Typology of Women's Protests in the Nasserite Era (1848-1896)

Document Type : Research Paper

Authors

1 PhD Candidate of History, Lorestan University, Lorestan, Iran.

2 Assistant Professor of Ancient Iranian History, Lorestan University ,

3 Professor, History Department, Lorestan University, Lorestan, Iran.

Abstract

Iran in the Qajar period is a period of transition from traditional society to modernity. This issue can also be seen in the study of different dimensions of women's social history of this period. Prior to the Nasserite era, women had a lesser and more hidden presence in society, but in the Nasserite era, due to the existing economic and social conditions and with the increase of women's awareness due to their connection with the West and Western ideas, was discussed clear requests from them for Improving the current situation. What is important in this article, is why and how did women in the Nasserite era express their protest against the government performance? The findings of a descriptive-analytical study based on library resources indicate that women have protested against the current situation, due to internal oppression, poor economic conditions, and familiarity with Western ideas, that became aware of their deceptive rights, they first petitioned the king and princes, but because this method did not work, in the next stage, by participating in economic and religious gatherings and riots, they tried to make their voices heard by government officials.

Keywords

Main Subjects


مقدمه

زنان در دوران قاجار موقعیت مناسبی نداشتند. آنها از حضور در اماکن عمومی منع بودند و تنها می­توانستند در مناسبت­های خاص و یا عزاداری­های مذهبی با حجاب کامل در کوچه و بازار حضور یابند. هویت آنها منحصر به خانه و همسر بود، تا جایی که مردان در بیرون از خانه از زنان خود صحبت نمی­کردند و حتی نام آنها را نمی­بردند. اما به­تدریج، با تغییر شرایط، فکر آزادی زنان در ذهن مردم جامعه راه پیدا کرد و زنان نیز به حق و حقوق خود آگاهی نسبی یافتند. آنها درصدد برآمدند موجودیت خود را در جامعه ثابت کنند و در عهد ناصری به علت ارتباط با غرب زمینۀ این کار برای آنان فراهم شد. در این دوره به­ دلیل بی­تدبیری شاه و حکام محلی بحران­های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بروز کرد که منجر به نارضایتی­های گسترده­ در سطح جامعه شد. این بحران­ها تحت تأثیر عناصر داخلی و خارجی، فشار حکومت بر مردم و طرح گفتمان­های نو موجب شد که زنان نیز برای تغییر شرایط وارد عمل شوند. آنها در قدم اول به عریضه­نویسی برای شاه و سایر مقامات روی آوردند. ولی به این عریضه­ها و شکایات جواب داده نمی­شد و اگر داده می­شد، حکم اجرا نمی­شد. برای همین زنان با توجه به مشکلات پیش­آمده دست به اعتراض­های مختلف زدند. در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و بر پایۀ منابع کتابخانه­ای به گونه­های مختلف اعتراض زنان در دورۀ ناصری می­پردازیم که به صورت مکتوب (در قالب عریضه­نویسی) و به صورت شفاهی (از طریق شرکت در بلواها) بروز کرد.

دربارۀ نقش زنان در اعتراض­های عصر ناصری تاکنون پژوهش­های زیادی در قالب کتاب و پایان­نامه انجام شده است. برخی از پایان­نامه­ها عبارت­اند از: «بررسی جایگاه زنان دورۀ ناصری از نگاه سیاحان اروپایی» (1396) نوشتۀ شیوا فریدفر، «بررسی فرآیند شکل­گیری هویت جدید زن در ایران از عصر ناصری تا پایان پهلوی» تألیف فاطمه دعاگویی (1390)، «بررسی نقش زنان در تحولات سیاسی ـ اجتماعی عصر قاجار (از دورۀ ناصرالدین شاه تا پایان عصر قاجار)»، نوشتۀ زهرا منگلی حجت­آباد کشکو (1394)، «ناصرالدین شاه و زنان» تألیف زینب فرض­الهی آلادزگه (1399) و نیز «جایگاه اجتماعی زنان عصر ناصری (مطالعۀ موردی: تأدیب النسوان)» نوشتۀ مژده مرزبانی (1394). محمدرضا علم و زهرا رضوی سوسن (1392) نیز در مقالۀ خود به «بررسی نقش زنان در جنبش تنباکو» پرداخته­­، ولی زمینه­ها و علل آن را تحلیل نکرده­اند. در مجموع هیچ کدام از این آثار به طور مستقل به بررسی علل و زمینه­های شکل­گیری اعتراض­های زنان در این دوران نپرداخته­اند. در پژوهش حاضر ابتدا عوامل و زمینه­های شکل­گیری اعتراض­های زنان و سپس گونه­های مختلف اعتراض آنها را در عصر ناصری مطالعه و تحلیل می­کنیم.

  1. وضعیت زنان در عهد قاجار

زنان در عهد قاجار از حضور در جامعه منع بودند و بیشتر به امور خانواده و تربیت فرزندان مشغول بودند. هویت زن در جامعۀ سنتی ایران عهد قاجار تنها در نقش مادر و همسر معنا پیدا می­کرد. زن با نام فرزندش شناخته می­شد. او موجودی ضعیف و مطیع مرد بود و امکان هیچ فعالیت اجتماعی­ را نداشت و تنها براساس نظر بزرگان و به دلایل مالی و سیاسی و خانوادگی ازدواج می­کرد[1]. حس تملک به زنان از ویژگی­های بارز مردان بود. اگر حرکتی از زنان مورد قبول آنها نبود با او برخورد می­کردند. زنان برای بیرون رفتن باید از مردان اجازه می­گرفتند. در این ساختار بسته و محدود زن چاره­ای جز گرایش به خرافه و دعانویسی نداشت.[2] زن نباید از اندرونی خانه بیرون می­آمد و کار اجتماعی هم برای او عیب محسوب می­شد، مگر در صورتی که مجبور بود به کارگری و کنیزی و خیاطی و... بپردازد. او زمانی وارد اجتماع می­شد که به خانواده و یا مذهب مربوط شود.[3] یکی از اروپاییان که در این دوران به ایران سفر کرده است، می­نویسد من در دورۀ اقامتم در ایران زنی ندیدم، مگر گاهی به­ندرت در کوچه و بازار اجسام متحرکی می­دیدم که در پارچۀ سیاهی پوشیده شده بودند و می­گفتند اینها زن­های ایران هستند.[4] لیدی شیل، همسر وزیر مختار انگلیس، نیز بیان می­کند که در سفرش به ایران در استقبالی که از آنها شد هیچ زنی وجود نداشت.[5] تاج­السلطنه هم در خاطرات خود آورده است کهعادات و اخلاق مملکت طوری بود که راه سعادت را به روی تمام زن­ها بسته بود و آنها در نهایت جهل و بی­اطلاعی به سر می­بردند و تمام مسائل کشور بدون اطلاع زن­ها تولید و نشر داده می­شد.»[6] او در ادامه می­گوید: «موجوداتی بودند که در اسارت به سر می­بردند، برخی سر و دست شکسته و برخی گرسنه و برخی برهنه. در برابر این زندگی تاریک مرگ برای آنها روز سفید است.»[7] در این دوران چندهمسری نیز رواج داشت و این مختص به شاه نبود، بلکه در هر خانه­ای چند زن بود. علت این امر شرایط بد اقتصادی بود. بسیاری از زنان برای داشتن یک زندگی ساده و حمایت مالی مجبور بودند به ازدواج موقت تن دهند.[8]

حضور زنان در اجتماع در روستاها پذیرفته­تر از شهر بود، ولی آنها هم باید تمام مسائل عرفی و شرعی را رعایت می­کردند.[9] به لحاظ پوشش، زنان ایل و روستا بدون نقاب در اجتماع ظاهر می­شدند و حجابی نداشتند.[10] آزادانه در دهات می­چرخیدند و با خویشان خود در روستاهای دیگر رفت و آمد داشتند.[11] دوشادوش مردان به کارهای کشاورزی و فعالیت­های اقتصادی مشغول بودند و همین باعث شده بود که نسبت به زنان شهری محدودیت کمتری داشته باشند، هرچند، در مقابل، نسبت به آنها حق و حقوق کمتری داشتند. زنان شهری از حق ارث و مالکیت بهره­مند بودند.[12] از طرفی زنان طبقۀ مرفه امور خانه و فرزند را به نوکران خود می­سپردند و بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به خود و آرایش کردن می­کردند.[13]

