Document Type : Research Paper
Authors
Assistant Professor, Department of History, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
سقوط حکومت صفوی موجب شد دولت فرصتطلب عثمانی به ایران حمله کند و سرزمینهای شمال غرب و غرب کشور را اشغال نماید. از این رو، کشمکشهای پیشین ارضی دولتهای صفوی و عثمانی در دورة نادرشاه افشار بازتولید شد. با وجود جنگهای متناوب و شدیدی که میان دو دولت درگرفت، سرانجام در سال 1159ق/ 1746م پیماننامة صلح کردان براساس عهدنامة زهاب (1049ق/ 1639م) منعقد گردید. پیامد فوری این معاهده تثبیت حاکمیت دولت عثمانی در کشور عراق کنونی بود. بدین ترتیب، سراسر مرزهای ایران از نواحی شمال غرب تا دهانة خلیجفارس عرصة رقابتهای آشکار و پنهان دولتهای قاجار و عثمانی برای به دست آوردن و حفظ خواستهای اقتصادی، سیاسی و مذهبی گردید.
در اسناد و مدارک دورة قاجاری موارد متعددی از دادههای تاریخی وجود دارد که موضوع اصلی آنها اقدامات اشغالگرانة دولت عثمانی در بندر خرمشهر و جزایر ایرانی جنوب غرب خوزستان است. با این همه، در منابع تاریخی و پژوهشهای نوین روایت همهجانبه و منسجمی از عوامل و روند این اقدامات دولت عثمانی به دست داده نشده است. بنابراین، پژوهش حاضر، با تکیه بر اسناد و مدارک دورة قاجار، در پی پاسخگویی به پرسشهای زیر است:
به نظر میرسد قرار گرفتن خرمشهر و جزایر ایرانی این ناحیه بر کرانههای شرقی اروندرود تأثیر بسزایی بر افزایش امنیت و رونق تجارت عثمانی در بصره، بینالنهرین و خلیجفارس داشته است. بهویژه اگر دولت قاجاری تجارت بندر خرمشهر را رونق میبخشید و یا با ساختن قراولخانه و استقرار ارتش، قدرت دفاعی و امنیتی این نواحی را افزایش میداد، حساسیت این مسئله برای دولت عثمانی افزونتر میگردید. از این رو، از منظر عثمانیها، این مسئله میتوانست تهدیدی برای امنیت مسیرهای تجاری و نظامی میان بصره، بینالنهرین و آبراهة مهم خلیجفارس محسوب شود. افزون بر این، با توجه به درآمدهای بالای کشاورزی این مناطق و مالیاتی که از ایلات این ناحیه به دست میآمد، تسلط احتمالی عثمانی بر این منطقة ثروتمند برای دولت عثمانی و پاشای بغداد وسوسهانگیز بود. سرانجام اینکه جغرافیای درهمپیوستة سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این مناطق با نواحی بصره و بینالنهرین عاملی برای تقویت سیاستهای یکجانبهگرایانه و مداخلهجویانة دولت عثمانی بود، چرا که این پیوند هم حساسیتهای امنیتی و استراتژیکی خرمشهر و آبادان را برای دولت عثمانی افزایش میداد و هم بهانهای بود تا دولت عثمانی با طرح دعاویای نظیر تعلق این مناطق به حوزة بصره و بغداد، سیاست توسعهطلبانة خود را پیگیری کند.
بنابراین، دولت عثمانی از عواملی مانند عدم تعیین قطعی مرزهای بین دو دولت، شفاف نبودن قراردادهای فیمابین، تغییراتی که اروندرود در مرزها به وجود میآورد و نیز خلأ امنیتی ناشی از ضعف حضور نظامی و اداری دولت مرکزی ایران در این نواحی استفاده کرد و بارها ضمن اشغال این مناطق، ادعای تملک بر آنها را مطرح ساخت. با این همه، به دلیل اینکه دیپلماتهای دولت قاجاری سیاست اصولی و صحیحِ تأکید بر مفاد عهدنامة ارزنهالروم دوم و فشارهای دیپلماتیک را در پیش گرفتند، دولت عثمانی در رسیدن به اهداف خویش با شکست مواجه گردید.
جستوجو برای یافتن پیشینة این پژوهش نشان داد که تاکنون در زمینة تحلیل عوامل حملة دولت عثمانی به بندر خرمشهر و اشغال جزایر این ناحیه در دورة قاجار پژوهش مستقلی انجام نگرفته است. با وجود این، در برخی پژوهشهای نو مطالبی به صورت جستهگریخته در باب حملة عثمانی به بندر محمره و اشغال برخی از جزایر این منطقه بیان شده است. از جملة این پژوهشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تاریخ خوزستان از سلسلة افشاریه تا دوران معاصر، تألیف موسی سیادت (1379)؛ جغرافیای تاریخی سرزمین خوزستان، نوشتة عباس میریان (1352) و پانصد سال تاریخ خوزستان و نقد کتاب تاریخ پانصد سالة خوزستان، تألیف عبدالنبی قیم (1393).
اما این آثار بهرغم ارزش علمیشان در زمینة خوزستانپژوهی، در باب مسئلة این پژوهش ضعفهایی دارند: نخست، برخی از این آثار، همانند پژوهشهای سیادت و میریان، حملة دولت عثمانی به بندر محمره را ناشی از پیشی گرفتن تجارت محمره و افت تجاری بندر بصره ارزیابی کرده و بنابراین، نتوانستهاند این موضوع را به صورت کامل و همهجانبه تحلیل نمایند. دوم، تداوم سیاست تجاوزکارانة دولت عثمانی در باب جزایر این ناحیه را به بحث و بررسی نگذاشتهاند. سوم، برخی از این پژوهشها، نظیر تألیف قیم، گرچه به نقش کنسول فرانسه در تحریک والی بغداد برای حمله به بندر محمره اشاره کرده و همچنین اشغال جزیرة شلحه توسط دولت عثمانی را به بحث و بررسی گذاشته و جایگاه نظامی و سوقالجیشی این جزیره را علت اشغال آن دانستهاند، با این همه، به نظر میرسد نتوانستهاند عوامل حملة عثمانی به بندر محمره و اقدامات زیادهخواهانة این دولت در باب جزایر این منطقه را در قالب روایتی منسجم و بههمپیوسته، در یک سیر زمانی درازآهنگ، توضیح دهند.
مقالة حاضر از چند جهت با این آثار پژوهشی متمایز است. نویسندگان اشغال محمره و سیاستهای زیادهخواهانة عثمانی را در باب جزایر ایرانی این ناحیه همسو با استراتژی توسعهطلبانة این دولت میدانند، چرا که با وجود انعقاد قراردادهایی میان دو دولت و مذاکرات سیاسی، تجاوزکاریهای دولت عثمانی تا پایان دولت قاجار تداوم داشت. دیگر اینکه استراتژی توسعهطلبانة دولت عثمانی را ناشی از حساسیتها و جذابیتهای سوقالجیشی، امنیتی و اقتصادی نواحی خرمشهر و آبادان تلقی میکنند. حال آنکه آثار پژوهشی پیشین، تحلیل کاملی از این عوامل در بستر تاریخی درازدامن به دست ندادهاند. و آخر اینکه کوشیدهاند برای بازنمایی این سیاست دولت عثمانی از مجموعة اسناد و مدارک موجود دورة قاجار استفاده کنند، در صورتی که آثار پژوهشی قبلی بهاختصار و با کمترین استفاده از اسناد و مدارک تاریخی، تنها بخشی از این مسئله را، آن هم به صورتی جدا از هم، بازسازی کردهاند.
بهجز تألیفات پیشین، علی بحرانیپور نیز در مقالة «نقش اقتصادی و مواصلاتی دهانة اروندرود در روابط حکومتهای محلیِ منطقه با خلافت عباسی» (1391) به بررسی نقش مواصلاتی و اقتصادی اروندرود در سرنوشت حکومتهای محلی و روابط آنها با خلافت عباسی پرداخته است. این مقاله از جنبة بررسیِ تاریخی جایگاه اروندرود در قرون نخستین اسلامی دارای اهمیت است. با وجود این، مقالة حاضر از نظر دورة زمانی مورد پژوهش، توجه به خرمشهر و جزایر ایرانی جنوب غرب خوزستان و نیز تلاش برای واکاوی و فهم سیاستهای دولت عثمانی در این ناحیة پراهمیت تمایزی اساسی با مقالة گفتهشده دارد.
از نظر محدودة مکانیِ پژوهش میتوان گفت که خوزستان جنوبی شامل سه بخش است: نخست، سواحل اروندرود (خرمشهر، آبادان و قصبه)؛ دوم، سواحل آب جراحی (شادگان و جراحی) و سوم، سواحل رود هندیان (هندیجان). تمرکز پژوهش حاضر بر بخش نخست یا منطقة کرانهای اروندرود است. منطقة ساحلی اروندرود از جانب غرب به اروندرود و مرز عراق محدود میشود، از سمت شرق به خورموسی، خورد و رقستان مرتبط است، از شمال به اهواز و از جنوب به آبراهة مهم خلیجفارس پیوند مییابد.[1]
دولت عثمانی و حمله به خرمشهر؛ سیاست توسعهطلبی استراتژیک
با استقرار قطعی دولت عثمانی در سرزمین عراق کنونی، اختلافات تاریخی بین ایران و عثمانی در دورة قاجار نیز تداوم یافت. در زمان فتحعلی شاه این کشمکشها موجب جنگ میان نیروهای قاجاری و عثمانی گردید.[2] سرانجام در تاریخ 19 ذیقعده سال 1238ق/ 28 جولای 1823م، معاهدة ارزنهالروم یکم بین دو دولت منعقد گردید. با وجود این، مواد این عهدنامه از لحاظ تعیین نوار مرزی میان دو دولت چندان روشن نبود،[3] چرا که براساس مصالحهنامة سال 1159ق/ 1746م قید شده بود که حدود و سنور میان دو دولت همان مرزهای قدیمی باشد.[4] همچنین، در مادة دوم این عهدنامه مقرر گردیده بود که دولت عثمانی از مالالتجارههای زوار ایرانی عوارض گمرکی زیادی نگیرد و «دولت ایران نیز با تجار طرف عثمانی و اهالی ایشان برین وجه معامله نماید.»[5] مفاد این مادة مبهم از دو جهت مهم بود: نخست، با توجه به ناشفاف بودن مرزها، زمینة تجاوزات و دعاوی ارضی دولت توسعهطلب عثمانی را فراهم میساخت. دوم، نشاندهندة تضاد شدید منافع اقتصادی دو دولت بود که در تیرگی روابط آتی دو دولت، در جریان حملة سال 1254ق/ 1838م عثمانی به بندر محمره[6]، انعکاس یافت.[7]
ظاهراً دولت قاجار بخشی از صادرات و واردات خود را از طریق بندر بصره انجام میداده است. اما به علت هزینههای بالایی که دولت عثمانی بر بازرگانان ایرانی تحمیل میکرد، به دستور محمد شاه قاجار و راهنمایی شیخ غیث کعبی، در محل اتصال کانال عضدی و اروندرود، بندر محمره ساخته شد. در دوران حاج یوسف، و بهویژه در زمان حاجی جابرخان، بندر محمره آباد شد و از آن پس، واردات و صادرات کالاهای ایرانی از طریق بصره انجام نمیگرفت. افزون بر این، موقعیت مناسب جغرافیایی این بندر در کرانة خلیجفارس، اعلام آزادی ورود کشتیهای تجاری به محمره و حقوق گمرکی زیادی که تجار میبایست در بندر بصره بپردازند، سبب توجه بازرگانان به محمره و رونق تجاری آن گردید.[8] در برخی از تحلیلها و دادههای منابع تاریخی این مسئله عامل اصلی حملة عثمانی به این بندر دانسته شده است، زیرا میزان و حجم بازرگانی بندر محمره بر بندر بصره که در ضلع مقابل اروندرود قرار داشت، پیشی گرفته بود. در نتیجه، محاصرة شهر هرات در سال 1254ق/ 1838م توسط نیروهای محمد شاه قاجار، فرصت لازم را برای علیرضاپاشا، والی بغداد، فراهم ساخت. وی با یورش زمینی و دریایی، بندر محمره را به تصرف خود درآورد و شهر را آماج قتلوعام و غارت قرار داد.[9] برخی از تحلیلها نیز به نقش فرانسه و انگلیس در تحریک عثمانی و طرح دعاوی اشغالگرانة این دولت اشاره دارند.[10]
