نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

1 دانش‌آموختۀ دکتری تاریخ ایران بعد از اسلام، دانشکدۀ حقوق و علوم اجتماعی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران (نویسنده مسئول).

2 استاد گروه تاریخ، دانشکدۀ حقوق و علوم اجتماعی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران.

چکیده

جنبش شیخ ­عبیدالله نهری (شمزینی) در سال 1297ق (1880م) در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار به وقوع پیوست. برای درک بهتر زوایای وقوع این جنبش و زمینه­های شکل­گیری آن باید اوضاع سیاسی مناطق کردنشین ایران و عثمانی را به­دقت بررسی کرد. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی ـ تبیینی و با تجزیه و تحلیل داده­ها و اطلاعاتی که به شیوۀ کتابخانه­ای و اسنادی گرد آمده­اند، در پی پاسخ به این سؤال است که اوضاع سیاسی مناطق کردنشین ایران و عثمانی چه تأثیری بر شکل­گیری جنبش شیخ­ عبیدالله نهری داشته است؟ با توجه به نتایج تحقیق، موقعیت جغرافیایی عشایر مناطق کردنشین، سیاست ضعیف و ناتوانی دولت مرکزی در برقراری نظم و امنیت و همچنین رفتارهای ظالمانه و چپاولگرانۀ حکام محلی و مالیات­گیری­های بی­برنامۀ آنها و مواردی از این دست باعث شد اوضاع کردستان ایران و عثمانی نابه­سامان و آشفته گردد و مردم این مناطق برای رهایی از وضعیت موجود دست به شورش­هایی بزنند. در این بین شیخ­ عبیدالله نهری، به­عنوان رهبر مذهبی کردها، در واکنشی اعتراضی به یک حرکت سیاسی قابل تأمل دست زد.                      

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

The political Situation of Iranian and Ottoman Kurdistan and its Impact on the Movement of Sheikh Obaidullah Nahri during the Qajar Period

نویسندگان [English]

  • Reza Abdollahi 1
  • Abbas Ghadimi 2

1 . Ph. D. graduate of History of Iran after Islam, Department of Rights and Social Siences, Tabriz University, Tabriz, Iran,

2 Professor of Department of Rights and Social Siences, Tabriz University, Tabriz, Iran.

چکیده [English]

The movement of Sheikh Obaidullah Nahri (Shamzini) took place in 1297 AH (1880 AD) during the reign of Nasser al-Din Shah Qajar. To understand the aspects of the movement and the context in which it was formed, the political situation in the Kurdish regions of Iran and the Ottoman Empire must be carefully examined. This research has used the descriptive-explanatory method to analyze data and information collected in the form of libraries and documents. This study seeks to answer the question of the effect of the political situation in the Kurdish regions of Iran and the Ottoman Empire on the formation of the Sheikh Obaidullah Nahri movement. The results show that the geographical location of the Kurdish regions, the unstable situation of Iranian and Ottoman Kurdistan due to the inefficient policy and inability of the central government to maintain order and security in these areas, as well as the tyrannical and marauding behavior of local rulers, unplanned taxation and so forth, forced the people of these areas to revolt to get rid of the current situation. Meanwhile, Sheikh Obaidullah Nahri as the religious leader of the Kurds reacted to the social and economic situation of Kurdistan with a considerate political move.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Situation of the Kurdistan
  • Disorder
  • Sheikh Obaidullah movement
  • Iran and the Ottoman Empire

مقدمه

کردستان ایران از دورۀ صفوی تحت حاکمیت خاندان بزرگ مکری در منطقۀ آذربایجان و خاندان اردلان در ولایت کردستان قرار داشت. همزمان با سقوط صفویان و سلطۀ افغان­ها بر اصفهان، حاکمیت خاندان اردلان نیز دچار اختلال گردید و شهر سنندج به تصرف حکام بابان درآمد که از سوی عثمانی­ها حمایت و تقویت می­شدند. با وجود این، والیان اردلانی توانستند جایگاه خود را در دورۀ زندیه احیا کنند. آنان با حمایت از آغا محمدخان قاجار در برابر سایر مدعیان قدرت و همین­طور در ادامه از طریق برقراری پیوند ازدواج با قاجارها موقعیت خود را تحکیم کردند. نتیجۀ این پیوندهای زناشوییِ سیاسی دخالت مؤثر خاندان قاجار در ادارۀ کردستان بود که زمینۀ حذف کامل خاندان اردلان و حضور کارگزاران غیر کرد را در آن ولایت فراهم ساخت و در نهایت به گسترش روند تمرکزگرایی نظام قاجار که از طریق قاجاری­ کردن مراکز قدرت محلی صورت می­گرفت، کمک کرد. در بخش کردنشین آذربایجان رفته­رفته به جای خاندان­های کرد، حاکمان منصوب دولت مرکزی که معروف­ترین آنان فرهاد میرزا شاهزادۀ قاجاری بود، به کار گمارده شدند. در کردستان عثمانی زاهد­بیگ امارت حکاری را تحت حمایت شاه اسماعیل صفوی قرار داد. پس از وی نیز ملک­بیگ و محمد­بیگ پسرش هر یک بر بخش­هایی از حکاری و شمزینان حکمرانی کردند و نوادۀ این خاندان تا قرن نوزدهم میلادی باقی بودند و همچنان حکم و نفوذ آنان جاری بود و امارت آنان از امیرنشین­های بزرگ کردستان مرکزی محسوب می­شد. در نیمۀ سدۀ نوزدهم امپراتوری عثمانی امارت­های کرد را که از زمان سلطان سلیم، به مدت چند سده، کنترل نواحی کردنشین را در دست داشتند، برانداخت. با حذف این امارت­ها خلأ قدرت در جامعۀ کرد عثمانی به وجود آمد و شیوخ توانستند با پر کردن این خلأ نقش سیاسی پررنگ­تری کسب کنند. زمانی که عبدالحمید ثانی زمام امور را در دست گرفت اوضاع اقتصادی عثمانی مساعد نبود و جنگ با روسیه نیز چالش­های زیادی را برای این دولت ایجاد کرده بود. از این رو، عثمانی­ها با توجه به اشتراکات مذهبی خود با کردها سعی در جلب همکاری و تحریک آنان داشتند تا از ایشان در جهت مقابله با دشمنان استفاده کنند.

