Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor, Department of History, Faculty of Literature and Humanities, Shahid Beheshti University Tehran, Iran.
2 MA in History of Islamic Iran, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
شاخص ترین سند درباره برنامه یکسانسازی ساعت در ایران دوره پهلوی اول با عبارات مشخص شده، مبانی و اهداف و روند این برنامه نوسازی را نشان می دهد: «محترما معروض میدارد از آنجائیکه تعیین ساعت واحد رسمی در یک مملکت مسبب تنظیم و تسریع در امور و مؤثر در اخلاق اجتماعی و رسمی بودن ساعت معین بموجب رفع بسی اشکالات و سوءتفاهمات میباشد و از لحاظ متحدالشکل شدن اوقات و انجام بموقع کارهای جاریه ادارات و موسسات در تمام مملکت ولو اینکه افق کلیه نقاط آن موافقت نداشته باشد مقرر داشتن ساعت معین از هر جهت مفید است (ساکما، ۱۳۱۲: ۳۱۰۰۶۵۸۰۴)». شرح تاریخ تحقق ایدههای جملة فوقالذکر که مربوط به یکی از بخشنامههای صادره توسط دولت پهلوی در ۱۱ خرداد ۱۳۱۲ دربارۀ مبحث یکسانسازی ساعت است، مبنای این مقاله است؛ زیرا همة اصطلاحات و واژههای آن مهم بوده و نشاندهندة مبانی فکری و اهداف مدّ نظر سیاست زمانی یکسان و هماهنگ دولت پهلوی است که در این پژوهش با استفاده از اسناد تاریخی مرتبط بازسازی میشود.
برای فهم اهمیت یافتن زمان به عنوان یک موضوع تاریخی، باید به روند تغییر آن در جامعۀ انسانی در آستانه دوران مدرن تا عمومی شدن ایدهها و نهادهای مدرن در جوامع انسانی توجه کرد؛ زیرا در جامعة مدرن، جنبههای خرد و کلان زندگی تحت تأثیر الگوها و ساختارهای زمانی دقیق است و این الگوهای دقیق به واسطة قوانین تعیینشده توسط حکومتها با انگیزههای گوناگون سیاسی و اقتصادی، با استفاده از فنّاوری ساعتهای مکانیکی، از اوایل دوران مدرن در بسیاری از ساحتهای زندگی مردم جامعه نفوذ کرده بود و به آنان جهت میبخشید (کریمیان سردشتی، ۱۳۸۴: ۱۸۳-۹۵). همانطور که لیدمن در کتاب در سایه آینده (تاریخ اندیشۀ مدرنیته) نشان داده، روند تحول ضرباهنگ اجتماعی مدرن در نسبت با فنّاوریهای ساعتهای مکانیکی، موضوعی جذاب در حوزة اجتماعی شدن فرهنگ مدرنیته در عصر جدید در جوامع گوناگون است (لیدمن، ۱۳۸۸: 62-74). هارتموت رزا در کتاب شتاب و بیگانگی (به سوی نظریهای انتقادی دربارۀ زمان در جامعۀ مدرن متأخر)، پس از بررسی تاریخ تحول ضرباهنگ زمانی جامعة مدرن، این مسئله را مطرح کرد که اگرچه تصویر کلی این جوامع نمایانگر میزان محدودی از قوانین و مجازاتهای اخلاقی بوده و ظاهری آزاد دارند، اما تمامی آنها بر پایههایی فولادین و مستحکم از جنس قواعد زمانی استوارند که آنان را از بینظمی و سرکشی زمانی به شدت برحذر میدارد و توان حرکات خودمحور و انفرادی را کاملاً سلب میکند (رزا، ۱۳۹۸: ۱۵-۱۴).
در تفکر ریاضی مکانیکی مدرن، زمان 24 ساعته به معیار و خطکشی در فرهنگ و جامعة جدید تبدیل شد. زمان طبیعی با مدد ابزار دقیق زمانسنجی جدید، یعنی ساعتهای مکانیکی که زمان را بر مبنای دقیقهها نیز قابل شمارش می ساخت و با ارقام و واحدهای اندازهگیری ریاضی و با استفاده از فنّاوری مکانیکی قابل تنظیم دستی بود، تبدیل به ایده فنّاورانهای شد که تمامی اعمال انسانها در تمدن جدید حول آن، محاسبه، مفهومیابی و ارزشگذاری میشد. آنچه بر اهمیت عنصر زمان و وسعت تأثیرگذاری آن در عصر جدید میافزود، درهمتنیدگی تام آن با عنصر مکان بود؛ زیرا این دو در دوران مدرن در تعامل با یکدیگر مفهوم مییابند و در مفهوم صرفهجویی به یکدیگر معنا میبخشند. بازنمایی ملموس چنین ارتباطی بین صرفهجویی در زمان و کاهش فاصله بین مکانها که با منطق سود و زیان در پیوند با فنّاوریهای مکانیکی قرار گرفت، در انقلاب صنعتی و رخدادهای مربوط به آن تا به امروز قابل مشاهده و پیگیری است که چگونه کوچکترین واحد زمان خالق سرمایه برای تولیدیها و جوامع صنعتی است. در این میان، موضوع مدیریت و جهتدهی به زمان، همانگونه که برای افراد و صنایع برجسته شده و اهمیت مییابد، برای حکومتها و قدرتهای سیاسی و اقتصادی نیز بسیار پررنگ میشود و آنان تلاش میکنند با برقراری قواعد زمانی مدّ نظر خود در جوامع تحت کنترلشان، در انجام کنشهای انسانی و صنعتی بیشترین سود و بازدهی را در کمترین زمان به دست آورند و برای ارتقای کیفیت حکمرانی در همۀ سطوح و افزایش دوام آن به کار گیرند (سروشفر، ۱۳۹۸: ۲۳-۱۹، ۶۱-۴۹).
با تکیه بر چنین الگویی، میتوان تلاشها و اقدامات حکومتهای نوگرا همچون حکومت پهلوی را در ایران اوایل قرن بیستم که در پی نوسازی جامعه بود، بررسی کرد که چرا درصدد پیریزی نظم زمانی مستحکم و استوار و وادار کردن همگان به اطاعت از آن و هماهنگی از این زمانمندی مدرن یکسان بودند. بنابراین میتوان گفت روند تحول صورتبندیهای اجتماعی در نسبت با سیاستهای نهادهای حاکمیتی در استفاده از فنّاوریهای مدرنی چون ساعت مکانیکی برای نهادیسازی فرهنگ مدرن، قلمروی جذابی برای پژوهش در تاریخ مدرنیته در جامعة ایران دورة پهلوی است. بر این اساس، پرسش مقالة حاضر این است که مبانی و روند شکلگیری سیاستها و اجرای برنامههای دولت در دورة پهلوی برای تعریف و تثبیت ساعت رسمی در نظام اداری دولت و حوزههای اجتماعی ایران چگونه بود؟ در پاسخ به این پرسش، تلاش شده است با بهرهگیری از روش پژوهش تاریخی، ضمن بازسازی روند تاریخی این سیاستها و برنامهها، با توجه به مبانی زمانمندی مدرن، به کارکردهای یکسانسازانه و هماهنگکنندۀ این برنامهها برای تحقق اهداف نوسازی برنامۀ تجدد آمرانه دولت پهلوی نیز به عنوان مسئلۀ پژوهش توجه شود.
با این همه، پاسخ به این سؤال و مسئله بدون توجه به مبانی زمانبندی مدرن در تاریخ جهانی مدرنیته در قرن نوزدهم و بیستم میلادی و نفوذ آن به واسطة فناوریهای زمانمند مدرن در جامعة ایران دورة قاجار تا پهلوی، ممکن نیست. موضوعی که برخلاف بقیه ساحتهای نوسازی دولت و جامعه در ایران دورة پهلوی، همانگونه که در ادامة مقاله نشان داده خواهد شد، بسیار اندک مورد توجه محققان داخلی و خارجی تاریخ ایران معاصر قرار گرفته و تنها به صورت پراکنده و با توجه به اهمیت ساعت کار در کارخانهها و زندگی کارگران در کتاب دولت و فرودستان اثر تورج اتابکی بدان پرداخته شده است؛ درحالیکه در ادبیات پژوهشی تاریخ مدرن جوامع غربی، درباره روندهای مدرنیزاسیون و مبانی و پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها با محوریت تغییر رابطه دولت و ملت، آثار متعددی تدوین شده است که در این مقاله به عنوان یک الگوی مفهومی برای تبیین مبانی و اهداف و پیامدهای سیاست رسمی کردن ساعت مدرن در ایران دوره پهلوی، مورد استفاده قرار گرفته که در ادامه به عنوان مبنای مباحث مقالۀ حاضر ارائه شده است.
