Document Type : Research Paper
Authors
1 FacultyAssistant Professor of History Department, Faculty Member of Policing Sciences and Social Studies Research Institute, Tehran, Iran.
2 History Department, Faculty of Letters and Human Sciences, Urmia University, Urmia, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
دست انسان عضو بسیار مهمی در نمادسازی است. دستها بیشتر از صورت و دیگر اعضای بدن نمایانگر احساسات درونی انسان هستند.[1] چنانکه امروزه دست دادن انسانها با یکدیگر به نمادی از آداب معاشرت و ردوبدل احساسات انسانی در جامعه تبدیل شده است. در بسیاری موارد نحوۀ دست دادن بازنمایندۀ جایگاه طبقاتی، احساسات متقابل، سبک زندگی و روحیات فردی و اجتماعی مردمان است. دست دادن شکل تکاملیافتهای از ارتباطات غیرکلامی انسانهاست که با گسترش ارتباطات به نمادی جهانی در تعاملات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است. دست دادن ژست/حرکت و نمادی جسمانی است که حامل لایههای فرهنگی و معانی و مفاهیمی است که بسیاری از موقعیتهای فردی، اجتماعی و سیاسی را بدون آن نمیتوان درک کرد. هرچند هنوز هم برخی از فرهنگها در مقابل همگانی شدن دست دادن برای احوالپرسی و خداحافظی و دلالتهای دیگر آن مقاومت میکنند و نیز دست دادن بسته به شرایط مکانی و فرهنگی میتواند دارای معانی متفاوتی باشد، اما به یک حرکت جسمانی شایع در سطح فرهنگ جهانی تبدیل شده است. همچنین دست دادن در عرصۀ اجتماعی به مفهوم و نمادی برای انتقال احساسات و نگرشها و نیز نشان دادن برابری یا نابرابری موقعیت اجتماعی و پایگاه طبقاتی تبدیل گردیده است.
علاوه بر این، دست دادن در عرصۀ سیاست و دیپلماسی به نمادی بسیار اثرگذار و معنیدار بدل شده است. دیدار و تماس ما با دیگران با دست دادن شروع میشود و پایان هر گفتوگوی ما با دست دادن است. در اصطلاح اجتماعی دست دادن را در آغوش گرفتن کوچک نیز مینامند.[2] مردم با دست دادن به یکدیگر سلام میکنند، ارتباط برقرار میکنند و خداحافظی میکنند. در واقع دست دادن نوعی ابراز محبت و صمیمیت است. در حالت دست دادن احساسات ما مثل میزان علاقهمندی یا بیتوجهی، ناراحتی، اعتماد به نفس و غیره بهراحتی به دیگری منتقل میشود. در زمان همهگیری بیماری کوید 19 علاوه بر بهداشت و سلامتی انسانها، آداب معاشرت و رسوم احوالپرسی و به عبارت دقیقتر فرهنگ دست دادن نیز دچار بحران شد. با این بحران ما دریافتیم که رسم دست دادن تا چه حد در بین ما انسانها به امری شایع و روزمره بدل و معاشرتهای ما تا چه اندازه به آن وابسته شده است. در اوج همهگیری کرونا حتی این احتمال داده شد که پایان این رسم فرا رسیده است، اما بلافاصله بعد از کم شدن این بیماری، دوباره دست دادن در معاشرتها رواج یافت و این نشان میدهد که این شیوه از احوالپرسی تا چه پایه دارای دلالتهای متعدد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که بدون آن امکان بروز این معانی و مفاهیم کاهش مییابد و یا از بین میرود.
امروزه در بیشتر کشورهای جهان رسم دست دادن مهمترین و بدیهیترین شیوه و کنش در معاشرت و تعاملات به شمار میرود و بیشترین کاربرد و معنی و مفهوم را داراست. شکل امروزی دست دادن به این ترتیب است که دو دست در هم گره میخورند و تکان داده میشوند. در اکثر کشورهای انگلیسیزبان و البته دیگر کشورها، هنگام سلام و خداحافظی و در موارد متعدد دیگر این نماد به کار میرود.[3] تبدیل شدن رسم دست دادن به نمادی مهم و پرکاربرد و دارای مفاهیم و دلالتهای گوناگون در واقع پدیدهای مدرن است.
آداب و رسوم دیدار و احوالپرسی، از جمله دست دادن، بهعنوان نماد مهم فرهنگی میتواند به یکی از موضوعهای مطالعاتی در تاریخ فرهنگی تبدیل شود. با توجه به اهمیت و دلالتهای عمدۀ آداب دست دادن در زندگی امروزه، دگرگونی این نماد را میتوان نوعی تحول در کلیت سبک زندگی تعبیر کرد. در ایران دست دادن پیشینهای طولانی دارد و مصافحه بهعنوان آیینی دینی دارای ارزش و جایگاهی مشخص در فرهنگ ایرانی است. البته طبق بررسیهایی که انجام شد، فرض بر این است که سابقۀ این شیوۀ احوالپرسی از دورۀ ناصرالدین شاه فراتر نمیرود. بنابراین، پرسش تحقیق این است که دست دادن بهعنوان شیوهای از احوالپرسی و معاشرت از چه زمانی مطرح شد و چه دلالتهایی را به همراه آورد؟
در باب پیشینة پژوهش باید گفت مقالۀ مستقل و منسجمی دربارۀ موضوع دست دادن در فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی نمیتوان یافت. در آثاری که به موضوع زبان بدن و مهندسی بدن و تاریخ بدن انسان پرداختهاند، به کنشهای بدنی انسان از جمله دست دادن و پیشینۀ این کنشها و حرکات از منظر دلالتهای مفهومی توجهی نشده است. در آثار و منابعی که در مورد شیوۀ معاشرت ایرانیان نوشته شده، دست دادن امری بدیهی و مرسوم پنداشته شده که همواره به شکل امروزی وجود داشته است. در مقالۀ «آیین احترام در زمان هخامنشیان و ساسانیان» از معینیسام (1391) به نماد دست در ادای احترام در ایران باستان اشاره شده، اما نشانهای از اینکه دست دادن در این دوران رواج داشته یا نه، داده نشده است. در کتاب ادبیات عامیانۀ ایران؛ مجموعه مقالات دربارۀ افسانهها و آداب و رسوم ایران اثر محجوب و ذوالفقاری (1401) در مورد شیوه و معانی دست دادن مطلبی نیامده است. در پایاننامههایی چون «بررسی آداب و رسوم اجتماعی ایران در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار» (1399)، «بازتاب زندگی ایرانیان در سفرنامههای عصر ناصری» (1397)، «آداب و رسوم و سنن ایران عصر قاجار از دیدگاه سفرنامهها و خاطرات اروپاییان» (1391) و «آداب و رسوم ایرانیان عهد قاجار» (1398) با وجود اینکه شیوۀ معاشرت، دیدار و مهمانیهای ایرانیان توصیف شده، به موضوع دست دادن آنها اشارهای نشده است.
