Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD Candidate of History, Lorestan University, Lorestan, Iran.
2 Assistant Professor of Ancient Iranian History, Lorestan University ,
3 Professor, History Department, Lorestan University, Lorestan, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
زنان در دوران قاجار موقعیت مناسبی نداشتند. آنها از حضور در اماکن عمومی منع بودند و تنها میتوانستند در مناسبتهای خاص و یا عزاداریهای مذهبی با حجاب کامل در کوچه و بازار حضور یابند. هویت آنها منحصر به خانه و همسر بود، تا جایی که مردان در بیرون از خانه از زنان خود صحبت نمیکردند و حتی نام آنها را نمیبردند. اما بهتدریج، با تغییر شرایط، فکر آزادی زنان در ذهن مردم جامعه راه پیدا کرد و زنان نیز به حق و حقوق خود آگاهی نسبی یافتند. آنها درصدد برآمدند موجودیت خود را در جامعه ثابت کنند و در عهد ناصری به علت ارتباط با غرب زمینۀ این کار برای آنان فراهم شد. در این دوره به دلیل بیتدبیری شاه و حکام محلی بحرانهای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بروز کرد که منجر به نارضایتیهای گسترده در سطح جامعه شد. این بحرانها تحت تأثیر عناصر داخلی و خارجی، فشار حکومت بر مردم و طرح گفتمانهای نو موجب شد که زنان نیز برای تغییر شرایط وارد عمل شوند. آنها در قدم اول به عریضهنویسی برای شاه و سایر مقامات روی آوردند. ولی به این عریضهها و شکایات جواب داده نمیشد و اگر داده میشد، حکم اجرا نمیشد. برای همین زنان با توجه به مشکلات پیشآمده دست به اعتراضهای مختلف زدند. در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و بر پایۀ منابع کتابخانهای به گونههای مختلف اعتراض زنان در دورۀ ناصری میپردازیم که به صورت مکتوب (در قالب عریضهنویسی) و به صورت شفاهی (از طریق شرکت در بلواها) بروز کرد.
دربارۀ نقش زنان در اعتراضهای عصر ناصری تاکنون پژوهشهای زیادی در قالب کتاب و پایاننامه انجام شده است. برخی از پایاننامهها عبارتاند از: «بررسی جایگاه زنان دورۀ ناصری از نگاه سیاحان اروپایی» (1396) نوشتۀ شیوا فریدفر، «بررسی فرآیند شکلگیری هویت جدید زن در ایران از عصر ناصری تا پایان پهلوی» تألیف فاطمه دعاگویی (1390)، «بررسی نقش زنان در تحولات سیاسی ـ اجتماعی عصر قاجار (از دورۀ ناصرالدین شاه تا پایان عصر قاجار)»، نوشتۀ زهرا منگلی حجتآباد کشکو (1394)، «ناصرالدین شاه و زنان» تألیف زینب فرضالهی آلادزگه (1399) و نیز «جایگاه اجتماعی زنان عصر ناصری (مطالعۀ موردی: تأدیب النسوان)» نوشتۀ مژده مرزبانی (1394). محمدرضا علم و زهرا رضوی سوسن (1392) نیز در مقالۀ خود به «بررسی نقش زنان در جنبش تنباکو» پرداخته، ولی زمینهها و علل آن را تحلیل نکردهاند. در مجموع هیچ کدام از این آثار به طور مستقل به بررسی علل و زمینههای شکلگیری اعتراضهای زنان در این دوران نپرداختهاند. در پژوهش حاضر ابتدا عوامل و زمینههای شکلگیری اعتراضهای زنان و سپس گونههای مختلف اعتراض آنها را در عصر ناصری مطالعه و تحلیل میکنیم.
زنان در عهد قاجار از حضور در جامعه منع بودند و بیشتر به امور خانواده و تربیت فرزندان مشغول بودند. هویت زن در جامعۀ سنتی ایران عهد قاجار تنها در نقش مادر و همسر معنا پیدا میکرد. زن با نام فرزندش شناخته میشد. او موجودی ضعیف و مطیع مرد بود و امکان هیچ فعالیت اجتماعی را نداشت و تنها براساس نظر بزرگان و به دلایل مالی و سیاسی و خانوادگی ازدواج میکرد[1]. حس تملک به زنان از ویژگیهای بارز مردان بود. اگر حرکتی از زنان مورد قبول آنها نبود با او برخورد میکردند. زنان برای بیرون رفتن باید از مردان اجازه میگرفتند. در این ساختار بسته و محدود زن چارهای جز گرایش به خرافه و دعانویسی نداشت.[2] زن نباید از اندرونی خانه بیرون میآمد و کار اجتماعی هم برای او عیب محسوب میشد، مگر در صورتی که مجبور بود به کارگری و کنیزی و خیاطی و... بپردازد. او زمانی وارد اجتماع میشد که به خانواده و یا مذهب مربوط شود.[3] یکی از اروپاییان که در این دوران به ایران سفر کرده است، مینویسد من در دورۀ اقامتم در ایران زنی ندیدم، مگر گاهی بهندرت در کوچه و بازار اجسام متحرکی میدیدم که در پارچۀ سیاهی پوشیده شده بودند و میگفتند اینها زنهای ایران هستند.[4] لیدی شیل، همسر وزیر مختار انگلیس، نیز بیان میکند که در سفرش به ایران در استقبالی که از آنها شد هیچ زنی وجود نداشت.[5] تاجالسلطنه هم در خاطرات خود آورده است کهعادات و اخلاق مملکت طوری بود که راه سعادت را به روی تمام زنها بسته بود و آنها در نهایت جهل و بیاطلاعی به سر میبردند و تمام مسائل کشور بدون اطلاع زنها تولید و نشر داده میشد.»[6] او در ادامه میگوید: «موجوداتی بودند که در اسارت به سر میبردند، برخی سر و دست شکسته و برخی گرسنه و برخی برهنه. در برابر این زندگی تاریک مرگ برای آنها روز سفید است.»[7] در این دوران چندهمسری نیز رواج داشت و این مختص به شاه نبود، بلکه در هر خانهای چند زن بود. علت این امر شرایط بد اقتصادی بود. بسیاری از زنان برای داشتن یک زندگی ساده و حمایت مالی مجبور بودند به ازدواج موقت تن دهند.[8]
