Document Type : Research Paper
Authors
1 Associated professor of history , Department, shiraz university, Shiraz, Iran,
2 Ph.D. of History of Islamic Iran, Shiraz University, Shiraz, Iran,
Abstract
Keywords
Main Subjects
طرح مسئله
سلجوقیان خاندانی ترکتبار از طایفۀ بزرگ اغوز بودند که در نتیجۀ تحولات سیاسی ترکستان در نیمۀ دوم قرن چهارم قمری وارد جهان اسلام شدند و بهتدریج به عنصری تأثیرگذار در عرصۀ تحولات سیاسی ایران بدل شدند. این قوم در جریان نبردهایی که بیش از یک دهه به طول انجامید، موفق شدند با شکست قطعی غزنویان در سال 431ق بر خراسان و متعاقب آن بر سراسر فلات ایران مسلط شوند. طغرلبیگ محمد، بهعنوان بانفوذترین شخص این خاندان، گرچه توانست با هدایت دیوانسالاران ایرانی حکومتی متمرکز را بنیاد گذارد، اما تحت فشار پیروان ترکمان خویش ناگزیر شد براساس سنتهای ترکان بخشهای مختلف قلمرو را بین دیگر رؤسای برجستۀ این قوم تقسیم کند. این امر باعث شکلگیری سلسلههای محلی سلجوقی در مناطق مختلف قلمرو تحت سلطۀ این خاندان شد. سلطنتی که طغرل پایهگذاری کرد تا سال 590ق بر بخش اعظم قلمرو تاریخی ایران تداوم یافت. شعبۀ خاندان سلجوقی حاکم بر ایران، به دلیل نظارت بر سایر شاخههای این قوم تا دورهای مشخص، به سلجوقیان بزرگ[1] و به دلیل حکومت بر سرزمینهای اصلی ایران به سلجوقیان ایران معروف شدند. قدرت این خاندان بهرغم فراز و فرودهایی که در ساختار حکومت به وجود آمد، تا سال 590ق همچنان تداوم یافت.
این «نوخاستگان»[2] هنگامی که در ایران به سلطنت رسیدند، اطلاع چندانی از اصول ملکداری و آداب و تشریفات مربوط به آن نداشتند. بنابراین، از جنبههای بسیاری فرهنگ برین ایرانی ـ اسلامی را سرمشق خود قرار دادند.[3] یکی از مهمترین جنبههایی که مورد تقلید سلاطین این دودمان قرار گرفت، مسئلۀ تفریحات بود. تفریح از مادۀ «فرح» به معنی باز شدن دل و خاطر به لذتی آنی و زودگذر و به معنای خوشحالی و لذت بردن و شادی بخشیدن است. تعریف اصطلاحی این واژه مشکل است، زیرا شادی کیفیتی نفسانی و وجدانی است که اصولاً تعریفی جامع ندارد. ولی با توجه به معنای لغوی آن میتوان گفت تفریح عبارت است از آن دسته از فعالیتهایی که افراد در وقت آزاد و به خاطر بهبود وضع روحی و بازیافت توان فکری و تجدید نیرو انجام میدهند.[4] تفریح در میان خاندانهای حکومتگر در تاریخ میانۀ ایران به اندازهای اهمیت داشت که اختیار آن صرفاً بر عهدۀ خود سلاطین بود.[5] در جامعۀ ترکان باستان سرگرمیهایی همچون شکار، شرابخواری و ترتیب دادن مجالس ضیافت نزد اشراف ترک رواج داشت.[6] سلجوقیان بعد از دستیابی به مقام سلطنت با تکیه بر قدرت و ثروتی که به دست آورده بودند،[7] تعداد زیادی از سرگرمیهای پیشینیان خود را با ایجاد تغییراتی در آنها برای آنکه مطابق با عرف جامعه و شریعت اسلام شوند، در پیش گرفتند و برخی از گونههای تفریحی را نیز از میراث ایرانی ـ اسلامی وام گرفتند. علاقۀ سلاطین این دودمان به سرگرمیهای متنوع موجب شد که تشکیلات و مناصب مرتبط با این سرگرمیها در دربار سلجوقی شکل بگیرد.
مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر شناسایی گونههای تفریحی عصر سلجوقی و چگونگی بهرهمندی طبقۀ اشراف از این تفریحات است. در این دوره گونههای تفریحی مختلفی شامل شکار، برگزاری مجالس ضیافت و شراب، سیر و سیاحت، طنزپردازی، اسبدوانی، تیراندازی، چوگان و نرد و شطرنج رواج داشت. اکثر این تفریحات متناسب با ماهیتی که داشتند به صورت گروهی انجام میشدند. در اینگونه موارد همبازی سلاطین امرای نظامی، شخصیتهای دیوانی و حاکمان محلی بودند. گذشته از اینکه تعدادی از این تفریحات صرفاً به برخی از سلاطین سلجوقی اختصاص داشتند، همۀ سلاطین به یک اندازه از تفریحاتی که مشترکاً بدانها علاقهمند بودند، بهره نمیبردند. از کموکیف تفریحاتی همچون شکار، اسبدوانی، ضیافت و چوگان باختن که از نظر شرعی و عرفی موردی نداشتند، در مقایسه با سرگرمیهای مرسوم دیگری همچون مجالس بادهنوشی، آگاهیهای بیشتری وجود دارد.
در تحقیقات دیگر تنها اشارهای پراکنده به برخی از مباحث این موضوع شده است. در پژوهشهایی همچون تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران[8] و شاهدبازی در ادبیات فارسی[9] صرفاً حکایتهایی گزینشی از غلامبارگی و رفتارهای جنسی برخی از سلاطین سلجوقی آورده شده است. فلور در دیگر اثر خویش موسوم به بازیهای ایرانی[10] تمرکز عمدۀ خود را بر بازیهای جدید گذاشته، با این حال به کلیاتی از پدیدۀ شکار و کارکردهای متنوع آن در تاریخ ایران اشاره کرده است. احمدوند و همکارانش در مقالۀ «طنزپردازان و شیوههای طنزپردازی در ایران عصر سلجوقیان»[11] طنزپردازی را بهعنوان شیوهای که گروههای مختلف برای بیان مقاصد خود از آن بهره میبرده، و نه بهعنوان یک نوع تفریح، مطالعه کردهاند. همچنین در پژوهش «بازی چوگان در خلافت عباسی»[12] که نویسنده به بررسی سرگرمیهای رایج در دربار خلافت عباسی پرداخته، به برخی از این گونههای تفریحی در دربار سلاطین و امرای سلجوقی اشارهای کلی و غیرمستقیم شده است. نوآوری پژوهش پیشرو در این است که ضمن شناسایی گونههای تفریحی رایج در عصر سلجوقی، به بررسی و تحلیل کموکیف آنها نیز پرداخته است.
