Evolution of the Danialiyeh Sect in the Garmsirat of Fars from the 7th to the 10th Century AH

Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. candidate of Iranology, Iranology Foundation of Shahid Beheshti University, Tehran, Iran.

2 Assistant professor, department of History, Birjand university, Birjand, Iran.

Abstract

The Danialiya Sect, led by Sheikh Daniel, is one of the most important Sufi Sects in the Garmsirat province of Fars. Its focal point is in khonj which is one of the caravan rest areas on the way to Shiraz towards Lar and Hormuz, witnessed the formation of intellectual centers. By borrowing from the ideas of Sheikh Abu Is’haq Kazeruni (352-462 AH), the founder of the Kazeruniyah sects, so far no independent research has been done on the personality of the founder and original sources about this sect. The present article, in a descriptive-analytical way, tries to answer the question of How did the Danialiya sects as a Suffid sect effected Socio-political of Garmsirat of Fars In the Middle Ages? The findings of this study indicates that the Danialiyah sect has played a direct and continuous role in the development of urbanization through the construction of Khanqahs and mosques by the dervishes in Khonj. In addition, at the court of the kings of Hormuz, the Danish dervishes played an active role in the conflict with the kings of Kish, and also causing the Development of a network of intellectual relations in the post-coastal areas of the Persian Gulf, through cultural contacts with other sects, including the "Qatali" and the "Shamsiyah".

Keywords

Main Subjects


مقدمه

در سنت جغرافی­نویسی ایرانی ـ اسلامی فارس و کرمان به دلیل تنوع آب‌وهوایی به دو بخش گرمسیرات (جروم) و سردسیر (صروم) تقسیم می‌شده است.[1] این تقسیم‌بندی فقط شامل ویژگی‌های طبیعی نمی‌شده است. مناطق گرمسیر به‌تدریج و در طول زمان به یک محیط هم‌بستة فرهنگی تبدیل شدند و در برخی شرایط به وحدت فرهنگی قابل ‌توجهی رسیدند. یکی از این مناطق هم­بستة فرهنگی در جنوب ایالت فارس قرار داشت که در متون فرهنگ جغرافیای تاریخی با عنوان «گرمسیر» یا «ایراهستان» (به معنای کنارة دریا) شناخته شده است.[2] مهم‌ترین شهرهای باستانی شناخته­شدة این ناحیه شامل سیراف، فال، خنج، لار، هرموز و کیش بود. اساس اقتصاد این مناطق، با توجه ‌به کمبود آب، بر اقتصاد تجاری استوار بود و در واقع گرمسیرات فارس نقش میانجی اقتصادی را بین بنادر و بخش‌های شمالی یا سردسیر فارس ایفا می­کردند. وحدت جغرافیایی این مناطق در طول تاریخ موجب هم­بستگی فرهنگی آنان شده است و جریان‌های فکری این ناحیه با گرایش به تصوف نقشی اساسی در فرهنگ و اقتصاد منطقه ایفا کرده­اند.[3] از این میان می‌توان به جریان‌های فکری یا، با تسامح، «فرقه‌های» گوناگون گرمسیرات از جمله کازرونیه، قتالی، عبدالسلام، دانیالیه و شمسیه و قطبیه اشاره کرد که از قرن پنجم تا دهم هجری قمری نقش مهمی در حیات اجتماعی و اقتصادی منطقة گرمسیرات داشتند. پیوند تصوف جنوب فارس با مجامع بازرگانی دریایی مهم‌ترین ویژگی این منطقه محسوب می‌گردد.

شیخ رکن‌الدین دانیال (وفات در نیمة دوم قرن هفتم) از عرفا و علمای مشهور فارس در قرن ششم و هفتم قمری است. او پایه‌گذار طریقتی در نواحی گرمسیری فارس گردید که به اسم او به «طریقت دانیالیه» یا «دانیال» مشهور شد. در قرن پنجم هجری نشانه‌هایی از فرقة «کازرونیه»، منتسب به شیخ ابواسحاق کازرونی (426-352ق)، در بخش جنوب شرقی خنج و اطراف کاریان در جنوب فارس وجود داشت که بنا به دلایل نامشخص به‌تدریج به سمت خنج کشیده شد. در قرن ششم رکن‌الدین دانیال که از مریدان شیخ‌ ابواسحاق ‌کازرونی و از شاگردان مکتب او محسوب می‌شد، حیات فکری این طریقت را تداوم بخشید.[4] شیخ دانیال در جوانی ترغیب شد به درویشان فرقة کازرونی بپیوندد. او توانست با رفتار خویش مورد احترام و توجه مردم واقع شود و شاگردانی را گرد خویش جمع نماید و خانقاه او از رونق بسیار برخوردار گردد.[5] شکل‌گیری و رونق خانقاه «شیخ دانیال» به‌مرور باعث تحولات اجتماعی و اقتصادی در گرمسیرات فارس گردید.

در قرن هشتم طریقتی جدید به نام «شمسیه»[6] ظهور کرد که در کنار دانیالی‌ها قرار گرفت و تا قرن دهم هجری قمری دوره­ای از تقابل و تسامح را شکل دادند.

  نخستین ‌بار محمدامین خنجی در سال 1334 در کتاب لارستان کهن، با تکیه ‌بر یافته‌های پژوهشی و گفته‌های معتمدین محلی، به ذکر زندگی و زمانة شیخ دانیال پرداخت.[7] اطلاعات او سال‌ها بعد در کتاب مشاهیر نامی خنج باز چاپ شد.[8] ژان اوبن فرانسوی نیز در مقاله‌ای با عنوان «بررسی مسیر کاروانی سیراف از طریق خنج و فال»، ضمن بررسی تغییرات عمدة مسیرهای تجارتی گرمسیرات فارس، به‌اختصار به نقش طریقت دانیالیه در تحولات منطقه اشاره کرده است.[9] محمدباقر وثوقی[10] در کتاب خنج گذرگاه باستانی لارستان زندگانی و تأثیرات اجتماعی طریقت دانیالیه و مؤسس آن را بررسی و تحلیل کرده است.[11] همو در کتاب سفینة روح‌الله برای اولین ‌بار به معرفی نسب­نامة جدیدی از شیخ دانیال براساس نسخة خطی اشعار شاه زین­العباد بیرمی پرداخته است.[12] مقالة مفصلی نیز به قلم محمدعلی مخلصی با عنوان «بقعة شیخ دانیال خنج و منار تاریخی آن (با تأکید بر کتیبه‌های تاریخی آن)» در سال 1385 نگاشته شده که دربردارندة ویژگی‌های معماری خانقاه و بقعة شیخ دانیال است.[13]

  در سال 1398 اعظم رحیمی جابری مقاله‌ای با عنوان «میراث اجتماعی و فرهنگی طریقت مرشدیه در شهر خنج و نواحی جنوبی آن (سده‌های هفتم و هشتم)» به نگارش درآورد.[14] در این مقاله به نقش طریقت مرشدیه در خنج اشاره شده، در صورتی ‌که حمدالله مستوفی، مورخ قرن نهم، از دانیالیه و مرشدیه به‌عنوان دو کانون فکری مجزا نام‌ برده است.[15] همچنین رحیمی با اتکا به مقاله‌ای از الله­قلی اسلامی (1352)، کتیبة اطراف منارة شیخ دانیال را به نام امامان شیعه دانسته است، حال آنکه پیشتر محمدعلی مخلصی در مقالة خود این اشتباه تاریخی الله­قلی اسلامی را تصحیح کرده بود.

  تاکنون پژوهشی مستقل دربارة «طریقت دانیالیه» نگاشته نشده است و منابع مطالعاتی بسیار اندکی دربارة این جریان فکری صوفیانه وجود دارد. نوشتار حاضر بر آن است تا با بررسی متون دسته اول تاریخی و منابع تحقیقاتی به زندگی پایه‌گذار این فرقه و معرفی طریقت دانیالیه در سده‌های میانه بپردازد و رابطة طریقت دانیالیه، به‌عنوان یکی از فرقه‌های صوفیانة جنوب، با تحولات اجتماعی ـ سیاسی گرمسیرات فارس را به‌عنوان پرسش اصلی این نوشتار ارزیابی کند. از همین روی، سه فرضیه در پژوهش حاضر لحاظ گردیده است: نقش طریقت دانیالیه در توسعة شهرنشینی خنج از طریق ایجاد خانقاه، مسجد و رفت­وآمد زائران، ارتباط سیاسی دراویش دانیالی در منازعة حاکمان ملوک هرموز و کیش، توسعة شبکة روابط فکری دانیالیه بر اثر ارتباط با طریقت­های قتالی و شمسیه در مناطق پس­کرانه­ای خلیج فارس.

