نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دوره دکتری جامعه شناسی اقتصادی و توسعه، دانشکدهی علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران.
2 جامعه شناسی، دانشکده ی علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Historical narratives and theoretical justifications have placed the central sign of "Kurdishness" in an idolized and transcendental conceptual position, So that the review of this phenomenon itself has just been neglected; The present study is about to investigate the changes of the objectification of "Kurdishness" from the Kurdish local governments to the rise of the modern state; To this end, with a radical critique of the approaches of primordialism, ethnocentrism and modernism-constructivism and taking a discourse perspective, the developments of Kurdish identity will be examined and the discourse formulations of such a phenomenon will be clarified. The research method was Foucault's discourse analysis and the method of selecting documents have beeb on purposeful sampling. The findings of the study indicate that the previous epistemological order had a linguistic-ethnic connotation that with the penetration of changes and developments such as First World War and subsequent centralizing power of the government on the verge of emergence, identification mechanisms are placed in the field of politics and find meaning within such a field. In fact, according to the findings of this study, it can be said that before the world war, as a breaking point, the linguistic-religious and ethnic community represented the Kurdish identity, and after that, it takes a social-politicized form.
کلیدواژهها [English]
مقدمه و بیان مسئله
با بدل شدن تاریخ به مسئلۀ اصلی فلسفه، نهتنها پرسش از ماهیتِ هستیها، بلکه پرسش از تاریخ و زمان و مکان و فعلیّت آنها در دستور کار قرار گرفت. با چنین نگرشی، هستیشناسیِ پدیدههای اجتماعی بهواسطۀ فهمی از تاریخ میسر میشود که وضعیت کنونی را نه محصول جهات جبری گذشته و یا مقهور چارچوبی فراگیر و ازپیشتعیینشده بینگارد، بلکه آن را در پرتو نقد جبرگرایی و ذاتانگاری درک کند. با توجه به اینکه روایتهای تاریخی از خلال قدرت میگذرند و دانش و قدرت بر یکدیگر دلالت دارند، معنای یک چیز را هرگز درنخواهیم یافت اگر ندانیم چه نیرویی آن را تصاحب میکند و به تصرف درمیآورد، از آن بهره میگیرد، یا در آن به بیان درمیآید.2 انعکاس روایتهای گوناگون و گاه متناقض از جامعه و فرهنگ کُرد در متون مختلف عرصه را بر نبرد روایتها گشوده و بر پیچیدگی و ابهامِ شناخت موضوعی این مسئله افزوده است. بنابراین، طیف وسیعی از این مطالعات با مبرا کردن سوژۀ کُرد از هر آنچه به آن تحمیل میشود، بهواسطۀ تأکید بر روایتهای صرف تاریخی در یک سیر خطی، جستوجوی خاستگاههای ناسیونالیسمِ کُردی و یا تفسیر تحولات چنین اقدامات ناسیونالیستگرایانهای ذیلِ نظریات مختلف و خوانشهایی از این دست، فرایند برآمدن «هویّت کُردی» و تحولّات آن را در پرانتز میگذارند. این رویه به تحریف فهم تاریخی چنین پدیدهای انحامیده است. در واقع این نوع نگاه تاریخی، بیش از هر استراتژی دیگری، ناخواسته در همدستیِ با روایتهای مسلط، سوژهمندی را از کُردها گرفته، آنها را در چرخۀ برساخت فرودستی گرفتار کرده و تاریخ واقعی آنها را به حاشیه برده است. هویتهای مختلف نه همچون جوهرههایی که در بطن تاریخ قرار داده شده و مترصد کشف شدن هستند، بلکه در خلال بازی حقیقت و در بستری تاریخی مسئلهمند میشوند و به نوعی دلالتهای گفتمانی آنها در طی مقاطعی که گسستساز هستند، تغییر مییابند. مطالعات مختلف «کوردایتی» و ناسیونالیسم کُردی را گاه به جای همدیگر به کار میبرند، اما کوردایتی اعم از ناسیونالیسم کُردی است. کوردایتی به پیوندهای فرهنگیِ جمعی و اولیۀ کُردی که با تاریخ و فرهنگ متمایز و احساس همبستگی و همراهی با یک قلمرو خاص مطابقت دارد، اشاره دارد و عمدتاً برای انتشار ایدههای ناسیونالیستی در میان تودههای کُرد، یعنی جایی که نیروی واقعی آزادیبخش نهفته است، از چنین مضمونی استفاده میگردد. به عبارت دیگر، آنچه منجر به ایجاد ناسیونالیسم کُرد و پیکربندی کُردها بهعنوان یک ملت میشود، استفادۀ سیاسی از این پیوندهای جمعیِ ماقبل مدرن یعنی «کوردایتی» یا «کردبودگی» است که در گذشته کُردها را از سایر گروههای جمعی متمایز میکرد.3 انحصار هویّتی، حول ویژگیهای منحصربهفرد، عمدتاً محصول سیاست و شرایط خاص هر دوره است و در آن بستر تاریخی معنا و مفهوم مییابد.4 از این رو، مواجهۀ با کردبودگی در دورههای مختلف حکومتی دچار تغییر و تحول شده است. غفلت از این بعد اساسی، روایتگریهای تاریخی را در دام ذاتانگاری میاندازد و مطالعاتی را که در حوزۀ ناسیونالیسمِ کُردی صورت میگیرند اسیر پیچ و خم بحثهای تئوریک میکند. بدین ترتیب، پژوهش حاضر تلاش دارد ضمن مواجهۀ نقادانه با معدود پژوهشهایی که به سبک و سیاق گفتمانی انجام شدهاند، یکی از مهمترین و پرتنوعترین مضامین یعنی «کُردبودگی» را واکاوی و چگونگی دگرگونی این مضمون را در بستری گفتمانی بررسی تاریخی کند و دریابد که هویّت کُردی در گفتمانهای مختلف دچار چه تغییراتی شده است.
