نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

1 دکتری تخصصی ایران‌شناسی، دانشگاه شهید بهشتی، بنیاد ایران‌شناسی، تهران، ایران (نویسندۀ مسئول).

2 استادیار بنیاد ایرانشناسی، تهران، ایران.

چکیده

کرمان از مراکز اصلی تولید و تجارت فرش در دورۀ قاجار بود. تا ربع آخر قرن نوزدهم، متأثر از رونق صنعت شال­بافی، صنعت فرش کرمان از اعتبار چندانی برخوردار نبود، اما با کسادی و رکود تدریجی شال­بافی از اواخر این قرن، تولید و تجارت فرش رونق بسیاری گرفت. در این دوره، ظرفیت­های منطقۀ کرمان در تولید فرش و افزایش تقاضا در بازارهای جهانی سبب شد سرمایۀ داخلی و خارجی در صنعت مزبور به کار افتد و نه­تنها تولید، بلکه تجارت این محصول نیز پیشرفت و گسترش قابل ملاحظه­ای یابد. این پژوهش در نظر دارد، با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر اسناد آرشیوی و منابع کتابخانه­ای، به بررسی وضعیت و سیر تحول تولید و تجارت فرش کرمان در دورۀ قاجار بپردازد. براساس یافته­های پژوهش، در نیمۀ اول قرن نوزدهم بافندگان شهری، روستایی و عشایری در کارگاه­های خانگی و از طریق اعضای خانواده به صورت محدود قالی­بافی می­کردند و فرش به­عنوان یک کالای تجاری داخلی عمدتاً در بازارهای داخل کشور مبادله می­شد. اما از دهه­های پایانی این قرن، با سرمایه­گذاری تجار تبریز و شرکت­های خارجی در صنعت فرش منطقه و به راه افتادن کارگا­ه­های قالی­بافی و سازماندهی نسبی تولید و تجارت، نه­تنها میزان تولید فرش افزایش قابل ملاحظه­ای یافت، بلکه صادرات و تجارت آن بسیار رونق گرفت، تا جایی که در اواخر دورۀ قاجار فرش کرمان سهم عمده­ای از بازار فرش امریکا را به خود اختصاص داده بود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

Investigating the situation and evolution of Kerman carpet industry in the Qajar period

نویسندگان [English]

  • mostafa molaei 1
  • pouran tahouni 2

1 PhD in Iranian Studies, Shahid Beheshti University, Tehran. Iran.

2 Assistant Professor of Iranology Foundation, Tehran, Iran,

چکیده [English]

Kerman was considered one of the main centers of carpet production and trade in the Qajar period. Despite the fact that until the end of the 19thcentury, affected by the prosperity of the shawl weaving industry, the Kerman carpet industry did not enjoy much prestige. But with the stagnation of shawl weaving from the end of this century, carpet production and trade flourished. In this period, under the influence of the available capacities inthat area for carpet production and the increase in demand in the world markets for Kerman carpets, domestic and foreign capital was used in the said industry and the production and trade of carpets also expanded. This research aims to investigate the research problem, that is, the state and evolution of carpet production and trade in Kerman during the Qajar period, with the descriptive-analytical method and using archival documents and library sources. According to the findings of the research, in the early Qajar period, carpet weaving in Kerman among urban, rural and nomadic weavers was done in a limited way and was considered as a domestic commercial product. But since the last decades of this century, with the investment of Tabriz businessmen and foreign companies inthe carpet industry of that region and the establishment of carpet weaving workshops, not only the volume of carpet production increased, but also the value of its export prospered. So that at the end of the Qajar period, Kerman carpet had a major share of the carpet market in Europe and America.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Kerman
  • carpet industry
  • production
  • trade
  • Qajar

 

  1. مقدمه

صنعت فرش در ایران قدمتی دیرینه­ دارد و پیشینۀ آن به دورۀ باستان می­رسد. فرش پازیریک که قدمت آن به قرن چهارم قبل از میلاد می­رسد، سندی است که این گفته را تأیید می­کند. در دورۀ اسلامی نیز این صنعت بسیار رونق گرفت. در عصر صفویه صنعت فرش با حمایت شاهان این سلسله توسعه یافت و در شهرهایی چون کاشان، اصفهان و کرمان کارگاه­های قالی­بافی سلطنتی ایجاد گردید. فرش­های نفیس تولیدی در این کارگاه­ها قسمتی از صادرات کشور را به خود اختصاص می­داد و بخش عمدۀ آن راهی مغرب زمین می­شد. نتیجه آنکه در این عصر، صنعت فرش به سطح صنعتی ملی ارتقا یافت و به صورت بخشی از منابع اقتصادی کشور درآمد.

در فاصلۀ سقوط سلسلۀ صفویه تا روی کار آمدن قاجارها، صنعت فرش متأثر از وضعیت نابه­سامان سیاسی و اقتصادی کشور، دوره­ای از رکود نسبی را به نظاره نشست. اما در این دوره نیز در برخی از مراکز سنتی بافت مثل کرمان، خراسان و فارس این صنعت به صورت محدود رواج داشت. سرانجام با تثبیت سلسلۀ قاجار در دورۀ فتحعلی‌شاه و ایجاد آرامش سیاسی و اقتصادی در کشور، صنعت فرش نیز جان تازه­ای گرفت و به­تدریج در دهه­های بعد گسترش بیشتری یافت. در این بین، منطقۀ کرمان از مهم­ترین مراکز قالی­بافی در دورۀ قاجار محسوب می­شد که صنعت فرش آن‌ طی قرن 19 و ابتدای قرن 20 رونق بسیاری گرفت، تا جایی که در اواخر دورۀ قاجار، قسمت عمدۀ فرش­های تولیدی این منطقه راهی بازارهای اروپا و امریکا می­شد. عواملی نظیر وجود قالی­بافان ماهر و نیروی کار ارزان، در دسترس بودن مواد خام مورد نیاز برای تولید فرش و همچنین سرمایه­گذاری­ تجار و شرکت­های داخلی و خارجی در تولید و تجارت فرش در این امر دخیل بود.

پژوهش حاضر، به روش توصیفی ـ تحلیلی، درصدد پاسخ­گویی به این پرسش­ است که روند توسعه و سیر تحول تولید و تجارت فرش کرمان در دورۀ قاجار چگونه بوده است؟ فرضیۀ پژوهش بر این است که در نیمۀ اول قرن نوزدهم، در کرمان بافندگان شهری، روستایی و عشایری در کارگاه­های کوچک خانگی و در مقیاس محدود فرش­بافی می­کردند و تولیدات آنها به­عنوان یک کالای تجاری داخلی در بازارهای داخل کشور خرید و فروش می­شد. اما از دهه­های پایانی این قرن و اوایل قرن بیستم، تجار بومی منطقه، بازرگانان تبریز و شرکت­های خارجی در صنعت فرش سرمایه­گذاری کردند و با استخدام بافندگان بومی، تولید این کالا علاوه بر کارگاه­های خانگی در کارگاه­های بزرگ متعلق به سرمایه­گذاران نیز رونق گرفت و عمدتاً از راه مبادی صادراتی جنوب کشور به کشورهای هند، مصر، اروپا و امریکا صادر شد.

در بررسی پیشینۀ موضوع باید گفت، تاکنون پژوهش و تحقیقی صورت نگرفته است که منحصراً به تولید و تجارت فرش منطقۀ کرمان در دورۀ قاجار پرداخته باشد. در این بین، در برخی از پژوهش­ها نظیر اقتصاد ایران در قرن نوزدهم (1373)، شهر و روستا در ایران (1390)، تاریخ تجارت فرش ایران عصر قاجار (1398)، عوامل مؤثر بر رشد صادرات فرش و پیامدهای اقتصادی آن در ایران قرن نوزدهم (1395) و سرمایه­گذاری شرکت­های غربی در صنعت فرش ایران در عصر قاجار (1397)، بنا بر اقتضای مطالب، به صنعت فرش کرمان در دورۀ قاجار اشاراتی شده است. در بعضی دیگر از آثار مانند قالی ایران (1368)، تنها به تولید و تجارت فرش کرمان در دورۀ قاجار نگاه مختصری شده و عمدتاً دورۀ پهلوی مد نظر نویسنده بوده است. از این رو، در این پژوهش سعی می­شود با تکیه بر اسناد آرشیوی و منابع کتابخانه­ای، زوایایی از خلأ موجود واکاوی شود.

 

  1. صنعت فرش کرمان در دورۀ قاجار

کرمان در جنوب‌ شرقی ایران و در منطقه­ای گرم و خشک واقع شده است. اگرچه کوه­هایی نسبتاً بلند در پیرامون این ناحیه قرار دارد، قسمت عمدۀ خاک آن به دلیل نداشتن رودخانۀ پرآب و پایین بودن میزان بارندگی، غیر قابل کشت ‌و زرع است و در بعضی جاها به صورت شن­زار نمایان شده است. در همین خصوص، سایکس در قرن نوزدهم در سفرنامۀ خود اشاره می­کند در منطقۀ کرمان فقط در نواحی معدود و پراکنده­ای که زمین را با قنات­ها و نهرهای قدیمی آبیاری می­کنند، محصولاتی چون گندم، جو، نخود، تریاک، ارزن، پنبه و چغندر قابل تولید و برداشت است.[1] بنابراین، این­گونه خصوصیات اقلیمی و طبیعی از دیرباز باعث رواج صنایع و حرفه­های دستی نظیر شال­بافی و فرش­بافی در بین اهالی این خطه شده است. فرش­بافی در این منطقه دارای قدمتی طولانی است، اما مشخصاً در دورۀ صفویه است که با ایجاد کارگاه­های قالی­بافی سلطنتی در کرمان، صنعت فرش این منطقه رونق می­گیرد[2] و تولیدات آن علاوه بر رفع نیاز شاهان و امرای صفوی، به کشورهای اروپایی، ترکیه و هندوستان نیز صادر می­شود[3]. در فاصلۀ سقوط سلسلۀ صفویه تا شکل­گیری سلسلۀ قاجار، به­رغم رکود نسبی صنعت فرش که ناشی از آشفتگی اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور بود، فرش­بافی در منطقۀ کرمان، هرچند به صورت محدود، همچنان ادامه می­یابد.[4] سرانجام با تثبیت سلسلۀ قاجار در دوران حکومت فتحعلی‌شاه و ایجاد امنیت سیاسی و اقتصادی نسبی و فراهم شدن بسترهای لازم، صنعت مزبور احیا می­شود. در دهه­های بعد نیز صنعت فرش کرمان متأثر از عواملی که به­تفصیل به آن پرداخته خواهد شد، پیشرفت می­کند و دچار تحولات عمده­ می­شود.