حضور زنان در اجتماع در روستاها پذیرفتهتر از شهر بود، ولی آنها هم باید تمام مسائل عرفی و شرعی را رعایت میکردند.[9] به لحاظ پوشش، زنان ایل و روستا بدون نقاب در اجتماع ظاهر میشدند و حجابی نداشتند.[10] آزادانه در دهات میچرخیدند و با خویشان خود در روستاهای دیگر رفت و آمد داشتند.[11] دوشادوش مردان به کارهای کشاورزی و فعالیتهای اقتصادی مشغول بودند و همین باعث شده بود که نسبت به زنان شهری محدودیت کمتری داشته باشند، هرچند، در مقابل، نسبت به آنها حق و حقوق کمتری داشتند. زنان شهری از حق ارث و مالکیت بهرهمند بودند.[12] از طرفی زنان طبقۀ مرفه امور خانه و فرزند را به نوکران خود میسپردند و بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به خود و آرایش کردن میکردند.[13]
در دوران ناصری به علت ارتباط با غرب و ورود روزنامه در وضع زنان تغییراتی به وجود آمد. ارتباط با غرب باعث شد زنان ایرانی به نحوۀ زندگی زنان اروپایی علاقهمند شوند. چنانکه مهد علیا در ملاقات با لیدی شیل علاقۀ خود را به نوع پوشش و معاشرت با آنها نشان میدهد.[14] در این دوران زنان با وجود مخالفتها و محدودیتهای اقتصادی، اجتماعی و مذهبی موفق شدند مطالبات خود را در قالب عریضه بیان کنند که این امر ریشه در انتشار نشریاتی همچون اختر و قانون داشت که مسائل و مشکلات زنان را بازگو میکردند. مثلاً اختر با اعتقاد به اینکه «هر مملکت اگر میخواهد در ظرافت و ادب و تمدن برتر باشد باید به حقوق زنان توجه کند،»[15] از ظلم و ستم بر زنها انتقاد میکند.[16] بنابراین، نشریات این امکان را برای زنان فراهم کردند که خواستههای خود را در قالب نوشتار بیان کنند. نویسندگان این متون بیشتر زنان درباری و طبقۀ بالای اجتماع بودند، مانند مهد علیا مادر ناصرالدین شاه و فروغالدوله دختر ناصرالدین شاه که موضوع نامههای مهدعلیا شفاعت و پیگیری کار اطرافیان بود.[17] همین نوشتارها سرآغازی شد برای عریضهنویسی زنان تا از این طریق به بیان مشکلات خود بپردازند و از ظلم و اجحافی که در حقشان میشد شکایت کنند.
اما ورود زنان به اعتراضها در عصر ناصری دلایل دیگری هم داشت. بسیاری از زنان شاه دهقانزادگانی بودند که شاه در گردش و شکار آنها را دیده و به همسری برگزیده بود، بنابراین اکثرشان وضعیت رضایتبخشی نداشتند. تعدادی از آنها تنها چند بار در سال شاه را میدیدند و شاه حتی از تولد و مرگ بچههای آنها خبر نداشت. این زنان چون به طبقۀ دهقانی تعلق داشتند در اعتراضها شرکت میکردند.[18] از جملۀ این زنان انیسالدوله بود که در ماجرای رژی و تحریم تنباکو به حمایت از میرزای شیرازی پرداخت. یکی دیگر از دلایل، قحطیها و خشکسالیها بود که باعث مشکلات زیادی میشد. از یک سو قحطیهای پی در پی و از سوی دیگر آزار و اذیتهای عمال حکومتی برای گرفتن مالیات، مردم را به ستوه آورده بود. به گفتۀ باستانی پاریزی، در سال 1272ق اهالی به خاطر قحطی و خشکسالی مجبور شدند زنان و کودکان را از روستاهای اطراف بدزدند و به جای مالیات عرضه کنند.[19] علاوه بر این، بعد از بروز قحطی و خشکسالی، ایلات و عشایرِ مسلح زنان و دختران را غارت میکردند و آنها را مورد تعدی قرار میدادند و یا میفروختند.[20] همین امر زنان را وادار به اعتراض کرد.
بافت سنتی جامعه هم در شکلگیری اعتراضهای زنان مؤثر بود. مأمورین دولتی به دلیل نامحرم بودن زنان به آنها تعرض نمیکردند و با ایشان کاری نداشتند و این مربوط به ذهنیت رایج آن زمان بود.[21] در واقع زنان در عرف اجتماعی موجودی ضعیف به حساب میآمدند و مأمورین دولتی دون شأن خود میدانستند که با آنها رو در رو شوند. از طرفی تعرض به زنان که حفظ حرمت و عفت آنها از نظر جامعه بسیار اهمیت داشت، برای حکومت ناصری بسیار خطرناک بود، زیرا اگر نیروهای دولتی به زنان حمله میکردند این ننگ برای آنها میماند که به ضعیفهها هجوم آوردهاند.[22] در این زمینه باید به سفر شاه به لرستان اشاره کنیم که وقتی برای دلجویی از مردمِ شاکی از ظلم ظلالسلطان، با کالسکه از میان آنان عبور میکرد، یکی از زنان عشایر به او گفت: «قبلۀ عالم چرا روی خود را به ما نشان نمیدهید، ما آمدهایم شاه را ببینیم نه کالسکۀ شاه را و همین باعث شد شاه کالسکه را نگه دارد.»[23] این امر نشاندهندۀ جسارت و روحیۀ آزاد و فارغ از قید و بند زنان روستایی نسبت به شهریان است.
از دیگر زمینههای ورود زنان به اعتراضهای عصر ناصری تأثیر گفتمانهای نو بود. رواج اندیشههای نوگرایانه در مورد تساوی حقوق زن و مرد و اندیشههای بابی در مخالفت با تعدد زوجات باعث شد زنان به حق و حقوق خود آگاه شوند و احساس ناخرسندی کنند.[24] نقدهای صریح و کوبندۀ اندیشمندانی چون میرزا ملکمخان به ساختار سیاسی ـ اجتماعی عصر ناصری نیز بیتأثیر نبود. ملکمخان از موقعیت زنان در ایران احساس نگرانی میکند و میگوید: «نصف هر مملکت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمیرود مگر به معاونت زنها. وجود آنها را در هر مقامی باید محترم داشت.»[25] این آموزهها نقش زنان را در اعتراضهای دورۀ ناصری البته عمیقتر میکرد.
