نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

1 دکتری تاریخ ایران بعد از اسلام، دانشکدۀ حقوق و علوم اجتماعی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران (نویسندۀ مسئول).

2 دانشیار گروه تاریخ، دانشکدۀ علوم انسانی، دانشگاه زنجان، زنجان، ایران.

چکیده

فضای سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ به رشد و ‌تضاد افکار انجامید. در این برهه احزاب سیاسی سعی در پیشبرد اهداف خود داشتند. حزب باهماد آزادگان در سال ۱۳۲۰ تأسیس شد و احمد کسروی مؤسس آن به یکی از چهره‌های بحث­برانگیز تبدیل گردید. کسروی با نگارش کتاب آیین در سال ۱۳۱۱ و سپس تأسیس مجلۀ پیمان در سال ۱۳۱۲، در راه اصلاحات قدم گذاشت. تفسیر کسروی از دین با نام پاکدینی و انتشار کتاب ورجاوند بنیاد فصلی جدید در تحقیقات او گشود. کسروی، چه در سال‌های فعالیت و چه پس از مرگ، از سوی منتقدین و مخالفان به­عنوان پیامبری نوظهور در ایران معاصر معرفی شد. در پژوهش حاضر با بهره‌گیری از منابع کتابخانه‌ای و با روش توصیفی ـ تبیینی به این سؤال می‌پردازیم که آیا کسروی ادعای پیامبری داشت؟ و چرا مخالفان او را در مقام مدعی پیامبری نشاندند؟ براساس یافته‌های پژوهش، کسروی هیچ­گاه مدعی پیامبری نبود، اما برداشت متفاوت او از قرآن که با تناقض‌هایی همراه بود و معرفی ورجاوند بنیاد به­عنوان کتاب راهنما، انتقادهایی را در پی داشت. در این بین شکست نواب ‌صفوی در مناظره و انتشار اعلامیه­ای در باب ادعای پیامبری کسروی، همگان را متوجه آرای دینی او کرد. بنابراین، با توجه به انفعال نهادهای دینی در چگونگی مواجهه با گفتمان کسروی، اتهام ادعای پیامبری بر پایۀ تحلیل و تفسیر سخنان او، مورد پذیرش بخشی از جامعه قرار گرفت. تشکیل گروه رزمنده، تندخویی و افزایش مشغلۀ نویسندگی کسروی که فرصت بازاندیشی در آرایش را به او نداد و برداشت ناقص و یک­سویۀ مخالفان موجب افزایش اتهام‌ها شد و در نتیجه بخشی از منتقدان او را مدعی پیامبری دانستند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

Ahmad Kasravi and the Claim to Prophethood; Reconsidering the Views of Opponents and Critics

نویسندگان [English]

  • Hasan Rostami 1
  • Masoud Bayat 2

1 PhD in History of Iran after Islam, Faculty of Law and Social Sciences, Tabriz University, Tabriz, Iran (Corresponding author).

2 Associate Professor of Department of History, Faculty of Humanities, Zanjan University, Zanjan, Iran.

چکیده [English]

The political atmosphere after Shahrivar 1320 led to growth and conflict in opinions. At this time, political parties tried to advance their goals. Bahmad Azadegan party was established in 1320 and its founder Ahmad Kasravi became one of the controversial figures. Kasravi started on the path of reforms in 1311 by writing the Book of Religion and in 1312 by founding the Peyman magazine. Kasravi’s interpretation of religion with the name Pakdini and the publication of the book Varjavand Bonyad opened a new chapter in his research. During the years of activity and after, there were criticisms about Kasravi’s prophethood claim. In the current research, we are addressing the question of whether Kasravi claimed to be a prophet. Moreover, why did the opponents put him in the position of claiming to be a prophet? According to the findings of the research, Kasravi did not claim to be a prophet; However, the incorrect understanding of the Qur'an, which was accompanied by contradictions, and the introduction of Varjavand Bonyad as a guidebook, led to criticism. In the meantime, Nawab Safavi’s defeat in the debate and the publication of a declaration about Kasravi’s prophethood made everyone aware of the criticism. Therefore, considering the passivity of religious institutions in dealing with Kasravi’s discourse, the accusation of claiming to be a prophet based on the analysis and interpretation of his words was accepted by a part of the society. The formation of the fighting group, the fierceness and increased intensity of Kasravi’s writing, which did not allow him to reconsider his view, and the incomplete and one-sided perception of the opponents, led to an increase in accusations, and as a result, some of the critics considered him a prophet. The present article has investigated the issue, using archival resources and a descriptive-explanatory method.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Ahmad Kasravi
  • Prophethood
  • Pure Religion
  • Opponents
  • Revelation

مقدمه

شکست مشروطیت به سرخوردگی و ناامیدی جامعۀ ایرانی منجر گردید. در این بین بسیاری از نخبگان در سال‌های پایانی دورۀ قاجار در اندیشۀ برون­رفت از مصایب و سختی­ها بودند، گرچه کنش­های اجتماعی ـ سیاسی آنان به برآمدن تجدد آمرانه و سال‌های دیکتاتوری رضاشاهی انجامید.

    احمد کسروی متعلق به نسل نخبگان پس از مشروطه است. او حوادث انقلاب مشروطیت را مشاهده کرد و در اواخر دورۀ قاجار با شیخ محمد خیابانی در حزب دموکرات آذربایجان همکاری نمود. با به قدرت رسیدن رضاخان، به مثلث  داور، فیروزمیرزا و تیمورتاش نزدیک شد و به فعالیت در عدلیه پرداخت و با روزنامۀ آینده، از نشریات طرفدار رضاخان در مجلس پنجم و ارگان حزب تجدد، همکاری ‌کرد. کسروی در سال‌ ۱۳۱۱ با انتشار کتاب آیین در راه اصلاحات قدم گذاشت. سپس با چاپ مجلۀ پیمان، از آذرماه ۱۳۱۲، طی هفت سال به بررسی مباحثی چون اروپایی‌گری، ادبیات، سیاست، فرهنگ و دین پرداخت. به­رغم ادعای بیشتر پژوهشگران که رواج اندیشۀ «پاکدینی» را در سال­های پایانی دورۀ رضاشاه می‌دانند، کسروی در این برهه با معرفی و تبیین نظریۀ پاکدینی، تفسیر جدیدی از دین به خوانندگان مجله‌اش عرضه کرد که خردگرایی از شاخصه‌های آن بود.

   بعد از شهریور ۱۳۲۰، در پی آزادی­های ناشی از تبعید رضاشاه از کشور، کسروی توانست با انتشار روزنامۀ پرچم و چاپ آثارش به تبلیغ آرا و اندیشه­های خود بپردازد. نقد دین و مذهب از مهم­ترین دغدغه­های فکری کسروی بود، تا جایی که خوانش جدید او از دین و مذهب شیعه، سرانجام به مقابلۀ با او و قتلش انجامید. کسروی در سال‌های زندگی و پس از مرگ به ابداع دین جدید و پیامبری متهم شد و مخالفان و‌ منتقدان او را به­عنوان پیامبری نوظهور در ایران معاصر معرفی کردند. در پژوهش حاضر به این سؤال می­پردازیم که آیا کسروی ادعای پیامبری داشت؟ و چرا مخالفان، او را در مقام مدعی پیامبری نشاندند؟

     محققان از گذشته تا به امروز به نقد و بررسی اندیشه‌های کسروی پرداخته‌اند. محمدرضا قانون‌پرور («پاکدینی در آرای کسروی»)، عبدالعلی دستغیب (نقد آثار کسروی)، اصغر فتحی («کسروی چه می‌گوید؟»)، هرمز انصاری («سخنی دربارۀ سید احمد کسروی») و سید حسن امین (زندگی و کارهای احمد کسروی) از جمله کسانی هستند که دوران حیات و آثار کسروی را بررسی و تحلیل کرده­اند. علیرضا ملایی ‌توانی نیز در مقالۀ «کسروی از نقد دین‌ها تا داعیۀ پیامبری»، با واکاوی شرایط اجتماعی و زندگی کسروی، گفتمان رایج را پیش کشیده و کسروی را پیامبر نامیده است. باید افزود، ملایی‌ توانی بدون پرداختن کافی به آثار کسروی در دورۀ رضاشاه و پس از شهریور ۱۳۲۰، با تأسی به گفتمان رایج، به مقاله­اش سمت و سو داده است. او به­نادرستی تاریخ طرح نظریۀ پاکدینی کسروی را سال 1319 می­داند. ملایی توانی در اثر دیگر خود، با نام از کاوه تا کسروی، با همین رویکرد به موضوع پیامبری کسروی پرداخته است. در این مقاله با گردآوری داده­های کتابخانه­ای و با تأمل در آثار خود کسروی، به­ شیوۀ توصیفی ـ تبیینی، به بررسی مسئلۀ پژوهش می‌پردازیم.

