Document Type : Research Paper
Author
Associate Professor, Department of West Asia & Africa, University of Tehran, Tehran, Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
مقدمه
یکی از مهاجرتهای مهم در تاریخ ایران که بهرغم تأثیرات نسبتاً چشمگیر آن هنوز مورد توجه بسیاری از محققان قرار نگرفته، مهاجرت گروهی از بلوچهای ایرانی به کشورهای منطقۀ شرق آفریقا از طریق خلیجفارس و اقیانوس هند است که از اواسط قرن هفدهم آغاز گردید. اقلیت نسبتاً بزرگ و منسجم بلوچها در کشورهای منطقۀ شرق و جنوب شرق آفریقا که اکنون جمعیتی در حدود 25000 نفر را دربرمیگیرند، در ابتدا سربازان و جنگجویان سلاطین عمانی حاکم بر زنگبار بودند و بعدها به کارآفرینانی موفق تبدیل شدند. بلوچهای ایرانیتبار در حال حاضر، در مقایسه با جامعۀ بومی، درآمد نسبتاً بالایی دارند و با وجود اقامت طولانی در این منطقه همچنان ویژگیهای قومی و نژادی خود را حفظ کردهاند.
این مقاله با تکیه بر منابع موجود و مطالعات میدانی و مشاهدات شخصی نویسنده درصدد است به شناسایی و بررسی دلایل مهاجرت بلوچها به مناطق شرق آفریقا و نحوۀ تعامل آنها با بومیان بپردازد و به این پرسشها پاسخ دهد که چه عواملی موجب مهاجرت بلوچها به منطقۀ شرق آفریقا شد و حضور آنها چه تأثیری بر بومیان منطقه داشت و بالعکس. علاوه بر آن، نویسنده تلاش کرده است این فرضیه را که «بلوچها با جمعیت بومی کشورهای شرق آفریقا روابط دوستانهای برقرار کردند و بهعنوان بخشی از جامعۀ بومی این منطقه پذیرفته شدند» به گونهای مناسب و مستدل به اثبات رساند. نتایج سیاسی و فرهنگی اقامت بلوچهای ایرانیالاصل در کشورهای کنونی کنیا، اوگاندا، تانزانیا (و برخی کشورهای دیگر این منطقه) نیز بهعنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته شدهاند. چارچوب نظری این پژوهش مبتنی بر نظریۀ «الگوی فرهنگپذیری تعاملی و شاخص یکپارچگی در مدل فرهنگپذیری» پروفسور ریچارد بورهیس استاد رشتۀ روانشناسی اجتماعی دانشگاه کبک کانادا است. براساس نظریۀ دکتر بورهیس، استراتژی یکپارچگی رویکردی تطبیقی است که به موجب آن شهروندان جامعۀ میزبان بر این باورند که مهاجران حق دارند به طور همزمان میراث فرهنگی خود را حفظ کنند و به موازات آن شاخصههایی از فرهنگ ملی جامعۀ میزبان را نیز بپذیرند.[1]
نویسنده در این مقاله، براساس روش تحلیل محتوای کیفی و با جمعآوری، دستهبندی و تحلیل نظاممند اطلاعات و مستندات موجود و مطالب استخراجشده میکوشد اصالت دادههای گردآوریشده را به گونهای علمی تفسیر نماید و عینیت نتایج بهدستآمده را به اثبات رساند. به موازات آن، با بهرهگیری از روش تحقیق میدانی در کشورهای کنیا و تانزانیا بخشی از دادههای کیفی مورد نیاز را جمعآوری و تجزیه و تحلیل میکند. در مورد ادبیات تحقیق، شایان ذکر است با وجود جمعیت تقریباً بیست و پنج هزار نفری بلوچها در کشورهای منطقۀ شرق آفریقا، این موضوع تاکنون در محافل علمی داخل کشور به صورت مستقل بررسی نشده است. در منابع فارسی فقط عرب احمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، مقالات ارزشمندی درخصوص بلوچها تألیف کرده است. در منابع انگلیسی نیز اطلاعات چندانی در مورد بلوچهای مهاجر به شرق آفریقا وجود ندارد و صرفاً در برخی از کتب و مقالات مطالبی در مورد این اقلیت ایرانیالاصل به چشم میخورد. برای مثال میتوان به کتاب نسیم گرم بلوچستان و شرق آفریقا[2]، نوشتۀ جعفر کادو، و مقالات «یادداشتهایی دربارۀ حضور آسیاییها در امتداد ساحل سواحیلی در طول قرن نوزدهم»[3] و «مکران، عمان و زنگبار: کریدور فرهنگی سه پایانهای در غرب اقیانوس هند»[4] اثر پروفسور نیکولینی، استاد دانشگاه کاتولیک رم، و «بلوچهای آفریقای شرقی: پویایی جذب و ادغام»[5] نوشتۀ پروفسور عبدالعزیز لوزی، استاد دانشگاه اوپسالا سوئد، اشاره کرد. بنابراین، نویسنده تلاش کرده است در این مقاله با شناسایی و گردآوری منابع معتبر که بخشی از آن حاصل مطالعات میدانی نویسنده در کشور تانزانیا و مصاحبه با برخی از بلوچهای ایرانیتبار ساکن این کشور است، مطالب موجود در مورد این اقلیت پویا و منسجم ایرانی را به گونهای جامع تنظیم و تدوین نماید. دستمایه قرار دادن موضوع بلوچهای ایرانیتبار مقیم کشورهای تانزانیا، کنیا و اوگاندا که آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی ـ بلوچی خود را طی چند قرن همچنان حفظ کردهاند، سویۀ نوآورانۀ این مقاله محسوب میگردد.