نویسندگان این مقاله به آثاری که در سال­های اخیر دربارۀ جنبش شیخ ­عبیدالله منتشر شده­ است، آگاهی و اشراف دارند و از این رو هدفشان این است که دامنۀ آگاهی از این موضوع را با اتکا به منابع و اسناد جدید و نویافته گسترش دهند. دربارۀ قیام شیخ ­عبیدالله شمزینی آثار متعددی منتشر شده است. در کتاب جستاری پیرامون جنبش شیخ عبیدالله شمدینی، اثر محمد کلهر، ضمن بررسی تاریخی طریقت نقشبندی و سادات نهری، در یک بخش مسئلۀ شورش شیخ نیز بررسی شده است. نویسنده با وجود اینکه به منابع خوبی استناد کرده نتوانسته است از اسناد عثمانی استفاده کند. علاوه بر این، به تأثیر اوضاع کردستان بر شکل­گیری جنبش شمزینی به شکل مختصر و گذرا پرداخته و همین تفاوت اصلی پژوهش حاضر با کتاب فوق است. کتاب راپه رینی کورده­کان سالی ۱۸۸۰م (شورش کردها در سال ۱۸۸۰م)، اثر جلیل جلیل، با تکیه بر اسناد وزارت خارجۀ روسیه و گزارش­های ستاد وزارت جنگ روسیه در قفقاز و گزارش­های مأموران و دیپلمات­های انگلیسی در منطقه، اطلاعات مفیدی درخصوص قیام شیخ به دست می­دهد. مؤلف به طور ضمنی به فقدان زمینه­های قیام در میان کردهای ایران اذعان دارد و با تکیه بر گزارش­های مأموران و دیپلمات­های روسیه در منطقه نشان می­دهد که شیخ ­عبیدالله ناخواسته و تحت فشار دولت­های عثمانی و انگلیس به ایران تاخت و قیام کردها در ابتدا بر ضد حاکمیت باب­عالی طراحی شده بود. کیومرث فیضی نیز در کتاب قیام شیخ عبیدالله شمزینی در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار تا حدودی با گردآوری مطالب از منابع موجود، عوامل زمینه­ساز قیام شیخ و ابعاد مختلف جنبش و همچنین نقش عوامل خارجی را تبیین کرده است. ضعف این کتاب را می­توان در عدم استفاده از اسناد عثمانی دانست. در مقالۀ «قیام شیخ عبیدالله شمزینی»، نوشتۀ یونس صادقی، نیز تنها قیام شیخ وقایع­نگاری شده است. داریوش رحمانیان و جواد ابوالحسنی هم در مقالۀ «شورش شیخ عبیدالله نقشبندی و تأثیر آن در مناسبات ایران و عثمانی در دورۀ ناصری» و وحید مدرسی طباطبایی در مقالۀ «گزارش در باب شورش شیخ عبیدالله کرد در اواخر قرن گذشته» تنها جنبه­هایی از قیام شیخ ­عبیدالله را بررسی کرده­ و به نقش کردستان در شکل­گیری جنبش اشاره­ای نکرده­اند. در این پژوهش سعی می­شود با استفاده از منابع دست اول، تحقیقات نویافته و اسناد عثمانی، تأثیر اوضاع سیاسی و اجتماعی مناطق کردنشین ایران و عثمانی بر جنبش شیخ عبیدالله تبیین شود.

  1. اوضاع سیاسی کردستان ایران

با روی کار آمدن خاندان قاجار عرصه و ساحت جدیدی در سیاست تمرکزگرایانۀ حکومت به وجود آمد که این تمرکزگرایی در دوران سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۴-۱۳۱۳ق) به اوج خود رسید. توسعه و بسط نفوذ سلطنت ناصری در سرتاسر ممالک محروسه که حاکمیت بلامنازع ظل­الله را به همراه داشت، اثر ناخوشایندی بر حکام و رؤسای ایلات و عشایر کرد بر جای نهاد و زمینه­ساز چالش میان ایشان و حکومت مرکزی ایران گردید.