رویکردهای نظری و نقد آنها
از نظر دیرینهگرایان، چه آنهایی که بر طبیعی بودن قومیت و ریشۀ بیولوژیکی آن تأکید میکنند و چه آنهایی که منعطفتر هستند و تاریخ و فرهنگ مشترک را در نظر میگیرند، تعلق قومی به ویژگیهای بیولوژیکی و ذاتی بستگی دارد و شیوۀ دلبستگی افراد با دیگر همگروهها بر پایۀ این خصوصیات است و هستۀ سازۀ قومیت بر آن متکی است.5 البته برخی از دیرینهگرایان فرهنگی، از میان همۀ صفات فرهنگی، زبان را عاملی ویژه در ایجاد احساس تعلق قومی میدانند. به باور آنان، هویت قومی اساساً بر پایۀ زبان شکل میگیرد که اصلیترین شناسۀ منشأ قومی است.6 نبَز و بزارسلان از مهمترین نمایندگان این نحلۀ فکریاند. ردگیری هویت جمعی کُردها بهعنوان ایدهای بومی تا گذشتههای دوردست، بررسی موانعی که بر سر راه تحقق ملیگرایی کُردی هستند (همچون شرایط مدرنیته، خرده بورژوازی سنتی کُرد و طبقۀ روشنفکر)، تغییر شکل هویت جمعی کُردها از یک خواستۀ ملیِ تاریخی ناب به یک ایدئولوژی سیاسی که سیاست ناسیونالیسم کُردی را به جستوجوی قدرت و موقعیت سیاسی تقلیل میدهد، جنبۀ ازلیگرای کار نبَز را نشان میدهد.7 حمید بزارسلان هم محافظت مادی از عناصر سازندۀ هویّت کُردی یعنی زبان و فرهنگ کُردی و چندظرفیتی شدنِ نخبگان و در نهایت تودهای شدن آنها بهعنوان مشروعیتبخشی به ادعای ملّت بودگی را در بازسازی عصبیت قبیلهای و بازتولید انسجام درونی و اقتدار کردها در محیطهای مدرن مهم میداند.8
در حالی که رویکرد ازلیگرا به دنبال جوهرهای است که در دل تاریخ نهاده شده است، رویکردهای قومگرایانه بر تبیین تئوریک شکلگیریها و یا بازسازیهای پندار هویتی تأکید میکنند. پیروان این رویکرد متحقق شدن هویّت جمعی را در گرو شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میبینند که در پیوند با کنشهای طبقات اجتماعی، نخبگان و... در جهت همبستگی قومی معنا پیدا میکند.9 حسنپور، زکی، شرفکندی و مک داول نمایندگان فکری چنین رویکردی هستند. خوانش مارکسی حسنپور از مسئلۀ کُردها در دورههای مختلف کار فکریاش منعکس شده است. از نظر او ناسیونالیسم کُرد و جنبش ملی کردستان نشان دادهاند که، مانند سایر جنبشهای ملی، بخشی از سیاست و ایدئولوژی سرمایهداری هستند و در نهایت ناگزیر به پیچ و مهرههای نظم جهانی امپریالیستی تبدیل میشوند.10 محمد امین زکی و عبدالرحمن شرفکندی عمدتاً نگاهی لیبرالیستی به موضوع دارند و به پرسش کشیدن پیوند کاذب بین گروه قومی و اقلیت و در نتیجه تمایل به قومیت لیبرال، اساس کارهای آنها را تشکیل میدهد. اما کار آنها دارای تفاوتهایی نیز هست. برای مثال، زکی لحظۀ خودبیداری ملّت کُرد را به زمانی حواله میدهد که مفروضات هنجارین یک سیستم عامگرایِ مبتنی بر حقوق اقلیتها انکار شود11 و شرفکندی ناآگاهی جمعی مردم کُرد و شکاف بین طبقۀ روشنفکر و تودۀ مردم را حلقۀ مفقودۀ شکلگیری چنین قومیت لیبرالی میداند12. از نظر مک داول، چندپارگی قدرت در میان طبقات مختلف اجتماعات کُردی، بهعنوان مانعی بنیادین، گذار از ملوکالطوایفی آنارشیستگونه را به سوسیالیسم دموکراتیک مشکل میکند.13
برساختگرایی، بهمثابۀ مکمل قومگرایی، بیش از اینکه به نحوۀ شکلگیری و خود ذات هویت قومی بپردازد، به ماهیت موقعیتهای شکلدهندۀ مسائل قومی اهمیت میدهد.14 برساختگرایی در معنای عام خود بدین معنی است که نمیتوان برای پدیدهها ویژگیهای ذاتی و ماهوی تصور کرد، بلکه شکلگیری آنها در بستر نظام و تعاملات اجتماعیِ در حال تغییر و تحول رخ میدهد و نیز، بهتبع هویتهای قومی، محصول تعامل و ارتباط بازیگران اجتماعی و چارچوببندی سیاسیای است که ادراک منافع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این کنشگران در آن منعکس میشود.15 تقلیل خاستگاه هویت جمعی به برساختی ذهنی که محصول مدرنیته و سرمایهداری است، نشانۀ نوعی ذاتگرایی نهفته در این رویکرد است. از نظر بروئین سن، ناسیونالیسم کُرد ماحصل تغییراتی است همچون برآمدن تنظیمات و برچیده شدن حکومتهای محلی کُردی در اثر ورود مدرنیته و... که هرج و مرج ناشی از نبود اقمار قدرت زمینه را از طرفی برای تقویت نامناسب سیاست قبیلهای و از طرف دیگر جستوجوی هویّت مکنون جمعی فراهم کرد.16 بهزعم تونچ، اگرچه ناسیونالیسم کُردی برخاسته از زمینۀ عامتری همچون «کُردایتی» است، تحت تأثیر ایدئولوژیهای ناسیونالیستیِ مدرن و در واکنش به امپریالیسم که مسبب عقبماندگی کردستان است، تبدیل به جنبشی تودهای و فراگیر شده است.17
تقلیلگرایی و ذاتانگاری نهفته در رویکردهای موجود زمینه را برای بروز نگاههای مبتنی بر بازنمایی و گفتمان فراهم کرد که از درون و با آرایشی نو از دل ویرانههای برساختگرایی قد علم کرد. این نوع نگاهها در مدرن بودن هویت جمعی کُردها در قالب ملّت با برساختگرایان همعقیده است، اما به جای جستوجوی خاستگاهی موهوم برای این مهم، آن را ماحصل تلاقی و مواجهۀ دیگربودگی با هویتهای موجود و هویتهای در حال شکلگیری در بستری گفتمانی میداند که در آن حاکمیت عامه بهعنوان بخشی از فرایند مدرنگرایی مطرح میشود. بهزعم شیخالاسلامی، ازهمگسیختگی و چندپاره بودن عناصر هویت کُردی در تقابل با هویتهای مسلط در چهار کشور ترکیه، ایران، عراق و سوریه مانعی در جهت دستیابی به رهایی ملی، چه در قالب کردستان مستقل و چه در قالب خودمختاری در داخل مرزهای سیاسی کشور، بوده است.18 قلمروزدایی از جهان فرودستان، چه در فراروایت دیگریسازِ شرقشناسانه و چه در وقایعنگاری و تاریخنویسیِ معاصر درونی که به صورت ناخودآگاه میلی به سوی کلیتی به نام دولت ـ ملت دارد، تجربۀ اپیزودی از تاریخ را به نفع داستان استعلایی تاریخ جهان رها کرده است. از این منظر، چنین گفتمانهایی هر یک به سبک خاص خود به بازتولید امر همسان یا همان جایگاه فرودستی انجامیدهاند.19 عباس ولی ناسیونالیسم کُردی را در ایران پدیدهای مدرن، برآمده از تحولات اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی ناشی از مدرنیتۀ دولتمدار و ویرانگر میداند که در پی ظهور حکومت مطلقۀ پهلوی پس از جنگ جهانی اول در ایران رخ داد. از نظر او، پویایی جنبش ملیگرای کُرد امری رابطهای بود؛ بنیان آن بر روابط نیروها در درون حوزهای بود که در قالب تأثیرات تفاوتساز قدرتِ حکومتی ـ حقوقی بر جابهجایی مرزهای اجتماع کُردی بازنمایی شده بود. از این رو، قدرت حاکم بهعنوان «بیرونی برسازندۀ» اجتماع کُردی درک شده است که براساس رویاروییهایشان نوع تغییرات ایجادشده در مرزهای جداکنندۀ آن اجتماع از اجتماع گستردهتر غیرکُردیِ بیرون از آن را تعریف می کند.