همانطور که تحقیقات نشان میدهد، قدرتگیری رضاشاه و تشکیل سلسلة پهلوی در سال ۱۳۰۴ش، دورة مهم و مؤثری بود برای نوسازی گستردة دولت و جامعة ایران و عمومی شدن استفاده از فنّاوریهای نوین برای نوسازی ساختهای زندگی روزمرة ایرانیان در ادامة تحولاتی که از دورة قاجار آغاز شد. جریانهای حامی نوسازی جامعة ایران، در سایة اقتدار آمرانة رژیم پهلوی و نیز گسترش نظام اداری نهادهای دولتی در دورة پهلوی، به دنبال تحقق تغییراتی در نهاد دولت و نیز حوزة عمومی جامعه در قالب نوسازی بودند که به گسترش ایدهها و نهادهای دولت-ملت مدرن و «متجدد» در ایران منتهی شد (شایق، ۱۴۰۰: ۵۱-۴۴؛ Arasteh, 1963; ÖZDEMİR and ERGUN, 2021). تحقیقات تاریخی دربارة تحولات ایران در دورة رضاشاه، ارکان نوسازی در ایران آن دوره را دولتسازی، ملتسازی و جامعهسازی میدانند. برای توضیح بیشتر میتوان گفت که امر مدرنسازی جامعه، خود مشتمل بر برنامههای نوسازی بود که به دگرگونی ساخت اجتماعی سنتی در ابعاد گوناگون آموزشی، فرهنگی و اقتصادی منجر میشد و جامعهای با ویژگیهای جوامع مدرن -در افق زمانی آن دوران- را شکل میداد. سیاست آمرانه و نوسازی بر مبنای اقتدار دولتی یا توسعه از بالا، از مفاهیم رایج در منابع تاریخی و ادبیات پژوهشی این دوران است (بالسلو ۱۴۰۰: 282-۲۷۹؛ Cronin, 2003). در راستای نوسازی دولت-ملت، پروژة تجدد توسط حکومت پهلوی برگزیده شد و به نوعی نقشة راه برای اقداماتشان تبدیل گردید (اکبری، ۱۳۸۴: 22۸-۲۲۳). نخستین گام تلاش در راستای ورود گستردهتر بخشی از دانش غربی بهویژه در زمینههای فنی، بوروکراسی، اصول اقتصاد و نظام حقوقی جدید و گام دوم نیز پیادهسازی سبک زندگی اروپایی و تغییر الگوی زیست-رفتاری در ایران بود (همان، ۲۳۲)، اما از مهمترین ایدههای برنامة «تجدد» در دورة پهلوی تمرکزگرایی، ملیگرایی، بهنجارسازی و یکسانسازی بود (همان، ۲۳۹). برای نمونه، به مبحث متحدالشکل کردن لباسها در سال ۱۳۰۷ش. میتوان اشاره کرد (همان، 243-۲۴۲؛ بالسلو، ۱۴۰۰: 28۲-۲۷۹؛ Chehabi, 1993). مشابه این اقدام در زمینههای دیگر مانند آموزش (استوار، ۱۴۰۲؛ خلیلیخو، ۱۳۷۳؛ قلیپور، ۱۴۰۰؛ ادیبزاده، ۱۳۸۹؛ مناشری، ۱۳۹۷؛ شایق، ۱۴۰۰؛ بالسلو، ۱۴۰۰)، زبان (اتابکی، ۱۳۸۵)، بهداشت (اتحادیه و ملکزاده، ۱۳۸۸)، ارتش (کرونین، ۱۳۹۸)، ورزش (بالسلو، ۱۴۰۰)، اخلاق (همان)، رویههای قضائی (خلیلیخو، ۱۳۷۳)، تقویم در ۱۳۰۴ش (صورت مشروح مذاکرات مجلس لیله سهشنبه یازدهم فروردین ۱۳۰۴/ ششم شهر رمضانالمبارک ۱۳۴۳؛ سروشفر، ۱۳۹۸؛ همو، ۱۴۰۲؛ صیاد، ۱۳۷۵) و تغییر نام ایران (روستایی، ۱۳۷۹) نیز اجرا شد. در این سیاستها و برنامههای نوسازانة دولت پهلوی، نمادهایی که با برنامة تجدد ناسازگار بوده و یا غیر تلقی میشدند، همچون امری ناهنجار در نظر گرفته میشدند و حذف میگردیدند (اکبری، ۱۳۸۴: 243-۲۴۲؛ اتابکی ۱۳۸۵: ۲۱۲-۱۸۳؛ بالسلو، ۱۴۰۰: 28۲-۲۷۹؛ منظورالاجداد، ۱۳۸۰؛ محمدی و سیداحمدی زاویه، ۱۳۹۶؛ ابراهیمی ۱۴۰۰؛ قاسمپور، ۱۳۸۴؛ موسوی حاجی و ظریفیان، ۱۳۹۳؛ یاراحمدی ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴؛ صفری، ۱۳۹۶؛ Lewis; 1982; Afary, 1996; Faghfoory, 1993; Chavoshian, 2019; Chehabi, 2003). تا به زعم نخبگان تجددخواه دورة پهلوی اول، ایران نیز در مدار جهانی کشورهای متمدن قرار گیرد. در همین راستای سیاستهای رسمی دولتی بود که رسمی شدن ساعت نیز برای سیاست گذاری دولتی اهمیت و موضوعیت پیدا کرد. میتوان ادعا کرد با توجه به اینکه ضرباهنگ مدرنیته با تغییر در ادراک از زمان و مکان همراه بود، همانطور که تعریف مرزهای سرزمین طبق نظام حقوقی مدرن دولت-ملت مبنای اصلی مدرنیته بود، تنظیم زمان معیار جهانی با محوریت تقسیمبندی جغرافیایی جدید با محوریت نصفالنهار گرینویچ (کریمیان سردشتی، ۱۳۸۴: 12۴-۱۲۰) نیز مبنای دیگری بود که زمان جهانی مدرنیته را نیز تنظیم میکرد. بدین ترتیب، در دوران مدرن برای قرار گرفتن در مسیر مدرنیته، مردمان غیرغربی نیز میبایست خود را با این تعیین قلمروِ زمان سرزمینی به صورت رسمی/دولتی برای هماهنگی با زمان جهانی تجدد همراه میکردند (لیدمن، ۱۳۸۸). ابزار مکانیکی تنظیم زمان جدید و تعریف ساعت رسمی سراسری با محوریت دولت برای همه قلمرو سرزمینی کشور، ساعت مکانیکی بوده است که پیشتر در جوامع غربی و جامعه ایران به صورت تصاعدی و گسترده استفاده میشد و در حوزههای مختلف زندگی روزانه به کار می رفت (کریمیان سردشتی، ۱۳۸۴: 37۳-۳۷۰؛ جانب الهی، ۱۳۹۸؛ قاسملو، ۱۳۹۵؛ اتابکی، ۱۳۹۰؛ شهری، ۱۳۶۸؛ همو، ۱۳۸۳؛ کریمیان سردشتی، ۱۳۹۶ (؟؟؟؟ شناسنامۀ این منبع در بخش منابع و مآخذ نیامده است!!!!)؛ Landes, 2000; Cipola, 2003; Mondschein, 2020; Barrnett, 1999; McCrossen, 2013).
همانطور که نشان داده شد، علیرغم اینکه در تحقیقات تاریخ معاصر ایران به سیاستهای رسمیسازی دولتی در ابعاد و موضوعات مختلف پرداخته شده، با اینکه رسمی شدن ساعت نیز موضوع متمایز و مستقل و مشخص در برنامههای دوره پلهوی بود، اما مورد توجه محققان قرار نگرفت و فاقد ادبیات پژوهشی است و در مقاله حاضر تلاش شده است این فقدان پوشش داده شود؛ بهویژه آنکه بیشتر این برنامههای رسمیسازی دولتی، با مقوله زمانمندی مدرن مرتبط است. بر همین اساس، در بخش مقدماتی مقالة حاضر برای اینکه بین ایدۀ مدرن زمان و فنّاوری مکانیکی ساعت جدید رابطه وجود دارد و بخشی از مسئلۀ مقاله به چشمانداز تاریخ فناوری در ایران دوران مدرن نیز مرتبط است، به روند ورود و گسترش استفاده از فنّاوریهای مدرن زمانمند در جامعة ایران دوران قاجار تا پهلوی که با ایده زمان جدید در جامعة ایران دورة پهلوی درگیرند، می پردازیم. هرچند این بخش وجه مقدماتی برای بحث اصلی مقاله را دارد، باید گفت تاریخ فناوری در ایران مدرن و نیز تاریخ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اشیای مدرن در ایران معاصر، از حوزههای مغفول پژوهشی است که به تحقیقات بیشتر نیاز دارد.