در زبان انگلیسی آثاری چند دربارۀ چگونگی دست دادن افراد با یکدیگر دیده میشود. هرمان رودنبورگ و جی. ان. برمر، دو تن از مورخان تاریخ فرهنگی، در اثری با عنوان A Cultural History of gesture(1991) چگونگی رواج دست دادن به سبک جدید را در تاریخ اجتماعی ـ فرهنگی اروپا مطالعه و بررسی کردهاند. اثر دیگر مرتبط با موضوع، مقالۀ An Anthropology of the Handshake (2020) است که رسم دست دادن را از منظر انسانشناسی بررسی کرده و در مقدمه، بسیار کوتاه، به پیشینۀ آن پرداخته است.
با توجه به موضوع، روش این پژوهش از نوع پژوهش تاریخی است که به صورت توصیفی ـ تحلیلی و از طریق گردآوری دادهها به روش کتابخانهای و اسنادی تدوین گردیده است. در نگاه تأویلگرایانه و معناکاوانه، فرهنگ چیزی جز نظام معناها یا نمادهای معنادار یا معانی نمادین نیست. در همین زمینه، تاریخ فرهنگی عمدتاً علمی تفسیری است که هدف آن یافتن معانی است. بنابراین، وظیفۀ اصلی تاریخنگارِ فرهنگی استخراج معانی و نه قوانین علت و معلولی در تبیین است. پژوهشگر در این روش به تحلیل معانی و نمادها میپردازد و میکوشد مورد مطالعه را همچون یک متن تفسیر کند. در این رویکرد چیزی برای اثبات کردن وجود ندارد. برخلاف روشهای کمی در علوم اجتماعی، در این روش هدف شناخت بخش کوچکی از کل یک فرهنگ است، شناخت پدیدارهای فرهنگی که نه قابل اندازهگیری هستند و نه قابل تعمیم. به همین علت تفسیر در اینجا در ریزترین و ظریفترین موارد به کار گرفته میشود.
به اعتقاد پیتر برک یکی از دلایل مهم همگرایی تاریخ و نظریۀ اجتماعی، مطالعۀ تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی سریع و فزایندهای است که مورخان و جامعهشناسان و انسانشناسان را وادار کرده است این تغییرات را در طول زمان و به صورت تاریخمند مطالعه کنند. از جمله برآیندهای این همگراییِ بینرشتهای تاریخ فرهنگی است. تاریخ فرهنگی با رویکردی بینرشتهای دو حوزۀ اصلی علوم انسانی یعنی تاریخ و فرهنگ را در تعامل با یکدیگر قرار داده و اهمیت فرهنگ را بیش از پیش برجسته و دارای اهمیت کرده است. به بیان دیگر، در تاریخ فرهنگی فرهنگ نه متغیر وابسته که متغیری مستقل است. تاریخ فرهنگی، بهعنوان بخشی از فرایند چرخش فرهنگی، به معنای اهمیت یافتن فرهنگ در دانشهای مختلف انسانی و اجتماعی مانند علوم سیاسی، جغرافیا، جامعهشناسی، اقتصاد، روانشناسی و مطالعات فرهنگی است. رویکرد چرخش فرهنگی از نظریۀ انتخاب عقلانی رفتارهای حاکم بر علم اقتصاد، جامعهشناسی و علوم سیاسی به تأثیر ارزشهای فرهنگیِ گروهها بر رفتارهای کارگزاران تغییر یافته است.[4] در تاریخ فرهنگی مطالعۀ نمادین فرهنگ جایگاهی ویژه دارد. در این رویکرد بینشهای فرهنگی از تلقی جامع تیلوری از فرهنگ آغاز گردیده و دورههایی را پشت سر گذاشته تا سرانجام به نگاههای تأویلگرایانه و تفسیرگرایانه از فرهنگ رسیده است. در این دیدگاه فرهنگ چیزی جز نظام معنا یا نمادهای معنادار یا معانی نمادین نیست. بنابراین، تاریخ فرهنگی به تاریخ شناخت این معانی تبدیل شده است.[5] این نمادها به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه در هر جایی، از هنرها گرفته تا زندگی روزمره، وجود دارند. بدین ترتیب، به نظر میرسد نقطۀ مشترک مورخین فرهنگی این باشد که تمام آنها با امر نمادین و تفسیر امر نمادین درگیرند.[6] براساس این دیدگاه، کلیفورد گیرتز فرهنگ را «الگوی تاریخی انتقالیافتۀ معنا تعریف میکند که در قالب نمادها تجسم یافته و نظامی از ادراکات موروثی است که در اشکال نمادین بیان شده و بهواسطۀ آن، انسانها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و شناخت و ایستارها و یا نگرشهایشان در مورد زندگی را تداوم و یا گسترش میدهند.»[7] شهرت گیرتز به دلیل رویکرد خاصی است که وی به فرهنگ دارد و آن را با روششناسی ویژهای منتقل میکند:
مفهوم فرهنگ از نظر من یک مفهوم معنایی است و من همچون وبر بر این باور هستم که انسان جانوری است که درون تار و پودهایی معنایی که خود آن را بافته معلق است. به باور من آن تار و پودها فرهنگ هستند و تحلیل آنها نمیتواند براساس یک علم تجربی و در جستوجوی قوانین انجام گیرد، بلکه از طریق علم تفسیری و در جستوجوی معنی انجام میگیرد.[8]
برای تبیین چگونگی سرایت کنش دست دادن و همگانی و جهانی شدن این شیوه در دیدارهای افراد و تبادل معانی و احساسات به نظر میرسد رویکرد اشاعهگرایی[9] از قابلیت بیشتری برخوردار باشد. براساس این رویکرد میتوان گفت فرهنگ و از جمله خلقیات و روحیات و آداب معاشرت از طریق انتشار و انتقال از یک جامعه به جامعۀ دیگر تحول مییابد. بنابراین، با روی آوردن یک واحد ملی و تمدنی به یک حوزۀ جغرافیایی و ملی دیگر بخشی از روحیات و خلقیات آنها نیز منتقل میشود. تحولات فرهنگی ـ رفتاری و خلقوخوهای نوپدیدِ گروههای اجتماعی را در ایران سدههای اخیر میتوان طبق نظریۀ اشاعه توضیح داد؛ اینکه چگونه با توسعۀ بازرگانی، رفتوآمدها و ارتباطات که از قرن نوزدهم آغاز شد، طرز تفکر و روحیات ایرانیان در عصر جدید متحول شد و در ابعادی گستردهتر، عمیقتر و پیچیدهتر تداوم یافت.[10] نقطۀ عزیمت محوری این نظریه، تأمل در تغییرات فرهنگی از یک سو و توجه به شباهتهای فرهنگی از سوی دیگر است. به عبارت دیگر، پرسش اساسی این است که چرا پدیدههای فرهنگی تغییر میکنند و به چه صورتی تغییر میکنند؟ اشاعهگرایی تغییر را عموماً ناشی از تأثیرپذیری از محیط بیرونی میداند که از خِلال همجواری یا انتقال، پدیدههای فرهنگ مبدأ را به محیط مقصد میرساند. اشاعهگرایان کمتر به توانایی فرهنگها در کشف و ابداع باور دارند و بیشتر بر قابلیت آنها در تقلید و فرهنگپذیری تأکید میکنند. بنابراین، پیش از آنکه به سراغ قوانین زایش و تطور درونی پدیدههای فرهنگی بروند، در جستوجوی قوانین حرکت و جابهجایی زمانی ـ مکانی این پدیدهها هستند. تاریخ و جغرافیا از ابعاد بسیار مهم رویکرد اشاعهگرایی هستند. پدیدهها از یک طرف در پهنۀ جغرافیا در حرکتاند و از طرف دیگر بر محور زمان قرار دارند که در این صورت حرکت از خلال تاریخگذاری و تعیین عمر پدیدهها مشخص میگردد.[11] اشاعهگرایی، با تأکید بر محدودیت ابداعها، تماس و همجواری فرهنگها را دلیل تغییر فرهنگی میداند.[12] به سخن دیگر، در اشاعهگرایی به عامل خلاقیت و نیز تنوع فرهنگی جوامع کمتر توجه میشود و بیشتر تقلیدگری افراد و جوامع از یکدیگر مد نظر واقع میشود.