این مطالعه در این چارچوب میاندیشد، گرچه از برخی جهات از آن فاصله میگیرد و حتی آن را نقد میکند. از یک سو به جای گفتمانکاوی که در بهترین حالت نوعی تحلیل متن است و پرداختن به پروژههای واسازانه، همچون کارهای عباس ولی که نظریهمحور هستند، خود را مقید به رویۀ تحلیل گفتمان انتقادی به سبک فوکویی میبیند که علاوه بر عناصر گفتمانی، رخدادهای گسستسازی را که باعث میشوند بازیابی معنا دچار تحول شود از نظر دور نمیدارد. از سوی دیگر و مهمتر اینکه برخلاف ادعای عباس ولی مبنی بر فرایند گذار هویت کُردی از یک اجتماع غالباً زبانیِ قبل از انقلاب مشروطه به یک اجتماع اساساً قومیِ تحت برآمدن دولت مدرن21، نشان میدهد که چنین هویّتی از اجتماع زبانی ـ قومی که سازوکار تعامل و تقابل قبیلهگری انسجامبخش آن بوده به هویتی سیاسی ـ جامعوی گذر کرده است که انسجام آن در پیوند با مواجهۀ جامعۀ کُرد و دولتِ در آستانۀ ظهور معنا مییابد.
روش پژوهش
فوکو در رویۀ تحلیل گفتمان چارچوبهای خاص تاریخگرایانهای را مطرح میکند که شیوههای معرفتی و فناوریهای قدرت را بهعنوان موقعیت تاریخی و احتمالی در آن مفهومسازی مینماید. چنین تحلیلی در پی آشکار کردنِ پیشینیهای تاریخیِ ایدهها، عقلانیتها و نظامهای دانش، «زمینههای خاموش» یا شرایط ناخودآگاه امکان آنهاست.22 تحلیل گفتمانِ فوکویی به دنبال قواعد خاصی است که ابژهها، گزارهپردازیها، مفاهیم و استراتژیهای گفتمانی بر پایۀ آنها شکل گرفتهاند. در واقع چنین تحلیلی در پی توصیف نظام گزارهای است که در همزیستی با هم و در یک منظومۀ گفتمانی و در تلاقی با کردارهای غیرگفتمانی پدیدهای را همچون سوژۀ دانش و ابژۀ قدرت برمیسازند.23 در این پژوهش با انتخاب اسنادی غنی از لحاظ اطلاعات که در یک برهۀ زمانی در نسبت با هم موجب خلقِ رژیم حقیقتی در باب هویت کُردی شدهاند، حقیقتی که قدرت در تمام لایههای آن حک شده است و چنین حقایقی همواره از دریچۀ قدرت میگذرند، میکوشیم فرایند تغییر و تحولات این پدیده را درک کنیم. اگرچه در نگاه پستمدرنیستی و خوانشهای متنوار از جامعه راه بر انواع تفسیرها باز است و روشی که بهعنوان مسیر رسیدن به نتیجه درک میشود، پیشینی تحقیق نیست و برعکس، در طول فرایند تحقیق قابل بررسی، اصلاح یا تغییر است، اما برای قابلیت دقت24 و قابلیت وضوح25، با تأیید و صلاحدید صاحبنظران، به جستوجو در منابعی خواهیم پرداخت که منجر به ظهور و امکان چنین شکلبندیهای گفتمانی شدهاند. در این مطالعه میتوانستیم آغازگاههای هویت جمعی کُردی را تا دوران حکومتهای محلی (کُردی) عقب ببریم، اما با توجه به چارچوب مطالعه، این آغازگاه را نقطهای قرار دادیم که هویت جمعی پروبلماتیک (مسئلهمند) شد و به عبارتی هویتهای قومی بهعنوان مسئلهای جدی در برابر حکومت مرکزی ظاهر شدند که همان دوران مشروطه است.
