Document Type : Research Paper
Author
Ph.D. in the History of Iran in the Islamic era, Department of History, Shiraz University, Shiraz, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
به حکم دین مبین اسلام و آیات قرآن کریم، زن و مرد با یکدیگر برابرند. خداوند در قرآن کریم مرد و زن را به یکسان خطاب قرار میدهد و رهنمودها و دستوراتش را به یکسان بر آنها نازل مینماید و آن دو را از یکدیگر جدا نمیکند؛ در قرآن زن و مرد از خلقت واحدی برخوردارند: «ای مردم، از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید... پروا نمایید» (نساء/ 1). علاوه بر این، در باب وظایف و پاداش و کیفر نیز، قرآن زن و مرد را یکسان خطاب قرار میدهد: «پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد و [فرمود] من عمل هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که از همدیگرید، تباه نمیکنم» (آل عمران/ 195). همچنین در قرآن، زنان در القاب و مزایای انسانی و ایمانی همه جا همپایۀ مرداناند: «آن روز که مردان و زنان مؤمن را میبینی که نورشان پیشاپیششان و به جانب راستشان دوان است، [به آنها گویند:] امروز شما را مژده باد به باغهایی که از زیر [درختان] آن نهرها روان است، در آنها جاودانید، این است همان کامیابی بزرگ» (الحدید/ 12).
با این حال دلایل مختلفی سبب شد مسلمانان از قوانین اسلام دور بیفتند و زنان ایرانی تا عصر قاجار به اندرونیها رانده شوند. زنان جنس دوم تلقی شدند و همواره اجحافاتی در حق آنان روا داشته شد. ناامنیها، پرهیز از رابطه با نامحرم و مواردی از این قبیل از علل محدود شدن زنان و محصور شدن آنها در خانه بود. در این میان، حتی لزوم سوادآموزی نیز برای زنان مطرح نبود. البته دختران طبقات متوسط و بالای جامعه از طریق معلم سرخانه خواندن و نوشتن را فرا میگرفتند. این وضعیت تا میانۀ عصر قاجار تداوم داشت تا اینکه آشنایی با اندیشههای جدید و غرب مردم را تحت تأثیر قرار داد و مسائلی نظیر سوادآموزی زنان، حضور بیشتر آنها در اجتماع، بر عهده گرفتن مشاغل گوناگون و حتی حضور آزادانۀ آنها در محافل و مجالس مطرح گردید. همسو با این تحولات، بهتدریج عقاید زنان نیز دگرگون شد. انقلاب مشروطه نقطۀ عطفی در تغییر وضعیت زنان ایرانی است. آنها نه تنها در این انقلاب سهیم بودند، بلکه توانستند امتیازاتی چون تأسیس و گسترش مدارس دخترانه به سبک نوین را به دست آورند. زنان با حضور در اجتماع این فرصت را یافتند که برای طرح نظرات سیاسی و مطالبات خود انجمنهایی تشکیل دهند. همچنین برای رساندن صدای خویش به مردان و کل اجتماع، اقدام به تأسیس روزنامه نمودند. این امر ابتدا در تهران شروع شد و سپس به سرعت به شهرستانها تسری یافت. پژوهش حاضر درصدد است به این سؤال پاسخ دهد که نخستین تجربۀ روزنامهنگاری زنانِ ایالت فارس چگونه بود و چه کسی یا کسانی در این امر نقش داشتند. بدیهی است بررسی این موضوع به شناخت ما از تاریخ اجتماعی بوشهر و نیز روند ورود زنان بوشهر به عرصۀ علم، دانش و فرهنگ کمک میکند. به نظر میرسد اقدامات شوکت سلامی، از زنان پیشرو و تحصیلکردۀ ساکن بوشهر، در این زمینه بسیار مؤثر واقع گردید. او توانست نخستین مدرسۀ دخترانه و نخستین روزنامۀ زنان را در بوشهر راهاندازی کند.
تاکنون در باب شوکت سلامی و روزنامۀ نورافشان کتاب یا مقالهای منتشر نشده است. اما در برخی پژوهشها اشاراتی پراکنده و محدود در این زمینه دیده میشود. صدر هاشمی (1327) در کتاب تاریخ جراید و مطبوعات به روزنامۀ نورافشان و سال انتشار آن اشاره کرده است. پری شیخالاسلامی (1351) نیز در کتاب زن در ایران و جهان: زنان روزنامهنگار و اندیشمند ایران، به صورت مختصر (در حد یک صفحه)، در باب فعالیتهای شوکت سلامی سخن گفته است. غلامحسین صالحیار (1351) در کتاب چهرۀ مطبوعات معاصر شناسنامۀ روزنامۀ نورافشان را در چند خط بیان کرده است. ابوترابیان (1356) نیز در کتاب مطبوعات ایران از شهریور 1320 تا 1326 به ذکر یک سری اطلاعات کلی در باب روزنامۀ نورافشان شامل صاحب امتیاز، سردبیران، تاریخ انتشار، نخستین شماره، محل انتشار و موضع روزنامه بسنده کرده است. قاسم یاحسینی (1374) در کتاب مطبوعات بوشهر رکنی اساسی در تاریخ روزنامهنگاری ایران، در مقایسه با پژوهشهای فوق، اطلاعات بیشتری در باب روزنامۀ نورافشان و زندگی شوکت سلامی در اختیار خواننده قرار داده است. صدیقه ببران (1381) نیز در کتاب نشریات ویژۀ زنان تنها شناسنامۀ روزنامۀ نورافشان را ذکر کرده است. سیروس رومی (1388) در کتاب شناسنامۀ مطبوعات فارس تنها به سالهای آغاز و پایان، نوع نشریه و نام مدیر روزنامۀ نورافشان اشاره کرده است. عبدالکریم مشایخی (1395) در کتاب آموزش و پرورش شهرستان بوشهر دربارۀ تأسیس نخستین مدرسۀ دخترانۀ نوین به همت سلامی به اختصار سخن گفته، اما به روزنامۀ نورافشان اشارهای نکرده است. بنابراین، با توجه به نبود پژوهشی مستقل در باب نخستین تجربۀ روزنامهنگاری زنان فارس در عصر پهلوی، در این تحقیق ابتدا دربارۀ وضعیت زنان ایران تا دورۀ مشروطه صحبت میکنیم و سپس به موضوع اصلی مقاله یعنی شوکت سلامی و روزنامۀ نورافشان میپردازیم.
