Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD in Persian language and literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Qom, Qom, Iran.
2 Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Qom, Qom, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
تاریخ کشور ما، ایران از گذشتۀ دور تا امروز، رویدادها و تحولات مهمی را پشت سر گذاشته است. برخی از این رویدادها بر تاریخ کشور و مناسبات اجتماعی پس از خود بسیار مؤثر بودهاند. یکی از این رویدادهای مهم و تأثیرگذار، جنبش مشروطیت بود. در این دوران، به همان نسبت که تغییراتی در نهاد حکومت و سیاست صورت گرفت، تحولات وسیعی در فرهنگ، اعتقادات، روابط اجتماعی، اقتصاد، هنر و ادبیات نیز شکل گرفت. گسترۀ این تحولات باعث شده است که اولاً بررسی تاریخی این دوره از اهمیت بسزایی برخوردار باشد و ثانیاً علیرغم پژوهشهای بسیار که در این زمینه صورت گرفته است، همچنان کارهای انجامنشدۀ فراوانی وجود داشته باشد.
«شکلگیری مطبوعات» و انتشار روزنامهها، یکی از ویژگیهای مهم این دوران است. انقلاب مشروطه باعث پیدایش ایدهها و گفتمانهای فکری نو در ایران آن زمان شد و مطبوعات یکی از مهمترین پایگاههای نشر این افکار و گفتمانها بودند.
یکی از این نشریات، هفتهنامۀ صوراسرافیل است که با سرمایۀ قاسم تبریزی (کسی که بعدها وزیر پست و تلگراف شد) و کوشش جهانگیر شیرازی و همکاری علیاکبر دهخدا اداره میشد. در هفتهنامۀ صوراسرافیل قطعاتی انتقادی و طنز با نام «چرندپرند» به قلم دهخدا نوشته میشد. صوراسرافیل یکی از مردمیترین نشریات آن زمان محسوب میشد. دلیل اصلی توفیق این نشریه ستون طنز و طعنۀ آن، یعنی چرندپرند توسط دهخدا بود؛ زیرا زبان محاوره و طنز از ابزارهای تازه برای بیان افکار تازه بود و گیرایی بیشتری داشت. «صور اسرافیل به خاطر مطالب طنزآمیز چرندپرند که آنها را علیاکبر دهخدا مینوشت، در یادها مانده است. صور اسرافیل برای نخستین بار توانست فاصلۀ بین تودههای شهری و روشنفکران رادیکال را کمتر کند. دهخدا بسیاری از سنتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران را به هجو و نقد گرفت» (آفاری، 1385: 157). درواقع، شکلگیری طنز به عنوان «نوعی بیان ادبی» در ادبیات معاصر ایران با چرندپرند آغاز شده و «در این وادی، نه تنها فضل تقدم از آن دهخداست، که او تقدم فضل هم دارد و طنزهایش بهترین نمونه طنزنویسی (و بالأخص طنز سیاسی) تا امروز است» (میرعابدینی، 1383: 81). پژوهشگران ایرانی و اروپایی انتشار صوراسرافیل را یک جهش در ادبیات زمان خود میدانستند. ادوارد براون محقق نامدار انگلیسی آن را یکی از بهترین روزنامههای ایرانی چه در قبل و چه در دورۀ جدید خواند و چرند پرند را بهترین نمونۀ طنز فارسی دانست (Browne, 1914: 115-116).
گفتنی است وجه دیگری از اهمیت این نوشتهها که کمتر مورد توجه و دقت قرار گرفته، اهمیت تاریخی آن است. با توجه به اینکه طنز این امکان را برای نویسنده فراهم میآورد که بعضی حرفهای ناگفته یا نگفتنی را در لفافه و با بیانی غیرجدی بیان کند، میتوان در این متون نکتههایی تاریخی یافت که در سایر متون نیامده است. این موضوع وقتی اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم نشریه «صوراسرافیل» و ستون «چرندپرند» در مقطع پرمخاطره و حساسی از تاریخ مشروطه منتشر میشد: مقطع بین امضای فرمان مشروطیت (14 جمادیالثانی 1324) تا به توپ بستن مجلس و آغاز استبداد صغیر (23 جمادیالاول 1326). بهطور قطع اشاراتی که دهخدا در این نوشتههای طنز به موضوعات تاریخی داشته، در آن زمان برای خوانندۀ صوراسرافیل روشن بوده است، اما با گذشت زمان، نیاز به شفافسازی دارد. بعضی از این اشارات، درباره موضوعاتی سخن میگوید که در تاریخ تقریباً فراموش شده است.
آنچه این مقاله به آن پرداخته، یکی از همین اشارات است. در یکی از متون «چرندپرند» از عالمی دینی در تهران سخن گفته شده که شایع شده بود پایش را قطع کردهاند و از سویی دیگر، به این موضوع پرداخته شد که وی از دشمنان مشروطه مبالغ کلان گرفته است. با این همه، دهخدا در متن چاپشده، نام این عالم را حذف کرد و به جای آن «سهنقطه» (...) قرار داد. در این مقاله، به روش تحلیل محتوا و بهرهگیری از شواهد و اسناد، با بررسی و شناسایی این نام حذفشده در متن «چرندپرند» و تحلیل علت ممیزی آن توسط نویسنده یا مدیران نشریه در زمان چاپ، به واکاوی یک ماجرای پراهمیت در صدر مشروطه (اختلاف نظر و دشمنی مشروطهخواهان با شیخ فضلالله نوری) پرداخته شده است. نکتۀ درخور یادآوری آنکه در منابع مربوط به تاریخ مطبوعات ایران و تحولات نهضت مشروطه، نشریات آن زمان بیشتر با عنوان روزنامه معرفی شدهاند؛ هرچند نوبت و ترتیب انتشار برخی در یک هفته و اصطلاحاً هفتهنامه بوده است. در این مقاله، از صوراسرافیل با عنوان هفتهنامه و نشریه یاد شده است.