زندگی و زمانة شیخ دانیال

نام شیخ دانیال برای اولین ‌بار در کتاب فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه از منابع قرن هشتم آمده که از «شیخ دانیال هنگی» به‌عنوان مرید شیخ ابواسحاق کازرونی یاد شده است.[16] شیخ شهاب­الدین دانیالی، از نوادگان شیخ دانیال، در قرن دهم هجری در رسالة الفقریه از جد خود با عنوان «سید الاقطاب و الابدال» یاد کرده است.[17] از تاریخ تولد و وفات رکن‌الدین دانیال اطلاع دقیقی در دست نیست. محمدامین خنجی و ژان اوبن، از پژوهشگران معاصر، با اشاره به حکایتی از فوت محمود فضل که هم­عصر شیخ دانیال بوده است، سال وفات او را قبل از 650 هجری قمری دانسته‌اند.[18] مؤلف تاریخ گزیده سال فوت او را هفتصد و ده می‌داند.[19] در نسخة خطی تذکرة تحفه ‌الراغبین، از منابع طریقت قتالی[20] در جنوب ایران، به ورود شاه سیف‌الله قتال در سال 657ق از عراق به سواحل خلیج‌فارس و تمایل او به هم­صحبتی با شیخ دانیال اشاره شده است. محمدباقر وثوقی از این مطلب نتیجه می­گیرد که شیخ دانیال در این تاریخ حیات داشته است.[21] این ادعا در دیوان منظومة شعری تحفه القلوب[22]، از دیگر منابع مهم طریقت قتالی، نیز تأیید می‌گردد. پس، با توجه ‌به شواهد موجود، شیخ دانیال تا نیمة دوم قرن هفتم هجری قمری در قید حیات بوده است.

سلسله ­نسب خانوادگی شیخ دانیال

  تا پیش از چاپ نسخة خطی سفینة روح‌الله (مجموعه‌ای از اشعار شاه زین­العباد بیرمی متخلص به «عابد»، شاعر و عارف سدة هشتم و نهم هجری) در هیچ یک از منابع و تحقیقات نشانی از سلسله­نسب شیخ رکن‌الدین دانیال وجود نداشت. در بخشی از این نسخه با عنوان «فی ذکر اسماء و اجداد شیخ رکن‌الدین دانیال (قدّسه العزیز)» دربارة سلسله­نسب شیخ رکن‌الدین چنین آمده است:

  شیخ رکن‌الدین دانیال بن حسن بن نورالدین بن محمد بن حسین بن احمد بن عبدالله بن احمد بن موسی بن جدّ بن عبدالحکم بن امیر موسی مکی بن علی بن عاصم بن عامر بن عبدالله بن عبیدالله بن هلال بن اهبب الله بن ضبه بن حارث بن فهر بن مالک بلغنی مع علم دار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و شیخ رکن‌الدین دانیال در الخنج مدفون است و از بی‌بی فاطمه اکبر است، بنت سیّد زندویه الحسینی مادر امیر موسی مکی ست و شیخ رکن‌الدین دانیال اولاد امیر موسی مکی ست.[23]

در این سلسله­نسب که در نوع خود جدیدترین سند دربارة شیخ دانیال است، ارتباط نَسَبی او با شاه زندو بیرم، از بزرگان خطة جنوب فارس در اواخر قرن چهارم و پنجم، مشخص شده است.[24]

شیخ رکن‌الدین دانیال در روستایی در نزدیکی هنگ یا همان خنج در جنوب فارس به نام «گریش» متولد شد.[25] دربارة اینکه گریش منطبق با شهرستان گراش در جنوب استان فارس امروزی است یا نه نظریات مختلفی وجود دارد. محمدباقر وثوقی معتقد است «محتملاً گراش کنونی باشد. احتمالاً گراش در قرن ششم و هفتم از آبادی و رونق برخوردار بوده است. ژان اوبن و استاد ایرج افشار این روستا را گراش دانسته‌اند.»[26] اما به عقیدة محمدامین خنجی «چون گراش نامی نداشته و دهی است در نزدیکی لار از دهات آن است و لازم نمی‌آید وصاف آن را در زمرة اماکن مهمه و معروف بشمارد، مخصوصاً که با لار فرق چندانی ندارد تصور می‌رود جریس یا جریش محل دیگری در بلوک خنج بوده است و یا خیلی نزدیک خنج است.»[27] در هر صورت، شیخ دانیال در جغرافیای گرمسیری فارس نشو و نما یافت. شغل پدرش زراعت و کشاورزی بود. او هفت برادر داشت و خود کوچک‌ترین فرزند بود. هر موقع برادران برای زراعت به صحرا می‌رفتند، شیخ دانیال به عبادت مشغول بود. این مسئله باعث اعتراض برادران شد و وقتی این موضوع را با پدر مطرح کردند او گفت: «مصلحت آن است که شما زحمت دانیال ندهید و او را به کار دنیا مشغول ندارید که او را چنان می‌نماید که از برای کار آخرت آفریده‌اند.» پس دانیال از پدر و برادران خود جدا شد و به خنج مهاجرت کرد و در گوشة مسجد به عبادت مشغول گشت.[28]

رابطة معنوی شیخ دانیال و فرقة کازرونیه

طریقت کازرونیه در نیمة دوم قرن چهارم و نیمة اول قرن پنجم هجری قمری در کازرون تأسیس شد. بنیانگذار آن ابواسحق ابراهیم بن شهریار کازرونی (426-352ق) بود. این طریقت کم­کم پیروان بی‌شمار یافت و بدین ترتیب زمینة گسترش آن در فارس و مناطق جنوبی به وجود آمد. از کتاب فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه معلوم می­شود این طریقت به مناطق گرمسیری فارس هم راه یافته بوده است و به نظر می‌رسد شیخ دانیال از طریق خانقاه مریدان شیخ ابواسحاق در گرمسیرات با اندیشه‌های این طریقت آشنا شده باشد. تمرکز خانقاه‌های منشعب از طریقت کازرونیه در حوالی کاریان بود که احتمالاً دلیل آن وجود خاستگاه زرتشتیان در آتشکدة آذرفرنبغ باشد.[29] چون هدف اصلی شیخ ابواسحاق مبارزه با این گروه دینی بود، وجود خانقاه دراویش طریقت کازرونیه در این حوالی امری محتمل به شمار می‌آید.

 از جمله کسانی که رباطی در گرمسیرات و در روستای بُلغان تأسیس کرد، «ابومسلم بُلغانی» بود.[30] علاوه بر این، دو تن دیگر از یاران شیخ ابواسحاق، ابوالغنایم جویمی و شیخ ابوالقاسم جویمی، در مناطق گرمسیری فارس، یعنی جویم، خانقاهی ساختند و خدمت درویشان کردند و در آنجا وفات یافتند.[31] احتمالاً اولین نشانه‌های حضور طریقت کازرونیه در گرمسیرات فارس متعلق به همین موارد باشد که زمینة مهاجرت شیخ دانیال از خنج به کازرون گردید. در گزارش فردوس المرشدیه، با توجه به طریقة انتخاب و تأیید پیروان طریقت کازرونیه، آمده که شیخ دانیال پس از اینکه طبل و عَلَمی برایش فرستاده شد، به‌ سوی کازرون رفت و خرقه از دست خلفای شیخ ابواسحاق کازرونی گرفت و پس از چندی که زیارت بقعة شیخ ابواسحاق را به جا آورد با کسب اجازه از خطیب کازرون به زادگاه خود برگشت و مردم را به طریقت فراخواند.[32] در این روایت آشکارا به آداب طریقت کازرونیه در اعطای مرشدی به پیروان خود اشاره شده است و این نشان می‌دهد طریقت دانیال در اندیشه و عمل وامدار بقعة کازرون بوده است. پس مسلماً هدف شیخ دانیال از ورود به خنج و گرمسیرات قبول ارشاد و دعوت زرتشتیان و مردم به دین اسلام بوده است.

سلسله ­نسب فکری شیخ دانیال

در باب سلسله­نسب فکری شیخ دانیال توالی سلسلة منتهی به شیخ عبارت­اند از:

شیخ اعزالدین احمد دانیالی، قطب‌الدین عبدالله دانیالی، شیخ شمس‌الدین محمد ابودلف دانیالی، شیخ مجدالدین اسماعیل دانیالی، شیخ الامین عبدالسلام خنجی، شیخ احمد بازارویه، شیخ خضر، شیخ رکن‌الدین دانیال، شیخ جمال‌الدین احمد خطیب، خطیب غیاث‌الدین، تاج‌الدین عبدالمحسن بن عبدالکریم، ابوبکر، ابونصر محمود، ابوالقاسم عبدالکریم، شیخ ابواسحاق کازرونی، شیخ حسین اکار شیرازی،  ابو عبدالله‎ خفیف‌ شیرازی، شیخ ‌ابوحفص ‌حداد نیشابوری، شیخ ‌ابوعمرو اصطخری، شیخ ‌ابوتراب‌ نخشبی، شقیق ‌بلخی، امام‌ موسی ‌بن‌ جعفر علیهما السلام.[33]

با توجه به این منبع، و متون تاریخی و عرفانی، سلسله­نسب فکری ایشان به امام موسی بن جعفر (ع) می­رسد.

مشرب فکری و عملکرد اجتماعی طریقت دانیالیه

در باب مشرب فکری شیخ دانیال تاکنون در هیچ مرجع مکتوبی چیزی گفته نشده و اگر هم تذکره‌ای منتسب به شیخ دانیال وجود داشته، به‌مرور زمان از بین رفته و نشانه‌ای از آن تاکنون به دست نیامده است. به همین دلیل تنها نشانه‌های مشرب فکری شیخ دانیال را باید در نحوة زیستن او و اندیشه‌های مرشدش، یعنی شیخ ابواسحاق کازرونی، جست و از طریق انطباق آن با زندگی شیخ دانیال پی به مشرب فکری او برد.