روش تحقیق در پژوهش حاضر مبتنی بر روش تاریخی و به شیوۀ توصیفی و تحلیلی است. روش گردآوری اطلاعات نیز به صورت آرشیوی و کتابخانهای است و روزنامهها، منابع، کتب و مقالات مرتبط بررسی و اطلاعات لازم از آنها گردآوری شده است.
وضعیت زنان در عصر قاجار
چنانچه در مقدمه ذکر شد، زن و مرد در قرآن از جایگاه واحدی برخوردارند. اما جوامع اسلامی بهتدریج از قوانین دین اسلام دور شدند و براساس شرایط، رویهای متفاوت از دستورات دینی در پیش گرفتند. جهل و نادانی و زور سه عامل مهمی هستند که در طول تاریخ موجبات بروز اجحاف و ظلم بر زنان را فراهم آوردهاند. فضای مردسالارانۀ جامعۀ ایران موجب شد زنان هرچه بیشتر به حاشیه رانده شوند و الگوی بانوی شایسته بهتدریج به یک زن مطیع و منقاد و خاموش تنزل یابد.[1]
از سوی دیگر حملات متعدد اقوام بیابانگرد نیز به سخت شدن وضعیت زنان منجر شد. پس از ورود اسلام به ایران تا دوران صفویه، ایران شاهد حملات متعدد اقوام بیابانگرد همچون ترکان و مغولان بود. این امر به ناامنی و ناآرامیهای مکرر منجر گردید. با سقوط صفویان و از میان رفتن دولت مرکزی، دوباره ناامنی سراسر کشور را فرا گرفت. در سراسر این دوره و حتی پس از برآمدن قاجاریه (از دوران فتحعلی شاه تا پایان این سلسله)، درگیری، ناامنی و شورشهای گاه و بیگاه سراسر کشور از جمله شهرها و روستاها و جادهها را فرا گرفته بود. برای نمونه در سال 1292ق تمام جادههای اطراف شیراز به اندازهای ناامن بود که در آنها عبور و مرور صورت نمیگرفت.[2] در سرتاسر این دوران مرزها و ایالات مدام دستخوش جنگ و شورش و درگیری بود. در چنین شرایطی تعرض به زنان جزو جداییناپذیر حملات و قشونکشیها بود؛ مثلاً ترکمنها طی حملات خود به نواحی شمالی ایران مردها را کشته و زنان را به اسارت بردند.[3]
در چنین اوضاع آشفتهای زنان، به حکم ضرورت، هرچه بیشتر در خانهها و اندرونیها محصور شدند. هرچند دین اسلام حضور زنان را به شرط رعایت حجاب و عدم ارتباط با نامحرم، در اجتماع جایز شمرده بود، با گذشت زمان ناامنی، جهل، ناآگاهی و زور مانع از خروج زنان از خانه شد. این عوامل بهتدریج لباس دین بر تن کرد و باعث ستم روزافزون بر زنان گردید. زنان نیز خود، به سبب ناآگاهی، آن را پذیرفتند. در واقع آنچه مبتنی بر قوانین عرف و اجتماع جامعۀ مردسالارانه بود، جنبۀ دینی یافت و عرصه را بر زنان هرچه تنگتر کرد. علاوه بر این، در شرایط آشفتهای که جنگ، تعرض و ناامنی خروج از خانه و حضور در اجتماع را حتی برای مردان دشوار ساخته بود، ضعف جسمانی زنان، میزان آسیبپذیری آنها را بیشتر کرده بود و این از دیدگاه اجتماع علتی دیگر برای عدم خروج آنها از خانه بود. بدین ترتیب، اگرچه فضای پر از رقابت اندرونیها نیز برای زنان چندان امن و آرام نبود، عرف جامعه و ناامنیها، آنها را به ماندن در اندرونی تشویق میکرد.[4][5]
دور بودن از اجتماع و عدم آموزش و تربیت صحیح و گرفتاریهای زندگی در اندرونی نتیجهای جز جهل و نادانی و بیارادگی برای زنان نداشت. در واقع عامل اصلی تیرهروزی زنان بیسوادی آنان بود. بنابراین، در عصر مشروطه مردان و زنان روشنفکر انتقادهای بسیاری به این وضعیت کردند و بحث سوادآموزی و تحصیل زنان مطرح گردید.