پیشینۀ پژوهش
کتابها و مقالات نسبتاً متنوعی درباره «چرندپرند» منتشر شده، اما این مجموعه طنز تا به حال از منظر تاریخی کمتر مورد پژوهش قرار گرفته و بسیاری از نکات مبهم آن بدون هیچ توضیحی باقی مانده است. دربارۀ اندیشههای سیاسی، آزادیخواهی و استبدادستیزی دهخدا و جنبههای ادبی و طنزپردازی چرندپرند نوشتههایی دیده میشود، اما پژوهشی درباره برخورد صوراسرافیل و بهطور ویژه ستون چرندپرند با شیخ فضلالله وجود ندارد. با توجه به موضوع این مقاله که تکنگاری دربارۀ یک رویداد خاص از بین رویدادهای فراوان مشروطه است، از یک سو با مطبوعات آن زمان مرتبط است و از سویی با شخصیتها و رویدادها، میتوان موضوعات و نوشتههای زمینهای زیر را نام برد:
مجموعۀ مقالات دهخدا شامل «چرندپرند» و مقالات دیگری که در روزنامه «صوراسرافیل» منتشرشده، توسط سید محمد دبیرسیاقی جمعآوری گردیده و با توضیحاتی دربارۀ کلمات و اصطلاحات دشوار این متن منتشر شده، اما درباره اشارات تاریخی این نوشتهها توضیحی داده نشده است. همچنین مجموعه نوشتههای «چرندپرند» با کوشش ولیالله درودیان منتشر شد که در آن فقط نامهای تاریخی مندرج در این نوشتهها توضیح داده شده است. چاپهای متعدد دیگر «چرندپرند» فاقد توضیحات است.
صوراسرافیل؛ نامه آزادی نوشتۀ سهراب یزدانی، کتاب دیگری است که به تفصیل اندیشه و رویکرد سیاسی صوراسرافیل را مورد بررسی قرار داده و فصلی از آن اختصاص به چرندپرند و تأثیرات عمیق اجتماعی و سیاسی آن دارد. در این فصل بسیاری از اشارات و نکات تاریخی این ستون معرفی و مورد تحلیل قرار گرفته است. همچنین در این کتاب دو بار به رویارویی مشروطهخواهان با شیخ فضلالله نوری اشاره شده، اما بهطور خاص به موضوع برخورد این روزنامه با شیخ پرداخته نشده است (ر.ک. به: یزدانی، 1386: 176، 232).
از میان نوشتههای پژوهشگران به زبانهای دیگر، ژانت آفاری، پژوهشگر و استاد دانشگاه کالفرنیا در تحقیقات خود بهویژه در کتاب Grasstoos democracy and social democracy In the Iranian Constitutional, revolution, 1906 – 1911 بهطور مفصل به تحلیل رویدادهای مشروطه پرداخته و در یکی از فصلهای کتاب (صفحات 268-293) به تأثیر و عملکرد مطبوعات از جمله صوراسرافیل در رویدادهای مشروطه پرداخته است.
ادوارد براون محقق نامدار بریتانیایی نیز در آثار مرتبط با انقلاب مشروطه، از جمله The Persian Revolution of 1905-1909 به تحولات و رویدادها و مسائل کلی و تحلیل رویدادهای مشروطه پرداخته و کوشیده است دستاوردهای دموکراتیک و تا آن زمان بیسابقۀ ملت ایران را به غرب نشان دهد. وی در تحقیقات مرتبط با تاریخ ادبیات ایران در دوره مدرن، در اثر خود The Press and Poetry of Modern Persia به نقش آفرینی روزنامهها و تأثیر زبان و نحوۀ بیان آنها در تحولات و برخورد با شخصیتها پرداخته است.
در کتاب انقلاب مشروطیت که ترجمهای است از «Constitutional Revolution»[1] است، فصل ششم آن (صص 145-161) دربارۀ مطبوعات در عصر مشروطیت است. بخشی از این فصل به کارکرد صوراسرافیل و نفوذ و تأثیر آن در دورۀ انتشار پرداخته است.
اشاره به بعضی از نوشتههای صوراسرافیل در مخالفت با شیخ فضلالله نیز در کتابها یا مقالات مختلف دیده میشود. برای مثال، در کتاب اندیشه اصلاح دین در ایران؛ مقدمهای تاریخی؛ جلد اول: دوره قاجار اشارهای به یکی از مقالات صوراسرافیل شده و نویسنده آن را براساس رویارویی پیروان «علیمحمد باب» با شیخ فضلالله تفسیر کرده است (نبوی رضوی، 1396: 473). همچنین در مقالهای با عنوان «بررسی هفتهنامه صوراسرافیل» آمده است که این هفتهنامه به تخریب علمای مشروطهخواه میپرداخت و شیخ فضلالله نوری را جزو این علما آورده است (سبزیپور و احمدیخواه، 1388: 139).
یزدانی (1382) در مقالهای مفصل با نام «سیاست در چرندپرند دهخدا» در پی آن است که با گذر از لایۀ رویی، یعنی طنز چرندپرند، لایۀ درونی آن را بشکافد و حوادث، موضعگیریها و برخورد دهخدا با سیاست و اهل آن را نشان دهد. نویسنده در این مقاله به مخالفت دهخدا با مخالفان مشروطه از جمله شیخ نوری نیز اشاره کرده است.