 

  1. زمینه­های شکل­گیری اعتراض­های زنان در عصر ناصری

در دوران ناصری به علت ارتباط با غرب و ورود روزنامه در وضع زنان تغییراتی به وجود آمد. ارتباط با غرب باعث شد زنان ایرانی به نحوۀ زندگی زنان اروپایی علاقه­مند شوند. چنانکه مهد علیا در ملاقات با لیدی شیل علاقۀ خود را به نوع پوشش و معاشرت با آنها نشان می­دهد.[14] در این دوران زنان با وجود مخالفت­ها و محدودیت­های اقتصادی، اجتماعی و مذهبی موفق شدند مطالبات خود را در قالب عریضه بیان کنند که این امر ریشه در انتشار نشریاتی همچون اختر و قانون داشت که مسائل و مشکلات زنان را بازگو می­کردند. مثلاً اختر با اعتقاد به اینکه «هر مملکت اگر می­خواهد در ظرافت و ادب و تمدن برتر باشد باید به حقوق زنان توجه کند،»[15] از ظلم و ستم­ بر زن­ها انتقاد می­کند.[16] بنابراین، نشریات این امکان را برای زنان فراهم کردند که خواسته­های خود را در قالب نوشتار بیان کنند. نویسندگان این متون بیشتر زنان درباری و طبقۀ بالای اجتماع بودند، مانند مهد علیا مادر ناصرالدین شاه و فروغ­الدوله دختر ناصرالدین شاه که موضوع نامه­های مهدعلیا شفاعت و پیگیری کار اطرافیان بود.[17] همین نوشتارها سرآغازی شد برای عریضه­نویسی زنان تا از این طریق به بیان مشکلات خود بپردازند و از ظلم و اجحافی که در حقشان می­شد شکایت کنند.         

اما ورود زنان به اعتراض­­ها در عصر ناصری دلایل دیگری هم داشت. بسیاری از زنان شاه دهقان­زادگانی بودند که شاه در گردش و شکار آنها را دیده و به همسری برگزیده بود، بنابراین اکثرشان وضعیت رضایت­بخشی نداشتند. تعدادی از آنها تنها چند بار در سال شاه را می­دیدند و شاه حتی از تولد و مرگ بچه­های آنها خبر نداشت. این زنان چون به طبقۀ دهقانی تعلق داشتند در اعتراض­ها شرکت می­کردند.[18] از جملۀ این زنان انیس­الدوله بود که در ماجرای رژی و تحریم تنباکو به حمایت از میرزای شیرازی پرداخت. یکی دیگر از دلایل، قحطی­ها و خشکسالی­ها بود که باعث مشکلات زیادی می­شد. از یک سو قحطی­های پی در پی و از سوی دیگر آزار و اذیت­های عمال حکومتی برای گرفتن مالیات، مردم را به ستوه آورده بود. به گفتۀ باستانی پاریزی، در سال 1272ق اهالی به خاطر قحطی و خشکسالی مجبور شدند زنان و کودکان را از روستاهای اطراف بدزدند و به جای مالیات عرضه کنند.[19] علاوه بر این، بعد از بروز قحطی و خشکسالی، ایلات و عشایرِ مسلح زنان و دختران را غارت می­کردند و آنها را مورد تعدی قرار می­دادند و یا می­فروختند.[20] همین امر زنان را وادار به اعتراض کرد.

بافت سنتی جامعه هم در شکل­گیری اعتراض­های زنان مؤثر بود. مأمورین دولتی به دلیل نامحرم بودن زنان به آنها تعرض نمی­کردند و با ایشان کاری نداشتند و این مربوط به ذهنیت رایج آن زمان بود.[21] در واقع زنان در عرف اجتماعی موجودی ضعیف به حساب می­آمدند و مأمورین دولتی دون شأن خود می­دانستند که با آنها رو در رو شوند. از طرفی تعرض به زنان که حفظ حرمت و عفت آنها از نظر جامعه بسیار اهمیت داشت، برای حکومت ناصری بسیار خطرناک بود، زیرا اگر نیروهای دولتی به زنان حمله می­کردند این ننگ برای آنها می­ماند که به ضعیفه­ها هجوم آورده­اند.[22] در این زمینه باید به سفر شاه به لرستان اشاره کنیم که وقتی برای دلجویی از مردمِ شاکی از ظلم ظل­السلطان، با کالسکه­ از میان آنان عبور می­کرد، یکی از زنان عشایر به او گفت: «قبلۀ عالم چرا روی خود را به ما نشان نمی­دهید، ما آمده­ایم شاه را ببینیم نه کالسکۀ شاه را و همین باعث شد شاه کالسکه را نگه دارد.»[23] این امر نشان­دهندۀ جسارت و روحیۀ آزاد و فارغ از قید و بند زنان روستایی نسبت به شهریان است.

از دیگر زمینه­های ورود زنان به اعتراض­های عصر ناصری تأثیر گفتمان­های نو بود. رواج اندیشه­های نوگرایانه در مورد تساوی حقوق زن و مرد و اندیشه­های بابی­ در مخالفت با تعدد زوجات باعث شد زنان به حق و حقوق خود آگاه شوند و احساس ناخرسندی کنند.[24] نقدهای صریح و کوبندۀ اندیشمندانی چون میرزا ملکم­خان به ساختار سیاسی ـ اجتماعی عصر ناصری نیز بی­تأثیر نبود. ملکم­خان از موقعیت زنان در ایران احساس نگرانی می­کند و می­گوید: «نصف هر مملکت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمی‌رود مگر به معاونت زن­ها. وجود آنها را در هر مقامی باید محترم داشت.»[25] این آموزه­ها نقش زنان را در اعتراض­های دورۀ ناصری البته عمیق­تر می­کرد.

اما آنچه بیش از همه بر حضور زنان در اعتراض­های عصر ناصری اثرگذار بود، وضعیت بد اقتصادی بود. زنان چون مسئول تهیۀ خوراک خانواده بودند، در زمان قحطی نان به جمع معترضان پیوستند. بنابراین، اعتراض زنان ناشی از مشکلات اقتصادی و قحطی و سوء­مدیریت مقامات بود. همین باعث شد جامعه نیز همسو با اعتراض زنان به مخالفت برخیزد.[26] شرکت زنان به­عنوان یک گروه اجتماعی تأثیرگذار و فعال در بلواهای نان را می‌توان متأثر از طرح مباحث جدیدکه بر اثر شرایط سخت اقتصادی پیش آمده بود و آن­ها با حضور در اجتماع به سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی خود حساس شدند و در بحران­های اقتصادی جامعه از خود واکنش نشان دادند. بنابراین مسئولیت­پذیری زنان در امر معاش ضرورت­های اجتنباب ناپذیری را بر آن­ها تحمیل می­نمود تا بر بستر چنین دیدگاهی بیش از مردان به رفع مشکل نان بیندیشند.[27]

 

  1. شیوه­های اعتراض زنان در عصر ناصری

زنان در عصر ناصری به دو شکل اعتراض خود را به گوش حاکم می­رساندند: یا عریضه می­نوشتند و یا در اعتراض­های علنی علیه حاکمیت مشارکت می­کردند.

