Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. candidate in History of Iran in Islamic era, Department, Faculty of Letters and Human Sciences, Isfahan University, Isfahan, Iran.
2 Associate Professor, History Department, Faculty of Letters and Human Sciences, Isfahan University, Isfahan, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
توجه و علاقۀ روسها به ایالات شمالی ایران از اوایل قرن هجدهم میلادی، مصادف با پادشاهی آخرین شاه صفوی در ایران، شدت بیشتری یافت. رابطۀ آنها با این مناطق در آن دوران بیشتر در ابعاد تجاری خلاصه میشد. بر اثر تحولات نوگرایانهای که در دورۀ پتر کبیر رخ داد، روسها به فکر گسترش قلمرو و تصرف آبهای آزاد افتادند. همین موضوع آنها را بیشتر متوجه ایران ساخت. چنانکه در دهۀ اول تشکیل دولت قاجار به شمال غرب ایران تاختند و بعد از دو دوره جنگ، با انعقاد قراردادهایی، بخشهای وسیع و مهمی از این ناحیه را گرفتند، هرچند قرارداد ترکمانچای، تا حدود زیادی، از توجه آنها به این ناحیه کاست.
بنابراین، شمال و شمال شرق ایران برای دستیابی روسها به اهداف خود شرایط مناسبتری پیدا کرد. مهمترین علت آن هم تسلط ترکمنها بر نواحی شرقی دریای خزر بود که باعث شده بود دولت ایران علناً نفوذ و قدرتی در این مناطق نداشته باشد. این مناطق هم به آبهای گرم و هم به قلمرو و مستعمرۀ دولت انگلیس یعنی هند نزدیکتر بودند و روسیه میتوانست با پیشروی در آنها به اهداف متعددی دست یابد. بر این اساس، روسیه شروع به توسعهطلبی ارضی در این مناطق کرد و بخشی از سرزمینهای متعلق به ایران را در این منطقه به تصرف خود درآورد؛ اقدامی که سرانجام منجر به امضای قرارداد آخال در سال 1299ق (1881م) بین ایران و روسیه شد. اما روسیه به این بسنده نکرد و بعد از قرارداد آخال هم به تصرف اراضی در ایران ادامه داد. افزایش قابل توجه کنسولگریهای روسیه در ایران از سال 1900م، نشان از توجه ویژه روسها به ایران دارد. تعدادی از این کنسولگریها در شهرهای شمالی ایران دایر شد و این اقدام زمینهساز و تسهیلکنندۀ مهاجرت اتباع روس به ایران شد. در واقع توسعهطلبی ارضی روسها این بار شکل متفاوتی به خود گرفت و علاوه بر لشکرکشی نظامی، شامل اسکان مهاجرین و اتباع روس در مناطق تصرفشده نیز شد. گزارشهای محدودی از مهاجرت روسها در دهۀ اول قرن بیستم میلادی در دست است. این مهاجرتها عمومیتر و از نظر تعداد کمتر بود. اما در دهۀ دوم این قرن، تمرکز بر مهاجرت اتباع عادی و افزایش تعداد آنها را در اسناد میتوان دید، روندی که تا پایان جنگ جهانی اول ادامه داشت و بعد از آن، یعنی در دورۀ حکومت شوروی، شکل نسبتاً جدیدی به خود گرفت.
در این میان، ایالت استرآباد، بهعنوان یکی از دروازههای ورودی به ایران، بیش از سایر مناطق مورد توجه قرار گرفت. اولین بار، حضور نظامی روسها در این ایالت در سال 1257ق/ 1842م با پیاده کردن نیروی نظامی و ایجاد پایگاه دریایی در جزیرۀ آشوراده محقق شد. بعد از آن روسها در ساحل بندرگز پیاده شدند و راه ورودشان به این ایالت هموار گردید. استرآباد بهزودی تحت نفوذ همهجانبۀ روسها قرار گرفت و کنسول روس به قدرت اول در این منطقه تبدیل شد، تا جایی که هیچ یک از حکام و مقامات محلی استرآباد یارای مقابله با او را نداشتند.
به دنبال توسعهطلبی ارضی روسها در استرآباد، پای اتباع روسی به این ایالت باز شد که شامل گروههای مختلفی همچون مردم معمولی، تجار، کارمندان شرکتهای تجاری، مقامات روسی، قزاقها و نظامیان میشد؛ گروهی از آنها به قصد تجارت و فعالیتهای اقتصادی، گروهی دیگر با هدف انجام مأموریتهای شغلی و نظامی و جمعی هم به قصد زندگی بهتر و مناسبتر به صورت دائمی یا موقت به این ایالت نقل مکان کردند.
این پژوهش درصدد است، با مطالعۀ اسناد آرشیوی و منابع کتابخانهای، روند مهاجرت اتباع روس به ایالت استرآباد را بررسی و پیامدهای حضور آنها را تحلیل و ارزیابی کند. بدیهی است پرداختن به همۀ گروههای مهاجر در این پژوهش امکانپذیر نیست. بنابراین، تنها روند مهاجرت اتباع عادی که در تاریخنگاری از آنها بهعنوان «مردم معمولی» یاد میشود، بررسی خواهد شد.
مسئلۀ مهاجرت اتباع روس به منطقۀ استرآباد در تعدادی از پژوهشها بررسی شده است. در کتاب استعمار در دیار سبز از حضور روسیه و انگلیس در منطقۀ استرآباد بحث شده و اشارات ارزشمند اما مختصری به تأثیرات فرهنگی روسها بر منطقه شده است. در این اثر، به طور خلاصه، از حضور مهاجرینی همچون مالاکانها در استرآباد یاد شده، اما دربارۀ سایر گروههای مهاجر مانند افغانها و ترکمنها چیزی گفته نشده است. به علاوه از اسناد آرشیوی چندان استفاده نشده است.[1] در مقالۀ «مهاجران روس و اسکان آنها در ایران اوایل قرن بیستم؛ مرحلۀ دیگری از استعمار» موضوع کلنیسازی روسها در نواحی شرق ایران تحلیل شده است. چگونگی مهاجرت اتباع، سازوکارهای اسکان و استملاک از دیگر محورهای این مقاله است. گرچه در آن به اسناد آرشیوی داخلی توجهی نشده و اساسش بیشتر بر منابع غیرایرانی است. همچنین دربارۀ گروههای مهاجر، پیامدهای حضور آنها و سیاست مقامات ایرانی در قبال مهاجرتها یا به طور مختصر گفته شده یا چیزی نیامده است.[2] پژوهش حاضر با رویکرد بررسی اسناد داخلی در واقع ادامۀ این مقاله محسوب میشود. در مقالۀ «تبیین مالکیت روسها در سه شهر رشت، تبریز و استرآباد» مسئلۀ مالکیت روسها بر زمینهای استرآباد بررسی شده، اما از روند مهاجرت اتباع روس و پیامدهای مهاجرت آنها بحث نشده است.[3]
روند مهاجرت اتباع روس به استرآباد و دلایل آن
پس از امضای قرارداد آخال (1299ق/ 1881م) متصرفات روسیه در نواحی شرقی ایران جنبۀ رسمی پیدا کرد. دولت ایران نیز امیدوار گردید که از این پس بتواند امنیت مرزهایش را در مقابل حملات ترکمنها حفظ کند. با این حال، این قرارداد مانع پیشروی و توسعهطلبی روسیه نشد. چنانکه این دولت تلاش کرد بخشهای بیشتری از خاک ایران را به تصرف خود درآورد. در این میان، ایالات شمالی ایران برای روسها اهمیت بیشتری داشت. ویته[4] که در دولت تزاری مناصب گوناگونی را به عهده داشت و بسیار کوشید ایران را تحت تسلط روسیه درآورد، معتقد بود همانطور که شهرستانهای جنوب قفقاز با روسیه متحد شدهاند، قسمتهای شمالی ایران نیز باید بهتدریج به صورت ولایات دولت روسیه درآیند:
ایران، بهخصوص همۀ قسمت شمالی آن که پرجمعیتترین و حاصلخیزترین بخش ایران است، روزگاری دراز زیر نفوذ تسلطآمیز ما بود. با کشورگشایی روسیه در صفحات جنوبی قفقاز که روزگاری از شهرستانهای ایران و عثمانی به شمار میرفت، سراسر شمال ایران، گویی طبعاً به حکم تقدیر، میبایست جزئی از امپراتوری بزرگ روسیه گردد یا در هر حال به صورت کشور تحتالحمایۀ کامل ما درآید. برای حصول چنین نتیجهای بوده است که خونهای روسی خود را فدا کردهایم.[5]
ایالت استرآباد از یک سو به خاطر موقعیت استراتژیکی که داشت (چون در شمال شرق ایران بود، امکان رسیدن به هندوستان را تسهیل میکرد)، و از سوی دیگر به دلیل حاصلخیزی فراوان، مورد توجه روسها بود. پیاده کردن نیروی نظامی ابتدا در جزیرۀ آشوراده و سپس در ساحل بندرگز، در حدود سال 1260ق (1840م)، راه ورود به این ایالت را برای روسها هموار کرد. از نخستین تلاشهای روسیه برای نفوذ در این ایالت، انتقال اجساد مردگان خود از آشوراده به بندرگز بود. این در حالی بود که خود جزیره قبرستان داشت.[6] روسها در واقع میخواستند با دفن اجساد مردگانشان در این مناطق، نوعی تعلق خاطر برای خود ایجاد کنند و بهتدریج زمینۀ تصرف اراضی آن نواحی را فراهم نمایند.
