Analytical typology of the Seljuk royal entertainments of Iran (1040 - 1194 AD)

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associated professor of history , Department, shiraz university, Shiraz, Iran,

2 Ph.D. of History of Islamic Iran, Shiraz University, Shiraz, Iran,

Abstract

As the founders of one of the longest-lasting and most influential dynasties in the history of Middle Iran, the Seljuqs were tribal warriors under the control of mostly Turkic governments before gaining power. In this period, they were not only familiar with some types of entertainment that were common among Turks, but also performed some of these entertainments according to the type of these entertainments and their status. The gaining of power of this people in Iran provided suitable conditions for them to benefit from the advantages of power such as camaraderie and fun. The present research tries to identify and analyze the royal pastimes of this era using the historical method. The results of the research show that the Seljuk leaders and other dependents of this government, relying on the three components of power, wealth and rich Iranian-Islamic culture, combined the former types of entertainment with the common entertainments in Iran and with all their capacity. They used recreational activities such as hunting, comedy, hiking, horse racing, polo and chess in order to make people happy. The extent of their acceptance of these entertainments was influenced by factors such as personal interests, the stability or instability of the ruling period, the nature of the types of entertainment and the compatibility or contradiction of these types with the customs of the society and the rules of Islam.

Keywords

Main Subjects


 

طرح مسئله

سلجوقیان خاندانی ترک­تبار از طایفۀ بزرگ اغوز بودند که در نتیجۀ تحولات سیاسی ترکستان در نیمۀ دوم قرن چهارم قمری وارد جهان اسلام شدند و به­تدریج به عنصری تأثیرگذار در عرصۀ تحولات سیاسی ایران بدل شدند. این قوم در جریان نبردهایی که بیش از یک دهه به طول انجامید، موفق شدند با شکست قطعی غزنویان در سال 431ق بر خراسان و متعاقب آن بر سراسر فلات ایران مسلط شوند. طغرل­بیگ محمد، به­عنوان بانفوذترین شخص این خاندان، گرچه توانست با هدایت دیوانسالاران ایرانی حکومتی متمرکز را بنیاد گذارد، اما تحت فشار پیروان ترکمان خویش ناگزیر شد براساس سنت­های ترکان بخش­های مختلف قلمرو را بین دیگر رؤسای برجستۀ این قوم تقسیم کند. این امر باعث شکل­گیری سلسله­های محلی سلجوقی در مناطق مختلف قلمرو تحت ­سلطۀ این خاندان شد. سلطنتی که طغرل پایه­گذاری کرد تا سال 590ق بر بخش اعظم قلمرو تاریخی ایران تداوم یافت. شعبۀ خاندان سلجوقی حاکم بر ایران، به دلیل نظارت بر سایر شاخه­های این قوم تا دوره­ای مشخص، به سلجوقیان بزرگ[1] و به دلیل حکومت بر سرزمین­های اصلی ایران به سلجوقیان ایران معروف شدند. قدرت این خاندان به­رغم فراز و فرودهایی که در ساختار حکومت به وجود آمد، تا سال 590ق همچنان تداوم یافت.

 این «نوخاستگان»[2] هنگامی که در ایران به سلطنت رسیدند، اطلاع چندانی از اصول ملکداری و آداب و تشریفات مربوط به آن نداشتند. بنابراین، از جنبه­های بسیاری فرهنگ برین ایرانی ـ اسلامی را سرمشق خود قرار دادند.[3] یکی از مهم­ترین جنبه­هایی که مورد تقلید سلاطین این دودمان قرار گرفت، مسئلۀ تفریحات بود. تفریح از مادۀ «فرح» به معنی باز شدن دل و خاطر به لذتی آنی و زودگذر و به معنای خوشحالی و لذت بردن و شادی بخشیدن است. تعریف اصطلاحی این واژه مشکل است، زیرا شادی کیفیتی نفسانی و وجدانی است که اصولاً تعریفی جامع ندارد. ولی با توجه به معنای لغوی آن می­توان گفت تفریح عبارت است از آن دسته از فعالیت­هایی که افراد در وقت آزاد و به خاطر بهبود وضع روحی و بازیافت توان فکری و تجدید نیرو انجام می­دهند.[4] تفریح در میان خاندان­های حکومتگر در تاریخ میانۀ ایران به اندازه­ای اهمیت داشت که اختیار آن صرفاً بر عهدۀ خود سلاطین بود.[5] در جامعۀ ترکان باستان سرگرمی­هایی همچون شکار، شرابخواری و ترتیب دادن مجالس ضیافت نزد اشراف ترک رواج داشت.[6] سلجوقیان بعد از دستیابی به مقام سلطنت با تکیه بر قدرت و ثروتی که به دست آورده بودند،[7] تعداد زیادی از سرگرمی­های پیشینیان خود را با ایجاد تغییراتی در آنها برای آنکه مطابق با عرف جامعه و شریعت اسلام شوند، در پیش گرفتند و برخی از گونه­های تفریحی را نیز از میراث ایرانی ـ اسلامی وام گرفتند. علاقۀ سلاطین این دودمان به سرگرمی­های متنوع موجب شد که تشکیلات و مناصب مرتبط با این سرگرمی­ها در دربار سلجوقی شکل بگیرد.

مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر شناسایی گونه­های تفریحی عصر سلجوقی و چگونگی بهره­مندی طبقۀ اشراف از این تفریحات است. در این دوره گونه­های تفریحی مختلفی شامل شکار، برگزاری مجالس ضیافت و شراب، سیر و سیاحت، طنزپردازی، اسب­دوانی، تیراندازی، چوگان و نرد و شطرنج رواج داشت. اکثر این تفریحات متناسب با ماهیتی که داشتند به ­صورت گروهی انجام می­شدند. در این­گونه موارد همبازی سلاطین امرای نظامی، شخصیت­های دیوانی و حاکمان محلی بودند. گذشته از اینکه تعدادی از این تفریحات صرفاً به برخی از سلاطین سلجوقی اختصاص داشتند، همۀ سلاطین به یک اندازه از تفریحاتی که مشترکاً بدان­ها علاقه­مند بودند، بهره نمی­بردند. از کم­وکیف تفریحاتی همچون شکار، اسب­دوانی، ضیافت و چوگان باختن که از نظر شرعی و عرفی موردی نداشتند، در مقایسه با سرگرمی­های مرسوم دیگری همچون مجالس باده­نوشی، آگاهی­های بیشتری وجود دارد.

در تحقیقات دیگر تنها اشاره­ای پراکنده­ به برخی از مباحث این موضوع شده است. در پژوهش­هایی همچون تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران[8] و شاهدبازی در ادبیات فارسی[9] صرفاً حکایت­هایی گزینشی از غلام­بارگی و رفتارهای جنسی برخی از سلاطین سلجوقی آورده شده است. فلور در دیگر اثر خویش موسوم به بازی­های ایرانی[10] تمرکز عمدۀ خود را بر بازی­های جدید گذاشته، با این حال به کلیاتی از پدیدۀ شکار و کارکردهای متنوع آن در تاریخ ایران اشاره کرده است. احمدوند و همکارانش در مقالۀ «طنزپردازان و شیوه­های طنزپردازی در ایران عصر سلجوقیان»[11] طنزپردازی را به­عنوان شیوه­ای که گروه­های مختلف برای بیان مقاصد خود از آن بهره می­برده­، و نه به­عنوان یک نوع تفریح، مطالعه کرده­اند. همچنین در پژوهش «بازی چوگان در خلافت عباسی»[12] که نویسنده به بررسی سرگرمی­های رایج در دربار خلافت عباسی پرداخته­، به برخی از این گونه­های تفریحی در دربار سلاطین و امرای سلجوقی اشاره­ای کلی و غیرمستقیم شده است. نوآوری پژوهش پیش­رو در این است که ضمن شناسایی گونه­های تفریحی رایج در عصر سلجوقی، به بررسی و تحلیل کم­وکیف آنها نیز پرداخته است.

