A Critique of Eurocentric Theories in the Periodization of Iran's Economic History: Ideology, Anachronism, and Meta-narrative

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor, Department of History, University of Tabriz, Tabriz, Iran.

2 PhD student in History of Islamic Iran, University of Tabriz, Tabriz, Iran.

Abstract

Economic historiography in Iran is generally expressed in the form of two epistemological approaches: Marxist-Leninist and theory of Asian mode of production. In these two approaches, despite trying to show the economic role of social classes and government in the history of Iran, historical ideas and experiences of feudal and capitalist economics in Europe have been extended to the economic history of Iran. This has caused the economic history of Iran to be considered in a situation unrelated to the historical experiences of Iranian society. This article investigates the problems and analytical limitations of the prevailing theoretical approaches in economic historiography of Iran in terms of intellectual and epistemological foundations. This article benefits from critical analysis method. The results show that the analytical models governing the periodization of Iran's economic history have a Eurocentric aspect; and due to ideology, the imposition of Eurocentric Meta-narratives and Anachronism, they have analytical limitations to understand the economic history of Iran. What has prevailed in the historiography and periodization of Iran's economic history through the socialist and Asian approaches is not derived from the characteristics and facts of the historical economy of Iranian society, but from a linear and evolutionary understanding of Iran's economic history based on the concept of progress in the historical thinking and experiences of the modern West.
Keywords: Iran's economic history, historical time, historical periodization, Marxist-Leninist historiography, theory of Asian mode of production.

Keywords

Main Subjects


 مقدمه

آنچه از آن به­عنوان تاریخ­نگاری اقتصادی ایران یاد می­شود، در قالب دو جریان تاریخ­نگاری تکامل­گرا و اروپامحور موسوم به ماتریالیسم تاریخی (تاریخ­نگاری مارکسیستی ـ لنینیستی یا تاریخ­نگاری روسی) و تاریخ­نگاری آسیایی به بروز رسیده است. اگرچه آثار دیگری در حوزة تاریخ اقتصادی ایران خلق شده است که می­توان آنها را خارج از این دو جریان به بحث گذاشت،[1] اما رویکردهای غالب در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران تاکنون در قالب این دو جریان نمود یافته و یا به­شدت متأثر از نظریات و مفاهیم این دو بوده­ است. تاریخ­نگاری مارکسیستیِ متعهد به نظریة ماتریالیسم تاریخی و تاریخ­نگاری آسیایی دو نمونه از جریان­های تاریخ­نگاری جدید هستند که تصوری جدید و مدرن از زمان دارند و با چنین تصوری به دوره­بندی تاریخ و تاریخ اقتصادی ایران می­پردازند. تاریخ­نگاری اقتصادی در ایران که نشانگر فصلی جدید در نگاه به تاریخ بود، در متن چنین فهمی از زمان و اروپامحوری حاکم بر آن شکل گرفت و موجب توجه به نقش اقتصادی و مالکیتی دولت و طبقات اجتماعی در تاریخ ایران شد. همان­گونه که عباس ولی نشان می­دهد، شکل­گیری این جریان­های تاریخ­نگارانه «نشان­دهندة فتح باب جدیدی در نوشتارهای تاریخی دربارة ایران است و برای اولین بار در تاریخ ایران می­کوشد تا بحث تاریخی را به شرایط اقتصادی و سیاسی معاصر پیوند دهد.»[2] به همان­سان که رویکرد مارکسیستی توجه ما را به مسائل نظری در تاریخ معطوف کرد و نگاه تاریخ­نگاری را از تاریخ سیاسی به مسائل مرتبط با اقتصاد و طبقات اجتماعی بازگرداند، نظریة شیوة تولید آسیایی هم موجب آگاهی ما به مسائلی چون نقش جغرافیا و دولت در مالکیت و شیوه­های تولید شد. همچنین تاریخ­نگاری آسیایی را باید گامی در جهت توجه به خصوصیت مهم زمان تاریخی دانست که به ویژگی منحصربه­فرد جوامع و تاریخ آنها، با وجود امکان شباهت­هایی به دیگر جوامع، پرداخته و با مشاهدة نوعی ناهمزمانی بین غرب و ایران، در پی جست­وجوی علل این ناهمزمانی و ناهمسانی در زمینه­ها و ساختارهای تاریخی برآمده است. با این حال، هر دو این رویکردها در توضیح و تبیین مسائل مطرح در تاریخ ایران دچار اشکالات اساسی هستند. بخش عمده­ای از این اشکالات را باید در تسلط نگرش­ اروپامحور و نیز اتخاذ رویکرد غایت­باورانه به تاریخ دانست.

این مقاله می­کوشد از منظر جامعه­شناسی معرفت، با رویکرد تحلیلی، انتقادی و سلبی، کاستی­های الگوهای اروپامحور را در تبیین و توضیح تاریخ دیگر جوامع از جمله ایران نشان دهد. جامعه­شناسی معرفت به­عنوان رویکرد و شاخه­ای معرفتی با باور به اینکه بین جریانات اندیشه و معرفت با زمینه­های تاریخی و اجتماعی ارتباط وجود دارد، جریانات فکری و معرفتی را در زمینه­های تاریخی و اجتماعی آن بررسی می­کند. در این پژوهش، با روش تحلیل انتقادی، سعی می­شود الگوهای حاکم بر دوره­بندی اقتصادی ایران و مفهوم زمانی حاکم بر آن به بحث گذاشته شود. دوره­بندی موجود در جریانات و رویکردهای تاریخ­نگارانه با مفهوم زمانی حاکم بر آن ارتباط وثیقی دارد. مفهوم زمانی و الگوهای دوره­بندی برآمده از زمان­آگاهی مورخان و جریانات تاریخ­نگارانه است که خود امری اجتماعی و برآمده از بسترهای تاریخی است. مشخصة ویژة تاریخ اقتصادی نیز بررسی ویژگی­ها و عملکرد اقتصادها و ساختارهای اقتصادی مختلف در طول زمان و تاریخ است. بدون شک در بررسی تاریخیِ ساختارها و عملکردهای اقتصادی، زمان تاریخی حاکم بر ذهنیت مورخ اقتصادی نقشی اساسی در شکل­دهی به طرح تاریخ­نگارانة او ایفا می­کند. در این نوشته با چنین نگاهی و با سؤال از چیستی، منشأ و ویژگی­های الگوهای حاکم بر دوره­بندی اقتصادی ایران فرض بر این است که الگوهای حاکم بر دوره­بندی اقتصادی ایران در این جریانات تاریخ­نگارانه الگوهایی اروپامحور هستند که تجربیات، مفاهیم، الگوها و نظریاتی را که برای تاریخ غرب و در بسترهای تاریخی متفاوت ایجاد شده­اند، بر تاریخ ایران تحمیل می­کنند. یافته­های تحقیق نشان می­دهد که این امر مانع از رویارویی این جریانات فکری و تاریخ­نگارانه با واقعیت­های تاریخی و اقتصادی ایران می­شود. این مسئله باعث ایجاد سه مشکل اساسی در زمان­نگری و دوره­بندی تاریخ اقتصادی ایران می­گردد: اتخاذ رویکردهای ایدئولوژیک، توضیح تاریخ بر مبنای فراروایت­هایی کلی­ساز، و نیز زمان­پریشی و آشفتگی زمانی.

جریانات تاریخ­نگاری اقتصادی ایران تا به حال موضوع برخی تحقیقات علمی و تتبعات فکری و حتی انتقادی بوده است. عباس ولی در نوشته­های خود، به­ویژه در کتاب مهمش به نام ایران پیش از سرمایه­داری، با نوعی رویکرد ساختارگرایانة نئومارکسیستی، به طرح مباحث انتقادی قابل توجهی دربارة هر دو رویکرد مارکسیستی و آسیایی تاریخ­نگاری اقتصادی ایران پرداخته است. توسلی و عباداللهی نیز در مقالة خود به نام «ایرانشناسی مارکس­گرا: ضرورت بازاندیشی» مباحثی انتقادی را در باب دو رویکرد مارکسیستی و آسیایی طرح می­کنند که از نگاه آنان هر دو رویکرد مارکس­گرایانه هستند. این مقاله به نقد نقایص نظری این دو رویکرد، و به­ویژه همسان­پنداری ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی تاریخی ایران با تجربة اروپایی، می­پردازد. ناصر صدقی در تحقیقات خود، به­خصوص در کتاب رویکردهای تاریخی به مسئلة انحطاط و عقب­ماندگی ایران، مفصلاً در باب مبانی نظری و معرفتی حاکم بر تاریخ­نگاری اقتصادی مارکسیستی و آسیایی بحث می­کند. این آثار هر کدام از زاویه­ای به ویژگی­ها و جوانب مختلف و نیز کاستی­های این نظریات می­پردازند، اما در هیچ کدام مفهوم دوره­بندی زمانی حاکم بر تاریخ­نگاری اقتصادی ایران از منظر سه مسئلة ایدئولوژی[3]، فراروایت[4]، و زمان­پریشی[5] بررسی نشده است.

 

زمان­آگاهی جدید و دوره­بندی تاریخ اقتصادی ایران

یکی از ویژگی­های دورة مدرن که شاخه­های مختلف دانش از جمله تاریخ و تاریخ­نگاری را متأثر ساخت، پدیدآیی مفهوم زمان تاریخی خطی و تکاملی براساس نقش­آفرینی عامل انسانی بود. در نتیجة چنین فهمی از زمان تاریخی، تاریخ­نگری دینی و اخلاقی مسیحی، با محوریت کلیسا و داستان آفرینش و مفاهیمی چون هبوط و گناه اولیه کنار نهاده شد و نقش انسان و کنش انسانی در ساخت تاریخ، و مفاهیمی چون پیشرفت و تکامل جایگزین آن گردید. همچنین در ذیل مفهوم تکامل، برای توضیح قرون وسطا از مفهومی به نام انحطاط استفاده شد. چون در این زمان­آگاهی و تاریخ­نگری جدید، مفهوم زمان با نگره­ای مکانی با محوریت اروپا و غرب پیوند خورد، تاریخ و پیشرفت تاریخی نیز مختص اروپا و غرب شد و در نتیجة آن، جوامع غیرغربی جوامعی بیرون از مسیر تکامل و پیشرفت تاریخی تلقی گردیدند و با مفهومی به نام عقب­ماندگی توضیح داده شدند. در این تصور جدید از زمان و تاریخ دیگر نه نشانی از زمان ادواری و چرخه­ای بود و نه نشانی از زمان هبوط و تنزل، بلکه زمان به شکلی خطی، طولی و یا زیگزالی و دیالکتیکی دیده می­شد که نشانگر بسط و تکامل امری اولیه به وضعیتی متکامل­تر و پیشرفته­تر بود. زمان چرخه­ای و نزولی تنها برای جوامع غیرغربی و غیرمدرن به کار گرفته ­شد و یا حتی این جوامع از روند زمان تاریخی کنار گذاشته ­شدند. چنین تصویری به نحو بارز در اندیشة مارکس در باب تاریخ دیده می­شود. او تاریخ اروپا را در شکلی دیالکتیکی و تکاملی به تصویر ­کشید. حال آنکه زمان تاریخی جوامع آسیایی، در نگاه او، شکلی راکد و تکرارشونده داشت.