3-1. عریضه­نویسی؛ شیوۀ مکتوب اعتراض زنان در عصر ناصری

تا پیش از مشروطه و شکل­گیرى نهادهاى جدید قانون­گذارى، کارکردهاى حکومت قاجار با ادوار پیشین چندان تفاوتی نداشت. با وجود موج­های جدید آگاهى و اصلاحات برآمده از آن، در تصور مردم و حاکمان از شاکلۀ حکومت تغییری ایجاد نشده بود. از این رو، در دورة ناصرى نیز، مانند گذشته، شاه خود به عرایض رسیدگى می­کرد. اما تغییراتى در صورت عریضه­نویسی دورة قاجار به وجود آمد که بسیار حائز اهمیت است. نخست آنکه تشکیل نهادهای نوینی چون وزارتخانه­ها و دارالشوری (1275ق) و همسو با آن رشد دیوانسالارى در کمیت و کیفیت عرایض تأثیر گذاشت. عرایضى که تا پیش از این به شکایت از حکام ایالات و ولایات محدود می­شد، با تغییرى بنیادین به شکایت از دستگاه­هاى دولتى نوبنیاد، مانند وزارتخانه­ها و… تسرى یافت.[28] این تغییرات موجب پاره­ای از اصلاحات حکومتی از جمله تأسیس مجلس مظالم نیز شد که بستری را برای طرح دعاوی مردم و نگارش عریضه ­فراهم می­کرد.[29] دومین تغییر در فرهنگ عریضه­نویسى این دوره به شیوة بیان عرایض اختصاص داشت که از صورت شفاهى به کتبى تغییر یافت. در ادوار پیش هنوز شیوۀ بیان اغلب عرایض به همان صورت شفاهى و در حضور قاضى، وزیر یا شاه بود. با گسترش وسایل ارتباط جمعى، شیوۀ کتبی عریضه­نویسی رواج یافت و بسیاری از عرایض در نشریات چاپ شد که تا پیش از آن معمول نبود[30].

در این دوره، از میان عریضه­های رسیده 91 درصد به مردان و تنها 9 درصد به زنان تعلق دارد.[31] این اختلاف سطح به دلایل متعددی است که از آن جمله می­توان به مشترک بودن برخی از دعاوی زنان و مردان اشاره کرد. دیگر آنکه با وجود آگاهی­های جدید، هنوز بسیاری از زنان خود را دارای حق و حقوقی نمی­دانستند. حاکمیت مردسالارانۀ جامعۀ سنتی آن دوره نیز مزید بر علت بود. این فرهنگ گاه سبب می­شد مطالبات زنان از زبان مردان آنها بیان شود. چنانکه در زنجان، ملاعبدالحسین عریضه­ای نوشت که زنم دختر حیدر قلی­خان انگورانی است، برادرانش حق­الارث او را نمی­دهند.[32]

بیشتر عریضه­ها دربارۀ مسائل خانوادگی (شکایت از همسر)، ظلم و اجحاف حاکم و صدمات ناشی از غارت اموال بودند. گاه نیز از مسائل خاص زنان و از ظلمی حکایت می­کردند که به دلیل زن بودن بر آنها می­رفت. مثلاً براساس یکی از عریضه­ها مردی به زنش بدهکار است. مرد در محضر شرع اقرار کرده که مبلغ 200 تومان به همسرش مقروض است و قرار شده در عرض 5 سال آن را پس بدهد و دو دانگ از شش دانگ یک باب خانه در شیراز را به­عنوان رهن وجه مزبور قرار داده است. حال زن خواستار بدهی است.[33] در برخی از عریضه­ها هم زنان بیان کرده­اند که علاوه بر نگرفتن مخارج و مهریه و نفقه، مورد آزار و اذیت قرار گرفته­اند.[34] از کردستان زنی به نام بدری­جهان، زوجۀ افراسیاب سلطان، از اینکه شوهرش او را کتک می­زند و طلاقش نمی­دهد، شاکی است و می­خواهد که شاه حاکم احقاق حق کند.[35]

در مورد احقاق حقوق نیز براساس اسناد موجود، زنی عریضه­ای می­نویسد و در آن درخواست دریافت حقوق شوهرش را دارد و یا زنی دیگر در عریضه­ای به وزارت امور خارجه می­نویسد که همسرش در حال خدمت به دست اشرار کشته شده است و حقوق شوهرش را به او پرداخت کنند.[36] در زمینۀ حق­الارث هم دختر مرحوم آقا سید هاشم از کاشان شکایت می­کند که خانه­ای از همسر مرحومش به او ارث رسیده است، اما حالا طلبکار شوهرش می­خواهد او را از خانه بیرون کند.[37]

در برخی موارد زنان پا را از این هم فراتر گذاشته و در عریضه­های خود باجسارت از حکام و متنفذین شکایت کرده­اند. زنان لاهیجانی اعلام کردند از ظلم حاجی میرزا حسین و اولاد میرزا عبدالوهاب مستوفی خسته شده­ایم و هر روز آزار و اذیت می­شویم. ۵۰ نفر مأمور و محصل به لاهیجان تاخته و بی­حساب خانه­ها را تاراج کرده­اند و می­خواهند خراب کنند. همین باعث شده که ما ۳۰ زن به تلگرافخانه پناه ببریم.[38] نسوان گرگان­رودی تالش هم از ظلم نصرت­الله­خان و گرفتاری خودشان نوشتند. جواب شاه به آنها این بود که قبلاً در این گونه موارد احکام عدیده صادر شده است.[39] زنان گرگان­رودی هم نوشتند از ظلم نصرت­الله­خان و کسان او جلای وطن کرده و در بقعۀ شیخ صفی بست نشسته­ایم. در اینجا گرفتار فقر هستیم و همه بی­چیز و بی­خانمان شده­ایم.

در شکایت به امور اقتصادی و معاش نیز عریضه­هایی برای مجلس تحقیق مظالم فرستاده می­شد. زنان قریۀ اوریج بسطام نوشتند که مردان آنها برای تحصیل معاش به استرآباد مازندران می­روند و رعیتی آینده با آنهاست و مالیات اوریج را از پولی که مردانشان می­فرستند می­دهند. آنها شکایت کرده بودند که امسال بیشتر از حد معمول از ایشان مالیات خواسته­اند و تقاضای رفع تعدی داشتند.[40] در عریضۀ زنان رشت نیز آمده است که علف صحرای ما را بعد از دادن مالیات که مایۀ معاش ما بود، بریدند و بردند، برای همین سرگردان شده­ایم.[41] دلشاد بیگم صبیه مرحوم حاجی تیمورمیرزا از تبریز نوشت: «بیست و چهار تومن بعد از وضع رسم مقرری کمینه است. چون عیال زیاد است کفاف معاش را نمی­کند. استدعا دارم که 15 خروار جنس هم مرحمت شود که از تصدق خاک پای همایون، نان و پنیری بتوانیم صرف کنیم.» جواب شاه این بود که «بی­معنی است.»[42] پاسخ­های مقامات به این عریضه­ها نشان می­دهد که زنان به حقوق خود به­ندرت دست پیدا می­کردند و همین باعث می­شد با شرکت در بلواها درصدد رسیدن به خواسته­های خود برآیند.

 

3-2. شرکت در اعتراضات و بلواها؛ شیوۀ شفاهی اعتراض زنان در عصر ناصری

وقتی زنان با نوشتن عریضه و دادخواست به نتایج مطلوب خود نرسیدند، ترجیح دادند حضوری به نزد شاه بروند و شکایات خود را بیان کنند. بخش زیادی از اعتراض­های آنان در این دوره در وهلۀ اول به مشکلات اقتصادی و سپس به اوضاع سیاسی و مذهبی مربوط می­شد که در ادامه هر یک را شرح می­دهیم.

