به تبریز فرستاد.[70] بعد از پایان این غائله و بازگشت سپهسالار از آذربایجان، پیشکاری آذربایجان به محمدرحیمخان علاءالدوله قاجار سپرده شد و او عهدهدار امور اداری و نظامی آذربایجان شد. به نظر میرسد او دومین فرد از خاندان قاجار بود که این منصب را یافت.[71]
بعد از علاءالدوله، مظفرالدینمیرزا ولیعهد وظایف پیشکاری در ادارة امور اداری و نظامی را بر عهده گرفت،[72] تا اینکه در سال 1302 حسنعلیخان امیر نظام گروسی، از رجال خوشنام عصر، برای مدتی نسبتاً طولانی این منصب را عهدهدار گردید.[73] به تصریح غفاری، با آمدن او «... تمام اهالی آذربایجان یأس کلی که حاصل کرده بودند، مبدل به امیدواریهای بزرگ شد...»[74] امیر نظام گروسی در دورة پیشکاری خود امنیت، آرامش و رفاه نسبی را برای آذربایجان و تبریز به ارمغان آورد.
قرارداد رژی یا توتون و تنباکو و ماجراهای آن در تبریز، در دورة پیشکاری حسنعلیخان گروسی، تجربة جدیدی بود در مناسبات میان مردم و حاکمیت و دو شیوة برخورد حاکمیت با مردمی که به این قرارداد اعتراض داشتند. حسنعلیخان، در مقام پیشکار آذربایجان، با تدابیری اوضاع ناشی از شورش و اعتراض را کنترل کرد،[75] اما هنگامی که به کوتاهی در اجرای وظایف متهم شد و برخلاف دستور از برخورد با مردم پرهیز کرد، مجبور به کنارهگیری شد.[76]
امیر نظام گروسی کنارهگیری کرد، اما به ولیعهد توصیه نمود از پذیرش پیشکار منصوب از تهران خودداری کند و خود عهدهدار وظایف پیشکاری گردد. همینطور هم شد و ناصرالدین شاه به پذیرش او تن داد.[77] فیروزمیرزا نصرتالدوله سالار لشکر که «رئیس قشون آذربایجان»[78] و «همهکارۀ ولیعهد»[79] بود، در آرزوی پیشکاری آذربایجان، آشکارا کوشید آنچه امیر نظام گروسی کرده بود تخریب کند و اوضاع را به وضع آشفتة قبلی بازگرداند.[80] اما به آرزوی خود نرسید و با بحرانی شدن اوضاع آذربایجان عبدالرحیمخان ساعدالملک به پیشکاری منصوب شد.[81]
پیشکاری او در تبریز با مشکل قحطی و افزایش قیمت نان توأم شد، تا جایی که جمعی از معترضان در اعتراض به وضع موجود روانة خانة او شدند. ساعدالملک، بهجای رسیدگی، دستور به تیراندازی داد که ماحصل آن کشتار چند تن از مردم بود.[82] ضرورت سامانبخشی و بازگشت نظم و امنیت به آذربایجان، شاه را واداشت که از حاکم خوی، عینالدوله، کمک بخواهد.[83] برخی، با اشاره به نقش تنی چند از رجال آذربایجان، از تلاشها برای عزل پیشکار و عدم دخالت او در امور نوشتهاند.[84] نمیتوان از وضع مقررات نابهجا ستمهای ساعدالملک[85] پردهپوشی کرد. با استعفای ساعدالملک، شاه انتخاب پیشکار را به ولیعهد واگذار کرد. انتخاب عینالدوله به پیشکاری و موافقت شاه[86] ماحصل کشاکش شاه و ولیعهد بود.
مشروطه و واپسین سنت پیشکاری در آذربایجان
دوران ولیعهدی محمدعلیمیرزا با پیشکاری رجال تحولخواهی چون امینالدوله، امیر نظام گروسی و نظامالسلطنه مافی رقم خورد که در فضای مشروطه با مردم همسو شدند و همین از اسباب اختلاف ولیعهد با آنان بود.