یکی از نتایج آشنایی ایرانیان با مدرنیته و اندیشه­های مدرن، که از قرن نوزدهم پدید آمد و در قرن بیست ادامه یافت، شکل­گیری تاریخ­نگری مبتنی بر زمان خطی و تکاملی بود. توکلی طرقی این جایگزینی زمان چرخشی با زمان خطی و تکاملی (بالنده) را تحت تأثیر عوامل مختلف به­خوبی توضیح داده است.[6] این زمان­آگاهی و تاریخ­نگری جدید به اشکال مختلف و تحت تأثیر برخی از ایدئولوژی­ها، در قالب جریان­های مختلف تاریخ­نگاری در ایران به بروز رسید. نویسندگان و تاریخ­نگاران متعهد به نظریة ماتریالیسم تاریخی با نگرشی اقتصادمحور و با اصالت­دهی به مرحله­بندی موجود در نظریة ماتریالیسم تاریخی و جهان­شمول دانستن آن، به قرائت تاریخ اقتصادی و اجتماعی ایران پرداختند و مرحله­بندی­ها و دوره­بندی­هایی از تاریخ ایران به دست دادند که منطبق با این نظریه باشد. با اتکا به چنین مبانی نظری و با اصالت قائل شدن به نظریة ماتریالیسم تاریخی، نوعی از دوره­بندی و زمان­بندی برای تاریخ و تاریخ اقتصادی ایران پدید آمد که در انطباق با مراحل تاریخی نظریة ماتریالیسم تاریخی باشد.[7] زمان مطرح در این تاریخ­نگاری، به دلیل تسری تفسیری تاریخی براساس تجربة تاریخی اروپای غربی به دیگر مناطق، حالتی جهان­شمول، تک­راستا، دیالکتیکی با حرکتی زیگزالی، و تحولی تک­خطی و استکمالی دارد. تاریخ­نگاری مارکسیستی در زمینه­هایی چون «تحمیل نظریه بر واقعیات تاریخی (عمل پروکرستی)»،[8] «طرح انعطاف­ناپذیر و تک­راستایی آن»،[9] ایجاد «افسانه­ای از تحول تک­خطی و مقاومت­ناپذیر»،[10] تعمیم­های غیرموجه مراحل تاریخی اروپا مانند برده­داری و فئودالیسم اروپایی به جوامع دیگر از جمله ایران و نادیده گرفتن واقعیات تاریخی این جوامع[11] از سوی طرفداران شیوة تولید آسیایی مورد نقد قرار گرفت.

تاریخ و زمان تاریخی مطرح در نظریة شیوة تولید آسیایی نیز پیوند و آمیزه­ای از تداوم منحط و پایداری حکومت خودکامه، همراه با نبود توسعة اجتماعی، اقتصادی، علمی و تکنولوژیک مستمر و انباشتی، تحولات ساختاری، کلان و بلندمدت، در عین وجود سیتغییرات غیرسازندة کوتاه­مدت است.[12] مشخصة این صورت­بندی اجتماعی و اقتصادی تداوم آن در «زمانی متصلب و طولانی­مدت»[13] و قائل شدن به دورة بلندمدتی از تداوم منحط شیوة تولید آسیایی و عامل استبداد است. بر این مبنا، زمان تاریخیِ مطرح در این نظریه را می­توان به دو سطح تقسیم­بندی کرد: سطح کوتاه­مدت، و سطح بلندمدت.[14] اگر جوامعی چون ایران آکنده از تغییراتی در سطح زمانی کوتاه­مدت و رویدادی هستند، آنچه در سطح زمان بلندمدت روی می­دهد، یک استمرار منحط طولانی­مدت است که دیگر در آن نشانی از تغییر مثبت و سازنده نمی­توان یافت. بنابراین، آنچه در این سطح بلندمدت زمانی روی می­دهد، «فقدان تغییر و تحول برسازنده» است.[15] بر این اساس، در این رویکرد، تاریخ اقتصادی ایران، چنانکه کاتوزیان به­روشنی بیان کرد، یک تاریخ کوتاه­مدت، غیرعقلانی، غیرانباشتی و نیز چرخه­ای است که از ایجاد نظامی شبیه به نظام سرمایه­داری و نیز یک انقلاب صنعتی عاجز است.[16] این در حالی است که نگاه به تاریخ جوامع غربی و اروپایی مبتنی بر زمان خطی تکاملی و طولی است. بنابراین، تضاد غرب و جوامع غیرغربی، از جمله ایران، تضاد زمان طولی و استکمالی اروپایی با زمان چرخه­ای و استمراریِ منحط شرقی است که دربردارندة عقب­ماندگی اجتماعی و اقتصادی برای جوامع شرقی است.

 

رویکردهای ایدئولوژیک در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران

یکی از مسائل مهم در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران سوگیری­ها و کارکردهای ایدئولوژیک حاکم بر آن است. ایدئولوژی به­عنوان چهارچوب نگرشی متصلب ما را در درون نظامی از مفاهیم و ارزش­های ثابت قرار می­دهد. ایدئولوژی از «عهدة توضیح و تعلیل واقعیت­های جدید مربوط به یک موقعیت برنیامده و به کتمان آنها می­پردازد.»[17] و به همان میزان که از توضیح وضعیت حال ناتوان است، وضعیت گذشته را نیز نمی­تواند توضیح دهد. کار ایدئولوژی، از جمله در عرصة تاریخ­نگاری، «یک دلمشغولی با تفکرات و حقایقی مستقل، و بی­توجه به واقعیات تجربی می­باشد.»[18] به همین خاطر تاریخ­نگاری ایدئولوژیک بیش از آنکه حاصل مواجهة وجودی با وضعیت کنونی و افق تاریخی و یا نتیجة رویکردی تجربی و منعطف در برابر واقعیات تاریخی باشد، برآمده از رسالتی ایدئولوژیک است، رسالتی که در آن به همان­سان که مسئله در حالتی کلیشه­ای از پیش معین شده است، پاسخ­ها نیز به همراه مسئله مشخص و معین گشته­اند. چرا که ایدئولوژی­ها مدعی توصیف و توضیح تام واقعیت­ هستند و از این جهت خود را مرجع واقعیات می­دانند و مفاهیم و گزاره­های خود را به این واقعیات ارجاع می­دهند.[19] آنچه ایدئولوژی به انجام می­رساند برقراری نوعی این­همانی بین امور مختلف و گاه متضاد، با تأکید بر تداوم زمانی، و نیز نفی گسست، تفارق و تفاوت به­منظور ایجاد کلیتی توجیهی در جهت منافع کنونی و ارزش­های خود است.

در عصر مدرن، تاریخ­نگاری از جمله عرصه­های معرفتی بود که به دلایل مختلف با اندیشة ایدئولوژیک­شدة ترقی و پیشرفت اروپایی ارتباط پیدا کرد. تاریخ­نگاری اقتصادی یکی از عرصه­های تاریخ­نگاری جدید بود که براساس دو رویکرد تحلیلی مارکسیستی و آسیایی شکل گرفت و در فرایند تسری به تاریخ اقتصادی جوامع غیراروپایی جنبه­ای ایدئولوژیک یافت. نخستین مراحل ایدئولوژیک شدن تاریخ­نگاری اقتصادیِ جوامعی چون ایران براساس رویکردهای شرق­شناسی اروپامحور درخصوص «ترقی»، «پیشرفت» و «توسعه» سرمایه­داری اروپایی شکل گرفت.[20] بر همین اساس، در تاریخ­نگاری اقتصادیِ مبتنی بر نظریة آسیایی نقشی رهایی­بخش و مسیحایی به سرمایه­داری غربی داده شد. اندیشة پیشرفت و ترقی ایدئولوژیک­شدة اروپایی در قالب تئوری نظام آسیایی، با بی­نظیر نشان دادن تاریخ اروپایی، درصدد اعمال ویژگی­های سلبی تاریخ اقتصادی اروپا به جوامع غیراروپایی و غیرسرمایه­داری برآمد.[21] سوگیری­های ایدئولوژیک تاریخ­نگاری اقتصادی در ایران تنها منحصر به شرق­شناسی و ارزش­های پیشرفت و توسعة اقتصادی براساس الگوی اقتصاد سرمایه­داری نبود. بلکه در فضای تاریخی جدال بین جهان دوقطبی سرمایه­داری اروپایی و سوسیالیستی شوروی، جریان تاریخ­نگاری مارکسیستی ـ لنینیستی شوروی مرحلة دوم ایدئولوژیک شدن تاریخ­نگاری اقتصادی ایران را رقم زد. تاریخ­نگاری مارکسیستی چنانکه استالین معتقد بود «نشان­دهندة مسیر عمل حزب پرولتاریا» بود[22] و همان­طور که برخی از محققان مارکسیست نشان داده­اند باید در مسیری همسو با «حمایت شوروی در جهت آزادسازی شرق معاصر از استعمار و امپریالیسم سرمایه­داری» قرار می­گرفت.[23]