 

تفریحات مرسوم عصر سلجوقی

1.­ شکار

شکار به­عنوان عمده­ترین تفریح سلاطین سلجوقی[13] به­قدری اهمیت داشت که تشکیلات مرتبط با آن در دربار شکل گرفته بود. حل ­و فصل تمام امور مربوط به شکار بر عهدۀ «امیرشکار» بود،[14] اموری از جمله تعیین زمان مناسب شکار،[15] دستگیری، آموزش و هدایت اِشکره­ها در شکارگاه،[16] تهیه و جابه­جایی مایحتاج اردوی شکار،[17] حفاظت از نخجیرگاه و تأمین امنیت سلطان در هنگام شکار[18]. تنوع اقلیمی قلمرو سلجوقیان موجب شده بود صیدگاه­های گسترده و پرشکاری در نقاط مختلف قلمرو این دودمان همچون بغداد، همدان، اصفهان، خوزستان، اردبیل،[19] فارس،[20] چغانیان، سمنگان[21] و کاشمر شکل بگیرد.[22] نخستین شیوۀ شکار کردن  شیوۀ جرگه بود که خود به دو روش انجام می­شد. در روش نخست که نیازمند چابکی شکارگر و مهارت زیاد وی در به­کارگیری سلاح­های مختلف بود، حیوانات در فضای آزاد دنبال و صید می­شدند.[23] این نوع از شکار معمولاً در هنگام سیر و سیاحت و سفرهای نظامی سلاطین سلجوقی صورت می­گرفت که شکارکنان از منطقه­ای به منطقۀ دیگر حرکت می­کردند.[24] در روش دوم که راحت­ترین نوع شکار نیز محسوب می­شد، شکاریاران جانوران متعدد را در نخجیرگاه­ها گردآوری و با استحکامات انسانی و طبیعی محصور می­کردند تا سلاطین آنها را شکار کنند. ماهیت این نوع از شکار ایجاب می­کرد که حیوانات زیادی صید شود.[25]

دومین و مفرح­ترین شیوۀ شکار که به دلیل آسیب­های کمتری که در مقایسه با شکار جرگه داشت، بیشتر توصیه می­شد، شکار کردن به کمک اِشکره­ها[26] بود.[27] این شیوه از شکار مستلزم اقدامات زمان­بر و دشواری همچون دستگیری و آموزش اشکره­ها بود. اگرچه اشکره­ها ذاتاً شکارگر بودند، این هنر اشکره­داران بود که آنان را در صحنۀ شکار با انسان هماهنگ کنند.[28] اشکره­داران به­منظور کسب این مهارت سالیان درازی را صرف مطالعۀ آثار موجود در این زمینه که دارای عناوینی همچون «بازنامه­» و «شکارنامه» بود[29]، می­کردند. پس از آنکه اشکره­های مختلفی همچون باز، عقاب، شاهین، راسو[30] و شیر که غالب آنها بومی ایران بودند،[31] با استفاده از ترفندهای خاصی دستگیر می­شدند، فرایند آموزش آنها به شیوه­هایی مانند شبیه­سازی صحنۀ شکار آغاز می­شد. وجود مناصبی همچون شاهین­دار و یوزدار نشان می­دهد که هر فرد مسئول آموزش یک اشکره بوده است.[32] سرگرمی اصلی در این نوع از شکار تماشای صید حیوانات توسط اشکره­ها بود.[33] اشکره­ها متناسب با جثه و استعدادشان برای شکار حیوانات مختلف مورد استفاده قرار می­گرفتند. سگ­های شکاری توانایی شکار درندگانی همچون شیر و گرگ و پلنگ را داشتند.[34] پرندگان شکاری مانند عقاب و شاهین نیز می­توانستند مرغانی همچون کبوتر و کلنگ و پستانداران سبکی مثل خرگوش را صید کنند. برخی از سلاطین سلجوقی و حاکمان دست­نشاندۀ آنها حیوانات و مرغان غیرشکاری همچون گربه، کبوتر،[35] قمری، بلبل، طوطی و هزاردستان را نگهداری می­کرد­ند. بنابراین، مشخص است که همنشینی با حیوانات و مرغان شکاری و غیرشکاری نیز یکی از سرگرمی­های رایج سلاطین محسوب می­شد.[36] سلطان ملک شاه زمان­های زیادی با این حیوانات و اشکره­داران همنشین می­شد.[37] محمود دوم اوقات خود را به طعمه دادن و رسیدگی به امور اشکره­ها اختصاص می­داد.[38] بنداری از محمد اول انتقاد می­کند که آنقدر که به اشکره­ها توجه دارد در انتخاب کارگزارانش دقت نمی­کند.[39] اگر بخواهیم گونه­های صید را تقسیم­بندی کنیم، علاوه بر حیوانات حلال­گوشتی همچون آهو[40] و پرندگانی مانند کبک،[41] حیواناتی همچون شیر،[42] خرگوش و روباه نیز صرفاً به­ صورت تفننی شکار می­شد.[43]

 

  1. برگزاری مجالس ضیافت و شراب

    فضیلت مهمانی دادن در دین اسلام موجب شده است که منابع دیدگاه بسیار مثبتی در مورد آن داشته باشند.[44] برگزاری مهمانی­های باشکوه، پذیرایی شایسته از مهمان، دقت در انتخاب میزبان شایسته، پرهیز از کم­خوری و پرخوری و رعایت احترام صاحب­مجلس از جمله قواعد مهمانی دادن و مهمانی رفتن بود.[45] در این دوره دارالضیافه­های متعددی وجود داشت که بیشتر در مناسبت­های مذهبی و به­منظور پذیرایی از گرسنگان مورد استفاده قرار می­گرفتند.[46] بنابراین، اکثر مهمانی­هایی که طبقۀ درباری تدارک می­دادند، در منازل شخصی آنان (کوشک­ها) برگزار می­شد.[47] کوشک بنایی سبک در یک یا دو طبقه بود که در نقاط خوش­آب­وهوا ساخته می­شد و بیشتر برای مناسبت­های ویژه همچون مهمانی­ها از آن استفاده می­گردید.[48] کوشک­های مرغزار، معمور و نامیان در همدان،[49] میدان در اصفهان، آندرابه در مرو و باغ در شهر ری در زمرۀ مهم­ترین کوشک­های این عصر بودند.[50] در مواردی نیز این مهمانی­ها در مرغزارها برگزار می­شد. ارسلان ­شاه در سال 560ق در مرغزار هزارخانی اصفهان ضیافتی برگزار کرد.[51] غالب این مهمانی­ها سه شبانه­روز به طول ­می­انجامید.[52] در موارد خاصی نیز این مجالس تا هجده روز ادامه می­یافت.[53] عمده­ترین غذای این مهمانی­ها گوشت بود. نان نیز به مقدار زیاد پخته می­شد.[54] نقل، نبیذ،[55] بادام و میوه از دیگر اقلام پذیرایی بودند.[56] مهم­ترین نوشیدنی شراب بود که معمولاً یک ساعت بعد از غذا به مهمانان تعارف می­شد. در طول مهمانی با استفاده از گل­های خوشبو فضای مجلس را معطر می­کردند. همزمان مطربانی نیز به نواختن و خواندن مشغول می­شدند تا اوقات خوشی را برای حاضران فراهم آورند. در پایان نیز هدایایی از جانب میزبان به مهمانان داده می­شد.[57]

 اگرچه هدف اولیۀ اکثر این ضیافت­ها تفریح و سرگرمی بود، برگزارکنندگان آنها که غالباً کارگزاران حکومتی، امرا و وزرا بودند، انگیزه­های دیگری نیز داشتند. مهم­ترین انگیزۀ آنها جلب رضایت سلطان در جهت حفظ جایگاه و بعضاً ارتقای موقعیت خود بود.[58] آنان به­منظور تحقق این هدف، علاوه بر پذیرایی­های شاهانه، هدایای گوناگونی شامل جواهرات و غلامان و کنیزان تقدیم سلاطین می­کردند.[59] ضیافت امیر عبدالرحمن طغایرک به افتخار سلطان مسعود[60] و ضیافت­هایی که شرف­الملک و نظام­الملک به افتخار ملک شاه برگزار کردند، از جمله مهمانی­هایی بودند که با این انگیزه برگزار شدند.[61] البته این نوع از مهمانی­ها همیشه نتیجۀ دلخواه برگزارکنندگان را به همراه نداشت. چنانکه وقتی امیر ایاز به افتخار محمد اول چنین مهمانی­ای را تدارک دید، به دلیل سهل­انگاری غلامانش که قضاوت بدبینانۀ سلطان را به همراه داشت، جان خود را از دست داد.[62] قایماز کج­کلاه، غلام خاص سنجر، به دلیل اختلافاتی که با فخرالملک بن نظام­الملک داشت، در جریان مهمانی­ای که فخرالملک به افتخار سنجر تدارک دیده بود، با سوءاستفاده از مستی سلطان، وزیر را به قتل رساند.[63]