هویّت کُردی در گفتمانهای قبل از انقلاب مشروطه
در گفتمان حکومتی ایران و عثمانی بیشتر مناطقی که در شرفنامه در محدودۀ جغرافیایی کُردستان برای خلقِ کشور نمادین کُردستان ترسیم شده بود، تحت عنوان کُردستان شناخته میشد. اما این دو قدرت که با تحمیل زبان و فرهنگ خود توان تحلیل بردن هویت قومی کُردها را نداشتند، میکوشیدند با تضعیف عنصر کُردی در ترکیب قومیِ اجتماع کُرد، قلمرو آنها را از آن خود کنند. این تضعیف با کوچ جمعی و اجباری کُردها به سرزمینهای دوردستی همچون خراسان و باز اسکان قبایل تُرک در قلمروهای کُردی و نیز شیوههای دیگر امکانپذیر میشد.26
در چنین بافت تاریخیای که یکپارچگی حکومتی بر مبنای قلمرو سرزمینی یا قومیسازی قلمرو معنا مییافت، حکومت مرکزی سیاست کثرت در عین وحدت با محوریّت دربار را در پیش گرفت، به این ترتیب که انعکاسی از این محوریت در ساخت اجتماع در نظمی سلسلهمراتبی دنبال میشد و مهمترین و همبستهترین عنصر هویتی یعنی زبان هم متأثر از این سیاست بود. برای همین تا قبل از احمد خانی، شاعر بزرگ کُرد، شاعران و متفکران و اندیشمندان کُرد آثار خود را به زبان قومِ حاکم و غالب مینگاشتند. این توسل به زبانهای درباری، موقعیت برتر آنها نسبت به زبان کُردی را بهمثابۀ فرهنگ برتر نشان میداد. اما احمد خانی که از نقش هویتدهی زبان آگاه بود بر این روال تاخت و دیوان مم و زین خود را در جهت خودبیداری مردم کُرد نگاشت. هرچند قبل از او ملا مصطفی بیسارانی (1053-1114ق) دیوان عرفانی خود را به کُردی به نگارش درآورده بود.
صافی بشمرد و خورد دُردی خواندش چو دُری زبان کُردی
تا خلق جهان نگویند اکراد بیمعرفتند و اصل و بنیاد
هر ملّتی را بود کتابی از کُرد فقط نبُد خطابی27
اگرچه زبان همبستۀ دیرین هویت و به صورت ناخودآگاه بخشی از هویّت فردی است، ورود آن به عرصۀ خودآگاهی و هویت جمعی از طریق تاریخمند شدن آن و به عبارتی حساسیت نسبت به آن در تعامل و تقابل گفتمانی صورت میگیرد؛ امری که بعد از انتشار مم و زین و دیگر آثار کُردی متعیّن شد. بعد از عنصر زبان، هویّت جمعی با مذهب و سپس اجتماع قومی درهمتنیدگی پیدا میکند. «هلو خان بر دین اسلام بود و مذهب اهل سنت ... چون شنید که خان احمدخان خواهر پادشاه صفوی را به زنی گرفت، گفت چون زمانی نمیگذرد که دعوت رافضه در کُردستان جاری خواهد شد...»28 یا در جای دیگر خان کُردستان در مذمت فرزندش میگوید: «جوانمرگ باشی که پای قزلباش را به کُردستان انداختی... با این اوضاع مشکل است بعد از این ما را راحت بگذارند...»29 مبنای مذهبی و قبیلهای داشتن حکومتهای محلی در گزارههای دیگری هم منعکس شده است: «سبحانوردیخان مردی عابد و زاهد بود و به قانون کُردی و ایلیّت [و تبلیغ آن] رفتار مینمود.»30
حکومت قاجاریه هم همچون صفویان در پی برقراری دولتی سرزمینی و رواج مذهب رسمی بود، با این تفاوت که سیاست این حکومت در ابتدا رواداری مذهبی بود. پیرو دستور ناصرالدین شاه لعن و بدگویی به اهل سنت ممنوع گردید. «اگر جاهلی محض سفاهت و نادانی و وسواس شیطانی حرفی به خلاف قاعده به زبان براند، مستحق زجر و تأدیب و تعزیر شرعی و عرفی خواهد بود.»31 اما این رویه چندان دوام نیاورد و شاید برای کاستن از نفوذ عثمانیها، والیانی از مرکز به جای والیان اردلان به حکومت کُردستان انتخاب شدند. این رویداد که اندکی قبل از مشروطه رخ داد، عملاً مُهر پایانی بر حیات حکومتهای محلی کُردی بود. در دوران حکومت قاجار تا برآمدن مشروطه شورشهایی از طرف کُردها صورت گرفت، اما چون این تحرکات در چارچوبی ملوکالطوایفی اتفاق میافتاد، بالتبع جنبۀ قومگرایانه نداشت و عمده هدف شورشیان انتقال سلطنت از ایل مسلط به ایل خود بود. چنانکه در وصف شورش صادقخان شقاقی آوردهاند که «صادقخان شقاقی کُرد عنید از فرط بلادتِ طبع پلید چنین فهمید که تصاحب اسباب سلطنت باعث عروج بر معارج دولت است، غافل از اینکه گر انگشت سلیمانی نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینی، غرابآسا به هوای طعمه هواگیر گشته...»32 عزیز خان مُکری هم از هر فرصتی برای گسترش قدرت ایل مکری بهره میبرد: «سردار کل پیوسته برای تخریب کار والیِ کُردستان در کار بوده... و برای سرکوب ایلات رقیب کُرد باکی نداشت.» «حسن سلطان اورامی به استظهار سردار کُل بنای شرارت و خودسری گذاشته و عَلَم طغیان برافراشته...»33 علاوه بر اینها، در گفتمان نخبگان کُرد بهکرات از لفظ «عشیرتی»، «ایلیاتی» و هویت طایفهای استفاده شده است. با این اوصاف هویّت کُردی تا قبل از مشروطه با مذهب و ایلیگری عجین شده بود، اما با ورود به دورۀ مشروطه جنبۀ قومی آن برجسته شد و به گفتمانها راه یافت.