در رویکرد تاریخ­نگارانة مارکسیستی حاکم در شوروی، نقطة عزیمت و معیار سنجش درستی و نادرستی بیش از آنکه تاریخ و رویدادهای تاریخی باشد، مفاهیم و مقولات نظری ازپیش­آماده بود.[24] بنابراین، هدف مارکسیسم ـ لنینیسم از توجه به تاریخ جوامع جهان سوم، و از جمله ایران، تبلیغ و ترویج اندیشة پیشگویانة فروپاشی «امپریالیسم» نظام بورژوازی، و نوید تحقق سوسیالیسم به­عنوان جامعه­ای بدون طبقه و استثمار برای جوامع تحت استثمار موسوم به «جهان سوم» از طریق «انقلاب فرجامین سوسیالیستی» بود. آنچه برای این نگرش اهمیت داشت، به خدمت گرفتن تاریخ در جهت نشان دادن ضرورت وقوع انقلاب سوسیالیستی بود. از این لحاظ، ایران جامعه­ای نشان داده می­شد که گذار از فئودالیسم به سرمایه­داری را تجربه کرده است و اکنون می­تواند نمودار گذار از سرمایه­داری به سوسیالیسم و هم­نوایی با حرکت اصیل تاریخ باشد. بنابراین، «نوشتن تاریخ جوامعی مثل ایران توسط اندیشمندان و مورخان جریان مارکسیسم ـ لنینیسم، نه به خاطر خودِ تاریخ و گذشتة آن، بلکه به هدف ساختن دورنمایی سیاسی و ایدئولوژیک از مسیر مراحل تکاملی تاریخ جهانی برای رسیدن به جامعة آرمانی سوسیالیستی و ایجاد تغییرات مطلوب اجتماعی در آینده بود.»[25]

در مقابل دعاوی سیاسی و ایدئولوژیک تاریخ­نگاری اقتصادی مارکسیستی، نظریة شیوة تولید آسیایی هم در فضایی مورد توجه قرار گرفت که جهان از نظر سیاسی و ایدئولوژیک به دو جبهة سرمایه­داری و سوسیالیستی تقسیم شده بود. توجه به نظریة آسیایی در تحلیل تاریخ اقتصادی ایران، در فضای روابط قدرت و رقابت­های ایدئولوژیک حاکم بر دورة جنگ سرد گسترش یافت. این نظریة تاریخ­نگاری اقتصادی و سیاسی بین سال­های 1960 و 1980 بسیار مورد توجه قرار گرفت، اما پس از 1980 به­شدت از رونق افتاد.[26] ظهور مشرق­زمین به­عنوان بازیگری نوظهور در میان سیستم­های سرمایه­داری و سوسیالیستی، طرح سیاست­های مهار (جلوگیری از نفوذ و گسترش ایده­های کمونیستی شوروی) و ادغام (جذب ملل دیگر در حوزة نفوذ خود) توسط امریکایی­ها با هدف بسط سیستم سرمایه­داری تجارت آزاد در سطحی جهانی همراه با جلب توجه و تأکید بیش از پیش بر مزایای اقتصاد سرمایه­داری با هدف جلوگیری از صدور ایده­های مارکسیستی ـ کمونیستی توسط شوروی[27] باعث توجه بیش از پیش به جوامع آسیایی شد. علاوه بر فضای تقابلی جنگ سرد، استقلال کشورهای مستعمره دیگر عاملی بود که باعث گردید در این دوره کشورهای آسیایی مورد توجه هر دو بلوک قدرت واقع شوند. بعد از جنگ جهانی دوم بسیاری از جوامع مستعمره موفق به کسب استقلال شدند، در حالی که رژیم­های سوسیالیستی در سراسر اروپای شرقی گسترده می­شدند و انقلاب چین نیز در شرق روی داده بود. در چنین فضایی، و در شرایطی که جنبش­ها و تحرکات انقلابی در امریکای جنوبی رو به گسترش بودند، بحث در باب گذار به سوسیالیسم مورد توجه قرار گرفت. بیشتر این کشورها ساختارهای تاریخی مشابه و یکسانی را با اروپا تجربه نکرده بودند، و همین امر باعث شد روشنفکران مارکسیست بحث شیوة تولید آسیایی را دوباره مورد توجه قرار دهند.[28] چنین بود که آسیا و مناطقی چون ایران به عرصة مباحثة ایدئولوژیک و نیز تحقیقات آکادمیک بدل گردیدند که در آن هر دو سوی قدرت در پی کسب نوعی اقناع هژمونیک بودند تا بتوانند این جوامع را در باب گذار به یکی از سیستم­های اقتصادی سوسیالیستی یا کاپیتالیستی قانع کنند.

  تقابل مطرح بین دو رویکرد تاریخ­نگاری اقتصادی ایران که متأثر از تقابل سیاسی و ایدئولوژیک سوسیالیسم و کاپیتالیسم در سطح جهانی بود، جامعة ایرانی را بین دو هدف غایی جامعة سرمایه­داری و جامعة سوسیالیستی و کمونیستی قرار داد. چنین دوگانه­ای، به شکلی بارز، با جهان دوقطبی معاصر با جنگ سرد در ارتباط بود که در یک سوی آن نظام سرمایه­داری و در سوی دیگرش نظام سوسیالیستی قرار داشت. تمام تقسیم­بندی­های موجود در باب تاریخ ایران نیز از این منظر دوگانه و دوقطبی صورت می­گرفت. تاریخ ایران یا بر این اساس مورد توجه قرار می­گرفت که مبنایی برای تحقق انقلاب سوسیالیستی در آینده فراهم آورد و یا، براساس نگرش مبتنی بر نظریة آسیایی، از این بابت مد نظر قرار می­گرفت که چرایی عدم تحقق جامعة سرمایه­داری را از منظری سلبی به بحث بگذارد؛ در حالی که نمونة جامعة آرمانی آن همان جامعة سرمایه­داری بود. آنچه در این نظریه مهم بود توضیح چرایی پدید نیامدن ساختارها و اشکال تاریخی غربی در این جوامع بود که باید منجر به پدیدآیی نظام سرمایه­داری می­شد. دغدغة اصلی این نظریه توضیح فقدان و چرایی فقدان عناصر سازندة غرب مدرن در جامعة ایرانی بود، عناصری همچون قانون، طبقه، ساختارهای طبقاتی و قانونی، نظام شهری و اقتصادی غربی، شیوه­های تولیدی اعم از سرمایه­داری و فئودالی، جامعة مدنی و ... .[29] همان­گونه که مفاهیم و نظریات مطرح در تاریخ­نگاری ماتریالیستی و روسی می­توانست در جهت اقناع هژمونیک به نفع سوسیالیسم شوروی عمل کند، مفاهیم مطرح در نظریة شیوة تولید آسیایی هم می­توانست به­عنوان زمینه­ای در جهت برقراری و ایجاد اقناع هژمونیک برای سرمایه­داری غربی باشد.

 

فراروایت­های اروپامدارانه در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران

فراروایت به­عنوان مسئله­ای که همواره می­تواند زمان تاریخی را درگیر خود کند، با ایدئولوژی و نگرش ایدئولوژیک نیز در ارتباط است. آنچه در اینجا از «فراروایت» مد نظر داریم، نوعی «تبیین کلیت­بخش»[30] است که با اتکا به برخی مفاهیم، مقولات و تعاریف، قرائت و نگرشی واحد را به امور متکثر و گستردة زمانی، مکانی، فرهنگی و اجتماعی تعمیم می­دهد. فراروایت­ها در بسیاری از موارد با اتکا به نگرش­های غایت­انگارانه و ذات­باورانه به ترسیم تضادی از خیر و شر بین امور متضاد و دوگانه در جریان زمان تاریخی می­پردازند و آینده­ای خیرباورانه را ترسیم می­کنند. بر همین اساس، فراروایت در ارتباطی وثیق با ایدئولوژی قرار می­گیرد، چرا که ایدئولوژی­ها نیز همواره سعی دارند یک فراروایت به دست دهند و به­واسطة آن، نوعی قصدیت تاریخی را توجیه می­کنند.

رویکردهای مارکسیستی و آسیایی درصدد بیان فراروایت­هایی از تاریخ اقتصادی ایران هستند. اگر نظریة مارکسیسم روسی به طبیعی­سازی و مشروع­سازی نظام سوسیالیستی و کمونیستی و ضرورت حرکت جوامع به سمت سوسیالیسم دست می­زند، نظریة آسیایی روابط سرمایه­دارانه را توجیه می­کند و آن را نتیجة مطلوب حرکت صحیح تاریخی نشان می­دهد. در هر دو سوی معادله آنچه روی می­دهد، بی­توجهی به واقعیات تاریخی، به دست دادن نگرشی­ کلی­ساز و کلی­گرا، غایت­گرایی و بیان تبیین­های علّیِ تک­خطی براساس فراروایت­هایی اروپامدارانه و شرق­شناسانه است. این دو رویکرد تاریخ­نگاری با دادن نگرشی کلیت­بخش، تمامیت­ساز و غایت­گرا از تاریخ اقتصادی ایران، با اتکا به قرائتی ایدئولوژیک از توسعه و پیشرفت، به تقابل دوتایی بین دو شیوة هستی و صورت­بندی اجتماعی معتقد هستند که یکی بیانگر پیشرفت تاریخی است و دیگری نمودار فقدان پیشرفت. سونار و بولوت نشان داده­اند که در این دیدگاه اندیشة پیشرفت اروپامحور معیار و مبنای شناخت و توضیح علل عقب­ماندگی متصور برای جوامع غیراروپایی قرار می­گیرد.[31] «اروپامداری عمل توضیح و تشریح همه چیز در تاریخ، جغرافیا و تفکر با قرار دادن اروپا در مرکز است که از منظر و نگاه اروپا و برحسب و برای اروپا صورت می­گیرد.»[32]