با این همه، بررسی دقیقتر دادههای تاریخی و جریان رویدادهای آتی نشان میدهد که حملة پاشای بغداد به محمره در چارچوب استراتژی مشخص و توسعهطلبانة امپراتوری عثمانی در جنوب غربی ایالت زرخیز خوزستان و دهانة آبراهة مهم خلیجفارس قابل تحلیل و ارزیابی است.[11] از این منظر، عوامل و زمینههای مهم دیگری نیز در ترغیب دولت عثمانی برای یورش به بندر محمره و ادامة سیاستهای اشغالگرانة این دولت در جنوب غرب خوزستان نقش داشتهاند:
الف. اهمیت سوقالجیشی و امنیتی خرمشهر
موقعیت جغرافیایی و سوقالجیشی محمره در ایجاد امنیت تجاری بینالنهرین، بندر بصره، مسیرهای تجاری حوزة خلیجفارس و تجارت جنوبی ایران بسیار مهم و حیاتی بود، چرا که این بندر در محل پیوند دو رودخانة مهم کارون و اروندرود قرار داشت. فاصلة آن تا خلیجفارس حدود 45 کیلومتر و تا بندر استراتژیک بصره حدود پنج فرسنگ[12] بود.[13] بنابراین، این بندر میتوانست نقش تأثیرگذاری در توزیع کالا و افزایش امنیت کاروانهای تجاری نواحی مذکور ایفا نماید. چنانکه در نامة شمارة 350 مورخ 13 رجب سال 1319ق/ 1901م، کارگزاری خرمشهر به وزارت امور خارجه تأکید میکند که «همة جنس شوشتر از بصره و هند و محمره میرود.»[14] از قرار معلوم، شیوخ محمره میتوانستند ضمن ضبط مالالتجارههایی که به بندر محمره وارد میشدند، از صاحبان آنها بهدلخواه جریمه و حقوق گمرکی بستانند.[15]
همچنین بندر محمره دروازة آبی ورود نیروهای نظامی به بینالنهرین، خلیجفارس، شبهجزیرة عربستان و نواحی داخلی ایران بود. از این رو، نجمالدوله بهدرستی از واژة «مفتاح ایران» برای محمره استفاده کرده است. به باور وی، نمیتوان برای این بندر قیمتی تعیین کرد.[16] شاید به خاطر اهمیت زیاد امنیتی و دفاعی این ناحیه است که برای نخستین بار نام خرمشهر در تاریخچة کعب به صورت «کوتالمحمره»، به معنای «دژ و حصار»، آمده است. بنابراین، چنین پیداست که علت شکلگیری شهر محمره جایگاه نظامی و سوقالجیشی آن بوده است.[17] همچنین در طرف غربی محمره، کوت فیلیه، توسط حاجی جابرخان، ساخته شد.[18] در جلو این عمارت توپی قرار داشت که کشتیهای کمپانی انگلیسی هنگام گذر از آنجا به افتخار شیخ محمره شلیک میکردند، زیرا پدر او چند سال پیش «یکی از کشتیهای کمپانی را که گرفتار دزدان دریایی عرب شده بود، از خطر نجات» داده بود.[19] در کانال حفار نیز برجی ایرانی وجود داشت. در جریان جنگ سال 1273ق/ 1857م ایران با بریتانیا، این قلعة دفاعی به همراه بناهای دیگری که در کرانة شمالی بودند، بهعنوان یک دژ مستحکم دفاعی عمل کردند.[20]
ظاهراً حاج میرزا آقاسی تصمیم گرفته بود دژی در محمره برپا سازد و بدین وسیله راه حاجیان مکه را به سوی نجد و جبل تغییر دهد.[21] از این رو، دولت قاجار میتوانست با اقدامات نظامی لازم در منطقة محمره بر رویدادهای مهم شبهجزیرة عربستان نیز تأثیر بگذارد که تحت تسلط دولت عثمانی بود. موقعیت سوقالجیشی این ناحیه و امکانات مالی و نظامی شیخ محمره و همکاریهایی که میتوانست با دولی مانند انگلستان داشته باشد، نه تنها دربار ایران را مرعوب کرده، بلکه سبب ترس عثمانی، همسایة دیوار به دیوار آن، نیز شده بود. به همین خاطر، تقویت تدریجی استحکامات نظامی و دست زدن به اقدامات تجاوزکارانه در نواحی مرزی، بهمنظور دستیابی به موقعیت برتری نظامی و امنیتی، یکی از دغدغههای مهم دولت عثمانی تا پایان دورة قاجاری بود.[22] از قرار معلوم، عمارت صاحبقرانیه در نقطة استراتژیک الحاق بهمنشیر (کارون) و شطالعرب قرار داشت. کشتیهایی که از بمبئی و بوشهر میآمدند از دو فرسخی نمایان بودند و در مسیر حرکت به سوی بصره از پای عمارت صاحبقرانیه گذر میکردند. از این رو، به باور برخی از ناظران این دوره، «وجود توپخانه و سربازخانه در این نقطه لازم است و میبایست همیشه عده قشونی در آنجا ساخلو باشند.»[23] نقش سوقالجیشی منطقة محمره در مسیر کاروانهای تجاریای که میان خلیجفارس و بصره در تردد بودند، در نامة کارپرداز وزارت خارجه در بمبئی به وزارت خارجة ایران، در قالب سند شمارة 29 به تاریخ 1272ق/ 1855-1856م، بهصراحت بیان شده است:
حال که امام مسقط اموال تجّار یزد و کرمان را در جزیرۀ قشم محجر کرده و این جسارت بزرگ را هم کرده چون بغلهجات اهالى مسقط به سمت بصره آمدوشد دارند، دو سه جا هست در حوالى محمره [خرمشهر] روى دریا که اگر اهالى محمره بخواهند آنها را مانع از عبور شوند یا گرفته محجر کنند، میسر است. مقرر فرمایید در این باب حکمى به نواب مستطاب احتشامالدوله صادر فرمایید. شاید انشاءاللّه سفاین متعدده از آنها در آنجا محجر شود تا مال تجار را از قشم مستخلص نمایند.[24]
همچنین در سند شمارة 276 به تاریخ 1292ق/ 1875م، در قالب نامة معینالملک به کارگزاری محمره، بر نقش مهم امنیتی محمره، بهعنوان یکی از حلقههای مسیر کشتیهای شرکتهای تجاری بینالمللی که میان خلیجفارس و بصره در تردد بودند، تأکید شده است.[25]
اهمیت سوقالجیشی و امنیتی منطقة محمره در مسیر راههای تجاری و نظامی بین بینالنهرین و خلیجفارس وقتی بیشتر قابل درک میشود که قدرت نظامی شیخ محمره و افزایش تجهیزات و نیروهای نظامی ایران در این ناحیه در نظر گرفته شود. گفته میشود که در سال 1831م/ 1246ق، شیخ محمره پانزده هزار نفر پیاده و شش تا هفت هزار نفر سوار در رکاب خود داشته است.[26] از قرار معلوم، از جنگ انگلیس به بعد، یک فوج سرباز به همراه چهار، پنج توپ در محمره مستقر گردید و سوری نیز بر اطراف آن کشیده شد.[27] در سال 1305ق، نظامالسلطنه عمارتی در صاحبقرانیه که محل تلاقی اروندرود و عبور جهازات جنگی و تجاری بود، احداث کرد و در سوی دیگرِ اروندرود سربازخانه و توپخانه مستقر گردانید.[28] در سال 1316ق، حکمران بندر محمره در پانزده نقطة شطالعرب و شط محمره قراولخانه ساخت و سیصد تفنگچی کار نگهبانی آنها را بر عهده گرفتند.[29] بنابراین، ناحیة محمره و حوزة اروندرود و قدرتهای محلی آن برای حفظ امنیت تجاری و نظامی دولت عثمانی از اهمیت شایانی برخوردار بودند. شاید به همین علت بود که «عثمانیها حضور هر دولت دیگری را در حوالی شطالعرب با نظر بخل و حسادت» میدیدند.[30] با وجود اینکه ساختوساز در منطقة کارون و اروندرود برای دولت عثمانی سختی و خرج زیادی به همراه داشت،[31] این دولت بین سالهای 1886 تا 1890م/ 1303 تا 1307ق ساخت سه قلعة نظامی را در نواحی فاو و شمال محمره آغاز کرد.[32] حساسیت حوزة اروندرود برای دولت عثمانی بهگونهای بود که روابط این دولت با انگلیس بر سر ساخت دو بنا در فاو، که برای سکونت مأموران دو کشور احداث میگردید، تیره شد. ظاهراً هنگامی که مدیری انگلیسی دیواری در جلو اقامتگاه خود ساخته بود، باب عالی که به کار همه، غیر از کار خودشان، توجه داشت، بیدرنگ بر ضد محکمکاریِ «عنصری متخاصم» در سرزمین خود اعتراض کرد.[33] عثمانیها حاضر بودند برای پشتیبانی مناسب از پرسنل خود هزینههای زیادی را متقبل شوند. چنانکه یک باب مریضخانه در برابر بصره در شطالعرب ساختند که سی هزار لیره، معادل صد هزار تومان ایران، صرف ساخت آن گردید.[34]
توسعهطلبی استراتژیک دولت عثمانی در حوزة اروندرود و محمره در اقدام والی بغداد به طرز معناداری بازتاب مییابد. وی در هنگام حمله به بندر محمره، مناطق مورد طمع خود را به زبان «ترکی» نامگذاری کرده بود.[35] تداوم اقدامات زیادهخواهانة دولت عثمانی ــ بهرغم قراردادهای فیمابین ــ تا اوایل سدة بیستم میلادی شاهد محکمی است بر سیاست توسعهطلبی استراتژیک این دولت در حوزة اروندرود و محمره. گزارش کارگزاری محمره، به شمارة سند 1046 مورخ 29 شوال سال 1330ق/1912م، گویای این مطلب است. در این گزارش چنین آمده است:
چندی است که در امر صاص و سایر نقاط شطالعرب بر عدة نفوس عساکری که داشتند افزوده خیال دارند که در وعیجی و حُنین که حدود است هر جایی یک تاپور عسکر بگذارند... این اوقات که قرار تحدید حدود ایران و عثمانی داده شده، گویا مأمورین عثمانی میخواهند در پشت نخلستانهای یسار شطالعرب از ابتدای شهر بوارین که نزدیک قیله و قصر سردار است تا انتهای شهر صویب که نزدیکی قورنه است در چند جا قراولخانه تشکیل عسکر بگذارند که شاید بدین وسیله مالکیت خودشان بر این نقاط بتوانند ثابت نمایند و حال اینکه در موقع بستن عهدنامة ارزروم حدود اصلی ایران شهر صویب تا حوالی قورنه است، و گویا وعیجی هم جزء این نقاط است. میخواهند قبل از رسیدن مأمورین سرحدی احداث قراولخانه و نصب مستحفظ را سند مالکیت خود در نقاط مزبوره قرار دهند.[36]
ب. ارزش اقتصادی منطقة خرمشهر
وفور آب رودهای کارون و اروندرود و جریان مدی که در طول شبانهروز دو مرتبه روی میداد، باعث آبیاری این ناحیه با کمترین زحمت میشد.[37] همچنین حاصلخیزی خاک و هوای مناسب محمره، این ناحیه را مستعد کاشت درختان نخل کرده بود. از این رو، محمره را نخلستانها فرا گرفته بود و طایفة کعب به کار خرید و فروش خرما در کارون اشتغال داشتند.[38] تمام منافع شیخ محمره از نخلستان بود. قریب بیست فرسخ مسافت به عرض یک فرسخ و نیم تا دو محل فرسخ، محل نخلستان محمره بود. بدین ترتیب، زیادتر از دو کرور[39] نخل در اطراف محمره وجود داشت[40] و محصول خرمای هر نخل هم نزدیک دوازده من تبریز بود.[41] با محاسبة ارقام پیشین، کل نخلستانهای محمره سالیانه حدود 36000 تن خرما تولید میکردند. به گفتة نجمالدوله، خرماها با کشتی به خارج حمل میشد و «فروش تمام خرماهای محمره را سالی تا یکصد هزار و اندی تومان» گفتهاند.[42]