با ابراز نگرانی شاه از وضعیت شهرهای آذربایجان، امینالدوله بهعنوان پیشکار منصوب شد. مشکل اصلی کماکان موضوع نان بود. او پیش از ورود به تبریز، با گرفتن مبلغی از صرافان، خرید گندم از اطراف را در اولویت قرار داد. کمبود پول، فقدان مالیات و عدم پرداخت حقوق قشرهای مختلف نظامیان، اهل قلم و علما از دیگر مشکلات گریبانگیر در سرآغاز ورود امینالدوله به تبریز بود. او تلاش کرد ناآرامیهای برخی از نواحی مانند ساوجبلاغ را خاموش کند و در زمینة ساماندهی قشون و تشریفات نامرسوم اصلاحاتی به کار بندد.[87] شیوة کار و نگرش امینالدوله با افکار ولیعهد همخوانی نداشت. از این رو، امینالدوله او را به مشورت در امور فرانمیخواند. ولیعهد تحت تأثیر اطرافیان خود عرصه را بر امینالدوله تنگ کرد و حتی برای بدنام کردن او اوضاع را متشنج ساخت.[88] با گسترش اختلافات، امینالدوله در نامهای خواستار بازگشت به تهران شد.[89]
امینالدوله کنار رفت و به تهران بازگشت. شاه برای اصلاح اوضاع حسنعلیخان امیر نظامِ کارکشته را که انتظار میرفت ولیعهد از او حرفشنوی داشته باشد به پیشکاری منصوب کرد و در فرمانی ولیعهد را به تبعیت از امیر نظام فراخواند.[90] اما روحیة استبدادی ولیعهد و تحریک او از سوی اطرافیان، تلاشهای امیر نظام را ناکام گذارد. بحران نان که میرفت به آشوب بزرگی تبدیل گردد، بهانهای شد برای کنارهگیری امیر نظام از منصب پیشکاری، البته در همراهی با خواست مردم.[91] محمدعلیمیرزا اساساً به منصب پیشکار اعتقادی نداشت و مخصوصاً پیشکاران زبده و باتجربه و البته اصلاحطلب را مانعی برای اقتدار خود میدید.[92] ولیعهد این نحوة رفتار با پیشکارش را از پدربزرگی به یاد داشت که به پیشکارهای فرزندش توصیه کرده بود دل به حرف ولیعهد و اطرافیانش نسپارند.[93] و از پدری آموخته بود که خود در انتخاب آخرین پیشکارش برخلاف میل و رضایت شاه[94] عمل کرده بود. همگی این موارد در شخصیت مستبد ولیعهد بیتأثیر نبودند.
پس از برکناری امیر نظام، پیشنهاد صدراعظم برای پیشکاری آذربایجان حسینقلیخان نظامالسلطنه بود.[95] در دورة پیشکاری حسینقلیخان همان مشکلات سابق ادامه یافت. معضلات آذربایجان و چارهاندیشی برای رفع آن زمانی افزون میشد که با خلق و خوی ولیعهد به هم گره میخورد. محمدعلیمیرزا همان رفتار غیرمتعارف با دو پیشکار پیشین را در مورد حسینقلیخان نیز به کار گرفت. ولیعهد که متأثر از اطرافیانش، اقامت پیشکار را قبول نداشت، در دشمنی با پیشکار جدید کسانی را اجیر کرد تا بهجای خوشآمدگویی نامههای تهدیدآمیز به او بنویسند. پیش از این ولیعهد در اقدامی بدون کسب اجازه از دولت ظفرالسلطنه، رئیس قشون، را به پیشکاری برگزیده بود.[96] نظامالسلطنه با اشراف به کمبود نان و غله پیش از حرکت به تبریز فراشباشیِ خود را برای خرید گندم راهی خمسه کرد. به علاوه، سه هزار خروار جنس دیوانی «کرفس»[97]و دو هزار خروار غلّة خالصه از دولت خریداری کرد.[98] اما او نیز قربانی مطامع ولیعهد و اطرافیانش شد. روحیة استبدادی و خوی سرشار از خودکامگی ولیعهد وجود پیشکار را برنمیتابید. نظامالسلطنه که به نیت ولیعهد واقف بود، با اصرار به پیشکاری خود پایان داد.