کُردها در گفتمانِ انقلاب مشروطه و پس از آن
دولت مشروطه، به لحاظ نظری، درصدد ساختن دولت ـ ملّت بر پایۀ اندیشۀ مدرن ملّیت بود. این مسئله بر گروههای قومی و مذهبی ایران از جمله کُردها تأثیر گذاشت.34 با این حال، این دوره دوران گذاری بود که آزادیخواهی در بندِ رویۀ استبدادی سابق بود. به عبارتی، سنت در کنار مدرنیته که میرفت بر مسند بنشیند حضوری فعال داشت؛ مدرنیتهای در قاب دولت ـ ملتی ناکام که به لحاظ نظری کاملاً با ساختار سنتیِ ارباب ـ رعیتی قاجاریه در تضاد بود. چنانکه در متنی میخوانیم «بهواسطۀ اینکه قواعد عتیقه را فاقد و به قواعد جدیده هنوز نائل نیستیم، در برزخ میان آن و این واقع شدهایم.»35 شاید برای همین بود که کراراً صفآراییهای مشروطهطلبان و مخالفان شکل میگرفت و در نهایت همین صفآراییها به شکست جریان مشروطه انجامید. اگرچه قانون مشروطه به بیان حاکمیت جدید پرداخته بود، ولی این حاکمیت جدید صرفاً یک اسم بود. دولت مشروطه، بهعنوان مجری ارادۀ حاکمیت، فاقد هر نوع قدرتی برای القای ارادۀ یکپارچهکنندهای بود که از سوی قانون مشروطه در درون محدودههای سرزمینی کشور به وی نسبت داده شده بود. چنین فقدانی که خود نوعی ناکارآمدی در عرصۀ سیاسیِ ملی بود، موجب رشد بیهنجاری در صورتبندی ساختاریِ قدرت حقوقی میشد که مدام گسست موجود مابین قانون و قدرت را بازتولید میکرد.36 با وجود اینکه قبل از مشروطه ایالتهای مختلف در کنار هم و در درون حکومتی سرزمینی میزیستند، روح حاکم بر سیاست آن دوران عشیرهگرایی بود و هیچ چیز حقوق ملی حکومتهای محلی را در چارچوب حکومتی سرزمینی تضمین نمیکرد؛ رویهای که با انقلاب مشروطه دچار ازهمگسیختگی شد.
با مطرح شدن روح ملّیت و یکپارچگی در قالب کشوری منسجم، در عین احترام به کثرتگرایی، حقوق قومیّتها وارد عرصۀ گفتمانِ حکومتی گردید. «ما باید ملّتی تشکیل بدهیم که در زبانها و شیوههای مختلف تکلم نموده... ملتی که اسم او ایرانیست از امروز در ایران نه مسلمان نه زردشتی، نه ارمنی، نه یهودی، نه فارس و نه ترک نبوده فقط یک ایرانی هست. ما یک ملت هستیم...»37 «برای نجات ملت بدواً باید تمام ایلات بزرگ را در امورات حکومتی مداخله و شرکت داده و از قوای ایشان برای تسکین اغتشاشات داخلی استفاده نموده و در تمام حرکات و سکنات خودمان نیز باید مراعات اصول مساوات را بنماییم...»38
در کُردستان آشنایی با مشروطیت و پیوستن کردها به موج مشروطهخواهی مصادف با حکومت میرزا اسماعیلخان ثقهالملک بود. درخصوص نحوۀ انتصاب وی ذکر است که «ثقهالملک برحسب ظاهر از طرف دولت حکومت داشت اما باطناً از طرف ملیّون و طرفداران مشروطیت مأمور بود که اهالی کردستان را به اوضاع مشروطیّت آشنا نموده این منطقه را ضمیمۀ قوای ملی بسازد.»39 تشکیل انجمنهایی همچون «هیئت کارگران» و «انجمن صداقت» هم در دوران حکومت وی انجام شد. در بیانیۀ انجمن صداقت آمده بود که «برگزیدگان و برجستگان قوم به ترتیب مخصوصی انتخاب یافته در یک مجمعی که آن را دارالشورای مملکتی میگویند جمع شده موادی چند برای محدود کردن اختیارات شاه نالایق مینویسند...»40 در برخی از نشریات آن دوره کُردها بهوضوح قومی با ملیّت خاص خود معرفی شدهاند: «کُردها هم مانند سایر اقوام هستند و آنها هم مثل ملل عالم یک ملّت را تشکیل میدهند. چنانکه محو کردن در عالم انسانیّت جنایت است. بیرون بردن نام کُردها از دفتر قومیت خیانت بزرگی است..» 41یا در جای دیگر هویت قومی کُرد و برکشیدن آن اینگونه بازنمایی شده است: «قضات و رؤسای شهر با متمرّده اتحاد کرده و همعهد شدهاند که عثمانیها و عجم را از کردستانات بیرون کنند و تشکیل قرالیت [= سلطنتگری یا به عبارتی تشکیل کشور خاص قوم کُرد] نمایند.»42
در جای دیگری درخصوص اجرای عدالت در عهد مشروطه چنین ذکر شده است: «از آنجا که در این عهد همیون و دورۀ نشر عدالت یکی از لوازم وظایف افراد ملّت است که حقایق اوضاع هر ولایت [در اینجا قوم کُرد] و احوال هر کسی را بدون پردهپوشی و اغماض و رعایت اغراض مکشوف دارند...»43 گاه در کنار تعدّی بزرگمالکان که به دلیل ترس از دست دادن منافع خود بهشدت مشروطهستیز بودند و از انواع ستمها در حق مردم کوتاهی نمیکردند: «از طرف دولت معلوم نیست در چه زمانی ریاست ایالت کردستان را بین دو برادر (آصف دیوان و مشیر دیوان) قسمت کردهاند. این ایالتها در ابتدا آنقدر جسور نبودند هیچ وقت متمرد دولت نشده و مالیات را میپرداختند ولی حرص مالاندیشی آنها کَرد آنچه در کردستان میبینیم و مشاهده میکنیم»44 عدم اجرای صحیح قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی که نوعی پلورالیسم قومی را یدک میکشید، موجب بدبینی مردمِ کُرد به حکومت مشروطه میشد:
امروز در کردستان نه قوای دولتی و نه شکوه ملّتی وجود دارد. نه عدلیه داریم نه حاکم داریم. نه بلدیه داریم نه نظمیه داریم. نه قشون داریم نه انجمن ولایتی داریم. تفتین و مغرض و مفسد و قاتل هم الی ماشاءالله. جان و مال این مشت ستمدیده ملّت کُرد هم در خطر است. هر روز عضوی را به درد آورده در بربادی و تاراج نمودن آنی غفلت ندارند. به خدا رمقی نداریم چرا از چنگال این گرگان ما را نجات نمیدهید... امروز در کردستان نان و گوشت اکسیر شده؛ برای چه مردم بگویند این همه بهواسطۀ نحوست مشروطه است...45
چنانکه پیداست، در این گزارهها به طور صریح یا ضمنی به هویت قومی کُردها اشاره شده، قومیت معادل ملیّت در نظر گرفته شده و احقاق حقوق قوم کُرد و نمود آن در قانون اساسی مشروطه از خواستههای مهم مشروطهخواهان کُرد دانسته شده است، چیزی که این ادعای برخی از گزارههای تاریخی را که میگویند کُردها در جریان مشروطه منفعل بودهاند به پرسش میکشد. با این حال، حتی با وجود شورشهای ایل شکاک علیه حکومت مرکزی قاجار که از سال 1267ق شروع شد و تا قیام سمکو تداوم داشت،46 به دلیل بحرانهایی که در دوران مشروطیّت بر کردستان حاکم شده بود، کُردها بهعنوان دیگریِ غیر حاکم درک کاملی از جایگاه خود در حوزۀ سیاسی نداشتند و با شکلگیری دولت مدرن این امر محقق شد.