دلایل اصلی مهاجرت بلوچها به شرق آفریقا
در تاریخ کهن سرزمین سیستان و بلوچستان، مردمان بلوچ عمدتاً به دلیل فقر و فاقۀ عمومی، طبیعت ناسازگار استان و دلایل دیگری از جمله بروز برخی بلایای طبیعی مجبور به مهاجرت به کشورهای اطراف و گاه اقالیم دوردست شدهاند. یکی از دلایل مهمی که همواره بلوچها را مجبور به مهاجرت به کشورهای دیگر ساخته، آب و هوا و طبیعت خشک استان سیستان و بلوچستان است که از دیرباز همیشه مشکلاتی را برای بومیان پدید آورده است.[6] علاوه بر این، وجود فرصتهای محدود برای توسعۀ فعالیتهای کشاورزی، کمبود آب، قحطیهای گاه به گاه و خشکسالیهای مقطعی که منجر به از بین رفتن تدریجی چراگاههای گلهها و زمینهای کشاورزی شده است، از دیگر دلایل اصلی مهاجرت بلوچها به کشورهایی مانند هند، ترکمنستان، عمان و شرق آفریقا در ادوار مختلف تاریخی به شمار میرود.[7] رفتار خشن شاهان سلسلۀ قاجار با بلوچها[8] برای اخذ مالیاتهای هرچه بیشتر توأم با سرکوب و ارعاب آنها در صورت بروز هر گونه نارضایتی[9]، تداوم سیاست سرکوب و نادیده گرفتن فرهنگ بلوچی که در دوران سلطنت رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی نیز ادامه یافت[10]، از دیگر عواملی بود که مهاجرت بلوچها به دیگر کشورها را تشدید کرد. در سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز دور جدیدی از مهاجرتها به خارج از کشور آغاز شد و به دنبال گسترش ناامنی در مناطق مختلف استان سیستان و بلوچستان، برخی از طوایف بلوچ که هدف حملات قاچاقچیان مواد مخدر، باندهای جنایتکار و گروههای تروریستی بودند[11] ناگزیر در پی یافتن محیطی امن رهسپار دیگر کشورها شدند.
کشور عمان از قرن هفدهم میلادی همواره یکی از کشورهای مورد توجه بلوچها برای مهاجرت بوده است. بسیاری از بلوچها در دهههای نخست این قرن به این کشور مهاجرت کردند و بهعنوان نگهبان، سرباز و مزدور جنگی به خدمت پادشاهان سلسلههای یعروبی و سپس بوسعیدی درآمدند. سلاطین عمانی نیز که از اواخر قرن هفدهم درصدد تحقق اهداف توسعهطلبانۀ خود در شرق آفریقا بودند، به دلیل شجاعت و جنگاوری بلوچها، بهتدریج آنها را به متصرفات خود در شرق آفریقا گسیل[12] کردند[13]. بلوچهایی که به زنگبار و دیگر جزایر و مناطق ساحلی شرق آفریقا اعزام شدند، بهسرعت خود را با محیط جدید وفق دادند و به دلیل تجربهای که در استفاده از سلاحهای سرد و گرم داشتند و نیز برخورداری از روحیۀ صداقت و جسارت و شجاعت توانستند جایگاه خویش را تا ردۀ نگهبانان خاصۀ سلاطین عمانی زنگبار ارتقا بخشند.
اقامت تدریجی بلوچها در شرق آفریقا
همانگونه که اشاره شد، حضور بلوچها در شرق آفریقا به اواخر قرن هفدهم میلادی و آغاز هژمونی سلاطین عمانی بر بخشهایی از سواحل و جزایر شرق آفریقا باز میگردد. براساس مستندات موجود، در دورۀ حاکمیت پرتغالیها بر مناطقی از سواحل و جزایر شرق آفریقا در قرون شانزده و هفده میلادی[14]، سلطان بن سیف بن مالک، پادشاه وقت عمان، در سال 1664 میلادی با هدف آزادسازی این مناطق و بیرون راندن پرتغالیها، سپاهی متشکل از سربازان عمانی و جنگاوران بلوچی را در قالب چند کشتی جنگی به فرماندهی سردار بلوچ، امیر شهداد کوتا، به این منطقه اعزام کرد و کشتیهای جنگی عمانی برای نخستین بار وارد سواحل شرق آفریقا و به طور خاص بندر مومباسا شدند.[15] حضور سربازان بلوچی در این عملیات مهم جنگی و سپردن فرماندهی نبرد به فردی بلوچ عمدتاً بدین سبب بود که بلوچها در آن دوره به شجاعت شهرت داشتند و حاکمان عمانی نیز درصدد بهرهگیری از پتانسیل این ایرانیان دلاور برای اخراج پرتغالیها از شرق آفریقا بودند.[16] بلوچها سربازان شجاع و کارآزمودهای بودند که نه تنها نحوۀ استفاده از انواع سلاحهای جنگی و توپهای بزرگ را میدانستند بلکه در حفظ و حراست مهمات نیز تخصص داشتند.[17] از سوی دیگر، سلاطین عمانی به بلوچهایی که مدتها بهعنوان گارد ویژه به آنها خدمت کرده بودند، اعتماد کامل داشتند.[18] از این روی، پس از شکست پرتغالیها و تثبیت حاکمیت عمانیها در شرق آفریقا، بسیاری از سربازان وفادار بلوچ که در جنگهای دریایی با پرتغالیها شرکت کرده بودند، بهتدریج در جزیرۀ زنگبار و سواحل جنوبی کنیا، عمدتاً در مومباسا، استقرار یافتند.[19]
