Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. Candidate in the History of Islamic Iran, University of Isfahan , Isfahan, Iran.
2 Associate Professor, Department of History, University of Isfahan , Isfahan, Iran.
3 Professor ,Department of History, University of Isfahan , Isfahan, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
کدخدا در دورههای مختلف تاریخ ایران عمدتاً به رئیس گروههای اجتماعی اولیهای گفته میشد که بهواسطة ارتباطات رودررو در چندین بافت اجتماعی اعم از روستا، رؤسای اصناف و محلههای شهری شناخته میشد. جمعآوری مالیات و عوارض، قضاوت و انتظامات روستا، مجازات متخلفان، گماشتن کارگران و بیگاران، پذیرایی از مهمانان دولتی و خارجی از جمله وظایف کدخدا بود.[1] در اولین دورة قانونگذاری مجلس شورای ملی، در سال 1286ش/ 1907م، با تصویب قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام، برای نخستین بار در محافل دولتی از کدخدا نام برده شد و ادارة امور روستا به او واگذار گردید. با تصویب این قانون، کدخدا مانند حاکم و نایبالحکومه ادارة نظمیة شهری به حساب میآمد که با رضایت روستاییان، تأیید مالک و تصویب نایبالحکومه انتخاب میشد.[2] تصویب این قانون سرآغاز تحولاتی در حوزة مدیریت روستایی بود. در دورة پهلوی از کدخدا انتظار میرفت با سازمانهایی که مسئولیت اجرای برنامههای مختلف را در روستاها داشتند، همکاری نماید. بنابراین، بخشی از وظایف انتظامی، اجرای مقررات وزارتخانههای دادگستری، کشاورزی، کشور، فرهنگ و بهداری در روستا به کدخدا واگذار شد. او در همة مسائل مربوط به امنیت محلی، ملی و بحرانهای طبیعی در برابر دولت مسئول شناخته میشد و موظف بود تمامی اتفاقات روستا را به بخشداریها گزارش دهد. او خود یک کشاورز خردهمالک به شمار میآمد و در منافع عمومی روستا با کشاورزان سهیم بود. اهمیت نهاد کدخدایی تا سال 1354ش/ 1976م همچنان حفظ شد و مطابق قانون هیچ روستایی نمیتوانست بدون کدخدا باشد.[3] در هنگام وقوع بحرانهای طبیعی کدخدا اولین فرد از سلسلهمراتب مدیریتی شناخته میشد و همراه با سایر روستاییان از پیامدهای بحرانهای طبیعی برکنار نبود.
مدیریت نقش مهم و سازندهای در ادارة مطلوب امور جوامع دارد.[4] مدیریت علم هماهنگی کوششهای اعضای سازمان و استفاده از منابع برای رسیدن به اهداف معیّن است.[5] مدیریت روستایی به معنای ادارة امور محلی یک روستا توسط گروهی از نمایندگان مردم محل است که نیازمند مسئولیتپذیری و مهارتافزایی است. حفظ کالبد روستا با هدف ارتقای شرایط کار و زندگی و حفظ امنیت روستاییان در برابر بحرانهای طبیعی مانند سیل، خشکسالی، زلزله و غیره از وظایف مدیریت روستایی است.[6] روستاها به دلیل ارتباط نزدیک با محیط طبیعی، تحت تأثیر پیامدهای این همجواری هستند. بنابراین، لازم است میان مدیریت روستایی و مدیریت بحرانهای طبیعی، با هدف رفع چالشهای توسعة روستایی، هماهنگی و تعامل برقرار گردد.
حوادث طبیعی تغییری هستند در شرایط محیطی که سبب گسسته شدن روند زندگی مردم و قرار گرفتن آنها در معرض عناصر مضّر و خطرناک محیط میشوند.[7] بلایای طبیعی مخاطراتی هستند که تکوین و تشکیل آنها متکی به عوامل طبیعی است و در صورت بروز گاه میتوانند به بحران نیز تبدیل شوند. این گروه از بحرانها را به طور کلی میتوان به دو بخش بحرانهای طبیعی حاصل از فرایندهای جوّی (هواشناسی، اقلیمی)، مانند سیل، توفان، خشکسالی، یخبندان و غیره، و بحرانهای طبیعی با منشأ زمینی، همچون زلزله و آتشفشان، تقسیم نمود.[8] در جوامع روستایی به دلیل توسعهنیافتگی، ارتباط نزدیک افراد با محیط مخاطرهآمیز، زندگی در ساختمانهای فرسوده، فرهنگ مشارکت مردمی پایین، آمادگی کمتر برای مقابله با بحرانهای طبیعی و نوع معیشت مردم، بلایای طبیعی حیطة گستردهتری را دربرمیگیرند.[9] حوادث طبیعی همواره ملازم و همراه زندگی انسانها هستند و نمیتوان از وقوع آنها جلوگیری کرد. به همین دلیل بحرانهای طبیعی یکی از موانع دستیابی به توسعة روستایی محسوب میشوند. اما با برنامهریزیهای مناسب مانند رعایت حریم رودخانهها، مقاومسازی ساختمانها، اصلاح بذر، مدیریت مصرف آب، اصلاح الگوی کشت، درختکاری، رعایت بهداشت و موارد دیگر میتوان خسارتهای بحرانهای طبیعی را کاهش داد و بعضی از آنها را در حد امکان کنترل کرد.
بخش زیادی از جمعیت ایران تا سال 1350ش/ 1972م در روستاها سکونت داشتند و اساس معیشت آنها بر اقتصاد کشاورزی استوار بود، روستاهایی که کدخدا شناختهشدهترین فرد آنها محسوب میشد. مجلس شورای ملی در سال 1286ش/ 1907م کدخدا را بهعنوان مهمترین مأمور محلی پذیرفت و آن را نمایندة دولت و جزء سلسلهمراتب اداری روستا دانست. با تشکیل دولت مدرن و متمرکز پهلوی، وظایف کدخدا به دلیل لزوم نظارت دولت بر امور روستاها گستردهتر شد.
استان اصفهان که میان دامنههای شرق زاگرس و دشت کویر قرار دارد و متشکل از نواحی کوهستانی و جلگهای است، براساس قانون تقسیمات کشوری که تحت عنوان قانون تشکیل ایالات و ولایات در سال 1286ش/ 1907م به تصویب رسید، بهعنوان ولایت شناخته شد. اما در قانون تقسیمات کشوری دیماه 1316ش/ 1939م بهعنوان استان دهم انتخاب گردید و شامل شهرستانهای اصفهان، چهار محال و بختیاری و یزد شد. این تقسیمات در سالهای بعد دستخوش تغییراتی شد، اما تا سال 1348ش/ 1970م که استان یزد بهعنوان فرماندار کل از استان اصفهان جدا شد، همچنان گسترة جغرافیایی استان اصفهان مطابق تقسیمات سال 1316ش بود. استان اصفهان به لحاظ موقعیت جغرافیایی خود مستعد بحرانهای طبیعی سیل، توفان، خشکسالی، تگرگ، زلزله، آفات نباتی و دیگر حوادث طبیعی است.[10] در کنار شرایط جغرافیایی و اقلیمی، مدیریت ضعیف دولت پهلوی سبب شد بحرانهای طبیعی تقریباً به صورت دورهای، خسارتهای اقتصادی و اجتماعی فراوانی به روستاهای استان اصفهان وارد سازند. بر این اساس، هدف این پژوهش تبیین عملکرد کدخدایان در مدیریت بحرانهای طبیعی روستاهای استان اصفهان در دورة پهلوی است.