هرچند در جوامع اروپایی، از دورۀ باستان تا دوران جدید، دست دادن همواره امری شناختهشده و کمابیش معمول بوده، معنی و میزان تکرار آن متفاوت بوده است. مورخان اروپایی پیشینۀ دست دادن را به فرهنگ یونان نسبت میدهند. در سنگبرجستهها و سنگ قبرهای یونانی دست دادن انسانها با هم دیده میشود. هومر، در ایلیاد و اودیسه، دست دادن را در معنای اعتماد کردن برای اجرای تعهد به کار میبرد. در جهان رومی دست دادن بیشتر معنی توافق صلحآمیز را تداعی میکرده است. براساس بسیاری از گزارشها، در اروپای سدههای میانه دست دادن با هدف انتقال نیات صلحآمیز در میان مردان مسلح رایج بوده است. آنها با جلو بردن کف دست راست مسلح نبودن خود را نشان میدادند.[13] همچنین در بازرگانی و دادوستد دست دادن به معنای توافق در معامله یا پایبندی به تعهدات در بدهبستانها بوده است. همچنین دست دادن نشانۀ سوگند وفاداری بوده است.[14]
تا قرن نوزدهم هنوز دست دادن بهمثابۀ یک نماد و کنش معمول و همگانی در محافل نخبگانی جامعۀ انگلستان رایج نبود. مطالعات عمیق هرمان رودنبورگ دربارۀ کتابچۀ آداب معاشرت نخبگان آن زمان نشان میدهد که آداب دست دادن در سال 1850م خارج از حوزۀ دوستی تلقی میشد. در این قرون در کشورهای مختلف اروپایی، از جمله هلند، تعظیم کردن و برداشتن کلاه در دیدارها نشانۀ احترام بین افراد بود. فرقۀ پیوریتنِ کوئیکر (Quaker) که عمدتاً در انگلستان، هلند و پنسیلوانیا طرفدارانی داشت، در ترویج دست دادن بهعنوان نماد سلام و دوستی پیشگام بود. این فرقۀ پروتستانی که هدف خود را بازگشت به سادگی و بیآلایشی مسیحیت تعریف کرده بود، عملاً قواعد و آداب رایج احترام و معاشرت چون تعظیم را نقض کرد و دست دادن را بهعنوان نماد دوستی و آداب شهروندی مطرح ساخت.[15] اعضای این فرقه خواهان کنار گذاردن ساختار سلسلهمراتبی جامعه و معاشرت برابرانه با افراد بودند. گویا این گرایش واکنشی بود به وضعیت اجتماعی و ساختار سلسلهمراتبی قرون 16 و 17 که نتیجۀ آن رشد انضباط حاکم بر بدن و رسمی بودن زیاد در رفتار و معاشرت بود.[16] گمان میرود دست دادن ابتدا در انگلستان رایج شد، زیرا در فرانسه، در نیمۀ اول قرن نوزدهم، دست دادن پدیدۀ جدیدی بود. به دنبال آن در روسیه و دیگر کشورهای اروپایی نیز دست دادن معمول شد. برای نمونه تورگنیف در کتاب پسران و پدران در سال 1859م مینویسد که پاول پترویج انگلوفیل به شیوۀ اروپایی دست میدهد. در ابتدای قرن بیستم دست دادن بهعنوان رسمی جدید تا دربار چین هم رسوخ کرد.[17] بدین ترتیب، دست دادن به نماد و رسمی مهم در تعامل و معاشرت انسانها در دوران کنونی تبدیل شد.
در سنت تاریخی و فرهنگی سرزمین ایران، دست دادن هرچند امری کمابیش شناخته شده بود، شیوع و کاربرد امروزی را نداشت. هرودت دربارۀ آداب و رسوم ایرانیان باستان موقع دیدار همدیگر مینویسد که اگر همطبقه باشند لبهای یکدیگر را میبوسند و اگر کسی از نظر طبقه اندکی پایینتر باشد گونهاش را برای گرفتن بوسه جلو میبرد. فرودستان نیز در مقابل بزرگان کرنش میکنند.[18] هرودت و دیگر مورخین یونانی اشارهای به دست دادن ایرانیان به هنگام دیدار با یکدیگر ندارند و آن را جزئی از آداب معاشرت ایرانیان نمیدانند. از این گزارشها میتوان چنین برداشت کرد که دست دادن در ایران باستان رواج نداشته است.