در نگاه اروپامدارانه و شرق­شناسانه، چنانکه ادوارد سعید در کتاب مشهور خود نشان داده است، فرهنگ مسلط غربی در همان حال که به تعریف و خلق شرق می­پردازد، غربی ازلی را نیز تعریف و خلق می­کند[33] که از زمان تولدش تاکنون بی­مانند بوده است. در این نگرش، تاریخ غرب با یونان شروع می­شود که به­مثابة شروع عقلانیت از نوع غربی است و در نهایت منجر به سرمایه­داری می­گردد. بر مبنای چنین نگرشی، بر یک واحد تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به نام غرب تأکید می­شود که از یونان باستان شروع شده است و در حالتی مستمر به غرب مدرن می­رسد. در این فراروایت، تاریخ و گذشتة بی­مانند و استثنایی اروپا و مراحل مختلف آن، به­عنوان تاریخ و گذشته­ای معتبر و مشروع، از مسیری خطی و تکاملی پیروی می­کند که بر مبنای آن «اروپای غربی از نظر زیبایی­شناختی، اخلاقی و قانونی به یک تمدن مرجع» بدل می­گردد و این تصور از تاریخ اروپا پدید می­آید که گویی اروپا بدون اینکه هیچ­گاه برتری خود را از دست بدهد، بدینجا رسیده است.[34] این استمرار تکاملی در برابر استمرار منحط و یا به عبارتی شکاف­ها و گسست­های متعدد منحط شرق قرار می­گیرد که دارای ویژگی­هایی متضاد با غرب است. به­واسطة چنین تضادی است که از معجزة اروپایی و یگانگی آن سخن گفته می­شود و تصوری از تاریخ پرورش می­یابد که با باوری خطی و طولی و استکمالی، غرب را معجزة تاریخ می­شناساند؛ یعنی «توضیح برتری و تسلط اروپا در جهان مدرن به­واسطة دستاوردهای تاریخی آن.»[35] بدین ترتیب، سرمایه­داری و سوسیالیسم، که برخی از آنها به­عنوان «چهره­های دوگانة ژانوس» یاد می­کنند، طرفداران خود را آشکارا در دام ایدئولوژی اروپامداری می­اندازند.[36]

       نظریة­ آسیایی با وجود تلاش برای بررسی ویژگی­های تاریخی جوامع غیرغربی همچنان در بند بازنمایی سرمایه­داری اروپامدار و غرب­محور است و دچار شرق­شناسی سلبی است، چرا که براساس مفاهیم شیوة تولید آسیایی و استبداد شرقی، ویژگی­ها و دوره­بندی تاریخ اقتصادی و سیاسی اروپا به­عنوان معیار و مبنای بررسی تاریخ جوامع غیراروپایی قرار می­گیرد.[37] این نظریه با تبیین مفهومی خطی و اروپامحور از زمان تاریخی، نوعی از دوره­بندی­ تاریخی را در باب تاریخ اقتصادی ایران به دست می­دهد که دارای ویژگی­های سلبی و منفی مراحل و دوره­بندی­های اقتصادی تاریخ اروپاست و «روابط چندبعدی و چندعلیتی حاکم بر تاریخ اقتصادی ایران» را نایده می­گیرد[38]. آنچه در این نظریه روی می­دهد، بیان روایتی کلان، واحد و اروپامحور از علل پیشرفت غرب و عقب­ماندگی شرق و از جمله ایران است. آنچه در نظریة آسیایی نهفته است، باور به اصالت توسعه و پیشرفت مبتنی بر الگوی بورژوازی و سرمایه­داری غربی است. چنانکه مسئلة عقب­ماندگی تاریخی و اقتصادی مفروض برای جامعة ایرانی براساس چرایی عدم شکل­گیری سرمایه­داری بورژوازی توضیح داده می­شود. در اینجا از نبود زمینه­ها و پیش­شرط­های انباشت سرمایه و شکل­گیری ساختارهای بلندمدت قانونی سخن گفته می­شود. البته در این نظریه بر نقش عوامل خارجی نیز تأکید می­شود که از قرن نوزدهم به بعد در عدم توسعة ایران نقش داشتند و موجب شکل­گیری «دیالکتیک عقب­ماندگی» شدند.[39] در این نگرش، همان قدر که ما با کلیتی یکپارچه و ساختار اقتصادی منسجمی به نام غرب یا همان غرب مدرن و سرمایه­داری غربی مواجه هستیم، با ایرانی کلی و یکپارچه، به لحاظ مکانی و زمانی، با ساختار اقتصادی معین و مشخص رویارو هستیم که در درون یک فراروایت قرار می­گیرد. نمونة این رویکرد را می­توان در چهارده اصل نظری کاتوزیان دید. آنچه در این چهارده اصل روی می­دهد چشم­پوشی از پیچیدگی­های زمانی و مکانی تاریخ ایران است. در این اصول ما با یکدست­سازی زمان بلندمدت تاریخی تحت عناوینی چون استبداد سیاسی و استبداد ایرانی با خصوصیاتی مشخص و معین رویارو هستیم. چنین است که بر مبنای نظر کاتوزیان، که می­خواهد تاریخ ایران را در چرخه­ای از برآمدن و برافتادن نظام حکومتی خودکامه بازخوانی کند، تجربیات بعد از مشروطه و نیز برآمدن حکومت پهلوی در همان الگوی برافتادن و برآمدنِ چرخه­ایِ نظام حکومتی خودکامه بعد از شرایط هرج و مرج قرار می­گیرد و با وجود تفاوت­های سیاسی ـ اقتصادی و تاریخی، و نیز ملاحظات ناشی از تحولات صورت­گرفته در ایران نو، همان منطق و سازوکار می­تواند تبیین­کنندة انقلاب مشروطیت، تأسیس سلسلة پهلوی، و حتی سقوط آن در نتیجة انقلاب بهمن 57 باشد.[40] چنین رویکردی به مسائل تاریخی ایران نمونه­ای بارز از به دست دادن یک کلان­روایت و تقلیل گسترة جغرافیایی وسیع ایران و تجربیات تاریخی متفاوت آن به برخی خصوصیات معین و مشخص و علت­شناسی آن بر مبنای عاملی یکه است. این نظریه که با رویکردی کلان و شاید ذات­انگارانه درصدد توضیح و تبیین کل تاریخ ایران برمی­آید، عملاً ورای بسیاری از واقعیت­های اجتماعی ـ تاریخی قرار می­گیرد و از تبیین تغییرات و دگرگونی­های اجتماعی مهم باز می­ماند. در نتیجه­، این نظریه به فراروایتی بدل می­گردد که درصدد تبیین کل تاریخ ایران است. حال آنکه در عمل گرفتار نوعی جبر جغرافیایی و تقلیل­گرایی اقتصادی است و از تبیین و توضیح واقعیت­های پیچیدة تاریخی ناتوان است.[41]

        رویکرد مارکسیسم روسی نیز به هیچ وجه برکنار از اروپامداری نیست. در این نظریه، مدل و مسیر اروپایی، با ادعای عام بودن مراحل کمونیسم اولیه، برده­داری، فئودالیسم، سرمایه­داری و سوسیالیسم (نظریة پنج مرحله­ای استالین)، برای تمام کرة زمین به کار برده می­شود و هر امری را درون «پوشش آهنین» قرار می­دهد.[42] این رویکرد، با نگاهی شرق­شناسانه و اروپامدارانه، خصوصیات تاریخی جوامع غیرغربی از جمله ایران را نادیده می­گیرد و واقعیات تاریخی و اقتصادی ایران را ذیل مراحل تاریخی ماتریالیسم تاریخی به بحث می­گذارد و بر طبق تجربة تاریخی اروپا قائل به یک زمان و تاریخ جهانی است. این تاریخ­نگری قائل به «پویش تکاملی سیر تاریخ» است که به صورت «مراحل مشخص اقتصادی ـ اجتماعی، در چهارچوب پویش تاریخ جهانی به وقوع پیوسته است.» اگرچه این تکامل بین جوامع به صورت «نامتساوی» بوده است.[43] تفاوت رویکرد مارکسیستی در آن است که نظام سرمایه­داری را غایت تاریخ ایران نمی­داند و با تأکید بر ضرورت گذار از سرمایه­داری، سوسیالیسم مطلوب خود را غایت تاریخی می­داند.

 

عارضة زمان­پریشی در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران

چنانکه گفته شد، ایدئولوژی­ها، برای توجیه منافع کنونی خود، به ایجاد فراروایت­های کلی و یکپارچه از زمان تاریخی می­پردازند و بدین واسطه ویژگی­های خاص هر دورة زمانی را با اتکا بر اصالت مفاهیم کنونی خود نادیده می­گیرند. اینجاست که ویژگی­های اصلی زمان تاریخی و خاص بودن موقعیت زمانی هر رویداد تاریخی کنار گذاشته می­شود. از این لحاظ، ایدئولوژی­ها راه را برای زمان­پریشی در مطالعات تاریخی باز می­گذارند. ایدئولوژی­ها هر گاه می­خواهند به تاریخ توجه کنند (که همواره نیز چنین می­کنند) آبستن نوعی زمان­پریشی هستند، عارضه­ای که برآمده از جست­وجوی متصلب ارزش­ها و مفاهیم کنونی در ساختارها و شرایط تاریخی و اجتماعیِ به غایت متفاوت، و قرائت زمان­پریشانة پدیده­ها و رویدادهای تاریخی است. همان­گونه که هابسباوم متذکر می­شود، معمول­ترین سوءاستفادة ایدئولوژیک از تاریخ بر زمان­پریشی استوار است نه دروغ.[44] زمان­پریشی معمولاً موقعی ظاهر می­شود که ناپیوستگی در تاریخ تأیید نشود و سمت­گیری متداول از جهان معاصر به گذشته باشد.[45] بر این اساس، زمان­پریشی دربردارندة حال­گرایی، به معنای مسلط کردن معیارها و هنجارهای کنونی بر گذشته است. در واقع حال­گرایی یکی از اشکال قابل توجه بروز زمان­پریشی است که بر مبنای آن «پدیده­های گذشته در قالب ارزش­ها، مفروضات یا مقولات تفسیری امروزی بررسی می­شود.»[46] در عارضة زمان­پریشی مقولات یک دورة تاریخی بر دوره­ای دیگر اِعمال می­شود. این نوعی جابه­جایی است؛ یعنی تحمیل مقولات بیگانه و نشأت­گرفته از یک دورة زمانی با فرهنگ و جامعه­ای متفاوت بر اعمال و آثار یک زمان و فرهنگ دیگر.[47]

زمان­پریشی در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران به چند شکل ظاهر می­گردد: تحمیل ساختار­های نظری و تحلیلی و مفاهیم کنونی به تاریخ ایران، قرار دادن تاریخ ایران در درون اقتصادگرایی مدرن با اتکا بر نظریات و رویکردهای اقتصادگرایانه، تحمیل قرائتی خاص از تاریخ اروپا بر تاریخ ایران (تاریخ­نگاری روسی)، تحمیل مرکزیت کنونی غرب به تاریخ، و مرکزیت­بخشی به غرب در ادوار مختلف تاریخ در حالتی اروپامدارانه (نظریة آسیایی). این وضعیت مطابق با تقسیم­بندی­ سه­گانة لورنز، مورخ و فیلسوف تاریخ هلندی، از زمان­پریشی است: 1. زمان­پریشی واقعیت­ها که شامل واقعیات، معرفت و یا ایده­هایی می­شود که خارج از زمان طبیعی­شان هستند و یا لااقل به نظر می­رسد که چنین باشند؛ 2. زمان­پریشی زبانی که طی آن مورخان واژگان امروزین را برای شرح و درک پدیده­های گذشته به کار می­گیرند[48]؛ 3. زمان­پریشی چشم­انداز، که مورخان چارچوب­های تفسیری­ای را به کار می­گیرند که برآمده از موقعیت معاصر آنها و نه خود گذشته است.[49]