نظام آموزشی ایران تا دورۀ قاجاریه به روش سنتی و به سه شکل مکتبخانه، مدارس دینی (برای تحصیل علوم دینی پس از گذراندن دورۀ مکتبخانه) و تدریس خصوصی در خانه بود.[6] دختران در مکتبخانههای ملاباجیها آموزش میدیدند و همچنین گاه به مکتبخانههای عمومی فرستاده میشدند. اما آموزش در مکتبخانههای عمومی معمولاً برای دختران به دوران چهار تا هفت سالگی محدود بود.[7] تدریس خصوصی روش دیگری برای آموزش دختران بود که عمومیت نداشت و به خانوادههای متمول اختصاص داشت. البته بسیاری از دختران در منزل نزد پدر، برادر، عمو، همسر و یا سایر محارم آموزش میدیدند و باسواد میشدند.[8] مواد آموزشی در مکتبخانهها و در منازل به آموزش قرآن، احکام مذهبی، مسائل دینی، دیوان حافظ، گلستان سعدی، مثنوی مولوی و خلاصه الحساب شیخ بهایی محدود بود.[9]
تا میانۀ عصر قاجار زنان از وضعیت مناسبی برخوردار نبودند. محصور بودن آنها در اندرونی موجب شده بود که از وضعیت اجتماع آگاهی چندانی نداشته باشند و از سویی مردان آنها را به چشم افرادی نادان و کمخرد بنگرند. آنچه بیش از همه باعث نابهسامانی وضعیت زنان شده بود، بیسوادی آنها بود. این امر از دید زنان آگاه و روشنفکر عصر قاجار دور نمانده بود و آن را باعث بدبختی و بیچارگی زنان میدانستند. تاجالسلطنه، دختر ناصرالدین شاه، از جمله کسانی است که به این مسئله اشاره میکند:
خیلی محزون و دلتنگ هستم که چرا همجنسهای من یعنی زنهای ایران حقوق خود را ندانسته و هیچ درصدد تکلیفات انسانی خود برنمیآیند و به طورکلی از جرگۀ تمدن خارج گشته و در وادی بیعلمی و بیاطلاعی سرگردان هستند. مثل اینکه در اغلب خانوادهها میگویند این عیب است برای ما که دختر ما به مدرسه برود و باز در همچه روزی، آن بیچارهها را در مغاک هلاک و بدبختی پرورش میدهند.[10]
آشنایی با فرهنگ غرب در عصر قاجار، تأثیرات مهمی بر وضعیت زنان گذاشت. رفت و آمد به اروپا، تأسیس مدارس جدید، انتشار روزنامههای آزاد و نیز ورود روزنامههای چاپ خارج از ایران به داخل کشور موجب آگاهی زنان و آشنایی آنها با حقوق خود شد.[11] روزنامههای فارسیزبان خارج از ایران در افزایش آگاهی زنان نقش مؤثری داشتند. مثلاً روزنامۀ ثریا بر آموزش و پرورش دختران و پسران به طور یکسان تأکید و آن را عامل پیشرفت کشور معرفی میکند.[12] در روزنامۀ اختر نیز از ضرورت تربیت دختران سخن گفته میشود و تربیت زنان اساس تربیت فرزندان و جامعه دانسته میشود.[13]
بیتردید اولین گام برای تغییر وضعیت زنان، آگاه کردن آنها از حقوق خود و علت پایمال شدن آن بود. این عمل آنها را به حضور در اجتماع و شرکت در امور سیاسی و اجتماعی ترغیب کرد. بدین ترتیب، زنان در انقلاب مشروطه و حوادث پس از آن نقش چشمگیری داشتند. آگاه کردن شاه از نابهسامانی وضعیت کشور و مهاجرت علما و خواستههای آنان[14]، تهیۀ مخارج بستنشینان در سفارت انگلیس[15]، کمک به گردآوری سرمایۀ لازم برای تأسیس بانک ملی[16]، مخالفت با اولتیماتوم روسیه[17]، حضور در جبهههای نبرد در تبریز[18] از جمله نمونههای حضور گسترده و قابل توجه زنان در این انقلاب بود. علاوه بر این، در دوران استبداد صغیر، زنانی که عضو انجمن نسوان سعادت بودند، برای تأمین مخارج رزمندگان بختیاری در هنگام فتح اصفهان پیشقدم شدند.[19]
بهرغم تمامی تلاشها و همراهیها در به ثمر رساندن انقلاب مشروطه، زنان سود چندانی از این انقلاب نصیبشان نشد. آنها نه تنها حق ورود به مجلس را نیافتند، بلکه حق رأی نیز به آنها داده نشد. ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران در باب وضعیت زنان در این دوره مینویسد:
آنچه ما در این کتاب نگاشتیم شرح حال مردها بود و از زنها که نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند، نامی برده نشد، زیرا به قول عوام داخل آدم نبودند و در جمع و خرج داخل نبودند. در کشور استبدادی ایران ظلم و ستمگری عادت و طبیعت ثانوی مردم شده بود و هر کس قویتر و زورمندتر بود نسبت به مادون خود ظلم میکرد و چون زنها از همه ضعیفتر بودند، مظلومترین طبقات ایرانی محسوب میشوند... زنها را به حدی تحقیر میکردند که مردها آنها را ضعیفه میگفتند و از بردن نام آنها خودداری میکردند.[20]
با این حال زنان از پا ننشستند و همچنان به تلاش خود برای بهبود وضعیت زنان و تغییر نگاه جامعه به آنها ادامه دادند. تأسیس مدارس، انجمنها و روزنامهها به منظور آگاه نمودن زنان از حقوق و تواناییهای خود از جمله اقدامات آنها در این مسیر بود.
آموزش و پرورش زنان به سبک نوین قبل از انقلاب مشروطه آغاز شده بود. نخستین تلاشها در این جهت به همت میسیونرهای مذهبی اروپایی و امریکایی صورت گرفت. هیئت مبلغان امریکایی نخستین مدرسۀ میسیونری را در شوال 1254ق/ دی 1214ش در ارومیه تأسیس کردند. آنان آموزش دختران را نیز به طور جدی مد نظر داشتند. با وجود مقاومتها، امریکاییها در سال 1254ق/ 1217ش یک مدرسۀ دخترانه در ارومیه تأسیس کردند.[21] بهتدریج تعداد مدارس دخترانه رو به گسترش نهاد و با وجود مخالفتهای بسیار، زنان خود به تأسیس مدارس برای دختران همت گماشتند. نخستین بار طوبی رشدیه در سال 1321ق/ 1280ش، در قسمتی از منزل خود، مدرسهای دخترانه به نام «پرورش» دایر کرد.[22] بعد از این واقعه، مدارس دخترانه یکی پس از دیگری تأسیس شدند.
