نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 استاد گروه تاریخ دانشگاه تبریز، تبریز، ایران.
2 دانشجوی دکتری تاریخ ایران پس از اسلام، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Dispatching the students to Europe had begun after the Iran-Russia wars by the aim of modernizing and compensating for hindrance. This process continued during the Qajar period; According to documents, nearly a thousand students in this era were dispatched to Europe aiming at transferring knowledge. One of the main incentives for dispatching agents was to reconstruction and evolution of the education system. But according to the documents no student in “History Course” was dispatched in the mentioned era. In the first decade of Pahlavi era by codifying the bill of dispatching students in sixth national consultative assembly, we witness creating new generation of dispatching students in the interval of 1928-1933 A.D.) who constitute the new modernizing generation of Iran among which the fist history course students were included. Albeit as it is being demonstrated in the article, new wave of dispatching students in history course did not lead to training a historian or an evolution in historical research. In order to understand mentioned phenomenon, after an overview of the process of dispatching students in general and dispatching students in the field of history in particular, the article will discuss the mechanisms of history student dispatching, dispatched persons and their takeaways based on sources and documents. Moreover, there are some main variables to understand the problem of sending students not becoming professional historians in the decades of sending Iranian students among which these issues have been recognized: the motivations and goals of sending designers and agents, the government's expectations and demands from graduates for their future careers in the process of modernization, the French educational system as the destination of 75% of sending students and the gap between research and education in this country.
کلیدواژهها [English]
بیان مسئله، مدعا و سؤالات
رشتة تاریخ بهعنوان یکی از نخستین رشتههای دانشگاهی همزمان با تأسیس دانشگاه تهران رسمیت یافت و با تأسیس نهادهای دانشگاهی در دهههای بعد گسترش پیدا کرد. اما با گذشت بیش از هشت دهه از ایجاد این رشته هنوز این سؤال باقی است که چرا در نظام آموزش عالی، در رشتة تاریخ به طور عام مورخ حرفهای (یا به تعبیر دیگر تاریخپژوه) تربیت نمیشود؟ در درون این مسئله مدعایی نهفته است که از یک سو دانشآموختگان این رشته را که مورخ نیستند و از دیگر سو مورخان حرفهای را که در رشتة تاریخ تحصیل نکردهاند، گواه میگیرد.
به نظر میرسد در نظام آموزش عالی، در سطح کلان، رشتة تاریخ ذیل «آموزش تاریخ»/ «بازآموزی تاریخ» تعریف شده و در سطوح خرد چون برنامهریزی آموزشی، سرفصلهای درسی و قوانین و مقررات و نظایر آن نیز همین نگاه تسری، بازتولید و استمرار یافته است. به بیان ساده، وظیفهای که بر دوش این رشته گذاشته شده، آموزش تاریخ است نه نوشتن تاریخ. مصداق بارز چنین نگاهی را میتوان در اعزام دانشجویان رشتة تاریخ و جغرافیا به اروپا در آغاز دهۀ نخست قرن چهاردهم خورشیدی، پیش از تأسیس دانشگاه تهران، مشاهده کرد، یعنی در فاصلۀ سالهای 1307-1312 که نطفة اولیۀ گروه تاریخ دانشگاه تهران بسته شد و بخشی از هیئت اعزامی رشتة تاریخ هستة اولیۀ نسل نخست استادان دانشگاه تهران را تشکیل دادند. سازوکار پدیدة اعزام دانشجوی رشتة تاریخ در این مقطع را میتوان از آبشخورهای مهم این نگاه کلان دانست. البته متغیرهای پدیدار شدن چنین نگاهی به دانش و رشتة تاریخ افزون بر این است و طرحوارة مفصل دیگری را میطلبد. حال در گام نخست ضروری است مدعای نگاه آموزشمحور به رشتة تاریخ، با شرح مصادیق آن براساس دادهها و اسناد برجای مانده بر مبنای توضیحی تاریخی، صورتبندی شود.
برای پاسخ به مسئلۀ مقالۀ حاضر و براساس مدعای مطرحشده میتوان پرسید همزمان با موج اعزام دانشجو به اروپا در سالهای 1307-1312 چه کسانی از رشتة تاریخ و جغرافیا اعزام شدند؟ انگیزة کارگزاران از اعزام دانشجویانی در این رشته چه بود؟ نظام آموزشی و پژوهشی کشور مقصد چه تأثیری بر محصلان و نظام آموزشی ایران داشت؟ و فرجام محصلان اعزامی چه شد؟
درخصوص اعزام دانشجو به اروپا و امریکا تاکنون پژوهشهای ارزندهای انجام شده است. سید محمد محیط طباطبایی طی سلسله مقالاتی در جریدة شفق سرخ، در سال 1312، ضمن توصیف سابقة اعزام محصلان به خارج، روند اعزام محصلان، نظارت ناکافی دولت بر فارغالتحصیلان و نتایج این سازوکار را نقد میکند.[1] او در نهایت اعزام دانشجویان را کاری نادرست تشخیص میدهد و پیشنهاد میکند «دارالعلوم» در ایران تأسیس و از معلمان اروپایی برای تدریس دعوت شود.[2] فارغ از مقالات انتقادی محیط، نخستین پژوهش تاریخی را مجتبی مینوی در سلسله مقالات «اولین کاروان معرفت» (1332) در یغما منتشر کرد.[3] پژوهش ماندگار مینوی راه را بر دیگر پژوهشگران گشود. چنانکه یک دهه بعد از او، حسین محبوبی اردکانی در مقالههایی با عناوین «دومین کاروان معرفت» (1344) و «سومین کاروان معرفت» (1345-1346) پژوهش مینوی را ادامه داد.[4] همچنین همو در کتاب تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران (1354) که برگرفته از رسالة دکتری اوست، بهتفصیل مبحث اعزام دانشجو را در ادوار فتحلی شاه، ناصری و مظفری بررسی میکند و سیر اعزام و بازگشت، مناسبات، روابط و دستاوردهای دانشجویان اعزامی را میکاود.[5] در سال 1346 مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران پیمایشی را براساس 176 نفر از افراد زنده و قابل دسترس از میان 640 دانشجوی اعزامی سالهای 1307-1312 انجام داد که نتایج آن در مقالهای در سال 1353 منتشر شد. در این پیمایش شاخصهای چشمگیری از جمله پیشینة خانوادگی، تحصیلات و مشاغل افراد اعزامی لحاظ شده و از این رو پژوهشی متفاوت و به یک معنا سندی قابل اتکاست.[6] زندگی و احوالات شخصی دانشجویان اعزامی و اقدامات و آثار آنها مورد توجه پژوهشهای یادشده بوده است. اما غلامعلی سرمد، در پژوهشی جامعهشناختی، سوابق خانوادگی و طبقاتی محصلین اعزامی کل دورة قاجار و نیز اقدامات و اثرات آنها را در قالب کتابی با عنوان اعزام محصل به خارج از کشور در دورة قاجار (1372) طرح کرده است. علیمحمد حاضری در کتاب روند اعزام دانشجو در ایران (1372)، با بررسی اجمالی روند اعزام از آغاز تا سال انتشار اثر، تلاش کرده است جنبههای مالی اعزام محصلان، نوع رشتهها، سطح تحصیلات، انتخاب محل تحصیل، سیاستهای جذب و نظایر آن را مطالعه کند، هرچند بررسیهای او در بخشهای مربوط به پیش از انقلاب 1357 چندان عمیق نیست و براساس اسناد یا پژوهشهای مرتبط سامان نیافته است.[7] عبدالحسین نوایی و الهام ملکزاده نیز در اثر دانشجویان ایرانی در اروپا (1382)، اسناد مربوط به قانون اعزام محصل را از مجموعه اسناد ملی (از سال 1307 تا 1313) منتشر کردهاند. این اثر، برخلاف آثار پیشین، بر استنساخ و چاپ اسناد تمرکز یافته و بهرغم کاستیها، از جمله فقدان فهرست و عناوین اسناد منتشرشده، منبع بسیار مهمی در مبحث اعزام دانشجویان است. نویسندگان در پایان این اثر سعی کردهاند با شرح احوال 456 نفر از دانشجویان اعزامی و گزینش زندگی زنان از آن میان، از زاویۀ جدیدی به بررسی پدیدة اعزام دانشجو در این برهه بپردازند که تا پیش از آن مورد توجه نبوده است.[8] کاروان فرهنگ در فرنگ (1387)، اثر جلال ستاری، از دیگر پژوهشها درخصوص اعزام دانشجویان در عصر قاجار و پهلوی است که مؤلف کوشیده است براساس منابع موجود روایتی سرراست به دست دهد. این اثر بسیار مبتنی بر یافتههای کتابهای پیش از خود، از جمله دانشجویان ایرانی در اروپا، است، اما این ویژگی آن که پدیدهها را با استناد به روزنامهها، از جمله اطلاعات، روایت میکند سبب شده است نسبت به آثار پیشین لحن و زاویة دید متفاوتی داشته باشد. با کاروان معرفت (1396)، اثر بهمن زینلی، نیز از جمله آثاری است که به بررسی روند اعزام دانشجویان به اروپا در دورة قاجار و تأثیر آن بر نهضت مشروطیت پرداخته است. آخرین پژوهش منتشرشده اثر ارزندة محمد قبادی است با عنوان در تکاپوی دانش؛ پژوهشی در فرایند گسیل دانشجویان به اروپا (1307–1299ش) که ویژگیهای متمایزی نسبت به آثار پیشین دارد، از جمله روایت مخالفان و موافقان با اعزام دانشجویان در مجلس دوم، توصیف رویکردهای موافقان و مخالفان دوگانة بسط آموزش ابتدایی/ آموزش متوسطه و عالی در دورة پس از کودتای 1299 و از همه مهمتر توصیف روند اعزام دانشجویان در رشتههای نظامی، راهآهن، نفت، بهداری، پست و تلگراف در فاصلة کودتای 1299 تا سال 1307خ (که در دیگر پژوهشها مغفول مانده) و نیز روند تصویب قوانین موج جدید اعزام (1307-1312) و مشخصات و نتایج اعزام گروه 110 نفرة نخست این موج در سال 1307، از طریق احصای اسامی محصلان و فرجام کار آنها. مقالاتی نیز در سالهای اخیر منتشر شدهاند که اغلب مبتنی بر پژوهشهای پیشین هستند و بر وجه خاصی همچون تأثیر محصلان بر نوسازی و اصلاحات تأکید دارند.[9] تمامی پژوهشهای یادشده، بهرغم تفاوتهایشان، وجه مشترک برجستهای دارند و آن اینکه هیچ یک بر رشتة خاصی از جمله تاریخ و جغرافیا متمرکز نیستند و بیشتر با رویکرد جریانشناسی بر روند اعزام دانشجو در عصر قاجار و پهلوی و قوانین مربوط به آن تأکید کردهاند. اما نوشتار پیش رو بر احصای دانشجویان رشتة تاریخ و جغرافیا، انگیزة اعزام و نتایج آن و تأثیر این پدیدار در رشتة تاریخ سامان یافته است.
مقدمه؛ «کاروانهای معرفت» پیامد فرهنگیِ یک بحران سیاسی در عصر قاجار
در بحبوحة جنگهای نخست ایران و روس (1218-1228ق) تفاهمنامة فینکنشتاین (1807م/ 1222ق) بین ایران و فرانسه با هدف پشتیبانی فرانسه از ایران در برابر روسیه و ضربه زدن به منافع انگلستان در هند از طریق ایران به نفع فرانسه منعقد شد و ژنرال گاردن، نمایندۀ ناپلئون در ایران، به عباسمیرزا، نایبالسلطنه، پیشنهاد کرد «هر ساله هم جمعی از جوانان ایرانی را برای تحصیل به پاریس ببرد و آنها را تعلیم دهند.»[10] اما در نتیجۀ انعقاد معاهدة صلح تیلسیت بین فرانسه و روسیه (1808م/ 1222ق)، فرانسه از این قرارداد، به مانند تمامی تعهدات خود، شانه خالی کرد. انگلستان جای خالی فرانسه را مغتنم شمرد و سرجان ملکم و سپس سر هارفورد جونز را به ایران فرستاد تا در برابر تعهداتی مشابه از امنیت مرزهای غربی هند آسودهخاطر شود. جونز پیشنهاد داد که «ایرانیان از جانب انگلستان قراری شبیه به قرارداد فرانسویها ببندند تا جوانهای ایرانی در لندن تحصیل کنند و با وزرای ایران ترتیب داد که خرج تحصیل ایشان را برای تحصیل بفرستند.» بدین روی مقرر شد جونز هنگام بازگشت در 1226ق/ 1811م دو ایرانی را به لندن ببرد: «یکی از آنها محمدکاظم پسر نقاشباشی عباسمیرزا بود و دیگری میرزا حاجی بابای افشار پسر یکی از صاحبمنصبان شاهزاده.»[11] به هر روی، مناسبات سیاسی به سمتی پیش رفت که انگلستان مقصد نهایی دانشجویانی شد که قرار بود تمدن جدید را برای کشور به ارمغان بیاورند.