در ایران دورۀ اسلامی نیز در منابع دینی، ادبی و تاریخی از سنت دست دادن با عنوان «مصافحه» یاد شده است. مصافحه بیشتر سنتی دینی بود که در بین علما و بزرگان دین رواج داشت. علامه محمدباقر مجلسی مصافحه را به معنی دست یکدیگر را گرفتن و معانقه را به معنای دست در گردن یکدیگر افکندن دانسته و هر دو را از سنتهای دینی مسلمانان و عملی ثواب تلقی کرده است.[19] علاوه بر این، در منابع اسلامی احادیثی در مورد ارزش مصافحه روایت شده است. برای مثال امام محمدباقر (ع) میفرمایند: «شما را در مصافحه کردن مثل ثواب آنهایی است که در راه خدا جهاد میکنند.»[20] باز در حدیثی دیگر میفرمایند: «هر دو نفر مؤمنى که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد.»[21] نیز امام صادق (ع) میفرمایند: «هنگامیکه دو برادر دینى به هم مىرسند و با هم دست مىدهند، خداوند با نظر رحمت به آنان مىنگرد و گناهانشان آنسان که برگ درختان مىریزد، فرو میریزد تا آنکه آن دو از هم جدا شوند.»[22]
با وجود این، در جامعۀ ایران بعد از اسلام، دست دادن معانی و دلالتهای دیگری نیز داشته است. در برخی از منابع از دست دادن در معنای ادای احترام و اظهار دوستی یاد شده است. هنگامی که همامالدّین تبریزی فهمید فردی که با وی در حمام صحبت میکند شیخ مصلحالدّین سعدى است، با وی دست داد و مصافحه کرد. شیخ را به خانه برد و پسر خویش را به او سپرد تا تربیت نماید.[23]
براساس روایتهای تاریخی، در بین حکام، بزرگان و اکابر ایرانی نیز دست دادن به نشانۀ احترام وافر در دیدارها رواج داشته است: «سلطان بایزید از سمند خوشرفتار به زیر آمده با شاه دینپناه [شاهتهماسب] مصافحه نمود. آنگاه به اتفاق به درگاه درآمدند و در جنب یکدیگر نشستند.»[24] همچنین روملو روایت میکند که یکی از علمای عصر شاهتهماسب، «امیر غیاثالدین منصور بن امیر صدرالدین محمد شیرازى، از روى جامعیت حکمت علمى و عملى، ثالث معلمین بود... جناب میرزا مرض آتشک محترز بودند و از آن جهت از جمیع اهل عالم متنفر گشته بود و دست به دست هیچ فردى از افراد انسانى نمىرساند به ملاحظۀ آنکه مبادا آتشک داشته باشد. اگر گاهى ارادۀ مصافحه به اکابر و اعالى نمودى دست بر آستین کشیده مصافحه کردى.»[25] در موردی دیگر آمده: «حضرت شهریارى (آقا محمدخان)، نواب حسینقلىخان برادرزادۀ ارجمند خود را براى احترام نواب شاهرخ به استقبال مأمور فرمود و قدغن نمود که اگر جناب میرزا مهدى بر شاهرخ مقدم است براى رضاى رسول خدا (ص) از اسب پیاده شده، با او مصافحه کند و اگر شاهرخ مقدم است چون به او رسید، سواره با او مصافحه کنند.»[26]
در بعضی مواقع، دست دادن نماد اظهار لطف شاه یا بزرگی در حق زیردستان بوده است: «چون برمک پیش سلیمان [بن عبدالملک] آمد او را دست داد. از رنج راه بپرسید و بسیار نیکویی گفت.»[27] «انوری را خدایگان جهان پیش خود خواند و دست داد و نشست.»[28]
علاوه بر این، دست دادن نمادی برای نشان دادن وفاداری و تجدید بیعت بوده است: «از راه عقیدت و اخلاص پیش آمده با ایشان مصافحه نمود و به تجدید، یکجهتى و دولتخواهی و سربازى و جانسپارى خود را به منصۀ ظهور رسانید.»[29] در مواردی هم نمادی از مرید شدن و دست در دست هم نهادن به نشانۀ عهد و پیمان و بیعت و قبول و رضایتمندی بوده است. همچنین دست دادن به معنی رضا دادن به کاری یا پیروی از کسی بوده است: «دستهای راست دادند دست دادنی از روی رضا و رغبت.»[30] در تاریخ بیهقی آمده است: «گفت دست مرا ده و عهد کن. دست بدو دادم و پیمان کردم. دستم نیک بفشرد.»[31] بنابراین، دست دادن، بهجز بیعت، نماد پیمان بستن و تعهد بوده است.
در برخی از منابع از دست دادن عروس و داماد در پیمان ازدواج سخن گفته شده است: «زمانی که خاقان مرحوم مهد علیای دوم را به ولیعهد مبرور دست به دست مىدادند، فرموده بودند این وصلت به وصیت و فرمودۀ شاهنشاه شهید است.»[32]
در بعضی دورهها، دست دادن بهعنوان نمادی برای خداحافظی در بین ایرانیان مرسوم بوده است: «برادر کلان چند قدمى که راند برگشت، گفت: ما دستورى داریم که کسى را که گسیل مىکنیم مصافحه مىکنیم. دست در بغل درآورد و کاغذ درهمپیچیدهای در کف دست من نهاد و برادر میانه و خرد نیز بر همین اسلوب برادر و شاگرد را مصافحه کردند.»[33] در بیانی دیگر، دست دادن و دست خود را در دست دیگری گذاشتن و فشردن علامت سلام و دوستی بوده است. دست دادن در معنی اظهار عشق و دلدادگی نیز به کار رفته است. صاحب آنندراج گوید: «بعضی از بزرگان چون میخواهند که تفرجی بکنند یا راهی بروند کسی را که مقرب بلکه همسر خویش میدانند دست بر دستش گذاشته راه میروند یا آنکه دست خود را به دست او داده که تو دستگیر من شو و شرم دست گرفتن نگهدار.»[34] به علاوه، دست دادن نمادی برای دادوستد، توافق در معاملات و بیع دادن بوده است.
از این تفاسیر معلوم میشود در گذشته دست دادن و مصافحه مرسوم بوده است، ولیکن به نظر میرسد با آن نوع دست دادن که بعدها در دورۀ قاجاریه به تقلید از فرهنگ اروپایی به بخشی از آداب معاشرت ایرانیان مبدل میشود و امروزه نیز به شکل گسترده در جامعۀ ایرانی رواج دارد، متفاوت بوده است.