رخدادهای زمینهساز گسست گفتمانی
قبل از مهیا شدن شرایط برای شکلگیری دولت مدرن، جنگهای پیدرپی که در قالب معاهدات خارجی بر سر ملّت کُرد آوار میشد، مانع از ابژه شدن هویت جمعی آنها، چه در مقام هویّتی تعاملگرا با قدرت حاکم و چه در شکل رادیکالتر آن یعنی دستیابی به هویتی مستقل در برابر حاکمیت، میگردید. از این رو، آنها در فرمِ ناابژههایی تجلّی مییافتند که کردارهای برآمده از فضای بهتآور کشمکشهای درونی و برونی هر از گاهی از مجرای وجودی آنها میگذشت. این شرایط که به گفتارمندی نمیانجامید، جولانگاه ابرسوژههایی بود که در محور و مرکز آن تودههای ناابژه ظاهر میشدند. رخداد جنگ جهانی اول که زمینههای پیدایش دولت مدرن را فراهم گرداند، ساخت اجتماعی دوران ماقبل مدرن را بهشدت دگرگون کرد، چرا که آنچه قبلاً مسئله و معضل حکومت بود، اجتماعات و جریانات قومی ـ قبیلهای بودند که فاقد خودآگاهی سیاسی بودند و اعتراضات آنها جنبۀ فراگیر نداشت. به قول فوران «در هنگامۀ نارضایتی، طیف گستردهای از طبقات تحت سلطه و بینابینی همزمان با مساعدت اوضاع و شرایط خارجی و جنبشهای اجتماعیِ ضددولتی به حالت انفجاری پدید میآیند و در آغار به دستاوردهایی هم نائل میشوند اما در نهایت به دلیل اختلاف سطح رهبری و پایگاههای تودهای ]خودآگاهی سیاسی[ به شکست میانجامند.»47 اما با وقوع جنگ و تبدیل منطقه به عرصۀ نیروهای متخاصم بیگانه، این نیروها سعی میکردند با دادن وعدههای استقلال و خودمختاری به اقوام و جذب آنها برای استفادۀ ابزاری در جنگهای داخلی، در مناطق اشغالشده که از مهمترین و راهبردیترین نقاط جهان بودند، حکومتهایی دستنشانده و وابسته ایجاد کنند.48 این شرایط از طرفی برقراری دولتی متمرکز را ایجاب مینمود و از طرف دیگر در عرصۀ ناسیونالیسم کُردی موجبات شکلگیری هویتی را فراهم میکرد که از جریانهای استقلالگرایانه، قحطیها و فجایع موجود در منطقه، دست به دست شدن حکومت در بخشهای مختلف کُردستان میان روسیه و عثمانی و در نهایت فشارهای دولت نوظهور تأثیر میگرفت.
دگرگونی گفتمانی هویت کُردها بعد از جنگ جهانی اول تا برآمدن دولت مدرن
مکانیسمهای تحوّلبخشِ هویت جمعی کُردها امری نسبی بود که بعد از جنگ جهانی اول در پیوند با میدان نیروها در حوزۀ سیاست قرار گرفت و از آن پس فرایند تغییرات آن برجسته شد. هرچند اندکی قبل از جنگ و پیدایش دولت مدرن، در مقطعی کوتاه، با وقوع انقلاب مشروطه که به دنبال نوعی حاکمیت عامه بود، زمینه برای شکلگیری هویّت سیاسی کُردها فراهم شده بود، اما تنشزا بودن بسترهای آن، همچون دگرگونیهای داخلی، فشارهای خارجی و ستیز گفتمانی، معادلات را بر هم زد و، بعد از جنگ در مواجهه با تحولات اجتماعی ـ اقتصادیِ مدرنگرایی، انسجامی شکل گرفت که حالتی جامعوی داشت.
اندکی پس از جنگ به خاطر آنکه مناطق کُردستان والی نداشتند و همچنین به دلیل عدم تسلط حکومت مرکزی و تأثیرپذیری از قیام شیخ محمود برزنجی انواع حرکات استقلالطلبانه در گوشه و کنار کردستان شکل گرفت، طوری که در تلگراف شریف الدوله (در 17 جمادیالثانی 1337 به حکومت کردستان منصوب شد) به تهران آمده است که «کردستان یک منظرۀ خونین، اهالی فلکزدۀ آن از هستی ساقط و دچار قحط و غلای اشرار تا کنار شهر تهاجم آشوبطلبان شهری و طرفداران استقلال کُردیّت سلب آسایش از اهالی کرده...»49 مردوخ هم در این خصوص مینویسد: «از یک طرف سرکشی و طغیان عشایر و اشقیای سرحدی، از یک طرف طلوع یک عده الواط و اشرار شهری و در تحت عنوان دیموکراسی، از طرف دیگر آهنگ شورانگیز استقلال کُرد از ناحیۀ شیخ محمود، تمام این وسایل و اسباب دست به دست هم داده، یک آتشکدۀ وسیعی را برای حکومت و ملت بدبخت آماده و مهیا ساخته بودند که جز اقتدارات فکری و عملی شخص وثوقالدوله راه نجاتی برای اهالی متصور و میسور نبود...»50 البته یکی از اقدامات شریفالدوله در کردستان درهم کوبیدن تشکیلات دموکراتِ کردستان و اعدام سران آن بود که از آن تحت عنوان برداشتن کانون فساد و اولین اقدام در راه اصلاح کردستان یاد میکند،51 تشکیلاتی که در سال 1334ق توسط شیخ ابراهیم تأسیس شده بود و ریشه در انجمن کارگری کردستان داشت.52 این گزارهها حاکی از آن است که در اواخر جنگ بهواسطۀ تعاملات برونمرزی و تأسیس احزاب و تشکیلات مدرن، هویت جمعی از محصور بودن در اجتماعات بستۀ قومی برکنده شده و به حوزۀ سیاسی فرو لغزیده بود. با وجود اینکه سیاست سرکوب عشایر و والیان محلی کُرد در اواخر قاجار انجام شد، منطقۀ ساوجبلاغ تا حدی از این کنترل به دور بود و قیامهای سمکو هم تحت این شرایط صورت گرفت. با اینکه برخی از منابع بر خصلت قومی و یا حتی عشیرهای شورش سمکو تأکید میکنند، این قیام خارج از قدرت نظارت دولتِ آشفته بود و از این لحاظ وجه تمایز مهمی با بسیاری از شورشهای معاصر خود داشت که در ادامه بررسی خواهد شد.