 

1-2. وضعیت صنعت فرش در کرمان در نیمۀ اول قرن 19

چنانکه اشاره شد، در اوایل قرن 19، پس از تثبیت سلسلۀ قاجار، در پرتو ایجاد نظم و آرامش نسبی، چرخ صنایع دستی کشور بار دیگر به حرکت افتاد.[5] محصولات صنایع دستی تقریباً تمام نیازمندی‌های زندگی ساده و محقر اکثریت جامعۀ ایران را تأمین می­کرد و جز در موارد معدود، نیازی به کالاهای بیگانه نبود. در این زمان کرمان نیز با توجه به جایگاه سنتی آن در تولید صنایع دستی و متأثر از وضعیت اقلیمی و موقعیت تجاری آن و به دلیل واقع شدن در محل تقاطع شاه‌راه هندوستان و جادۀ کاروان­رو کویر، از مناطق اصلی تولید این صنایع در کشور محسوب می­شد[6]. در این بین، شال­بافی و فرش­بافی از مهم­ترین این صنایع به شمار می­رفت که از دیرباز و به طور مشخص از دورۀ صفویه در کرمان رواج داشت.

در نیمۀ اول قرن نوزدهم، بخش زیادی از ساختار جمعیتی و اجتماعی جامعۀ ایران را روستاییان و ایلات و عشایر تشکیل می­دادند.[7] از این رو، فرش­بافی عموماً حرفه­ای روستایی و در اصل شغل روستاییان و گاه ایلات و معدود بافندگان شهری در مناطق مختلف کشور به حساب می­آمد و عمدتاً جوابگوی نیازهای داخل ایران بود. قدر مسلم کرمان نیز از این قاعده مستثنا نبود. گزارش­های موجود نیز بیانگر آن است که در این زمان قالی­بافی در بین عشایر و روستاییان این منطقه، از جمله در روستای راور واقع در شمال شرق کرمان، به صورت محدود رواج داشته و قالی­ راور قدیمی­ترین نوع قالی منطقۀ کرمان محسوب می­شده است.[8]

نکتۀ قابل توجه آن است که صنعت فرش کرمان در این زمان در برابر هنر و صنعت شال­بافی (ترمه) چندان اعتباری نداشته است.[9] بیشتر منابع و گزارش­ها اتفاق نظر دارند که در این زمان شال­بافی صنعت عمدۀ کرمان محسوب می­شده[10] و شال­های این منطقه به دلیل کیفیت بالای کرک و پشم آن‌، مرغوب­ترین محصولات این صنعت در ایران بوده است. در قرن 17 کمپانی­های هند شرقی مراکز و کارگاه­هایی در کرمان برای صادرات شال و پشم دایر کرده بودند[11] و تجارت این کالا کاملاً زیر نظر آنها انجام می­گرفت. این روند در نیمۀ اول قرن نوزدهم همچنان ادامه داشت و شال و ترمۀ کرمان در دورۀ قاجار به خاطر ظرافت و جنس آن شهرت جهانی یافته بود. بنا بر گزارش­های موجود، در اواسط قرن نوزدهم 120 کارگاه بافت شال در شهر کرمان دایر بوده است و با رشد و رونق این صنعت در دهه­های پایانی این قرن، تعداد دستگاه­های شال­بافی این شهر به سه هزار دستگاه می­رسد. ارزش سالانۀ شال­های صادراتی، سیصد هزار تومان، معادل شصت هزار لیره برآورد ­شده است.[12] سایکس درخصوص ظرافت و ارزش این فرآورده می­نویسد:

شال کرمانی یا با کرک یا با پشم بافته می‌شود و نقشه و طرح آن نیز مثل نقشۀ قالی، ذهنی شالباف­هاست. این متاع از حیث ظرافت به قالی ترجیح دارد و اکثراً به دست اطفال خردسال بافته می­شود و اهالی کرمان به­واسطۀ ذوق و شوق فوق­العاده­ای که دارند، از این کار خسته و مریض و فرسوده نمی‌شوند... شال­های کرمان دارای اشکال و نقوش مختلف و بهتر از همۀ آنها نقش گل و بوته­ای است که از طرف ولات و حکام و به­عنوان خلعت برای اشخاص فرستاده می‌شود. شال­های سفید حاج خلیل­‌خانی معمولاً به اسلامبول حمل می­گردد... محصول کارخانجات کشمیر به­مراتب به شال­های بافت کرمان رجحان دارد، ولی این نکته مسلم است که مواد خام هیچ نقطه­ای با مواد خام کرمان نمی­تواند رقابت کند و آب و هوای این ناحیه در لطافت جنس محصول محل دخالت تام دارد...[13]

در سه دهۀ آغازین قرن 19، تجارت با اروپا هنوز نقش مهمی در ایران ایفا نمی‌کرد. با وجود این، تمایل به منسوجات و مصنوعات اروپایی در حال افزایش بود. در طی دهۀ 1820، تولیدکنندگان ایرانی چنان از حجم منسوجاتی که از اروپا وارد می‌شد نگران شده بودند که «در طی عریضه‌ای به شاه [قاجار] خواستار توقف این واردات شدند.»[14] با این حال، این مسئله در دهۀ 1840 به معضل تبدیل شد. در این زمان مصرف فزایندۀ اقلام و مصنوعات صنعتی و ارزان­قیمت اروپایی موجبات نابودی بسیاری از صنایع سنتی اصفهان، کاشان، یزد و کرمان را فراهم ساخت.[15] با وجود این، گزارش­های موجود بیانگر آن است که برخی از صنایع، نظیر شال­بافی و صنعت فرش­، با حفظ جایگاه­شان، همچنان به هستی خود ادامه دادند و رو به پیشرفت گذاشتند.

منابع دورۀ قاجار اطلاعات بسیار اندکی از وضعیت صنعت فرش کرمان در نیمۀ اول قرن 19 به دست می­دهند. اما براساس پاره­ای از گزارش­ها، در این زمان ایالت کرمان از مراکز اصلی بافت قالی و قالیچه در کشور بوده ­است.[16] این قالی­ها و قالیچه­ها که غالباً هنر دست مردم روستاها و عشایر بودند، چنانکه اشاره شد، به­عنوان یک کالای تجاری داخلی، عمدتاً برای رفع نیازهای داخل کشور استفاده می­شدند.[17] در این بین، مخارج مالی بافت و تهیۀ این فرش­ها اغلب بر عهدۀ افراد سرشناس چون تجار، استادکاران محلی، ارباب و خوانین روستاها و ایلات و عشایر بود که از حامیان اصلی بافت سنتی بودند.[18] البته به­رغم تفاسیر فوق، ­فلور معتقد است در این دوره، علاوه بر تجارت داخلی قالی، مقداری نیز به صورت محدود به کشورهایی چون هندوستان و ترکیه صادر می­شده است.[19] اگر با گفتۀ فلور موافق باشیم، نخست باید بپذیریم که قسمت عمدۀ فرش­های صادره به هندوستان که از طریق مبادی تجاری و مرزهای خشکی و آبی جنوب و جنوب ­شرق کشور صورت می­گرفت، فرش­های منطقۀ کرمان بوده است. دیگر اینکه اذعان خواهیم داشت که در نیمۀ اول قرن 19، صنعت فرش کرمان هم­پای صنعت شال رو به توسعه و گسترش بوده است. با وجود این، فرش­های کرمان تا اواسط نیمۀ دوم قرن 19 در بازارهای بین­المللی اروپا ناشناخته بودند. این در حالی بود که شال­های صادراتی کرمان در بازار جهانی استانبول متقاضیان قابل توجهی داشتند. اما دورۀ معروفیت شال کرمان چندان نپایید. در نیمۀ دوم قرن مذکور، به دلیل رقابت کارگاه­های شال­بافی کشمیر و رونق تدریجی قالی­بافی در کرمان، صنعت شال­بافی کرمان رو به تنزل گذاشت[20] و در اواخر این قرن جای خود را به صنعت فرش داد.

 

2-2. وضعیت صنعت فرش در کرمان در نیمۀ دوم قرن 19 و اوایل قرن 20

در نیمۀ دوم قرن 19 (دهۀ 1870) در حالی که مناسبات تجارتی ایران با کشورهای اروپایی و روسیه رو به گسترش بود و به دلیل نوسانات به­وجودآمده در تولید و تجارت ابریشم[21]، سایر فرآورده­های نقدینه­آفرین نظیر تریاک، پنبه، برنج و گندم جوابگوی تأمین مالی واردات روزافزون نبود،[22] از یک سو، با توجه به جایگاه و شهرت دیرینۀ فرش ایران و علاقه­مندی اروپاییان به این کالا و از سوی دیگر، به دلیل تقاضای بازارهای جهانی برای فرش­های ایران و ظرفیت­های موجود در داخل کشور، تولید و صادرات این کالای راهبردی و درآمدزا مطرح گردید.

نوسانات اقتصادی مذکور، همزمان با کسادی و رکود تدریجی بازار شال­بافی در کرمان بود. اگرچه این امر می­توانست تا حدودی ناشی از رقابت کارگاه­های شال­بافی منطقۀ کشمیر باشد، رونق تدریجی صنعت فرش در کرمان در طی نیمۀ دوم قرن نوزدهم و روی آوردن بافندگان شال به صنعتی نسبتاً سودآور را نمی­توان نادیده گرفت. گزارش­های موجود بیانگر آن است که در شهر کرمان (در سال 1871) کارگاه­های مخصوص فرش­بافی دایر بود و در هر کارگاه دستگاه­هایی برای قالی­بافی وجود داشت.[23] این­گونه بود که رفته­رفته در اواخر این قرن، فرش­بافی از شال­بافی پیشی گرفت و جایگزین این صنعت در کرمان گردید. طراح و نقاش چیره­دست کرمانی «... میراث گران­قدر ترمه­دوزی ­(­بافی) را چنان ماهرانه به کار گرفت و هنر و صنعتی نیم­جان را در قالبی دیگر چنان زندگی و غنا بخشید که مانند آن را در نقاط دیگر ایران سراغ نمی­توان گرفت.»[24]

بدین ترتیب، صنعت فرش کرمان در نیمۀ دوم قرن نوزدهم وارد مرحله­ای از رشد و رونق روزافزون گردید. در این دوران که مصادف با روی آوردن تجار و شرکت­های داخلی و خارجی نظیر بازرگانان تبریز و شرکت­های خارجی به سرمایه­گذاری در تولید و تجارت فرش کرمان است، تحولات عمده­ای در صنعت مزبور شکل می­گیرد که در ادامه بدان می­پردازیم.

