Document Type : Research Paper
Authors
1 Associate Professor at the Department of the History and Civilization of Islamic Nation, Payame Noor University (PNU), Tehran, Iran
2 PhD Graduate and Researcher in Contemporary History
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
روی کار آمدن دولت ملی محمد مصدق را میتوان یکی از وقایع بسیار مهم و حتی جریانساز تاریخ معاصر ایران قلمداد کرد؛ زیرا نه تنها نام مصدق با ملیسازی صنعت نفت در راستای استقلالطلبی و پیکار علیه استعمار خارجی گِره خورده است، بلکه مبارزه با استبداد داخلی بر مبنای دموکراسیخواهی و مشروطهگرایی نیز دیگر ویژگی ممتاز و برجستۀ این شخص بود. درحالیکه مصدق تلاش میکرد همزمان استقلال و اصلاحات را برای ایران به ارمغان آورد، برخی اشتباهات تاکتیکی از سوی او و مهمتر از آن نیز کارشکنیها و دسایس مداوم مخالفان داخلی و خارجی، سرانجام به سقوط دولتش بعد از 27 ماه زمامداری منجر گردید. هر یک از مخالفان داخلی به دلایلی و با اهداف مختلفی در برابر مصدق قرار گرفتند. اولویت برخی، مقولات اقتصادی و برای برخی دیگر نیز مسائل ایدئولوژیکی بود. بخشی از آنها در زمره مخالفان میانهرو و بخشی دیگر نیز مخالفان پروپاقرص و سرسخت به شمار میرفتند. تعدادی به منافع شخصی و تعدادی نیز به مصالح جمعی میاندیشیدند و تصورشان این بود که تصمیمات و کُنشهای مصدق پیامدهای منفی برای ایران و ایرانی دارد. با این حال، در همۀ آنها رگههایی از قدرتطلبی و شخصینگری وجود داشت که در نهایت به همسویی و حتی همکاری آنان با عناصر خارجی، یعنی انگلستان و آمریکا بر ضدّ مصدق در 28مرداد 1332 منجر شد. یکی از این مخالفان، خانواده رشیدیان یعنی حبیبالله و سه پسرش قدرتالله، سیفالله و اسدالله بودند؛ کسانی که در بسیاری از منابع تاریخی دربارۀ دولت مصدق و بهویژه کودتای 28 مرداد، از آنان نام برده شده است. از این رو، در این مقاله بر آنیم به دلایل مخالفت و دشمنی رشیدیانها با مصدّق که موجب نقش پُررنگ آنها در سرنگونی این دولت ملیگرای ایران گردید، با تمرکز بر ویژگیهای طبقاتی خانواده رشیدیان بپردازیم.
دربارۀ پیشینه پژوهش باید گفت اگرچه دربارۀ ابعاد و زوایای مختلف دولت مصدق از جمله تحرکات مخالفان و کودتای مرداد 1332 تحقیقات علمی زیادی در قالب کتاب و مقاله به رشته تحریر درآمده، اما دربارۀ موضوع این مقاله بهطور خاص پژوهشی انجام نشده و اگر از روایات مختصر، سادهانگارانه و یکسونگرانه مبنی بر جاسوسی و سرسپردگی آنان برای انگلستان که در برخی منابع ذکر شد، بگذریم، مقاله «نقش خاندان رشیدیان در فرایند سیاست و قدرت بین سالهای 1320تا 1332ش» از کلهر و دارابی (1395) تنها کار پژوهشی است که فقط در بخشی از آن دربارۀ این قضیه آن هم به صورت مختصر توصیفاتی ارائه شده است. با این اوصاف، مقالۀ پیشِ رو را میتوان در نوع خود، تا حدود زیادی نوآورانه و از زاویهای جدید در راستای واکاوی چرایی مخالفت بخشی از نیروهای داخلی علیه دولت مصدق به شمار آورد؛ مقالهای که ریشههای مخالفت این خانواده با دولت مصدق را براساس مطالب مستند، جامع و بر مبنای یک نظریه جامعهشناسی واکاوی کرده است؛ چنانکه در راستای تحقیق کتابخانهای و گردآوری اطلاعات عمدتاً از خاطرات، اسناد، مطبوعات و همچنین بعضاً برخی منابع پژوهشی معتبر و علمی، با قرار دادن رشیدیانها در چارچوب قشر بورژوازی کمپرادور، ریشههای اقدامات و مواضع آنان علیه مصدّق را تبیین کرده است. در مجموع، پرسشی که مقاله بر محور آن تدوین گردیده، این است که: چرا خانواده رشیدیان با دولت مصدق شدیداً مخالف بود و در کودتای 28 مرداد ایفای نقش کرد؟
چارچوب نظری
نظر به اینکه مقالۀ پیشِ رو بر مبنای رویکردی جامعهشناختی و حول محور خصایص قشر «بورژوازی کمپرادور» که معادل فارسی آن را نیز «سرمایهداری وابسته» مینامند تدوین گردید، ابتدا به صورت کوتاه دربارۀ آن توضیحاتی ارائه کردهایم.
در ظهور و ترویج مفهوم «بورژوازی کمپرادور» اندیشمندان چپگرا نقش برجستهای ایفا کردند؛ زیرا چپگرایان طی قرن بیستم میلادی عمدتاً متأثر از نظریه وابستگی در حوزه بررسی روابط بینالملل بودهاند و بر این اساس، جهان سرمایهداری از سوی آنان به دو قطب مرکز (متروپل) و پیرامون (اقمار) تقسیم گردید که علت اصلی توسعه مرکز و عقبماندگی پیرامون، در وابستگی پیرامون به مرکز و مبادلۀ نابرابر بین دو طرف بود. گویا نخستین بار این عبارت برای برخی اقشار کاسب و بازرگانان چینی به کار رفت که به شرکتهای تجاری اروپاییِ فعال در کشور چین طی قرن نوزده میلادی کمک کرده بودند و در استثمار چین توسط غربیها طی آن مقطع زمانی، اثرگذار ظاهر شدند (Hao, 1970: 17-19; heartfield, 2005: 199). در ایران، سابقۀ شکلگیری بورژوازی کمپرادور به اواسط دوره قاجار و ماهیت تجاری ایران در آن برهۀ زمانی بازمیگردد (بنگرید به: اشرف، 1359: 46-89). طی سدۀ بعد از فروپاشی قاجار نیز اگرچه تلاشهایی برای بهبود ساختار اقتصادی، صنعتیسازی و کاهش وابستگی انجام شد، اما عدم وجود زیرساختهای مناسب، فقدان عزم راسخ از سوی حاکمیت و اثرات وقایع سیاسی-نظامی مانند جنگ جهانی دوم و جنگ هشت ساله، همچنان شرایط لازم را برای فعالیت بورژوازی کمپرادور در ایران فراهم کرد. بورژواکمپرادورها را از ابعاد و جوانب مختلف میتوان تجزیه و تحلیل کرد، اما اگر بخواهیم با تمرکز بر حوزههای سیاسی و اقتصادی، بر آنان متمرکز شویم، باید به دو خصیصۀ بارز بورژوازی کمپرادور در زمینه سیاسی یعنی وابستگی به بیگانه و محافظهکاری و دو ویژگی اقتصادی آنها یعنی رانتخواری و دلّالی اشاره کرد.