از تلگراف تا رادیو؛ گسترش فنّاوریهای زمانمند مدرن و نوسازی دولت و جامعه در ایران دوران معاصر
همانطور که گفته شد، در عصر و تمدن جدید است که انسانها کوشیدهاند با توسل به اختراعات و ابداعات گوناگون، تا حد ممکن از فاصلهها بکاهند یا نیاز به جابهجایی جمعیتها برای انجام کاری را در واحد زمان و مکان و انرژی در قالب صرفه و سود محاسبه کنند و به حداقل برسانند. فناوریهای مکانیکی مدرن نظیر تلگراف، تلفن، پست، رادیو، راهآهن و حتی شکلگیری راههای شوسه جدید و مسافرتهای هوایی به همین منظور انجام شد. در ایران نیز به تبعیت از راه سایر کشورهایی که به دنبال أخذ دستاوردهای تمدن جدید و بازسازی ساختارهای جامعه و کشور بودند، اشتیاق و تلاش برای دستیابی به اختراعات و فناوریهای مذکور آغاز شد و بهتدریج در طول زمان، از طریق روندهای دولتی یا گروههای اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت و عمومیت یافت.
تلگراف نخستین تکنولوژی مورد توجه است که پیوند مدرن بین زمان و مکان و فناوری را با فایدههای نوین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نشان می دهد. روند گسترش این فناوری در ایران که با شکل محدود آغاز و سپس به ابزاری سیاسی و نظامی تبدیل شد (میرابوالقاسمی، 1393)، از نخستین آزمایش در حدود سال ۱۲۶۸ق. تا وصول به ایستگاه کرمان در سال ۱۲۹۶ق، روندی حدوداً ۲۸ ساله را طی کرد و مناطق مختلف کشور را به یکدیگر پیوند داد. به همین ترتیب، نقاط مختلف ایران طی قراردادهای مختلف، بهویژه با انگلستان، به یکدیگر متصل شد و ارتباط تلگرافی درون و برونمرزی گسترش یافت (محبوبی اردکانی، ۱۳۷۶: ۲/۲۱۴-۱۹۸؛ خوشنویس، 1401: 135-152). روسها نیز به سبب اتصال نقاط تصرفیشان با سرزمین اصلی، تنها به رساندن سیم تلگراف به سر حد ارس نیاز داشتند که این کار نیز در سال ۱۲۸۰ق. انجام شد. علاوه بر آن، ایران با راهاندازی خطوطی، به همسایگان خود از جمله عثمانی نیز متصل شد (محبوبی اردکانی، همان، ۲/۲14-220). این برنامۀ گسترش خطوط تلگرافی در دوره پهلوی نیز ادامه یافت (یزدانی، 1378) و نیاز به زمانبندی مدرن را در جامعه ایرانی عمومیتر ساخت.
در همین راستا، از دیگر نهادهای مدرن پیونددهندة زمان و مکان با هدف کاهش فاصله و افزایش شتاب و صرفة زمانی، نهاد پست است که طی روندی تدریجی، از اواسط قاجاری تا دورة پهلوی، به وزارت پست، تلگراف و تلفن تبدیل شد. پست به شکل تقریباً امروزی که همچون خدمتی دولتی در امکان عموم مردم قرار بگیرد، از زمان ناصرالدینشاه با استفاده از چاپارخانههای دولتی در گسترة مناطق ایران دایر و معمول شد. روند تأسیس چاپارخانهها در این دوره جریان داشت؛ چنانکه در سال ۱۲۶۷ق. پانزده مرکز جدید در مسیر فارس دایر شد و تا سال 1269ق. نیز مقرر شده بود که انتقال احکام توسط خدمت مذکور انجام پذیرد. این روند ادامه یافت؛ بهطوری که در سال ۱۲۹۴ق. سرویسی هفتگی و مرتب بین تبریز و تهران برقرار شد (همان، 244-276). این تشکیلات نوساخته همانطور که بیان شد، بهتدریج دارای وزارتخانهای با نام وزارت پست و تلگراف و بعدتر تلفن شد (عبدلیفرد، 1375) و با توجه به ایدهای که یاد شد، در امر برقراری ساعت رسمی در کشور، نقشی بسیار مهم و کلیدی ایفا کرد.
دیگر ابزار ارتباطی و سرعتبخش که زمان و مکان را با مفهوم کاهش فاصله پیوند میداد، به ایران راه پیدا کرد و مورد استفاده قرار گرفت، راهآهن بود. برای نخستین بار طرح راهآهن حضرت عبدالعظیم به طول ۸۷۰۰ متر در سال ۱۳۰۵ق. به بار نشست. در کنار این خط راهآهن، تراموایی نیز در تهران در سال ۱۳۰۷ق. به جریان افتاده بود که از میدان توپخانه آغاز میشد و به سمت مشرق، از خیابان چراغ گاز و بازار پامنار در نزدیکی سفارت روس گذر میکرد (محبوبی اردکانی، ۱۳۷۶: ۲/321-349). تا اواخر دورۀ قاجار نقاط دیگر کشور نیز میزبان این تکنولوژی جدید شدند و در نتیجه، راه آهن نیز در زمینههای گوناگون ارتباطی، اقتصادی و بینالمللی در سیاستگذاری دولت درباره زمان رسمی اهمیت یافت (احتشامی، 1387: 43-77). این روند با وجود موانع و مشکلات موجود، همچنان مسیر رو به پیشرفت خود را طی کرد تا زمانی که گامی بزرگ در این راه با برقراری راهآهن سراسری در کشور برداشته شد و راهآهن شمال به جنوب در دستور کار دولت پهلوی قرار گرفت و پیامدهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بزرگی برای دولت و جامعه ایران داشت؛ در عین حال که ادراک از محیط ایران به مثابه یک فضای ملی در ابعاد مکانی و زمانی را تحت تأثیر قرار داده بود (کویاگی، 1401؛ مکملی، ۱۳۷۹).
تکنولوژی بعدی که به منظور کاهش مسافت و صرفهجویی و محاسبۀ زمان در سطح کشور مورد استفاده قرار گرفت، تلفن بود. ظاهراً نخستین بهرهبرداری از این تکنولوژی، از دورة ناصری در تهران روی داد که از خانة کامرانمیرزا در شمیران تا مقر حکومت و وزارت جنگ، سپس از مقر ییلاقی شاه تا عمارت سلطنتی تهران و همچنین از خانة صدراعظم در پارک اتابک تا سفارت روس و عمارتهای دیوانی برقرار شد. راهاندازی نخستین تلفن به صورت عمومی را میتوان در سال ۱۳۱۹ق. دانست که یک شرکت موظف به برقراری آن تا شعاع ۲۴ کیلومتر در شهر تبریز شد (محبوبی اردکانی، ۱۳۷۶: 3/۳۶-۱). پس از آن در مشهد در سال ۱۳۲۰ق. چنین قراردادی تکرار شد. در سال ۱۳۲۱ق نیز ظاهراً تلفن به شکل عمومی در تهران رونق و توسعه یافت. به همین ترتیب، با فراهم آمدن زیرساختهای لازم، هم بر تنوع تلفنهای موجود در کشور افزوده شد و هم امکان تماس با خارج از کشور فراهم گردید (قدسیزاد، 1393؛ یزدانی، 1378).
دیگر ابزار کاهندة شتاب زمان و صرفهجویی در آن، امکانات حملونقل هوایی بود که در سالهای مورد نظر شامل بالون و هواپیماهای وارداتی بود. برای مثال، در سال ۱۲۹۳ق. حاج حسینآقای تهرانی با بالونی از لالهزار برخاست و در نزدیکی عشرتآباد فرود آمد که شاید بتوان آن را نقطة آغاز حملونقل هوایی در کشور دانست. اگر حضور جدی و پررنگ هواپیماها در آسمان ایران را در نظر داشته باشیم، باید به دورة پهلوی نظر کنیم که تا تاریخ ۱۳۰۴ش. بیست فروند هواپیما در ناوگان هوایی کشور قرار داشت که خلبانان و پرسنل آن شامل ایرانیان و اتباع خارجی بودند. با این همه، گسترش استفاده از این فنّاوری، با ایجاد فرودگاههایی که در آن سالها تأسیس شده بود، صورت پذیرفت؛ بهطوری که مهرآباد در سال ۱۳۲۵ش. نخستین فرودگاه مورد نظر بوده است و پس از ایجاد فرودگاههای مختلف در تبریز، آبادان، رشت، ارومیه، کرمان، بندرعباس، اصفهان، کرمانشاه و یزد، در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۴۰ش. شرکت هواپیمایی ملی ایران آغاز به کار کرد تا امور هوایی و پروازی کشور را به پیش برد. سرانجام در سال ۱۳۴۹ نیز پارسایر کار خود را آغاز کرد (محبوبی اردکانی، ۱۳۷۶: ۳/۷۲-۴۸).
واپسین حلقه از زنجیرة تکنولوژیهای مدّ نظر، رادیو است که کمک شایانی به ذخیرة زمان و برقراری سیاستهای زمانی دولت پهلوی کرد. ظاهراً مقدمات ایجاد مراکز رادیو در سال ۱۳۱۶ش. فراهم گردید و در سال ۱۳۱۹ش. نیز رادیو تهران تأسیس شد که به صورت روزانه از ساعت ۴ بعدازظهر تا نیمهشب به پخش برنامه میپرداخت و جمع برنامههایش به هشت ساعت میرسید. علاوه بر آن، رادیوهای شهرهای دیگر نیز تاسیس شد؛ چنانکه ایستگاههای رادیو در تبریز، اصفهان، مشهد، شیراز، رشت، کرمانشاه، اهواز، کردستان، ارومیه، زاهدان، کرمان، ساری و بندرعباس تأسیس شد (محبوبی اردکانی، همان، ۹۰-۷۵). گسترش استفاده از رادیو تأثیرات فکری و سیاسی گسترده ای در تغییر روابط دولت و مردم در ایران دورۀ پهلوی ایجاد کرد که یکی از آنها اعلام ساعت رسمی روزانه بود (خوشنویس، 1401: 144-168).