دومین هدف از برگزاری این ضیافت­ها عزل ­و ­نصب سلاطین بود. در چنین مواقعی چند امیر توانمند که معمولاً اختیار امور سلطنت را در دست داشتند، به دلیل نارضایتی از عملکرد سلطان وقت، با هماهنگی یکدیگر، اقدام به برگزاری مهمانی­های صوری می­کردند.[64] عزل ملک شاه بن محمود و سلیمان شاه و گماشتن محمد دوم و ارسلان شاه به مقام سلطنت توسط امرای قدرتمندی همچون خاصبک و گردبازو به همین روش انجام گرفت.[65] سومین هدف از برگزاری چنین مهمانی­هایی حذف مخالفان بود. هنگامی که با پیگیری­های نصیرالدین خوارزمی، رئیس دیوان اشراف سنجر، قرار شد امیر جوهر به سبب دارایی­های زیادش بازخواست شود، جوهر به توصیۀ امیر علی چتری ضیافتی به افتخار سنجر ترتیب داد و با این کار نه­تنها از این مناظره خلاص شد، بلکه مدتی بعد نیز خوارزمی و پسرش را به قتل رساند.[66] هنگامی که سید الرؤسا و ابوالمحاسن بن کمال­الملک ابوالرضا درصدد ترغیب ملک شاه برای قتل وزیر برآمدند، نظام­الملک با برگزاری یک مهمانی سلطان را قانع کرد که مفسدان را به قتل برساند.[67]

البته همۀ مهمانی­هایی که با این نیت برگزار می­شدند، موفقیت­آمیز نبودند. زمانی که عزالدین صتماز و ناصرالدین آقش قصد داشتند تا بدین ­حربه شرف­الدین گردبازو را دستگیر کنند، به دلیل رعایت جوانب احتیاطی از جانب گردبازو، تدبیر آنان با شکست مواجه شد.[68] برخی از خلفا نیز به نشانۀ قدردانی از تلاش سلاطین نخستین سلجوقی در احیای جایگاه نهاد خلافت، ضیافت­هایی را به افتخار آنان برگزار می­کردند.[69] همچنین در موقعیت­های ویژه­ای، مردم عادی و بزرگان شهرها افتخار مهمانی دادن به سلاطین را کسب می­کردند. یکی از این موقعیت­ها زمانی بود که سلاطین در مناطق دور از شهر به شکار می­رفتند و در چنین شرایطی به­ صورت اتفاقی مهمان رعایا می­شدند.[70] در هنگام لشکرکشی­های نظامی نیز بزرگان شهرهای درگیر جنگ یا مناطقی که در مسیر عبور سپاه قرار داشتند، سران سلجوقی و سپاهیان آنها را مهمان می­کردند.[71] خود سلاطین نیز بنا به دلایل مختلفی همچون مصالحه با حکام تابعه، دستگیری مخالفان،[72] پیروزی­های درخشان نظامی،[73] اعیاد مذهبی، رهایی از بیماری[74] و نکوداشت امرا مجلس ضیافتی برگزار می­کردند.[75]

 نوشیدن شراب از دیگر سرگرمی­های این عصر بود که در حین این ضیافت­ها یا به ­صورت مجزا انجام می­گرفت. سلاطین سلجوقی رویکرد دوگانه­ای در قبال مسئلۀ شرابخواری داشتند. آنان در شرایطی مردم را از این کار منع می­کردند که خود در این زمینه پیشرو بودند.[76] در دربار سلجوقی ادارۀ مجالس شراب بر عهدۀ «شرابدار خاص» بود. او موظف به تهیۀ شراب مرغوب برای دربار بود.[77] محل برگزاری مجالس شراب را که مزین به انواع تزئینات بود «بزمگاه»[78] و «ساقی­سرا» می­گفتند.[79] مجالس شراب به دو گروه خاص و عام تقسیم می­شدند و دارای قواعد مشخصی بودند. توصیه می­شد که مجلس شراب در مکان­هایی فراخ، ترجیحاً فضایی باز، پاکیزه، معطر و معتدل برگزار شود،[80] تعداد مدعوین کم باشد و مهمانان تنها در شرایطی همراه خویش شراب بیاورند که کیفیت شراب میزبان نامطلوب باشد.[81] به­منظور سلامتی فرد توصیه می­شد که شراب سه ساعت بعد از صرف غذا نوشیده شود.[82] البته افراط در باده­گساری موجب می­شد که این قواعد رعایت نشود. نوشیدن شراب به­ویژه در بامداد پسندیده­تر بود.[83] سلاطینی همچون برکیارق، ملک شاه، محمود دوم و سلیمان شاه در نوشیدن شراب زیاده­روی می­کردند.[84] اما برخی دیگر مانند محمد دوم، مسعود،[85] طغرل دوم[86] و آلب­ارسلان میانه­رو بودند.[87] سلاطین سلجوقی هر زمان که تمایل داشتند شراب می­نوشیدند. اما معمولاً در مناسبت­هایی مانند جلوس به تخت سلطنت، ملاقات میان امرا با سلاطین،[88] پیروزی­های درخشان بر دشمنان و مخالفان[89] و فراموش کردن اندوه ناشی از درگذشت عزیزان مجالس شراب ترتیب داده می­شد.[90] امرای بزرگ که خود دارای شراب­خانه­های اختصاصی بودند، در مناسبت­های مختلف هم­پیالگان همیشگی سلاطین محسوب می­شدند.[91] وزرای این عصر از جمله نظام­الملک متهم به شرابخواری هستند. ابن ­فندق مدعی است نظام­اللملک تحت تأثیر اندرزهای یکی از بزرگان بیهق از این کار توبه کرده بود.[92] دیگر وزرای سلجوقی همچون قوام­الدین درگزینی، عزالدوله شرف­الدوله و عزالملک بن نظام­الملک نیز شرابخواره معرفی شده­اند.[93]  

 

  1. سیر و سیاحت

سلجوقیان در اصل فرزندان دشت بودند.[94] وضع زندگی این قوم را گله معین می­کرد. آنان برای دستیابی به مرتع برای چهارپایان خویش[95] ناگزیر بودند دائماً در حرکت باشند.[96] بعد از دستیابی به قدرت و ثروت، این رفت­ و آمد آنان ماهیتی تفریحی یافت که از آن با تعابیری همچون «تفرج در مملکت»،[97] «تفرج»،[98] «سفر تماشا و تفرج»،[99] «گردش»،[100] «تماشا»[101] و «رسم سیر در کوه و دشت» یاد شده است.[102] تنوع اقلیمی قلمرو سلجوقیان که موجب شکل­گیری تفرج­گاه­هایی نیکو در پیرامون شهرها شده بود،[103] به همراه مرغزارهای متعددی همچون بیضا، دشت ارژن، دارابجرد، کالان، رون، بهمن و مرغ شیدان در ایالت فارس،[104] قراتگین، کندمان و بلاسان در همدان، هزارخانی در اصفهان،[105] رادکان در طوس[106] و سو در زنجان بستر مناسبی برای این تفریحات فراهم کرده بود.[107] سلاطین سلجوقی آنچنان به این تفریح علاقه­مند بودند که بیشتر عمر خود را در گشت ­و گذار پیرامون نقاط مختلف قلمروشان می­گذراندند.[108] این تفریح به دو صورت انجام می­گرفت. در شیوۀ اول در مرغزارها و تفرج­گاه­های متعدد قلمرو خود اسکان می­گزیدند. محمود دوم در هر موضعی از عراق که مرغزاری بود نزول می­کرد.[109] محمد دوم «تابستان در ییلاق همدان به سر می­برد و زمستان در ساوه قشلاق می­کرد.»[110] گزارش­هایی نیز از اسکان سه­روزۀ سلطان سنجر در مرغزار رادکان[111] و اردوی سه­ماهۀ وی در دشت تروق طوس وجود دارد.[112] در شیوۀ دوم شهرهای خوش­آب­وهوایی همچون بغداد را برای اسکان چندماهه انتخاب می­کردند. آنان در چنین شهرهایی، با هدف خوش­گذرانی و اسکان، کوشک­ها و عمارت­های[113] متعددی می­ساختند.[114] مسعود در آخر پاییز سال 543ق عازم بغداد شد[115] و به مدت چهار ماه در این شهر اقامت گزید.[116] ارسلان در شهرهای اصفهان، همدان، ساوه و تبریز اتراق می­کرد.[117]

