نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری تاریخ ایران بعد از اسلام، واحد پردیس دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
2 دانشیار، گروه تاریخ، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Ahmad Majd-al-Eslam Kermani, one of the most influential Iranian journalists, and Intellectuals of the Iranian Constitution, played a significant role in educating Iranians and directing their attention to the constitution, and law. Due to the unfamiliarity of Iranians with the principles and structure of the constitution and its institutions and the view of the majority of constitutionalists and politicians who sought to redefine the constitution based on their views, Majd-al-Eslam made some of the most important efforts on the structure of the new government, explaining the issue in his four publications, titled, Nedaye Vatan, Al-Jamal, Kashkul and the Mohakemat (Trials(, as well as several books and articles. The decline of the first Iranian National Parliament and its consequences caused him to write a book on the history of the decline of the parliament, the first intellectual of the constitutional era to find the root causes of its decline; no research has been carried out his on works. Based on the method of historical research, this research explains Majdal-e-Islam's views by emphasizing the book on the history of the decline of the Majlis, Nedaye Vatan magazine and other sources in order to examine the causes of the decline of constitutionalism. Findings show that Kermani considers the lack of necessary political and social contexts in Iran and the unfamiliarity of Iranians with the components of the new government and foreign interference as the most important reasons for the decline of constitutionalism. According to him, this ignorance of the structure of the new government caused the interference of each group and institution in the work of each other, and created a fundamental difference between the three important elements of Iranian society at that time, namely, the government, the nation and the monarchy.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
آشنایی ایرانیان با روشهای نوین کشورداری و نیز آگاهی از دانش، فنون و مظاهر تمدن نوین غرب موجب بیداری افکار در ایران عصر قاجار شد. پیش از آن اما مدتها بود که جامعة ایران از مسیر ترقیات مادی و پیشرفت علم و حکمت اروپا بیخبر مانده بود. با آغاز قرن نوزدهم میلادی کیفیات جدیدی در سیاست بینالمللی به وجود آمد که سرنوشت سیاسی و اجتماعی ایران را تحت تأثیر قرار داد.[1]
اقدامات و اصلاحات اجتماعی ـ سیاسی امیرکبیر، چاپ و انتشار روزنامهها، بهخصوص روزنامههایی که در خارج از ایران و از آن میان در هند چاپ میشدند و از سانسور دولتی ایران دور بودند، تأثیر علمای مذهبی و آگاهی مردم و بهخصوص بازاریان، ایجاد مدارس به سبک جدید و عوامل متعدد دیگری در شکلگیری نهضت مشروطة ایران نقش داشتند.[2] این جنبش که از محرم 1323 آغاز شد، در مردادماه ۱۲۸۵ش/ ۱۳۲۴ق به بار نشست که در نتیجة آن بساط استبداد سلطنتی یا حکومت خودکامه و شَهپدری[3] برچیده و نظام مشروطه جایگزین آن شد و برای نخستین بار حقوق قطعی مردم در مقابل حاکمیت، در قالب قانون اساسی و متمم آن، تثبیت گردید.[4] در دوران مشروطه مفاهیم جدیدی از جمله آزادی، حکومت مشروطه، قانون و مجلس شکل گرفتند و ایرانیان برای نخستین بار این مفاهیم را تجربه کردند.
در جریان مبارزهخواهی مردم برای تحقق حکومتی مبتنی بر قانون، احمد مجدالاسلام کرمانی (1288ـ1342ق) یکی از نخستین دغدغهمندان و کوشندگان مشروطهخواهی در ایران بود که در بارور شدن درخت مشروطهخواهی و حکومت قانون در ایران به قلم و قدم کوشید. با این همه، او نیز در پی به توپ بستن مجلس و دستگیری و قتل عدهای از آزادیخواهان خانهنشین و حتی مدتی زندانی شد. او با نگارش مقالات بسیاری در روزنامههای تحت مدیریت خود به آگاهیبخشی مردم و مشروطهخواهان پرداخت و راهحلهای متعددی را برای برونرفت از مشکلات مطرح کرد. او همچنین در شمار نخستین کسانی بود که از انحطاط مجلس و مشروطه سخن به میان آورد.
پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به این پرسش اساسی است که علل اصلی انحطاط مشروطه از دیدگاه مجدالاسلام کرمانی ــ بهعنوان یکی از روشنفکران دورۀ مشروطه و نخستین کسی که تأملات خود دربارۀ زمینههای انحطاط مشروطه را منتشر کردــ چه بود؟ بر این اساس، از منظر او مؤلفههای داخلی و خارجی مؤثر بر ضعف مشروطهخواهان چه مواردی بودند و کدام عوامل سبب عدم پیوستگی میان مشروطهخواهان گردید؟
دربارۀ اندیشههای سیاسی و رویکرد مجدالاسلام کرمانی به مشروطه پژوهشهای چندی صورت گرفته، اما دغدغهها و اندیشههای او دربارۀ علل انحطاط مجلس و مشروطه مورد توجه پژوهشگران نبوده است. بیتردید مهمترین اثر دربارۀ این موضوع کتاب تاریخ انحطاط مجلس، نوشتۀ مجدالاسلام، است که منبعی ارزشمند دربارۀ اندیشههای او در این زمینه است.[5] گذشته از چند مقاله، مهمترین دادهها دربارۀ مجدالاسلام در برخی از کتابها و مقالات باستانی پاریزی آمده است که سرچشمۀ پژوهشهای بعدی دیگر پژوهشگران به شمار میروند. همچنین برخی از نوشتههای مجدالاسلام در نشریاتی مانند ندای وطن در دهۀ 1330 خورشیدی در مجلاتی مانند یغما دوباره منتشر شد. جلد نهم کتاب مفاخر مطبوعات ایران (احمد مجدالاسلام)، نوشتۀ سید فرید قاسمی، را میتوان مهمترین اثر دربارۀ نقش مجدالاسلام در جریدهنگاری عصر مشروطه دانست که البته به موضوع آرای او در باب انحطاط مجلس و مشروطه نمیپردازد.[6]
در میان آثار پژوهشی، کتاب احمد مجدالاسلام کرمانی روایتگر مشروطه[7]، نوشتۀ مریم کمالی و حبیب حاجی حیدری، که به مقدمهای از محمدابراهیم باستانی پاریزی نیز مزین است، بیشتر به بررسی زندگینامة مجدالاسلام کرمانی و نقش او در مشروطه توجه کرده است. مقالۀ مریم کمالی با عنوان «انحطاط مجلس اول از نگاه مجدالاسلام کرمانی»[8] نیز بهظاهر باید به موضوع «انحطاط» بپردازد، اما در عمل، بر پایۀ نظریۀ «همبستگی اجتماعی»[9] امیل دورکیم[10]، جامعهشناس فرانسوی، تنها زندگینامة مجدالاسلام و اندیشههای کلی او را در باب مشروطه و پیوند سهگانۀ ملت، دولت و سلطنت بررسی میکند و به نظریات او دربارة انحطاط اشارهای ندارد. در واقع موضوع «انحطاط مجلس اول از نگاه مجدالاسلام» در این مقاله کاملاً فراموش شده است. در مقالۀ «احمد مجدالاسلام کرمانی» در دانشنامۀ ایرانیکا نیز مریم کمالی زندگینامة او را بهاختصار تشریح کرده است.[11]
مروری بر زندگی و زمانة مجدالاسلام کرمانی
کرمان از جمله استانهای مهم کشور در «طلیعۀ مشروطیت» بود[12] و نخستین بارقة اندیشههای جدید و شکلگیری روح آزادیخواهی در مجدالاسلام نیز در کرمان آغاز شد.[13] نامهایی همچون میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی بردسیری، ناظمالاسلام کرمانی، میرزا رضا کرمانی و دهها کرمانی دیگر نشاندهندۀ جایگاه این سرزمین در مشروطهخواهی ایرانیان است. مجدالاسلام برخاسته از خانوادهای مشهور و متمول در کرمان بود که در این شهر نزد کسانی چون ناظمالاسلام کرمانی، نویسندۀ تاریخ بیداری ایرانیان، تحصیل کرد، اما پس از هجرت به اصفهان که تحت حکومت ظلالسلطان بود، تحصیلات سنتی و دینی خود را پی گرفت. در زمان حضورش در اصفهان با دو تن از آزادیخواهان نامدار مشروطه، ملکالمتکلمین و سید جمالالدین واعظ اصفهانی، دوستی و همکاری داشت. وی با همراهی دوستانش به تأسیس مدرسهای به سبک جدید اقدام کرد.[14] حضور در مجامع سیاسی سرّی، انتشار کتاب، تشکیل انجمن سیاسی، حضور در شرکت اسلامیه که خود از بنیانگذاران آن بود و تبلیغ در زمینة آن و انتشار مقاله از کارهای مهم او در اصفهان بود.[15] به گفتة خودش، نگارش مقالات متعدد از مهمترین فعالیتهای او در اصفهان بود.[16]