۱. رویکرد کسروی به عقب­ماندگی جامعه

نقد مسائل جامعه در آثار کسروی، به دوران پیش از انتشار مجلۀ پیمان و کتاب آیین بازمی‌گردد. چنانکه انتقاد او به اروپایی­گری، با نگارش مقاله‌ای در روزنامۀ شفق سرخ به تاریخ اسفند ۱۳۱۱ شروع شد که واکنش‌هایی به‌ دنبال داشت. در همان روزنامه، علی دشتی و عیسی لیقوانی پاسخ‌هایی به او نوشتند. این مقاله‌های انتقادی، اندکی بعد، در کتاب آیین گردآوری و چاپ شد که از نخستین نوشته‌های انتقادی ایرانی‌ها دربارۀ فرهنگ و تمدن غرب به شمار می­آید[1]. انتشار کتاب آیین یک سال پیش از شروع به کار مجلۀ پیمان بود و برای نخستین بار، دیدگاه­های کسروی دربارۀ دین و جهان مورد توجه قرار گرفت. او در بخش اول این کتاب می‌نویسد: «جهان بیابانی است و جهانیان در او کاروانی‌اند. این کاروان همیشه سرگشته و گمراه است. بارها کسانی به رهنمایی و پیشوایی برخاستند، لیکن پی هر کدام را جز گروهی نگرفت و دیگران در گمراهی و بیابان بازماندند.»[2] به باور کسروی، زندگانی اجتماعی از دو راه خارج نخواهد شد: «یکی آنکه آدمیان جهان را تا آنجا که راه باز است، بشناسانند و حقایق زندگانی را که بسیار ارج­دار است، بدانند. یک‌ راه دیگر اینکه مردم در بند شناختن جهان و پی بردن به حقایق زندگی نباشند و هر کس همان ‌که سر برافراشت، دنبال هوس‌های خود را بگیرد.»[3]

    با انتشار مجلۀ پیمان در سال 1312، کسروی به ­طور جدی به طرح اندیشه‌هایش پرداخت. او صاحب­امتیاز و گردانندۀ اصلی این مجله بود. در اولین شماره می‌خوانیم: «ما راهی پیش‌ گرفته‌ایم و به یاری خدا امیدواریم که ما را سرمنزلی که آهنگ آن کرده‌ایم، برساند و پیمودن این راه را بر ما آسان گرداند.»[4] رویکرد کسروی در هفت سال انتشار پیمان، پرداختن به مسائل سیاسی، اقتصادی، ادبیات، دین و فرهنگ بود. او در مقاله‌ای با نام «فیلسوف» زندگی انسان‌ها را نادرست و نیازمند اصلاح دانست.[5] نگاه کسروی به غرب و تأثیر آن بر جامعۀ ایران، در سال­های پس از شهریور ۱۳۲۰ بر همین منوال بود. او در کتاب مادی‌گری بیان می­کند: «بارها از کیش‌های پراکندۀ بی‌خردانه نکوهش نوشتیم و این­ را باز نمودیم که روگردانی مردم از خدا جز نتیجۀ اینها نیست. آنان که بر روی پندارهای بی‌خردانه ایستادگی می‌نمایند، بدترین دشمنی را با خدا می‌کنند و مردمان را از شاهراه رستگاری می‌رهانند.»[6] کسروی علت معضلات جامعۀ ایران را در رویدادهای گذشته می‌دید. در کتاب گفت و شنید می‌گوید:

ایرانیان که در زمان ساسانیان زرتشتی بودند، چون اسلام چیره شد، مسلمان گردیدند. چیزی که هست، بسیاری از پندارهای زرتشتی­گری را نیز نگه­ داشته، با اسلام درآمیختند. اسلام یک دین خدایی بود و مسلمانان در قرن‌های نخست تودۀ برجسته و برگزیده‌ای بودند. ایرانیان نیز از اسلام بهره گرفتند. لیکن اسلام به پاکی خود نماند و از قرن سوم و چهارم آلودگی‌هایی یافت و گرفتاری‌هایی رخ ‌نمود. دوم گرفتاری ایرانیان، باطنی­گری بود.‌ سومین فلسفۀ یونان، چهارمین صوفی­گری و پنجمین آن خراباتی­گری از ایران برخاست.[7]

     به­رغم انتقادهایی که گاه بر این آرای کسروی می‌شد، بینش او در زمانۀ خود جدید بود. او با توجه به غرب­گرایی نخبگان، خواستار زدودن این پیرایه­های ناپسند بود[8]. کسروی درخصوص این بینش‌ها و خواسته‌هایش نوشت: «من آفریدۀ خاکساری بیش نیستم و جز آبادی جهان و آسایش جهانیان را نمی‌خواهم. کسانی می‌پرسند که من کیستم و چیستم؟ سخنان مرا ببینند که چیست؟ و چه سود و یا زیانی بر جهانیان دارد؟ من بر آن می‌کوشم که خردها را از سستی و پستی رهانیده، فروغ آنها را هرچه بیشتر گردانم که جهان از آن فروغ درخشان گردد.»[9] چندی بعد افزود:

سخنانی که من دربارۀ خداشناسی می‌گویم، کسانی آنها را دین نوین پنداشته و به دشمنی برخاسته‌اند، ولی این سخنان همه از اسلام است. خدا به من فیروزی داده که زبان قرآن را می‌دانم و اسلام را می‌شناسم و هر آنچه دربارۀ خداشناسی می‌گویم، جز گفته‌های قرآن نیست. بنیاد دین نوین پس از اسلام جز هوس و نادانی نیست. من از این نادانی بیزارم. خدا بر من نبخشد اگر سخنی به خودخواهی بگویم یا گامی در راه هوس بردارم. من پراکنده­دینی را مایۀ بدبختی مردم دانسته؛ بر آن‌ کسانی که راه‌های جدا بر مردم باز کرده‌اند، نفرین‌ها می‌فرستم. پس چگونه رواست که خویشتن راه جدای دیگری باز کنم؟[10]

کسروی با پرداختن به علل عقب‌ماندگی کشور، هدف تلاش­های خود را زدودن نادانی و باورهای غلط مذهبی و‌ سیاسی و یاری مردم برای یافتن راهی برای زندگی بهتر می­دانست: «ما اگر دین می‌گوییم، اینها را می‌خواهیم. من نمی‌دانم به اینها چه ایرادی توان گرفت؟ نمی‌دانم چرا نتوان نام دین برد؟»[11] از لحاظ سیاسی، کسروی درمان عقب‌ماندگی­ها را در وحدت ملی و یگانگی می­دید. در آن دوره یکی از بزرگ‌ترین مشکلات جامعۀ ایران برای ایجاد دولت ـ ملت، وابستگی‌های سنتی به ایل، مذهب، زبان و گروه‌های قومی بود. این پیوندهای سنتی به‌ نوعی موجب گسستگی سیاسی تمام ایرانیان از دولت ـ ملت می‌شد. آنچه از نظر کسروی مهم بود و در تمام شماره‌های مجلۀ پیمان از آن بحث می­کرد، کنار گذاشتن این سنت‌ها و تبدیل کردن ایران به یک کشور متحد با نظام سیاسی مشروطه و آمادگی مردم برای سررشته‌داری بود.

۲. دین در نزد کسروی و نظریۀ پاکدینی

پس از انتشار کتاب آیین در سال ۱۳۱۱، کسروی در تبیین مسئلۀ دین و پاسخ به ابهام‌های احتمالی برخی منتقدان می­نویسد:

... شاید کسانی بگویند: کدام دین مقصود شماست؟ می‌گویم: دین یکی بیش نیست. همۀ پیغمبران از نزدیک خدا آمده‌اند و همگی یک دین آورده‌اند، ولی چون دین دیگران از میان ‌رفته و تنها دین اسلام بازمانده، امروز همگی باید به این دین بگرایند و آن ساخته‌کاری‌ها را که به ­نام پیغمبر خود دارند، کنار بگذارند. دین شناختن خدای یگانه و باور کردن به جاویدانی روان است و در این ‌باره، اسلام آخرین درس را به جهانیان داده.[12]

او در کتاب ورجاوند بنیاد عقیدۀ خود را دربارۀ دین به­وضوح بیان می­کند:

دین آن ­است که مردمان جهان و آیین آن ­را نیک شناسند و آمیغ‌های زندگی را دریابند و گوهر آدمی­گری را بدانند و زندگی را از راه خرد کنند. آن ­است که هر چیزی را از پیشه، دادوستد، بازرگانی، کشاورزی، افزارسازی، زناشویی، زیست ‌توده‌ای، سررشته‌داری و مانند اینها به معنی راستش شناسند و به معنی راستش به ­کار بندند.[13]

او در تفسیر دین همواره «خرد» را مد نظر دارد و آن ­را از مفاهیم اصلی در تعریف از دین می‌داند. به باور کسروی، دین باید با خرد سازگار باشد و انسان بر پایۀ قوای عقلانی و نه براساس ایمان ظاهری به دین روی آورد[14]. او در دورۀ رضاشاه با انتقاد از برخی باورهای دینی، سعی در تبیین نظراتش برای خوانندگان داشت. برای مثال در نقد «شفا دادن و توسل جستن از بزرگان» بر این باور بود که «کارهای جهان در دست خداست و هرگز کسی را در آنها دستی نیست. خداست که می‌آفریند، روزی می‌دهد و فیروزی می‌بخشد. این خود بت‌پرستی و خدا­ناشناسی است که کسانی این کارها را از دیگری بشناسند.»[15] کسروی در این دوره بنیان‌های دین و آموزه‌های آن را بی‌پروا نقد می­کرد. در سال­های 1315-1316، در مجلۀ پیمان، با به کار بردن عبارت­هایی چون «آلودگی‌های دین» و «آموزه‌های نادرست»، سعی در بیان این مقصود داشت. برای نمونه دربارۀ مقام امامان شیعه، با این باور که بالا بردن نادرست مقام پیغمبران، امامان و بستگا­­نشان به دین لطمه می­زند و اعتبار و شأن آنها را پایین می‌آورد، عبارت «به یاری خدا» را بر «از برکت توجه ائمۀ طاهرین» ترجیح می­داد.[16]