در سال 1320ق محمدباقرخان سردار اکرم با تلاش صدراعظم به پیشکاری منصوب شد.[99] چندی بعد با برکناری او بار دیگر نظامالسلطنه مافی به پیشکاری منصوب شد. با سفر شاه به اروپا، ولیعهد به تهران رفت. از این مقطع جدایی دو منصب پیشکار و ولیعهد از همدیگر شدت بیشتری به خود گرفت.[100] چنانکه ولیعهد در دارالخلافة تهران بدون همراهی پیشکار و پیشکار هم تنها در دارالسلطنة تبریز بود. به تعبیری این دوره مطلعی بود برای از بین رفتن وظایف پیشکار در معنای مصطلح و عمومی آن. پیشکارها از همراهان شاهزادگان در سفر و شکار و مانند آن بودند و اگر آنها را همان معلم و آموزگار تصور کنیم، وجود چنین راهبرانی برای آموزش راه و رسم کشورداری به شاهزادگان ضروری بود. پیشکاری دوم نظامالسلطنه گذشته از آنکه بری از این ویژگیها بود، مملو از مشکلات جدیدی[101] بود که سدّ راه فعالیت او بودند. او خود از عدم استقلالش در ادارة امور آذربایجان نوشته است.[102] پیشکاری نظامالسلطنه صرفاً به «نانـ نظم و اطراف مؤاخذات و ایرادات دولتی»[103] محدود و مجزا شده بود.[104] این تفکیک وظایف و سپردن مناقشة نان هم به او نمایشی بیش نبود.
پیشکار را چنان در تنگنا قرار دادند که قضیة نان هم به ساعدالملک واگذار و نظامالسلطنه برکنار شد. نقش نظامالسلطنه در ادارة ایالت و برطرف کردن معضلات آن برخلاف دور اول بود. به تعبیری اختیارات پیشکار تقسیم و عملاً از آن کاسته شد. با کمرنگ شدن منصب پیشکاری، آخرین ایفاگر این نقش محتشمالسلطنه اسفندیاری بود که با انتخاب محمدحسنمیرزا به ولیعهدیِ آخرین شاه قاجار و ورود او به تبریز، به پیشکاری او منصوب شد.[105] نقش او این بار عملاً با تعریف پیشکار در ساختار اداری تفاوت داشت، چرا که با جایگزین شدن والی در ساختار اداری آذربایجان، نقش پیشکاری به افول گراییده و محو شده بود.
در دورة قاجار، هم به دلیل مقتضیات خاص ایالت آذربایجان و هم به سبب اقامت ولیعهد در این ایالت، پیشکار از جایگاه مهمی برخوردار بود. این منصب بهواسطة نقش تربیتی و آموزشیاش و نشان دادن راه و رسم کشورداری به شاهزادگان و آشنا کردن آنها با وظایف ادراری و سیاسی چند مقطع را در دورة مورد بحث از سر گذراند. مقطع اول که برجستهترین مقطع منصب پیشکاری آذربایجان بود، با پیشکاری خاندان قائممقام آغاز شد که بین ولیعهد و پیشکار تفاهم برقرار بود. پیشکارها که ماحصل نظام دیوانی بودند سهم بزرگی در هدایت و زعامت فکری ولیعهد داشتند. در مقطع بعدی، برخلاف مقطع پیش، پیشکارانی انتخاب شدند که اکثراً، بهاستثنای امیر نظام زنگنه، از تبحر و دانش دیوانی بیبهره و با ساختار آذربایجان ناآشنا بودند. پیشکارِ ولیعهد نقشی در آموزش او نداشت و بهجای او، وزیر نظام این وظیفه را به انجام میرساند. مقطع دیگر که به نوعی دورة ضعف و افول جایگاه پیشکاری بود، با ورود مظفرالدینمیرزا به تبریز آغاز شد. به دلیل ضعف شخصیت و فقدان ارادة ولیعهد، دربار تبریز که جای افراد متملق شده بود، به محملی برای تأثیرگذاری بر ولیعهد و تقابل و رویارویی با پیشکار انتخابشده از تهران تبدیل شد. این ویژگی ضمن آنکه به اختلافات ترک و فارس دامن میزد، عملاً راه تعامل پیشکار و ولیعهد را در تنگنا قرار میداد. دشمنی این دو رجل مهم دارالسلطنه در این مقطع چنان اوج یافت که در اتفاقی نادر ولیعهد خود به تعیین پیشکار پرداخت.