به هر شکل، تکنولوژیهای مذکور سهمی پررنگ در ذخیرة زمان و پیوند بین فنّاوریهای نیازمند محاسبة زمان مدرن و حوزههای سیاستگذاری دولتی و کاربردهای اجتماعی و اقتصادی در جامعة ایران دورة پهلوی اول داشتند و در نتیجه، نیاز به تعریف ساعت رسمی در ایران دورة پهلوی را ضروری ساختند. با این همه، ابزار و کالای فنّاورانهای که به صورت مستقیم درگیر زمانسنجی مدرن بود، ساعت است که از دورۀ قاجار تا پهلوی به شکل تصاعدی گسترده شد و رابطۀ معناداری بین گسترش ارتباطات دولت و جامعه ایران با روندهای جهانی مدرن تاریخ در سطح فنّاوری و صنایع و تجارت تا روابط بینالملل و تاریخ فکری و فرهنگی را نشان میدهد؛ روندی که تغییر ادراک از زمان و تحول در تأثیر زمان در ضرباهنگ جامعۀ در حال تغییر ایران، یکی از آنها بود.
باید گفت که جامعة ایران از دورة صفوی و در شکل ساده و ابعاد بسیار محدود با ساعت مکانیکی آشنا بود و بهطور خاص شاه و دربار ایران به استفاده از آن میپرداختهاند. گزارش موارد گوناگونِ چنین استفادههایی، در سفرنامة اروپاییانی چون شاردن، تاورنیه، گزارشهای پدر جان تادیوس و موارد مشابه موجود است. بیشتر ساعتهای موجود، بهویژه در دست شاهان صفوی نیز هدیهای بود که حاکمان کشورهای اروپایی برای آنان گسیل میداشتهاند و در نتیجه، برای مراقبت از چنین هدایا و کالاهایی همواره تعداد محدودی تعمیرکار اروپایی در امر تعمیر و نگهداری، در کشور حضور داشتند که از آن جمله میتوان به «رودلف اشتیدلر»، «وارن دولیون» و «دیدیه لاژی» اشاره کرد. این آشنایی تا بدانجا ادامه یافت که در دورة قاجار و پهلوی شکلی تازه و گسترده و متنوع به خود گرفته بود و تبدیل به مسئلهای در حکمرانی دولت و تغییرات اجتماعی با ابعاد گوناگون و جدی شد و روند استفاده از ساعت در اقشار مختلف با افزایش ارتباطات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه ایران با جوامع غربی و اسلامی، فراوانیِ بیشتری یافت (کریمیان سردشتی، ۱۳۸۴: 37۳-۳۷۰).
گسترش استفاده از ساعت مکانیکی جدید در جوامع غربی و ایران دوره قاجار تا پهلوی (جانب الهی، ۱۳۹۸؛ قاسملو، ۱۳۹۵؛ اتابکی، ۱۳۹۰؛ شهری، ۱۳۶۸؛ همو، ۱۳۸۳؛ کریمیان سردشتی، ۱۳۹۶)، جایگاه چندبُعدی به این کالای فنّاورانه داد. ساعت مکانیکی به کالایی تبدیل شد که بنا به ماهیت خاص خود، موجب تأثیرات گوناگون و عمیقی در روند مدرن شدن جامعه گردید و در جریان یکسانسازی و خلق هویت اجتماعی جدید، به یکی از مهمترین و اثرگذارترین ابزارهای دولتهای مدرن تبدیل شد که با بهرهگیری از این کالا و اعمال سیاستهای مشخص به منظور بسط فرهنگ استفاده از آن، تحقق سیاستهای زمانی برای تعریف زمان رسمی، امکانپذیرتر میشد. بدین ترتیب، مسئلة تنظیم جدید زمانبندی و تعیین ساعت رسمی به عنوان زمان ملی در کشور برای هماهنگی با زمان جهانی نیز از مهمترین مسائل مدرنیزاسیون ایران در دورة پهلوی شد.
بهطور کلی می توان ادعا کرد که دولت پهلوی با در پیش گرفتن سیاستها و برنامههای گوناگون، هم در زمینة ترویج استفاده از اَشکال مادی این شیء مکانیکی با توجه به کارکردهای هماهنگسازانه و یکسانسازانة آن در بُعد فنّاورانه و هم در حوزة مفهومی آن، یعنی زمانمندی، ضرباهنگ و شتاب کاری جامعه، تلاش کرد که از یک سو در گام نخست حوزة عمومی اجتماع، مانند محیطهای شهری و فضاهای اداری را با این شیء مکانیکی بازآرایش کند و در گام بعدی، همزمان با ادامة اقدام پیشین، با دخالت از بالا و با شیوههای انضباطی در ساختن فرهنگ جدید زمانمندی جامعه، استفاده از آن را در اَشکال مدّ نظر دولت در جامعه گسترش دهد تا در نهایت، با بهرهگیری از شیوة یکسانسازی در این حوزه، نوعی نظم زمانی جدید و ضرباهنگ هماهنگ مدّ نظر حکومت را در سراسر کشور برقرار و جاری سازد. این سازوکار ترویجی زمانمندی جدید توسط گسترش کاربرد ساعت مکانیکی در جامعه، همراه با تعیین ساعت رسمی و تنظیم زمان بخشهای مختلف جغرافیایی با افق زمانی و جغرافیایی تهران به عنوان پایتخت کشور ایران، باعث شد سبک جدیدی از زندگی اجتماعی و حیات روزانة مردم و تعیینکنندة اوقات کارشان در نهادهای دولتی و عمومی و خصوصی شکل بگیرد. حال باید پرسید این سیاست هماهنگی زمانی کشور و برنامۀ ساعت رسمی، در چه روند تاریخی در دورۀ پهلوی اول صورت گرفت؟
ساعت دولت؛ زمینة تاریخی استفاده از ساعت جدید و زمانبندی مدرن در جامعة ایران دورة پهلوی
شاید بتوان گفت در مسیر یکسانسازی ساعت، علاوه بر خواستة دولت در جهت دستیابی به اهدافش، پیشنهادها و نکاتی در این زمینه از سوی نخبگان و دلسوزان مملکت نیز مطرح میشد؛ زیرا بسیاری از افراد که اخبار خارجه را دنبال میکردند و یا خود به کشورهای اروپایی سفر داشتند، با مشاهدة پیشرفت روزافزون آنان به فکر میافتادند و درصدد پیادهسازی آن ایدهها در کشور برمیآمدند. برای مثال، میتوان به گزارشهای میرزا ابوالحسنخان ملقب به ایلچی اشاره کرد که حاوی توصیفاتی زمانمند از جامعة روسیه است: «این است که میزبان جمعى مردان و زنان را وعده خواسته، در خانۀ خود اساس عشرت و صحبت برپا مىکند و وعده چنین مىخواهد که در فلان ساعت باید شما به خانۀ من آمده باشید. همان ساعتى را که گفته است، خلق مىروند و جمعیت مىشود» (علوی شیرازی، ۱۳۶۳: ۱۵۱). یا در موردی دیگر چنین آورده است که: «اجرت حمام را به ساعت مىگیرند. یعنى هر کس که به حمام مىخواهد رفته باشد، خواه زن، خواه مرد، حمامى مىگوید که چند ساعت مىخواهى توقف کنى؟ هرچه مىخواهد مىگویند و ساعت بساعت نرخى دارد از این قرار مىگیرد» (علوی شیرازی، همان، ۱۵۱).
در سالهای مورد نظر پژوهش، نگارش چنین نامههایی را شاهدیم؛ چنانکه یکی از این موارد خطاب به مجلس شورای ملی نگارش یافته و از آنان درخواست کرده تا ساعت شبانهروز را همچون کشورهای دیگر به سه قسمت مساوی تقسیم و اصناف و همگان را به هشت ساعت کار در روز وادار کنند (کمام، ۱۳۱۳: 10119519127). نشانههای چنین درخواستی را در اخبار چندین سال قبلتر فرنگ در مطبوعات و اسناد این دوران میتوان دنبال کرد؛ آنجا که طبق خبرها، مجلس فرانسه بهطور قطع قرارداد بینالمللی هشت ساعت کار در روز را تصویب کرد (ساکما، ۱۳۲۸ق: ۲۱۰۰۰۸۸۱۴). چنین موردی بیانگر امتداد طرح چنین تفکرات و درخواستهایی از دولت و مجلس در طول زمان توسط تجددخواهان است؛ زیرا به نتایج حاصله از این اقدام در نوسازی جامعه آگاه بودند.