به این ترتیب، پژوهش حاضر که با استفاده از منابع کتابخانهای متون «چرندپرند» و تحلیل آن بر مبنای دیگر متون و اسناد آن دوران، شکل گرفته، دارای موضوعی بدیع و وجهی نوآورانه است. سؤال اصلی این پژوهش این است که نام حذفشده در متن چرندپرند نام کیست و چرا با وجود آنکه در صوراسرافیل محافظهکاری وجود نداشت، این نام حذف شده است. فرض مورد نظر این است که نامی که متناسب با این متن است، نام شیخ فضلالله نوری است و متناسب با شرایط خاص آن روز نام او حذف شده است.
متن «چرندپرند»
متن مورد نظر با عنوان «اخبار شهری» بخشی از ستون «چرندپرند» منتشرشده در شماره سوم صوراسرافیل با تاریخ «اول جمادیالاولی 1325 قمری» و با امضای «سگ حسن دله» چنین نوشته شده است:
«دیشب بعد از آنکه راپورت مجلس را به سفارت روس بردم از آنجا دستورالعمل سفارت را به پالکونیک رساندم. انگلیسها را برای پارهای مطالب دیدم و اکبرشاه را ملاقات کردم. از آنجا برگشته صورت تظلمات تازه ساداتِ قمی را به متولیباشی گفتم. بعد مراجعت کرده خدمت پسر حاجیآقا محسن رسیدم و در سه چهار انجمن مخفی که به هزار حیله و تدبیر خود را داخل کردهام حضور به هم رساندم. آخر شب که خسته و مرده از پارک برمیگشتم جلوی مدرسه ارمنیها یکدفعه دیدم جناب دکتر ... و سرکار دکتر ... توی دو تا کالسکه نشسته چهارنعل میرانند. خیلی متوحش شدم که مبادا خبری که در باب بریدن پای جناب حاجی ... منتشر شده راست باشد. به سرعت پیش رفتم و به واسطه سابقه محبتی که بود کلاه برداشته شب بخیر گفتم. مقصد را پرسیدم. گفتند هیچ. جناب مستطاب حاجی ... چون این روزها یک چندهزار تومان از حاجیآقا محسن و یک ... هزار تومان از حشمتالملک، یک ... هزار تومان از آصفالدوله، یک ... هزار تومان از قوام به فاصله چند روز پخته نپخته روی هم میل فرمودهاند تخمه کردهاند و سدّهای روی دلشان پیدا شده شما میدانید که ماشاءالله این جماعت اختیار شکمشان را ندارند هوا هم گرم است. این قبیل اتفاقات میافتد. مسئلهای نیست. گفتم خدا نکند. خداوند درد و بلای این نوع علمای ما را بزند به جان ما شیعیان. خدا از عمر ما بردارد روی عمر آنها بگذارد» (دهخدا، 1362: 1/13).
در این متن، سه نام حذف شده و به جایش «سهنقطه» گذاشته شده است؛ نام عالم دینی که به او طعنه زده میشود و نام دو پزشک که از دیدار و درمان او میآیند. در این بین آنچه اهمیت دارد، نام آن عالم است. درواقع، اهمیت و موضوع نوشته درباره همین فرد است. اولین احتمالی که دربارۀ این شخص میتوان داد، این است که وی «شیخ فضلالله نوری» است که در متون تاریخی، مخالفت او با مشروطهخواهان و ادعای پول گرفتن او از حکومت و مخالفان مشروطه مشهور است. این موضوع در شمارههای بعدی صوراسرافیل به صراحت بیان شده است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد، اما علاوه بر آن، در نوشتههای «والتر اسمارت» گزارشنویس سفارت انگلستان در دوره مشروطه (معاصر، 1348: 379)، ژانت آفاری (1385: 153)، کسروی (1382: 456)، فرصتالدوله شیرازی (ر.ک. به: ملکزاده، 1383: 570)، حیدرخان عمواوغلی (رضازاده ملک، 1351: 63) و غیره نیز مشهود است.
بررسی اشاراتی که در متن وجود دارد، نشان میدهد که احتمال اینکه نام حذفشده، نام شیخ فضلالله نوری باشد، مقرون به صحت است:
الف. نام افراد مطرحشده در این متن: افرادی که در این متن از آنها نام برده شده است، همگی از مخالفان مشروطه بودند که در آن ایام نقش مهمی در برابر مشروطه ایفا کردند. منظور از «پالکونیک» عنوان نظامی لیاخوف روسی است که برای فرماندهی قزاقخانه به ایران آورده شد. او از دشمنان مشروطه بود و در نهایت هم مجلس را به توپ بست. اکبرشاه (اشرف الواعظین شیرازی) از منبریهای مشهور تهران بود که به بدگویی از مشروطه و مجلس میپرداخت (کرمانی، 1357: 346). «حاجیآقا محسن»، «حشمتالملک»، «آصفالدوله» و «قوام» (قوامالملک شیرازی) نیز همگی از رجال سیاسی پولدار و مخالف مشروطه در شهرهای مختلف بودند. به این ترتیب، طبیعتاً عالم مزبور هم باید از مخالفان مشروطه باشد.