از سوی دیگر، اقتصاد برخی از طوایف این ناحیه، مانند محیسن، چند محصولی بود و بر کشت گندم و جو، پرورش درختان خرما و دامپروری اتکا داشت.[43] گندم و جوی که در سمت شرق کارون کاشته میشد «غالباً به بصره و بمبئی حمل» میگردید.[44] به گفتة کرزن، استعداد طبیعی ناحیة خرمشهر و جنوب خوزستان در زمینة کشاورزی بهگونهای بود که با مراقبت کافی تبدیل به انبار غلة بزرگی میشد که «درآمد آن برای پر کردن خزانة خالی دولت بسیار مغتنم بود.»[45] در گزارش اوایل سدة بیستم انگلیسیها نیز از فراوانی و صادرات محصولات کشاورزی درة رود کارون صحبت شده است.[46] این مسئله با در نظر گرفتن این نکته که دولت عثمانی موفق شده بود کرانههای غربی اروندرود را آباد سازد، قابل تأمل است، چرا که این دولت میتوانست با در اختیار داشتن این ناحیه آنجا را همانند بصره آباد سازد. در همین خصوص، قراگوزلو همدانی مینویسد: «باغات محمره منحصر به قلیلی درخت نارنج و لیمو است... ولی در اطراف بصره انگور و همه قسم میوهجات ییلاقی وفور دارد و اگر در محمره هم بکارند به مراتب بهتر از بصره عمل خواهد آمد.»[47] تفاوت سیاستهای اقتصادی و کشاورزی دول عثمانی و قاجار در بیان نجمالدوله بهخوبی انعکاس یافته است: «خرماى بصره عجب مالالتّجارۀ معتبرى شده. از ینگى دنیا[48] و فرنگستان تجّار مخصوصاً مىآیند براى خرید. حیف از محمّره که با آن استعداد آب و خاک خراب و ویران و لاینفع مانده!»[49]
ماهیگیری، پرورش دام و چهارپایان و تولید لبنیات و پشم نیز از جمله کارهای مساعدی بود که طوایف محمره به آن مشغول بودند.[50] به طور طبیعی ایلات این ناحیه میتوانستند منبع مهم تولید و تأمین این اقلام برای بندر بصره و حتی شهر استراتژیک بغداد باشند. طبق پژوهشی جدید، قحطی مهلک سال 330ق بغداد ناشی از فشار سلسلة بریدیان بر گلوگاههای دجله و اروند بوده است.[51] به گفتة نجمالدوله، در گذشته «سالی 5 تا 10 هزار رأس اسب از راه محمره به عثمانی میبردند.»[52] به همین خاطر بود که شیخ مزعل از راه تجارت اسب با بمبئی ثروت سرشاری اندوخته بود.[53] همچنین سالی 500 کشتی هیزم که هر کدام 10 تا 20 تومان قیمت داشت، از محمره به بصره برده میشد.[54]
قرارگیری بندر محمره در کرانههای کارون و اروندرود موجب حفظ اهمیت بازرگانی آن میشد.[55] از این رو، درآمدهای تجاری و گمرکی این بندر نیز برای دولت عثمانی رشکبرانگیز بود. در سال 1831م/ 1246ق، شیخ محمره شصت هزار تومان درآمد داشت. احتمال اینکه بخش مهمی از این درآمد مربوط به بندر محمره باشد، زیاد است، چرا که در همین سال محمره بندری آزاد اعلام گردید. همچنانکه گفته شد، این مسئله یکی از عوامل حملة سال 1254ق/ 1837م والی بغداد به محمره بوده است.[56] پیش از این رخداد، در سال 1250ق کالاهای تجار ایرانی غارت شد. به همین خاطر بود که در جریان مذاکرات سال 1255ق/ 1839م بغداد، مسئلة امنیت تجار و رفع اجحاف مأمورین دولت عثمانی مطرح شد.[57]
این رویدادهای دنبالهدار هم از عمق اختلافات تجاری و اقتصادی دولتهای ایران و عثمانی، بهویژه در حوزة بینالنهرین و بغداد، حکایت میکند و هم از استراتژیهای مشخص و درازدامن دولت عثمانی در این ناحیه. اقدامات تجاوزکارانة این دولت در نواحی خرمشهر و آبادان تا پایان دورة قاجاری تداوم یافت. در همین باره کرزن مینویسد:
[عثمانیها] از پیشرفت تجارتی محمره و رونق راه بازرگانی کارون حسادت بسیار میورزند، زیرا که مقداری از تجارت بصره و بغداد به راه جدید خواهد افتاد و از طریق گمرکخانههای ایران کالا به داخل این کشور خواهد رسید. به این مناسبت با وسایل گوناگون درصدد ایجاد موانع و کارشکنی و تحریک برمیآیند. از جمله کارهای زنندة ایشان برپا ساختن قلعة بزرگی بر یکی از تپههای شنی در فاو است که از طرف جنوب نظارت و تسلط تام به مدخل شطالعرب خواهد داشت.[58]
نگرانیها و حساسیتهای دولت عثمانی در پیشنهادهای عملی ناظران آگاهی مانند همدانی تبلور مییابد، جایی که وی به دولت قاجاری توصیه میکند که با توجه به سهولت بارگیری کشتیها در اسکلة صاحبقرانیه و نیز نزدیکی بیشتر آن نسبت به بصره، چنانچه به آبادانی و رونق این اسکله توجه شود، «به مراتب وضع بندریّت آن بهتر از بصره خواهد شد.»[59] شاید به همین خاطر بود که دولت عثمانی از شکوفایی بندر محمره هراس داشت و اجازه میداد صادرات اسب «از طرف بصره و عماره صورت گیرد. بنابراین، صادرات اسب از طریق بندر محمره تنزل یافت.»[60]
محمره ضمن اینکه بندر بزرگ کشتیرانی تجارت خارجی خوزستان بود، مرکز بزرگ توزیع کالا در خوزستان جنوبی به شمار میرفت.[61] بنابراین، مزعلخان ضمن دریافت حقوق گمرکی از کالاهای تجار خارجی، از مالالتجارههایِ تجار داخلی و ایلات باوی نیز حقوق گمرکی میگرفت.[62] جمعیت محمره در سال 1295ق/ 1878م 45000 نفر بود. بر این اساس، سهمیة مالیاتی خوزستان در سال 1300ق/ 1883م 172000 تومان بود و محمره با پرداخت 45000 تومان بیشترین میزان پرداخت سهمیة مالیاتی این ولایت را به خود اختصاص داده بود.[63] اهمیت اقتصادی این بندر بهگونهای بود که در سال 1316ق رئیسالتجار محمره به خطاب «جنابی» مفتخر گردید.[64]
این مطالب نشاندهندة توان اقتصادی بالای ناحیة محمره است. بدین ترتیب، تسلط و یا نفوذ بر منابع اقتصادی این ناحیة ثروتمند در مرکز سیاست توسعهطلبانة دولت عثمانی و پاشای بغداد قرار داشت. روند رخدادهایی که در طی سدة 19م روی داد، حاکی از تلاش زیاد این دولت برای الحاق این ناحیه و یا دستکم مناطقی از خرمشهر و آبادان است. اهمیت اقتصادی این ناحیه برای عثمانیها در این گفتة والی بغداد به ناصرالدینشاه بهخوبی نمایان است: «اگر حکومت محمره را به من بخشی و پنج سال مالیات نگیری، در سال ششم حوضی احداث نموده که در طول و عرض و عمق شش ذرع شاه باشد، همه ساله عوض مالیات مملو از لیرای طلا کرده تحویل دولت ایران بنمایم.»[65]
ج. درهمتنیدگی اجتماعی و سیاسی خرمشهر با بصره؛ حوزة استراتژیک بصره و بغداد
فاصلة محمره تا بصره پنج فرسنگ بود.[66] این دو ناحیه، علاوه بر فاصلة نزدیک جغرافیایی، از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز پیوندهای تنگاتنگی داشتند، چرا که این ناحیه محل زندگی ایلات متحد عربی بود که در دو سوی مرز زندگی میکردند و دارای پیوندهای قبیلهای و فامیلی بودند. برای نمونه، طوایف بنیکعب از سواحل غربی خلیجفارس به حدود باتلاقی مصب دجله و فرات آمدند و تبعة دولت عثمانی شدند و سپس بر اثر خشکسالی و فشار طوایف دیگر در حوالی کارون جای گرفتند.[67] از این رو، رؤسا و افراد عضو این ایلات علایق خود را در دو سوی مرز پیگیری میکردند. چنانکه قبایل بنیکعب هم به عثمانی و هم به ایران خراج میپرداختند[68] و یا ظاهراً مزعلخان در دورهای تهدید کرده بود که به خاک عثمانی خواهد رفت.[69] همچنین، براساس گزارشی مربوط به سال 1900م، در جریان ساخت دژی در نوار مرزی ایران، رهبر قبیلة بنیلام عثمانیها را همراهی کرد. این در حالی بود که بنیلام به سرزمین حویزه پناه آورده بودند.[70] شیوخ پیشین بنیکعب نیز گاه به چنین اقداماتی بر ضد دولت عثمانی دست زده بودند. در واقع، عشایر عرب این ناحیه به علت نوع خاص زندگی قبیلهای، آشنایی با محیط جغرافیایی منطقه و پشتیبانی از یکدیگر بر برخی از رویدادهای مهم بینالنهرین و خلیجفارس تأثیرگذار بودند. برای مثال، در سال 1170ق/ 1757م شیخ سلمان، رئیس طایفة بنیکعب، از والی بغداد رنجیده شد و با 2000 خانوار از حوالی بغداد به دورق فارس آمد. چنین پیداست که والی بغداد از دستاندازی بنیکعب بر اطراف بصره شکایت کرده و کریمخان زند وعده داده بود یا آنها را تنبیه کند و یا روانة خاک عثمانی سازد.[71] در سال 1171ق/ 1758م شیخ سلمان درصدد برآمد تا نیروی دریایی ایجاد کند. وی تا سال 1178ق/ 1765م بهقدری بانفوذ و توانا شده بود که کریمخان لشکری به قصد سرکوبی او فرستاد، اما شیخ با وعدة پرداخت مرتب باج و خراج خود را از این مخاطره رهانید. او در برخورد نظامی با کشتیهای انگلیسی نیز پیروز گردید.[72] از قرار معلوم، پس از دوران شیخ سلمان، طایفة بنیکعب گاهی به حکومت عثمانی و گاهی به دولت ایران اظهار اطاعت میکردند.[73] با وجود این، این عشیره میتوانست با قبول تابعیت دولت ایران و حمله به بندر بصره، امنیت آن را به خطر بیندازد. چنانکه یکی از عوامل حملة والی بغداد به محمره هجوم گاه و بیگاه کعبیان به بندر بصره دانسته شده است.[74]
به نظر میرسد دخالت والیان بغداد در کار کعبیان این ناحیه عامل حملة بنیکعب به بصره بوده است.[75] از سال 1837م/ 1254ق که علیرضاپاشا به محمره حمله کرد، خطرات امنیتی شیوخ محمره برای منطقة بصره بیشتر شد، چرا که حاجی جابرخان ضمن برخورداری از مزایای سوقالجیشی حوضة اروندرود و نفوذ در میان قبایل بصره، از سوی دولت ایران نیز عنوان رسمی «حاکم» را دریافت کرد. وی تا سال 1298ق/ 1881م که درگذشت، به نمایندگی از دولت ایران حکومت منطقه را در اختیار داشت.[76] شاید به همین علت و نیز برای تسلط بر این ناحیه بود که درویشپاشا، نمایندة عثمانی در جریان مذاکرات مربوط به انعقاد عهدنامة ارزنهالروم دوم، بهنیرنگ کعبیان را برمیانگیخت تا خود را رعیت دولت عثمانی بخوانند و وعده میداد که مالیات ده سال را از ایشان نخواهد ستاند.[77]