در زمینة مدیریت روستایی و جایگاه و نقش کدخدا پژوهشهای مختلفی صورت گرفته است. محور اغلب تحقیقها تأثیرگذاری اصلاحات ارضی بر کارکرد منصب کدخدا و مدیریت روستایی است. حسینی ابری در مقالة «کدخدا» به مقایسة ویژگیها و نقاط ضعف و قوّت نظام کدخدایی در پیش از انقلاب اسلامی و شوراهای اسلامی پرداخته است. در مقالة «مدیریت روستایی در ایران معاصر»[11] نیز بر چگونگی تغییرات ساختار قدرت و کنترل مدیریت روستایی در دورة معاصر تأکید شده است. شهرام یوسفیفر و شهناز جنگجو هم در مقالة «جایگاه و ساختار منصب کدخدا در مدیریت روستایی ایران از مشروطه تا پایان حکومت پهلوی اول»[12] به تحلیل جایگاه و ساختار این منصب در مدیریت اداری روستایی پرداختهاند. محور پژوهش «تحلیل کیفی بعد اجتماعی مدیریت متمرکز روستایی از مشروطه تا اصلاحات ارضی»[13] بر تحلیل مدیریت روستایی با عاملیت مالک است و نویسندگان بهاختصار به نقش منصب کدخدایی اشاره کردهاند. در هیچ یک از این پژوهشها عملکرد کدخدا و نقش او در مدیریت بحرانهای طبیعی در روستاها تحلیل و بررسی نشده است.
مدیریت بحرانهای طبیعی
اصول مدیریت بحران تا حدود زیادی همان اصول شناختهشدة مدیریتی است.[14] فرایند برنامهریزی در مدیریت بحرانهای طبیعی نیز هدفمند و در جهت پیشگیری، مقابله، کاهش خسارتها و بازگرداندن جامعه به حالت عادی است. البته همسانی اصول به معنای این نیست که شیوههای عملکردی این نوع مدیریت با دیگر انواع آن تفاوتی ندارد. سرعت در تصمیمگیری، خلاقیت، ریسکپذیری، قدرت رهبری توانمند، استفاده از همة امکانات موجود و بهکارگیری آنها در همة سطوح به دلیل محدودیت زمان و امکانات از ویژگیهای مهم این شیوة مدیریت است.[15] با پیچیده شدن جوامع و تشکیل نهادهای سیاسی و همچنین ضرورت پاسخگویی حاکمان به مردم و به رسمیت شناخته شدن حقوق اساسی ملت نزد آنها، مسئلة مدیریت بحرانهای طبیعی نیز شکل جدیتری به خود گرفت و دولتها ملزم شدند در جهت پیشرفت و توسعة جامعه و حفاظت از داشتههای ملی و اتباع خود در مقابل حوادث طبیعی به این موضوع توجه کنند.[16] بنابراین، مدیریت بحران، بهعنوان نیازی برای تداوم حیات اجتماعی، همواره جزء برنامهها و فعالیتهای حاکمان و مدیران بوده است.[17]
در ایران، تشکیل جمعیت شیر و خورشید سرخ در سال 1302ش/ 1924م، تشکیل سازمان آتشنشانی در سال 1303ش/ 1925م، تأسیس سازمان دفاع غیرنظامی در سال 1337ش/ 1958م و تصویب قانون کاهش اثرات ناشی از سیل در سال 1348ش/ 1969م از جمله مراحل تکوین تدریجی اقدامات سازمانیافتة مدیریت بحران کشور در دورة پهلوی محسوب میشوند.[18] اهمیت کار نهادهای محلی در مدیریت بحران این است که با استفاده از امکانات و مهارتهای مختلف، احتمال وقوع حوادث و اثرات زیانبار آن را کاهش میدهند. در واقع، در صورت بروز شرایط بحرانی، به دلیل زمانبر بودن تجهیز امکانات فرامنطقهای و ملی در مدیریت بحرانهای محلی، این نهادهای محلی هستند که میتوانند ضمن جلوگیری از تشدید و تعمیق سوانح، اقدامات و امدادرسانی اولیه را برای کاهش آسیبها و رفع خطرات ثانوی انجام دهند. به این اعتبار، مدیریت بحران توسط نهادهای محلی سنگ زیرین بنای مدیریتی است که در مواقع بحرانی در سطوح بالاتر از محل بحران شکل میگیرد و موفقیت عملکرد این نهادها بستگی زیادی به مدیریت آنها در اولین ساعات وقوع بحران دارد.
نهاد کدخدایی و مدیریت بحرانهای طبیعی
پیش از دورة مشروطیت، دولت بهجز دریافت مالیات، در امور عمومی روستاها مداخلة چندانی نمیکرد و امور مختلف روستاها تحت ریاست کلی مالکان و عوامل آنها، مانند مباشر و کدخدا، اداره میشد. قضاوت در دعاوی جزئی و تعیین سهم مالیات و جمعآوری آن از کشاورزان منحصراً از وظایف کدخدا محسوب میشد. او سپس مالیات جمعآوریشده را به محصلان مالیاتی تحویل میداد.[19] مدیریت روستایی، به شکلی که بیان شد، در ایران سابقهای به بلندای تاریخ اجتماعی ایران دارد، لیکن این نوع مدیریت در چارچوب ساختارها تعریف نشده بود و عمدتاً مبتنی بر فرهنگ سنتی بود. به همین دلیل تاریخ نظام کدخدایی در روستاهای ایران حداقل تا قبل از دوران مدرن تاریخی تحولی نداشته است. بررسی نقش، جایگاه و عملکرد کدخدایان در روستاها در طول تاریخ ایران نشان میدهد این منصب تحول اساسی و عمیقی نداشته، هرچند به اقتضای هر دوره تغییرات اندکی کرده است. پس از نهضت مشروطه، با تصویب قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام، مصوب مجلس شورای ملی در سال 1286ش/ 1907م، نفوذ دولت در روستاها به صورت رسمی شروع شد. در نتیجه کدخدا با تصویب مباشر، مالک و امضای نایبالحکومه مشخص میشد. بر وظایف او نیز افزوده گشت که شامل این موارد میشد: اجرای قراردادهای ادارة ناحیتی، مراقبت از راهها، معابر و پلهای روستا، وصول مالیات دولتی، نظارت بر مدارس و مریضخانهها، نظارت بر دفاتر نفوس، جلوگیری از تخریب جنگلها و مزارع، دستگیری مجرمین، کمک برای جلوگیری از بیماریهای مسری، حریق و سایر بلایا و اطلاعرسانی اخبار به مأمورین امنیة محلی.[20]