 

3-2-1. اعتراض­های­ اقتصادی زنان

اولین اعتراض اقتصادی زنان در سال 1849م/ 1265ق در اصفهان رخ داد. هنگام نماز زنان اصفهانی در مسجد جامع شهر شروع به اعتراض کردند و از امام­جمعه درخواست همراهی نمودند، اما او قبول نکرد. پس امام­جمعه را از منبر به زیر آوردند تا او را وادارند برای تظلم­خواهی به کاخ شاه برود. ولی امام­جمعه فرار کرد، زیرا بر اوضاع کنترلی نداشت.[43]

اعتراض بعدی زنان به قحطی و کمبود نان در سال 1861م/ 1277ق در تهران روی داد. زمانی که شاه از شکار باز می­گشت، زنان، با همراهی مردان و علما، به نشانۀ اعتراض، بدون روبند، سر و صورت خود را گل مالیده جلوی او را گرفتند.[44] زنان از شاه درخواست کمک داشتند. در نهایت شاه دستور اعدام کلانتر را داد و دستوراتی برای پایین آوردن قیمت نان داد.[45] نمونۀ دیگر اعتراض زنان در نهایت منجر به کتک زدن محمدخان قاجار شد که از محتکرین بود و انبارهای غلۀ دست­نخوردۀ زیادی داشت. در این اعتراض زنان حضور بسیار چشمگیری داشتند و یک سپر حمایتی برای مردان بودند.[46] این اعتراض منجر به زخمی شدن چند زن شد و در نهایت شاه دستور اعدام کلانتر را داد.[47] در همین سال زنان اعتراض دیگری را بر ضد شاه و محتکران ترتیب دادند. جمعی از زنان به­زور وارد مسجد جامع شهر شدند و امام­جمعۀ پایتخت (سید زین­العابدین خاتون­آبادی) را که مشغول نماز بود کشان­کشان به خیابان بردند. امام­جمعه که نزدیک بود از ازدحام جمعیت جان بدهد، بر اثر فشار مهاجمان مجبور شد نزد شاه برود و از او قول بگیرد که به­زودی نان توزیع می­شود.[48] در قحطی سال 1871م/1287ق نیز که نان کم و آذوقه گران شده بود، زنان تهران شروع به اعتراض کردند. حکومت برای سرکوب آنها مسلح شد.[49] اعتراض بعدی مربوط به سال 1297ق/ 1880م است که زنان تهران دسته­جمعی به قصر شاه ریختند و از باز شدن قهوه­خانه­ها شکایت کردند. به نظر آنها قهوه­خانه­ها باعث می­شدند مردها از وظایف خود و خانه و محل کار دور شوند و درآمدشان را صرف نوشیدن چای و قلیان و قهوه کنند. به سبب همین اعتراض بود که شاه دستور داد تمام قهوه­خانه­ها در ولایات ایران بسته شوند.[50]

 اعتراض زنان در شیراز هم نمونه­ای دیگر از شرکت زنان در اعتراض­هاست. در سال 1282ق/ 1866م نرخ غله در شیراز و نواحى آن گران شد. اهل بازار شیراز و مردم زنان را با خود همراه کردند و در میدان و درب عمارت دیوانى جمع گردیدند و از خدمت نواب والا حسام­السلطنه خواستار ارزانى و فراوانى نان شدند.[51] در اعتراضی دیگر، زنان در شکایت از حاکم شیراز (قوام­الدوله) به این دلیل که فقط از آنها پیشکش می­گیرد و اهمیتی به نیازهایشان نمی­دهد، به قورخانه­ای در پایین سیم تلگراف رفتند و ناامنی در شهر و کمبود نان را که شاهد اصلی بی­کفایتی او بود گزارش دادند.[52] جمعی از زنان هم در سال 1292ق/ 1875م در تلگرافخانه اعتراض کردند و در تلگرافی به شاه نوشتند: «نان در شیراز به دلیل اینکه مشیرالملک، حاجی میرزا کرم و میرزا محمد گندم را انبار کرده­اند، گران شده است و ما بیچارگان قوۀ گذران نداریم.»[53] در سال 1295ق/ 1878م نیز زن­ها به خاطر کمبود نان به درب منزل حکومت هجوم بردند. محمدرضاخان بیگلربیگی که می­خواست به خدمت حکومت برود، توسط زن­ها از اسب به زیر کشیده شد، ولی فراشان او را از دست آنها نجات دادند.[54] اعتراض بعدی در شیراز که در سال 1302ق/ 1885م رخ داد، باز به مشکل نان مربوط بود. در این اعتراض کلانتر شیراز (قوام) هدف ناسزاهای زنان قرار گرفت. بازار در حمایت از آنها بسته شد. در نهایت دو سه روز بعد نان فراوان شد.[55]

مردم به­جان­آمده از ستمِ دربار و دست­اندازی­های کشورهای خارجی، با شعار محوری نان پای به میدان مبارزه می­نهادند تا ناتوانی دربار و کارگزاران حکومتی را در برآوردن نیاز حداقلی خود نشان دهند. در روزنامۀ خاطرات در ضمن وقایع سال 1302ق آمده است: «روز پیش که شاه از شهر به عشرت­آباد برمی­گشتند قریبِ هزار نفر از زنان راهِ شاه را بستند و از نبودن نان فریاد سر دادند.»[56] ناصرالدین شاه به جای تأمین مایحتاج عمومی مردم، گزمه­های حکومتی خود را برای سرکوب آنان گسیل کرد.[57] اعتراض بعدی در سال 1304ق/ 1887م ضمن دیدار رسمی شاه از ساحت قورخانه شکل گرفت. «جمعی از زن­های شهر به شاه از گرانی نان شکایت کردند.»[58] در سال 1307ق/ 1890م صد نفر زن و مرد از رعایای تورگیر در تلگرافخانه جمع شدند که مباشر فرمانفرما بر سر ما ریخته و قلعۀ ما را خراب و قنات آنجا را پر کرده­ و اموال ما را غارت کرده است.[59] بنابراین، زن­ها به­کرات مقابل شاه ظاهر شدند و نارضایتی خود را از گرانی ارزاق عمومی به او اعلام کردند. اغلب این اعتراض­ها زمانی به وقوع می­پیوست که شاه قصد داشت از عمارت خود بیرون رود یا از شهری بازدید کند.

نمونۀ دیگر اعتراض زنان مربوط به رمضان سال 1313ق/ 1896م بود که ناصرالدین شاه برای شرکت در مجلس روضه وارد مسجد سپهسالار شد. زنان موقع را غنیمت شمردند و در اعتراض به گرانی و کمبود گوشت و نان جلوی او را گرفتند. شاه که در حلقۀ زنان معترض گرفتار آمده بود از جمع معترضان گریخت. اعتمادالسلطنه این اعتراض را چنین گزارش می­دهد: «چند نفر زن که شکایت از نان و گوشت کردند؛ بندگان همایون نخواستند زیادتر توقف کنند به باغ رفتند.»[60] عین­السلطنه هم آن را این­گونه توصیف می­کند: «در سال 1310ق یک روز مسجد سپهسالار در رکاب شاه رفتیم، نمی­دانم چه بنویسم از زن­ها. آنقدر نادرست و حرف مفت­زن شده­اند که حد و حصر ندارد. متصل برای شاه و سایرین که ملتزم بودند، مضمون می­گویند. نمی­دانم چندی بگذرد چه خواهد شد. هرگز مضامین آنها را بعد از دو ساعت فکر نمی­شود ساخت.»[61] یا زمانی که شاه داشت به قصد زیارت حرم عبدالعظیم می­آمد، از هر سو زنان به نشانۀ اعتراض به گرانی و قحطی جلوی او را گرفتند و از وزیر شکایت کردند.[62] اعتمادالسلطنه هم این اعتراض را در یادداشت­های خود این­گونه بیان می­کند که همراه با حضور شاه «زن­ها در حضرت عبدالعظیم از گرانی نان و گوشت شکایت کرده­اند.»[63]