روسها روشهای مختلفی را به کار بستند تا در ایالت استرآباد نفوذ کنند و آن را به تصرف خود درآورند. یکی از این شیوهها انتقال اتباع مهاجر خود به این ناحیه و خرید اراضی آنجا بود. این روش که از آن به «کلنیسازی روسیه در ایران» تعبیر میشود، در سالهای 1330 تا 1332ق (1912 تا 1914) به سیاست اصلی دولت روسیه تبدیل گردید،[7] به گونهای که آنها اتباع خود را تحریک و تشویق میکردند به ایالات شمالی ایران مهاجرت نمایند و سپس آنان را در اراضی و املاکی که خریداری یا غصب نموده بودند، اسکان میدادند. اتباع مهاجر نیز به زراعت و کشاورزی در زمینهای مذکور میپرداختند تا بدین روش، تملک خود را بر آن اراضی تثبیت کنند.
در پی این سیاست، روسها رود گرگان را بهعنوان خط سرحدی تعیین کردند و کوشیدند گمرکخانهای در آنجا تأسیس نمایند. همچنین دو مقام از بخش مربوط به مهاجرت، برای نظارت و کمک به تسهیل مهاجرت اتباع روسی، به استرآباد و گنبد قابوس اعزام شدند و یک اداره یا شرکت مخصوص نیز تشکیل گردید.[8]
در اسناد و منابع آماری از ورود این مهاجران در سالهای 1328 تا 1334ق خبر داده شده است. بر این اساس در 25 ربیعالثانی 1328 (4 جولای 1910) از سرحدداری بندرگز گزارش شد که 10 الی 12 خانوار از مالاکانهای روسی «چندی است به بندر قرهسو آمده، سکنی گرفتهاند.»[9]
جی اف کرکین[10] تعداد مهاجران روسی را در ایالت استرآباد، قبل از جنگ جهانی اول، حدود 2000 نفر تخمین زده است. همچنین در ماههای اول سال قبل از شروع جنگ جهانی اول، موج جدیدی از این مهاجرتها شروع شد که به صورت زیر میتوان نمایش داد.
بر این اساس، در سال 1332ق (1913م) حدود 2500 نفر وارد استرآباد شدند. به نظر تایشکوف[11] در ادامۀ این مهاجرتها، تعداد مهاجرین روسی در استرآباد و مازندران در سال 1333ق (1914م) به حدود 4000 نفر رسید، اما طبق گزارش ساخاروف[12] در 1335ق (دسامبر 1916)، جمعیت ساکنان روسی در روستاهای منطقۀ استرآباد حدود 1500 نفر تخمین زده شده است.[13]
روزنامۀ روسکی در 29 محرم 1332 (28 دسامبر 1913) از قول ژنرال لاوروف[14] گزارش داده است که در این سال، تعداد زیادی از رعایای روسی از ترکستان و روسیۀ اروپا به ایران مهاجرت کردند و بیشتر آنها در حاصلخیزترین درههای رودخانههای گرگان و اترک ساکن شدند و تعداد این مهاجرین، قریب هفتصد خانوار برآورد شد.[15]
روزنامۀ رعد در 19 ربیعالثانی 1332 (17 مارس 1914)، از قول خبرنگار خود، تعداد مهاجرین روسی واردشده به ایران را تا این تاریخ حدود سه الی چهار هزار نفر تخمین زده است، اما از قول مطبوعات خارجی، تعداد مهاجرین را بالغ بر پنجاه هزار نفر ذکر کرده است. بنا به این گفته، روزنامۀ انگلیسی شرقِ نزدیک، در تاریخ 25 صفر 1332 (23 ژانویه 1914)، از طرف مخبر مقیم خود در اُدسه گزارش داده که روسها «در سهماهۀ اخیر، قریب هفتصد قطعه از محالات بزرگ را در درههای حاصلخیز گرگان و اترک به دست آوردهاند» و پیشبینی نموده است که تا آخر این سال 100,000 نفر دیگر بر تعداد مهاجرین افزوده شود.[16] در 6 ذیحجه 1334 (4 اکتبر 1916)، از استرآباد به وزارت امور خارجه گزارش شد که هزار و ششصد خانوار ترکمن تبعۀ روس در سنگرسواد رود گرگان تجمع کردهاند.[17] وکیلالدوله، مخبر انگلیسیها در استرآباد که گزارشهای او تحت عنوان «مخابرات استرآباد» به چاپ رسیده، این رقم را تأیید کرده است.[18]
احتمالاً علت این اختلاف ارقام این باشد که ملاک روسها و ایرانیها در سرشماری متفاوت بوده است؛ مثلاً برای یکی، سرشماری سالیانه اهمیت داشته است و برای دیگری، رقم جمعیت مهاجر در طول چند سال.
اگرچه آمار دقیق تعداد مهاجرین روسی در سالهای مختلف مشخص نیست و گاه میان منابع ایرانی و غیرایرانی اختلافنظر زیادی دیده میشود، علت مهاجرتها به طور تقریبی مشخص است و در مجموع میتوان تصاحب زمین و ملک در خاک ایران و تشویقها و تحریکهای دولت روسیه را از علل اصلی این مهاجرتها دانست. همانطور که اشاره شد، از سال 1912 تا 1914م مهاجرت اتباع روس به ایران به خواست و سیاست اصلی صاحبمنصبان و سیاستمداران روسی تبدیل گردید و آنان تلاش کردند با تشویق و ایجاد زمینههای مناسب ضمن انتقال و اسکان اتباع خود در خاک ایران، منطقه را به مستعمره تبدیل و بهتدریج به خاک کشور خود منضم کنند. بنابراین، آنها در این راه از هیچ کاری رویگردان نبودند. چنانکه علت مهاجرت تعداد زیادی از روسها به ایران در سال 1332ق (1913م) هیاهو و تبلیغات وسیع لاوروف دانسته شده است.[19]
ژنرال لاوروف، که در اسناد از او بهعنوان «کمیسر سرحدی ایران»[20] یاد شده، در گزارشی مربوط به سال 1332ق (1913م) که برای حکومت محلی تاشکند فرستاده است، ادعا میکند که در این سال، تعداد زیادی از رعایای روسی به ایران مهاجرت کرده و در نقاط حاصلخیز رودخانههای گرگان و اترک ساکن شدهاند. وی پیشبینی میکند در بهار دستهای دیگر از مهاجرین به این ناحیه هجوم آورند و بنابراین، به دلیل تعداد زیاد مهاجرین، از حکومت تاشکند درخواست مینماید چند نفر صاحبمنصب و مأمور برای رسیدگی به امور آنها، همچون سرکشی و جابهجا نمودن مهاجرین، تعیین و اعزام کند. حکومت تاشکند نیز مسیو ساخاروف را برای این کار معین میکند که مدیر امور مهاجرین در ترکستان است.[21] انتشار این اخبار، بهویژه در دهات، و اشاره به حاصلخیزی این اراضی و ارزانی فوقالعادۀ آنها موجب میشود رعایا فریفته شوند و دارایی و املاک خود را به قیمت خیلی ارزان بفروشند و به سمت ایران هجوم آورند تا بخت خود را در تصاحب زمین بیازمایند.[22]
کمبود زمینهای زراعی در خاک روسیه، سرمای شدید منطقه و تلاش روسها برای رسیدن به آبهای آزاد را از دیگر دلایل مهاجرت روسها به نواحی شمالی ایران دانستهاند، اما از دید منابع و اسناد ایرانی «آنقدر آب و خاک زیادی در مملکت روس هست که اگر صد میلیون نفوس دیگر هم به این مملکت داده شود باز جا دارد، پس در این حال باید مطمئن بوده حکومت پطرزبورغ [پترزبورگ] مقصودی از خاک استرآباد نداشته و فقط مسیو ایوانف و مسیو لاوروف برای منافع شخصی خود این نقشه را کشیده[اند].»[23]
تصرف زمین و تبدیل منطقه به مستعمره علت اصلی مهاجرتها بود. اما وقوع جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه نیز در مهاجرتها بیتأثیر نبودند. یکی از عللی که در سال 1335ق (1916م) ایالتهای شمالی، بهویژه استرآباد، با شمار زیاد مهاجران روبهرو شد، فرار اتباع روس از جنگ و پیامدهای آن ذکر شده است. به گونهای که در این برهه کلنیسازی مورد نظر مهاجرین نبود. بعد از انقلاب روسیه نیز، به دلیل شرایط ناامن داخلی، هجوم اتباع روس به مرزهای ایران قابل توجه بود.[24]