1-2-2. پویایی صنعت فرش کرمان و سرمایه­گذاری تجار تبریز در آن

احیای تدریجی صنعت فرش در نیمۀ اول و اواسط قرن نوزدهم و شروع تقاضا برای فرش ایران در بازارهای جهانی در نیمۀ دوم این قرن، موجب به کار افتادن تدریجی سرمایۀ داخلی و خارجی در این رشتۀ تولیدی گردید. در آغاز تجار بومی، خصوصاً بازرگانان تبریز، خواهان سرمایه­گذاری در این بخش شدند. پیشگام بودن تجار تبریز در این امر را باید ناشی از موقعیت مناسب اقتصادی و تجارت ترانزیتی تبریز در دورۀ قاجار دانست؛ تا قبل از جنگ جهانی اول (1914) تبریز مهم­ترین مرکز صادرات و واردات کالاهای داخلی و خارجی در شمال ایران بود و قسمت عمدۀ تجارت کشور با روسیه و کشورهای اروپایی که از طریق خاک ترکیه انجام می­گرفت، در این شهر متمرکز بود.[25] بنابراین، تجار تبریز در همۀ بازارهای ایران مشغول داد­و­ستد بودند و بیشتر تجارت خارجی کشور نیز در دست آنها بود. این بازرگانان در برخی از شهرهای عثمانی دارای نمایندگی تجاری بودند که تحت حمایت کنسولگری­های ایران قرار داشت.[26] عملکرد این بازرگانان نیز به این صورت بود که مصنوعات کشورهای اروپایی و روسیه را به تبریز و دیگر شهرهای ایران وارد[27] و در مقابل، تولیدات داخلی را از طریق طرابوزان، ارزروم، استانبول، بادکوبه (باکو) و ایروان به این کشورها صادر می­کردند.[28]

در این بین، شیوۀ تجار تبریز در بخش تجارت و صادرات فرش بدین نحو بود که در مراکز فرش­بافی کشور نظیر کرمان، مشهد، اراک، کاشان، فارس و همدان نمایندگان تجاری داشتند.[29] این نمایندگان فرش­های کهنه و قدیمی را از بازارهای محلی و منازل قالی­بافان خریداری می­کردند و به تبریز انتقال می­دادند. در تبریز قالی­های جمع­آوری­شده را طبقه­بندی می­کردند و از طریق بایزید و ارزروم به بندر طرابوزان و از آنجا به قسطنطنیه (استانبول فعلی) می­بردند که در آن زمان بازار بین­المللی فرش و محل تجمع تجار و مشتریان اروپایی این کالا بود.[30]

تا هنگامی که مشتریان خارجی (عمدتاً غربی) متقاضی فرش­های قدیمی بودند، این روند و عملکرد تجار تبریز ادامه داشت. اما تقاضای روزافزون برای فرش در بازارهای بین­المللی و معدود بودن فرش­های قدیمی در بازارهای داخلی، بافت فرش­های نو را ایجاب ­می­کرد. بنابراین، برخی از تجار سرشناس تبریز که سرمایۀ خوبی از طریق تجارت با تجار و شرکت­های خارجی اندوخته بودند، تصمیم گرفتند علاوه بر فعالیت و سرمایه­گذاری در بخش تجارت و صادرات فرش، از طریق سفارش بافت فرش به قالی­بافان محلی و راه­اندازی کارگاه­های قالی­بافی در شهرها و روستاهای مناطق مختلف کشور، نظیر کرمان، به سرمایه­گذاری در بخش تولید و تهیۀ فرش­های نو نیز مبادرت نمایند.

سرمایه­گذاری تجار تبریز در بخش تولید فرش از منطقۀ آذربایجان شروع شد[31]، اما به­زودی به دیگر مراکز قالی­بافی کشور نیز سرایت کرد. براساس گزارش­های موجود، در دهۀ 1880 و در آستانۀ سرمایه­گذاری مستقیم تجار تبریز در بخش تولید و تجارت فرش کرمان، این صنعت تحت حمایت­ مقامات محلی کرمان و معدود تجار بومی که از حامیان تولید به شیوۀ سنتی بودند، صنعتی سازمان­یافته­ به شمار می­رفت و قابلیت عرضه در بازارهای جهانی را داشت.[32] گزارش­های سایکس به هنگام تأسیس کنسول­گری بریتانیا در شهر کرمان در دهۀ 1890 به­روشنی بیانگر این موضوع است. او در یکی از این گزارش­ها می­آورد: «[تنها] در خود کرمان در حدود یک هزار دستگاه قالی­بافی دایر است که روی هر فردی یک استاد و دو الی سه طفل کارگر از روی نقشه­ای که برای آنها خوانده می­شود، کار می­کنند...»[33] این تعداد در روستای راور حدود 100 دستگاه و در دیگر روستاهای منطقه 30 دستگاه بوده است.[34] سایکس در ادامه می­نویسد قالی کرمان

... از لحاظ نفاست و ظرافت و رنگ­آمیزی فوق­العاده اعلا و ممتاز است... گل و بوته­کاری و رنگ­آمیزی­های بی­نهایت ممتاز آن چیزی است که نظر تحسین انسان را جلب می­کند... اندازۀ معمولی قالی­های کرمانی هفت در چهار پا و شش اینچ [است]... در قالی­های متداول کرمان در هر سی و نه اینچ ششصد و چهل جفت بافته می­شود و این طرز بافت در بازارهای اروپا نهایت ظریف و مطلوب است. [خصوصاً آنکه] رنگ­های جوهری... در قالی­های کرمانی حتی­الامکان به کار نمی­رود.[35]

او سپس می­افزاید: «... به طور تخمین سالی دویست ­هزار تومان که به نرخ امروز معادل چهل هزار پوند است، قالی در کرمان بافته می­شود. قیمت یک فرد قالی ابریشمی... در حدود دو الی سه برابر قالی­های پشمی است و قیمت هر فرد قالی... ده الی پانزده پوند است...»[36] و سرانجام یادآوری می­کند، چنانچه قالی­ها و دست­بافته­های ظریف کرمان در کشورهای مختلف شناخته و مشهور شوند به صورت قالی­های رسم روز در خواهند آمد، به­ویژه آنکه برای پوشانیدن کف تالارهای پذیرایی مجلل بسیار مناسب­اند.[37] کرزن نیز که در اواخر قرن 19 در ایران به سر می­برده است، درخصوص نفاست و ارزش فرش کرمان می­نویسد: «... فرش­های کرمان رنگ عالی و طرح اصیل دارد و بسته به نوع جنس، قیمت آن متری از ده شیلنگ تا ده لیره است.»[38]

به این ترتیب، گزارش­های فوق بیانگر آن است که همزمان با آغاز سرمایه­گذاری تجار تبریز در صنعت فرش کرمان، به­رغم اینکه سازمان تولید و تجارت فرش در این منطقه به صورت خانواری و سنتی بود، حسن توجه بافندگان و استفادۀ آنها از پشم مرغوب و رنگ­های طبیعی محلی، نظیر قرمزدانه، روناس، پوست گردو، اسپرک، پوست انار، برگ مو، کاه و حنا در بافت فرش­ها[39] سبب شده بود صنعت مزبور از نظم نسبی برخوردار باشد.

در چنین شرایطی، تجار تبریز با توجه به پویایی صنعت فرش کرمان و ظرفیت­های این منطقه، نظیر نیروی کار ارزان و ماهر و در دسترس بودن مواد اولیۀ مورد نیاز، در اواخر دهۀ 1880 به سرمایه­گذاری در صنعت فرش کرمان روی آوردند. آنها ابتدا، طبق همان رویۀ سابق، اقدام به خرید گستردۀ قالی و قالیچه­های کهنه و نو از قالی­بافان محلی کردند. سپس فرش­های خریداری­شده را برای صادرات به استانبول، به تبریز انتقال دادند. ولی این روش دیری نپایید، زیرا در اندک مدتی، علاوه بر تجار بومی، بر تعداد تجار و خریداران تبریزی نیز که به کرمان می­آمدند، افزوده شد و فرش­های موجود و در دست تولید خیلی کمتر از میزان تقاضا بود. از این رو، تجار تبریز ناگزیر شدند به قالی­بافان شهر و روستاها سفارش بیشتری بدهند. در این مرحله تاجر به دو صورت عمل می­کرد. او که سرمایه­گذار و به نوعی تولیدکننده نیز محسوب می­شد و اکنون نقش مقامات محلی را در حمایت از بافنده ایفا می­کرد، طبق قراردادی که بین او و بافنده در جریان بود، بخشی از مواد اولیۀ مورد نیاز برای بافت یک فرش، مثلاً طرح مورد نظر و مقادیری پشم در رنگ­های متفاوت، را در اختیار بافنده قرار می­داد. همچنین مقداری از مبلغ قرارداد را از پیش می­داد و سرانجام مابه­التفاوت کار را به هنگام تحویل فرش پرداخت می­کرد.[40] اما گاه نیز تاجر هیچ‌گونه مسئولیتی در قبال تهیۀ مواد اولیۀ مورد نیاز بافنده بر عهده نمی­گرفت و تنها پس از پایان بافت فرش، قالی را از او تحویل می­گرفت و بهای آن را پرداخت می­کرد.

با همۀ این احوال، افزایش سفارش به قالی­بافان حتی در کوتاه مدت نیز جوابگوی تقاضای بالای تجار نبود. به این ترتیب، تجار تبریز بر آن شدند با سرمایه­گذاری بیشتر در صنعت فرش کرمان و راه­اندازی کارگاه­های قالی­بافی و به­کارگیری کارگران بومی نظم و یکپارچگی بیشتری در چرخۀ تولید ایجاد کنند و در واقع علاوه بر فعالیت در بخش تجارت فرش، مدیریت تولید را نیز در دست بگیرند.[41] براساس گزارش­های موجود، در شیوۀ تولید کارگاهی، تجار تبریز بر جریان تولید و تجارت نظارت مالی کامل داشتند. اما مستندات موجود از نحوۀ نظارت تکنیکی این سرمایه­گذاران بر تولید (طرح و نقش)، و شرایط کاری بافندگان و ضوابط و وضعیت حاکم بر محیط کار آنها هیچ نوع گزارشی به دست نمی­دهند. به هر ترتیب، با تلاش تجار تبریز، خصوصاً تولیدکنندگان (بافندگان) بومی، در اواخر قرن نوزدهم و در آستانۀ سرمایه­گذاری تجار و شرکت­های خارجی در صنعت فرش کشور، صنعت قالی­بافی منطقۀ کرمان به دوران تقریباً بدون وقفۀ پیشرفت گام نهاد.