1-1. عشایر مرزنشین و اقتضائات مرزی

یکی از چالش­های رؤسای کرد و دولتین ایران و عثمانی تعیین سرحدات میان ایران و عثمانی بود، بحرانی که با نبرد چالدران در سال ۹۲۰ق آغاز شد و تا واپسین نبرد بزرگ ایران و عثمانی در سال ۱۲۳۸ق (1823م) تداوم یافت. انعقاد معاهدة ارزرم اول در سال ۱۲۳۸ق تا حدودی سبب تثبیت سرحدات ایران و عثمانی گردید، اما به دلیل اینکه خطوط مرزی و نقاط سرحدی به طور قطعی و واضح تعیین نشده بود، اختلافات دو دولت کاملاً از بین نرفت.[1] از این رو، برخی از ایلات سرحدی کرد مجبور به تابعیت یکی از دولتین و برخی دیگر بین سرحدات طرفین تقسیم شدند. تقسیم سیاسی کردستان در آغاز قرن شانزدهم میان ایران و عثمانی، که یکی دولتی سنی و دیگری دولتی شیعه داشت، با دو زبان رسمی و فرهنگ جدا و دو نوع سازمان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی متفاوت، بین مردم کرد کاملاً جدایی انداخت. همچنین تقسیم هر بخش کردستان به چندین امیرنشین جداگانه، با وضع جغرافیایی ناهموار سرزمینی که کوه، دره و رود آنها را از یکدیگر جدا کرده بود، نه­تنها کردها را در حل مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یاری نکرد، بلکه شکاف­های بین ساکنین کردستان را عمیق­تر ساخت.[2] ایلات و عشایر این منطقه به دلیل شرایط خاص زندگی و وابستگی­های ایلی و عشیره­ای، نیمی از سال را در خاک عثمانی و نیمی دیگر را در خاک ایران به سر می­بردند. سیاست عثمانی و ایران در مواجهه با این عشایر همسان نبود. مأموران عثمانی همواره عشایر و ایلات را بر ضد دولت ایران تحریک می­کردند و عشایر چون از حمایت دولت عثمانی برخوردار بودند[3]، آمادگی خاصی برای طغیان و نافرمانی در برابر حکومت مرکزی ایران داشتند.[4] برای نمونه جنگ میان ایران و عثمانی در دورۀ فتحعلی شاه مربوط به اختلاف دو کشور بر سر تابعیت برخی از ایلات سرحدی بود که معمولاً در حال رفت و آمد در نواحی مرزی دو کشور بودند.[5]

بنابراین، دولت عثمانی همواره از دورۀ صفوی سیاست دست­اندازی و مرزشکنی را در بخش آذربایجان و مناطق سنی­نشین کردستان دنبال می­کرد و این سیاست را در دورۀ قاجارها نیز ادامه داد. باب­عالی همواره ادعای حاکمیت بر بخش­هایی از مناطق غربی ایران را داشت و این امر باعث اختلافات مرزی ایران و عثمانی می­گردید. همسو با این اختلافات بود که عشایر ساکن در امتداد مرزهای دو کشور اهمیت زیادی پیدا کردند، چرا که هر ­یک از این کشورها سعی داشتند نظر رؤسای طوایف گوناگون این ایلات را به خود جلب کنند.[6] در چنین شرایطی عشایر هم می­کوشیدند با استفاده از دشمنی ایران و عثمانی به هیچ یک از آنها مالیات و سرباز بنیچه (نیروی عشایری) ندهند[7] و به این ترتیب، شیوۀ زندگی سنتی خود را حفظ کنند و تسلیم قوانین این دولت­ها نشوند.

مؤلف کتاب مسائل مرزی ایران و عراق دربارۀ موقعیت عشایر مرزنشین و اختلافات مرزی ایران و عثمانی در دوران قاجار می­نویسد:

در این دوران اختلاف میان ایران و عثمانی چند شکل کلی داشت، از جمله برخوردهای میان قبایل و عشایر مرزنشین و حمایت شاهزادگان ایرانی از برخی رؤسای آنها و یا پناهنده شدن حکام شهرهای مجاور (که معمولاً به صلاح­دید دولت ایران انتخاب شده بودند) به دربار ایران و بدرفتاری عثمانی­ها با زوار و مسافران ایرانی و بالاخره اعطای پناهندگی به شاهزادگان مورد غضب در ایران که اکثراً در شهرهای مجاور علیه دولت ایران فعالیت می­کردند.[8]

نامشخص بودن مرز دقیق میان ایران و عثمانی باعث سردرگمی عشایر این مناطق و رفت و آمدهای بی­ملاحظۀ آنان می­شد. طغیان و نافرمانی این دسته از ایلات و عشایر که متناسب با ضعف حکومت قاجار ابعاد گسترده­ای می­یافت، خاستگاه و انگیزه­های کاملاً خارجی داشت. باب­عالی برای گرفتن امتیازات ارضی از ایران، عشایر نزدیک به مرز را تشویق به نافرمانی می­کرد و بحرانی که در نتیجۀ این شرایط به وجود می­آمد، گاهی اوقات جنگ میان دو کشور را اجتناب­ناپذیر می­ساخت.[9]

اختلاف دو شیوۀ معیشت کوچروی و یکجانشینی که در میان طوایف مختلف کرد مناطق مرزی وجود داشت باعث درگیری­های فراوان میان این دو دسته می­شد. نمونۀ بارز آن زمانی بود که رؤسای ایل­های مامش و قره­پاپاق از آماده شدن شیخ عبیدالله برای حمله به ساوجبلاغ آگاه شدند و سریعاً از حاکم ساوجبلاغ مکری خواستند که تمامی سران ایلاتی را که تابع دولت هستند، جمع کند تا با تشکیل قوایی برای مقابله آماده شوند، اما وحشت حاکم و ناکارآمدی او که می­توانست با مسلح کردن ایلات تابع دولت به­راحتی جلو حملۀ شیخ را بگیرد، باعث گردید رؤسای ایلات برای حفظ موقعیت خود با شیخ مدارا کنند و به فرامین او گردن نهند.[10] اسکندر غوریانس ارمنی از آمادگی محمدآقا مامش و بیوک­خان رئیس قره­پاپاق و برخی از بیگ­زادگان و علمای ساوجبلاغ در همان روزهای نخستین قیام برای سرکوبی نیروهای شیخ خبر می­دهد و به نقل از آنها می­نویسد: «با عزم جزم حاضریم که راه منگور و زودان و پیران را گرفته، نگذاریم که به لشکر شیخ ملحق شوند. آقایان و بیگ­زادگان هم گفتند که ما نیز خدمتگزاریم و مطیع دولت ایرانیم. علما نیز گفتند ما هم دعاگو و خیرخواه این دولتیم و راضی به آمدن شیخ نیستیم.»[11]