از بُعد سیاسی، با توجه به اینکه قشر بورژواکمپرادور عناصریاند که توسط سلطه استعماری معرفی میشوند، ریشه در سرمایه خارجی دارند و به سبب همکاری و همسویی با دول بیگانه، به موقعیت برجسته در حاکمیّت و جامعه خود دست پیدا میکنند، نه تنها تمایلی به استقلال سیاسی کشورشان ندارند، بلکه در راستای منافع شخصی، حتی ترجیح میدهند از طریق مخالفت با احزاب و اشخاص ناسیونالیست، استقلال کشور را قربانی کنند (Saul and Bond ,2014: 7; Ashcroft, 2007: 55). این قشر حتی در دوران پسااستعمار و رهایی کشور از یوغ سلطۀ مستقیم بیگانگان، در ازای تضمین حفظ قدرت خود از سوی نیروهای خارجی، همچنان با دول بیگانه در قالب استعمار نو همکاری میکنند (woddis,1967:32, 56; mosala,2021: 44; dunn,1978: 43; turok,1987: 53 )؛ چنانکه همواره تقابل با نیروهای ملیگرا، تضعیف جریان ناسیونالیست و درهم شکستن قدرت آنان از طُرُق مختلف را در دستور کار قرار میدهند (mosala,2021: 49). علاوه بر وابستگی، محافظهکاری نیز از دیگر ممیزههای بورژواکمپرادورها در عرصه سیاسی است؛ زیرا به خاطر موقعیت اقتصادی و جایگاه اجتماعی خود در قالب طبقه فرادست و ذینفوذ جامعه، نه تنها از هرگونه تحول و تعییر در ساختار سیاسی کشور گریزاناند، بلکه حتی شدیداً در مقابل دگرگونی نیز ایستادگی میکنند؛ زیرا حفظ نظم موجود و تداوم ثبات سیاسی، ضامن تأمین منافع اقتصادی و اجتماعی آنان خواهد بود (lopes, 2017: 42; vitalis,1990: 43; mosala,2021: 45-46; swainson,1978: 359 ) که یکی از تحرکات آنان در همین راستا، حمایت از احزاب راستگرا و گروههای محافظهکار است (Mitrovic, 2010: 7).
در عرصۀ اقتصادی، رانتخواری را میتوان از شاخصههای این قشر به شمار آورد. با توجه به اینکه رانت نوعی امتیاز است که به دلایلی در اختیار افرادی خاص قرار میگیرد تا از طریق آن، بدون ملاک قرار گرفتن کارآمدی و رقابت آزاد با دیگران، به کسب درآمد اقتصادی مبادرت ورزند، در این میان، بورژواکمپرادورها از طریق تعامل نزدیک با حاکمیت وابسته، از طریق زد و بند و سوءاستفاده از مراودات خود با منابع قدرت، به ثروتاندوزی میپردازند (Mitrovic, 2010: 6; vitalis, 1990: 292-293; mosala,2021: 45, 48). علاوه بر این، ماهیت وابستگی بورژوازی کمپرادور و نقش آنان در واردات کالاهای اجنبی به داخل کشور تحت پوشش فعّالان حوزه دادوستد و تجارت خارجی، مانع توسعه اقتصادی کشور از طریق فشار به چرخ تولید میگردد (lopes, 2017: 42; Mitrovic, 2010: 7; vitalis, 1990: 293-294; baran, 1976: 62).
رویکرد خصمانه علیه مصدق
خانواده رشیدیان که بنا بر روایت برخی، میزان نفرتشان از مصدق به اندازهای بود که در مسیر عنادورزی با دولت او، حتی از مال و جان خود نیز دریغ نداشتند (عظیمی، 1394: 176؛ وودهاوس، 1364: 48)، تکاپوهای دسیسهآمیز را از همان ابتدای کار دولت مصدّق آغاز نمودند؛ چنانکه شناسایی و استخدام محرمانه اشخاص مورد نظر برای سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا موسوم به MI6 و تردّد مداوم بین تهران- لندن در راستای ایجاد یک مجرا به منظور هدایت پول انگلیسیها به حامیان محلی انگلستان در ایران، از اقدامات آنان در دور اول نخستوزیری مصدق بود (لپینگ، 1365: 52؛ گازیوروسکی، 1384: 63؛ نجاتی، 1377: 1/347؛ Abrahamian, 2013: 152; davies, 2004: 224). رابطۀ ایران-انگلیس که از آغاز دولت مصدق با تیرگی همراه شد، بعد از واقعه 30 تیر1331 با آغاز دور دوم دولت مصدق بیش از پیش رو به وخامت گرایید؛ به همین دلیل برخی عناصر اطلاعاتی انگلیس که به عمق تنش پی برده بودند و قطع روابط دیپلماتیک را پیشبینی میکردند، تکاپوهای خود را برای ارتباط منسجم و سازمانیافتهتر با خانواده رشیدیان افزایش دادند (وودهاوس، 1364: 24، 35؛ گذشته چراغ راه آینده است، 1361: 648؛ الموتی، 1369: 6/428؛ علم، 1371: 456) که این تکاپوهای توطئهآمیز منجر به بازداشت حبیب رشیدیان و فرزندانش و همچنین تعطیلی تجارتخانۀ رشیدیان به عنوان مرکز جاسوسی انگلستان گردید (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 1/1-4؛ زهتابفرد، 1324: 322؛ شاکری و شعاعیان، 1352: 2/103). تعامل رشیدیانها با انگلیسیها علیه دولت در دوره حبس هم تداوم یافت (دوبلگ، 1393: 360)؛ ضمن اینکه علیرغم همه دسایس علیه دولت و همکاری با بیگانه، در نتیجه فشار مخالفان مصدّق و انگلوفیلهای ایرانی بر دولت وقت -که نامه سرگشاده مدیران حدود 25 روزنامه چاپ تهران به رئیس وقت مجلس ملی، دادستان کل، رئیس دیوان عالی و حتی مرجع تقلید آن مقطع زمانی شیعیان ایران یعنی آیتاله بروجردی نمونهای از آن است- تقریباً خیلی زود یعنی کمتر از پنج ماه حضور در زندان آزاد گردیدند (مُتما، 53-57-144م).
با آزادی رشیدیانها از زندان در اواسط اسفند 1331، دوباره دسیسهچینیهای آنان علیه دولت وقت ایران -این بار بیش از پیش- تداوم یافت (وودهاوس، 1364: 35، 39؛ گازیوروسکی، 1371: 130؛ علم، 1371: 2/458؛ موحد، 1378: 2/783-788)؛ بهویژه همانطور که انگلیسیها نیز اذعان کردند، رشیدیانها آشکارا حتی حاضر بودند مال و جان خود را نیز در مبارزه علیه مصدق به خطر بیندازند (گازیوروسکی، 1384: 64). برادران رشیدیانها که بنا بر روایات، همراه با تعدادی از رجال نظامی و سیاسی مانند حجازی، ارفع، زاهدی، میراشرافی از اواخر تابستان 1331ش یک کمیته سرّی به نام «نجات وطن» تشکیل داده بودند و مخفیانه در راستای سرنگونی مصدّق فعّالیت میکردند (الموتی، 1369: 6/428)، بلافاصله بعد از آزادی از زندان، تحرکات مورد نظر را در کنار همقطاران خود از سر گرفتند؛ تا جایی که به منظور تضعیف و سقوط دولت مصدق، هر نوع خرابکاری حتی قتل در برنامه آنان گنجانده شده بود (الموتی، 1369: 6/370؛ مشیر، 1378: 199؛ متینی، 1384: 347؛ عظیمی، 1383: 187).