یکی از مبانی فکری شیخ دانیال، با توجه ‌به تجربة زیسته او، «مهاجرت برای رسیدن به حقیقت» است. او در دورة نوجوانی روستای گریش را به مقصد هنگ ترک کرد و از آنجا به کازرون مهاجرت کرد و سپس دوباره به زادگاه خود بازگشت. این مسافرت‌ها ناشی از جهان‌بینی شیخ بوده است. چنانکه بسیاری از عرفا هم، از جمله ابن خفیف شیرازی که ابواسحاق وامدار اندیشة اوست، برای رسیدن به مرشد و حقیقت راه مهاجرت به شهرهای دیگر را در پیش ­گرفتند. ابن خفیف از طریق مهاجرت به بغداد با برخی از بزرگان تصوف مثل منصور حلاج، جنید و رویم و جمعی دیگر از شیوخ بغداد آشنا شد و به ‌نوعی رابط مکتب صوفیة بغداد و فارس گشت.[34]

ریاضت و تهذیب نفس نیز از ارکان فکری طریقت کازرونیه به شمار می‌رود که شیخ دانیال در طول اقامت خود در خانقاه با این روش آشنا شد و در زندگی خود آن را به کار برد. فریتز مایر، خاورشناس آلمانی، در مقدمة کتاب فردوس المرشدیه به این نوع سلوک شیخ ابواسحاق اشاره کرده است.[35] شیمل نیز در مقدمة کتاب سیرت شیخ کبیر ابوعبدالله ابن خفیف شیرازی با اشاره به این ویژگی ابن خفیف شیرازی معتقد است که «در حیات ابن خفیف و یاران همفکر او، ریاضت سخت مرکز ثقلی تشکیل داده بود، ریاضت را از وی پرسیدند. گفت: ریاضت، شکستن نفس است به خدمت و منع کردن نفس است از فترت در خدمت.»[36] با توجه ‌به خط سیر فکری شیخ ابواسحاق و ابن خفیف شیرازی می­توان نتیجه گرفت این نگاه از طریق خلفای شیخ ابواسحاق به شیخ دانیال منتقل شده است.

یکی دیگر از مواردی که در اندیشة طریقت کازرونیه وجود داشت و به طریقت دانیال رسید، اطعام مساکین بود، رسمی که در خانقاه کازرون رواج داشت و به خانقاه شیخ دانیال رسید.[37] ابن خفیف شیرازی نیز توجهی ویژه به این امر داشته است.[38] ابن بطوطه، در سال 731ق، وقتی از هرموز به ‌قصد دیدار یکی از صلحا، یعنی شیخ ابودلف جانشین شیخ دانیال، به خنج رفته، این امر را مشاهده کرده است:

چون وارد خانقاه شیخ شدیم او را دیدم که در یکی از گوشه‌ها روی خاک نشسته و جبة پشمین سبز مندرسی بر تن و عمامة پشمین سیاهی بر سر داشت. این شیخ ابودلف حالات عجیبی دارد. مخارج خانقاه او بسیار هنگفت است. چه عطایا و لباس و مرکب و همه قسم احسان دیگر به مسافرین می‌دهد و من در آن نواحی مانند او را نیافتم و معلوم نیست که این‌همه مخارج را از کجا درمی‌آورد، زیرا درآمد او منحصر است به آنچه که دوستان و برادران به او می­دهند و به همین جهت غالب مردم معتقدند که شیخ را مدد از غیب می‌رسد.[39]

از این روی به نظر می­رسد داشتن «سفره» و «اطعام مساکین» جزئی از اندیشة صوفیانه برای جذب پیروان و توسعة قلمرو معنوی طریقت دانیالیه بوده است.

 مؤلف تاریخ گزیده در قرن هشتم قمری با اشاره به این ویژگی طریقت دانیالیه نوشته است: «شیخ دانیال خنجی مردی صاحب کرامت بود و از کس لقمه دریغ نداشتی و تا این غایت سفرة او روان است.»[40] او همچنین ضمن تفکیک طریقت‌های صوفیانة فارس، از چهار سفرة «شیخ دانیال»، «ابوعبدالله خفیف»، «شیخ ابواسحاق کازرونی» و «طاوس الحرمین» در ابرقوه به‌عنوان چهار رکن دراویش جنوب نام ‌برده است.[41] این نشان می‌دهد در این دوره طریقت دانیالیه تا حدی از حیث اقتصادی و معنوی از طریقت کازرونیه جدا شده بوده و به شکل مستقل ادامة حیات می­داده است. این طریقت کانون تبلیغاتی خود را در مناطق مختلف گرمسیرات فارس، از جمله لار و فیشور، گسترش داد.

رسم شیوخ دانیالیه برای تأمین مایحتاج به نحوی بود که هنگام عصر در خانقاه گرد می­آمدند و دور شهر راه می‌افتادند، از هر خانه یک یا دو گرده نان می­گرفتند و آن را به مسافرانی که وارد خانقاه می‌شدند می‌دادند. صاحب‌خانه‌ها معمولاً سهم دراویش را هم منظور می‌کردند. در خانقاه لار دراویش شب‌ها در خانقاه جمع می‌شدند و هر یک به‌قدر قوه پولی انفاق می‌کردند و شب را به نماز و قرآن به سر می‌آوردند و پس از نماز صبح به منازل خود برمی‌گشتند.[42] این شکل از جذب منابع مالی و غذا باعث ایجاد شبکه‌ای اقتصادی ـ اجتماعی گردید که تا چندین قرن تداوم یافت.

بنا به اطلاعات مندرج در یک وقف‌نامه از بقعة شیخ دانیال متعلق به سال 925 هجری قمری، در اطراف این بقعه عمارت‌هایی مثل آب‌انبار و مسجد و مدارس و اتاق­هایی برای طلاب علوم دینی و محل طبخ اطعام فقرا و مساکین و مستمندان و دراویش­خانه و محل سماط برای صادرین و واردین وجود داشته است و طلاب در مدرسة مخصوصی به نام «دانیالیه» تعلیم می‌دیدند.[43] لمبتن در تحلیل این نوع زندگی در خانقاه‌ها می­گوید: «برخی از خانقاه‌ها بخشی از یک مرکز و کانون کوچک بودند که از یک مسجد، خانقاه و حمام تشکیل شده بود و مریدان شیخ که احتمالاً مؤسس همین کانون به شمار می‌رفتند و نیز مسافرین برای تطهیر بدان­جا می‌آمدند و در خوراک نذری دراویش سهیم می‌شدند.»[44] این نوع سبک زندگی از قرن هشتم تا اوایل نیمة اول قرن دهم در بقعة دانیال رواج داشته و معمولاً بیشتر هزینه‌های آن از نذر و نذورات مردم و به‌علاوه املاک، مزارع و آب‌انبارها و چاه‌هایی که وقف این بقعه‌ بوده تأمین می‌شده است.

توسعة شهری خنج به­عنوان کانون طریقت دانیالیه

یکی از مهم‌ترین وجوه طریقت دانیالیه کمک به گسترش شهری خنج به‌عنوان یکی از کانون‌های فکری گرمسیرات فارس بود. این شهر در جانب جنوبی شیراز[45] و در فاصلة 42 فرسخی آن قرار دارد[46]. البته موقعیت خاص جغرافیایی خنج نیز در گسترش طریقت دانیالیه مؤثر بود، زیرا از طرفی در مسیر راه تجاری فال و سیراف واقع بود[47] و سپس از دورة ایلخانان در مسیر شیراز به سمت هرموز و کیش قرار گرفت[48].

خنج با نام قدیم «هُنگ»[49] و «خنج بال»[50] کانون اصلی طریقت دانیالیه در جنوب فارس و گرمسیرات بود. از قرن هشتم هجری به بعد نام آن در منابع به صورت «خنج» آمده است.[51] محمدباقر وثوقی اعتقاد دارد هنگ به معنای عمومی جایگاه گوشه‌نشینان و عباد و زهاد است. شاید بتوان گفت این دراویش بودند که به رهبری شیخ دانیال با گوشه‌گیری و اعتکاف بنیان شهری جدید را برپا کردند و به همین دلیل به‌تدریج هُنگ به خنج، یعنی «گوشه و زاویه»، مشهور گردید.[52] ابن بطوطه که در سال 731 هجری قمری به خنج رفته، آن را شهری آباد دانسته است.[53] شکل‌گیری و رونق خانقاه شیخ دانیال به‌مرور باعث توسعة شهری خنج گردید، تا جایی که شاهان ملوک هرموز برای خانقاه شیخ دانیال گنبد و بارگاهی باشکوه ساختند.[54] این امر به گسترش رفت‌وآمد دراویش و مریدان طریقت دانیالیه و در نتیجه توسعة شهری خنج کمک کرد. بر اثر کاوش‌های باستان‌شناسی سال‌های اخیر شکل اصلی این خانقاه معلوم شده است. در کنار خانقاه، مدرسه و مسجد و مناره­ای باشکوه قرار داشته است. همین گستردگی مجموعة بقعة دانیال در روند ورود و خروج درویشان و در نتیجه آبادانی شهر تأثیرگذار بوده است. در تذکرة منظوم شیخ محمد ابونجم، در ذکر اختلافات دو طریقت دانیال و ابونجم، به نقل از شیخی از طریقت دانیالی آمده که این شهر به دلیل آبادانی به ابردانیالیه معروف شده بوده است: از آن روز که این شهر معمور شد/ ابردانیالیه مشهور شد[55]

