Social Organization of Iran in the Second Pahlavi Era Based on the Depiction of the Myths of the Mehr Religion

Document Type : Research Paper

Authors

1 PH.D Candidate of Islamic Iran History, Lorestan University, Lorestan, Iran,

2 Associate Professor, Department of History, Lorestan University, Lorestan, Iran.

Abstract

In the second Pahlavi era, as a result of the coup of August 19, 1943, Iranian society suffered from failure and passivity in the field of political, party and social activities, and the Pahlavi regime also experienced a crisis of legitimacy. Therefore, Mohammad Reza Shah, in order to legitimize his government and find a solution to eliminate social gaps and save the crises that pervaded society during the internal and global developments in the process of modernization, sought to use a model based on the approach of archeology. What makes this research necessary is to know the model that Mohammad Reza Shah used to save his society from crises, especially the crisis of legitimacy. This study aims to answer the question of how the symbols of the Mehr religion were effective in the social organization of Pahlavi politics by using the method of historical analysis, which is based on the description and analysis of data, relying on sources. Findings of the research show that Mohammad Reza Shah tried to create a new social organization in Iran and give legitimacy to his rule by following the example of some symbols of Mehr religion such as invincibility, salvation and fair distribution of welfare and wealth, but this effort It was not entirely successful and could only partially resolve the crises of Iranian society and be useful in creating social empathy and dealing with crises and gaining legitimacy.

Keywords

Main Subjects


 مقدمه

مشروعیت سیاسی حکومت پهلوی بعد از کودتای ۲۸ مرداد (1332ش/ 1953م) سست و ضعیف شد. چالش‌های اجتماعی دوران پس از کودتا، از قبیل وابستگی حکومت به بیگانگان و نااستواری سیاسی حاصل از آمدوشد دولت‌ها و اغتشاشات صنفی جمعیت‌های کارگری و دانشجویی و از همه مهم‌تر ورشکستگی اقتصادی، جامعۀ ایران را دستخوش بحران‌هایی کرد. گسترش چشمگیر جابه­جایی جغرافیاییِ اقشاری از جمعیت ایران[1] و تحولات گذار از کشاورزی ماقبل سرمایه‌داری و صنعتی شدن سریع بخش شهری به یاری درآمدهای عظیم نفتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، در اقتصاد ایران تضادهایی آفرید. این تضادها موجب شکاف‌هایی شد و تعدّد شکاف‌های اجتماعی خود مقدمه‌ای برای بحران مشروعیت در جامعه گردید و ناخرسندی را در جامعه ایجاد کرد. حکومت پهلوی درک تاریخی تحولات ایران را در دو عامل اصلی می‌جست که تاریخ باعظمت ایران را پدید آورده بود: یکی موفقیت‌های نظامی و دیگری تمدن و فرهنگ کهن‌سال و اصیل این سرزمین.[2] بنابراین، بر مبنای همین رویکرد برای چاره­‌جویی در حل بحران‌ها و ایجاد ثبات سیاسی و به­منظور نوسازی از گزینۀ «پذیرش و همکاری نخبگان»[3] استفاده کرد و آن را با شرایط موجود تطبیق داد.

نسل جدیدی از روشنفکران، از جمله احسان نراقی و حسین نصر، در دهه­های 40 و 50 شمسی ظهور کردندکه برخلاف نسل اول به اصالت فرهنگی و ایدئولوژی بومی­گرایی معتقد بودند و بازگشت به فرهنگ سنتی و بومی را تشویق می­کردند. آنان با پشتوانۀ نظری اشپنگلر[4] که دربارة زوال دموکراسی غربی اعلام خطر کرده بود، از بحران اخلاقی و معنویت در غرب سخن گفتند و اظهار داشتند که «ماشینیسم برای غرب فقر معنوی و فرهنگی به بار آورده است و جامعه را دچار بحران معنوی و اخلاقی نموده است.»[5] روشنفکران فرهنگی، «خصوصاً گروه حلقۀ یاران فرح»[6]، در دو چیز اتفاق نظر داشتند: یکی انتقاد از غرب و دیگری لزوم برقراری نوعی هویت و اصالت فرهنگی در جامعه.[7] محمدرضا شاه برای نجات خویش از بحران­های اجتماعیِ حاصل از توسعۀ نامتوازن از تفکرات نسل سوم روشنفکری بهره گرفت. این نسل به بازسازی هویت ایرانی و خوانشی نو از ایران آریایی براساس ستایش شکوهمند گذشته پرداختند و این ایده را به چارچوب ایدئولوژیک رسمی دولت پهلوی[8] تبدیل کردند، ایده­ای که ارنست هرتسفلد از آن به «امپراتوری آریاییان» تعبیر کرد و بدین طریق بدان رسمیت بخشید. این نسل از روشنفکران فرصتی برای حکومت ایجاد کردند تا با جذب روشنفکران و نخبه‌گرایی اقداماتش را مشروع جلوه دهد. آنها، با وجود اقتدارگرایی محمدرضا شاه، مایل به همکاری با حکومت شدند و اتفاقاً از خودمختاری محدودی نیز برخوردار گردیدند. این گروه از روشنفکران با قرار گرفتن در رأس هرم قدرت، به­‌واسطۀ امکانات و ثروت، سیاست همگرایی را در چارچوب نظام در پیش گرفتند. آنان از طریق سازوبرگ دستگاه‌های دولتی، از جمله با ایجاد احزاب دولتی و بهره­گیری از ایدئولوژی شاهنشاهی پهلوی، این ایده را با دکترین سیاسی حکومت منطبق کردند.

حکومت پهلوی که در پی ایجاد و تقویت سیستمی بود تا از طریق آن وفاداری کامل به شخص شاه ترویج شود، کوشید با وام­خواهی از عصر مدرنیته و با قرائتی نو از برخی سنت­های کهن ایران باستان، ارتباطی میان سنت­های نو و کهن برقرار کند و ایدئولوژی­های سیاسی نوین را با نمادهای سنتی بازتفسیر نماید. بنابراین، به حمایت از جریان فکری جدید برآمد و با جذب روشنفکران حامل این ایدئولوژی، از ظرفیت‌های آنان در تأسیس نهادها و سازمان‌های اجرایی و توسعة فعالیت‌ها و روندهای فرهنگی استفاده کرد. چنانکه به تأسیس نهادهایی نظیر ادارۀ کل انتشارات و تبلیغات، ادارۀ هنرهای زیبا، وزارت فرهنگ و هنر، بنیاد شاهنشاهی فرهنگستان‌ها، سازمان‌های فرهنگی دربار و...[9] و برگزاری کنگره­های ایران­شناسی از جمله کنگرۀ سوم با تکیه بر مطالعات میترایی پرداخت.

همان­طور که گفتمان «انقلاب سفید» رفته­رفته به فراگفتمان حزبی جدیدی به نام «دروازۀ تمدن بزرگ» تبدیل شد،[10] آیین مهر نیز به­عنوان نوعی گفتمان­سازی و واژه­پردازی تبلیغی و ترویجی در دستور کار نخبگان قرار گرفت. چنانکه آیین مهر این­گونه توصیف می­شد: «آیین مهر، آیین آریایی و ماقبل زرتشتی ایران، زیباترین مظهر تجلی اصول و معتقدات اخلاقی است که بعدها فرهنگ اصیل ایرانی بر آنها بنیاد نهاده شد و نقش بزرگی در تحول فرهنگ جهانی ایفا کرده است و امپراتوری روم را زیر نفوذ معنوی ایران در آورد.»[11] بنابراین، این اندیشه که در جهان باستان به اوج شکوفایی خود رسیده و برای چهار قرن امپراتوری روم را مسخًر خود ساخته بود، افزون بر نظام عقاید به ‌نظام قدرت شاه نیز اشاره داشت و نخبگان چنین القا کردند که می­بایست، همچون مانی، روح زندگی را با ایزد مهر پیوند زد و در پی آن شدند تا دستاوردهای ایزد مهر را در پیروزی بر اهریمن راهنمای حکومت پهلوی قرار دهند. همۀ احزابی که پس از کودتای ۲۸ مرداد پدیدار شدند، رهیافت فرهنگی ایدئولوژی شاهنشاهی پهلوی را با خود در گذر زمان حمل کردند. رویکرد باستان­گرایی گزینۀ معناداری بود که در محور فعالیت­های فرهنگی حکومت پهلوی قرار گرفت، زیرا بازنمایی آیین مهر می­توانست با تئوریزه کردن پاره­ای از مفاهیم و نمادهای اسطوره­ای و ایدئولوژیک، رازورانه به­منظور جلب افکار عمومی، به خدمت نظام درآید.