انجمنهای زنان از دیگر ارکانی بودند که پس از انقلاب مشروطه، همسو با حمایت از حقوق زنان و تلاش برای ورود آنان به اجتماع، ایجاد گردیدند. انجمن آزادی زنان یکی از نخستین انجمنها بود که در سال 1324ق تأسیس شد. در میان اعضای این انجمن نام دو تن از دختران ناصرالدین شاه، تاجالسلطنه و افتخارالسلطنه، دیده میشود.[23]
نخستین تلاش زنان برای ورود به عرصۀ مطبوعات به دوران انقلاب مشروطه بازمیگردد. آنها ابتدا به چاپ مقالاتی در روزنامههایی همچون مجلس، ندای وطن، حبل المتین و صور اسرافیل پرداختند. در این برهه زنان خواستهها و اعتراضات و انتقادهای خویش را در باب اموری نظیر حق آموزش زنان، نظامنامۀ انتخابات و مشارکت در امور سیاسی در قالب نامههای سرگشاده به نشریات و روزنامهها میفرستادند و آنها نیز این نامهها را چاپ میکردند. لازم به ذکر است این نامهها اغلب با نام مستعار منتشر میشدند.[24]
در دورۀ مجلس اول، زنان خواستهها و نظرات خویش را از طریق روزنامههای مشروطهخواه منتشر میکردند، اما بهتدریج خود به فکر تأسیس روزنامه افتادند و مستقیماً قدم به عرصۀ روزنامهنگاری نهادند. بدین ترتیب، در 10 رمضان 1328ق/ 15 سپتامبر 1910م، نخستین نشریۀ زنان به همت بانو کحال با عنوان روزنامۀ دانش در تهران منتشر گردید. وی نخستین بانوی چشمپزشک ایرانی بود که نزد میسیونرهای امریکایی تعلیم دیده و از آنها اجازۀ طبابت یافته بود.[25] کحال در این روزنامه به مسائل سیاسی توجهی نداشت و تنها به امور مربوط به زنان نظیر بچهداری، خانهداری، شوهرداری، سوادآموزی زنان، حفظ الصحه یا مسائل بهداشتی میپرداخت.[26]
شکوفه دومین نشریۀ زنان بود که به مدیریت مریم عمید، ملقب به مزینالسلطنه، از ذیحجه 1330 تا ذیقعده 1334 قمری در تهران منتشر گردید. خطمشی این روزنامه نیز مشابه دانش بود.[27] زبان زنان سومین روزنامه بود که صدیقه دولتآبادی در 20 شوال 1337ق/ 1919م در اصفهان منتشر کرد. این روزنامه تنها مقالات زنان را منتشر مینمود. ابتدا به مسائلی نظیر خانهداری، بهداشت و شوهرداری توجه داشت، اما بعد به طرح مسائل سیاسی و فمنیستی پرداخت.[28] روزنامۀ بعدی نامۀ بانوان بود که در ذیقعده 1338/ ژوئیه 1920 در تهران، به همت شهناز آزاد منتشر گردید. در همین سال روزنامههای عالم نسوان به مدیریت نوابه صفوی در تهران و جهان زنان به همت فخر آفاق پارسا و همسرش در مشهد منتشر گردید. مجلۀ جمعیت نسوان وطنخواه ایران در سال 1302ش به مدیریت انجمنی به همین نام و به صاحب امتیازی ملوک اسکندری در تهران منتشر شد. روزنامۀ بعدی نامۀ نسوان شرق بود که مرضیه ضرابی در سال 1304ش در بندر انزلی منتشر کرد. پیک سعادت نسوان نیز در سال 1306ش در شهر رشت به همت روشنک نوعدوست منتشر شد. در نهایت نیز روزنامۀ نورافشان در سال 1309ش در بوشهر چاپ گردید.[29]
وضعیت زنان بوشهر
زنان بوشهر نیز مانند زنان سایر نقاط ایران در عصر قاجاریه و ابتدای پهلوی از لحاظ آموزش، سواد و بهرهمندی از حقوق انسانی از وضعیت مناسبی برخوردار نبودند. محیط مردسالار و سنتی بوشهر (همچون سایر نقاط ایران در برهۀ مذکور) اجازه نمیداد زنان در اجتماع حضور یابند. سوادآموزی برای زنان نه تنها لازم دانسته نمیشد، بلکه مضر و خطرناک نیز تلقی میشد، زیرا ممکن بود باعث ارتباط ناسالم زن و مرد گردد. از این رو عقیده داشتند زنان در حد تعلیم قرآن سواد داشته باشند کافی است.[30] بهرغم این نگاه، برخی از مردم، بهویژه اشراف و اعیان، دختران خود را در سنین پایین به مکتبخانهها میفرستادند و یا در خانه تحت نظر ملاباجیها تعلیم میدادند. زنان خانوادههای مذهبی نیز در این دسته قرار داشتند. برای مثال دختر آیتالله بلادی بوشهری، فاطمه بلادی، شاعری برجسته بود. کتاب شعری از او با عنوان فائزه به جای مانده که حاوی اشعاری به سبک شعرای برجسته همچون سعدی و حافظ است.[31] با این حال، تعداد اینگونه زنان در بوشهر اندک بود. بنابراین، تعدادی از اهالی بوشهر درصدد حمایت از سوادآموزی زنان برآمدند و بر تأسیس مدارس دخترانه تأکید کردند. روزنامۀ مظفری به سردبیری میرزا علیآقا لبیبالملک در این زمینه بسیار کوشید. در نهایت، با حمایت بزرگان بوشهر، نخستین مدرسۀ دخترانه به سبک جدید به همت شوکت سلامی (مؤسس روزنامۀ نورافشان) تأسیس شد. در ادامه فعالیتهای شوکت سلامی بهعنوان نخستین زن مؤسس مدرسۀ دخترانه و نیز نخستین زن روزنامهنگار در بوشهر شرح و بررسی خواهد شد.