مجدالاسلام همزمان با تغییر صدارت از امینالسلطان به عینالدوله در سال ۱۳۲۱ قمری وارد تهران شد و با روزنامة ادب همکاری کرد.[17] در هفدهم رمضان ۱۳۲۴ در پی اهانت ظفرالسلطنه به میرزا محمدرضا مجتهد کرمانی، مجدالاسلام با بیپروایی بر گرمی بازار هیجانات مذهبی مردم تهران علیه بانیان وضع موجود افزود.[18] در نتیجة فعالیتهای ضد استبدادی در شب ۲۳ ربیعالثانی ۱۳۲۴ به اتفاق میرزا حسن رشدیه و میرزا آقا اصفهانی دستگیر و به مشهد و سپس به کلات تبعید گردید.[19] او در عصر مشروطه به رویکرد قلمی خود در آگاهیبخشی به مردم ادامه داد و علاوه بر نوشتن کتابهایی به نظم و نثر، مانند تاریخ انقلاب مشروطه، تاریخ انحطاط مجلس، شعر بزم دهقانان، شهر خاموشان و دیوان شعر، امتیاز چند روزنامه را به دست آورد. نشریة مهم او به نام ندای وطن[20] مهمترین آوردگاه اندیشههای او در سال 1324 قمری است.[21] پس از دو ماه روزنامة الجمال[22] و تقریباً یک ماه بعد نخستین شمارة نشریة کشکول[23] را در تهران منتشر کرد. همچنین با اخذ مجوز از وزارت عدلیه به انتشار نشریة محاکمات[24] پرداخت. سرپرستی همزمان چهار روزنامة مطرح آن دوره نشان از توانایی و کوشش بسیار مجدالاسلام دارد.[25]
در پی به توپ بستن مجلس و دستگیری و قتل عدهای از آزادیخواهان، مجدالاسلام نیز خانهنشین شد.[26] وی به خاطر رویة اعتدالی خود در زمان استبداد صغیر در شهر اصفهان از سوی برخی مشروطهخواهان به جرم جاسوسی برای دربار، مدتی نیز زندانی شد.[27] جالب آنکه نظر کسانی چون کسروی و ناظمالاسلام دربارة اتهام او به جاسوسی و دادن «راپورتهای» دوجانبه میان عینالدوله و مشروطهخواهان کاملاً با هم در تضاد است و برخی حتی تبعید او را به کلات ناشی از همان مقالات آتیشن ندای وطن در دفاع از عدالتخانه میدانند و عینالدوله را نه دوست مجدالاسلام بلکه عامل زندانی شدن او معرفی میکنند.[28]
در آغاز مجلس شورای ملی دورۀ دوم، مجدالاسلام به دلیل مغایرت اندیشههایش با برخی از سیاستمداران، با حکم هیئت مدیره مجبور شد پایتخت را برای همیشه ترک کند.[29] او سپس به کرمان رفت و کار روزنامهنگاری خود را با نشریة دارالامان تا زمان مرگش در سال 1341 قمری ادامه داد.[30] فعالیتهای علمی و قلمی مجدالاسلام باعث شد تا در سال 1334 قمری (1294ش/ 1916م) نشان علمی به امضای مرتضی ممتازالملک[31] به او اهدا شود:
نظر به مساعی جمیلة آقای مجدالاسلام کرمانی که همواره در خدمت به عالم معارف کاملاً به منصة بروز آورده، از برای قدردانی و تشویق ایشان یک قطعه نشان درجة اول علمی طلا از طرف وزارت علوم در حق مشارالیه اعطا میشود.[32]
آنگونه که از نوشتههای مجدالاسلام برمیآید، او در دورۀ پیش از مشروطه متأثر از روشنفکران قبل از خود مانند میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم و زینالعابدین مراغهای بود. و در مقابله با حکومت استبدادی و روی کار آمدن حکومتی مبتنی بر قانون، تحت تأثیر اندیشههای این روشنفکران، بر این رویکرد سادهانگارانه توجه داشت که با ایجاد حکومت مشروطه مشکلات کشور رفع میگردد. اما شرایط عینی دورۀ یکم مجلس و مشکلات بسیاری که در آن روزگار گریبان کشور را گرفته بود، مجدالاسلام را بهسرعت متوجه نادرستی رویکرد پیشین خود کرد. بر این اساس، از طریق نگارش مقالات متعدد در روزنامههای تحت مدیریت خود، به آگاهیبخشی مردم و مشروطهخواهان پرداخت و راهحلهای مختلفی را برای برونرفت از مشکلات مطرح کرد. بهجرئت میتوان او را از معدود افرادی دانست که از آغاز مشروطه تلاش گستردهای کرد تا ضوابط و شرایط حکومت پارلمانی، وظایف شاه و دولت و ملت در قبال یکدیگر و تکالیف نمایندگان مجلس و مردم را در دوران حکومت جدید به همگان بشناساند. او این مسائل و بیتوجهی به آنها را از دلایل مشکلات مشروطهخواهان در مجلس اول و انحطاط آن میدانست. از نظر وی با توجه به اینکه بسترهای سیاسی و اجتماعی ایران برای تغییر ناگهانی همة ساختارهای سنتی جامعه مهیّا نیست، اصلاحات میبایست تدریجی و به دور از خشونت اعمال شود و همراه با آگاهیبخشی تمامی قشرهای مردم با تفکرات جدید و شناساندن وظایف آنان در حکومت جدید باشد.[33] مجدالاسلام بر سر اصول خود ثابتقدم بود. به همین دلیل از سوی گروههای تندرو کنار نهاده شد و گاهی متهم به همراهی با استبداد گردید. در حقیقت مجدالاسلام با توجه به آشنایی با تاریخ انقلاب فرانسه معتقد بود تندرویهای آنان مشکلاتی را برای انقلابیون به همراه آورد و در نهایت اسباب ضعف آنان گردید.[34]
با صدور فرمان تشکیل مجلس شورای ملی تلاشها برای وضع قوانین جدید آغاز شد. چگونگی طرح، بررسی و تصویب قوانین در مجلس و کارآمدی و قدرت اجرایی آنها همواره در ایران محل توجه بوده است.[35] در طی کوششهای دورۀ نخست مجلس شورای ملی، عوامل گوناگونی موجب پراکندگی فکری مردم و مشروطهخواهان شد. از نظر مجدالاسلام این مشکلات در مسائل متعدد و بنیادینی ریشه داشت که هر یک در جایگاه خود نقش مهمی در انحطاط مشروطه ایفا کردند. بررسی آرا و اندیشههای مجدالاسلام در این خصوص دستکم به دو دلیل اهمیت دارد: 1) او پیش از مشروطه، در جریان مشروطه و پس از آن همواره در بطن حوادث بود و از جمله ایدهپردازان و نویسندگان این رویداد بود؛ 2) مجدالاسلام نخستین کسی است که دربارۀ عوامل انحطاط مشروطه و مجلس آثاری نگاشته است.
انحطاط و تاریخ انحطاط مجلس
انحطاط[36] در فرهنگ لغت به معنای نابودی، به پستی گراییدن، پایین افتادن، فروشدن و از بین رفتن است.[37] از این رو، انحطاط نقطۀ مقابل استیلا، پیشرفت، فرازمندی و نائل آمدن به اهداف متعالی و پیشبرد دستاوردهای یک جریان است. مفهوم «انحطاط» همواره مورد توجه اندیشمندان فلسفۀ سیاسی، کنشگران اجتماعی و اقتصادی، نظریهپردازان اندیشۀ سیاسی و پژوهندگان عرصههای فرهنگی بوده است. نظرات ابن خلدون در مقدمه از مهمترین آرای اندیشمندان دربارۀ مفهوم و «علل انحطاط» است که تا به امروز نیز در نزد اندیشمندان حوزههای فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی محل پژوهش و بحث بوده است.[38] هر جریان، جنبش، نهضت، انقلاب، تحول و نظام سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ممکن است در پی شور و هیجان آغازین که توأم با شکوه و پیشبرد اهداف است، بنا به علل گوناگون از مسیر اولیة خود دور شود، و به تعبیر برخی انحراف و یا به تعبیر دیگرانی نیاز به بازآفرینی پیدا کند، اما در این جریان ممکن است رو به نابودی، انحطاط و زوال بگذارد.
جریان مشروطه نیز از قاعدۀ پیشرفت و پیشبرد اهداف اولیه و یا زوال و انحراف و انحطاط مستثنا نیست. نشانههای شکاف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی درون آن از همان روز که مظفرالدین شاه فرمان عدل مظفر را صادر کرد، هویدا شد و با بمباران دارالشورای ملی ایران توسط محمدعلی شاه به اوج خود رسید. اینکه در این جریان آیا اصولاً مشروطه دچار انحطاط شد یا نه، و همچنین اگر انحطاط پیدا کرد چه کسانی معتقد به این انحطاط بودند و چه عللی را برای آن برمیشمردند، نکتهای است که به صورت جدی جای تأمل و پژوهش دارد. مجدالاسلام کرمانی از جمله نخستین اندیشمندانِ حاضر در بیشتر صحنههای مشروطهخواهی ایرانیان است که موضوع انحطاط مشروطه و مجلس را مورد توجه قرار داد و دربارۀ آن آثاری نوشت. پژوهش حاضر نیز براساس نوشتههای او و نه همۀ روزنامهها و اسناد عصر مشروطه بر آن است که علل انحطاط مشروطه را از دیدگاه او بررسی کند.
نکتۀ مهم دربارۀ کتاب تاریخ انحطاط مجلس آن است که مجدالاسلام در زمانهای که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بسته و استبداد صغیر را فراگیر کرده بود، دست به تألیف کتابی دربارۀ چرایی و چگونگی انحطاط مجلس و مشروطه زد، چنانکه خود گفته است: «نوشتن این تاریخ امروزه در حکم بازی با افعی است و یا به پای خود به مسلخ رفتن، اما دو چیز مرا به ادای این تکلیف مجبور نموده، اول حس انسانیت و وظیفة انسانیت، دوم شدت بطالت و بیکاری...»[39] او در این کتاب قصد دارد زمینهها و علل انحطاط را ریشهیابی کند و نه آنکه صرفاً تاریخ انحطاط مجلس را تحریر و تدوین نماید و آنطور که خود میگوید: «حقیقت غرض در این موقع تاریخنگاری نیست که ظواهر حوادث و وقایع را شرح بدهم، بلکه مقصود ذکر فلسفة تاریخی و تحریر حقایق جهات انحطاط مجلس و مشروطه است.»[40]
چنانکه از محتوای این کتاب برمیآید، مجدالاسلام در زمانی که مجلس و مشروطه در خاموشی و انحطاط بودند و آزادیخواهان در بند و تبعید و یا پنهان از دیدهها به سر میبردند، موضوع خوبی را برای بررسی انتخاب کرد. دیدگاههای مجدالاسلام دربارۀ علل انحطاط مشروطه و مجلس در این کتاب، در یک نگاه کلی، به دو دستۀ درونی و بیرونی تقسیم میشوند. عامل اصلی بیرونی دخالتهای بیگانگان و از جمله روسیه و انگلیس است که خود را در انعقاد قرارداد 1907 به طرزی کاملاً نمایان بروز دادند، اما عوامل داخلی را به انواع زیر میتوان برشمرد و آنگاه دخالت بیگانگان بررسی خواهد شد.