تفریحات مرسوم عصر سلجوقی
1. شکار
شکار بهعنوان عمدهترین تفریح سلاطین سلجوقی[13] بهقدری اهمیت داشت که تشکیلات مرتبط با آن در دربار شکل گرفته بود. حل و فصل تمام امور مربوط به شکار بر عهدۀ «امیرشکار» بود،[14] اموری از جمله تعیین زمان مناسب شکار،[15] دستگیری، آموزش و هدایت اِشکرهها در شکارگاه،[16] تهیه و جابهجایی مایحتاج اردوی شکار،[17] حفاظت از نخجیرگاه و تأمین امنیت سلطان در هنگام شکار[18]. تنوع اقلیمی قلمرو سلجوقیان موجب شده بود صیدگاههای گسترده و پرشکاری در نقاط مختلف قلمرو این دودمان همچون بغداد، همدان، اصفهان، خوزستان، اردبیل،[19] فارس،[20] چغانیان، سمنگان[21] و کاشمر شکل بگیرد.[22] نخستین شیوۀ شکار کردن شیوۀ جرگه بود که خود به دو روش انجام میشد. در روش نخست که نیازمند چابکی شکارگر و مهارت زیاد وی در بهکارگیری سلاحهای مختلف بود، حیوانات در فضای آزاد دنبال و صید میشدند.[23] این نوع از شکار معمولاً در هنگام سیر و سیاحت و سفرهای نظامی سلاطین سلجوقی صورت میگرفت که شکارکنان از منطقهای به منطقۀ دیگر حرکت میکردند.[24] در روش دوم که راحتترین نوع شکار نیز محسوب میشد، شکاریاران جانوران متعدد را در نخجیرگاهها گردآوری و با استحکامات انسانی و طبیعی محصور میکردند تا سلاطین آنها را شکار کنند. ماهیت این نوع از شکار ایجاب میکرد که حیوانات زیادی صید شود.[25]
دومین و مفرحترین شیوۀ شکار که به دلیل آسیبهای کمتری که در مقایسه با شکار جرگه داشت، بیشتر توصیه میشد، شکار کردن به کمک اِشکرهها[26] بود.[27] این شیوه از شکار مستلزم اقدامات زمانبر و دشواری همچون دستگیری و آموزش اشکرهها بود. اگرچه اشکرهها ذاتاً شکارگر بودند، این هنر اشکرهداران بود که آنان را در صحنۀ شکار با انسان هماهنگ کنند.[28] اشکرهداران بهمنظور کسب این مهارت سالیان درازی را صرف مطالعۀ آثار موجود در این زمینه که دارای عناوینی همچون «بازنامه» و «شکارنامه» بود[29]، میکردند. پس از آنکه اشکرههای مختلفی همچون باز، عقاب، شاهین، راسو[30] و شیر که غالب آنها بومی ایران بودند،[31] با استفاده از ترفندهای خاصی دستگیر میشدند، فرایند آموزش آنها به شیوههایی مانند شبیهسازی صحنۀ شکار آغاز میشد. وجود مناصبی همچون شاهیندار و یوزدار نشان میدهد که هر فرد مسئول آموزش یک اشکره بوده است.[32] سرگرمی اصلی در این نوع از شکار تماشای صید حیوانات توسط اشکرهها بود.[33] اشکرهها متناسب با جثه و استعدادشان برای شکار حیوانات مختلف مورد استفاده قرار میگرفتند. سگهای شکاری توانایی شکار درندگانی همچون شیر و گرگ و پلنگ را داشتند.[34] پرندگان شکاری مانند عقاب و شاهین نیز میتوانستند مرغانی همچون کبوتر و کلنگ و پستانداران سبکی مثل خرگوش را صید کنند. برخی از سلاطین سلجوقی و حاکمان دستنشاندۀ آنها حیوانات و مرغان غیرشکاری همچون گربه، کبوتر،[35] قمری، بلبل، طوطی و هزاردستان را نگهداری میکردند. بنابراین، مشخص است که همنشینی با حیوانات و مرغان شکاری و غیرشکاری نیز یکی از سرگرمیهای رایج سلاطین محسوب میشد.[36] سلطان ملک شاه زمانهای زیادی با این حیوانات و اشکرهداران همنشین میشد.[37] محمود دوم اوقات خود را به طعمه دادن و رسیدگی به امور اشکرهها اختصاص میداد.[38] بنداری از محمد اول انتقاد میکند که آنقدر که به اشکرهها توجه دارد در انتخاب کارگزارانش دقت نمیکند.[39] اگر بخواهیم گونههای صید را تقسیمبندی کنیم، علاوه بر حیوانات حلالگوشتی همچون آهو[40] و پرندگانی مانند کبک،[41] حیواناتی همچون شیر،[42] خرگوش و روباه نیز صرفاً به صورت تفننی شکار میشد.[43]
فضیلت مهمانی دادن در دین اسلام موجب شده است که منابع دیدگاه بسیار مثبتی در مورد آن داشته باشند.[44] برگزاری مهمانیهای باشکوه، پذیرایی شایسته از مهمان، دقت در انتخاب میزبان شایسته، پرهیز از کمخوری و پرخوری و رعایت احترام صاحبمجلس از جمله قواعد مهمانی دادن و مهمانی رفتن بود.[45] در این دوره دارالضیافههای متعددی وجود داشت که بیشتر در مناسبتهای مذهبی و بهمنظور پذیرایی از گرسنگان مورد استفاده قرار میگرفتند.[46] بنابراین، اکثر مهمانیهایی که طبقۀ درباری تدارک میدادند، در منازل شخصی آنان (کوشکها) برگزار میشد.[47] کوشک بنایی سبک در یک یا دو طبقه بود که در نقاط خوشآبوهوا ساخته میشد و بیشتر برای مناسبتهای ویژه همچون مهمانیها از آن استفاده میگردید.[48] کوشکهای مرغزار، معمور و نامیان در همدان،[49] میدان در اصفهان، آندرابه در مرو و باغ در شهر ری در زمرۀ مهمترین کوشکهای این عصر بودند.[50] در مواردی نیز این مهمانیها در مرغزارها برگزار میشد. ارسلان شاه در سال 560ق در مرغزار هزارخانی اصفهان ضیافتی برگزار کرد.[51] غالب این مهمانیها سه شبانهروز به طول میانجامید.[52] در موارد خاصی نیز این مجالس تا هجده روز ادامه مییافت.[53] عمدهترین غذای این مهمانیها گوشت بود. نان نیز به مقدار زیاد پخته میشد.[54] نقل، نبیذ،[55] بادام و میوه از دیگر اقلام پذیرایی بودند.[56] مهمترین نوشیدنی شراب بود که معمولاً یک ساعت بعد از غذا به مهمانان تعارف میشد. در طول مهمانی با استفاده از گلهای خوشبو فضای مجلس را معطر میکردند. همزمان مطربانی نیز به نواختن و خواندن مشغول میشدند تا اوقات خوشی را برای حاضران فراهم آورند. در پایان نیز هدایایی از جانب میزبان به مهمانان داده میشد.[57]