 

2-2-2. سرمایه­گذاری شرکت­های خارجی در صنعت فرش کرمان

تقاضای روزافزون برای فرش ایران در بازارهای جهانی در اواخر قرن نوزدهم گسترش تولید آن را ایجاب می­کرد. اما کارگاه­هایی که با شرکت سرمایه­گذاران خرده­پای بومی راه­اندازی شده بود، دیگر در شرایطی نبود که تقاضای این کالای پرخواستار را برآورده کند. بنابراین، در حالی که تأمین مالی این امر احتیاج به سرمایه­گذاری بیشتری داشت، شرکت­های خارجی عمدتاً غربی در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، تحت تأثیر عواملی چون رشد روزافزون تقاضا برای فرش ایران در بازارهای بین­المللی، جذب سرمایه­گذاری در صنعت فرش ایران شدند.

فعالیت این شرکت­ها عملاً در دهۀ 1890 و از منطقۀ سلطان­آباد (اراک) آغاز گردید که از مراکز اصلی فرش­بافی کشور در دورۀ قاجار بود. شرکت­های تجاری بریتانیا، ایتالیا، آلمان، روسیه و امریکا از مهم­ترین این شرکت­ها بودند[42] که تا آغاز جنگ جهانی اول، عملیات تولیدی و تجاری خود را در تمام مراکز قالی­بافی کشور گسترش دادند[43].

در این بین، چنانکه اشاره شد، منطقۀ کرمان به خاطر جایگاه سنتی آن در بافت فرش و شال و دارا بودن ظرفیت تولید فرش­های مناسب برای بازارهای بین­المللی، نظیر پشم مرغوب و بافندگان کارآزموده، از اواخر قرن 19 مورد توجه شرکت­های خارجی قرار گرفت. از مهم­ترین شرکت­های سرمایه­گذار در صنعت فرش کرمان در این زمان شرکت­ انگلیسی «زیگلر»[44]، شرکت ایتالیایی «نیرکو کاستلی»[45] و شرکت­های تجاری امریکایی بودند که در ادامه به اقدامات تولیدی و تجاری آنها می­پردازیم.

شرکت انگلیسی ـ سوئیسی زیگلر که تحت حمایت بریتانیا بود[46]، فعالیت­های تجاری خود را در ایران در سال 1867 شروع کرد و نخستین شعبات خود را در شهرهای تبریز و رشت دایر گردانید[47]. سرمایه­گذاری این شرکت در حوزۀ صنعت فرش ایران عملاً از ابتدای دهۀ آخر قرن 19 و از سلطان­آباد آغاز گردید. زیگلر به­تدریج شعباتی نیز در کرمان، یزد، تبریز، کاشان، مشهد، شیراز و همدان ایجاد کرد.[48] بدیهی است روند فعالیت و سرمایه­گذاری این شرکت در بخش تولید و تجارت فرش کرمان مشابه عملکرد آن در سلطان­آباد بود. به این ترتیب که زیگلر با راه­اندازی دفاتر تجاری در شهر کرمان، ابتدا فعالیت­های تجاری خود را محدود به خرید فرش­های تولیدی این شهر و روستاهای پیرامون آن نظیر راور، ماهان و جوپار کرد. پس از چندی از طریق عاملان خود که معمولاً از افراد «اهل بلد» بومی بودند، اقدام به سفارش قالی نمود و با بافندگان محلی قرارداد بست.[49] براساس اسناد موجود، در شیوۀ تولید خانواری، نمایندۀ زیگلر دار قالی را در خانۀ قالی­باف برپا می­کرد. همچنین مواد اولیه و مقداری مساعده به او می­داد. سرانجام پس از پایان کار و کارسازی باقی دستمزد قالی­باف را پرداخت می­کرد و فرش را تحویل می­گرفت و به تجارتخانه­ می­برد[50]. اگر زیگلر در کرمان نیز به روش تولید خانواری در سلطان­آباد نظارت کرده باشد، باید با بنجامین (سفیر امریکا در ایران در سال­های 1883-1885) هم­عقیده شویم و بپذیریم که شرکت ضمن مدیریت مالی جریان تولید، تا حدودی بر جنبه­های تکنیکی تولید نیز نظارت داشته است.[51]

در شیوۀ تولید خانواری جریان کار به کندی پیش می­رفت. بنابراین، شرکت تصمیم گرفت با راه­اندازی کارگاه­های فرش­بافی و صباغ­خانه­های اختصاصی در شهر کرمان و روستاهای پیرامون آن و استخدام کارگران قالی­باف که عمدتاً از زنان و کودکان بودند، خود مستقیماً مدیریت تولید را در دست گیرد[52]. بدیهی است هدف اصلی زیگلر از راه­اندازی شیوۀ تولید کارگاهی، ضمن یکپارچه­سازی سازمان تولید و نظارت بر امور مالی و جنبه­های تکنیکی آن، بافت فرش­هایی­ با طرح­های مخصوص شرکت بود[53]، طرح­هایی که باب سلیقۀ مشتریان اروپایی و امریکایی باشد[54]. ما اطلاعی از این طرح­ها نداریم، اما براساس گزارش­های موجود، نقش­مایۀ اصلی­ فرش­ کرمان در اواخر قرن 19 باغ و بوستان و گل و گیاه بوده است. به عبارت دیگر، نقش­های درختی گل و بلبل و پرنده­ای یا بهارستان، نقش انسان و نقش سبزی­کار از جمله طرح­های رایج در این دوره به شمار می­رفته است.[55] رنگ­های مورد استفاده در این کارگاه­ها، رنگ­های ثابت محلی و گاه رنگ­های جوهری وارداتی از اروپا بوده است.[56] گفتنی است، مستندات موجود هیچ اطلاعی از تعداد کارگاه­های تحت نظارت زیگلر در کرمان، حجم فرش­های تولیدی در این کارگاه­ها و ارزش فرش­هایی که شرکت از طریق مبادی جنوب کشور به مقصد اروپا و امریکا صادرات می­کرد، به دست نمی­دهند.

از دیگر شرکت­های سرمایه­گذار در صنعت فرش کرمان در اواخر قرن 19، شرکت ایتالیایی «نیرکو کاستلی و برادران» بود. نیرکو کاستلی از یک خانوادۀ ثروتمند ایتالیایی یود که اعضای آن در نیمۀ دوم قرن 19 در استانبول به بانکداری و بازرگانی اشتغال داشتند. چون آنها با بازرگانان تبریز نیز در ارتباط و دادوستد بودند، پس از چندی جان ­کاستلی، برادر نیرکو، در تبریز مستقر گردید و عهده­دار کارگزاری بانک شاهنشاهی ایران در این شهر شد. بنابراین، فعالیت­های تجاری شرکت کاستلی در حوزۀ فرش در اوایل قرن 20 و از شهر تبریز شروع شد.[57] شرکت به­تدریج شعباتی در کرمان، کاشان و همدان دایر کرد. مرکز این شرکت در شهر نیویورک واقع بود و عملیات تجاری آن تحت حمایت دولت­های امریکا و ایتالیا قرار داشت. آغاز عملیات کاستلی در کرمان به این صورت بود که او در دهۀ اول قرن 20 با تأسیس دفتر تجاری بزرگی در شهر کرمان، شروع به سرمایه­گذاری در صنعت فرش این منطقه نمود. بنا بر گزارش­ها و مستندات موجود، میرزا علی­اکبر تبریزی که گویا خود از تجار تبریزی فعال و کارآزموده در بخش تولید و تجارت فرش کرمان بود، اولین نمایندۀ تجاری شرکت کاستلی در شهر کرمان بود.[58] او پس از تأسیس شعبۀ تجاری کاشان در سال 1909، به خاطر تجربیات ارزنده­ای که داشت، از طرف شرکت به کرمان منتقل گردید. پس از وی، جرج ­استیونس[59]، از دیگر اعضای شرکت که منابع از او به­عنوان عضو پیشقدم در صنعت قالی­بافی کرمان یاد می­کنند، جانشین او شد.[60] این شرکت نیز، مانند شرکت زیگلر، در ابتدا عملیات تجاری خود را محدود به خرید فرش کرمان و صادرات آن به اروپا و امریکا نمود. اما پس از مدتی از طریق بستن قرارداد با بافندگان خانگی محلی، راه­اندازی کارگاه­های بزرگ فرش­بافی و تأسیس انبارها و اتاق­های رنگرزی، همچنین نظارت بر امور مالی و کنترل جنبه­های فنی و تکنیکی تولید (متناسب با طرح­های مد نظر شرکت)[61] خود به کار تولید فرش در این منطقه دست زد. مستندات موجود از شمار قالی­بافان طرف قرارداد با شرکت، تعداد دستگاه­های تحت نظارت کاستلی در شهر کرمان و روستاهای پیرامون آن و ارزش فرش­های صادرشده توسط این مؤسسه حرفی نمی­زنند. اما براساس معدودی از این اسناد که در آنها به تحصن قالی­بافان طرف قرارداد با شرکت در سال 1911 در کنسول­گری انگلیس واقع در شهر کرمان اشاره شده است، می­توان از وسعت عملیات تولیدی و تجاری این شرکت در منطقه آگاهی یافت. در این گزارش­ها که شامل مکاتبات ارسالی از وزارت امور خارجۀ وقت به وزارت داخله است، چنین آمده است:

... موافق تلگرافی که به­تازگی از کرمان به سفارت [ایتالیا] رسیده، سیصد نفر از قالی­باف­های کارکنان تجارتخانۀ [کاستلی] به ایراد اینکه دارالتجاره از مواد کنترات­های منعقده با آنها تخلف نموده و اجرت آنها را نپرداخته، این اوقات در قنسولگری انگلیس، کفیل منافع اتباع ایتالی در کرمان، تحصن جسته­اند و تجارتخانه هم نظر به عدم امنیت و سرقت متواتره و حال بحرانی که فعلاً به­واسطۀ بی­­مساعدتی مأمورین محلی در امور خود مشاهده می­نمایند، درصدد است که کنترات­های آنها را فسخ نماید...[62]

 در ادامۀ این مکاتبه یادآوری شده است:

 ... عدم امنیت طرق و بی­مبالاتی مأمورین محلی، بعد از اینکه یک تجارتخانۀ ایتالیایی را مبالغی متضرر کرده، حال اسباب خانه­خرابی چند صد نفر عملجات ایرانی شده... این ترتیب فقط یک علاج دارد و آن اینکه حکومت مرکزی باید چه رأساً و چه به توسط مأمورین محلی ضمانت­های مؤثر برای امنیت حمل و نقل مال­التجاره به تجارتخانۀ کاستلی بدهد و در استرداد مقدار معتنابه قالی که از این تجارتخانه سرقت شده، بیش از این تأخیر نکند. اگر این خواهش جداً و سریعاً به عمل آید، اتباع ایتالیا می­توانند مجدداً تجارت و صنعت را که فعلاً لابد و لاعلاج رها کرده­اند، از سر گرفته و عملجاتی که بیکار شده­اند، به تحصیل معاش اشتغال پیدا خواهند کرد...[63]

به علاوه، با کمی غور در مستندات فوق، متوجه می­شویم که بیشتر مکاتبات شرکت­های خارجی با دولت وقت ایران درخصوص تأمین امنیت راه­های مواصلاتی کرمان به فارس (بندرعباس و بوشهر)، یعنی مسیر عبور مال­التجارۀ­ این شرکت­ها به گمرک بنادر جنوب، و استرداد مال­های به­سرقت­رفته از طوایف جنوب نظیر بلوچ، بهارلو، دشمن­زیاری و غیره، از آنِ شرکت کاستلی بوده است.[64] با این تفاسیر، بدیهی است شرکت کاستلی از مهم­ترین شرکت­های سرمایه­گذار در صنعت فرش کرمان در ربع اول قرن 20 بوده است. سرانجام، در ابتدای جنگ جهانی اول، همۀ امکانات و سرمایۀ این شرکت به شرکت­های امریکایی انتقال یافت که همزمان از سرمایه­گذاران اصلی صنعت فرش کرمان در سه دهۀ آغازین سدۀ مذکور بودند و شرکت «قازان» عهده­دار تمامی منافع کاستلی در صنعت فرش کشور گردید.[65]

اما عمده­ترین شرکت­های سرمایه­گذار در صنعت فرش کرمان در اواخر دورۀ قاجار که قسمت اعظم عملیات تولید و تجارت فرش منطقۀ کرمان را به خود اختصاص داده بودند، شرکت­های تجاری امریکایی بودند. این شرکت­ها در دهۀ اول قرن 20 به سرمایه­گذاری در تولید و تجارت فرش ایران روی آوردند و به­رغم وقفه­ای که در این چرخه در بین سال­های جنگ جهانی اول (1914-1918) اتفاق افتاد، تا پایان دورۀ قاجار به فعالیت­های تجاری خود ادامه دادند. مرکز این شرکت­ها در نیویورک واقع بود[66] و تجارتخانۀ­ اصلی آنها در سلطان­آباد قرار داشت[67]. به علاوه در کرمان، کاشان، اصفهان، همدان، خراسان، همدان، یزد، ساوه، محلات و تبریز نیز دارای نمایندگی­ تجاری بودند.[68]

براساس اسناد موجود، شرکت­های قالی­ شرق[69]، قازان[70]، تاوشانچیان[71]، قره­گزیان[72]، میسیریان[73]، تیریاکیان[74]، براندلی[75]، تلفیان[76]، برادران باردویل[77] و فریتس و لارو[78] نیز از دیگر شرکت­های سرمایه­گذار در صنعت فرش کرمان بودند. فعالیت­های تولیدی و تجاری این شرکت­ها در صنعت فرش کرمان که زیر نظر دولت انگلیس[79] و امریکا[80] قرار داشتند، از دهۀ اول قرن 20 آغاز گردید. شرکت­های مزبور علاوه بر سرمایه­گذاری در بخش خرید، تجارت و صادرات فرش کرمان از طریق گمرک بندرعباس[81] به مقصد نیویورک، لندن و پاریس[82]، در بخش تولید نیز سرمایه­گذاری کرده بودند. به عبارت دیگر، این شرکت­ها ضمن راه­اندازی نمایندگی تجاری در کرمان و روستاهای آن[83] و خرید فرش­های موجود در بازار و بستن قرارداد با قالی­بافان شهر و روستاهای پیرامون نظیر راور، ماهان، کوهپایه، زرند و جوپار، شماری از کارگران را نیز برای جمع­آوری کلاف و حلاجی پشم به کار ­گرفته بودند[84]. در این بین، قالی­بافان خانگی به­رغم اینکه «... با پول و نقشۀ تجارتخانه­های امریکایی قالی می­بافتند، [اما گاه] قالی­های مزبور را گرو گذاشته یا اینکه بدون اطلاع آ­نها، تصرفاتی...»[85] در قالی­ها می­کردند و در بعضی موارد نیز ضمن تأخیر در بافت و تحویل قالی­ها، بدون آگاهی شرکت اقدام به فروش خامۀ آنها می­نمودند[86]. بنابراین، شرکت­­های تجاری برای رهایی از این­گونه اختلافات که منجر به تعطیلی کار تجارتخانه­ها می­شد،[87] تصمیم گرفتند دفاتر اداری و کارگاه­های قالی­بافی در کرمان و روستاهای آن ایجاد کنند و با به­کارگیری تعداد زیادی از بافندگان بومی، مدیریت این صنعت را نیز در اختیار بگیرند[88]. اما مهم­ترین اقدام این شرکت­ها راه­اندازی صباغ­خانه­های اختصاصی و عرضۀ خامه و کلاف­های رنگ­شده به قالی­بافان طرف قرارداد بود. در همین خصوص، ادارۀ مالیۀ کرمان طی مکاتبات خود با وزارت مالیه می­آورد: «... عجالتاً کار صباغی و قالی­بافی کمپانی [قالی شرق] فوق­العاده توسعه پیدا کرده... تمام کار صباغی... را خود کمپانی مزبور و کارکن­های خودشان متحمل شده و ابداً رجوع به دکاکین قالی­بافی نمی­نمایند...»[89] بنا به ادعای این شرکت­ها، اقدام فوق فی­نفسه مشکلی در روند کار ایجاد نمی­کرد. اما با توجه به خودداری شرکت­ها از پرداخت مالیات صباغی، باید گفت این کار نه­تنها باعث ایجاد مانع در کارسازی مالیات این صنف می­گردید، بلکه موجبات بیکاری شماری از رنگرزها را نیز فراهم می­ساخت. چنانکه ادارۀ مالیۀ کرمان در ادامۀ مکاتبات فوق می­آورد:

درخصوص مطالبۀ مالیات از تجارتخانه­های قازان و تاوشانچیان، تجارتخانه­های مزبوره اظهار می­دارند پشمی را که رنگ می­کنند، فقط برای مصرف کارخانه­های خودشان است و از این جهت ضرری به صباغ­ها نمی­رسد... در صورتی که تجارتخانه­ها... تقبل پرداخت مالیات را به قدر سهم ننمایند، صنف قالی­باف هم نخواهد داد و این مالیات لاوصول می­ماند. به علاوه جمعی صباغ کرمان که به این وسیله کسب و گذران می­نموده­اند، به­مرور از میان خواهند رفت، در صورتی که به­خوبی از عهدۀ رنگ­هایی که تجارتخانه­های خارجه دستور بدهند، می­توانند برآیند.[90]

به این ترتیب، بنا بر منابع، تجارتخانه­های امریکایی از بهترین تجارتخانه­های کرمان محسوب می­شدند. مثلاً شرکت قالی شرق که مرکز آن در سلطان­آباد و تحت مدیریت مسیو زکینی[91] بود[92]، دارای یک هزار باب کارخانۀ قالی­بافی در این منطقه بود[93] و محوطۀ وسیعی در شهر کرمان به محل کار کارکنان و بافندگان، انبارهای تجاری و اتاق­های رنگرزی این شرکت اختصاص داشت؛ فقط محوطۀ تأسیسات متعلق به «... رئیس، نایب و دفتردار [آن]... در خارج شهر، سمت شمال ­شرقی کرمان، زمینی از اراضی [بود] که هفده هزار و پانصد زرع مکعب...» را در بر می­گرفت[94].

از وسعت عملیات تولیدی و تجاری شرکت­های امریکایی، یعنی تعداد کارگاه­ها و شمار دارهای تحت نظارت آنها، همچنین حجم قالی­های تولیدی و ارزش فرش­هایی که این شرکت­ها از منطقۀ کرمان صادر می­کردند، آگاهی درستی نداریم. اما اگر براساس مستندات فوق، شمار قالی­بافان شرکت قالی شرق در شهر کرمان و روستاهای آن را بین شش تا هفت هزار نفر در نظر بگیریم[95]، به­خوبی متوجه وسعت و میزان سرمایه­گذاری این شرکت­ها در صنعت فرش کرمان خواهیم شد. آنچه مشخص است، در دو دهۀ پایانی حکومت قاجار بیشتر کارگاه­های قالی­بافی و قسمت اعظم عملیات تولید و تجارت فرش در منطقۀ کرمان تحت نظارت و در اختیار مستقیم شرکت­های امریکایی بوده است.[96] به عبارت دیگر، توسعۀ صنعت قالی­بافی کرمان در اوایل سدۀ 20 نتیجۀ تقاضای بازار امریکا برای فرش این منطقه بود، چرا که اکثر مردم این کشور طالب قالی­هایی در اندازه­های 6×9 پا تا 15×30 پا بودند و این­گونه قالی­ها بیشتر توسط قالی­بافان کرمان و با استفاده از دارهای گردان تولید می­شد[97].