با ولیعهدی محمدعلیمیرزا این روند شتاب بیشتری گرفت. چنانکه اندیشه و عملکرد سه پیشکار اصلاحطلب و تحولخواه (گروسی، امینالدوله و نظامالسلطنه مافی) در تضاد با افکار ولیعهد بود. در این مقطع، به سبب کارشکنی ولیعهد، پیشکار با ولیعهد بیگانه شد و از انجام رسالت خود ناتوان گردید. شاهی که میتوانست به دنبال تربیت و آموزههای پیشکار به فردی باکفایت در عرصة زمامداری بدل شود، به شاهی مستبد تبدیل شد که بر اثر هوسها و خودخواهیهای خود به رویارویی و جنگ با مردم و نمایندگان آنها برخاست. این مقطع آخرین دورة پیشکاری آذربایجان در آستانة انقلاب مشروطه بود. ساختار کهن دیوانی با تمام مناصب و مشاغل دیرپای سنتی در معرض تغییر قرار گرفت. منصب پیشکاری هم با تغییر در ساختار اداری و دیوانی حذف شد و پس از آن والی بهجای پیشکار نشست.
[1]. غلامرضا جمشیدنژاد اول، «پیشکار»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1 (تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1385)، ص 146-147؛ مهدی فراهانی منفرد، «پیشکار»، دانشنامة جهان اسلام، ج 5 (تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1379)، ص 955-957.
[2]. برای اطلاع بیشتر بنگرید به مدخل «پیشکار» در: محمدحسین بن خلف تبریزی (برهان)، برهان قاطع، به اهتمام محمد معین (تهران: کتابفروشی ابنسینا، 1342)؛ محمد پادشاه (شاد)، فرهنگ آنندراج (تهران: کتابخانة خیام، 1336)؛ علیاکبر دهخدا، لغتنامة دهخدا، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی (تهران: دانشگاه تهران، 1325)؛ محمد معین، فرهنگ فارسی معین، به اهتمام عزیزالله علیزاده و محمود نامنی (تهران: نامن، 1385).
.[3] ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، برگردان محمود مهدوی دامغانی (تهران: نی، 1379)، ص 132.
.[4] ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، برگردان علینقی منزوی (تهران: کومش، 1361)، ص 409.
[5]. مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملکالشعراء بهار (تهران: کلالة خاور، 1318)، ص 396-397.
[6]. ابن بلخی، فارسنامه، به سعی و اهتمام گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون (تهران: دنیای کتاب، 1363)، ص 171؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضره العلیا: در تاریخ قراختائیان کرمان که در فاصلۀ 715-720 قمری نوشته شده، تصحیح و اهتمام عباس اقبال (تهران: بیجا، 1328)، ص 92 و 74.
[7]. ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبی، شاهنامة ثعالبی: در شرح احوال سلاطین ایران، برگردان محمود هدایت (تهران: اساطیر، 1385)، ص 19.
[8]. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، مقدمه، توضیحات، تعلیقات و فهارس از منوچهر دانشپژوه (تهران: هیرمند، 1376)، ج 1، ص 540-541 و 759؛ ج 2، ص 759.
[9]. ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه (با ذیل سلجوقنامه)، ابو حامد محمد ابراهیم (تهران: کلالة خاور، 1332)، ص 17-19؛ محمد بن علی راوندی، راحه الصدور و آیه السرور: در تاریخ آل سلجوق، به سعی و اهتمام محمد اقبال، با مقدمة استاد بدیعالزمان فروزانفر و استاد مجتبی مینوی (تهران: اساطیر، 1385)، ص 104 و 108 و 141؛ خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ: تاریخ آل سلجوق، تصحیح و تحشیه محمد روشن (تهران: میراث مکتوب، 1386)، ص 15 و 17 و 41.
[10]. عطاملک بن محمد جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، به تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، ج 1 (تهران: هرمس، 1387)، ص 50.