نخستین تجربه در انتخاب نمایندگان مجلس
بیتردید نخستین دورۀ مجلس شورای ملی حاصل چندین سال کوششهای فکری، بَستنشستنهای سیاسی، جنبش و فعالیت مشروطهخواهی بود، و از دیگر سو برآمده از شور انقلابی مشروطهخواهان و نخستین تجربۀ ایرانیان در تأسیس دارالشورای ملی و انتخاب وکلای آن بود.[41] از این رو، بعید نیست در بنای ساختار و نظام آن و انتخاب وکلا و کارکردهایش اشتباهاتی رخ داده باشد که زمینهساز انحطاط مجلس و مشروطه شود. مجدالاسلام یکی از عوامل اصلی انحطاط مشروطیت را تصویب قوانین نادرست نظامنامة انتخاباتی کشور میدانست. از نظر او انتخاب وکلای ملت میبایست تحت قواعد صحیحی صورت میگرفت که منجر به اتحاد مردم میگردید. او میگوید چنین نظامنامهای برای انتخابات، سبب ایجاد پراکندگی و تفرقة مردم و نمایندگان گردید و عامل اتحاد ملت را که در آن زمان از مسائل مهم کشور بود از میان برد.
به نظر او، وضعیت طبقاتی نمایندگان مجلس یکی از مهمترین ایرادهای نظام انتخاباتی کشور بود. همة وکلای مجلس میبایست نمایندگان تمام ملت باشند نه نمایندة یک قشر و صنف خاص. این موضوع به اعتقاد او سبب ایجاد پراکندگی و اختلاف نظر میان آرای آنان در مجلس گردید. او همچنین به تعداد نمایندگان شهرها و ایالتها معترض بود. به نظر او در تمام دنیا انتخاب وکیل از روی تعداد نفوس است و حکمت آن نیز این است که وکلا از طرف تمام ملت انتخاب میشوند و هیچ یک خود را مخصوص طبقة خاصی نمیشناسند، اما در ایران انتخاب از روی طبقات و اصناف است، مثل طبقة شاهزادگان، علما، اعیان، اصناف و... . دومین ایراد تعداد افراد انتخابی از هر شهر است. درست نیست تهران 62[42] وکیل داشته باشد، آذربایجان 12 وکیل و ایالت فارس و کرمان و خراسان 6 وکیل و خود این اختلاف باعث تفرقة اهالی میشود.[43] سوم اینکه برای ایلات که جمعیت زیادی از مردم ایران را تشکیل میدهند وکیلی انتخاب نشده است. چهارم اینکه انحصار انتخاب وکیل به مردم شهری است و آن هم فقط رؤسای صاحب رأی نه تمام افراد، نتیجه چنین میشود: «...کسانی که در انتخاب کردن شرکت نداشتند مقید به حمایت مجلس نخواهند بود و خود را پایبست اطاعت اوامر وکلا نخواهند دانست...»[44]
مجدالاسلام به این نکته اشاره مینماید که مردم شهرهای بلوچستان، رفسنجان، سیرجان، نرماشیر، جیرفت، گرمسیر، بردسیر، ساردو، بزنجان، زرند و کوهبنان و امثال آنها با تمام توابع و اهالی و سکنة مزارع متعلق به هر یک، از انتخاب نمایندگانشان بیحق و بیاطلاع ماندند.[45]
فریدون آدمیت مینویسد تعداد نمایندگان تهران دلیل سیاسی داشت. سیاستمداران و تنظیمکنندگان از این میترسیدند که والیان و حکام کار انتخابات را با مشکل مواجه کنند و مجلس از حداقل لازم برخوردار نگردد. لذا با توجه به مادة 15، تعداد نمایندگان تهران را حداقل میزان لازم در نظر گرفتند. بنابراین، تعیین 60 نفر نماینده تدبیر خوبی برای تشکیل مجلس بود.[46]
مجدالاسلام این نوع انتخاب را در مذاکرات مجلس تأثیرگذار میداند، چرا که با این وضعیت هر وکیلی از هر شهری که میآید، تمام همّ خود را صرف خدمت به همشهریانش میکند نه مشکلاتی که به کل کشور مربوط است.[47] بنابراین، وکلا به جای پرداختن به مسائل اساسی کشور، درگیر امور سطحی میشوند و به جای تدوین اساسنامة مجلس بر سر قیمت گوشت و نان بحث میکنند.[48] بر این اساس، مجدالاسلام متأثر از نظامنامة انتخاباتی کشورهای غربی، و همانند بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران ایرانی که در نهایت چنین ساختاری را در مجلس دوم از میان بردند، اعتقادی به نظامنامة انتخاباتی طبقاتی مجلس اول نداشت. هرچند تجربة مجالس بعد و حضور زمینداران بزرگ در مجلس، سیاستمدارانی همانند ملکالشعرای بهار را متقاعد کرد که یکی از اشتباههای بزرگ آنان از میان بردن همین ساختار انتخاباتی مجلس اول بود.[49]
انجمنها
با تشکیل حکومت مشروطه نهادهای جدیدی متناسب با نوسازی دستگاههای حکومتی پدید آمد. از جملة این نهادها انجمنهای ایالتی و ولایتی و انجمن بلدیه بود. این دو انجمن براساس اصول قانونی شکل گرفتند و وظایف آنان نیز در قوانینی تصویب گردید.[50] مجدالاسلام وجود انجمنهای ایالتی را برای پیشرفت امور ایالات مفید میداند و نظارت آنها بر اقدامات عوامل حکومتی را سبب عدم تعدی حاکمان و والیان متجاوز به حقوق عامه برمیشمرد.[51] با این حال نقدهایی را نیز بر کارکرد این انجمنها وارد میکند. او دربارة ناکارآمدی انجمنهای ایالتی و ولایتی میگوید:
... انجمنها دچار مشکلاتی گردیدهاند، و چون اعضای آنها از آگاهی کافی برخوردار نبودند و دچار قدری خودخواهی نیز شده بودند، نتوانستند آن مشکلات را برطرف سازند. برای نمونه آنان توجه چندانی به موقعیت جغرافیایی و سیاسی ولایات نکردند، بلکه فقط جمعیت آنها را در نظر گرفتند. بعضی را ولایت نامیدند و در آنجا انجمن ولایتی تشکیل دادند، و بعضی را ایالت نام نهادند و در ایالات انجمن ایالتی بنا کردند. ایران منحصر به چهار ایالت شد، خراسان، آذربایجان، فارس، کرمان و نیز تعدادی ولایت، کرمانشاهان، بروجرد، اصفهان، یزد، عراق، استرآباد، مازندران، کردستان، رشت، قزوین و بوشهر.[52]
او در باب تشکیل انجمنها لوایح مفیدی نوشت و راهحلهایی نشان داد. حاصل نظرات او در نشریة ندای وطن منتشر شد. او معتقد بود باید ایران را به چند ایالت تقسیم کرد و در تمام مراکز ایالات انجمن ایالتی تشکیل داد و در شهرهای تابع هر ایالت انجمنهای ولایتی دایر کرد و نیز در تمامی ایالات و ولایات انجمن بلدی برقرار کرد تا در حفظ سلامت عمومی شهروندان سعی لازم مبذول شود.[53]
احتشامالسلطنه، رئیس مجلس شورای ملی، نیز در این مورد همرأی مجدالاسلام بود. او فشار انجمنهای سیاسی تندرو و برخی رهبران روحانی را علت استعفای خود میداند و در خاطراتش با اشاره به موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی میگوید در بسیاری از ایالات و حتی ولایات، انجمنهایی به نام انجمنهای ایالتی یا ولایتی تشکیل شد و کسانی ادارة آنها را به دست گرفتند. تشکیل این انجمنها که میتوانست مایة دوام و قوام مشروطه باشد، متأسفانه موجب تخریب آن شد، زیرا اعضای آنها از انجام تکالیف خود سر باز زده و در بعضی نقاط وظایف قانونی مجلس را به عهده گرفته بودند. از جمله در تبریز انجمن ایالتی را مجلس شورای آذربایجان نامیدند.[54]
مهمترین انجمنهایی که در دورة مشروطه بدون ضوابط قانونی شکل گرفتند و از نگاه مجدالاسلام نقش مهمی در انحطاط مجلس اول ایفا کردند «انجمنهای سیاسی» نام داشتند که اغلب به «انجمن» مشهور بودند. تعداد این انجمنها در طول حیات مجلس اول به بیش از دویست انجمن رسید. هرچند شماری از این انجمنها با هدف حمایت از مجلس و آگاه ساختن مردم به وظایف خود و به نوعی در جهت تربیت سیاسی ـ اجتماعی مردم شکل گرفتند، ولی اکثریت آنها اهداف شخصی و گروهی را دنبال میکردند.[55] از نظر مجدالاسلام دخالت بسیار انجمنهای مذکور در امور مختلف، از جمله در مذاکرات مجلس، و تندرویهای تعدادی از آنها در مبارزه با شاه و عوامل حکومتی و حتی ایجاد مزاحمتهای بسیار برای افراد عادی سبب گردید نهضت مشروطیت از مسیر اصلی خود خارج گردد و برخی نسبت به آن رویة منفی در پیش بگیرند.[56] ناظران و پژوهشگران بسیاری با این عقیدة مجدالاسلام موافق بودند و دیدگاههای مشابهی دربارة رویة انجمنها داشتند.[57] چنانکه طالبوف پس از انحطاط مجلس اول دربارة رویکرد نادرست انجمنها مطالبی را به دهخدا بیان کرد.[58]
مجدالاسلام به نقش مهم انجمنها، بهمثابة قاعدة برتری دو عقل بر یکی، در رسیدن به مقصد اصرار داشت، ولی برای آن شروطی قائل بود. یکی آنکه دو عقل و یا به واقع اجتماع عقول اهل حل و عقد باشند و دیگر آنکه آلوده به اغراض فاسد شخصی نباشند. وی میگوید انجمنهای تهران مرکب از مردمان جاهل و سادهلوح و یا چند نفر دزد خائن خودپرست بودند، از این رو، هر قدر بیشتر جمع شدند خطر آنها برای وطن زیادتر شد. از نظر او اقدامها و دخالتهای انجمنها در تعیین نماینده، رئیس مجلس و وزیر و سایر اقدامهای غیرقانونی آنها به اساس مشروطیت ضربه وارد کرد. مجدالاسلام معتقد بود بانیان انجمنها در ابتدا از کسانی بودند که به اروپا رفته بودند یا با تاریخ انقلاب فرانسه آگاهی داشتند. این افراد بدون توجه به زیرساختهای اجتماعی ایران به تقلید از مظاهر غرب روی آوردند که پیامد آن از میان رفتن اساس مجلس اول بود.