احتکار غلات از سوی اشراف و زمین­داران که منجر به گرانی نان شد، از دیگر مواردی است که باعث اعتراض مردم و زنان در سال 1313ق در تبریز شد. زنان به رهبری زینب­پاشا نقش فعالی در این اعتراض­ داشتند. در یکی از این اعتراض­ها حدود سه هزار زن چوب به دست به سمت بازار راه افتادند و کسبه را وادار به بستن دکان و پیوستن به تظاهرات کردند. به دنبال این حرکت، حکومت به قشون مراغه دستور تیراندازی داد که طی آن پنج زن و یک سید کشته شدند. در این زمان روحانیت معترض هم به زنان پیوستند.[64] زینب مردان را به مبارزه با ظلم تشویق می­کرد و می­گفت: «اگر شما مردان جرئت ندارید سزای ستم­پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر می­ترسید که دست دزدان و غارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را به سر کنید و کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید. ما جای شما با ستمکاران می­جنگیم.»[65] در نهایت، بعد از پیروزی، زنان به رهبری زینب به انبارهای محتکران حمله و آنها را غارت و بین فقرا تقسیم ­کردند. از جملۀ این انبارها، انبار قائم­مقام و انبار نظام­العلما بود.[66]

3-2-2. اعتراض­های زنان به مسائل سیاسی

از جمله رویدادهایی که در دورۀ ناصری اتفاق افتاد و اعتراض گستردۀ مردان و زنان را در پی داشت، انعقاد قرارداد رژی بود. چون بیشتر زن­ها و مردهای ایرانی گرفتار استعمال دخانیات بودند،[67] در پی عقد قرارداد، قشرهای مختلف مردم به رهبری روحانیت بر ضد این امتیاز به پا خواستند. قدرت و نفوذ روحانیون در میان مردم عامل مهمی در بدبینی آنها به شاه و اروپاییان بود. روحانیون در ماجرای قحطی و کمیابی نان نیز به مردم می­گفتند که خارجیان در این امر دخالت داشته­اند و اگر آنها بروند همه چیز درست می­شود.[68] همین امر باعث شد در 1891م/ 1308ق جنبش اعتراضی زنان دامنه و گسترش بیشتری پیدا کند، تا جایی که زنان مشکل نان را به مسائل سیاسی دیگری از نوع تحریم تنباکو ربط دادند، با این رویکرد که دربار با دولت­ها و انحصارات امپریالیستی دوستی و رابطۀ تنگاتنگ دارد و همین علت اصلی رنج مردم است. اما گرایش­های مذهبی زنان عامل مهم ورود آنها به این اعتراض شد. زنان با توجه به گرایش­های شیعی به فرمان میرزای شیرازی گردن نهادند و در اعتراض به قرارداد رژی به پا خواستند و به تبعیت از دستور مذهبی قلیان­ها را شکستند و تحریم عملی تنباکو را اجرا کردند. تبلور گرایشات شیعی آنها را می­توان در فریادهایشان در بحبوحۀ اعتراض­ها که «یا علی» و «یا حسین» بود، مورد توجه قرار داد.[69] واکنش به رژی به حرمسرای شاه هم کشیده شد. زنان درباری قلیان­ها را شکستند و آثار تنباکو را از عمارت پاک کردند. شاه در این زمینه گفت زنانی که جانشان را برای من می­دادند، حالا در دادن یک سیگار به من مضایقه می­کنند.[70] و یا زمانی که نیروهای دولتی به مردان و زنان تیراندازی می­کردند، زنان درباری شروع به گریه و زاری کردند. شاه برای آرام کردن آنها گفت که حکم تحریم از میرزای شیرازی نیست، وگرنه من نیز از آن پیروی می­کردم. یکی از زنان گفت نیروهای دولتی به سوی علما و سادات تیراندازی می­کنند، ولی شاه برای گول زدن آنها گفت که تیراندازی به سوی هواست.[71] انیس­الدوله، یکی از زنان شاه که تبار دهقانی داشت، در جواب شاه که از زنان پرسید چه کسی آن را حرام کرده؟ جواب داد همان که مرا بر تو حلال کرده است.[72]

آنچه بیشتر مورد توجه است اینکه حکم تحریم فرمانی مذهبی بود. اعتراض زنان در این زمینه براساس آگاهی از مفاد قرارداد و منافع ملی و یا حساسیت سیاسی و اجتماعی آنان نبود، بلکه به دلیل اهانت به باورهای مذهبی­شان بود. از طرفی این رفتار ناشی از فهم عمیق مذهبی آنها نبود (در این زمینه مردان هم بهتر از زنان نبودند)، بلکه در سطح اجرای شعایر و احکام مذهبی باقی مانده بود.[73] با شروع اعتراض­ها علیه امتیاز تنباکو، ناصرالدین شاه به محمدحسن آشتیانی پیام می­دهد که یا بالای منبر برود و پیش چشم همه قلیان بکشد یا اینکه از تهران خارج شود. آشتیانی آمادۀ حرکت از تهران می­شود. همین امر باعث اعتراض مردم می­گردد. زنان در جلو و مردان پشت سر آنها به طرف قصر سلطنتی حرکت می­کنند[74] و فریاد می­زنند ای خدا می­خواهند دین ما را ببرند، علمای ما را بیرون کنند تا فردا عقد ما را فرنگیان ببندند و اموات ما را فرنگیان کفن و دفن کنند. پس از آن زنان به طرف مسجد شاه می­روند. زین­العابدین، امام­جمعۀ درباری، در یک سخنرانی، مردم را به آرامش دعوت می­کند. زن­ها او را از منبر پایین می­کشند.[75] در فارس هم زنان ایلات در کنار مردان به اعتراض پرداختند و تلگراف­های تهدیدآمیزی دربارۀ فسخ قرارداد به تهران فرستادند.[76] عین­السلطنه به حضور زنان در اعتراض به قرارداد رژی چنین اشاره می­کند: «در جریان تنباکو، زن­ها امروز زیاد هجوم کرده بودند و در سر دسته‏جات زن­ها چوب به دست و کمرها را از روى چادر و چاقچور محکم بسته بودند. زیادى دکان­ها را هم زن­ها به فحش بسته بودند.»[77] اعتمادالسلطنه هم در این باره می­گوید: «از قراری که از همه کس می­شنوم مسئلۀ تنباکو خیلی اهمیت دارد و مردم از زن و مرد و عالم و عامی در این کار سخت ایستاده­اند.» [78]

 

3-2-3. اعتراض­های مذهبی زنان

محققان جنبش باب را حرکتی مذهبی می­دانند که هدفش به چالش کشیدن تشیع بود. اما جان فوران جنبش بابا جنبش اعتراضی گذار در ایران عصر قاجار می­داند[79] که زنان به دلایل نارضایتی از شرایط خود به آن پیوستند. باب با شناخت محرومیت­ها و مشکلات قشرهای مختلف و آشنایی با اندیشه­ها و تحولات اجتماعی غرب توانست طرفداران زیادی پیدا کند. از جمله عقاید او این بود که زنان نباید در عزلت به سر برند.[80] همین عقیده در جامعۀ قاجار مورد توجه زنان قرار گرفت. باب خواستار لغو همۀ مالیات­ها، تعهدات و مالکیت خصوصی، حمایت از مالکیت اشتراکی و برابری زن و مرد بود. یکی دیگر از آرای هنجارشکنانۀ باب در مورد زنان و خانواده، حکم معروف او در مورد زنان متأهلی بود که از شوهر خود بچه­دار نمی­شوند. مطابق این حکم به زنان صریحاً اجازه داده می­شد که به اذن شوهر با مرد دیگری وارد ارتباط و صاحب فرزند شوند.[81] از طرفی، بعضی از احکام باب در مورد محدود کردن ازدواج با دو زن می­تواند از دلایل گرایش برخی از زنان به این فرقه باشد. به این دلایل زنان به او پیوستد. از جمله زنانی که در جنبش باب شرکت کرد و پیروان زیادی به دست آورد، زرین­تاج قزوینی (قره­العین) بود.[82] او در مساجد به ترویج تعلیمات باب در مورد حق زن در بازگشایی چهره، ممنوع کردن زندان برای زنان در حرمسراها و اندرونی­ها و آزادی و برابری حقوقی زن و مرد و... پرداخت.[83] قره­العین باعث نشر عقاید باب در میان زنان و گرایش آنها به این فرقه شد. او در کنگره­ای که بهاییان تشکیل داده بودند، با آرایش کامل حجاب خود را کنار گذاشت و بیان کرد که با وجود باب دین اسلام منسوخ است و حکم بر بی­تکلیفی است.[84]  