در دورة پهلوی اول، با تصویب قانون کدخدایی در سال 1314ش/ 1935م، به قدرت کدخداها اعتبار قانونی داده شد. در این قانون، کدخدا از بین ساکنان دائمی روستا به معرفی مالک، پیشنهاد بخشدار و حکم فرماندار انتخاب میشد و نمایندة دولت و مالک و ادارهکنندة یک یا چند روستا بود. هرگاه کدخدا از انتظامات امور زراعی فروگذار مینمود به تقاضای مالک عزل میشد. شرایط انتخاب کدخدایان و وظایف آنها را وزارت داخله به موجب نظامنامهای تعیین میکرد که به تصویب هیئت وزیران میرسید.[21] رسیدگی به امور مربوط به نظام وظیفه و ثبت احوال، تنبیه افراد متخلف، جمعآوری هزینههای عمرانی روستاها، شکایت از اخلالگران روستا که منجر به اخراج آنها میشد و دستور ترمیم دیوارها و سقفهای شکسته از جمله وظایف کدخدا در این دوره بود. در حوزة مدیریت بحرانهای طبیعی نیز اجرای مفاد قانون معاینة سلامت دامها، اعلام بیماریهای دام و انسان، اعلام وقوع هر نوع بحران طبیعی، همکاری با مأموران جلوگیری از آفات نباتی، اجرای تمامی مقررات بهداشتی و عمرانی، مراقبت در نظافت و بهداشت محیط، برآورد خسارتهای ناشی از بحرانهای طبیعی، مراقبت از قناتها و نظارت بر ارزاق عمومی از جمله کارهای او به شمار میآمد که تا پایان جایگاه مدیریتی کدخدا در روستا این وظایف پابرجا بود.[22]
در دورة پهلوی دوم نیز، تا پیش از اجرای قانون اصلاحات ارضی در سال 1341ش/ 1963م، حضور دولت در روستاها به دلیل قدرت مالکان اندک بود. پس از اجرای اصلاحات ارضی، با تصویب قانون تشکیل انجمنهای ده و اصلاح امور اجتماعی و عمران دهات و شرکتهای تعاونی در سال 1342ش/ 1964م، کدخدا از اعضای هیئت مدیره و مسئول اجرایی شد. سرانجام با تصویب قانون تشکیل انجمن ده و دهبانی در اسفندماه سال 1353ش/ 1976م، کدخدا جایگاه مدیریتی خود را از دست داد و دهبان بهعنوان مأمور رسمی اداری، جانشین او گردید.[23]
در رویکرد مدیریتِ جامعهمحور مردم فعالانه در فرایند برنامهریزی و شناسایی خطرهای ناشی از سوانح و بحرانها شرکت میکنند تا از میزان آسیبپذیری بکاهند و ظرفیتهای موجود را ارتقا بخشند.[24] اما مسلماً این کار بدون آموزش عمومی میسر نیست. بخش آموزش کشور در سراسر دورة پهلوی با کمبود آموزگاران و کارشناسان فنی مواجه بود[25] و همکاری نیروهای سپاه دانش نیز به دلیل آنکه فقط به بعضی از روستاها اعزام میشدند، این کمبود را برطرف نمیکرد.[26] بنابراین، امکان آموزش رسمی روستاییان وجود نداشت. رویکرد مدیریت جامعهمحور برای آشنایی مردم با شیوههای مدیریت بحران از آموزش غیررسمی (کارگاههای آموزشی) نیز بهعنوان ابزاری مؤثر برای آمادهسازی جوامع در برابر بحرانها استفاده میکند. برگزاری این کارگاهها سبب میشود مدیران محلی با راههای کنترل بحرانهای طبیعی و مقابله با آنها آشنا گردند و در ضمن امکان انتقال دانش و آگاهی از طریق گردآوردن روستاییان در مکانهایی مانند مسجد، حسینیه، قهوهخانه و حتی مجالس خانگی فراهم شود.[27]
دولت پهلوی از مفهوم مشارکت به صورت ابزاری استفاده میکرد. به این معنا که با استفاده از نیروی کار محلی و تأمین بخشی از بودجة عمرانی از طریق روستاها هزینهها را کاهش میداد. بنابراین، به نظر میرسد دولت پهلوی اگرچه به رویکرد مدیریت مشارکتی تمایل نشان میداد، اما عملاً به مدیریت مشارکتی و جامعهمحور بهویژه در روستاها اعتقادی نداشت، زیرا برای آموزش کدخداها و روستاییان و آگاهیبخشی به آنان در زمینة مدیریت بحرانهای طبیعی برنامهای نداشت و کاری نمیکرد. از کدخدا و کشاورزان فقط اطاعت کامل میخواست و آنها را در برنامههای مدیریتی دخالت نمیداد. مصداق این مسئله دعوت نکردن از کدخداهای توابع شهرستان نایین در کمیسیون دفع حشرة سن در سال 1319ش بود. طبق دستور فرماندار یزد، از کدخداها فقط خواسته شد نیروی کار لازم را برای کمک به مأموران ادارة کشاورزی فراهم کنند.[28] در زمینة مبارزه با بیماری مالاریا نیز کدخداهای یزد و اصفهان در سالهای 1344ش و 1348ش تنها موظف بودند در تأمین نیروی مورد نیاز و محل اقامت مأموران بهداری همکاری کنند.[29] این رویکرد غیرمشارکتی در مراحل تصمیمگیری تا اجرا به تداوم ناآگاهی مدیران روستایی و در نتیجه اهالی روستاها میافزود. مدیریت مؤثر بحرانهای طبیعی بیشتر با ایجاد و تقویت گروههای کوچک محلی و مشارکت اجتماعات آنها قابل دستیابی است.[30] در این باب، مدیران روستایی، که در دورة مورد بحث ما کدخداها بودند، مسئولیتها و وظایف مهمی داشتند که لازم بود به آنها توجه نمایند، موضوعی که در ادامه بررسی خواهد شد.