تولد علم اقتصاد در متن تجربیات تاریخی متعلق به جامعة سرمایه­داری اروپایی، ورود ایدئولوژیک مبانی این علم در قالب اندیشه­های اقتصادی مارکس به ایران و بررسی تاریخ اقتصادی ایران براساس نظریات مارکس در قالب دو رویکرد فئودالی و آسیایی باعث پدیدآیی وضعیت زمان­پریشی در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران شده است. چون علم اقتصاد محصول و برآیند زمینه­های اجتماعی و تاریخی نظام سرمایه­داری بود، هنگامی که این نظام معرفتی به جوامع فاقد نظام سرمایه­داری مانند ایران منتقل شد، موجب دو گونه زمان­پریشی گردید: یکی توضیح ساختارهای اجتماعی و تاریخی و اقتصادی جامعة ایرانی بر مبنای ساختارهای نظری برآمده از زمینه­های نظام سرمایه­داری که در نتیجة آن نوعی زمان کلی و جهانی برقرار می­گردید و نافی هر نوع ناهمزمانی بود. و دیگری تحلیل ساختارهای جامعة ایرانی بر مبنای فقدان ساختارهای سرمایه­دارانه که در نتیجة آن از نوعی ناهمزمانی تاریخی و اجتماعی با اصالت زمان حال سرمایه­داری سخن گفته می­شد که بر مبنای آن تاریخ جوامع غیرسرمایه­داری بدل به تاریخ فقدان جوامع سرمایه­داری می­گردید. تأکید مارکس بر جایگاه اقتصاد و روابط اقتصادی و زیربنا دانستن آن در جامعة اقتصادسالار سرمایه­داری صورت گرفت، جامعه­ای که ارزش­ها را به ارزش­های مادی تقلیل و همه چیز را در خطر کالایی شدن قرار داده بود (یعنی همان­ چیزهایی که خود مارکس منتقد آن بود). به نظر می­رسد در این تأکید مارکس بر عامل اقتصاد و تعمیم آن به تاریخ و همة صورت­بندی­های اجتماعی پیشین، آثار همین روابط سرمایه­داری به چشم می­خورد که خود مارکس منتقد آن بود.

تأکید بر اهمیت اقتصاد و باور به نوعی جبرگرایی اقتصادی، چنانکه برخی از محققان باور دارند، مشخصة ایدئولوژی سرمایه­داری است.[50] مارکس در تحلیل تاریخ و صورت­بندی­های اجتماعی ـ تاریخی بر مبنای علیت اقتصادی، متأثر از جامعة اقتصادمحور سرمایه­داری زمان خود بود. اما این مسئله از آن رو که عاملی مسلط در زمان کنونی را به ساختارها و زمینه­های تاریخی پیشینی و متفاوت نسبت می­داد و مسلط می­کرد، می­توانست آبستن نوعی زمان­پریشی باشد. هنگامی که اندیشه­های مارکس در شکلی ایدئولوژیک وارد جوامع دیگر و به­ویژه جوامع غیرسرمایه­داری و غیراروپایی شد، خطر این زمان­پریشی دوچندان ­گردید. مدت زمان زیادی از مرگ مارکس نگذشته بود که ایده­های او الهام­بخش انقلابی گردید که داعیة متحقق کردن این ایده­ها را داشت و زمان زیادی از ورود اندیشه­های سوسیالیستی و مارکسیستی به ایران نگذشته بود که نویسندگان چپ در پی تحلیل تاریخ ایران با رویکردی مارکسیستی برآمدند. «با توجه به جایگاه خاص جامعة ایران در همسایگی نظام مارکسیستی شوروی» طبیعی بود که تاریخ ایران نیز متأثر از این مسئله گردد و «در مسیر تحقق اهداف انقلاب جهانی مارکسیستی» تفسیر و تحلیل شود.[51] در اینجا بود که تحلیل صورت­بندی­های اجتماعی تاریخ ایران بر مبنای نظریة ماتریالیسم تاریخی صورت گرفت که مارکس آن را برای تاریخ اروپای غربی تدارک دیده بود. خود این مسئله نمودار نوعی زمان­پریشی بود: انتقال و تحمیل تجربیات تاریخی اروپا به تاریخ دیگر جوامع از جمله ایران. همچنین این تحلیل­ها برآمده از اقتصادگرایی این رویکردها بود که هستة اصلی معرفت­شناسی نظری و پایة محوری این تاریخ­نگاری و قرائت تاریخی را تشکیل می­داد. براساس این نگرش، که معتقد است «مطالعة اقتصادی کلید درک کل پویش تکامل اجتماعی در گذشته و حال است»[52]، تاریخ اقتصاد مبنای شناخت تاریخ اجتماع، تفکر، سیاست و انسان گرفته می­شود.

نظریة آسیایی هم اگرچه در ظاهر توانست از آن تعیّن علّی یکسویة اقتصادی موجود در نظریة پیشین رهایی پیدا کند، همچنان دربردارندة نوعی تأکید بر جایگاه ویژة عامل اقتصاد و اصالت آن بود. از بین رفتن تعیّن عامل اقتصاد و دخالت عواملی چون دولت استبدادی در تعیین مسیر تاریخ، مشخصة تاریخی فقدانی است. در این نظریه اقتصاد و تعیّن اقتصادی همچنان به­عنوان ویژگی و مشخصة یک مسیر استکمالی تاریخ در نظر گرفته می­شود، مسیری که در تحقق عینی خود به جامعة سرمایه­داری منتهی شده است. آنچه در نتیجة این مسائل اتفاق ­افتاد بررسی تاریخ بر مبنای نوعی اقتصادگرایی و باور به وجود قوانین کلی اقتصادی بود. این مسئله خود باعث بدفهمی تاریخ و نوعی «مغالطة اقتصادگرایانه» شد؛ یعنی «انتساب یک وضع تحلیلی و تاریخی استثنایی، که در آن اقتصاد بر کلیة عرصه­های رفتار انسانی برتری دارد، به همة دوره­های تاریخی و مربوط کردن همه چیز به حوزة اقتصادی.»[53] این به نوعی همان چیزی بود که پولانی طرح کرد. پولانی نشان داده است که یکی از بدفهمی­های تاریخ، در نگاه اقتصاد کلاسیک، این بود که منفعت و سود حاصل از مبادله را مسئله­ای مهم و مسلط در تمام تاریخ دانست و بازار را در تمام ادوار تاریخ به­مثابة کنترل­کنندة بازارها نشان داد. حال آنکه، پیش از روزگار ما هرگز هیچ اقتصادی وجود نداشته است که حتی در اصول، زیر کنترل بازارها بوده باشد. تنها از قرن نوزدهم به بعد است که بحث حک شدن مناسبات اجتماعی در نظام اقتصادی طرح می­شود، حال آنکه پیش از این نظام اقتصادی در مناسبات اجتماعی حک شده بود.[54] در جوامع سابق، اقتصاد (به معنای ترتیبات و تمهیدات لازم برای تأمین معاش بشر) ریشه در رابطه­ای اجتماعی داشت که تابع دین، سیاست و سایر ترتیبات اجتماعی بود. لیبرالیسم و مارکسیسم با این فرض که عامل مسلط در جامعة بازار قرن نوزدهم، عامل مسلط در سرتاسر تاریخ بشر بوده است مرتکب خطایی غیرتاریخی و مغالطه­ای اقتصادگرایانه شده­اند.[55] بنابراین، اقتصادمحوری امری جدید و معاصر است. به همین خاطر تاریخ­نگاری اقتصادی ایران زمانی که بر مبنای عاملیت اقتصاد و روابط اقتصادی و نیز قرائت اقتصاد­محور تاریخ اروپا به روایت تاریخ ایران می­پردازد، دچار زمان­پریشی می­گردد. این نوعی از تحمیل ارزش­های معاصر بر گذشته است که برکنار از اروپامحوری نیز نیست. می­توان بین این مسئله و نوع دیگری از زمان­پریشی موجود در تاریخ­نگاری اقتصادی ایران که بیشتر در نظریة آسیایی متجلی می­شود، پیوندی یافت که بر مبنای آن به قرائت تاریخ بر مبنای مرکزیت واحدی به نام غرب می­پردازد. در اینجا ما با قرائت تاریخ با مرکزیت اروپا و غرب مواجه هستیم.