ب. محل وقوع حادثه: میدانیم که خانهای که شیخ فضلالله در آن سکنی داشت، در محله سنگلج بوده است. نشانیای که راوی متن گفته است نیز این محله را نشان میدهد: «آخر شب که خسته و مرده از پارک برمیگشتم جلو مدرسه ارمنیها ...». منظور از «پارک» میتواند محلی باشد که بعدها در دوره پهلوی اول به عنوان «باغ ملی» شناخته میشد و تفرجگاه عمومی بود و در شمال محله سنگلج قرار داشت. راوی ابتدا در مجلس (میدان بهارستان) حضور داشته، سپس به سفارت روسیه رفته و بعد به جاهایی رفته است که نشانی جغرافیایی ندارد. او در آخر شب به محله خودشان «برگشته» و در این برگشت از پارک رد شده بود که بین سفارت روسیه و محله سنگلج قرار دارد، اما اشارۀ مهمتر به این محله، «مدرسه ارمنیها» است. نقشهای که از سال 1270ش/1891م. باقی مانده، نشان میدهد که در سنگلج علاوه بر خانۀ ارمنیها، یک «مدرسه ارمنیها» هم وجود داشته است (تصویر شماره 1).
تصویر شماره 1: محلۀ ارامنه در سنگلج (ر.ک. به: کوندو، 1397: 138)
متن «چرندپرند» شانزده سال بعد از رسم این نقشه نوشته شده و باقی ماندن این مدرسه در این سالها و معروف بودنش در محله سنگلج، منطقی است.
پ. دریافت پول: ادعای دریافت چندهزار تومان (که در آن زمان پول زیادی به شمار میرفته) از «حشمتالملک» توسط شیخ فضلالله نوری، موضوعی است که 23 روز بعد از انتشار این متن (23 جمادیالاولی 1325/ 13 تیر 1286)، در تلگرافی که از مجلس به شهرهای مختلف فرستاده شد، هم آمده است. در این تلگراف آمده بود: «حاجی شیخ فضلالله نوری ... چندی قبل به گرفتن وجه معتدّبهی سعی بلیغ به عمل آورده که حکومت سیستان و قائن را در حق حشمتالملک برقرار نماید چون مجلس به ملاحظات عدیده حکومت مشارالیه را تصویب نکرد بالمره معاندت با مجلس مقدس را علنی نمود ...» (کسروی، 1382: 395، 396) (تصویر شماره 2).
تصویر شماره 2: تلگراف مجلس به شهرهای مختلف علیه شیخ فضلالله (به نقل از: مددی، 1385: 232)
این سه مورد اگرچه این احتمال را که نام حذف شده است (که نام شیخ فضل الله است) تقویت میکند، اما برای اینکه در این باره بتوانیم قاطع نظر بدهیم، باید سه نکته دیگر را نیز مورد توجه قرار دهیم:
ت. علمای دیگر تهران دارای چنان جایگاه و اعتباری نبودند که دهخدا از عنوان کردن نام آنها پرهیز داشته باشد. در میان مخالفان مشروطه، تنها شیخ فضلالله از علمای تراز اول تهران بود که پایهاش را در اجتهاد اسلامی، برتر از طباطبایی و بهبهانی شناختهاند (آدمیت، 1355: 429) و مقام علمیاش باعث شده بود که بالاتر از دو عالم دیگر باشد و طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را گرفته باشند (هدایت، 1329: 204). این اعتبار باعث شده بود که نام وی در شماره سوم صوراسرافیل حذف شود، ولی نام روحانیون رده پایینتر (مثل فرزند ارشد شیخ هادی نجمآبادی، متولیباشی حرم حضرت معصومه و اشرف الواعظین) در شمارههای قبلی و این شماره صوراسرافیل بدون هیچ مانعی نوشته شده و به آنها طعن زده شده است.
ث. در آن روزها شیخ فضلالله بهتدریج از جریان مشروطه فاصله گرفته بود و هنوز بخشی از اعتبار گذشتۀ خود را داشت و این وضعیت خاص او باعث شده بود که در آن زمان نام وی حذف شود.
در توضیح این گزاره باید گفت همراهی او با جریان مشروطهخواهی تا چهل روز پیش از انتشار این متن «چرندپرند» مسلم است. در پیشآمد بستنشینی در مسجد آدینه و کوچیدن به قم، حاجی شیخ فضلالله حضور داشته و پس از آن نیز همیشه همراه علمای مشروطه خواه بود.
سندی موجود است که نشان میدهد در تاریخ 23 ربیعالاول 1325 /15 اردیبهشت 1286 «قانوننامه اساسی» از طرف مجلس به منظور ملاحظۀ شیخ فضلالله برای او ارسال شده است (تصویر شماره 3).
تصویر شماره 3: نامه مجلس به شیخ فضلالله برای ملاحظه قانون اساسی (به نقل از: مددی، 1385: 227)
البته باید دانست که در همان روزها او به این نتیجه رسیده بود که مشروطهخواهان مخالف شریعتاند و همین تلقی آغاز مخالفت شیخ با مشروطه و مشروطهخواهان شد. شیخ در نامهای به فرزندش به تاریخ 24 ربیعالاول 1325، از «تخریب اسلام و کندن ریشه» توسط «حضرات فاسدالعقیده از فرقه جدیده و از دهری و طبیعی و ...» نوشته بود، اما از فرزندش خواست بود که این مسائل را از زبان شیخ نقل نکند (کسروی، 1382: 309). پیش از آن، شیخ در نوشتهای به تاریخ 7 ربیعالاول، یک «اصل» را برای اضافه شدن به قانون اساسی نوشته و منتشر کرده بود که طبق آن، قوانین موضوعه مجلس باید توسط انجمنی از علمای تراز اول ملاحظه شود تا مخالف با احکام شرعیه نباشد (کسروی، 1382: 333؛ ترکمان، 1362: 377). با این وصف میتوان گفت که شیخ فضلالله در فاصلۀ این شانزده روز (7 تا 24 ربیعالاول) از همراهی با مشروطه، به بدبینی و مخالفت رسیده است. سند دیگری نیز نشان میدهد که در تاریخ 2 ربیعالثانی مجلس شورای ملی از شیخ فضلالله نوری برای شرکت در مباحث مربوط به قانون اساسی (قانوننامه اساسی) در مجلس و کمک به تنقیح و تصویب آن دعوت کرده بود (تصویر شماره 4).