آفات نباتی
حشرة سن مهمترین آفت گندم و جو در کشورهای غرب و مرکز آسیا، و بهویژه ایران، است. در استان اصفهان ریزش حشرة سن تا حد زیادی به میزان دما، بهویژه در روزهای یخبندان، بستگی دارد. چنانکه با کاهش تعداد روزهای یخبندان، ریزش آفت زودتر شروع میشود.[31] شرایط آبوهوایی استان اصفهان موجب فراهم آمدن شرایط رشد و نمو آفت سن و وارد آمدن خسارتهای فراوان به محصول گندم و جو استان و بروز قحطی در دورة پهلویگردید. در سال 1316ش، سن محصولات کشاورزی روستای ارمنینشین کتک چهارمحال را تباه کرد. این مسئله موجب کمبود نان و قحطی در آنجا گردید، تا جایی که کدخدا در نامهای به مسئولان نوشت: «نظر به اینکه ما خودمان از گرسنگی تلف میشویم و مسئولیت اتلاف نفوس رعیت به عهدة حکومت محلی است، اقدامی بفرمایید که ادارة مالیه اجازه دهند آنچه گندم مازاد مخارج شخصی مالک باشد به رعایا بدهند که از گرسنگی تلف نشویم.»[32] در سال 1319ش نیز آفت سن به کشت گندم و جو شهرستانهای نجف آباد، شهرضا، فلاورجان، اردستان و نایین آسیب فراوان زد و روستاها با قحطی و کمبود شدید نان مواجه شدند.[33] شرایط به اندازهای بحرانی شد که فرماندار استان اصفهان شرحی برای وزیر کشور نوشت و درخواست کرد کمبود گندم مورد نیاز استان اصفهان، که حدود 15 هزار تن بود، از استانهای دیگر تأمین شود.[34] در همین سال، تهاجم سن و از بین رفتن گندم روستاهای خورزوق، شهرستان (جی)، اصفهانک، سودرجان لنجان، برزان و کوجان سده، سهلوان فلاورجان و کردآباد کوهپایه موجب نگرانی کدخدایان این مناطق از بروز قحطی و مرگ و میر اهالی شد، تا جایی که از فرماندار استان اصفهان درخواست نمودند بهمنظور تأمین نان اهالی و بذر کشت پاییز کشاورزان، مجوز حمل گندم را از سایر شهرستانها صادر کند.[35] سنزدگی روستاهای زردنجان جی، کلبعلی فریدن، سیان شهرضا، فتحآباد لنجان و بلوک گرکن لنجان سبب ویرانی محصولات شد. کدخدایان در نامة خود نوشتند اگر دولت کمک نکند، مزارع بدون کشت میماند و کشاورزان به علت نداشتن نان و بذر متواری خواهند شد. کدخدای گرکن تهدید نمود، «چنانچه توجهی بدان نفرمایند ناچار باید برای رسیدگی به مقامات عالیه مربوطه شکایت نماییم.»[36] در سال 1329ش، مزارع گندم و جو بخش اردل چهارمحال نیز آلوده به آفت سن شد. کدخدای روستای مریک از توابع اردل شکایت نمود که از سال 1325ش تا 1329ش، به علت بروز حشرة سن، گندم آنها از بین رفته است و چنانچه به این مشکل رسیدگی نشود، دویست نفر جمعیت روستا بر اثر قحطی یا تلف میشوند و یا به روستاهای دیگر خواهند رفت. محصولات گندم و جو روستاهای گوجان، چلیچه و راستآب نیز ابتدا دچار آفت اندکی شدند، اما در طی چند روز میزان آفت آنها افزایش یافت و به گفتة کدخدایان در آخر به کلی نابود شدند.[37]
ملخ دریایی از دیرزمان یکی از بزرگترین آفتهای محصولات کشاورزی بوده است. معمولاً پرواز ملخها پس از هر بارندگی در فصل بهار تا چند روز یا در مواقعی که هوا ابری است، انجام میگیرد. تخمریزی ملخ دریایی با بارانهای موسمی، سرما و جریان باد ارتباط دارد. بیشترین شدت تخمریزی این حشره در استان اصفهان در نیمة دوم اردیبهشت است. در دورة مورد بحث ما، ناحیة نزدیک بین پل شهرستان و پل خواجو یکی از محلهای مناسب رشد و نمو دستههای ملخ بود.[38] ملخ نیز مانند آفت سن به صورت دورهای به مزارع کشور و استان اصفهان وارد میشد و علاوه بر خسارت اقتصادی، موجب کمبود غلات و قحطی میگردید.[39] از این رو، دولت در سال 1309ش بخشنامة دفع ملخ را تصویب کرد. در این بخشنامه آمده بود که کدخدایان و مالکان موظفاند به محض اطلاع از وجود ملخ در روستاها به مأموران یا وزارت اقتصاد ملی گزارش دهند و مأمورانی که در اجرای این وظیفه مسامحه کنند، تحت تعقیب محاکم قضایی قرار میگیرند.[40] وزارت کشاورزی به علت اهمیت این موضوع و کمبود کارشناس کشاورزی از تجربیات علمی کارشناسان روسی و انگلیسی استفاده میکرد.[41] در سال 1325ش، وقتی یکی از کدخداها هجوم ملخ به باغهای میوة بیدهند و قودجان خوانسار را گزارش نداد، بخشدار در نامهای او را توبیخ کرد: «علت اینکه به بخشداری گزارش ندادهاید که اقدامی بشود چیست؟ کدخدایی که به درد رعیت و محل نرسد چه فایده دارد.»[42] در سال 1329ش، دستههای ملخ به مزارع کتک، ده ترکان، ارجنک و مرغملک چهار محال و بختیاری خسارت وارد آورد. این پیشامد از سال گذشته شروع شده بود که مسامحه و گزارش دیرهنگام کدخدایان، خطر قحطی و متواری شدن اهالی را به دنبال داشت.[43] همچنین تعلل کدخدای دهستان سامان در شرح گزارش آفت لیسه (آفت درختان میوه) سبب شد بخشی از درختان این ناحیه از بین برود. گرچه او سپس مقامات را تهدید نمود که باید بهسرعت به این مسئله رسیدگی کنند.[44] در آگهی سازمانِ دفع حشرة سن استان اصفهان، از کدخدایان خواسته شده بود کشاورزان را از اهمیت جمعآوری حشرة سن مادر آگاه کنند تا دامنة انتشار این آفت در نتیجة غفلت شیوع پیدا نکند.[45] اما کدخداها به آگهیهای سازمان دفع آفات نباتی استان اصفهان که با هدف سازماندهی گروهی کشاورزان و مبارزة سریع با حشرة سن و ملخ منتشر میشد، توجهی نداشتند و در این زمینه اقدامی نمیکردند.[46]
در زمینة سمپاشی محصولات زراعی، طبق اطلاعیة ادارة کشاورزی استان اصفهان موافقت شد که برای مبارزه با آفات مزارع روستاهای گلپایگان در سال 1324ش و نخیلات خور و بیابانک در سال 1338ش، انواع سموم و وسایل سمپاشی در ازای پرداخت بهای آنها در اختیار کشاورزان قرار گیرد، اما کشاورزان این مناطق چون خردهمالک بودند و استطاعت پرداخت بهای سم را نداشتند، از اجرای عملیات سمپاشی خودداری نمودند.[47] به نظر میرسد چون دولت برای کاهش هزینههای مربوط به مبارزه با آفات سن و ملخ از نیروی محلی استفاده میکرد،[48] کدخداها میتوانستند به دولت پیشنهاد دهند که در ازای کار سمپاشی محصولات کشاورزان و پرداخت درصدی از محصول سال آینده، تسهیلات سمپاشی را بدون دریافت بهای آن در اختیار کشاورزان قرار دهد. این راهکاری بود که بسیاری از کشاورزان در ازای دریافت بذر از دولت در سالهای وقوع بحرانهای طبیعی انتخاب میکردند.[49] این بیتصمیمی و منتظر اقدام دولت شدن موجب افزایش خسارتها و آسیب رساندن به کشاورزان میشد. دلیل آن نداشتن آگاهی و آمادگی و نیز احساس ناتوانی و تسلیم در مواجهه با بحرانهای طبیعی بود. بر این اساس، عملکرد کدخدایان در حل این بحران در اغلب مواقع موفقیتآمیز نبود و به نتیجة دلخواه نمیرسید. به همین دلیل در بسیاری از مصادیق ذکرشده شاهد بحران کمبود گندم و جو، قحطی، مهاجرت و حتی مرگ و میر در روستاهای استان هستیم.