گفتنی است حکومت پهلوی آغازکنندة این جریان نبود، بلکه یک جریان پیشروندة رو به گسترش در به کارگیری شیء فنّاورانه/کالای ساعت مکانیکی جدید و به تبع آن فرهنگ استفاده از آن از زمان ورودش به ایران از دورة قاجار تا زمان پهلوی را شاهدیم؛ چنانکه تا پیش از تعیین ساعت رسمی و واحد به افق تهران، در حوزة کار هر وزارتخانه نیز قوانین و بخشنامههای مربوط به ساعت کار بسیار پرتعداد بودند. این موارد که نشاندهندة عمومیت یافتن رویة هماهنگی فعالیتهای دولتی و عمومی و خصوصی با ساعت جدید و زمانبندی مدرن است، از سالهای پیش از تعیین ساعت رسمی در سال ۱۳۱۴ش. تا پس از آن را در برمیگیرد و بخشنامههایی زمانمحور در وزارتخانههایی چون فرهنگ (ساکما، 1320-۱۳۱۹: ۳۱۰۰۳۶۹۰۹؛ ساکما، 1320-۱۳۱۹: ۳۱۰۰۳۶۹۱۵)، مالیه (ساکما، ۱۳۰۷: ۳۱۰۰۷۳۸۳۶)، پست و تلگراف و تلفن (ساکما، ۱۳۱۸: ۳۱۰۰۶۵۳۶۵؛ ساکما، ۱۳۱۷: ۳۱۰۰۶۵۴۸۱؛ ساکما، ۱۳۱۳: ۳۱۰۰۶۷۲۹۴)، صناعت و فلاحت (ساکما، ۱۳۱۳: ۳۱۰۰۴۸۲۴۲)، عدلیه (ساکما، ۱۳۱۴: ۹۶۲۹۸۱۹۳۵۰)، داخله (ساکما، ۱۳۰۸: ۲۹۳۰۵۴۴۲۰؛ ساکما، ۱۳۱۱: ۲۹۳۰۲۸۲۲۱؛ ساکما، ۱۳۱۲: ۲۹۳۰۳۱۷۷۹) و معارف (ساکما، ۱۳۱۲: ۲۹۷۰۱۲۹۰۹؛ ساکما، ۱۳۱۳: ۲۹۷۰۲۷۸۲۴؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۲۹۷۰۰۳۴۳۵) را شاهدیم که در تحقیقات تاریخی درباره مسائل و موضوعات این دوران بسیار اندک و در حاشیة دیگر موضوعات مورد توجه قرار گرفته است (شهری ۱۳۶۸: 240-۲۳۳، 25۴-۲۴۶؛ همو، ۱۳۸۳: ۲۴-۱۹، ۵۱۵؛ جانب الهی، ۱۳۹۸؛ قاسملو، ۱۳۹۵؛ اتابکی، ۱۳۹۰؛ کریمیان سردشتی، ۱۳۹۶)، اما در عصر پهلوی اول با واکاوی در اسناد و مدارک میتوان به برقراری نوعی نظم خاص، هم در گسترش تنوع شکل مادی این کالا در صورتهای مختلف در کل کشور و هم تقید خاص به قانونگذاری و تعریف محدوده و چارچوب مشخص برای بهرهگیری معیّن از آن پی برد که به روشنی نمایانگر یک ایدة فکری و برنامه و سیاستگذاری مشخص در این حوزه است.
با اینکه تعیین ساعت مشخص برای ادارات و بخشهای مختلف کموبیش از اواخر قاجار وجود داشته و در دورة نخستین پهلوی اول نیز در جریان بود، اما به علت فقدان پایه و اساس مهمی چون ساعت رسمی در کشور، دارای نظم و انضباط و ابعاد قانونمند قابل توجهی نبود. پس از همسانسازی ساعت تمامی مناطق کشور با تهران در سال ۱۳۰۷ش. در قالب برنامۀ اجرایی هماهنگ و سپس تعیین ساعت رسمی در کشور در سال ۱۳۱۴ ش، نظم زمانی هماهنگ متکی بر سازمان دیوانی دولت و مبانی قانونی، به شکلی یکسان در تمام نقاط کشور برقرار شد.
از افق زمانی شرعی تا افق زمانی تهران در ضرباهنگ زمان جهانی گرینویچ
همانطور که گفته شد، لازمة دستیابی به اهداف نوسازی دولت در دورۀ پهلوی برای یکسانسازی زمان هماهنگ مدرن در دولت و جامعه، تعیین ساعت رسمی برای کشور بود. در جریان این اقدام، دولت در سال ۱۳۱۴ش. ابتدا یک مبدأ زمانی واحد را برای کل کشور تعریف کرد. البته پیش از آن لازم بود تا افقهای زمانی مناطق مختلف حول مبدأ تهران، محاسبه، تعریف و تثبیت شود. مبدأیی که پیش از این در جریان برخی اصلاحات، براساس موقعیت جغرافیایی و ساحت زمانی، دقیق و منظم شده بود و اکنون میشد بدان تکیه کرد. تمام اقدامات بعدی که توسط دولت و دستگاههای فرهنگی آن و رویههای حقوقی و قضائی شکل گرفته بودند، با تکیه بر مبدأ مذکور بود که رسمیت قانونی داشت و مورد تأیید دولت بود و تمامی تغییرات و تصمیمگیریها براساس آن سنجیده میشد؛ در عین حال که کاملاً در تمام فنّاوریهای مدرن رایج در ایران آن دوران که درگیر مسئلۀ محاسبۀ زمان و فاصلۀ مکان و نیز نظام دریافت و پرداخت مالی بود، استفاده میشد. تمام قوانین پسینی در این راه، با نگاه بر این معیار مشخص تعیین شدند و تلاش بر این شد که تمامی قلمروهای زمانی موجود در فواصل مکانی گسترده کشور که در نظام سنتی افق شرعی زمان یا زمانسنجیهای سنتی عرفی و محلی بهطور مشخص دارای اختلاف گسترده با یکدیگر بودند، بهطور کامل با مبدأ رسمی افق تهران که با زمان معیار گرینویچ همافق شده بود، تنظیم و بازتعریف شوند و بدین شکل یکسانسازی به وسعت جغرافیای کشور در ساحت زمان انجام پذیرد؛ زیرا لازمة تصویب و اجرای قوانینی که متضمن برقراری منطق زمانی یکسانساز در جامعه باشند، نخست تعریفی واضح از نظم زمانی و الگویی مناسب در سطح کشور بود. بر همین اساس، دولت به تعیین ساعت رسمی برای کل کشور به عنوان زمان مرکزی ایران به افق تهران اقدام کرد. حتی در بخشنامههای موجود نیز میتوانیم ببینیم که دولت چگونه اهدافی را در سر میپروراند: «محترما معروض میدارد از آنجائیکه تعیین ساعت واحد رسمی در یک مملکت مسبب تنظیم و تسریع در امور و موثر در اخلاق اجتماعی و رسمی بودن ساعت معین بموجب رفع بسی اشکالات و سوءتفاهمات میباشد و از لحاظ متحدالشکل شدن اوقات و انجام بموقع کارهای جاریه ادارات و موسسات در تمام مملکت ولو اینکه افق کلیه نقاط آن موافقت نداشته باشد مقرر داشتن ساعت معین از هر جهت مفید است...» (ساکما، ۱۳۱۲: ۳۱۰۰۶۵۸۰۴).
بیان چنین مواردی در بخشنامة تعیین ساعت رسمی، خود گواهی بر این است که دولت چه اهدافی در سر داشت و چه منطقی را دنبال میکند. از یک سو، تعیین ساعت رسمی را بر اخلاق اجتماعی مؤثر و سبب نظمدهی به امور کشور میدانست و از سوی دیگر، درصدد رفع مشکلات ناشی از اختلافات زمانی در کشور بود و در کنار آن، خود اشاره به متحدالشکل شدن اوقات و انجام امور ادارات و مؤسسات در ساختار زمانیِ تعیینشده دارد و چالشهای آن در صورتی که ساعت کل مملکت با هم هماهنگ نباشد (شهری، 1368: ۴۰-۲۳۳، ۵۴-۲۴۶؛ همو، ۱۳۸۳: ۲۴-۱۹، ۵۱۵؛ اتابکی، ۱۳۹۰). در عین حال، ترادف ایدۀ هماهنگسازی و یکسانسازی در برنامۀ نوسازی دولت با استفاده از اقتدار آمرانه نهادهای دولتی نیز مشخص است؛ زیرا برای تحقق ایدۀ دولت-ملت مدرن، به بستری نیاز بود که هم مرزهای آن به وضوح روشن باشد و هم اکثریت مردم را در خود جای دهد تا بتوان نظام مجازات و تنبیه را نیز در قالب رویههای حقوقی و قضائی بر شهروندان اعمال کرد. حال آنکه در زمانبندی سنتی، این نظام تعریف و کنترل، مبانی و شکل حقوقی متفاوت و نتایج و کارکردهای دیگری داشت.