نامشخص بودن حدود مرزی باعث می­شد که عشایر مرزنشین از فرمانبرداری تام از دو دولت پرهیز کنند و هر جا که منافع و مزایا بیشتر بود به آن سو رو آورند. جرج کرزن وضعیت این عشایر کرد را چنین ترسیم می­کند:

به­واسطۀ تابعیت مخلوط در میان خانوادۀ واحد، تابعیت مرزی که هنوز لاینحل است اختلاف میان ایران و عثمانی تجدید می­شود. کردها در دو طرف مرز خانه و زندگی دارند. هر وقت که بخواهند یا مقاصدشان ایجاب کند، برای کسب و کار یا فرار از مجازات گناهی که در خاک یک کشور مرتکب شده­اند، آسان به طرف دیگر نقل مکان می­نمایند و هم مقررات مربوط به وصول مالیات و گرفتن سرباز یا جلب مجرمین به­واسطۀ آنکه کردها سریعاً بنا بر اقتضا به هر دو طرف مرزها مهاجرت می­کنند به نتیجه­ای منجر نمی­شود.[12]

اشتراکات زبانی ـ مذهبی و همچنین وابستگی­های قومی و قبیله­ای ارتباطات و همبستگی میان کردهای تقسیم­شده بین ایران و عثمانی را اجتناب­ناپذیر می­ساخت. بدین­سان میان مرزهای سیاسی تضادی آشتی­ناپذیر ناشی از تلاقی آرمان­های عصر تجدد با اندیشه­های دوران کهن و شیوۀ زیست سنتی ایلات سرحدی کرد پدیدار گردید و بحرانی ژرف با مرکزیت جنبش­های کرد را در عصر قاجار رقم ­زد.

2-1. اوضاع نابه­سامان و آشفتۀ کردستان ایران

برای فهم چگونگی شکل­گیری جرقه­های اعتراض و شورش شیخ ­عبیدالله شمزینی، بررسی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی کردستان ایران در زمان قبل از وقوع این جنبش بسیار مهم به نظر می­رسد. در این قسمت لازم است با استناد به منابع مختلف آن دوره، وضعیت مناطق کردنشین ایران به تصویر کشیده شود. مالیات­گیری مضاعف، چپاول و دزدی، ستم حاکمان و نبود امنیت از مشکلاتی بود که در سایۀ ناتوانی دولت قاجار منطقه را درگیر و کاملاً نابه­سامان و آشفته ساخته بود. بحران اقتصادی به دلیل فقر اقتصادی دولت عثمانی و ایران گریبان­گیر منطقۀ وسیعی از کردستان شده بود. بهره­کشی از کشاورزان و تحمیل بار مالیاتی سنگین بر آنها به فلاکت کشاورزان و ناتوانی کامل آنها در تأمین امرار معاش انجامید.[13]

در سال­های 1878-1880م (1295-1297ق) در منطقۀ کردستان خشکسالی جدی اتفاق افتاد. بر اثر این خشکسالی مشکلات عدیده­ای گریبان­گیر مردم منطقه شد که از آن جمله بالا رفتن قیمت نان و ابتلا به انواع بیماری­های واگیردار بود. جرجیس فتح­الله در کتاب ثوره الشیخ عبیدالله از نامه­ای سخن می­گوید که نویسنده­ای ناشناس آن را در تبریز نوشته است. در این نامه ذکر شده که «انقلاب کردها در کشور ایران نشان­دهندۀ ترس آنها از قحطی دوباره­ای است که ممکن است این قحطی کردها را قلع و قمع کند، مانند آنچه که در گذشته از آن رنج برده­اند.»[14] گرسنگی زندگی عشایر کرد را به نحو نامطلوبی تحت تأثیر قرار داد. چنانکه آنها به امید یافتن غذا به سمت شرق و نیز مرزهای روسیه به راه افتادند.[15] به­خصوص در خوی و ساوجبلاغ و ارومیه خشکسالی و گرسنگی شدیدی رواج یافت. براساس نوشته­های روزنامۀ مشاک، مردم به انبارهای گندم حمله و آنها را غارت می­کردند.[16] هر دو دولت ایران و عثمانی متوجه غصب و غارت­هایی که در مرز اتفاق می­افتاد بودند و این اتفاق آنها را عاجز و آزرده­خاطر می­ساخت. برای رفع این معضل، در گام اول، سربازانی به منطقه فرستاده شدند. این سربازان وظیفه داشتند ورود و خروج افراد را کنترل کنند و از ورود افراد بیگانه به کشور و همچنین خروج افراد بومی به خارج از کشور جلوگیری نمایند.[17] ایران و عثمانی، برخلاف اصول و عادت­های رایج، گاهی در مقابل غصب و غارت طوایف با هم متحد می­شدند و همکاری می­کردند.