خشکسالی
خشکسالی که منشأ آن کاهش باران است، بهعنوان بحران طبیعی، به پوشش گیاهی، حیوانات و مردم آسیب میزند. کشاورزی مهمترین بخش فعالیتهای اقتصادی است که بر اثر خشکسالی دچار خسارت سنگین میشود.[50] تأثیرات خشکسالی به سه دستة پیامدهای زیستمحیطی (پایین رفتن سطح آبهای زیرزمینی، فرسایش خاک و غیره)، اقتصادی (افزایش قیمت محصولات کشاورزی و دامی، کاهش تولید مواد غذایی) و اجتماعی (فقر، کاهش کیفیت زندگی و مهاجرت) تقسیم میشود.[51] خشکسالی یکی از مهمترین بحرانهای طبیعی استان اصفهان در دورة پهلوی محسوب میشد. در سال 1316ش، بنا بر ارزیابی کدخدای مهاباد اردستان، بر اثر خشکسالی تعداد فراوانی از احشام آنجا از جمله 6020 رأس گوسفند، 6800 رأس بز، 600 شتر تلف شدند.[52] خشکسالی سال 1323ش موجب کمآبی و کاهش گندم در روستای لاغره فریدن شد و کشاورزان بهسختی نان به دست میآوردند. کدخدا نیز هشدار داد چنانچه دولت رسیدگی نکند، «لاعلاج استغاثة خود را به مقامات مربوطه عرضه میداریم.»[53] همچنین به گفتة کدخدای حسنآباد مبارکه به علت خشکسالی، نابودی بذرهای گندم و گرسنگی اهالی اوضاع نامساعد بود.[54] خشکسالی، مخروبه شدن قنات و سختی معیشت اهالی پیکان شهرضا در سال 1332ش موجب نارضایتی کدخدا و کشاورزان شد.[55] استان اصفهان در سالهای دهة 1340ش درگیر خشکسالیهای مستمر بود.[56] در سال 1342ش، گزارش کدخدای مارچین دربارة خشکسالی و خشک شدن قنات حاکی از کاهش تولید و درآمد کشاورزان بود.[57] مزارع روستای لایسیاه نایین از سال 1337ش تا 1342ش دچار خشکسالی شدید بود و کشاورزان درآمدی نداشتند. کدخدا هم از بخشدار درخواست نمود از دریافت عواید عمرانی صرفنظر کند.[58] در شهرضا و روستاهای آن، از جمله عطاآباد، از سال 1340ش تا 1345ش خشکسالیهای پیدرپی کشاورزان را از نظر تأمین آب آشامیدنی و زراعی در مشقت قرار داد که نتیجة آن خشک شدن محصولات و درختان میوه و در پی آن مهاجرت بیش از نیمی از جمعیت روستا بود.[59]
این گزارشها نشان میدهد بهرغم پرخطر بودن و آسیبزایی فراوان خشکسالی در روستاهای استان اصفهان در دورة پهلوی، متأسفانه کدخداها که نمایندة دولت در روستاها محسوب میشدند، در این مورد اقدام عملی و مؤثری انجام ندادند. اسناد بررسیشده نشان میدهد کدخداها به نامهنگاری بسنده کردهاند. این در حالی بود که با استفاده از راهکاریی مانند مدیریت مصرف آب کشاورزی، تغییر الگوی کشت با توجه به شرایط اقلیمی، منحرف نمودن سیلابها به حوضچههای مخصوص باران میتوانستند تا اندازهای آثار زیانبار خشکسالی را کاهش دهند. آنها در این حوزه حتی از مشورت کارشناسان فنی بهره نمیگرفتند. خروجی چنین عملکردی بحرانزایی این آسیب طبیعی در روستاهای استان بود.
بحرانهای طبیعی با فراوانی کم در گزارش کدخدایان روستاهای استان اصفهان
استان اصفهان از نظر زمینساختی در ایران مرکزی و جزء مناطق لرزهخیز کشور است.[60] گزارشهای کدخداها در مورد خسارات زلزلهها اندک است. یکی از این موارد گزارش کدخدای فرّخی خور و بیابانک در سال 1331ش است. این موضوع نشاندهندة بیتوجهی یا کمتوجهی بالاترین شخص روستا به تکالیف خود است.[61] گزارشی هم کدخدایان فریدن و نجفآباد در سال 1319ش در مورد یخبندان و سرمازدگی و از بین رفتن محصول غلات و میوهها دادهاند.[62] این دسته از بحرانهای طبیعی در مناطق سردسیر و برفگیر استان اصفهان میتواند مشکلات فراوانی برای ساکنان این مناطق، بهویژه روستاییان، به همراه داشته باشد. این فقدان گزارشها این شائبه را ایجاد میکند که کدخداها در این حوزه وظیفهای نداشتهاند، اگرچه با توجه به جایگاه کدخداها در روستاها این فرض منتفی است.
سیل
پس از زلزله، سیل دومین حادثة طبیعی است که در اصفهان خسارتهای فیزیکی فراوانی به بار میآورد.[63] براساس گزارشهای موجود از کدخداهای استان اصفهان، در دورة پهلوی جاری شدن سیل موجب خسارتهای فراوانی میگردیده است، از جمله مرگ و میر اهالی، تخریب خانهها، تلف شدن دامها و چهارپایان باربر، از بین رفتن غلات و درختان، ویرانی و مسدود شدن قناتها. سیل بزرگی در سال 1314ش در روستای کچومثقال اردستان جاری شد که دلیل آن تخریب و فرسودگی تدریجی آببندِ روی رودخانة محلی بود. در حقیقت سهلانگاری کدخدا در تعمیر آن باعث شد این روستا و تمامی روستاهای مجاور رودخانه خسارتهای فراوانی ببینند.[64] نامههای کدخدایان نایین در سال 1332ش، روستای قمیشلو سمیرم در سال 1339ش و خور در سال 1345ش، دربارة خسارتهای سیل در این نواحی، به درخواست وام از دولت و کوچ کشاورزان دلالت دارد.[65] همچنین سیل عظیمی در سال 1333ش در کوهپایه جاری شد. اهالی به علت تخریب خانهها متواری و در سرمای شدید به کوهها و بیابانها پناهنده شدند. کدخداها برای سیلزدگان از استاندار چادر، پوشاک و غذا درخواست کردند.[66] سیل میمه و توابع آن در سال 1336ش را باید یکی از مهیبترین سیلهایی به شمار آورد که در دورة پهلوی در استان اصفهان به وقوع پیوست و تأثیرات مخرب بسیاری بر جای نهاد. کدخدای توابع برای جلوگیری از خرابیهای مجدد، از بخشداری و ژاندارمری برای جمع کردن اهالی و بازسازی سیلبند کمک خواست.[67] در حوزة مدیریت سیل نیز، بهجز یک مورد، هیچ اقدام خودجوشی از سوی کدخدایان برای پیشگیری از سیل در حد امکانات موجود و حداقل جابهجایی مردم به مکانهای امن روستا یا بلندیها صورت نگرفته است. در نامة کدخدای لایمزیک نایین، در سال 1337ش، استفاده از جملة کشاورزان «دست قهر هستند»، تأییدی بر نگرش تقدیرگرایانه و احساس ناامیدی و ناتوانی در برابر سیل است.[68] چنین باورهایی با آموزش مهارتهای لازم تغییرپذیر بود و میتوانست فرد را در امدادرسانی به خود و دیگران توانمند کند.[69] در واقع نحوة عملکرد کدخدایان روستاهای استان اصفهان در مقابله با این بحران سنجة قابل توجهی برای بررسی و تحلیل عملکرد آنها در دورة مورد بحث محسوب میشود. گزارشهای باقیمانده نشان میدهد کدخدایان در این مورد مهم نیز کارنامة قابل قبولی نداشتند و در اجرای وظایف خود که از سوی دولت به آنها سپرده شده بود، بهدرستی عمل نکردند و موفق نبودند.