اما آنچه بیش از همه بر حضور زنان در اعتراضهای عصر ناصری اثرگذار بود، وضعیت بد اقتصادی بود. زنان چون مسئول تهیۀ خوراک خانواده بودند، در زمان قحطی نان به جمع معترضان پیوستند. بنابراین، اعتراض زنان ناشی از مشکلات اقتصادی و قحطی و سوءمدیریت مقامات بود. همین باعث شد جامعه نیز همسو با اعتراض زنان به مخالفت برخیزد.[26] شرکت زنان بهعنوان یک گروه اجتماعی تأثیرگذار و فعال در بلواهای نان را میتوان متأثر از طرح مباحث جدیدکه بر اثر شرایط سخت اقتصادی پیش آمده بود و آنها با حضور در اجتماع به سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی خود حساس شدند و در بحرانهای اقتصادی جامعه از خود واکنش نشان دادند. بنابراین مسئولیتپذیری زنان در امر معاش ضرورتهای اجتنباب ناپذیری را بر آنها تحمیل مینمود تا بر بستر چنین دیدگاهی بیش از مردان به رفع مشکل نان بیندیشند.[27]
زنان در عصر ناصری به دو شکل اعتراض خود را به گوش حاکم میرساندند: یا عریضه مینوشتند و یا در اعتراضهای علنی علیه حاکمیت مشارکت میکردند.
3-1. عریضهنویسی؛ شیوۀ مکتوب اعتراض زنان در عصر ناصری
تا پیش از مشروطه و شکلگیرى نهادهاى جدید قانونگذارى، کارکردهاى حکومت قاجار با ادوار پیشین چندان تفاوتی نداشت. با وجود موجهای جدید آگاهى و اصلاحات برآمده از آن، در تصور مردم و حاکمان از شاکلۀ حکومت تغییری ایجاد نشده بود. از این رو، در دورة ناصرى نیز، مانند گذشته، شاه خود به عرایض رسیدگى میکرد. اما تغییراتى در صورت عریضهنویسی دورة قاجار به وجود آمد که بسیار حائز اهمیت است. نخست آنکه تشکیل نهادهای نوینی چون وزارتخانهها و دارالشوری (1275ق) و همسو با آن رشد دیوانسالارى در کمیت و کیفیت عرایض تأثیر گذاشت. عرایضى که تا پیش از این به شکایت از حکام ایالات و ولایات محدود میشد، با تغییرى بنیادین به شکایت از دستگاههاى دولتى نوبنیاد، مانند وزارتخانهها و… تسرى یافت.[28] این تغییرات موجب پارهای از اصلاحات حکومتی از جمله تأسیس مجلس مظالم نیز شد که بستری را برای طرح دعاوی مردم و نگارش عریضه فراهم میکرد.[29] دومین تغییر در فرهنگ عریضهنویسى این دوره به شیوة بیان عرایض اختصاص داشت که از صورت شفاهى به کتبى تغییر یافت. در ادوار پیش هنوز شیوۀ بیان اغلب عرایض به همان صورت شفاهى و در حضور قاضى، وزیر یا شاه بود. با گسترش وسایل ارتباط جمعى، شیوۀ کتبی عریضهنویسی رواج یافت و بسیاری از عرایض در نشریات چاپ شد که تا پیش از آن معمول نبود[30].
در این دوره، از میان عریضههای رسیده 91 درصد به مردان و تنها 9 درصد به زنان تعلق دارد.[31] این اختلاف سطح به دلایل متعددی است که از آن جمله میتوان به مشترک بودن برخی از دعاوی زنان و مردان اشاره کرد. دیگر آنکه با وجود آگاهیهای جدید، هنوز بسیاری از زنان خود را دارای حق و حقوقی نمیدانستند. حاکمیت مردسالارانۀ جامعۀ سنتی آن دوره نیز مزید بر علت بود. این فرهنگ گاه سبب میشد مطالبات زنان از زبان مردان آنها بیان شود. چنانکه در زنجان، ملاعبدالحسین عریضهای نوشت که زنم دختر حیدر قلیخان انگورانی است، برادرانش حقالارث او را نمیدهند.[32]
بیشتر عریضهها دربارۀ مسائل خانوادگی (شکایت از همسر)، ظلم و اجحاف حاکم و صدمات ناشی از غارت اموال بودند. گاه نیز از مسائل خاص زنان و از ظلمی حکایت میکردند که به دلیل زن بودن بر آنها میرفت. مثلاً براساس یکی از عریضهها مردی به زنش بدهکار است. مرد در محضر شرع اقرار کرده که مبلغ 200 تومان به همسرش مقروض است و قرار شده در عرض 5 سال آن را پس بدهد و دو دانگ از شش دانگ یک باب خانه در شیراز را بهعنوان رهن وجه مزبور قرار داده است. حال زن خواستار بدهی است.[33] در برخی از عریضهها هم زنان بیان کردهاند که علاوه بر نگرفتن مخارج و مهریه و نفقه، مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند.[34] از کردستان زنی به نام بدریجهان، زوجۀ افراسیاب سلطان، از اینکه شوهرش او را کتک میزند و طلاقش نمیدهد، شاکی است و میخواهد که شاه حاکم احقاق حق کند.[35]
در مورد احقاق حقوق نیز براساس اسناد موجود، زنی عریضهای مینویسد و در آن درخواست دریافت حقوق شوهرش را دارد و یا زنی دیگر در عریضهای به وزارت امور خارجه مینویسد که همسرش در حال خدمت به دست اشرار کشته شده است و حقوق شوهرش را به او پرداخت کنند.[36] در زمینۀ حقالارث هم دختر مرحوم آقا سید هاشم از کاشان شکایت میکند که خانهای از همسر مرحومش به او ارث رسیده است، اما حالا طلبکار شوهرش میخواهد او را از خانه بیرون کند.[37]
در برخی موارد زنان پا را از این هم فراتر گذاشته و در عریضههای خود باجسارت از حکام و متنفذین شکایت کردهاند. زنان لاهیجانی اعلام کردند از ظلم حاجی میرزا حسین و اولاد میرزا عبدالوهاب مستوفی خسته شدهایم و هر روز آزار و اذیت میشویم. ۵۰ نفر مأمور و محصل به لاهیجان تاخته و بیحساب خانهها را تاراج کردهاند و میخواهند خراب کنند. همین باعث شده که ما ۳۰ زن به تلگرافخانه پناه ببریم.[38] نسوان گرگانرودی تالش هم از ظلم نصرتاللهخان و گرفتاری خودشان نوشتند. جواب شاه به آنها این بود که قبلاً در این گونه موارد احکام عدیده صادر شده است.[39] زنان گرگانرودی هم نوشتند از ظلم نصرتاللهخان و کسان او جلای وطن کرده و در بقعۀ شیخ صفی بست نشستهایم. در اینجا گرفتار فقر هستیم و همه بیچیز و بیخانمان شدهایم.