پس از انتقال پادشاهی عمان به زنگبار در سال 1840 میلادی[20]، به دستور سلطان سید سعید بن سلطان، سومین سلطان و امام سلسلۀ آل بوسعید، دستجات دیگری از بلوچها به زنگبار منتقل شدند و برخی از آنها به سمت نگهبانان شخصی سلطان نائل آمدند. بهتدریج تعداد بلوچهای ایرانیتبار در زنگبار از صدها نفر افزون گردید که همگی بخشی از دستگاه قانونگذاری سلطان سعید به شمار میرفتند.[21] سلطان سعید پس از تثبیت موقعیت خویش، گروههای دیگری از بلوچها را از عمان و بلوچستان ایران به زنگبار انتقال داد تا علاوه بر حکمفرما ساختن نظم و قانون، جلو حملات مستمر قبایل جنگجوی عرب را بگیرد که از شمال زنگبار، جزیرۀ لامو، پاته و دیگر جزایر منطقه به زنگبار حمله میکردند.[22] در اواسط قرن نوزدهم، تعداد دیگری از قبایل بلوچ رهسپار شرق آفریقا شدند تا علاوه بر جای گرفتن در رستۀ مهم نگهبانان سلاطین زنگبار، وظیفۀ محافظت از کاروانهای اعزامی به مناطق داخلی تانگانیکا را بر عهده بگیرند و از پادگانهای عمانی نیز حراست کنند.[23] در این دوره بلوچها جایگاه و اعتبار خاصی نزد سلاطین عمانی یافته بودند، چنانکه مسئولیت حفاظت از مکانهای خاص مانند دژ مسیح در مومباسا و پادگان ساعتینی در حومۀ زنگبار که از مراکز ژئو استراتژیک و پادگانهای مهم نظامی عمان به شمار میرفتند[24] و نیز وظیفۀ مقابله با شورش قبیلۀ مزروعی[25] علیه عمانیها به آنها واگذار شده بود[26].
در این بازۀ زمانی و تا پیش از ورود انگلیسیها به منطقۀ شرق آفریقا، بلوچها بهتدریج به بخشهایی از سواحل و جزایر آفریقای شرقی از جمله جزیرۀ مافیا در تانزانیای امروزی و شهر ساحلی مالیندی واقع در جنوب کنیا نیز مهاجرت کردند[27] و به دلیل وفاداری، شجاعت و مهارتهای فردی، همچنان مورد اعتماد سلاطین عمانی بودند و بسیاری از آنها در گارد ویژۀ حاکمان عمانی خدمت میکردند.[28]
مسئولیتها و مأموریتهای بلوچها در شرق آفریقا در دهههای 1870 و 1880 میلادی با هدف توسعۀ مناسبات سیاسی و بازرگانی عمانیها با مناطق داخلی تانگانیکا تداوم یافت. در این زمینه برخی از بلوچها، به منظور گسترش روابط تجاری اعراب عمانی حاکم بر زنگبار با بومیان، به مناطق داخلی تانگانیکا از جمله تابورا در قلب تانگانیکای آن روزگار و کیگوما در کرانۀ دریاچۀ تانگانیکا سفر کردند.[29] صدها نفر از بلوچها نیز در این سالها بهعنوان محافظ کاروانهای تجاری رهسپار مناطق داخلی تانگانیکا شدند و گروهی از آنها بهعنوان نگهبان کاروان رهسپار مناطق دوردست در شرق جمهوری کنگوی دموکراتیک امروزی شدند.[30] در همین دوره، عدهای از مزدوران بلوچ، برای کسب درآمد و یا به دستور سلاطین زنگبار، کاشفان برجستۀ غربی را در ورود به مناطق ناشناختۀ شرق آفریقا همراهی نمودند و غیرمستقیم در کشف برخی از مکانهای ناشناخته در شرق آفریقای کنونی شرکت کردند. یکی از این سفرهای اکتشافی مهم در سال 1857 میلادی و در زمان سلطنت سلطان مجید بن سعید آل بوسعید صورت گرفت و تعدادی از سربازان بلوچ دو کاشف برجستۀ غربی، ریچارد برتون[31]،[32] و جان هانینگ اسپک[33] را همراهی کردند که در داخل تانگانیکا (تانزانیا) در جستوجوی سرچشمۀ رود نیل بودند.[34] اسپک بار دیگر در سال 1860 میلادی فعالیتهای جستوجوگرایانۀ خود را در کشف مناطق ناشناخته در تانگانیکای امروزی از سر گرفت و این بار نیز تعدادی از بلوچها کار محافظت از وی را بر عهده گرفتند.[35] در سال 1871 میلادی، در زمان سلطان سید برغش بن سعید آل بوسعید نیز تعدادی از بلوچها بهعنوان محافظ کاشف آمریکایی هنری مورتون استانلی[36] و در جستوجوی کاشف معروف انگلیسی دکتر لیوینگستون[37] رهسپار تانگانیکا شدند.[38] این وضعیت و البته اعتماد والای سلاطین عمانی زنگبار به بلوچها تا سال 1895 میلادی که زنگبار تحتالحمایۀ بریتانیا گردید، ادامه داشت.[39]