گروههای مهاجر روسی
همانگونه که گفته شد، اتباع روسی به دلایل مختلف از روسیه یا نواحی تحت سلطۀ آن به نواحی شمالی ایران مهاجرت میکردند. این مهاجرتها، گاه به دلایل فردی و گاه پیرو سیاستهای روسیه، به منظور کلنیسازی منطقه انجام میگرفت. مهاجرین شامل گروههای مختلفی بودند که در ادامه، مهمترین آنها بررسی میشود. به طور کلی مهاجرین یا در تابعیت مستقیم روس بودند یا در زمرۀ ایرانیان و غیرایرانیانی به شمار میرفتند که تابعیت روسی گرفته بودند. این گروهها عبارت بودند از:
مالاکانها
مالاکانها (یا مالقانها) از جمله مهاجرین غیرایرانی بودند که تابعیت روسی داشتند و از روسیه و سرزمینهای وابسته به آن مانند ترکستان وارد ایران شدند. براساس اسناد، این مهاجرین اکثراً زارع و دهقان بودند. حدود ده تا دوازده خانوار آنها در سال 1328ق (1910م) وارد این منطقه شدند و در قرهسو و ملاکله، که پاییندست کردمحله بود، ساکن شدند. میرزا جعفرخان، منشی کنسولگری روسیه در استرآباد، کردمحله را که جزء املاک خالصه به شمار میرفت، از دولت ایران اجاره کرد و به مالاکانها اجاره داد تا در آنجا ساکن شوند و کشت و زرع کنند.[25] در سال 1332ق (1914م) گروهی دیگر از مالاکانها در دهات و اراضی و املاکی که مأمورین و اتباع روسی خریداری یا اجاره کرده بودند و یا با اهالی شریک شده بودند، از قبیل سنگ دوین و شیرنگ و جهانآباد و غیره، ساکن و مشغول رعیتی شدند. مطابق برخی از اسناد، مهاجرین قادر به خرید و فروش ملک نبودند و فقط به زراعت میپرداختند.[26]
تعداد مالاکانها تا قبل از جنگ جهانی اول بهتدریج به هزار خانوار رسید. در زمان جنگ، برخی از آنها برای خدمت نظامی به روسیه احضار شدند و تعدادی از آنها بعد از وقوع انقلاب روسیه به وطن بازگشتند. اگرچه تعدادی از این مهاجرین مراجعت کردند، طبق گزارش وزارت خارجۀ ایران به هیئت دولت، روسها تعدادی از مالاکانها را به ایران منتقل و در نواحی استرآباد و سواحل دریای خزر ساکن کردند و به زراعت و فلاحت واداشتند. از این رو، شمار آنها در سال 1336ق (1918م) بهدرستی مشخص نیست، اما طبق اسناد، این مهاجرین در قرهسو نزدیکی کردمحله و در حوالی کتول و فندرسک و گنبد قابوس سکونت داشتند.[27]
حضور مالاکانها در استرآباد چندان خوشایند اهالی و حتی دولت ایران نبود. در واقع اغلب این مهاجرین بدون تذکرۀ قانونی وارد ایران شده و در نقاط مختلف ایالت استرآباد سکونت گزیده بودند و در املاک خالصۀ دولتی و اربابی زراعت میکردند. دولت و صاحبان املاک به این عمل اعتراض میکردند، اما نتیجهای در بر نداشت و مهاجرین همچنان هزینه و مالیات املاک را به دولت و صاحبان زمینها و ملکها پرداخت نمیکردند. به همین دلیل ترکمنها و اهالی منطقه از این نوع رفتار و بیقانونیها به ستوه آمده بودند.[28]
از سوی دیگر، مهاجرین معمولاً رفتار مناسبی با اهالی نداشتند. در سال 1328ق (1910م) مالاکانهایی که در کردمحله ساکن بودند، به اهالی آنجا خسارت زیادی وارد کردند، اما چون تبعۀ روس محسوب میشدند، اهالیِ محل توان یا شهامت مقابله با آنها را نداشتند.[29] دیگر آنکه برخی از آنها به همراه کمیسر روس مقیم گنبد قابوس، بدون توجه به روابط دوستانۀ دولت ایران و روسیه، به اشرار ترکمن اسلحه میدادند و آنها را مسلح میکردند.[30] از این رو، بهتدریج ناسازگاری میان مالاکانها و اهالی منطقه دامنۀ وسیعتری به خود گرفت و این بار اهالی محل و ترکمنها اقدامات اتباع روس را بیپاسخ نگذاشتند و چندین بار آنها را غارت کردند.[31] این حوادث موجب اعتراض مالاکانها و کنسول روسیه شد. اما کارگزاری استرآباد، با اشاره به سوءرفتارهای مهاجرین، از کنسولگری روسیه درخواست کرد آنها را که «قوانین مملکتی و عهدنامۀ دولتین را رعایت نکرده، اسباب بینظمی و اختلال امور ولایتی را» فراهم آوردهاند، به روسیه بازگرداند. کارگزاری خساراتی را که به مهاجرین وارد شده بود «نتیجۀ تعدیات و اغتشاشکاری خود آنها» دانست که «به سایرین سرمشق میدهند و کارگزاران دولت علیه ابداً مسئول نخواهند بود.»[32]
ترکمنها
گروه دیگر مهاجرین ترکمنهای چاروای یموت بودند که سالها در خاک روسیه سکونت داشتند و از اتباع این کشور محسوب میشدند. ترکمنها شامل دو طایفۀ گوکلان و یموت بودند که هر کدام به دو دستۀ چاروا (دامدار و صحراگرد) و چمور (یکجانشین و کشاورز) تقسیم میشدند.[33] در این میان، یموت شامل دوازده طایفه میشد و هر طایفه شامل تیرههایی میشد. اقامتگاه آنها گمیشتپه، خواجه نفس، کنار دهانۀ رود اترک و قرهسنگر بود.[34]
براساس قرارداد مرزی ایران و روسیه در سال 1298ق (1881م)، رودخانۀ اترک خط سرحدی این قسمت تعیین گردید. بنابراین، ترکمنها به دو قسمت تقسیم شدند؛ در شمال رودخانه یموتهایی ساکن شدند که تابعیت دولت روسیه را گرفتند و در جنوب رودخانه یموتهای تبعۀ دولت ایران ساکن شدند.[35] گروهی از ترکمنهای تبعۀ ایران همواره اسباب ناامنی منطقه را فراهم میآوردند.[36] اما تعدادی از ترکمنها طبق عادت و اختلاف فصول و همچنین مجوزی که بنا بر قراردادهای منعقدشده داشتند، بین ایران و روسیه در رفت و آمد بودند و گلههای خود را میچراندند. به همین خاطر تابعیت آنها بهدرستی مشخص نبود.[37] بدین ترتیب، طبق قرارداد، ترکمنهای ساکن در خاک روسیه تا وقتی در این سرزمین بودند، تبعۀ روس و هنگامی که به خاک ایران بازمیگشتند تبعۀ ایران به حساب میآمدند.[38]
با اقدامات دولت روس، یموتهای ساکن در خاک روسیه به طور کامل تابع این دولت شدند و بدون توجه به رضایت یا نارضایتی آنها از حکومت تزاری، حق شورش از آنها گرفته شد.[39] روسها حتی در امور مربوط به ترکمنهای تابع ایران دخالت میکردند و میکوشیدند با انتصاب نماینده و کدخدایی، امور مربوط به آنها را رسیدگی کنند و مانع مراجعۀ ایشان به حکومت استرآباد شوند.[40] خلأ حضور مقامات ایرانی در برخی از مناطق استرآباد باعث شده بود روسها نفوذ خود را در میان ترکمنها افزایش دهند.[41]
در سالهای آغازین دهۀ 1330ق، تعداد زیادی از ترکمنهای تبعۀ روسیه که سالها در مناطقی از خاک روسیه مانند چکشلر و شاهقدم زندگی کرده بودند، به دلیل مرغوبی اراضی استرآباد و امنیت و آرامشی که در آن وجود داشت و همچنین برای فرار از سوءرفتارهای حکام و مأمورین روسیه، از ترکستان و خاک روسیه به استرآباد مهاجرت کردند و در کنار رودخانههای اترک و گرگان ساکن شدند.[42] در تاریخ 6 ذیحجه 1334 (4 اکتبر 1916) تعداد این مهاجرین در سنگرسواد، کنار رود گرگان، 1600 خانوار ذکر شده است.[43]