خانواده رشیدیان علیه دولت قانونی ایران طی این مقطع زمانی (فروردین-مرداد 1332) سه نقش بسیار مهم را ایفا کرد. نقش نخست آنان به لابیگری و اتخاذ ترتیبات لازم برای تطمیع رجال سیاسی، از جمله نمایندگان مجلس و عناصر نظامی مربوط میشود (لپینگ، 1365: 52؛ گازیوروسکی، 1367: 19؛ بایندر، 1394: 231) که به نظر میرسد مفید واقع شد. از یک سو، مصدق برای مقابله با دسیسه رجال سیاسی مخالف، مجبور شد علیرغم میل باطنی و رویکرد دموکراتمنشانه، از طریق رفراندوم به انحلال مجلس شانزدهم شورای ملی مبادرت ورزد. مصدق از طریق برخی نمایندگان مجلس مانند گنجهای و تولیت، از دسیسهچینی عناصر وابسته به انگلیس بهویژه اعضای خانواده رشیدیان در مجلس شورای ملی و تطمیع تعداد قابل توجهی از نمایندگان مخالف دولت آگاه گردید؛ به همین دلیل تصمیم به منحل کردن مجلس از راه همهپرسی گرفت تا مخالفان را از ابزار شبهقانونی برای برکناری نخستوزیر محروم کند (عظیمی، 1383: 216)؛ ضمن اینکه بنا بر اظهار مأموران اطلاعاتی انگلیس، تشدید کدورت و حتی ایجاد نفاق میان کاشانی، مکّی و بقایی با مصدّق که در نهایت نه فقط موجب جدایی این رهبران جناح راست جبهه ملی از دولت ملیگرای مصدق گردید، بلکه حتی سبب رویارویی آنان علیه دکتر مصدق طی آن برهۀ زمانی حساس و پُرتلاطم شد نیز نشأتگرفته از تکاپوهای توطئهآمیز برادران رشیدیان بود (گازیوروسکی، 1384: 22؛ عظیمی، همان، 103؛ بایندر، 1394: 300؛ الموتی، همان، 7/18؛ نجاتی، 1377: 2/365). علاوه بر مهرههای سیاسی، عناصر نظامی نیز در ماههای پایانی دولت مصدق مورد توجه برادران رشیدیان بودند و توسط کمیتهای متشکل از رشیدیانها و تعدادی دیگر، به منظور توطئه علیه مصدق سازماندهی میشدند (گازیوروسکی، 1371: 119)؛ چنانکه مطابق اظهار یکی از افسران چپگرا که طی همان زمان شاهد ماجرا بود:
از تاریخ 17 مرداد 1332 فعالیت در فرمانداری نظامی و همچنین جلسات افسران وابسته به دربار فزونی یافت و دستورات با مراقبتهای جدّی پیاپی داده میشد... آنها هم علناَ چیزی در مورد کارهای بعدی نمیگفتند ولی معلوم بود با مقامات بالاتر و کمیتههایی که تعداد افراد آنها کمتر بود و تصمیمات کلّی را اتخاذ میکردند مربوط میباشند. این مقامات که 12 نفر از جمله زاهدی، رشیدیانها، باتمانقلیچ، اخوی، آزموده، نصیری، مبصر ... بودند، جلسات محرمانهتری داشتند و دستورات کلی را به عناصر زیردست میدادند (خسروپناه، 1377: 246).
نقش دیگر رشیدیانها به تحرّکات آنان در زمینه ایجاد بلواهای خیابانی ارتباط داشت؛ یعنی تطمیع رهبران کوچه و بازار به منظور بسیج عوام و اقشار حاشیهای جامعه شهری از جمله اراذل و اوباش که نتیجۀ آن نیز ایجاد بیثباتی و ناامنی در جامعه با هدف تضعیف و حتی مقابله با دولت مصدق بود (لپینگ، 1365: 52؛ الموتی، همان، 7/31؛ مهرآئین، 1372: 399). آنطور که یکی از عناصر اطلاعاتی بریتانیا بیان کرد، آنان کاملاً به این امر واقف بودند که مردم کوچه و بازار به عنوان مُهره اثرگذاری در سیاست ایران محسوب میشوند؛ تا آنجا که تظاهرات خیابانی تعیینکنندۀ بخش قابل توجهی از جریان حوادث سیاسی در ایرانِ دهه 1320ش. به شمار میرفت؛ ابزاری که حزب چپگرای توده و البته تا حدودی جناح راست جبهه ملی به رهبری کاشانی، به خوبی طی آن سالها از آن بر ضد منافع غرب بهویژه انگلستان استفاده میکردند. از این رو، انگلیسیها توسط رشیدیانها با زیرکی درصدد بهرهبرداری از این ابزار ارزشمند علیه مخالفان خود برآمدند (وودهاوس، 1364: 21؛ عظیمی، 1394: 175؛ موحد، 1378: 2/806)؛ چنانکه یکی از موارد برجسته این نوع اقدام، به روزهای 25 و 28 مرداد 1332 برمیگردد (آرامش، 1358: 145؛ الموتی، همان، 7/41، 82؛ افراسیابی، 1381: 191-192؛ گازیوروسکی، 1371: 141؛ طلوعی، 1369: 163)؛ زمانی که بنا بر روایت شاهدان عینی، امریکاییها و انگلیسیها با کمک برادران رشیدیان و با مقداری هزینه دلاری توانستند جمعیت قابل توجهی از عوام بهویژه گروههای حاشیهنشین شهری در تهران را اجیر کنند:
به آنان دستور داده شد که دست به تظاهرات بزنند و وانمود کنند اعضای حزب توده هستند. جمعیت مزدور در حالی که شعارهای کمونیستی میدادند در خیابانها دست به حمله به مساجد زدند. اندکی بعد صفوف عظیم اعضا و هواداران حزب توده نیز به آنها ملحق شدند، در حالیکه مجسمهها و عکسهای شاه و پدرش را پایین میکشیدند. نویسنده این کتاب که خود ناظر این صحنهها بود، مبهوت مانده بود (علم، 1371: 474).
سومین نقش کلیدی خانواده رشیدیان در مقابله با دولت ملیگرای مصدق، به ایجاد ارتباط میان مأموران اطلاعاتی انگلیس و آمریکا با محمدرضاشاه برمیگردد؛ زیرا در آن برهه زمانی بسیار حساس و ملتهب، دسیسهچینی و توطئۀ این دول بیگانه علیه دولت وقت ایران، بدون همکاری و رضایت محمدرضا پهلوی به عنوان شاه کشور امکانپذیر نبود؛ چنانکه در اردیبهشت 1332 یعنی حدود سه ماه قبل از وقوع کودتای 28 مرداد، وقتی وزارت خارجۀ امریکا با پیشنهاد انگلیسیها مبنی بر تأیید زاهدی به عنوان نخستوزیر ایرانِ پَساکودتا موافقت کرد، یکی از چالشهای اصلیِ بعد از این توافق، آرام کردن و اطمینان خاطر به پهلوی دوم به منظور جلب نظر او برای همکاری بود (وودهاوس، 1364: 55؛ افراسیابی، 1381: 180)؛ مسئلهای که به آسانی مرتفع نگردید و سه ماه زمان برد تا کودتاگران به آن هدف دست یابند؛ که در این میان، نقش رشیدیانها بهویژه اسدالله رشیدیان بسیار پُررنگ بود (وودهاوس، همان، 62؛ روزولت، 1394: 133-206؛ بیل، 1371: 128؛ موحد، همان، 2/796-797)؛ زیرا بنا بر روایت، برادران رشیدیان از شبکۀ وسیعی از ارتباطات در میان حلقههای سیاسی تهران، از جمله اعضای خانواده سلطنتی بهویژه اشرف پهلوی برخوردار بود و به شاه دسترسی داشت (گازیوروسکی، 1384: 64).