تصویر شماره 4: دعوت مجلس از شیخ فضل الله برای شرکت در مباحث قانون اساسی (مددی، 1385: 229)
ج. جایگاه این متن در روند علنی شدن مخالفت با شیخ فضلالله: روند مخالفت و انتشار مطالب علیه شیخ فضلالله در صوراسرافیل به این صورت است که از اشارهای مبهم به او در شمارۀ دوم، به تعابیر تند در شماره پنجم تغییر میکند. با این وصف، نوشتن مطلبی علیه وی با ممیزی نام وی، در این میان منطبق بر این روند است.
توضیح مفصل این گزاره به این شرح است: اولین بار دهخدا در شمارۀ دوم صوراسرافیل (24 ربیعالاخر) به صورت تلویحی به شیخ فضلالله طعن زده است. در متن چرندپرند این شماره از هفتهنامه، دهخدا به زبان طنز یادی کرد از روزگار رفته ایران؛ روزگاری که «ملاهای آنوقت هم چماق الشریعه، حاجب الشریعه، پارک الشریعه نداشتند» (دهخدا، 1362: 7). «پارک الشریعه» نامی بوده که «شیخ شیپور» بر باغ یا باغچهای که متعلق به شیخ فضلالله نوری بود، گذاشته بود (تندرکیا، 1385: 83). به این ترتیب، معلوم است که دهخدا در آن متن نیز به شیخ کنایه زده، اما این کنایه چنان در لفافه پیچیده شده است که در ظاهر حفظ حرمت شیخ فضلالله نگاه داشته شود. اگر نام حذفشده در شماره سوم نیز نام شیخ فضلالله باشد، این ممیزی در ادامۀ همین حفظ حرمت (علیرغم رویارویی دو طرف) است، اما درج همین نوشته نشاندهندۀ این است که این حرمت ظاهری است.
دو هفته پس از آن و چند روز پس از حضور شیخ فضلالله در تحصن مخالفان مشروطه در حرم عبدالعظیم حسنی (9 جمادیالاول) که به معنای پیوستن رسمی او به اردوگاه مخالفان بود، گویا صوراسرافیل دیگر هیچ حرمتی برای او قائل نبود که در شماره پنجم صوراسرافیل به تاریخ «15 جمادیالاول 1325» و در مطلبی با عنوان «افسانه خوابربا یا داستان بیاصل» به قلم دهخدا، این نشریه از تشکیل مجلسی توسط «قشون شکسته استبداد» خبر داد و نویسنده فهرستی ارائه کرد که براساس آن در مجموع شیخ فضلالله بابت مخالفت با مشروطه، 45هزار تومان گرفته است! در همین شمارۀ صوراسرافیل و در ستون چرندپرند، مطلبی با عنوان «تلگراف بیسیم فارس» درج شده که حاوی طعنی به شیخ فضلالله نوری، همراه با نام بردن از وی است.
از این شمارۀ صوراسرافیل به بعد، مواجهه با شیخ فضلالله در ستون چرندپرند شکل دیگری به خود گرفت. مواردی دیگر که در این ستون درباره شیخ فضلالله مطلبی نوشته شده، عبارت است از:
در متن چرندپرند شمارۀ ششم (22 جمادیالاول 1325) بار دیگر طعنی به شیخ فضلالله نوشته شد: «چون ماها در لباس اهل علم نیستیم نمیتوانیم ادعای دینداری بکنیم اما حاج میرزا حسن آقا و آقا شیخ فضلالله وقتی از تبریز و طهران حرکت میکردند میفرمودند ما که رفتیم اما دین هم رفت» (دهخدا، 1362: 24، 25).
متن چرندپرند شماره بیستم، درباره شخصیتی است که با همۀ اهالی قدرت دمخور است و دراین بین، رابطۀ او با شیخ فضلالله اینگونه بیان شد:
«... وقت شام در بالاخانههای توپخانه و ارک و مدرسه مروی حضور آقا شیخ فضلالله و سید محمد یزدی تهچین پلو و کباب جوجه میخورد ...» (دهخدا، 1362: 100). این فرد در ادامه به ذکر یکی از ماجراهای شکلگرفته توسط مخالفان مشروطه پرداخته که در بخشی از آن بار دیگر از شیخ فضلالله سخن به میان آمد: «سید محمد یزدی و سیدعلی آقا و شیخ فضلالله و عاملی و رستمآبادی و سید محمد تفرشی و حاج میرزا ابوطالب زنجانی و نقیبالسادات و پسرش و اکبرشاه و حاج میرزا لطفالله روضهخوان و سلطانالعلما و جمعی دیگر از سید و آخوند را که قبل از وقت اسمشان را در دفتر این تیاتر تماشایی خوانده بودند در زیر چادرها و بالاخانههای توپخانه حاضر بودند و اسکناسهای روسی و پلوهای چرب پر ادویه و قرابههای عرق محله همه را گرم کار کرد و ...» (دهخدا، 1362: 102).
در متن «چرندپرند» شماره 26 صوراسرافیل که عنوان «سالنامه» دارد و به مرور اتفاقات سال پرداخته، دهخدا بار دیگر موضوع پول گرفتن شیخ فضلالله را به شکلی تندتر مطرح کرد که نشاندهندۀ پایان حرمت شیخ فضلالله بهعنوان مجتهد تراز اول تهران است: «هم در این سال یکصد و پنجاههزار تومان از بودجه سلطنتی خرج چپق بچههای میدان شد (اگرچه خود بچهها میگویند ثلث این پول هم خرج ما نشد و بیشتریش به کیسه امیربهادر و سید علی یزدی و مجلل و شیخ فضلالله رفت)» (دهخدا، 1362: 149).