در شکایت به امور اقتصادی و معاش نیز عریضههایی برای مجلس تحقیق مظالم فرستاده میشد. زنان قریۀ اوریج بسطام نوشتند که مردان آنها برای تحصیل معاش به استرآباد مازندران میروند و رعیتی آینده با آنهاست و مالیات اوریج را از پولی که مردانشان میفرستند میدهند. آنها شکایت کرده بودند که امسال بیشتر از حد معمول از ایشان مالیات خواستهاند و تقاضای رفع تعدی داشتند.[40] در عریضۀ زنان رشت نیز آمده است که علف صحرای ما را بعد از دادن مالیات که مایۀ معاش ما بود، بریدند و بردند، برای همین سرگردان شدهایم.[41] دلشاد بیگم صبیه مرحوم حاجی تیمورمیرزا از تبریز نوشت: «بیست و چهار تومن بعد از وضع رسم مقرری کمینه است. چون عیال زیاد است کفاف معاش را نمیکند. استدعا دارم که 15 خروار جنس هم مرحمت شود که از تصدق خاک پای همایون، نان و پنیری بتوانیم صرف کنیم.» جواب شاه این بود که «بیمعنی است.»[42] پاسخهای مقامات به این عریضهها نشان میدهد که زنان به حقوق خود بهندرت دست پیدا میکردند و همین باعث میشد با شرکت در بلواها درصدد رسیدن به خواستههای خود برآیند.
3-2. شرکت در اعتراضات و بلواها؛ شیوۀ شفاهی اعتراض زنان در عصر ناصری
وقتی زنان با نوشتن عریضه و دادخواست به نتایج مطلوب خود نرسیدند، ترجیح دادند حضوری به نزد شاه بروند و شکایات خود را بیان کنند. بخش زیادی از اعتراضهای آنان در این دوره در وهلۀ اول به مشکلات اقتصادی و سپس به اوضاع سیاسی و مذهبی مربوط میشد که در ادامه هر یک را شرح میدهیم.
3-2-1. اعتراضهای اقتصادی زنان
اولین اعتراض اقتصادی زنان در سال 1849م/ 1265ق در اصفهان رخ داد. هنگام نماز زنان اصفهانی در مسجد جامع شهر شروع به اعتراض کردند و از امامجمعه درخواست همراهی نمودند، اما او قبول نکرد. پس امامجمعه را از منبر به زیر آوردند تا او را وادارند برای تظلمخواهی به کاخ شاه برود. ولی امامجمعه فرار کرد، زیرا بر اوضاع کنترلی نداشت.[43]
اعتراض بعدی زنان به قحطی و کمبود نان در سال 1861م/ 1277ق در تهران روی داد. زمانی که شاه از شکار باز میگشت، زنان، با همراهی مردان و علما، به نشانۀ اعتراض، بدون روبند، سر و صورت خود را گل مالیده جلوی او را گرفتند.[44] زنان از شاه درخواست کمک داشتند. در نهایت شاه دستور اعدام کلانتر را داد و دستوراتی برای پایین آوردن قیمت نان داد.[45] نمونۀ دیگر اعتراض زنان در نهایت منجر به کتک زدن محمدخان قاجار شد که از محتکرین بود و انبارهای غلۀ دستنخوردۀ زیادی داشت. در این اعتراض زنان حضور بسیار چشمگیری داشتند و یک سپر حمایتی برای مردان بودند.[46] این اعتراض منجر به زخمی شدن چند زن شد و در نهایت شاه دستور اعدام کلانتر را داد.[47] در همین سال زنان اعتراض دیگری را بر ضد شاه و محتکران ترتیب دادند. جمعی از زنان بهزور وارد مسجد جامع شهر شدند و امامجمعۀ پایتخت (سید زینالعابدین خاتونآبادی) را که مشغول نماز بود کشانکشان به خیابان بردند. امامجمعه که نزدیک بود از ازدحام جمعیت جان بدهد، بر اثر فشار مهاجمان مجبور شد نزد شاه برود و از او قول بگیرد که بهزودی نان توزیع میشود.[48] در قحطی سال 1871م/1287ق نیز که نان کم و آذوقه گران شده بود، زنان تهران شروع به اعتراض کردند. حکومت برای سرکوب آنها مسلح شد.[49] اعتراض بعدی مربوط به سال 1297ق/ 1880م است که زنان تهران دستهجمعی به قصر شاه ریختند و از باز شدن قهوهخانهها شکایت کردند. به نظر آنها قهوهخانهها باعث میشدند مردها از وظایف خود و خانه و محل کار دور شوند و درآمدشان را صرف نوشیدن چای و قلیان و قهوه کنند. به سبب همین اعتراض بود که شاه دستور داد تمام قهوهخانهها در ولایات ایران بسته شوند.[50]
اعتراض زنان در شیراز هم نمونهای دیگر از شرکت زنان در اعتراضهاست. در سال 1282ق/ 1866م نرخ غله در شیراز و نواحى آن گران شد. اهل بازار شیراز و مردم زنان را با خود همراه کردند و در میدان و درب عمارت دیوانى جمع گردیدند و از خدمت نواب والا حسامالسلطنه خواستار ارزانى و فراوانى نان شدند.[51] در اعتراضی دیگر، زنان در شکایت از حاکم شیراز (قوامالدوله) به این دلیل که فقط از آنها پیشکش میگیرد و اهمیتی به نیازهایشان نمیدهد، به قورخانهای در پایین سیم تلگراف رفتند و ناامنی در شهر و کمبود نان را که شاهد اصلی بیکفایتی او بود گزارش دادند.[52] جمعی از زنان هم در سال 1292ق/ 1875م در تلگرافخانه اعتراض کردند و در تلگرافی به شاه نوشتند: «نان در شیراز به دلیل اینکه مشیرالملک، حاجی میرزا کرم و میرزا محمد گندم را انبار کردهاند، گران شده است و ما بیچارگان قوۀ گذران نداریم.»[53] در سال 1295ق/ 1878م نیز زنها به خاطر کمبود نان به درب منزل حکومت هجوم بردند. محمدرضاخان بیگلربیگی که میخواست به خدمت حکومت برود، توسط زنها از اسب به زیر کشیده شد، ولی فراشان او را از دست آنها نجات دادند.[54] اعتراض بعدی در شیراز که در سال 1302ق/ 1885م رخ داد، باز به مشکل نان مربوط بود. در این اعتراض کلانتر شیراز (قوام) هدف ناسزاهای زنان قرار گرفت. بازار در حمایت از آنها بسته شد. در نهایت دو سه روز بعد نان فراوان شد.[55]
مردم بهجانآمده از ستمِ دربار و دستاندازیهای کشورهای خارجی، با شعار محوری نان پای به میدان مبارزه مینهادند تا ناتوانی دربار و کارگزاران حکومتی را در برآوردن نیاز حداقلی خود نشان دهند. در روزنامۀ خاطرات در ضمن وقایع سال 1302ق آمده است: «روز پیش که شاه از شهر به عشرتآباد برمیگشتند قریبِ هزار نفر از زنان راهِ شاه را بستند و از نبودن نان فریاد سر دادند.»[56] ناصرالدین شاه به جای تأمین مایحتاج عمومی مردم، گزمههای حکومتی خود را برای سرکوب آنان گسیل کرد.[57] اعتراض بعدی در سال 1304ق/ 1887م ضمن دیدار رسمی شاه از ساحت قورخانه شکل گرفت. «جمعی از زنهای شهر به شاه از گرانی نان شکایت کردند.»[58] در سال 1307ق/ 1890م صد نفر زن و مرد از رعایای تورگیر در تلگرافخانه جمع شدند که مباشر فرمانفرما بر سر ما ریخته و قلعۀ ما را خراب و قنات آنجا را پر کرده و اموال ما را غارت کرده است.[59] بنابراین، زنها بهکرات مقابل شاه ظاهر شدند و نارضایتی خود را از گرانی ارزاق عمومی به او اعلام کردند. اغلب این اعتراضها زمانی به وقوع میپیوست که شاه قصد داشت از عمارت خود بیرون رود یا از شهری بازدید کند.