اگرچه هدف اولیۀ اکثر این ضیافتها تفریح و سرگرمی بود، برگزارکنندگان آنها که غالباً کارگزاران حکومتی، امرا و وزرا بودند، انگیزههای دیگری نیز داشتند. مهمترین انگیزۀ آنها جلب رضایت سلطان در جهت حفظ جایگاه و بعضاً ارتقای موقعیت خود بود.[58] آنان بهمنظور تحقق این هدف، علاوه بر پذیراییهای شاهانه، هدایای گوناگونی شامل جواهرات و غلامان و کنیزان تقدیم سلاطین میکردند.[59] ضیافت امیر عبدالرحمن طغایرک به افتخار سلطان مسعود[60] و ضیافتهایی که شرفالملک و نظامالملک به افتخار ملک شاه برگزار کردند، از جمله مهمانیهایی بودند که با این انگیزه برگزار شدند.[61] البته این نوع از مهمانیها همیشه نتیجۀ دلخواه برگزارکنندگان را به همراه نداشت. چنانکه وقتی امیر ایاز به افتخار محمد اول چنین مهمانیای را تدارک دید، به دلیل سهلانگاری غلامانش که قضاوت بدبینانۀ سلطان را به همراه داشت، جان خود را از دست داد.[62] قایماز کجکلاه، غلام خاص سنجر، به دلیل اختلافاتی که با فخرالملک بن نظامالملک داشت، در جریان مهمانیای که فخرالملک به افتخار سنجر تدارک دیده بود، با سوءاستفاده از مستی سلطان، وزیر را به قتل رساند.[63]
دومین هدف از برگزاری این ضیافتها عزل و نصب سلاطین بود. در چنین مواقعی چند امیر توانمند که معمولاً اختیار امور سلطنت را در دست داشتند، به دلیل نارضایتی از عملکرد سلطان وقت، با هماهنگی یکدیگر، اقدام به برگزاری مهمانیهای صوری میکردند.[64] عزل ملک شاه بن محمود و سلیمان شاه و گماشتن محمد دوم و ارسلان شاه به مقام سلطنت توسط امرای قدرتمندی همچون خاصبک و گردبازو به همین روش انجام گرفت.[65] سومین هدف از برگزاری چنین مهمانیهایی حذف مخالفان بود. هنگامی که با پیگیریهای نصیرالدین خوارزمی، رئیس دیوان اشراف سنجر، قرار شد امیر جوهر به سبب داراییهای زیادش بازخواست شود، جوهر به توصیۀ امیر علی چتری ضیافتی به افتخار سنجر ترتیب داد و با این کار نهتنها از این مناظره خلاص شد، بلکه مدتی بعد نیز خوارزمی و پسرش را به قتل رساند.[66] هنگامی که سید الرؤسا و ابوالمحاسن بن کمالالملک ابوالرضا درصدد ترغیب ملک شاه برای قتل وزیر برآمدند، نظامالملک با برگزاری یک مهمانی سلطان را قانع کرد که مفسدان را به قتل برساند.[67]
البته همۀ مهمانیهایی که با این نیت برگزار میشدند، موفقیتآمیز نبودند. زمانی که عزالدین صتماز و ناصرالدین آقش قصد داشتند تا بدین حربه شرفالدین گردبازو را دستگیر کنند، به دلیل رعایت جوانب احتیاطی از جانب گردبازو، تدبیر آنان با شکست مواجه شد.[68] برخی از خلفا نیز به نشانۀ قدردانی از تلاش سلاطین نخستین سلجوقی در احیای جایگاه نهاد خلافت، ضیافتهایی را به افتخار آنان برگزار میکردند.[69] همچنین در موقعیتهای ویژهای، مردم عادی و بزرگان شهرها افتخار مهمانی دادن به سلاطین را کسب میکردند. یکی از این موقعیتها زمانی بود که سلاطین در مناطق دور از شهر به شکار میرفتند و در چنین شرایطی به صورت اتفاقی مهمان رعایا میشدند.[70] در هنگام لشکرکشیهای نظامی نیز بزرگان شهرهای درگیر جنگ یا مناطقی که در مسیر عبور سپاه قرار داشتند، سران سلجوقی و سپاهیان آنها را مهمان میکردند.[71] خود سلاطین نیز بنا به دلایل مختلفی همچون مصالحه با حکام تابعه، دستگیری مخالفان،[72] پیروزیهای درخشان نظامی،[73] اعیاد مذهبی، رهایی از بیماری[74] و نکوداشت امرا مجلس ضیافتی برگزار میکردند.[75]
نوشیدن شراب از دیگر سرگرمیهای این عصر بود که در حین این ضیافتها یا به صورت مجزا انجام میگرفت. سلاطین سلجوقی رویکرد دوگانهای در قبال مسئلۀ شرابخواری داشتند. آنان در شرایطی مردم را از این کار منع میکردند که خود در این زمینه پیشرو بودند.[76] در دربار سلجوقی ادارۀ مجالس شراب بر عهدۀ «شرابدار خاص» بود. او موظف به تهیۀ شراب مرغوب برای دربار بود.[77] محل برگزاری مجالس شراب را که مزین به انواع تزئینات بود «بزمگاه»[78] و «ساقیسرا» میگفتند.[79] مجالس شراب به دو گروه خاص و عام تقسیم میشدند و دارای قواعد مشخصی بودند. توصیه میشد که مجلس شراب در مکانهایی فراخ، ترجیحاً فضایی باز، پاکیزه، معطر و معتدل برگزار شود،[80] تعداد مدعوین کم باشد و مهمانان تنها در شرایطی همراه خویش شراب بیاورند که کیفیت شراب میزبان نامطلوب باشد.[81] بهمنظور سلامتی فرد توصیه میشد که شراب سه ساعت بعد از صرف غذا نوشیده شود.[82] البته افراط در بادهگساری موجب میشد که این قواعد رعایت نشود. نوشیدن شراب بهویژه در بامداد پسندیدهتر بود.[83] سلاطینی همچون برکیارق، ملک شاه، محمود دوم و سلیمان شاه در نوشیدن شراب زیادهروی میکردند.[84] اما برخی دیگر مانند محمد دوم، مسعود،[85] طغرل دوم[86] و آلبارسلان میانهرو بودند.[87] سلاطین سلجوقی هر زمان که تمایل داشتند شراب مینوشیدند. اما معمولاً در مناسبتهایی مانند جلوس به تخت سلطنت، ملاقات میان امرا با سلاطین،[88] پیروزیهای درخشان بر دشمنان و مخالفان[89] و فراموش کردن اندوه ناشی از درگذشت عزیزان مجالس شراب ترتیب داده میشد.[90] امرای بزرگ که خود دارای شرابخانههای اختصاصی بودند، در مناسبتهای مختلف همپیالگان همیشگی سلاطین محسوب میشدند.[91] وزرای این عصر از جمله نظامالملک متهم به شرابخواری هستند. ابن فندق مدعی است نظاماللملک تحت تأثیر اندرزهای یکی از بزرگان بیهق از این کار توبه کرده بود.[92] دیگر وزرای سلجوقی همچون قوامالدین درگزینی، عزالدوله شرفالدوله و عزالملک بن نظامالملک نیز شرابخواره معرفی شدهاند.[93]