شوکت سلامی، نخستین بانوی روزنامهنگار ایالت فارس
شوکت سلامی در خانوادهای متوسط و مذهبی در شهر همدان دیده به جهان گشود. وی آموزشهای ابتدایی را در همان شهر به پایان رساند و سپس به منظور فراگرفتن علوم دینی و اسلامی و ادامۀ تحصیل او را به نجف اشرف در عراق فرستادند. در این شهر مدتی را به فراگرفتن عربی، فقه و اصول سپری کرد و همزمان با انقلاب مشروطه به ایران آمد.[32] وی در شهر شیراز به همسری عباس سلامی، وکیل دادگستری شهر بوشهر، درآمد و همراه وی راهی این شهر گردید.[33]
در آن زمان بوشهر مدارس دخترانه نداشت و تنها چند مکتبخانه در این شهر دایر بود که عمجزء و گلستان در آنها تدریس میشد. اشراف نیز برای آموزش دختران خود معلم سرخانه استخدام میکردند. شوکت سلامی با حمایت همسرش و نیز مساعدت و همکاری برخی از تجار و بازرگانان برجسته و علمدوست بوشهر، بهویژه معینالتجار بوشهری، اقدام به تأسیس اولین مدرسۀ دخترانه به سبک نوین در بوشهر کرد. این مدرسه «بنات نسوان»[34] نام گرفت که در کنار مسجد شیخ سعدون در محلۀ کوتی قرار داشت.[35]
به دلیل پایین بودن سطح فرهنگ جامعه و وجود برخی پندارهای مذهبی در باب ضرورت نداشتن تحصیل بانوان، از مدرسۀ بنات نسوان در آغاز استقبال خوبی نشد و مردم روی خوش به آن نشان ندادند. حتی برخی از روحانیون قشری به مبارزه با آن برخاستند. اما شوکت سلامی عقب ننشست و به منظور خنثی کردن اقدامات مخالفان، سراغ مجتهدان و روحانیون طراز اول شهر رفت و موفق شد از برخی از آنان فتوای مجاز بودن تحصیل دختران در مدارس نوین را بگیرد. آیتالله سید عبدالله مجتهد بلادی یکی از این مجتهدان بود که به تازگی از نجف اشرف به بوشهر آمده بود. با کسب موافقت و رضایت علما و روحانیون، بهتدریج دیدگاه مردم نیز در این باب تغییر یافت و دختران خود را به این مدرسه فرستادند.[36] پس از چند سال تلاش، مدرسۀ بنات رونق گرفت و حتی برخی از مکتبخانههای سنتی مخصوص دختران نیز در این مدرسه ادغام شدند. یکی از این مکتبخانهها مکتبخانۀ ملاباجی بود. بانو ملاباجی، چهل سال قبل از سلامی، ابتدا مکتبخانۀ علوم دینی و زبان فارسی را در بوشهر اداره میکرد و سپس مدرسۀ معینیه را تأسیس کرده و در بین مردم بوشهر از محبوبیت زیادی برخوردار بود. اما شوکت سلامی موفق شد مکتبخانۀ او را در مدرسۀ بنات نسوان ادغام کند.[37]
با گذشت زمان مدرسه کمکم دچار مشکلات مالی و اقتصادی فراوانی شد. اکثر دخترانی که به مدرسۀ بنات نسوان میآمدند توان مالی نداشتند و رایگان تحصیل میکردند. با افزایش بحران مالی، مدرسه در آستانۀ تعطیلی قرار گرفت. اما در این زمان موسسخان ارمنی، یکی از رؤسای معارفپرور گمرک بوشهر، به کمک سلامی شتافت و با اخذ ده شاهی از هر عدل قماش واردشده به گمرک بوشهر و اختصاص دادن آن به مدرسه، نوعی درآمد مستمر برای مدرسه ایجاد کرد و آن را از تعطیلی نجات داد. با به قدرت رسیدن رضاخان و ایجاد نهادهای آموزشی نوین، سلامی در سال 1305ش دومین دبستان دخترانۀ دولتی را در بوشهر به نام «شاهدخت» بنیان نهاد. این دبستان در آغاز تنها دو کلاس داشت. اما در سال 1314ش تعداد کلاسهای آن به شش عدد رسید و در سال 1315ش از دبستان به دبیرستان تغییر یافت و سلامی مدیر اولین دبیرستان دخترانه در بوشهر شد.[38]
در سال 1311ش عباس سلامی، همسر بانو سلامی، به ضرب گلولۀ یک استوار ارتش کشته شد. سلامی در سال 1316ش با سید علی علوی بهبهانی، مشهور به سید علی صحاف، مدیر چاپخانۀ علوی بوشهر ازدواج کرد.[39]
سلامی از زنان تحصیلکرده و آگاه عصر خود بود که در راه توسعۀ آموزش و پرورش بانوان و ترویج فرهنگ جدید در بوشهر تلاشهای فراوانی کرد و در این مسیر گامهای مؤثری برداشت. وی حدود 40 سال برای ارتقای آموزش و پرورش دختران بوشهر زحمت کشید و در این راه مشقات فراوانی تحمل نمود. وی بعد از دهها سال تلاش فرهنگی و اجتماعی، از خدمت در ادارۀ فرهنگ و آموزش و پرورش بازنشسته شد. پس از بازنشستگی به شیراز رفت و تا پایان عمر در این شهر اقامت گزید و سرانجام بعد از تحمل یک دوره بیماری در سال 1348 دیده از جهان فرو بست. وی با اینکه زندگی متوسطی داشت، همۀ داراییاش را پس از مرگ به سازمان شیر و خورشید سرخ اهدا کرد.[40]
روزنامۀ نورافشان
روزنامۀ نورافشان در سال 1309ش به همت شوکت سلامی در شهر بوشهر منتشر شد. نورافشان نخستین روزنامهای است که به دست زنان در ایالت بزرگ فارس منتشر شد. اکثر منابع انتشار نخستین شمارۀ این روزنامه را در شهریور 1309 ثبت کردهاند، اما ابوترابیان انتشار اولین شمارۀ آن را در مرداد 1309 میداند.[41]
نورافشان آخرین روزنامهای بود که در دوران زمامداری رضاشاه پهلوی در بوشهر انتشار یافت و از آن پس تا سقوط وی هیچ نشریۀ دیگری در این شهر اجازۀ انتشار نیافت. مطالب نورافشان را هیئت تحریریهای مرکب از عبدالحمید عطایی، محمدکاظم عطایی، عبدالرحیم جعفری و بانو سلامی تهیه میکردند. این روزنامه به طور هفتگی در چاپخانۀ علوی بوشهر، در تیراژ 300 تا 400 نسخه و در 4 تا 6 صفحه، منتشر میگردید.[42]