بنابراین، گرایش شیوخ منطقه به دولت ایران میتوانست برای دولت عثمانی و پاشای بغداد دردسر ایجاد کند. چنانکه در نامة ذیالحجه 1279ق سفارت عثمانی به وزارت خارجة ایران، از شورش مکررِ مسلحانة شخصی به نام «فیصل منشد»، از مشایخ عشیرة البومحمد، در قلمرو پاشای بغداد شکایت شده است. ظاهراً فرد مذکور در هنگام طغیان رودخانة دجله از شرایط طبیعی و هورهای منطقه استفاده و با گردآوری نیروی طایفهای بلوا و ناامنی ایجاد میکرد. از قرار معلوم، به علت فرار مکرر این شیخ به قلمرو والی حویزه و نیز استفاده از هورهای طبیعی این ناحیه، والی بغداد از عهدة سرکوب وی برنمیآمد.[78] پیشتر، در مفاد مصالحهنامة ارزنهالروم دوم بر اهمیت این مسئله و نگرانیهای امنیتی دولت عثمانی از بابت آن تأکید شده بود. در فقرة هشتم این قرارداد آمده بود که «برای دفع و رفع و منع غارت و سرقت از طرف عشایر و قبایلی که در سرحد میباشند، تدابیر لازمه را اتخاذ کرده و مجری دارند...»[79] نگرانیهای امنیتی دولت عثمانی از تحرکات عشایر عرب به حدی بود که با کمترین حضور و جابهجایی عشیرهای مانند بنیطرف، نیروهای گشتی و پاسبانی خود را در ناحیة شطالعرب (اروندرود) افزایش میداد.[80]
بدین ترتیب، دولت عثمانی میبایست در قبال شیوخ منطقه و بهویژه شیخ محمره سیاست زیرکانهای در پیش میگرفت، سیاستی مبتنی بر مدیریت و احترام. بهویژه اینکه محمره مقر حکومت شیخالمشایخ، حکمران تمامت ملک و عشیرت کعب نیز بود.[81] شیخ محمره میتوانست با یک فراخوان جذاب اقتصادی و ایلی، افراد زیادی از طوایف عرب نواحی بصره و فاو را برای کار کشاورزی و یا ادغام در طوایف موجودِ محمره و آبادان جذب نماید.[82] بنابراین، شیخ محمره با چنین عقبة قبیلهای و اجتماعی که در بصره داشت، در میان اهالی بصره و مأمورین دولت عثمانی نیز دارای نفوذ و «اعتبار مخصوصی» بود.[83] دامنة نفوذ او در قلمرو عثمانی بهگونهای بود که تمامی پول نقد و اسبابِ نفیسة مرحوم حاجی جابرخان در سیبریات، یکی از دهات بصره، انبار بود. یکصد نفر تفنگچی از ثروت جابرخان نگهداری میکردند و تصرفی در آن صورت نمیگرفت. وی همچنین املاک، عمارت و نخلستانهای زیادی در خاک عثمانی داشت.[84] ارتباطات تنگاتنگ شیخ محمره و منطقة بصره چنان بود که شیخ خزعل در سال 1911م/ 1329ق هر روز از بصره دیدن میکرد و به محمره بازمیگشت.[85] مطابق گزارش والی بصره به کنسول ایران در بصره، به تاریخ 29 آوریل 1910م/ 18 ربیعالثانی 1328ق، از پناهندگی مکرر اتباع ایرانی ساکن محمره به منطقة بصره و ایجاد ناامنی و آشوب توسط آنها و حمایت ضمنی شیخ خزعل از این مسئله شکایت شده است.[86] به نظر میرسد این مسئله از یک سو به دلیل پیوندهای قبیلهای و نژادی مردم دو سوی مرز بود و از سوی دیگر، از سیاست زیرکانة دولت عثمانی در جهت جلب تجار، کشاورزان و افراد بانفوذ ایرانی و نیز سوءسیاست دولت قاجاری ناشی میشد. این موضوع را نجمالدوله بهروشنی بیان کرده است:
حاجی ملارضا شهبندر بصره به اتفاق 25 نفر از تجار عجم و معارف کسبه، از سادات و غیرسادات، آمدند به دیدن و از قرار مذکور دو سه نفر از آنها بیش، به رعیتی ایران باقی نیستند. مابقی از سوءسلوک شهبندرها بهتدریج رعیتی عثمانی را اختیار نمودهاند و از قرار مذکور حالا قریب یکهزار نفر فلاح ایرانی در نخلستانهای بصره هستند.[87]
از قرار معلوم، تمام تبعة ایرانی حاضر بودند به محمره بیایند و در آنجا به ساخت عمارت و آبادی و تجارت مشغول شوند. با وجود این، بیتوجهی دولت ایران و اختصاص ندادن امکانات و زیرساختهای ضروری موجب عدم بازگشت آنها به این منطقه شده بود.[88] در مقابل، دولت عثمانی ذیل استراتژی توسعهطلبانة ارضی خود در خرمشهر و آبادان، ضمن ادعای تعلق این نواحی به حوزة بصره و بغداد[89]، توانسته بود سرمایههای ایرانی این ناحیه را به خود جذب کند.
انعقاد عهدنامة ارزنهالروم دوم و زمینهسازی برای تداوم سیاست توسعهطلبی عثمانی
پس از حملة سال 1254ق/ 1838م والی بغداد به بندر محمره، دولت عثمانی با طرح این مسئله که محمره جزء خاک عثمانی است، سفیری به دربار قاجار فرستاد.[90] از سوی دولت قاجاری نیز نمایندگانی به سفارت عثمانی اعزام شدند. در جریان این مذاکرات، مسئلة درخواست جبران خسارتهای واردشده به محمره، به مبلغ پنج کرور زر مسکوک، مطرح گردید.[91] سرانجام با وساطت وزرای دول انگلیس و روسیه میان طرفین سازش برقرار شد.[92] مقرر گردید که در شهر ارزنهالروم نشستی برگزار شود و دو دولت دربارة ادعاهای یکدیگر «تحقیق دعوی نمایند.»[93] پس از چهار سال مذاکره، در تاریخ شانزدهم جمادیالثانی سال 1263ق/ 1847م، معاهدة دوم ارزنهالروم، در قالب نه ماده، به امضای نمایندگان ایران و عثمانی رسید. نمایندگان دول انگلستان و روسیه نیز بهعنوان ناظر و ضامن اجرای این مصالحهنامه آن را امضا کردند.[94]
مطابق فقرة اول این معاهده، دولت ایران میبایست از ادعای طلب زیانهای واردشده به بندر محمره دست برمیداشت.[95] براساس مادة دوم نیز دولت عثمانی میبایست قویاً تعهد میکرد که «شهر و بندر محمره و جزیرة الخضر[96] و لنگرگاه و نیز اراضی ساحل شرقی یعنی سمت یسار شطالعرب را که در تصرف عشایری است که معروفاً متعلق به ایران هستند به ملکیت در تصرف ایران» به رسمیت بشناسد.[97] مفاد این ماده از این جهت مهم بود که روند رویدادهای آتی نشان داد دولت زیادخواه عثمانی به مواد این عهدنامه کمترین توجهی نداشته است. این دولت نه تنها به مفاد آن اعتنایی نکرد، بلکه تا پایان دولت قاجاریه نیز، به صورت مکرر، جزایر ایرانی این ناحیه را اشغال کرد و یا دعاوی ارضی نسبت به آنها مطرح ساخت. افزون بر این، طبق مادة دوم قرارداد، مسئلة کشتیرانی در اروندرود براساس آزادی کامل و حقوق مساوی طرفین حلوفصل گردید.[98]
در فقرة سوم این عهدنامه تأکید شد که «سایر ادعاهایی که در باب اراضی داشتند متروک داشته و مهندس و مأمور تعیین نمایند که موافق مادة سابقه حدود بین الدولتین را معین نمایند.»[99] مندرجات این ماده از این جهت مهم بود که با وجود اشارة صریح مادة نخست مبنی بر تعلق اراضی شرق اروندرود به دولت ایران، عثمانیها از مادة سوم استفاده کردند و با پیش کشیدن مشخص نبودن مرزهای دو طرف، بارها به اشغال جزایر ایرانی جنوب غرب خوزستان پرداختند. بنابراین، یک سال پس از این قرارداد، میرزا جعفرخان مشیرالدوله به اتفاق سفرای دول روس، انگلیس و عثمانی به محمره رفت تا سرحد اراضی دولتین را تشخیص دهد.[100] مطابق مادة سوم، پنج سال پس از انعقاد عهدنامه، دوباره بنای تحدید حدود دولتین گذاشته شد، اما با وجود تعیین یک خط فرضی از کوه اقریداغ تا خلیجفارس، مسئلة تعیین حدود حلوفصل نگردید و تنها بنای مذاکرات بعدی گذاشته شد.[101] بدین ترتیب، این مذاکرات تا اواخر دورة قاجاری ادامه یافت.
مطلب مهمی که در جریان انعقاد معاهدة ارزنهالروم پیش آمد و دستاویز سیاستهای غاصبانة دولت عثمانی در حوزة اروندرود و جزایر ایرانی آن گردید، نقشة دولت عثمانی در طرح سؤال و جواب بین معاون اول وزارت خارجة ایران و نمایندگان دول عثمانی، یعنی انگلیس و روس، بود. در واقع، عثمانی هنگامی که مفاد عهدنامة ارزنهالروم را همسو با منافع دولت خود ندید، مفاد آن را با طرح نقشهای معین نقض کرد. اشتباهات سفیر ایران نیز موجب سوءاستفادة دولت عثمانی شد و دستاویزهای لازم را برای اقدامات متجاوزانة آتی این دولت فراهم گرداند. این رویداد پس از انعقاد معاهدة ارزنهالروم و بازگشت امیرکبیر به ایران و در جریان سفر معاون وزارت خارجة ایران به پاریس و گذر وی از استانبول روی داده بود. به گفتة لسانالملک سپهر، دولت عثمانی با قید جملة «محمره و لنگرگاه و حفار و جزیرهالخضر را ملکیه به دولت ایران واگذار مینماید» عملاً منکر تعلق تاریخی این نواحی به کشور ایران شده بود، زیرا قید این نکته که تملک ایران منحصراً بر بندر محمره و الخضر است، دست عثمانی را برای اقدامات تجاوزکارانه در سایر نواحی باز میگذاشت. بهویژه، در فقرة دوم سؤال و جواب، برای نخستین بار از تعلق همزمان اراضی ساحل چپ و راست شطالعرب به دولت عثمانی صحبت شده بود.[102]
طبق روایت لسانالملک سپهر، سفیر ایران ابتدا پیشنهادها را نپذیرفته بود، ولی دادن جایزة چهار هزار تومانی از جانب عثمانیها و تضمین وزرای دولتهای انگلیس و روسیه در باب راضی کردن میرزا آقاسی سبب شد خواستههای مورد نظر عثمانی به عهدنامة ارزنهالروم دوم اضافه شود. اگرچه دولت ایران زیر بار پذیرش این موضوع نرفت.[103] از قرار معلوم، دولت انگلستان نقش ویژهای در این داستان به نفع دولت عثمانی ایفا کرد. این مسئله در نامهای که سفارت انگلستان به وزارت خارجة ایران (به شمارة سند 1045 مورخ 6 جمادیالاول 1266ق) نوشت، بازتاب یافته است.[104]
بدین ترتیب، با افزوده شدن سؤال و جوابها به معاهدة ارزنهالروم دوم و نیز به علت اینکه پذیرفتن مرز بر روی کروکی و نقشه با روی زمین تفاوت زیادی داشت، روند تعیین قطعی مرزها نزدیک هفتاد سال به طول انجامید.[105] دولت عثمانی بارها به بهانههای مختلف نظیر مشخص نبودن مرزها و تغییراتی که اروندرود در حدود ایجاد میکرد، ضمن اشغال این نواحی، سیاستهای توسعهطلبانة خود را دربارة کرانههای شرق اروندرود یا جزایر آبادان و خرمشهر پیگیری نمود.