بنا به نوشتة مؤلف تاریخ جهانگیریه خنج در زمان شیخ دانیال از کثرت جمعیت مریدان و شاگردان و مشایخ شریعت و طریقت متعدد و علوم دینی و عربی رونق بسیار داشت و از مهم‌ترین و معمورترین قصبات جنوب فارس و بازار تجارت بود.[56] این روایات نشان می­دهد مکتب دانیالی در توسعة شهری خنج از قرن هفتم به بعد تأثیر داشت، تا جایی که این شهر تا قرن دهم هجری به مرکزی برای جریان‌های فکری دانیالیه، شمسیه و قطبیه تبدیل شد و بزرگان دیگر طریقت‌ها، از جمله طریقت قتالی، هم به این شهر رفت‌وآمد داشتند.[57] به گفتة نویسندة فارسنامة ناصری خنج «در قدیم 6000 خانه داشت و لوازم شهری از مساجد و بازار و کاروانسرا و مدرسه و حمام و عمارت خیریه در او فراوان بوده که آثار آنها پیداست.»[58] همة این موارد نشان می­دهد توسعة خانقاه شیخ دانیال در قرن هفتم و گسترش تفکرات صوفیانة دیگر طریقت­­ها در قرون بعد موجب شد خنج شکل شهری منظم به خود بگیرد و تا چندین قرن به­عنوان کانون فکری گرمسیرات فارس در مبادلات فکری علما و وضع اقتصادی تجار نقش مهمی ایفا کند، تا اینکه در قرن دهم هجری قمری بر اثر اختلافات شدید فکری جریان­های صوفیگرا و در نتیجة مهاجرت بخشی از مردم، خنج نیز افول کرد.

تأثیر طریقت دانیالیه بر تحولات سیاسی ـ اجتماعی ملوک کیش و هرموز

یکی از شاخصه­های طریقت دانیالیه، تأثیرگذاری بر روند تحولات سیاسی ـ اجتماعی حاکمان مناطق پس­کرانه­ای خلیج فارس به­خصوص ملوک کیش و هرموز بود. با رونق ‌گرفتن جزیرة قیس (کیش) از قرن پنجم به بعد، تحولات مهمی در خلیج‌فارس به وقوع پیوست.[59] براساس تذکرة تحفه ‌الراغبین، وقتی سید فخرالدین کامل، پسر شاه سیف­الله قتال، با جمعی به جزیرة قیس و مَلِکان رفت، {حاکمان} آن عهد ملک عزالدین احمد و ملک محمد نام بود که به خاندان شیخ دانیال خنجی حسن اعتقاد داشتند.[60] این رویداد طی سلطنت ملک عزالدین عبدالعزیز{حاکم فارس}، فرزند جمال‌الدین طیبی، که از سال 706 هجری جای پدر نشسته بود، اتفاق افتاد.[61]

در سال 628 هجری قمری اتابک ابوبکر سلغری با ورود به جنوب فارس و گرمسیرات و خلیج‌فارس، جزایر و سواحل جزیرة کیش (در عهد ملک تورانشاه بن عمادالدوله) و بحرین و عمّان و قطیف و لحسا را تصرف کرد[62] و به حاکمیت ملوک کیش پایان داد. این اتفاق شرایط ویژه‌ای برای ملوک هرموز فراهم نمود و آنها توانستند با کمک سلغریان و اتحاد با قراختاییان کرمان در منطقه قدرتمند شوند.[63]

در قرن هشتم با افول «طیبی‌ها»[64] در کیش، حاکمیت ملوک هرموز بر آن جزیره، و مناطق پس‌کرانه­ای آن، تا دو قرن در اختیار ملوک هرموز قرار گرفت. نقش دراویش دانیالی در این جابه‌جایی تأثیرگذار بود. طریقت دانیالیه با گسترش خانقاه‌های خود در نواحی گرمسیرات فارس و بنادر و با اعزام شیوخ دانیالی به ملوک هرموز در تحولات خلیج‌فارس نقش مهمی ایفا نمود و مورد احترام حاکمان هرموز قرار گرفت.

ملوک هرموز تا اوایل قرن هشتم مقر حکومتشان در ساحل خلیج‌فارس، و در شهری با نام «هرموز» نزدیک «میناب» کنونی بود. در سال 699ق به دنبال تاخت‌وتاز مغولان (غازان خان مغول) در نواحی جنوب، حاکم هرموز به نام بهاءالدین ایاز سیفین (692-711ق) تصمیم گرفت مرکز حکومت خود را به جزیره‌ای به نام «جرون» انتقال دهد.[65] براساس شواهد تاریخی موجود، این جزیره تحت تملک سلطان کیش بود. پس یکی از پیروان فرقة دانیال به نام شیخ اسماعیل این جزیره را از حاکم کیش خرید و به بهاءالدین ایاز واگذار کرد.[66] اوبن در این خصوص می‌­نویسد:

در حدود سال 1300م/ 710ق دراویش خنج با گرفتن جزیرة جرون از طیبی‌ها و واگذاری آن به هرمزی‌ها خدمت بزرگی به حاکم هرمز نمودند. باروس معتقد است نام شیخ خنج که واسطة این کار شد «دونیار» بود، اما تکشیرا که از تاریخ هرموز با اطلاع­تر است، وی را شیخ اسماعیل نامیده است.[67]

در شاهنامة هرموز که تکشیرا، کشیش پرتغالی، در اواخر قرن دهم در هرموز نگاشته، این روایت آمده است:

در آن عصر کسی که حاکم جزیرة کیش بود، صاحب جزیرة جرون نیز بود. هنگام ورود ایاز به این جزیره، یکی از علمای دینی موسوم به شیخ اسماعیل، از اهالی قریه­ای در نزدیک لار، از جانب حاکم در این جزیره اقامت داشت. شیخ معمولاً هر سال در زمانی معین به گردش در همة جزیره می­پرداخت تا برای خود و نیازمندان صدقه جمع­آوری کند. ایاز وقتی با او صحبت کرد و او را مردی باکفایت یافت، اندیشید او را واسطة به‌دست‌آوردن آن جزیره گرداند... شیخ اسماعیل در نهایت کفایت این کار را انجام داد و پادشاه کیش جزیرة جرون را به‌عنوان هدیه به بهاءالدین ایاز بخشید، ولی ایاز نپذیرفت و مبلغی وجه نقد در مقابل آن پرداخت کرد. به پاس این خدمت شیخ اسماعیل، پادشاهان هرمز را عادت بر این جاری شد که هر سال مبلغی معین به اعقاب شیخ می­پرداختند. و من خود بارها به رأی العین این را دیده­ام.[68]

در روایتی دیگر اسماعیل بن احمد دانیالی به‌ خاطر حمایت از بهرام شاه محکوم ‌به ‌اعدام شد، اما چون مردم شهر به‌شدت از او حمایت کردند، نهایتاً در سال 718 هجری قمری به عدن تبعید گشت.[69]

همکاری شیوخ دانیالی در انتقال جزیره به ملوک هرموز باعث گردید حاکمان آن مقرری مالی به نفع خانقاه دانیال اختصاص دهند. شاه هرموز قطب‌الدین تهمتن (718-747ق) زیارتگاهی بر قبر شیخ دانیال بنا نمود. ابن بطوطه در سفرش به خنج، به سال 731ق، گنبد و بارگاه بزرگی را که پادشاه هرموز ساخته بود دیده است: «قبر شیخ دانیال قطب در این زاویه قرار دارد. روی قبر او به فرمان سلطان قطب‌الدین تهمتن گنبدی بنا شده است.»[70]

طبق کتیبة سنگی منارة شیخ دانیال، «توران شاه بن تهمتن بن محمدشاه بن قطب‌الدین تهمتن» نظر به ارادتی که به شیخ و پیروانش داشت، در سال 849ق منارة بلند و زیبایی بر بنای آرامگاه شیخ دانیال افزود[71] که تا مدت زیادی محل درس و بحث و ارشاد بود. ایرج افشار تاریخ کتیبة اطراف بقعة دانیال را سال 711 هجری دانسته،[72] اما تاریخ مزبور مقارن با حکومت شهاب‌الدین ایاز بر هرموز بوده است که هنوز آرامگاه شیخ دانیال ساخته نشده بود. پس تاریخ صحیح ساخت بنا نیمة اول قرن هشتم است.[73]

مجموعة بقعة شیخ دانیال در حدود 960 متر مساحت دارد و از مجموعة مسجد، زاویة شیخ و بقعة شیخ تشکیل شده است. منارة شیخ دانیال به‌ صورت میل استوانه‌ای است که بر روی یک فیلی­پایة هشت ضلعی قرار دارد.[74] درون مقبرة شیخ دانیال یک قطعه‌ سنگ مرمر وجود دارد که این کلمات بر روی آن نقش بسته است: «الی الله الارضین سید مجدالدین (پسر دانیال) ابن رکن الملل و الدین دانیال قدّس الله سره. سنگ مزبور قسمتی از سنگ ‌قبر سید مجدالدین پسر دانیال است و ترجمة آن چنین است: به ‌سوی خدایی که در دو دنیا سید مجدالدین فرزند رکن ملل و ستون ملت‌ها و دین‌ها، دانیال پاک بگرداند خداوند او را.»[75] در بخشی از کتیبة دور مناره هم آمده است: «الذی بناء المناره اولاً خلاصه سلاله... المیله المبارک ثانیاً... الحاج... العز... السلطنه تورانشاه بن تهمتن بن محمدشاه بن تهمتن بن کردانشاه خلدالله ملکه و سلطانه و استعان من ثوابه لیبدل مابقی مصلحین فتلقی/ ... القاهره ...»[76] این بخش از کتیبه به احداث آن توسط تورانشاه اشاره دارد.