نورافشان بهزودی مورد توجه محافل ادبی و خصوصاً محافل فرهنگی زنان سراسر ایران قرار گرفت. مجلۀ عالم نسوان که در تهران منتشر میشد، در یکی از شمارههای خود «تولد» روزنامۀ نورافشان را به تمامی زنان بوشهر و شوکت سلامی تبریک گفت.[43]
نورافشان از سال 1309 تا 1311 به طور مرتب هر هفته در بوشهر منتشر میگردید. اما در سال 1311 عباس سلامی، همسر بانو سلامی و مدیر داخلی روزنامه، به قتل رسید. بدین ترتیب، دورۀ نخست انتشار این روزنامه به پایان رسید و نورافشان به مدت شش سال تعطیل شد. با تأسیس ادارۀ ثبت و ضرورت چاپ آگهیهای ثبتی در روزنامههای محلی بوشهر، دورۀ دوم انتشار نورافشان از بهار 1316 آغاز گردید. شوکت سلامی که بعد از مرگ همسرش با سید علی بهبهانی ازدواج کرده بود، با همکاری او مجدداً نورافشان را منتشر نمود. اما انتشار دورۀ دوم نورافشان با واکنش و اخطار وزارت معارف مواجه گردید. چون ادارۀ معارف بوشهر انتشار مجدد روزنامه را به تهران اطلاع نداده بود و همچنین مراحل قانونی انتصاب مدیر داخلی روزنامه طی نشده بود، وزارت معارف به روزنامۀ نورافشان اخطار داد. علاوه بر این، شمارههای قبلی نورافشان نیز تا زمان مذکور به مرکز ارسال نشده بود. در پی اخطار وزرات معارف، روزنامۀ نورافشان سعی کرد مراحل قانونی را انجام دهد و مدارک لازم را به وزارت معارف ارسال کند. بدین ترتیب، در سال 1322 مجوز انتشار روزنامۀ نورافشان مجدداً به نام شوکت سلامی به شرح زیر صادر گردید:
وزارت فرهنگ ادارۀ کل نگارش... تاریخ 14 مهر 322[1] ـ ادارۀ کل شهربانی ـ به موجب قانون مطبوعات مصوب سوم دیماه 321[1] شورای عالی فرهنگ امتیاز روزنامۀ نورافشان را به نام بانو شوکت سلامی تصویب نموده است که در بوشهر به مدیری و سردبیری خود ایشان منتشر شود...[44]
محتوای مقالات دورۀ دوم نورافشان بیشتر دربارۀ اخبار محلی، آگهی و اعلانات ثبتی و برخی مطالب مفید علمی و تاریخی بود و نیز برخی کتب تاریخی به صورت پاورقی در روزنامه چاپ میشد. این روزنامه غالباً اعلانها و اعلامیههای دولتی را به چاپ میرساند و در ستونی با عنوان «گوناگون» مقالات و اخبار علمی و سرگرمکننده را منتشر میکرد. لازم به ذکر است به دلیل نبود آرشیو کاملی از این روزنامه، اظهار نظر دقیقتر در باب آن ممکن نیست. اگرچه سیروس رومی در کتاب شناسنامۀ مطبوعات فارس از وجود شمارههای 3 تا 221 روزنامۀ نورافشان در کتابخانه و مرکز اسناد دانشگاه تهران خبر داده است، اما هیچ شمارهای از این روزنامه در آرشیوهای دانشگاه تهران وجود ندارد. تنها سه شماره از آن در آرشیو کتابخانۀ ملی و مرکز اسناد تهران موجود است. در سایر آرشیوهای تهران و شهرهای بوشهر و شیراز نیز شمارهای از این روزنامه به دست نیامد. لازم به ذکر است اطلاعات منابعی نظیر کتاب مطبوعات بوشهر رکنی اساسی در تاریخ روزنامهنگاری ایران، اثر قاسم یاحسینی، حاصل مصاحبه و گفتوگو با سالمندان بوشهری است که روزنامۀ مذکور و شوکت سلامی را به یاد داشتهاند. بنابراین، ذکر اطلاعات بیشتر در باب این روزنامه و تحلیل محتوا و سبک و سیاق آن ممکن نیست.
الول ساتن، مأمور سیاسی دولت انگلیس و وابستۀ مطبوعات این کشور در ایران، طی مقالاتی که در انستیتوی ایرانشناسی در سال 1986 منتشر نمود، مشی سیاسی و موضع اجتماعی نورافشان را در سالهای پس از شهریور 1320 «کمی راستگرا» توصیف کرد. نورافشان به حکومت پهلوی وفادار بود.[45]
سلامی در روزنامۀ خود به زنان نیز توجه داشت و مطالبی در باب حقوق زنان منعکس مینمود. در اکثر شمارههای روزنامه مقالاتی در باب خانواده، بارداری، تولد نوزاد، شوهرداری و طلاق منتشر میشد. علاوه بر این، اخبار سایر نشریات زنان در تهران و سراسر نقاط کشور در این روزنامه درج میشد.[46]
در ادامه بخشی از یکی از مقالات نورافشان با عنوان «انتخاب همسر» که به قلم شوکت سلامی نگاشته شده است، آورده میشود:
... محرم راز انسان همسر اوست و از او در کشاکش دهر استمداد میجوید. شاید در میان اشخاصی که این مقاله را میخوانند مردانی باشند که زنهای خود را در بسیاری از امور ناچیز شمرده و فکر نمایند آنها تا این اندازه اهمیت ندارند که در کارهای بزرگ با ایشان تشریک مساعی کنند، یعنی زنان را کوتهنظر دانسته آنان را برای مداخلۀ در امور ناقص بدانند ... [اما] به طوری که تاریخ میگوید و اکنون نیز با چشم میبینیم، زن از قدیم در میدان نبرد و هنگام آشتی بر سریر فرمانداری، در امور خانوادگی و غیره با مرد همقدم بوده است. آیا برای آنها کافی نیست که بناپارت دربارهشان بگوید: مادر با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان میدهد.[47]
به نظر پری شیخالاسلامی، نویسندۀ اکثر مقالات منتشرشده در باب زنان و حقوق آنها در روزنامۀ نورافشان (که در سراسر دورۀ انتشار این روزنامه، بهویژه در دورۀ دوم آن، به وفور دیده میشدند) بانوان تحصیلکردۀ هندوستان، عربستان و انگلستان بودند. به عقیدۀ او شوکت سلامی از نهضت زنان اطلاع چندانی نداشت و درگیر آن نبود.[48]