بعد از سقوط دولت مصدق، طی سالهای بعد از کودتای 28 مرداد که انسداد سیاسی بر ایران حکمفرما بود و یکی از نشانههای بارز آن، فشار شدید حاکمیت علیه مصدق و یاران ناسیونالیست او بود، کینهجویی و رویکرد منفی برادران رشیدیان نسبت به این برجستهترین چهره ملیگرای ایران در دوره معاصر و رهروان او تداوم یافت؛ چنانکه از هر فرصتی برای تخریب وجهۀ این شخص استفاده میکردند (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: ج1/411، 432، ج2/10، 325؛ گازیوروسکی، 1371: 305، 367).
دلایل مخالفت
سیاسی
وابستگی به بیگانه
بیگمان یکی از برجستهترین ویژگیهای سیاسی مصدق، ملیگرایی، استقلالطلبی و عدم وابستگی کشور به بیگانه بود که بارزترین نشانۀ آن در ملیسازی صنعت نفت ایران علیه انگلیسیها متبلور گردید. این رویکرد دولت مصدق طبیعتاً با نگرش و منش رشیدیانها به عنوان بورژواکمپرادور در تضاد کامل بود. غیر از همکاری و همراهی رشیدیانها با انگلستان در دوره ملی شدن نفت ایران و مقابله انگلیسیها با دولت ناسیونالیست مصدق که در بخش پیشین مقاله بهطور مفصل به آن اشاره کردیم، طی ادوار زمانی قبل و بعد از دولت مصدق نیز همۀ شواهد و مدارک تاریخی حکایت از تعامل تنگاتنگ و حتی وابستگی حبیب رشیدیان و فرزندانش به یک کشور بیگانه یعنی انگلستان دارد. از نقش حبیبالله به عنوان پیشکار و مأمور مخفی انگلیسیها در سالهای پایانی حکومت قاجار (آرامش، 1371: 2/24؛ شهبازی، 1370: 2/340؛ طلوعی، 1372: 2/886) تا عدم مواجهه با عقوبت سخت از سوی رضاشاه در نتیجۀ دفاع ضمنی و حمایت نهانی سفارت انگلیس از او (خامهای، 1372: 186)، میتواند دالّ بر ارتباط بسیار نزدیک آنان با متنفّذترین دولت خارجی در ایران طی آن دههها باشد. بعد از سقوط پهلوی اول، رشیدیانها ضمن اینکه نقش واسطه را برای جذب مُهرههای سیاسی و نظامی حاکمیّت ایران به سوی انگلستان ایفا میکردند (درخشانی، 1994: 28؛ سعیدی، 1382: 39)، همزمان به عنوان عناصری مؤثر و قابل اتکاء برای انگلیسیها طی نیمه اول دهه بیست شمسی علیه تحرّکات آلمان نازی (وودهاوس، 1364: 22؛ یادداشتهای سیاسی ایران، 1393: 12/367؛ ساکما، 2197/293؛ همان، 5657/293؛ davies,2004: 224) و سپس عوامل وابسته به شوروی کمونیستی در ایران محسوب میشدند؛ چنانکه حبیب رشیدیان و فرزندانش در کنار اشخاصی چون مسعودی، ذوالفقاری و امامی خوئی از بازیگران فعال در این عرصه بودند (بهنود، 1366: 207) که همگی حول محور یک سیاستمدار دست راستی به نام سید ضیاء طباطبایی در قالب حزب وطن علیه چپگرایان کمونیست متمایل به شوروی قرار گرفتند: «پدرشان برای سفارت انگلیس جاسوسی میکرد و آنها نیز پنهان نمیکردند که برای انگلیسیها کار میکنند. میگفتند ماموریت دارند از سیدضیاء پشتیبانی مالی کنند» (فرمانفرماییان و فرمانفرماییان، 1377: 184؛ شفیعی، 1340: 1/55).
دامنۀ فعالیت آنان در راستای منافع انگلستان و علیه شوروی، نسبتاً وسیع و متنوع بود و از تحرّکات مستمر در انتخابات برای حضور انگلوفیلها در مجلس ملّی (عمیدی نوری، 1384: 2/207) تا تمرکز در کارخانجات و مراکز صنعتی به منظور نفوذ در بین کارگران با هدف کنترل جنبشهای کارگری را در برمیگرفت (نفیسی، 1984: نوار 2؛ لنکرانی، 1985: نوار شمارۀ 6). حتی وقتی آذربایجان در میانه دهه بیست توسط ارتش شوروی اشغال شد و یک دولت محلّی چپگرا به نام «حکومت خودمختار آذربایجان» در آن خطه از خاک ایران تشکیل شد، خطر سیطره و نفوذ شوروی بر ایران بیش از پیش از سوی انگلیسیها احساس شد (بنگرید به: روزنامه رهبر، 26 تیر 1324: شمارۀ 593، ص3؛ همان، 31 تیر 1324: شمارۀ 612، ص3؛ تهران مصور، اسفند 1331: شمارۀ 497، ص4؛ ایران ما، مهر 1325: شمارۀ 652، ص3). انگلستان از سوی عناصر ایرانی خود مانند سید ضیاء طباطبایی، حبیبالله و قدرتالله رشیدیان، علی دشتی، سرلشکر ارفع، جمال امامی، صمصام بختیاری، خسروخان قشقایی و تعدادی دیگر، بر تحرکاتش افزود (متما، 14449-0-0پ؛ امیرعلایی، 1363: 471؛ صفایی، 1371: 160) و با همکاری برخی ایلات مرکز و جنوب ایران بهویژه قشقاییها و بختیاریها درصدد ایجاد غائله به منظور فشار بر دولت مرکزی کشور برآمد که در این میان، رشیدیانها نیز نقش پُررنگی داشتند (ساکما، 39972/310؛ خواندنیها، 1325: شمارۀ 209، ص3؛ گذشته چراغ راه آینده است، 1361: 431؛ باهری، 1982: نوار شمارۀ 1؛ قشقایی، 1393: 460). علیرغم بازداشت چند ماهۀ دسیسهگران در زندان شهربانی تهران، میزان نفوذ آنان که از حمایت بریتانیا نیز برخوردار بودند، آنقدر زیاد بود که طی دوره حبس نیز با اشخاص و افراد متنفّذِ مخالف دولت قوام در ارتباط بودند و تحرّکاتی داشتند؛ بهطوری که مطابق روایت یکی از این افراد به نام هرمزخان احمدی بختیاری:
تکلیف حکومت بختیاری به من شد، اما من نپذیرفتم. مرا به حکومت لرستان تعیین نمودند. مدتی بعد مرحوم قوامالسلطنه نخستوزیر شد و بعد از یک سال مرا به طهران احضار کرد و به اتهام اینکه در مقابل نهضت شمال و پیشهوری خیال ایجاد غائله را در جنوب داشتم، بازداشت نمود... شش ماه در شهربانی به اتفاق مرحوم سید ضیاء، مرتضیقلیخان صمصام و سه فرزندش، جمال امامی، حسام دولتآبادی، حبیب رشیدیان با فرزندش قدرت، علی دشتی... زندانی بودیم، ولی با وجود این با خارج رابطه داشتیم و از جمله با آقایان علما بروجردی، بهبهانی و بازاریها و رجال وقت حتی ایلات در تماس بودیم و با قدرت در مقابل احمد قوام ایستادگی کردیم (خاطرات وحید، 1352: شمارۀ 23، ص9).