نمونۀ دیگر اعتراض زنان مربوط به رمضان سال 1313ق/ 1896م بود که ناصرالدین شاه برای شرکت در مجلس روضه وارد مسجد سپهسالار شد. زنان موقع را غنیمت شمردند و در اعتراض به گرانی و کمبود گوشت و نان جلوی او را گرفتند. شاه که در حلقۀ زنان معترض گرفتار آمده بود از جمع معترضان گریخت. اعتمادالسلطنه این اعتراض را چنین گزارش میدهد: «چند نفر زن که شکایت از نان و گوشت کردند؛ بندگان همایون نخواستند زیادتر توقف کنند به باغ رفتند.»[60] عینالسلطنه هم آن را اینگونه توصیف میکند: «در سال 1310ق یک روز مسجد سپهسالار در رکاب شاه رفتیم، نمیدانم چه بنویسم از زنها. آنقدر نادرست و حرف مفتزن شدهاند که حد و حصر ندارد. متصل برای شاه و سایرین که ملتزم بودند، مضمون میگویند. نمیدانم چندی بگذرد چه خواهد شد. هرگز مضامین آنها را بعد از دو ساعت فکر نمیشود ساخت.»[61] یا زمانی که شاه داشت به قصد زیارت حرم عبدالعظیم میآمد، از هر سو زنان به نشانۀ اعتراض به گرانی و قحطی جلوی او را گرفتند و از وزیر شکایت کردند.[62] اعتمادالسلطنه هم این اعتراض را در یادداشتهای خود اینگونه بیان میکند که همراه با حضور شاه «زنها در حضرت عبدالعظیم از گرانی نان و گوشت شکایت کردهاند.»[63]
احتکار غلات از سوی اشراف و زمینداران که منجر به گرانی نان شد، از دیگر مواردی است که باعث اعتراض مردم و زنان در سال 1313ق در تبریز شد. زنان به رهبری زینبپاشا نقش فعالی در این اعتراض داشتند. در یکی از این اعتراضها حدود سه هزار زن چوب به دست به سمت بازار راه افتادند و کسبه را وادار به بستن دکان و پیوستن به تظاهرات کردند. به دنبال این حرکت، حکومت به قشون مراغه دستور تیراندازی داد که طی آن پنج زن و یک سید کشته شدند. در این زمان روحانیت معترض هم به زنان پیوستند.[64] زینب مردان را به مبارزه با ظلم تشویق میکرد و میگفت: «اگر شما مردان جرئت ندارید سزای ستمپیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان و غارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را به سر کنید و کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید. ما جای شما با ستمکاران میجنگیم.»[65] در نهایت، بعد از پیروزی، زنان به رهبری زینب به انبارهای محتکران حمله و آنها را غارت و بین فقرا تقسیم کردند. از جملۀ این انبارها، انبار قائممقام و انبار نظامالعلما بود.[66]
3-2-2. اعتراضهای زنان به مسائل سیاسی
از جمله رویدادهایی که در دورۀ ناصری اتفاق افتاد و اعتراض گستردۀ مردان و زنان را در پی داشت، انعقاد قرارداد رژی بود. چون بیشتر زنها و مردهای ایرانی گرفتار استعمال دخانیات بودند،[67] در پی عقد قرارداد، قشرهای مختلف مردم به رهبری روحانیت بر ضد این امتیاز به پا خواستند. قدرت و نفوذ روحانیون در میان مردم عامل مهمی در بدبینی آنها به شاه و اروپاییان بود. روحانیون در ماجرای قحطی و کمیابی نان نیز به مردم میگفتند که خارجیان در این امر دخالت داشتهاند و اگر آنها بروند همه چیز درست میشود.[68] همین امر باعث شد در 1891م/ 1308ق جنبش اعتراضی زنان دامنه و گسترش بیشتری پیدا کند، تا جایی که زنان مشکل نان را به مسائل سیاسی دیگری از نوع تحریم تنباکو ربط دادند، با این رویکرد که دربار با دولتها و انحصارات امپریالیستی دوستی و رابطۀ تنگاتنگ دارد و همین علت اصلی رنج مردم است. اما گرایشهای مذهبی زنان عامل مهم ورود آنها به این اعتراض شد. زنان با توجه به گرایشهای شیعی به فرمان میرزای شیرازی گردن نهادند و در اعتراض به قرارداد رژی به پا خواستند و به تبعیت از دستور مذهبی قلیانها را شکستند و تحریم عملی تنباکو را اجرا کردند. تبلور گرایشات شیعی آنها را میتوان در فریادهایشان در بحبوحۀ اعتراضها که «یا علی» و «یا حسین» بود، مورد توجه قرار داد.[69] واکنش به رژی به حرمسرای شاه هم کشیده شد. زنان درباری قلیانها را شکستند و آثار تنباکو را از عمارت پاک کردند. شاه در این زمینه گفت زنانی که جانشان را برای من میدادند، حالا در دادن یک سیگار به من مضایقه میکنند.[70] و یا زمانی که نیروهای دولتی به مردان و زنان تیراندازی میکردند، زنان درباری شروع به گریه و زاری کردند. شاه برای آرام کردن آنها گفت که حکم تحریم از میرزای شیرازی نیست، وگرنه من نیز از آن پیروی میکردم. یکی از زنان گفت نیروهای دولتی به سوی علما و سادات تیراندازی میکنند، ولی شاه برای گول زدن آنها گفت که تیراندازی به سوی هواست.[71] انیسالدوله، یکی از زنان شاه که تبار دهقانی داشت، در جواب شاه که از زنان پرسید چه کسی آن را حرام کرده؟ جواب داد همان که مرا بر تو حلال کرده است.[72]