روزنامۀ نورافشان در دوران حیات خود مشکلاتی را از سر گذراند و در دورههای زمانی مختلف تعطیل شد و سپس دوباره فعالیت خود را از سر گرفت. در باب دورههای تعطیلی و زمان انتشار مجدد روزنامۀ نورافشان اطلاعات دقیقی در دست نیست. منابع مختلف دورهها و زمانهای مختلفی را ذکر میکنند. همانگونه که گفته شد، دورۀ دوم نورافشان از سال 1316 شمسی آغاز شد. در سال 1322 مجوز انتشار جدیدی برای نورافشان صادر شد. دقیقاً مشخص نیست که در فاصلۀ انتشار دوبارۀ روزنامه در سال 1316 تا سال 1322 که مجوز جدیدی برای آن صادر شد، آیا انتشار آن ادامه داشته است و یا اینکه به خاطر اخطار وزارت معارف، انتشار روزنامه متوقف شده و سپس در سال 1322 مجدداً آغاز به کار کرده است. به هر حال، دورۀ جدید انتشار نورافشان با مجوز تازه از سال 1322 شروع شد و حداقل تا سال 1323 تداوم یافت، زیرا روزنامۀ پیغام که در شیراز منتشر میشد، در سال 1323 پیامی برای تشکر از روزنامۀ نورافشان منتشر کرده است:
روزنامۀ شریفۀ نورافشان، منطبعۀ بوشهر که از جراید کهنسال کشور است و در مدت 7 سال خدماتی گرانبها به بنادر جنوب نموده است، انتشار روزنامۀ پیغام را شادباش گفته [است]...[49]
نسخههای بهجامانده از نورافشان نشان میدهد که این روزنامه یک دوره در سالهای 1325 و 1326 منتشر میشده است. به درستی مشخص نیست که این دوره منقطع از دورۀ قبل (که از سال 1322 آغاز شده بود) بوده و یا اینکه نورافشان طی سالهای 1322 تا 1326 به صورت مداوم منتشر میشده است؛ احتمالاً این دورۀ سوم یا چهارم انتشار این نشریه بوده است. از طرفی غلامحسین صالحیار دورۀ انتشار نورافشان را از سال 1322 تا سال 1334 به مدت 11 سال ذکر مینماید.[50] به نظر میرسد وی با احتساب دورههای توقف و تعطیلی، از دورۀ یازدهساله سخن میگوید. علاوه بر این، او نخستین دورۀ انتشار روزنامه، یعنی سالهای 1309 تا 1311 و سپس دورۀ دوم را که از سال 1316 آغاز شده بود نادیده گرفته است. محمد دانشور که در سال 1324 به بوشهر سفر کرده است، در باب روزنامۀ نورافشان مینویسد: «... روزنامۀ ایشان در آن موقع که من آنجا بودم اصلاً منتشر نمیشد و بعداً هم در هر چند ماهی یک دفعه انتشار پیدا میکرد.»[51]
بنابراین، به نظر میرسد آنچه پیغام نوشته است صحیحتر باشد (اشارۀ این روزنامه به دورۀ انتشار هفتساله) و روزنامۀ نورافشان تا سال 1333 به طور قطع منتشر میشده است، اما نه به صورت مرتب بلکه به صورت منقطع و در فواصل زمانی مختلف، که اگر بخواهیم اظهارات دانشور را بپذیریم گاه هر چند ماه یک بار منتشر میشده است. به هر حال به خاطر نبود آرشیو کاملی از نشریۀ نورافشان و نیز نبود اطلاعات دقیق در منابع معاصر، سخن گفتن از دوران انتشار دقیق این روزنامه مشکل است.
در آخر باید گفت روزنامۀ نورافشان، بهعنوان نخستین روزنامۀ بانوان در ایالت فارس، نقطۀ عطفی در تاریخ مطبوعات فارس به شمار میرود. در زمانی که تلاش زنان شیرازی برای ورود به عرصۀ مطبوعات هنوز به ثمر نرسیده بود، شوکت سلامی در یکی از شهرستانهای ایالت فارس موفق به دریافت امتیاز و انتشار روزنامه شد. علاوه بر این، وی با انتشار مقالات و مطالبی در حمایت از زنان و حقوق آنها، در تاریخ فارس و تاریخ زنان از جایگاه خاصی برخوردار است.
نتیجهگیری
شوکت سلامی از نخستین زنان ایرانی است که پس از انقلاب مشروطه و در دوران پهلوی اول موفق به انتشار روزنامه در ایالت فارس گردید. وی نه تنها به روزنامهنگاری علاقهمند بود، بلکه به تحصیل دختران و سوادآموزی آنها نیز توجه داشت. چنانکه با تلاشهای بسیار موفق به تأسیس نخستین مدرسۀ دخترانه به سبک نوین در شهر بوشهر شد. وی سپس روزنامۀ نورافشان را بهعنوان نخستین تجربۀ روزنامهنگاری زنان در ایالت فارس منتشر کرد. در باب مشی سیاسی شوکت سلامی، منابع مختلف به راستگرایی و محافظهکار بودن وی اشاره دارند، اما تلاشهای وی در تأسیس مدرسه برای دختران و حمایت از سوادآموزی زنان نشان میدهد ایشان در واقع زنی روشنفکر و آگاه بوده است. او بهخوبی میدانست نخستین قدم برای نجات زنان از جهل و نادانی آموزش سواد به آنان است. به همین سبب اقدام به تأسیس مدرسۀ دخترانه نمود و توانست سوادآموزی به سبک نوین را در بوشهر بنیان نهد.
[1]. نوشین احمدی خراسانی، زنان زیر سایۀ پدرخواندهها (تهران: نشر توسعه، 1382)، ص 28.
[2]. علیاکبر سعیدی سیرجانی، وقایع اتفاقیه (تهران: نوین، 1362)، ص 56.
[3]. کتاب آبی، به کوشش احمد بشیری، ج 1 (تهران: نشر نو، 1362)، ص 124-126.
[4]. بشری دلریش، زن در دورۀ قاجار (تهران: دفتر مطالعات دینی هنر، 1375)، ص 105.
[5]. لازم به ذکر است که این شرایط بیشتر به جوامع شهری اختصاص داشت. در روستاها و در میان ایلات، زنان به واسطۀ شرایط زندگی، بیرون از منزل و در کنار مردان کار میکردند و تنها در شرایط بحرانی در خانهها میماندند. علاوه بر این، زنان جوامع شهری نیز در دوران امنیت و آرامش، در صورت لزوم، در جامعه حضور مییافتند. تاریخ ایران سرشار از نام زنانی است که در برهههای گوناگون منشأ امور مختلف اعم از خیر و شر شده و در زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی فعالیت داشتهاند.