اوقات شرعی: مبنای زمانی سنتی
در جامعه ایران دوران اسلامی تا اواخر دورة قاجار، مبنای مهم دغدغة زمانی، مبتنی بر شناخت اوقات شرعی و رعایت احکام عبادی زمانمحور، مانند نمازهای روزانه و مناسک ماه رمضان بود؛ بهطوری که در منابع دیده میشود «شبانهروز به بیست و چهار ساعت نجومی تقسیم شده ولی اسبابی که زمان و مدت آنرا معلوم کند دیده نشده بود. مردم هم چندان حاجتی به آن نداشتند از آنجا که ساعت را فقط برای نماز میخواستند که اگر صبح بود نزدن آفتاب زمانشان بود و برای ظهر وسط النهار که هر مؤذن برای معلوم نمودن آن نشانهای داشت و برای غروب هم تاریکی مغرب و در ابر و بارانها هم جهت احتیاط قرار صبح را به زودتر و دیگر نمازها را به دیرتر می گذاشتند. برای هر مؤذن مسجد سایهای از در و جرز و دیوار مسجد نشانهاش بود و البته چند دقیقه این طرف و آن طرفش هم مسئله نبود و در ناصافیهای هوا نیز حالات طبیعی خود مؤذن و اطرافیانش از گرسنه شدن ظهر و بیدار شدن طبق عادت سحر و بانگ خروس و چشم گربه ساعت او بود و اینکه مؤذنی در شهر صدا بلند نموده بقیه تأسی بکنند» (شهری، ۱۳۶۸: ۲۳۳).
باید پرسید همین عمل تعیین ساعت نماز، به چه شکل انجام میگرفت و به عبارت دیگر، زمانسنجی رایج مورد استفادة عامه چگونه بود؟ ظاهراً عمل مذکور بدین صورت بود که: «یکی دو مسجد هم مانند مسجد شاه و مسجد جامع برای تعیین وقت (شاخص) داشتند که آنها هم تا یک ربع و بیست دقیقه اینطرف و آنطرفشان مهم نبود، عبارت از سنگ مدرجی که در پایین آن یعنی جانب جنوبیاش تیغه فلزیای نصب شده بود که هر آینه آفتاب بوسط السماء میرسید سایه تیغه محو شده، سوای آن آفتاب بطرف یک قسمت از درجات متمایل میگردید و طبق خطوطی که سایه به آنها رسیده بود پیش از ظهر و بعد از ظهر معلوم میگردید که آن هم به درد روزهای آفتابی و اذان ظهر میخورد و در ابر و مه و باران باز همان ساعتهای طبیعی بودند که محل فایده داشتند و صدای زنگ شتران و کاروانیان برای سحر یکی دیگر از ساعت هایشان بود که به عادت بیدار شدن و گرسنگی و بانگ خروس اضافه می گردید. خماریهای تریاکی شیرهایها برای ظهر و غروب نیز ساعت دیگری بودند بر اینکه یکی از آنها به طرف قهوهخانه یا شیرهخانه برود که از همه دقیقتر معلوم شده بود. همچنین ستاره سحری برای صبح و گاه زردی و (گرد) گله برای مغرب و البته در صاف بودن هوا ساعتهای دیگرشان بود» (شهری، همان، ۲۳۴). این در حالی بود که جایگاه و اهمیت زمان در تفکر و جامعۀ مدرن کاملاً متفاوت بود و در نتیجه، نیاز به زمان محاسبهشده براساس تفکر علمی و نظم زمانی مدرنیتۀ غربی، منظری جدید به محیط جغرافیایی کشور را نیز موجب شد؛ امری که پیش از آن برای دولت و جامعه، به غیر از بخش اندازهگیری فاصله بین شهرها و راهها در طول سفرها به روش سنتی موضوعیت نداشت. اختلاف زمانی افق شرق و غرب کشور نیز براساس تحقیقات رسمی خواستهشده از طرف نهادهای متولی در دولت، بدین شرح بوده است: (ساکما، ۱۳۰۷: ۳۱۰۰۶۷۲۲۷).
«[افق مشهد] 26 دقیقه و افق تبریز با طهران ۲۳ دقیقه فرق دارد و تفاوت نصفالنهارهای تبریز و مشهد ۴۹ دقیقه است. حال اصلح این است که تمام نقاط ایران برای کار نصفالنهار طهران را مأخذ قرار دهند تا در آتیه ترتیب اساسی برای ساعتهای تمام نقاط از طرف این وزارتخانه پیشنهاد شود».
این امر نیازمند محاسبه علمی با دانش جدید بود که به دستور دولت انجام شد.
هماهنگی زمان ایران به افق تهران: روند تعیین ساعت «صحیح» و تصویب ساعت رسمی از 1307 تا 1314
یکسانسازی زمان ایران به افق تهران در دو مرحله انجام گرفت. نخست در سال ۱۳۰۷ش، مجموعه مطالعاتی دربارۀ موقعیت جغرافیایی تهران و جزئیاتی که برای تعیین ساعت صحیح لازم بود، مورد توجه و تدقیق قرار گرفت. پس از تعیین موقعیت دقیق جغرافیایی تهران و محاسبات نجومی با دانش جدید جغرافیا، اختلاف زمانی آن با نصفالنهار گرینویچ که حدود سه ساعت و نیم بود، تعیین گردید و تصمیم بر این شد که با مبدأ قرار دادن این نصفالنهار و اعلام پیوستة اختلاف ساعتها از طریق دستگاه بیسیم پهلوی به مرکز تلگراف تهران (خوشنویس، ۱۴۰۱)، ساعت دقیق تهران مشخص شود و بهطور مرتب به همة نقاط کشور ابلاغ گردد. طی این اقدام، ساعت تهران تنظیم شد و اختلاف آن با نقاط دیگر با محوریت وزارت پست و تلگراف و همکاری «بلدیه و قورخانه» مشخص و روشن گردید.
«در جواب مرقومه مبارک راجع به تنظیم ساعات طهران و دوایر ایالات و ولایات از روی نصفالنهار گرینویچ ... معروض میدارد: ادارة تفتیش این وزارتخانه همه روزه ساعت صحیح نصفالنهار طهران را دارد به جهت اینکه ساعات سایر وزارتخانهها هم با ساعت این وزارتخانه موافق باشد مستدعی است امر فرمایید همه روزه وزارتخانهها، بلدیه و قورخانه ساعت صحیح را در موقع معین «فرض شود ساعت ۱۱ صبح» از ادارة تفتیش این وزارتخانه سؤال و ساعت خود را با آن تطبیق نمایند» (ساکما، ۱۳۰۷: ۳۱۰۰۶۷۲۲۷).
متولیان این عمل نیز وزیر معارف و پست و تلگراف بودند که به یاری دکتر حسابی و مسیو بروسه، مجموعه مطالعات مربوطه را به انجام رساندند و با توجه به نتایج حاصله، تصمیمات نهایی را اتخاذ و به دیگر بخشها و وزارتخانهها ابلاغ کردند. بدین شکل در دی ۱۳۰۷، تصمیم مربوطه أخذ گردید و بنا بر پیشنهاد وزارت مالیه، به تمام بخشها ابلاغ شد که از مهمترین آنان بخشنامههای مربوط به بلدیة تهران برای تنظیم ساعتشان و وزارت جنگ برای ساماندهی به ساعت قورخانه است (همان).
البته این اقدام نهایی نبود و این الگو چندین سال طول کشید تا هماهنگی زمانی مناطق مختلف کشور به کمک فناوری تلگراف به قاعدهای اداری در سازمان دولت تبدیل شود، اما واپسین گام دولت شش سال بعد برداشته شد؛ یعنی زمانی که در خرداد ۱۳۱۴ قانون و بخشنامة ساعت رسمی کشور تصویب و با درج در روزنامه رسمی دولت، به وزارتخانهها و ادارات زیردست مختلف ابلاغ شد و به همۀ حوزههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نیز تعمیم داده شد. بدین شکل بود که بهطور رسمی ایران دارای ساعت رسمی و یکدست در سراسر نقاط کشور شد؛ روندی که بازتاب آن را میتوان در اسناد اداری آن دوران دید (ساکما، ۱۳۱۴: ۲۱۰۰۰۷۷۴۱؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۲۴۰۰۵۵۶۸۷؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۲۹۷۰۰۵۸۴۳؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۲۹۷۰۰۶۳۷۲؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۲۹۷۰۰۸۰۴۷؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۲۹۷۰۰۹۸۴۵؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۲۹۷۰۴۸۴۱۱؛ ساکما، ۱۳۱۴: ۳۵۰۰۰۷۳۳۲).