    برخی از منتقدین، مانند ملایی ­توانی، بر این باورند که کسروی در سال 1319 نظریۀ پاکدینی را به­عنوان یک بدیل برای مبارزه با اصل اسلام ایجاد کرد و به طرح کلیات این ایده پرداخت تا بعدها به­تفصیل دربارۀ آن شرح دهد.[17] اما، برخلاف این مدعا، باید گفت کسروی از آغاز انتشار مجلۀ پیمان در سال ۱۳۱۲ به تبیین نظریۀ پاکدینی پرداخت[18]. او چند سال پیش از تاریخ مورد ادعای ملایی ­توانی، در تفسیر مقولۀ دین و خرد آدمی، از این واژه بهره گرفت و رویکردش به دین را پاکدینی نامید. از نگاه کسروی، بینش صحیح انسان‌ها به دین و عمل به آن در زندگی روزمره به «پاک‌دلی» و «پاک‌خویی» می‌انجامد[19] و مجموعۀ این پاک‌دلی و پاک‌خویی در پاکدینی خلاصه می‌شود. شعر زیر از نویسندگان پیمان درخصوص همین مسئله است:

                              ما پاک‌دلیم و پاک‌دینیم                       ما پاک زبان و پاک‌دینیم

                             ما راهبران کوی عقلیم                         ما راهروان شهر دینیم

                             از خرمن دین پاک اسلام                      ما پاکدلانه خوشه‌چینیم[20]  

    کسروی در سال ۱۳۱۵، در باب پاکدینی و زدودن ساحت دین اسلام از کجی­ها می­نویسد:

سه سال پیش آشنایی از من پرسید: نام دین در جهان خوار شده و بیشتر مردم از آن گریزان­اند. شما که این ­را عنوان کرده‌اید، چه راهی پیش خواهید گرفت تا مردم بدان گرایند؟ گفتم: جز این راهی پیش نخواهیم گرفت که دین را به معنای خود برگردانیم و کیش‌های ناروا را از میان برداریم و این کاری است که به‌ یاری خدا انجام خواهیم داد.[21]

اما این کیش‌ها تا پیش از شهریور بیست به مبارزۀ آشکار دعوت نشدند. با تبعید رضاشاه از کشور و آزادی احزاب و مطبوعات، کسروی و یارانش در پاییز ۱۳۲۰ اقدام به تأسیس حزبی برای پیشبرد و اجرای اهدافشان­ کردند. دوستانش در این­ باره نوشتند:

چنانکه خوانندگان می‌دانند، راه پاکدینی به ­دست احمد کسروی گشاده گردید و آغاز آن از بیرون آمدن ماهنامۀ پیمان در یکم آذر ۱۳۱۲ بود. این ­است آزادگان و پاکدینان هر سال این روز را جشن می‌گیرند و آن­ را روزبهِ پیمان می‌نامند. در پاییز 1320، پیمانیان با دفتر پیمان نامه‌نگاری‌ها و گفت­وگویی کردند که نتیجۀ آنها در دفتر امروز چه باید کرد؟ آمده. در آنجا این نکته باز نموده شده که راه همان است که پیش‌ از این پیمان می‌پیمود. این است پیمانیان «باهماد آزادگان» را بنیاد گذاردند و در بایست‌های چاپ روزنامه‌ای را که سپس نام «پرچم» گرفت، فراهم آوردند.[22]

بنابراین، با تشکیل حزب باهماد آزادگان و تأسیس دفاتر در شهرهای مختلف، گفتمان کسروی در حوزه­های مختلف، چون دین و جامعه، رویۀ عملی به خود گرفت و وعده‌های داده­شده به دوستان عملی گردید.

 

۳. وحی و برانگیختگی در ورجاوند بنیاد

کسروی کتاب ورجاوند بنیاد را در تابستان ۱۳۲۲ منتشر و در آن مسئلۀ وحی را نقد و بررسی کرد. اطرافیان کسروی با تعریف و تمجید از نام و ‌محتوای ورجاوند بنیاد، آن را به‌عنوان راهنمای پیروان در حزب باهماد آزادگان به رسمیت شناختند.[23] کتاب شامل سه بخشِ جهان و آدمی، دین و زندگانی توده‌ای می­شد. محتوای اثر را سخنرانی‌ها و بخشی از مقاله­های کسروی تشکیل می­داد. درس‌گفتارهای کسروی در این اثر تفاوت چندانی با گذشته نداشت و او خود این اثر را کتاب پاکدینی نامید[24]. حال سؤالی که به ذهن می‌رسد، چرایی انتخاب ورجاوند بنیاد از سوی منتقدان، برای بررسی ادعای پیامبری کسروی است؟ به­ نظر می­رسد عواملی چون تأکید کسروی و یارانش بر این کتاب به‌عنوان راهنما، تفسیر کسروی از وحی و ابداع واژۀ «فرهش» به ­جای آن و تناقض‌های او در بیان معنی برانگیختگی، در تحریک مخالفان نسبت به این اثر مؤثر بود. ورجاوند بنیاد به مسائلی از قبیل مادی‌گری، نیکی کردن، خردورزی، صلح، وطن‌پرستی، دشمنی با بدآموزی و کمک به بینوایان می­پرداخت. دوستان کسروی ورجاوند بنیاد را از نظر سبک نگارش در ردیف کتاب‌های آسمانی برشمردند و مطالب اخلاقی و پند­آموزش را پیش کشیدند[25]. عده‌ای نیز کسروی را مصلح اجتماعی خواندند و در کنار گاندی رهبر هندوستان نشاندند[26]. در این میان منتقدین اظهارنظرهای بی‌محابانه و غیرعلمیِ کسروی دربارۀ مسائلی چون مذهب، اقتصاد، قضا و سیاست را از ایرادهای مهم کتاب برشمردند. به گفتۀ یکی از مخالفان، «آدمی تنها در یک یا چند رشته از علوم کارشناس و صاحب‌نظر است و در همۀ رشته‌ها توانایی این کار را ندارد.»[27]

در این بین، ‌تفسیر کسروی از وحی موجب افزایش انتقادها به او گردید. باید افزود، میان تفسیر ادیان از وحی با بینش کسروی تعارض‌های مهمی دیده می‌شود. تفسیر کسروی از وحی و آن را «فرهش» نامیدن، نشان از غیرآسمانی بودن وظایف انبیا داشت: «فرهش چیست و شما آن را به چه معنی می‌دانید؟ اگر آن است که فرشته از آسمان بیاید و پیام آورد و یا میانۀ خدا با کسی پرده برخیزد، چنین چیزی به‌ یک‌بار دروغ است. فرهش آن است که خدا کسی را با آمیغ‌ها دانا گرداند و برای تکان دادن به فهم‌ها، خردها و نبردیدن با نادانی‌ها و گمراهی‌ها برانگیزد.»[28] ملایی ‌توانی در تلاش برای اثبات دعوی پیامبری کسروی، دربارۀ اهتمام او به نفی خاتمیت پیامبر تا تفسیرش از وحی بحث می‌کند. این برداشت نتیجۀ برخی از تناقض‌های کسروی است. ملایی ‌توانی می­نویسد: «کسروی یکی از نادانی‌های هواداران ادیان گذشته را دیدار پیامبران با خدا و باور به این نکته می‌داند که فرشته‌ای از آسمان بر پیامبران نازل شود و واسطه‌ای میان خدا و پیامبران شود‌. زیرا این پندارها انبوهی از دانشمندان را نسبت به وحی بدگمان نموده و آن ­را از ریشه دروغ پنداشتند.»[29]

خردگرایی و نگرش زمینی کسروی و تفسیرش از مسئلۀ وحی، بیشترین انتقادها را داشت. قانون‌پرور بیش از ملایی ­توانی به تفسیر کسروی بدبین است:

آفریدگار جهان نیز در نظام اعتقادی کسروی عنصری چندان اساسی نبود و اعتقاد به وجود آفریدگار امری عقلانی و سازگار با خرد بشری است؛ اما تلاش برای یافتن پاسخ به پرسش‌هایی چون آفریدگار کیست؟ و چیست؟ و خود از کجا آمده؟ بیهوده و سبب اتلاف وقت است. در نتیجه، کسروی واژۀ فرهش را به‌ جای واژۀ وحی که معنایی وسیع دارد، به کار ‌برد. فرهش معرف مفاهیمی است که کسروی از «برانگیخته» و «برانگیختگی» در مقابل پیامبر و پیامبری در نظر داشت. او در واژه‌نامۀ زبان پاک، برانگیخته را معادل راهنما یا کسی که به راهنمایی برانگیخته ‌شده است، برشمرد.[30]

بنابراین، با توجه به این برداشت ناقص ملایی ­توانی و‌ قانون‌پرور از مسئلۀ وحی و برانگیختگی، اندیشه­های کسروی به­تدریج و آگاهانه همسو با ادعای پیامبری او دانسته شد. قانون­پرور در تبیین مسئلۀ وحی از نظر کسروی، فرهش را با برانگیخته و راهنما برابر فرض می­کند و آن­ را دلیلی مستدل برای اثبات ادعای پیامبری کسروی برمی­شمرد. اما نکته‌ای که باید به آن توجه کرد، و در بیشتر آثار کسروی در دورۀ رضاشاه و پس از شهریور ۱۳۲۰ بارز است، این است که اندیشۀ کسروی نه در جهت تدارک پیامبری، بلکه به­منظور تبیین و فهم مفهوم دین و پیرایه­های آن برای جامعه بود و نظریۀ پاکدینی با این رویکرد عرضه گردید.