بر این اساس، هرچند مجدالاسلام وجود انجمنها را از ویژگیهای حکومت مشروطه برمیشمرَد و بر کارکرد انجمنها در مشورت و تبادل آرا تأکید میکند، بیتوجهی آنها به نقش خود و تجاوز از حدود اختیارات را از عوامل انحطاط مشروطیت میداند. به عقیدة او انجمنها با دخالت در کار مجلس و تجاوز از حدود خود اسباب زحمت مجلس را فراهم میسازند، چنانکه «... انحطاط مجلس شورای ملی ایران یکی از آثار مشئومة این اجتماعات بود...»[59] او در نظر نهایی خود به صورت کلی اهداف این انجمنها را همسو با منافع رؤسای آنها میداند که ابداً به فکر منافع عمومی نیستند.[60] این بیتدبیری در تشکیل انجمنهای متعدد و عدم نظارت قانونی مجلس بر آنها حتی سبب گردید که مستبدین و مخالفان مشروطه نیز با ظاهرسازی و با تشکیل انجمن، مشروطهخواه شوند و در باطن به از میان بردن اساس مشروطیت اقدام نمایند.[61]
روزنامهنگاران
ایرانیان با روزنامه و رسالتهای آن از پیش از مشروطه آگاه بودند، اما نظام مشروطه حیات سیاسی مطبوعات کشور را متحول کرد. ضعف ساختار نظام آموزشی و بیتوجهی به یادگیری علمی از طریق پدیدههای نوین، از جمله مطبوعات، سبب گردید روزنامهنگاری در ایران به صورت حرفهای شکل نگیرد. بنابراین، بیشتر کسانی که در دوران مشروطه و پس از آن به این کار روی آوردند از ماهیت و کارکرد آن اطلاع درستی نداشتند و روزنامهنگاری را در جهت منافع شخصی و یا گروهی به کار میبردند.[62] توجه اکثر صاحبان و مدیران مطبوعات به منافع شخصی و ناآگاهی از نقش درست و سازندة مطبوعات و تندرویهای بسیاری از آنان، از نگاه مجدالاسلام، بهدرستی از عوامل انحطاط مجلس اول بود. وی هتاکی و هرزهدرآیی آنان به مقام سلطنت را باعث برافروخته شدن آتش خشم شاه و از اسباب انحطاط مشروطیت میداند. مهمترین این روزنامهها مساوات[63] و صور اسرافیل[64] بودند که از پردهدری به شاه و حتی تهدید او و نزدیکانش ابایی نداشتند.[65]
بسیاری از روزنامهنگاران آن دوران، متأثر از رویکرد تضاد دولت و ملت، نهتنها به شاه و خانوادة او نسبتهای ناروا میدادند، بلکه به وزرا و گاه وکلای مخالف خود نیز حمله میکردند. از نظر مجدالاسلام، روزنامهنگاران معنی مفاهیمی چون آزادی بیان را آزادی در نگاشتن هر چیز و هر مدعایی میدانند. حال آنکه روزنامههای ممالک غربی چنین رویکرد افراطیای را دنبال نمیکنند.[66] او معتقد بود تداوم چنین رویهای سبب از میان رفتن نهال نوپای مشروطیت خواهد شد. به باور او برای برونرفت از وضعیت نابهسامان مطبوعات بایست ابتدا به مدیران مطبوعات تذکر داد و در صورت عدم رعایت اصول حقیقی روزنامهنگاری باید آنها را مطابق قانون مجازات کرد.[67] مجدالاسلام رویة افراطی مطبوعات را از عوامل مهم تحریک سلطنتطلبان در انحطاط مشروطیت میداند. جبههگیری شدید محمدعلی شاه علیه مدیران جرایدِ منتقد گواهی بر درستی مدعای مجدالاسلام است. آجودانی مینویسد: «... مجدالاسلام از روزنامهنگاران و مشروطهخواهان آگاه این دوره است. نقطهنظرات او در زمینة چگونگی انحطاط مجلس دارای نکات تازه، جالب و دست اول است. او در داوری خود دربارة خشونت و بیعدالتی صاحبان جراید، انجمنها و افراطیون مشروطهخواه از آنچه که احتشامالسلطنه نوشته است، پا را فراتر مینهد...»[68]
قشون ملی
در اندیشة سیاسی مجدالاسلام درک مدنیت غرب و دستیابی به پیشرفت تنها با اخذ ظواهر این مدنیت، همچون نهادهای مدنی برآمده از مشروطیت، امکانپذیر نیست. او معتقد است نخست باید مفاهیم حکومت جدید و حدود و اختیارات تمامی ساختار و نهادهای برآمده از آن و وظیفة اقشار جامعه در قبال آن به مردم آموزش داده شود تا این مفاهیم جدید و نهادهای برآمده از حکومت قانون براساس رویکرد افراد تفسیر نشوند. زیرا پیامد چنین کاری سقوط و هرج و مرج خواهد بود. یکی از این نهادهای جدید که بهاشتباه تفسیر گردید و کارکردی متفاوت یافت نهاد «قشون ملی» بود که در واقع معادل «گارد ناسیونال» بود. با توجه به سابقة تاریخی تضاد دولت و ملت در ایران، از تشکیل قشون ملی چنین استنباط گردید که ملت میتواند بهواسطة این نهاد در برابر دولت قرار گیرد. به همین دلیل بود که مجدالاسلام فریاد میزد دولت و ملت از هم جدا نیستند و هدف از تشکیل این نیرو همراهی و همگامی با هم است نه تضاد با یکدیگر.[69] بر این اساس، او برخی از رویههای قشون ملی را از علل انحطاط مشروطیت برمیشمرد. هرچند تشکیل آن را ضروری میداند، میگوید نباید از لفظ گارد ناسیونال تقلید کرد و بدون درک معنای آن بر مشکلات افزود. او از تدبیر عقلای قوم برای تشکیل این گارد حرف میزند و اینکه قشون ملی به هنگام ضرورت به یاری قشون دولتی خواهد شتافت و از کشور محافظت خواهد کرد.[70]
مجدالاسلام برای آشنایی مردم با معنای قشون ملی و تعبیر صحیح آن از آیات و احادیث بهره میبرد و میگوید هر ملتی که اسباب دفاع را زیادتر کند، به ترقی مملکت خویش کمک کرده است و هر دولتی که در این مسیر تلاش ننماید، تیشه بر ریشة سعادت خود زده است و در نهایت راه به جایی نخواهد برد.[71]
نگرانی مجدالاسلام از این بود که چرا مجلس برای قشون ملی نظامنامهای تهیه نکرده است و انجمنها کار را از مجلس گرفته و هر کدام برای خود تشکیل نیرو داده و به دلخواه خود قانونی برای قشونشان وضع کردهاند. او میگوید چنین شد که بزرگان از مشروطه و مجلس منزجر شدند و این رخدادها را از آثار مشروطیت دانستند، تا جایی که به انحطاط مشروطیت رضا دادند.[72]
مجدالاسلام دربارة تعبیر نادرست کارکرد این نهاد در میان مشروطهخواهان میگوید: «... باری خیال کردند که ملت بایستی در مقابل دولت دارای قشون نظامی باشد تا هر زمان که زور دولت بر ملت غلبه پیدا کرد، ملت بی سلاح نماند. و چنان این خیال بیهوده در کلههای مردم ایران جایگیر شد که هر چه داد کشیدم به خرج احدی نرفت.»[73]
مجدالاسلام معتقد بود تشکیل قشون ملی و تعبیر نادرست آن سبب گردید نمایندگان مجلس و تندروان با اتکا و پشتگرمی به این قشون امکان هر گونه سازش با دولت و دربار را از میان بردارند و حتی بر قشون دولتی نیز سختگیریهایی اعمال نمایند. و پیامد اقدامهای تند همین قشون بود که نیروهای قزاق با سختی و خشونت تمام درصدد هجوم و حمله به مجلس و نمایندگان و حامیان آنان برآمدند.[74] بر این اساس، آجودانی بهدرستی معتقد است که مردم در آن مقطع زمانی ویژه گمان میکردند گارد ناسیونال در حقیقت همان ارتشی است که بایستی در مقابل قوای دولتی تشکیل شود. این اندیشه اساساً پیشینة فرهنگی ایرانی ـ اسلامی داشت. هر قدر مجدالاسلام کرمانی در روزنامة خود فریاد میزد که دولت و ملت از هم جدا نیستند و قشون دولتی همان قشون ملتی است که در مواقع خطر از وطن حراست میکند و نظم شهرها را به دست میگیرد، به گوش انجمنهای مشروطهخواه و مردم فرو نمیرفت. مردمی که گردانندة آن انجمنها بودند با ذهنیت تاریخی خود، و مهمتر از آن با تجربة زبانی خود، آن مفاهیم را به گونهای میفهمیدند که با ساختار ذهن و زبان و با فرهنگشان هماهنگی داشت. مجدالاسلامها هم استثنا بودند و صدایشان در هیاهوی تاریخ گم میشد.[75]
مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی
مجدالاسلام کرمانی مشکلات مالی و اقتصادی را یکی دیگر از عوامل انحطاط مشروطیت میخواند و تأثیر آن را در برهم زدن مجلس از همة عوامل مهمتر میداند. از این روست که مرتبأ بر اصلاح اوضاع مالی اصرار میورزد. او منشأ آشفتگیهای مالی را به قبل از تشکیل مجلس ربط میدهد. در نتیجه تاریخچهای از امور مالی ایران را از دورة محمدشاه تا ناصرالدین شاه قاجار بیان میکند. ضمن اشاره به فتنة سالار و بابیه و فتنة اصفهان، به نقش امیرکبیر و حسن کفایت و تدبیر وی در اصلاح این مفاسد میپردازد. از نظر او، امیرکبیر اولین کاری که کرد اصلاح وضع مالی مملکت بود و در این کار موفق شد، چنانکه تا چند سال بعد از اصلاحات امیرکبیر، سالی یک کرور وارد خزانة اندرون میشد. اما به دلیل بیتوجهی شاه و وزرای خائن او این ثروت به یغما رفت، تا جایی که در وقت انفصال رژی تنباکو دولت محتاج به قرض گردید. بهخصوص در دورة صدارت مستوفیالممالک تمام مالیه بهازای مواجب و مقرری داده شد.[76]
مجدالاسلام در ادامه از بینظمی و عدم شفافیت دفاتر مالیة ایران یاد میکند که جمع و خرج صحیحی ندارند.[77] بعد هم در اعتراض به فروش القاب و مناصب برای کسب درآمد و جبران کسری بودجه میگوید: «... مناصب و القاب را در معرض فروش و حراج درآوردند و هر کس هر منصبی استدعا کرد به یک مبلغ معینی به او دادند... در اوایل امر عدهای برای انجام این معامله با کمال عجله حاضر شدند و متصل پول دادند... تا وقتی که عدة آنها به قدری زیاد شد که دیگر کسی پیرامون این معامله نرفت...»[78]