مهر واژه‌ای هندواروپایی و ایزد مهر، در مقام پاسدار و نگهبان و مظهر و تجسم «پیمان»[12]و میانجی میان خدا و مردم[13]، حامی انسانی است که نظم و راستی را رعایت کند. با توجه ‌به این شخصیت و منش مهر بود که تصویرپردازی اساطیری از او صورت گرفت. این تصویرپردازی نمادهایی را به عرصۀ اجتماع عرضه می‌کرد که با نظریات ژرژ دومزیل، دانشمند اسطوره‌شناس برجستۀ فرانسوی (۱۸۹۸-۱۹۸۶م)، می‌توانست مطابقت داشته باشد. وی به­عنوان بنیان‌گذار مکتب نوین اسطوره‌شناسی تطبیقی قائل به برقراری ارتباط و پیوندهاست. دومزیل معتقد است همۀ فراز و نشیب‌های زندگانی پرجنب ‌و جوش خدایان و قهرمانان از اصول مشترکی تبعیت می‌کند. به بیانی دیگر، از نظر او، تاریخ به سه کنش فرمانروایی که خصیصۀ ساختار ایدئولوژی هندواروپایی است، تقسیم می‌شود. این ساختار سه ‌بخشی شامل فرمانروایی یا شهریاری مقدس، قدرت جنگاوری و نیروی باروری در کهن‌ترین تمدن‌های هندواروپایی می‌شود.[14] در واقع حکومت پهلوی دوم برای ساماندهی کشور از ساختار تثلیث اجتماعی دومزیل استفاده کرد که عبارت‌ بودند از: 1. شاه آرمانی، 2. نگهبان نظم زمینی، 3. مجری تطبیق نظم کیهانی و زمینی.

مهر به‌­عنوان مظهر این سه رکن، که مشروعیت سیاسی‌اش بر فرّه ایزدی استوار است، در تصویرپردازی اساطیری افکار عمومی ایرانیان به هر انسانی شایستگی آن را می‌بخشد که مأموریت خود را به انجام رساند. چنانکه میترا مأموریت یافت در خلق و نگهداری و پیشرفت جهان به فعالیت معینی بپردازد.[15] حکومت پهلوی دوم نیز، با تأثیرپذیری از آیین مهر، خود را چندان بالا کشید که محمدرضا شاه در نامگذاری کتاب خود، مأموریت برای وطنم، تداوم دکترین آیین مهر را تداعی کرد. حکمرانی او بر این فرض استوار بود که مردم رفاه اقتصادی می­خواهند. ثبات اقتصادی و فرصت­های کار و فعالیت می­خواهند. اگر مردم از فقر رهایی پیدا کنند، از او و سلطنتش حمایت خواهند کرد. مشروعیت نظام سیاسی و خاندان پهلوی در ارائۀ خدمات و امکانات و فرصت­ها به مردم است.[16] در واقع توسعه با هدف تأمین رفاه، بر افزایش سطح زندگی مردم تأثیر می‌گذارد و انگیزه و همکاری آنان را در رفتارهای اجتماعی بیشتر می‌کند. اقدامات نخبگان در اجرای این فرض حکمرانی در حوزۀ رفاه اجتماعی به اعتبار شخصی محمدرضا شاه در عرصۀ جهانی شدن نیز افزود و نوعی همگرایی منطقه­ای و تجاری در حوزۀ نفت را به همراه آورد، هرچند پایدار نماند.

آیین مهر در بسیاری از مرام­ها، رفتارها، گفتارها و پندارهای اجتماع بشری ریشه دوانده، ولی به دلیل اینکه پژوهش­های علمی دربارۀ «مهر» تاحدودی جدید است و دیدگاه­های پژوهندگان همسان و برابر نیست، جا دارد به این پدیدۀ پیچیدۀ اجتماعی که با رویکردی سیاسی مورد توجه جوامع واقع شده است، نگاهی تازه و دقیق داشته باشیم. پژوهش حاضر در نظر دارد با عنایت به اقدامات روشنفکران بومی­گرا در حوزۀ فعالیت­های فرهنگی در زمینة ایران­شناسی و ضمن تأکید ویژه بر مطالعات آیین میترا و همگرایی رژیم پهلوی با اندیشة میتراییسم به این پرسش پاسخ دهد که نمادهای آیین مهر چگونه در سازماندهی اجتماعی سیاست پهلوی مؤثر بودند؟ و حکومت پهلوی از تطبیق این نمادها با اقدامات خود چه هدفی را دنبال می­کرد؟ این پژوهش با روش تحلیل تاریخی که مبتنی بر توصیف و تحلیل داده­هاست و با تکیه بر منابع موجود به مطالعه و بررسی این موضوع می­پردازد.

تاکنون در مورد شیوه و اهداف حکومت پهلوی دوم در استفاده از برخی نمادهای آیین مهر پژوهش مستقلی صورت نگرفته است. با این ‌حال، آیین مهر به سبب قرابت داشتن با کیش مسیحیت و به­عنوان یک نشان تاریخی پیشینه‌ای طولانی در تحقیقات و پژوهش­های دانشمندان و پژوهشگران غربی دارد. علم مِهرشناسی پیشرفت‌هایش را مدیون فرانس کومون (1388)، مارتین وِرمازِرن (1375) و دیوید اولانسی (1380) است. در ایران اولین پژوهش‌ها در این خصوص در دهۀ 1340ش/1960م آغاز شد که سه مؤلفۀ روشنفکری، فرهنگ و ایدئولوژی مبنای رویکرد تاریخ‌نویسی پهلوی گردید. ذبیح بهروز از پیشگامان مهرشناسی بود که به شکلی متمرکز در نشریۀ انجمن فرهنگ ایران باستان در سال ۱۳۴۳ مقالاتی به چاپ رسانید. در تداوم آن می‌توان به آثار محمد مقدم (۱۳۸۸)، هاشم رضی[17] و ژاله آموزگار (۱۳۴۸) اشاره کرد. مرتضی ثاقب­فر نیز با ترجمۀ مجموعه گزارش اولین کنگرۀ بین‌المللی مهرشناسی منچستر (۱۳۹۳) و مجموعه گزارش‌های دومین کنگرۀ بین‌المللی مهرشناسی تهران (۱۳۸۵) گامی در این مسیر برداشت.

در حوزۀ روشنفکری، فریدون آدمیت با تک‌نگاری‌های عالمانۀ خود[18] و همایون کاتوزیان[19] و مهرزاد بروجردی (۱۳۷۷) نقش عمده‌ای در بازخوانی اندیشۀ باستان‌گرایی داشتند. در حوزۀ ایدئولوژی نیز می‌توان به آثار ارزنده‌ای همانند کتاب دولت و فرهنگ در ایران اثر محمدعلی اکبری (۱۳۹۸) و ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه‌های حاکم در دورۀ پهلوی، نگاشتۀ حسین بشیریه[20]، و نیز کتاب مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، تألیف محمدحسن آصف (۱۳۸۴)، اشاره کرد.

همۀ این پژوهش‌های خارجی و داخلی به کارکردهای اجتماعی مهر در ایران باستان پرداخته و آن را نوعی نظام دینی دانسته­اند که افکار سیاسی آن همواره مورد توجه جوامع بوده و مبتنی بر آرمان‌هایی چون برکت، نعمت، دوستی، پیمان و غیره منجر به تأسیس نوعی نهضت اخلاقی گردیده است. هستۀ آغازین بیشتر جنبش‌های سیاسی و اجتماعی ایران و بسیاری از دستاوردهای فرهنگی و ادبی فاخر ایرانی مانند شاهنامۀ فردوسی با آیین مهر در پیوند است. بدین ترتیب، این پژوهش‌ها از منابع عمدۀ تحقیقاتی در این پژوهش محسوب می‌شوند.