     آیا می­توان تفسیر زمینی کسروی از وحی و معادل­سازی معنای واژگان را دلیلی منطقی برای پیامبری کسروی دانست؟ در پاسخ به این سؤال، نخست باید به معنای واژۀ راهنما توجه کرد. واژۀ راهنما نه فقط بر پیامبر، بلکه بر آموزگار، معلم اخلاق، عالم دینی، امام و غیره نیز اطلاق می‌شود. دوم اینکه، براساس منابع، یاران و دوستان کسروی او را راهنما خطاب می‌کردند و هیچ اعتقادی بر پیامبری­اش نداشتند. کسروی نیز با برشمردن برانگیختگان دروغین و همچنین اثبات رسالت پیامبر­ (ص)، به حل این مسئله پرداخته است:

این کارها جز با نیروی خدایی نتواند بود و آن ‌که به‌دروغ برخیزد، چه زود باشد که درمانده و رسوا گردد. نه آن است که کسی به­دروغ نتواند برخیزد. برخیزد، ولی در کار درماند و راه به روی خود بسته یابد. همچون کسی که پزشک نباشد و به پزشکی برخیزد که در برابر بیماری‌های گوناگون درماند و راه درمان و چاره را نداند. بسیاری از دروغگویان شناخته گردیده‌اند و در تاریخ‌ها نیز نام‌هایشان بازمانده. یکی از ایشان مانی است که پیش از اسلام از ایران برخاسته. دیگری مسیلمه است که پس از پاک‌مرد اسلام و در زمان او از میان عرب برخاسته و جز این کاری نشناخته که در برابر آن پاک‌مرد مانندسازی کند و همچون او، آیه‌ها و سوره‌ها سراید. کسان دیگری پس از اسلام از میان مسلمانان برخاسته‌اند، همچون سید ­محمد مشعشع، سید ­علی‌محمد باب، میرزا حسین‌علی بها، میرزا غلام­احمد قادیانی و همگی اینان نیز به لغزش مسیلمه دچار بوده‌اند... در اینجاست که می‌گوییم: برانگیختگی از خدا دروغ­بردار نیست. می‌گوییم: کسی که به‌دروغ برخیزد، زود باشد که درمانده، رسوا گردد.[31]

۴. آرای منتقدین در باب پیامبری کسروی

از آخرین سال­های عمر کسروی تا به امروز، منتقدان همواره وی را به دعوی پیامبری داشتن و قرآن­سوزی متهم کرده­اند، حال آن­که در سخن­ها و نوشته­های او چنین چیزی دیده نمی­شود. دو گونه اثر در نقد اندیشه‌های دینی کسروی نوشته شده است: نخست آثاری با رویکرد برون­دینی مانند تحقیق در تاریخ عقاید شیعی­گری، بابی‌گری، بهایی‌گری، کسروی‌گرایی اثر یوسف فضایی، آورندگان اندیشۀ خطا: سیری در احوال صادق هدایت و احمد کسروی نوشتۀ احسان طبری و «پاکدینی در آرای کسروی» نوشتۀ محمدرضا قانون‌پرور و دوم آثاری با رویکرد درون­دینی که شامل مقاله‌ها و‌ سخنان مخالفان و منتقدانی چون مهدی سراج­انصاری، نورالدین چهاردهی، نورالدین حسینی ­شیرازی، فرهنگ نخعی و آیت‌الله خمینی می­شود[32].

    از سال ۱۳۲۱ فعالیت‌های باهماد آزادگان مورد توجه حکومت وقت قرار گرفت و شایعۀ پیامبری کسروی از این زمان آغاز شد. در سندی مأموران دولت نشست‌های خانۀ کسروی را گزارش کرده­اند. از موارد ذکرشده در این سند، ابداع دینی تازه به نام پاکدینی از سوی کسروی است و کسروی از پیروانش درخواست می­کند برای رسیدن به اهداف حزب و مقابله با روحانیون و مراکز مذهبی تلاش کنند.[33] این اتهام پیامبری پس از مناظره‌های اولیه با منتقدین در اواخر سال ۱۳۲۲ برجسته گردید. در ماه­های نخستین کمتر کسی این سخنان و اتهام‌ها را جدی می‌گرفت و این مناظره­ها، به مانند سایر مشاجره‌های اجتماعی ـ سیاسی، ناشی از فضای آزاد پس از شهریور بیست تلقی می­شد. اما مناظره و درگیری کسروی با نواب صفوی، جامعه را متوجه این موضوع کرد. آنچه مشخص است، به­جز اعلامیه‌های اعتراضی علمایی چون آیت‌الله خمینی با نام «بخوانید و به کار ببندید» (در مقابل کتاب بخوانید و داوری کنید که تکمیل­کنندۀ کتاب شیعی­گری کسروی بود)، نقدها و مناظره­های علمی چندانی از سوی حوزویان با کسروی انجام نگرفت. به گفتۀ آیت‌الله مستجابی، او و نواب صفوی در بازگشت از نجف و طی مناظره با کسروی، سخنی برای گفتن نداشتند و مناظره­شان با او به شکست انجامید[34]. این مناظره که با کدورت طرفین به پایان رسید، احتمال هر گونه اتهام­زنی و مقابله را ممکن نمود. در نتیجه نواب صفوی اعلامیۀ جمعیت مبارزه با بی‌دینی را منتشر کرد و اذهان مردم را متوجه آرای دینی کسروی کرد. او در این اعلامیه ده اتهام بر کسروی وارد کرد:

 ۱. دین اسلام با عصر حاضر ناسازگار است و به‌ جای آن دینی از خود به نام پاکدینی ساخته است ۲. دعوی پیغمبری نموده و نام پیغمبر را «برانگیخته» گذارده و خود را یکی از برانگیختگان می‌داند ۳. قرآن کلام خدا نیست ۴. پیغمبر اسلام خاتم‌الانبیا نبوده است ۵. قرآن با علوم ناسازگار است ۶. نابود کردن قرآن (یعنی سوزاندن و پاره کردن و مانند آن) ۷. به پیغمبر اسلام نسبت سرسام داده است ۸. به امام جعفر صادق پیشوای صد میلیون شیعه جسارت‌ها نموده که قلم از نوشتن آنها شرم می‌کند ۹. تصریح می‌کند که دین اسلام مایۀ گمراهی و نادانی است ۱۰. مخالف قرآن و دین مقدس اسلام، احکامی از خود ساخته است.[35]

قرآن­سوزی از جمله اتهام‌هایی بود که دوست و دشمن با توجه به سخنان کسروی در مراسم کتاب­سوزانِ یکم دی­ماه نمی­پذیرفت. اما مسئلۀ ادعای پیامبری، با توجه به تفسیر و برداشت خاص منتقدین و مخالفان و تناقض­های کسروی، محتمل به ­نظر می‌رسید. کسروی چندین بار از ادعای پیامبری بیزاری کرد و ‌گفت: «این ­را دشمنان عنوانی برای هوچیگری و دشمنی قرار دادند و به جای پاسخ به ایرادهای ما پیرامون کیش شیعی­گری، با این عنوان‌ها در تلاش برای شوراندن مردم عامی هستند.»[36]

      مقالۀ «پرسش و پاسخ» کسروی، در آخرین ماه‌های زندگی و پس از درگیری او با نواب­ صفوی و دوستانش و مجروح شدن وی، در هشتم اردیبهشت­ماه ۱۳۲4 منتشر شد. او در این مقاله به­وضوح با اتهام پیامبری مخالفت و آن را رد کرد:

امروز در حجره نشسته بودیم. گفته شد در روزنامۀ ترقی یکی نوشته که ادعای پیغمبری کرده‌اید و دیگری پاسخ داده که نکرده‌اید. من گفتم: بهتر است برویم و از خودش بپرسیم. ادعای پیغمبری که در پرده نمی‌شود. در جواب گفتم: من دعوی پیغمبری نکردم و چنان نامی به روی خود نگذاردم. من هیچ‌گاه مرد دعوی نبوده‌ام و نیستم. اینها های‌وهوی عامیانه است که من از شنیدنش عارم می‌آید. پیغمبری در عقیدۀ مردم آن است که فرشته‌ای از آسمان به نزد کسی بیاید و پیام از خدا بیاورد و آن ‌کس قادر به معجزه باشد. من بارها نوشتم نه فرشته‌ای به نزد من آمده و نه من قادر به معجزه هستم.[37]