به این ترتیب، یکی از مسائلی که وقوع جنبش کردها به رهبری شیخ ­عبیدالله را اجتناب­ناپذیر می­کرد، اوضاع نابه­سامان  کردستان بود. در یکی از دیدارهای مأمورین عثمانی با شیخ­ عبیدالله، شیخ مستقیماً از وضعیت کردستان شکایت می­کند:

در دیدار با شیخ­ عبیدالله که به­واسطۀ یک فرد خصوصی و مخفی انجام گرفت، شیخ ­عبیدالله از تعدی و ظلم حاکمان آن طرف مرز نسبت به اهالی حسنی­المذهب که در حال ازدیاد و به درجۀ تحمل­ناپذیری رسیده گله­مند بودند. پسرش عبدالقادر تبعۀ ایران شده و حاکم مرگور واقع در داخل خاک ایران در اجرای حکم افراط­گری پیشه کرده و جمعیت عشایری کرد را بر علیه حاکم واقعی خودشان (عبدالقادر) تحریک می­نماید. در حالی که عبدالقادر به خاطر حفاظت حسنی­المذهب­های آن طرف مرز تبعۀ ایرانی را قبول نموده است.[18]

در اسناد موجود از این دوره، وضعیت کردستان ایران و عثمانی قبل از شروع جنبش قابل تأمل است. کنسولگری انگلستان در وان نیز از نابه­سامانی منطقه و چپاول و دزدی طوایف این­گونه سخن می­گوید: «کردهای شکاک به رهبری على­خان و کردهای هرکی به ریاست حسن­بگ، که اسماً رعیت حکومت ایران هستند، با راهزنی و چپاول اموال مردم، آرامش منطقه را بر هم زده­اند. شیخ نیز تهدید کرده­ است در صورت تکرار این اقدامات، مرزهای ایران را شکسته و راهزنان را تارومار خواهد کرد.»[19] میرزا عزیز به نقل از گزارشگر روزنامۀ Djerede Havadis استانبول دلیل نارضایتی کردها و استقبال آنها از حمزه آقا رهبر منگور و عبدالقادر پسر شیخ را این می­داند:

دلیل اصلی این استقبال رهایی از ستم فراوان ایرانیان و باج­های کمرشکنی بود که به نام مالیات و به مناسبت­های مختلف توسط حکومت از آنها گرفته می­شد، به­عنوان نمونه «ماهیانه»، «سالیانه»، «عیدی نوروزانه و صحرمیه» (باجی که روز اول سال قمری اخذ می­شد) و «مولودیه» (باجی که در روز تولد پیغمبر گرفته می­شد).[20]

والی ارومیه، شجاع­الدوله، برای پایان بخشیدن به معافیت مالیاتی چندین روستای تحت ادارۀ سید طاها (پدر شیخ ­عبیدالله شمزینی که از سوی محمد­شاه این مسئولیت به وی اعطا شده بود)[21] و نیز به­منظور اخذ مالیات، سربازان خود را به منطقه گسیل کرد. در سال 1873م (1289ق) بعد از آنکه بر اثر لشکرکشی والی، چهل مرد و زنان و کودکان بسیاری به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسیدند،[22] کمیسیون بی‌نتیجه‌ای متشکل از ارکان عثمانی و ایرانی تشکیل گردید. هرچند اعضای هیئت ایرانی اقدامات والی را برخاسته از منافع شخصی وی ­دانستند، تغییری در نتیجه حاصل نشد.[23]

بیداد مردم از چپاول و غارتگری در مناطق مرزی کردستان ایران در صورت کاغذی که حمید­خان، گماشتۀ شیخ عبیدالله در ساوجبلاغ، به خود شیخ نوشته نمایان است:

... دیاری از ترس همین چپاولچیان در قریه­ها نمانده، واهمه کرده رفته­اند. قربانت شوم، فی­الواقع از عدالت حضرت دور است که این­جور خلاف و بی­امری در این صفحات واقع شود. از یک طرف شلتوک بی­صاحب مانده و از یک طرف انبار گندم که در این صفحات است چپاولچیان همگی گندم انبار را برده و تلف کردند... عالیجنابان آقا سید حسین و سید عبدالله و سید محمد با بیست نفر سوار به این طرف مأمور فرمایید که به همراهی فدوی جان­نثار محافظت همین حوالی از گندم انبار و رعیت و غیر ذالک می­نمایم، و الا این طرف بالمره خراب و ویران خواهد شد.[24]

جلیل جلیل به نقل از روزنامۀ وقت، چاپ استانبول، دربارۀ عملکرد نیروهای دولتی در مناطق بحران­زدۀ آذربایجان می­نویسد:

نیروهای ایران نسبت به کردها ترحمی نداشتند و روستاهایشان را سوزانده و تمام گندم و جو آنها را از بین برده و آنها را گرسنه رها ساختند. سربازان ایرانی که چپاول و راهزنی آنها را مغرور کرده بود، کورکورانه روستاهای دیگری را نیز غارت کردند که ساکنینش کرد نبودند. برای نمونه روستاهای متعلق به نزاربیگف که به هم­میهن روس اجاره داده شده بود، چپاول کرده و آتش زدند.[25]

این آشفتگی وضعیت مناطق مرزی کردستان ایران، زندگی را بر عشایر و مردم کرد این نواحی بسیار سخت کرده بود، تا جایی که از وضعیت موجود به ستوه آمده و هر لحظه منتظر منجی­ای بودند که ایشان را از این وضعیت نجات دهد. بنابراین، چون رهایی خویش را در گرو مخالفت با حکام محلی و اقتدا به کسی می­دانستند که در این راه قدم­های محکمی بردارد، به سوی شیخ ­عبیدالله شتافتند و دعوت وی را لبیک گفتند. کنسول انگلیس نارضایتی شیخ ­عبیدالله از وضع موجود را بدین شکل به مافوق خویش گزارش می­دهد:

گمان می­رود دلیل رفتن شیخ به ایران نارضایتی شدید کردهای ایران به علت فشار مضاعف حکومت آن کشور و بستر مستعدی است که برای قیام علیه ایران وجود دارد. شیخ می­خواهد با یکسره نمودن کار کردستان در ایران، هجوم نهایی خود برای بیرون راندن امپراتوری عثمانی از کردستان را از ایران تدارک ببیند. شیخ عبیدالله به شخص خلیفه وفادار است، اما وجود حاکمان فاسد در کردستان، شیخ را به مخالف اصلی حضور نیروهای امپراتوری در کردستان تبدیل کرده است.[26]

مقالۀ «کرستان و ایران» در روزنامۀ انگولسکی که جرجیس فتح­الله در کتاب خویش به آن اشاره کرده است، جنبش شیخ را جنبشی ملی می­داند که وحدت و استقلال را هدف گرفته است: «وضعیت مردم بیچارۀ کرد، آنها را بدان [قیام] وادار می­کرد، به صورتی که این حرکت نتیجۀ ظلم جماعت حاکمان ایرانی بود.»[27]

موضع برخی از منابع و روزنامه­های ایران در قبال وضعیت مناطق کردنشین آذربایجان ایران متفاوت بود. این منابع با اینکه درکی واقعی از وضعیت نابه­سامان کردستان ایران و آذربایجان داشتند، سعی می­کردند اوضاع را به شکلی نمایان کنند که گویی همۀ امور در امنیت کامل است.[28] کلهر در کتاب خویش موضع این روزنامه­ها را به­خوبی نمایان ساخته است. به استناد او، روزنامۀ ایران با سیاست سانسور اوضاع کردستان ایران، در تاریخ ۲۳ ذیقعده ۱۲۹۷ق، برخلاف معمول، از درج اخبار آذربایجان به­کلی امتناع می­کند و در ذیل اخبار کردستان طبق معمول چنین می­نویسد: «امور حکمرانی این ولایت منظم و اهالی عموماً با تشکر کامل به دعاگویی وجود مسعود همایون می­پردازند.»[29] این روزنامه در رمضان ۱۲۹۷ق، یعنی هنگامی که کردهای ایران در نهایت نارضایتی از عملکرد و تجاوز و تعدی اولیای امور در آذربایجان به شیخ پناه برده و زمینه­ساز شورش شیخ شده بودند، با حذف کامل واقعیت­های موجود و بحران عمیق سیاسی و اقتصادی و ناخرسندی اهالی، خبر از «نظم و انتظامی آذربایجان» می­دهد.[30] اولین اعتراف غیرمستقیم روزنامۀ ایران به اوضاع نامناسب و اورژانسی کردستان و آذربایجان در تاریخ ۱۱ ذیقعده ۱۲۹۷ق رخ می­دهد. این روزنامه در این روز از اعزام میرزا حسین­خان سپهسالار به آذربایجان سخن می­گوید و یادآور می­شود: «چون انتظام امور مملکت آذربایجان از مهمات امور است و خاطر مهر مظاهر همایونی همیشه متوجه رفاه آسایش و عموم رعایا و بزرگان و علمای اعظام و قشون و اهل نظام آن مملکت است، لهذا جناب مشیرالدوله را به وزارت مستقلۀ ولیعهد و پیشکاری آذربایجان سرافراز فرمودند.»[31] البته مشخص نمی­کند که در آذربایجانی که به تعبیر همان روزنامه همیشه در آسایش و امنیت بوده، چه اتفاقی رخ داده که میرزا حسین­خان سپهسالار به­عنوان وزارت مستقله به آنجا اعزام شده است. آیا در کردستان و آذربایجان آن زمان زنگ هشدار جنبش قریب­الوقوعی به صدا درنیامده بود؟ کتاب روایت یک سیاح از شورش شیخ عبیدالله وضعیت کردستان را چنین بیان می­کند: «اکراد از گرانی و بی­نانی چون گرگ گرسنه آشفته­اند.»[32] بدین ترتیب، اوضاع نامناسب کردستان ایران، از خشکسالی و اعمال مجازات غیر­عادی تا آزمندی و زیاده­خواهی مأموران دولتی حکومت قاجار و ظلم و ستم­های مالیاتی به مردم مناطق کردنشین آذربایجان (به­ویژه رؤسای قبایل این منطقه) که در ادامه از آن به­تفصیل سخن خواهد رفت، موجب شد کردهای این منطقه به سمت شیخ ­عبیدالله تمایل پیدا کنند. شیخ عبیدالله نیز به­عنوان رهبری دینی نمی­توانست این وضعیت را نادیده بگیرد. بنابراین، یکی از مهم­ترین اهدافی که او در حرکت خویش دنبال می­کرد نشان دادن وضعیت نامساعد کردستان به جامعۀ جهانی بود.