پس از ورود انگلیسیها به شرق آفریقا در اواخر قرن هجدهم، قدرت سلاطین عمانی زنگبار به طرز چشمگیری کاهش یافت و آنان تا سطح پادشاهانی کاملاً تشریفاتی و فاقد هر گونه اختیار تقلیل یافتند. در این شرایط، بلوچها که وظیفۀ اصلی آنها تا آن زمان حفاظت از سلاطین عمانی و منافع اقتصادی و تجاری آنها بود، به ناچار و از روی اجبار جذب مشاغل دیگری شدند. برخی از آنها به تجارتهای خرد روی آوردند و برای دستیابی به بازارهای محلی به تانگانیکا و اوگاندا سفر کردند و بهتدریج در مناطقی از کشورهای امروزین تانزانیا، اوگاندا، کنیا و جمهوری دموکراتیک کنگو سکونت یافتند و با زنان بومی ازدواج کردند. بعضی دیگر در زنگبار و مومباسا مغازههایی اجاره کردند و وارد عرصۀ خرید و فروش کالاهای مختلف شدند. تعدادی از بلوچها نیز در دفاتر پلیس زنگبار و مومباسا استخدام شدند و بعداً به مقامات عالی در دستگاه پلیس ارتقا یافتند.[40] برخی از بلوچها هم پس از ورود استعماری آلمان به شرق آفریقا در سال 1890 میلادی بهعنوان سرباز به ارتش آلمان در تانگانیکا پیوستند که تا پایان جنگ جهانی اول ادامه یافت. این بلوچها به دلیل وفاداری و قابل اعتماد بودن مورد احترام آلمانیها بودند و کارگزاری مستعمراتی تانگانیکا در آلمان مسئولیتهایی نظیر مقامات محلی و ریاست ایستگاههای مهمی نظیر تابورا، باگامویو، میکیندانی و مافیا را به آنها واگذار نمود.[41] تعدادی از بلوچها نیز به ارتش هند بریتانیا و بهویژه هنگthe 129th Duke of Connaught's Own Baluchis پیوستند و در اواسط جنگ جهانی اول از اروپا به آفریقای شرقی منتقل شدند. اینان همواره از سربازان شجاع امپراتوری بریتانیا به شمار میرفتند.[42] در این میان مهاجرت تدریجی بلوچها از ایران به سواحل و جزایر شرق آفریقا از جمله زنگبار، پمبا، جزیرۀ مافیا (در تانزانیای امروزی) و شهر ساحلی مالیندی همچنان ادامه داشت.[43]
پس از جنگ جهانی دوم، در حالی که اکثر بلوچها در بخشهایی از شرق آفریقا از جمله زنگبار، باگامویو، دارالسلام، مومباسا و جنوب اوگاندا سکونت یافته و جایگاه خود را بهعنوان یکی از اقلیتهای مسلمان غیربومی تثبیت کرده بودند، تعداد دیگری از بلوچها از شهرهای نیکشهر، کاسرکند، سرباز، دابکار و چابهار به آنها پیوستند. این افراد که عمدتاً از بستگان بلوچهای ساکن در شرق آفریقا بودند و توسط آنها برای سفر به این منطقه تشویق شده بودند، بیشتر در مناطقی مانند ایرینگا و امبیا در تانزانیا، مومباسا در کنیا و سوروتی در اوگاندا استقرار یافتند و همچون نسل اول بلوچها جذب مشاغل تجاری مختلف شدند.[44] روند مهاجرت بلوچها از ایران به شرق آفریقا تا اوایل دهۀ 1960 و شروع ناآرامیهای سیاسی در شرق آفریقا که منجر به انقلاب زنگبار در سال 1964 شد ادامه داشت. با این حال، در جریان انقلاب زنگبار و تلاش انقلابیون برای تصاحب داراییهای هزاران مهاجر آسیایی، تعداد زیادی از بلوچهای ساکن زنگبار به همراه هندیها این جزیره را به مقصد اروپا، آمریکای شمالی، پاکستان، ایران، هند و سایر کشورهای خاورمیانه ترک کردند.[45] آخرین موج مهاجرت بلوچها به شرق آفریقا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت و دستجاتی از بلوچها به دعوت اقوام و خویشان خود رهسپار شرق آفریقا شدند و در مناطقی از کنیا و تانزانیا سکنا گزیدند.