در نیمۀ دوم دهه بیست شمسی، هنگامی که دیگر نه از تحرّکات آلمانها و نه از تهدید شوروی علیه منافع انگلستان در ایران خبری بود، ارتباط مستمر رشیدیانها با انگلیسیها همچنان تداوم پیدا کرد که عمدتاً به صورت تبلیغات ضمنی و غیررسمی در راستای مصالح انگلستان بود (تفرشی، 1371: 2/232، 301؛ طلوعی، 1372: 2/638). البته دور جدید تحرکات سیاسی خانواده رشیدیان همسو با منافع انگلیسیها، در آغاز دهه سی شمسی و با روی کار آمدن دولتی ناسیونالیست و ضدِّ استعمار به رهبری محمد مصدق آغاز گردید؛ کسی که خطمشی سیاسی او شدیداً منافع انگلستان را در معرض تهدید قرار داده بود (برای نمونه بنگرید به: کیا، 1985: نوار شمارۀ 3؛ گازیوروسکی، 1384: 63).
طی دو دهه بعد از کودتای مرداد 1332ش. نیز همراهی و همسویی خانواده رشیدیان با انگلستان در عرصه سیاسی ادامه یافت؛ اگرچه نوع و شکل رابطه تا حدودی متفاوت از قبل بود و پیوندهای میان دو طرف به صورت محتاطانهتری ادامه پیدا کرد (عالیخانی، 1985: نوار شمارۀ 5؛ گازیوروسکی، 1384: 64؛ Abrahamian,2013: 152). طی این سالها رشیدیانها که در فضای سیاسی به عنوان عنصر مارکدار طرفدار سیاست انگلیس شناخته میشدند (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 1/133، 383، 399، 3/302، 327، 348؛ نجاتی، 1371: 1/171؛ پهلویها، 1382: 3/85)، نه تنها از وجهۀ انگلیسیها در سطح جامعه و بین توده مردم دفاع میکردند (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 1/16، 107؛ مسعود انصاری، 1371: 19)، بلکه از منافع آنان بر ضد رقیب نوظهور و جدیدشان در عرصه سیاست و اقتصاد ایران یعنی ایالات متحده نیز حمایت و سعی میکردند در حد توان خود، طرفداران امریکا در ساختار سیاسی ایران را به چالش بکشند (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 2/66، 306؛ الموتی، 1370: 11/298؛ جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، 1385: 22؛ متین دفتری، 1984: نوار شمارۀ 3؛ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، 1378: ج8/233؛ کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد، 1384: 1/359؛ دکترعلی امینی به روایت اسناد، 1379: 1/313). به علاوه مدارک و مستندات متعدد مقارن دهههای چهل و پنجاه شمسی وجود دارد که حاکی از درهمتنیدگی منافع رشیدیانها با انگلیسیها و رابطۀ تنگاتنگ اعضای این خانواده، نه تنها نسلهای اول (حبیبالله) و دوم (سیفالله، قدرتالله، اسدالله) بلکه نسل سوم آنها با انگلستان است (بنگرید به: متما: 3-23-146ر تا 83-23-146ر؛ سررشته، 1367: 17).
محافظهکاری
از خصایص برجستۀ دولت مصدق در حوزۀ سیاسی، دموکراسیخواهی، قانونگرایی و مشروطهطلبی بود؛ تا آنجا که در مقایسه با دیگر دولتهای ایران، میتوان آن را دولتی اصلاحطلب به معنی واقعی کلمه به شمار آورد. مصدق حتی در شش ماه پایانی عمر دولتش، درحالیکه کشور در وضعیت نابسامان اقتصادی ناشی از تحریم قرار داشت و همزمان در یک بحران سیاسی عمیق فرو رفته بود، به خاطر گرایش راسخ به دموکراسی، آزادی بیان و آزادیهای ملت بر مبنای قانون منبعث از ارادۀ مردم، نه تنها استبداد و انسداد سیاسی را در دستور کار قرار نداد، بلکه به اصلاحات در حوزه سیاسی و اجتماعی مانند آزادی بیان، آزادی مطبوعات، توسعه دموکراتیک و تقویت نهادهای مدنی مبادرت ورزید؛ چنانکه برای نمونه، براساس خاطرات یکی از شاهدان عینی دربارۀ حمله اراذل و اوباش به منزل مصدّق در اسفند1331ش، در پاسخ به اصرار برخی طرفداران برای به کار بردن قوۀ قهریّه علیه مخالفان، مصدق ضمن استنکاف چنین بیان کرد:
آن زمان چند بار همین حرف را به ما زده بود که اگر احیانا واقعاً میدانید مملکت به یک آدم مستبدتر و قاطعتر احتیاج دارد، من حاضرم کمک کنم کس دیگر را با نظر همدیگر انتخاب بکنیم، اما اعتقادم این است اگر من شعبان بیمخها را بگیرم بکشم، فردا باید دو تا بکشم سه تا بکشم و من میافتم در شیب سرازیری استبداد. این سرازیری استبداد اینقدر شیب آن زیاد است که من باید بروم ته درّه؛ یعنی مستبد کامل شوم و برگشتنم جزو محالات است (لباسچی، 1983: نوار شمارۀ 1؛ همچنین بنگرید به: پیشداد، 1984: نوار شمارۀ 6؛ شانهچی، 1983: نوار شمارۀ1).
جالب اینجاست که آزادمنشی نخستوزیر وقت حتی شامل رشیدیانها نیز میشد؛ تا آنجا که مطابق روایت یکی از محققان انگلیسی، با وجود اصرار حامیانش برای مجازات رشیدیانها به خاطر دسایس و اقدامات خائنانه، مصدق به خاطر اعتقاد به دموکراسی و اینکه تا وقتی به حمایت مردم اتکا دارد، هیچ خطری او را تهدید نمیکند، به اقدام خشونتآمیزی علیه آنان مبادرت نکرد (لپینگ، 1365: 53).