در ادامه به بررسی تطبیقی برخی از نمادهای آیین مهر می­پردازیم که رژیم پهلوی دوم به­‌منظور نجات­‌بخشی خود از آنها استفاده کرد.

  

بررسی تأثیر برخی از نمادهای آیین مهر بر سیاست‌های پهلوی دوم

 

نگهبان

در شرایطی که در حوزة حکمرانی و ادارة جامعة ایران در تاریخ معاصر اجماع فکری و اجتماعی وجود نداشت، پهلوی دوم سامان فکری و سیاسی خود را بنا نهاد. حکومت در پی ایجاد سیستم حکمرانی متمرکزی بود، اما اندک­اندک بار سنگین وظایف و آرزوهای دور و درازش آن را از همه چیز دور کرد.[21] محمدرضا شاه با طرح و تبیین ایدئولوژی شاهنشاهی خود که متأثر از تمدن کهن ایران باستان بود، آثاری را خلق کرد که بر نظامی از باورها استوار بود و در قالب عملکرد دستگاه‌های ایدئولوژیک در ساختار حاکمیتی وی تجلی یافت، باورهایی رازگونه، برگرفته از آیین مهر و واقعیت‌های سمبولیک آن، که محصول فلسفۀ مذهبی و روح یک ملت و کشور بود. نمادهای متعدد مهر که ترکیب و آمیخته‌ای از اسطوره‌های کهن ایرانی است، تجسم مفهوم مقدسی است که برای زندگی واقعی در جامعه اهمیت حیاتی دارد. این نمادهای ایدئولوژی مهر نشان‌دهندۀ برخی حقایق اساسی زندگی بشر است.[22] منش درخشان ایزد مهر و مجموعۀ صفات و آرامش­خواهی او در کشورهایی که دستخوش آشوب و اضطراب هستند، با ساختار اجتماعی پیوند می­خورد. چنین مفهومی از ایزد مهر برای مهار کردن و ساماندهی اختلافات و آسان کردن زندگی اجتماعی، در روزگار پهلوی دوم امری ضروری و بنیادی تلقی شد.

نگرش ایدئولوژیک شاه معطوف به سه ویژگی خاص بود: نگاه به گذشته و حال، تبیین وضع موجود، و تفسیر و ترسیم جامعۀ آرمانی آینده که طی سه مرحله و در سه مقطع در سه اثر شاه بازتاب یافت و به کتب مقدس شاهنشاهیِ به‌اصطلاح مدرن بدل گردید. در روند ایدئولوژی­نگاری، شاه در سال 1339ش/ 1960م کتاب مأموریت برای وطنم را نوشت که تنها شرح زندگانی او نیست بلکه تاریخ احوال یک کشور است. او دومین اثر خود، یعنی انقلاب سفید، را در سال ۱۳۴۵ش/ 1966م منتشر ساخت و به تبیین و ترسیم و روشن ‌کردن اصول انقلاب سفید پرداخت که از نظر او منشور اجتماع آینده بود. سومین اثر شاه به‌ سوی تمدن بزرگ نام داشت که در سال ۱۳۵۶ش/ 1977م به‌منظور ترسیم آرمانی آیندۀ تمدن بزرگ آریایی به نگارش درآمد. «رویکرد آثار پهلوی بیانگر گرایش ایرانیان و شخص محمدرضا پهلوی به تجدید حیات و خاطرۀ دوران بزرگ جهان­‌داری و ریشه‌های عمیق تاریخ ایران بود.»[23]

ایدئولوژی شاهنشاهی پهلوی بر آن استوار بود که با تلفیق و گزینش منطقی فرهنگ ایران باستان و ایران دورۀ اسلامی و عناصری از سوسیالیسم و لیبرال دموکراسی غربی، مکتبی فکری نوینی را بازنمایی کند. یکی از محورهای این مکتب آیین مهر بود. تاریخ ایران باورهای مهرپرستی را در خیر و سعادت[24] بشری می‌شناسد. شاه متأثر از آیین مهر، حداقل در لفظ، آرزوی خیر و سعادت ایرانیان را داشت و همین‌طور روحیه مقاومت و پایداری ایرانیان در آزمایش‌های تاریخی، به عنوان نمادهای فرهنگ ایرانی در آثار او نمایان شد.گره ‌خوردن باورهای مهرپرستی با تاریخ بشری در خیر و سعادت که، حداقل در لفظ، آرزوی شاه ایران به شمار می‌رفت با روحیۀ مقاومت و پایداری در آثار او نمایان شد. او معتقد بود نظام شاهنشاهی ایران مظهر و در عین ‌حال نگاهبان همۀ ارزش‌های جاودانۀ ملی­ است که موجودیت ایرانی بر آن استوار است؛ مظهر «نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد.»[25] رژیم پهلوی تصور می­کرد با وفادار ماندن به ایدئولوژی نظام شاهنشاهی، هویت ملی و بزرگداشت گذشته است که ایران می‌تواند بار دیگر راه ترقّی خود را بازیابد. از این رو، با سازوبرگ­های ایدئولوژیک دستگاه‌های دولتی در آیین مهر به دنبال انگیزه‌های رازورانه­ای می­گشت که با همانندسازی خود با این سنت کهن ایرانی مطابقت داشته باشد. شاه نیز از خیر و سعادت جامعه حرف می‌زد، از نجات‌بخشی جامعه‌ای که دچار عقب‌ماندگی شده است، و از اصلاح پاره‌ای ناملایمات اخلاقی اجتماع که به تعبیر خودش از آنها رنج می‌برد. او با آرمان­گرایی و با استعانت از آیین مهر بر آن بود که به مشروعیت دست یابد و در پی رسیدن به آن چیزی بود که در مهریشت نویدش داده شده بود؛ در سرزمین‌ ایران آرامش، نعمت و برکت به وجود ‌آورد و دشواری‌ها را چاره ‌سازد و سعادت و پیروزی و رفاه را برای مردم به ارمغان آورد.  

این رویکرد آیین کهن که فرمانروایان را به بیداری و نگاهبانی از دستاوردهای آسمانی سفارش می­کرد، در محمدرضا شاه با جملۀ معروف وی در تخت‌جمشید تداعی گردید. شاه در آرامگاه کوروش گفت کوروش، شاه ایران ­زمین، من و همۀ ایرانیان در برابر آرامگاه تو سر ستایش فرود می‌آوریم و تو را به نام قهرمان جاودانۀ تاریخ ایران درود می‌فرستیم. کوروش، ما امروز در برابر آرامگاه ابدی تو گرد آمده‌ایم تا به تو بگوییم آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم و برای نگاهبانی از میراث پرافتخار تو همواره بیدار خواهیم بود.[26] در واقع پهلوی دوم با بازآفرینی مکتب مهر به‌عنوان نگهبان میراث شاهنشاهی قصد داشت این امر را در اذهان متبادر سازد که این حکومت رسالت آن را به دوش می‌کشد. نهاوندی تجلی نگاهبانی این میراث را حتی در حوزۀ محل کار شاه یادآور می‌شود، «رویکرد بومی و محیط ایرانی در دفتر محل کارش در کاخ صاحبقرانیه نمایان بود. طراحی سالن که توسط معمار شهبانو فرح صورت گرفت، برخوردار از یک محیط ایرانی برای پذیرایی غیررسمی به شمار می‌رفت.»[27] حکومت پهلوی با بهره­گیری از الگوی فرهنگی آیین مهر و تجسم نمادهای مطرح آن در پی این بود که با بزرگ­پنداری خویش مردم را به سوی خود جلب کند و با مریدپروری به آرزویی که داشت برسد و در کشور قدرت و پیروزی پدید آورد.