به دنبال مهاجرت ترکمنها به این بخش، مشکلاتی هم برای خود آنها و هم برای دولت ایران پدید آمد. از یک سو، مشاجرههایی میان ترکمنها بر سر تصاحب زمینها درگرفت که پای حکومت و کارگزاری و کنسولگری نیز به اختلافات و دعاوی آنها کشیده شد. چون تمام املاک متعلق به دولت بود، هیچ یک از ترکمنها نمیتوانستند اراضی را خرید و فروش کنند، مگر اینکه «حق زحمت خودشان را برای آباد کردن زمینی به یکدیگر واگذار و دادوستد نمایند.»[44] از سوی دیگر، میان ترکمنها با دیگر مهاجرین روس چالشهایی به وجود آمد که اغلب به درگیری میانجامید. مثلاً در ذیحجه 1334 (اکتبر 1916) ترکمنها با مالکان که در یکه مازو، یکفرسخی استرآباد، مشغول زراعت بودند، درگیر شدند و به سمت آنها تیراندازی کردند و تعدادی از گاوهای آنها را به سرقت بردند.[45] به دنبال این اتفاقات، حاکم استرآباد کوشید مانع همراهی ترکمنها با طوایف افغان شود و اجازه ندهد آنها به چپاول اموال مردم بپردازند.[46]
در سال 1335ق (1917م) مشکلات ناشی از حضور این مهاجرین در ایران شکل وسیعتری به خود گرفت. در این سال، ترکمنهای ساکن در خاک روسیه، به دنبال درخواست دولت روسیه مبنی بر نیاز به نیروی نظامی و سرباز از میان ترکمنان، خود را تبعۀ ایران معرفی کردند و عَلَم طغیان برافراشتند. حدود 7 هزار نفر از آنها که به خاک ایران مهاجرت کرده بودند، ترکمنهای مقیم ایران را با خود همراه و تمام ناحیۀ استرآباد را تهدید کردند. درگیریهای آنها با نیروهای روسی در ابتدای امر به نفعشان پیش رفت و روسها را وادار به عقبنشینی ساخت،[47] اما سرانجام به برتری نیروهای روس منجر شد. روسها بعد از این پیروزی، ترکمنها را خلع سلاح کردند و اراضی دشت یموت و گوکلان را، که از استرآباد تا سرحد بجنورد امتداد داشت و جزء حاصلخیزترین اراضی به حساب میآمد، تصرف کردند و مشغول ترسیم نقشهای برای ایجاد شهر در این ناحیه شدند، اگرچه انقلاب اکتبر و نتایج بعدی آن هیچگاه به روسها اجازه نداد این تصمیم را عملی کنند. طبق گزارشها، روسها ظاهراً قصد داشتند ترکمنهای این مناطق را به طرف روسیه کوچ دهند و به جای آنها، مالاکانها و دیگر اتباع روسی را بیاورند و در آنجا ساکن کنند. آنها همچنین به طوایف ترکمن اعلام کردند که باید نصف اموال و دارایی خود را به نظامیان روس واگذار و تسلیم نمایند.[48]
افغانهای تبعۀ روسیه
در سال 1336ق (1918م) منطقۀ استرآباد با ورود گروه جدیدی از مهاجرین روسی روبهرو شد. این افراد از عشایر و ایلات افغانستان بودند که حدود پنج تا شش سال قبل از این تاریخ، به روسیه مهاجرت کرده و در بایرامعلی روسیه ساکن شده بودند. در این سال به سبب بروز قحطی و نبود آب و غلات در بایرامعلی، نزدیک به سیصد خانوار از این ایلات با حمایت یکی از اتباع روس به نام «مسیو زیتمان» وارد خاک ایران شدند. زیتمان این مهاجرین را که تذکره نداشتند، بدون اجازۀ مأمورین محلی وارد بندرگز کرد تا در آققلعه و صحرای ترکمان به زراعت مشغول شوند.[49] بنا بر اسناد، این مهاجرین در واقع اجیرشدۀ روسهاهاها و در کنترل آنها بودند و بعضی از ایشان از روسها جیره و خرج راه دریافت کرده بودند.[50]
ورود این دسته از مهاجرین مشکلاتی برای دولت ایران به وجود آورد. از یک سو، تذکره نداشتنِ آنها خلاف قانون و قرارنامۀ بین دولت ایران و روس بود که براساس آن مقرر شده بود اتباع خارجی بدون «تذکرۀ صحیح» و قانونی، حق ورود به خاک ایران را ندارند. بر این اساس، «دایرۀ تفتیش سرحدات استرآباد» به محض دیدن تذکرههای غیرقانونی، اقدام به جمعآوری آنها نمود.[51] از سوی دیگر اقدام زیتمان، که بدون اجازۀ اولیای دولت ایران بود، دخالت در «عمل زراعت و فلاحت منطقۀ استرآباد» محسوب میشد و به دلیل برهم زدن نظم این ناحیه و امنیت سرحدی، به هیچ وجه مورد پذیرش دولت ایران نبود.[52] همچنین در این زمان اهالی بندرگز به دلیل گرانی و کمیابی آذوقه در فشار و تنگنا بودند و ورود این افراد، مشکلات آنها را افزون میکرد.[53] چنانچه از سوی اولیای ایران هشدار داده میشد اگر روسها درخصوص تهیۀ آذوقه این مهاجرین کاری نکنند، مشکلات زیادتر خواهد شد. بنابراین، وزارت امور خارجه و کارگزاری استرآباد طی نامههای مختلفی از کنسولگری روس درخواست کردند که به سبب مشکلات فراوان، برای بازگرداندن این مهاجرین مساعدت نمایند.[54] هرچند در جواب درخواستهای مکرر دولت ایران از روسها، کنسول روس منکر تبعیت روسی این مهاجران میشد و آنها را از اتباع ایران میدانست، پیگیریهای اولیای دولت ایران برای خارج کردن این مهاجرین از خاک ایران ادامه یافت.[55]
آوارگان جنگ و پناهندگان سیاسی
در جنگ جهانی اول، روسها در جهت دستیابی به منافع خود، استرآباد را به اشغال درآوردند. آنها در این جنگ دوازده هزار نظامی در استرآباد داشتند.[56] بعداً به علت وقوع حوادث داخلی در روسیه، زمینه برای خروج نیروهای روسی از این ایالت فراهم شد. دولت روسیه برای تأمین نیروی انسانی، قشون نظامی خود در استرآباد، گنبد قابوس و باقی نواحی شمال را به همراه رعایای روسی که برای کشاورزی به استرآباد آورده بود، به روسیه فراخواند و به میدانهای جنگ اعزام کرد. دریابیگی روس مأمور شده بود همۀ اتباع روس را که در استرآباد میزیستند، روانۀ جنگ نماید. با این همه، اعزام همۀ این اتباع میسر نشد و تعدادی همچنان در استرآباد باقی ماندند. گروهی از اتباع روس هم بعد از انقلاب روسیه، شخصاً، به وطنشان بازگشتند.[57] یکی از علل مهاجرت این اتباع ضعیف شدن موقعیت روسیه در این مناطق و در مقابل، قدرت یافتن ترکمنها و حملات آنها به روستاهای مهاجرنشین روسی بود. چنانکه مرتباً شکایاتی از سرقت و غارت اموال آنها از کنسولگری به حکومت استرآباد میرسید.[58]
اگرچه در زمان جنگ جهانی اول اتباع روس به میدانهای جنگ فراخوانده شدند، اما این مسئله روند مهاجرت اتباع روسی را به خاک ایران متوقف نکرد. در زمان جنگ، عمدتاً به دلیل سختی شرایط ناشی از جنگ، گروهی از اتباع روسیه به ایران فرار کردند که برای نمونه میتوان از هجوم مهاجرین به ناحیۀ استرآباد در سال 1335ق (1916م) یاد کرد. بعد از وقوع انقلاب روسیه نیز مجدداً ایالات شمالی، بهویژه استرآباد، با هجوم اتباع روس روبهرو شد. در رجب 1336 برخی از مأمورین دولت روسیه، صاحبمنصبان این کشور و اتباع دیگر برای حفظ جان خود به سوی مناطق شمالی ایران و از جمله ناحیۀ استرآباد حرکت کردند و کوشیدند به این کشور پناهنده شوند.[59]
پیامدهای مهاجرت اتباع روس به ایالت استرآباد
مهاجرت اتباع روسی به نواحی شمالی ایران، بهویژه ایالت استرآباد، پیامدهایی برای این مناطق داشت که در ادامه به بررسی آن میپردازیم.