به­ عقیدۀ برخی از منتقدین، «کسروی دین را به‌مثابۀ چراغ هدایت آدمی برای همۀ دوران­ها ضروری می‌شمرد، اما دین مورد نظرش به سلاح منطق، خرد و علم عصر نیاز داشت تا توانایی تفهیم و تبیین آموزه‌هایش را داشته باشد و همگام با دگرگونی‌های تاریخی متحول گردد. کسروی ادعا می‌کرد ادیان موجود فاقد چنین خصیصه‌ای هستند، لذا کوشید تا دینی جدید منطبق با نیازهای عصر پدید آورد و آن ­را جانشین دین‌های موجود کند. پاکدینی همان دین ساختگی کسروی بود.»[38] به ­نظر می­رسد فلاسفۀ بزرگی چون راسل، دکارت، هگل و نیچه هم رویکرد انتقادی به دین داشتند، اما گروه و حزبی تشکیل ندادند. در نتیجه به مانند کسروی چندان مقاومتی در برابر ایشان نشد. در مقابل، اقدام کسروی به طرح اندیشه‌های انتقادی در حوزۀ دین و اصرار بر اجرای آنها در جامعۀ مذهبی ایران، برداشت­های منتقدین را در پی داشت. باید افزود، کسروی در بیشتر سخنان خود، دین را زیستن به آیین خرد می‌دانست و باورهای دینی ایرانیان را با خرد و منطق سازگار نمی‌دید. فهم کسروی از خرد با باور عمومی در تضاد بود. در نتیجه تفسیرش در حوزۀ دین مورد انتقاد قرار گرفت و اصرار بر عملی نمودن این باورها به اتهام­ پیامبری انجامید.

    روزنامۀ ترقی در شمارۀ ۱۴ خرداد ۱۳۲۴، یک ماه پس از درگیری کسروی با نواب ­صفوی، مقاله­ای با امضای ف ـ کامرانی منتشر کرد. به ­عقیدۀ کامرانی، کسروی در شمارۀ 9 مجلۀ پیمان ادعای پیامبری کرده بود. ترقی در دو شمارۀ بعد، پاسخ یاران کسروی را چاپ کرد. دوستان کسروی این موضوع را رد و برای رفع اتهام شمارۀ 9 پیمان را ضمیمۀ پاسخ­نامه کرده بودند.[39]

     گیاه‌خواری کسروی نیز، که در تناقض با دستورات قرآن بود، انتقاد مخالفان را در پی داشت. اما کسروی جواب روشنی به آنها نداد و موضوع را با طرح اتهام­ها و دشمنی­های گذشته پیش برد. او با نقد رفتار گذشتۀ مردم نوشت:

یک نمونه از رفتار ایشان همین نامه است که فرستاده‌اند. شما آن گفتار را دربارۀ گوشت‌نخواری شنیدید. اکنون نیک اندیشید که آیا در چنان گفتاری جا داشته که آنان به دست‌آویز‌ قرآن ایراد گیرند؟! آیا جا داشته که آیۀ «واحلت لکم بهیمه الانعام» را به ‌رخ ما بکشند؟! آنان از یک ‌سو فریاد می‌کشند که من دین تازه‌ای آورده‌ام و دستورهای اسلام را از میان برده‌ام، از یک ‌سو به دست‌آویز قرآن، این ایراد را می‌گیرند! این چگونه تواند بود؟! راز کار همان است که گفتم. آنان قرآن را دست‌آویزی گردانیده‌اند و این است هر سخن ارج‌داری که از کسی بشنوند، آن را با آیه‌ای از قرآن سازش دهند و سرمایه‌ای برای خود گیرند.[40]

برخی از منتقدین با طرح علایق و خواسته‌های کسروی، به اتهام پیامبری او شاخ و برگ داده و با این رویکرد به مسئله نگریسته­اند. آنها با طرح پیشینۀ خانوادگی و علاقه‌مندی‌ کسروی به دانش روز و با پرداختن به مسائلی چون خردگرایی و اصلاح‌اندیشی کسروی، در پی اثبات ادعای پیامبری او برآمده­اند. به عقیدۀ ملایی­ توانی، «کسروی با نفی حرکت‌های بنیادگرایانه و اصلاح‌گری دینی، راهی متمایز را نشان داد و گستاخانه نوشت که اکنون هدف ما آن است که چهارده و پانزده کیش که در ایران است، یک به یک براندازیم و همۀ مردم را به شاهراه آوریم و در این ‌راه به یاری خدا پیروزیم.»[41] او در ادامه با تعریف کسروی از دین، معنا و ‌مفهوم پرستش را مورد بررسی قرار می­دهد و سرانجام برای پیامبری‌ کسروی، چهار مرحله قائل می­شود: ۱. تغییر نوع نگاه به پیامبران ۲. نفی خاتمیت ۳. تفکر پاکدینی ۴. معنی وحی.[42]

    بازاندیشی دقیق حوادث سال‌های 1320-1324 و تحلیل و بررسی آثار کسروی در این سال­ها، می‌تواند در به دست دادن نقدی درست و تغییر رویۀ منتقدین مؤثر باشد. سؤال این است که آیا در اصلاح­گری، نمی­توان کیش و عقیدۀ زائدی را (به ظن درست و یا نادرست مصلح جریان دینی) برانداخت؟ آیا علمای بزرگ عصر قاجار درصدد براندازی کیش­هایی مانند بهایی­گری، صوفی‌گری و خراباتی­گری نبودند؟ با در نظر گرفتن نقد دینی کسروی به مذهب تشیع، در باب خاتمیت پیامبر اسلام، آیا می­توان فهم غلط او از مفهوم دین و بینش متفاوتش به وحی را به ادعای پیامبری داشتن او تعبیر کرد؟ به­ نظر می­رسد فهم ناقص کسروی از بنیان­ها و آموزه­های دین و از سوی دیگر بی­توجهی علما به برگزاری نشست­های گفت­وگو و مناظره، موجب طرح تعابیر و برداشت­های نادرست گردید. برخی گفتمان کسروی را نوعی اصلاح‌طلبی دانسته­اند. به هر حال، او در طرح و بیان عقاید خود، درست یا غلط، مصمم بود، اما هیچ­گاه جلوداری برای اصلاح و هدایت اندیشه‌هایش، جز طرح شایعه‌ها و اتهام‌ها، دیده نشد. کاتوزیان با بینشی منصفانه به آثار و اندیشه‌های کسروی می‌نویسد:

برای اینکه در حق کسروی انصاف دهیم، باید یادآوری کنیم که هر دین، آیین، مذهب و ایدئولوژی که هدفش نجات بشریت در این و آن جهان است، جز این در حق خود نمی‌پندارد. در واقع معتقدان به هر ایدئولوژی و کیشی که خود را راه منحصر به‌ فرد رهایی بشر از جهل، ظلم و محرومیت، رسیدن به آسایش و نیک‌بختی در یک یا دو دنیا بداند، به کتاب­سوزان که سهل است، به فدا کردن هزاران شهید هم تن می‌دهند. نمونه‌های این‌گونه اعتقادات در چند هزار سال از تاریخ بشر مستند است. در پاره‌ای از آرا و به‌ویژه در شیوه و طرز بیان برخورد با گمراهان، ناصرخسرو از پیشتازان کلاسیک کسروی است. او هم ‌عقیده دارد که راه رستگاری فقط و فقط از طریق حقایقی است که او می‌داند و می‌گوید، اما فرق بزرگش با کسروی در این زمینه است که آیین و حقایق او، برخلاف آمیغ‌های کسروی، ساختۀ خود نیست، بلکه از مذاهب موجود به ‌دست ‌آمده است.[43]

۵. روابط اجتماعی و تناقض‌های احمد کسروی

مناظره‌های کسروی در سال‌های پایانی زندگی موجب برآشفته شدن مخالفان و در نتیجه متهم کردن او به ادعای پیامبری و قرآن­سوزی گردید. در واقع کسروی ادعای پیامبری نداشت، اما تندخویی و سماجت او در بیان عقاید، طعن و نقد مخالفین را در پی داشت و بیشتر منتقدین نظرات او را از سر دشمنی و آگاهی اندک از مباحث دینی و عقیدتی تلقی کردند. در ادامه، با بررسی تناقض‌ها و خصایل کسروی، به برخی از علت‌های اصلی این اتهام­زنی می‌پردازیم.