آنچه بیشتر مورد توجه است اینکه حکم تحریم فرمانی مذهبی بود. اعتراض زنان در این زمینه براساس آگاهی از مفاد قرارداد و منافع ملی و یا حساسیت سیاسی و اجتماعی آنان نبود، بلکه به دلیل اهانت به باورهای مذهبیشان بود. از طرفی این رفتار ناشی از فهم عمیق مذهبی آنها نبود (در این زمینه مردان هم بهتر از زنان نبودند)، بلکه در سطح اجرای شعایر و احکام مذهبی باقی مانده بود.[73] با شروع اعتراضها علیه امتیاز تنباکو، ناصرالدین شاه به محمدحسن آشتیانی پیام میدهد که یا بالای منبر برود و پیش چشم همه قلیان بکشد یا اینکه از تهران خارج شود. آشتیانی آمادۀ حرکت از تهران میشود. همین امر باعث اعتراض مردم میگردد. زنان در جلو و مردان پشت سر آنها به طرف قصر سلطنتی حرکت میکنند[74] و فریاد میزنند ای خدا میخواهند دین ما را ببرند، علمای ما را بیرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند و اموات ما را فرنگیان کفن و دفن کنند. پس از آن زنان به طرف مسجد شاه میروند. زینالعابدین، امامجمعۀ درباری، در یک سخنرانی، مردم را به آرامش دعوت میکند. زنها او را از منبر پایین میکشند.[75] در فارس هم زنان ایلات در کنار مردان به اعتراض پرداختند و تلگرافهای تهدیدآمیزی دربارۀ فسخ قرارداد به تهران فرستادند.[76] عینالسلطنه به حضور زنان در اعتراض به قرارداد رژی چنین اشاره میکند: «در جریان تنباکو، زنها امروز زیاد هجوم کرده بودند و در سر دستهجات زنها چوب به دست و کمرها را از روى چادر و چاقچور محکم بسته بودند. زیادى دکانها را هم زنها به فحش بسته بودند.»[77] اعتمادالسلطنه هم در این باره میگوید: «از قراری که از همه کس میشنوم مسئلۀ تنباکو خیلی اهمیت دارد و مردم از زن و مرد و عالم و عامی در این کار سخت ایستادهاند.» [78]
3-2-3. اعتراضهای مذهبی زنان
محققان جنبش باب را حرکتی مذهبی میدانند که هدفش به چالش کشیدن تشیع بود. اما جان فوران جنبش بابا جنبش اعتراضی گذار در ایران عصر قاجار میداند[79] که زنان به دلایل نارضایتی از شرایط خود به آن پیوستند. باب با شناخت محرومیتها و مشکلات قشرهای مختلف و آشنایی با اندیشهها و تحولات اجتماعی غرب توانست طرفداران زیادی پیدا کند. از جمله عقاید او این بود که زنان نباید در عزلت به سر برند.[80] همین عقیده در جامعۀ قاجار مورد توجه زنان قرار گرفت. باب خواستار لغو همۀ مالیاتها، تعهدات و مالکیت خصوصی، حمایت از مالکیت اشتراکی و برابری زن و مرد بود. یکی دیگر از آرای هنجارشکنانۀ باب در مورد زنان و خانواده، حکم معروف او در مورد زنان متأهلی بود که از شوهر خود بچهدار نمیشوند. مطابق این حکم به زنان صریحاً اجازه داده میشد که به اذن شوهر با مرد دیگری وارد ارتباط و صاحب فرزند شوند.[81] از طرفی، بعضی از احکام باب در مورد محدود کردن ازدواج با دو زن میتواند از دلایل گرایش برخی از زنان به این فرقه باشد. به این دلایل زنان به او پیوستد. از جمله زنانی که در جنبش باب شرکت کرد و پیروان زیادی به دست آورد، زرینتاج قزوینی (قرهالعین) بود.[82] او در مساجد به ترویج تعلیمات باب در مورد حق زن در بازگشایی چهره، ممنوع کردن زندان برای زنان در حرمسراها و اندرونیها و آزادی و برابری حقوقی زن و مرد و... پرداخت.[83] قرهالعین باعث نشر عقاید باب در میان زنان و گرایش آنها به این فرقه شد. او در کنگرهای که بهاییان تشکیل داده بودند، با آرایش کامل حجاب خود را کنار گذاشت و بیان کرد که با وجود باب دین اسلام منسوخ است و حکم بر بیتکلیفی است.[84]
اگر بخواهیم در مورد ریشۀ اجتماعی جنبش باب و همگام شدن زنان با این گرایش صحبت نماییم، باید به انحطاط فئودالیسم، ستم استبدادی و اقتصادی و تجاوز و استعمار اشاره کنیم که مانند مواد منفجره در بطن جامعۀ ایران از دیرباز انبار شده بود. برای همین هنگامی که باب دعوی خود را آشکار کرد، در بسیاری از شهرهای ایران مثل اصفهان، تبریز، یزد و زنجان علیه حکام محل و اشراف فئودال و روحانیون همدست آنها اعتراض روی داد. در این شرایط انتظار دائمی برای ظهور مهدی آخر زمان که از اعتقادات شیعیان است، جامعه را مستعد قبول دعوی مهدویت از سوی کسی کرده بود که علیه ستم برخیزد. تعلیمات شیخیه ظهور صاحبالامر را نزدیک جلوه میداد و تصور آنکه آخرالزمان رسیده است و امام ظاهر خواهد شد، افکار را تصرف کرده بود.[85]
نتیجهگیری
در عصر قاجار که دورۀ گذار ایران از سنت به مدرنیته است، دوران ناصری دارای شرایط ویژهای است. تا پیش از این دوران زنان در جامعه حضوری بسیار کمرنگ داشتند. آنها مشکلات و گرفتاریهای خود را به هیچ محکمهای نمیبردند، زیرا هیچ حق و حقوقی برای خود قائل نبودند. از طرفی در جامعۀ مردسالار جرئت چنین تظلماتی را نداشتند. حق طلاق با مرد بود و هر زمان اراده میکرد میتوانست زن را از خانه بیرون کند. عرف اجتماعی موجود در جامعه مبنی بر ضعیفه بودن زنان و بافت سنتی جامعۀ ایران و ممانعت از برخورد فیزیکی مأموران حکومتی با زنان، وضعیت بد اقتصادی، فشار و سرکوب دولت، ورود اندیشههای غربی به ایران، دیدگاه اندیشمندان ایرانی درخصوص جایگاه زنان در جامعه، ورود فناوریهای جدید مانند روزنامه سرآغازی برای تحول فکری زنان و آگاهی آنها به موقعیت و جایگاهشان در جامعه شد و همین امر زمینههای ورود آنها را به عرصۀ اعتراضات فراهم کرد. بنابراین، آنها این امکان را یافتند که از طریق نظمیه و عدلیه تظلمخواهی خود را بیان کنند. آنها به دو شکل اعتراضهای خود را بیان کردند و خواستار احقاق حقشان شدند: اول به شکل عریضهنویسی و دوم به صورت حضور در اعتراضهای علنی علیه حاکمیت. در واقع چون نوشتن عریضه نتیجهای نداشت، آنها شیوۀ اعتراض خود را تغییر دادند و به صورت عملی در اعتراضات اجتماعی وارد شدند. آنها توانستند در اعتراضهای اقتصادی، جنبش تنباکو و باب علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی نقش مهمی را ایفا کنند.