با وجود توسعۀ روزافزون عملیات تولیدی و تجاری­ شرکت­های خارجی در صنعت فرش کرمان در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، انتظار می­رفت شرایط کاری و وضعیت حاکم بر محیط کار کارگران قالی­باف بهبود یابد. اما به دلیل سوءاستفادۀ کارفرمایان از نیروی کار ارزان و نبود قانون کار و کارگری در کشور[98]، حتی در سال­های پایانی دورۀ قاجار نیز هیچ گونه تغییر و پیشرفتی در شرایط مذکور حاصل نشد. اقشار زحمتکش قالی­باف با دریافت دستمزد ناچیزی که بسته به مهارتشان روزانه بین نیم تا پنج قران بود[99]، از داشتن حداقل امکانات زندگی محروم بودند و در محیطی کاملاً غیربهداشتی و فاقد حداقل امکانات رفاهی و بهداشتی لازم کار می­کردند. در این خصوص در سال 1921 وزارت فلاحت و تجارت در گزارش خود می­آورد: «... وضعیت کارگران و کارخانجات قالی­بافی کرمان به­کلی برخلاف حفظ­ الصحه و به قسمی است که پس از چندی اطفال کارگر در کارخانجات به­کلی علیل و فلج شده در اول جوانی از کار می­افتند...»[100] همزمان، سازمان بین­المللی مشاغل نیز محیط کار کارگران قالی­باف را دور از انتظار توصیف می­کند و در گزارشی می­نویسد: «... در اتاق­های کوچک، با سقف­های کوتاه و بدون جریان هوا کارگران زیادی در شرایطی غیربهداشتی به بافندگی مشغول­اند. در این واحدها، کودکان حتی از سنین پنج سالگی مشغول به کارند و از طلوع آفتاب تا غروب کار می­کنند...»[101]

این­گونه گزارش­ها دولت را تا حدودی به تکاپو واداشت. ایران در سال 1921 به سازمان بین­المللی کار پیوسته بود. بنابراین، متأثر از گزارش­های مذکور، وزارت امور خارجه طی مکاتبه با وزارت داخله، خواستار پیگیری و بهبود وضعیت بافندگان قالی در کرمان شد:

از طرف ادارۀ بین­المللی مشاغل مکرر به وزارت امور خارجه برای ترفیۀ حال اطفالی که در کاخانجات قالی­بافی کرمان کار می­کنند مراجعه شده و درخواست کرده­اند دولت علیه برای آسایش احوال آنها اقداماتی به عمل آورده، نتیجه را اطلاع بدهند. از سفارتین انگلیس و امریکا هم همین­طور تقاضا شده است. چون موقع تشکیل کنفرانس بین­المللی مشاغل نزدیک است و نتیجۀ اقدامات دولت در این خصوص باید معین شود، متمنی است به حکومت کرمان دستور­العمل صادر فرمایند در این خصوص که سابقاً از طرف وزارت فواید عامه هم مراجعه شده چه اقدام نموده. متمنی است هرچه زودتر نتیجۀ اقدامات حکومت کرمان را برای استحضار وزارت امور خارجه مرقوم فرمایند که زمینۀ جواب دولت علیه حاضر گردد...[102]

در ادامۀ این گزارش آمده است: «... واقعاً این قسم رفتار نسبت به تنها طبقۀ کارگر این مملکت خجلت­آور است و نظر به عضویت دولت علیه در مجمع اتفاق ملل در این قبیل مسائل دقت و اهتمام به عمل آید که مسئولیتی به عهدۀ دولت ایران وارد نیامده و در آینده تولید مشکلات و محظوراتی برای دولت ننماید...»[103] سرانجام گزارش­ها و پیگیری­های ادارۀ بین­المللی کار درخصوص وضعیت نامناسب بافندگان کارگاه­ها و شرایط حاکم بر محیط کار آنها در کرمان مؤثر واقع شد. در سال 1923 دولت به سردار معظم، والی کرمان و بلوچستان در اواخر دورۀ قاجار، دستور داد که فرمان ذیل را ابلاغ نماید:

نظر به لزوم مراعات حفظ ­الصحه و بهبودی شرایط کار کردن کارگران کارخانجات قالی­بافی و نظر به لزوم مراعات مقررات و احکام مذهب مقدس اسلام که همواره منظور نظر هیئت محترم دولت... می­باشد، موارد ذیل مقرر می­گردد: 1. مدت کار کردن برای تمام کارگران کارخانجات قالی­بافی هشت ساعت بوده و هیچ یک از کارفرمایان حق ندارند بیش از مدت مزبور کارگران کارخانۀ خود را وادار به کار نمایند. 2. روزهای جمعه و اعیاد تعطیلی و مملکتی کارخانجات قالی­بافی باید حتماً تعطیل بوده و کارگران در روزهای تعطیل نیز استفاده از اجرت خواهند نمود. 3. سن اطفالی که در کارخانه­ها کار می­نمایند برای پسرها نباید کمتر از هشت سال و برای دخترها کمتر از ده سال باشد. 4. کارخانۀ پسران و دختران باید از هم به­کلی مجزا بوده و کار کردن مخلوط آنان ممنوع است. 5. نقشه­گوی کارخانجاتی که دخترها در آن کار می­کنند باید زن بوده و گماردن نقشه­گوی مردانه برای دختران کارگر اکیداً ممنوع است. 6. صاحبان کارخانجات حق ندارند که کارگرانی را که دارای امراض مسری می­باشند اجیر کرده و نگاه دارند. 7. دایر کردن کارخانجات قالی­بافی در زیرزمین­ها و محل­های مرطوب اکیداً ممنوع است و کارخانجات باید دارای پنجره­های رو به جنوب باشد که از حیث آفتاب منقصی ناقص نباشد. 8. کارگاه­های قالی باید تقریباً یک زرع از سطح زمین بلندتر و نشستگاه اطفال باید به قدر کفایت مرتفع باشد که در موقع کار کردن راحت باشند. 9. رئیس حفظ­ الصحه و یا طبیب بلدیه مکلف خواهد بود که ماهی یک مرتبه کارخانه­های قالی­بافی را معاینه کرده و در صورت عدم موافقت شرایط کار کارگران با اصول حفظ­ الصحه مراتب را به مقامات لازمه اطلاع دهند که جلوگیری به عمل آید. 10. هر یک از تخلف­کنندگان از مواد فوق محکوم به مبلغ از ده الی پنجاه تومان جزای نقدی [هستند] که به ادارۀ معارف برای کمک به مدارس پرداخت خواهد شد و یا از یک الی بیست روز حبس خواهند شد. 11. ادارۀ نظمیه مأمور اجرای مواد فوق و مراقبت در عدم تخلف از آن می­باشد.[104]

به این ترتیب، تحقیقات سازمان بین­المللی کار درخصوص حرفۀ قالی­بافی و وضعیت کارگران این حرفه باعث توجه دولتمردان ایران به اوضاع و شرایط این قشر زحمتکش و مولد گردید و در سال 1923 نخستین قانون کار در ایران تصویب شد. اما این قانون فقط در یک بخش صنعتی، یعنی صنعت قالی­بافی، و فقط در ناحیۀ کرمان اعمال گردید و پس از انتشار این قانون در کتاب قانون سازمان بین­المللی کار، همه نفس راحتی کشیدند و دولت دیگر به اجرای آن علاقه­ای نشان نداد.

در این بین، اگرچه جنگ جهانی اول ناگزیر باعث تعطیلی تجارتخانه­های خارجی[105] و ایجاد رکود نسبی در صنعت قالی­بافی کرمان و جلوگیری موقت از ورود قالی این منطقه به امریکا شد[106]، اما همین­که جنگ پایان یافت، مجدداً صنعت مزبور رشد چشمگیری کرد و میزان تقاضا برای قالی و قالیچه­های کرمان در امریکا[107] و اروپا[108]، بیش از هر زمان دیگر، افزایش یافت. در این هنگام (دهۀ 1920) با خروج تجار تبریزی از دور فعالیت و سرمایه­گذاری در صنعت فرش کرمان، این صنعت کاملاً تحت مدیریت شرکت­های امریکایی درآمد و تولیدات آن نیز، چه از لحاظ کمیت و چه از لحاظ کیفیت، به عالی­ترین مدارج ترقی و تعالی رسید.[109] در همین زمان بود که شرکت­ها و بازرگانان امریکایی سلیقۀ مشتریان خود را به طراحان و هنرمندان کرمانی تحمیل کردند. اما تحمیل این سلیقه هرگز به حد غرب­زدگی نرسید و قالی کرمان را از سنت طراحی ایرانی دور نکرد و چه بسا تنوع آن را دو چندان ساخت. به عبارت دیگر، در این دوره که به لحاظ کاربرد طرح و نقش به «عصر بازگشت» معروف است، نقش و نگاره­های دورۀ صفوی یعنی نقش­های اسلیمی و گل­های شاه­عباسی از نقش­های قاب قرآنی و لچک­های انبوه رایج گردید و مورد تقلید هنرمندان این منطقه قرار گرفت.[110]

لازم به یادآوری است، همزمان با سرمایه­گذاری و فعالیت تجار و شرکت­های خارجی در صنعت فرش کرمان (دهۀ اول و دوم قرن 20)، تجار تبریز و بازرگانان بومی منطقه نیز سرمایه­گذاری محدودی در این بخش داشتند. براساس مستندات، بازرگانان سرشناسی چون حاج حسن تبریزی[111]، حاجی آقا علی صاحب[112] و آقا محمدعلی الهی[113] از جملۀ این تجار بودند که در زمینۀ تولید، تجارت و صادرات قالی و قالیچۀ کرمان از طریق گمرک بندرعباس و دزداب (زاهدان) به هندوستان[114]، مصر[115] و لندن[116] فعالیت می‌کردند. براساس اطلاعات معدود این اسناد، تراکم صادرات فرش از طریق گمرک بندرعباس و معطلی مال‌التجارۀ مزبور در آن و از طرف دیگر، تسهیلات تجارت این کالا از راه دزداب، از عوامل اصلی تمایل تجار بومی به صادرات نامنظم فرش‌های کرمان از طریق این کانون به بازار بمبئی بوده است.[117]

به این ترتیب، متأثر از سرمایه­گذاری­های داخلی و خارجی، صنعت فرش کرمان در اواخر دورۀ قاجار رشد چشمگیری یافت. چنانکه شمار دارهای قالی­بافی این ایالت از 220 دار در 1850 به 1000 دار در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، و حدود 3000 دار در سال 1914 و 5000 دار در سال­های پایانی دورۀ قاجار رسید. ارزش قالی­های تولیدی نیز، با رشد 20 درصدی، از 15000 تومان در سال 1850 به 300,000 تومان در سال 1904 رسید.[118] همچنین براساس مستندات موجود، ارزش معاملات سالانۀ قالی در کرمان در سال­های پایانی دورۀ قاجار «... مطابق تخمینی [سال 1922]... یک میلیون تومان بلکه متجاوز» از آن بوده است.[119] در این بین، توسعۀ صنعت قالی­بافی در قیمت مواد اولیۀ مورد نیاز آن نیز تأثیر بسزایی داشت. گزارش­ها حکایت از آن دارد که در سال 1850، قیمت پشم مرغوب در کرمان که عموماً از مراکز بم، رودبار، رفسنجان، جیرفت، کوهپایه و حومۀ شهر کرمان تأمین می­شد[120]، معادل 2 قران برای «من» یا 200 قران برای «خروار» بود و در سال 1894 به 700 قران رسید[121].