سلجوقیان در اصل فرزندان دشت بودند.[94] وضع زندگی این قوم را گله معین میکرد. آنان برای دستیابی به مرتع برای چهارپایان خویش[95] ناگزیر بودند دائماً در حرکت باشند.[96] بعد از دستیابی به قدرت و ثروت، این رفت و آمد آنان ماهیتی تفریحی یافت که از آن با تعابیری همچون «تفرج در مملکت»،[97] «تفرج»،[98] «سفر تماشا و تفرج»،[99] «گردش»،[100] «تماشا»[101] و «رسم سیر در کوه و دشت» یاد شده است.[102] تنوع اقلیمی قلمرو سلجوقیان که موجب شکلگیری تفرجگاههایی نیکو در پیرامون شهرها شده بود،[103] به همراه مرغزارهای متعددی همچون بیضا، دشت ارژن، دارابجرد، کالان، رون، بهمن و مرغ شیدان در ایالت فارس،[104] قراتگین، کندمان و بلاسان در همدان، هزارخانی در اصفهان،[105] رادکان در طوس[106] و سو در زنجان بستر مناسبی برای این تفریحات فراهم کرده بود.[107] سلاطین سلجوقی آنچنان به این تفریح علاقهمند بودند که بیشتر عمر خود را در گشت و گذار پیرامون نقاط مختلف قلمروشان میگذراندند.[108] این تفریح به دو صورت انجام میگرفت. در شیوۀ اول در مرغزارها و تفرجگاههای متعدد قلمرو خود اسکان میگزیدند. محمود دوم در هر موضعی از عراق که مرغزاری بود نزول میکرد.[109] محمد دوم «تابستان در ییلاق همدان به سر میبرد و زمستان در ساوه قشلاق میکرد.»[110] گزارشهایی نیز از اسکان سهروزۀ سلطان سنجر در مرغزار رادکان[111] و اردوی سهماهۀ وی در دشت تروق طوس وجود دارد.[112] در شیوۀ دوم شهرهای خوشآبوهوایی همچون بغداد را برای اسکان چندماهه انتخاب میکردند. آنان در چنین شهرهایی، با هدف خوشگذرانی و اسکان، کوشکها و عمارتهای[113] متعددی میساختند.[114] مسعود در آخر پاییز سال 543ق عازم بغداد شد[115] و به مدت چهار ماه در این شهر اقامت گزید.[116] ارسلان در شهرهای اصفهان، همدان، ساوه و تبریز اتراق میکرد.[117]
رواج بازار طنزپردازی در این دوره به اندازهای بود که راوندی قصد تألیف کتابی در موضوع مضاحک داشت.[118] علاقۀ سلاطین سلجوقی به طنز موجب شکلگیری منصب «مسخرگی» شده بود.[119] دلقکان گروهی شناختهشده بودند که تعداد زیادی از آنان به خدمت سلاطین و اشراف درمیآمدند.[120] این افراد دارای لباس مخصوصی بودند که مهمترین مشخصۀ آن جبۀ صوفی و کلاه نمدی سرخرنگ بود.[121] جعفرک، فلک،[122] علی ملقابادی،[123] جمال زنگی[124] و ترشک از جمله دلقکان معروف این عصر بودند.[125] علاوه بر این گروه که وظیفۀ اصلی آنها خنداندن بود، کنیزکان مطرب، امرا[126] و برخی از سلاطین همچون سنجر، طغرل سوم و سلیمان شاه نیز در بعضی مواقع طنزپردازی میکردند.[127] از میان سلاطین سلجوقی، طغرل دوم و ارسلان شاه علاقۀ چندانی به هزل نداشتند.[128] البته چنانچه منابع بین هزل و مطایبه تفاوت گذاشتهاند، احتمالاً این گروه از سلاطین صرفاً از طنز زننده دوری میگزیدهاند.[129] با این حال، غالب آنان و بهویژه سلیمان شاه، مسعود و ملک شاه دوم سلاطینی هزلدوست معرفی شدهاند که اوقات زیادی را با مسخرگان و مجانین میگذراندند.[130] علاوه بر سلاطین سلجوقی، شاهزادگان، امرا و وزرا نیز علاقۀ زیادی به این تفریح داشتند و هر کدام دلقکانی را به خدمت گرفته بودند.[131] دعای شر و آرزوی مرگ برای سلاطین،[132] اجرای حرکات موزون یا ادای کلماتی در هنگام محاکمۀ مغضوبان،[133] تمسخر خصوصیات جسمانی افراد مانند کوتاهی، لاغری و چاقی،[134] اظهارات جاهلانه و سادهلوحانۀ برخی از کارگزاران کممایۀ حکومتی،[135] پیشبینیهای نادرست منجمان در مورد وقوع یک حادثه،[136] مضامین جنسی،[137] دادن پاسخهای محال به پرسشهای مکرر دربارۀ یک موضوع،[138] توصیف جایگاه شکنندۀ ندیمان و رفتار تندی که از جانب اربابانشان با آنها میشد، از مهمترین دستمایههای دلقکان برای خنداندن سلاطین بود.[139]
جایگاه اسب در نزد این قوم مانند اهمیت شتر برای اعراب بود. رواج ضربالمثلهای بسیار در مورد این حیوان در نزد ترکان از اهمیت آن حکایت دارد.[140] به صورت کلی، استعداد ترکان در سوارکاری زبانزد بود.[141] آنان بخش زیادی از عمرشان را برای جنگ، شکار و صحرانوردی بر روی اسب میگذراندند.[142] اهمیت سوارکاری از یک طرف و کاربرد گستردۀ این حیوان در صحنههای نبرد از طرف دیگر موجب شد که در این دوره به پرورش اسب توجه ویژهای شود.[143] سلاطین سلجوقی دارای گلههای اسب بودند که در مراتع و علفزارهای وسیع قلمروشان نگهداری میشدند.[144] در این دوره اسبان ممتازی[145] وجود داشت که از آنان با عنوان «اسب خاص» نام برده میشد.[146] آوازۀ این اسبان که معمولاً به سلاطین و امرا تعلق داشتند، موجب میشد که شعرا به توصیف آنها بپردازند.[147] اسبان ممتاز بهعنوان هدیهای فاخر[148] به مناسبتهای گوناگون همچون مراسم ازدواج سلاطین سلجوقی،[149] جلوس سلطان جدید به تخت سلطنت،[150] ایجاد سازش میان سلاطین سلجوقی با حاکمان محلی و سایر دستنشاندگان خود[151] و خرید پست و منصب به سلاطین پیشکش میشدند.[152] البته در مواردی نیز سلاطین چنین اسبانی را به کارگزاران خویش پاداش میدادند،[153] یا اینکه بهمنظور بهبود مناسبات با نهاد خلافت و افزایش مشروعیت خویش، اسبانی را بهعنوان پیشکش تقدیم خلفا میکردند.[154] اکثر سلاطین این دودمان افرادی ماهر در زمینۀ سوارکاری توصیف شدهاند.[155]