جوامع بلوچی در شرق آفریقا
همانطور که قبلاً ذکر شد، در حال حاضر در حدود بیست و پنج هزار بلوچ در کشورهای شرق آفریقا از جمله تانزانیا، کنیا، اوگاندا (و در مقیاس جمعیتی بسیار اندک در سومالی و جمهوری دموکراتیک کنگو) زندگی میکنند. در هر یک از این کشورها، بلوچها اقلیتهای مستقل و در عین حال مرتبط با یکدیگر ایجاد کردهاند. بزرگترین جماعت بلوچها در شرق آفریقا متعلق به کنیاست و هرچند آمار رسمی از تعداد آنها وجود ندارد، جمعیت آنها در این کشور از شش تا هشت هزار نفر تخمین زده میشود.[46] بلوچهای مقیم کنیا را به صورت کلی میتوان به سه گروه بزرگ دستهبندی کرد: 1) بلوچهای بازمانده از نسل اول سربازان مزدور که در قرن هجدهم از عمان به این کشور مهاجرت کردند و چنانکه پیشتر اشاره شد، در خدمت پادشاهان عمانی حاکم بر مناطقی از سواحل و جزایر شرق آفریقا بودند؛ 2) بلوچهای نانگارانی که اعقاب آنها در اواخر قرن نوزدهم بهعنوان سربازان مورد اعتماد استعمارگران انگلیسی از ایران (سیستان و بلوچستان) و عمان وارد کنیا شدند[47]؛ و 3) بلوچهای نسل چهارم که عمدتاً در چند دهۀ اخیر از زاهدان، چابهار و سراوان به این کشور مهاجرت کردهاند[48]. اکثر بلوچهای مقیم کنیا در حال حاضر در بخش قدیمی مومباسا موسوم به «مومباسای قدیم»[49] و بیشتر در محلۀ ماکادارا[50]ی این بخش زندگی میکنند. اقلیت کوچکی از بلوچهای کنیا نیز در نایروبی و مالیندی ساکن هستند.[51] اصالت اکثر بلوچهای کنیا، عمدتاً بلوچهای مقیم مومباسا، به زاهدان، چابهار، سراوان، نیکشهر و کاسرکند باز میگردد. البته بلوچهای نیکشهری از جمعیت بیشتری برخوردارند و بر جامعۀ بلوچهای مومباسا نیز تأثیرگذارند.[52]
تانزانیا دومین مرکز استقرار بلوچها در شرق آفریقا به شمار میرود. بلوچهای ساکن تانزانیا به چند گروه عمده تقسیم میشوند: 1) بلوچهای متعلق به نسل مهاجران قرون هجدهم و نوزدهم؛ 2) مهاجرانی که طی یک سدۀ گذشته و عمدتاً پس از پایان جنگ جهانی دوم وارد این کشور شدهاند. بلوچهای کنونی ساکن تانزانیا بیشتر در دارالسلام، باگامویو، ایرینگا[53] و امبیا[54] و مناطق روستایی اطراف این دو شهر زندگی میکنند.[55] قدیمیترین بلوچهای تانزانیا را بلوچهای ساکن کائوله در حومۀ باگامویو تشکیل میدهند که از حدود دویست سال پیش در این شهر کوچک زندگی میکنند.[56] در این میان، بلوچهای ساکن روجهوا[57] و اوسانگا[58] در حومۀ امبیا فعالترین بلوچهای ساکن تانزانیا هستند که از زمان استقرار در این مناطق کارهای نوآورانۀ مهمی در عرصۀ آبیاری و کشاورزی کردهاند. این مهاجران که موج اول آنها در دهههای 1920 و 1930 میلادی از شهرهای زاهدان، سرباز، نیکشهر و کاسرکند در جستوجوی آیندهای بهتر رهسپار تانزانیا شدند، در سالهای اولیۀ اقامت خود در این دو روستا در دهۀ 1930، به کاشت محصولات مختلف کشاورزی، عمدتاً برنج، روی آوردند و برای نخستین بار در این مناطق سیستم آبیاری پیشرفتهای ایجاد کردند که در آن مقطع زمانی در نوع خود بینظیر بود.[59] موج دوم بلوچهای ایرانی نیز در دهۀ 1950 و سالهای نخست دهۀ 1960 از شهرهای مختلف سیستان و بلوچستان وارد روجهوا و اوسانگا شدند و به خویشاوندان خود ملحق گردیدند. برخی از بلوچهای ساکن امبیا بعدها به نامیبیا، انگلستان و سوئد مهاجرت کردند.[60]
کشور اوگاندا نیز تعداد قابل توجهی از بلوچها را در خود جای داده است. نخستین گروه از بلوچهای ایرانیالاصل دیرتر از دیگر کشورهای منطقۀ شرق آفریقا و در اواسط قرن نوزدهم میلادی وارد اوگاندا شدند. براساس مستندات تاریخی، عیسی بن حسین بلوچ اولین بلوچ ایرانی بود که در زمان حکومت سلطان سعید بن سلطان، پادشاه وقت زنگبار، به دربار شاه سونا[61] (شاه سونا دوم از پادشاهان سلسلۀ بوگاندا) راه یافت و پس از مدتی مورد توجه او قرار گرفت و یکی از نگهبانانش شد. بعدها، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، گروههای دیگری از بلوچها بهتدریج از زنگبار رهسپار اوگاندا شدند و در مناطق مختلف این کشور اقامت گزیدند.[62] در حال حاضر اکثر بلوچهای اوگاندا در شهرهای سوروتی[63] و آروا[64] زندگی میکنند و جدای از این دو شهر، تعداد کمی از بلوچها نیز در کامپالا و ماساکا[65] سکونت دارند.[66]
جدای از این کشورها، تعداد انگشتشماری از بلوچهای ایرانیتبار در کشورهای سومالی و کنگوی دموکراتیک زندگی میکنند. اطلاعات دقیقی در مورد این دو اقلیت بلوچ وجود ندارد، اما به نظر میرسد در حدود 50 خانوادۀ بلوچ در سومالی[67] و بین یکصد تا یکصد و پنجاه بلوچ نیز در کنگوی دموکراتیک زندگی میکنند[68].