در فرهنگ ایرانیان، دست دادن در مناسبتها و موقعیتهای خاص رایج بود، اما در دیدارها و احوالپرسیها و موارد دیگر شایع و همگانی نبود. در نوشتههای تاریخی اشارهای به دست دادن ایرانیان در مهمانیها و دیدارها نشده است. برای نمونه شاردن آداب و رسوم احوالپرسی و مهمانی ایرانیان را در عصر صفویه با جزئیات تمام شرح میدهد، اما به دست دادن در دیدارها و مهمانیها اشارهای نمیکند. او در مورد آداب دید و بازدید ایرانیان مینویسد:
هنگام دیدار و پذیرایى از افراد همشأن و همطبقۀ خود یا آنان که شخصیت و پایۀ برتر دارند تعارفات و احترامات بیشتر به جا مىآورند. وقتى که وارد مىشوند به آنان خوشامد مىگویند و پیش از آنها نمىنشینند و آنگاه که مجلس به پایان مىرسد، پس از همه از در بیرون مىروند... وقتى کسى به بازدید شخصیت بزرگى که در تالار خانهاش آمادۀ پذیرایى نشسته مىرود رسم بر این است که آرام و بىصدا وارد اتاق مىشود، در اولین جاى خالى بر پا مىایستد، پاهایش را کنار هم جفت مىکند، دست به سینه مىایستد، سرش را اندکى پایین مىگیرد، نگاهش را مترصد اجازۀ نشستن مىکند و همینکه با اشارۀ دست و سر چنین اجازهاى به او داده شد مىنشیند. اما اگر بزرگترى به دیدن کسى رفت صاحبخانه به محض دیدن وى از جا برمىخیزد، به سوی وى پیش مىرود و چنین مىنماید که به پیشبازش روان شده است. در موقع ورود افراد هممقام صاحبخانه نیمبلند مىشود و اگر مادونى درخور احترام بر او وارد شود فقط از جاى خود مىجنبد و چنان مىنماید که قصد برخاستن داشته است. حاضران در مجلس هنگام ورود کسى به تالار نباید از جاى خود برخیزند مگر آنکه صاحبخانه به احترام وى از جا بلند شود، یا سبب خاصى برخاستن ایشان را ایجاب کند.[35]
این شیوۀ احوالپرسی تا اواسط دوران قاجاریه تداوم داشته است. سفرنامۀ گاسپار درویل از حیث توجه به فرهنگ و زندگی و جزئیات آداب و رسوم ایرانی اهمیت فراوان دارد. درویل که به همراه هیئت ژنرال گاردان برای تعلیمات نظامی مستشاری به ایران میآید و در سالهای 1812-1813م در ایران حضور دارد، دربارۀ آداب احوالپرسی ایرانیان با جزئیات تمام توضیح میدهد، اما هیچ اشارهای به دست دادن بین آنها نمیکند: «وقتی یکی از ایرانیان وارد مجلسی میشود با تبحر تمام سلامعلیکم میگوید و سپس به چپ و راست و تنها با سر تعظیم میکند و صاحبخانه مهمان را با خوشآمدید استقبال میکند.»[36] بنجامین نیز روایت مشابهی نقل میکند و از دست دادن میزبان و مهمان صحبتی به میان نمیآورد.[37]
براساس گزارش پولاک، در دیدار نوروزی و تحویل سال در دربار که سلام نوروزی منعقد میشد، دست دادن معمول نبود و شاه با کسی دست نمیداد. حاضران در مراسم سلام که اغلب رجال و اشراف و دیوانیان بودند، دستهای خود را گود و عیدی دریافت میکردند و سپس به علامت سپاس دستان خود را به قلب و پیشانی میفشردند.[38] یکی دیگر از گردشگران اروپایی که ویژگیهای آداب و معاشرت ایرانیان را با دقت تمام شرح داده، هنری موزر است. این فرد سوئیسی که به استخدام دولت روسیه درآمده بود، با ریزبینی تمام مناطق آسیای میانه و ایران را در عصر ناصری سیاحت و در سفرنامۀ خود گزارش کرده است. وی مراسم بار یافتن به حضور شاه را در تهران بهروشنی توضیح داده است: «ما به اتفاق وزیر امور خارجه از سالون عبور کرده و سه مرتبه تعظیم معمولی را به جای آوردیم و سپس من در پهلوی نمایندۀ دولت روسیه نشستم.»[39] بنجامین، سفیر مختار امریکا، نیز در بار یافتن به حضور ناصرالدین شاه تنها میگوید که در برابر شاه تعظیم کرده و سر فرود آورده است.[40]
عزیزالسلطان ملیجک ثانی در شرح خاطرات روزانۀ خود در زمان مظفرالدین شاه در روز شنبه 21 شهر شعبانالمعظم 1320ق مینویسد: «سوار شدم رفتم درب خانه. توی اتاق شاه رسیدم. خیلی شلوغ بود. تعظیم کردم.»[41] در خاطرات روزانۀ پنجم رمضان 1320 نیز شیوۀ دیدارش مشابه است: «رفتم درب اندرون پیاده شدم. شاه رسیدند. تعظیم کردم.»[42] در مواقع مهم نیز که به حضور شاه رسیده، ذکری از دست دادن با شاه نکرده، بلکه اذعان میدارد که پای شاه را بوسیده است. برای نمونه در دوم ربیعالاول 1323 مینویسد: «بدرقۀ سفر فرنگ شاه رفتم تا مهرآباد. پای مبارک مقدس شاهانه را بوسیدم.»[43] در برگشت شاه از فرنگ نیز تنها به بوسیدن پای شاه اشاره کرده است.[44]
با وجود این، در برخی از منابع دورۀ قاجاریه از دست دادن و مصافحۀ ایرانیان در عید نوروز صحبت شده است، ناصرالدین شاه در خاطراتش مینویسد: «بعد رفتیم سر درب شمسالعماره، امینالسلطان بود. صحبت کردیم. بعد تماشاى کوچه را کردیم. مردم رخت نو پوشیده با هم مصافحه مىکردند.»[45] پولاک در شرح مراسم نوروز ایرانیان عصر ناصری مینویسد:
در نوروز که جشن بزرگ و عمومی همۀ ملت به شمار میرود، از صبح خیلی زود جمعیت در تمام کوچهها و میدانهای عمومی در جنبوجوش است. همه جامۀ نو دربردارند. آشنایانی که با هم روبهرو میشوند دست یکدیگر را میفشارند و با فریاد «عید مبارک» همدیگر را در آغوش میکشند. کسی که زیردست است در حالی که با دو دست خود یک دست ارباب یا حامیاش را در دست میگیرد تبریک میگوید و جواب تبریکش را میگیرد.[46]