      نظریة آسیایی در همان حال که به قرائت تاریخ ایران از منظر تاریخ سلبی و انحطاطی اروپا می­پردازد، تاریخ غرب و اروپا را نیز با رویکردی اقتصادمحور و استکمالی قرائت می­کند. و چون تاریخ غرب را از منظر اصالت عامل اقتصاد و از نگاه استکمالی و دیالکتیکی منتهی به سرمایه­داری کنونی به بحث می­گذارند، به هنگام تحلیل دوره­های پیشاسرمایه­داری نیز دچار عارضة مرکز­بینی کلیت واحدی به نام غرب و اروپا و تاریخ اروپا می­گردند. چنین عارضه­ای نوعی زمان­پریشی را به ارمغان می­آورد که بر مبنای آن مرکزیت کنونی غرب به زمان­های پیشین تاریخی نیز تعمیم داده می­شود. آنچه باعث می­گردد چنین تصویری به دست آید، برقراری مسیری استکمالی از حرکت اقتصادمحور تاریخ است. زمانی که تاریخ غرب به­عنوان نمود حرکت و بسط توسعه­محور در نظر گرفته می­شود، آنچه رخ می­دهد فراموش شدن گذشتة پیرامونی غرب اروپایی است که در برهه­ها و ادوار مختلف تاریخ به وقوع پیوسته است. در واقع چنین رویکردی، بر مبنای نوعی حال­گرایی و زمان­پریشی، مرکزیت کنونی غرب را به کل تاریخ تسری می­دهد و با فراموش کردن پیرامونی بودن غرب در ادوار پیشین، تاریخ را با محوریت و مرکزیت غرب نمود بارز تکامل، توسعه و یا پیشرفت خطی مستمر می­بیند. در نتیجه، نه تنها پیرامونی بودن غرب و اروپا در ادوار مختلف تاریخ به فراموشی سپرده می­شود، بلکه این مراحل به­عنوان ادوار توسعه و تکامل خطی از مرکزیت برخوردار می­گردد. این مسئله که از آن به­عنوان «استمرار کاذب» یاد می­شود، باعث می­گردد «استمرار تاریخ فراتر از قیود مکانی و زمانی» مورد تأکید قرار گیرد.[56]

      

نتیجه­گیری­

تاریخ­نگاری اقتصادی و جریانات تاریخ­نگارانة موجود در آن با آنکه نشانگر فتح بابی در رویکردها و نگرش­های جدید و قابل اعتنا در تاریخ­نگاری ایران­اند، اما دارای اشکالاتی هستند که نقد و بررسی آنها می­تواند راه را برای مسئله­مند شدن تاریخ و جامعة ایرانی آماده کند. رویکردهای تاریخ­نگاری مارکسیستی و آسیایی با باور به اصالت تجربة پیشرفت و توسعة خطی براساس الگوی تاریخ جوامع غربی شکل گرفته­اند. این مسئله در رویکرد مارکسیستی ـ لنینیستی که تلاش می­کند مسیری تک­خطی برای تاریخ جهان در نظر گیرد، به شکل ایجابی نمودار می­گردد. نظریة آسیایی نیز با وجود اینکه به مسیرهای متعدد تاریخی باور دارد، همچنان به مسیر توسعة غربی و غرب­محوری اصالت می­دهد. مفهوم زمانی و منطق دوره­بندی این رویکردها، نه برآمده از مواجهه با تاریخ و تجربیات تاریخی ایران، بلکه برآمده از رویکردهایی ایدئولوژیک، با اتکا به فراروایت­هایی کلی، و در شکلی زمان­پریشانه است. هر دو این رویکردها دارای نوعی نگاه ایدئولوژیک هستند که به توجیه شرایطی اجتماعی و یا تحقق شرایط اجتماعی متفاوت و به عبارت دیگر، به توجیه نوعی محافظه­کاری اجتماعی و یا تغییر و تحول اجتماعی در مسیری خاص می­پردازند. هر دو اینها دربردارندة دو نوع و سطح از توجیه­گری برای شرایط اجتماعی ایران و شرایط اجتماعی فراتر از مرزهای ایران هستند. مارکسیسم ـ لنینیسم اگر در سطح فرامرزی به توجیه وضعیت دولت سوسیالیستی و کمونیستی شوروی می­پرداخت، در سطح داخلی توجیه­گر تغییر اجتماعی به سوی وضعیت سوسیالیستی و تحقق یک انقلاب سوسیالیستی بود. رویکرد آسیایی نیز همان قدر که بر نظام بورژوازی غربی و لیبرالیستی تأکید داشت، به شکلی ضمنی به توجیه این وضعیت اجتماعی می­پرداخت و نیز تاریخ ایران را از چنین منظری بررسی می­کرد تا بتواند آن را به سوی وضعیتی مشابه جوامع سرمایه­داری سوق دهد. این شرایط همسو با شرایط تفکر اجتماعی قرن بیستم بود که بین دو وضعیت دوگانة متقابل ایدئولوژیک در نوسان بود: در یک سو تفکرات طرفدار نظام سرمایه­داری و در سوی دیگر تفکرات سوسیالیستی. بدیهی است که در چنین شرایطی، هدف یک تفکر و دانش اجتماعی بیش از آنکه تلاش برای تبیین و فهم یک وضعیت اجتماعی باشد، توجیه وضعیت اجتماعی خاصی خواهد بود. همچنین نظریه­های مذکور، هر دو، فراروایت­هایی را بسط می­دهند که بر مبانی نظری برخاسته از اروپای مدرن اتکا دارد. در نتیجه هر کدام به شکلی در خطر ابتلا به زمان­پریشی قرار می­گیرند. این زمان­پریشی برآمده از بی­توجهی به مسئلة زمان و عنصر تغییر در مطالعة پدیده­ها و مفاهیم تاریخی است که سبب می­شود هر دو نظریه براساس نگره­های معاصر و بدون توجه به تغییرات زمانی، و با تحمیل ایده­ها و مفاهیم امروزی به گذشتة تاریخی به تحلیل مسائل بپردازند. بنابراین، به نظر می­رسد با اتکا به فراروایت­ها نمی­توان پیچیدگی­های تاریخی جامعه و تاریخ ایران را توضیح داد، و با تقلیل مسائل مختلف، متفاوت، متکثر و چندپاره و گاه متضاد به قالب­های نظری کلی­ساز نمی­توان از منظر تاریخی، پاسخی مناسب به وضعیت کنونی جامعه­ و اقتصاد ایران داد. با این حال، تاریخ­نگاری اقتصادی ایران که به نحو وثیقی در پیوند با جامعه­شناسی تاریخی ایران قرار دارد، و به­شدت با طرح بحث در باب شرایط معاصر جامعة ایرانی پیوند خورده، تا به حال تنها در یک وضعیت انتخابی حتمی بین دوگانة سوسیالیسم یا کاپیتالیسم به بحث و بررسی گذاشته شده است. این تاریخ­نگاری به نوعی محصول نگرش به ایران معاصر است از آن جهت که آیا این جامعه آمادگی گذار به سوسیالیسم را دارد یا نه؟ اگر موافقان این دیدگاه تاریخ را از این منظر به بحث گذاشته­اند که ایران را جامعه­ای آبستنِ گذار به سوسیالیسم نشان دهند، مخالفان آن نیز ایران را از منظری متضاد با این نگاه و با نگاهی مثبت به طرف مقابل سوسیالیسم، یعنی بورژوازی و نظام کاپیتالیستی، به بحث گذاشته­اند. تمامی این مباحث به­شدت متأثر از فضای سیاسی حاکم بر جهان دوقطبی معاصر بوده است.

 

 

 

[1]. از جمله بنگرید به: جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات ایران از سال 1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمة احمد تدین (تهران: خدمات فرهنگی رسا، 1386)؛ ا. ک. س لمبتون، مالک و زارع در ایران، ترجمة منوچهر امیری (تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362)؛ چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار، 1332-1215ق)، ترجمة یعقوب آژند (تهران: نشر گستره، 1362).

[2]. عباس ولی، ایران پیش از سرمایه­داری، ترجمة حسن شمس­آوری (تهران: نشر مرکز، 1380)، ص 38.

[3]. Ideology

[4]. Meta-narrative

[5]. Anachronism

[6]. محمد توکلی طرقی، تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ (تهران: نشر تاریخ ایران، 1381).

[7]. برای مثال بنگرید به: ا. م. دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمة کریم کشاورز (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345)؛ احسان طبری، جهان­بینی­ها و جنبش­های اجتماعی در ایران (بخش دوم) فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه­داری در ایران (بی­جا: بی­نا، بی­تا)؛ احسان طبری،  برخی بررسی­ها دربارة جهان­بینی­ها و جنبش­های اجتماعی در ایران­ (بی­جا: بی­نا، 1348)؛ فرهاد نعمانی، تکامل فئودالیسم در ایران، ج 1 (تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1348)؛ محمدرضا فشاهی، از گات­ها تا مشروطیت (گزارشی کوتاه از تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران) (تهران: انتشارات گوتنبرگ، 1354)؛ محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال (تهران: سازمان انتشارات جاویدان، 2536)؛ ابوذر ورداسبی، ایران در پویة تاریخ (تهران: انتشارات قائم، 1357)؛ م. پاولویچ، و. تریا و س. ایرانسکی، سه مقاله دربارة انقلاب مشروطة ایران، ترجمة م. هوشیار (تهران: شرکت سهامی کتاب­های جیبی با همکاری مؤسسة انتشارات امیرکبیر، 1357)؛ محمدرضاد سوداگر، رشد روابط سرمایه­داری در ایران مرحلة گسترش 57-1342(تهران: شعله اندیشه، 1369).

[8]. محمدعلی خنجی، رساله­ای در بررسی تاریخ ماد و منشاء نظریة دیاکونوف همراه با چند مقاله و یادداشت دیگر (تهران: طهوری، 1358)، ص 25؛ ماکس وبر، روش­شناسی علوم اجتماعی، ترجمة حسن چاوشیان (تهران: نشر مرکز، 1382)، ص 146-147؛ بهروز امین، دربارة فئودالیسم ایران قبل از مشروطه (نقدی بر کتاب: تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران) (تهران: انتشارات پیام، 1357)، ص 47-48.  

[9]. پری آندرسون، تبارهای دولت استبدادی، ترجمة حسن مرتضوی (تهران: نشر ثالث، 1390)، ص 681.

[10]. کارل آوگوست ویتفوگل، استبداد شرقی: بررسی تطبیقی قدرت تام، ترجمة محسن ثلاثی (تهران: نشر ثالث، 1391)، ص 568.

[11]. محمدعلی همایون کاتوزیان،  اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلة پهلوی، ترجمة محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی (تهران: مرکز، 1374)، ص 48-63؛ احمد سیف، استبداد، مسئلة مالکیت و انباشت سرمایه در ایران (تهران: رسانش، 1380)، ص 64 و 91-95 و 249-260؛  ولی، ص 26.

[12]. محمدعلی همایون کاتوزیان، نه مقاله در جامعه­شناسی تاریخی ایران؛ نفت و توسعة اقتصادی، ترجمة علیرضا طیب (تهران: نشر مرکز، 1377)، ص 22؛ محمدعلی همایون کاتوزیان، ایران، جامعة کوتاه­مدت و سه مقالة دیگر، ترجمة عبدالله کوثری (تهران: نی، 1390)، ص 9-11.  

  1. Umberto Melotti, Marx and the Third World, trans. Patricia Ransford (Stockholm, Sweden: The macmillan Press LTD in association with Journal of Contemporary Asia, 1982), p. 46.