سلاطین سلجوقی در هنگام شکار و سیر و سیاحت نیز اسبسواری میکردند. با این حال، ترتیب دادن مسابقات اسبدوانی مرسومترین شیوۀ پرداختن به این تفریح بود. این مسابقات که در میدانهای هلالیشکل بزرگ واقع در پیرامون شهرهای بزرگ برگزار میشد،[156] به دو روش انجام میگرفت. در روش نخست خود سلاطین در این میدانها اسبدوانی میکردند و در روش دوم سلاطین به تماشای مسابقاتی میپرداختند که میان اسبهای ممتاز تدارک دیده میشد.[157] در مورد تیراندازی نیز میبایست اظهار داشت که تیر بهعنوان سلاح بومی دشتهای اوراسیا از جایگاه خاصی در نزد این قوم برخوردار بود.[158] این امر سبب شد که پس از قدرتیابی سلجوقیان، تیر و کمان به یکی از محبوبترین نمادهای حکشده بر روی مسکوکات آنان بدل گردد.[159] مهارت سلاطین سلجوقی در تیراندازی و رواج این تفریح در عصر حکومت این خاندان،[160] اشپولر را بر آن میدارد که آنان را احیاگر سنت تیراندازان زبدۀ ایران باستان بنامد.[161] رونق مسابقات تیراندازی در این دوره موجب شده بود که راوندی به تشریح چگونگی گروگذاری در هنگام اجرای این مسابقات بپردازد.[162] اگرچه تیراندازی در حین تفریحاتی همچون شکار به نوعی دیگر انجام میشد، مهمترین و مفرحترین شیوۀ اشتغال به این سرگرمی، هدف قرار دادن اجسام بود که در قالب مسابقاتی مانند حلقهزنی (تیر گذراندن از حلقهها) و قَپَقاندازی (تیر افکندن به هدفی کروی بر روی ستونی) صورت میگرفت.[163]
چوگان مطلوبترین بازی محافل بزرگان بود.[164] بهرغم محبوبیت این سرگرمی، توصیه میشد به دلیل آسیبهای جسمی زیادی که به همراه دارد، کمتر بدان پرداخته شود.[165] در این دوره شهرهای بزرگی همچون همدان،[166] دمشق،[167] ری،[168] بغداد[169] و حلب دارای میدانهای چوگان بودند.[170] برای بازی چوگان اسبهای خاصی با عنوان «اسب چوگانی» وجود داشت که از سایر اسبها متمایز میشدند.[171] در بسیاری از گزارشهای موجود صرفاً از مهارت سلاطین سلجوقی همچون آلبارسلان، ملک شاه بزرگ، سنجر، مسعود، محمد دوم و سلیمان شاه در این تفریح سخن رفته است.[172] روایاتی نیز وجود دارند که ضمن تصدیق مهارت سلاطین سلجوقی در این بازی، از چوگان باختن ملک شاه اول، سنجر، محمد اول و سلیمان شاه حکایت میکنند.[173] شرطبندی و برگزاری این تفریح در حضور طبقات مختلف مردم دو ویژگی مهم چوگان باختن بود که شور و هیجان آن را بالا میبرد.[174] چوگان از تفریحات بسیار محبوبی بود که علاوه بر سلاطین سلجوقی، امیران، حاکمان محلی و اتابکان سلجوقی نیز به آن علاقه داشتند. امرا و حاکمان محلی باوندی از مهمترین همبازیهای سلاطین بودند.[175] نورالدین محمود زنگی از اتابکان سلجوقی بهاندازهای در چوگان باختن زیادهروی میکرد که در افواه شایع شده بود که وی به این بازی معتاد شده است.[176]
بازیهای فکری همچون نرد و شطرنج از دیگر تفریحات مورد علاقۀ سلاطین و اشراف بود. قمی از نردبازی سلطان سنجر با یکی از امرایش موسوم به علی چتری سخن میگوید که با شرطبندی انجام گرفته بود.[177] انوری نردبازی را یکی از پایههای ثابت مجالس مهمانی و شراب معرفی کرده است.[178] در تأیید این ادعای انوری، همدانی از نردبازی در مجلسی یاد میکند که سلطان آلبارسلان به شکرانۀ پیروزی در نبرد ملازگرد تدارک دیده بود.[179] معمولاً ندیمان سلاطین و شاهزادگان، از جمله شعرا، در این بازی سررشته داشتند تا بتوانند همبازی مناسبی برای سلاطین و شاهزادگان باشند. همچنین شاهزادگان سلجوقی از سنین پایین اصول این بازی را فرا میگرفتند و بدان مشغول میشدند.[180] بهرغم جذابیت بیشتر بازی شطرنج نسبت به نرد، تنها یک گزارش در مورد اشتغال نظامالملک و همنشینانش به این بازی وجود دارد. در این بازی نیز، بهمانند نرد، شرطبندی صورت میگرفت.[181] چون این بازی در اردوگاه سلطان برگزار میشد و وزیر هم به آن تمایل داشت، پس میتوان گفت سلاطین سلجوقی نیز بدان توجه داشتهاند. بنابراین، بازی شطرنج یکی از سرگرمیهای سلاطین در مجالس بود.[182]
نتیجهگیری
دستاوردهای پژوهش نشان میدهد سلاطین سلجوقی بهمنظور گذراندن اوقات فراغت خویش، به هفت گونه تفریح شامل شکار، برپایی مجالس ضیافت و شراب، سیر و سیاحت در تفرجگاهها و نقاط خوشآبوهوا، همنشینی با دلقکان و مسخرگان، اسبدوانی و تیراندازی، چوگان و نرد و شطرنج علاقه داشتند. البته همۀ سلاطین سلجوقی علاقۀ یکسانی به این تفریحات نداشتند. سرگرمیهایی همچون شکار، سیر و سیاحت، طنزپردازی، برپایی مجالس ضیافت و بادهخواری و چوگان از محبوبیت بیشتری برخوردار بودند. در مقابل، از تفریحاتی مانند اسبدوانی، تیراندازی و نرد و شطرنج استقبال کمتری میشد. این سرگرمیها را از نظر مطابقت با شریعت اسلام میتوان به دو گروه تقسیم کرد. در گروه نخست تفریحاتی قرار میگیرند که نهتنها با قوانین شرعی در مغایرت نبودند، بلکه بنا به دلایلی بسیاری از آنها فضیلت نیز محسوب میشدند. شکار، مجالس مهمانی، سیر و سیاحت، اسبدوانی و تیراندازی، نرد و شطرنج و چوگان در ذیل این گروه بودند. گروه دوم شامل تفریحاتی است که به صورت کلی با شرع یا عرف مغایرت داشتند، یا اینکه بر چگونگی انجام دادن آنها ایراداتی وارد بود. شرابخواری و طنزپردازی در زمرۀ این سرگرمیها قرار میگرفتند.