جونز در خاطرات خود مینویسد عباسمیرزا «دو جوان از خانوادههای بزرگ را به من سپرد تا همراه خودم به انگلستان ببرم تا در آنجا تحصیل کنند و آموزش ببینند، یکیشان در پزشکی و نجوم و دیگری در هنر نقاشی.»[12] انتخاب این رشتهها برای نخستین افراد اعزامی حاکی از آن است که عباسمیرزا، بهرغم آنکه دغدغهاش فهم علت عقبماندگی ایرانیان و پیشرفت اروپاییان بود[13]، راهبرد منسجمی برای اعزام دانشجویان و بهکارگیری دانش آنها برای حل مسئلۀ انحطاط نداشت؛ خاصه آنکه در همان گزارش آمده است: «جای تأسف است که این دو جوان نوشتن و خواندن فارسی را نمیدانند]![ چرا که این مسئله موجب میشود که انگلیسی را هم به اشکال بیاموزند.»[14] محمدکاظم در 1813م به مرض سل درگذشت. در 1815م/ 1230ق عباسمیرزا پنج نفر دیگر را برای کسب علم روانة انگلستان نمود: میرزا رضا صوبهدارِ توپخانه برای تحصیل توپخانه، میرزا جعفر مهندس برای مهندسی، میرزا جعفر دیگری برای تحصیل شیمی یا طب، میرزا صالح برای آموختن زبان انگلیسی و محمدعلی چخماقساز برای یاد گرفتن قفل و کلیدسازی.[15] اعزام این گروه، فارغ از تفاوت رشتههای تحصیلی آنها، برخلاف گروه نخست، نتایج مهمی در پی داشت.
از 1226ق که عباسمیرزا دو تن هنرآموز و محصل را به انگلستان فرستاد تا زمان تأسیس دارالفنون (1268ق) که باید آن را نخستین تلاش رسمی برای آموزش نوین در داخل مرزهای کشور دانست، 29 ایرانی برای تحصیل به اروپا رفتند که اغلب به خرج دولت فرستاده شده بودند.[16] بحرانی که جنگهای ایران و روس در ساخت اجتماعی ایران به وجود آورد مانند بحرانی نبود که هر جنگ مشابه دیگری ممکن است در پی داشته باشد. زنجیرهای از شرایط پسینی تحت تأثیر این جنگ به وجود آمد که تحولات یک قرن بعد از آن تا جنبش مشروطه را تحت الشعاع خود قرار داد و گسست در نظام سنت را پدیدار کرد. اعزام محصلین به غرب از نخستین پیامدهای فرهنگی این جنگها بود. گرچه نیت عباسمیرزا در اعزام این دانشجویان یکسره سیاسی بود، نتایج دیگری نیز به دنبال داشت. در واقع هدف او از این کار کسب نتیجة عملی از علومی همچون شیمی، طب، مهندسی، توپخانه و... بود که منجر به تقویت قوای نظامی میشد. اما این کوشش سیاسی به نگارش یکی از مهمترین سفرنامههای ایرانی به قلم میرزا صالح شیرازی در 1230 تا 1235ق انجامید.[17] میرزا صالح در این اثر پا را از سفرنامهنویسی فراتر نهاد و نخستین ایرانی لقب گرفت که با خروج از سنت تاریخنگاری ایرانی به نوشتن تاریخ انگلستان پرداخت. شگفت آنکه دو نتیجة مهم دیگر اعزام این دانشجویان، یعنی تأسیس چاپخانه در 1235ق/ 1819م[18] و در پی آن انتشار نخستین روزنامۀ فارسی در تهران در 1253ق/ 1836م[19]، نیز به دست میرزا صالح صورت پذیرفت.
دارالفنون، بهعنوان نخستین مدرسة جدید رسمی، آغازگر توسعۀ فرهنگی در عصر قاجار[20] و سنگ بنای برنامۀ اصلاح آموزشی امیرکبیر بود. هدف از تأسیس این نهاد آمادهسازی کادرهای حکومتی تحصیلکرده و لایقِ اجرای اصلاحات اداری و مواجهه با چالشهای دیپلماتیک جدیدی بود که بر اثر افزایش تماس با کشورهای اروپایی بروز میکرد. تصمیم امیرکبیر در تأسیس این مدرسه هم از نیازهای آموزشی داخلی ناشی میشد و هم از برداشت او از مزایای حاصل از نفرستادن دانشجویان به خارج.[21] در واقع امیرکبیر الگوی اعزام دانشجو را برای تربیت تعداد زیادی کادر اداری بهمنظور پیگیری اصلاحات ناکافی میدانست. همچنین عدم اتکا به مشاوران خارجی اعزامی به ایران، کم هزینهتر بودن تربیت دانشجویان در داخل نسبت به اعزام آنها به خارج و نگرانی از تأثیرات سیاسی و فرهنگی اعزام دانشجویان به اروپا در این اقدام امیر مؤثر بود. هرچند بعد از وی روند اعزام دانشجو تداوم یافت. چنانکه تنها در 1276ق چهل و دو نفر محصل و کارآموز که چهارده نفر از آنها دانشآموختة دارالفنون بودند، برای کسب دانش نوین راهی اروپا شدند.[22] پس از مشروطه، در 17 جمادیالاول 1329ق، نخستین قانون اعزام محصل به تصویب مجلس شورای ملی دوم رسید[23] و در همان سال 30 نفر به اروپا اعزام شدند.[24] از این تعداد 15 نفر (معادل پنجاه درصد) در شعبة معلمی اعزام شدند. هرچند رشتة تخصصی آنها مشخص نیست، بنا به فهرست افراد اعزامی میتوان گفت رشتة تاریخ دستکم در افراد نامآور سهمی نداشت. عیسی صدیق، علیاکبر سیاسی و محمدعلی جمالزاده در شمار افراد اعزامی بودند.[25] بنا به پژوهش غلامعلی سرمد، در دورة قاجار از 1226 تا 1339ق (1300خ) قریب به هزار نفر برای تحصیل به خارج اعزام شدند[26] که مطابق اطلاعات بهدستآمده رشتة تاریخ در آنها جایی نداشت.
اعزام دانشجو در دورة رضاشاه؛ تغییر قوانین، برابری و خدمت به وطن
در دورة ششم مجلس شورای ملی، قانون جدید اعزام محصل به خارج در اول خرداد 1307 تصویب شد که طبق آن حکومت میتوانست هر ساله 100 دانشجو به اروپا و امریکا بفرستد.[27] تفاوتهای عمدهای بین این قانون و نخستین قانون اعزام وجود داشت، از جمله رسمیت بخشیدن به رقابت برای اعزام، الزام تعهد خدمت دستکم معادل دورة تحصیل، استخدام فارغالتحصیلان در رشتههای مرتبط با تخصص آنها و اعزام سرپرستهای دولتی همراه با دانشجویان برای نظارت بر پیشرفت علمی و رفتار دانشجویان.[28]
یکی از نکاتی که میتوان به آن توجه کرد اینکه اکثریت اعزامشدگان این دوره متولدین سالهای 1280 تا 1295خ بودند،[29] یعنی کسانی که در بحبوحة مشروطه یا پس از آن دیده به جهان گشودند. از این رو، این نسلِ پسامشروطه فهم دیگرگونهای از مقولة اعزام داشت. برخلاف دانشجویان عصر قاجار، اعزام این افراد محصول سازوکاری قانونی و براساس اصل شایستهسالاری بود و نه برآمده از نسبتهای خاندانی و طبقاتی پیشامشروطه. از همین رو، در میان اعزامشدگان نام افرادی از طبقات غیرممتاز دیده میشود. در هنگام تصویب این قانون در مجلس، نمایندگان لیبرال چون تقیزاده، دشتی، داور و فیروزآبادی از اعزام دانشجویان فقیر حمایت کردند. استدلال آنها این بود که طبقات ممتاز توانایی مالی اعزام فرزندانشان را دارند و نیازی به کمک دولت ندارند. همچنین آنها امید داشتند در مقایسه با طبقات ممتاز که بعد از بازگشت به کسبوکار خانوادگی میپرداختند و صرفاً برای پرستیژ اجتماعی به دنبال مناصب دولتی میگشتند، طبقات فرودست بعد از بازگشت به خدمات دولتی مشتاقتر باشند.[30] چنین قاعدهای در قانون اعزام قید نشد، اما شرط «عدم استطاعت به قدر تحمل خرج لازم تحصیل در خارج» در «نظامنامة اساسی محصلینی که به خرج دولت به خارج اعزام میشوند» در قانون مصوب 17 خرداد 1306 آمد.[31] این تغییر را بیش از هر چیز باید در نسبت با اهتمام آزادیخواهی پسامشروطه برای تغییر ساخت اجتماعی ایران دوران قاجار به نفع طبقات فرودست در نظر گرفت. هرچند در قوانین سالهای 1308 و 1311 تعداد این افراد به بیست درصد محصلین اعزامی که در اروپا و امریکا به صورت آزاد تحصیل میکنند و دو دهه پس از آن به پنج نفر تقلیل داده شد.[32] به تعبیر فرزین وجدانی، همین ویژگی اعزام، یعنی توجه نشان دادن به طبقات فرودست، باعث میشد فارغالتحصیلان در بازگشت به ایران از تحرک اجتماعی قابل توجهی برخوردار شوند.[33] البته براساس پیمایش مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در اوایل دهة چهل خورشیدی که از 176 نفر از افراد قابل دسترس از میان 640 دانشجوی اعزامی این دوره صورت گرفته است، دانشجویان اعزامی (بر مبنای شغل پدر) از خانوادهای تهیدست نبودند و اغلب به طبقة بالای جامعه تعلق داشتند. بر طبق این پژوهش، مشاغل پدران آنها عبارت بود از 32.7% کارمند، 16.8% بازرگان، 13.3% مشاغل عالی تخصصی چون پزشک و وکیل و قاضی، 11.7% مالک، 7.1% مشاغل آزاد غیرتخصصی چون اصناف و کشاورزان، 5.6% روحانی، 4.1% مشاغل سیاسی چون وکلای مجلس و وزرا، 3.6% ارتشی و 5.1% نامعلوم.[34] بنا بر این پیمایش اکثر افراد اعزامی به طبقات ممتاز تعلق داشتند، هرچند ممکن بود خانوادۀ آنها توانایی مالی برای اعزام فرزندانشان به خارج از کشور را نداشته باشند. در واقع کارگزاران تلاش داشتند قانون اعزام را بر مبنای برابری بیشتر تغییر دهند، اما شکافهای ساختاری چون تفاوت سطح آموزش در مناطق محروم با شهرهای بزرگ، بهویژه تهران که امکان داشتن تحصیلات متوسطه و در نتیجه قبولی در آزمون بیشتر بود، این برابری را ناممکن میکرد و بیشتر به تثبیت جایگاه افراد اعزامی طبقۀ ممتاز منجر میشد. کما آنکه بنا به پیمایش مزبور 80% افراد اعزامی زادة تهران بودند.[35] البته نباید تأثیر برقراری سازوکار برگزاری آزمون ورودی به جای روالهای اعزام دانشجو در دورة پیشامشروطه را در ایجاد برابری بیشتر محصلان انکار کرد. پس از ایجاد روالهای قانونی شخصیت افراد اعزامی با پیش از آن کاملاً قابل تمیز بود. به این معنا میتوان تجربة مشروطه را بهمثابۀ سرمایهای ملی و هویتی در جهت تقویت غرور ملی و رسمیت بخشیدن به دانشجویان اعزامی بهمثابة کنشگران نوسازی ایران فهم کرد. اساساً چنین نقشی نیز حول مفهوم «خدمت به کشور» در انتظار کسانی بود که از فرنگ باز میگشتند.[36]
بازگشت به وطن؛ انتظارات، آیندة شغلی و شأن اجتماعی
طبق پژوهش مناشری، در فاصلۀ میان دو جنگ جهانی 1500 دانشجوی ایرانی در اروپا و امریکا تحصیل میکردند. تنها در زمان تأسیس دانشگاه تهران کمتر از پانصد دانشجوی ایرانی در غرب حضور داشت و پس از آن تا برکناری رضاشاه این تعداد به طور محسوسی کاهش یافت.[37] مناشری با توجه به برخی از خاطرات نشان داده است فارغالتحصیلان پس از بازگشت به کشور از شأن اجتماعی بسیار بالایی برخوردار میشدند.[38] اما میتوان این پرسش را مطرح کرد که انگیزه و هدف اصلی طراحان اعزام چه تأثیری بر آیندة شغلی محصلان میگذاشت؟ و در واقع منظور از شأن اجتماعی بالا چیست؟