 

شکست‌ناپذیری

شکست‌ناپذیری مهر در یشت‌ها وصفی است از شهریاری دلیر، پیروزمندِ شکست‌ناپذیر و نیرومند، دارای افزارهای زیبا و ارتشتارانِ بسیار که گناهکاران را به سزای اعمال خود می‌رسانند.[28] محمدرضا شاه با بازنمایی این ویژگی که نمادی از سخت­جانی و قدرت فراوان مهر است، ضمن تجهیز خود به جنگ­افزارهای نظامی، مردم ایران را به سخت کار کردن ترغیب می­کرد و قدرت نسل ایرانی را به آنها یادآور می­شد. او با تأکید بر این نکته که هر فرد ایرانی در قبال کشور و فرزندان خود و در عین حال در برابر جامعۀ بشری رسالتی بر عهده دارد، عقیده داشت که موقعیت جدید ایران در جهان، پس از انقلاب شاه و ملت، مسئولیت­های جهانی را برای ما به همراه آورده است.[29]

محمدرضا شاه شکست­ناپذیری را یکی از جلوه­های ارزشی و جاویدان تمدن ایرانی می­دانست که در آزمایش­های تاریخی و هجوم اقوام بیگانه به صورت دژی تسخیرناپذیر دوام آورده است. وی امیدوار بود که بتواند با حفظ فضایل و ارزش­های تمدن ایرانی، با اتکا به هویت ملی خود و به پشتوانۀ غنای روحی و میراث فرهنگی خویش، از انحرافات و سرشکستگی نسل جوان جامعۀ ایرانی جلوگیری کند. از نظر او این امر مستلزم حفظ پیوند استوار انقلاب سفید با تمدن و فرهنگ ملی بود و می­گفت اگر ما پیام پرشکوه و معنوی این میراث کهن را همواره در گوش داشته باشیم، همچنان توازن پیشرفت­های همه­جانبۀ مادی را با ارزش­های انسانی و اخلاقی جامعۀ ایرانی حفظ خواهیم کرد.[30] او یکی از ویژگی­های عمدة انقلاب سفید را بازآفرینی فرهنگ ایران می­دانست که از عظمت تاریخی برخوردار است. به همین دلیل در سراسر عمرش به آن می­بالید.

یکی از ارکان مهم فرهنگ کهن ایران و آیین مهر جایگاه خاص عنصر سپاهی­گری در میان هواداران و مؤمنان این آیین بود، مقوله­ای که در نظام فکری محمدرضا شاه نیز جایگاهی ویژه داشت که از آن به­عنوان «سوداهای پرواز و خودشیفتگی عظمت­پرستی»[31] یاد شده است. محمدرضا شاه در مراسم جشن­های 2500 ساله خطاب به کوروش گفت: «در لحظه­ای که ایران پیوند خود را با تاریخ تجدید می­کند، حق­شناسی خود را نثار تو، قهرمان نامیرای تاریخ، بنیانگذار کهن­ترین امپراتوری تاریخ می­کنیم.»[32] رژیم پهلوی امید داشت که آیین مهر آن نوزایی کهن را در عصر او نیز بنمایاند و آن­گونه که در سر داشت، در جهانی شدن ایران او را یاری کند. وجهی از این نوزایی در مراسم جشن تخت­جمشید در سال 1350ش/ 1971م به نمایش درآمد که بخشی از عظمت­طلبی شاه را به رخ می­کشید. حضور انبوه شخصیت­های برجستۀ جهان در پای پلکان عظیم تخت­جمشید از دیدگاه شاه جلوه­ای از تاریخ بود. «این بزرگان آمده بودند که پس از قرن­ها انحطاط و تحقیرهایی که به ایران تحمیل شده بود، شاهد احیای دوبارۀ شاهنشاهی ایران باشند.»[33]

 

نجات­بخشی

در ادبیات داستانی غالب کشورهایی که مهرپرستی در آنها رواج داشته، آیین مهر به‌­عنوان اسطورۀ نجات­‌بخشی تجلی یافته است. چنانکه مردم امپراتوری روم به امید نجات اخروی و دستیابی به حیات جاوید به آیین میترا گرویدند. رسالت معنوی مهر در مقام قهرمانی که می‌آید «تا دشمنان دیوصفت و مردمان ستمگر را نابود سازد»[34] و نوع بشر را به سوی نجات نهایی رهبری کند، در اندیشة محمدرضا شاه نیز نمود یافت و او پدر خود را نجات­دهندۀ ایران معرفی کرد[35] و خود نیز با بازآفرینی برخی از نمادهای مهر در پی تداوم راه پدر برآمد. وی با اشاره به حوادث رازگونۀ زندگی خویش می­گوید خداوند مایل بود کارهایی به دست من و برای خدمت به ملت ایران انجام بگیرد که شاید از دست دیگری ساخته نبود. و خود را عاملی برای اجرای مشیات الهی، در راه نجات ملت، معرفی می­کند.[36] این پندار را با چرخش گردونۀ مهر که اَشَی نیک بلندپایگاه آن را می­گرداند،[37] همانندسازی کرد و مدعی شد امور مملکت من طبق مشیت الهی پیش می­رود.

کارگزاران حکومت پهلوی در مناسبت­های مختلف در تفسیر آیین مهر آن را با ایدۀ شاه مبنی بر اینکه راه اصلی نجات کشور در تلاش مداوم و درستکاری است، پیوند زدند و این ایده را در جهت عدالتخواهی و پیشرفت و به­عنوان عامل نجات کشور به کار گرفتند و حتی به­منظور «حق­شناسی و سپاس از خدمات ارزندۀ شاهنشاه در راه حفظ و استقلال و عظمت کشور، سربلندی و رفاه ملت ایران، انجام هدف­های ملی، اجرای اصول انقلاب شاه و ملت، استقرار عدالت اجتماعی و مساعی معظم له در راه حفظ صلح جهانی، لقب «آریامهر» را که به معنای فروغ قوم ایرانی [آریا] است به شاهنشاه تقدیم داشتند.»[38]

شجاع­الدین شفا، رئیس کتابخانۀ ملی پهلوی، در آستانۀ افتتاح دومین کنگرۀ بین­المللی مطالعات میترایی، در مصاحبه­ای ضمن وصف مهر در معتقدات اساطیری، گفت میترا «نجات­دهندۀ نوع بشر» است و این رسالت جاودانی اوست.[39] مسئلة نجات­بخشی و نقش آن در تاریخ تحول اندیشه و تمدن و فرهنگ جهانی، در متن پیام فرح پهلوی نیز مورد تأکید قرار گرفت: «آیین مهر وسیلۀ تفاهم بین ملت­ها است و رسالت معنوی میترا قهرمانی وی بود که می­آید نوع بشر را به سوی نجات نهایی رهبری کند.»[40]

در تحقق آرمان نجات­بخشی، اندیشۀ سیاسی تجدد، به­عنوان کلید نجات کشور پس از کودتا، مبتنی بر ناسیونالیسم مثبت تعریف گردید. شاه ناسیونالیسم مثبت را مدخل و بستر مناسبی برای پیوند با غرب ارزیابی می­کرد و معتقد بود تنها براساس چنین جهان­بینی سیاسی است که می­توان در راه نجات و نیل به تمدن بزرگ قدم برداشت.[41] آرزوی او نوسازی و توسعۀ عمرانی بود. انقلاب سفید وسیله­ای برای تحکیم قدرت و اقتدار شاه و تنها راه نجات کشور قلمداد می­شد. شاه خود نیز در هویت تاریخی مورد نظرش برای ایجاد اتصال بین گذشته و دنیای مدرن امروزی بر انقلاب سفید تأکید می­کرد.[42] رژیم پهلوی مغرور از ستایش جهانیان قهرمانانه و جاه­طلبانه به اجرای پروژه­های عظیم و سترگ عمرانی و ایجاد صنایع سنگین ذوب­آهن و پتروشیمی همت گماشت و برای پیشگیری از دشواری­ها، به ایجاد اشکال جدید کنترل از جمله تأسیس احزاب دولتی پرداخت و توانست کنترل خود را بر فعالیت­های مردم به طور مداوم گسترش دهد و اقتدارگرایی خود را محمل و بستری برای نجات کشور قلمداد کند.