 

  1. همنشینی با دلقکان

رواج بازار طنزپردازی در این دوره به اندازه­ای بود که راوندی قصد تألیف کتابی در موضوع مضاحک داشت.[118] علاقۀ سلاطین سلجوقی به طنز موجب شکل­گیری منصب «مسخرگی» شده بود.[119] دلقکان گروهی شناخته­شده بودند که تعداد زیادی از آنان به خدمت سلاطین و اشراف درمی­آمدند.[120] این افراد دارای لباس مخصوصی بودند که مهم­ترین مشخصۀ آن­ جبۀ صوفی و کلاه نمدی سرخ­رنگ بود.[121] جعفرک، فلک،[122] علی ملقابادی،[123] جمال زنگی[124] و ترشک از جمله دلقکان معروف این عصر بودند.[125] علاوه بر این گروه که وظیفۀ اصلی آنها خنداندن بود، کنیزکان مطرب، امرا[126] و برخی از سلاطین همچون سنجر، طغرل سوم و سلیمان شاه نیز در بعضی مواقع طنزپردازی می­کردند.[127] از میان سلاطین سلجوقی، طغرل دوم و ارسلان شاه علاقۀ چندانی به هزل نداشتند.[128] البته چنانچه منابع بین هزل و مطایبه تفاوت گذاشته­اند، احتمالاً این گروه از سلاطین صرفاً از طنز زننده دوری می­گزیده­اند.[129] با این حال، غالب آنان و به­ویژه سلیمان شاه، مسعود و ملک شاه دوم سلاطینی هزل­دوست معرفی شده­اند که اوقات زیادی را با مسخرگان و مجانین می­گذراندند.[130] علاوه بر سلاطین سلجوقی، شاهزادگان، امرا و وزرا نیز علاقۀ زیادی به این تفریح داشتند و هر کدام دلقکانی را به خدمت گرفته بودند.[131] دعای شر و آرزوی مرگ برای سلاطین،[132] اجرای حرکات موزون یا ادای کلماتی در هنگام محاکمۀ مغضوبان،[133] تمسخر خصوصیات جسمانی افراد مانند کوتاهی، لاغری و چاقی،[134] اظهارات جاهلانه و ساده­لوحانۀ برخی از کارگزاران کم­مایۀ حکومتی،[135] پیش­بینی­های نادرست منجمان در مورد وقوع یک حادثه،[136] مضامین جنسی،[137] دادن پاسخ­های محال به پرسش­های مکرر دربارۀ یک موضوع،[138] توصیف جایگاه شکنندۀ ندیمان و رفتار تندی که از جانب اربابانشان با آنها می­شد، از مهم­ترین دست­مایه­های دلقکان برای خنداندن سلاطین بود.[139]

 

  1. اسب­دوانی و تیراندازی

جایگاه اسب در نزد این قوم ­مانند اهمیت شتر برای اعراب بود. رواج ضرب­المثل­های بسیار در مورد این حیوان در نزد ترکان از اهمیت آن حکایت دارد.[140] به ­صورت کلی، استعداد ترکان در سوارکاری زبانزد بود.[141] آنان بخش زیادی از عمرشان را برای جنگ، شکار و صحرانوردی بر روی اسب می­گذراندند.[142] اهمیت سوارکاری از یک طرف و کاربرد گستردۀ این حیوان در صحنه­های نبرد از طرف دیگر موجب شد که در این دوره به پرورش اسب توجه ویژه­ای شود.[143] سلاطین سلجوقی دارای گله­های اسب بودند که در مراتع و علفزارهای وسیع قلمروشان نگهداری می­شدند.[144] در این دوره اسبان ممتازی[145] وجود داشت که از آنان با عنوان «اسب خاص» نام برده می­شد.[146] آوازۀ این اسبان که معمولاً به سلاطین و امرا تعلق داشتند، موجب می­شد که شعرا به توصیف آنها بپردازند.[147] اسبان ممتاز به­عنوان هدیه­ای فاخر[148] به مناسبت­های گوناگون همچون مراسم ازدواج سلاطین سلجوقی،[149] جلوس سلطان جدید به تخت سلطنت،[150] ایجاد سازش میان سلاطین سلجوقی با حاکمان محلی و سایر دست­نشاندگان خود[151] و خرید پست و منصب به سلاطین پیشکش می­شدند.[152] البته در مواردی نیز سلاطین چنین اسبانی را به کارگزاران خویش پاداش می­دادند،[153] یا اینکه به­منظور بهبود مناسبات با نهاد خلافت و افزایش مشروعیت خویش، اسبانی را به­عنوان پیشکش تقدیم خلفا می­کردند.[154] اکثر سلاطین این دودمان افرادی ماهر در زمینۀ سوارکاری توصیف شده­اند.[155]

سلاطین سلجوقی در هنگام شکار و سیر ­و سیاحت نیز اسب­سواری می­کردند. با این حال، ترتیب دادن مسابقات اسب­دوانی مرسوم­ترین شیوۀ پرداختن به این تفریح بود. این مسابقات که در میدان­های هلالی­شکل بزرگ واقع در پیرامون شهرهای بزرگ برگزار می­شد،[156] به دو روش انجام می­گرفت. در روش نخست خود سلاطین در این میدان­ها اسب­دوانی می­کردند و در روش دوم سلاطین به تماشای مسابقاتی می­پرداختند که میان اسب­های ممتاز تدارک دیده می­شد.[157] در مورد تیراندازی نیز می­بایست اظهار داشت که تیر به­عنوان سلاح بومی دشت­های اوراسیا از جایگاه خاصی در نزد این قوم برخوردار بود.[158] این امر سبب شد که پس از قدرت­یابی سلجوقیان، تیر و کمان به یکی از محبوب­ترین نمادهای حک­شده بر روی مسکوکات آنان بدل گردد.[159] مهارت سلاطین سلجوقی در تیراندازی و رواج این تفریح در عصر حکومت این خاندان،[160] اشپولر را بر آن می­دارد که آنان را احیاگر سنت تیراندازان زبدۀ ایران باستان بنامد.[161] رونق مسابقات تیراندازی در این دوره موجب شده بود که راوندی به تشریح چگونگی گروگذاری در هنگام اجرای این مسابقات بپردازد.[162] اگرچه تیراندازی در حین تفریحاتی همچون شکار به­ نوعی دیگر انجام می­شد، مهم­ترین و مفرح­ترین شیوۀ اشتغال به این سرگرمی، هدف قرار دادن اجسام بود که در قالب مسابقاتی مانند حلقه­زنی (تیر گذراندن از حلقه­ها) و قَپَق­اندازی (تیر افکندن به هدفی کروی بر روی ستونی) صورت می­گرفت­.[163]

 

  1. چوگان­بازی

چوگان مطلوب­ترین بازی محافل بزرگان بود.[164] به­رغم محبوبیت این سرگرمی، توصیه می­شد به دلیل آسیب­های جسمی زیادی که به همراه دارد، کمتر بدان پرداخته شود.[165] در این دوره شهرهای بزرگی همچون همدان،[166] دمشق،[167] ری،[168] بغداد[169] و حلب دارای میدان­های چوگان بودند.[170] برای بازی چوگان­ اسب­های خاصی با عنوان «اسب چوگانی» وجود داشت که از سایر اسب­ها متمایز می­شدند.[171] در بسیاری از گزارش­های موجود صرفاً از مهارت سلاطین سلجوقی همچون آلب­ارسلان، ملک شاه بزرگ، سنجر، مسعود، محمد دوم و سلیمان شاه در این تفریح سخن رفته است.[172] روایاتی نیز وجود دارند که ضمن تصدیق مهارت سلاطین سلجوقی در این بازی، از چوگان باختن ملک شاه اول، سنجر، محمد اول و سلیمان شاه حکایت می­کنند.[173] شرط­بندی و برگزاری این تفریح در حضور طبقات مختلف مردم دو ویژگی مهم چوگان ­باختن بود که شور و هیجان آن را بالا می­برد.[174] چوگان از تفریحات بسیار محبوبی بود که علاوه بر سلاطین سلجوقی، امیران، حاکمان محلی و اتابکان سلجوقی نیز به آن علاقه داشتند. امرا و حاکمان محلی باوندی از مهم­ترین هم­بازی­های سلاطین بودند.[175] نورالدین محمود زنگی از اتابکان سلجوقی به­اندازه­ای در چوگان باختن زیاده­روی می­کرد که در افواه شایع شده بود که وی به این بازی معتاد شده است.[176]