بیماریهای واگیر
بیماریهای مسری ممکن است به مرگ دستهجمعی افراد منجر شود. بنابراین، میتوان آنها را بحران دانست. نواحی روستایی به دلیل سطح پایین دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی، ارتباط بیشتر با محیط طبیعی، بهویژه آب و خاک آلوده، و همچنین نامناسب بودن امکانات زیستی و مسکن و تغذیه، فقر و سطح پایین سواد بیشتر در معرض ابتلا به بیماریها قرار دارند.[70] در روستاهای ایران حتی تا دهة 1340ش بهداشت عمومی وضع نامناسبی داشت و همهگیریهای بومی مانند تیفوئید (حصبه)، مالاریا، آبله و وبا به طور ادواری در بین روستاهای کشور شیوع مییافت.[71] این بیماریها در روستاهای استان اصفهان نیز به صورت مقطعی شایع میشد. در سال 1315ش، کدخدای روستای طاقانک دستورات پزشک را در مورد خشکاندن باتلاق روستا (که محل رشد و نمو پشه مالاریا بود)، نظارت بر بهداشت محیط و جلوگیری از شستوشوی اجساد اموات در آب حمام اجرا نمیکرد.[72] همچنین بر اثر بیتوجهی و اهمال کدخدای روستای فرادنبه چهار محال و بختیاری در سال 1319ش، باتلاق آنجا که به دستور پزشک سه سال قبل خشکانده شده بود، مجدداً محل تجمع فاضلاب خانههای روستا و در نتیجه رشد و نمو پشه مالاریا شده بود. بخشدار به کدخدا دستور داد هرچه سریعتر باتلاق را خشک کند و نهایت مراقبت را به عمل آورد تا مجدداً آب در آن جمع نشود. در غیر این صورت، تحت تعقیب قرار خواهد گرفت.[73] در سال 1320ش نیز کدخدای مبارکه به دلیل تکمیل نکردن ساختمان غسالخانه و شستوشوی اموات در جوی آب آشامیدنی، بهمنظور بازجویی در مورد این سهلانگاری به فرمانداری احضار شد.[74] با آنکه وزارت بهداری بارها به کدخداهای استان اصفهان تأکید کرده بود که با پزشکان و مأموران بهداری همکاری کنند،[75] برخی کدخداها، مانند کدخدایان ماربین و نهر خلج فریدن در دیماه سال 1320ش، در جداسازی افراد مبتلا به تیفوئید و سرخجه از افراد سالم از دستورهای پزشکان سرپیچی مینمودند.[76] کدخداهای بن و سورشجان چهار محال و بختیاری در تیرماه سال 1321ش، فخرآباد و طزنج یزد در سال 1335ش و کدخدای ضامنآباد گلپایگان نیز در همین سال از حاضر نمودن کودکان برای تلقیح واکسن آبله و همکاری با پزشکان و کادر درمانی خودداری کردند.[77] بعضی از کدخداها، از جمله کدخدای گهرو در سال 1317ش و سال 1322ش و کدخدای شوراب و سورشجان چهارمحال در سال 1320ش، با گزارش دیرهنگام بیماریهای آبله، مالاریا و سرخک باعث افزایش تلفات و انتشار بیشتر بیماری شدند. بازرس بانک کشاورزی پس از آگاهی از مرگ هشت کودک و شیوع بیماری مسری، کدخدای شوراب را ملزم کرد این موضوع را به بخشداری گزارش دهد و خواهان اعزام پزشک شود. فرماندار استان اصفهان از بخشدار چهارمحال خواست کدخدای شوراب را بازخواست کند.[78]
البته برخی از کدخداها پس از بروز بیماری در روستا، وضعیت را فوراً به بخشداری اطلاع میدادند، مانند گزارش انتشار بیماری مالاریا توسط کدخدای جشوقان کوهپایه در سال 1318ش.[79] همچنین کدخدای وانان چهارمحال در بهمنماه سال 1321ش با ابراز نگرانی از شیوع آبله و احتمال مرگ و میر کودکان از بخشداری درخواست اعزام پزشک نمود.[80] کدخدای روستای کاهکش چهار محال و بختیاری نیز در همین سال شکایت نمود: «چند مرتبه راپرت دادهام که در کاهکش بچهها در اثر سرخک و گلودرد و تب مریض هستند جوابی برای بنده نیامد. از سال گذشته هرچه راپرت کردم نیامدند.»[81] شکایتنامة کدخدای طاقانک نیز مبنی بر تأخیر بیست روزه در رسیدگی به بیماران مبتلا به تیفوئید بود.[82] برخی از کدخدایان نیز، مانند کدخداهای علویجه نجفآباد در سال 1327ش، سیبک فریدونشهر در سال 1352ش و تودشک کوهپایه در سال 1355ش، در پیشگیری از بیماریهای مسری خواهان اعزام پزشک دائمی به روستا و لولهکشی آب آشامیدنی بودند.[83]
برخی از کدخداها با اجرای قوانین پیشگیری از بیماریهای دامی مخالفت مینمودند. کدخدای روستای هارونی چهار محال در سال 1317ش از حاضر نمودن دامها و همکاری با مأمور دامپزشکی برای تلقیح دامها علیه بیماری شاربن (سیاهزخم) خودداری کرد.[84] در سال 1335ش، کدخداهای خرانق یزد به دلیل آنکه شیوع بیماری سیاهزخم در بین گوسفندان را بهموقع گزارش ندادند، تلفات سنگینی به دامها وارد ساختند.[85] کدخدای دولاب یزد نیز در سال 1348ش فقط به گزارش شیوع بیماری تب برفکی در میان گوسفندان اکتفا نمود.[86] در دورة پهلوی، بخش بهداشت و درمان نیز با کمبود پزشک مواجه بود و پزشکان در روستاها در دسترس نبودند.[87] بنابراین، نمیتوانستند در کسب آگاهی از علت شیوع بیماریها و نحوة مهار آنها عملکرد مؤثری داشته باشند.
گزارشهای موجود از عملکرد کدخدایان روستاهای استان اصفهان نشان میدهد که آنها در زمینة مقابله با بیماریهای واگیر رفتاری دوگانه داشتهاند. در مقایسه با سایر بحرانها، از یک سو شاهد عملکرد فعالتر کدخدایان در این زمینه هستیم که به احتمال زیاد به دلیل آن بوده که این دسته از بحرانها سلامت روستاییان را در معرض خطر قرار میداد و امکان فراگیری آنها بیشتر بود. از سوی دیگر میتوان نوعی انفعال و حتی مخالفت و سستی را در عملکرد آنها دید. اینکه چرا کدخدایان، بهویژه در موضوع باتلاقها و آبگیرها و نیز موضوع واکسیناسیون، خلاف دستور صریح مقامات مافوق عمل میکردند، هم میتواند به محدودیتها و مشکلات زیستمحیطی و معیشتی مربوط شود و هم به باور و اعتقاد آنها به طبابت سنتی و بیتوجهیشان به دستاوردهای طب جدید. در واقع برخی از کدخدایان، همچون بسیاری از اهالی روستاها، باور نداشتند که آبگیرها محل اصلی رشد پشة مالاریا و گسترش بیماری مالاریا هستند و یا اینکه با واکسن زدن میتوان در مقابل بیماریها مقاومسازی کرد. بنابراین، بهرغم اینکه میتوان گفت عملکرد کدخدایان در مقابله با بلایای طبیعیِ مؤثر بر سلامت موفقیتآمیزتر از عملکرد آنها در مقابله با بلایای طبیعی مؤثر بر معیشت روستاییان بود، اما این امر حتمی و قطعی نبود. این دوگانگیها در رفتار کدخداها و نتایج حاصل از عملکرد آنها نشان میدهد که مدیریت کدخداهای روستاهای اصفهان در زمینة مقابله با بلایای طبیعی در دورة پهلوی یک سیر منطقی و ثابت نداشته است و با اینکه مدیریت روستاها طبق قانون به کدخدایان واگذار شده بود، اما اساساً مدیریت بحرانهای طبیعی حلقة فراموششدهای در مجموعه فعالیتهای کدخدایان در این دوره محسوب میشد.