[1]. David Durand Guedy, »New Trends in The Political History of Iran Under the Great Saljuqs (11th–12th Centuries)«, History Compass, no. 13, 2015, p. 321.
[2]. ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح علیاکبر فیاض، چ 2 (مشهد: دانشگاه فردوسی، 1356)، ص 778.
[3]. عبدالحسین زرینکوب، روزگاران (تهران: سخن، 1378)، ص 461.
[4]. جعفر وفا، «دین و تفریحات (1)»، پیام، ش 104 (زمستان 89)، ص 87.
[5]. بیهقی، تاریخ بیهقی، ص 186.
[6]. لئو نیکلایوویچ گومیلف، تاریخ توران، ترجمۀ پرویز زارعشاهمرسی (تبریز: اختر، 1396)، ص 73؛ فاروق سومر، تاریخ غزها، ترجمۀ وهاب ولی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1390)، ص 584، 587.
[7]. فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسلۀ سلجوقی، ترجمۀ محمدحسین جلیل (تهران: بینا، 1356)، ص 8.
[8]. ویلم فلور، تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران، ترجمۀ محسن مینوخرد (استکهلم: فردوسی، 2010).
[9]. سیروس شمیسا، شاهدبازی در ادبیات فارسی (تهران: فردوسی، 1381).
[10]. Willem Floor, Games Persians play (Washington: mage publishers, 2011).
[11]. عباس احمدوند، زهیر صیامیان گرجی، فاطمه کارگر جهرمی، «طنزپردازان و شیوههای طنزپردازی در ایران عصر سلجوقیان»، مطالعات تاریخ فرهنگی، س 8، ش 29 (پاییز 1395).
[12]. علی منصوریحسنوند، «بازی چوگان در خلافت عباسی»، پایاننامۀ کارشناسی ارشد دانشگاه اراک، 1394.
[13]. آن کاترین سواین لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمۀ یعقوب آژند، چ 4 (تهران: امیرکبیر، 1391)، ص 11.
[14]. محمدمیرک بن مسعود حسینی منشی، ریاض الفردوس خانی، تصحیح ایرج افشار (تهران: بنیاد موقوفات افشار، 1385)، ص 167.
[15]. احمد بن محمد غفاری کاشانی، تاریخ نگارستان، تصحیح مرتضی مدرس گیلانی (تهران: کتابفروشی حافظ، 1404ق)، ص 169.
[16]. تاجالدین سبکی، معید النعم و مبید النقم، مقدمه له صلاحالدین الهواری (بیروت: المکتبه العصریه، 1428ق)، ص 428.
[17]. ابوالحسن لامعیگرگانی، دیوان اشعار، تصحیح محمد دبیرسیاقی (تهران: اشراقی، 1355)، ص 12.
[18]. احمد تتوی، آصفخان قزوینی، تاریخ الفی (بیجا: بینا، بیتا)، ص 363.
[19]. نام برخی از این شکارگاهها در منابع آمده است. از جمله میبایست به شکارگاه گاوخونی در اصفهان و شکارگاههای چهارگانۀ رخشآباد، دورق و هندویان، مشهدکانی و حویزه در در خوزستان اشاره کرد. بنگرید به: حمدلله مستوفی، نزهه القلوب، تصحیح گای لسترنج (تهران: دنیای کتاب، 1362)، ص 34، 49، 55، 72، 82، 110.
[20]. ابوزید احمد بن سهل، فارسنامه (شیراز: بنیاد فارسشناسی، 1374)، ص 29؛ زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمۀ جهانگیرمیرزا قاجار، تصحیح میرهاشم محدث (تهران: امیرکبیر، 1373)، ص 267.
[21]. ابوعبدالله مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم (تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361)، ج 2، ص 411، 440.
[22]. علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار (تهران: کتابفروشی فروغی، 1361)، ص 282.
[23]. عمادالدین محمد بن واصل، تاریخ ایوبیان، ترجمۀ پرویز اتابکی، ج 2 (تهران: علمی و فرهنگی، 1388)، ص 371.
[24]. عزالدین بن اثیر، تاریخ کامل، ترجمۀ عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، ج 23 (تهران: علمی، 1371)، ص 93.
[25]. غیاثالدین خواندمیر، دستور الوزرا، تصحیح سعید نفیسی (تهران: اقبال، 1355)، ص 154؛ رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ (تاریخ ایران و اسلام)، تصحیح محمد روشن، ج 2 (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1392)، ص 1480.
[26]. به پرندگان و درندگان شکاری همچون شاهین، باز، یوز و سگ اشکره یا شکره گفته میشد. این اصطلاح از شکردن به معنی شکار کردن گرفته شده است. ابوالحسن نسوی، بازنامه، تصحیح علی غروی (تهران: مرکز مردمشناسی، 1354)، ص 53.
[27]. کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوسنامه، تصحیح امینالدین بدری (تهران: کتابفروشی ابن سینا، 1335)، ص 81؛ غیاثالدین ابوالفتح عمر خیام نیشابوری، نوروزنامه، تصحیح مجتبی مینوی (تهران: بینا، 1372)، ص 56.
[28]. نجمالدین راوندی، راحه الصدور و آیه السرور، تصحیح محمد اقبال، چ 2 (تهران: علمی، 1363)، 432.
[29]. نسوی در زمرۀ نگارندگان این آثار و از اشکرهداران برجسته است که شصت سال از عمرش را صرف تحقیق و تکمیل معلومات خود در این زمینه کرده است. بنگرید به: نسوی، ص 77، 90.
[30]. همان، ص 155، 165، 172-173، 177.
[31]. ابن بلخی، ص 292، 368، 371.
[32]. برای به دام انداختن یوز، صیادان چاههایی را در مسیر رفت و آمد این حیوان حفر و بدین شیوه آن را شکار میکردند. عبدالهادی مراغی، منافع الحیوان، به کوشش محمد روشن (تهران: بنیاد موقوفات افشار، 1388)، ص 72، 159، 173.