تصرف املاک و زمینها توسط مهاجرین روسی
مهمترین پیامد مهاجرت اتباع روس به ایران، تصرف املاک و اراضی مختلف بود. با اینکه طبق عهدنامۀ تجاری ایران و روسیه (1243ق/ 1828م)، اتباع روس در ایران تنها اجازۀ تملک خانهای برای سکونت و انباری و مغازهای برای کسب و کار و تجارت را داشتند و به هیچ وجه مجاز به خرید سایر اراضی از جمله زمینهای کشاورزی نبودند،[60] با افزایش ورود مهاجرین روسی در اوایل قرن بیستم و حمایت دولت روسیه از این مهاجرتها، این بند از عهدنامه نادیده گرفته شد.
مهاجرین روس پس از ورود به ایران، از جمله ایالت استرآباد، به خرید انواع اراضی مثل روستا، باغ، قنات و زمین کشاورزی پرداختند. بیشتر آنها در حاصلخیزترین نقاط ساکن شدند و با خرید زمینهای خوانین و سایر مردم، به قیمت بسیار ارزان، مشغول کشت و زرع شدند. این مهاجرین که انواع ماشینآلات علفبُری و شخمزنی را با خود آورده بودند، بهای آب را نمیپرداختند و از مالیات دادن طفره میرفتند.[61] مالاکانهای ساکن در قرهسو بدون اینکه قرارداد اجارهای بنویسند مشغول زراعت شدند.[62] انتشار اخبار فراوانیِ اراضی و قیمت بسیار کم آن، باعث ترغیب و هجوم تعداد بیشتری از روسها به منطقۀ استرآباد شد، تا جایی که برای رسیدگی به امور آنها ادارهای تشکیل گردید.[63]
اما حضور این مهاجرینِ بدون تذکره که معلوم نبود به تابعیت ایران درخواهند آمد یا خیر، بدون ایجاد دردسر برای اهالی منطقه نبود. خسارتهای متعدد آنها به مردم منطقه طاقتفرسا شده بود، اما چون همچنان تابعیت روسیه را داشتند، مردم جرئت و جسارت درگیر شدن با آنها را نداشتند.[64] مقامات روس، بهویژه کنسول، از خرید زمینها و فعالیتهای کشاورزی مهاجرین حمایت میکردند. در اسناد آمده است که خود کنسول روسیه، برخلاف قوانین روسیه و قوانین بینالمللی، چندین هزار جریب زمین را در استرآباد تصرف کرده و مشغول زراعت گردیده بود. ظاهراً وی از هندوستان تخم پنبه آورده بود و تصمیم داشت در زمینهای خود بکارد.[65] او نفوذ زیادی در ایالت استرآباد به دست آورده و برای اتباع روسیه زمینهایی خریداری کرده بود.[66] سردار رفیع در نامۀ خود به دولت مرکزی دربارۀ شرایطی که ایوانف در استرآباد به وجود آورده بود، مینویسد: «در واقع استرآباد را کلیتاً از خاک ایران مجزا ساخته، جزء خاک روسیه نموده بود. عموم مردم اینجا را روسُفیل نموده، املاک جهت مالقان.... خریده... تمام عمارات و ابنیۀ دولتی را محل سکنی قزاق و سالدات روس نموده بود.»[67]
ژنرال لاوروف، کمیسر گنبد قابوس، نیز زمینهای نزدیک رود اترک و گرگان را که جزء اراضی دولت ایران بود، به اتباع و زارعین روسی میفروخت و آنها را در آنجا ساکن میساخت.[68]
روند خرید و فروش زمینها چنان بود که روزنامۀ رعد اوضاع استرآباد را «منتها درجه محزون و دلخراش» توصیف کرد. در واقع، چنانکه همین روزنامه اشاره کرده است، مهاجرین روس با زور و یا با پرداخت مبلغی ناچیز، املاک رعایای بیچاره را به اسم خریداری یا اجاره از چنگشان درمیآوردند و غصب مینمودند.[69]
در این میان، تعدادی از متنفّذین ایرانی نیز به یاری روسها برمیخاستند و در خرید زمینها به آنها کمک میکردند و هرچه بیشتر، رعایای هموطن خود را دچار سختی و مصیبت میساختند. یکی از این افراد، شخصی به نام آقا شیخ محمدباقر فاضل معروف به «شیخ ملک فروش» بود.[70] وی دلّال و از زمینداران بنام منطقه بود که زمینها را با این استدلال که مالک آنها مشخص نیست یا با نام جعلی، به اسم خود، به روسها میفروخت و چندین هزار تومان از آنها دریافت میکرد.[71] شیخ طاهر مجتهد و شیخ حسین جزی از دیگر افراد سرشناس محلی بودند که اراضی ساکنین استرآباد را میخریدند و به روسها میفروختند.[72] روزنامۀ چهرهنما این افراد را ملّانماهایی میداند که در خدمتگزاری به روسها از امینالسلطان، صدراعظم، نیز پیشی گرفتهاند. به گفتۀ این روزنامه، این افراد با قبالههای قدیمی، روستاهای کتول مثل شیرنگ، باباگلبن و سنگدوین را به کنسول روس فروختهاند.[73]
روند خرید و اجارۀ زمینها آنچنان سریع پیش میرفت که میشد اطمینان داشت بهزودی همۀ استرآباد را «خواهند فروخت و یا اجارۀ ۹۹ ساله خواهند داد» و به این ترتیب، بیم آن میرفت که کل منطقه به تصرف روسها درآید.[74] روسها با تصرف اراضی سرحدی درصدد تغییر خطوط مرزی نیز بودند. در سال 1331ق (1912م) یکی از اتباع روس به نام «برستیاد» قصد داشت با کمک رئیس گمرکخانه ناحیۀ قربانقاز را تصرف کند که در سه فرسخی اترک و سرحد ایران و روس و در نیمفرسخی سنگرتپه قرار داشت. از این رو، به شخصی به نام «چودور» که از بزرگان و ریشسفیدان ترکمنهای سرحدنشین این ناحیه بود، پول زیادی داد و او را تطمیع و تهدید کرد که اراضی را به او واگذار کند. اما چودور راضی به این کار نشد و این اراضی را متعلق به دولت ایران دانست که به ترکمنها واگذار کرده است تا در آنجا زراعت کنند. پس از این، روسها سعی نمودند در این نواحی، پُست روس ایجاد و علامت سرحدی نصب کنند و ترکمنها را از این ناحیه کوچ دهند.[75] در گزارش ادارۀ گمرک گمیشتپه به وزارت امور خارجه از قول چودور آمده است: «اگر روسها بخواهند در قربانقاز پُست قرار بدهند، قریب چهار فرسخ تجاوز به خاک ایران کردهاند [...] روسها مخصوصاً به تراکمۀ سرحدنشین اذیت میرسانند که از سرحد بکوچند و فراری باشند که روسها کمکم به مقصود خودشان برسند و خودشان جلوتر بیایند.»[76]
از سوی دیگر، تصرف اراضی و اسکان اتباع روس سبب پدید آمدن روستاها و آبادیهای روسنشین زیادی در ناحیۀ استرآباد شد. وکیلالدوله روستاهای شیرنگ (150 خانوار)، مارانکلاته (60 خانوار)، باقرآباد (50 خانوار)، فاضلآباد (40 خانوار) و نیرکان (60 خانوار) را از جملۀ این روستاهای تازهتأسیس میداند.[77]
گسترش نفوذ روسها
هجوم مهاجرین روسی به منطقه و تصاحب زمینها توسط آنها با خواست دولت روسیه مبنی بر کلنیسازی منطقه همخوانی داشت. ایالتهای شمالی ایران از حیث حاصلخیزی و کشت محصولاتی مانند کتان و برنج و حبوبات برای روسها اهمیت فوقالعاده داشت و روسها که از سال 1333ق (1914م) سیاست اصلی خود را توسعۀ اراضی در این مناطق قرار داده بودند، برای رسیدن به این مقصود میبایست از مهاجرین خود استفاده میکردند. هرچند وزیرمختار روسیه اظهار میداشت این مهاجرتها مبتنی بر اهداف سیاسی نیست،[78] تشویق و حمایت همهجانبۀ آنها از مهاجران، تشکیل شرکتهای خاص برای ادارۀ امور مهاجرین و اعزام افرادی همچون ساخاروف برای رسیدگی به وضعیت مهاجرین و اراضی، خلاف این امر را نشان میداد. تصرف املاک و اراضی به حدی پیشرفت داشت که اگر انقلاب روسیه اتفاق نیفتاده بود و سربازان و گروهی از مهاجران مجبور به ترک خاک ایران نشده بودند، احتمال آن بود که ایالتهای شمالی ایران بهویژه استرآباد به خاک روسیه منضم شود.