[11]. شهابالدین عبدالله بن لطفالله حافظ ابرو، زبده التواریخ، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: سیّد کمال حاج سیّدجوادی، ج 3 (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380)، ص 576.
.[12] ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج 2 (تهران: کلالة خاور، 1320)، ص 89؛ مولانا اولیاالله آملی، تاریخ رویان، به تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1348)، ص 128.
[13]. همدانی، ص98.
[14]. ژان شاردن، سفرنامة شاردن، برگردان اقبال یغمایی (تهران: توس، 1374)، ج 2، ص 557؛ ج 3، ص 1267 و 1259 و 1272-1273 و 1304؛ ج 4، ص 1614 و 1609 و 1420 و 1412.
[15]. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: جمشیدنژاد اول، ص 146-147؛ فراهانی منفرد، ص 956.
[16]. عبدالرزاق دنبلی، مآثر سلطانیه، تصحیح غلامحسین زرگرینژاد (تهران: مؤسسة انتشارات روزنامة ایران، 1383)، ص 165؛ میرزا فضلالله خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین: نامة خاقان، تصحیح ناصر افشارفر، ج 1 (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1380)، ص 185 و 220.
[17]. خاوری شیرازی، ص310؛ محمدتقیخان سپهر، ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، به اهتمام جمشید کیانفر، ج 1 (تهران: اساطیر، 1377)، ص 190.
[18]. ابراهیم تیموری، «گوشهای از تاریخ ایران»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، س پانزدهم، ش اول و دوم (مهر و آبان 1379)، ص 147.
.[19] دنبلی، ص 322؛ سرهار فورد جونز، روزنامة سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران، برگردان مانی صالحی علامه (تهران: ثالث، 1386)، ص 160 و 220.
[20]. محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ یا تاریخ صدور: شرح حال یازده نفر از صدراعظمهای پادشاهان قاجار، تصحیح و تحشیه و توضیح و فهرستها از محمد مشیری (تهران: روزبهان، 1357)، ص 59-60 و 117.
[21]. نادرمیرزا، تاریخ و جغرافی دارالسلطنة تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد (تبریز: آیدین ـ یانار، 1393)، ص 354.
.[22] موریس دوکوتز بوئه، مسافرت به ایران: دوران فتحعلی شاه قاجار، برگردان محمود هدایت (تهران: جاویدان، 1365)، ص 99.
[23]. دنبلی، ص 321؛ خاوری شیرازی، ص 295.
[24]. اعتمادالسلطنه، ص 117.
[25]. جونز، ص 160-161.
[27]. خاوری شیرازی، ص 577؛ رضا قلیخان هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر، ج نهم، بخش دوم (14) (تهران: اساطیر، 1385)، ص 7805.
[28]. رضا قلیخان هدایت، فهرس التّواریخ، به تصحیح و تحشیه عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373)، ص 463.
[29]. تیموری، ص 136-151؛
Abbas Amanat, “AMIR NEZAM”, Encyclopaedia Iranica, vol. I, Fasc 9 )2011), pp. 965-966.
[30]. دنبلی، ص 113؛ علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، اکسیر التواریخ: تاریخ قاجار از آغاز تا 1259ه. ق، به اهتمام جمشید کیانفر (تهران: ویسمن، 1370)، ص 294.
[31]. Amanat, ibid.
[33]. سپهر، ج 2، ص 612 و 649 ؛ هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ج دهم (15)، ص 8145.
[34]. خاوری شیرازی، ج 2، ص 789؛ نادرمیرزا، ص 289؛ عباس اقبال آشتیانی، میرزا تقیخان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار (تهران: دانشگاه تهران، 1392)، ص 17.
[35]. اقبال آشتیانی، همان. همین مقدمهای برای دور شدن از نقش نظامی منصب امیر نظامی بود. برای آشنایی با روند دگرگونی منصب امیر نظامی بنگرید به: عباس قدیمی قیداری، محدثه هاشمیلر، «نگاهی به منصب امیر نظام در دورة قاجار»، تاریخ اسلام و ایران، دورة 29، ش 44 (1398)، ص 95-116.