صوراسرافیل تا شماره 32 در تهران منتشر میشد و پس از آن با استقرار استبداد صغیر و قتل فجیع میرزا جهانگیرخان، انتشارش متوقف گردید. دهخدا چند ماه بعد سه نسخه از این روزنامه را در «ایوردن» سوئیس منتشر کرد که در «چرندپرند» درجشده در اولین شمارۀ آن، یک بار دیگر از شیخ فضلالله یاد کرد. در این زمان، شیخ همراه محمدعلیشاه شد و نوشتۀ دهخدا هجوی توهینآمیز علیه اوست (ر.ک. به: دهخدا، 1362: 189).
کنار هم قرار دادن این گزارههای ششگانه میتواند این احتمال را که نام حذفشده، نام شیخ فضلالله نوری باشد، به شدت تقویت کند.
علاوه بر مطالب بیانشده، توهین به مخالفان مشروطه بهویژه شیخ فضلالله نوری، به دهخدا و صوراسرافیل منحصر نبود و در اشعار آن زمان مواردی دیده میشود که به موضوع این نوشتار کمک میکند؛ از جمله شاعر و طنزپرداز معروف سید اشرفالدین قزوینی از فعالان مطبوعاتی مشروطه نیز در شعری در شمارۀ 45 نسیم شمال با مطلع:
حاجی بازار رواج است رواج |
|
کو خریدار؟ حراج است حراج |
به شیخ نیز حمله کرد و گفت:
«دشمن فرقۀ احرار منم/ قاتل زمرۀ ابرار منم/ شیخ فضلالله سمسار منم/ دین فروشنده به بازار منم/ مال مردار حراج است حراج/ کو خریدار حراج است حراج» (آرینپور، 1372: 2/68).
وی همچنین در شمارۀ 10 نسیم شمال در تاریخ 15 ذیحجه 1325 به وقایع زمان خود که به گفتۀ ادوارد براوون کودتای عقیم بود، اشاره کرده و در ذمّ مخالفان از جمله شیخ فضلالله و همفکرانش در مستزاد معروف «درد ایران بیدواست» سروده است:
شیخ فضلالله یک سو، آملی از یک طرف |
|
بهر ملت بسته صف |
چار سمت توپخانه حربگاه شیخ ماست |
|
درد ایران بیدواست |
(آرینپور، 1372: 2/74)
او همچنین در تاریخ 14 رجب 1327، یک روز پس از به دار کشیدن شیخ و زمانی که ملیّون تهران را فتح و محمدعلیشاه را خلع کرده و پسر نوجوانش احمدشاه را به تخت نشانده بودند، شعری فاتحانه سروده و در آن گفته است:
ای شهنشاه جوان شیران جنگاور نگر |
|
در نگر، عالمی دیگر نگر ... |
خائنین را زودکن اخراج بر محضر نگر |
|
در نگر، عالمی دیگر نگر |
شیخ نوری دستگیر فرقۀ احرار شد |
|
خوار شد، مقتدر بر دار شد ... |
مدتی یا شیخ رفتی با حریفان ساختی |
|
تاختی، دیدی آخر باختی |
حال و روز بعد از اینت را از این بدتر نگر |
|
در نگر، عالمی دیگر نگر |
(همان، 76، 77)
ناگفتههایی که در «چرندپرند» بازگو میشود
حال با توجه به اینکه نام حذفشده در مطلب مزبور، نام شیخ فضلالله نوری است، میتوان از این نوشته برداشتهایی تاریخی داشت که تا به حال به آنها توجه نشده است:
الف. همانطور که پیشتر اشاره شد، همۀ افرادی که در این نوشته نام آنها برده شده است، مخالفان مشهور مشروطه بودند. همراه کردن نام شیخ فضلالله نوری با آنها نشان میدهد که حداقل از نظر نویسنده، همۀ این افراد با هم هماهنگ بودند و فرقی بین حکمرانان شهرهای مختلف که با مشروطه قدرتشان را از دست میدادند و از این منظر با مشروطه مخالف بودند، با شیخ فضلالله که به دنبال «مشروطه مشروعه» بود، وجود نداشت. همراهی دو عالم بزرگ دیگر تهران -طباطبایی و بهبهانی- با مشروطه باعث شده بود که در آن زمان سخن شیخ فضلالله نوری از طرف نشریاتی چون صوراسرافیل اصلاً جدی گرفته نشود.
ب. فهرست افرادی که طبق ادعای «چرندپرند»، شیخ فضلالله از آنها پول گرفته است، شامل نامهایی است که در آن روزها این وجه مشترک را داشتند که مردم از ظلم آنها به ستوه آمده بودند و در مجلس علیه آنها سخن گفته میشد: حاجیآقا محسن در اراک بیدادگریها کرده بود و مجلس او را به تهران احضار کرده بود (ر.ک. به: کسروی، 1382: 297، 298). آصفالدوله بدنامترین والی حکومت بود که ظلم و تعدی او بهخصوص در داستان «فروش دختران قوچانی به ترکمانان» از مشهورترین وقایع آن دوران بود و بنا به درخواست مجلس، آصفالدوله به خاطر آن محاکمه شد. از قوامالملک که حکمرانی شیراز سالها در خاندان او بود، هر روز تلگرافهای دادخواهی به مجلس میرسید و در مجلس بارها دراین باره گفتوگو شد (کسروی، 1382: 298). بهاین ترتیب، این نوشته نشان میدهد که در آن روزگار، موقعیت هر کس که به خطر میافتاد، شایع میشد که او به شیخ فضلالله پول میدهد. در چنین فضایی معلوم است که تحلیل بسیاری از شعار «مشروطه مشروعه» این بود که «دین» ابزاری برای مخالفت با مشروطه بوده است و مخالفت شیخ فضلالله ریشه در جایی دیگر دارد. در ادامه، نشان خواهیم داد که در شمارههای بعدی صوراسرافیل، شیخ فضلالله با صراحت به «دینفروشی» متهم میشد. در همین متن «چرندپرند» نیز طرفدار شیخ فضلالله، نه فردی معتقد به شریعت، بلکه پادوی مخالفان مشروطه و جاسوس آنها نشان داده شده است.