جایگاه سوقالجیشی آبادان و جزایر جنوب غرب خوزستان؛ تجاوزات و اشغالگری دولت عثمانی (الخضر، المحله، شلحه)
از نظر اقتصادی، معیشت کشاورزی ناحیة آبادان تحت تأثیر شرایط خاک و اقلیم این ناحیه قرار داشت. سرازیر شدن گلولای رودخانههای کارون و دجله و فرات (اروندرود) موجب پیدایش جزایری مانند آبادان شد. رونق کشاورزی در جزیرة آبادان امری تدریجی بود، زیرا شوری خاک این ناحیه مانع عمارت و آبادانی آن میشد.[106] فعالیت کشاورزی در شاخههایی که با خاک و اقلیم این جزیره سازگاری داشت، بهتدریج رونق گرفت. به طوری که در دورة قاجار، در حدود یکسوم این ناحیه نخلستانهایی ایجاد شد.[107] به همین خاطر بود که نجمالدوله پیشنهاد کرد «قطعه قطعه شده و به قیمت نازل به افراد فروخته شود تا آنجا را آباد» نمایند.[108]
در واقع، میتوان گفت اقتصاد کشاورزی نواحی آباد جزیرة آبادان در دورة قاجار امتداد زمینهای آباد منطقة محمره بود. نخلستانها از طریق فشاری که جزر و مد دریا به شطالعرب و کارون و بهمنشیر وارد میکرد، خودبهخود آبیاری میشدند.[109] در قطعات آباد جزایر آبادان اندکی شلوتککاری، زراعت گندم و جو آبی نیز انجام میشد.[110] به گفتة همدانی، قریب نصف طوایف محیسن و ادریس و نصّار در آبادان و الخضر ساکن بودند و همه قسم زراعت مىکردند.[111] بنابراین، با توجه به پیوستگی جغرافیایی و اقلیمی آبادان و خرمشهر، ارزش اقتصاد کشاورزی ناحیة آبادان در امتداد منطقة خرمشهر بود. بدین ترتیب، تسلط و یا مالکیت احتمالی بر بخشی از این سرزمین میتوانست برای دولت عثمانی وسوسهبرانگیز و جذاب باشد.
با این همه، جزیرة آبادان از نظر سوقالجیشی و نظامی دارای اهمیت بسیاری بوده و هست، چرا که از چهار سو به آب محدود میگردد و این موضوع از نظر نظامی و دفاعی امتیاز بزرگی محسوب میشود. آبادان از سمت شرق محدود است به بهمنشیر، از سوی غرب به اروندرود و از سمت جنوب به خلیجفارس پیوند مییابد و از طرف شمال به کانال عضدی و خرمشهر ختم میگردد.[112] اهمیت این مسئله از نگاه ناصرخسرو نیز پنهان نمانده است، آنجا که مینویسد: «عبادان بر کنار دریا نهاده است، چون جزیرهای که شط آنجا دو شاخ شده است چنانکه از هیچ جانب به عبادان نتوان شد الا به آب گذر کنند.»[113] این موقعیت ویژة جغرافیایی موجب استقرار نیروهای نظامی و قلعههای دفاعی در آبادان شده بود. چنانکه در ادوار مختلف تاریخی جنگجویانی از صفویه تا قطریه، دزدان دریایی و نیز مرزداران در آن استقرار داشتهاند.[114] مثلاً در جریان جنگ و نزاعی که در سال 1267ق/ 1851م بین شیخ هاشم و شیخ فارس درگرفت، شیخ هاشم توانست از نیروی عشیرهای و تجهیزات نظامی قبایل عرب ناحیة آبادان علیه برادر خود استفاده نماید.[115]
موقعیت ویژة جغرافیایی آبادان و به تبع آن اهمیت نظامی این ناحیه در تأمین امنیت کاروانهای تجاری و مسافرتی در منابع تاریخی قرن پنجم هجری نیز بازتاب یافته است. ناصرخسرو از نوعی فانوس دریایی و برج دیدبانی سخن میگوید که کارش نظارت بر امنیت کشتیهای تجاری و مسافرتی و یاری رساندن به کشتیهایی بوده است که به علت جزر آب در گل مینشستند.[116] کرزن نیز گرفتار شدن کشتیهای تجاری کمپانی هندشرقی انگلیس را در گلولای دهانة اروندرود تأیید میکند. این کشتیها که در مسیر بین بمبئی و بصره در تردد بودند، «بعضى اوقات تا چند روز در میان گل گرفتار» مىماندند.[117]
افزون بر این، موقعیت جزیرة آبادان بهگونهای بود که میتوانست بر امنیت داخلی نواحی بینالنهرین، شبهجزیرة عربستان، جزایر و بنادر خلیجفارس و حتی نواحی داخلی ایران تأثیرات زیادی بگذارد. میتوان گفت این جزیره به دلیل قرار گرفتن در ورودی خلیجفارس به بهمنشیر و اروندرود، از خرمشهر نیز استراتژیکتر بود. به قول همدانی، حتی «آبادی و وجود محمره» بستگی به این جزیره داشت.[118] شاید به همین علت بود که انگلیسیها بىاندازه طالب جزایر الخضر و محلّه[119] بودند. این دو جزیره مفتاح اصلى خوزستان بودند. انگلیسیها دو سه مرتبه برای خرید جزیرة محله اقدام کردند، اما دولت قاجاری نپذیرفت.[120] مطابق گزارشی مربوط به سال 1901م/ 1319ق، دزدان دریایی شطالعرب برای کشتیهای هندیای که در این رودخانه در تردد بودند، ناامنی ایجاد میکردند.[121] بنابراین، به نظر میرسد این جزایر در کنار اهمیتشان برای نفوذ انگلیسیها در خوزستان، در حفاظت از کشتیهایی هم که در مسیر خلیجفارس و بصره از اروندروود تردد میکردند نقش مهمی داشتند.
در نامهای به شمارة سند 770 به تاریخ 20 رمضان 1316ق، که از سوی دولت ایران به کارگزاری محمره نوشته شده، بر اهمیت سوقالجیشی این نواحی در نگاه دولتمردان ایرانی تأکید شده است. دولت مرکزی در باب تعلق اراضی انتهایی جزیرة الخضر که جنوب آن به دریا متصل میگردید، خاطرنشان میکند که این اراضی با وجود مغروقه بودن، به هیچ وجه از جزیرة الخضر جدا نیست و با تمام جزیرة الخضر و «سایرة ممالک محروسة ایران ملکاً مساوی و در حکم وجود واحد است.» از این رو، به حاکم محمره توصیه میکند که «در نگهداری و امنیت بری و بحری آن نقطه اهتمام فرموده از تصورات دیگر خودداری» نماید.[122]
موقعیت جغرافیایی جزیرة آبادان بهگونهای بود که حکام این ناحیه میتوانستند جریان ورود و خروج کشتیهای تجاری و نظامی را به نواحی بینالنهرین، بصره و خلیجفارس ــ که حوزة استراتژیک دولت عثمانی بودــ مسدود سازند و یا امنیت کشتیهای در تردد را به خطر بیندازند. در نامهای به شمارة سند 41، مورخ ۲۳ صفر ۱۲۷۳ق/ ۱۸۵۶م، کارپرداز ایران در بمبئی خطاب به وزارت خارجه این مسئله را بهصراحت بیان کرده است: «جزیرۀ عبّادان که در میان شطالعرب واقع است و اطراف آن آب است و اصلاً آبادى ندارد و از همه طرفش جهاز مىرود، خشکى و راه محمره و بصره را مىتوانند بعد از تصرف و توقف در آن جزیره سد نمایند و مانع عبور و مرور از روى آب شوند.»[123]
جایگاه استراتژیک و نظامی جزایر جنوب غرب خوزستان، در تأمین امنیت حوزة بینالنهرین و خلیجفارس، سبب جلب توجه دولت عثمانی به این جزایر و در پیش گرفتن سیاستی توسعهطلبانه شد. بهویژه، وجود استحکامات نظامی دولت قاجاری در این نواحی بر حساسیتهای دولت عثمانی میافزود. چنانکه یک ماه پس از نامة کارپرداز ایران در بمبئی، سفارت عثمانی در تهران، طی دو نامة جداگانه، تخریب استحکامات ایران در ناحیة آبادان را از دولت قاجاری مطالبه نمود. در نامة نخست، به شمارة سند 247 مورخ 3 ربیعالاول سال 1273ق، سفارت عثمانی به صدراعظم میرزا آقاخان نوشت که استحکامات جزیرة الخضر و المحله باید تخریب شود. با توجه به اینکه دولت ایران در این خصوص قول و قراری نداده بود، سفیر عثمانی خواهان پاسخ صریح و سریع دولت ایران شد.[124] اهمیت این موضوع برای عثمانی چنان بود که سفارت این دولت شش روز بعد، یعنی در تاریخ 9 ربیعالاول سال 1273ق، طی نامهای به شمارة سند 248، باز هم بر تخریب استحکامات این جزایر و پاسخ سریع دولت ایران پافشاری کرد.[125]
مفاد نامة چهار ماه بعد سفارت عثمانی در تهران، به شمارة سند 249 و تاریخ 15 جمادیالاخر 1273ق، خطاب به صدراعظم ایران میرزا آقاخان، حاوی چند نکتة اساسی است: نخست، پیداست که اقدامات دولت ایران در حوزة اروندرود و جزایر جنوب غرب خوزستان مطابق با توصیههای سفیر ایران در بمبئی بوده است. دوم، این نامه نشان میدهد که دولت قاجاری از طریق ایجاد استحکامات نظامی لازم در ناحیة آبادان توانسته بود مقدمات نفوذ امنیتی و نظامی خود را بر اروندرود فراهم سازد. سوم، اهمیت بالای سوقالجیشی و تجاری محمره و جزایر جنوب غرب خوزستان در سیاستهای استراتژیکی دولت عثمانی بهخوبی هویدا میشود. چهارم، معلوم میشود که با وجود نامههای مکرر دولت عثمانی درخصوص تخریب استحکامات نظامی ایران، دولت قاجاری با اتخاذ سیاستی صحیح، نفوذ نظامی و امنیتی خود را بر حوزة اروندرود حفظ کرده است. بر این اساس، سفیر عثمانی شکایت میکند که
کاغذی که حاوی به منع گشت و گذار سفاین حربیه و غیرحربیه در شطالعرب نوشته بودند رسید. چون محمره و جزیرة الخضر و جزیرة المحله در نظر معالی منظر سلطنت سنیه زیاد از محالات معتنابه میباشد، از این جهت منع آمد شد سُفن مختلفه مهم به جهت منافع و حقوق دولت علیه عثمانیه و هم برای تجارت موجب عُسرت است. بناء علیه دولت ایرانیه محال مذکوره را نبایست مثل جاهای دیگر نظر نموده قیام به حرب و تسلط و استحکام بکند. اگرچه آن جناب امجد اشرف این خصوص را شفاهاً به دوستدار وعد فرموده بودند، ولی چون مصلحت اهم مهم و واجبالاعتنا است از این جهت وعد مذکور را تجدید و تحریر بفرمایند.[126]
احتمالاً سیاست دژسازی ایران در جزایر الخضر و المحله سبب شده بود دولت عثمانی نیز که کرانههای جنوبی اروندرود را قلمرو و حوزة استراتزیک خود میپنداشت[127]، در اواخر سدة 19م به ساخت مخفیانة دژ باستیونی در جزیرة فاو مبادرت کند. از نگاه ناظر کاردانی مانند نجمالدوله دولت قاجاری نیز میبایست، در مقابل قلعة عثمانی، در آخر جزیرة الخضر (آبادان) دژی بسازد و جمعی را ساخلو گذارد، چرا که آبادان «دربخانة دولت است، نه محمره و بعد از ساختن قلعة رسمی آخر جزیرة الخضر، مقابل فاو، ضرر ندارد که در محمره هم مختصری بسازند.»[128]