این امور نهتنها از بار مشکلات مالی کشور نکاست، بلکه اوضاع را از قبل پریشانتر کرد. در ادامه مجدالاسلام بحث فروش خالصجات[79] را برای جبران کسری بودجه پیش میکشد و این مورد را تمجید میکند و آن را سبب ازدیاد ثروت و قدرت میداند. اما معتقد است که این کار هم به دلیل تقلید کورکورانه و عدم اجرای درست آن، از دیگر علل خرابی اوضاع مالی ایران است.[80]
مجدالاسلام علاوه بر ذکر مضرات این تدابیر برای ازدیاد ثروت، آنها را نه راهحل اساسی بلکه موقتی میخواند که در مقابل اشتهای نامحدود درباریان «به قدر لقمة الصباح هم فایده نمیبخشد.» وی میگوید همین خرابی اوضاع مالی کشور سبب شد که مردم به تغییر اسلوب دولت بپردازند و سلطنت هم چون راه اصلاح دیگری برایش باقی نمانده بود ناچار به قبول مشروطیت شد.[81]
اختلاف و جدایی بین علما
بهرغم اشتراک مواضع و همکاری اولیة روحانیان در لزوم محدود کردن سلطنت استبدادی مطلقه، پس از تشکیل مجلس شورای ملی، و بهویژه همزمان با تدوین متمم قانون اساسی، میان آنان اختلاف و جدایی افتاد. به دلیل عدم تباین ذاتی مبانی نظری و کارکرد عملی نظام مشروطیت و مجلس شورای ملی با مبانی نظری و احکام شریعت اسلام، گروهی از علما تحت عنوان جناح روحانی مشروطة مشروعهخواه، به رهبری شیخ فضلالله نوری، ضمن امتناع از همراهی با مشروطیت با آن به مخالفت برخاستند. شیخ فضلالله نوری به تعارض بعضی از اصول متمم قانون اساسی با قوانین و احکام اسلامی، بهویژه اصل آزادی بیان، قلم، مطبوعات و مذهب، اصل مساوات حقوقی همة مردم ایران و ادیان مختلف، واکنش نشان داد و طرحی را مبتنی بر لزوم نظارت مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس در جهت مطابق بودن آنها با قوانین شرع تهیه کرد که با تغییراتی چند بهعنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد.[82] او در این خصوص دست به تحصنهایی، بهویژه در حرم شاهعبدالعظیم حسنی، زد و لوایح را منتشر کرد. این لوایح مبتنی بر مشروعیتبخشی و «اسلامی» کردن مجلس بود. او معتقد بود حتی نام مجلس نیز باید تغییر کند و «در نظامنامة اساسی مجلس بعد از لفظ مشروطه لفظ مشروعه نوشته شود» و چون «نظامنامة اساسی مجلس را از روی قانونهای خارج از مذهب ما نوشتهاند» بایستی در آن اصلاحاتی انجام گیرد.[83]
در این میان، برخی از روحانیان برای برقراری آشتی میان شیخ فضلالله و مجلس تلاشهایی کردند.[84] با این همه، افکار شیخ فضلالله نوری بهسرعت گسترش یافت. در واقع «... آنچه شیخ فضلالله و سایر علما برای آن تلاش میکردند رواج قوانین شریعت بود که به مشکلاتی که در جریان اجرای قوانین و ادارة کشور پیش میآمد توجه کمتری داشت و دید دینی و مذهبی او بر شم سیاسیاش میچربید...»[85] در ادامة این تضاد آرا بود که بعدها برخی از علما مشروطه را با مبانی شرع اسلام تطبیق دادند. مثلاً پس از به توپ بسته شدن مجلس، میرزا محمدحسین نایینی کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را نوشت که چندین بار در بغداد و تهران انتشار یافت.
اختلاف شدید روحانیانی چون بهبهانی و طباطبایی با شیخ فضلالله نوری، که هر سه از علمای بزرگ آن زمان بودند، منجر به اعدام شیخ فضلالله نوری شد. و باید گفت اگر ملکالمتکلمین و سید جمالالدین واعظ و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل را استبداد از بین برد، شیخ فضلالله نوری را مشروطه از میان برداشت.[86] علمایی که در ابتدا حامی مشروطه بودند، بدون تردید مذهب را پایة زندگی اجتماعی ایرانیان میدانستند و حکومت مشروطه را تنها راه رهایی از استبداد ظالمانة پادشاهان و حکام قاجار و همین طور نفوذ روزافزون بیگانگان در همة امور کشور میشناختند. آنان فکر میکردند میتوان حکومت مشروطه را با مبانی دینی تلفیق و یا سازگار کرد و حکومتی مشروطه با سازوکار فرهنگ اسلامی بنا کرد. مخالفت شیخ فضلالله نوری با مشروطیت نیز در زمانی آغاز گردید که مذهب در مقابل اصول مشروطیت غربی رو به تضعیف بود.[87]
برخلاف غالب روشنفکران که مطابق رویة غربگرایی خواهان حذف دین از امور زندگی انسان بودند، مجدالاسلام معتقد و مقید به امور دینی بود.[88] شاید این امر برآمده از سابقة دینی او بود. هرچند میبایست توجه داشت که او با خرافه و اوهامی که به نام دین در جامعه مطرح بود بهشدت مخالفت میکرد.[89] نگاه او به دین و مسائل آن در کنار اندیشة قانونخواهی بود. او دین و مشروطه را از ضروریات جامعه میدانست. با این حال، آنها را نه مخالف هم، بلکه مکمل هم میدانست. هرچند معتقد بود امور مجلس و قانون ارتباطی با مسائل دینی ندارد.[90] او، برخلاف اغلب روشنفکران، دین را عامل عقبماندگی جامعه نمیدانست. شاید در این زمینه بتوان نظر یکی از پژوهشگران را تأیید کرد که مجدالاسلام از اساس اعتقادی به آمیختن مسائل شرعی با مسائل مشروطیت نداشت.[91]
مجدالاسلام یکی دیگر از عوامل انحطاط مشروطیت را موضع علما در قبال آن میداند و در باب کارهای علما که از دورة صفویه دارای قدرت فوقالعادهای شده بودند بحث مفصلی میکند و به نقش آنها در بسیاری از حوادث اشاره مینماید. مثلاً از مخالفت علما با مدارس جدید و پرداختن به علم معاد صحبت میکند و ضمن آنکه علم معاش و معاد را لازم و ملزوم یکدیگر برمیشمرد، با علمایی که بیشترشان علم نداشتند و به دنبال منافع خود بودند مخالفت میورزد و اقدامات آنها را تقبیح مینماید. وی تسلط علما بر موقوفات و اموال ایتام و حضورشان در مدارس علمیه تا سنین بالا را به دلیل دریافت شهریه و... از دیگر مشکلات ایران میداند و نتیجه میگیرد «تا در مملکتی نان مفت خوردن رواج باشد بلکه جزء شئونات شمرده شود محال است آن مملکت آباد و ملت آن متمدن و آزاد شوند» و به خاطر همین بود که امینالدوله دست آخوندها را از امور مالیه قطع و مدارس جدید ایجاد کرد.[92]
مجدالاسلام ورود علما به مجلس را از دیگر علل انحطاط مشروطیت برشمرده است. به عقیدة وی چون «پارلمنت» فقط برای اصلاح انتظام امور معاش و سیاست مملکت است و ابداً به امور دیانت مربوط نیست، پس نیازی هم به حضور علما در مجلس احساس نمیشود.[93] او میگوید: «... مشروطیت دولت و تحدید حدود سلطنت و تعیین تکالیف افراد و ملت و ترتیب قواعد معادله در مملکت چه ربطی به افعال مکلفین دارد تا بتواند متصف به وجوب یا حرمت گردد...»[94]
مجدالاسلام یکی دیگر از عیبهای حضور علما[95] را در مجلس افزایش رقابت در بین آنها میداند و اینکه این حضور باعث برانگیخته شدن حسادت دیگران و توطئة آنها بر ضد مجلس میشود. بنابراین، میگوید: «اگر مجلس و مشروطیت یک مرتبة دیگر در این مملکت پیدا شد حتماً باید مراقب باشند جنس عمامه به سر را در مجلس راه ندهند، اگرچه بهعنوان وکالت هم باشد.»[96]
اقدامات محمدعلی شاه
محمدعلی شاه، برخلاف پدر، از همان آغاز به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخت. مخالفت او از همان روز نخست پادشاهی نمایان شد که در مراسم تاجگذاری از نمایندگان (چهارم ذیحجة 1324ق) دعوت نکرد.[97] مشکل محمدعلی شاه با مجلس در جزئیات یا برداشتهای متفاوت از مشروطه نبود. اگرچه او بهظاهر تحت فشارهای مردم مشروطه را پذیرفت، اما با اساس آن مخالف بود. وقتی متمم قانون اساسی را برای امضا به نزد وی بردند، با نگاهی به اختیارات وسیع مجلس و سلب یا محدود شدن اختیارات و قدرت خود، این مخالفت را بیشتر نشان داد. او خود را ظلالله و قبلة عالم میدانست و در این قوانین جز امضا هیچ مسئولیت دیگری نداشت. البته به دلیل مخالفتهای مردم، بهویژه در تبریز، که با اعتصاب عمومی، تعطیلی بازارها و... همراه بود، شاه مجبور به عقبنشینی شد، اما از همان فردای امضای متمم قانون اساسی مخالفت خود را، البته این بار با احتیاط بیشتری، از سر گرفت.[98]
مجدالاسلام شاه را رکن اساسی و مسبب اصلی حکومت جدید معرفی مینماید، چرا که او اجازة تغییر حکومت را داده است. او معتقد است اگر شاه متمم قانون اساسی را امضا نمیکرد ما هنوز گرفتار استبداد بودیم. بنابراین، همة این موهبتها را از لطف و مرحمت شاه میداند.[99]
بهرغم تلاش مشروطهخواهان در گذار از یک جامعة مبتنی بر استبداد و حکومت شَهپدری (پاتریمونیال)[100] به یک جامعة مبتنی بر قانون و مشروطه، اقتدار شاه همچنان امری محتوم و مفروض باقی ماند. به همین دلیل بسیاری از نویسندگان محمدعلی شاه را باعث سقوط دموکراسی و مشروطیت در ایران میدانند.