در کتاب پرسش و پاسخ، منتقدین بر کسروی ایراد می‌گیرند که شما گفته‌اید: «قرآن کتاب آسمانی است و دشواری‌هایی دارد که با دانش‌ها ناسازگار می‌باشد. این دو گفته تناقض دارد.» کسروی در جواب می‌گوید: «دو سخن که بر ضد هم بود، باید یکی از آنها دروغ باشد. اگر شما گفتۀ نخست را دروغ می‌شمارید، ما را با شما هیچ سخنی نیست و اگر گفتۀ دوم را دروغ می‌پندارید، بسیار نادانید.»[44] در جای دیگر، منتقدین به ادعای کسروی مبنی بر رد معجزه خرده می­گیرند. کسروی در جواب می‌گوید: «معجزه‌های پیامبران همه‌اش پیشنهادی مردم نبوده، بلکه بسیاری را هم خود آنان به‌دلخواه نشان داده‌اند که مردم دین‌ها را نپذیرفته‌اند... پس جای ایراد است که خدا می‌دانست مردم آنها را نخواهند پذیرفت، چرا داد؟»[45] کسروی به ماهیت کتاب قرآن اعتقاد داشت، اما مخالفت او با معجزه به تناقض در گفتارش می­انجامید. او در کتاب دردها و درمان‌ها، که از آخرین آثارش بود، می‌نویسد:

گفته‌های یک برانگیختۀ خدایی ارج بسیار دارد. در جهان اگر سخنان گران‌بهایی است، گفته‌های اینان است. این را هم خوانندگان می‌دانند که ما چه جایگاهی برای پیغمبر بزرگوار اسلام می‌شناسیم و همیشه می‌خواهیم بر استواری دین کوشیم و این را نیز می‌پذیریم که از آن پاک‌مرد جز از قرآن، گفته‌هایی بازمانده بود، لیکن باید گفت کسانی که با دروغ‌بافی‌های خود، این سرچشمه را گل‌آلود کرده‌اند. بدآموزان بدنهاد به این بس نکرده‌اند که خودشان راه مردم را بزنند و چندین راه گرفتاری به روی آنان باز کنند. از بهر پیشرفت کار خود، صدها، بلکه هزارها دروغ از زبان آن پاک‌مرد ساخته‌اند.[46]

ایرادهای دقیق منتقدین و جواب‌های مبهم و نادرست کسروی در این مثال­ها به­خوبی مشاهده می­شود. در کتاب پرسش و پاسخ برخی از این سؤال­ها و جواب‌های بی‌حاصل آمده است. در حقیقت، بینش غیردینی کسروی به مسئلۀ مذهب که متأثر از مادی­گری بود، بهانۀ لازم را به دست دشمنان و مخالفان می‌داد. او غالباً در مسائل بدیهی، و با مشاهدۀ تناقض در گفتار، به توجیه و تفسیر روی می­آورد و پذیرش اندیشه و گفتار نادرست را سخت می‌پنداشت:

اگر ما رستگاری توده را می‌خواهیم، باید یک ‌راه روشن و راستی را پیش پای آنان بگذاریم و چنان بکنیم که به چپ و راست نپیچند و از راه کناره نکنند، وگرنه با هوس‌هایی که در نهاد آدمی است و همیشه خوشی و آسودگی خود را می‌خواهد، با کوچک‌ترین دست‌آویز از راه برمی‌گردد... این‌همه راه‌های گوناگون که میان مسلمانان پدید آمده، پیروان هر راهی دست‌آویزها از بهر خویش، از زبان آن مرد پاک دارند. آیا همۀ اینها درست است؟! اگر پاره‌ای راست و پاره‌ای دروغ است، به چه راه می‌توان راست از دروغ جدا گردانید؟[47]

برخلاف این ادعا، او در شمارۀ چهارم هفته‌نامۀ پرچم بر این مدعا بود که از پیامبری بیزار است، اما نام راهنما را برگزیده تا یارانش او را با این نام بشناسند.[48] منتقدینی مانند قانون­پرور و دستغیب این تناقض آشکار را دلیلی بر ادعای پیامبری­ او می­دانند و تفاوتی میان پیامبر و راهنما قائل نمی­شوند.[49]

    تندمزاجی، صراحت بیان و سخت‌کوشی از خصلت‌های کسروی بود. او به ­دلیل معلومات وسیع مورد احترام و توجه نویسندگان بود. چنانکه به‌عنوان یکی از مدعوین ایران در کنگرۀ هزارۀ فردوسی حضور داشت. اما افزایش مشاغل اداری و غیراداری و نگارش آثار متعدد در اواخر عمر به او اجازه نداد به تأمل و بررسی دوباره در اندیشۀ خود بپردازد. همچنین در نتیجۀ جدال‌ها و درگیری‌ها در سال‌های پایانی زندگی‌، منطق گفت­وگو و بازاندیشی را از دست داد. کسروی در تمامی زمینه‌ها نظر می­داد و از پذیرش اشتباه و اصلاح عقاید و‌ باورهای خود سر باز می­زد. دشمن‌تراش بود و از رنجاندن نزدیک‌ترین دوستان تا مأمورین بلندپایۀ دولت و نویسندگان مضایقه نداشت.[50] به گفتۀ نفیسی،

در هر مأموریت با اعضای ادارۀ شهر، زیردستان و حتی ارباب‌ رجوع درافتاد و آنها را رنجانید. در جعل لغات بی‌باک بود و کلمه‌هایی ‌ساخت که سابقه نداشت و مطابق موازین علمی زبان فارسی نبود. نظراتش دربارۀ حافظ، سعدی، تصوف و مذهب تشیع به نفع ایران نبود. بالاتر از همه به کسانی پرخاش کرد که اصلاً دربارۀ آنها اطلاع نداشت. کتاب‌های تولستوی و آناتول فرانس را نخوانده، ایراد می‌گرفت. گاهی سخت در اشتباه بود و چون مردی افراطی و مستبد به رأی بود، در این اشتباه پافشاری می‌کرد و برای پی بردن به دلایل انتقادها و مخالفت‌ها، به هیچ­ وجه آماده و ‌راضی نبود.[51]

۶. مشاجره‌ و درگیری‌

کسروی تا شهریور ۱۳۲۰ بدون تنش به فعالیت‌های علمی پرداخت، اما با تأسیس روزنامه و حزب نقدها صورت جدی و عملی به خود گرفت و درگیری اجتناب­ناپذیر شد. بیشترین مخالفت و درگیری از سوی مراکز مذهبی بود که از فضای اختناق­آمیز دورۀ رضاشاهی رها شده بودند. در نتیجه، اتهام به پیامبری یکی از مهم­ترین اتهام­ها به کسروی بود. با انتشار کتاب جنجال‌برانگیز شیعی­گری در سال ۱۳۲۲، مخالفت مراکز دینی با باهماد آزادگان شدت یافت و اتهام‌های قرآن­سوزی و پیامبری، ترویج مرام بلشویکی و رواج مادی‌گری به کسروی زده شد. پس از چاپ کتاب، به تحریک گروه‌های مذهبی، درگیری و خشونت میان دفاتر حزب در شهرستان‌ها و هواداران علما آغاز شد. طبق گزارشی، درگیری‌ها در شهرهای مراغه، میاندوآب، اهر، تبریز و سراب بیشتر بود.[52] این اتهام‌ها، به‌­جز اتهام پیامبری، دامن کسروی را نگرفت، چون سندی مبنی بر اثبات آنها به ‌دست نیامد. اما بر اثر تحلیل منتقدین اتهام پیامبری قوت گرفت. در یکی از گزارش­ها، دربارۀ میزان دشمنی برخی از مخالفین آمده است: «در ۲۵ بهمن ۱۳۲۲ه.ش، اصلانی، بخش‌دار میاندوآب، تلگرافی به وزارت کشور گزارش می‌دهد که امروز با تزیین یک سگ در معابر و بازار، جمعی نمایشاتی علیه کسروی­خواهان داده و جهت سوزاندن کتب به مسئول شعبۀ ثبت‌ اسناد که گویا نمایندۀ کسروی است، فحاشی می‌کنند. با اوضاع حاضر، بودن در اینجا خالی از خطر نیست.»[53]

    با بازگشت نواب صفوی از نجف به تهران درگیری­ها افزایش یافت. با وجود اختلاف میان گروه‌های مذهبی در چگونگی مقابله با کسروی، نواب ‌صفوی با حمایت علمایی مانند عبدالحسین امینی و عطا­الله اشرفی­­ اصفهانی، به مناظره با کسروی پرداخت. در آخرین ملاقات، با توجه به نوع رفتار کسروی، افزایش اتهام‌ها و شدت خشونت­ها اجتناب­ناپذیر بود. به گفتۀ یکی از شاهدان،

دفعۀ آخر بین کسروی و نواب‌ صفوی گفت­وگوهای تندی انجام شد. کسروی در جواب آیه‌ای که نواب‌ صفوی از قرآن خواند، جمله‌ای نزدیک به این مضمون و با لحن تند و تحقیرکننده‌ای کرد: آقای طلبه! بی‌سواد! تو هنوز عربی را درست نمی‌دانی و آیۀ قرآن را غلط می‌خوانی، پس معنی آن ­را هم نادرست فهمیده‌ای. بهتر است بروی از معلمت قرآن خواندن و زبان عربی را یاد بگیری، بعد به قرآن استدلال کنی که همراهانت در سواد عربی تو شک نکنند. از این سخنان تند کسروی، نواب ­صفوی سرخ شد. بلافاصله برخاست. بی‌هیچ سخنی بیرون رفت و همراهانش که چهار نفر بودند، بیرون رفتند. چند لحظه به سکوت گذشت. کسروی نگاه به زمین دوخته بود و سخنی نمی‌گفت. یادم نیست ملک­نژاد بود یا سلطان‌زاده که با لهجۀ شیرین آذربایجانی سکوت را شکست و گفت: جنابعالی بدجوری آبروی عمواوغلی را بردید. من در قیافۀ سید یک نفرت و خجالت زیاد دیدم و دم در با تکان دادن انگشتش به یکی از همراهانش گویا خط ‌و نشان می‌کشید. کسروی باز هم ساکت بود.[54]