 

3-1. تعدیات و ظلم و ستم حکام آذربایجان

از اواسط قرن سیزدهم هجری قمری رفتارهای سرکوبگرانه­ای همچون گرفتن مالیات­های زیاد، توقیف دارایی­های مردم، چپاول دارایی­های عمومی، دخالت در امور خصوصی مردم[33] و مسائلی از این دست که از سوی عوامل دولت قاجار بر مردم تحمیل می­شد، شرایط نامناسبی را به وجود آورده بود. عباس­میرزا ملک­آرا درخصوص تعدیات حکام ایران و فساد بی­اندازه­شان می­نویسد: «حکام ایران که هیچ­ وقت دست از رذالت و طمع خود دست برنمی­دارند، نه موقع می­فهمند نه از جایی اطلاع دارند، نه چیزی دانسته­اند، پول به هر طریقی که باشد و هر فسادی که مترتب شود و هر رسوایی بدنامی که روی کار آید پروا ندارند.»[34] این رفتار حکام محلی که ناشی از خزانۀ خالی و ضعف دولت مرکزی و ناتوانی دولت قاجار در کنترل مناطق مختلف ایران بود، فشار زیادی را بر مردم ایران وارد می­کرد. مناطق کردستان ایران در نتیجۀ تعدیات حکام، استبداد دورۀ ناصری و مالیات­های سنگین وضعیتی به­مراتب سخت­تر از سایر مناطق کشور داشتند. امین­الدوله در خاطرات سیاسی خود دربارۀ سستی و بی­کفایتی شخص ولیعهد و سوءاستفادۀ حکام ولایات از این وضعیت چنین می­نویسد:

کفایت کار مملکت را به واجبی نتوانست. حکام جزو آذربایجان بازار را آشفته دیدند، بی­لجام به میدان افتادند. معین­الملک احمد میرزا که در ارومی حکومت داشت به عشیرت زرزا و آقایان آن طایفه تعدیات ظالمانه کرد، جماعتی به تبریز آمده در اصطبل ولیعهد متحصن و از جور معین­الدوله دادخواهی کردند. از طول توقف و درازنفسی خود جز گند سرگین و غبار کاه و طعن و دشنام گاه و بی­گاه ثمری ندیده یأساً قانطاً به خانۀ خود برگشتند.[35]

حاکمان محلی آذربایجان که دولت مرکزی بر کار آنها نظارتی نداشت، در ادارۀ مناطق تحت تسلط خویش به میل خود رفتار می­کردند. در نامه­ای که شیخ­ عبیدالله به دکتر کوچران می­نویسد، نحوۀ رفتار حاکم ارومیه را با عشایر کرد چنین تشریح می­کند:

بی­گمان در جریان هستید که سال گذشته شجاع­الدوله چگونه پنجاه نفر از یارانم را سر برید و بیش از صد هزار تومان به من زیان وارد نمود. عثمانی­ها و حکومت ایران هیچ کدام نیت پاکی ندارند. حقوق ما را به رسمیت نشناخته­اند. شجاع­الدوله، در کمال بی­ناموسی، ده زن را نیز به اسارت برده است. امسال عبدالله­بک حاکم منطقۀ مکری را بازداشت نمود و در عین بی­گناهی، هزار و پانصد تومان جریمه کرد. بار دیگر چندین زن عشیرت «تونکوی» را از شوهران خود جدا و به اسارت برد. حاکم مهاباد نیز چندی پیش حمزه آقا رهبر منگور را دعوت کرده و ناجوانمردانه قصد زندانی نمودن او را در سر می­پروراند.[36]

همچنین مؤلف کتاب روایت یک سیاح از شورش شیخ­ عبیدالله در تأیید ظلم حاکمان کردستان می­نویسد: «چه تقصیر بر من وارد است اگر بگویم که بی­مبالاتی از کارگزاران آذربایجان است.»[37] بدین ترتیب، حکام ایران و عثمانی که دست­نشاندۀ دولت مرکزی بودند با ظلم و ستم­های فراوان و مالیات­گیری­های زیاد روزگار را بر مردم تیره و تار ساخته بودند و شیخ به دنبال راهی بود تا این تعدیات و ستم­ها را به گوش جهانیان برساند.

مطمئناً شیخ و کردها از اوضاع بغرنج کردستان و رسیدگی نکردن دولت­ها به مشکلات مردم سخت ناراحت بودند. خلیفه سعید محمد در دیدار با کنسول انگلستان در وان، دربارۀ ستم حاکمان ایران به کردها خاطر نشان می­کند: «شیخ دیگر تحمل بی­لیاقتی­های حکومت ایران را ندارد. ایران هیچ اقدامی برای کنترل راهزنی­های عشایر هه­رکی و شکاک[38] انجام نداده است و روز به روز به فشار خود بر کردها می­افزاید. با انتصاب یک حاکم ستمگر و مفتخور، آسایش کردها را سلب نموده است. شیخ می­گوید من متعهد می­شوم ریشۀ دزدان را از ریشه برکنم، کاری که ایران و عثمانی هرگز نخواسته انجام دهند.»[39] همچنین شیخ در نامه­ای به میسیونرهای امریکایی مستقر در ارومیه، از ستم حکومت ایران در مناطق کردنشین و تلاش خود و پسرش عبدالقادر برای رهایی مردم از جنایات حکومت ایران و رسیدن به راه­حلی مناسب در این باب یاد می­کند.[40]

دکتر جوزف کوچران[41]، با بررسی وضع نامساعد کردستان، دلایل اصلی حملۀ کردها را در نامه­ای به تاریخ 25 سپتامبر 1880م توضیح داده است. او کشتار فجیع تعدادی از کردها و بدرفتاری با آنها، مانند تحمیل جریمه­های سنگین توسط برخی از سران، اقدام کارگزاران ایران به ربودن زنان کرد و گسترش اعمال ناپسند و خشن را با همۀ تأثیرات آنها که کردها را بدنام و نامشان را لکه­دار کرده، از دلایل این امر برشمرده است.[42]