با توجه به خصایص مزبور برای دولت مصدق و نظر به اینکه رشیدیانها به مثابه بورژواکمپرادور دارای سرمایه اقتصادی و دچار فقر اندیشگی، از هر نوع دگرگونی و تغییر گریزان بودند و با هرگونه نوآوری و اصلاحات در ساختار سیاسی مخالفت میکردند، سازش و همسویی دو طرف غیرممکن به نظر میرسید. همۀ کُنشهای رشیدیانها در عرصه سیاسی طی دوره پهلوی، حکایت از محافظهکاری شدید حبیب رشیدیان و پسرانش و تبعیت آنان از هستۀ اصلی قدرت دارد؛ چنانکه از یک سو علیه جریانها و احزاب چپگرایِ مایل به ایجاد تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشور، تحرکات زیادی نشان میدادند (لنکرانی، 1985: نوار شمارۀ 2؛ طبری، 1366: 60؛ ساکما، 2545/290؛ همان، 2197/293؛ همان، 3767/293؛ همان، 39771/310؛ همان، 6116/293؛ مدیرشانهچی، 1375، 60؛ طیرانی، 1376: 2/461؛ نفیسی، 1984: نوار شمارۀ 2؛ کاتوزیان و پیشداد، 1370: 69؛ کاتوزیان و پیشداد، 1381: 356) و از سوی دیگر، به اشخاص سنتگرا و گروههای دست راستی مانند سید ضیاء و حزب ارادۀ ملی گرایش نشان میدادند (فرمانفرماییان، 1373: 217؛ نورالدین کیا، 1377: 109؛ تبریزی، 1383: 397؛ سیفپور فاطمی، 1379: 308). علاوه بر این موارد، آنها به اندازهای محافظهکار و محتاط بودند که حتی اصلاحات سیاسی درون ساختاری از سوی رجالی مانند علی امینی را نیز برنمیتافتند و علیه آن شدیداً موضعگیری میکردند (سپهبد مهدیقلی علوی مقدم به روایت اسناد ساواک، 1383: 189؛ رشیدیانها به روایت اسناد، 1389: 2/33، 172؛ متما، 2-84-256آ؛ گازیوروسکی، 1371: 367؛ جزنی، 1357: 2/82؛ آینده، 1367: شمارۀ 9-12، ص579؛ امینی، 1388؛ 426؛ آذر، 1983: نوار شمارۀ 8؛ گفتگو، 1373: شمارۀ 5، ص47؛ نجاتی، 1371: 1/192). با همۀ این اوصاف و با توجه به خصیصه شدیداً محافظهکارانه خانواده رشیدیان، دور از انتظار بود که آنان نگرش منفی نسبت به اصلاحات سیاسی مصدق داشته باشند و برضد دولت او دسیسه کنند؛ چنانکه براساس اظهار یکی از پژوهشگران خارجی، از دلایل مهم تکاپوهای رشیدیانها برای سرنگونی دولت مصدق، برخی اقدامات چپگرایانۀ نخستوزیر وقت و ترس از تسلط کمونیستها بر ایران بیان شده است (لپینگ، 1365: 52)؛ ضمن اینکه سالها بعد از سقوط دولت مصدق نیز اسدالله رشیدیان ضمن اشاره به اقدامات سیاسی مصدق، چنین مطالب عجیبی را بیان کرد: «تمام بدبختیهای فعلی را از سیاست غلط مصدق داریم. وجود سازمان امنیت، نتیجۀ عملیات احمقانه مصدق بود که به مردم ایران تحمیل شد و این رجال احمق که الان بر ما حکومت میکنند، همه نتیجۀ غلطکاریهای دوران مصدق است» (رشیدیانها به روایت اسناد، 1389: 1/366).
اقتصادی
رانتخواری و انحصارطلبی
رانت به سوءاستفاده از امکانات و فرصتهای اقتصادی در کشور از طرف افراد متنفذ اجتماعی و سیاسی اطلاق میگردد؛ کسانی که در فضایی عمدتا بدون رقابت، با دریافت تسهیلات و انحصاراتی که از طریق وابستگی به ساختار قدرت به دست میآورند، به ثروت مالی هنگفتی نائل میشوند. رانتخواری در مواقعی که روش حکمرانی اقتصادی بر مبنای تبعیض و ایجاد انحصار باشد، جلوۀ پررنگتر و شدت بیشتری خواهد داشت؛ تبعیضی که بعضاً در قالب مجوزهای قانونی برای فعالیتهای اقتصادی، مانند واردات و توزیع کالاهای خاص در جامعه صادر میشود.
دربارۀ خصیصۀ قانونمداری و پاکدستی محمد مصدق روایات زیادی در منابع تاریخی از سوی یاران و طرفدارانش میتوان یافت. با این حال، در اینجا فقط برای نمونه، به اظهارات یکی از منتقدان جدی او یعنی علی امینی بسنده میکنیم؛ جایی که امینی علیرغم نگرش منفی نسبت به مشی سیاسی و اقتصادی دولت مصدق، آن را به عنوان الگو در زمینه فسادستیزی در ایران بیان کرد:
این تنها چیز خوبی بود که دولت مصدق داشت؛ هیچ چیز خوب دیگری نداشت، جز اینکه مصدق صداقت و شرف داشت و دولتش عاری از دزدی و فساد بود. مردم قدر این مسئله را میدانند و به آن متصل میشوند. این تنها دلیلی بود که دولت مصدق آن مدت دوام آورد (اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1386: 8/31).
ضمن اینکه مصدق حتی پیش از نخستوزیری، هنگامی که در جایگاه نمایندگی مجلس ملی حضور داشت نیز صراحتاً با رانتخواری تجار متنفذ و امتیازات انحصاری بازرگانان عمده که در قالب اتاق بازرگانی تهران، مناسبات ویژهای با لایههای قدرت در ساختار حکومت داشتند و بدین وسیله به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از رانت عظیم بهره میبردند (بنگرید به: افشار قاسملو، 1985: نوار شمارۀ 1؛ لاجوردیان، 1982: نوار شمارۀ 1؛ لاجوردی، 1983: نوار شمارۀ 1؛ لاجوردی، 1978: نوار شمارۀ 1؛ اتاق بازرگانی تهران، 1366: 1-4) انتقاد میکرد؛ چنانکه در یکی از این موارد مقارن با اواخر سال 1324ش، دربارۀ ماجرای مجوز انحصاری واردات چندین میلیون متر پارچه از سوی دولت به حدود پنجاه بازرگان عمده و فساد مالی ناشی از انحصار در این زمینه اشاره کرده بود و دولت وقت (حکیمی) را به چالش کشید (مشروح مذاکرات...، 11 دی 1324: دورۀ 14، نشست 177). با اوصاف مزبور، دور از انتظار نبود که ویژگی تبعیضستیزی و رانتزدایی مصدق به مذاق رشیدیانها سازگار نباشد؛ زیرا رانتخواری و زد و بند، بخشی از ماهیت خانواده رشیدیان به عنوان بورژوازی کمپرادور ایرانی محسوب میشد.