[33]. راوندی، ص 183، 245.
[34]. نسوی، ص 173.
[35]. نجمالدین قمی، تاریخ الوزرا، تصحیح محمدتقی دانشپژوه (تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1363)، ص 66.
[36]. ابن واصل، ج 2، ص 47.
[37]. ابوالحسن نیشابوری، شکارنامۀ خسروی (کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی: شمارۀ ثبت 88.54)، ش 12646، ج 36، برگ ب.
[38]. از جملۀ این اشکرهها میبایست به سنقر، شاهین، باشه، شغال، یوز، باز، سگ، شیر، ببر و سیاهگوش اشاره کرد. بنگرید به: محمد شبانکارهای، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث (تهران: امیرکبیر، 1363)، ص 113؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، تصحیح میرزا اسماعیل افشار و محمد رمضانی (تهران: اساطیر، 1390)، ص 53؛ راوندی، ص 205.
[39]. بنداری، ص 117.
[40]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 54؛ ابن اثیر، ج 23، ص 134.
[41]. لامعی، ص 12.
[42]. شبانکارهای، ص 114.
[43]. تاریخ آلسلجوق در آناطولی، تصحیح نادره جلالی (تهران: آینۀ میراث، 1377)، ص 123.
[44]. مجدالدین حائری، زینت المجالس، تصحیح احمد احمدی (تهران: کتابفروشی سنایی، 1342)، ص 512.
[45]. عنصرالمعالی، ص 53، 69.
[46]. غیاثالدین خواندمیر، مآثر الملوک (تهران: رسا، 1372)، ص 106-107.
[47]. عبدالرحمان بن خلدون، العبر، ترجمۀ عبدالحمید آیتی، ج 2، چ 4 (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383)، ص 84؛ شهابالدین حسن یزدی، جامع التواریخ حسنی (بخش تاریخ سلجوقیان)، تصحیح بُلنت اوزقوزو گودنلی (تهران: ترجمه و نشر آثار هنری متن، 1399)، ص 313.
[48]. دیوید دیوراند گدی، «تاریخ اصفهان دربارۀ جامعۀ ایران در عصر سلجوقیها به ما چه میگوید»، در سلجوقیان، ویراستار و گردآورنده ادموند هرتسیک و سارا استوارت، ترجمۀ کاظم فیروزمند (تهران: مرکز، 1395)، ص 78-79.
[49]. یزدی، ص 312، 314، 328.
[50]. راوندی، ص 142، 183، 292.
[51]. علی بن ناصر حسینی، زبده التواریخ، ترجمۀ رمضانعلی روحاللهی (تهران: ایل شاهسون بغدادی، 1380)، ص 180.
[52]. رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ (تاریخ آلسلجوق)، تصحیح محمد روشن، ج 2 (تهران: میراث مکتوب، 1386)، ص 526؛ یزدی، ص 313.
[53]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 64.
[54]. محمد بن حسن بن اسنفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج 3 (تهران: پدیدۀ خاور، 1366)، ص 119.
[55]. ابوبکر ازرقی، دیوان اشعار، تصحیح سعید نفیسی (تهران: کتابفروشی زوار، 1336)، ص 95.
[56]. ابن اسفندیار، ج 3، ص 120.
[57]. یزدی، ص 178؛ ابن اسفندیار، ج 3، ص 120.
[58]. محمد معزی، دیوان اشعار، به سعی عباس اقبال (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1318)، ص 274-275؛ ابن خلدون، ج 4، ص 84.
[59]. ابن اثیر، ج 23، ص 361؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزرا، تصحیح میرجلالالدین حسینی ارموی (تهران: اطلاعات، 1364)، ص 72.
[60]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 58؛ راوندی، ص 232-233.
[61]. معزی، ص 330.
[62]. ابن اثیر، ج 23، ص 360-361.
[63] بنداری، ص 319-321.
[64]. همدانی، ج 2، ص 526.
[65]. ابن اثیر، ج 27، ص 77-78؛ بنداری، ص 273.
[66]. منشی کرمانی، ص 72.
[67]. تتوی، قزوینی، ص 368.
[68]. راوندی، ص 277.
[69]. بنداری، ص 22.
[70]. کمالالدین گازرگاهی، مجالس العشاق، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد (تهران: زرین، 1376)، ص 295؛ ابن اثیر، ج 25، ص 126؛ حائری، ص 515.
[71]. بیهقی، تاریخ بیهق، ص 270؛ تاریخ سیستان، تصحیح محمدتقی بهار (تهران: پدیدۀ خاور، 1366)، ص 368.
[72]. حسینی، ص 156، 180.
[73]. همدانی، ج 2، ص 26.
[74]. ابن اثیر، ج 24، ص 210-211.
[75]. تتوی، قزوینی، ص 364، 392.
[76]. عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی (تهران: دنیای کتاب، 1385)، ص83.
[77]. ابوعلی حسن نظامالملک طوسی، سیاستنامه، به اهتمام هیوبرت دارک (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347)، ص 162.
[78]. محمد حسینی یزدی، العراضه فی الحکایه السلجوقیه (قاهره: مطبعه المعارف، 1326ق)، ص 139.
[79]. افضلالدین کرمانی، سلجوقیان و غز در کرمان، تحریر میرزا ابراهیم خبیصی، تصحیح محمدابراهیم باستانی پاریزی (تهران: کورش، 1373)، ص 406.
[80]. اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، ج 3 (قم: مؤسسۀ احیاء طب طبیعی، 1391)، ص 472.
[81]. نظامالملک طوسی، ص 161.
[82]. عنصرالمعالی، ص 57.
[83]. عبدالواسع جبلی، دیوان اشعار، تصحیح ذبیحالله صفا (تهران: امیرکبیر، 1355)، ص 211، 260.
[84]. حسینی، ص 112؛ ابن خلدون، ج 4، ص 163؛ نیشابوری، سلجوقنامه، ص 66.
[85]. راوندی، ص 236 و 259.
[86]. بنداری، ص 193.
[87]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 26.
[88]. راوندی، ص 259، 263.
[89]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 26.
[90]. ابن اسفندیار، ج 3، ص 42.
[91]. راوندی، ص 261.
[92]. بیهقی، تاریخ بیهق، ص 112.
[93]. منشی کرمانی، ص 52؛ قمی، ص 10-11، 81.
[94]. بیهقی، تاریخ بیهقی، ص 708.
[95]. رنه گروسه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده (تهران: علمی فرهنگی، 1365)، ص 61.
[96]. ابوالعباس بن فضلان، سفرنامه، ترجمۀ سید ابوالفضل طباطبایی (تهران: شرق، 1355)، ص 69.