در این زمان، کنسولها قدرت را در دست گرفته بودند و در امور داخلی منطقه مداخله میکردند. آنها برای پیشبرد اهداف خود و نفوذ هرچه بیشتر در منطقه، بهتدریج شروع به خرید و فروش املاک و اراضی مزروعی کردند و بسیاری از املاک را از حاکم و یا زمینداران بزرگ خریداری و یا اجاره نمودند.[79] مقامات روسی دهات و قصبات زیادی را در استرآباد به قیمت کم و با اجبار و فشار زیاد بر مردم و مالکین میخریدند و اتباع روسی را وامیداشتند بر روی آن اراضی کار کنند.[80] بنابراین، روسها توانستند با نفوذ و مداخلۀ بیش از حد خود در منطقه صاحب املاک و ثروت فراوان شوند. آنها، علاوه بر زمین، به خرید قنات هم میپرداختند، چنانچه در روستای شیرنگ ۲۵ دهنه قنات را تعمیر و خریداری کردند.[81]
در واقع سیاست روسیه در ایران، استعمار این کشور و جدایی نقاط حاصلخیز شمالی آن بود. با این حال، به دنبال پیروزی انقلاب اکتبر 1917 روسیه و به قدرت رسیدن بلشویکها، اکثر امتیازات سیاسی و دیپلماسی که رژیم تزاری به ایران تحمیل کرده بود، لغو شد و دستگاه جنگی روسها در ایران از کار افتاد و سیاست استعمار اراضی ایران پایان یافت.[82]
تأثیرات فرهنگی مهاجرین بر منطقه
حضور مهاجرین روسی در منطقۀ استرآباد تأثیرات فرهنگی متعددی به همراه داشت. نفوذ زبان آنها در گویشهای اهالی منطقۀ استرآباد و راه یافتن واژگان روسی به این گویشها از نمونۀ این تأثیرات بود. برای مثال، واژگانی مانند سمشکه[83]، سیچّاس[84]، گیروان[85]، چتکه[86] و نعلبکی از زبان روسی به گویش کتولی راه یافت.[87] همچنین حشر و نشر مهاجرین با ایرانیها سبب گردید بسیاری از ایرانیان آن منطقه زبان روسی را یاد بگیرند و به این زبان تکلم کنند.
مردم استرآباد به روسها «اروس» میگفتند و ضربالمثلهایی همچون «اروس خوبه یا ارمنی...» در ادبیات مردم مناطق غرب ایالت استرآباد رواج یافت. همچنین در میان ترکمنها، اشعاری علیه حضور روسها سروده میشد، از جمله «اورسلار گلدی بو یوردا/ دعوا قوردی اوبا دا/ بوته بلا بیل مهدیک/ خلقینگ آغزی توبهدا (روسها به سرزمین ما هجوم آوردند و اوبه (روستا) ما را به یغما بردند. این چه فتنه و شورشی است که خلق را به فغان آورده است).»[88] حضور روسها بر ادبیات داستانی این ناحیه نیز تأثیر گذاشت. نام شخصیتهای روسی به ادبیات داستانی ایران و منطقۀ گلستان راه یافت و خط اصلی بسیاری از داستانها شد. «زاوتسکا» و «تقی کفترباز» از جملۀ این داستانهاست.[89]
تأثیر روسها بر معماری منطقه نیز کاملاً مشهود بود. همسایگی ایران با روسیه و رفت و آمد آنها به استرآباد، و همچنین سفر تجّار و تراکمه به روسیه سبب شد معماری روسی در این منطقه رواج یابد. در واقع اقوام ترکمن به شهرهای روسیه از جمله آستاراخان میرفتند و در مقابل تجار روس نیز به مناطق ترکمننشین میآمدند. تمایل به ادامۀ روابط و رفت و آمدها سبب شد ترکمنها خانههایی مطابق میل و سلیقۀ مهمانان روسی خود بنا کنند. تأثیر معماری روسی را میتوان بهخصوص در ساختمانهای قدیمی و کهنۀ شهرهای گمیشتپه و بندرگز دید.[90]
واکنش حاکمان و مقامات ایرانی به مسئلۀ مهاجرتها و خرید و فروش زمینها
عملکرد کارگزاران و دولت ایران در ایالت استرآباد در مقابل روسها ضعیف و ناکارآمد بود. آنها نمیتوانستند مستقلاً و بدون نظر کنسول روس تصمیم بگیرند. این مسئله که به عوامل مختلفی همچون عدم صلاحیت و شایستگی حاکمان، نبود امکانات برای اصلاح امور، ظلم و تعدّی حکام و روی گرداندن مردم استرآباد از آنها بازمیگشت، سبب شده بود روسها حاکم بلامنازع منطقه گردند و اهداف خود را بدون کمترین مشکل و دردسری پیش ببرند. بنابراین، واکنش اولیای ایران در مقابل مهاجرتهای گسترده و تصرف زمینها انفعالی و در بسیاری موارد سکوت بود.