قسمتی از امتیازات و انحصارات اقتصادی رشیدیانها ناشی از عامل خارجی یعنی حمایت انگلستان به عنوان بانفوذترین قدرت خارجی در حاکمیت ایرانِ دهه بیست بود که بارزترین آن، رانتخواری خانواده مزبور در حوزه سوداگری منسوجات بود که از دو طریق، یعنی امتیاز واردات پارچه از خارج با همکاری انگلستان (رشیدیانها به روایت ساواک، 1389: 3/419؛ خامهای، 1372: 364؛ مشروح مذاکرات...، 31 مرداد 1323: دورۀ 14، نشست 56؛ مشروح مذاکرات...، 2 آبان 1324: دورۀ 14، نشست 155؛ اسناد اشغال ایران، 1402: 1/215) و همچنین دریافت قماش از کارخانجات نساجی داخلی به بهانۀ تأمین پوشاک نیروهای انگلیسی انجام میگردید (مشروح مذاکرات...، 18 خرداد 1323: دورۀ 14، نشست 35؛ همان، 8 آبان 1322: دورۀ 14، نشست211؛ ساکما، 528/298؛ گذشته چراغ راه آینده است، 1361: 186؛ نجمی، 1370: 1/494؛ عمیدی، 1384: 2/207). با این اوصاف، افرادی مانند رشیدیانها که این امتیازات و انحصارات را با رانت کسب میکردند، در نتیجۀ فقدان وضعیت رقابتی و عدم آزادی تجارت، به راحتی امکان سوءاستفاده و کسب سرمایه مالی هنگفت را داشتند؛ تاآنجا که پارچههای مورد نظر را با نرخ دولتی و تعرفهای به مراتب پایینتر از بازار، از کارخانجات نساجی کشور دریافت میکردند و در بازار سیاه با قیمت چندین برابر میفروختند:
در سه ماه قبل که بنده به اصفهان مسافرت کردم با متخصصین کارخانهها صحبت میکردیم، حساب کردیم هر متر پارچه نخی که در خود کارخانه 4 ریال تمام میشود 90 ریال به فروش میرسد. پارچههای پشمی که هر متری 30 تا80 ریال تهیه میشود به دست مصرفکننده هر متری500 تا 800 ریال میرسد (مشروح مذاکرات...، 29 مرداد 1323: دوره 14، نشست 55؛ همچنین بنگرید به: همان، 18 خرداد 1323: نشست 35؛ همان، 6 خرداد 1324: دورۀ 14، نشست127؛ الموتی، 1368: 4/451؛ اسناد اشغال ایران، 1402: 1/142، 195، 2/21) .
بخش عمدۀ رانتخواری خانواده رشیدیان ناشی از عامل داخلی یعنی تبانی با دربار سلطنت پهلوی و عناصر دولتی بود. یکی از نمونهها در این راستا، طی اواخر دهه بیست و در موضوع واردات شکر روی داد؛ چنانکه با زد و بند میان برخی تجار متنفذ و دولت وقت ایران در موضوع خرید انحصاری شکر از شرکتهای انگلیسی، ردّ پای خانواده رشیدیان نیز دیده میشود؛ معاملهای که گفته میشود به خاطر گرانفروشی انگلیسیها، اگرچه به نفع بازرگانان مورد نظر بود، اما در مجموع به ضرر ایران تمام شد (مشروح مذاکرات...، 28 اردیبهشت 1329: دوره 16، نشست 25؛ متما، 96-9-144م). طی دو دهه پایانی حکومت پهلوی نیز در پروژههای پُرسود و بزرگی که با رانت حکومتی همراه بود، برادران رشیدیان نقش کلیدی داشتند. یکی از اینها در حوزه اقتصاد پول و بانکداری بود و به تأسیس بانک اعتبارات تعاونی در حدود اواسط دهه چهل شمسی مربوط میشد که با مجوز و حمایت ضمنی شاه، همراهی دولت و زد و بند با برخی عناصر متنفذ حکومت انجام گردید (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 3/173، 182، 230، 301، 369؛ مشروح مذاکرات...، 5 آذر 1343: دوره 21، نشست120) که در نهایت به خاطر ناکارآمدی، فساد مالی و سوءاستفاده رشیدیانها، در کمتر از یک دهه با چالشهای جدی مبتنی بر زیان انباشته مواجه شد (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 3/382-383؛ یگانه، 1985: نوار شمارۀ 9؛ شرکا، 1392: 17؛ متما، 24-10-146ر). مورد دیگر در زمینه اقتصاد ساخت و ساز بود که به احداث شهرک مسکونی شاهینشهر اصفهان در آغاز دهه پنجاه شمسی ارتباط داشته و از این پروژه، رشیدیانها توانستند درآمد مالی هنگفتی به دست آورند (برومند، 1985: نوار شمارۀ 2؛ همو، 1984: نوار شمارۀ 1؛ رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 1/122، 137، 3/419).
واردات و دلّالی
علاوه بر فسادستیزی، باید از سیاست انقباضی دولت برای واردات به عنوان یکی از عوامل ناخشنودی رشیدیانها علیه محمد مصدق نام برد. مصدق با قرار گرفتن در عمل انجامشده، یعنی چالش با انگلستان و تحریم نفتی ایران از سوی این کشور (بنگرید به: محوی، 1985)، مجبور به تغییر محسوس در سیاست اقتصادی کشور گردید؛ چنانکه اتخاذ مشی اقتصاد بدون نفت دولت، توأم با راهکارهایی مانند افزایش درآمدهای مستقیم و ریاضت اقتصادی با هدف کاهش هزینهها و کسری بودجه شد؛ ضمن اینکه در حوزۀ بازرگانی خارجی نیز به منظور بهبود تراز تجاری، واردات محدود شد و صادرات غیرنفتی و سیاست تشویقی برای صادرات در دستور کار قرار گرفت (بنگرید به: فوران، 1394؛ فاتح، 1398؛ موحد، 1378). این نوع خطمشی بهویژه در حوزه تجارت خارجی که وجه برجسته آن نیز محدودیت وارداتی و افت تجارت در حوزه واردات بود، به طور طبیعی با منافع اقتصادی امثال رشیدیانها در تضاد بود و در مقابل به نفع بورژوازی ملی به نظر میرسید؛ زیرا درحالیکه منافع این نوع از بورژوازی در ارتباط با توسعه اقتصاد ملی و متناقض با منافع سرمایه خارجی بود (frank, 1969: 29; poulantzas, 1973: 39)، بورژواکمپرادورها وابسته به واردات تولیدات خارجی و حمایت نیروی بیگانه میباشند؛ تا آنجا که در ادبیات رایج چپ، از معادل بورژوازی تجاری یا دلّال نیز به جای واژه بورژوازی کمپرادور استفاده میکنند. به هر حال، طبق روایت یکی از تجار ردهمیانی بازار دربارۀ رونق صادرات در دوره مصدق:
خوب یادم هست، خود من تجارت داشتم، آن زمان پوست خشخاش میفروختم، پوست خشخاش ما که میسوختیم، میریختیم دور توی خاکروبه، این پوست خشخاشها را تا کیلویی 13 قران آن زمان قیمتها فوقالعاده گران رسید. کفشهای پای گوسفند را بعضی چیزها را بعنوان اینکه قبلا اینجا سریشم میکردند مثلاً سریشم درست میکردند تمام اینها صادر میشد و ارزی که از صادرات به دست میآمد برای واردات مفید بود و فایده داشت (شانهچی، 1983: نوار شمارۀ 1).