از منظر اشاعهگرایی، دوران سلطنت ناصرالدین شاه عصر نفوذ و رواج بیسابقۀ مظاهر و فرهنگ تمدن غربی در مقایسه با سالها و دهههای گذشته است. بیتردید مسافرتهای شاه به اروپا در این باب تأثیرگذار بود. خود شاه در آوردن مظاهر تجدد به کشور جرئت زیادی به خرج میداد.[47] رواج لباس و یونیفورم، میز و صندلی، شیرینی، غذا و نوشیدنیهای فرنگی، ایجاد صنایع و کارخانجات، رواج علوم فرنگی، چراغ برق، ورزش و ساز و رقصهای فرنگی، انتشار روزنامه و کتب و بسیاری موارد دیگر در واقع نشانۀ قدم گذاردن در راه مدرنیزاسیون و عرفیگرایی بود. بنابراین، تمدن فرنگی نهتنها از طریق ساخت کارخانه و ورزش و غذا خوردن بلکه از لحاظ فکری و فرهنگی نیز با تأسیس فراموشخانه، نشر روزنامه و علوم جدید، ساخت مدارس غربی چون دارالفنون و نظام جدید، ایجاد دارالشوری، بانک، بریگاد قزاق، پلیس و غیره بهتدریج در ساختار سیاسی، نظامی، اجتماعی، دیوانی و فرهنگی ایران رخنه کرد.[48] از نوشتههای اعتمادالسلطنه برمیآید که در این عصر فرهنگ و رفتار اجتماعی نیز تحت تأثیر آوردههای فرنگ قرار داشت. چنانچه اعتمادالسلطنه از عواقب آن نگرانی و تشویش دارد: «فرنگیبازی عقاید را سست کرده و نمیدانم این از برای ملت و دولت ایران خوب است یا بد؟»[49]
فرنگیبازی و فرنگیمآبی اصطلاحاتی هستند که در متون تاریخی و فرهنگی این عصر بسیار تکرار میشوند. در نوشتههای عینالسلطنه نمودهای زیادی از فرنگیمآبی و رسوخ فرهنگ و آداب فرنگی دیده میشود. از جمله در خاطرات سال 1306ق او آمده است: «در منزل نایبالسلطنه کامران میرزا شام فرنگی خورده شد.»[50] رسم «کرت» یا کارت گذاشتن برای دعوت یا خداحافظی[51]، تربیت فرزندان به شیوۀ فرنگ[52]، ساختن خانهها به سبک فرنگی و طراحی هال در آن[53]، مهمانی دادن به سبک فرنگی[54] و بسیاری دیگر از مظاهر فرهنگ و آداب فرنگی در این عصر دیده میشود، به طوری که عینالسلطنه از زیاد شدن تعداد فرنگیها در تهران دچار تشویش میشود و با نگاهی انتقادی مینویسد: «رونق بازارها و مساجد افتاد. خداوند عمری دهد سال آینده شورش بیش از امسال خواهد بود و فرنگیمآبی زیادتر خواهد بود.»[55] در فرنگیمآبی گاه خود شاه گوی سبقت را از دیگران میربود: «شاه پس از آنکه از سفر فرنگ آمده غذا را سر میز به سبک فرنگیها مىخورد. لیکن خیال دارد که دوباره به سبک ایران برگرداند.»[56]
شاه در سفرهای خارجی به فرنگ و روس، به شیوۀ فرنگی با امپراتورها و امپراتریسها و برخی افراد دیگر دست میدهد و در واقع میتوان گفت در این سفرها با این رسم آشنا میشود و آن را تمرین میکند. مسلماً این کنش برای او تازگی و اهمیت داشته است. چنانکه در خاطراتش از آن با تأکید یاد میکند: «با اعلیحضرت امپراتور [روس] دست دادیم، تعارف کردیم و با ایشان از جلو صف قشونى که حاضر در گارد بودند گذشتیم و اعلیحضرت امپراتور آنها را معرفى نمود. بعد نواب ولیعهد و شاهزادگان و پسرهاى امپراتور و تمام خانوادۀ سلطنت روس را که با اعلیحضرت امپراتور آمده بودند، معرفى نمودند. با همه دست دادیم و تعارف کردیم.» در جای دیگری باز مینویسد: «در ساعت نه چیزى هم بالاتر امپراتور و امپراتریس وارد طالار بزرگ ما شده با هم از اطاق خودمان بیرون آمده با امپراتور دست دادیم، با امپراتریس [هم دست] دادیم.»[57] به نظر میرسد دست دادن کنشی مهم و غیرمعمول در نظر شاه بوده که با تأکید آن را در خاطراتش نگاشته است. در طی سفر به انگلستان هم در دیدارهای رسمی به آن اشارۀ خاص دارد:
بعد از اندکى توقف سوار کالسکه شده سِر درومندولف و امینالسلطان هم پیش من نشستند. باز اطراف راه جمعیت زیادى ایستاده بودند هورا میکشیدند. اندکى نگذشت که به عمارت ییلاقى لرد سالزبورى رسیدیم. خودش جلو راه ایستاده بود. ما پیاده شدیم با او دست دادیم و به اتفاق سوار کالسکه شده راندیم. درب عمارت و باغ خیلى جاى باصفایى است. از کالسکه بیرون آمدیم. زوجۀ لرد سالزبورى در باغ حاضر بود. با او دست دادیم. بعد زوجۀ نواب ولیعهد ملاقات شدند. با ایشان هم دست دادیم و وارد باغ شدیم.[58]
در خاطرات سفر او به آلمان هم آمده است: «امپراتور آلمان سواره پیش آمد. با هم در کالسکه ایستاده دست دادیم. تعارف کردیم. بعد رفتیم در نقطه[اى] که وسط میدان بود ایستادیم. فوج حرکت کرد.»[59]
همچنین در سفرنامۀ عزالدوله، برادر ناصرالدین شاه که در معیت شاه به اروپا سفر میکند، به رسم دست دادن در معاشرتها و دیدارها تأکید شده و این کنش به نحو مشخصی برجسته شده است. او در بازدید از آلمان مینویسد: «در آنجا محض ورود، قبلۀ عالم همراهان را معرفی فرمودند و با پادشاه دست دادم.»[60] در سفرنامۀ او به روسیه در سال 1300ق و ملاقاتهای وی با امپراتور و مقامات روسیۀ تزاری نیز به نحو بارزی به دست دادن با آنها اشاره شده است: «در ساعت شش به کاخ کرملین به مهمانی اعلیحضرت رفتم. در اتاق اول که مخصوص شاهزادگان بود، حاضر شده و با اغلب شاهزادگان دست داده صحبت کردیم. تا اعلیحضرت امپراتور تشریف آوردند. امپراتریس هم با اعلیحضرت یک مرتبه داخل شدند. با همه دست دادند و اظهار محبت فرمودند.»[61] عزالدوله مینویسد در موقع خداحافظی هم امپراتور دست داد: «اعلیحضرت امپراتور و امپراتریس دست داده وداع فرمودند.»[62] عزالدوله در اثر خود بهکرات به دست دادن با مقامات روسیه اشاره کرده است.[63] به نظر میرسد این تأکید بر دست دادن به معنای مورد لطف امپراتور قرار گرفتن و نشان دادن تمایزهایی است که در ایران آن روزگار هنوز معمول نبوده است. دست دادن عزالدوله با امپراتور روس تا حدی در خور توجه بوده که طاهرخان افتخار مقدم که در هیئت همراه عزالدوله حضور داشته، در سفرنامۀ خود بدان اشاره کرده است: «امپراتور با حضرت والا دست داده و احوالپرسی کرد.»[64] به نظر میرسد روسیه، به دلیل نزدیکی سرزمینی با ایران و نیز مراودات سیاسی و بازرگانی زیادی که بین ایران و این کشور در عصر قاجار وجود داشت، در اشاعۀ آداب دست دادن در مقامات ایرانی نقش بارزی داشته است.