بیتوجهی دولت مرکزی ایران به مهاجرتها و تصرف اراضی، در اسناد و جراید نیز بازتاب داشت. چنانکه در سال 1332ق (1914م) معاون وزارت خارجه از مهاجرت گستردۀ روسها به شمال ایران و بهخصوص منطقۀ استرآباد اظهار بیاطلاعی نمود. وزیرمختار روسیه نیز طی ملاقاتی با مدیر ادارۀ روزنامۀ رعد بیان کرد که درخصوص مهاجرتها و خرید اراضی هیچ واکنشی از طرف دولت ایران به سفارت روسیه صورت نگرفته است.[91]
این سکوت باعث میشد مقامات روس، همچون ایوانف، تبلیغات خود را بهراحتی پیش ببرند و اتباع روس را به مهاجرت ترغیب نمایند. سفارت روس در تهران و وزارت امور خارجه در پترزبورگ از رفتارهای بعضاً ناپسند برخی از مأمورین خود مانند ایوانف دل خوشی نداشتند، اما چون برنامهها و اقدامات این مأمورین در استرآباد با واکنش منفی و مخالفت حکومت ایران و حاکمان محلی روبهرو نمیشد و همچنین همسو با منافع و برنامههای دولت روس بود، به مأمورین خود اعتراضی نمیکردند و آنها را در عمل آزاد میگذاشتند.[92]
بیتفاوتی حکومت استرآباد به حدی بود که مردم محلی برای تظلمخواهی از بدرفتاری روسها نزد کنسول روس میرفتند. مثلاً وقتی کمیسر روسی اراضی ناحیۀ بسطام را تصرف کرد، رعایای این نواحی به حکومت استرآباد و میرزا محمودخان، کارگزار گنبد قابوس، شکایت نمودند، اما چون نتیجه نداد، تصمیم گرفتند برای دادخواهی نزد کنسول روس بروند. عجز و سرگردانی اهالی بسطام در نامهای که به وزارت داخله مینویسند، کاملاً مشخص است: «نمیدانم این چه حکایتی است و دادرس کیست و تکلیف این یکمشت رعیت فلکزدۀ بیچارۀ ساکن بسطام در مقابل این قسم ظلمهای آشکار چیست؟»[93]
در این میان، برخی از مقامات دولتی که خطر حضور مهاجرین را دریافته بودند، اغلب طی نامههایی به وزارت امور خارجه، ضمن شرح چگونگی مهاجرت و اسکان اتباع روس و مغایرت آن با قوانین و عهدنامهها، از دولت درخواست میکردند که مهاجرین را سریعاً به وطن خود بازگرداند و از ورود دیگر مهاجرین جلوگیری کند.[94] در 14 جمادیالاول 1332 (10 آوریل 1914) یکی از مقامات ایرانی در ترکستان به وزارت امور خارجه پیشنهاد داد که برای جلوگیری از مهاجرت اتباع روس، اوضاع را به شکلی در روزنامههای روسی منتشر کند که مهاجرین از هجوم به استرآباد منصرف شوند.[95]
تعدادی از مقامات نیز، برخلاف رویۀ حاکمان محلی و دولت مرکزی، سعی داشتند با تصرفات غیرقانونی روسها مقابله کنند که البته از صدمات آن در امان نبودند. چنانکه وقتی «تحصیلدار فندرسک» نواحی متصرفی فندرسک را از روسها پس گرفت، روسها از ورود آب به چهار روستای متعلق به تحصیلدار جلوگیری کردند.[96]
برخی از متنفذین محلی نیز در مقابل تصرفات بیرویۀ روسها ایستادگی میکردند و حتی مانع آن میشدند. چنانکه وقتی روسها درصدد تصرف اراضی مرزی و نصب علائم سرحدی بودند، چودور ترکمن، که پیشتر ذکر او رفت، خطاب به آنها گفت: «خاک این زمین را اگر شما شور حساب مینمایید ولی خاک این زمین در نزد ماها و صاحبش خیلی شیرین است. اگر بخواهید علامت نصب نمایید یا پست قرار دهید، از پست ایران اجازه بگیرید.»[97] این مقاومت و ایستادگی، رئیس ادارۀ گمرک گمشتپه را به تمجید واداشت: «درد و بلای این چودور صحرایی به جان و مال آن کدخدای کردمحله بیفتد که آن با آن همه صحراییگری صاحب این همه غیرت و همیّت است و این با این ادعای دوسیّت اینقدر بیغیرت و بیاهمیت.»[98]
از اسناد معلوم میشود که رویۀ دولت ایران پس از چند سال تغییر میکند و اعتراضات زیادی به دولت روس مینماید. در یکی از اقدامات، به مأمورین سواحل دریای خزر تعلیم داده میشود که جلو ورود اتباع بدون تذکره را به خاک ایران بگیرند و وزارت امور خارجه نیز اخطار میدهد که دولت ایران مهاجرین را توقیف و به نزدیکترین مأمورین دولت روسیه تسلیم خواهد کرد. این هشدار سودمند واقع نمیشود و اتباع روس همچنان به ایران و از جمله ناحیۀ استرآباد وارد و حتی مشغول زراعت و فلاحت میشوند.[99] بنابراین، با اینکه روند مهاجرت اتباع روسی ادامه مییابد، خروج دولت ایران از سکوت و انفعال و تلاش برای جلوگیری از مهاجرتها، نشانۀ مقابله با مهاجرتهای بیرویه و غیرقانونی است. در جمادیالاول 1333 (مارس 1915)، زمانی که کنسول روس قصد داشت یکی از روستاهای خود را در ناحیۀ استرآباد بفروشد، وزارت داخله به حکومتهای محلی دستور داد که از یکی از اتباع ایرانی بخواهند روستای مورد نظر را بخرد تا از تصرف مجدد آن به دست اتباع خارجی جلوگیری شود.[100] همچنین ملاحظه میشود هنگامی که کنسول روس در مقابل درخواستهای پیدرپی کارگزاری و حکومت استرآباد برای خروج اتباع افغان، روسی بودن آنها را تکذیب و آنها را تبعۀ ایران قلمداد کرد، ایران بدون توجه به این ادعا، همچنان پیگیر و مُصّر برای خارج کردن آنها بود.[101] این تغییر رویه احتمالاً به خاطر این بود که روسها در آن زمان سرگرم مشکلات داخلی خود بودند و قدرتشان در منطقه کم شده بود و اولیای ایران و ناحیۀ استرآباد جرئت پیگیری مطالبات خود را پیدا کرده بودند.
نتیجهگیری
روند مهاجرت میان ایران و روسیه، بهویژه در نواحی مرزی، پیش از قرن بیستم میلادی نیز وجود داشت اما حجم و تأثیرگذاری آن بسیار محدود بود. در اوایل قرن بیستم میلادی این پدیده شدت بیشتری پیدا کرد و در دورههای بعد تداوم یافت، چنانکه حتی قزاقها در دهۀ اول حکومت رضاشاه پهلوی به نواحی شمالی ایران مهاجرت کردند.
در سالهای 1330 تا 1332ق (1912 تا 1914م) که ایجاد مهاجرنشین در ایالات شمالی ایران به سیاست اصلی دولت روسیه تبدیل شد، مهاجرت به این نواحی، بهویژه استرآباد، رشد چشمگیری یافت. بسیاری از اتباع روسی، به تشویق دولتمردان، خانه و کاشانۀ خود را رها کردند و برای تصاحب زمینهای ارزانقیمت استرآباد راهی این منطقه شدند و در نقاط حاصلخیز آن سکونت گزیدند. اما در حدود سال 1334ق (1916م) این سیاست تقریباً کمرنگ شد و اتباع روس بیشتر برای فرار از مشکلات داخلی که به خاطر جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه گریبانگیر کشورشان شده بود، به استرآباد مهاجرت کردند. مالاکانها، ترکمنها، افغانهای تبعۀ روس و آوارگان جنگی و پناهندگان سیاسی مهمترین گروههای مهاجر به منطقۀ استرآباد بودند که در مورد هر یک بهتفصیل سخن رفت.
حضور این مهاجرین در درجۀ اول باعث شد اراضی وسیعی از منطقه با حمایت کنسول و مقامات روس به تصرف مهاجرین درآید و لطمات بیشماری به اهالی منطقه وارد شود. به دنبال آن، روسها نفوذ زیادی در منطقه به دست آوردند و قدرت را در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی و اقتصادی به دست گرفتند. کسب این میزان نفوذ و قدرت، روسها را هرچه بیشتر به هدف کلنیسازی و جدا ساختن این نواحی از ایران نزدیک میساخت و اگر انقلاب روسیه اتفاق نیفتاده بود، روسها بیشک به این هدف جامۀ عمل میپوشانیدند. از سوی دیگر، حضور این مهاجرین بر فرهنگ مردم منطقه نیز تأثیر چشمگیری داشت که برخی از آنها همچنان باقی مانده است.
نهایتاً باید اشاره کرد که سیاست دولتمردان ایرانی و حاکمان محلی در قبال هجوم اتباع روس، در آغاز بیشتر انفعالی و در بسیاری موارد سکوت بود. اما در سالهای وقوع جنگ و با شروع انقلاب روسیه، به دنبال کاهش قدرت و نفوذ روسها در منطقه، دولت ایران نیز جرئت و جسارت بیشتری پیدا کرد که مطالبات خود را پیگیری کند، اگرچه عملاً به نتیجهای دست نیافت.
[1]. رحمتالله رجایی، استعمار در دیار سبز؛ روسها و انگلیسها در استرآباد (تهران: سورۀ مهر، 1398).
[2]. مرتضی نورائی، النا آندریوا، «مهاجران روس و اسکان آنها در ایران اوایل قرن بیستم: مرحلۀ دیگری از استعمار»، پژوهشهای تاریخی، ش 4 (زمستان 1388).
[3]. مرتضی نورائی، مینا سعادت، «تبیین مالکیت روسها در سه شهر رشت، تبریز و استرآباد 1318-1340ق/ 1900-1921م»، گنجینۀ اسناد، ش 78 (تابستان 1389).