نکتهای که اشاره به آن در اینجا حائز اهمیت است اینکه بلدیة تهران حتی پیش از چنین تصمیمات و اتفاقاتی نیز نقش خود را در نظام زمانی و تنظیم امور مربوطه براساس قواعد زمانمحور ایفا میکرد؛ چنانکه در نامهای خطاب به حاجی حسین امینالضرب متولی شرکت تأمینکنندة برق تهران، درخواست کرده بود که روشنایی معابر تهران را تا ساعت ۱۲ شب برقرار نگه دارند (ساکما، ۱۳۰۱: ۳۷۰۰۱۲۲۵۵). به آسانی میتوان فهمید که این نامه براساس منطق زمانی بوده که در آن به میزان مصرف برق و هزینههای آن در کنار ظرایف تأمین امنیت تا ساعت مدّ نظر و بعد از آن طبق ساعت توجه شده است. به همین شکل شاهدیم که در نامة دیگری مربوط به شرکت برق امینالضرب که در سال ۱۳۰۱ش. به نگارش درآمده، با بیان خاموشیها در چند نوبت و ساعت خاص و برشمردن آنها و خاموشیهای زودتر از موعد، پرداخت بخشی از دیون نسبت به حاجی امینالضرب به اطلاع او رسیده و کسر بخشی از پول به موجب قطعیهای ذکرشده نیز بیان شده است و بر لزوم برقراری روشنایی تا ساعات معین تأکید گردید (ساکما، ۱۳۰۱: ۳۷۰۰۱۲۲۶۵)؛ یعنی حتی در امر بازپرداخت و تسویهحساب با بخشهای دیگر نیز ساعت از سوی بلدیه تهران مبنای پرداختیها قرار گرفته بود. پس نمیتوان توجه و اقدامات بلدیه تهران طبق نظام زمانسنجی را منحصر به دوران تصویب قوانین تعیین ساعت رسمی در دورۀ پهلوی دانست و این امر نشاندهندة زمینههای تاریخی استفاده از ساعت مکانیکی و زمانبندی جدید از دورة متأخر قاجار، حداقل در تهران است. گفتنی است اسناد مشابهی چون شکایت کارگران حمامهای تهران به مجلس برای میزان زیاد ساعت کار و عدم تطابق آن با حقوق دریافتیشان حتی در سالهای پیش از تصویب قانون ساعت رسمی نیز موجود است (کمام، ۱۳۰۵: 101168714).
تنوع اسناد مربوط به ساعت کاری در سالهای پیش از تنظیم و تصویب ساعت رسمی از جمله در مخابرات (ساکما، ۱۳۳۵ ق، ۲۱۰۰۰۳۴۶۶)، وزارت مالیه (ساکما، ۱۳۰۲: ۲۴۰۰۸۲۴۰۱)، حکومت نظامی (ساکما، ۱۳۰۰: ۲۹۳۰۰۱۴۷۸)، مدارس تهران (ساکما، 129۹-۱۲۹۷: ۲۹۷۰۰۰۹۸۳)، وزارتخانههای مالیه، فوائد عامه و خارجه (ساکما، ۱۲۹۹: ۲۹۷۰۴۳۷۲۳) و غیره، نشاندهندۀ گسترش استفاده از واحد زمانی جدید در نهادهای دولتی و حوزههای عمومی جامعه از دوره قاجاری تا رسمی شدن ساعت در دوره پهلوی است.
محوریت بلدیه در دستورالعمل هماهنگی ساعتهای مناطق مختلف کشور با مبدأ زمانی تهران، در اسناد دیگری نیز قابل مشاهده است. سند احصائیة بلدیة تهران نشان میدهد که با توجه به عدم تطابق افق مناطق مختلف کشور به علت تفاوت در موقعیت جغرافیاییشان، به منظور سهولت در دستیابی به ساعت حقیقی، اختلاف افق تهران را برحسب موقعیت جغرافیاییاش با سایر نقاط داخل کشور و پایتختهای دیگر کشورها، تعیین و در قالب یک جدول منتشر کرد (ساکما، ۱۳۱۴: ۲۳۰۰۰۷۰۷۱).
اقدام مذکور از سوی دولت را میتوان بزرگترین گام در راستای تحقق نظم زمانی و یکسانسازی جامعه در این حوزه به شمار آورد؛ زیرا با این کار، مبدأ و خطکشی به وجود آمد که دولت در گامهای بعدی بدان ارجاع میداد و حول محور آن قوانین و اهدافش را پیادهسازی کرد. پس از تصویب و ابلاغ این موضوع، تلاش جدی دولت در راه حفاظت از ساختار زمانی مدرن و تداوم آن در قالب اقدامات حقوقی نهادی جدید آغاز شد. نخست با اتکا به اقتدار آمرانۀ دولت، وزارت پست و تلگراف و تلفن به تمام نقاط کشور ابلاغ کرد که از ساعت رسمی کشور که در تمامی روابط عمومی کشور مورد استفاده قرار میگیرد، پیروی کنند و بر همین اساس شهرها و قصبههایی که دارای دفتر تلگراف بودند، باید ساعت تمامی ادارات و مؤسسات خویش را با ساعت تلگرافخانه مطابق و یکسان نگه میداشتند. اگرچه به مناطق مختلف این اختیار داده شد که برای رفع احتیاجات خصوصی و جزئی خود، از ساعت محلی براساس افق آن منطقه استفاده کنند، اما باید بهطور روزانه خود را با ساعت رسمی کشور هماهنگ نگه میداشتند (ساکما، ۱۳۱۴: ۲۱۰۰۰۷۷۴۱).
بدین ترتیب، میتوان گفت که دولت اجرای جدی این قواعد را از تمامی بخشها و نهادهای زیردست خود آغاز کرده بود و بهطور دائم به کیفیت اجرای آن نظارت داشت و با صدور بخشنامه، به هماهنگی میان دستگاهها میپرداخت. علاوه بر این اقدام، با آغاز به کار رادیو تهران که اعلامکنندة ساعت رسمی صحیح در سه نوبت متفاوت در کشور بود، وزارت پست و تلگراف و تلفن به یاری شهرداریها به تمامی اهالی اطلاع میداد که ساعت خود را با اوقات رسمی کشور یکسان کنند و علاوه بر آن، تمامی شهرداریها، بنگاههای راهآهن و سایر بخشها موظف به تنظیم ساعتهایی شدند که در بناهای مهم شهرستانها قرار داشتند (ساکما، ۱۳۱۹: ۲۴۰۰۷۷۹۸۷). باید بدین مورد اشاره کرد که متولی تمامی اقدامات و تغییرات موجود در حوزة تعیین ساعت رسمی، ابلاغ دائمی آن به سراسر نقاط کشور و صدور بخشنامههایی برای پیشبرد اهداف مدّ نظر در این حوزه به بهترین شکل، براساس اسناد موجود، وزارت پست و تلگراف و تلفن بود که تلاش میکرد هم با استفاده از ظرفیتهای موجود در زمینة ابزار ارتباطی و امکانات مختص این وزارتخانه، اطلاعات درست و بهروز زمانی را در اختیار وزارتخانهها و بخشهای دیگر قرار دهد و هم به تنظیم و ابلاغ بخشنامههایی بپردازد که در گام اول در هیئت وزیران به تصویب میرسید (ساکما، ۱۳۱۴: ۲۱۰۰۰۷۷۴۱).
اقدامات سختافزاری دولت در دورۀ پهلوی اول برای دیداری شدن زمان و استفاده از ظرفیت یادگیری بصری برای شکلدهی به فرهنگ عمومی یکسان و روابط اجتماعی هماهنگ، روندی دیگر بود که نشان میدهد چگونه نهادهای مرتبط با اقتدار دولت، تلاش خود را معطوف به نصب ساعتهای بزرگ در مکانها، میادین و معابر عمومی بزرگ و پرجمعیت کرده بودند و یا اهتمام جدی در تهیة ساعت برای مدارس، مراکز و ادارات دولتی و مؤسسات گوناگون داشتند و با استفاده از ساعت مکانیکی، ساعت رسمی خود را به تمامی نقاط کشور بهطور روزانه ابلاغ میکرد و به نوعی ضرباهنگ زمانی جامعه را کنترل میکرد و به تبع آن، هویت جامعة خود را به سادگی شکل میداد (شهری، ۱۳۶۸: ۲۳۵، ۴۸-۲۴۷؛ ساکما، 65-1312: 962931420؛ ساکما، 1304: 291000226؛ ساکما، 1315: 310013965).
همچنین در سطوح جزئیتر شاهد آنیم که بخشنامهها و فرمانهایی برای بخشها و مراکز سیاسی کوچک ارسال میشد و در آن با یادآوری اینکه بسیاری از اشخاص به شیوة قدیم ساعت خود را تنظیم میکنند، آن بخشها را موظف میکرد تا همگان را به تنظیم اوقات از طریق تلفن و تلگرافخانه از مرکز استان تشویق و وادار و تلاش و توصیه کنند تا شیوههای قدیمی تعیین ساعت را متروک کنند تا بدین وسیله هرچه بیشتر به هماهنگی ساعت رسمی در کل کشور یاری رسانده شود: «بطوریکه ملاحظه شده است ساعتهای اشخاص مختلف اغلب بسبک قدیم غروب آفتاب را مأخذ قرار دادهاند... قدغن نمایید بطوری که اخیراً مقرر شده است نیمهشب را مأخذ قرار داده... و ازین ببعد غروب آفتاب را مأخذ قرار نداده (و) ساعت غروب کوک را متروک دارند و همیشه ساعتها را دوازده ظهر برای کار حاضر نمایند» (ساکما، ۱۳۱۹: ۹۷۲۹۳۰۱۰۳۴۴).