 

ایزد پیمان، راستی و درستی

شخصیت و چهرۀ مهر نمودار این اعتقاد معقول و سنجیده است که جهان انسانی ما بدون اعتماد به رعایت تعهدات و پیمان‌ها دوام نمی­آورد، زیرا بدون آن نه امنیتی می‌تواند وجود داشته باشد و نه صلحی. به‌ علاوه، نمودار این باور است که قدرتی الهی برای حمایت از چنین وعده‌ها و پیمان‌هایی وجود دارد که درست­پیمانان را پاداش می‌دهد و پیمان­‌شکنان را مجازات می‌کند. در بررسی‌های تطبیقی اسطوره‌شناسی هندواروپایی واژۀ مهر مظهر و تجسم «پیمان» است.[43] در یشت دهم در تقید مهر به پیمان چنین آمده است که مهر کسانی را که به او دروغ گویند و به نامش پیمانی بندند که بدان وفا نکنند، در سراسر قلمرو مملکت، در هر جایی که باشند، تعقیب می­کند و به کیفر می‌رساند.[44] بخشی از پیام فرح پهلوی همسر شاه-شهبانو- به کنگرۀ سوم ایران‌شناسی، که روشنفکرانی چون دکتر محمد مقدم و دکتر عبدالحسین زرین­کوب در آن شرکت داشتند، بدین شرح بود: «شناخت آیین مهر خدمتی به تفاهم و دوستی است که جامعۀ امروزی بشر، بیش از هر چیز، بدان نیازمند است. مهر مدافع راستی و درستی، حامی پیمان­ها، دوست زندگی و دشمن سرسخت دروغ بود. پیروان آیین میترا، قبل از هر چیز، موظف بودند که مبارزان سوگندخورده­ای در راه خدمت به راستی و حقیقت باشند و در این راه برای آنان هیچ سستی و شکستی قابل بخشش نبود.»[45] این پیام حاوی این معنا بود که با تأسی از آیین مهر می­شود به نوعی همدلی در جامعة پرتلاطم پهلوی دست یافت. این پیام در واقع توجیهی برای تبعیت­پذیری از حاکمیت نیز به شمار می‌رفت.

این خصوصیات در مکتب فکری محمدرضا شاه برای ساماندهی ساختار اجتماعی، افزایش تحمل مردم در عبور از بحران­های حاصل از نوسازی و حتی برقراری روابط بین­الملل وجود داشت. خصوصیات مهر در مهریشت، بیانگر سیاست راهبردی او در روابط با دوستان و دشمنان غالباً مبتنی بر شرط‌هایی استوار بود. محمدرضا شاه بر آن بود تا با پیوند دادن خود به رسالت مهر، به­مثابۀ نمادی از مهر، فضایی گسترده و آزاد برای زندگی ایجاد کند و با تبعیت از آرمان­ها و اصول آن، چالش­های داخلی و بین­المللی را سامان دهد و با «ایجاد و حفظ هماهنگی میان بخش‌های گوناگون جامعۀ بشری»[46] اقتدارگرایی خود را توجیه کند.

تمدن ایران باستان، بیش از هر تمدنی، انباشته از انواع حقوق و قوانین و هر پیمان و تعهدی در آن متکی به ضمانت بوده است.[47] در ایران قدیم در حوزۀ تعلیم‌ و تربیت جوانان، مهم‌ترین درسی که به آنان داده می‌شد، آن بود که راست‌گویی را اساس زندگی خویش قرار دهند و توانایی تشخیص میان خیر و شر را پیدا کنند.[48] محمدرضا شاه در مذمّت و نکوهش پاره‌ای از رفتارهای اخلاقی و اجتماعی مردم می‌نویسد: «با اینکه از عهد باستان نسبت به دروغ نکوهش شده‌است (کتیبة بیستون)، ولی همچنان بخشی از فرهنگ جامعه را به خود اختصاص داده‌است. دروغگویی نه‌­تنها برخلاف صریح مذهب ماست، بلکه به‌ حساب زندگی نیز بی‌ثمر و بی‌نتیجه است. از طرف دیگر، راستی موجب نجات آدمی و شکست دشمنان است. صدق مایۀ آسایش وجدان و فراغت از گزند نوائب است و برای ملل و اقوام موجب پیشرفت و ترقی است.»[49] در پی آن بود که درستکاری را در جامعه بازنمایی کند.

دغدغة شاه به تعبیری آسایش و رفاه جامعه بود. او در پی آن بود خود را به­عنوان شاه آرمانی در حلقۀ آیین مهر قرار دهد و تأمین­کنندۀ آرمان­ها و نیازهای جامعه باشد. حکومت پهلوی سعی کرد با تصویرسازی اساطیری از برخی از نمادهای آیین باستانی مهر، که بر پیمان و وفاداری استوار است، پیوندی ویژه، و به‌خصوص نیرومند و اجباری، با توجه به فرهنگ سیاسی در میان اجزای جامعه ایجاد نماید.

محمدرضا شاه در پرتو تصویرسازی اساطیری آیین مهر و با ترویج ایدئولوژی مهر که بر بخشندگی تأکید داشت، به­منظور مهار بحران­ها و برقراری صلح و امنیت به تعامل و تساهل با برخی از مخالفان از جمله حزب توده مبادرت ورزید. محمدرضا شاه در توجیه عملی رفتارهای سیاسی خود، در همانندی با ایزد مهر که چه خشمگین باشد و چه آرام، همیشه نیک‌خواه بشر است، خود را نیک‌خواه ملت ایران می‌شمرد. روایت است که او «در زندگی‌اش به اتهامات دروغین علیه این یا آن اعتنا نمی‌کرد، همیشه بخشش را به انتقام ترجیح می‌داد.»[50] او با هینلز هم‌عقیده بود که پیمان و سخن راست اساس زندگی نظام‌یافته در دین و جامعه است و با مراعات «پیمان» مردمان با هم پیوستگی می‌یابند و دروغ مغلوب می‌گردد.[51] وی نیک‌خواهی خود را در تلاش برای اجرای پروژه‌های عمرانی و برنامۀ اصلاحات اجتماعی معنا می‌کرد و آن را در تداوم سوگند وفاداری به ملت و قانون اساسی وظیفۀ خود می‌دانست. چنانکه از تصمیم کنگرۀ بزرگ شرکت‌های تعاونی روستایی در نهم ژانویۀ ۱۹۶۳م/ ۱۳۴۲ش مبنی ‌بر اعطای لقب «عادل» به شاه معذرت خواست و گفت من کاری جز انجام ‌وظیفۀ خود نکرده‌ام، من خواهان خوشبختی و رونق زندگی همۀ ایرانیان هستم.[52]

 

ایزد مهر توزیع‌کنندۀ بهترین سهم و رفاه

الگوی خیال­‌پردازانۀ شاه آرمانی کارویژۀ عمده‌ای را از محمدرضا شاه، تحت تأثیر آیین رازورانۀ مهر، به­‌عنوان «شاه خوب» در تحولات داخلی و خارجی به تصویر کشید. وی برای ترقی جامعه و برطرف ‌کردن شکاف‌های اجتماعی و انفجار اجتماعی[53] از بدو سلطنت اقداماتی انجام داد که تداوم آن به «انقلاب سفید» موسوم گردید. اصول شاخص این انقلاب را که نویدبخش یک تمدن بزرگ بود، می‌توان در قالب الگوی موجود در اوستا با ‌عنوان «ایزد توزیع‌کنندۀ بهترین سهم و رفاه» تفسیر کرد. خطوط کلی نظام اجتماعی در تصور پهلوی دوم شامل مواردی چون دموکراسی شاهنشاهی، عدالت اجتماعی، اقتصاد دموکراتیک، مشارکت گستردۀ هدایت­شده و فرهنگ ملی بود. شاه بشارت می‌داد نظام اجتماعی ایران در عصر تمدن بزرگ نظامی خواهد بود که در پرتو آن‌ همۀ مردم ایران به نحوی در ثروت ملی سهیم خواهند بود.[54] تصویر خارجی این تفکر به­ویژه در حوزۀ نفت آشکار است. او همانند مهر که آشوب جهان، ناآرامی شاهنشاهی و بیم انسان‌ها را از بین می‌برد، در عرصۀ جهانی با ایجاد شوک نفتی در نتیجۀ جنگ اعراب و اسرائیل در خاورمیانه، طی یک سال به بهانة تقسیم عادلانة ثروت و رفع تبعیض در جهان دو بار مبادرت به افزایش قیمت نفت نمود. این اقدام که به نوعی کودتای نفتی قلمداد می­شد، اندک زمانی خواب غرب را آشفته نمود و او را به امپراتور نفت تبدیل کرد. هرچند این دوره در نتیجۀ اتحاد پنهانی امریکا و عربستان کوتاه بود. شاه در منطقة خلیج­فارس نیز با خروج نیروهای انگلیسی به قدرت برتر منطقه تبدیل شد.[55]