[97]. غفاری کاشانی، ص 154.
[98]. عبدالرحمن بن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج 16 (بیروت: بینا، 1415ق)، ص 205.
[99]. محمد غزالی، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، ج 1 (تهران: علمی فرهنگی، 1380)، ص 461.
[100]. ابن اثیر، ج 25، ص 28.
[101]. طوسی، ص 170.
[102]. گازرگاهی، ص 310.
[103]. مقدسی، ج 1، ص 157، 194؛ ج 2، ص 575، 653.
[104]. ابن بلخی، ص 305، 368-371.
[105]. راوندی، ص 242، 253، 293290؛ نیشابوری، سلجوقنامه، ص 81.
[106]. فریدالدین عطار، الهینامه، تصحیح محمدرضا شفیعیکدکنی (تهران: سخن، 1388)، ص 297.
[107]. یزدی، ص 328.
[108]. لمبتون، ص 11.
[109]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 53-54.
[110]. محمد بن خاوندشاه بن محمود (میرخواند)، روضه الصفا، تصحیح جمشید کیانفر، ج 4 (تهران: اساطیر، 1385)، ص 3247؛ همدانی، ج 2، ص 528.
[111]. عطار، ص 297.
[112]. احمد بن عمر نظامی، چهار مقاله، تصحیح محمد قزوینی، به کوشش محمد معین (تهران: ارمغان، بیتا)، ص 64.
[113]. در این دوره منازل زمستانی و تابستانی در شهرهای مختلف توسط حاکمان ساخته میشد. بنگرید به: ابن اسفندیار، ج 3، ص 122.
[114]. ابوالعباس قلقشندی، مأثر الانافه فی معالم الخلافه، تحقیق عبدالستار احمد فرج، ج 3 (بیروت: عالم الکتب، بیتا)، ص 2؛ ابن اثیر، ج 27، ص 177.
[115]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 64.
[116]. یزدی، ص 308.
[117]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 81.
[118]. راوندی، ص 457-458.
[119]. منشی کرمانی، ص 65.
[120]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 42.
[121]. تتوی، قزوینی، ص 362، 392.
[122]. بنداری، ص 83، 182.
[123]. یزدی، ص 121.
[124]. شبانکارهای، ص 116.
[125]. منشیکرمانی، ص 65.
[126]. قمی، ص 8، 10.
[127]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 72؛ راوندی، ص 57؛ بنداری، ص 182-183.
[128]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 54، 74.
[129]. شجاع شیرازی، انیس الناس، به کوشش ایرج افشار (تهران: علمی و فرهنگی، 1374)، ص 205؛ حسینی یزدی، ص 118.
[130]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 55، 250؛ شبانکارهای، ص 116.
[131]. هندوشاه نخجوانی، تجارب السلف، تصحیح عباس اقبال، به اهتمام توفیق سبحانی (تهران: کتابخانۀ طهوری، 1357)، ص 261؛ ابن خلدون، ج 4، ص 84؛ حسینی، ص 68-69.
[132]. بنداری، ص 182-183.
[133]. یزدی، ص 121.
[134]. حسینی منشی، ص 179؛ راوندی، ص 57؛ لامعی، ص 20.
[135]. خواندمیر، ص 192-193.
[136]. نظامی، ص 99-100.
[137]. شمسالدین سوزنی، دیوان اشعار، تصحیح ناصرالدین شاهحسینی (تهران: امیرکبیر، 1338)، ص 9-12؛ شهابالدین ترمذی، دیوان اشعار، مقدمۀ علی قویم (تهران: کتابفروشی خاور، 1331)، ص 218-219؛ اوحدالدین انوری، دیوان اشعار، به کوشش سعید نفیسی (تهران: سکه و پیروز، 1364)، ص 377.
[138]. کرمانی، ص 396-397.
[139]. انوری، ص 433.
[140]. سومر، ص 584.
[141]. حسینی، ص 46.
[142]. گروسه، ص 44.
[143]. لمبتون، ص 11.
[144]. بنداری، ص 141؛ میرخواند، ج 4، ص 315-319.
[145]. از برجستهترین این اسبها میتوان به اسب «بشار» و «مهلوب» اشاره کرد. بنگرید به: بنداری، ص 87؛ تتوی، قزوینی، ص 435.
[146]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 59.
[147]. ترمذی، ص 117-118؛ معزی، ص 285.
[148]. یزدی، ص 308.
[149]. حسینی منشی، ص 161؛ یزدی، ص 95.
[150]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 67؛ میرخواند، ج 4، ص 3243.
[151]. ابن واصل، ج 1، ص 38-40؛ بنداری، ص 260.
[152]. راوندی، ص 143؛ ابن واصل، ج 1، ص 78.
[153]. نظامی، ص 66-67.
[154]. میرخواند، ج 4، ص 3153.
[155]. راوندی، ص 333.
[156]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، چ 3، ج 7 (تهران: امیرکبیر، 1357)، ص 15.
[157]. بنداری، ص 89 و 90.
[158]. سومر، ص 583.
[159]. Andrew Peacock, The great Seljuk Empire (Edinburgh: University press, 2015), p. 4; R. W Bulliet, »Numismatic evidence for the relationship between Tughril and Chagri Beg«, in D. K koumjian (ed.), near eastern numismatics, iconography, epigraphy and history, studies in honor of George C. Miles, (Beirut: American university of Beirut, 1974), pp. 290-292.
[160]. حسینی، ص 46.
[161]. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ مریم میراحمدی، ج 2 (تهران: علمی فرهنگی، بیتا)، ص 399.
[162]. راوندی، ص 429-430.
[163]. ابن واصل، ج 1، ص 320-321.
[164]. اشپولر، ج 2، ص 399.
[165]. عنصرالمعالی، ص 83.
[166]. خواندمیر، ج 2، ص 534.
[167]. ابن واصل، ج 1، ص 326.
[168]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 64.
[169]. بنداری، ص 90.
[170]. ابن اثیر، ج 23، ص 133.
[171]. ابن اسفندیار، ج 3، ص 122.
[172]. راوندی، ص 120، 258؛ نیشابوری، سلجوقنامه، ص 61، 64؛ همدانی، ص 85.
[173]. بنداری، ص 90؛ نیشابوری، سلجوقنامه، ص 64؛ ابن اسفندیار، ج 2، ص 35-36؛ ج 3، ص 90.
[174]. ابن اسفندیار، ج 3، ص 36، 90.
[175]. نیشابوری، سلجوقنامه، ص 64؛ ابن اسفندیار، ج 3، ص 90.
[176]. ابن واصل، ج 1، ص 325.
[177]. قمی، ص 8.
[178]. انوری، ص 286.
[179]. همدانی، ص 26.
[180]. نظامی، ص 68-69.
[181]. نظامالملک طوسی، ص 130.
[182]. انوری، ص 286.