[36]. اعتضادالسلطنه، ص 441-442 ؛ هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ص 8178 و 8170.
[37]. اعتضادالسلطنه، ص 526.
[38]. لوران دو سرسی، ایران در 1840-1839، برگردان احسان اشراقی (تهران: ستاد انقلاب فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی، 1362)، ص 312 و 97؛ اوژن فلاندن، سفرنامة اوژن فلاندن به ایران در سالهای 1841-1840، برگردان حسین نورصادقی (بیجا: بینا، 1324)، ص 131 و 76؛ اقبال آشتیانی، ص 19.
[39]. اعتضادالسلطنه، ص 529.
[40]. هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ص 8386؛ سپهر، ج 3، ص 907؛ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمداسماعیل رضوانی، ج 3 (تهران: دنیای کتاب، 1363)، ص 1691.
[41]. سپهر، ج 3، ص 962-963؛ اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، ص 205-206؛ مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، گزارش ایران: قاجاریه و مشروطیت، به اهتمام محمدعلی صوتی (تهران: نقره، 1363)، ص 68.
[42]. سپهر، ج 3، ص 1070-1071؛ اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1700.
[43]. سپهر، ج 3، ص 1040؛ اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1698؛ نادرمیرزا، ص 296.
[44]. نادرمیرزا، همان.
.[45] برای آشنایی با اقدامات وزیر نظام بنگرید به: هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ج 15، ص 8597-8598.
[46]. نادرمیرزا، ص 296.
[47]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1757؛ سپهر، ج 3، ص 1217؛ هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ص 8676.
[48]. سپهر، ج 3، ص 1272.
[49]. نادرمیرزا، ص 297 و 364-365؛ اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، ص240؛ مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات: توشهای از تاریخ شش پادشاه و گوشهای از دورة زندگی من (تهران: زوّار، 1389)، ص 61.
[50]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1802؛ محمدجعفر خورموجی، تاریخ قاجار: حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم (تهران: کتابفروشی زوار، 1344)، ص 227.
[51]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 1811؛ نادرمیرزا، ص 306 و 298.
[52]. اعتمادالسلطنه، ص 1845 و 1834؛ نادرمیرزا، ص 298؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، ج 2 (تهران: زوار، 1371)، ص 332.
[53]. اعتمادالسلطنه، ص 1811 و 1898-1899؛ نادرمیرزا، ص 306 و 299؛ بامداد، ج 2، ص 170؛ ج 3، ص 112.
[54]. نادرمیرزا، ص 307 و 299؛ بامداد، ج 2، ص 332 و 199، ج 3، ص 132-133.
.[55] اعتمادالسلطنه، ص 1903؛ نادرمیرزا، ص 307 و 299.
[56]. بامداد، ج 3، ص 112 و 132-133؛ نادرمیرزا، ص 301 و 307-308.
[57]. اعتمادالسلطنه، ص 1913؛ نادرمیرزا، ص 308؛ بامداد، ج 3، ص 133.
.[58] اعتمادالسلطنه، ص 1948 و 1926؛ بامداد، ص 70-72.
[59]. نادرمیرزا، ص 313-314.
.[60] ابراهیم صفائی، اسناد نویافته (بیجا: بینا، 1349)، ص 12 و نیز ص 12-15 و 40 و 44-45.
[61]. همان، ص 43-44.
[62]. نادرمیرزا، ص 315 .
[63]. همان، ص 313-322؛ میرزا علیخان امینالدوله، خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان (تهران: کتابهای ایران، 1344)، ص 75.
.[64] امینالدوله، ص 246 و 75. امینالدوله او را با قید پیشکار نوشته است.
[65]. اعتمادالسلطنه، ص 2009.
[66]. اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، چهل سال تاریخ ایران در دورة پادشاهی ناصر الدین شاه، به کوشش ایرج افشار (تهران: اساطیر، 1363)، ص 53؛ بامداد، ج 1، ص 101؛ حسین محبوبی اردکانی، چهل سال تاریخ ایران در دورۀ پادشاهی ناصرالدین شاه، ج 2، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار (تهران: اساطیر، 1380)، ص 578؛ نادرمیرزا، ص 322 و 314.