[1]. منیره صادقی، «بررسی تحلیلی زمینههای شکلگیری مناسبات میان حرمسرا و دیوانسالاری در دورۀ قاجار تا پایان عصر ناصری»، تاریخنامۀ خوارزمی، س 5، ش 19 (پاییز 1396)، ص 56.
[2]. سهیلا ترابی فارسانی، «تکاپوی زنان عصر قاجار: فردیت، جهان سنت و گذار از آن»، تاریخ اسلام و ایران، س 19، ش 2، پیاپی 77 (1388)، ص 12.
[3]. صادقی، ص 6.
[4]. پری شیخالاسلامی، زنان روزنامهنگار و اندیشمند ایران (تهران: انتشارات مازگرافیک، 1351)، ص 73.
[5]. مری شیل، خاطرات لیدی شیل، ترجمۀ حسین ابوترابیان (تهران: نشر نو، 1368)، ص 26.
[6]. خاطرات تاجالسلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ ایران، 1361)، ص 7.
[7]. همان، ص 8.
[8]. طاهره لامعی گیو، «بررسی رویکرد شرقشناسانه نسبت به ایران عصر قاجار با تکیه بر سفرنامههای زنان اروپایی»، پایاننامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ تاریخ، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، بیرجند، 1394.
[9]. ژان دیولافوا، سفرنامۀ خاطرات کاوشهای باستانشناسی شوش 1884-1886، ترجمۀ ایرج فرهوشی (تهران: دانشگاه تهران، 1371)، ص 78.
[10]. جمشید بهنام، «نگاهی دوباره بر مسئلۀ تجدد»، ایراننامه، س 18، ش 2 (1379)، ص 78.
[11]. الیزابت مکبن روز، با من به سرزمین بختیاری بیایید (تهران: آنزان، 1373)، ص 95.
[12]. نیکی آر. کدی، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمۀ مهدی حقیقتخواه (تهران: ققنوس، 1381)، ص 35.
[13]. بهنام، ص 78.
[14]. زهرا باش فراش، «بازتاب مسائل اجتماعی و فرهنگی زنان در عکسهای پس از مشروطه تا سقوط قاجار»، پایاننامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ تاریخ دانشگاه قزوین، 1396، ص 45.
[15]. اختر، س 1303ق، ش 28 و 29، ص 1.
[16]. همان، س 1303ق، ش 28، ص 2.
[17]. علیاکبر مشیر سلیمی، زنان سخنور (تهران: علمی، 1335)، ص 167.
[18]. مصطفی اجتهادی، دایرهالمعارف زن ایرانی، ج 1 (تهران: مرکز امور مشارکت زنان، 1382)، ص 162.
[19]. محمدابراهیم باستانی پاریزی، گذر زن از گذار تاریخ (تهران: کیانا، 1382)، ص 147.
[20]. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمۀ محمدابراهیم فتاحی (تهران: نشر نی، 1389)، ص 13.
[21]. هنریش بروگش، سفری به دربار صاحبقران 1859-1861، ترجمۀ حسین کردبچه، ج 2 (تهران: انتشارات اطلاعات، 1367)، ص 603.
[22]. مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمۀ ابوالحسن موسوی شوستری، تصحیح فرامرز برزگر و اسماعیل رائین (تهران: انتشارات صفی علیشاه، 1351)، ص 239.
[23]. حسنعلی افشار، سفرنامۀ لرستان و خوزستان (اراک، بروجرد، خرمآباد، دزفول و شوشتر) (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382)، ص 77-79؛ محمدرضا والیزاده معجزی، تاریخ لرستان؛ روزگار قاجار: از تأسیس تا کودتای 1299 (تهران: حروفیه، 1380)، ص 254.
[24]. زهرا علیزاده بیرجندی، حکومت ناصری و گفتمانهای نو (تهران: هیرمند، 1390)، ص 183.
[25]. میرزا ملکمخان ناظمالدوله، روزنامۀ قانون، ش 7، ص 3.
[26]. ونسا مارتین، دوران قاجار: چانهزنی، اعتراض و دولت در ایران سدۀ نوزدهم، ترجمۀ افسانه منفرد (تهران: اختران، 1393)، ص 179-180.
[27]. محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار (تهران: امیرکبیر، 1385)، ص 507.
[28]. فریدون آدمیت، هما ناطق، افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشدۀ دوران قاجار (تهران: آگاه، 1356)، ص 394.
[29]. علیزاده بیرجندی، ص 184.
[31]. سیروس سعدوندیان، منصوره اتحادیه، آمار دارالخلافۀ تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار (1269 و 1286 و 1317ق) (تهران: نشر تاریخ ایران، 1368)، ص 259؛ فریدون آدمیت، شورش بر امتیازنامۀ رژی (تهران: پیام، 1355)، ص 81.