 

  1. نرد و شطرنج

بازی­های فکری همچون نرد و شطرنج از دیگر تفریحات مورد ­علاقۀ سلاطین و اشراف بود. قمی از نردبازی سلطان سنجر با یکی از امرایش موسوم به علی چتری سخن می­گوید که با شرط­بندی انجام گرفته بود.[177] انوری نردبازی را یکی از پایه­های ثابت مجالس مهمانی و شراب معرفی کرده است.[178] در تأیید این ادعای انوری، همدانی از نردبازی در مجلسی یاد می­کند که سلطان آلب­ارسلان به شکرانۀ پیروزی در نبرد ملازگرد تدارک دیده بود.[179] معمولاً ندیمان سلاطین و شاهزادگان، از جمله شعرا، در این بازی سررشته داشتند تا بتوانند هم­بازی مناسبی برای سلاطین و شاهزادگان باشند. همچنین شاهزادگان سلجوقی از سنین پایین اصول این بازی را فرا می­گرفتند و بدان مشغول می­شدند.[180] به­رغم جذابیت بیشتر بازی شطرنج نسبت به نرد، تنها یک گزارش در مورد اشتغال نظام­الملک و همنشینانش به این بازی وجود دارد. در این بازی نیز، به­مانند نرد، شرط­بندی صورت می­گرفت.[181] چون این بازی در اردوگاه سلطان برگزار می­شد و وزیر هم به آن تمایل داشت، پس می­توان گفت سلاطین سلجوقی نیز بدان توجه داشته­اند. بنابراین، بازی شطرنج یکی از سرگرمی­های سلاطین در مجالس بود.[182]

 

نتیجه­گیری

دستاوردهای پژوهش نشان می­دهد سلاطین سلجوقی به­منظور گذراندن اوقات فراغت خویش، به هفت گونه تفریح شامل شکار، برپایی مجالس ضیافت و شراب، سیر و سیاحت در تفرج­گاه­ها و نقاط خوش­آب­وهوا، همنشینی با دلقکان و مسخرگان، اسب­دوانی و تیراندازی، چوگان و نرد و شطرنج علاقه داشتند. البته همۀ سلاطین سلجوقی علاقۀ یکسانی به این تفریحات نداشتند. سرگرمی­هایی همچون شکار، سیر و سیاحت، طنزپردازی، برپایی مجالس ضیافت و باده­خواری و چوگان از محبوبیت بیشتری برخوردار بودند. در مقابل، از تفریحاتی مانند اسب­دوانی، تیراندازی و نرد و شطرنج استقبال کم­تری می­شد. این سرگرمی­ها را از نظر مطابقت با شریعت اسلام می­توان به دو گروه ­تقسیم کرد. در گروه نخست تفریحاتی قرار می­گیرند که نه­تنها با قوانین شرعی در مغایرت نبودند، بلکه بنا به دلایلی بسیاری از آنها فضیلت نیز محسوب ­می­شدند. شکار، مجالس مهمانی، سیر و سیاحت، اسب­دوانی و تیراندازی، نرد و شطرنج و چوگان در ذیل این گروه بودند. گروه دوم شامل تفریحاتی است که به ­صورت کلی با شرع یا عرف مغایرت داشتند، یا اینکه بر چگونگی انجام دادن آنها ایراداتی وارد بود. شرابخواری و طنزپردازی در زمرۀ این سرگرمی­ها قرار می­گرفتند.

 

 

[1]. David Durand Guedy, »New Trends in The Political History of Iran Under the Great Saljuqs (11th–12th Centuries)«,  History Compass, no. 13, 2015, p. 321.

[2]. ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح علی­اکبر فیاض، چ 2 (مشهد: دانشگاه فردوسی، 1356)، ص 778.

[3]. عبدالحسین زرین­کوب، روزگاران (تهران: سخن، 1378)، ص 461.

[4]. جعفر وفا، «دین و تفریحات (1)»، پیام، ش 104 (زمستان 89)، ص 87.

[5]. بیهقی، تاریخ بیهقی، ص 186.

[6]. لئو نیکلایوویچ گومیلف، تاریخ توران، ترجمۀ پرویز زارع­شاهمرسی (تبریز: اختر، 1396)، ص 73؛ فاروق سومر، تاریخ غزها، ترجمۀ وهاب ولی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1390)، ص 584، 587.

[7]. فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسلۀ سلجوقی، ترجمۀ محمدحسین جلیل (تهران: بی­نا، 1356)، ص 8.

[8]. ویلم فلور، تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران، ترجمۀ محسن مینوخرد (استکهلم: فردوسی، 2010).

[9]. سیروس شمیسا، شاهدبازی در ادبیات فارسی (تهران: فردوسی، 1381).

[10]. Willem Floor, Games Persians play (Washington: mage publishers, 2011).

[11]. عباس احمدوند، زهیر صیامیان گرجی، فاطمه کارگر جهرمی، «طنزپردازان و شیوه­های طنزپردازی در ایران عصر سلجوقیان»، مطالعات تاریخ فرهنگی، س 8، ش 29 (پاییز 1395).

[12]. علی منصوری­حسنوند، «بازی چوگان در خلافت عباسی»، پایان­نامۀ کارشناسی ارشد دانشگاه اراک، 1394.

[13]. آن کاترین سواین لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمۀ یعقوب آژند، چ 4 (تهران: امیرکبیر، 1391)، ص 11.

[14]. محمدمیرک بن مسعود حسینی ­منشی، ریاض ­الفردوس خانی، تصحیح ایرج افشار (تهران: بنیاد موقوفات افشار، 1385)، ص 167.

[15]. احمد بن محمد غفاری­ کاشانی، تاریخ نگارستان، تصحیح مرتضی مدرس ­گیلانی (تهران: کتابفروشی حافظ، 1404ق)، ص 169.

[16]. تاج­الدین سبکی، معید ­النعم و مبید النقم، مقدمه له صلاح­الدین الهواری (بیروت: المکتبه ­العصریه، 1428ق)، ص 428.

[17]. ابوالحسن لامعی­گرگانی، دیوان اشعار، تصحیح محمد دبیرسیاقی (تهران: اشراقی، 1355)، ص 12.

[18]. احمد تتوی، آصف­خان قزوینی، تاریخ الفی (بی­جا: بی­نا، بی­تا)، ص 363.

[19]. نام برخی از این شکارگاه­ها در منابع آمده است. از جمله می­بایست به شکارگاه گاوخونی در اصفهان و شکارگاه­های چهارگانۀ رخش­آباد، دورق و هندویان، مشهدکانی و حویزه در در خوزستان اشاره کرد. بنگرید به: حمدلله مستوفی، نزهه ­القلوب، تصحیح گای لسترنج (تهران: دنیای کتاب، 1362)، ص 34، 49، 55، 72، 82، 110.

[20]. ابوزید احمد بن سهل، فارسنامه (شیراز: بنیاد فارس­شناسی، 1374)، ص 29؛ زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمۀ جهانگیرمیرزا قاجار، تصحیح میرهاشم محدث (تهران: امیرکبیر، 1373)، ص 267.

[21]. ابوعبدالله مقدسی، احسن ­التقاسیم فی معرفه ­الاقالیم (تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361)، ج 2، ص 411، 440.

[22]. علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار (تهران: کتابفروشی فروغی، 1361)، ص 282.

[23]. عمادالدین محمد بن واصل، تاریخ ایوبیان، ترجمۀ پرویز اتابکی، ج 2 (تهران: علمی و فرهنگی، 1388)، ص 371.

[24]. عزالدین بن اثیر، تاریخ کامل، ترجمۀ عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، ج 23 (تهران: علمی، 1371)، ص 93.

[25]. غیاث­الدین خواندمیر، دستور الوزرا، تصحیح سعید نفیسی (تهران: اقبال، 1355)، ص 154؛ رشیدالدین فضل­الله همدانی، جامع ­التواریخ (تاریخ ایران و اسلام)، تصحیح محمد روشن، ج 2 (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1392)، ص 1480.