اعتمادالسلطنه در خاطراتش میآورد: «نایبالسلطنه [کامران میرزا] به سبک فرنگیان دستی به من داد. من هم دستشان بوسیدم.»[65] در موردی دیگر مینویسد: «وزیر اعظم (امینالسلطان) به من تفقدی کرد و به سبک فرنگیها دستی داد.»[66] در موردی دیگر مینویسد: «بعد عزیزالسلطان را جلو خواستند و به قاعدۀ فرنگی دست به او دادند.»[67] همۀ موارد فوق از رواج کنشی جدید خبر میدهند، کنشی که البته تا آن زمان سابقه نداشته است.
عینالسلطنه در خاطرات خود از روزگار ناصرالدین شاه، که از منظر زمانی، موضوعی و محتوایی نزدیکی زیادی به خاطرات اعتمادالسلطنه دارد، به رواج دست دادن به سبک فرنگی اشاراتی کرده است. از جمله در سال 1308ق مینویسد: «عصر به خانۀ شارژدافر انگلیس رفتیم، به تماشای کریسموس تری (درخت کریسمس). داخل اتاق مزین شدیم. امینالسلطان و مشیرالدوله و پسر مشیرالدوله بودند. با مستر کندی دست داده و با خانم دست داده، خدمت امینالسلطان رفتم. با ایشان هم به رسم فرنگیها دست دادیم.»[68] در خاطرات سال 1307ق آورده است: «در منزل شارژدافر انگلیس من شخصی فرنگی دیدم که کلاهی شبیه به کلاههای ایرانی بر سر گذاشته به او دست دادم... وی نواب شیرازی بود که فرنگیمآب شده و به طریقۀ آنها لباس پوشیده و حرف میزند.»[69] از موارد فوق چنین برداشت میشود که دست دادن نماد فرنگیمآبی، اروپاییگری و به عبارتی مدرن شدن محسوب میشده است.
به نظر میرسد دست دادن در دیدارهای دیپلماتیک در اواخر قاجار عمومیت بسیار یافته باشد. عبدالله مستوفی در شرح سفر انگلستان مینویسد:
همین که به هتل برگشتیم، ژنرال اسلید به سفیر کبیر گفت الآن یک مساژ (پیام) خاصى از طرف اعلیحضرت پادشاه براى جناب عالى خواهد رسید. حامل آن هم لرد شامبلان (پیشخدمتباشى شاه) است. ما تازه لباس رسمى را کنده لباس عادى را پوشیده و در سالن عمومى سفارت جمع شده بودیم که لرد شامبلان جوان بسیار خوشقامت و برازندۀ زیبا وارد شد. مشیرالملک تمام قامت برخاست و روبهروى پیامآور شاه ایستاد، به هم دست دادند، با هم نشستند، ما ایستاده و دایره دور آنها ساخته بودیم.[70]
نتیجهگیری
از وظایف مهم تاریخ فرهنگی مطالعۀ تغییرات اجتماعی ـ فرهنگی سریع و فزاینده است که مورخان و جامعهشناسان و انسانشناسان این تغییرات را در طول زمان و به صورت تاریخمند بررسی میکنند. یکی از این موارد که با تغییر در شیوه و دلالتهای معنایی و دامنۀ تکرار به نماد مهمی برای معاشرت و تبادل احساسات انسانی در جامعۀ ایرانی تبدیل شده، دست دادن است. امروزه دست دادن عمدتاً جایگاه طبقاتی، احساسات متقابل، سبک زندگی و روحیات فردی و اجتماعی مردمان را بازنمایی میکند و به کنشی مهم در عرصۀ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در سطح جهانی تبدیل شده است. این پژوهش با هدف پاسخ به این پرسش صورت گرفت که دست دادن بهعنوان نمادی از احوالپرسی و تعاملات انسانی ایرانیان به شیوۀ مدرن از چه زمانی مطرح شد و چه دلالتهایی را به همراه آورد؟ نتایج پژوهش با مراجعه به متون تاریخی، ادبی و شخصی ایرانیان چنین نشان میدهد که دست دادن در دوران ماقبل مدرن ایرانیان کنشی با دلالتهای مفهومی خاص بوده است. دست دادن یا مصافحه نماد عشق و دلدادگی، احترام، عهد و پیمان و خداحافظی محسوب میشد، اما این کنش در مواقع خاص و مهم عمدتاً کنشی نخبگانی بود و بهعنوان امری معمول و با دامنۀ تکرار زیاد دیده نمیشد. به دنبال تعاملات فرهنگی با اروپاییان و رواج فرهنگ و سبک زندگی غربی، دست دادن از عهد ناصری بهعنوان سبک و قاعدهای فرنگی در ایران رواج یافت. این کنش ابتدا در بین نخبگان دولتی و سپس در بین عامۀ مردم بهتدریج هویدا شد و در شیوه و کیفیت دست دادن و دلالتهای مفهومی و معنایی آن دگرگونیهای مهمی رخ داد. در معنا و کنش جدید، دست دادن به کنشی عام تبدیل شد و از موقعیت و اشخاص و مناسبتهای خاص به سطح اجتماعی عامتری راه یافت. تا پیش از آن در دست دادن از هر دو دست استفاده میشد، اما در این زمان دیگر تنها با دست راست دست داده میشد. دامنۀ معانی خاص و محدود آن بسیار گسترش یافت و سطح وسیعی از معانی و مفاهیم را دربرگرفت. این کنش در واقع نشان میداد که ساختار سلسلهمراتبی جامعه رو به دگرگونی است و فاصلۀ مراتب و طبقات از منظر اجتماعی و ذهنی فرسوده شده است. نماد دست دادن در واقع نشانگر مدرن شدن، اروپایی شدن، امروزی شدن یا به عبارت مرسوم «فرنگیمآب» شدن افرادی بود که با این کنش میخواستند نشان دهند از جهان سنت گذاشته و وارد جهان مدرن شدهاند. در واقع این نماد اروپاییگرایانه طلیعۀ جریان فرهنگی جدیدی در جامعۀ ایرانی بود که توانست در جریان فرهنگی نسبتاً یکپارچۀ سنتی شکافی پدیدار سازد، شکافی که تا به امروز همچنان جامعه را به دو جریان کلان غربگرا و سنتگرا تقسیم کرده است.