[32]. سعدوندیان، اتحادیه، ص 259-260؛ منصوره اتحادیه، اینجا تهران است (مجموعه مقالاتی در مورد طهران 1269-1344ق) (تهران: تاریخ ایران، 1377)، ص 259.
[33]. دزدعق، آرشیو برخط دنیای زنان در عصر قاجار وابسته به دانشگاه هاروارد، به آدرس http://www.qajarwomen.org؛ سند ش 16179A1 (1303ق)، از مجموعه اسناد جمال رادفر.
[34]. همان، سند ش 16179A74 (1303ق).
[35]. دستنوشتههای ناصرالدین شاه، میکروفیلم اسناد مجلس تحقیق مظالم با شمارۀ 2929، کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، ش 464.
[36]. سند ش 13118A11 (1303ق)، از مجموعه اسناد زانیار نوری،
[37]. سعدوندیان، اتحادیه، ص 259-260.
[38]. همان، ص 260.
[39]. همان، ص 245.
[40]. همان، ص 259-260.
[41]. همان.
[42]. دستنوشتههای ناصرالدین شاه، ش 386.
[43]. مارتین، ص 181.
[44]. بروگش، ص 601.
[45]. مارتین، ص 181.
[46]. بروگش، ص 601-602.
[47]. E. B. Eastwick, Journal of a Diplomat’s Three Years Residence in Persia, vol. I (London: Smith, Elder and Co., 1864), p. 288.
[48]. عباس امانت، قبلۀ عالم (ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران)، ترجمۀ حسن کامشاد (تهران: کارنامه، 1383)، ص 502.
[49]. مارتین، ص 181.
[50]. چارلز ویلس، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجار، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام (تهران: زرین، 1363)، ص 382.
[51]. میرزا حسن میرزا فسایی، فارسنامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، ج 1 (تهران: امیرکبیر، 1367)، ص 829.
[52]. مارتین، ص 183.
[53]. روزنامۀ وقایع اتفاقیه، 12 ربیعالاول تا 6 ربیعالثانی 1292، ص 30.
[54]. علیاکبر سعیدی سیرجانی، وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارشهای خفیهنویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال 1291 تا 1322(تهران: نشر نو، 1361)، ص 103.
[55]. W. Sparroy, Persian Children of the Royal Family (London: 1902), p. 238.
[56]. اعتمادالسلطنه، ص 257.
[57]. همان، ص290، 259.
[58]. همان، ص 496.
[59]. محمدرضا عباسی، پرویز بدیعی، گزارشهای اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ولایات عصر ناصری (1307ق) (سازمان اسناد ملی ایران: انتشارات پژوهشکدۀ اسناد، 1372)، ص 67.
[60]. اعتمادالسلطنه، ص 1057.
[61]. قهرمانمیرزا سالور (عینالسلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، ج 1 (تهران: انتشارات اساطیر، 1374)، ص 522.
[62]. ناصرالدین شاه قاجار، شهریار جادهها (سفرنامۀ ناصرالدین شاه به عتبات)، به کوشش محمدرضا عباسی، پرویز بدیعی (تهران: سازمان اسناد ملی، 1372)، ص 228-230.
[63]. اعتمادالسلطنه، ص 991.
[64]. عبدالحسین ناهید، زنان ایران در جنبش مشروطه (تبریز: نشر احیا، 1360)، ص 43-44.
[65]. سهیلا شهشهانی، «زن ایرانی یک مسئلۀ سیاسی است»، فرهنگ توسعه، س 6، ویژۀ زنان (1376)، ص 4؛ حسن کربلایی، تاریخ الدخانیه یا تاریخ انحصار دخانیات (اراک: بینا، بیتا)، ص 110.
[66]. کربلایی، ص 45-46.
[67]. ژوانس فوریه، سه سال در دربار ایران (خاطرات پزشک ویژۀ ناصرالدین شاه)، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، چاپ همایون شهیدی (تهران: دنیای کتاب، 1368)، ص 216.
[68]. بروگش، ص 608.
[69]. شوستر، ص 239؛ خسرو معتضد، نیلوفر کسری، سیاست و حرمسرا (زن در عصر قاجار) (تهران: علمی، 1379)، ص 204.
[70]. اجتهادی، ص 162.
[71]. جعفر شهریباف، گوشهای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم (تهران: سیمرغ، 1347)، ص 48.
[72]. ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی (تهران: آگاه، 1362)، ص 21-22؛ آن. لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمۀ یعقوب آژند (تهران: امیرکبیر، 1363)، ص 283؛ ابراهیم تیموری، عصر بیخبری یا تاریخ امتیازات در ایران (تهران: اقبال، 1361)، ص 106-108.
[73]. یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامۀ پولاک (ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاوس جهانداری (تهران: خوارزمی، 1368)، ص 158؛ ترابی فارسانی، ص 11؛ امانت، ص 78.
[74]. شهشهانی، ص 4؛ کربلایی، ص 110؛ تیموری، ص 151.
[75]. شوستر، ص 239.
[76]. حسن اعظام قدسی، کتاب خاطرات من یا روشن شدن خاطرات صد ساله، ج 1 (قم: مؤسسۀ فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان، 1342)، ص 44.
[77]. سالور، ج 1، ص 438.
[78]. اعتمادالسلطنه، ص 780.
[79]. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمۀ احمد تدین (تهران: مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، 1389)، ص 246.
[80]. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، (تهران: امیرکبیر، 1364)، ص 90.
[81]. پریسا کدیور، پردهنشینان عصر ناصری: نگاهی به حیات اجتماعی زنان در عهد قاجار (تهران: گلآذین، 1396)، ص 154.
[82]. سعید زاهد، بیژن خواجه نوری، جنبش زنان در ایران (شیراز: ملک سلیمان، 1384)، ص 102.
[83]. آ. کوزنتسوافان، اوضاع سیاسی و اقتصادی ـ اجتماعی ایران در پایان سدۀ 18 تا نیمۀ نخست سدۀ 19م، ترجمۀ سیروس ایزدی (تهران: بینالملل، 1385)، ص 14؛ کدی، ص 53.
[84]. زاهد، خواجه نوری، ص 105.
[85]. فوران، ص 241-243؛ احسان طبری، برخی بررسیها دربارۀ جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران (بیجا: انتشارات انجمن دوستداران، بیتا)، ص 568.