پ. این متن نشان میدهد که علاوه بر شایعۀ پول گرفتن شیخ از مخالفان مشروطه، در آن روزها شایعه «قطع پای شیخ فضلالله نوری» هم میان مردم رواج پیدا کرده بود! این موضوع در منابع تاریخی دیگر دیده نمیشود و معلوم است که از اساس کذب بود؛ چنانکه در این متن هم این موضوع رد میشود. البته از همین اشاره میتوان پی برد که در روزهای آغاز جدایی شیخ فضلالله نوری و مشروطهطلبان، انواع و اقسام شایعات دربارۀ وی در میان مردم منتشر میشد که محدود به پول گرفتن شیخ از دشمنان مشروطه نبود. به نظر میآید پیش از این تاریخ، شیخ ترجیح میداد که «در منزل منزوی شود» (در غیر این صورت انتشار شایعۀ قطع پا امکانپذیر نبود) و مخالفت خود را با مشروطهخواهان چندان علنی نکند؛ چنانکه در نامه به فرزندش بر این نکته تأکید داشت (کسروی، 1382: 309)، اما شایعات مختلف دربارۀ او، کارکردی بیشتر از رفتار خود وی داشته است: از طرفی او متهم به پول گرفتن شده بود و از طرف دیگر، با رواج شایعۀ قطع پایش، مردم را به دیدار وی ترغیب میکردند تا همچنان او در میدان بماند.
ت. با توجه به متن مورد بررسی باید گفت که صوراسرافیل اولین روزنامهای است که پول گرفتن شیخ فضلالله نوری از دشمنان مشروطه را عنوان کرده است. این اتهامی است که تا پای دار به او زده میشد و در دادگاه هم یکی از جرایم او عنوان شده بود؛ اگرچه همواره از سوی شیخ فضلالله، خانواده و طرفدارانش این موضوع تکذیب میشد. در یکی از لایحههایی که در زمان تحصن حرم حضرت عبدالعظیم منتشر شده، در پاسخ به این اتهام (و بهخصوص تلگراف مجلس درباره پول گرفتن از حشمتالملک)، این نوع اتهامات را به خاطر مبارزه و مقابلۀ شیخ با بابیها و ماتریالیستها دانستهاند (لوایح آقا شیخ فضلالله نوری، 1362: 31).
ث. اینکه نام شیخ فضلالله از «چرندپرند» در شماره سوم صوراسرافیل حذف میشود، اما دو هفته بعد شدیدترین اتهامات و توهینها با بردن نام او در همان نشریه درج میشود، مستندی تاریخی بر افزایش سریع دشمنی بین شیخ فضلالله نوری و طرفدارانش با مشروطهخواهان است؛ وضعیتی که با توجه به اتفاقات و شایعات قابل اصلاح نبود. آنچه یکی از همراهان شیخ فضلالله از وی در روزهای پایان استبداد صغیر نقل کرده، نشان میدهد که شیخ خود نیز به این موضوع واقف بود:
«... بعد از وقایع، به حاج شیخ (فضلالله) گفتم که قطعاً پیشرفت با ملیون خواهد بود بهتر این است که با ملیون بسازید و یا خود را به مأمنی برسانید که از رعد و برق آشوب محفوظ بمانید. شیخ در جواب گفت من هم تصدیق دارم که پیشرفت با ملیون خواهد بود. در ابتدا من هم طرفدار مشروطیت بودم. بعد ملتفت شدم که این نغمه بیگانه است و هیچ مربوط به آشنا نیست. فوراً عقیده دیانتی مرا بازداشته از رفقا گسیختم و در منزل خود منزوی شدم. دولتیان مرا به حال خود نگذاشتند و اطراف مرا گرفتند؛ و خواهی نخواهی مرا به زاویه حضرت عبدالعظیم بردند و مرا آلوده کردند تا میرزا مصطفای بیچاره را در آنجا کشتند که دیگر میانه من با مشروطهطلبان خونین شد و به کلی مرا طرفدار شاه معرفی کردند. در باطن هم چون اساس مشروطیت را از منبع غیراسلامی میدانستم، عقیدتاً بیمیل نبودم که شاه پیش ببرد. تا کار به اینجا کشید که دیگر سازش من با ملیون دشوار شده ...» (مردوخ کردستانی، 1379: 494).