به تعبیر وجدانی، هدف دولت ایجاد طبقۀ متوسط تحصیلکرده بود که در غیاب دانشگاه ایرانی بتواند در انواع مؤسسات مدرن بوروکراتیک، حقوقی، نظامی، آموزشی، علمی و پزشکی خدمت کند.[39] آراسته نیز تأکید میکند که از نظر رضاشاه روشنفکران چیزی بیش از استادانی نبودند که قرار بود جایگزین متخصصان خارجی شوند، با این تفاوت که باید به اندازۀ کافی انعطافپذیر میبودند تا هرجا لازم بود وارد دستگاه رسمی شوند.[40] اما قوانین و دستورالعملهای اعزام در این دوره (1312-1307) و تأکید بر اعزام 35 نفر در رشتة «تعلیم و تربیت» در هر سال[41] دلالتها و پیامدهای مهمی دارد و بیش از هر چیز حاکی از انگیزههای دولت در نوسازی نظام آموزشی است. گفتنی است در مشروح مذاکرات دربارۀ تصویب قانون اعزام در سال 1307، یکی از نمایندگان پیشنهاد داد که همة داوطلبان اعزامی «معلم» شوند و دیگران نیز خواهان آن بودند که نیمی از افراد اعزامی آموزش معلمی ببینند.[42] پیشتر نیز اشاره شد که در نخستین قانون اعزام (اردیبهشت 1290خ) 50% در رشتة «معلمی» اعزام شدند. تأکید بیشتر بر رشتة تربیت معلم هم ناشی از کمبود جدی معلم در نظام آموزشی بود و هم به خاطر موانع جذب معلم از خارج از کشور.[43] حکومت نیز به همین دلیل تربیت معلم را در الویت قرار داده بود. حتی وقتی تیمورتاش در 1310 از عیسی صدیق، که در این زمان در مقطع دکتری رشتة تعلیم و تربیت در دانشگاه کلمبیا تحصیل میکرد، خواست طرحی برای تأسیس دانشگاه تهران تهیه کند، او در بند نخست این طرح تأکید کرد «دانشگاه تهران در درجة اول به تعلیم و تربیت پیشوایان و رؤسای قوم بپردازد و در درجة دوم به تحقیق و تتبع و ایجاد علم.»[44] این بخش از مفروضات عیسی صدیق، یعنی الویت بخشیدن به «تعلیم و تربیت»، با انگیزههای اعزام دانشجویان به اروپا همسو بود. حتی پس از تأسیس دانشگاه تهران که شاه به برنامة اعزام بدگمان شد و دستور داد حتی «نیمنفر» هم به خارج اعزام نشود، حکمت اجازه گرفت بهمنظور تربیت افرادی برای تعلیم و تدریس در دانشگاه، همچنان بیست دانشجو در سال به دانشسراهای عالیِ خارج اعزام گردند.[45] رضا آراسته نیز هدف حکومت از اعزام دانشجویان را در چارچوب بازسازی نظام آموزشی تبیین میکند. طبق مستندات پژوهش او، از 640 دانشجویی که طی سالهای 1307-1312 به اروپا اعزام میشوند، تنها 108 نفر، معادل 17 درصد، برای معلمی داوطلب میگردند. با این حال، به گفتۀ او، نزدیک به 200 نفر از افراد اعزامی در بازگشت به وطن رخت تدریس بر تن میکنند که حاکی از اعتبار شغل معلمی در این دوره است.[46] همچنین طبق پیمایش مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، یکسوم افراد اعزامشده در این دوره، در بازگشت به کشور، وارد دانشگاه تهران میشوند و در مجموع 44% این افراد در کادر آموزش تمامی مؤسسات آموزشی (دانشگاه تهران، وزارت فرهنگ، دانشسرای عالی و هنرستانها) مشغول کار میگردند.[47] به علاوه، با احتساب مشاغل دوم و بیشتر، 65% افراد اعزامی این دوره به مشاغل آموزشی روی آوردهاند.[48] بنابراین، میتوان گفت انگیزة طراحان اعزام دانشجو و آیندة شغلی و شأن اجتماعی دانشجویان با مفهوم «معلمی» پیوند وثیقی برقرار کرده بود. در ادامۀ نوشتار خواهیم دید که این مهم چگونه در ماهیت رشتة تاریخ مؤثر واقع شد.
مقصد دانشجویان؛ فرانسه: نظام آموزشی، ارزشها و سازوکارها
در گزارش مفصلی از وضعیت تحصیلکنندگان (بدون درج تاریخ اما به احتمال بسیار مربوط به سال 1313)، عدد کل اعزامشدگان 614 نفر (543 نفر از آنها مشغول به تحصیل) اعلام شده است. نکتۀ قابل توجه اینکه، طبق این گزارش، یک هشتم محصلان در مدارس متوسطه و بقیه در مدارس عالیه مشغول تحصیل میشوند و «تقریباً چهارصد نفر این عده در فرانسه و بقیه در ممالک انگلیس و آلمان و بلژیک و سوئیس و دوازده نفر در امریکا تحصیل مینمایند.»[49] در واقع بیش از 73% از محصلین تحت نظام آموزشی فرانسه بودهاند. گفتنی است طبق پیمایش مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران در سال 1307، 90% دانشجویان به فرانسه اعزام میشوند و طی این 6 سال این تعداد کاهش و اعزام به دیگر کشورها افزایش مییابد. برای نمونه در سال 1312، 65% افراد به فرانسه اعزام میشوند. اما طبق همین پژوهش نیز در مجموع مقصد 75% دانشجویان فرانسه بوده است.[50]
کرونین براساس اسنادی از وزارت خارجه فرانسه بیان کرده است که ایدة تأسیس دانشگاهی ایرانی به «روش فرانسوی» را نخستین بار عدهای از شخصیتهای فرهنگی سرشناس ایران در سال 1297خ طرح کردند.[51] الگوی نظام آموزشی دانشگاه تهران کاملاً متأثر از نظام آموزش فرانسه بود. این امر را میتوان در بسیاری از اصطلاحات و لغات ترجمهشده از فرانسه در آییننامههای گوناگون دانشگاه مشاهده کرد. سید حسین نصر که در اواخر دهة چهل ریاست دانشکدة ادبیات را بر عهده داشت، از تسلط زبان فرانسه بر زبان انگلیسی در دانشکدۀ ادبیات[52]، نیز سلطة سنت فلسفی فرانسوی (تحصلی یا ثبوتی) بر فضای فکری دانشکدۀ ادبیات و در واقع بر تمام فضای فکری ایران بهواسطۀ استادانی چون مهدوی، صدیقی و سیاسی که در فرانسه تحصیل کرده بودند، سخن میگوید.[53] کنار هم قرار گرفتن درس تاریخ و جغرافیا نیز که از دارالمعلمین مرکزی آغاز و به رشتة تحصیلی «تاریخ و جغرافیا» در زمان تأسیس دانشگاه تهران منجر شد، متأثر از نظام آموزش عالی فرانسه بود[54] که به آن باز خواهیم گشت. اما این مسئله که مدل آموزشی فرانسوی چگونه شاکلة نظام آموزشی مدرن ایران را تحت تأثیر قرار داد، قابل تأمل است و بررسی اجمالی آن ضروری است. در واقع باید به این نکته توجه نشان داد که همزمان با اعزام دانشجویان به این کشور ــ در اواخر دهة 1920 و اوایل دهة 1930 ــ نظام دانشگاهی فرانسه چه ویژگیای داشت؟
در قرن بیستم، بهویژه پس از جنگ جهانی اول، تغییرات بنیادینی در نظام دانش در اروپا روی داد که دانش تاریخ نیز متأثر از آن بود.[55] به طور خاص نظام دانش تاریخی فرانسه در سالهای اعزام دانشجویان (33–1928) برابر بود با تغییرات پارادایمی که به سبب شکلگیری مکتب آنال رخ داده بود و از آن با عنوان انقلاب تاریخنگاری فرانسه یاد میکنند.[56] البته گفتنی است انقلاب فرانسه گسستی بنیادین در نظام آموزشی این کشور ایجاد کرد. انقلابیون در 1793، طی فرمان کنوانسیون، نظام دانشگاهی را لغو و کالجهایی را به نام «مدارس مرکزی»[57] جایگزین آن کردند. یک سال بعد نیز «مدرسة مرکزی فواید عمومی»[58] که قرار بود به دانشگاه پلیتکنیک بدل شود و «مدرسة عالی نرمال»[59] (ENS)، که هدف از برپایی آن تربیت معلم برای مدارس دیگر بود، تأسیس شدند. این تغییرات و تغییراتی که در دهة بعد ذیل امپراتوری ناپلئون رخ داد، ساختار دانشگاه را بر هم زد و نظام آموزشی فرانسه راه خود را از الگوی دانشگاه هومبولتیان آلمان جدا کرد. ویژگی بارز نظم جدید انحصار در نظام آموزشی متوسطه و عالی در ذیل ساختار اداری ملی و تضعیف استقلال آنها به نفع دولت بود. در این سیستم، برخلاف الگوی آموزشی آلمان، پژوهش چندان اهمیتی نداشت و آموزش حرفهای در اولویت بود. اگرچه از 1830 تا 1870 این روند با تأسیس دانشگاههایی با رویکردهای گشودهتر بهبود یافت، همچنان تقویت قدرت دولتی در زمینۀ آموزش پایة توسعۀ دانشگاه به حساب میآمد. در جمهوری سوم فرانسه، سیاست اصلاحی بلندپروازانهای در 1875 به اجرا درآمد و حق تأسیس دانشگاههای آزاد اعطا شد. هدف از این تغییر ایجاد «خانههایی برای علم» براساس مدل دانشگاه آلمانی و «خانههایی برای روح عمومی» بهمنظور اشاعۀ ارزشهای مشترک در بین جوانان بود که به طور قابل توجهی در پی اصلاحات کشور پس از فاجعة جنگ فرانسه و پروس (71-1870) شدت گرفته بود. استقلال دانشکدهها، افزایش قابل توجه منابع مالی تحقیقاتی، فزونی رشتههای تحصیلی، شمار دانشجویان و دانشآموزان و کارکنان، بورسیههای تحصیلی، گسترش دورههای دکتری و پایاننامههای تحصیلی و نظایر آن بخشی از این روند اصلاحی بود که تا 1968 ادامه یافت. با وجود این، دانشگاهها تا این زمان تحت نظارت حکومت مرکزی باقی ماندند.[60] وقتی از دپارتمانهای دانشگاهی در فرانسۀ دهههای دوم و سوم قرن بیستم سخن گفته میشود، در واقع منظور دانشسراهای عالی هستند که ریشه در انقلاب فرانسه داشتند و ایدة آنها در خدمت اهداف دولت ـ ملت قرار داشت. آموزش ملی تاریخ بهمثابة یک امر اجتماعی نیز بخشی از فرایند رشتهای شدن دانش تاریخ در نظام دانشگاه فرانسوی بود و در خدمت این ایده قرار داشت.
تیری شوالیه، پژوهشگر حوزة آموزش عالی فرانسه، در پژوهشهای خود بر شکاف و حتی دوگانگی بین مؤسسات آموزش عالی فرانسه و مراکز تحقیقاتی و همچنین حضور متمرکز و نقش دولت در نظام آموزش عالی فرانسه، بهویژه در سازماندهی فرایند آموزشی و در تأمین مالی آموزش و پرورش، به لحاظ تاریخی تأکید کرده است.[61] به این ترتیب، اگرچه در این زمان در فرانسه مکتب آنال در حال نضج گرفتن بود، شکاف بین نظام آموزشی و مؤسسات تحقیقاتی مستقل همچون حلقة آنال که حول سالنامة تاریخ اقتصادی و اجتماعی[62] شکل گرفت، بسیار گستردهتر از آن بود که این تحول به طور همزمان در آموزش رشتة تاریخ اثربخش باشد. از این رو، تفکیک حوزة پژوهش و آموزش و پارادایم «وقایعنگاری تاریخی» براساس الگوی تحلیلی مردان بزرگ در این دوره همچنان بر دانشگاههای فرانسوی سیطره داشت.[63] شاید از همین رو دانشجویان اعزامی رشتة تاریخ در بازگشت به وطن، چنانکه خواهد آمد، نشانی از آن نداشتند که چیزی از مکتب آنال شنیده باشند. حتی کسانی که دورة دکترای تاریخ خود را در این کشور به اتمام رساندند و بهعنوان استاد وارد دانشگاه تهران شدند، هیچ اثری از آنال نپذیرفته بودند.