 

نتیجه­گیری

کرمان از دیرباز از مراکز اصلی صنایع دستی در کشور بوده است. خصوصیات اقلیمی و جغرافیایی این منطقه، نظیر آب و هوای گرم و خشک و محدودیت منابع آبی برای کشاورزی، از دلایل اصلی گرایش مردم این خطه به صنایع دستی بوده است. شال­بافی و فرش­بافی از مهم­ترین این صنایع است که مشخصاً از دورۀ صفویه در کرمان رواج داشته است. در نیمۀ اول قرن 19 شال­بافی صنعت عمدۀ کرمان بود و در ابتدای نیمۀ دوم این قرن شال­های صادراتی آن شهرت جهانی داشت، اما همزمان کرمان از مراکز اصلی بافت فرش در کشور نیز محسوب می­شد. در این دوره تولید فرش در کرمان محدود بود و روستاییان، ایلات و معدود بافندگان شهری در کارگاه­های کوچک خانگی و توسط اعضای خانواده به این حرفه مشغول بودند و فرش به­عنوان یک کالای تجاری داخلی عمدتاً در بازارهای داخل کشور مبادله می­شد. اما در دهه­های پایانی قرن مذکور، با رکود تدریجی صنعت شال­بافی در کرمان و روی آوردن بافندگان شال به بافت فرش، این صنعت پس از گذراندن دوران احیای خود در نیمۀ اول قرن 19، وارد دوره­ای از تحول و رونق گردید. در این زمان بود که تجار تبریز با توجه به ظرفیت­ها و قابلیت­های ایالت کرمان به سرمایه­گذاری در بخش خرید و تجارت فرش این منطقه روی آوردند. عملیات تجاری این تجار محدود به این بخش نگردید. آنها به­تدریج با سفارش بافت فرش به بافندگان خانگی و سپس ایجاد کارگاه­های قالی­بافی و سازماندهی صنعت فرش کرمان، در بخش تولید فرش نیز سرمایه­گذاری کردند. و بدین ترتیب، به­عنوان حامیان اصلی تولید و تجارت فرش در کرمان، به نوعی جایگزین مقامات و استادکاران محلی شدند و نقش عمده­ای در پویایی صنعت فرش کرمان ایفا کردند. این­گونه بود که در آستانۀ ورود و سرمایه­گذاری تجار و شرکت­های خارجی (غربی) در صنعت فرش کشور، صنعت قالی­بافی این منطقه و برخی از روستاهای آن به دوران تقریباً بدون وقفۀ پیشرفت گام نهاد.

اما رشد تولید و تجارت فرش در آذربایجان به اینجا ختم نشد. در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، تجار و شرکت­های خارجی نظیر شرکت­های انگلیسی، ایتالیایی و امریکایی نیز تحت­ تأثیر در دسترس بودن مواد اولیۀ مرغوب و نیروی کار ماهر و ارزان، همچنین تقاضای روزافزون برای فرش­های منطقۀ کرمان در بازارهای بین­المللی، سرمایه­گذاری در صنعت فرش این منطقه را سودآور تشخیص دادند و به فعالیت تجاری در این بخش روی آوردند. این شرکت­ها با ایجاد تجارتخانه­ها، دفاتر تجاری، انبارها، کارگاه­های بزرگ قالی­بافی و اتاق­های رنگرزی اختصاصی در سطح کرمان و به­کارگیری تعداد زیادی از بافندگان قالی­باف با حداقل دستمزد، تحول دیگری را در صنعت فرش کرمان رقم زدند. چنانکه با افزایش شمار دارهای قالی­ در منطقۀ کرمان از 1000 دار در اواخر قرن 19 به حدود 3000 دار در سال 1914، علاوه بر آنکه حجم فرش­های تولیدی در سطح این ایالت افزایش قابل توجهی یافت، ارزش قالی­های صادره از کرمان به بازارهای جهانی، خصوصاً بازار امریکا، نیز سیر صعودی به خود گرفت.

در این بین، با وقوع جنگ جهانی اول در نیمۀ اول قرن 20، فرش کرمان برای مدت کوتاهی بازار خود را در امریکا از دست داد. اما پس از پایان جنگ، مجدداً تولید، تجارت و صادرات فرش کرمان در بستر گذشته از سر گرفته شد و میزان تقاضا برای فرش کرمان در امریکا بیش از هر زمان دیگر افزایش یافت.

 

[1]. سرپرسی سایکس، سفرنامۀ ژنرال سرپرسی سایکس، ترجمۀ حسین سعادت­نوری (تهران: ابن­ سینا، 1336)، ص 57-60.

[2]. ژان شاردن، سفرنامه، ترجمۀ محمد عباسی، ج 4 (تهران: امیرکبیر، 1336)، ص 359.

[3]. همان­؛ آدام الئاریوس، سفرنامه، ترجمۀ حسین کردبچه، ج 2 (تهران: کتاب برای همه، 1361)، ص 556.

[4]. ر. دبلیو فریه، هنرهای ایران، ترجمۀ پرویز مرزبان (تهران: فرزان، 1374)، ص 134.

[5]. جولیان باری­یر، اقتصاد ایران (1900-1970م/ 1279-1349ش)، ترجمۀ مرکز تحقیقات سازمان صنایع ملی و سازمان برنامه (تهران: مؤسسۀ حسابرسی سازمان صنایع ملی و سازمان برنامه، 1363)، ص 14.

[6]. پل­وارد انگلیش، شهر و روستا در ایران، ترجمۀ رؤیا اخلاص­پور (تهران: نشر تاریخ ایران، 1390)، ص 29-60.

[7]. میخاییل سرگه­یویچ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمۀ هوشنگ تیزابی (تهران: بی­نا، 1356)، ص 9.

[8]. سیسیل ادواردز، قالی ایران، ترجمۀ مهین­دخت صبا (تهران: فرهنگسرا، 1368)، ص 227.

[9]. شیرین صوراسرافیل، طراحان بزرگ فرش ایران (تهران: پیکان، 1380)، ص 316.

[10]. انگلیش، ص 62.

[11]. همان، ص 59.

[12]. سایکس، ص 235.

[13]. همان­، ص 234-235.

[14]. ویلم فلور، صنایع کهن (1800-1925)، ترجمۀ علیرضا بهارلو (تهران: پیکره، 1393)، ص 18.

[15]. همان، ص 2؛ جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمۀ احمد تدین (تهران: نی، 1387)، ص 196-197؛ حسین تحویلدار، جغرافیای اصفهان (تهران: شنگرف، 1387)، ص 33-70.

[16]. فریه، ص 134.

[17]. Annette Ittig, “Carpets xi. Qajar Period”, Encyclopaedia Iranica, VIV (London and New York: Encyclopaedia Iranica, 1990), pp. 878-879.

[18]. بشری دلریش، زن در دورۀ قاجاریه (تهران: سوره، 1375)، ص 47-49.

[19]. فلور، صنایع کهن، ص 23.

[20]. همان، ص 233؛ انگلیش، ص 62.

[21]. مجلۀ فلاحت و تجارت، ش 2 (1298ش)، ص 45.

[22]. محمدعلی جمال­زاده، گنج شایگان: اوضاع اقتصادی ایران (تهران: خوارزمی، 1376)، ص 24-30.

[23]. همان، ص 222؛ انگلیش، ص 62.

[24]. صوراسرافیل، ص 316.

[25]. یاکوب ادوارد پولاک، ایران و ایرانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری (تهران: خوارزمی، 1368)، ص 394؛ چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران عصر قاجار (1215-1322ق)، ترجمۀ یعقوب آژند (تهران: گستره، 1362)، ص 165-171.

[26]. پولاک، ص 395.

[27]. اوژن اوبن، ایران امروز (1906-1907م)، ترجمۀ علی­اصغر سعیدی (تهران: زوار، 1391)، ص 85.

[28]. جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحیدمازندرانی، ج 2 (تهران: علمی و فرهنگی، 1387)، ص 671؛ بارون فیودورکوف، سفرنامه، ترجمۀ اسکندر ذبیحیان (تهران: فکر روز، بی­تا)، ص 118.

[29]. اوبن، ص 86.

[30]. ادواردز، ص 8، 66؛ روزنامۀ اقدام، ش 172 (1345ق)، ص 2.

[31]. فلور، صنایع کهن، ص 25.

[32]. ادواردز، ص 230.

[33]. سایکس، ص 233.

[34]. ادواردز، ص 229.

[35]. سایکس، ص 233-234.

[36]. همان، 234.

[37]. ادواردز، ص 229.

[38]. کرزن، ج 2، ص 299.

[39]. ادواردز، ص 234، 240.

[40]. فلور، صنایع کهن، ص 24-25.

[41]. ادواردز، ص 230.

[42]. احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران (تهران: زمینه، 1359)، ص 53-66؛ احمد سیف، اقتصاد ایران در قرن نوزدهم (تهران: چشمه، 1373)، ص 174-180.

[43]. استادوخ، سال 1330ق، کارتن 54، پوشۀ 37، برگ 1-5؛ مجلۀ فلاحت و تجارت، ش 5 (1297ش)، ص 85.

[44]. Ziegler

[45]. Nearco Castelli

[46]. اشرف، ص 53.

[47]. همان­.

[48]. کرزن، ج 2، ص 683؛ آ. ن. کوزونتسوا، پیرامون تاریخ نوین ایران، ترجمۀ سیروس ایزدی (تهران: بین­الملل، 1386)، ص 241.

[49]. Ittig, p. 881.

[50]. استادوخ، سال 1319ق، کارتن 24، پوشۀ 7، برگ 3-9؛ کوزونتسوا، ص 241.

[51]. ساموئل­گرین بنجامین، ایران ­و ­ایرانیان در عصر ناصرالدین­شاه، ترجمۀ محمدحسین کردبچه (تهران: اطلاعات، 1391)، ص 386.

[52]. ساکما، سند 15537/240.

[53]. استادوخ، سال 1331ق، کارتن 54، پوشۀ 6، برگ 39؛ روزنامۀ اقدام، ش 147 (1345ق)، ص 2.

[54]. بنجامین، ص 386؛ کوزونتسوا، ص 241؛ ساکما، سند 15537/240.

[55]. صوراسرافیل، ص 316.

[56]. ساکما، سند 47482/240.

[57]. ادواردز، ص 230.

[58]. همان­.

[59]. George Stevens

[60]. همان، ص 154؛ استادوخ، سال 1327ق، کارتن 54، پوشۀ 26، برگ 25.

[61]. استادوخ، سال 1332ق، کارتن 54، پوشۀ 7، برگ 1-7.

[62]. استادوخ، سال 1329ق، کارتن 54، پوشۀ 26، برگ 71.

[63]. همان­.