[14]. اصطلاح زمان بلندمدت و کوتاه­مدت وام­گرفته از مکتب آنال، و به­ویژه فرنان برودل، است. برای مطالعه در باب این اصطلاحات بنگرید به:

Fernand Braudel, “History and the Social Sciences: The Longue Durée”, in On History, trans. Sarah Matthews (Chicago: The University of Chicago Press, 1980); Dale Tomich, “The Order of Historical Time: The Longue Durée and Micro History”, in Almanack. Guarulhos, n. 02, 2 (semestre de 2011).

[15]. محمدعلی همایون کاتوزیان، تضاد دولت و ملت: نظریة تاریخ و سیاست در ایران، ترجمة علیرضا طیب (تهران: نشر نی، 1380)، ص 33-34؛ همایون کاتوزیان، ایران، جامعة کوتاه­مدت و سه مقالة دیگر، ص 38-39.  

[16]. همایون کاتوزیان، ایران، جامعة کوتاه­مدت و سه مقالة دیگر، ص 30-37.  

[17]. کارل مانهایم، ایدئولوژی و اتوپیا مقدمه­ای بر جامعه­شناسی شناخت، ترجمة فریبرز مجیدی (تهران: سمت، 1380)، ص 146؛ خورخه لارین، مفهوم ایدئولوژی، ترجمة فریبرز مجیدی (تهران: وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، 1380)، ص 140-142.  

[18]. دیوید مک­للان، ایده­ئولوژی، ترجمة محمد رفیعی مهرآبادی (تهران: آشیان، 1380)، ص 48-49؛ آنا آرنت، توتالیتاریسم، ترجمة محسن ثلاثی (تهران: جاویدان، 1363)، ص 328.

[19]. تری ایگلتون، درآمدی بر ایدئولوژی، ترجمة اکبر معصوم­بیگی (تهران: نگاه، 1381)، ص 104.

[20]. برای خوانش نقدی از این رویکرد­، بنگرید به: سمیر امین، اروپامداری نظریة فرهنگی سرمایه­داری مدرن، ترجمة موسی عنبری (تهران: علم، 1389)؛ ایمنیوئل موریس والرشتاین، سرمایه­داری تاریخی و دو مقالة دیگر، ترجمة یوسف نراقی (تهران: قطره، 1381).

[21]. سمیر امین، ص 108-109.

[22]. Joseph Stalin, Dialectical and Historical Materialism (Calcutta: Mass Publication, 1975), p. 16.

[23]. Masha Kirasirova, “Orientologies Compared: US and Soviet Imaginaries of the Modern Middle east”, Reassessing Orientalism Interlocking Orientologies during the Cold War, Edited by Michael Kemper and Artemy M. Kalinovsky (London & New York: Routledge, 2015), p. 21.

[24]. T. J. Blakeley, “Method in Soviet Philosophy”, in Studies in Soviet Thought, I, Edited by J. M. Bochenski and T. J. Blakeley, (Dordrecht, Holland: D. Reidel Publishing Company, 1961), pp. 18-19.

[25]. ناصر صدقی، رویکردهای تاریخی به مسئلة انحطاط و عقب­ماندگی ایران (تبریز: انتشارت دانشگاه تبریز، 1398)، ص 180-183.

[26]. Lutfi Sunar, Marx and Weber on Oriental Societies in the Shadow of Western Modernity (Farnham: ashgate, 2014), p. 31.

[27]. Christina Klein, Cold War Orientalism: Asia in the Middlebrow Imagination, 1945–1961 (Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 2003), pp. 21-25; Michael Kemper and Artemy M. Kalinovsky, Reassessing Orientalism Interlocking Orientologies during the Cold War (London & New York: Routledge, 2015), pp. 3-6.

[28]. Sunar, p. 32.

[29]. در این مورد می­توان به نوشته­های ذیل اشاره کرد: موانع تاریخی رشد سرمایه­داری در ایران از احمد اشرف؛ «ایران، جامعة کوتاه­مدت» از همایون کاتوزیان؛ و چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟ از کاظم علمداری.

[30]. محمدرضا تاجیک، «پسامدرنیسم و روش»، فصلنامة حوزه و دانشگاه روش­شناسی علوم انسانی، س 14، ش 55 (تابستان 1387)، ص 115.

[31]. Lutfi Sunar & Firdevs Bulut, “Marginalizing Eurocentrism: Critics and Encounter in the Contemporary Social Structures”, Eurocentrism at the Margins Encounters, Critics and Going Beyond, Edited by Lutfi Sunar (London: Routledge, First Published, 2016), p 5.

[32]. Ibid.

[33]. ادوارد سعید، شرق­شناسی، ترجمة لطفعلی خنجی (تهران: امیرکبیر، 1390).

[34]. Defne Karaosmanoğlu & Kerem Karaosmanoğlu, “Criticizing Eurocentrism: Limitations and Alternatives”, Eurocentrism at the Margins Encounters, Critics and Going Beyond, Edited by Lutfi Sunar (London: Routledge, 2016), pp. 198-199; Mustafa Demirci, “Historical View of Islam in the Wake of Eurocentric History”, Eurocentrism at the Margins Encounters, Critics and Going Beyond, Edited by Lutfi Sunar (London: Routledge, 2016), p. 48.

[35]. Immanuel Wallerstein, “Eurocentrism and its Avatars: The Dilemmas of Social Science”, Sociological Bulletin, 46 (1), March, 1997, p .22.

[36]. Samir Amin, Global History: A View from the South (Dakar: Pambazuka Press, 2011), p. 13; Firat Demir and Fadhel Kaboub, “Economic Development and the Fabrication of the Middle East as a Eurocentric Project”, The Challenge of Eurocentrism: Global Perspectives, Policy, and Prospects, Edited by Rajani Kannepalli Kanth, (Hampshire: Palgrave Macmillan, 2009), p. 79.

[37]. Demirci, p. 53.

[38]. غلامعباس توسلی، حمید عباداللهی، «ایرانشناسی مارکس­گرا: ضرورت بازاندیشی»، نامة علوم اجتماعی، ش 21 (مهر 1382)، ص 75.

[39]. سیف، ص 204.

[40]. همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلة پهلوی، ص 7-9؛  همایون کاتوزیان، نه مقاله در جامعه­شناسی تاریخی ایران؛ نفت و توسعة اقتصادی، ص 13-43 و 43-45 و 84.

[41]. برای نقدی از این منظر، بنگرید به: مهدی روزخوش، «تاریخ علیه جامعه نقد پیش­فرض­های معرفت­شناسانة طرفداران شیوة تولید آسیایی در تبیین توسعه­نیافتگی تاریخی ایران»، سیاست، س 2، ش 6 (تابستان 1394)، ص 45؛ و نیز مظفر نامدار، جواد نظری مقدم، «اعتبارسنجی نظریة «استبداد شرقی» در فهم تحولات اجتماعی ایران»، پژوهش­نامة انتقادی متون و برنامه­های علوم انسانی، س 18، ش 12 (اسفند 1397)، ص 208-209.

[42]. سمیر امین، ص 164.

[43]. نعمانی، ص 42-43. 

[44]. Sami Syrjämäki, Sins of a Historian: Perspectives on the problem of anachronism, Academic Dissertation to be presented, with the permission of the board of the School of Humanities and Social Sciences (Finland: University of Tampere, 2011), p. 24.

[45]. Ibid, p. 23.

[46]. Georgi Verbeeck, “Anachronism and the Rewriting of History: The South Africa Case”, The Journal for Transdisciplinary Research in Southern Africa, vol. 2, no. 1 (July, 2006), p. 181.

[47]. Nick Jardine, “Uses and Abuses of Anachronism in the History of the Sciences”, in History of science; an annual review of literature, research and teaching, 38 (3) (September, 2000), p. 253.

[48]. یکی از معضلات تاریخ­نگاری ایران توصیف وضعیت­ها و شرایط تاریخی متفاوت با واژگان و مفاهیم امروزی و مدرن است. در آثار مطرح در عرصة تاریخ­نگاری اقتصادی نیز می­توان چنین مسئله­ای را مشاهده کرد. برای مثال در نگاه فشاهی، مزدک همچون یک ماتریالیست به تصویر کشیده ­می­شود که مردم را به زهد دعوت می­کند، «زهدی که جنبة­ الوهیت ندارد، بل به تعریف امروزی گریز از بورژوازی (!) است.» به نظر فشاهی، مزدک که قباد برای درهم کوبیدن قدرت اشراف به او روی می­آورد، چون قدرت خود و پیروانش بیشتر می­شود، رفته­رفته از اومانیسم (!) ابتدایی به نوعی آنارشیسم روی می­آورد (فشاهی، از گات­ها تا مشروطیت، ص 47-50).

[49]. Verbeeck, pp. 184-185.

[50]. Samir Amin, Spectres of Capitalism: A Critique of current Intellectual, Translated by Shane Henry Mage (New York: Monthly Review Press, 1998), p. 30.

[51]. ناصر صدقی، «وضعیت مطالعات در تاریخ­نگاری آکادمیک معاصر ایران»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش 172 (شهریور 1391)، ص 21.

[52]. نعمانی، ص 16.

[53]. تدا اسکاچپول، بینش و روش در جامعه­شناسی تاریخی، ترجمة سید هاشم آقاجری (تهران: نشر مرکز، 1392)، ص 75.

[54]. کارل پولانی، دگرگونی بزرگ: خاستگاه­های سیاسی و اقتصادی روزگار ما، ترجمة محمد مالجو (تهران: پردیس دانش، 1391)، ص 115-117 و 136.

[55]. اسکاچپول، ص 93.

[56]. سمیر امین، ص 18؛ همچنین برای آشنایی با نقد این رویکردهای اروپامدار و نگرش­های متفاوت، بنگرید به:

 Amin, Global History: A View from the South; James M. Blaut, 1492: The Debate on Colonialism, Eurocentrism, and History (Trenton: Africa World Press, 1992); T. J. Byres, “Modes of production and Non‐European Pre‐colonial Societies: The nature and significance of the debate”, The Journal of Peasant Studies, 12: 2-3 (1985).