چنین بخشنامههایی در سطح خُرد، هم از پیگیری و نظارت و کنترل دولت حکایت دارد و هم مؤید این نکته است که بهرغم ابلاغ بخشنامهها و اعلام قوانین، همچنان عدهای از مردم به شیوة قدیمی به تنظیم اوقات میپرداختند که دولت تلاش داشت آنان را نیز به پیروی از نظم زمانی جدید وادار کند. البته باید به این نکتة مهم توجه داشت که به احتمال زیاد چنین ناهماهنگیها و عدم همکاریهایی از سوی بخشهایی از مردم در نقاط روستایی و عشایری و خالی از نفوذ ادارات دولتی اتفاق میافتاد؛ زیرا زندگی و معیشت آنان تحت نفوذ منطق و مدل زمانی جدید نبود و به همین دلیل کمتر تحت تأثیر چنین بخشنامهها و اقداماتی قرار میگرفتند.
باید توجه داشته باشیم که کنترل ساحت زمانی کشور، منحصر به حوزة زمان و ساعت نمیماند، بلکه اثرگذاری خود را در بسیاری از حوزههای مختلف نشان میداد. دولت از رهگذر این اقدام موفقیتآمیز، فرهنگ کار روزانة خود را برای جامعه تعیین و دیکته میکرد؛ زیرا بر زمان این فعالیتها نظارت داشت. در ادامه، به زندگی خصوصی مردم شکل و جهت میداد؛ زیرا با کنترل ساعت خروج و ورود آنان به محل کار و منزل، حتی شیوة زندگی و گذران اوقاتشان را در زندگی روزانه نیز تعیین میکرد. در کنار آن، میزان سود و هزینة اقتصادی خود را با کنترل زمان کار نیروی جامعه به خوبی هدایت میکرد. (خلیلیخو، ۱۳۷۳؛ قلیپور، ۱۴۰۰؛ ادیبزاده، ۱۳۸۹؛ مناشری، ۱۳۹۷؛ کرونین، 1400). برای درک بهتر این مورد میتوان این نمونهها را یادآوری کرد که تا به امروز نیز ادامه دارد: ساعت مشخص انتشار روزنامهها؛ خاطرات زمانمحور افراد متعلق به گروههای مختلف اجتماعی در مجالس عمومی دولتی یا قرارهای خصوصی و کاری در مکانهای عمومی مانند پارکها و کافهها؛ اعلام ساعت جلسات احزاب سیاسی در حوزة عمومی و سخنرانیهای علمی شخصیتهای ملی؛ ساعت سانسهای سینماها، تئاترها، مسابقات ورزشی و فعالیتهای کلوپهای تفریحی؛ ساعت کار حملونقل عمومی؛ ساعت آغاز و پایان کار ادارات و مؤسسات؛ ساعت زنگ مدرسهها و تعطیلی آنها؛ زمانبندی کلاسها و نیز دورههای آموزشی؛ برنامههای صبحگاه و ورزش در مدارس و نیرویهای نظامی؛ و تعیین وقت دقیق اوقات شرعی؛ که باید گفت بهطور کلی اطلاعات موجود در این زمینهها با مراجعه به آثار و اسناد باقیمانده از آن دوران، بهخصوص روزنامهها، قابل شناسایی است و نشان میدهد که چگونه تمامی این موارد همچون حلقههای یک زنجیر با اتصال به یکدیگر، مفهوم بزرگتری به نام زمان کار روزانه یا حتی ساعت زندگی روزمره را تشکیل میدادند که براساس روند اجتماعی نهادینه شدن نمادها و روندهای زمانمندی مدرن، تحت تأثیر نقش و جایگاه دولت در تعریف و تثبیت ساعت رسمی در کشور شکل گرفت.
گفتنی است که حکومت پهلوی پس از تصویب و اجرای قانون مربوط به برقراری و تثبیت ساعت رسمی در کشور در سال ۱۳۱۴ش، با چالشهای گوناگون جغرافیایی، فرهنگی و انسانی مواجه شد. این چالشها نتیجۀ تغییر سبک زندگی مردمانی بود که عمدتاً با اقتصاد کشاورزی و دامداری یا حیات شهری و روستایی، با ارزشهای الهیاتی و فرهنگی سنتی درباره زمان و ساعت و وقت و گذر آهسته و آرام و غیرشتابناک زمان و طول عمر، به زندگی هماهنگ با زمان طبیعی عادت کرده بودند یا در مکانهای جغرافیایی مختلف ایران با تنوع آبوهوایی گوناگون، همۀ ابعاد زندگی روزانۀ خود را -مانند بیدار شدن روزانه یا وقت خواب یا زمان کسب و کار- با افزایش یا کاهش دما و طول روز و شب در فصلهای مختلف همسان ساخته بودند؛ در عین حال که با توجه به ضرورت رعایت افق زمانی شرعی در سبک زندگی روزانه که تحت تأثیر باورهای دینی و سنتی بود -مثلاً برای تعیین وقت نماز که تابع تنوع جغرافیایی و وابسته به زمان طبیعی طلوع و غروب خورشید در مکان های مختلف بود- عملاً تداخلهای اساسی با زمان رسمی مدرن به وجود میآمد که علیرغم گستردگی سرزمینی ایران در واحدهای نصفالنهاری مختلف، نیازمند یکسانسازی و هماهنگی و تعیین ساعت واحد به افق مرکز بود. اسناد متنوعی از این چالشهای متعدد در روند رسمیسازی ساعت در ایران دوره پهلوی، هم در سطح دولت و هم در سطح جامعه وجود دارد که در پژوهشی دیگر با اتکا به اسناد و اطلاعات به آن پرداخته خواهد شد.
نتیجهگیری
بررسی اسناد و مدارک موجود از دورة پهلوی اول دربارۀ زمانمندی مدرن، ساعت رسمی و ساعت مکانیکی جدید و تحلیل آنها، نمایانگر آن است که دولت در دورة پهلوی با هدایت دقیق و حسابشدة جریان گستردة استفاده از زمانبندی مدرن در دولت و جامعة ایران که پیش از آن آغاز شده بود و صرف وقت و هزینه، درصدد پیادهسازی سیاست و برنامههایی برآمد که در نهایت با نظم و انضباطی که در امور اداری و اجتماعی برایش به ارمغان میآورد، حکمرانی و پیشبرد اهداف نوسازانه را برایش بسیار آسان میکرد. یکسانسازی مدّ نظر دولت که در زمینة ساعت و به مدد ابزارهای دولتی در اختیارش در جامعه انجام پذیرفت، موجب نتایجی مثبت برای حاکمیت دولت شد که از آن جمله میتوان به افزایش بهرهوری بخشهای مختلف دولت، انتظام جامعه، نفوذ در ساحتهای مختلف زندگی مردم و هدایت آنان در راستای کنشهای مدرن اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اشاره کرد که در نهایت، به افزایش قدرت و تسلط دولت در ادارة جامعه منجر شد. دولت مذکور به مدد تعیین ساعت رسمی و سپس طرحریزی سازوکاری حقوقی و قانونی، ساعت کار جامعه را منظم کرد و بر ضرباهنگ زمانی جغرافیای تحت حکمرانی خود تسلط یافت. آنچه باید بدان توجه داشت اینکه اقدامات مذکور بهطور ناگهانی به وقوع نپیوست و موجب حصول نتیجه نشد، بلکه حرکتی که از دهههای گذشته آغاز شده بود، در دورة پهلوی اول در مسیر مشخص هماهنگی زمان مناطق جغرافیایی ایران با افق تهران قرار گرفت و با توجه و اقدامات هماهنگ دولت با تعریف ساعت رسمی به بار نشست. در نتیجه، ساختار اداری و مناسبات جامعهای بهتدریج و با بهرهگیری از ابزارهای مختلف، در مسیر مورد نظر هماهنگسازی و یکسانسازی در ضرباهنگ زمانی مدرن دولت نوگرای پهلوی قرار گرفت و به آرامی جامعة ایران دارای تفکر زمانمحور متمرکز و منظم و یکدست جدیدی شد. شاید بتوان گفت یکسانسازی ساعت کار در دورة پهلوی اول و تسلط بر نبض زمانی جامعه به وسیلة آن، یکی از کلیدیترین گامهای نوسازانه برای ساختن شکل و محتوای جدیدی از زمان ملی به افق تهران به عنوان یکی از مبانی دولت ملی و ملت ایران بود که بدان نائل شد و توانست از این طریق یک قدم به تشکیل هویت اجتماعی مدرن ایرانی به عنوان هدف برنامههای متجددسازی ایران نزدیکتر شود.