[64]. استادوخ، سال 1330ق، کارتن 54، پوشۀ 12، برگ 3-8 ؛ همان، سال 1332ق، کارتن 54، پوشۀ 1، برگ 5-15؛ ساکما، سند 4416/293.

[65]. استادوخ، سال 1333ق، کارتن 54، پوشۀ 31، برگ 4.

[66]. ساکما، سند 8859/360

[67]. همان، سند 6840/240.

[68]. استادوخ، سال 1330ق، کارتن 54، پوشۀ 21، برگ 1-5؛ مجلۀ فلاحت و تجارت، ش 5 (1297ش)، ص 85.

[69]. Oriental Carpet؛ استادوخ، سال 1303ق، کارتن 57، پوشۀ 16، برگ 1.

[70]. Qazan؛ همان، سال 1301ش، کارتن 57، پوشۀ 7، برگ 10-12.

[71]. Taushandjian؛ همان، سال 1301ش، کارتن 57، پوشۀ 9، برگ 4-5.

[72]. Qaraqozian؛ ساکما، سند 7891/360.

[73]. Missirian

[74]. Tyriakian

[75]. Brandly؛ استادوخ، سال 1330ق، کارتن 54، پوشۀ 21، برگ 7-8؛ همان، سال 1334ق، کارتن 55، پوشۀ 13، برگ 3.

[76]. Telpheyan؛ همان، سال 1301ش، کارتن 57، پوشۀ 14، برگ 3.

[77]. Bar deville؛ ساکما، سند 16011/240.

[78]. Fritz and Larue؛ استادوخ، سال 1333ق، کارتن 54، پوشۀ 19، برگ 1-9.

[79]. ساکما، سند 15537/240.

[80]. استادوخ، سال 1336ق، کارتن 55، پوشۀ 5، برگ 5-6.

[81]. همان، سال 1330ق، کارتن 54، پوشۀ 37، برگ 1.

[82]. ساکما، سند 3246/240.

[83]. استادوخ، سال 1302ش، کارتن 57، پوشۀ 14، برگ 1.

[84]. همان، سال 1302ش، کارتن 57، پوشۀ 29، برگ 4-5؛ انگلیش، ص 63، 122؛ سیف، ص 164، 462.

[85]. استادوخ، سال 1305ش، کارتن 38، پوشۀ 3، برگ 1-5.

[86]. ساکما، سند 9135/360؛ روزنامۀ اقدام، ش 174 (1345ق)، ص 2.

[87]. استادوخ، سال 1302ش، کارتن 57، پوشۀ 14، برگ 1-6..

[88]. ساکما، سند 15537/240.

[89]. همان‌.

[90]. همان‌.

[91]. Monsieur Zuchini

[92]. ساکما، سند 5344/360؛ استادوخ، سال 1338ق، کارتن 46، پوشۀ 3، برگ 5.

[93]. ساکما، سند 5344/360.

[94]. استادوخ، سال 1330ق، کارتن 30، پوشۀ 41، برگ 5.

[95]. همان‌.

[96]. استادوخ، سال 1336ق، کارتن 31، پوشۀ 9، برگ 1-2؛ ساکما، سند 15537/240؛ همان، سند 3246/240.

[97]. ادواردز، ص 233.

[98]. استادوخ، سال 1339ق، کارتن 59، پوشه 5، برگ 6-7.

[99]. ویلم فلور،‌ جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمۀ ابوالقاسم سری، ج 2 (تهران: توس، 1365)، ص 38.

[100]. ساکما، سند 6446/293.

[101]. سیف، ص  195.

[102]. ساکما، سند 6446/293.

[103]. استادوخ، سال 1339ق، کارتن 59، پوشۀ 5، برگ 11-13.

[104]. ساکما، سند 5507/293.

[105]. استادوخ، سال 1332ق، کارتن 44، پوشۀ 2، برگ 5-8.

[106]. مجلۀ فلاحت و تجارت، ش 11 (1297ش)، ص 192؛ استادوخ، سال 1336ق، کارتن 31، پوشۀ 9، برگ 2-3.

[107]. استادوخ، سال 1304ش، کارتن 38، پوشۀ 56، برگ 1-4.

[108]. روزنامۀ اقدام، ش 366 (1345ق)، ص 2.

[109]. ادواردز، ص 230، 238؛ استادوخ، سال 1304ش، کارتن 36، پوشۀ 9، برگ 3.

[110]. مجلۀ فلاحت و تجارت، ش 9 (1297ش)، ص 151؛ صوراسرافیل، ص 321.

[111]. ساکما «مرکز اسناد کرمان»، سند 43/230/99.

[112]. همان، سند 230/230/99.

[113]. همان، شند 493/230/99.

[114]. همان، شند 677/230/99.

[115]. همان، سند  45/230/99.

[116]. همان، سند 493/230/99.

[117]. همان، سند 677/230/99.

[118]. سیف، ص 178-179؛ ­ادواردز، ص 230.

[119]. ساکما، سند 15537/240.

[120]. ادواردز، ص 232-233؛ مجلۀ اطاق تجارت، ش 3 (1308ش)، ص 28.

[121]. ادواردز، ص 183.

کتابنامه
ادارۀ اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه (استادوخ). سند 7/24/1319ق؛ 26/54/1327ق؛ 26/54/1329ق؛ 41/30/1330ق؛ 12/54/1330ق؛ 21/54/1330؛ 37/54/1330ق؛ 6/54/1331ق؛ 2/44/1332ق؛ 1/54/1332ق؛ 7/54/1332ق؛ 19/54/1333ق؛ 31/54/1333ق؛ 13/55/1334ق؛ 9/31/1336ق؛ 5/55/1336ق؛ 25/31/1337ق؛ 3/46/1338ق؛ 5/59/1339ق؛ 7/57/1301ش؛ 9/57/1301ش؛ 14/57/1301ش؛ 14/57/1302ش؛ 29/57/1302ش؛ 56/38/1304ش؛ 9/36/1304ش؛ 3/38/1305ش.
ادواردز، سیسیل. قالی ایران، ترجمۀ مهین­دخت صبا، تهران: فرهنگ­سرا، 1368.
اشرف، احمد. موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران، تهران: زمینه، 1359.
اطاق تجارت (مجله). ش 3، 1308ش.
اقدام (روزنامه). ش 147، 1345ق؛ ش 172، 1345ق؛ ش 174، 1345ق؛ ش 366، 1345ق.
الئاریوس، آدام. سفرنامه، ترجمۀ حسین کردبچه، ج 2، تهران: کتاب برای همه، ۱۳۶۱.
انگلیش، پل­وارد. شهر و روستا در ایران: اقتصاد و سکونت در حوزۀ کرمان، ترجمۀ رؤیا اخلاص­پور، تهران: نشر تاریخ ایران، 1390.
اوبن، اوژن. ایران امروز (1906-1907م)، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران: زوار، 1391.
ایوانف، میخاییل سرگه­یویچ. تاریخ نوین ایران، ترجمۀ هوشنگ تیزابی و دیگران، تهران: بی­نا، 1356.
باری­یر، جولیان. اقتصاد ایران (1900-1970م/ 1279-1349ش)، ترجمۀ مرکز تحقیقات تخصصی حسابداری و حسابرسی سازمان صنایع ملی و سازمان برنامه، تهران: مؤسسۀ حسابرسی سازمان صنایع ملی و سازمان برنامه، 1363.
بنجامین، ساموئل­گرین. ایران ­و ­ایرانیان در عصر ناصرالدین­شاه، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران: اطلاعات، 1391.
پولاک، یاکوب ادوارد.  ایران و ایرانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی، 1368.
تحویلدار، حسین بن محمدابراهیم. جغرافیای اصفهان، جغرافیای طبیعی و انسانی و آمار و اصناف شهر، به کوشش منوچهر ستوده، تهران: شنگرف، 1387.
جما‌ل‌زاده، محمدعلی. گنج شایگان: اوضاع اقتصادی ایران، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار، 1376.
دلریش، بشری. زن در دورۀ قاجاریه، تهران: مؤسسۀ انتشارات سوره، 1375.
سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران (ساکما). سند 15537/240؛ 47482/240؛ 6840/240؛ 3246/240؛ 16011/240؛ 4416/293؛ 6446/293؛ 5507/293؛ 8859/360؛ 6246/360؛ 5344/360؛ 7891/360؛ 9135/360.
سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران (ساکما): «مرکز اسناد کرمان». سند 43/230/99؛ 493/230/99؛ 677/230/99؛ 45/230/99؛230/230/99.
سایکس، سرپرسی. سفرنامۀ ژنرال سرپرسی سایکس یا ده هزار میل در ایران، ترجمۀ حسین سعادت‌نوری، تهران: ابن ‌سینا، 1336.
سیف، احمد. اقتصاد ایران در قرن نوزدهم، تهران: چشمه، 1373.
شاردن، ژان. سفرنامه، ترجمۀ محمد عباسی، ج 4، تهران: امیرکبیر، 1336.
صوراسرافیل، شیرین. طراحان بزرگ فرش ایران: سیری در مراحل تحول طراحی فرش، تهران: پیکان، 1380.
عیسوی، چارلز. تاریخ اقتصادی ایران عصر قاجار (1215-1322ق)، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران: گستره، 1362.
فریه، ر. دبلیو. هنرهای ایران، ترجمۀ پرویز مرزبان، تهران: فرزان، 1374.
فلاحت و تجارت (مجله). ش 5، 1297ش؛ ش 9، 1297ش؛ ش 11، 1297ش؛ ش 2، 1298ش.
فلور، ویلم. جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمۀ ابوالقاسم سری، ج 2، تهران: توس، 1365.
ـــــــــ. صنایع کهن (1925-1800)، ترجمۀ علیرضا بهارلو، تهران: پیکره، 1393.
فوران، جان. مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمۀ احمد تدین، تهران: رسا، 1387.
فیودورکوف، بارون. سفرنامه، ترجمۀ اسکندر ذبیحیان، تهران: فکر روز، بی‌تا.
کرزن، ج. ن. ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحیدمازندرانی، ج 1و 2، تهران: علمی و فرهنگی، 1387.
کوزونتسوا، آ. ن. پیرامون تاریخ نوین ایران: اوضاع سیاسی و اقتصادی ـ اجتماعی ایران در پایان سدۀ هجدهم تا نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم میلادی، ترجمۀ سیروس ایزدی، تهران: بین‌الملل، 1386.
Ittig, Annette. “Carpets xi. Qajar Period”, Encyclopaedia Iranica, VIV, London and New York: Encyclopaedia Iranica, 1990.