[26]. به پرندگان و درندگان شکاری همچون شاهین، باز، یوز و سگ اشکره یا شکره گفته می­شد. این اصطلاح از شکردن به معنی شکار کردن گرفته شده است. ابوالحسن نسوی، بازنامه، تصحیح علی غروی (تهران: مرکز مردم­شناسی، 1354)، ص 53.

[27]. کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس­نامه، تصحیح امین­الدین بدری (تهران: کتابفروشی ابن­ سینا، 1335)، ص 81؛ غیاث­الدین ابوالفتح عمر خیام نیشابوری، نوروزنامه، تصحیح مجتبی مینوی (تهران: بی­نا، 1372)، ص 56.

[28]. نجم­الدین راوندی، راحه ­الصدور و آیه ­السرور، تصحیح محمد اقبال، چ 2 (تهران: علمی، 1363)، 432.

[29]. نسوی در زمرۀ نگارندگان این آثار و از اشکره­داران برجسته است که شصت سال از عمرش را صرف تحقیق و تکمیل معلومات خود در این زمینه کرده است. بنگرید به: نسوی، ص 77، 90.

[30]. همان، ص 155، 165، 172-173، 177.

[31]. ابن ­بلخی، ص 292، 368، 371.

[32]. برای به دام انداختن یوز، صیادان چاه­هایی را در مسیر رفت ­و آمد این حیوان حفر و بدین شیوه آن را شکار می­کردند. عبدالهادی مراغی، منافع­ الحیوان، به کوشش محمد روشن (تهران: بنیاد موقوفات افشار، 1388)، ص 72، 159، 173.

[33]. راوندی، ص 183، 245.

[34]. نسوی، ص 173.

[35]. نجم­الدین قمی، تاریخ ­الوزرا، تصحیح محمدتقی دانش­پژوه (تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1363)، ص 66.

[36]. ابن ­واصل، ج 2، ص 47.

[37]. ابوالحسن نیشابوری، شکارنامۀ خسروی (کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی: شمارۀ ثبت 88.54)، ش 12646، ج 36، برگ ب.

[38]. از جملۀ این اشکره­ها می­بایست به سنقر، شاهین، باشه، شغال، یوز، باز، سگ، شیر، ببر و سیاه­گوش اشاره کرد. بنگرید به: محمد شبانکاره­ای، مجمع ­الانساب، تصحیح میرهاشم محدث (تهران: امیرکبیر، 1363)، ص 113؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق­نامه، تصحیح میرزا اسماعیل افشار و محمد رمضانی (تهران: اساطیر، 1390)، ص 53؛ راوندی، ص 205.

[39]. بنداری­، ص 117.

[40]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 54؛ ابن­ اثیر، ج 23، ص 134.

[41]. لامعی، ص 12.

[42]. شبانکاره­ای، ص 114.

[43]. تاریخ آل­سلجوق در آناطولی، تصحیح نادره جلالی (تهران: آینۀ میراث، 1377)، ص 123.

[44]. مجدالدین حائری، زینت ­المجالس، تصحیح احمد احمدی (تهران: کتابفروشی سنایی، 1342)، ص 512.

[45]. عنصرالمعالی، ص 53، 69.

[46]. غیاث­الدین خواندمیر، مآثر الملوک (تهران: رسا، 1372)، ص 106-107.

[47]. عبدالرحمان بن خلدون، العبر، ترجمۀ عبدالحمید آیتی، ج 2، چ 4 (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383)، ص 84؛ شهاب­الدین حسن یزدی، جامع ­التواریخ حسنی (بخش تاریخ سلجوقیان)، تصحیح بُلنت اوزقوزو گودنلی (تهران: ترجمه و نشر آثار هنری متن، 1399)، ص 313.

[48]. دیوید دیوراند گدی، «تاریخ اصفهان دربارۀ جامعۀ ایران در عصر سلجوقی­ها به ما چه می­گوید»، در سلجوقیان، ویراستار و گردآورنده ادموند هرتسیک و سارا استوارت، ترجمۀ کاظم فیروزمند (تهران: مرکز، 1395)، ص 78-79.

[49]. یزدی، ص 312، 314، 328.

[50]. راوندی، ص 142، 183، 292.

[51]. علی بن ناصر حسینی، زبده ­التواریخ، ترجمۀ رمضان­علی روح­اللهی (تهران: ایل شاهسون بغدادی، 1380)، ص 180.

[52]. رشیدالدین فضل­الله همدانی، جامع ­التواریخ (تاریخ آل­سلجوق)، تصحیح محمد روشن، ج 2 (تهران: میراث مکتوب، 1386)، ص 526؛ یزدی، ص 313.

[53]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 64.

[54]. محمد بن حسن بن اسنفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج 3 (تهران: پدیدۀ خاور، 1366)، ص 119.

[55]. ابوبکر ازرقی، دیوان اشعار، تصحیح سعید نفیسی (تهران: کتابفروشی زوار، 1336)، ص 95.

[56]. ابن ­اسفندیار، ج 3، ص 120.

[57]. یزدی، ص 178؛ ابن ­اسفندیار، ج 3، ص 120.

[58]. محمد معزی، دیوان اشعار، به­ سعی عباس اقبال (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1318)، ص 274-275؛ ابن ­خلدون، ج 4، ص 84.

[59]. ابن ­اثیر، ج 23، ص 361؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم ­الاسحار من لطائم­ الاخبار در تاریخ وزرا، تصحیح میرجلال­الدین حسینی ­ارموی (تهران: اطلاعات، 1364)، ص 72.

[60]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 58؛ راوندی، ص 232-233.

[61]. معزی، ص 330.

[62]. ابن ­اثیر، ج 23، ص 360-361.

[63] بنداری­، ص 319-321.

[64]. همدانی، ج 2، ص 526.

[65]. ابن ­اثیر، ج 27، ص 77-78؛ بنداری­، ص 273.

[66]. منشی کرمانی، ص 72.

[67]. تتوی، قزوینی، ص 368.

[68]. راوندی، ص 277.

[69]. بنداری­، ص 22.

[70]. کمال­الدین گازرگاهی، مجالس ­العشاق، به­ اهتمام غلامرضا طباطبایی ­مجد (تهران: زرین، 1376)، ص 295؛ ابن ­اثیر، ج 25، ص 126؛ حائری، ص 515.

[71]. بیهقی، تاریخ بیهق، ص 270؛ تاریخ سیستان، تصحیح محمدتقی بهار (تهران: پدیدۀ خاور، 1366)، ص 368.

[72]. حسینی، ص 156، 180.

[73]. همدانی، ج 2، ص 26.

[74]. ابن ­اثیر، ج 24، ص 210-211.

[75]. تتوی، قزوینی، ص 364، 392.

[76]. عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی (تهران: دنیای کتاب، 1385)، ص83.

[77]. ابوعلی حسن نظام­الملک طوسی، سیاست­نامه، به اهتمام هیوبرت دارک (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347)، ص 162.

[78]. محمد حسینی ­یزدی، العراضه فی ­الحکایه السلجوقیه (قاهره: مطبعه ­المعارف، 1326ق)، ص 139.

[79]. افضل­الدین کرمانی، سلجوقیان و غز در کرمان، تحریر میرزا ابراهیم خبیصی، تصحیح محمدابراهیم باستانی پاریزی (تهران: کورش، 1373)، ص 406.

[80]. اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، ج 3 (قم: مؤسسۀ احیاء طب طبیعی، 1391)، ص 472.

[81]. نظام­الملک طوسی، ص 161.

[82]. عنصرالمعالی، ص 57.

[83]. عبدالواسع جبلی، دیوان اشعار، تصحیح ذبیح­الله صفا (تهران: امیرکبیر، 1355)، ص 211، 260.

[84]. حسینی، ص 112؛ ابن­ خلدون، ج 4، ص 163؛ نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 66.

[85]. راوندی، ص 236 و 259.

[86]. بنداری­، ص 193.

[87]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 26.

[88]. راوندی، ص 259، 263.

[89]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 26.

[90]. ابن ­اسفندیار، ج 3، ص 42.

[91]. راوندی، ص 261.

[92]. بیهقی، تاریخ بیهق، ص 112.