در بحث ارتباط بین پیروان دانیال با ملوک هرموز می‌توان از «شیخ عفیف­الدین اسرائیل بن شیخ حاجی عبدالسلام خنجی» قاضی‌القضات دربار توران شاه بن قطب‌الدین تهمتن، سلطان معروف و دانشمند هرموز (747-779ق)، یاد کرد که در هرموز و بنادر معمور آنجا مساجد و مدارس علوم دینی و عربی تأسیس کرد و شخصاً هم تدریس می‌کرد. سپس به‌عنوان سفیر امیر هرموز به شیراز نزد یکی از شاهان آل مظفر (713-795ق) آمد و در همان جا به سال 770 و اندی وفات یافت.[77] این شیخ پسر شیخ عبدالسلام خنجی (661-746ق) از مشایخ طریقت نقشبندیه و قادری در نیمة اول قرن هشتم هجری و بنا به گفتة نویسندة تاریخ جهانگیریه از زمرة شاگردان شیخ دانیال بوده است[78]. همچنین بدرالدین شیخ اسماعیل، پسر شیخ عفیف­الدین، هم مدتی به وزارت شاهان هرموز و قاضی‌القضاتی دست ‌یافته بود.[79] به‌ علاوه قطب‌الدین عبدالله دانیالی، معروف به فخرالعلما البر و البحر، نیز از دیگر پیروان شیخ دانیال در دربار ملوک هرموز بوده است. از مجموع این روایات مشخص می‌گردد که نفوذ این طریقت در دربار ملوک هرموز باعث حمایت اقتصادی و فرهنگی از دانیالی‌ها و در نتیجه تداوم حیات اجتماعی این طریقت گردید.

رابطة فکری ـ فرهنگی طریقت دانیالیه با قتالی و شمسیه

طریقت دانیالیه به­عنوان طریقتی برآمده از مکانیسم اجتماعی ـ فکری کازرونیه با دیگر طریقت‌های مهم گرمسیرات فارس ارتباط فکری و فرهنگی نزدیکی داشت. همین امر به توسعة شبکه­ای فکری طریقتی در نواحی پس­کرانه­ای خلیج­فارس انجامید. از طریق نسخة خطی تحفه القلوب ارتباط طریقت دانیالیه با طریقت قتالی مشخص می‌گردد. شاه سیف‌الله قتال (578-674 ) پس از اینکه از بغداد به خلیج‌فارس می­رود، با شیخ دانیال هم­صحبت می­شود:

باز فرمود آن شه عالم­پناه                                      آنکه شخصی هست در این جایگاه

اهل حق است اسم او بس زیب و زین                   شیخ رکن‌الدین دانیال حسین

قابل هم­صحبت ما هست او                                در طریقت مرد آگاهیست او[80]

در بخش دیگری از این نسخة خطی، از ورود فرزند شاه سیف‌الله قتال، یعنی سید کامل پیر، به خنج و بیعت بستن او با شیخ دانیال سخن گفته شده است:

پس به فرمان پدر آن شاه زاد                              آمدند اندر قریة خنج از رشاد

اندر آنجا بود شخصی از کمال                              شیخ رکن‌الدین اسمش دانیال

در کبر سنی بد آن صاحب ادب                            نزد سید کامل آمد از طرب

شد مشرف در حضور کاملی                                 تازه کردش بیعتی با آن ولی

حضرت کامل طریق وجدحال                              داد بر شیخ عزیز با کمال

جامة ازرق عطا فرمود                                        سرفرازی داد شیخ با تمیز

بر سبیل تحفه شیخ پاکزاد                                  جانمازی پیش آن حضرت نهاد

الغرض داخل شده بر این طریق                           دانیال از پرتو نور حقیق[81]

اینکه آوازة شیخ دانیال از جمله عوامل مهاجرت قتالی‌ها به نواحی جنوب ایران شد، نشان‌دهندة جایگاه فکری و رونق طریقت دانیالی در قرن هفتم است. به این واسطه نویسندة تحفه القلوب، سید ابراهیم سید خلیل، اصطلاح «خنج دانیال» را استفاده کرده است.[82] او همچنین از رکن‌الدین دانیال خنجی، در کنار چهار[83] رهبر طریقت دیگر، به‌عنوان «قطب کرمان» یاد کرده است. سدیدالسلطنه کبابی، نویسندة دوره قاجار، نیز از ارتباط مردم خنج با بارگاه سید قتال قبل از هجوم نادرشاه افشار به مناطق گرمسیری فارس سخن گفته است.[84]

همزمان پیروان طریقت دانیالیه در خنج با طریقت شمسیه به رهبری شیخ محمد ابونجم (704-786) ارتباط داشتند. در نسخة خطی تذکرة شیخ محمد ابونجم به مواردی از این ارتباط اشاره شده است، از جمله اینکه شیخ محمد ابونجم

شیخ رکن‌الدین دانیال را «نیکو فعال پسندیده خصال»، توصیف کرده است.[85]

با وجود چنین توصیفاتی از شخصیت شیخ دانیال در تذکرة شیخ محمد ابونجم، گزارش‌هایی مبنی بر اختلاف فکری بین دو طریقت در خنج وجود دارد. گویا به سبب همین اختلافات جمعی از پیروان شیخ دانیال به هرموز مهاجرت می­کنند و طریقت ابونجم جایگزین دانیالیه در خنج می­شود. در اوایل قرن هشتم شاخة «دانیالی» مشایخ خنج رو به افول نهاد و جانشینان دانیال به دربار «ملوک هرموز» مهاجرت کردند.[86]

پیروان طریقت شیخ دانیال در ادامة سنت طریقت کازرونیه که تا اقیانوس هند گسترش یافته بود، وارد هند شدند.[87] براساس گلزار ابرار، که متنی است در شرح احوال عرفا و مشایخ هند در قرن یازدهم هجری قمری، شیخ نورالدین ملک یار پران لاری (595-680ق)، مرید شیخ دانیال خنجی، در زمان سلطان غیاث­الدین بلبن الغ­بیگ (644ق) به «دارالسلام دهلی» می­رود و بسیار مورد احترام مردم واقع می­شود و مقبرة او در هندوستان است.[88] ژان اوبن در همین باب نوشته است: «شیخ رکن‌الدین دانیال، در عهد امرای بالبان هند، یکی از شاگردانش را به دهلی فرستاد.»[89] محمدباقر وثوقی معتقد است که این رویداد باید بین سال‌های 642 تا 663ق اتفاق افتاده باشد.[90] این موضوع نشان می­دهد طریقت دانیالی، به­عنوان شاخه­ای از فرقه کازرونیه، روابط فکری ـ فرهنگی با دیگر طریقت‌ها برقرار کرده است و نظام فکری طریقتی آن نه­تنها در مناطق پس‌کرانه­ای خلیج‌فارس که در هند نیز رواج می­یابد.

در سال 938 هجری شخصیت دیگری به نام «شیخ محمد کبیر» که خود را از اخلاف شیخ دانیال می‌دانست، از بستک به خنج مهاجرت کرد و در آنجا مشغول تدریس شد. در دورة سلطنت شاه‌طهماسب اول (سال 938ق) شیخ محمد با اتباع و بستگان خود مجدداً از خنج مهاجرت کرد و مقیم بستک شد و در آنجا به ارشاد مردم پرداخت. الله‌وردی‌خان، والی فارس، و شاه ابراهیم‌خان، حاکم لار، به او ارادت کامل داشتند و احترام او را حفظ می‌کردند.[91] این گزاره حاکی از نقش دانیالی‌ها در اشاعة گفتمان دینی و معنوی در قرن دهم هجری قمری است.

پراکندگی جغرافیایی طریقت دانیالیه در فارس

در باب پراکندگی جغرافیایی طریقت دانیالیه باید گفت که خنج کانون اصلی این طریقت بود. به ‌علاوه، لار یکی از کانون‌های مهم طریقت دانیالیه در قرون هفتم و هشتم بود که خانقاه پسرِ شیخ ابودلف، به نام ابوزید عبدالرحمن، در آنجا قرار داشت. فیشور در نزدیکی خنج نیز یکی دیگر از کانون‌های مهم خانقاه طریقت دانیالیه به شمار می‌رفت که محل خانقاه شیخ ابودلف جانشین شیخ دانیال بود و مقبرة او در همان مکان قرار دارد. همچنین به دلیل مهاجرت جمعی از پیروان دانیال به ملوک هرموز، این مناطق نیز جزء کانون جغرافیایی طریقت دانیالیه به ‌حساب می‌آمد. به‌ علاوه، براساس وقف‌نامة متعلق به اوایل دورة صفوی (925ق)، تعداد زیادی از اراضی مناطق گرمسیری فارس مثل افزر، کارزین، بوشکان، ارد، گله­دار وقف بقعة شیخ دانیال بوده­اند.[92] این موارد دایرة نفوذ و گستردگی جغرافیایی طریقت دانیالیه را نشان می‌دهد که در فاصلة قرن هفتم تا دهم هجری از نزدیکی کازرون و شیراز تا جزیرة هرموز بسط یافت.