روایت است که در دورۀ ریاست نصیری بر ساواک، امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر، به وی توصیه می‌کرد که با گزارش‌های خود موجبات نگرانی و تکدر «خاطر ملوکانه» را فراهم نسازد و شاه را آسوده بگذارد تا بتواند به رسالت‌های بزرگ بین‌المللی خود نظیر بسط توسعه در جهان سوم، تقسیم عادلانة منابع ثروت در دنیا، بحران انرژی و تعادل قوا و... بپردازد.[56]

شاه این دوره را با دورۀ آرمانی وصف­شده در اوستا، «مهر دارندۀ دشت‌های فراخ نیرومند است و دارندۀ شهریاری و در هر کاری چالاک است»[57]، پیوند زد و از خود به­عنوان شاه خوب یاد کرد که تجلی «روح نیکوکار» خداوند و نماد آرزوهای اوست که وظیفه دارد شادمانی رعیت را گسترش دهد. در این راه با بهبود زندگی توده­های مردم در پی حمایت از آنها در برابر تهدیدات ایدئولوژیک اتحاد جماهیر شوروی برآمد و با افزودن مشروعیت خود، به­عنوان شاه خوب، جایگاه سیاسی خود را در داخل استوار کرد و در خارج نیز خود را قدرت برتر منطقه دانست. با این حال، محمدرضا شاه با همۀ پیروزی­های ستایش­شدۀ عصر انقلاب سفید، نتوانست حمایت سیاسی اکثریت را آنچنانکه با تمام تلاش در پی تحصیل آن بود، به دست آورد.[58] هشدار علم در آذر 1352 مبنی بر «از خود بیگانگی روزافزون بین رژیم و مردم» حاکی از آن بود که مادی­گرایی به­تنهایی اکسیر شفادهنده نیست.[59]

 

دوستی و محبت

محمدرضا شاه ضمن گله‌مندی از رفتارهای اجتماعی افراد که تهی از مهر و محبت بودند، می‌گفت: «مسئلۀ درستکاری افراد، چه در سازمان‌های دولتی و چه در دستگاه‌های شخصی و حرفه‌ای و اجتماعات مختلف، همچنان از مسائل دشوار ماست.»[60] و به گفتة خود، آنچه بیش از همه او را رنج می‌داد، رجال سیاسی ریاکار و دروغگو بودند که در عرصۀ اجتماع در پی تأمین منافع خویش بودند.[61] این همان مفهومی است که در اوستا به‌کرات آمده است: «اگر دروغ و ریا نباشد، کشور را نیرویی و پیروزی­ای سرشار بخشد.» انقلاب اجتماعی سال ۱۳۴۱ش/ 1962م یک جهش برای رسیدن به این نیرو بود. فردریک تالبرت می‌نویسد شاهنشاه با علاقۀ بی‌منتهای خود به پیشرفت کشور و ارتقای ایران در ردیف کشورهای بزرگ و کوشش خستگی‌ناپذیر در بالا بردن سطح فکری کشور و ایجاد رفاه اجتماعی و جلب دوستی و احترام همة کشورهای جهان در حقیقت قهرمان بین‌المللی انسان­دوستی و دموکراسی به شمار می‌آید.[62]

 حکومت پهلوی، برای تعامل و دوستی با غرب، از نزدیکی فرهنگ ایرانیان با فرهنگ تکثرگرای غرب سخن می‌گفت. محمدرضا شاه ایران باستان، عصر هخامنشی، را نخستین الگوی جهانی می­دانست که در قالب تابلویی از یک جامعۀ باز مشترک‌المنافع توانست با اعلامیۀ کوروش برای اولین ‌بار حق آزادی عقیده و سایر حقوق انسانی را به افراد تابع شاهنشاهی اعطا کند.[63] پهلوی دوم با جذب روشنفکران حامل ایدئولوژی شاهنشاهی و استفاده از ظرفیت‌های آنان در تأسیس نهادها و سازمان‌های اجرایی و افزایش فعالیت‌های فرهنگی و مراکز آموزشی و احزاب، مهر تأییدی بر اقداماتش زد[64] و ضمن اشاره به ذخیرۀ تربیتی و ارشادی شعائر اخلاقی، گریزی به دیگر جلوه‌های ارزش‌های تمدن ایرانی زد که قوم ایرانی هم بنیانگذار و هم نگاهبان تاریخی آن بوده است. ایرانیان نخستین حکومت آریایی و اولین امپراتوری جهانی را بر پایة اصول عدالت و بشردوستی بنیاد نهادند که مظهر عالی آن اعلامیۀ معروف کوروش است. خصیصه‌های انسان‌دوستی و نیک‌اندیشی آن در تاریخ منعکس است. تأکید بر تمدن کهن ایرانی و آیین مهر و استفاده از نمادها و عناصر آن برای تحقق بخشیدن به وحدت جامعه و ایجاد ثبات و برقراری امنیت بود. آیین مهر با آموزه­هایش دنیایی اجتماعی، سیاسی و دینی را به روی هر حکومتی می‌گشاید و با راهبردهایش سود سرشاری عاید حکومت می­نماید. در حوزۀ دشمن‌شناسی و راه‌های مقابله با آن راهنما و هدایتگر است. در برقراری روابط خوب یا بد با مردمان و کشورها و در دوستی یا ستیزه با آنها راهگشاست.

موارد متعدد دیگر از کاربرد نمادهای آیین مهر بیانگر این نکتۀ محوری و وحدت‌بخش است که تمام کردارها و کیفیات ویژۀ آن گرد یک نقطۀ مرکزی جمع شده‌اند و همگی به یک اندیشۀ کانونی اشاره دارند. این اندیشه نوعی اعتمادپذیری مقدس در جامعه ایجاد می‌کند که در پروسۀ نوسازی پهلوی از ضروریات تلقی می‌شد. زیرا نقش مهر در پایان جهان و رستاخیز این ذهنیت را برای محمدرضا شاه تداعی می‌کرد که ظهور سلسلۀ پهلوی همان عصر رستاخیز است و بر بنیاد این نظر، نیل به تمدن بزرگ راهبرد تداوم عصر رستاخیز خواهد بود.

پهلوی دوم در توجیه همانندسازی خود توقع داشت همچنانکه مهر «اگر مردمان او را همراهی کنند، در خشنودی آن بکوشند، فرمانش را بپذیرند، داوری­اش را گردن بگذارند، به خانۀ آنان فرود آید و آرزوهایشان را اجابت کند،»[65] وی نیز حال که تمام مساعی خود را برای تحقق تمدن بزرگ به کار می­بندد، مردم قدر او را بدانند و بر تلاش­هایش ارج نهند. از همین رو، او دستاوردهای خود را در مبارزه با مخالفان انقلاب اجتماعی، همانند مهر، که نیروهای اهریمنی از خشم او به هراس می‌افتادند، پیروزی خود بر مخالفان را همانند نیروهای اهریمنی تفسیر و بازآفرینی کرد. همانند آیین میترای روم یا دین سپاهیان،[66] وی نیز با برجسته ‌کردن ارتش به‌عنوان یک نهاد برقراری امنیت و حافظ قدرت به تقلید از الگوی باستانی برآمد تا در پرتو امنیت و رفاه کسب مشروعیت نماید.