بنابراین، اهمیت استراتژیک الخضر و جزایر متصل به آن دولت عثمانی را بر آن داشت تا سیاست دژسازی را در نواحی مهم حوزة اروندرود در پیش گیرد. افزون بر این، با آوردن بهانههایی مانند عدم تعیین قطعی حدود میان دو دولت و تغییرات بستر اروندرود، ضمن اشغال جزایر ایرانی این منطقه، دعاوی ارضی خود را دربارة آنها مطرح سازد. این کشمکشها تا اواخر دورة قاجاری ادامه داشت. بیتوجهی دولت عثمانی به عهدنامة ارزنهالروم دوم و در پیش گرفتن سیاست توسعهطلبی و تجاوز در نامة وزارت خارجة ایران به صدراعظم روسیه و وزیر امور خارجة انگلستان، به شمارة سند 281 مورخ ذیحجة 1290ق، انعکاس یافته است.[129]
جزیرة محله از جمله جزایری بود که مورد ادعای دولت عثمانی قرار گرفت و محل مناقشات میان دو دولت گردید. این جزیره در حوضة سوقالجیشی اروندرود قرار داشت.[130] طول آن یک فرسخ و عرضش نیم فرسخ و نصفش آباد بود.[131] با توجه به استقرار نیروهای نظامی دولت قاجار در آن،[132] در تأمین امنیت کاروانهای تجاری و نظامی در حال تردد میان بینالنهرین و مدخل خلیجفارس و اروندرود اهمیت بسیار داشت. در نامهای به شمارة سند 250 مورخ 1293ق، وزیر خارجه مسئلة طمعورزیهای دولت عثمانی در باب جزیرة المحله را به ناصرالدینشاه گوشزد کرده است. از قرار معلوم، دولت عثمانی از طریق دول واسطه تقاضایی مبنی بر تصاحب این جزیره را مطرح ساخته بود، اما وزیر خارجة ایران بر حفظ وضع نظامی و مالکیتی جزیرة محله تأکید داشت. ناصرالدینشاه هم در پاسخ نوشته بود: «هرگز حکم به تخلیة جزیرة محله نخواهیم فرمود، زیرا که آن خاک را ملک طلق میدانیم.»[133]
سال 1293ق نقطة اوج رویدادهایی است که از سال 1273ق بین ایران و عثمانی آغاز شده بود، چرا که در این سال دولت عثمانی اقدام به اشغال جزیرة شلحه بهعنوان یکی از جزایر مهم و سوقالجیشی حوضة اروندرود نمود.[134] به نظر میرسد فهم معنای شلحه و موقعیت جغرافیایی قرارگیری آن در ناحیة اروندرود به درک عوامل و دستاویزهای دولت عثمانی برای اشغال این جزیره کمک زیادی نماید. بارندگیهای فصل زمستان و ورود جریان سیلابها به حوضة اروندرود سبب انباشت گلولای و رسوبات در مسیر رودخانه میشود. به این وضعیت طبیعی در اصطلاح محلی «شله» میگویند. تداوم چند سالة این شرایط موجب ایجاد برآمدگی در آب و تغییر مسیر جریان رود میشود. پس از گذر چند سال، گیاهانی مانند چولان، بردی و مران در این نواحی میرویند و در هنگام روییدن علف مران، این شلهها قابل رفتوآمد میشوند و تبدیل به چراگاهی برای حیوانات میگردند. بهتدریج، هنگامیکه شله مرتفعتر شود، جریان آب به آن دسترسی پیدا نمیکند. سپس به صورت زمینی خشک درمیآید و بر اثر شدت آفتاب علفهای موجود در آن میخشکد. از این زمان زمین شله یا جزیره برای ساخت خانه و کاشت نخل آماده میشود. ظاهراً جزایری مانند مینو، شله راهم، شله معاویه، شله معامر و شله حاجحسین که در امتداد اروندرود قرار دارند، به همین علت به وجود آمدهاند.[135]
چنین پیداست که جزیرة شلحه نزدیک جزیرة الخضر و محله بوده و در سال 1305ق در آن آبادی ایجاد شده است.[136] طبق پژوهشی نو، جزیرة شلحه در حدود 30 مایلی جنوب خرمشهر و شش مایلی شمال گمرک دواسر واقع است. فاصلة این جزیره تا ساحل ایران 900 متر و تا ساحل همسایة غربی ایران 1800 متر است.[137]
با توجه به رخدادهایی که پیشتر توضیح داده شد، به نظر میآید اشغال جزیرة شلحه توسط دولت عثمانی به دو علت مهم بود: نخست، دولت عثمانی کرانة جنوبی اروندرود را جزء قلمرو استراتژیک خود محسوب میکرد. دوم، جزیرة شلحه دارای اهمیت سوقالجیشی بود؛ از یک سو بر امنیت مسیر تجاری و نظامی میان خلیجفارس و بینالنهرین تأثیرگذار بود و به همین دلیل اشغال آن میتوانست پاسخی باشد به سیاست قلعهسازی و استقرار نیروی نظامی دولت قاجار در نواحی مهم الخضر و المحله. از سوی دیگر، تسلط بر این جزیره میتوانست منجر به استیلای تدریجی عثمانی بر منطقة خرمشهر و آبادان گردد.
بر این اساس، دولت عثمانی برای اجرای سیاست توسعهطلبانة خود در جزیرة شلحه از دو دستاویز استفاده کرد: نخست، با بهرهگیری از مفاد سؤال و جوابهایی که در جریان انعقاد عهدنامة ارزنهالروم دوم طرح گرداند، زمینة دخالت در جزیرة شلحه را فراهم کرد، چرا که به نظر این دولت، مراد از مالکیت ایران در مادة دوم این معاهده تنها شهر، بندر و لنگرگاه محمره و الخضر بود و دربارة مالکیت سایر نواحی و بنادر خارج از این مناطق حرفی زده نشده بود.[138] دوم، از نحوة شکلگیری جزیرة شلحه که تازه سر از آب بیرون آورده بود، استفاده کرد و این مسئله را دستاویز ادعای مالکیت اولیه بر آن قرار داد. در نامة سفارت عثمانی به وزارت خارجة ایران، به شمارة سند 252 مورخ 21 محرم 1293ق، بهانههای فوقالذکر برای ادعای تملک عثمانی بر این جزیره بیان شده است.[139]
دو روز بعد، دولت ایران در پاسخ به نامة سفارت عثمانی، ضمن محکوم کردن اقدامات متجاوزانه و غاصبانة ناصرپاشا والی بغداد در باب «جزیرة حادثة متصل به جزیرة الخضر»[140]، استدلالهای زیر را در پاسخ به دعاوی دولت عثمانی مطرح ساخت: نخست، بر اتصال جزیرة شلحه به جزیرة الخضر بهعنوان «ملک صریح مصداق بلانزاع دولت علیة ایران» تأکید نمود. دوم، دولت ایران بهدرستی به فصل دوم عهدنامة ارزنهالروم دوم تکیه کرد. در این ماده تصریح شده بود شهر و بندر محمره و جزیرة الخضر و لنگرگاه و تمام اراضی ساحل شرقی اروندرود که در تصرف عشایر متعلقة معروفة ایران است به مالکیت در تصرف دولت ایران خواهد بود. از این رو، با توجه به اتصال شلحه به جزیرة الخضر و نیز قرار گرفتن آن در کرانة شرقی اروندرود، در باب تعلق آن به دولت ایران جای هیچگونه شبههای باقی نمیماند. و از نظر دولت ایران، اقدام ناصرپاشا به دلیل بصیرت او به عهود مقدسه، تجاوز و تخطی و حرکت غاصبانة صرف است. با توجه به نزدیکی این جزیره به نواحی سوقالجیشی خرمشهر و آبادان، اشغال آن توسط دولت عثمانی مسئلهای خطرناک برای دولت قاجاری محسوب میشد. از این رو، دولت قاجار تهدید کرد که اگر ناصرپاشا این جزیره را ترک نکند با اقدامات قهری دولت ایران مواجه خواهد شد.[141]
در سال 1294ق، کشمکشهای دولت قاجار و عثمانی بر سر جزیرة شلحه ادامه یافت. وزارت خارجة ایران در نامهای به سفارت عثمانی در تهران، همان استدلالهای پیشین را در باب تعلق این جزیره به دولت ایران تکرار کرد. همچنین به سه مراسلة وزارت خارجه در سال 1293ق در باب منع ناصرپاشا از اشغال جزیرة شلحه اشاره و گوشزد کرد که در صورت عدم تخلیة شلحه، دولت ایران به قوای نظامی متوسل خواهد شد.[142] ناصرالدینشاه نیز در نامهای به وزیر خارجه تأکید نمود که عثمانی به هیچ وجه حق تصرف شلحه را ندارد.[143]
اهمیت استراتژیک این جزیره برای دولت قاجاری به حدی بود که قصد داشت از طریق ساخت استحکامات نظامی و به یاری قوة قهریه آن را از اشغال دولت عثمانی خارج سازد، اما وزیر مختار انگلستان با فرستادن نامهای، به شمارة سند 254 مورخ 12 جمادیالاول سال 1294ق، دولت قاجاری را از این کار بازداشت.[144]
وزارت خارجة ایران در نامهای به وزیر مختار انگلیس، به تاریخ 23 جمادیالاولی سال 1294ق، از اشغال جزیرة شلحه توسط دولت عثمانی ابراز نارضایتی کرد.[145] در نامة دیگری به همین دولت نیز، به تاریخ 25 جمادیالاولی سال 1294ق، اتصال این جزیره به الخضر و نوپدید بودن آن را مبنای استدلال خود در تعلق شلحه به ملک ایران قرار داد. نکتة مهم این نامه این بود که مقامات دولت قاجار در آن بهدرستی به سیاست توسعهطلبانة درازآهنگ دولت عثمانی در قبال ملک ایران اذعان کردند. به باور دولتمردان ایرانی، عثمانیها بنا به عادت «در هر فرصتی در پی غصب حقوق و ملک صریح ایران» برآمدهاند. اکنون نیز از طریق علامات تصرفی که در شلحه ایجاد کردهاند، قصد مالکیت آنجا را در سر میپرورانند.[146]
اهمیت نظامی و سوقالجیشی جزیرة شلحه برای دولت عثمانی از مفاد نامة وزیر مختار انگلیس، به شمارة سند 255 مورخ 28 جمادیالاولی سال 1294ق، به وزارت خارجة ایران آشکار میگردد. دولت عثمانی شرط کرده بود: «در صورتی که دولت عثمانی ترک مداخله در جزیرة مزبور بنماید دولت ایران تعهد کرده است که مادامی که قرار این مسئله مابعدها داده شود در آنجا نه زراعت بنماید و نه جایی احداث کند و نه عسکر ایرانی بگذارد.»[147] ظاهراً در طی نشستی که بین دولت عثمانی و قاجار در استانبول برگزار شد، دولت عثمانی با تأکید بر اینکه دولت ایران در شحله «استحکامات عسکریه نسازد تا عمل سرحد بگذرد»، حاضر به تخلیة این جزیره شد. اهمیت این جزیره برای دولت ایران به حدی بود که از والی پشتکوه و مأمورین سرحدات خوزستان خواسته بود هنگام تخلیة این جزیره از اقدامات تحریکآمیز علیه عثمانی خودداری کنند.[148]