 

 نتیجه‌­گیری

شیخ رکن‌الدین دانیال در قرن هفتم هجری قمری یکی از مهم‌ترین طریقت‌های فکری جنوب ایران را در مناطق گرمسیری فارس با وام‌گیری از اندیشه‌های شیخ ابواسحاق کازرونی پایه‌ریزی نمود. خنج به‌عنوان کانون اصلی طریقت دانیالیه در مسیر ایستگاه تجاری جنوب، از شیراز به سمت لار و هرموز و کیش، قرار داشت. این موقعیت جغرافیایی این امکان را به طریقت دانیالیه داد تا بر حوزة وسیعی از جنوب ایران تأثیرگذار باشد. چنانکه در پژوهش نشان داده شد، ایجاد خانقاه و مسجد در مناطق جنوبی فارس، به‌خصوص خنج، رفت‌وآمد دراویش و اطعام آنها به گسترش شهرنشینی در خنج کمک کرد، تا جایی که این شهر تا قرن دهم هجری قمری به محلی برای جریان‌های فکری مختلف تبدیل گردید. این طریقت توانست به دربار شاهان ملوک هرموز راه یابد، تا جایی که شاهان این منطقه به نشانة احترام برای خانقاه شیخ دانیال گنبد و بارگاهی باشکوه ساختند که ابن بطوطه آن را به‌خوبی توصیف کرده است و تا زمان حاضر از معدود بناهای بازماندة ملوک هرموز به شمار می‌آید. طریقت دانیالیه از طریق نفوذ در دربار ملوک هرموز توانست در جابه‌جایی جزیرة جرون به نفع حاکمان هرموز نقش مؤثری ایفا کند. همچنین افرادی از این طریقت تا درجة قاضی‌القضاتی دربار توران شاه بن قطب‌الدین تهمتن پیش رفتند که نشان از عزت و احترام این طریقت در دربار هرموز دارد. دانیالی‌ها از طریق ارتباط با دیگر جریان‌های عرفانی منطقة گرمسیرات، مانند طریقت قتالی و شمسیه، شبکة فکری خود را در نواحی پس‌کرانه­ای خلیج‌فارس توسعه دادند. گسترة جغرافیایی این طریقت از شمال تا قیر و کارزین و کازرون و از جنوب تا عسلویه و از شرق تا بنادر خلیج‌فارس را شامل می‌شد. وقف‌نامة متعلق به دورة صفوی که حاکی از وقف اراضی زیادی به بقعة شیخ دانیال است، نشان می­دهد این طریقت تا نیمه‌های قرن دهم از نفوذ مادی و معنوی برخوردار بوده است.

 

 

[1]. اصطخری، المسالک و الممالک، تحقیق ابوزید احمد بن سهل (لبنان: دار صادر، بی­تا)، ص 159؛ محمد بن شمس­الدین مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم (بیروت: دار صادر، بی­تا)، ص 468؛ ابن حوقل، صوره الارض، ج 3 (بیروت: دار صادر، 1938م)، ص 308.

[2]. ابن بلخی، فارس­نامه، براساس متن مصحح لسترنج و نیکلسون (شیراز: بنیاد فارس­شناسی، 1374)، ص 338؛ شهاب‌الدین حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ج 2 (تهران: میراث مکتوب، 1378)، ص 128.

[3]. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: محمدباقر وثوقی، علل و عوامل جابه‌جایی کانون‌های تجاری در خلیج‌فارس (تهران: پژوهشکدة تاریخ اسلام، 1389)، ص 132 و 168.

[4]. محمدباقر وثوقی، خنج گذرگاه باستانی لارستان (قم: خرم، 1374)، ص 30 و 46.

[5]. محمود بن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، به کوشش ایرج افشار (تهران: کتابخانة دانش، 1358)، ص 426.

[6]. بنیانگذار این طریقت شیخ محمد ابونجم (704-786) بود. این طریقت در قرن هشتم تا اواخر قرن نهم در گرمسیرات فارس مسلط بود (برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: محمدباقر وثوقی، یونس صادقی، «معرفی طریقت شمسیه در گرمسیرات ایالت فارس از قرن هشتم تا اواخر قرن نهم هجری، با تأکید بر تذکره‌های نویافته»، پژوهشنامة تاریخ‌های محلی ایران، س 9، ش 1، پیاپی 17 (پاییز و زمستان 1399)، ص 79-98).

[7]. احمد اقتداری، لارستان کهن (تهران: چاپخانة رنگین، 1334)، ص 168-170.

[8]. محمدامین خنجی، مشاهیر نامی خنج (تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1386)، ص 52-53.

[9]. Jean Aubin, “La survie  de shilsu et la ruote du khunj-o-Fal”, Iran. No. 7 (London, 1969), pp. 21-37.

[10]. از جناب آقای دکتر محمدباقر وثوقی برای راهنمایی سودمند خود در این مقاله کمال تشکر را داریم.

[11]. وثوقی، خنج گدرگاه باستانی لارستان، ص 45-52.

[12]. سفینة روح­الله: مجموعه­ای از اشعار شاه زین­العباد بیرمی، پژوهش، پیشگفتار و مقدمه: دکتر محمدباقر وثوقی و محمدحسین سلیمانی، با همکاری سید حسن زندوی (تهران: نگارستان اندیشه، 1396)، ص 41.

[13]. محمدعلی مخلصی، «بقعة شیخ دانیال خنج و منار تاریخی آن (با تأکید بر کتیبه‌های تاریخی آن)»، مجموعه مقالات متون و کتیبه‌های دوران اسلامی (پژوهشکدة زبان و گویش با همکاری ادارة کل امور فرهنگی، 1385)، ص 205-245.  

[14]. اعظم رحیمی جابری، «میراث اجتماعی و فرهنگی طریقت مرشدیه در شهر خنج و نواحی جنوبی آن (سده‌های هفتم و هشتم)»، فصلنامة علمی پژوهشی تاریخ دانشگاه آزاد، س 14، ش 54 (پاییز 1398)، ص 127-148   

 [15]. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، مصحح عبدالحسین نوایی (تهران: امیرکبیر، 1364)، ص 675.

[16]. محمود بن عثمان، ص 426.

[17]. شهاب بن علاء بن علی دانیالی، نسخة خطی رساله الفقریه، 941ق، موزة ملک، شمارة بازیابی 4214، برگ 20.

[18]. محمدامین خنجی به نقل از اقتداری، ص 170؛ Aubin, pp. 21-37.

[19]. مستوفی، تاریخ گزیده، ص 675.

[20]. بنیانگذار این طریقت شاه سیف‌الله قتّال از عرفای قرن هفتم (متوفی در 674ق) بود.

[21]. وثوقی، خنج گذرگاه باستانی لارستان، ص 8.

[22]. سید ابراهیم سید خلیل، نسخة خطی تحفه القلوب، تحت تملک سیدعبدالباعث قتالی از معتمدین محلی بندرخمیر، برگ70

[23]. نسخة خطی سفینة روح­الله، کتابخانة مرکزی دانشگاه تبریز، بی­­تا، برگ 8؛ سفینة روح­الله، مقدمه، ص 41.

[24]. برای اطلاع از خاندان شاه زندو بنگرید به: تذکرة حضرت سید عفیف­الدین شاه زندوی (ع)، روند گسترش اسلام­پذیری در جنوب ایران، تنظیم، تصحیح و ترجمه حسین خادم، اصغر کریمی و سید حسن زندوی (تهران: انتشارات پیروز، 1391)، ص 27.

[25]. محمود بن عثمان، ص 426-427.

[26]. وثوقی، خنج گذرگاه باستانی لارستان، ص 46.

[27]. خنجی، ص 5.

[28]. محمود بن عثمان، ص 426-427.

[29]. ابوالقاسم بن احمد جیهانی، اشکال العالم، ترجمة علی بن عبدالسلام کاتب (تهران: انتشارات آستان قدس رضوی، 1368)، ص 112؛ مقدسی، ص 638.

[30]. محمود بن عثمان، ص 15.

[31]. همان، ص 398.

[32]. همان، ص 426-427.

[33]. میرزا زین­العابدین شیروانی، ریاض السیاحه، تصحیح حامد ربانی (تهران: سعدی، بی­تا)، ص 336؛ محمدمعصوم علیشاه، طرائق الحقائق، ج 3 (بی­جا: کتابخانة سنایی، بی­تا)، ص 173.

[34]. فردوس المرشدیه، مقدمه، ص 43.

[35]. همان، ص 31.