 

نتیجه‌گیری

در شرایطی که در حوزۀ حکمرانی و ادارة جامعة ایران در تاریخ معاصر یک اجماع فکری و اجتماعی وجود نداشت، پهلوی دوم به کمک برخی از روشنفکران نسل سوم سامان فکری و سیاسی خود را بنا نهاد. بدین ترتیب، حکومت برای رفع نیازهای جاری جامعۀ ایران که در نتیجۀ کودتا دچار سرشکستگی اجتماعی و فاقد تحرک اجتماعی شده و همچنین در مسئلۀ کسب مشروعیت درگیر بحران شده بود، به طرح آیین مهر پرداخت که ایدئولوژی­ای مبتنی بر فرمانبرداری و بنیان‌های اخلاقی بود. شاید هیچ ایدئولوژی رازورانۀ دیگری به این وضوح پاسخ معضلات شاهنشاهی و جامعۀ ایران را نمی‌داد. بنابراین، گفتمان‌های مشروعیت‌بخشی نوینی براساس مسائل و نمادهایی از آیین مهر، چون شکست‌ناپذیری، عهد و پیمان، وفاداری در چارچوب سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی پی‌ریزی شد. محمدرضا شاه با این تحلیل برآمده از تاریخ که ایزد ایرانی مهر نماد شکست‌ناپذیری و اقتدار است، توانست انتظار گروه خاصی از مردم را در ساختار شاهنشاهی خود برآورده سازد و با بازآفرینی نوینی از آیین مهر، و با استفاده از خویشکاری مهر در توجیه رفتارهای کنشی خود در مقابله با مخالفان به­منظور برقراری امنیت، و انجام دادن اقداماتی در حوزۀ رفاه و آسایش اجتماعی که به انقلاب سفید شهرت یافت، نوعی همدلی در جامعه ایجاد کند و با تصویرسازی اساطیری از خود به‌عنوان شاه آرمانی، بی‌حسی اجتماعی حاصل از کودتای ۲۸ مرداد را به تحرک اجتماعی تبدیل نماید و بدین‌گونه با افزایش مشروعیت نسبی تا حدودی هم جایگاه سیاسی خود را استوارتر سازد و هم بر قدرت منطقه‌ای خویش بیفزاید، هرچند میوه‌های سیاسی حاصل از آن چندان نپایید.

 

 

 

  1. 1. Ali Massoud Ansari, “The Myth of the White Revolution: Mohammad Reza Shah, 'Modernization' and the Consolidation of Power”, Middle Eastern Studies,vol. 37, n. 3 (Jul. 2001), p. 4.                              

[2]. محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید (تهران: چاپخانة بانک ملی ایران، 1345)، ص 15.

[3]. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمۀ احمد تدین (تهران: خدمات فرهنگی رسا، 1377)، ص 518 .

[4]. Oswald Spengler، از فلاسفه و نقادان بزرگ آلمانی (1880-1936م/ 1259-1315ش)  که در سال 1918 اثر تاریخی­ـ فلسفی خود به نام زوال غرب را به نگارش درآورد.

[5]. احسان نراقی، غربت غرب (تهران: امیرکبیر، 1353)، ص 187.

[6]. سهراب یزدانی مقدم، فاطمه بیگدلی، «حزب رستاخیز از آغاز تا فرجام (1353-1357)»، تاریخ­پژوهی، س 21، ش 76 (1398)، ص 157.

[7]. رضا بیگدلو، جریان­های فرهنگی ایران معاصر (1340-1357) (تهران: انتشارات پزوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، 1396)، ص 313.

[8]. احمد اشرف، هویت از دوران باستان تا پایان پهلوی و دو مقاله از: گراردو نیولی و شاپور شهبازی، ترجمۀ حمید احمدی (تهران: نشر نی، 1395)، ص 212.

[9]. محمدعلی اکبری، دولت و فرهنگ در ایران (1304-1357) (تهران: مؤسسة انتشاراتی روزنامة ایران، 1382)، ص 142.

[10]. مظفر شاهدی، سه حزب: مردم، ملیّون، ایران نوین (۱۳۵۳-۱۳۳۶) (تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش­های سیاسی، 1387)، ص 28.

[11]. «کنگرۀ بین­المللی مطالعات میترایی»، نشریة کاوه (مونیخ آلمان)، ش 60 (تابستان 1355)، ص 2.

[12]. یان پوول، «میترا؛ ایزدی هند و اروپایی»، در دین مهر در جهان باستان: مجموعه گزارش­های دومین کنگرۀ بین­المللی مهرشناسی، ترجمۀ مرتضی ثاقب­فر (تهران:  انتشارات توس، 1385)، ص 375.

[13]. محمد مقدم، جستاری دربارۀ مهر و ناهید (تهران: نشر هیرمند، 1388)، ص 67.

[14]. اسطوره و حماسه در اندیشۀ ژرژ دومزیل، [گردآوری و] ترجمۀ جلال ستاری (تهران:  نشر مرکز، 1384)، ص 152.

[15]. فرامرز اردشیربد، «میترا و میترائیسم»، انجمن فرهنگ ایران باستان، س 1، ش 2 (آذر 1342)، ص 77.

[16]. محمود سریع­القلم، اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی (تهران: نشر گاندی، 1397)، ص 180.

[17]. هاشم رضی، اوستا (تهران: مؤسسۀ انتشاراتی فروهر، 1374).

[18]. فریدون آدمیت، اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی (تهران: کتابخانة طهوری، 1346)؛ اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده (تهران: خوارزمی، 1349)؛ اندیشه‌های طالبوف (تهران: دماوند، 1357).

[19]. محمدعلی همایون کاتوزیان، «فرّۀ ایزدی و حق الهی پادشاهان»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش ۱۲۹ و ۱۳۰ (1377)، ص ۴-۱۹.

[20]. حسین بشیریه، «ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه‌های حاکم در دورۀ پهلوی»، نقد و نظر، س 2، ش سوم و چهارم (تابستان و پاییز ۱۳۷۵)، ص 74-85.

[21]. سریع­القلم، ص 21.

[22]. اردشیربد، ص 64 .

[23]. هوشنگ نهاوندی، ایو بوماتی، آخرین شاهنشاه 1919-1980، ترجمۀ دادمهر (بی­جا: شرکت کتاب، 1392)، ص 539.

[24]. جلیل دوستخواه، اوستا: کهن­ترین سروده و متن­های ایرانی، ج 1 (تهران: انتشارات مروارید، 1371)، ص 371.

[25]. همان، ج 1، ص 355.

[26]. «مراسم پرشکوه پاسارگاد»، روزنامة اطلاعات (20 مهرماه، 1350)، ص 5 .

[27]. نهاوندی و بوماتی، ص 480.

[28]. دوستخواه، ج 1، ص 380.

[29]. محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ (تهران: کتابخانۀ پهلوی، 1356)، ص 2-4.

[30]. همان، ص 96-97.  

[31]. ماروین زونیس، شکست شاهانه: ملاحظاتی دربارۀ سقوط شاه، ترجمۀ اسمعیل زند و بتول سعیدی (تهران: نشر نور، 1370)، ص 13-44.  

[32]. «مراسم پرشکوه پاسارگاد»، ص 5 .

[33]. نهاوندی و بوماتی، ص 554 .

[34]. جان بویر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی­اصغر حکمت، ویراستار پرویز اتابکی (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373)، ص 108.

[35]. محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم (بی­جا: بی­نا، 1339)، ص 20.

[36]. پهلوی، انقلاب سفید، ص 24.

[37]. دوستخواه، ج 1، ص 369.

[38]. گاهنامة پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 3 (تهران: کتابخانة ملی پهلوی، 2535)، ص 1507-1508.

[39]. «کنگرۀ بزرگ بین­المللی ایران­شناسی: پژوهش­های میترایی»، روزنامۀ اطلاعات (9 شهریور 1354)، ص 18.

[40]. «آیین مهر وسیلۀ تفاهم بین ملت­ها»، روزنامۀ اطلاعات (11 شهریور 1354)، ص 20.

[41]. Ali Massoud Ansari, “Shah Mohammad Reza Pahlavi & the Myth of Imperial Authority”, School of Oriental & African Studies (SOAS) (University of London, 2017), p. 230.

[42]. محمدحسن آصف، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، 1384)، ص 324.

[43]. پوول، ص 375.

[44]. دوستخواه، ج 1، ص 353.

[45]. «کنگرۀ بین­المللی مطالعات میترایی»، ص 2.

[46]. هانس پتر اشمیت، «مسئلۀ اصلی مطالعات میترای هند و ایرانی»، در دین مهر در جهان باستان: مجموعه گزارش­های دومین کنگرة بین­المللی مهرشناسی، ترجمة مرتضی ثاقب­فر (تهران: انتشارات توس، 1385)، ص 393.