اگر بخواهیم در مورد ریشۀ اجتماعی جنبش باب و همگام شدن زنان با این گرایش صحبت نماییم، باید به انحطاط فئودالیسم، ستم استبدادی و اقتصادی و تجاوز و استعمار اشاره کنیم که مانند مواد منفجره در بطن جامعۀ ایران از دیرباز انبار شده بود. برای همین هنگامی که باب دعوی خود را آشکار کرد، در بسیاری از شهرهای ایران مثل اصفهان، تبریز، یزد و زنجان علیه حکام محل و اشراف فئودال و روحانیون همدست آنها اعتراض روی ­داد. در این شرایط انتظار دائمی برای ظهور مهدی آخر زمان که از اعتقادات شیعیان است، جامعه را مستعد قبول دعوی مهدویت از سوی کسی کرده بود که علیه ستم برخیزد. تعلیمات شیخیه ظهور صاحب­الامر را نزدیک جلوه می­داد و تصور آنکه آخرالزمان رسیده است و امام ظاهر خواهد شد، افکار را تصرف کرده بود.[85]

 

نتیجه­گیری

در عصر قاجار که دورۀ گذار ایران از سنت به مدرنیته است، دوران ناصری دارای شرایط ویژه­ای است. تا پیش از این دوران زنان در جامعه حضوری بسیار کم­رنگ داشتند. آنها مشکلات و گرفتاری­های خود را به هیچ محکمه­ای نمی­بردند، زیرا هیچ حق و حقوقی برای خود قائل نبودند. از طرفی در جامعۀ مردسالار جرئت چنین تظلماتی را نداشتند. حق طلاق با مرد بود و هر زمان اراده می­کرد می­توانست زن را از خانه بیرون کند. عرف اجتماعی موجود در جامعه مبنی بر ضعیفه بودن زنان و بافت سنتی جامعۀ ایران و ممانعت از برخورد فیزیکی مأموران حکومتی با زنان، وضعیت بد اقتصادی، فشار و سرکوب دولت، ورود اندیشه­های غربی به ایران، دیدگاه اندیشمندان ایرانی درخصوص جایگاه زنان در جامعه، ورود فناوری­های جدید مانند روزنامه سرآغازی برای تحول فکری زنان و آگاهی آنها به موقعیت و جایگاهشان در جامعه شد و همین امر زمینه­های ورود آنها را به عرصۀ اعتراضات فراهم کرد. بنابراین، آنها این امکان را یافتند که از طریق نظمیه و عدلیه تظلم­خواهی خود را بیان کنند. آنها به دو شکل اعتراض­های خود را بیان کردند و خواستار احقاق حقشان شدند: اول به شکل عریضه­نویسی و دوم به صورت حضور در اعتراض­های علنی علیه حاکمیت. در واقع چون نوشتن عریضه نتیجه­ای نداشت، آنها شیوۀ اعتراض خود را تغییر دادند و به صورت عملی در اعتراضات اجتماعی وارد شدند. آنها توانستند در اعتراض­های اقتصادی، جنبش تنباکو و باب علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی نقش مهمی را ایفا کنند.

 

 

[1]. منیره صادقی، «بررسی تحلیلی زمینه­های شکل­گیری مناسبات میان حرمسرا و دیوانسالاری در دورۀ قاجار تا پایان عصر ناصری»، تاریخنامۀ خوارزمی، س 5، ش 19 (پاییز 1396)، ص 56.

[2]. سهیلا ترابی فارسانی، «تکاپوی زنان عصر قاجار: فردیت، جهان سنت و گذار از آن»، تاریخ اسلام و ایران، س 19، ش 2، پیاپی 77 (1388)، ص 12.

[3]. صادقی، ص 6.

[4]. پری شیخ­الاسلامی، زنان روزنامه­نگار و اندیشمند ایران (تهران: انتشارات مازگرافیک، 1351)، ص 73.

[5]. مری شیل، خاطرات لیدی شیل، ترجمۀ حسین ابوترابیان (تهران: نشر نو، 1368)، ص 26.

[6]. خاطرات تاج­السلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ ایران، 1361)، ص 7.

[7]. همان، ص 8.

[8]. طاهره لامعی گیو، «بررسی رویکرد شرق­شناسانه نسبت به ایران عصر قاجار با تکیه بر سفرنامه­های زنان اروپایی»، پایان­نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ تاریخ، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، بیرجند، 1394.

[9]. ژان دیولافوا، سفرنامۀ خاطرات کاوش­های باستان­شناسی شوش 1884-1886، ترجمۀ ایرج فره­وشی (تهران: دانشگاه تهران، 1371)، ص 78.

[10]. جمشید بهنام، «نگاهی دوباره بر مسئلۀ تجدد»، ایران­نامه، س 18، ش 2 (1379)، ص 78.

[11]. الیزابت مکبن روز، با من به سرزمین بختیاری بیایید (تهران: آنزان، 1373)، ص 95.

[12]. نیکی آر. کدی، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمۀ مهدی حقیقت­خواه (تهران: ققنوس، 1381)، ص 35.

[13]. بهنام، ص 78.

[14]. زهرا باش فراش، «بازتاب مسائل اجتماعی و فرهنگی زنان در عکس­های پس از مشروطه تا سقوط قاجار»، پایان­نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ تاریخ دانشگاه قزوین، 1396، ص 45.

[15]. اختر، س 1303ق، ش 28 و 29، ص 1.

[16]. همان، س 1303ق، ش 28، ص 2.

[17]. علی­اکبر مشیر سلیمی، زنان سخنور (تهران: علمی، 1335)، ص 167.

[18]. مصطفی اجتهادی، دایره­المعارف زن ایرانی، ج 1 (تهران: مرکز امور مشارکت زنان، 1382)، ص 162.

[19]. محمدابراهیم باستانی پاریزی، گذر زن از گذار تاریخ (تهران: کیانا، 1382)، ص 147.

[20]. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمۀ محمدابراهیم فتاحی (تهران: نشر نی، 1389)، ص 13.

[21]. هنریش بروگش، سفری به دربار صاحبقران 1859-1861، ترجمۀ حسین کردبچه، ج 2 (تهران: انتشارات اطلاعات، 1367)، ص 603.

[22]. مورگان شوستر، اختناق ایران، ترجمۀ ابوالحسن موسوی شوستری، تصحیح فرامرز برزگر و اسماعیل رائین (تهران: انتشارات صفی علیشاه، 1351)، ص 239.

[23]. حسنعلی افشار، سفرنامۀ لرستان و خوزستان (اراک، بروجرد، خرم­آباد، دزفول و شوشتر) (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382)، ص 77-79؛ محمدرضا والی­زاده معجزی، تاریخ لرستان؛ روزگار قاجار: از تأسیس تا کودتای 1299 (تهران: حروفیه، 1380)، ص 254.

[24]. زهرا علیزاده بیرجندی، حکومت ناصری و گفتمان­های نو (تهران: هیرمند، 1390)، ص 183.

[25]. میرزا ملکم­خان ناظم­الدوله، روزنامۀ قانون، ش 7، ص 3.

[26]. ونسا مارتین، دوران قاجار: چانه­زنی، اعتراض و دولت در ایران سدۀ نوزدهم، ترجمۀ افسانه منفرد (تهران: اختران، 1393)، ص 179-180.

[27]. محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار (تهران: امیرکبیر، 1385)، ص 507.

[28]. فریدون آدمیت، هما ناطق، افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشدۀ دوران قاجار (تهران: آگاه، 1356)، ص 394.

[29]. علیزاده بیرجندی، ص 184.

[30] . رک: شوهانی، سیاوش، عرایض؛ رهیافتی به تاریخ فرودستان(بررسی اسناد عرایض مجلس شورای ملی)، گنجینه اسناد پاییز 1389 شماره 79.