[67]. بامداد، ج 2، ص 9؛ محبوبی اردکانی، ص 540.
[68]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 2020 و 2009؛ اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ص 53.
[69]. امینالدوله، ص 90.
[70]. اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 2009؛ اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، ص 287 و 277؛ امینالدوله، ص 76-77.
[71]. امینالدوله، ص 84.
[72] اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ص 2043.
[73]. محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، مقدمه و فهارس از ایرج افشار (تهران: امیرکبیر، 1389)، ص 350 و 346 و 344 و 147؛ محمدعلی غفاری، خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری: نایب اول پیشخدمتباشی (تاریخ غفاری)، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ ایران، 1361)، ص 225 و 209.
[74]. غفاری، ص 233 و نیز ص 257.
[75]. محمدعلی غفاری، خاطرات و اسناد محمدعلی غفاری: تاریخ غفاری، همراه با اسناد دیوان عدالت عظمی و کتابچة تعدیات حشمتالدوله، به کوشش عباس زارعی مهرورز، ج 3 (تهران: نشر تاریخ ایران، 1380)، ص 79-83.
[76]. اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 775؛ ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، برگردان مهری قزوینی (تهران: کویر، 1376)، ص 64؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران (تبریز: اختر، 1385)، ص 25. همچنین برای آگاهی بیشتر بنگرید به: غفاری، تاریخ غفاری، همراه با اسناد دیوان عدالت عظمی و کتابچة تعدیات حشمتالدوله، ص 131-132 و 135-136.
[77]. غفاری، ص 154.
[78]. اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 775.
[80] غفاری، ص 154-156 و 172.
[81]. همان، ص 173 و 181-182 و 204 و 207 و 215-216 و 258؛ اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 1026.
[82]. اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات، ص 1026-1027 و 1030-1031.
[83]. ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه، دوره دوم (تهران: جاویدان، 1363)، ص 376.
[84]. غفاری، ص 258 و 216 و 208؛ صفائی، همان.
[85]. غفاری، ص 258-264.
[86]. امینالدوله، ص 263؛ صفائی، ص 379.
[87]. امینالدوله، ص 224-227.
.[88] حسین قلیخان نظامالسلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسین قلیخان نظامالسلطنه مافی، باب اول، به کوشش معصومه مافی، منصوره اتحادیه (نظام مافی)، سیروس سعدوندیان، حمید رامپیشه (تهران: نشر تاریخ ایران، 1362)، ص 238.
[89]. امینالدوله، ص 224-227.
[90]. هدایت، خاطرات و خطرات، ص 98.
.[92] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 109.
[93]. امینالدوله، ص 263.
[94]. صفائی، ص 377-379.
[95]. نظامالسلطنه مافی، ص 256-257.
[96]. همان، ص 258.
[97]. درست آن «کرسف» است؛ نام روستایی در نزدیکی قیدار که مقر حکومت جهانشاهخان امیر افشار بود.
[98]. نظامالسلطنه مافی، ص 259.
[99]. همان، ص 276 و 279 و 285-286؛ تاجالسلطنه، خاطرات، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی)، سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ ایران، 1361)، ص 89-90.
[100]. نظامالسلطنه مافی، باب سوم، ص 694-695.
[101]. همان، ص 696 و 698 و 700-702 و 713.
[102]. همان، ص 701.
[103]. همان، ص 697 .
[104]. تفکیک اختیارات و وظایف پیشکار در نوع خود پدیدهای جدید بود. نظامالسلطنه با خاطرنشان کردن این تقسیمبندی، «تجارت و عدلیه و نظام» را همراه با ادارة «املاک ولیعهد و ریاست عملجات» متعلق به ساعدالملک بیان کرده است. ادارة قشون نیز با سه سردار بود که هر یک در کار خود مستقل بودند (همان، ص 711 و 697).
[105]. سلطان حمیدمیرزا قاجار، واپسین وارث تاج و تخت قاجار، به کوشش حبیب لاجوردی، برگردان امیر سعیدالهی (تهران: ثالث، 1387)، ص 24.