بنابراین، وقتی دانشجویان ایرانی به فرانسه وارد شدند با وجهی از نظام آموزش عالی در دهة دوم و سوم قرن بیستم مواجه شدند که میتوان آن را در این عبارت خلاصه کرد: نهادهایی صرفاً آموزشی و گسسته از پژوهش، در خدمت و تحت سیطرة دولت مرکزی، با کارکرد دانشسرای عالی برای تربیت نیروهای بوروکراسی دولتی. اهمیت این ویژگیها در نتایج گفتوگوی محصلان اعزامی در پژوهش مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهران هویداست. وزارت معارف فرانسه در تعیین محل خدمت تحصیل دانشجویان دخالت میکرد و بهرغم آنکه افراد اعزامی دورة متوسطه را در ایران به اتمام رسانده بودند، آنها را در گروههای 25 نفره به جای دانشگاه به لیسههای شبانهروزی اعزام میکرد که موجب نارضایتی دانشجویان میشد. افرادی که به هزینۀ خود پس از گرفتن دیپلم متوسطه از ایران وارد فرانسه میشدند پس از قبولی در امتحان ورودی موسوم به «اکیوالانس»[64] وارد دانشکدهها میشدند، اما به دلیل اندوختۀ اندک علمی اغلب در این آزمون پذیرفته نمیشدند. از این رو، بعد از توافق دولت ایران و فرانسه، دیپلم متوسطۀ ایران را معادل «باکلورا»[65] فرانسه شناختند و دانشجویان وارد «دانشسراهای عالی» فرانسه شدند.[66] متقاضیان رشتة معلمی زبان و ادبیات و تاریخ و جغرافیا ناگزیر بودند پیش از ورود به دانشسرای عالی یک سال در دانشسرای مقدماتی مشغول تحصیل شوند و پس از اتمام دانشسرای عالی به دانشکدة ادبیات پاریس راه مییافتند.[67]
اسناد اعزام دانشجویان رشتة تاریخ و جغرافیا
در میان رشتههایی که هیئت وزرا برای اعزام محصلین در 1307 تصویب نمودند، نام رشتة تاریخ به چشم نمیخورد،[68] و حتی در رشتههای اعزامی سال 1308 نیز از رشتۀ تاریخ نشانی نیست[69]. اما در همین سند و ذیل 35 نفر اعزامیِ «رشتة تعلیم و تربیت» در سال 1308 نوشته شده شعب آن بعداً تعیین خواهد شد و ذیل مواد امتحانی برای شرکت در مسابقات، «محصلین فن تعلیم تاریخ و جغرافیا» از «معلمی زبان و ادبیات» تفکیک شده است.[70] مهمترین سند دربارة اعزام دانشجویان رشتة تاریخ و جغرافیا «پروگرام امتحانات مسابقة محصلین اعزامی به خارجه» در سال 1307 است که در آن «مواد مسابقۀ محصلین فن تعلیم تاریخ و جغرافیا» به همراه شش گروه درسی دیگر اعلام شده است. این امر از اهمیت این رشته برای طراحان اعزام محصل حکایت میکند.[71] همین تقسیمبندی هفتگانه ملاک برگزاری امتحان اعزام در سالهای بعد نیز بود.[72] در شهریور 1307 یحیی قراگوزلو، وزیر معارف، به هیئت وزرا پیشنهاد میکند با توجه به آنکه در رشتههای علوم ادبی، علوم قضایی و اداری و معلمین تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات کمتر از آنچه «محل احتیاج است منظور گردیده»، به جای یکصد نفر، یکصد و ده نفر اعزام شوند که در میان ده نفر اضافی نام 3 نفر در رشتة تاریخ و جغرافیا به چشم میخورد.[73]
نکتة قابل تأمل این است که چرا رشتة تاریخ در این میان بهعنوان یکی از رشتههای اعزام دانشجو انتخاب شد؟ پاسخ را باید در ایدة دانشگاه خدمتگزار اهداف دولت ـ ملت جست.[74] به بیان روشن، حکومت پهلوی برای پیشبرد پروژة دولت ـ ملتسازی یا ساخت ایران مدرن باید هویت خود را بر زمین استواری بنا میکرد و چه زمینی استوارتر از گذشتة مشترک که از قضا بنا به فهم مشترک باشکوه و مقدس بود. در واقع رشتة تاریخ میبایست وظیفة نمایان کردن هویت ملی را برای ساخت ایران نوین به دوش میکشید و به نسل بعد منتقل میکرد. اما با فقدان دانشگاه ایرانی در دهة نخست سلطنت رضاشاه این مهم محقق نمیشد. از این رو، تا زمان تأسیس دانشگاه باید افرادی برای آموزش تاریخ کارآزموده میشدند. در این میان نباید نقش کارگزاران سیاسی را در شکلگیری این خرد جمعی نادیده انگاشت، کسانی که به سبب شکلگیری عقلانیت بوروکراتیک در این دهه، از فضلا و روشنفکران زمان خود بودند. افرادی چون عیسی صدیق، علیاصغر حکمت، علیاکبر سیاسی، اسماعیل مرآت و سعید نفیسی که همزمان چهرة «روشنفکر ـ کارگزار سیاسی» بودند، همگی به تاریخ و ادبیات ایران تعلق خاطر داشتند و در تثبیت آن بهمثابة یک رشتة دانشگاهی نقش مؤثری ایفا کردند. چنانکه همین افراد از بنیانگذاران دانشگاه تهران بودند.
اسناد دیگری نشان میدهد که در سال 1307 نیز در رشتة تاریخ و جغرافیا محصل اعزام شده است. برای نمونه در سندی به تاریخ 31 مرداد 1307 علیاصغر حکمت در نامهای به وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه افرادی را بهمنظور برگزارکنندة «امتحان مسابقة محصلین اعزامی» در قسمت تاریخ و جغرافی در کنار دیگر رشتهها معرفی کرده است. میرزا عبدالعظیمخان، ابوالحسن میکده، بدیعالزمان فروزانفر، هرمز میراسدی، مسعودخان کیهان، سعیدخان نفیسی، میرزا علیاکبر سیاسی، میرزا حسینخان گلگلاب، ذبیح بهروز، فاضل تونی، ابوالحسنخان گرانمایه، حایری و محسنخان اسدی جزء برگزارکنندگان آزمون درس تاریخ و جغرافی و هرمزمیرزا سالور و سعید نفیسی در دو رشتة معلمی زبان و ادبیات و معلمی تاریخ و جغرافیا ممتحنین بخش آزمون تاریخ بودهاند.[75] در همین پرونده، در سند دیگری مربوط به «هیئت ممتحنۀ محصلین اعزامی» همین سال، هرمزمیرزا سالور در درس تاریخ برای رشتۀ معلمی زبان و ادبیات از داوطلبین امتحان گرفته است و هیئت ممتحنین رشتۀ تاریخ و جغرافیا عبارتاند از سعیدخان نفیسی، میرزا جواد عامری، میرزا علیاکبر سیاسی، معاضد، آقا محمد سنگلجی.[76]
اسناد دیگر نشان میدهد در فراخوان ثبت تقاضاها، رشتة تاریخ و جغرافیا ذیل «تعلیم و تربیت» نیز تفکیک شده بود. برای نمونه مهدی رهنما در 5 شهریور 1305[77]، مجتبی مینوی در 5 شهریور 1307[78] و عباس پرویز در تیر 1308[79] در نامههایی به دفتر ثبت اسامی محصلان اعزامی «داوطلب تحصیل رشتة تاریخ و جغرافیا» بودند. افراد دیگری به نامهای اسماعیل پورهمایون، سلطانعلی دادجو، سید عباس قاضی، حسن هشترودی و محمد دادور نیز همین تقاضا را داشتهاند.[80] نکتۀ قابل توجه اینکه بهرغم شهرتی که مجتبی مینوی و عباس پرویز بعدها به دست آوردند، نام هیچ یک از این افراد در شمار دانشجویان اعزامی این سالها نیامده، اما نحوة ثبت تقاضای آنها در «دفتر ثبت اسامی محصلین اعزامی» حاکی از آن است که در فراخوان یا ثبتنام تفکیک مشخصی بین رشتههای اعزامی تعلیم و تربیت برقرار بوده است. برای نمونه در سندی در «صورت قبولشدگان محصلین اعزامی 1311» به نامهای «احمدخان بهمنش، میرزا موسیخان مهتدی، حسینآقا خدادایان و منصور علیخان منصور» در ذیل «شعبة تاریخ و جغرافیا عالی» برمیخوریم.[81]
در سند مفصلی ذیل «صورت اسامی محصلین اعزامی وزارت معارف از سال 1307 تا 1311» مشخصات 530 نفر فهرست شده، اما متأسفانه اطلاعاتی درخصوص رشته و محل تحصیل محصلین ذکر نشده است.[82] در سند مهم دیگری به تاریخ 6 مهر 1312 گزارشی از تعداد دانشجویان اعزامی به تفکیک رشته از آغاز اعزام و طی سالهای 1307-1312 داده شده که از بین 546 دانشجوی اعزامی در این زمان 15 نفر در رشتة تاریخ و جغرافیا تحصیل کردهاند.[83] این رقم نزدیک به 2.7% از کل محصلین اعزامی را شامل میشود. گفتنی است 3 نفر نیز برای رشتهای با عنوان «علم آثار عتیقه» اعزام شدهاند. در این فهرست بیشترین و کمترین بسامد محصلین بهترتیب به رشتة پزشکی با 121 دانشجو (22.1%) و رشتۀ موسیقی با 1 دانشجو[84] اختصاص دارد. رشتۀ معلمی زبان و ادبیات نیز با 16 دانشجو همتراز با رشتة تاریخ و جغرافیاست. نکتۀ جالب اینکه بنا به قانون مصوبِ اعزام دانشجویان هر سال باید 35 نفر از دانشجویان در رشتة تعلیم و تربیت انتخاب و اعزام میشدند.[85] این رشته تنها دو شعبة تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات داشت[86] که به این ترتیب طی این 6 سال میبایست 210 نفر از 660 نفر (حدود یکسوم) در این دو رشته و قریب به 100 دانشجو در رشتة تاریخ و جغرافیا اعزام میشدند، اما در عمل جمع افراد اعزامی این دو رشته 31 دانشجو است که معادل ظرفیت برنامهریزیشدة اعزام یک سال هم نیست. در گزارش مفصل دیگری از وضعیت دانشجویان در سال 1313، به تعداد دانشجویان تاریخ و جغرافیا اشاره نشده، اما تعداد محصلین رشتة زبان و ادبیات تنها 17 نفر از 614 نفر اعلام شده است.[87] دلیل این عدم تطبیق قوانین مصوب با آنچه در عمل رخ داد، روشن نیست. اما میتوان حدس زد استقبال از دیگر رشتهها، بهویژه پزشکی، که در اسناد دیگری نیز قابل پیگیری است[88]، در این پدیده بیتأثیر نبوده است.
رهاورد دانشجویان رشتة تاریخ و جغرافیا
سالنامة وزارت معارف (1312-1314) جدول مفصلی از 640 دانشجوی اعزامی در دورة 1307 تا 1312 منتشر کرد که دارای اطلاعاتی از رشتة تحصیلی و محل اعزام دانشجویان و توضیحات مختصری دربارة فرجام تحصیلی آنهاست.[89] فارغ از تفاوت تعداد دانشجویان اعزامی در اسناد وزارت معارف با سالنامة این وزارتخانه، براساس اطلاعات سالنامه از این میان 11 نفر ذیل رشتة «معلمی تاریخ و جغرافیا» اعزام شدهاند. در مقابلِ رشتة تحصیلی 69 نفر عبارت «ناتمام» و 6 نفر عبارت «نامعلوم» درج شده است (مجموع 75 نفر معادل 11%). بنابراین، میتوان حدس زد اختلاف این عدد با گزارشی که سند اول از تعداد دانشجویان رشتة تاریخ و جغرافیا (15 نفر) به دست داده، حاصل نامعلوم بودن رشتههای تعدادی از اعزامشدگان است. همچنین، مطابق فهرست سالنامة وزارت معارف، 2 تن از محصلین در رشتة «علم آثار عتیقه» یا باستانشناسی و 1 تن نیز در «السنۀ ایرانی ماقبل اسلام» تحصیل کردهاند که میتوان این حدس را با احتیاط مطرح کرد که با توجه به رشتههای مصوب، این افراد ذیل رشتة تاریخ در نظر گرفته شدهاند. البته به دلیل اینکه محصلان تاریخ و جغرافیا ذیل رشتة معلمی یا تعلیم و تربیت اعزام شدهاند، این احتمال از قوت چندانی برخوردار نیست. در جدول ذیل، براساس فهرست سالنامة وزارت معارف (640 نفر اعزامی)، مشخصات 19 تن از دانشجویانی که ذیل رشتة تاریخ و جغرافیا و رشتههای مرتبط با رشتۀ تاریخ اعزام شدهاند، آورده شده است.