پس از این جریان، کار از مناظره به درگیری انجامید. سه عامل در طرح ادعای پیامبری کسروی مؤثر بود. دو مورد تناقض‌های کسروی در تعریف و تفسیر از دین و نوع برداشت منتقدین بود و عامل سوم تشکیل گروه رزمنده بود که وجه اصلاح‌طلبی او را خدشه‌دار کرد و اتهام­زنی­ها را افزایش داد. سرمدی مدیر روزنامۀ توفیق، تقوی مدیر هراز و نوبخت مدیر آفتاب از جمله منتقدانی بودند که مورد ضرب و جرح یاران کسروی قرار گرفتند. شفیعی‌ها از دوستان کسروی می‌گوید: «در مورد کسروی من نمی‌خواهم او را با استالین مقایسه کنم. او هنوز تازه شروع به پیمودن راه استالین کرده بود. گروه رزمنده و گارد محافظ درست کرده بود و به هر کس که علیه­ا­ش می‌نوشت یا اظهاری می‌کرد، حمله می‌نمود.»[55] به باور کسروی، این اقدام­ها برای امنیت جان و دفاع از آرمان بود، اما نتیجه­ای جز افزایش اتهام­ و دشمنی نداشت.

   با مرگ کسروی این اتهام‌ها بیشتر شد و عده­ای از یاران و نزدیکان به دفاع از اندیشه‌های او پرداختند. او نیز دیگر نبود تا در مقابل ادعاهای پیامبری و قرآن­سوزی دفاع کند. اتهام قرآن‌سوزی پذیرفته نشد، چون مدارکی دال بر آن به‌ دست نیامد، اما اتهام پیامبری، به­رغم نبود مدرکی در سخنان و نوشته‌های کسروی و صرفاً براساس تفسیر و تحلیل آرا و نظرات او، تا به امروز از بین نرفته است. سعید نفیسی، از دوستان و منتقدان کسروی، نقد منصفانه­ای بر عملکرد او دارد:

... در باغ دانشسرای عالی، خبر کشته شدن وی را در دادگستری به من دادند. جهان پیش چشمم تیره شد. واقعه‌ای ناگوارتر از این به یاد ندارم. مردی را در جایی که همه، حتی جانی و آدمکش باید در امان باشند، در پای میز بازپرس، با جوانی که همراه بود، کشته بودند. زشت‌تر از این کاری در جهان ممکن نبود. آن ‌هم چه مردی؟ مرد دانشمندی به تمام معنی این کلمه. اگر هم خطایی کرده بود و نادرستی گفته بود، پاسخ او کشتن نبود. می‌بایست با او بحث کنند. هرچند مجاب کردن کاری دشوار بود. شاید در برابر منطق قوی عاقبت تسلیم می‌شد... اینک آن مرد نیست، اما کارهایش در میان ما هست. در برابر لغزش‌هایی که داشته است، آثار جاودانی از او مانده. لغزش‌ها و خطاهای او را به کارهای سودمندش می‌بخشیم و او را بزرگ می‌داریم... و اگر گاهی زیاده‌روی و سرکشی و افراط او ما را متعجب کرده است، در برابر دانش، بینش و پشتکار و جهدی که در راه علم داشته است، سر فرود می‌آوریم.[56]

به نظر می­رسد در هر جامعۀ سنتی، نقدهای بنیادین که پایگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گروه­هایی را هدف قرار می‌دهد، مقاومت‌ها و درگیری‌هایی را در پی دارد و آنها را به آزار و حذف نواندیشان وامی‌دارد. دشنام‌ها، افتراها و بدگویی‌ها از جمله ابزارهای کارآمد برای حذف تدریجی نوآوران است. از دیدگاه جامعه‌شناختی، انتقادهای نوآوران، صرف نظر از درست یا غلط بودن آنها، برای هر اجتماعی سودمند است. زیرا این نقدها هر جامعۀ مترقی و پیشرو را به تأمل در آداب و رسوم و سنت­های کهن و بازاندیشی و دگردیسی در آنها وامی‌دارد،[57] موضوعی که می­توان با توجه به نوع فرهنگ و اندیشۀ ایرانیان، در نادیده گرفتن برخی از مباحث انتقادیِ متفکران حوزه و دانشگاه در باب آداب و سنت­های غیر­دینی در مراسم­های مذهبی مشاهده کرد.

 

 

نتیجه­گیری

انتقادها در باب آرا و اندیشه‌های کسروی در حوزۀ دین، برخلاف تصور رایج، به اواسط دورۀ رضاشاه و آغاز انتشار مجلۀ پیمان باز می‌گردد. این موضوع نه­تنها با اتهام­زنی، بلکه در قالب نقد علمی به نوشته‌های کسروی در مجلۀ پیمان و سایر جراید آغاز شد. کسروی در این دوره مستقیماً بر بنیان‌های مذهب حمله نکرد و تنها به انتقاد از برخی باورهای نادرست دربارۀ دین و جایگاه بزرگان پرداخت. برخلاف تصور منتقدان، نظریۀ پاکدینی که برآیند اندیشه‌های پاکدلی و پاکخویی کسروی بود، در سال­های میانۀ پادشاهی رضاشاه شکل گرفت. کسروی در این سال­ها، به مانند پس از شهریور بیست، استفاده از نیروی خرد را شرط لازم برای رسیدن به پاکدینی می‌دانست. با آزادی فضای سیاسی ناشی از خروج رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ و تأسیس حزب باهماد آزادگان، نقد کسروی در حوزۀ دین و مذهب صورت جدی­تری به خود گرفت. او باورها و اعتقادهای رسمی را نشانه گرفت و با سیل انتقادها و اعتراض‌ها مواجه گردید. در نتیجه، تهمت، دشنام، مجادله و درگیری دور از انتظار نبود. تفسیر کسروی بر مسئلۀ وحی و برانگیختگی، تبلیغات طرفداران کسروی دربارۀ کتاب بحث­انگیز ورجاوند بنیاد، جشن کتاب­سوزان، تشکیل گروه رزمنده برای درگیری، گیاه­خواری و لجاجت و سرسختی در مقابل آرا و اندیشه‌های مخالف در تشدید اختلاف­ها و اتهام‌ ادعای پیامبری مؤثر بود. از سوی دیگر نقد ناقص و نادرست و همچنین کینه­توزی و دشمنی برخی از مخالفان در رواج این اتهام‌ها تأثیر داشت. باید افزود، بزرگان حوزوی نیز هیچ­گاه در مقام مناظره برنیامدند و دیدار کسروی و نواب‌ صفوی بر تشدید اختلاف­ها افزود. کسروی هیچ‌گاه ادعای پیامبری نکرد، اما حملۀ مستقیم به باورهای دینی جامعه و تناقض در برخی آرا و اندیشه‌ها، راه را برای بیان هر گونه اتهام گشود و از میان انواع نقدها و تهمت‌ها، مسئلۀ ادعای پیامبری که صرفاً نتیجۀ ابهام در آرا و بینش‌های او بود، مورد استفادۀ منتقدان قرار گرفت و بخشی از جامعه آن را پذیرفتند.

 

 

[1]. ناصر پاکدامن، قتل کسروی (آلمان: فروغ، 1383)، ص 45.

[2]. احمد کسروی، آیین (تهران: بی­نا، 1311)، ص 4.

[3]. احمد کسروی، پرسش و پاسخ (تهران: پیمان، 1324)، ص 10.

[4]. احمد کسروی، «آفریدگارا به نام تو و در زینهار تو»، پیمان، س 1، ش 1 (1312)، ص 2.

[5]. احمد کسروی، «فیلسوف»، پیمان، س 4، ش 1 (1316)، ص 8.

[6]. احمد کسروی، در پیرامون مادی­گری (تهران: پیمان، 1323)، ص 8-9.

[7]. احمد کسروی، گفت و شنید (تهران: پیمان، 1322)، ص 4-5.

[8]. کسروی، در پیرامون مادی­گری، ص 17.

[9]. احمد کسروی، «من چه می­گویم؟»، پیمان، س 1، ش 9 (1312)، ص 6-7.

[10]. همان، ش 13 (1312)، ص 10-13.

[11]. احمد کسروی، دین و جهان (تهران: پیمان، 1324)، ص 5، 9.

[12]. احمد کسروی، «پیام به شرق»، پیمان، س 2، ش 1 (1313)، ص 6-7.

[13]. احمد کسروی، ورجاوند بنیاد (تهران: علمی، 1340)، ص 7.

[14]. محمدرضا قانون­پرور، «پاکدینی در آرای کسروی: نگرش عقلانی به دین»، ایران­نامه، س20، ش 78 (1381)، ص 238.

[15]. احمد کسروی، «راه رستگاری»، پیمان، س 2، ش 2 (1314)، ص 85-86.

[16]. احمد کسروی، «ورجاوندنامه­ها»، پیمان، س 6، ش 2 (1319)، ص 115-116.