[36]. ابوالحسن دیلمی، سیرت شیخ کبیر ابوعبدالله ابن خفیف شیرازی، ترجمة رکن­الدین یحیی بن جنید شیرازی، تصحیح ا. شیمل. ماری ـ طاری، به کوشش دکتر توفیق سبحانی (تهران: بابک، 1363)، ص 32.

[37]. فردوس المرشدیه، مقدمه، ص 42.

[38]. دیلمی، ص 50.

[39]. ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمة محمدعلی موحد، ج 1 (تهران: چاپ سپهر نقش، 1376)، ص 338.

[40]. مستوفی، تاریخ گزیده، ص 675.

[41]. همان.

.[42]  ابن بطوطه، ج 1، ص 338.

.[43] یونس صادقی، «بازخوانی وقف­نامة بقعة شیخ دانیال در خنج فارس»، وقف میراث جاویدان، س 24، ش 95-96 (پاییز و زمستان 1395)، ص 152-168.

[44]. آن لمبتن، تداوم و تحول در تاریخ ایران، ترجمة یعقوب آژند (تهران: نشرنی، 1372)، ص 351.

.[45]  حاج میرزا حسینی فسایی، فارسنامه ناصری، تصحیح دکتر منصور رستگار فسایی، ج 2 (تهران: امیرکبیر، 1378)، ص 1303.

[46]. میرزا جعفرخان حقایق نگار خورموجی، نزهت الاخبار: تاریخ و جغرافیای فارس، تصحیح و تحقیق سیدعلی آل­داود (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1380)، ص 90.

[47]. صور الاقالیم (هفت کشور)، تصحیح دکتر منوچهر ستوده (تهران: بنیاد فرهنگ ایرانی، 1353)، ص 638؛ شرف­الدین علی یزدی، ظفرنامه، ج 1 (تهران: ناشر چاپی مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه­ای قائمیه، بی­تا)، ص 753؛ گای لسترنج، جغرافیای سرزمین­های خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان (تهران: علمی و فرهنگی، 1382)، ص 318؛ محمدتقی مصطفوی، اقلیم پارس (تهران: نشراشاره، 1375)، ص 361.

[48]. محمد بن علی بن محمد شبانکاره­ای، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث (تهران: امیرکبیر، 1363)، ص 217؛ ابن بطوطه، ج 1، ص 338؛ پاول شواتس،    جغرافیای تاریخی فارس، ترجمة کیکاووس جهانداری (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1382)، ص 104.

[49]. محمود بن عثمان، ص 426-427.

[50]. ابن بطوطه، ج 1، ص 338.

[51]. حمدالله مستوفی، نزهه القلوب، تصحیح و تحشیه گای لسترنج (تهران: اساطیر، 1389)، ص 186؛ حسینی فسایی، ج 2، ص 1303.

.[52]  وثوقی، خنج گذرگاه باستانی لارستان، ص 12.

.[53]  ابن بطوطه، ج 1، ص 338.

[54]. Pedro Teixeira, kings of Hormuz, translated by. W.F. Sinclair (London: 1958), pp. 159-163.

[55]. نسخة خطی تذکرة منظوم شیخ محمد ابونجم، نیمة دوم قرن دهم هجری، تحت تملک شیخ جعفر ابونجمی از معتمدین محلی خنج، ص 425-432.

[56] محمداعظم بنی عباسیان بستکی، تاریخ جهانگیریه و بنی عباسیان بستکی، به کوشش عباس انجم­روز (بی­جا: بی­نا، 1339)، ص 14.

.[57] نسخة خطی تحفه القلوب، برگ 146.

 .[58] حسینی فسایی، ج 2، ص 1303.

.[59] مجتبی خلیفه، «برآمدن ملوک بنی قیصر کیش به روایت اسناد گنیزه و منابع دسته اول»، پژوهش­های علوم تاریخی، ش 3 ( بهار و تابستان 1390)، ص 72-75.  

[60]. سید علی بن سید حمدی، نسخة خطی تذکره الاولیاء المسمی بِتُحفَة الراغِبین فی ذکر حالات شاه سیف‌الله القتال قدّس الله سره العزیز، کاتب عبدالرحیم بن مصطفی بن محمد زمان العباسی، 1403ق، ص 118

[61]  وثوقی، خنج گذرگاه باستانی لارستان، ص 51.

[62]. رشیدالدین فضل الله همدانی، جامع التواریخ (تاریخ سلغریان فارس)، مصحح محمد روشن (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1389)، ص 14.

[63]. تاریخ شاهی قراختائیان، تصحیح محمدابراهیم باستانی پاریزی (تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 2535)، ص 214-225.

[64]. برای اطلاعات بیشتر از خاندان «طیبی» بنگرید به: ابن زرکوب شیرازی، شیرازنامه، به کوشش محمدجواد جدّی، احسان­الله شکراللهی (تهران: فرهنگستان هنر، 1389)، ص 165؛ عبدالرسول خیراندیش، فارسیان در برابر مغولان (تهران: انتشارات آباد بوم، 1394)، ص 133.

.[65]  عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصاف (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383)، ص 169؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضره العلیا، مصحح عباس اقبال آشتیانی، زیر نظر محمد قزوینی (تهران: اساطیر، 1362)، ص 129؛ شبانکاره­ای، ج 2، ص 217؛ معین­الدین نظنزی، منتخب التواریخ (تهران: اساطیر، اصفهان: دیجیتالی مرکز تحقیقات رایانه­ای قائمیه، بی­تا)، ص 42.

.[66] وثوقی، خنج گذرگاه باستانی لارستان، ص 51.

[67]. Aubin, pp. 21-37.

[68]. Teixeira, pp. 162-163;

محمد قزوینی، یادداشت­ها، به کوشش ایرج افشار، ج 9 (تهران: دانشگاه تهران، بی­تا)، ص 57.

.[69]  وثوقی، علل و عوامل جابه­جایی کانون­های تجاری در خلیج­فارس، ص 178.

.[70] ابن بطوطه، ج 1، ص 338.

.[71] مخلصی، ص 226.

[72]. ایرج افشار، گلگشت در وطن، گردآوری: بابک، بهرام، کوشیار، آرش (تهران: نشراختران، 1396)، ص 421.

.[73]  مخلصی، ص 224-230.

[74]. همان؛ محمدصادق میرزا ابوالقاسمی، کتیبه­های یادمانی فارس (تهران: فرهنگستان هنر، 1387)، ص 153.

.[75] الله­قلی اسلامی، «خنج»، هنر و مردم، ش 128 (1352)، ص 77-84.

.[76] مخلصی، ص 234

[77]. جنید بن محمود جنید شیرازی، شد الازار فی حط الاوزار عن زوار المزار، مصحح: محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی (طهران: چاپخانة مجلس، 1328)، ص 239.

.[78]  بنی عباسیان بستکی، ص 14.

[79]. همان، ص 21.

.[80] نسخة خطی تحفه القلوب، ص70.

.[81] همان، ص 146.

[82]. همان، ص 150.

[83]. شیخ اکبر دورقی قطب خراسان، شیخ عمادالدین زنگی قطب نیشابور تا حد فارس، شیخ منصور غزوی قطب دشتستان، شیخ ابواسحاق کازرونی قطب فارس (همان، ص 88).

 .[84] محمدعلی­خان سدیدالسلطنه کبابی، سرزمین شمالی پیرامون خلیج­فارس و دریای عمان، مصحح احمد اقتداری (تهران: شرکت انتشارات جهان معاصر، 1371)، ص 223.

[85]. نسخة خطی تذکره نثر شیخ محمد ابونجم، کاتب جعفر خلف تاج­الدین بن جعفر ابونجمی، 1287ق، تحت تملک شیخ جعفر ابونجمی از معتمدین  محلی خنج، ص 107.

[86]. J. Calmard. Encyklopedia of Islam, New edition, vol. 5, pp. 665-675.

[87]. Ralph Kauz, Aspects of the Maritime Silk Road: From the Persian Gulf to the East china Sea (Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2010), pp. 67-69.

 

[88]. محمد بن حسن بن موسی غوثی شطاری ماندوی، گلزار ابرار فی سیر الاخبار، مقدمه و تصحیح یوسف­بیگ باباپور (تهران: انتشارات مرکز پژوهش کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1391)، ص 92.

[89]. Aubin, p. 21-37.

[90]. وثوقی، خنج گذرگاه باستانی لارستان، ص 47؛ بنگرید به: لعل بیگ بدخشی، ثمرات القدس من شجرات الانس، مصحح: کمال حاج سیدجوادی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1376)، ص 1022.

[91]. بنی عباسیان بستکی، ص 25.

[92]. صادقی، ص 152-168.