جدول 1. مشخصات دانشجویان اعزامی در رشتۀ تاریخ و جغرافیا و رشتههای مرتبط با آن در سالهای 1307 تا 1312
ردیف |
نام و نام خانوادگی |
تولد |
رشتۀ تحصیلی |
سال اعزام |
اعزام به |
توضیحات |
1 |
ابراهیم وزیری کرمانی |
1284 |
معلم تاریخ و جغرافیا |
1308 |
انگلستان |
بعد از پنج سال تحصیل امتحان سال اول دانشگاه را داد. |
2 |
علیاکبر بینا تبریزی |
1285 |
معلمی تاریخ و جغرافیا |
1308 |
فرانسه |
پس از سه سال، از دارالمعلمین آنژر تصدیق گرفت و پس از 5 سال تصدیق تاریخ قرون وسطی را از دانشکدة نانسی گرفت. |
3 |
علاءالدین پازارگادی |
1285 |
معلم تاریخ و جغرافیا |
1308 |
انگلستان |
در امتحان سال آخر دانشگاه منچستر توفیق حاصل کرد و به اخذ درجة B.A نائل شد. |
4 |
خسرو وارسته |
1287 |
معلم تاریخ و جغرافیا |
1308 |
فرانسه |
تصدیق تاریخ قرون وسطا و جدید و معاصر و تصدیق علمالاجتماع از دانشکدة ادبیات پاریس |
5 |
نظامالدین مجیر شیبانی |
1288 |
معلم تاریخ و جغرافیا |
1308 |
فرانسه |
در سال چهارم دارالمعلمین نانسی مشغول تحصیل بود و ضمناً تصدیق تاریخ جدید و معاصر و قرون وسطی را گرفت. |
6 |
حشمتالله فیروز (فیروزان) |
1289 |
معلم تاریخ و جغرافیا |
1308 |
فرانسه |
ـــــــ |
7 |
علی اکبر مظاهری |
1292 |
معلمی تاریخ و جغرافیا |
1308 |
فرانسه |
از دانشکدۀ ادبیات پاریس تصدیق علوم اجتماعی گرفت. |
8 |
احمد مستوفی |
1291 |
معلمی تاریخ و جغرافیا |
1309 |
فرانسه |
در دانشکدة ادبیات پاریس مشغول تحصیل است. |
9 |
موسی مهتدی |
1288 |
معلمی تاریخ و جغرافیا |
1311 |
فرانسه |
در امتحان سال اول دانشگاه منچستر در قسمت تاریخ جدید توفیق حاصل کرد. |
10 |
احمد بهمنش |
1290 |
معلم تاریخ و جغرافیا |
1311 |
فرانسه |
در دانشکدة ادبیات پاریس مشغول تحصیل است. |
11 |
حسینعلی سلطانزاده پسیان |
1284 |
معلم تاریخ و جغرافیا |
1312 |
انگلستان |
در امتحان سال دانشگاه منچستر توفیق حاصل کرد. |
12 |
عبدالحسین نوشین |
1283 |
ناتمام (تاریخ و جغرافیا)[90] |
1307 |
فرانسه |
تحصیلاتش ناتمام ماند و در تولوز در تئاتر ثبتنام کرد. |
13 |
داوود منشیزاده |
1293 |
ناتمام (تاریخ ایران پیش از اسلام) |
1311 |
فرانسه |
بهواسطة عدم موفقیت به تحصیلش خاتمه داده شد. |
14 |
حسین رفعتی افشار قاسملو |
1287 |
السنۀ ایرانی ماقبل اسلام |
1311 |
انگلستان |
ابتدا مشغول آموختن زبان انگلیسی بود و بعد وارد انیورسیته منچستر شد و سپس به مدرسة السنۀ شرقیه رفت. |
15 |
مهدی بهرامی |
1283 |
علم آثار عتیقه |
1307 |
فرانسه |
از مدرسة لوور در تاریخ قدیم تصدیق گرفت و از فاکولتة ادبیات پاریس نیز در رشتۀ آرکئولوژی عتیق و تصدیق تاریخ جدید و معاصر صنعت تصدق گرفت. |
16 |
عیسی بهنام |
1285 |
علم آثار عتیقه |
1308 |
فرانسه |
بعد از سه سال تحصیل، در رشتۀ تاریخ قدیم مدرسة لوور و بعد از 5 سال در تاریخ جدید و معاصر صنعت تصدیق گرفت. |
17 |
خانبابا بیانی |
1286 |
تجارت |
1311 |
فرانسه |
پس از دو سال تحصیل، تصدیق در رشتۀ ریاضیات عمومی |
18 |
محسن عزیزی |
1284 |
معلمی زبان |
1307 |
فرانسه |
در رشتۀ تاریخ جدید و معاصر و جغرافیای اقتصاد و علوم اجتماعی از دانشکدة علوم پاریس تصدیق گرفت. فعلاً مشغول ادامة تحصیل است. |
19 |
غلامحسین صدیقی |
1284 |
علوم مالی و اداری |
1308 |
فرانسه |
یک مرتبه از عداد محصلین دولتی خارج شد و دوباره پذیرفته شد. در مدرسۀ شارت پاریس برای تخصص در قسمت کتابداری و غیره کار میکند. |
از میان 13 دانشجویی که قطعاً ذیل رشتة تاریخ و جغرافیا به اروپا اعزام شدهاند، 10 نفر در فرانسه تحصیل کردهاند (معادل 76%) که به نسبت کلی تحصیلکنندگان دانشجویان اعزامی به فرانسه (73%) بسیار نزدیک است. در میان این دانشجویان، 3 تن (احمد بهمنش، علیاکبر بینا و نظامالدینخان مجیر شیبانی) تحصیلات خود را ادامه دادند و پس از تأسیس دانشگاه تهران بر کرسی استادی رشتة تاریخ این دانشگاه نشستند (معادل 23% اعزامشدگان رشتة تاریخ و جغرافیا طی 6 سال). گفتنی است رضا آراسته، براساس گزارش آماری وزارت آموزش و پرورش، تعداد معلمان رشتههایی را که افراد بازگشته از فرنگ در آنها تدریس میکردند، تفکیک کرده است. بنا به یافتههای او، از میان اعزامشدگان 6 نفر در رشتة تاریخ و جغرافیا برای شغل تدریس در دانشگاه به کار گرفته شدند. در مقام مقایسه، 51 نفر در رشتههای علوم، 34 نفر در ریاضیات، 10 نفر در زبان و ادبیات و فلسفه در دانشگاه مشغول تدریس شدند.[91] اما براساس گزارشهای بهدستآمده در نوشتار پیش رو، در مجموع 4 نفر از افراد بازگشته از موج اعزامی این سالها بر کرسی استادی دانشگاه تهران تکیه زدند (3 نفر در رشتة تاریخ و 1 نفر در رشتة جغرافیا). با توجه به عدم تفکیک وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی در قالب وزارت معارف در این سالها، این اختلاف ممکن است ناشی از تجمیع معلمان دبیرستان و دانشگاه باشد. هرچند با در نظر گرفتن این ملاحظه، چنانکه خواهد آمد، تعداد 6 نفر نیز دقیق نیست. به هر روی، بررسی اجمالی کارنامة دانشجویان اعزامی رشتة تاریخ و جغرافیا در این دوره ضروری است.
احمد بهمنش (متولد 1290) پس از اتمام تحصیلات خود در دارالفنون، در 1311 به فرانسه اعزام شد. او پس از بازگشت در سال 1314 به تدریس تاریخ در دانشسرای عالی پرداخت و در 1319 بر کرسی استادی دانشگاه تهران تکیه زد.[92] او در سال 1344-1345 معاون دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران بود و دروس تاریخ قرون جدید، قرون وسطا، کلیات تاریخ جهان و زبان فرانسه را برای دورة فوق لیسانس تدریس میکرد.[93] اما بیشترین وقت خود را صرف ترجمة آثاری در حوزة تاریخ تمدن حوزة بینالنهرین، شرق و اروپای شرقی کرد. از جمله آثار تألیفی او عبارت است از: تاریخ اروپا؛ قرون وسطی و آغاز قرون جدید (کتاب درسی مخصوص سال چهارم ادبی و دانشسرای مقدماتی) (بیتا)؛ مسئلۀ شرق: سربستان ]صربستان[، یونان، مصر رومانی، بلغارستان، جمهوری ترکیه، امپراطوری عثمانی و سیاست دول اروپا در شرق از اواخر قرن هیجدهم تا زمان حاضر (1325)؛ تاریخ ملل قدیم آسیای غربی: سومر، آکاد، آشور، بابل، هوری، میتانی، هاتی، فلسطین، سوریه، فنیقی، اسرائیل، بابل جدید، لیدی، از آغاز تا روی کار آمدن پارسها (1333)؛ تاریخ یونان قدیم (1338). همچنین او آثار مهمی را ترجمه کرد، از جمله تاریخ مصر قدیم اثر اتین ماری دریوتن (1332)؛ تاریخ جهانی اثر شارل دو لاندلن (1345)؛ سیر تاریخ اثر گوردن چایلد (1346)؛ و فرهنگ اساطیر یونان و رم اثر پیر گریمال (1356). اما چنانکه از آثار تألیفی او هویداست، کارهای او، همچون آثار دیگر پژوهشگران این دوره چون محمدعلی فروغی، بیشتر جنبة ترجمه ـ تألیف داشتند.
بهمنش خود در مصاحبهای درخصوص انگیزهاش برای تدریس تاریخ ملل شرق و ترجمة آثاری در این حوزه میگوید: «در آن ایام، دانشگاه مدرّس تاریخ ملل قدیم مشرق نداشت. بنده برای اینکه صاحب کرسی بشوم و زمینة تحقیقی مستقلی داشته باشم، پذیرفتم که در این حوزة تحقیقی کار و تدریس کنم. بنابراین، به ترجمة آثاری ابتدا در حوزة مصر، یونان و آسیای غربی دست زدم.»[94] اما فارغ از خللی که بهمنش در حوزۀ منابع معتبر درسی احساس کرده بود، به نظر میرسد، چه در تألیفات و چه در انتخاب آثاری برای ترجمه، مسئلۀ او ظهور و افول تمدنها و نیز به گفتة خود او «شباهتهای عمدة فرهنگی و مدنی میان ملل مختلف قدیم و جدید» بود، «هرچند که میتوان بسیاری از آنها را بر سبیل توارد تلقی کرد.»[95] توجه او به اساطیر در آثارش و نیز ترجمة فرهنگ اساطیر نیز از همین روی معنا مییافت. اما در زمینۀ تاریخنگاری، بهمنش توجه به سیر وقوع رویدادها را بر فهم ساختارهای جامعۀ مورد مطالعهاش ارجحیت میداد. شاید از این رو که خود او فهم ساختارها را تنها از خلال «حکایتها» ممکن میپنداشت.[96] به هر روی، تجربة بهمنش در تألیف و بیشتر ترجمة آثاری از تاریخ اروپای شرقی و شرق میانه در دهههای 20 تا 50 خورشیدی و فهم او از فقدان منابع معتبر برای تدریس دروس مرتبط حائز اهمیت است.