مجدالاسلام در قبال شاه رفتار دوگانهای دارد، طوری که در بیشتر نوشتههایش به دفاع از شخص شاه میپردازد و در جایی نیز شاه و درباریان را مقصر جلوه میدهد. وی در دفاعیات خود از شخص محمدعلی شاه و جایگاه سلطنت مبادرت به طرح پرسشهایی میکند تا شاه را از اتهامات وارده مبرا سازد. وی ابتدا قسمها، دستخطهای شاه و تبعیتهای او از مجلس را یادآور میشود و سپس سؤال میکند مقصود اصلی شاه چه بوده؟ آیا واقعاً از اول بر ضد این اساس بوده؟ و هرچه میکرده در واقع خدعه و تدلیس بوده و قصد مظلومنمایی در انظار را داشته و سپس اقدام به برهم زدن مجلس کرده است یا آنکه بعد از همة مساعدتها با مجلس از این خیال منصرف شده و بهواسطة میل فطری به استبداد یا استبداد درباریان شروع به برهم زدن مجلس کرده است؟[101]
مجدالاسلام برای تبرئة شاه از هر گونه خطا و اشتباه، با مقدس خواندن و ستایش وی، تمام تقصیرات را به گردن هیئت وزرا میاندارد. و توهین به شاه را خلاف قواعد دین و منافی اساس مشروطیت میداند.[102] او معتقد است اگر شاه هم واقعاً عادل بود، با وجود این هیئت وزرای غیرمسئولِ بیقانون، امید اجرای عدالت محال بود.[103] این گفتة مجدالاسلام حقیقتی غیرقابل انکار است، زیرا عدالت یک شخص هرگز فایدهای به حال نوع بشر ندارد، بلکه باید عدالت قانونی و بر موازینی استوار باشد تا همه به آن اقتدا نمایند. وی قصد ندارد بگوید شاه از ابتدا و قلباً خواستار تغییرات بوده و مشروطهخواه واقعی است، چون همانطور که گفتیم، از نظر او شاه فطرتاً خواستار استبداد است. اما وی این همراهی و مساعدت شاه با مشروطه را «برحسب اقتضای پولتیک» زمان میداند.[104]
مجدالاسلام برای شاهی ارزش و اعتبار قائل بود که مشروطهطلب، آزادیخواه و طرفدار قانون باشد نه شاهی مستبد.[105] هرچند مجدالاسلام معتقد به حفظ اساس سلطنت بود و از تندرویهای برخی از مشروطهخواهان علیه جایگاه سلطنت ناراحت بود و در شکلگیری تصمیم نهایی شاه در سرکوب مجلس این تندرویها را مهم میدانست، ولی به هر حال در تحلیل نهایی خود از علل انحطاط مجلس، محمدعلی شاه و درباریان را نیز مقصر جلوه میدهد و در پایان کتاب انحطاط مجلس بهاختصار میگوید: «... ما همین قدر اجمالاً بتوانیم در عالم مورخی بنویسیم که شاه و درباریها راضی به بقای مجلس نبودند و اسبابچینی در انهدام اساس مشروطیت میکردند...»[106]
او به حکم وطنپرستی «عریضه به حضور همایونی» مینویسد تا شاه را از اوضاع ناگوار کشور مطلع کند و وی را از مجالست با درباریان ظالم و خائن بر حذر دارد که جز به سود خود نمیاندیشند و دشمن تاج و تخت ایران هستند و برای رسیدن به اهداف خود از مقام سلطنت مایه میگذارند. او ضمن برشمردن تمام جرمها و جنایات این افراد در حق مردم و مقام سلطنت، به شاه میگوید:
پادشاها گوسفند از برای چوپان نیست، بلکه چوپان برای خدمت به گوسفند است. ملت بنده و زرخرید پادشاه نیستند، بلکه پادشاه خادم حقیقی و حافظ واقعی ملت است. افتخار پادشاهان عالم به علم و ثروت ملت است. محل امن پادشاه عادل دل پاک ملت است. پس چرا راضی نمیشوی که وجود مقدس تو را تا قیامت مؤسس اساس عدالت بدانند.[107]
ناگفته پیداست که نظر مجدالاسلام دربارۀ جایگاه شاه، در مقایسه با آرای دیگر مشروطهخواهان، بیشتر آرمانی است و از دیگر سو حتی دربارة محمدعلی شاه قدری متعادل مینماید. در حالی که پس از به توپ بستن مجلس، برخی از رجال محمدعلی شاه را متهم به «بیدینی، زندقه و الحاد» کردند و همین یک مورد کافی بود تا علیه او قیام و او را از سلطنت خلع کنند و مجلس را نجات دهند،[108] اما مجدالاسلام که مانند بسیاری دیگر گوشة عزلت گزیده بود، به عدل شاهی امیدوار است:
شخص پادشاه را مایل به عدالت شناختهام و یقین میدانم در مقابل استبداد وزرا و امرا و عدالت به شخص مقدس پادشاه مانع از این خواهد شد که بر بیگناهی ستم کنند و چون من خودم را بیگناه میدانم امیدوارم محفوظ بمانم.[109]
دخالتهای روسیه و انگلیس
بسیاری از نویسندگان دخالت بیگانگان، بهویژه دو کشور روسیه و انگلیس، و سیاستهای دوپهلوی آنها را از علل انحطاط مشروطیت برمیشمارند. مجدالاسلام کرمانی نیز دخالتهای این دو کشور را از دیگر عوامل انحطاط مشروطه میداند که بدانها اشاره میشود.
سیاست روسیه از ابتدای دوران قاجار تصرف بیشتر مناطق ایران و تضعیف آن بود. تا پیش از مشروطیت، روسیه در رقابت با انگلستان توانسته بود با تسلط بر دربار نفوذ خود را در ایران افزایش دهد. انقلاب مشروطیت نفوذ و سلطة روسیه را به چالش کشید. بر همین اساس، آنان از ابتدا به مخالفت با مشروطیت برخاستند و به پشتیبانی از مستبدین و مخالفان مشروطه پرداختند. پشتیبانی از بازگشت محمدعلی شاه، اعلام اولتیماتوم برای اخراج مورگان شوستر، مخالفت آشکار با اصلاحات مشروطهخواهان، ایجاد اختلال، ناامنی و بیثباتی سیاسی را میتوان نمونههایی از این مخالفتها با انقلابیون دانست.[110] مجدالاسلام از معدود روشنفکران پیش از مشروطیت و اوایل آن بود که همانند سید جمالالدین اسدآبادی به بحث استعمار و نقش آن در ایران توجه داشت. او پیش از مشروطه در روزنامة ادب از همة مسلمانان میخواهد از خواب غفلت بیدار و با هم علیه استعمار خارجی و بهخصوص روس و انگلیس متحد شوند.[111]
از نظر مجدالاسلام، هرچند دولت انگلستان در ابتدا و در ظاهر برای مقابله با نفوذ همهجانبة روسیه در ایران به حمایت از مشروطهخواهان پرداخت، اما بدون تردید، ایران قدرتمند و مشروطهخواه در تضاد با منافع آن قرار داشت. بر همین اساس، در نهان به تضعیف حکومت مشروطه و مجلس اول برخاست و با انعقاد قرارداد 1907م از سیاستهای مخالفان از جمله سرکوب مجلس اول حمایت کرد.[112]
سر دنیس رایت، سفیر سابق انگلیس در ایران، در خاطرات خود در موارد متعددی به برنامهریزی دولت متبوعش برای تبدیل کردن سفارتخانه و کنسولگریهای کشور خویش در ایران به مأمن و پناهگاه مشروطهخواهان برای پیاده کردن مقاصد اصلی خود اشاره کرده است.[113] مجدالاسلام درخصوص سیاستهای کلی انگلیس در باب مشروطه میگوید:
اگر مشروطیت ایران رونقی کامل میپذیرفت برای انگلستان بیشتر از خود مردم ایران مفید بود، چرا که منتهی مقصود انگلستان حفظ هندوستان است و حفظ هندوستان ممکن نخواهد شد مگر وقتی که مطمئن شوند که ایرانیها به روسها راه نمیدهند و راه ندادن ایرانیان هم ممکن متصور نخواهد شد، مگر به دو طریق، یکی آنکه ایران هم مثل مصر و افغانستان رسماً در تحت تصرف و نظر خودشان باشد.[114]
اما انگلیسها چون فهمیدند این دیدگاه عملی نیست، پس طریق دوم را انتخاب کردند که همان حمایت از مشروطه بود. به عقیدة آنان اگر مشروطه در ایران پیاده شود، ایران دارای قدرت عظیمی خواهد شد که دیگر روسها نمیتوانند چشم طمعی به آن داشته باشند و جلو نفوذ آنها در خراسان و آذربایجان و سواحل دریای خزر گرفته خواهد شد. در این صورت است که انگلیس میتواند به اهداف خود دسترسی پیدا کند. بنابراین، انگلستان از مشروطه شدن ایران حمایت کرد و آن را با قاطعیت به رسمیت شناخت تا شاید پلی باشد که از آن طریق روابط سیاسی و دیپلماتیک خود را با روسیه تنظیم کند.[115]
انعقاد معاهدة ۱۹۰۷ در شرایطی که انقلاب مشروطیت در ایران به پیروزی رسیده بود و ظاهراً انگلیس از انقلاب حمایت میکرد، این واقعیت را آشکار ساخت که برای بریتانیا و همچنین روسیه تنها منافع استعماری اهمیت دارد. این رویکرد نشان داد که اولاً صرفاً با مشروطه شدن ایران نمیتوان امید داشت که انگلستان بتواند از ایران سد عظیمی از قدرت در مقابل روسیه بسازد و هدف خود را پیش ببرد. دیگر اینکه صرف ارادة انگلیس برای ایجاد مشروطه باعث نمیشد که ایران به مشروطه دست یابد. یعنی شکلگیری مشروطه را منوط به خواست و حتی عملکرد انگلیس دانستن تلاشی بیهوده است. آنچه موجب تشکیل مجلس شد، یک حرکت مردمی و همگانی بود و نمیتوان بدون جدا کردن مقاطع مختلف مشروطیت، صرفاً دخالت سفارت انگلیس و یا رقابت دو قدرت روس و انگلیس را بهوجودآورندة انقلاب بدانیم.[116]
اگر در مقاطعی از حرکت انقلابی مردم، انگلستان روی خوش نشان داد به این خاطر بود که احساس میکرد این حرکت مردم باعث کم شدن قدرت رقیبش، روسیة تزاری، میشود و میتواند جای پایی برای خویش فراهم کند، و الا دو دولت روس و انگلیس غالباً در مورد مسائل ایران، آنجا که پای منافع دو طرف در میان بود، موضع واحدی داشتند.[117] بر این اساس، توجه به سیاست مخرب روس و انگلیس در ایران و نقش آنها در تضعیف مشروطیت و تغییر رویکرد دولت انگلستان نسبت به پیش از مشروطیت، نشان از درک و شناخت مجدالاسلام از تحولات پیچیدة بینالمللی داشت.