آرنت، آنا. توتالیتاریسم، ترجمة محسن ثلاثی، تهران: جاویدان، 1363.
آندرسون، پری. تبارهای دولت استبدادی، ترجمة حسن مرتضوی، تهران: نشر ثالث، 1390.
اسکاچپول، تدا. بینش و روش در جامعه­شناسی تاریخی، ترجمة سیدهاشم آقاجری، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم، 1392.
اشرف، احمد. موانع تاریخی رشد سرمایه­داری در ایران: دوره قاجاریه، تهران: انتشارات زمینه، 1359.
امین، بهروز. دربارة فئودالیسم ایران قبل از مشروطه (نقدی بر کتاب: تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران)، تهران: انتشارات پیام، 1357.
امین، سمیر. اروپامداری نظریه فرهنگی سرمایه­داری مدرن، ترجمة موسی عنبری، تهران: علم، 1389.
ایگلتون، تری. درآمدی بر ایدئولوژی، ترجمة اکبر معصوم­بیگی، تهران: نگاه، 1381.
پاولویچ. م، و. تریا و س. ایرانسکی. سه مقاله دربارة انقلاب مشروطة ایران، ترجمة م. هوشیار، تهران: شرکت سهامی کتاب­های جیبی با همکاری مؤسسة انتشارات امیرکبیر، 1357.
پولانی، کارل. دگرگونی بزرگ: خاستگاه­های سیاسی و اقتصادی روزگار ما، ترجمة محمد مالجو، تهران: پردیس دانش، 1391.
تاجیک، محمدرضا. «پسامدرنیسم و روش»، فصلنامة حوزه و دانشگاه روش­شناسی علوم انسانی، س 14، ش 55، تابستان  1387، ص 113-138.
توسلی، غلامعباس و حمید عباداللهی. «ایرانشناسی مارکس­گرا: ضرورت بازاندیشی»، نامة علوم اجتماعی، ش 21، مهر 1382، ص 67-92.
توکلی طرقی، محمد. تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ، تهران: نشر تاریخ ایران، 1381.
خنجی، محمدعلی. رساله­ای در بررسی تاریخ ماد و منشاء نظریة دیاکونوف همراه با چند مقاله و یادداشت دیگر، تهران: طهوری، 1358.
دیاکونوف، ا. م. تاریخ ماد، ترجمة کریم کشاورز، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345.
روزخوش، مهدی. «تاریخ علیه جامعه نقد پیش­فرض­های معرفت­شناسانة طرفداران شیوة تولید آسیایی در تبیین توسعه­نیافتگی تاریخی ایران»، سیاست، س 2، ش6، تابستان 1394، ص 35-50.
سعید، ادوارد. شرق­شناسی، ترجمة لطفعلی خنجی، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، 1390.
سوداگر، محمدرضا. رشد روابط سرمایه­داری در ایران مرحلة گسترش 57-1342، تهران: شعلة اندیشه، چاپ اول، 1369.
سیف، احمد. استبداد، مسئله مالکیت و انباشت سرمایه در ایران، تهران: رسانش، 1380.
صدقی، ناصر. «وضعیت مطالعات در تاریخ­نگاری آکادمیک معاصر ایران»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش 172، شهریور 1391، ص 20-26.
صدقی، ناصر. رویکردهای تاریخی به مسئلة انحطاط و عقب­ماندگی ایران، تبریز: انتشارت دانشگاه تبریز، 1398.
علمداری، کاظم. چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟، تهران: توسعه، 1379.
عیسوی، چارلز. تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار، 1332-1215ق)، ترجمة یعقوب آژند، تهران: نشر گستره، 1362.
طبری، احسان. جهان­بینی­ها و جنبش­های اجتماعی در ایران (بخش دوم) فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه­داری در ایران، بی­جا: بی­نا، بی­تا.
طبری، احسان.  برخی بررسی­ها دربارة جهان­بینی­ها و جنبش­های اجتماعی در ایران­، بی­جا: بی­نا، 1348.
فشاهی، محمدرضا. از گات­ها تا مشروطیت (گزارشی کوتاه از تحولات فکری و اجتماعی در جامعة فئودالی ایران)، تهران: انتشارات گوتنبرگ، چاپ دوم، 1354.
فشاهی، محمدرضا. واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، چاپ اول، 2536.
فوران، جان. مقاومت شکننده: تاریخ تحولات ایران از سال 1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمة احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، چاپ هفتم، 1386.
لارین، خورخه. مفهوم ایدئولوژی، ترجمة فریبرز مجیدی، تهران: وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، 1380.
لمبتون، ا. ک. س. مالک و زارع در ایران، ترجمة منوچهر امیری، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1362.
مانهایم، کارل. ایدئولوژی و اتوپیا مقدمه­ای بر جامعه­شناسی شناخت، ترجمة فریبرز مجیدی، تهران: سمت، 1380.
مک­للان، دیوید. ایده­ئولوژی، ترجمة محمد رفیعی مهرآبادی، تهران: آشیان، 1380.
نامدار، مظفر و جواد نظری مقدم. «اعتبارسنجی نظریة «استبداد شرقی» در فهم تحولات اجتماعی ایران»، پژوهش­نامة انتقادی متون و برنامه­های علوم انسانی، س 18، ش 12، اسفند 1397، ص 207-230.
نعمانی، فرهاد. تکامل فئودالیسم در ایران، ج 1، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1358.
والرشتاین، ایمنیوئل موریس. سرمایه­داری تاریخی و دو مقالة دیگر، ترجمة یوسف نراقی، تهران: قطره، 1381.
وبر، ماکس. روش­شناسی علوم اجتماعی، ترجمة حسن چاوشیان، تهران: نشر مرکز، 1382.
ورداسبی، ابوذر. ایران در پویة تاریخ، تهران: انتشارات قائم، 1357.
ولی، عباس. ایران پیش از سرمایه­داری، ترجمة حسن شمس­آوری، تهران: نشر مرکز، 1380.
ویتفوگل، کارل آوگوست. استبداد شرقی: بررسی تطبیقی قدرت تام، ترجمة محسن ثلاثی، تهران: نشر ثالث، 1391.
همایون کاتوزیان، محمدعلی. اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلة پهلوی، ترجمة محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران: مرکز، چاپ پنجم، 1374.
همایون کاتوزیان.  نه مقاله در جامعه­شناسی تاریخی ایران؛ نفت و توسعة اقتصادی، ترجمة علیرضا طیب، تهران: نشر مرکز، چاپ اول، 1377.
همایون کاتوزیان. تضاد دولت و ملت: نظریة تاریخ و سیاست در ایران، ترجمة علیرضا طیب، تهران: نشر نی، 1380.
همایون کاتوزیان. ایران، جامعة کوتاه­مدت و سه مقالة دیگر، ترجمة عبدالله کوثری، تهران: نی، 1390.
 
Amin, Samir. Spectres of Capitalism: A Critique of current Intellectual, Translated by Shane Henry Mage, New York: Monthly Review Press, 1998.
Amin, Samir. Global History: A View from the South, Dakar: Pambazuka Press, 2011.
Blakeley, T. J. “Method in Soviet Philosophy”, in Studies in Soviet Thought, I, Edited by J. M. Bochenski and T. J. Blakeley, Dordrecht, Holland: D. Reidel Publishing Company, 1961.
Blaut, James M. 1492: The Debate on Colonialism, Eurocentrism, and History, Trenton: Africa World Press, 1992.
Braudel, Fernand. “History and the Social Sciences: The Longue Durée”, in On History, trans. Sarah Matthews, Chicago: The University of Chicago Press, 1980, pp. 27-38.
Byres, T. J. “Modes of production and Non‐European Pre‐colonial Societies: The nature and significance of the debate” The Journal of Peasant Studies, 12: 2-3, 1985.
Demir, Firat and Fadhel Kaboub. “Economic Development and the Fabrication of the Middle East as a Eurocentric Project”, The Challenge of Eurocentrism: Global Perspectives, Policy, and Prospects, Edited by Rajani Kannepalli Kanth, Hampshire: Palgrave Macmillan, 2009.
Demirci, Mustafa. “Historical View of Islam in the Wake of Eurocentric History”, Eurocentrism at the Margins Encounters, Critics and Going Beyond, Edited by Lutfi Sunar, London: Routledge, First Published, 2016.
Jardine, Nick. “Uses and Abuses of Anachronism in the History of the Sciences”, in History of science; an annual review of literature, research and teaching, September 2000, 38 (3), pp. 251-270.
Karaosmanoğlu, Defne & Kerem Karaosmanoğlu. “Criticizing Eurocentrism: Limitations and Alternatives”, Eurocentrism at the Margins Encounters, Critics and Going Beyond, Edited by Lutfi Sunar, London: Routledge, First Published, 2016.
Kemper. Michael and Kalinovsky, Artemy M. Reassessing Orientalism Interlocking Orientologies during the Cold War, London & New York: Routledge, 2015.
Kirasirova. Masha. “Orientologies Compared: US and Soviet Imaginaries of the Modern Middle east”, Reassessing Orientalism Interlocking Orientologies during the Cold War, Edited by Michael Kemper and Artemy M. Kalinovsky, London & New York: Routledge, 2015, pp. 16-46.
Klein, Christina. Cold War Orientalism: Asia in the Middlebrow Imagination, 1945–1961, Berkeley and Los Angeles: University of California Press, 2003.
Melotti, Umberto. Marx and the Third World, trans. Patricia Ransford, Stockholm, Sweden: The macmillan Press LTD in association with Journal of Contemporary Asia, 1982.
Stalin, Joseph. Dialectical and Historical Materialism, Calcutta: Mass Publication, 1975.
Sunar, Lutfi. Marx and Weber on Oriental Societies in the Shadow of Western Modernity, Farnham: ashgate, 2014.
Sunar, Lutfi & Firdevs Bulut. “Marginalizing Eurocentrism: Critics and Encounter in the Contemporary Social Structures”, Eurocentrism at the Margins Encounters, Critics and Going Beyond, Edited by Lutfi Sunar, London: Routledge, First Published, 2016.
Syrjämäki, Sami. Sins of a Historian: Perspectives on the problem of anachronism, Academic Dissertation to be presented, with the permission of the board of the School of Humanities and Social Sciences, Finland: University of Tampere, School of Humanities and Social Sciences, 2011.
Tomich, Dale. “The Order of Historical Time: The Longue Durée and Micro-History”, in Almanack. Guarulhos, n.02, 2 semestre de 2011, pp. 52-65.
Wallerstein, Immanuel. “Eurocentrism and its Avatars: The Dilemmas of Social Science”, Sociological Bulletin, 46 (1), March 1997, pp. 21-39.
Verbeeck, Georgi. “Anachronism and the Rewriting of History: The South Africa Case”, in The Journal for Transdisciplinary Research in Southern Africa, vol. 2, no. 1, July 2006, pp. 181-200.