به علاوه یکی از فعالان حوزه کسب و کار و سوداگری، طی آن برهۀ زمانی که بنا بر ادعایش درصدد تعامل با مصدق به منظور برونرفت کشور از چالش اقتصادی، یا حداقل کاهش فشار مالی بر دولت وقت ایران بود، به موضوع فروش محصول تریاک ایران از طریق مبادی غیررسمی به خارج از کشور اشاره کرده است:
وضع ایران از نظر مالی روز به روز بدتر میشد و مصدق نمیتوانست ارز لازم برای خرید نیازمندیهای کشور را به دست آورد. من میدانستم که دولت ایران مقدار زیادی تریاک برای فروش در انبارهای خود ذخیره کرده است که قادر به فروش آنها به بهای عادلانه روز نیست. ازین جهت به نخستوزیر پیشنهاد کردم که تریاکها را بدون سروصدا به شرکت مِرک (merck) بفروشد... در نتیجه، ارز مختصری به دلار در اختیار دولت قرار گرفت (محوی، 1985).
با این سیاست اقتصادی، قابل انتظار بود که در زمان نخستوزیری مصدق، ورق به نفع تجار متوسط و حتی خردهپای فعال در حوزه صادرات و به ضرر تجار متنفذ و دلالان بزرگ مانند رشیدیانها که در این مقاله از آنها به عنوان بورژوازی کمپرادور نام بردهایم، برگردد.
علاوه بر این سیاست اقتصادی، اقدامات دیگری نیز از سوی مصدق صورت گرفت که گرچه نظر مثبت بازاریان سنتی، تجار خردهپا و متوسط را جلب کرد (لباسچی، 1983: نوار شمارۀ 1؛ کی استوان، 1327: 2/192-200؛ کاتوزیان، 1371: 174)، ولی در آن سو، بیش از پیش خشم بازرگانان عمده حوزۀ واردات و سرمایهداران وابسته مثل رشیدیانها را علیه خود برانگیخت؛ کسانی که در قالب اتاق بازرگانی و به عنوان نماینده بخش خصوصی، در حوزه اقتصاد تجاری فعالیت میکردند. مصدق نه تنها در راستای تنوع منابع وارداتی، درصدد کاهش امتیازات انحصاری اتاق و تحدید اختیارات اعضای قدرتمند آن برآمد -چنانکه لایحه قانونی افزایش نمایندگان اتاق تهران از پانزده به سی نفر را که منجر به ورود نمایندگان پیشهوران، اصناف، صنایع، بانک ملی و وزارت بازرگانی در بالاترین مرجع تصمیمگیری غیردولتی حوزه اقتصاد تجاری میشد، به مجلس ارائه داد (اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران، 1366، شمارۀ 3، صص17-27؛ اتاق بازرگانی تهران، 1334: صص1-4) - بلکه در راستای تکاپوهای دولت به منظور کنترل بازار آزاد و افزایش درآمدهای دولتی، قانون مالیاتی جدید را که یکی از مفاد آن افزایش عوارض گمرکی بود، به تصویب مجلس رساند که این نیز در نهایت، ناخشنودی تجار عمده حوزه واردات را در پی داشت (کی استوان، 1327: 2/196-201؛ سعیدی و شیرینکام، 1384: 105).
با این اوصاف، قابل پیشبینی بود که بورژوا کمپرادورهایی مثل رشیدیانها همانند چهرههای برجسته حوزه تجارت خارجی مثل خرازی، نیکپور و سایر بازرگانان بزرگ و دلالان متنفذ، در مقابل مصدق قرار بگیرند؛ کسانیکه با توجه به ماهیّت شغلیشان، متمایل به ایدۀ بازار آزاد، اقتصاد لیبرالیستی و غیردولتی بودند (رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، 1389: 1/78). علاوه بر آن، از طربق زد و بند از رانت اطلاعاتی و انحصارات دولتی بهره میبردند. همچنین در قالب اعضای ظاهراً اتاق بازرگانی و درواقع اتاق واردات، با سیاست کلان اقتصادی دولت مصدق مبتنی بر افزایش صادرات، کاهش واردات و جایگزینی محصولات وارداتی با تولیدات داخلی با هدف توازن ارزش صادرات و واردات کشور (خامهای، 1369: 91-98)، تعارض منافع شدیدی داشتند (بنگرید به: لاجوردی، 1983: نوار شمارۀ 1؛ شانهچی، 1983: نوار شمارۀ 1). همۀ این موارد در نهایت موجب شد رشیدیانها و همقطارانشان در کسوت سرمایهداران وابسته، علیه مصدق موضعگیری کنند و در تقابل میان نخستوزیر با شاه، آشکارا در کنار پهلوی دوم قرار بگیرند (سعیدی و شیرینکام، 1384: 105؛ نجاتی، 1364: 328؛ عظیمی، 1383: 35-37؛ کاتوزیان، 1368: 210؛ افشار قاسملو، 1985: نوار شمارۀ 1) و بعد از کودتای مرداد نیز قدرت و نفوذ سابق خود را نه تنها در حوزه اقتصادی، بلکه حتی بعضاً در عرصه سیاسی نیز به دست آورند (تجارت فردا، 1392: شمارۀ 62، صص37-39).
نتیجهگیری
دلایل خصومت خانواده رشیدیان با دولت مصدق که منجر به حضور پُررنگ آنان در کودتای 28 مرداد 1332 گردید را باید فراتر از برخی اظهارات سادهانگارانه، سطحینگرانه و تقلیلگرایانه بر مبنای نوکری و جاسوسی آنها تبیین کرد. درواقع، سرچشمۀ این دشمنی و کینه را باید نشأتگرفته از جایگاه طبقاتی رشیدیانها دانست؛ زیرا به عنوان بخشی از قشر بورژوازی کمپرادور یا همان سرمایهداران وابسته، ویژگیهایی متفاوت و حتی در تضاد با نگرش و منش محمد مصدق داشتند که همین موجب گردید تا در نهایت، منافع شخصی آنها از سوی دولت مصدق در معرض تهدید جدی قرار بگیرد. جایگاه بالا و امتیازات سرشار خانوادۀ رشیدیان با اتکا به انگلستان و درهمتنیدگی منافع آنان با مصالح کشور مزبور در قلمرو ایران از یک سو و در سویی دیگر نیز رویکرد شدیداً محافظهکارانه و ارتجاعی آنها در قبال ساختار سیاسی مبتنی بر مخالفت با هرگونه تغییر و اصلاح وضعیت موجود، سبب میشد تا بورژواکمپرادورهایی مانند رشیدیانها در نقطۀ مقابل دولتی با ماهیت سیاسی دولت مصدق قرار بگیرند که بر مبنای تحولخواهی و اصلاحطلبی شکل گرفته بود. به علاوه، خصایص خانواده مزبور در حوزه اقتصادی نیز هیچگونه تناسبی با سیاست اقتصادی مصدق نداشت؛ چنانکه رانتخواری، انحصارطلبی و سوءاستفاده از قدرت به منظور کسب ثروت مالی که از عوامل کلیدی سیر صعودی شتابناک آنان در عرصه اقتصادی بود، همچنین تحرکات شدید رشیدیانها در عرصه واسطهگری و دلّالی که یکی از مظاهر برجسته آن نیز ایفای نقش پُررنگ در واردات کالاهای انگلیسی به کشور بود، همگی حکایت از تضاد تکاپوهای اقتصادی آنها با خطمشی دولت مصدق در عرصه اقتصادی داشت. با این اوصاف، به هیچوجه دور از انتظار نبود که شاهد موضعگیری رادیکال خانوادۀ رشیدیانها علیه مصدق و اقدامات خصمانۀ آنان بر ضد دولت ملی ایران در آغاز دهه 1330ش. باشیم.