[4]. Sergei Yulyevich Witte
[5]. فیروز کاظمزاده، روس و انگلیس در ایران 1864-1914؛ پژوهشی دربارۀ امپریالیسم، ترجمۀ منوچهر امیری (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371)، ص 488.
[6]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1326، کارتن 57، پوشۀ 9، سند 65؛ همان، سال 1326،کارتن 57، پوشۀ 9، سند 66.
[7]. نورائی و آندریوا، ص 25.
[8]. اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی، (تهران: وزارت امور خارجه، مؤسسۀ چاپ و انتشارات دانشگاه امام حسین، 1372)، ص 453؛ مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 1.
[9]. همان، سال 1328، کارتن 51، پوشۀ 5، سند 9.
[10]. G. F. Chirkin، رئیس بخش مهاجرت در وزارت کشاورزی روسیه.
[11]. A. Tatishchev، رئیس بخش کشاورزی ناحیۀ ترکستان که بعدها دستیار رئیس ادارۀ مهاجرت شد.
[12]. Sakharov، رئیس امور مهاجرین در ترکستان.
[13]. نورائی و آندریوا، ص 34.
[14]. lavrov
[15]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 1.
[16]. روزنامۀ رعد، 1332ق، ش 37، ص 1.
[17]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1334، کارتن 46، پوشۀ 1، سند 5.
[18]. حسینقلی مقصودلو وکیلالدوله، مخابرات استرآباد؛ گزارشهای حسینقلی مقصودلو وکیلالدوله، به کوشش ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، ج 1 (تهران: تاریخ ایران، 1363)، ص 506.
[19]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1332، کارتن 45، پوشۀ 18، سند 8.
[20]. ظاهراً وی ریاست رسیدگی به امور مرزی ایران و روسیه و امور مربوط به مهاجرین را بر عهده داشته است.
[21]. همان، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 3.
[22]. همان، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 1.
[23]. همان، سال 1332، کارتن 45، پوشۀ 18، سند 9.
[24]. همان، سال 1336، کارتن 66، پوشۀ 51، سند1؛ همان، 1366، کارتن 66، پوشۀ 51، سند 9.
[25]. همان، سال 1328، کارتن51، پوشۀ 5، سند 113.
[26]. همان، سال 1332، کارتن51، پوشۀ 94، سند 8.
[27]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند10.
[28]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 8؛ همان، سال 1337، کارتن 46، پوشۀ 8، سند 13.
[29]. همان، سال 1328، کارتن 51، پوشۀ 5، سند 113؛ همان، سال 1332، کارتن 45، پوشۀ 11، سند 10.
[30]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 8.
[31]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 10.
[32]. همان، سال 1337، کارتن 46، پوشۀ 8، سند 13؛ همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 10.
[33]. اراز محمد سارلی، تاریخ ترکمنستان، ج 2 (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1383)، ص 29.
[34]. گریگوری ملگونف، کرانههای جنوبی دریای خزر، ترجمۀ امیرهوشنگ امینی (تهران: کتابسرا، 1376)، ص 131.
[35]. جورج ناتانیل کرزن، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، ج 1 (تهران: علمی و فرهنگی، 1380)، ص 259-260.
[36]. روزنامۀ مجلس، س 1325، ش 201، ص 1؛ روزنامۀ صبح صادق، س 1325، ش 166، ص 1.
[37]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1335، کارتن 66، پوشۀ 17، سند 211.
[38]. همان، س 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 8.
[39]. کرزن، ج 1، ص 260.
[40]. سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسه: 1102/210.
[41]. همان، شناسه: 14329/240؛ روزنامۀ حبل المتین، س 13331ق، ش 13، ص 19.
[42]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 8.
[43]. همان، سال 1334، کارتن 46، پوشۀ 1، سند 5.
[44]. همان، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 8.
[45]. همان، سال 1334، کارتن 46، پوشۀ 1، سند 5.
[46]. سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسه: 7459/295.
[47]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1335، کارتن 66، پوشۀ 17، سند 211؛ سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسه: 7248/240.
[48]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1335، کارتن 66، پوشۀ 17، سند 202.
[49]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 14؛ همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 2.
[50]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 6؛ همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 14.
[51]. سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسه: 8781/360.
[52]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 7.
[53]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 9؛ همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 2.
[54]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 7؛ همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 14.
[55]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 25.
[56]. کاوه بیات، ایران و جنگ جهانی اول (تهران: سازمان اسناد ملی پژوهشکدۀ اسناد، 1381)، ص 380.
[57]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 10؛ رجایی، ص 47.
[58]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 10.
[59]. همان، سال 1336، کارتن 66، پوشۀ 51، سند 1؛ همان، سال 1336، کارتن 66، پوشۀ 51، سند 9.
[60]. روزنامۀ رعد، س 1332ق، ش 37، ص 1؛ اسنادی از روند اجرای معاهدۀ ترکمانچای، به کوشش فاطمه قاضیها (تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1391)، ص 254.
[61]. محمدنادر نصیری مقدم، گزیدۀ اسناد دریای خزر و مناطق شمالی ایران در جنگ جهانی اول (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1374)، ص 337؛ مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 1؛ همان، سال 1328، کارتن 51، پوشۀ 5، سند 113.
[62]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 14.
[63]. همان، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 12.
[64]. همان، سال 1328، کارتن 51، پوشۀ 5، سند 113.
[65]. همان، سال 1332، کارتن 45، پوشۀ 18، سند 8.
[66]. سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسه: 11022/210.
[67]. همان: شناسه: 11022/210.
[68]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 12.
[69]. روزنامۀ رعد، س 1332ق، ش 37 ، ص 1.
[70]. وکیلالدوله، ج 1، ص 362.
[71]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 25، سند 26.
[72]. وکیلالدوله، ج 1، ص 363.
[73]. روزنامۀ چهرهنما، س 1324ق، ش 30، ص 10.
[74]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 25، سند 26.
[75]. همان، سال1331، کارتن 51، پوشۀ 69، سند 24.
[76]. همان، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 69، سند 3.
[77]. وکیلالدوله، ج 1، ص 346.
[78]. روزنامۀ رعد، س 1332ق، ش 37، ص 1.
[79]. وکیلالدوله، ج 1، ص 16؛ اسدالله معطوفی، انقلاب مشروطه در استرآباد، ج 2 (تهران: حروفیه، 1384)، ص 874.
[80]. سرپرسی سایکس، تاریخ ایران، ترجمۀ محمدتقی فخرداعی گیلانی، ج 2 (تهران: علمی، 1343)، ص 134.
[81]. سید ضیاء میردیلمی، تاریخ کتول (بیجا: چاپخانۀ بهمن، بیتا)، ص 159.
[82]. علیاصغر شمیم، ایران در دورۀ سلطنت قاجار (تهران: بهزاد، 1378)، ص 599.
[83].Semeske ، به معنای تخم آفتابگردان.
[84]Siccas .، به معنای خرید نقدی.
[85].Girvan ، این واژۀ روسی «گیرکا» تلفظ میشود، واحد اندازهگیری وزن و تقریباً معادل 410 گرم.
[86]Cotke .، به معنای چرتکه؛ وسیلهای برای محاسبه.
[87]. حسین شکی، فرهنگ کتولی (لغات، اصطلاحات، ترکیبات و کنایات)، (گرگان: نشر بنام، 1401)، ص 261، 457، 468، 646، 733.
[88]. رجایی، ص 80.
[89]. همان، ص 82.
[90]. حنانه ملک محمدی بیدهندی و دیگران، «تأثیر معماری خانههای چوبی روسیه بر خانههای چوبی گمیشان»، باغ نظر، ش 19 (فروردین 1401)، ص 23-24.
[91]. روزنامۀ رعد، س 1332ق، ش 37، ص 1؛ مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1332، کارتن 45، پوشۀ 18، سند 9.
[92]. همان، سال 1332، کارتن 45، پوشۀ 18، سند 9.
[93]. همان، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 25، سند 42.
[94]. همان، سال 1332، کارتن 51، پوشۀ 94، سند 12.
[95]. همان، سال 1332ق، کارتن 45، پوشۀ 18، سند8.
[96]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 25، سند 71؛ همان، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 25، سند 70؛ همان، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 25، سند 69.
[97]. همان، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 69، سند 3؛ سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسه: 91922/240.
[98]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1331، کارتن 51، پوشۀ 69، سند 9.
[99]. همان، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 44، سند 14.
[100]. سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، شناسه: 4143/293.
[101]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1336، کارتن 46، پوشۀ 40، سند 25.