یکی دیگر از اعضای اعزامی به فرانسه در رشتة تاریخ علیاکبر بینا (متولد 1285)، فرزند مدیرالسلطنة تبریزى، بود. او در 1308 به دانشگاه رن فرانسه رفت و در 1311 گواهی پایان دورة دانشسرای مقدماتی را در رشتة تاریخ از این دانشگاه اخذ کرد و دو سال پس از آن (1313) از دانشگاه نانس در رشتۀ تاریخ قرون وسطی فوق لیسانس گرفت و در سال 1316 در همین رشته دکتری گرفت و یک سال بعد عضو هیئت علمی دانشکدۀ ادبیات و دانشسرای عالی شد. او در سال 1323 به درجۀ استادی رسید و برخلاف رشتة تخصصی تحصیلیاش، در سال 1330 کرسی تاریخ ایران پس از اسلام به او واگذار شد. بینا در سالهای 1333 تا 1339 نمایندة مردم تبریز در مجلس شورای ملی ادوار هیجدهم و نوزدهم بود و نیز از شهریور 1354 تا زمان مرگش (1355) نمایندة انتصابی آذربایجان شرقی در آخرین دورۀ مجلس سنا (دورۀ هفتم) بود. به گفتة صفتگل، او در سال 1341 بهعنوان مدیر «مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات تاریخی» منصوب شد، هرچند درخصوص این مؤسسه اطلاعاتی به دست نیامد. بینا در سال 1342 معاون فنى و حرفهاى وزارت فرهنگ شد و از خرداد ۱۳۴۵ تا بهمن ۱۳۴۶ بر کرسی ریاست دانشگاه ملی تکیه زد. او در سال 1349 بازنشسته شد.[97] بهجز همکاری در نوشتن کتب درسی تاریخ و جغرافی برای دبیرستان در دهة چهل و نگارش اثر نهچندان بااهمیت مختصری از تاریخ مفصل ایران (1347)، مهمترین اثر بینا تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران (1333) در دو جلد شامل از گناباد تا ترکمنچای (۱۲۴۳-1134ق) و از معاهدۀ ترکمانچای تا عهدنامة صلح پاریس (۱۲۷۳-۱۲۴۳ق) است.
بینا در یادداشتی مشترک با اسماعیل رضوانی که در کنگرة ایرانشناسان قرائت شد، با اشاره به فرمان شاه مبنی بر تدوین تاریخ جامع ایران، «مشکلات تدوین تاریخ ایران» را فقدان منابع تاریخی مرتبط با زندگی و حیات اجتماعی مردم و لزوم بررسی دیگر منابع ادبی و علمی و مذهبی به زبانهای عربی و ترکی، همچنین درهمتنیدگی تاریخ ایران با تاریخ جهان و لزوم تدوین آن برای نوشتن تاریخ ایران و نیز برخی مشکلات فنی چون ضبط صحیح اعلام، اختلاف دربارة سیر وقایع و نظایر آن بیان کرد.[98] اما برخلاف تأکید بر ضرورت نوشتن تاریخ مردم، روایت او در این یادداشت به تاریخنگاری رسمی پهلو میزند:
تصمیم آریامهر مبنی بر تدوین تاریخ ایران به همان اندازه عظمت دارد که سایر تصمیاتشان. معظمله مصمماند که به موازات برقراری عدالت اجتماعی و ایجاد رفاه و آسایش برای تمام افراد ملت و تأمین فرهنگ و بهداشت و نان و مسکن برای همه، سند مالکیت ایرانزمین را نیز تازه و نو کنند و آن را به قضاوت و داور گیتی ارائه دهند و به غریزة دفاع هموطنان خود از سرزمین خود نیرو ببخشند.[99]
بینا در چارچوب همین تاریخنگاری در سال 1347 کتابچهای را با محوریت شاه، با عنوان راز بقای ایران، برای شورای مرکزی جشن شاهنشاهی تدوین کرد و در مقالهای در پی تبیین تاریخ جشن پادشاهی در ایران برآمد. او بر این باور است که «مردم ایران سعادت و سلامت خود را در وجود شاهنشاه جستوجو میکنند.» خود او اذعان میکند که نمیتوان این سخن را بهعنوان «حقیقت تاریخی» پذیرفت.[100] با این حال میکوشد با اتکا به شواهد تاریخی، از پیشدادیان تا دوران معاصر، «شاهدوستی» ایرانیان را اثبات کند و در این راه هیچ مانعی هم نمیبیند که حتی اسلام آوردن ایرانیان را از مصادیق آن بداند.[101] بینا را در کنار ذبیحالله صفا و سعید نفیسی باید جزء آن دسته از مورخان آکادمیکی برشمرد که بیمی نداشتند در قامت تاریخنگار رسمی نیز عرضاندام کنند. کما اینکه مشاغل سیاسی بینا این مسیر را برای او هموارتر میکرد.
نظامالدینخان مجیر شیبانی (متولد 1288) در سال 1308 برای تحصیل به فرانسه رفت و پس از تحصیل در رشتة «تاریخ قرون وسطی، جدید و معاصر»، برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه نانس شد و پس از اخذ مدرک دکتری بر کرسی استادی دانشگاه تهران نشست و به تدریس تاریخ تمدن پرداخت. شیبانی در این زمان شروع به نگارش کتاب تاریخ تمدن (1337) کرد، گرچه تنها جلد نخست آن با عنوان از آغاز آفرینش تا تمدن مادی منتشر شد. البته همین جلد در سال ۱۳۳۷ برندة جایزۀ سلطنتی کتاب سال شد.[102] دیگر اثر او با نام انقلاب و استقلال امریکا (1338) جزء نخستین آثار فارسی دربارة تاریخ امریکاست. اما مهمترین اثر او، تشکیل شاهنشاهی صفویه: احیای وحدت ملی (1346)، به دورة تأسیس سلسلة صفویه (دورة شاه اسماعیل) تا جنگ چالدران و روابط خارجی صفویان در این دوره اختصاص دارد که به نظر تحت تأثیر رویکرد هینس به صفویه به نگارش درآمد.
احمد مستوفی (متولد 1291) در سال 1309 بهعنوان دانشجوی دبیری تاریخ و جغرافیا عازم فرانسه شد و پس از یک دهه در رشتة جغرافیا از دانشگاه سوربن دکتری گرفت. او در سال 1317 به ایران بازگشت و بهعنوان استاد جغرافیا وارد دانشگاه تهران شد و همزمان در دانشسرای عالی نیز به تدریس پرداخت. از جمله آثار مهم او جغرافیای عمومی (1332)، اطلس تاریخی ایران با همکاری سید حسین نصر و عباس زریابخویی (1350) و شهداد و جغرافیای تاریخی دشت لوت (1351) است. مستوفی را پدر ژئومورفولوژی در ایران و از بنیانگذاران علم نوین جغرافیا میدانند.[103] نکتۀ قابل توجه اینکه از میان افراد اعزامی در رشتة تاریخ و جغرافیا در این دوره تنها مستوفی رشتة جغرافیا را دنبال کرد و در این رشته کسوت استادی دانشگاه را بر تن کرد.
اما از میان دیگر افراد، میرزا علاءالدینخان پازارگادی پس از اخد لیسانس تاریخ و فوق لیسانس تعلیم و تربیت در انگلستان، از دانشگاه آکسفورد لیسانس علوم اقتصادی و سیاسی و سپس از امریکا دکتری تعلیم و تربیت گرفت. او دستور زبان انگلیسی و انشاء انگلیسی را تألیف و چند نمایشنامه از شکسپیر را به فارسی و اشعار شاعران فارسی را به انگلیسی ترجمه کرد. ابراهیم وزیری کرمانی، حشمتالله فیروزان، میرزا موسیخان مهتدی هر سه بهعنوان معلم دبیرستان مشغول به کار شدند که فرجام شغلی آنها با برنامة طراحان اعزام محصل، یعنی تربیت معلم، همسو بود. از میان افرادی که در سالنامه رشتة آنها «ناتمام» ذکر شده است، باید به عبدالحسین نوشین و داوود منشیزاده اشاره کرد. نوشین بهعنوان دانشجوی معلمی تاریخ و جغرافیا اعزام شد، اما درس خود را ناتمام رها و در تئاتر ثبتنام کرد و از این رو از شمار محصلان اعزامی خارج شد. او با آنکه در نمایشنامهنویسی و کارگردانی پیش رفت، اما شاهنامهپژوهی نیز از حوزههای علاقهمندی و تخصص او بود. برگزاری هزارۀ فردوسی در 1313خ با حضور ایرانشناسان غربی، فرصت خوبی برای نوشین فراهم آورد تا سه نمایشنامهاش را، با الهام از شاهنامه، در برابر آنان روی صحنه ببرد. منشیزاده نیز در رشتة «تاریخ ایران پیش از اسلام» تحصیل میکرد که به دلیل عدم موفقیت در تحصیل به بورسیۀ او پایان داده شد. او سپس به آلمان رفت و دکتری خود را در رشتة فلسفه و ادبیات از دانشگاه برلین در سال 1943م اخذ کرد. اما حوزة مطالعاتی او زبانهای ایرانی مدرن و میانه بود. منشیزاده در 1951م (1330خ) حزب ناسیونال سوسیالیست ایران (سومکا) را تأسیس کرد که در مقابله با جریان ملی شدن نفت در ایران نقش داشت. او در سال 1341خ ایران را ترک کرد و بقیۀ عمر خود را در سوئد به تدریس ایرانشناسی و زبان فارسی در دانشگاه اوپسالا پرداخت و سرانجام استاد زبانهای ایرانی این دانشگاه شد.
از دیگر محصلان اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه حسینعلی سلطانزاده پسیان (برادرزادة کلنل محمدتقی پسیان) به ادبیات و شاعری روی آورد و از او اشعاری باقی است. خسرو وارسته نیز در دهة سی خورشیدی رئیس دفتر فنی و حقوقی ادارۀ کل هنرهای زیبای کشور بود. از او در حوزۀ موسیقی مقالاتی به جای مانده است. همچنین در میان اسناد وزارت معارف به نامهای منصور علیخان منصور و حسینآقا خدادادیان بهعنوان قبولشدگان سال 1311خ در رشتة تاریخ و جغرافیا برمیخوریم. اما اطلاعات دیگری از آنها، از جمله در فهرست سالنامة وزارت معارف، در دست نیست. احتمال دارد این افراد تنها جزء قبولشدگان بوده، اما به دلایل نامعلوم اعزام نشده باشند.[104]
باید اشاره کرد در فهرست مفصل سالنامة وزارت معارف نام افراد دیگری نیز دیده میشود که گرچه بهعنوان معلم تاریخ و جغرافیا اعزام نشدند، اثربخشی آنها در این رشته بسیار چشمگیر است. پیش از همه باید از خانبابا بیانی یاد کرد که بهرغم آنکه بهعنوان محصل رشتة تجارت در سال 1311 به فرانسه اعزام شد، در مقطع دکتری در رشتة تاریخ تحصیل کرد و در سال 1316 در دانشگاه تهران بر کرسی استادی همین رشته نشست و سپس در دهۀ بیست مؤسس دانشگاه تبریز شد. بنابراین، او نیز به همراه سه استاد یادشده از نسل نخست استادان گروه تاریخ دانشگاه تهران بود. غلامحسین صدیقی بهعنوان دانشجوی رشتة علوم مالی و اداری در سال 1308 اعزام شد، اما سپس تحصیلات خود را در فلسفه و جامعهشناسی ادامه داد و در رسالهاش به موضوع «جنبشهای دینی قرون دوم و سوم» پرداخت. کنش و آثار او الهامبخش نوعی جامعهشناسی تاریخی بود که دههها بعد به ثمر نشست. محسن عزیزی نیز بهعنوان دانشجوی معلمی زبان در سال 1307 به فرانسه اعزام شد و سپس از دانشکدة ادبیات و مدرسة جغرافیایی پاریس دکترا گرفت و رسالة خود را به موضوع «اوضاع اجتماعی ایران در زمان اسلام» اختصاص داد. از دیگر آثار او باید به تاریخ عقاید سیاسی (از افلاطون تا ماکیاولی)، جغرافیای اقتصادی، و تاریخ دیپلماسی عمومی اشاره کرد. همچنین یکی از آثار او با عنوان تحقیق در اوضاع اقتصادی دول معظم در سال ۱۳۳۴ منتشر و برندۀ جایزۀ کتاب سال سلطنتی شد.