[31]. سیروس سعدوندیان، منصوره اتحادیه، آمار دارالخلافۀ تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار (1269 و 1286 و 1317ق) (تهران: نشر تاریخ ایران، 1368)، ص 259؛ فریدون آدمیت، شورش بر امتیازنامۀ رژی (تهران: پیام، 1355)، ص 81.

[32]. سعدوندیان، اتحادیه، ص 259-260؛ منصوره اتحادیه، اینجا تهران است (مجموعه مقالاتی در مورد طهران 1269-1344ق) (تهران: تاریخ ایران، 1377)، ص 259.

[33]. دزدعق، آرشیو برخط دنیای زنان در عصر قاجار وابسته به دانشگاه هاروارد، به آدرس http://www.qajarwomen.org؛ سند ش 16179A1 (1303ق)، از مجموعه اسناد جمال رادفر.

[34]. همان، سند ش 16179A74 (1303ق).

[35]. دست­نوشته­های ناصرالدین شاه، میکروفیلم اسناد مجلس تحقیق مظالم با شمارۀ 2929، کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، ش 464.

[36]. سند ش  13118A11 (1303ق)، از مجموعه اسناد زانیار نوری،

[37]. سعدوندیان، اتحادیه، ص 259-260.

[38]. همان، ص 260. 

[39]. همان، ص 245.

[40]. همان، ص 259-260.

[41]. همان.

[42]. دست­نوشته­های ناصرالدین شاه، ش 386.

[43]. مارتین، ص 181.

[44]. بروگش، ص 601.

[45]. مارتین، ص 181.

[46]. بروگش، ص 601-602.  

[47]. E. B. Eastwick, Journal of a Diplomats Three Years Residence in Persia, vol. I (London: Smith, Elder and Co., 1864), p. 288.

[48]. عباس امانت، قبلۀ عالم (ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران)، ترجمۀ حسن کامشاد (تهران: کارنامه، 1383)، ص 502.

[49]. مارتین، ص 181.

[50]. چارلز ویلس، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجار، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام (تهران: زرین، 1363)، ص 382.

[51]. میرزا حسن میرزا فسایی، فارسنامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، ج 1 (تهران: امیرکبیر، 1367)، ص 829.

[52]. مارتین، ص 183.

[53]. روزنامۀ وقایع اتفاقیه، 12 ربیع­الاول تا 6 ربیع­الثانی 1292، ص 30.

[54]. علی­اکبر سعیدی سیرجانی، وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارش­های خفیه­نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال 1291 تا 1322(تهران: نشر نو، 1361)، ص 103.

[55]. W. Sparroy, Persian Children of the Royal Family (London: 1902), p. 238.                                          

[56]. اعتمادالسلطنه، ص 257.

[57]. همان، ص290، 259.

[58]. همان، ص 496.

[59]. محمدرضا عباسی، پرویز بدیعی، گزارش­های اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ولایات عصر ناصری (1307ق) (سازمان اسناد ملی ایران: انتشارات پژوهشکدۀ اسناد، 1372)، ص 67.

[60]. اعتمادالسلطنه، ص 1057.

[61]. قهرمان­میرزا سالور (عین­السلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، ج 1 (تهران: انتشارات اساطیر، 1374)، ص 522.

[62]. ناصرالدین شاه قاجار، شهریار جاده­ها (سفرنامۀ ناصرالدین شاه به عتبات)، به کوشش محمدرضا عباسی، پرویز بدیعی (تهران: سازمان اسناد ملی، 1372)، ص 228-230.

[63]. اعتمادالسلطنه، ص 991.

[64]. عبدالحسین ناهید، زنان ایران در جنبش مشروطه (تبریز: نشر احیا، 1360)، ص 43-44.

[65]. سهیلا شهشهانی، «زن ایرانی یک مسئلۀ سیاسی است»، فرهنگ توسعه، س 6، ویژۀ زنان (1376)، ص 4؛ حسن کربلایی، تاریخ الدخانیه یا تاریخ انحصار دخانیات (اراک: بی­نا، بی­تا)، ص 110.

[66]. کربلایی، ص 45-46.

[67]. ژوانس فوریه، سه سال در دربار ایران (خاطرات پزشک ویژۀ ناصرالدین شاه)، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، چاپ همایون شهیدی (تهران: دنیای کتاب، 1368)، ص 216.

[68]. بروگش، ص 608.

[69]. شوستر، ص 239؛ خسرو معتضد، نیلوفر کسری، سیاست و حرمسرا (زن در عصر قاجار) (تهران: علمی، 1379)، ص 204.

[70]. اجتهادی، ص 162.

[71]. جعفر شهری­باف، گوشه­ای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم (تهران: سیمرغ، 1347)، ص 48.

[72]. ناظم­الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی­اکبر سعیدی سیرجانی (تهران: آگاه، 1362)، ص 21-22؛ آن. لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمۀ یعقوب آژند (تهران: امیرکبیر، 1363)، ص 283؛ ابراهیم تیموری، عصر بی­خبری یا تاریخ امتیازات در ایران (تهران: اقبال، 1361)، ص 106-108.

[73]. یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامۀ پولاک (ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاوس جهانداری (تهران: خوارزمی، 1368)، ص 158؛ ترابی فارسانی، ص 11؛ امانت، ص 78.

[74]. شهشهانی، ص 4؛ کربلایی، ص 110؛ تیموری، ص 151.

[75]. شوستر، ص 239.

[76]. حسن اعظام قدسی، کتاب خاطرات من یا روشن شدن خاطرات صد ساله، ج 1 (قم: مؤسسۀ فرهنگی و اطلاع­رسانی تبیان، 1342)، ص 44.

[77]. سالور، ج 1، ص 438.

[78]. اعتمادالسلطنه، ص 780.

[79]. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال­های پس از انقلاب اسلامی، ترجمۀ احمد تدین (تهران: مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، 1389)، ص 246.

[80]. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، (تهران: امیرکبیر، 1364)، ص 90.

[81]. پریسا کدیور، پرده­نشینان عصر ناصری: نگاهی به حیات اجتماعی زنان در عهد قاجار (تهران: گل­آذین، 1396)، ص 154.

[82]. سعید زاهد، بیژن خواجه نوری، جنبش زنان در ایران (شیراز: ملک سلیمان، 1384)، ص 102.

[83]. آ. کوزنتسوافان، اوضاع سیاسی و اقتصادی ـ اجتماعی ایران در پایان سدۀ 18 تا نیمۀ نخست سدۀ 19م، ترجمۀ سیروس ایزدی (تهران: بین­الملل، 1385)، ص 14؛ کدی، ص 53.

[84]. زاهد، خواجه نوری، ص 105.

[85]. فوران، ص 241-243؛ احسان طبری، برخی بررسی­ها دربارۀ جهان­بینی­ها و جنبش­های اجتماعی در ایران (بی­جا: انتشارات انجمن دوستداران، بی­تا)، ص 568.