نتیجهگیری
مدیریت بحران فرایندی گروهی است و تخصصها و وظایف میان اعضای گروه تقسیم میشود. اما مدیریت بحران در روستاها در دورة پهلوی از یک سو ماهیت مشارکتجویانه و جامعهمحور نداشت و از سوی دیگر وظیفهمحور و قانونمند نبود. از زمان تصویب قانون کدخدایی، کدخداها فقط تأمینکنندة نیروی کار محلی و مجری بخشنامههای دولتی بودند. مسئولان شرایط لازم را برای افزایش آگاهی و مشارکت کدخدایان در حوزههای اجتماعی و مدیریت بحرانهای طبیعی فراهم نمیکردند و چون به آنها اجازة فعالیت داده نمیشد، آنان نمیتوانستند کارآمد و تأثیرگذار باشند و گاهی نیز کنش منفی داشتند. دولت در سطوح مختلف کشوری تا روستایی خود را مسئول مدیریت بحران میدانست و از شرکت دادن کدخداها بهعنوان مدیران روستایی در برنامهریزیها خودداری میکرد. کدخدا نمیتوانست خارج از چارچوب مقررات و اختیاراتی که دولت به او تفویض کرده بود، ابتکار عمل را در دست گیرد و نیروهای محلی را برای مقابله با بحرانهای طبیعی سازماندهی کند. بر همین اساس، عملکرد کدخدایان روستاهای استان اصفهان در مقابله با بحرانهای طبیعی بسیار ضعیف بود، زیرا آنها در برابر بحرانهای تهدیدکنندة روستا آمادگی و آگاهی ذهنی و عملی نداشتند و به دلیل تمرکزگرایی دولت فاقد قدرت تصمیمگیری و برنامهریزی بودند. آنها بهرغم اینکه براساس قواعد و قوانینی که از مجلس اول مشروطه به بعد تدوین و تکمیل شدند، نمایندگان دولت در روستا محسوب میشدند و قاعدتاً باید همچون مسئولان شهری در سطوح مختلف بحرانها مدیریت و فعالیت میکردند، اما اینگونه عمل نکردند. همچنین عملکرد متفاوت آنها در نوع بحرانها و تفاوت عملکرد آنها در بحرانهای مؤثر بر سلامت با بحرانهای مؤثر بر معیشت مردم، کارنامة موفقی از کدخداها نشان نمیدهد. پیامد حضور کمرنگ کدخداها در مدیریت بحرانهای طبیعی، در کنار عملکرد متفاوت آنها، وارد آمدن خسارتهای فراوان مالی و جانی به روستاییان بود که همین یکی از علتهای توسعهنیافتگی اجتماعی و اقتصادی روستاها به شمار میآمد.
[1]. ویلم فلور، «کدخدا»، ترجمة نرگس صالحنژاد، پیام بهارستان، ش 21 (پاییز 1392)، ص 53؛ ژان شاردن، سیاحتنامة شاردن، ترجمة محمد عباسی، ج 8 (تهران: امیرکبیر، 1345)، ص 306.
[2]. مصوبات مجلس شورای ملی، سال 1286، قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام (بیجا: چاپ سنگی، بیتا)، مواد 376 تا 385.
[3]. مصوبات مجلس شورای ملی، سال 1318-1314، قانون کدخدایی، ص 1-20.
[4]. حسن حسینی ابری، «کدخدا»، تحقیقات جغرافیایی، ش 60 (1380)، ص 52.
[5]. مهدی الوانی، مدیریت عمومی (تهران: نی، 1384)، ص 17.
[6]. علیرضا دربان آستانه و محمدرضا رضوانی، مبانی مدیریت روستایی (تهران: دانشگاه تهران، 1394)، ص 62 و 65.
[7]. محمد بهزادی، ایمان کیانی و غلامحسین پرمون، آمادگی و مقابله در برابر بلایای طبیعی و سوانح جمعی (تهران: فنآوران، 1394)، ص 12.
[8]. اصغر نوروزی، مبانی مدیریت بحران در نواحی روستایی (اصفهان: جهاد دانشگاهی، 1396)، ص 51؛ منوچهر فرجزاده، مخاطرات اقلیمی ایران (تهران: سمت، 1392)، ص 6.
[9]. علی بدری، طاهره صادقلو و نسرین کاظمی، مدیریت بحران با تأکید بر نواحی روستایی (تهران: نور علم، 1397)، ص 262؛ مصطفی ازکیا، غلامرضا غفاری، توسعة روستایی با تأکید بر جامعة روستایی ایران (تهران: نی، 1392)، ص 214.
[10]. سیروس شفقی، جغرافیای اصفهان (اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1381)، ص 42 و 53؛ لیلا امینی و دیگران، مخاطرات جوّی و مدیریت بحران (اصفهان: ارکان دانش، 1391)، ص 80 و 155.
[11]. عبدالعلی لهساییزاده، «مدیریت روستایی در ایران معاصر»، تعاون و کشاورزی، ش 202 و 203 (1388).
[12]. شهرام یوسفیفر، شهناز جنگجو، «جایگاه و ساختار منصب کدخدا در مدیریت روستایی ایران از مشروطه تا پایان حکومت پهلوی اول (1285 تا 1320ش/ 1906 تا 1941م)»، پژوهشهای تاریخی، ش 23 (پاییز 1393).
[13]. شاپور سلمانوندی، حسین ایمانی جاجرمی و مهدی طالب، «تحلیل کیفی بعد اجتماعی مدیریت متمرکز روستایی از مشروطه تا اصلاحات ارضی»، مطالعات اجتماعی ایران، ش 1 (1397).
[14]. علی ربیعی، سمیرا پورحسینی، مدیریت بحران، مفاهیم، الگوها و شیوههای برنامهریزی در بحرانهای طبیعی (تهران: سیتا، 1396)، ص 44.
[15]. نوروزی، ص 29؛ ربیعی و پورحسینی، ص 57-58.
[16]. علی حیدری نجات، دولت و مقابله با حوادث طبیعی در یکصد و ده سال گذشته (یزد: یادداشت نو، 1398)، ص 23.
[17]. ربیعی و پورحسینی، ص 50.
[18]. مازیار حسینی و دیگران، مدیریت بحران (تهران: مؤسسة نشر شهر، 1387)، ص 83؛ محمد حجازی، میهن ما (تهران: وزارت فرهنگ، 1338)، ص 336-337.
[19]. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 1 (تهران: زوّار، 1398)، ص 101؛ اوژن اوبن، ایران امروز (خاطرات سفیر فرانسه در ایران در آستانة جنبش مشروطیت)، ترجمة علیاصغر سعیدی (تهران: علم، 1391)، ص 42.
[20]. مصوبات مجلس شورای ملی، سال 1286، قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستور المل حکام (بیجا: چاپ سنگی، بیتا)، مواد 376 تا 385.
[21]. مصوبات مجلس شورای ملی، سال 1316، قانون تقسیمات کشور، ص 308-314.