[93]. منشی ­کرمانی، ص 52؛ قمی، ص 10-11، 81.

[94]. بیهقی، تاریخ بیهقی، ص 708.

[95]. رنه گروسه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده (تهران: علمی فرهنگی، 1365)، ص 61.

[96]. ابوالعباس بن فضلان، سفرنامه، ترجمۀ سید ­ابوالفضل طباطبایی (تهران: شرق، 1355)، ص 69.

[97]. غفاری­ کاشانی، ص 154.

[98]. عبدالرحمن بن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج 16 (بیروت: بی­نا، 1415ق)، ص 205.

[99]. محمد غزالی، کیمیای سعادت، به ­کوشش حسین خدیوجم، ج 1 (تهران: علمی فرهنگی، 1380)، ص 461.

[100]. ابن ­اثیر، ج 25، ص 28.

[101]. طوسی، ص 170.

[102]. گازرگاهی، ص 310.

[103]. مقدسی، ج 1، ص 157، 194؛ ج 2، ص 575، 653.

[104]. ابن­ بلخی، ص 305، 368-371.

[105]. راوندی، ص 242، 253، 293290؛ نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 81.

[106]. فریدالدین عطار، الهی­نامه، تصحیح محمدرضا شفیعی­کدکنی (تهران: سخن، 1388)، ص 297.

[107]. یزدی، ص 328.

[108]. لمبتون، ص 11.

[109]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 53-54.

[110]. محمد بن خاوندشاه بن محمود (میرخواند)، روضه ­الصفا، تصحیح جمشید کیانفر، ج 4 (تهران: اساطیر، 1385)، ص 3247؛ همدانی، ج 2، ص 528.

[111]. عطار، ص 297.

[112]. احمد بن عمر نظامی، چهار مقاله، تصحیح محمد قزوینی، به ­کوشش محمد معین (تهران: ارمغان، بی­تا)، ص 64.

[113]. در این دوره منازل زمستانی و تابستانی در شهرهای مختلف توسط حاکمان ساخته می­شد. بنگرید به: ابن ­اسفندیار، ج 3، ص 122.

[114]. ابوالعباس قلقشندی، مأثر الانافه فی معالم ­الخلافه، تحقیق عبدالستار احمد فرج، ج 3 (بیروت: عالم ­الکتب، بی­تا)، ص 2؛ ابن ­اثیر، ج 27، ص 177.

[115]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 64.

[116]. یزدی، ص 308.

[117]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 81.

[118]. راوندی، ص 457-458.

[119]. منشی ­کرمانی، ص 65.

[120]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 42.

[121]. تتوی، قزوینی، ص 362، 392.

[122]. بنداری­، ص 83، 182.

[123]. یزدی، ص 121.

[124]. شبانکاره­ای، ص 116.

[125]. منشی­کرمانی، ص 65.

[126]. قمی، ص 8، 10.

[127]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 72؛ راوندی، ص 57؛ بنداری، ص 182-183.

[128]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 54، 74.

[129]. شجاع شیرازی، انیس ­الناس، به کوشش ایرج افشار (تهران: علمی و فرهنگی، 1374)، ص 205؛ حسینی ­یزدی، ص 118.

[130]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 55، 250؛ شبانکاره­ای، ص 116.

[131]. هندوشاه نخجوانی، تجارب ­السلف، تصحیح عباس اقبال، به­ اهتمام توفیق سبحانی (تهران: کتابخانۀ طهوری، 1357)، ص 261؛ ابن ­خلدون، ج 4، ص 84؛ حسینی، ص 68-69.

[132]. بنداری، ص 182-183.

[133]. یزدی، ص 121.

[134]. حسینی ­منشی، ص 179؛ راوندی، ص 57؛ لامعی، ص 20.

[135]. خواندمیر، ص 192-193.

[136]. نظامی، ص 99-100.

[137]. شمس­الدین سوزنی، دیوان اشعار، تصحیح ناصرالدین شاه­حسینی (تهران: امیرکبیر، 1338)، ص 9-12؛ شهاب­الدین ترمذی، دیوان اشعار، مقدمۀ علی قویم (تهران: کتابفروشی خاور، 1331)، ص 218-219؛ اوحدالدین انوری، دیوان اشعار، به ­کوشش سعید نفیسی (تهران: سکه و پیروز، 1364)، ص 377.

[138]. کرمانی، ص 396-397.

[139]. انوری، ص 433.

[140]. سومر، ص 584.

[141]. حسینی، ص 46.

[142]. گروسه، ص 44.

[143]. لمبتون، ص 11.

[144]. بنداری، ص 141؛ میرخواند، ج 4، ص 315-319.

[145]. از برجسته­ترین این اسب­ها می­توان به اسب «بشار» و «مهلوب» اشاره کرد. بنگرید به: بنداری، ص 87؛ تتوی، قزوینی، ص 435.

[146]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 59.

[147]. ترمذی، ص 117-118؛ معزی، ص 285.

[148]. یزدی، ص 308.

[149]. حسینی ­منشی، ص 161؛ یزدی، ص 95.

[150]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 67؛ میرخواند، ج 4، ص 3243.

[151]. ابن ­واصل، ج 1، ص 38-40؛ بنداری، ص 260.

[152]. راوندی، ص 143؛ ابن­ واصل، ج 1، ص 78.

[153]. نظامی، ص 66-67.

[154]. میرخواند، ج 4، ص 3153.

[155]. راوندی، ص 333.

[156]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، چ 3، ج 7 (تهران: امیرکبیر، 1357)، ص 15.

[157]. بنداری، ص 89 و 90.

[158]. سومر، ص 583.

[159]. Andrew Peacock, The great Seljuk Empire (Edinburgh: University press, 2015), p. 4; R. W Bulliet, »Numismatic evidence for the relationship between Tughril and Chagri Beg«, in D. K koumjian (ed.), near eastern numismatics, iconography, epigraphy and history, studies in honor of George C. Miles, (Beirut: American university of Beirut, 1974), pp. 290-292. 

[160]. حسینی، ص 46.

[161]. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ مریم میراحمدی، ج 2 (تهران: علمی فرهنگی، بی­تا)، ص 399.

[162]. راوندی، ص 429-430.

[163]. ابن ­واصل، ج 1، ص 320-321.

[164]. اشپولر، ج 2، ص 399.

[165]. عنصرالمعالی، ص 83.

[166]. خواندمیر، ج 2، ص 534.

[167]. ابن ­واصل، ج 1، ص 326.

[168]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 64.

[169]. بنداری، ص 90.

[170]. ابن ­اثیر، ج 23، ص 133.

[171]. ابن ­اسفندیار، ج 3، ص 122.

[172]. راوندی، ص 120، 258؛ نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 61، 64؛ همدانی، ص 85.

[173]. بنداری، ص 90؛ نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 64؛ ابن­ اسفندیار، ج 2، ص 35-36؛ ج 3، ص 90.

[174]. ابن ­اسفندیار، ج 3، ص 36، 90.

[175]. نیشابوری، سلجوق­نامه، ص 64؛ ابن ­اسفندیار، ج 3، ص 90.

[176]. ابن ­واصل، ج 1، ص 325.

[177]. قمی، ص 8.

[178]. انوری، ص 286.

[179]. همدانی، ص 26.

[180]. نظامی، ص 68-69.

[181]. نظام­الملک طوسی، ص 130.

[182]. انوری، ص 286.