[1]. D. B. Givens, Nonverbai dictionary of gestures, signs and body language cues (Washington: Center for Nonverbal Studies Press, 2002), p. 7.
[2]. پویا ودایع، مهندسی زبان بدن (تهران: نسل نواندیش، 1393)، ص 37.
[3]. آلن پیس، باربارا پیس، چگونه با زبان بدن حرف میزنیم؟ ترجمۀ آذر محمودی و محسن جدهدوستان (تهران: نشر اشاره، 1382)، ص 58.
[4]. نعمتالله فاضلی، تاریخ فرهنگی ایران مدرن (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1393)، ص 44.
[5]. پیتر برک، تاریخ فرهنگی چیست؟ ترجمۀ نعمتالله فاضلی و مرتضی قلیچ (تهران: پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، 1389)، مقدمۀ مترجمان، ص 15.
[6]. همان، ص 31.
[7]. همان، ص 70.
[8]. ناصر فکوهی، تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی (تهران: نشر نی، 1381)، ص 256.
[9]. Diffusionism
[10]. مقصود فراستخواه، ما ایرانیان؛ زمینهکاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی (تهران: نشر نی، 1394)، ص 52.
[11]. فکوهی، ص 145.
[12]. همان.
[13]. Bjmark Oxland, “An Anthropology of the Handshake”, Anthropology Now, 12:1 (2020), p. 39.
https://doi.org/10.1080/19428200.2020.1761216.
[14]. Ibid, p. 40.
[15]. J. N. Bremmer and H. Roodenburg, A cultural history of gesture (Holand: university of Groningen, 1991), p. 153.
[16]. Ibid, p. 177.
[17]. Ibid.
[18]. هرودت، تاریخ هرودت، ترجمۀ مرتضی ثاقبفر، ج 1 (تهران: اساطیر، 1389)، ص 164.
[19]. محمدباقر مجلسی، حلیه المتقین (بیجا: انتشارات اسلامیه، بیتا)، ص 239.
[20]. همان، ص 241.
[21]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2 (قم: انتشارات اسوه، 1375)، ص 179.
[22]. همان، ص 183.
[23]. محمدکاظم بن محمد اسرار تبریزی، منظر الاولیاء (در مزارات تبریز و حومه)، (تهران: مجلس شورای اسلامی، 1388)، ص 232.
[24]. حسن روملو، احسن التواریخ، ج 3 (تهران: اساطیر، 1384)، ص 1415.
[25]. همان، ص 1282.
[26]. حسن بن حسن فسایی، فارسنامۀ ناصری، ج ۱ (تهران: امیرکبیر، 1382)، ص 663.
[27]. https://www.vajehyab.com/dehkhoda, ذیل «دست دادن»
[28]. همان.
[29]. محمد یوسف واله اصفهانی، خلد برین (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372)، ص 84.
[30]. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، شرح خلیل خطیب رهبر، ج 2 (تهران: نشر مهتاب، 1401)، ص 561.
[31]. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، شرح خلیل خطیب رهبر، ج 2 (تهران: انتشارات هیرمند، 1376)، ص 315.
[32]. احمد میرزا قاجار، تاریخ عضدی (بیجا: بینا، بیتا)، ص 49.
[33]. محمود بن عبدالجلیل واصفی، بدایع الوقایع، ج ۲ (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1349)، ص 342.
[34]. همان.
[35]. ژان شاردن، سفرنامۀ شاردن، ترجمۀ اقبال یغمایی، ج 2 (تهران: توس، 1372)، ص 769.
[36]. گاسپار دروویل، سفرنامۀ دروویل، ترجمۀ جواد محیی (تهران: انتشارات نیکفرجام، 1388)، ص 92.
[37]. س. ج. و. بنجامین، ایران و ایرانیان، ترجمۀ محمدحسین کردبچه (تهران: انتشارات جاویدان، 1362)، ص 80.
[38]. ادوارد یاکوب پولاک، ایران و ایرانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری (تهران: خوارزمی، 1388)، ص 257.
[39]. هنری موزر، سفرنامۀ ترکستان و ایران، ترجمۀ علی مترجم (تهران: انتشارات سحر، 2536)، ص 255.
[40]. بنجامین، ص 150.
[41]. غلامعلیخان عزیزالسلطان (ملیجک ثانی)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش محسن میرزایی، ج 1 (تهران: انتشارات زریاب، 1376)، ص 316.
[42]. همان، ص 323.
[43]. همان، ص 767.
[44]. همان، ص 820.
[45]. ناصرالدین شاه، روزنامۀ خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان (تهران: انتشارات رسا، 1371)، ص 22.
[46]. پولاک، ص 258.
[47]. عباس امانت، قبلۀ عالم؛ ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران، ترجمۀ حسن کامشاد (تهران: نشر کارنامۀ مهرگان، 1383)، ص 539.
[48]. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، ج 1 و 2 (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1389)، ص 126 و 697.
[49]. همان، ص 971.
[50]. قهرمان میرزا عینالسلطنه سالور، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار و مسعود سالور (تهران: اساطیر، 1374)، ص 251.
[51]. اعتمادالسلطنه، ص 330.
[52]. همان، ص 863.
[53]. همان، ص 348.
[54]. همان، ص 739.
[55]. عینالسلطنه، ص 375.
[56]. عبدالحسین سپهر، مرآت الوقایع مظفری، ج ۱ (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1376)، ص 535.
[57]. ناصرالدین شاه، روزنامۀ خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان (تهران: رسا، 1371)، ص 153 و 59.
[58]. همان، ص 227.
[59]. همان، ص 222.
[60]. عبدالصمد میرزا سالور عزالدوله، سفرنامۀ عبدالصمد میرزا سالور به اروپا، به کوشش مسعود سالور (تهران: نشر نامک، 1374)، ص 220.
[61]. همان، ص 310.
[62]. همان، ص 314.
[63]. همان، ص 315- 318 و 329 و 349.
[64]. افتخار نظام، سفرنامه، به کوشش مسعود سالور (تهران: نشر نامک، 1374)، ص 368.
[65]. اعتمادالسلطنه، ص 270.
[66]. همان، ص 830.
[67]. همان، ص 868.
[68]. عینالسلطنه، ص 331.
[69]. همان، ص 223.
[70]. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج ۲ (تهران: زوار، 1384)، ص 195.