تقسیمات قبیلگی و یکپارچگی قومی
یکی از ویژگیهای بارز اقوام بلوچ از دیرباز تاکنون وابستگی عمیق قومی و قبیلهای آنهاست. در واقع همۀ اقوام بلوچ هویت ملی خود را در چارچوب قوم و قبیلهای که با آن بزرگ شدهاند، یافتهاند و برای ساختار قبیلهای خود احترام عمیقی قائلاند. به عبارت دیگر، بلوچها در طول تاریخ، موقعیت خود را از طریق قبایلی که به آن تعلق دارند، تثبیت کردهاند و اتحاد خود را در گرو حفظ وابستگیهای قومی قبیلهای خود میدانند. این وضعیت از قدیمالایام در بین بلوچها رواج داشته و جدای از ایران و پاکستان و افغانستان، تعلقات و تعصبات بلوچها به قبیله و طایفۀ خود، در کشورهایی که اقلیتهای منسجمی را تشکیل میدهند (از جمله شرق آفریقا)، کاملاً مشهود است.
بلوچهای ساکن شرق آفریقا در زبان سواحیلی و در بین بومیان «وا ـ بولوشی» (مفرد: ام ـ بولوشی)[69]، «وا ـ بوروشی» (مفرد: ام ـ بوروشی)[70] و «وا ـ شومی»[71] نامیده میشوند و عموماً با نامهای بولوشی (جمع آن ما ـ بولوشی) یا بولوشی شناخته میشوند[72]. بلوچهای شرق آفریقا نیز مانند بلوچهای ساکن ایران و پاکستان دارای قبایل و طوایف مختلفی نظیر براهویی، شهنوازی، شیرانی، ریگی[73]، نوشیروانی، ریدز[74]، ریند، هوت[75]، کاسرخانی، لوریگی، ساگاری و جیهیگا هستند که در سومالی، کنیا، تانزانیا و اوگاندا سکونت دارند[76]. با این حال، براساس سنت رایج در بین بلوچهای ساکن شرق آفریقا، آنها به طور کلی خود را به دو گروه اصلی «عمانی» و «نانگارانی» متعلق میدانند و عمانیها قدیمیترین گروه بلوچها در شرق آفریقا محسوب میشوند.[77]
بلوچهای موسوم به عمانی از اواخر قرن هفدهم تا اواسط قرن نوزدهم از طریق عمان وارد آفریقای شرقی شدند و به همین دلیل امروزه به «بلوچهای عمانی» معروفاند. در ایرانیالاصل بودن این گروه از بلوچها تردیدی وجود ندارد و چنانکه در صفحات قبل اشاره شد، آنها از سیستان و بلوچستان به عمان مهاجرت کردند و پس از مدتی همراه پادشاهان عمانی، عمان را به مقصد سواحل شرق آفریقا ترک کردند. با این حال، اطلاعات بسیار کمی در مورد طایفه و قبیلهای که به آن تعلق داشتهاند وجود دارد.[78] در واقع این بلوچها اکثراً سربازانی بودهاند که تا زمان تأسیس رسمی سلطنت عمان در سواحل شرق آفریقا در سال 1840 میلادی، وظیفۀ حفاظت از پادگانهای عمانی را در مومباسا، دارالسلام، زنگبار و پمبا بر عهده داشتند.
دومین قبیلۀ بزرگی که شمار زیادی از بلوچهای شرق آفریقا خود را متعلق به آن میدانند، قبیلۀ نانگارانی است. نانگارانی یا ننگرانی در زبان بلوچی به معنای داشتن ابزار برای شخم زدن زمینهای کشاورزی است و بیشتر به مردم بلوچی نسبت داده میشود که از قدیمالایام در بلوچستان کشاورزی میکردهاند.[79] اکثر بلوچهای نانگارانی از اواسط قرن نوزدهم بهتدریج وارد منطقۀ شرق آفریقا شدند و بسیاری از آنها از سال 1890 میلادی به بعد بهعنوان سربازان قابل اعتماد به کارگزاران بریتانیایی پیوستند.[80] برخی دیگر از بلوچهای نانگارانی عمدتاً پس از پایان جنگ جهانی دوم در دهههای 1950 و 1960 میلادی از ایران به تانزانیا و اوگاندا مهاجرت کردند و به دلیل مهارت در کشاورزی در این کشورها جذب فعالیتهای کشاورزی شدند. رقابتهای قومی قبیلهای در میان بلوچهای شرق آفریقا چندان قابل توجه نیست، با این حال هنوز برخی اختلافات ریشهای بهویژه در میان بلوچهای مومباسا وجود دارد.[81]
تأثیرات فرهنگی متقابل
یکی از مهمترین شاخصههای زندگی بلوچها در شرق آفریقا، از بدو استقرار در این منطقه، برقراری روابط صمیمانه با بومیان و تبادل برخی از مؤلفههای اجتماعی ـ فرهنگی بین اقلیت بلوچ شرق آفریقا و اکثریت بومیان منطقه بوده است. در واقع با وجود جمعیت بسیار اندک بلوچها و اینکه آنها تصمیمی برای تأثیرگذاری بر مردم بومی شرق آفریقا نداشتند، ارتباط روزانه و مستمر این مهاجران ایرانی با آفریقاییها سبب شد آنها تأثیرات قابل ملاحظهای بر جوامع بومی بر جای بگذارند و متقابلاً از فرهنگ و اجتماع بومیان تأثیر بپذیرند:
تأثیرات بومیان بر بلوچها: بلوچها به دلیل تعصبات قومی و قبیلهای همواره به هویت و سنتهای خود وفادار بودهاند، با این حال پس از حضور در شرق آفریقا و تعامل با بومیان بهتدریج تحت تأثیر برخی از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی آنان قرار گرفتند. مهمترین این تأثیرات در محدودۀ زبان سواحیلی، سبک زندگی، آشپزی و برخی خرافات بود که بهتدریج راه خود را در بین جوامع بلوچ ساکن در کشورهای شرق آفریقا پیدا کرد:
تأثیرات متقابل بلوچها بر بومیان: بلوچها از ابتدای حضور در شرق آفریقا تصمیم هدفمندی برای تأثیرگذاری فرهنگی بر بومیان سواحل و جزایر شرق آفریقا نداشتند، با این حال مناسبات دوستانۀ آنها با بومیان موجب تأثیرگذاری نسبی فرهنگی و اجتماعی متقابل بلوچها بر سیاهپوستان سواحل و جزایر شرق آفریقا خصوصاً در عرصۀ زبان و ادبیات سواحیلی گردید. برخی از این مؤلفهها که با استقبال جوامع سنتی شرق آفریقا مواجه شد، به صورت خلاصه از این قرارند:
جدول 1. واژههای بلوچی راهیافته به زبان سواحیلی (توسط بلوچها)
واژههای بلوچی |
سواحیلی |
بندوق (تفنگ به زبان فارسی) |
Bunduki (Bandooq |
سنگ (سرنیزه به زبان فارسی) |
Singe |
بلوچ |
Belushi (جمع: Mabelushi) |
هبردار (خبردار به زبان فارسی) |
Habedari! |
باروت |
Baruti |
چرخ خیاطی |
Cherahani |
شال |
Shali |
کارخانه (کارگاه به زبان فارسی) |
Karakhana |
جامهدار (فرمانده به زبان فارسی) |
Jemadari |
در مجموع میتوان گفت روابط بلوچها و بومیان شرق آفریقا همواره بر دوستی صمیمانه، احترام متقابل و تفاهم استوار بوده است تا جایی که گرچه بلوچها از بدو استقرار در کشورهای شرق آفریقا در حفظ و نگهداری هویت، سنتها و فرهنگ قومی قبیلگی خویش و تمایز آن از فرهنگ بومیها دقت نظر داشتهاند، هیچگاه وارد مباحث تفاخر نژادی و برتر دانستن خود در مقابل سیاهپوستان نشدهاند. از این روی، برخلاف اقلیتهای هندی مقیم کشورهای شرق آفریقا که سبک زندگی منزوی از سیاهان را برگزیده و هیچگاه تمایلی برای ایجاد مناسبات دوستانه با سیاهپوستان نداشتهاند، بلوچها همیشه دارای ارتباطات گرم و صمیمی با بومیان بوده و خود را بخشی از جامعۀ مسلمانان شرق آفریقا، فارغ از رنگ پوست و نژاد، در نظر گرفتهاند.
چالشها
بهرغم توفیقات جوامع بلوچ در کشورهای شرق آفریقا، آنها در چند دهۀ گذشته با چالشهایی نیز مواجه بودهاند که تا حدودی مانع پیشرفت بیشتر آنها در کشورهای محل سکونت شده است. هرچند این مشکلات با در نظر گرفتن کشورهای محل سکونت آنها متفاوت از یکدیگر است، به طور کلی دارای شباهتهای قابل توجهی نیز هست و در یک گروه قرار دارد. بیثباتی سیاسی منطقۀ شرق آفریقا نظیر کودتاهای گاه به گاه یا درگیریهای قومیتی، مهاجرت تدریجی تعداد قابل توجهی از جوانان بلوچ به کشورهای غربی در دهههای اخیر، فاصله گرفتن تدریجی نسل جدید از فرهنگ و سنتهای قدیمی بلوچی، بروز برخی اختلافات بین نسلهای جدید و قدیم بلوچ، حافظۀ تاریخی تلخ بومیان از مداخلۀ غیرمستقیم بلوچها در تجارت برده در قرن نوزدهم[107] و... چالشهای مهمی به شمار میرود که خصوصاً در دو دهۀ گذشته موجب دلمشغولی و نگرانی جوامع بلوچهای ایرانیتبار شرق آفریقا شده است. علاوه بر آن، امروزه شمار قابل توجهی از خانوادههای بلوچ با هدف فراهم آوردن زندگی راحتتر و آیندهای بهتر برای فرزندان خود سکونتگاههای سنتی خویش در شهرهای کوچک کنیا، تانزانیا و اوگاندا را رها کرده و در پایتخت و شهرهای بزرگ این کشورها مستقر شدهاند. این در حالی است که نیاکان آنها در سدههای گذشته همواره الگوی اراده و استقامت بودند و نه تنها از زندگی در مناطق دورافتاده و صعبالعبور کشورهای شرق آفریقا استقبال میکردند، بلکه استقرار در این مناطق را آزمونی برای تداوم روحیۀ سختکوشانۀ خود در نظر میگرفتند.[108]
درمجموع میتوان گفت بلوچهای ایرانیالاصل ساکن شرق آفریقا امروزه با برخی چالشها و مشکلات فرهنگی و اجتماعی مواجه هستند و با وجود موفقیتهایی که به دست آوردهاند، باید بخشی از پتانسیل خود را مصروف غلبه بر این مشکلات نمایند.