نتیجهگیری
جنبش مشروطه بساط حکومت استبداد سلطنتی را برچید. مجلس شورای ملی تشکیل شد و قانون اساسی و متمم آن که دربردارندة مفاهیمی چون حاکمیت ملی، دموکراسی، قانونمداری و حقوق اساسی ملت بود، به تصویب رسید. اما تحت تأثیر عوامل درونی و بیرونی ضربات شدیدی بر پیکرة نوپای این جنبش انقلابی وارد آمد. احمد مجدالاسلام کرمانی یکی از مشروطهخواهان و روشنفکران فعال دوران پیش و پس از دوران مشروطیت است. او که حضوری فعال در تحولات این دوران داشت، با تحلیلی روشمند به بررسی علل انحطاط مجلس و به تبع آن انحطاط مشروطیت پرداخت. از نظر مجدالاسلام انتخاب نادرست وکلای مجلس، انجمنها، روزنامهنگاران، قشون ملی، مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی، اختلاف و جدایی بین علما، شاه و دخالتهای روسیه و انگلیس از دلایل مهم انحطاط مشروطیت محسوب میشدند. مجدالاسلام در بطن تمامی علل انحطاط مشروطیت فراهم نبودن بسترهای سیاسی و اجتماعی ایرانیان را در آمادگی برای تشکیل حکومت جدید واکاوی مینماید. بر این اساس، نخستین راه تغییر وضعیت موجود را تهذیب اخلاق آحاد ملت و فراهم کردن بسترهای فکری و اجتماعی مردم در مواجهه با حکومت جدید و فقدان آن را از علل انحطاط مشروطیت میداند. بدین ترتیب، در کتاب تاریخ انحطاط مجلس معتقد است اساس کار مشروطهخواهی در ابتدا بر پایة غلط نهاده شد و در نتیجه پایان درستی نیز نداشت. وی میگوید ناآگاهی افراد و قشرهای جامعه به وظایف و نقش خود در حکومت مشروطه سبب پراکندگی آرا، دخالت افراد در امور سایرین و توجه به منافع فردی یا گروهی به جای منافع ملی و در نهایت موجب انحطاط مشروطیت گردید. به نظر او ملت، دولت و سلطنت سه رکن اساسی و جداییناپذیر کشور هستند که اخلال در کار هر یک میتواند نظام جامعه را دچار مشکل سازد. مجدالاسلام هر کدام از عناصر دولت، ملت و سلطنت را به درجهای در انحطاط مشروطیت سهیم میداند. از نظر وی این سه گروه با بیتوجهی به نقش و وظیفة خود در جامعه و اخلال در کار یکدیگر پایههای نظم و همبستگی نوپایی را که بهزحمت پیریزی شده بود ویران ساختند. چنین رویکردی سبب مداخلات گستردة انجمنهای سیاسی در تمامی امور حکومتی و مجلس گردید و برخی نیز تنها در جهت منافع شخصی و فردی خود و بیتوجه به منافع ملی گام برداشتند و در نهایت از علل انحطاط مشروطیت شدند. به نظر مجدالاسلام روزنامهنگاران نیز بدون شناخت مفاهیم حکومت جدید، از جمله آزادی قلم، با دادن نسبتهای ناروا به شاه و مخالفین فکری خود از دلایل مهم انحطاط مشروطیت بودند. ساختار و کارکرد نادرست قشون ملی و بهخصوص انجمنها و دخالتهای بیمورد آنان در تمامی مسائل نیز نهتنها سود چندانی برای جریان مشروطیت نداشت، بلکه تندرویهای نادرست آنها و حرکت برخی از رهبرانشان در جهت منافع شخصی سبب بیزاری و رویگردانی اغلب مردم از مشروطیت گردید. او اختلافنظرهای مهم میان جریانهای مذهبی و غربگرای حامی مشروطه را در انحطاط مشروطیت مهم ارزیابی مینماید، هرچند نمیتواند یا به نوعی نمیخواهد به علل اساسی این اختلاف بپردازد و به صورت سطحی عامل اختلاف را مسائل شخصی و مادی قلمداد میکند. از نظر مجدالاسلام چون حکومت مشروطه توانسته بود اساس استبداد داخلی و استعمار خارجی را تضعیف نماید، این جریانها در تضعیف این حکومت از هیچ اقدامی فروگذار نکردند و در نهایت با اتحاد و همراهی با یکدیگر، هرچند به صورت غیرمستقیم، نقش مهمی در انحطاط مشروطه ایفا کردند.
[1]. فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمة نهضت مشروطیت ایران (تهران: نشرسخن، 1340)، ص 21-22.
[2]. سید حسن تقیزاده، تاریخ مجلس شورای ملی ایران (وزیران 37 کابینه سالهای 26ـ 1325)، به کوشش عزیزالله علیزاده (تهران: نشرفردوس، 1379)، ص 10-11.
[3]. شاید گمان شود که نوع حکومت پیشامشروطه ارتباطی با زمینههای انحطاط مجلس و مشروطه ندارد، اما نکتة مهم این است که برای بررسی علل انحطاط مشروطه باید شناخت دقیقی از نوع حکومت پیش از مشروطه هم داشت. برای فهم این موضوع و تبیین انواع حکومت استبدادی، خودکامه، شَهپدری و... در ایرانِ پیش از مشروطه، بنگرید به: محمدعلی اکبری، «خوانشهای نظری از بنیاد دولت پیشامشروطگی در ایران»، تاریخ ایران، س 1، ش 1 (زمستان 1387)، ص 1-26.
[4]. علیرضا امینی، حبیبالله ابوالحسن شیرازی، تحولات سیاسی، اجتماعی ایران از قاجاریه تا رضا شاه (تهران: نشر قومس، 1385)، ص 183.
[5]. احمد مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، مقدمه و تصحیح محمود خلیلپور (اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1351).
[6]. سید فرید قاسمی، مفاخر مطبوعات ایران (احمد مجدالاسلام کرمانی)، ج 9 (تهران: امیرکبیر، 1389).
[7]. مریم کمالی، حبیب حاجی حیدری، احمد مجدالاسلام کرمانی روایتگر مشروطه (تهران: علم، 1390).
[8]. مریم کمالی، «انحطاط مجلس اول از نگاه مجدالاسلام»، پیام بهارستان، دورة دوم، س 3، ش 1، ویژهنامة تاریخ مجلس 1 (زمستان 1389)، ص 601 ـ612.
[9]. Social Solidarity
[10]. David Émile Durkheim (1857-1917)
[11]. Maryam Kamali, “MAJD-AL-ESLĀM KERMĀNI”, Encyclopaedia Iranica, 2014, https://iranicaonline.org/articles/majd-al-eslam-kermani, (accessed 10/5/2021).
[12]. برای اطلاع بیشتر بنگرید به: حسن باستانیراد، «طلیعة مشروطیت در کرمان»، در مشروطهخواهی ایرانیان، به کوشش ناصر تکمیل همایون (تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران: باز، 1383)، ص 125ـ142.
[13]. محمدابراهیم باستانی پاریزی، حضورستان (تهران: ارغوان، 1377)، ص 292.
[14]. احمد مجدالاسلام کرمانی، شهر خاموشان یا اوضاع عدلیة سابق، با مقدمة محمد دبستانی کرمانی (بیجا: م. مجدزاده، 1308)، ص 3.
[15]. ژانت آفاری، انقلاب مشروطة ایران، ترجمة رضا رضائی (تهران: بیستون، 1385)، ص 72.
[16]. احمد مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران (سفرنامة کلات)، مقدمه و تحشیة محمود خلیلپور (اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1347)، ص 314.
[17]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 6؛ کمالی، حاجی حیدری، ص 54.
[18] محمد ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، ج 1 و 2 (تهران: نشر پیکان، 1376)، ص 254.
[19]. محمدتقی سپهر (ملک المورخین)، مرآت الوقایع مظفری، تصحیح عبدالحسین نوائی، ج 1 (تهران: میراث مکتوب، 1386)، ص 968.
[20]. نخستین شمارة این نشریه در تاریخ 11 ذیقعده 1324 منتشر شد.
[21]. مجید نیکپور، نامآوران علم و اجتهاد کرمان از قاجاریه تا پهلوی (تهران: سازمان اسناد و کتابخانة ملی، 1383)، ص 336.
[22]. نخستین شمارة این نشریه در تاریخ 16 محرم 1325 منتشر شد.
[23]. نخستین شمارة این نشریه در تاریخ 15 صفر 1325 منتشر شد.
[24]. نخستین شمارة این نشریه در تاریخ 17 جمادی الاول 1325منتشر شد.
[25]. باستانی پاریزی، ص 247.
[26]. نیکپور، ص 336.
[27]. قهرمانمیرزا سالور (عینالسلطنه)، روزنامة خاطرات عینالسلطنه، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، ج 3 (تهران : اساطیر، 1376)، ص 2338.
[28]. احمد کسروی، تاریخ مشروطة ایران (تهران: امیرکبیر، 1370)، ص 88؛ ناظمالاسلام کرمانی، ص 363؛ مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران (سفرنامة کلات)، ج 1، ص 148ـ153.