[47]. Herodotus, The Persian Wars, translated by A. D. Godley (Cambridge (Mass.) & London: The Loeb Classical Library. 1957), pp. 136-138.

[48]. تاریخ هرودوت، ترجمه به انگلیسی جرج راولین سن، تلخیص و تنظیم ا. ج. اوانس، ترجمة غ. وحید مازندرانی (تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362)، ص 107.

[49]. پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 187.

[50]. نهاوندی و بوماتی، ص 332.

[51]. جان راسل هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی (تهران: نشر چشمه، 1373)، ص 119-120.  

[52]. نهاوندی و بوماتی، ص 437.

[53]. س. م. ایوانف، تاریخ ایران نوین، ترجمۀ هوشنگ تیزابی و حسن قائم­پناه (بی­جا: انتشارات حزب تودة ایران، 1356)، ص 218.

[54]. پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، ص 305.

[55]. اندرو سکات کوپر، سقوط بهشت: خاندان پهلوی و آخرین روزهای ایران شاهنشاهی، ترجمۀ نیما نان­آوران [چمروش] (امریکا: کویر، 2016)، ص 167.

[56]. نهاوندی و بوماتی، ص 631 .

[57]. دوستخواه، ج 1، ص 362.

[58]. زونیس، ص 8.

[59]. کوپر، ص 166.

[60]. پهلوی، مأموریت برای وطنم، ص 10.

[61]. پهلوی، انقلاب سفید، ص 14.

[62]. فردریک تالبرت، از کوروش تا پهلوی: نقشی از تاریخ شاهنشاهی ایران (شیراز: انتشارات دانشگاه پهلوی شیراز، 1346)، ص 103.

[63]. پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، ص 240.

[64]. مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمۀ جمشید شیرازی (تهران: فرزان روز، 1377)، ص 42.

[65]. دوستخواه، ج 1، ص 386.

[66]. دیوید اولانسی، پژوهشی نو در میتراپرستی: کیهان­شناسی و نجات و رستگاری در دنیای باستان، ترجمه و تحقیق مریم امینی (تهران: نشر سرچشمه، 1380)، ص 178.

آصف، محمدحسن. مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، ۱۳۸۴.
«آیین مهر وسیلۀ تفاهم بین ملت­ها»، روزنامة اطلاعات، سه­شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۵۴، ش 14799.
اردشیربد، فرامرز. «میترا و میترائیسم»، انجمن فرهنگ ایران باستان، س 1، ش ۲، آذر 1342، ص 59-94.  
اسطوره و حماسه در اندیشۀ ژرژ دومزیل، [گردآوری و] ترجمۀ جلال ستاری، تهران: نشر مرکز، 1384.
اشرف، احمد. هویت از دوران باستان تا پایان پهلوی و دو مقاله از: گراردو ینولی و شاپور شهبازی، ترجمۀ حمید احمدی، تهران: نشر نی، 1395.
اشمیت، هانس پتر. «مسئلۀ اصلی مطالعات میترای هندوایرانی»، در دین مهر در جهان باستان: مجموعه گزارش‌های دومین کنگرۀ بین‌المللی مهرشناسی، ترجمۀ مرتضی ثاقب­فر، تهران: انتشارات توس، 1385.
اکبری، محمدعلی. دولت و فرهنگ در ایران (۱۳۰۴-۱۳۵۷)، تهران: مؤسسة انتشاراتی روزنامة ایران، 1398.
اولانسی، دیوید. پژوهشی نو در میتراپرستی: کیهان‌شناسی و نجات و رستگاری در دنیای باستان، ترجمه و تحقیق مریم امینی، تهران: نشر سرچشمه، 1380.
ایوانف، س. م. تاریخ ایران نوین، ترجمةهوشنگ تیزابی و حسن قائم­پناه، بی­جا: انتشارات حزب تودة ایران، 1356.
بروجردی، مهرزاد. روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمۀ جمشید شیرازی، تهران: فرزان روز، 1377.
پهلوی، محمدرضا. مأموریت برای وطنم، بی­جا: بی­نا، 1339.
پهلوی، محمدرضا. انقلاب سفید، تهران: کتابخانۀ پهلوی، 1345.
پهلوی، محمدرضا. به سوی تمدن بزرگ، تهران: کتابخانة پهلوی، 1356.
پوول، یان. «میترا؛ ایزدی هندواروپایی»، در دین مهر در جهان باستان: مجموعه گزارش‌های دومین کنگرۀ بین‌المللی مهرشناسی، ترجمۀ مرتضی ثاقب­فر، تهران: انتشارات توس، 1385.
تاریخ هرودوت. ترجمه به انگلیسی جرج راولین سن، تلخیص و تنظیم ا. ج. اوانس، ترجمة غ. وحید مازندرانی، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362.
تالبرت، فردریک. از کوروش تا پهلوی: نقشی از تاریخ شاهنشاهی ایران، شیراز: انتشارات دانشگاه پهلوی شیراز، 1346.
دوستخواه، جلیل. اوستا: کهن‌ترین سروده و متن‌های ایرانی، ج 1، تهران: انتشارات مروارید، 1371.
زونیس، ماروین. شکست شاهانه: ملاحظاتی دربارۀ سقوط شاه، ترجمۀ اسماعیل زند و بتول سعیدی، تهران: نشر نور، 1370.
سریع­القلم، محمود. اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی، تهران: نشر گاندی، 1397.
شاهدی، مظفر. سه حزب: مردم، ملیّون، ایران نوین (۱۳۵۳-۱۳۳۶)، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش­های سیاسی، 1387.
فوران، جان. مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمۀ احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، 1377.
کوپر، اندرو سکات. سقوط بهشت: خاندان پهلوی و آخرین روزهای ایران شاهنشاهی، ترجمۀ نیما نان­آوران [چمروش]، امریکا: کویر، 2016.
کومون، فرانتس والری. آیین پر رمز و راز میترایی، ترجمۀ هاشم رضی، تهران: نگاه سبز، 1388.
«کنگرۀ بین­المللی مطالعات میترایی»، نشریة کاوه (مونیخ آلمان)، ش 60، تابستان 1355، ص 2-6.
«کنگرۀ بزرگ بین­المللی ایران­شناسی: پژوهش­های میترایی»، روزنامة اطلاعات، یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۵۴، ش 14797.
گاهنامة پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 3، تهران: کتابخانة ملی پهلوی، 2535.
«مراسم پرشکوه پاسارگاد»، روزنامة اطلاعات، سه­شنبه ۲۰ مهر ۱۳۵۰، ش 13620.
مقدم، محمد. جستاری دربارۀ مهر و ناهید، تهران: نشر هیرمند، 1388.
ناس، جان بویر. تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی‌اصغر حکمت، ویراستار پرویز اتابکی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.
نراقی، احسان. غربت غرب، تهران: امیرکبیر، 1353.
نهاوندی، هوشنگ و ایو بوماتی. آخرین شاهنشاه ۱۹۱۹-۱۹۸۰، ترجمة دادمهر، بی­جا: شرکت کتاب، 1392.
وِرمازِرن، مارتین. آیین میترا، ترجمۀ بزرگ نادرزاده، تهران: نشر چشمه، 1375.
هینلز، جان راسل. شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه، 1373.
یزدانی مقدم، سهراب و فاطمه بیگدلی. «حزب رستاخیز از آغاز تا فرجام (1353-1357)»، تاریخ­پژوهی، س 21، ش 76، 1398، ص 143-178.
 
 Ansari, Ali Massoud. “The Myth of the White Revolution: Mohammad Reza Shah, 'Modernization' and the Consolidation of Power”, Middle Eastern Studies, 37: 3, 2001, pp. 1-24.
Ansari, Ali Massoud. “Shah Mohammad Reza Pahlavi & the Myth of Imperial Authority”, School of Oriental & African Studies (SOAS), University of London, 2017.
Herodotus. The Persian Wars, translated by A. D. Godley, Cambridge (Mass.) & London: The Loeb Classical Library, 1975.