برای مثال، در متن پیشنهاد وزارت امور خارجه ایران به رهبران کُرد شرکتکننده در کنفرانس صلح پاریس آمده است:
در فضای آنارشیسم سیاسی و در خلأ قدرت، در اثنای جنگ و بعد از آن، قیامهای متعددی در گوشه و کنار سرزمینهای کُردنشین سر بر آوردند، مانند قیام سردار رشید، جعفر سلطان، زلفو، والیان پشتکوه و... اما مهمترین آنها جنبش سمکو بود، چون از طرفی با دیگر جنبشهای دموکراسیگرایانۀ داخلی در ارتباط بوده اقتدار دولت مرکزی را سخت مورد تهدید قرار میداد و از طرفی تحت تأثیر ناسیونالیسم کُردهای عثمانی قرار داشت. همچنین سازمانها و تشکلهایی بودند که در نشر افکار هویتخواهی سمکو تأثیرگذار بودند. مهمترین این سازمانها سازمان آزادی کردستان بهویژه شاخۀ ارزروم بود.
سمکو در نامهای به سرکردۀ عشیرۀ جلالی مینویسد: «در این انقلابات روی زمین کلیۀ ملل استفادهها کرده، نام ملیّت خود را ترقی و هر ملت صاحب شأن و شرف شده مگر ملت فلکزدۀ کُرد که از عموم مخلوق کرۀ ارض رشید و جسورتر است...»54 همچنین وی در نامهای به ظفرالدوله، فرمانده نیروهای ایران، میگوید: «ببینید ملّتهای کوچک جهان که یکچهارم کُردها هم نیستند چگونه خودمختاریشان را از دولتهای بزرگی چون آلمان گرفتهاند. اگر این ملّت بزرگ کُرد نتواند حقّش را از ایران بگیرد، ترجیح میدهد بمیرد و زنده نباشد. دولت ایران چه بخواهد و چه نخواهد ما کُردستان را خودمختار میکنیم...»55 کسروی هم درخصوص قیام سمکو مینویسد: «کنون سمکو آماده گردیده و بیرق افراشتۀ آزادی کردستان میخواهد. چه کار میکند؟ آیا کنفرانس داده کُردان را برای زندگانی آزاد و سررشتهداری آماده میسازد؟ آیا قانون اساسی برای کردستان مینویسد؟ آیا به برداشتن پراکندگیها در میان کُردان می کوشد؟...»56
شاید مهمترین متنی که این تمایز به بهترین وجه در آن انعکاس یافته است، روزنامۀ روژی کورد باشد که مثلاً در جایی ذکر میکند:
غایت اصل نقطهنظر کُردان حفظ شرافت قومیت و برقرار داشتن آسایش و آزادی تام است که در آتیه در این سرزمین و آب و خاک با رفاه حال بتوانند زندگی کنند. جد جهد کُردان در این است که خود را از زیر محور سیاست ایرانیان که همیشه برای هَدم و خفه کردن ایشان در دوران بوده خلاص نماید و برای نجات دادن قوم خویش از خطراتی که خیلی تهدیدآور و وحشتانگیز است مجبور با اقداماتی قاطع شده و در راه استقرار امنیت تام که از حال تزلزل بیرون آمده، در قلب عموم تولید یک اطمینان پایدار نماید، فداکاری میکنند... در این مدت سلطنت هیچ وقت ملت کُرد را محافظت نکرده و کُردان همیشه دچار مصائب خارجی هم شدهاند. عوامل غیرت در کُردان هیجان و غلیان آمده ملتجی به سپر قیام و پناهنده به سنگر اقدام و ابراز موجودیت شده...57
نتیجهگیری
در این پژوهش، ابتدا به نقد رویکردهایی پرداختیم که هویت کُردی را در دام ذاتانگاری محصور میکنند و سپس با رویهای مبتنی بر بازنمایی و گفتمان تغییرات هویت کُردی را بررسی کردیم. در این رویه هویّت کُردی و تغییرات آن در یک تاریخمندی به سرکردگی گفتمان تعین مییابند. دادههای تاریخی حاکی از آن هستند که قبل از مشروطه هویت کُردی دلالتی زبانی ـ مذهبی داشت و چون کُردها در سرزمینی زندگی میکردند که ساختار حکومت بر مبنای مجمعالجزایری از قدرتها بود، پس تعامل و تقابل کردها با ایل یا طایفهای که حکومت مرکزی را در دست داشت، نه مواجههای قومگرایانه، بلکه از نوع ایلیگری بود. با گذر به دوران مشروطه این مواجهه شکلی قومیتی به خود گرفت. به عبارتی، با مطرح شدن مفهوم روح ملّیت و یکپارچگی در قالب کشوری منسجم در عین احترام به کثرتگرایی، حقوق قومیّتها وارد عرصۀ گفتمانی گردید. این شکل جدید که مبنای قومی داشت، به دلیل نبود خودآگاهی سیاسی، خیلی فراگیر نبود و حالتی شکننده داشت. تنها با وقوع جنگ جهانی اول و در پی شکلگیری دولت مدرن متمرکز بود که هویت کُردی با این خودآگاهی چفت و بست شد. در این فضای گفتمانی، سازوکارهای تحوّلبخش هویت جمعی کُردها، در پیوند با میدان نیروها، در حوزۀ سیاست قرار گرفت و انسجام هویّتی بهواسطۀ تعامل و تقابلِ در حوزۀ سیاست ایجاد شد، یعنی در چنین حالتی مرزبندیهای سفت و سخت قومی که قبلاً غلبه داشت منعطف شد و در هم شکست و به نوعی میتوان گفت هویت کُردی در فُرمی سیاسی ـ جامعوی ظاهر شد. در واقع گزارههایی که در نسبت با هم قالب گفتمان هویتی را خلق میکنند، از درون منظومۀ گفتمانی سیاست و فردگرایی سر بر آوردند. چنین هویتی که امتزاجی از سنت و مدرنیته بود، بعدها در جمهوری مهاباد به اوج پختگی رسید. در نهایت تغییرات هویت کُردی را میتوان اینگونه ترسیم کرد:
1 . میشل فوکو، تئاتر فلسفه، ترجمۀ افشین جهاندیده و نیکو سرخوش (تهران: نشر نی، 1396)، ص 534.