به این ترتیب، کارنامة پژوهشی دانشآموختگان رشتة تاریخ در طی سالهای 1307-1312 نشان میدهد که رهاورد آنها بیش از هر چیز و در بهترین حالت ترجمه و انتقال پژوهشهای انجامشده به زبان فارسی با انگیزههای شخصی بوده است. «کتابهای درسی زیادی توسط اینها ترجمه یا تألیف شد و اگرچه انتقاد زیادی دربارة تقلیدی بودن این کتابها و اتکا نداشتنشان بر پژوهشهای تألیفی وجود داشت، با این حال این افراد اولین کسانی بودند که کتابهای دانشگاهی در مقیاس بزرگ در ایران منتشر کردند.»[105] وجدانی بیان میکند که «مسیرهای شغلی اعزامشدگان در رشتة تاریخ بُردار روشنگری است که با آن میتوان فقدان حرفهای شدن مورخان ایرانی را درک کرد.»[106] به تعبیر او، دانشجویانی که دارای مدرک اروپایی و امریکایی بودند، معمولاً پس از بازگشت به ایران، فرصتهای بیشتری برای استخدام در پستهای دولتی داشتند. فقدان پستهای بالقوۀ دانشگاهی برای فارغالتحصیلان با مدرک تاریخ، فقدان مراکز تحقیقاتی و آرشیو رسمی که فارغالتحصیلان بهعنوان پژوهشگر از آنها استفاده کنند و وجود انجمنهای رسمی تاریخی، همه عواملی بودند که مانع حرفهایسازی آنی تاریخ بهعنوان یک رشته شدند. در نتیجه، نگارش تاریخ تا حد زیادی در محدودۀ عمل معلمان و شاگردان آنها باقی ماند.[107] مناشری نیز ارزیابی مشابهی از کارنامة پژوهشی این نسل به دست داده است. او موانع ساختاری شکلگیری سنتی از پژوهش دانشگاهی را در زمان تأسیس دانشگاه تهران بهخوبی بیان کرده است:
هیچ فعالیت پژوهشی قابل توجهی در سالهای آغازین دنبال نشد. اگرچه سنتی از تحقیق و تتبع در مدارس سنتی وجود داشت، تحقیق علمی به شیوۀ غربی در کالجها (مدارس عالی) که در دانشگاه تهران ادغام شده بودند، چندان شناخته شده نبود. علاوه بر تجهیزات تحقیقاتی نادر و کتابخانههای فقیر، در آن زمان پژوهش شرط پیشرفت دانشگاهی نبود و با توجه به شغلهای چندگانهای که اکثر استادان قبول میکردند، زمانی هم برای آن وجود نداشت.[108]
نتیجهگیری
بهرغم تداوم اعزام دانشجو از دورة اصلاحات عباسمیرزا تا پایان دورة قاجار، رشتة تاریخ مورد توجه واقع نشد و اطلاعاتی درخصوص اعزام دانشجو در این رشته در عصر قاجار در دست نیست. با ایجاد موج جدید اعزام دانشجو در آغاز سلطنت پهلوی، در سالهای 1307-1312، تاریخ و جغرافیا ذیل رشتة «تعلیم و تربیت» در فهرست رشتههای اعزامی قرار گرفت. اسناد برجایمانده و گزارشهای وزارت معارف نشان میدهند قریب به 15 نفر در این رشته به فرانسه و انگلیس اعزام شدند. اختلاف آمارها بین 11 تا 15 تن به دلیل نامعلوم بودن رشتة برخی از محصلین اعزامی و یا ناتمام ماندن دورة تحصیلی اعزامشدگان است. طبق قوانین باید دستکم 100 تن در این شاخه از رشتة تعلیم و تربیت اعزام میشدند که به دلایلی نامعلوم، اما قابل فهم، این امر رخ نداد. از میان افراد اعزامی در رشتة تاریخ و جغرافیا 3 دانشجو در این رشته تحصیلات خود را ادامه دادند و بهعنوان نسل نخست استادان رشتة تاریخ دانشگاه تهران شناخته شدند و 1 تن نیز در رشتة جغرافیا موقعیت برابری به دست آورد. 3 تن از دیگر افراد اعزامی نیز در مشاغلی که به همین منظور روانۀ غرب شده بودند، یعنی معلمی در دبیرستان، مشغول به کار شدند.
با توجه به اسناد مزبور و فراوانی افراد اعزامی در ذیل رشتة «تعلیم و تربیت» نسبت به دیگر رشتهها میتوان دریافت اعزام محصل در رشتههای علوم انسانی چون تاریخ بیشتر با هدف تربیت معلم بود و نه یادگیری شیوههای پژوهش، نوشتن تاریخ ملی ایران و یا آموزش فن تاریخنگاری. به بیانی دیگر، در این برهه هدف اصلی دولت از اعزام محصلان به خارج، دستکم در رشتههای علوم انسانی، تربیت نسل جدیدی از معلمان برای بازسازی نظام آموزشی بود. بنابراین، اگر از این میان افرادی فراتر از این برنامه به تحصیلات خود ادامه دادند و قلم در دست گرفتند، به سبب تواناییها و ویژگیهای شخصیشان بود. هرچند چنانکه از کارنامة پژوهشی این افراد هویداست، آنها به سبب تسلط بر زبانهای اروپایی بیشتر در مقام مترجم انتقالدهندة دانش جدید بودند و تألیفات آنها نیز بوی ترجمه میداد.
در مجموع میتوان گفت تبدیل دانشجویان اعزامی به معلمان تاریخ به جای ارتقای آنها به مورخان/ پژوهشگران حرفهای حاصل متغیرهای متفاوتی بود، از جمله انگیزة طراحان اعزام دانشجو از این برنامه با الویت نوسازی نظام آموزشی، اهداف دولت در این خصوص مبنی بر بهکارگیری دانشآموختگان در موقعیتها و سمتهای دلخواه و متناسب با ایدة دولت ـ ملت و اعزام دانشجویان تاریخ در ذیل مفهوم «تربیت معلم»، اهمیت و شأن اجتماعی معلمان و استادان در بازگشت به کشور، مقصد اکثریت دانشجویان اعزامی در اواخر دهة 1920 و اوایل دهة 1930 (فرانسه) و تأثیرپذیری از نظام آموزش عالی این کشور با مختصات شکاف بین آموزش و پژوهش و تأثیرپذیری از حکومت مرکزی و ارائۀ خدمات آموزشی مشابه «دانشسرای عالی» به دانشجویان. در واقع بیشتر دانشجویان اعزامی معلم شدند، چرا که ساختار نظام آموزشی/ پژوهشی ایران و مقصد تحصیلیشان فراتر از خواستهها و کنش فردی آنها بود.
[1]. سید محمد طباطبایی، «تاریخچة اعزام محصل به اروپا»، شفق سرخ، ش 2393 (16 تیر 1312خ)، تا ش 2437 (7 شهریور 1312خ).
[2]. گفتنی است چنین اختلاف نظری درخصوص کسب دانش از طریق اعزام دانشجو در برابر تأسیس نهاد علمی و به خدمت گرفتن استادان اروپایی از زمان تأسیس دارالفنون تا زمان تأسیس دانشگاه تهران همواره مطرح بود و در مذاکرات مجلس درخصوص تصویب قوانین اعزام دانشجو نیز راه یافت. بنگرید به: صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دورة دوم، جلسة 200 (شنبه 19 محرم 1329ق)؛ نیز جلسة 217 (یکشنبه 26 صفر 1329ق).
[3]. مجتبی مینوی، «اولین کاروان معرفت 1»، یغما، ش 62 (مرداد 1332)، ص 181-185؛ همو، «اولین کاروان معرفت 2»، یغما، ش 63 (شهریور 1332)، ص 232-237؛ همو، «اولین کاروان معرفت 3»، یغما، ش 64 (مهر 1332)، ص 274-278؛ همو، «اولین کاروان معرفت 4»، یغما، ش 65 (آبان 1332)، ص 313-318؛ همو، «اولین کاروان معرفت 5»، یغما، ش 66 (آذر 1332)، ص 351-353.
[4]. حسین محبوبی اردکانی، «دومین کاروان معرفت»، یغما، ش 211 (بهمن 1344)، ص 592-598؛ همو، «سومین کاروان معرفت 1»، یغما، ش 222 (دی 1345)، ص 516-519؛ همو، «سومین کاروان معرفت 2»، یغما، ش 225 (فروردین 1346)، ص 30-36.
[5]. حسین محبوبی اردکانی، مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج 1 (تهران: دانشگاه تهران، 1370)، ص 122-195، 320-365.
[6]. حسین مرادینژاد، پرویز پژومشریعتی، «پژوهشی دربارۀ فرستادن دانشجو به خارج در دورۀ قاجار و پهلوی»، مطالعات جامعهشناختی، ش 4 (تابستان 1353)، ص 90-115.
[7]. برای نمونه، درخصوص رشتههای تحصیلی اعزامشدگان در عصر پهلوی، رشتههای تحصیلی وزرا براساس کتاب وزارت و وزیران در ایران، اثر زهرا شجیعی، بازنویسی شده که شامل تمامی تحصیلکنندگان در خارج نیست، اما به کل روند تعمیم داده شده است. علیمحمد حاضری، روند اعزام دانشجو در ایران (تهران: سمت، 1372)، ص 66-71.
[8]. دانشجویان ایرانی در اروپا، اسناد مربوط به قانون اعزام محصل (از سال 1307 تا 1313)، به کوشش عبدالحسین نوایی و الهام ملکزاده (تهران: سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی، 1382)، ص 655-723.
[9]. علیرضا آقاحسینی، «چالش و پاسخ در دورۀ قاجاریه: اعزام دانشجو به خارجه با تأکید بر مورد فرانسه»، تاریخ روابط خارجی، ش 32 (پاییز 1386)، ص 1-25؛ بهزاد قاسمی، «گذری بر زمینههای نوسازی و اندیشۀ اصلاحگرانه در ایران عصر قاجار، با تأکید بر مسألۀ اعزام دانشجو به خارج از ایران»، تاریخپژوهی، ش 51 (تابستان 1391)، ص 45-66؛ محمد قبادی، «چهارمین کاروان معرفت: تصویب قانون اعزام محصل در مجلس دوم مشروطه»، فصلنامة تاریخپژوهی، ش 56 (زمستان 1394)، ص 79-96.
[10]. مینوی، «اولین کاروان معرفت 1»، ص 182.
[11]. همان، ص 183. میرزا حاجی بابای افشار همان کسی است که نامش در رمان سرگذشت حاجی بابا اصفهانی اثر جیمز موریه جاودانه شد. بنگرید به: جیمز موریه، سرگذشت حاجی بابا اصفهانی، ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی (تهران: نگاه، 1386).
[12]. سر هاردفورد جونز، خاطرات سر هاردفورد جونز، روزنامۀ سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران، ترجمۀ مانی صالحی علامه (تهران: انتشارات ثالث، 1398)، ص 303؛ مینوی، «اولین کاروان معرفت 1»، ص 183.
[13]. آمده ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمة علیقلی اعتماد مقدم (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1347)، ص 176.
[14]. مینوی، «اولین کاروان معرفت 1»، ص 184.
[16]. محبوبی اردکانی، «دومین کاروان معرفت»، ص 598؛ ستاری، ص 18.
[17]. بنگرید به: میرزا صالح شیرازی، سفرنامهها: میرزا صالح شیرازی، به اهتمام غلامحسین میرزا صالح (تهران: نگاه معاصر، 1387).
[18]. مینوی، «اولین کاروان معرفت 4»، ص 314-316. البته تقیزاده نظر متفاوتی دارد و معتقد است نخستین چاپخانه دو سال پیش از این، به اهتمام شخصی به نام زینالعابدین ابن ملکمحمد التبریزی تأسیس شده بوده است. بنگرید به: حسن تقیزاده، «چاپخانه و روزنامه در ایران»، کـاوه، ش 52 (28 آذر 1290/ 1 رمضان 1339ق)، ص 12.
[19]. عباس اقبال، «سابقۀ تمدن جدید در ایران: اولین روزنامۀ چاپی فارسی در ایران»، یادگار، س 1، ش 3 (آبان 1323)، ص 49-54.
[20]. محمدعلی اکبری، چالشهای عصر مدرن در ایران عهد قاجار، چاپ اول (تهران: نشر روزنامۀ ایران، 1384)، ص 79.
[21]. مونیکا ام. رینگر، آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار، ترجمة مهدی حقیقتخواه (تهران: ققنوس، 1381)، ص 84-85.
[22]. محبوبی اردکانی، «سومین کاروان معرفت 2»، ص 27 به بعد. محبوبی اردکانی گزارش مفصلی دربارۀ این 42 نفر نیز به دست داده است. بنگرید به: محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات جدید تمدنی، ج 1، ص 320-341.
[23]. صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دورة دوم، جلسة 247 (17 شهر جمادیالاول 1329ق) (تهران: مجلس شورای ملی).
[24]. بنگرید به: عیسی صدیق، یادگار عمر، ج 1 (تهران: شرکت سهامی طبع کتاب، 1340)، ص 34-44؛ محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج 1، ص 355-358؛ ستاری، ص 22.
[25]. محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج 1، ص 358-359.