 

 

کتابنامه
آیتی، عبدالمحمد. تحریر تاریخ وصاف، تهران: پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.
ابن بطوطه. سفرنامه، ترجمة محمدعلی موحد، تهران: چاپ سپهر نقش، 1376.
ابن بلخی. فارس­نامه، براساس متن مصحح لسترنج و نیکلسون، شیراز: بنیاد فارس­شناسی، 1374.
ابن حوقل، محمد. صوره الارض، بیروت: دار صادر، 1938م.
ابن زرکوب شیرازی. شیراز نامه، به کوشش محمدجواد جدّی، احسان‌الله شکراللهی، تهران: فرهنگستان هنر، 1389.
اسلامی، الله­قلی. «خنج»، هنر و مردم، ش 128، 1352، ص 77-84.
اصطخری. المسالک و الممالک، تحقیق ابوزید احمد بن سهل، بیروت ـ لبنان: دار صادر، بی­تا.
افشار، ایرج. گلگشت در وطن، گردآوری بابک بهرام، کوشیار، آرش، تهران: نشر اختران، 1396.
اقتداری، احمد. لارستان کهن، تهران: چاپخانة رنگین، 1371.
بنی عباسیان بستکی، محمد اعظم. تاریخ جهانگیریه و بنی عباسیان بستکی، به کوشش عباس انجم­روز، بی­جا: بی­نا، 1339.
تاریخ شاهی قراختائیان. تصحیح محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 2535.
تذکرة حضرت سید عفیف­الدین شاه زندوی (ع)، روند گسترش اسلام­پذیری در جنوب ایران. تنظیم، تصحیح و ترجمه حسین خادم، اصغر کریمی و سید حسن زندوی، تهران: انتشارات پیروز، 1391.
جنید شیرازی، جنید بن محمود. شدالازار فی حط الاوزار عن زوار المزار، مصحح: محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، طهران: چاپخانة مجلس، 1328.
جیهانی، ابوالقاسم بن احمد. اشکال العالم، ترجمة علی بن عبدالسلام کاتب، تهران: انتشارات آستان قدس رضوی، 1368.
حافظ ابرو، شهاب‌الدین عبدالله خوافی. جغرافیای حافظ ابرو، ج 2، تهران: میراث مکتوب، 1378
حسینی فسایی، حاج میرزا. فارسنامه ناصری، تصحیح دکتر منصور رستگار فسایی، ج 2، تهران: امیرکبیر، 1378.
خلیفه، مجتبی. «برآمدن ملوک بنی قیصر کیش به روایت اسناد گنیزه و منابع دسته اول»، پژوهش‌های علوم تاریخی، ش 3، بهار و تابستان 1390، ص 57-72.
خنجی، محمدامین. مشاهیر نامی خنج، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1386
خورموجی، میرزا جعفرخان حقایق نگار. نزهت الاخبار: تاریخ و جغرافیای فارس، تصحیح و تحقیق سید علی آل­داود، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1380
خیراندیش، عبدالرسول. فارسیان در برابر مغولان، تهران: انتشارات آباد بوم، 1394.
دانیالی، شهاب بن علاء بن علی. نسخة خطی رساله الفقریه، 941ق، موزة ملک، شمارة بازیابی 4214.
دیلمی، ابوالحسن. سیرت شیخ کبیر ابوعبدالله ابن خفیف شیرازی، ترجمة رکن‌الدین یحیی بن جنید شیرازی، تصحیح ا. شیمل ـ طاری، به کوشش دکتر توفیق سبحانی، تهران: بابک، 1363.
رحیمی جابری، اعظم. «میراث اجتماعی و فرهنگی طریقت مرشدیه در شهر خنج و نواحی جنوبی آن (سده‌های هفتم و هشتم)»، فصلنامة علمی پژوهشی تاریخ دانشگاه آزاد، س 14، ش 54، پاییز 1398، ص 127-148.
سدیدالسلطنه کبابی، محمدعلی­خان. سرزمین شمالی پیرامون خلیج‌فارس و دریای عمان، مصحح احمد اقتداری، تهران: شرکت انتشارات جهان معاصر، 1371.
سفینة روح­الله: مجموعه­ای از اشعار شاه زین­العباد بیرمی. پژوهش، پیشگفتار و مقدمه: دکتر محمدباقر وثوقی و محمدحسین سلیمانی، با همکاری سیدحسن زندوی، تهران: نگارستان اندیشه، 1396.
سید ابراهیم سید خلیل. نسخة خطی تحفه القلوب، تحت تملک سید عبدالباعث قتالی از معتمدین محلی بندر خمیر.
سید علی بن سید حمدی. نسخة خطی تذکره الاولیاء المسمی بِتُحفَه الراغِبین فی ذکر حالات شاه سیف‌الله القتال قدّس الله سره العزیز، کاتب عبدالرحیم بن مصطفی بن محمد زمان العباسی، 1403ق.
شبانکاره‌ای، محمد بن علی بن محمد. مجمع الانساب، تصحیح میر هاشم محدث، تهران: امیرکبیر، 1363.
شطاری ماندوی، محمد بن حسن بن موسی غوثی. گلزار ابرار فی سیر الاخبار، مقدمه و تصحیح یوسف­بیگ باباپور، تهران: انتشارات مرکز پژوهش کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1391.
شواتس، پاول. جغرافیای تاریخی فارس، ترجمة کیکاووس جهانداری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1382.
شیروانی، میرزا زین‌العابدین. ریاض السیاحه، تصحیح حامد ربانی، تهران: سعدی، بی­تا.
صادقی، یونس. «بازخوانی وقف‌نامة بقعة شیخ دانیال در خنج فارس»، وقف میراث جاویدان، س 24، ش 95-96، پاییز و زمستان 1395.
صور الاقالیم (هفت کشور). تصحیح دکتر منوچهر ستوده، تهران: بنیاد فرهنگ ایرانی، 1353.
قزوینی، محمد. یادداشت‌ها، به کوشش ایرج افشار و دانشگاه تهران، ج 9، تهران: بی­نا، بی­تا.
لسترنج، گای. جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان، تهران: علمی و فرهنگی، 1382
لعلی بدخشی، لعل­بیگ. ثمرات القدس من شجرات الانس، مصحح: کمال حاج سید جوادی، تهران: پژوهشگاه علوم ‌انسانی، 1376.
لمبتن، آن. تداوم و تحول در تاریخ ایران، ترجمة یعقوب آزند، تهران: نشر نی، 1372.
محمود بن عثمان. فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانة دانش، 1358.
مخلصی، محمدعلی. «بقعة شیخ دانیال خنج و منار تاریخی آن (با تأکید بر کتیبه‌های تاریخی آن)»، مجموعه مقالات متون و کتیبه‌های دوران اسلامی، تهران: پژوهشکدة زبان و گویش با همکاری ادارة کل امور فرهنگی، 1385.
مستوفی، حمدالله. تاریخ گزیده، مصحح عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر، 1364.
مستوفی، حمدالله.  نزهه القلوب، تصحیح و تحشیه گای لسترانج، تهران: اساطیر، 1389.
مصطفوی، محمدتقی. اقلیم پارس، تهران: نشر اشاره، 1375.
علیشاه، محمد معصوم. طرائق الحقائق، ج 3، بی­جا: کتابخانة سنایی، بی­تا.
مقدسی، محمد بن احمد. احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ سوم، بیروت: دار صادر، بی­تا.
منشی کرمانی، ناصرالدین. سمط العلی للحضره العلیا، مصحح: عباس اقبال آشتیانی، زیر نظر محمد قزوینی، تهران: اساطیر، 1362
میرزا ابوالقاسمی، محمدصادق. کتیبه‌های یادمانی فارس، تهران: فرهنگستان هنر، 1387.
نسخة خطی تذکرة منظوم شیخ محمد ابونجم. نیمة دوم قرن دهم هجری، تحت تملک شیخ جعفر ابونجمی از معتمدین محلی خنج.
نسخة خطی تذکرة نثر شیخ محمد ابونجم. کاتب جعفر خلف تاج­الدین بن جعفر ابونجمی، 1287ق، تحت تملک شیخ جعفر ابونجمی از معتمدین محلی خنج.
نسخة خطی سفینة روح­الله. کتابخانة مرکزی دانشگاه تبریز، بی­تا.
نطنزی، معین‌الدین. منتخب التواریخ، چاپی تهران: اساطیر، ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان، بی­تا.
وثوقی، محمدباقر، خنج گذرگاه باستانی لارستان، قم: خرم، 1374.
وثوقی، محمدباقر. علل و عوامل جابه‌جایی کانون‌های تجاری در خلیج‌فارس، تهران: پژوهشکدة تاریخ اسلام، 1389.
وثوقی، محمدباقر و یونس صادقی، «معرفی طریقت شمسیه در گرمسیرات ایالت فارس از قرن هشتم تا اواخر قرن نهم هجری، با تأکید بر تذکره‌های نویافته»، پژوهشنامة تاریخ‌های محلی ایران، س 9، ش 1، پیاپی 17، پاییز و زمستان 1399، ص 79-98.
همدانی، رشیدالدین فضل‌الله. جامع ‌التواریخ (تاریخ سلغریان فارس)، مصحح محمد روشن، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1389
یزدی، شرف‌الدین علی. ظفرنامه، تهران: ناشر چاپی، مرکز اسناد مجلس، اصفهان: ناشر دیجیتالی، مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان، بی­تا.
 
Aubin, Jean. “La survie  de shilsu et la ruote du khunj-o-Fal”, Iran, No. 7, London: 1969, pp. 21-37.
Calmard, J. Encyklopedia of Islam, New edition, vol. 5, pp. 665-675.
Kauz, Ralph. Aspects of the Maritime Silk Road: From the Persian Gulf to the East china Sea, Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2010.
Teixeira, Pedro. kings of Hormuz, translated by. W.F. Sinclair, London: 1958.