[6]. رابرت گرانت واتسن، تاریخ ایران در دورۀ قاجار، ترجمۀ عباسقلی (بیجا: بینا، 1340)، ص 11.
[7]. اقبال قاسمی پویا، مدارس جدید در دورۀ قاجاریه، بانیان و پیشروان (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1377)، ص 87.
[8]. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من (تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه)، ج 1 (تهران: زوار، 1321)، ص 126.
[9]. سهیلا ترابی فارسانی، اسنادی از مدارس دخترانه از مشروطیت تا پهلوی (تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1378)، ص 10.
[10]. تاجالسلطنه، خاطرات تاجالسلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان (تهران: نشر تاریخ، 1378)، ص 12.
[11]. سعید زاهد، بیژن خواجه نوری، جنبش زنان در ایران (شیراز: ملک سلیمان، 1384)، ص 68-77.
[12]. ثریا، س 1، ش 10 (19 شعبان 1316/ 31 دسامبر 1899)، ص 10.
[13]. اختر، س 2، ش 36 (10 صفر 1293/ 7 مارس 1876)، ص 1.
[14]. ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2 (تهران: نوین، 1362)، ص 395.
[15]. حسن اعظام قدسی، کتاب خاطرات من (یا روشن شدن تاریخ صد ساله)، ج 2 (بیجا: بینا، 1342)، ص 129-130.
[16]. کرمانی، ص 55.
[17]. مورگان شوستر، اختناق در ایران، ترجمۀ عبدالحسین شوشتری (تهران: صفی علیشاه، 1351)، ص 188-198.
[18]. میخاییل پاولویچ، سه مقاله دربارۀ مشروطه، ترجمۀ م. هوشیار (تهران: حبیبی، 1357)، ص 55.
[19]. حبل المتین، س 16، ش 33 (22 صفر 1327)، ص 18.
[20]. مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 2 (تهران: علمی، 1371)، ص 58.
[21]. مونیکا ام. رینگر، آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دورن قاجار، ترجمۀ مهدی حقیقتخواه (تهران: ققنوس، 1381)، ص 128-129.
[22]. شمسالدین رشدیه، سوانح عمر (تهران: نشر تاریخ ایران، 1362)، ص 148.
[23]. ژانت آفاری، انجمنهای نیمه سری زنان در نهضت مشروطه، ترجمۀ جواد یوسفیان (تهران: نشر بانو، 1377)، ص 23-24.
[24]. حبل المتین، س 14، ش 17 (دوشنبه 16 شوال 1324/ 3 دسامبر 1906)، ص 7-8؛ حبل المتین، س 14، ش 40 (21 ربیعالثانی 1325/ 3 ژوئن 1907)، ص 15-16؛ صور اسرافیل، س 1، ش 8 (21 جمادیالاول 1325)، ص 4.
[25]. ل. رابینو، روزنامههای ایران از آغاز تا سال 1329ق، ترجمه و تدوین جعفر خمامیزاده (تهران: اطلاعات، 1372)، ص 141.
[26]. دانش، س 1، ش، 1 (10 رمضان 1328)، ص 2؛ دانش، س 1، ش 2 (پنجشنبه 24 رمضان 1328)، ص 7؛ دانش، ش 3 (9 شوال 1328)، ص 1.
[27]. پری شیخالاسلامی، زن در ایران و جهان: زنان روزنامهنگار و اندیشمند ایران (تهران: مازگرافیک، 1351)، ص 83.
[28]. زبان زنان، س 2، ش 9 (3 رمضان 1338)، ص 4؛ ژانت آفاری، «گذار از میان صخره و گرداب: دگرگونی نقش زن و مرد در ایران قرن بیستم»، ایراننامه، ش 59 (تابستان 1376)، ص 373.
[29]. شیخالاسلامی، ص 82-147؛ محمد صدر هاشمی، تاریخ جراید و مطبوعات (اصفهان: انتشارات کمال، 1327)، ص 4/262-267 و 2/182.
[30]. تمدن، س 1، ش 12 (7 ربیعالاول 1325)، ص 4.
[31]. منوچهر آتشی، «ابدیت اندوه،» هفتهنامۀ آئینۀ جنوب، بوشهر، س 2، ش 49 (بهار 1374)، ص 5.
[32]. قاسم یاحسینی، مطبوعات بوشهر رکنی اساسی در تاریخ روزنامهنگاری ایران (بوشهر: ادارۀ کل فرهنگ ارشاد اسلامی استان بوشهر، 1374)، ص 97.
[33]. شیخالاسلامی، ص 175.
[34]. بعداً به مدرسۀ دخترانۀ معینی تغییر نام داده شد و تاکنون در ساختمانی مجاور استانداری بوشهر فعال است.
[35]. یاحسینی، ص 98.
[36]. عبدالکریم مشایخی، آموزش و پرورش شهرستان بوشهر ( قم: صحیفۀ خرد: 1395)، 110.
[37]. شیخالاسلامی، ص 171.
[38]. مشایخی، ص 110-111.
[39]. یاحسینی، ص 99.
[40]. شیخالاسلامی، ص 171.
[41]. ابوترابیان، ص 158.
[42]. سیروس رومی، شناسنامۀ مطبوعات فارس (شیراز: نوید شیراز، 1388)، ص 125.
[43]. یاحسینی، ص 101.
[44]. کتابخانۀ ملی و مرکز اسناد، س 1322، 36405/310، 1.
[45]. ابوترابیان، ص 158.
[46]. یاحسینی، ص 101-102.
[47]. نورافشان، س 2، ش 19 (29 خرداد 1317)، ص 1.
[48]. شیخالاسلامی، ص 171.
[49]. پیغام، س 1، ش 18 (فروردین 1323)، ص 3.
[50]. غلامحسین صالحیار، چهرۀ مطبوعات معاصر (تهران: پرس اجنت، 1351)، ص 191.
[51]. محمد دانشور، دیدنیها و شنیدنیهای ایران (تهران: دنیای کتاب)، ص 182.