[26]. غلامعلی سرمد، اعزام محصل به خارج از کشور در دورة قاجار (تهران: بنیاد، 1372)، ص 153.
[27]. صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دورة ششم، جلسة 246 (1 خرداد 1307خ) (تهران: مجلس شورای ملی).
[28]. مجموعه قوانین مجلس ششم شورای ملی، «قانون اعزام محصل به خارجه»، مصوب اول خرداد ماه 1307، مادۀ دو، سه و چهار.
[29]. سالنامۀ وزارت معارف 1314-1312، قسمت، دوم، فصل اول، ص 106-114، به نقل از غلامحسین زرگرینژاد، منصور صفتگل و محمدباقر وثوقی، تاریخ دانشگاه تهران، ج 1، بخش 1 (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1397)، ص 85-125.
[30]. صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دورة ششم، جلسة 246 (1 خرداد 1307).
[31]. مادۀ سوم «نظامنامة اساسی محصلینی که به خرج دولت به خارج اعزام میشوند» مصوب هشتاد و یکمین جلسة شورای عالی معارف، 17 خرداد 1306، تعلیم و تربیت، س 3، ش 25 (اردیبهشت 1306)، ص 96-99.
[32]. «قانون اعزام محصل به خارجه»، مصوب 6 تیر 1308خ، 10 اردیبهشت 1311خ، 5 مرداد ماه 1328خ. بنگرید به: قوانین مجلس شورای ملی در وبسایت مرکز پژوهشهای مجلس در: https://rc.majlis.ir/. هرچند به نظر میرسد این قوانین بیشتر با انگیزة برخورداری از کمک مالی دولت برای افرادی بود که پیش از تصویب قانون اعزام سال 1307 در اروپا به صورت آزاد تحصیل میکردند و از همین روی مناقشهانگیز شد. بنگرید به: دیوید مناشری، نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن، ترجمة محمدحسین بادامچی و عرفان مصلح (تهران: حکمت سینا، 1396)، ص 196-197.
[33]. Farzin Vejdani, Making History in Iran: Education, Nationalism, and Print Culture (California: Stanford University Press, 2016), p. 60.
[34]. مرادینژاد و پژومشریعتی، ص 102.
[35]. همان، ص 101.
[36]. مناشری، ص 192-193.
[37]. همان، ص 191-192. بهویژه بعد از دستگیری 53 نفر، رضاشاه از تعهد دانشجویان به حکومت ناامید شد و از برنامة اعزام دانشجو به خارج دست کشید. همان، ص 214.
[38]. همان، ص 210.
[39]. Vejdani, p. 65.
[40]. Reza Arasteh, “The role of intellectuals in administrative development and social change in modern Iran”, International Review of Education, Vol. 9, No. 3 (1963), p. 331.
[41]. ساکما، سند شمارة 53001–1950، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 147.
[42]. سخنان شیروانی در مذاکرات تصویب قانون اعزام محصل، صورت مذاکرات مجلس شورای ملی، دورة ششم، جلسة 246 (1 خرداد 1307خ).
[43]. مناشری، ص 200.
[44]. صدیق، ج 2، ص 19-23. مفهوم «پیشوایان و رؤسای قوم» دربردارندۀ دو معنای متفاوت بود: «فرزندان نجبا و طبقۀ ممتاز» و «جوانانی با استعداد رهبری». صدیق پنجاه سال بعد در گفتوگو با مناشری بر رویکرد دوم تأکید داشت. هرچند، به تعبیر مناشری، الگوی او انگلستان بود که دانشجویان موفق آن همگی از خانوادة طبقات بالا برمیخاستند و بنابراین، مقصود او به معنای اول نزدیکتر بود. مناشری، ص 218.
[45]. علیاصغر حکمت، سی خاطره از عصر فرخندۀ پهلوی (تهران: وحید، 2535)، ص 69-70.
[46]. Reza Arasteh, Education and social awakening in Iran (Leiden: E. J. Brill, 1962), pp. 86–87.
[47]. مرادینژاد و پژومشریعتی، ص 107.
[48]. همان، ص 110.
[49]. ساکما، سند شمارة 240005881-709خ3آآ1، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 533.
[50]. بنگرید به: مرادینژاد و پژومشریعتی، ص 103.
[51]. استفانی کرونین، رضا شاه و شکلگیری ایران نوین، مرتضی ثاقبفر (تهران: جامی، 1393)، ص 194-195.
[52]. سید حسین نصر، حکمت و سیاست، تاریخ شفاهی زندگی و آثار دکتر سید حسین نصر، به کوشش حسین دهباشی (تهران: سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران، 1393) ص 81-82.
[53]. همان، ص 145.
[54]. منصور صفتگل، «تاریخ گروه تاریخ»، در تاریخ دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، به کوشش حسن حضرتی (تهران: دانشگاه تهران، 1400)، ص 194.
[55]. بنگرید به: گئورک ایگرس، تاریخنگاری درسدة بیستم از عینیت علمی تا چالش پسامدرن، ترجمة عبدالحسین آذرنگ (تهران: سمت، 1389)، ص 1-6.
[56]. ایگرس، ص 57-72؛ پیتر برک، انقلاب تاریخنگاری فرانسه، ترجمة کامران عاروان (تهران: آگاه، 1389)؛ آنا گرین، کاتلین تروپ، خانههای تاریخ؛ خوانشی انتقادی از تاریخ در سدة بیستم، ترجمة بهزاد کریمی (تهران: مرکز، 1400)، ص 122-150؛ ژاک لوگوف، تاریخ جدید؛ جستارهایی در شناخت مکتب آنال، ترجمة ناصری طاهری و سمیه طباطبایی (تهران: سمت، 1399)، ص 51-83.
[57]. Écoles centrales
[58]. Ecole Centrale des Travaux Publics
[59]. École Normale Supérieure
[60]. Jean-François Condette, “French University Traditions, Napoleonic to Contemporary; Transformation”, The International Encyclopedia of Higher Education Systems and Institutions, Edit by Pedro Nuno Teixeira, (Springer, 2020), pp. 530-533; Theodore Zeldin, “Higher Education in France, 1848-1940”, Journal of Contemporary History, Vol. 2, No. 3 (Jul. 1967), pp. 53-80; Alla Durdas, “Higher education in France: historical development”, Modern Higher Education Review, No. 3 (2018), pp. 27-28.
[61]. Thierry Chevaillier, “Evaluation in French Higher Education: history, policy and debates”, Scuola democratica, Vol. 4, No. 2 (2013, May-August), pp. 619-627.
[62]. Annales d'histoire économique et sociale
[63]. Christopher Muscato, The Annales School's Impact on French Historiography (2017, November 16). Retrieved from https://study.com/academy/lesson/the-annales-schools-impact-on-french-historiography.html.
[64]. Equivalence
[65]. Baccalauréat
[66]. مرادینژاد و پژومشریعتی، ص 104.
[67]. همان.
[68]. رشتهها و تعداد محصلین اعزامی هر یک عبارتاند از: «تعلیم و تربیت 35 نفر، طب 8 نفر، کحالی (چشمپزشک) 4 نفر، جراحی 4 نفر، دندانسازی 3 نفر، بیطاری (دامپزشک) 5 نفر، مهندسی راه 8 نفر، مهندسی فلاحتی 5 نفر، مهندسی برق 5 نفر، شیمی 3 نفر، مهندسی ماشین 3 نفر، مهندسی معدن 5 نفر، جنگل و میاه 2 نفر، حقوق 5 نفر و علوم مالی 5 نفر». سازمان اسناد ملی ایران، سند شمارة 7891–113008؛ بنگرید به: دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 20-21؛ همچنین سند شمارة 113008– 7892، همان، ص 140.
[69]. ساکما، سند شمارة 53001–1950، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 147.
[70]. همان سند، ص 150-151.
[71]. دروس فارسی، زبان خارجی، تاریخ، جغرافیا، عربی و منطق جزء این مواد است. ساکما، سند شمارة 1879-83001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 79.
[72]. برای نمونه رک. سند «ترتیب امتحان مسابقه محصلین- اعزامی 1309، ساکما، سند شمارة 006036-297، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 194-199.
[73]. ساکما، سند شمارة 113008-7889، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 105.
[74]. بنگرید به: میثم سفیدخوش، ایدة دانشگاه (تهران: حکمت، 1395)، ص 12-13؛ مارک کویک و دیگران، دانشگاه و دولت ـ ملتسازی، ترجمة آریا متین و ایمان بحیرایی (تهران: پژوهشکدة مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1398).
[75]. ساکما، سند شمارة 573–51006، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 73 و 77.
[76]. ساکما، سند شمارة 573–51006، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 82.
[77]. ساکما، سند شمارة 1883–53001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 92.
[78]. ساکما، سند شمارة 1896–53001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 95.
[79]. ساکما، سند شمارة 1885–53001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 49.
[80]. ساکما، سند شمارة 1890–53001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 69؛ سند شمارة 1897–53001، همان، ص 86؛ سند شمارة 1902–53001، همان، ص 94؛ سند شمارة 1900-53001، همان ص 101-102؛ سند شمارة 1428–108005، همان، ص 220-221.
[81]. ساکما، سند شمارة 1836–53001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 421-423.
[82]. ساکما، سند شمارة 1845-53001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 426-448.
[83]. ساکما، سند شمارة 1848-53001، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 478-479.
[84]. غلامحسین مینباشیان در کنسرواتوار ژنو و سپس در کنسرواتوار اشترن در برلن آلمان تحصیل میکرد. بنگرید به: همان، ص 465-469، 474-475.
[85]. ساکما، سند شمارة 113008-7892، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 140-141.
[86]. ساکما، سند شمارة سند شمارة 53001-1950، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 147-151.
[87]. ساکما، سند شمارة 240005881-709خ3آآ1، دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 533.
[88]. برای تبارشناسی استقبال از رشتههای غیر علوم انسانی در نظام آموزشی بنگرید به: عباس قدیمی قیداری، سیاوش شوهانی، «سرگردانی تاریخ در دارالفنون: مسئلۀ سرآغاز آموزش نوین تاریخ در ایران معاصر»، جستارهای تاریخی، س 12، ش 1 (بهار و تابستان 1400)، ص 35-36.
[89]. سالنامۀ وزارت معارف 1314–1312، قسمت دوم، فصل اول، ص 106-114.
[90]. در جدول «ناتمام» درج شده است. اما از اسناد دیگر معلوم میشود که او بهعنوان محصل رشتة تاریخ و جغرافیا اعزام شده است.
[91]. Arasteh, Education and social awakening in Iran, pp. 86–87.
[92]. رضا شعبانی، «استاد دکتر احمد بهمنش تاریخنگار تمدنهای کهن» [مصاحبه با احمد بهمنش]، کیهان فرهنگی، ش 37 (فروردین 1366)، ص 3.
[93]. منصور صفتگل، گروه آموزشی تاریخ دانشگاه تهران (تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۸۷)، ص 31.
[94]. «استاد دکتر احمد بهمنش تاریخنگار تمدنهای کهن»، ص 4.
[95]. همان.
[96]. پیر گریمال، فرهنگ اساطیر یونان و رم، ترجمة احمد بهمنش (تهران: دانشگاه تهران، 1356)، مقدمة مترجم.
[97]. بنگرید به: صفتگل، گروه آموزشی تاریخ دانشگاه تهران، ص 179-180؛ باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1 (تهران: نگاه، 1380)، ص ۳۵5-۳۵4.
[98]. علیاکبر بینا، اسماعیل رضوانی، «مشکلات تدوین تاریخ ایران»، دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران، س 14، ش 2، مسلسل 54 (آذر 1345)، ص 107-109.
[99]. همان، ص 107.
[100]. علیاکبر بینا، «سعادت و برکت در سایۀ تاج و تخت شاهنشاهی»، بررسیهای تاریخی، س 2، ش 3 و 4 (آبان 1346) ص 8.
[101]. همان، ص 5-14.
[102]. زهرا حسینی جوادی، «بررسی روند ارائۀ جایزۀ کتاب از آغاز تاکنون در ایران»، پایاننامۀ کارشناسیارشد کتابداری و اطلاعرسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران شمال (زمستان ۱۳۹۳).
[103]. محمدحسن گنجی، «دوست من، دکتر احمد مستوفی»، پژوهشهای جغرافیایی، ش 43 (اسفند 1381)، ص 27-38.
[104]. دانشجویان ایرانی در اروپا، ص 677.
[105]. مناشری، ص 208.
[106]. Vejdani, p. 65.
[107]. Ibid., p. 67.
[108]. مناشری، ص 228.