در مجموع، با توجه به موضعگیریهای متفاوت شخصیتها و رویدادهای آن زمان، صوراسرافیل جهتگیری تند و پرخاشگرانهای نسبت به مخالفان مشروطه، بهویژه شیخ فضلالله داشته است. نحوه مواجهۀ صوراسرافیل با شیخ فضلالله نوری در مجموعه مقالات این نشریه و بهخصوص ستون «چرندپرند» امر غریبی نیست. مقالات این نشریه از همان آغاز با بیپروایی نوشته میشد و از همان شمارههای اول مورد انتقاد و اعتراض واقع شد؛ به گونهای که در شمارۀ دوم صوراسرافیل، جهانگیرخان مدیر این روزنامه، گزارش داده بود که وزیر علوم به وی گفته است در مجلس دربارۀ این نشریه صحبت شده و بنا شده است که صوراسرافیل «سیاست شود» و از نویسندگان این نشریه میخواهد که «به زبان ملایم باید چیز نوشت». همچنین در شمارههای بعدی، نوشتههای این نشریه مورد اعتراض سید محمد طباطبایی واقع شد و یک مقاله از این نشریه را کفرگویی تلقی کرد (ر.ک. به: ملکزاده، 1383: 2/438، 439). همانگونه که مشخص است این نشریه در مواجهه با شیخ فضلالله نیز با بیپروایی برخورد میکرد و از این حیث در میان نشریات آن دوره شاخص است. علاوه بر کوبیدن شدید محمدعلیشاه قاجار، «تعدادی از روزنامهها روحانیون را نیز به همان شدت میکوبیدند و به انتقاد از عناصر مذهبی میپرداختند که مخالف ایدههای اصلاحطلبانه از جمله حقوق یکسان مدنی برای تمام شهروندان، رعایت حقوق مردم در امر قانونگذاری، احداث مدارس به شیوۀ نوین، تحصیلات از برای زنان و آزادی مطبوعات بودند» (انقلاب مشروطیت، 1382: 150). گزینش نام صوراسرافیل که اشاره به رستاخیز و بپاخاستن مردگان است، در منش و روش کار آن نشریه مؤثر بود و نویسندگان آن میکوشیدند به زعم خود، مردم را از خواب تاریخی بیدار کنند. آنان ایستادگی در برابر اندیشۀ آزادیخواهی را رفتاری برای نگهداشتن عقبماندگی جامعه میدانستند و شیخ فضلالله را یکی از عوامل این ایستادگی میشمردند. از این رو، به مخالفت با وی پرداختند.
در برابر حملات مطبوعات به شاه و برخی علما، حکومت مشروطه نیز ساکت ننشست. ابتدا کوشید متقابلاً به مطبوعات تهران حمله کند و روزنامهنگاران را وادار کند که ملایمتر موضع بگیرند. بنابراین «در اولین اقدام سردبیر روزنامۀ صوراسرافیل میرزا جهانگیرخان شیرازی به دفتر وزیر علوم و معارف مخبرالسلطنۀ هدایت برای ایراد توضیحات درخصوص مقالات شمارۀ اول روزنامه احضار شد. ملاقاتی محترمانه در مورد گزارشی در شمارۀ دوم روزنامه نیز صورت گرفت. یک ماه بعد ظاهراً به دنبال حمله به روحانیت مسلمان و بستن افترای ارتشا به آنان بهخصوص رهبر عالیرتبۀ روحانی در تهران یعنی شیخ فضل الله نوری مبنی بر اینکه به منظور انحلال مجلس از مختارالدوله و بانک روس مبلغ 45هزار تومان رشوه دریافت کرده است، روزنامۀ مزبور به مدت دو ماه توقیف گردید» (انقلاب مشروطیت، 1382: 151). با این وصف، نکتۀ لازم به ذکر آنکه الزاماً مطالب علیه شیخ، بازتاب و واکنش به رفتارهای او نبوده و چه بسا نوشتههای صوراسرافیل و چرندپرند نیز زمینهساز جدایی بیشتر شیخ فضلالله با مشروطهطلبان شده بود.
نتیجهگیری
بررسی دگرگونی مطالب منتشرشده دربارۀ شیخ فضلالله نوری در روزنامه صوراسرافیل و بهطور خاص ستون «چرندپرند» این روزنامه، بازگوکنندۀ نکات تاریخی مغفولماندهای درباره چگونگی مواجهۀ شیخ فضلالله نوری و مشروطهطلبان است. در فاصله کوتاه بین 2 ربیعالثانی 1325 تا 15 جمادیالاول 1325 نه تنها اختلاف شیخ با مشروطهطلبان علنی شد، بلکه به مرحلهای رسید که دیگر بازگشت از آن ممکن نبود. براساس بازخوانی مطالب ستون «چرندپرند» این روند به شرح زیر است:
الف. در آن زمان، شیخ خانهنشینی اختیار کرده بود تا شاید رویارویی او با مشروطهطلبان بیشتر نشود، اما شایعات مختلف درباره او رواج داشته و شایعهای چون «قطع پا» منتشر میشد تا او را مورد توجه مردم قرار دهد و زمینۀ تماس دوباره او با مردم و حضور او در صحنه اتفاقات سیاسی را فراهم کند. به نظر میرسد عدهای (احتمالاً از مخالفان مشروطه) تلاش برای کشاندن شیخ به عرصۀ مخالفت علنی با مشروطهطلبان را آغاز کرده بودند و در نهایت نیز موفق به این کار شده بودند.
ب: در آن روزها هنوز شیخ فضلالله نوری حرمت و اعتباری داشته که مانع از درج نام وی در این مطلب شده است. بااینحال شایعه پول گرفتن او از دشمنان مشروطه بین مشروطهطلبان مطرح بوده است. این موضوع اولین بار در روزهای قبل از تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم در این روزنامه منتشر میشود اما نام شیخ حذف میشود تا همچنان حرمتی بین مشروطهطلبان و شیخ باقی بماند.
]تقدیر و تشکر:
در انجام تحقیق حاضر، از هیچ سازمان یا نهادی کمک مالی دریافت نشده و این تحقیق به صورت مستقل توسط نویسندگان مقاله انجام شده است.
[1] »Constitutional Revolution« (1993), Encyclopaedia Iranica, edited by Ehsan YarShater, Vol.V1, California.