نتیجهگیری
این مقاله با توجه به نظریۀ «شاخص یکپارچگی در مدل فرهنگپذیری» پروفسور بورهیس به بررسی انتظارات فرهنگی جامعۀ بومیان آفریقایی، بهعنوان جامعۀ میزبان، و جهتگیری فرهنگی مهاجران بلوچ پرداخته است. براساس این نظریه، چون مهاجران بلوچ ایرانی با مردم بومی ارتباط صمیمانهای برقرار کردند، موفق شدند خود را بهعنوان بخشی از جامعۀ شرق آفریقا معرفی کنند. در واقع مطابق با الگوی فرهنگپذیری بورهیس، بلوچهای ایرانیتبار مهاجر به شرق آفریقا موفق شدهاند به گونهای هوشمندانه و البته به صورت غیرمستقیم، علاوه بر پاسداشت میراث فرهنگی خود، برخی از ویژگیهای فرهنگ ایرانی و همچنین خردهفرهنگ بلوچ را در بین سواحیلیزبانان آفریقای شرقی ترویج و به آنان معرفی کنند و در عین حال بخشهایی از فرهنگ ملی جوامع مقصد را نیز در درون خود جای دهند. علاوه بر آن، مهاجران بلوچ در مدت اقامت طولانی خود در کشورهای شرق آفریقا بهتدریج بر دستاوردهای علمی و فرهنگی خود افزوده و گام به گام بهعنوان عناصری تأثیرگذار در جوامع میزبان به ایفای نقش پرداختهاند. به موازات آن، بلوچها همواره روابط دوستانۀ خود را با بومیان تقویت کرده و در طول قرنها اقامت در تانزانیا، کنیا و اوگاندا هیچگاه دچار تنش و اختلافی با میزبانان خود نشدهاند که این نمایانگر احترام آنها به فرهنگ و آداب و رسوم کشورهای مقصد و تلاش برای تداوم تعامل مؤثر با مردم شرق آفریقاست.
هرچند نخستین مهاجران بلوچ به شرق آفریقا سواد خواندن و نوشتن نداشتند و تنها بهعنوان جنگجویان حرفهای شناخته میشدند، امروزه بلوچهای ایرانیتبار در زمرۀ اقلیتهای تحصیلکرده در کشورهای کنیا، اوگاندا و تانزانیا به شمار میروند و تعداد زیادی از آنها از جایگاه اقتصادی قابل توجهی برخوردارند. اگرچه بلوچها معمولاً دستاندرکار فعالیتهای اقتصادی هستند، برخی از آنها در عرصۀ سیاست نیز خوش درخشیده و به مسئولیتهای سیاسی بالایی دست یافتهاند که برای مثال میتوان به رستم عزیز تاجر بسیار بانفوذ و نمایندۀ سابق پارلمان تانزانیا، هارون ملا پیرمحمد نمایندۀ فعلی مجلس تانزانیا، شیخ محمد دوری محمد یعقوب سفیر قبلی کنیا در عمان و بوری محمد حمزه وزیر اسبق ایالتی دفتر نخستوزیری در امور محیطزیست جمهوری فدرال سومالی اشاره کرد. بلوچها همچنین مدیریت تعدادی از کارخانجات و شرکتهای بزرگ تجاری را در شرق آفریقا بر عهده دارند.[109] برخی از بلوچها نیز که در دانشگاههای اروپایی و آمریکایی تحصیل کردهاند در زمینههای پزشکی، قضایی، دانشگاهی و املاک و مستغلات به مشاغل مهمی دست یافتهاند.[110]
جالب اینجاست که جوامع بلوچ شرق آفریقا همچنان زبان فارسی را نماد هویت ملی خود میدانند و در عین حال زبانهای سواحیلی و بلوچ را نیز در ارتباطات روزمرۀ خود استفاده میکنند. بسیاری از خانوادههای بلوچ در اوگاندا، تانزانیا و کنیا، بهرغم اقامت طولانی در این کشورها، تسلط نسبی خود را به زبانهای فارسی و بلوچی حفظ و آن را به فرزندان خود نیز منتقل کردهاند. برخی از شخصیتهای فرهنگی بلوچ در کشورهای شرق آفریقا نیز در دهههای اخیر با تأسیس «انجمن فرهنگی ایرانیان بلوچ» و برگزاری کلاسهای آموزش زبان فارسی و بلوچی تلاش میکنند زبانهای فارسی و بلوچی را به نسلهای جوان آموزش دهند و سنتها و آداب و رسوم ایرانی را زنده نگه دارند. بزرگان جوامع بلوچ در کشورهای اوگاندا، تانزانیا و کنیا با هدف حفظ ریشههای ایرانی خود به طور مرتب به ایران سفر میکنند و علاقۀ وافری به تحکیم پیوندهای خود در منطقۀ بلوچستان استان سیستان و بلوچستان دارند.