[22]. مصوبات مجلس شورای ملی، سال 1318-1314، قانون کدخدایی، ص 1-20؛ سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1317، سند 3620/291؛ سال 1320، سند 120081/293؛ سال 1345، سند 10882/293/97.
[23]. مصوبات مجلس شورای ملی، 1334، قانون سازمان عمرانی کشور و ازدیاد سهم کشاورزان، ص 170؛ مصوبات مجلس شورای ملی، 1353، قانون تشکیل انجمن ده و دهبانی، ماده 6.
[24]. ربیعی و پورحسینی، ص 137.
[25]. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمة منوچهر راستین (بیجا: هفته، 1363)، ص 74؛ میخائیل ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمة هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه (بیجا: بینا، 1356)، ص 251-252.
[26]. جولیان باری یر، اقتصاد ایران، به کوشش مؤسسة حسابرسی سازمان صنایع ملی سازمان برنامه (بیجا: پرچم، 1363)، ص 201؛ فرد هالیدی، ایران: دیکتاتوری و توسعه، ترجمة محسن یلفانی و علی طلوع (تهران: علم، 1357)، ص 111.
[27]. مقدمهای بر مدیریت سانحه، ترجمة علیرضا صادقیان و اسماعیل صالحی (تهران: آوای قلم، 1395)، ص 73 و 100.
[28]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1319، سند 11855/293/97.
[29]. همان، سال 1344، سند 10784/293/96؛ سال 1348، سند 3878/320/97.
[30]. عبدالرضا رکنالدین افتخاری و دیگران، «تحلیل نگرشهای مردم برای کاهش آثار بلایای طبیعی در مناطق روستایی با تأکید بر مدیریت مشارکتی»، جغرافیا، ش 28 (بهار 1390)، ص 33.
[31]. غلامعلی مظفری و فریبا اقبالی بابادی، «تحلیل ویژگیهای دما و بارش بر تاریخ ریزش آفت سن گندم در شهرستان اصفهان»، برنامهریزی و آمایش فضا، دورة 17، ش 81 (پاییز 1392)، ص 41.
[32]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1316، سند 3601/291.
[33]. عباسقلی گلشائیان، خاطرات من یا مجموعه گذشتهها و اندیشهها، ج 1 (تهران: انیشتین، 1377)، ص 423-424؛ سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1319، سند 2574/310؛ سال 1319، سند 3566/291.
[34]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1319، سند 2574/310.
[35]. همان، سال 1319، سند 3566/291؛ سال 1319، سند 3631/291.
[36]. همان، سال 1319، سند 3631/291؛ سال 1319، سند 3566/291.
[37]. همان، سال 1329، سند 121912/293.
[38]. فرد ریچاردز، سفرنامة فرد ریچاردز، ترجمة مهیندخت صبا (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343)، ص 107.
[39]. آرتور میلسپو، مأموریت آمریکائیها در ایران، ترجمة حسین ابوترابیان (تهران: پیام، 1356)، ص 227.
.[40] سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1309، سند 6479/290؛ شهرام غلامی، اقتصاد کشاورزی ایران دورة پهلوی اول (تهران: دنیای اقتصاد، 1396)، ص 32.
[41]. حیدرقلی بیگلری، خاطرات یک سرباز (تهران: چاپخانة ارتش، 1350)، ص 112؛ ریدر بولارد، نامههایی از تهران، ترجمة غلامحسین میرزاصالح (تهران: نگاه معاصر، 1388)، ص 81؛ گاهنامة پنجاه سال پادشاهی پهلوی، ج 1 (پاریس: سهیل، 1364)، ص 217.
[42]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1325، سند 16580/293/97.
[43]. همان، سال 1329، سند 121912/293.
[44]. همان.
[45]. همان.
[46]. همان، سال 1325، سند 16580/293/97؛ همان، سال 1329، سند 121912/293.
[47]. همان، سال 1324، سند 17235/293/97؛ همان، سال 1338، سند 11048/293/97.
[48]. همان، سال 1331، سند 21584/293/97؛ مصوبات مجلس شورای ملی، 1334، قانون دفع آفات نباتی و حیوانی، ص 74.
[49]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1306، سند 41685/240؛ سال 1335، سند 29212/230.
[50]. زهرا حجازیزاده، سعید جویزاده، مقدمهای بر خشکسالی و شاخصهای آن (تهران: سمت، 1396)، ص 11 و 54 و 67.
[51]. یوسف قنبری، «بررسی و شناسایی اثرات خشکسالی بر خانوارهای روستایی شهرستان سمیرم»، روستا و توسعه، س 16، ش 4 (زمستان 1392)، ص 57.
[52]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1316، سند 1198/291.
[53]. همان، سال 1323، سند 1339/291.
[54]. همان، سال 1323، سند 3673/291.
[55]. همان، سال 1332، سند 77516/293.
[56]. معزالدین مهدوی، داستانهایی از پنجاه سال (تهران: بینا، 1348)، ص 273.
[57]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1342، سند 2754/320/97.
[58]. همان، سال 1342، سند 10543/293/97.
[59]. همان، سال 1340، سند 3770/293/97؛ سال 1345، سند 26478/293/97.
[60]. زهرا اسماعیلیان، «نقش مدیریت واحد در بحرانهای طبیعی شهری (مطالعة موردی شهر اصفهان)»، پایاننامة دکتری جغرافیا و برنامهریزی شهری (دانشگاه تبریز، 1390)، ص 61.
[61]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1331، سند 10432/293/97.
[62]. همان، سال 1319، سند 3566/291.
[63]. ربیعی و پورحسینی، ص 39.
[64]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1314، سند 1319/291.
[65]. همان سال 1332، سند 10432/293/97؛ سال 1339، سند 20431/293/97؛ سال 1345، سند 10882/293/97.
[66]. همان، سال 1333، سند 16019/293/97.
[67]. همان، سال 1336، سند 23575/293/97.
[68]. همان، سال 1337، سند 11432/293/97.
[69]. ربیعی و پورحسینی، ص 129.
[70]. نوروزی، ص 123؛ مایکل تودارو، توسعة اقتصادی در جهان سوم، ترجمة غلامعلی فرجادی (تهران: کوهسار، 1397)، ص 56-57.
[71]. ایوانف، ص 202.
[72]. سازمان اسناد و کتابخانة ملی ایران، سال 1315، سند 121003/293.
[73]. همان، سال 1319، سند 118612/293.
[74]. همان، سال 1320، سند 1551/293/97.
[75]. همان، سال 1320- 1318، سند 119012/293؛ سال 1320، سند 120081/293.
[76]. همان، سال 1320، سند 1541/293/97؛ سال 1320، سند 1547/293/97.
[77]. همان، سال 1321، سند 120081/293؛ سال 1335، سند 10072/293/96؛ سال 1335، سند 9643/293/97.
[78]. همانسال 1317، سند 120996/293؛ سال 1320، سند 119012/293؛ سال 1322، سند 120264/293.
[79]. همان، سال 1318، سند 2286/291.
[80]. همان، سال 1321، سند 120081/293.
[81]. همان، سال 1318، سند 119012/293.
[82]. همان، سال 1321، سند 120081/293.
[83]. همان، سال 1327، سند 6933/293/97؛ سال 1352، سند 13683/293/97؛ سال 1356، سند 83493/293.
[84]. همان، سال 1317، سند 808/291.
[85]. همان، سال 1335، سند 10072/293/96؛
[86]. همان، سال 1348، سند 10860/293/96.
[87]. هالیدی، ص 111.