2 . ژیل دلوز، نیچه و فلسفه، ترجمۀ عادل مشایخی (تهران: نشر نی، 1398)، ص 28.
6 . کاووس سید امامی، «هویتهای قومی از کجا برمیخیزند؟»، خط اول، س 2، ش 7 (1387)، ص 19.
8 . حمید بزارسلان، «عصبیت قبیلهای و سیاست کردی»، ترجمۀ احمد محمدپور و حمزه محمدی، زریبار، ش 81 و 82 (1383)، ص 212-221.
10 . امیر حسنپور، «همواره بر فراز کمونیسم نوین زمانه»، حقیقت، ش 80 (1396)، ص 1-27.
11 . محمد امین زکی، تحقیقی تاریخی دربارۀ کُرد و کُردستان، ترجمه و توضیح حبیبالله تابانی (تبریز: انتشارات آیدی، 1378).
12 . عبدالرحمن شرفکندی، بوو کوردستان، دیوانی هه ژار (چاپخانه وه زاره تی په روه رده هه ولیر، 2001).
13 . دیوید مک داول، تاریخ معاصر کُرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: نشر پانیذ، 1383)، ص 388.
19 . جلال کریمی، کمال خالق پناه و جلالالدین رحیمی، «بازخوانی انتقادی تاریخ: گفتمانکاوی تاریخنگاری کُردستان»، انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش 40 (1395).
20 . عباس ولی، «کوردها و دولت در ایران»، زریبار، ش 85 و 86 (1393).
21 . عباس ولی، شکلگیری هویّت ملی کوردی در ایران، ترجمۀ سحر باقری و جمیل رحمانی (پروبلماتیکا، 1399).
26 . امیر حسنپور، ساخت هویت کُردی در گفتارهایی در خاستگاه ناسیونالیسم کُرد، ترجمۀ مراد روحی (تهران: نشر چشمه، 1398)، ص 152.
27 . احمد خانی، دیوان مم و زین، مترجم و شارح سعدالله مجیدی (بوکان: انتشارات زانکو، 1396)، ص 11.
28 . عبدالقادر بابانی، سیر الاکراد، تصحیح محمد رئوف توکلی (تهران: توکلی، 1377)، ص 44.
29 . میرزا شکرالله سنندجی، تحفۀ ناصری در تاریخ و جغرافیای کُردستان (تهران: امیرکبیر، 1366)، ص 109.
30 . علیاکبر وقایعنگار کُردستانی، حدیقۀ ناصریه و مرآت الظفر در جغرافیا و تاریخ کردستان، به کوشش محمد رئوف توکلی (تهران: انتشارات توکلی، 1384)، ص 104.
31 . لسانالسلطنه، «دارالخلافۀ تهران»، وقایع اتفاقیه، ش 266 (28 جمادیالثانی 1272)، ص 1697-1698.
32 . میرزا فضلالله شیرازی، تاریخ ذوالقرنین (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1380)، ص 55.
33 . سنندجی، ص 250، 251.
34 . اسماعیل شمس، «کُردهای غرب ایران (کُردستان و آذربایجان)»، پایاننامۀ دکتری تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، 1383.
35 . ملکالکلام مجدی، «مذاکرات و اقدامات روز یکشنبه»، انجمن، ش 113 (16 جمادیالاخر 1325)، ص 1.
36 . ولی، «کوردها و دولت در ایران»، ص 110.
37 . محمدامین رسولزاده، «ما یک ملّت هستیم»، ایران نو، ش 134 (4 صفر 1328)، ص 1.
38 . سلیمانمیرزا اسکندری، «اتحاد و تمرکز قوای جامعۀ ملی»، ش 26 (18 ذیقعده 1328)، ص 1.
39 . شیخ محمد مردوخ کُردستانی، تاریخ مردوخ، ج 2 (سنندج: کتابفروشی غریقی، 1351)، ص 238.
40 . همان، ص 242.
41 . «مطبوعات خارجه ـ وضعیت اکراد»، ستارۀ ایران، ش 48 (7 ذیالحجه 1335)، ص 3.
42 . علیزاده، «اخبار داخله ـ ساوجبلاغ»، شرق، ش 103 (ربیعالاول 1344)، ص 3.
43 . اسناد کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، کارتن 148، پوشۀ 12، سند 4747.
44 . «عریضۀ 2»، زبان آزاد، ش 18 (25 ذیقعده 1335)، ص 4.
45 . اسناد کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، کارتن 156، جزوهدان 25، پوشۀ 4.
46 . حسین بن عبدالله سرایی، سفرنامۀ فرحخان امینالدوله، به کوشش کریم اصفهانیان و قدرتالله روشنی (تهران: نشر اساطیر، 1373)، ص 110.
47 . جان فوران، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران (تهران: نشر رسا، 1394)، ص 322.
48 . احمد کمال مظهر، کُردستان در سالهای جنگ جهانی اول، ترجمۀ رضا خیریمطلق (تهران: نشر رسا، 1398)، ص 6.
49 . شریفالدوله، «دفاع از کردستان»، ایران، ش 781 (4 ربیعالاول 1339)، ص 3.
50 . مردوخ، ج 2، ص 360.
51 . «بیانیۀ حکمران کُردستان و گروس»، ایران، ش 647 (جمادیالاول 1344)، ص 3.
52 . «کردستان ـ مرحوم حاج شیخ ابراهیم کردستانی و تفصیل قتل آن مرحوم»، ایران، ش 450 (3 رمضان 1337)، ص 2.
53 . میخائیل لازاریف، میژووی کوردستان، وه رگیر: وشیار عه بدوللا سه نگاوی (چاپخانه روژهه لات ـ هه ولیر، 2015).
54 . «راپرت مخصوص مخبر ما»، ایران، ش 655 (7 شعبان 1338)، ص 3.
55 . کریس کوچرا، جنبش ملی کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: نشر نگاه، 1398)، ص 65.
56 . احمد کسروی، تاریخ هجدهسالۀ آذربایجان (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1370)، ص 831.
57 . ترجانیزاده، روژی کورد، ش 3 (28 ذیقعده 1340)، ص 4.