[29]. باستانی پاریزی، ص 219.
[30]. کمالی، حاجی حیدری، ص 154.
[31]. مرتضیخان مرتضایی ممتازالملک، از اسفند 1294 تا مرداد 1297 (مارس 1916 تا آگوست 1918) در کابینههای محمدولی تنکابنی، حسن وثوقالدوله و نجفقلی صمصامالسلطنه وزارت معارف و اوقاف را بر عهده داشت.
[32]. این سند در آرشیو شخصی محسن اسدی زیدآبادی نگهداری میشود.
[33]. احمد مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 2، ش 126 (3 ذیقعده 1325)، ص 1.
[34]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 466.
[35]. این موضوع نه تنها درخصوص دورۀ نخست مجلس شورای ملی، که دربارۀ دیگر ادوار آن نیز مورد مناقشه و بحث بوده است، تندترین نظر در این خصوص متعلق به آبراهامیان و دربارۀ مجالس همعصر با رضاشاه است: «مجلس ایران را نمیتوان جدی گرفت. نمایندگان آزاد نیستند، همچنانکه انتخابات مجلس آزاد نیست. وقتی شاه بخواهد چیزی تصویب شود، تصویب میشود. اگر مخالف باشد، رد میشود و اگر بینظر باشد، مذاکراتی مفصل و بیهدف صورت میگیرد.» یرواند آبراهامیان ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران (تهران: نشر مرکز، 1377)، ص 126.
[36]. Decline / Decadence
[37]. علیاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل «انحطاط»، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1386.
[38]. مصطفی شیرودی، «مفهوم انحطاط در اندیشۀ سیاسی اسلام و ایران»، فصلنامۀ دین و سیاست، ش 16 (تابستان 1387)، ص 19ـ49.
[39]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 1.
[40]. همان، ص 18.
[41]. این موضوع را تقیزاده چنین توصیف کرده است: «مجلس اول تنها مجلس مقننه نبود، بلکه در آن واحد هم مجلس ملی بود و هم مجلس مؤسس... و در واقع بیش از همه مجلس انقلابی بود... دورۀ مجلس اول تماماً انقلابی بود و هر چند روز و چند دقیقه و چند هفته یک کشمکش شدیدی بین دربار و مجلس پیش میآمد...» سید حسن تقیزاده، «مجموعۀ سه خطابه»، در مقالات تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، ج 1 (تهران: چاپخانۀ بیست و پنجم شهریور، 1349)، ص 277ـ279.
[42]. به نظر میرسد اطلاعات مجدالاسلام دربارة تعداد نمایندگان مجلس شورای ملی نادرست است. براساس نظامنامة انتخابات دورة اول تقنینیه، تعداد نمایندگان تهران 60 نفر، فارس و آذربایجان و خراسان هر کدام 12 نفر و کرمان 6 نفر تعیین شده بود، اما در عمل برای تهران 64 نفر، فارس 8 نفر، آذربایجان 12 نفر، کرمان 7 نفر و خراسان 9 نفر انتخاب گردیدند (عطاالله فرهنگ قهرمانی، اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا 24 دورة قانونگذاری و نمایندگان مجلس سنا (تهران: بینا، 1356)، ص 3-10).
[44]. همان، ص 32.
[45]. همان، ص 31.
[46]. آدمیت، ص 350.
[47]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 32.
[48]. همان، ص 34.
[49]. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ج 1 (تهران: امیرکبیر، 1386)، ص 45.
[50]. مجموعه مصوبات ادوار اول و دوم قانونگذاری مجلس شورای ملی (تهران: چاپخانة مجلس، 1318)، ص 49.
[51]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 38-39.
[52]. همان، ص 36.
[53]. همان، ص 37.
[54]. میرزا محمودخان احتشامالسلطنه، خاطرات احتشامالسلطنه، به کوشش محمدمهدی موسوی (تهران: زوار، 1367)، ص 593-594.
[55]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 41.
[56]. همان، ص 40.
[57]. مهدیقلی هدایت، طلوع مشروطیت، به کوشش امیر اسماعیلی (تهران: جام، بیتا)، ص 41؛ اسماعیل رائین، انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت (تهران: جاویدان، 1355)، ص 109.
[58]. یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، ج 1 (تهران: انتشارات زوار، 1387)، ص 290.
[59]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 45.
[60]. جالب آنکه در رویارویی محمدعلی شاه با مجلس همین انجمنها در دفاع از مجلس برآمدند و در بهارستان مدافع ساختمان مجلس شدند، مانند انجمن مخفی و انجمن انصار که ناظمالاسلام کرمانی از اهداف تشکیل، مرامنامه و اعضای آنها اطلاعات جامعی به دست میدهد (ناظمالاسلام کرمانی، ج 2، ص 73-78). از دیگر انجمنهایی که با شدت گرفتن بحرانهای بین مجلس و دربار، حامی جدی مجلس بودند، میتوان انجمن آذربایجانیها و انجمن مظفری را نام برد. همچنین برخی از انجمنها در روز به توپ بستن مجلس در مقابل قزاقها ایستادند که دولتآبادی از آنها نام میبرد (یحیی دولتآبادی، حیات یحیی (تاریخ معاصر)، ج 2 (تهران: چهر و اقبال، 1328)، ص 317).
[61]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 41ـ43.
[62]. محمد محیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران (تهران: بعثت، 1375)، ص 75.
[63]. روزنامة مساوات در سال 1325 قمری به مدیریت سید محمدرضا مساوات شیرازی در تهران با چاپ سربی منتشر میشد.
[64]. روزنامة صور اسرافیل به مدیریت میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و میرزا قاسمخان تبریزی در سال 1326 قمری در تهران منتشر میشد.
[65]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 2-3.
[66]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 2، ش 233 (19 ربیعالاول 1326)، ص 3.
[67]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 1، ش 41 (24 جمادی الاول 1324)، ص 1.
[68]. ماشاالله آجودانی، مشروطة ایرانی (تهران: نشر اختران، 1387)، ص 24-25.
[69]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 175.
[70]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 2، ش 233 (19 ربیعالاول 1326)، ص 3.
[71]. همان، ص 1.
[72]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 86.
[73]. همان، ص 82.
[74]. همان، ص 91
[75]. آجودانی، مشروطة ایرانی، ص 8-9.
[76]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 91-95.
[77]. همان، ص 96.
[78]. همان، ص 99.
[79]. در اینجا منظور مجدالاسلام نه همة خالصجات، بلکه املاکی است که دولت بهتدریج به دلایل گوناگون از حکام، ملاکان و یا صاحبان ثروت و نفوذ ضبط میکرد (تاریخ انحطاط مجلس، ص 108).
[80]. همان، ص 111-112.
[81]. همان، ص 122.
[82]. لطفالله آجدانی، علما و انقلاب مشروطیت در ایران (تهران: نشر اختران، 1397)، ص 80.
[83]. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری، به کوشش هما رضوانی (تهران: نشر تاریخ ایران، 1362)، ص 30ـ32.
[84]. دولتآبادی، ج 2، ص 130.
[85]. محمدمهدی مرادی خلج، مشروعهخواهان مشروطیت (شیراز: کوشا مهر، 1389)، ص 163.
[86]. محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت (تهران: علمی و فرهنگی، 1381)، ص 13.
[87]. سهراب یزدانی، کسروی و تاریخ مشروطة ایران (تهران: نشرنی، 1383)، ص 131.
[88]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 1، ش 1 (11 ذیقعده الحرام 1324)، ص 1.
[89]. مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 1 (تهران: نشر علمی، 1371)، ص 65.
[90]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 254-284.
[91]. آجودانی، مشروطة ایرانی، ص 164.
[92]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 165-171.
[93]. همان، ص 254.
[94]. همان.
[95]. کرسیهای علما در مجلس چهار وکیل از تهران بود. عامل عمدة تقلیل نفوذ علما در مجلس، گذشته از تضاد ایشان با یکدیگر، اقدامات تندروان مجلس نیز بیان شده است (مرادی خلج، ص 156).
[96]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 254.
[97]. کسروی، ص 202؛ این موضوع در مذاکرات مجلس نیز بازتاب داشت (مذاکرات مجلس شورای ملی، دورۀ اول، ص 53). ده روز پس از تاجگذاری، سفیر انگلیس به دولت متبوع خود چنین گزارش داد: «سلوک دولت نسبت به مجلس کلیتاً به طریق مخالفت و ضدیت است، بنابراین روابط فی مابین دولت و ملت البته به بدترین اوضاع منجر خواهد شد.» (وزارت امور خارجة انگلیس، کتاب آبی، به کوشش احمد بشیری، ج 1 (تهران: نشر نو، 1363)، ص20).
[98]. کسروی، ص 454.
[99]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 2، ش 216 (2 ربیعالاول 1326)، ص 1.
[100]. اکبری، ص 16.
[101]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 72.
[102]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 1، ش 106 (7 شوال 1325)، ص 1.
[103]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 77.
[104]. همان، ص 80.
[105]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 2، ش 160 (16 ذیالحجه 1326)، ص 2.
[106]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 295.
[107]. مجدالاسلام کرمانی، ندای وطن، س 1، ش 136 (22 ذیقعده 1325)، ص 3.
[108]. ابوالقاسمخان ناصرالملک، محمدآقا ایروانی، دو رساله دربارة انقلاب مشروطیت ایران، به اهتمام عبدالحسین زرینکوب و روزبه زرینکوب (تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1380)، ص 104.
[109]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 2.
[110]. فیروز کاظمزاده، روس و انگلیس در ایران، ترجمة منوچهر امیری (تهران: آموزش انقلاب اسلامی، 1371)، ص 648.
[111]. محمدصادق ادیبالممالک فراهانی، ادب، س 4، ش 146 (12 محرم 1323)، ص 2.
[112]. این موضوع آنقدر برای او مهم است که در همان آغاز کتاب به تفصیل دربارۀ آن توضیح داده است. بنگرید به: مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 4-22.
[113]. سر دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمة کریم امامی (تهران: نشر نو، 1365)، ص 372-384.
[114]. مجدالاسلام کرمانی، تاریخ انحطاط مجلس، ص 23ـ24.
[115]. همان.
[116]. مرادی خلج، ص 62.
[117]. همان، ص 69.