 
کتابنامه
آبراهامیان، یرواند. تاریخ ایران مدرن، ترجمۀ محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، 1389.
آدمیت، فریدون و هما ناطق. افکار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشدۀ دوران قاجار، تهران: آگاه، 1356.
آدمیت، فریدون. شورش بر امتیازنامۀ رژی، تهران: پیام، 1355.
اتحادیه، منصوره. اینجا تهران است (مجموعه مقالاتی در مورد طهران 1269-1344ق)، تهران: تاریخ ایران، 1377.
اجتهادی، مصطفی. دایره­المعارف زن ایرانی، ج 1، تهران: مرکز امور مشارکت زنان، 1382.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن­خان. روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، 1385.
اعظام قدسی، حسن. کتاب خاطرات من یا روشن شدن خاطرات صد ساله، ج 1، قم: مؤسسۀ فرهنگی و اطلاع­رسانی تبیان، 1342.
افشار، حسنعلی. سفرنامۀ لرستان و خوزستان (اراک، بروجرد، خرم­آباد، دزفول و شوشتر)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382.
امانت، عباس. قبلۀ عالم (ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران)، ترجمۀ حسن کامشاد، تهران: کارنامه، 1383.
باستانی­پاریزی، محمدابراهیم. گذر زن از گذار تاریخ، تهران: کیانا، 1382.
باش فراش، زهرا. «بازتاب مسائل اجتماعی و فرهنگی زنان در عکس­های پس از مشروطه تا سقوط قاجار»، پایان­نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ تاریخ، دانشگاه قزوین، 1396.
بروگش، هنریش. سفری به دربار صاحبقران 1859-1861، ترجمۀ حسین کردبچه، ج 2، تهران: انتشارات اطلاعات، 1367.
بهنام، جمشید. «نگاهی دوباره بر مسئلۀ تجدد»، ایران­نامه، س 18، ش 2، 1379.
پولاک، یاکوب ادوارد. سفرنامۀ پولاک (ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاوس جهانداری، تهران: خوارزمی، 1368.
ترابی فارسانی، سهیلا. «تکاپوی زنان عصر قاجار: فردیت، جهان سنت و گذار از آن»، تاریخ اسلام و ایران، س 19، ش 2، پیاپی 77، 1388.
تیموری، ابراهیم. عصر بی­خبری تاریخ ایران، تهران: اقبال، 1361.
خاطرات تاج­السلطنه. به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران: نشر تاریخ ایران، 1361.
حائری، عبدالهادی. تشیع و مشروطیت در ایران، تهران: امیرکبیر، 1364.
دزدعق، آرشیو برخط دنیای زنان در عصر قاجار وابسته به دانشگاه هاروارد، http://www.qajarwomen.org.
دست­نوشته­های ناصرالدین شاه، میکروفیلم اسناد مجلس تحقیق مظالم با شماره 2929، کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
دیولافوا، ژان. سفرنامۀ خاطرات کاوش­های باستان­شناسی شوش 1884-1886، ترجمۀ ایرج فره­وشی، تهران: دانشگاه تهران، 1371.
روزنامۀ اختر. سال 1303ق، ش 28 و 29.
روزنامۀ وقایع اتفاقیه. 12 ربیع­الاول تا 6 ربیع­الثانی 1292، ص 30.
زاهد، سعید و بیژن خواجه نوری، جنبش زنان در ایران، شیراز: ملک سلیمان، 1384.
سند ش 16179A74 (1303ق) و 16179A1 (1303ق)، از مجموعه اسناد جمال رادفر؛ سند ش 13118A11 (1303ق)، از مجموعه اسناد زانیار نوری.
سعدوندیان، سیروس و منصوره اتحادیه (به کوشش). آمار دارالخلافۀ تهران: اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار (1269 و 1286و 1317ق)، تهران: نشر تاریخ ایران، 1368.
سعیدی سیرجانی، علی­اکبر. وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارش­های خفیه­نویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال 1291 تا 1322، تهران: نشر نو، 1361.
شهری­باف، جعفر. گوشه­ای از تاریخ اجتماعی طهران قدیم، تهران: سیمرغ، 1347.
شهشهانی، سهیلا. «زن ایرانی یک مسئلۀ سیاسی است»، فرهنگ توسعه، س 6، ویژۀ زنان، 1376، ص 3-11.
شوستر، مورگان. اختناق ایران، ترجمۀ ابوالحسن موسوی شوستری، تصحیح فرامرز برزگر و اسماعیل رائین، تهران: انتشارات صفی علیشاه، 1351.
شیخ­الاسلامی، پری. زنان روزنامه­نگار و اندیشمند ایران، تهران: انتشارات مازگرافیک، 1351.
شیل، مری. خاطرات لیدی شیل، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران: نشر نو، 1368.
صادقی، منیره. «بررسی تحلیلی زمینه­های شکل­گیری مناسبات میان حرمسرا و دیوانسالاری در دورۀ قاجار تا پایان عصر ناصری»، تاریخ­نامۀ خوارزمی، س 5، ش 19، پاییز 1396.
طبری، احسان. برخی بررسی­ها دربارۀ جهان­بینی­ها و جنبش­های اجتماعی در ایران، بی­جا: انتشارات انجمن دوستداران، بی­تا.
عباسی، محمدرضا و پرویز بدیعی. گزارش­های اوضاع سیاسی ـ اجتماعی ولایات عصر ناصری (1307ق)، سازمان اسناد ملی ایران: انتشارات پژوهشکدۀ اسناد، 1372.
علیزاده بیرجندی، زهرا. حکومت ناصری و گفتمان­های نو، تهران: هیرمند، 1390.
سالور، قهرمان­میرزا (عین­السلطنه). روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، ج 1، تهران: انتشارات اساطیر، 1374.
فسایی، میرزا حسن. فارسنامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، ج 1، تهران: امیرکبیر، 1367.
فوران، جان. مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال­های پس از انقلاب اسلامی، ترجمۀ احمد تدین، تهران:  مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، 1389.
فوریه، ژوانس. سه سال در دربار ایران (خاطرات پزشک ویژۀ ناصرالدین شاه)، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، چاپ همایون شهیدی، تهران: دنیای کتاب، 1368.
کرمانی، ناظم­الاسلام. تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی­اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: آگاه، 1362.
معتضد، خسرو و نیلوفر کسری. سیاست و حرمسرا (زن در عصر قاجار) ، تهران: علمی، 1379.
کوزنتسوافان، آ. اوضاع سیاسی و اقتصادی ـ اجتماعی ایران در پایان سدۀ 18 تا نیمۀ نخست سدۀ 19م، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران: بین­الملل، 1385.
کدی، نیکی آر. ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمۀ مهدی حقیقت­خواه، تهران: ققنوس، 1381.
کدیور، پریسا. پرده­نشینان عصر ناصری: نگاهی به حیات اجتماعی زنان در عهد قاجار، تهران: گل­آذین، 1396.
کربلایی، حسن. تاریخ الدخانیه یا تاریخ انحصار دخانیات، اراک: بی­نا، بی­تا.
لامعی گیو، طاهره. «بررسی رویکرد شرق­شناسانه نسبت به ایران عصر قاجار با تکیه بر سفرنامه­های زنان اروپایی»، پایان­نامۀ کارشناسی ارشد رشتۀ تاریخ، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، بیرجند، 1394.
لمبتون، آن. ک. سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران: امیرکبیر، 1363.
مارتین، ونسا. دوران قاجار: چانه­زنی، اعتراض و دولت در ایران سدۀ نوزدهم، ترجمۀ افسانه منفرد، تهران: اختران، 1393.
مشیر سلیمی، علی­اکبر. زنان سخنور، تهران: علمی، 1335.
مکبن روز، الیزابت. با من به سرزمین بختیاری بیایید، تهران: آنزان، 1373.
ناصرالدین شاه قاجار. شهریار جاده­ها (سفرنامۀ ناصرالدین شاه به عتبات)، به کوشش محمدرضا عباسی، پرویز بدیعی، تهران: سازمان اسناد ملی، 1372.
ناظم­الدوله، میرزا ملکم­خان. روزنامۀ قانون، ش 7، ص 3.
ناهید، عبدالحسین. زنان ایران در جنبش مشروطه، تبریز: نشر احیا، 1360.
نجمی، ناصر. تهران عهد ناصری، تهران: عطار، 1370.          
والیزاده معجزی، محمدرضا. تاریخ لرستان؛ روزگار قاجار: از تأسیس تا کودتای 1299، تهران: حروفیه، 1380.
ویلس، چارلز. تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجار، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران: زرین، 1363.
 
Sparroy, W. Persian Children of the Royal Family, London: 1902.
Eastwick, E. B. Journal of a Diplomat’s Three Years Residence in Persia, vol. I, London: Smith, Elder and Co., 1864.