ظاهراً عثمانی تحت فشار دولتهای قاجار و انگلستان جزیرة شلحه را ترک کرد. با وجود این، گزارش حاجی جابرخان نشان میدهد دولت عثمانی این جزیره را مجدداً اشغال کرده است.[149] بر این اساس، وزارت خارجة ایران طی نامهای به وزیر مختار انگلستان، به شمارة سند 256 مورخ 7 رمضان 1294ق، خواهان آن شد که دولت عثمانی، براساس قرارداد رسمی فیمابین، جزیرة مزبور را تخلیه کند.[150] گویا دولت عثمانی برای تداوم اشغال این جزیره، تلگراف جابرخان به حاکم محمره را قبول نکرد و در پیامی به وزیر مختار انگلیس اشغال مجدد جزیره را رد کرد.[151] اشغال مجدد این جزیره نشان از اهمیت زیاد آن از نظر دولت عثمانی و پاشای بغداد دارد، چرا که تملک بر این جزیره به معنای تسلط آتی این دولت بر کرانههای شرقی اروندرود و حتی خوزستان بود. از این رو، دولت ایران با پیش گرفتن یک سیاست اصولی بر تخلیة جزیرة شلحه پافشاری کرد. پس از بازرسیهایی که از این جزیره صورت گرفت، مشخص شد که این جزیره قبل از اشغال شدن توسط دولت عثمانی، در تصرف زارعان ایرانی و از توابع محمره بوده است. از قرار معلوم، سرانجام دولت عثمانی ناچار به تخلیه این جزیرة سوقالجیشی شده است.[152]
همانطور که پیشتر گفته شد، به نظر میرسد اصلیترین عاملی که دستاویز محکمی برای دولت عثمانی فراهم ساخت تا به مداخله و اشغالگری خود ادامه دهد، مسئلة اضافه کردن سؤال و جوابها یا ایضاحات به مفاد عهدنامة ارزنهالروم دوم بود. با وجود این، دولت ایران کوشید تا پایان دورة قاجاری زیر بار مسئلة ایضاحات مورد نظر عثمانی نرود و در جریان تحدید مرزهای دو طرف نیز معاهدة ارزنهالروم دوم را اساس قرار دهد. در نامهای که وزرای مختار دول روسیه و انگلستان، به شمارة سند 1036 مورخ 1330ق، به دولت ایران نوشتهاند، این موضوع بهروشنی مشخص است، زیرا آنها انصراف دولت قاجار از پذیرش ایضاحات را به معنای عدم قبول مفاد قرارداد ارزنهالروم تلقی کردند و آن را به زیان منافع ایران دانستند.[153] از این رو، به علت نپذیرفتن ایضاحات، مسئلة مالکیت حقوقی محمره و الخضر تا پایان دولت قاجاری محل کشمکشهای نمایندگان سیاسی ایران و عثمانی قرار گرفت. در نامة سفیر ایران در لندن به وزارت خارجه، به شمارة سند 1040 مورخ 24 شعبان 1330ق، همین موضوع مورد توجه قرار گرفت. سفیر ایران توصیه میکند برای تملک حقوقی ایران بر محمره و نصف زهاب و پذیرش قرارداد ارزنهالروم دوم از سوی دولت عثمانی، بهتر است دولت ایران ایضاحات مد نظر را بپذیرد.[154]
مباحثات دربارة مسئلة تعیین حدود، سه سال پس از انعقاد عهدنامة ارزنهالروم دوم آغاز گردید که نتیجهای از آن گرفته نشد. کمیسیونهای دیگری نیز در سدة 19م تشکیل شد. از مفاد نامة مؤتمنالملک به معینالملک، به شمارة سند 259 مورخ 19 محرم سال 1300ق، مشخص میشود که در این زمان مسئلة محمره، شطالعرب و جزیرة الخضر هنوز حل نشده است.[155] ظاهراً بهرغم پذیرش ایضاحات مد نظر عثمانی در سال 1319ق/ 1902م، کار تحدید حدود به پایان نرسید و مقرر گردید که دولت انگلستان نقشة ناحیة محمره را تهیه نماید. بنابراین، کار تعیین حدود در ذیالحجه 1331ق نیز پایان نپذیرفت.[156] در نامهای که ارفعالدوله در تاریخ 10 شعبان سال 1325ق به وزارت خارجة ایران نوشت، دوباره دولت ایران را به پافشاری بر مفاد عهدنامة ارزنهالروم، در مقابل دعاوی دولت عثمانی فرا خواند.[157] سرانجام در سال 1332ق/ 1914م مسئلة تعیین حکمیت و نقشهبرداری از حدود طرفین با همراهی مأموران دو دولت انگلستان و روسیه شکل نهایی به خود گرفت. به موجب صورتجلسة کمیسیونها، خط سرحد غربی خوزستان در ناحیة خرمشهر و آبادان منطبق بود بر شطالعرب. این خط از دهانة خلیجفارس آغاز میشد و تا قریة دعیچی در بالای خرمشهر ادامه مییافت.[158]
نتیجهگیری
مطالعة اسناد و مدارک تاریخی دورة قاجار و برخی پژوهشهای نو در مورد تاریخ خوزستان نشان میدهد که موارد متعددی از تجاوزات و زیادهخواهیهای دولت عثمانی در باب نواحی خرمشهر و آبادان کنونی وجود دارد. به نظر میرسد دادههای پراکنده و غیرمنسجم اسناد و منابع تاریخی و البته برخی از تحلیلهایی که پژوهشهای نو دربارة این رویدادها به دست دادهاند، حاوی روایت کامل، منسجم و معناداری از عوامل و روند اشغال این نواحی و در ادامه، زیادهخواهیهای دولت عثمانی در جریان مذاکرات میان دو دولت نیستند. از این رو، در این مقاله کوشش شد از طریق پیوند معنادار شواهد و مدارک تاریخی در یک فرایند کرونولوژیک، عوامل اشغال و زیادهخواهیهای دولت عثمانی دربارة این نواحی در قالب روایتی منسجم و بههمپیوسته توضیح داده شود.
تمرکز نویسندگان این مقاله بر «سیاست توسعهطلبی استراتژیک» دولت عثمانی است. مفهوم سیاست توسعهطلبی استراتژیک به معنای کنشهای بابرنامه، معنادار و آیندهنگر یک دولت در حوزة سیاست خارجی است که تأکید آن بر توسعهطلبی ارضی و یا دستکم ایجاد نواحی نفوذ منطقهای، برای به دست آوردن بیشترین میزان منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی است. از این منظر، مطالعة اسناد و مدارک تاریخی دورة قاجار نشان داد که اقدامات تجاوزکارانه و کنشهای زیادهخواهانة امپراتوری عثمانی در حوزة خرمشهر و آبادان تنها ناشی از علل ظاهری نیست که بعضاً در منابع تاریخی و یا برخی پژوهشهای نو به آنها اشاره شده است، بلکه این اقدامات در چارچوب سیاست توسعهطلبی استراتژیک این دولت قابل تحلیل و ارزیابی است. عواملی که موجب شد دولت عثمانی در قبال جنوب غرب خوزستان چنین سیاستی در پیش گیرد، شامل موارد زیر است:
نخست، موقعیت مهم سوقالجیشی و نظامی نواحی خرمشهر و آبادان نقش بسزایی در طرحریزی چنین سیاستی و پافشاری دولت عثمانی بر اجرای آن در حوزة جنوب غرب خوزستان داشت، چرا که از نظر موقعیت جغرافیایی، خرمشهر و آبادان از طریق رودهای اروندرود و بهمنشیر در نقطة اتصال خلیجفارس، بینالنهرین، شبهجزیرة عربستان و نواحی داخلی ایران قرار گرفته بودند. بدین ترتیب، این نواحی میتوانستند نقش دوگانهای در تأمین یا عدم تأمین امنیت کشتیهای تجاری، مسافرتی و نظامی که در این مسیرها در رفتوآمد بودند، ایفا کنند. از سوی دیگر، جایگاه استراتژیک این نواحی که در نقطة اتصال و ورودی مناطق بینالنهرین، ایران، شبهجزیرة عربستان و خلیجفارس قرار داشتند، میتوانست امنیت داخلی این نواحی را هم با خطر مواجه سازد. از این رو، تسلط و یا دستکم نفوذ بر این منطقة سوقالجیشی پراهمیت، به طور حتم در چارچوب سیاستهای توسعهطلبانة مشخص این دولت قرار میگرفت. چنانکه این سیاست در روند رویدادها و اسناد و مدارکی که در این باره ارائه شد، انعکاس یافت.
دوم، آب فراوان و شرایط اقلیمی مناسب، نواحی خرمشهر و آبادان را به قطب مهمی در زمینة تولید خرما و برخی محصولات کشاورزی و دامی دیگر تبدیل کرده بود. بنابراین، تسلط احتمالی بر این منابع اقتصادی و همچنین درآمدهای مالیاتی و گمرکی که میتوانست از این نواحی به دست آید، برای دولت عثمانی و پاشای بغداد وسوسهانگیز بود.
سوم، جغرافیایی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بههمپیوستة نواحی خرمشهر، آبادان و بصره دو پیامد مهم به همراه داشت: نخست، بر حساسیتهای امنیتی و نظامی این نواحی برای دولت عثمانی میافزود. به همین خاطر بود که این دولت در پی جذب رؤسای ایلیاتی این نواحی و یا تسلط نظامی و امنیتی بر آنها بود. دوم، این مسئله دستاویز لازم را برای اقدامات متجاوزانة دولت عثمانی، به بهانة تعلق استراتژیک این نواحی به حوزة بصره و بغداد، فراهم میکرد.
بر این اساس، دولت عثمانی با توسل به دستاویزهایی مانند ناشفاف بودن عهدنامههای میان دو دولت و تفسیر ناصحیح این قراردادها، تغییراتی که اروندرود در مرزهای میان دو دولت به وجود میآورد و درهمتنیدگی جغرافیای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی خرمشهر و آبادان با نواحی بصره و بغداد، بارها ضمن اشغال برخی از این نواحی، ادعای تملک بر آنها را در مذاکرات با دولت قاجاری پیگیری کرد. به نظر میرسد نمایندگان سیاسی دولت قاجار نیز با در پیش گرفتن سیاست صحیح تأکید بر مفاد قرارداد ارزنهالروم دوم و بیان استدلالهای مناسب در این باره و فشار آوردن بر دولت عثمانی، توانستند مانع اهداف توسعهطلبانة امپراتوری عثمانی در منطقة آبادان و خرمشهر شوند.
[1]. محمدعلی امامشوشتری، تاریخ جغرافیایی خوزستان (بیجا: مؤسسۀ مطبوعاتی امیرکبیر، 1331)، ص 245-246.
[2]. علیاصغر شمیم، ایران در دورة سلطنت قاجار، چ 1 (تهران: انتشارات بهزاد، 1387)، ص 189.
[3]. ادوین آرویدوویچ گرانتوفسکی، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز (تهران: پویش، 1359)، ص 334.
[4]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی؛ دورة قاجاریه (70- 1211هق)، ج 1 (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، وابسته به وزارت امور خارجة جمهوری اسلامی ایران، 1369)، ص 294-295.
[5]. همان، ص 296.
[6]. منظور خرمشهر کنونی است. در بیان وجهتسمیة محمره گفته شده «بناشده در ساحل زمین سرخرنگ و آب سبزرنگ.» بنگرید به: موسی سیادت (طرفیسعیدی)، تاریخ جغرافیایی عرب خوزستان (تهران: مؤسسة چاپ و نشر آنزان: نشر سهند، 1374)، ص 325.
[7]. رضاقلی بن محمدهادی هدایت، فهرس التواریخ (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى، 1373)، ص 450-451؛ محمدجعفر بن محمدعلی خورموجی، تاریخ قاجار، حقایق الاخبار ناصری، ج 1 (تهران: زوار، 1344)، ص 27.
[8]. عباس میریان، جغرافیای تاریخی سرزمین خوزستان (تهران: کتابفروشی بوذرجمهری، 1352)، ص 393 و 395-396 و 399- 400؛ موسی سیادت، تاریخ خوزستان از سلسلة افشاریه تا دورة معاصر، چ 1، ج 1 (قم: دفتر خدمات و چاپ نشر عصر جدید، 1379)، ص 301.