 
کتابنامه
ابن ­اسفندیار، محمد بن حسن. تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، ج 3، تهران: پدیدۀ خاور، 1366.
ابن ­اثیر، عزالدین. تاریخ کامل، ترجمۀ عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، ج 22-27، تهران: علمی، 1371.
ابن ­بلخی، ابوزید. فارسنامه، شیراز: بنیاد فارس­شناسی، 1374.
ابن ­جبیر، احمد. سفرنامه، ترجمۀ پرویز اتابکی، تصحیح ویلیام رایت، مشهد: آستان قدس رضوی، 1370.
ابن ­الجوزی، أبی­الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و
مصطفی عبدالقادر عطا، ج 16، بیروت: بی­نا، 1415ق.
ابن ­خلدون، عبدالرحمن. العبر، ترجمۀ عبدالحمید آیتی، ج 4، چ 2، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.
ابن ­واصل، عمادالدین. تاریخ ایوبیان، ترجمۀ پرویز اتابکی، ج 2، تهران: علمی و فرهنگی، 1388.
اشپولر، برتولد. تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ مریم میراحمدی، ج 2، تهران: علمی و فرهنگی، بی­تا.
انوری، اوحدالدین. دیوان اشعار، به کوشش سعید نفیسی، تهران: سکه و پیروز، 1364.
بنداری، فتح بن علی. تاریخ سلسلۀ سلجوقی، ترجمۀ محمدحسین جلیل، تهران: بی­نا، 1356.
بیهقی، علی بن زید. تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، تهران: کتابفروشی فروغی، 1361.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین. تاریخ بیهقی، تصحیح علی­اکبر فیاض، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1356.
تتوی، احمد و آصف­خان قزوینی. تاریخ الفی، بی­جا: بی­نا، بی­تا.
تاریخ آل­سلجوق در آناطولی. تصحیح نادره جلالی، تهران: آینۀ میراث، 1377.
تاریخ سیستان. تصحیح محمدتقی بهار، تهران: پدیدۀ خاور، 1366.
ترمذی، شهاب­الدین. دیوان اشعار، مقدمۀ علی قویم، تهران: کتابفروشی خاور، 1331.
جبلی، عبدالواسع. دیوان اشعار، تصحیح ذبیح­الله صفا، تهران: امیرکبیر، 1355.
جرجانی، اسماعیل. ذخیرۀ خوارزمشاهی، ج 3، قم: مؤسسۀ احیاء طب طبیعی، 1391.
جوینی، عطاملک. تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی، ج 3، تهران: دنیای کتاب، 1385.
جوینی، علی بن احمد. عتبه ­الکتبه، تصحیح محمد قزوینی، تهران: اساطیر، 1384.
حائری، مجدالدین محمد بن ابی­طالب. زینت ­المجالس، تصحیح احمد احمدی، تهران: کتابفروشی ابن سینا، 1342.
حسینی، علی بن ناصر. زبده ­التواریخ، ترجمۀ رمضان­علی روح­اللهی، تهران: ایل شاهسون بغدادی، 1380.
حسینی ­یزدی، محمد بن عبدالله. العراضه فی الحکایه السلجوقیه، القاهره: مطبعه المعارف، 1326.
حسینی ­منشی، محمد میرک بن مسعود. ریاض­ الفردوس خانی، تصحیح ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات افشار، 1385.
خواندمیر، غیاث­الدین بن همام ­الدین. دستور الوزرا، تصحیح سعید نفیسی، تهران: اقبال، 1355.
خواندمیر، غیاث­الدین بن همام ­الدین. مآثر الملوک، تهران: رسا، 1372، 1355.
راوندی، محمد. راحه الصدور و آیه السرور، تصحیح محمد اقبال، تهران: علمی، 1363.
راوندی، مرتضی. تاریخ اجتماعی ایران، ج 7، تهران: امیرکبیر، 1357.
سبکی، تاج­الدین. معید النعم و و مبید النقم، مقدمه له صلاح­الدین الهواری، بیروت: المکتبه العصریه، 1428ق.
سومر، فاروق. تاریخ غزها، ترجمۀ وهاب ولی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1390.
سوزنی­، شمس­الدین. دیوان اشعار، تصحیح ناصرالدین شاه­حسینی، تهران: امیرکبیر، 1338.
شبانکاره­ای، محمد. مجمع ­الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر، 1363.
شیرازی، شجاع. انیس ­الناس، به ­کوشش ایرج افشار، تهران: علمی و فرهنگی، 1374.
عطار، فریدالدین. الهی­نامه، تصحیح محمدرضا شفیعی­کدکنی، تهران: سخن، 1388.
عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر. قابوس­نامه، تصحیح امین­الدین بدری، تهران: کتابفروشی ابن ­سینا، 1335.
غزالی، محمد. کیمیای سعادت، به­ کوشش حسین خدیوجم، ج 2، تهران: علمی و فرهنگی، 1380.
غفاری­ کاشانی، احمد بن محمد. تاریخ نگارستان، تصحیح مرتضی مدرس ­گیلانی، تهران: کتابفروشی حافظ، 1404ق.
فلور، ویلم. تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران، ترجمۀ محسن مینوخرد، استکهلم: فردوسی، 2010م.
قمی، نجم­الدین. تاریخ ­الوزرا، تصحیح محمدتقی دانش­پژوه، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1363.
قلقشندی، ابوالعباس. مأثر الانافه فی معالم ­الخلافه، تحقیق عبدالستار احمد فرج، بیروت: عالم ­الکتب، بی­تا.
کرمانی، افضل­الدین. سلجوقیان و غز در کرمان، تحریر میرزا محمد ابراهیم خبیصی، مقدمۀ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: کورش، 1373.
گازرگاهی، امیر کمال­الدین حسین. مجالس ­العشاق، به ­اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: زرین، 1376.
گدی، دیوید دیوراند. «تاریخ اصفهان دربارۀ جامعه ایران در عصر سلجوقی­ها به ما چه می­گوید»، در سلجوقیان، ویراستار و گردآورنده ادموند هرتسیک و سارا استوارت، ترجمۀ کاظم فیروزمند، تهران: مرکز، 1395.
گروسه، رنه. امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران: علمی فرهنگی، 1365.
گومیلف، لئو نیکلایوویچ. تاریخ توران، ترجمۀ پرویز زارع­شاهمرسی، تبریز: اختر، 1396.
لامعی ­گرگانی، ابوالحسن. دیوان اشعار، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران: اشرفی، 1355.
لمبتون، آن. سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران: امیرکبیر، 1391.
مراغی، عبدالهادی. منافع الحیوان، به­ کوشش محمد روشن، تهران: بنیاد موقوفات افشار، 1388.
مقدسی، ابوعبدالله. احسن ­التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج 2، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361.
مستوفی، حمدالله. نزهه ­القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران: دنیای کتاب، 1362.
معزی، محمد. دیوان اشعار، به­ کوشش عباس اقبال، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1318.
میرخواند، محمد بن خاوندشاه بن محمود. روضه ­الصفا، تصحیح جمشید کیانفر، ج 4، تهران: اساطیر، 1385.
نسوی، ابوالحسن. بازنامه؛ با مقدمه در صید و آداب آن در ایران تا قرن هفتم هجری، نگارش و تصحیح علی غروی، تهران: انتشارات مرکز مردم­شناسی، 1354.
نظام­الملک طوسی، ابوعلی حسن. سیاست­نامه، به ­اهتمام هیوبرت دارک، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347.
نظامی، احمد بن عمر. چهار مقاله، تصحیح محمد قزوینی، به­ کوشش محمد معین، تهران: ارمغان، بی­تا.
نیشابوری، ظهیرالدین. سلجوق­نامه، تصحیح میرزا اسماعیل افشار و محمد رمضانی، تهران: اساطیر، 1390.
نیشابوری، ابوالحسن. شکارنامۀ خسروی، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ج 36، ش 12646، شمارۀ ثبت 88054،
وفا، جعفر، «دین و تفریحات (1)»، پیام، ش 104 (1389)، ص 86-103.
همدانی، رشیدالدین فضل ­الله. جامع ­التواریخ (تاریخ آل­سلجوق)، تصحیح محمد روشن، ج 2، تهران: میراث مکتوب، 1386.
همدانی، رشیدالدین فضل­ الله. جامع ­التواریخ (تاریخ ایران و اسلام)، تصحیح محمد روشن، ج 2، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1392.
یزدی، شهاب­الدین حسن. جامع ­التواریخ حسنی، تصحیح بُلنت اوزقوزو گودنلی، تهران: ترجمه و نشر آثار هنری متن، 1399.
 
Bulliet, R. W. »Numismatic evidence for the relationship between Tughril and Chagri Beg«, in D. K koumjian (ed.), near eastern numismatics, iconography, epigraphy and history, studies in honor of George C. Miles, Beirut: American university of Beirut, 1974, pp. 290-292. 
Peacock, Andrew. The great selguk empire, edingburgh: university press, 2015.
Floor. W. Games Persians play, Washington: mage publishers, 2011.
Guedy, D. D. »New Trends in The Political History of Iran Under the Great Saljuqs (11th-12th Centuries)«, History Compass, 13/7, 2015, pp. 321-327.