[17]. علیرضا ملایی ­توانی، از کاوه تا کسروی؛ تأملی دربارۀ دین و نفد باورهای دینی ایرانی­ها (تهران: پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، 1395)، ص 115-116.

[18]. محمد فرهیخت، تاریخچۀ کوتاه از پرچم و پیمان (تهران: بی­نا، 1341)، ص 2.

[19]. احمد کسروی، «پروردگارا به‌ نام تو و در زینهار تو»، پیمان، س 5، ش 1 (1317)، ص 1.

[20]. همان، س 4، ش 1 (1316)، ص 6.

[21]. احمد کسروی، «مردان خدا»، پیمان، س 3، ش 3 (1315)، ص 130.

[22]. فرهیخت، ص 2-4.

[23]. حبیب رضایی، مقدمۀ ورجاوند بنیاد (تهران: پیمان، 1323)، ص 2.

[24]. کسروی، ورجاوند بنیاد، ص 3.

[25]. احمد شفیعی­ها، «چند کلمه دربارۀ ورجاوند بنیاد»، کاوه، ش 63 (1356)، ص 22.

[26]. هرمز انصاری، «سخنی چند دربارۀ فرزند ارجمند ایران سید احمد کسروی»، کاوه، ش 4 (1342)، ص 166.

[27]. احمد شفیعی­ها، «چند کلمه دربارۀ ورجاوند بنیاد»، کاوه، ش 66 (1356)، ص 39.

[28]. کسروی، در پیرامون مادی­گری، ص 67.

[29]. علیرضا ملایی ­توانی، «کسروی از نقد دین­ها تا داعیۀ پیامبری»، مطالعات تاریخ فرهنگی ـ پژوهشنامۀ انجمن ایرانی تاریخ، س 5، ش 19 (1393)، ص 115.

[30]. قانون­پرور، ص 239-240.

[31]. کسروی، ورجاوند بنیاد، ص 75-76.

[32]. ملایی­ توانی، «کسروی از نقد دین­ها تا داعیۀ پیامبری»، ص 95-96.

[33]. پاکدامن، ص 238-240.

[34]. حمید قزوینی، یاران موافق؛ خاطرات آیت­الله سید مرتضی مستجابی (تهران: مؤسسۀ فرهنگی ـ تحقیقاتی امام موسی صدر، 1395)، ص 114.

[35]. هادی خسروشاهی، فدائیان اسلام (تاریخ، عملکرد، اندیشه) (قم: منشور برادری، 1360)، ص 30.

[36]. پاکدامن، ص 46.

[37]. احمد کسروی، «پرسش و پاسخ»، پرچم، ش 4 (1323)، ص 5-6

[38]. ملایی­ توانی، «کسروی از نقد دین­ها تا داعیۀ پیامبری»، ص 93.

[39]. پاکدامن، ص 115.

[40]. کسروی، در پیرامون مادی­گری، ص 25.

[41]. ملایی­ توانی، از کاوه تا کسروی؛ تأملی دربارۀ دین و نقد باورهای دینی ایرانی­ها، ص 107.

[42]. همان، ص 112-115.

[43]. محمدعلی کاتوزیان، «کسروی و ادبیات»، ایران­نامه، س 20، ش 79 (1381)، ص 187.

[44]. احمد کسروی، پرسش و پاسخ (تهران: پیمان، 1324)، ص 30.

[45]. همان، ص 34-35.

[46]. احمد کسروی، دردها و درمان­ها (تهران: پیمان، 1324)، ص 27.

[47]. همان.

[48]. احمد کسروی، «پرسش و پاسخ»، پرچم، ش 4 (1323)، ص 7.

[49]. قانون­پرور، ص 240؛ عبدالعلی دستغیب، نقد آثار کسروی (تهران: پازند، 1357)، ص 14.

[50]. ناصح ناطق، «سخنانی دربارۀ کسروی»، ایران­نامه، س 20، ش 79 (1381)، ص 304.

[51]. هوشنگ اتحاد، پژوهش­گران معاصر ایران، ج 4 (تهران: فرهنگ معاصر، 1381)، ص 3-6.

[52]. همان، ص 267-268.

[53]. همان، ص 243.

[54]. همان، ص 278.

[55]. احمد شفیعی­ها، «چند کلمه دربارۀ ورجاوند بنیاد»، کاوه، ش 66 (1356)، ص 23.

[56]. سعید نفیسی، «خیمه­شب­بازی»، سپید و سیاه، ش 28، یکشنبه 22 بهمن (1334)، ص 12.

[57]. اصغر فتحی، «کسروی چه می‌گوید؟»، ایران‌نامه، س 20، ش 78 (1381)، ص 271.

 

 

کتابنامه
اتحاد، هوشنگ. پژوهش‌گران معاصر ایران، ج 4، تهران: فرهنگ معاصر، 1381.
انصاری، هرمز. «سخنی چند دربارۀ فرزند ارجمند ایران سید احمد کسروی»، کاوه، ش 4، 1342، ص 166-168.
پاکدامن، ناصر. قتل کسروی، چاپ سوم، آلمان: فروغ، 1383.
خسروشاهی، هادی. فدائیان اسلام (تاریخ، عملکرد، اندیشه)، قم: منشور برادری، 1360.
دستغیب، عبدالعلی. نقد آثار کسروی، تهران: پازند، 1357.
رضایی، حبیب. مقدمۀ ورجاوند بنیاد، تهران: پیمان، 1323.
شفیعی‌ها، احمد. «چند کلمه دربارۀ ورجاوند بنیاد»، کاوه، ش 63 ، 1356، ص 22-26.
شفیعی‌ها، احمد. «چند کلمه دربارۀ ورجاوند بنیاد»، کاوه، ش 66، 1356، ص 20-25.
فتحی، اصغر. «کسروی چه می‌گوید؟»، ایران‌نامه، س20، ش 78، 1381، ص 261-276.
فرهیخت، محمد. تاریخچۀ کوتاه از پرچم و پیمان، تهران: بی‌نا، 1341.
قانون‌پرور، محمدرضا. «پاکدینی در آرای کسروی: نگرش عقلانی به دین»، ایران‌نامه، س 20، ش 78، 1381، ص 237-244.
قزوینی، حمید. یاران موافق؛ خاطرات آیت­الله سید مرتضی مستجابی، تهران: مؤسسۀ فرهنگی ـ تحقیقاتی امام موسی ­صدر، 1395.
کاتوزیان، محمدعلی. «کسروی و ادبیات»، ایران‌نامه، س 20، ش 79، 1381، ص 171-194.
کسروی، احمد. آیین، تهران: بی‌نا، 1311.
کسروی، احمد. «آفریدگارا به‌ نام تو و در زینهار تو»، پیمان، س 1، ش 1، 1312، ص 1-5.
کسروی، احمد. «من چه می‌گویم؟»، پیمان، س 1، ش 9، 1312، ص 6-10.
کسروی، احمد. «من چه می­گویم؟»، پیمان، س 1، ش 13، 1312، ص 10-15.
کسروی، احمد. «پیام به شرق»، پیمان، س 2، ش 1، 1313، ص 68-72.
کسروی، احمد. «راه رستگاری»، پیمان، س 2، ش 2، 1314، ص 85-88.
کسروی، احمد. «مردان خدا»، پیمان، س 3، ش 3، 1315، ص 130-138. 
کسروی، احمد. «پروردگارا به نام تو و در زینهار تو»، پیمان، س 4، ش 1، 1316، ص 1-5.
کسروی، احمد. «فیلسوف»، پیمان، س 4، ش 1، 1316، ص 8-9.
کسروی، احمد. «پروردگارا به‌ نام تو و در زینهار تو»، پیمان، س 5، ش 1، 1317، ص 1.
کسروی، احمد. «ورجاوند نامه‌ها»، پیمان، س 6، ش 2، 1319، ص 113-120.
کسروی، احمد. گفت و شنید، تهران: پیمان، 1322.
کسروی، احمد. در پیرامون مادی‌گری، تهران: پیمان، 1323.
کسروی، احمد. «پرسش و پاسخ»، پرچم، ش 4، 1323، ص 10-14.
کسروی، احمد. پرسش و پاسخ، تهران: پیمان، 1324.               
کسروی، احمد. دردها و درمان‌ها، تهران: پیمان، 1324.
کسروی، احمد. دین و جهان، تهران: پیمان، 1324.
کسروی، احمد. ورجاوند بنیاد، چاپ سوم، تهران: برادران علمی، 1340.
ملایی توانی، علیرضا. «کسروی از نقد دین‌ها تا داعیه پیامبری»، مطالعات تاریخ فرهنگی ـ پژوهش‌نامۀ انجمن ایرانی تاریخ، س 5، ش 19، 1393، ص 93-118.
ملایی توانی، علیرضا. از کاوه تا کسروی؛ تأمل دربارۀ دین و نقد باورهای دینی ایرانی­ها، چاپ اول، تهران: پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، 1395.
ناطق، ناصح. «سخنانی دربارۀ کسروی»، ایران‌نامه، س 20، ش 78 و 79، 1381، ص 301-312.
نفیسی، سعید. «خیمه­شب­بازی»، سپید و سیاه، ش 28، یکشنبه 22 بهمن، ص 10-14.