[9]. رضاقلی هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، به تصحیح و تحشیة جمشید کیانفر، ج 10 (تهران: اساطیر، 1380)، ص 8323؛ گرانتوفسکی، ص 334؛ شمیم، ص 190؛ احمد کسروى، تاریخ پانصد سالة خوزستان، چ 1 (تهران: دنیای کتاب ، 1384)، ص 186-187؛ علیقلی بن حسینقلی سردار اسعد، تاریخ بختیاری (بیجا: بینا، بیتا)، ص 500.
[10]. سیادت، تاریخ خوزستان از سلسلة افشاریه تا دورة معاصر، ج 1، ص 300-301.
[11]. ظاهراً نیروهای دولت عثمانی دوباره در طی سالهای 69-1268ق به محمره حمله و با بیرحمی مردم این شهر را قتلعام کرده بودند. بنگرید به: سیادت، تاریخ جغرافیایی عرب خوزستان، ص 59-60.
[12]. حدود سی کیلومتر.
[13]. هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ج 10، ص 8591.
[14]. حسن حبیبی، بررسی تاریخی، سیاسی و اجتماعی اسناد بندرعباس (تهران: بنیاد ایرانشناسى، 1387)، ص 365.
[15]. عبدالحسین سپهر، مرآت الوقایع مظفری، به تصحیح عبدالحسین نوایی، ج 1 (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1386)، ص 290.
[16]. عبدالغفار بن علیمحمد نجمالدوله، سفرنامة دوم نجمالدوله به خوزستان (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى، 1386)، ص 37.
[17]. کسروی، ص 186؛ میریان، ص 405.
[18]. هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، ج 10، ص 8591.
[19]. جورج ناتانیل کرزن، ایران و قضیة ایران، ترجمة غلامعلی وحیدمازندرانی، چ 5، ج 2 (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1380)، ص 395.
[20]. همان، ص 409.
[21]. کسروی، ص 197.
[22]. بنگرید به: گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی؛ دورة قاجاریه (1343-1324هق)، چ 1، ج 6 (تهران: وزارت امور خارجه، مؤسسة چاپ و انتشارات، 1372)، ص 118.
[23]. عبدالله بن مصطفیقلی قراگوزلو همدانی، مجموعه آثار حاجی عبداللهخان قراگوزلو امیرنظام همدانی (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1382)، ص 63؛ همچنین بنگرید به: غلامحسین افضلالملک، افضل التواریخ، به تصحیح منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ ایران، 1361)، ص 247.
[24]. حبیبی، ص 200.
[25]. همان، ص 335.
[26]. کرزن، ج 2، ص 394.
[27]. کسروی، ص 219.
[28]. افضلالملک، ص 247.
[29]. سپهر، ج 1، ص 284.
[30]. کرزن، ج 2، ص 406.
[31]. حسینقلی نظامالسلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسینقلیخان نظامالسلطنه مافی، ج 2 (تهران: نشر تاریخ ایران، 1362)، ص 396.
[32]. کرزن، ج 2، ص 407-408.
[33]. همان، ص 408.
[34]. نجمالدوله، ص 93.
[35]. سیادت، تاریخ خوزستان از سلسلة افشاریه تا دورة معاصر ، ج 1، ص 299-300.
[36]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 6، ص 118.
[37]. قراگوزلو همدانی، ص 61.
[38]. کرزن، ج 2، ص 399 و 415.
[39]. هر کرور 500000 است.
[40]. بنا به روایت نظامالسلطنه مافی، در محمره ده کرور نخل وجود داشته است. بنگرید به: مافی، ج 1، ص 330.
[41]. قراگوزلو همدانی، ص 60-61.
[42]. نجمالدوله، ص 91.
[43]. مصطفی انصاری، تاریخ خوزستان، 1878-1925 (دورة شیخ خزعل) مطالعهای در خودمختاری ایالتی و تحول، ترجمة محمد جواهرکلام (تهران: نشر شادگان، 1377)، ص 33-34.
[44]. قراگوزلو همدانی، ص 60.
[45]. کرزن، ج 2، ص 398.
[47]. قراگوزلو همدانی، ص 61.
[48]. ترکیبى ترکى ـ عربى است، به معناى دنیاى جدید (امریکا). «ینگى» در زبان ترکى معناى «جدید» مىدهد.
[49]. نجمالدوله، ص 90.
[50]. کرزن، ج 2، ص 399.
[51]. علی بحرانیپور، «نقش اقتصادی و مواصلاتی دهانة اروندرود در روابط حکومتهای محلیِ منطقه با خلافت عباسی»، پژوهشنامة تاریخهای محلی ایران، س 1، ش 1 (پاییز و زمستان1391)، ص 11.
[52]. نجمالدوله، ص 91.
[53]. کرزن، ج 2، ص 396.
[54]. نجمالدوله، ص 91.
[55]. سِر پِرسی مولزورث سایکس، تاریخ ایران/ سایکس، ج 2 ( تهران: افسون، 1380)، ص 738.
[56]. کرزن، ج 2، ص 394.
[57]. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج 3 ( تهران: دنیاى کتاب، 1363)، ص 1652.
[58]. کرزن، ج 2، ص 406-407.
[59]. قراگوزلو همدانی، ص 63-64.
[60]. نجمالدوله، ص 91.
[61]. انصاری، ص 49.
[62]. قراگوزلو همدانی، ص 61.
[63]. انصاری، ص 31 و 79.
[64]. سپهر، ج 1، ص 248.
[65]. همان، ص 335.
[66]. هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری ج 10، ص 8591.
[67]. کرزن، ج 2، ص 391.
[68]. همان، ص 393.
[69]. نجمالدوله، ص 76.
[70]. Iran political diaries, 1881-1965, Volume 1: 1881-1900, general editor, R.M. Burrell; research editor, Robert L. Jarman (Archive Editions,1997), p. 639.
[71]. حسن بن حسن فسایی، فارسنامة ناصری، ج 2 (تهران: امیرکبیر، 1382)، ص 1413.
[72]. کرزن، ج 2، ص 392.
[73]. همان، ص 393.
[74]. سیادت، تاریخ خوزستان از سلسلة افشاریه تا دورة معاصر ج 1، ص 299-300.
[75]. کسروی، ص 187.
[76]. کرزن، ج 2، ص 394-395.
[77]. محمدتقی لسانالملک سپهر، ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)، به اهتمام جمشید کیانفر، ج 3 (تهران: اساطیر، 1377)، ص 995-996.
[78]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 353-354.
[79]. همان، ج 1، ص 481؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1681-1682.
[80]. Iran political diaries, 1881-1965, Volume 2: 1901-1905, general editor, R.M. Burrell; research editor, Robert L. Jarman (Archive Editions,1997), p. 72.
[81]. هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری ج 10، ص 8591.
[82]. انصاری، ص 39.
[83]. قراگوزلو همدانی، ص 62.
[84]. همان.
[85]. Iran political diaries, 1881-1965, Volume 5: 1910-1920, general editor, R.M. Burrell; research editor, Robert L. Jarman (Archive Editions, 1997), p. 328.
[86]. Qatar Digital Library, IOR/L/PS/10/133: File 345/1908 Pt 2 “Mohammerah: situation. Sheikh's dispute with the Vali of Basra. decoration for Sheikh. renewed assurances to Sheikh”.
[87]. نجمالدوله، ص 101.
[88]. همان، ص 90.
[89]. هدایت، تاریخ روضهالصفای ناصری، ج 10، ص 8323؛ محمدامین ریاحی، سفارتنامههای ایران (گزارشهای مسافرت و مأموریت سفیران عثمانی در ایران)، چ 1 (تهران: انتشارات توس، 1368)، ص 238-239.
[90]. هدایت، تاریخ روضهالصفای ناصری، ج 10، ص 8323- 8324.
[91]. کسروی، ص 195.
[92]. اعتمادالسلطنه، ج 3، ص1660؛ سردار اسعد، ص 500؛ شمیم، ص 190.
[93]. هدایت، تاریخ روضهالصفای ناصری، ج 10، ص 8324؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1672.
[94]. شمیم، ص 190-195؛ ریاحی، ص 239؛ لسانالملک سپهر، ج 2، ص 894.
[95]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 1، ص 479؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1680-1681.
[96]. یکی از اسامی تاریخی آبادان است.
[97]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 1، ص 479؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1681.
[98]. اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1681.
[99]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 1، ص480.
[100]. اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1694.
[101]. مرتضی مدرس گیلانی، تذییل تاریخ نگارستان (تهران: کتابفروشی حافظ، 1404)، ص 475 و 486.
[102]. لسانالملک سپهر، ج 2، ص 895-901؛ گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 1، ص 360.
[103]. لسانالملک سپهر، ج 2، ص 899-902.
[104]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 6، ص 115-116.
[105]. دنیس رایت، نقش انگلیس در ایران، ترجمة فرامرز فرامرزی، چ 1 (تهران: فرخی، 1361)، ص 216.
[106]. ابن بطوطه، سفرنامة ابن بطوطه، ترجمة دکتر محمدعلی موحد، چ 6، ج 1 (تهران: انتشارات آگاه، 1376)، ص 233.
[107]. نجمالدوله، ص 94 و 97.
[108]. همان، ص 94.
[109]. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 3 (تهران: زوار، 1384)، ص 634.
[110]. قراگوزلو همدانی، ص 60.
[111]. همان، ص 59-60.
[112]. امامشوشتری، ص 259؛ سیادت، تاریخ جغرافیایی عرب خوزستان ، ص 310-311.
[113]. ناصرخسرو قبادیانی مروزی، سفرنامة ناصرخسرو، به کوشش محمد دبیرسیاقی (تهران: انتشارات کتابفروشی زوار، 1335)، ص 119.
[114]. ابن حوقل، سفرنامة ابن حوقل (ایران در «صوره الارض»)، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار (تهران: مؤسسة انتشارات امیرکبیر، 1366)، ص 6.
[115]. مسیو چریکوف، سیاحتنامة مسیو چریکوف، ترجمة آبکار مسیحی، به کوشش علیاصغر عمران، چ 1 (تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1358)، ص 125-126.
[116]. ناصرخسرو، ص 119-120.
[117]. کرزن، ج 2، ص 405-406.
[118]. قراگوزلو همدانی، ص 60.
[119]. یکی از جزایر ناحیة آبادان.
[120]. نجمالدوله، ص 88.
[121]. Iran political diaries, 1881-1965, Volume 2: 1901-1905, p. 34.
[122]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 4، ص 438.
[123]. حبیبی، ص 208.
[124]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 345.
[125]. همان، ص 347.
[126]. همان، ص 349.
[127]. کرزن، ج 2، ص 406.
[128]. نجمالدوله، ص 87.
[129]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 452- 454.
[130]. نجمالدوله، ص 107.
[131]. همان، ص 94.
[132]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 351.
[133]. همان.
[134]. همان، ص 356.
[135]. میریان، ص 24-26.
[136]. قراگوزلو همدانی، ص 60.
[137]. عبدالنبی قیم، پانصد سال تاریخ خوزستان و نقد کتاب «تاریخ پانصد سالة خوزستان» تألیف احمد کسروی، (تهران: اختران، 1393)، ص 412.
[138]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 360.
[139]. همان، ص 356.
[140]. منظور شلحه است. در متن نامههایی که از سال 1294ق میان دولتین رد و بدل شده، بهکرات از شلحه با عنوان «جزیرة حادثة متصل به الخضر» یاد شده است.
[141]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 358-359.
[142]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، 1294ق، سند 273/998.
[143]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 369.
[144]. همان، ص 361.
[145]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، 1294ق، سند 344/998.
[146]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، 1294ق، سند 344/998.
[147]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 363.
[148]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، 1294ق، سند 345/998.
[149]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، 1294ق، سند 302/998.
[150]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2، ص 365.
[151]. همان، ص 367.
[152]. قیم، ص 413.
[153]. گزیدة اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 6، ص 77-78.
[154]. همان، ص 94.
[155]. همان، ج 2، ص 371-373.
[156]. همان، ج 6، ص 148-151.
[157]. همان، ص 12-13.
[158]. امامشوشتری، ص 92-93؛ سایکس، ج 2، ص 525-526.