با استناد به منابع مختلف این مسئله به­خوبی روشن می­شود که حکام محلی آذربایجان و کردستان ظلم­های بی­شماری در حق مردم کرد منطقه می­کردند و لازم بود به گونه­ای این وضعیت آشفته که دامنگیر مردم منطقه شده بود بهبود یابد. نامه­هایی هم که برای دولت­های ایران و عثمانی نگاشته می­شد به دلیل سیاه­نمایی نتیجه­ای در بر نداشت. برای نمونه، هنگامی که دولت عثمانی از حاکمان ایرانی به خاطر غارت اشیا و احشام محمدصدیق افندی جواب خواست، دولت ایران در نامه­ای به سفارت کبرای دولت علّیۀ عثمانی این­گونه پاسخ داد:

مراسلۀ محترم آن دولت مکرم مهربان مورخۀ شهر محرم 69 در باب حیوانات و سایر اشیا و وجه نقد محمدصدیق افندی که مدعی است برای تکیۀ شمدینان می­برده از طرف آقاخان میرپنج غصب شده واصل گردید. موافق تحقیقات دقیقه که به عمل آمده، پارسال گذشته کسان محمدصدیق به سر قریۀ دشت بیل ریخته هفت ­هزار و پانصد رأس گوسفند قریۀ مزبورۀ ملکی آقاخان را نهب و غارت کردند. هیجده رأس مادیان و هشت نفر آدم از رعیت قریۀ مزبوره به قتل رسانیده بعد از دو روز هرکی­ها برای خرید غله آمده بعضی به کسان خان تصادف کرده و کسان او محض تلافی از تجاوز و نهب و قتل کسان صدیق افندی در قریۀ ملکی آقاخان هیجده رأس یابوی اسقاط از آنها گرفته و آقاخان به ملاحظۀ اینکه این یابوهای مأخوذ به عشر مغصوبات از قریۀ ملکی خود بالغ نیست و شاید سبب تضییع حقوق معینۀ او بشود حیوانات را به صاحبانش در همان اوقات رد کرده و ابداً اشیای دیگر و وجه نقدی در میان نبوده است.[43]

در اسناد بریتانیا هم از تعدیات حکام آذربایجان به کردها به­وضوح سخن رفته است. در نامۀ کلایتون، افسر انگلیسی، به میجر تروتر آمده است: «آشکار است که رفتار غیرانسانی حکام ایرانی با کردها زمینۀ نارضایتی از حکومت ایران را فراهم نموده و سران مامش[44] را نیز برای پیوستن به صف مخالفان حکومت ایران تحریک نماید.»[45] روزنامۀ ترکیه­ای وقت نیز در توصیف اتفاقات ایران می­گوید: «گویا کردها بسیار از ظلم و ستم رنج می­برند و مالیات­های سنگین بر پشتشان فشار آورده است.»[46] گویی این وضعیت نابه­سامان دلیلی روشن بود که جرقه­های رویش یک جنبش عظیم را شعله­ور سازد. شورش­ها مختص کردستان عثمانی نبود. در کردستان ایران نیز شورش­های زیادی شکل گرفت. مقارن این ایام روزنامۀ اختر به نقل از اخبارنامۀ کلوپ می­نویسد: «وضع حاضر ایران خیلی نازک و آمادۀ انقلاب است.»[47]

 چپاولگری و ظلم حکام ایرانی فقط شامل کردها نبود. به نظر می­رسد برخی از اقلیت­های دیگر نیز از تعدیات حکام در امان نبودند. نمونۀ آن گزارشی است که در 16 ذی­الحجه به سفارت روسیه فرستاده شده بود، با این مضمون که «در بناب جمعی از تبعۀ روس را دیدم به تبریز می­رفتند و شکایت زیاده از حد از بی­نظمی و بی­اعتدالی اردوی اعتمادالسلطنه کرده و می­گفتند قشون اردوی مشارالیه تا پریروز چهل و دو قطعه از دهات ساوجبلاق را چاپیده و سوزانیده و خراب کرده­اند که از آن جمله خیلی از دهات متعلق به تبعۀ روس بوده است.»[48]

تعدیات حکام، مالیات­های سنگین و استبداد ناصری ایران را به سوی یک شورش عمومی سوق می­داد. علاوه بر جنبش شیخ­ عبیدالله، در جنوب مناطق کردنشین در منطقۀ زهاب، ایل احمدوند (همه­وند) علیه حکومت مرکزی دست به شورش زد که با بهای سنگینی سرکوب گردید.[49] در سنندج با وجود اینکه اهالی تعهد کرده بودند هر گاه شیخ­ عبیدالله و اتباعش به خاک کردستان سنندج قدم نهند، جان و مال و اولاد آنها در هدر باشد، باز احتمال شورش می­رفت. در لرستان نیز طوایف لر با تأسی از شورش کردها دست به شورش زدند. مسعود میرزا ظل­السلطان که با تلگراف شخص شاه از موضوع شورش شیخ مطلع شده بود، تمام تمهیدات خود را برای مسکوت ماندن شورش شیخ به کار برد تا لرستان را که تازه آرام شده بود کماکان آرام نگاه دارد.[50] حمزه ­آقای منگور که نقش مهمی در شورش شیخ­ عبیدالله داشت، در اقامتگاه والی مهاباد، در حالی که نیروهای والی قصد به زنجیر کشیدن وی را داشتند، چندین تن از سربازان والی را به قتل رساند و فرار کرد و بعدها با محاصرۀ شهر، مقدمات آزادسازی رهبر عشیرۀ دیگری را که در اقامتگاه به اسارت گرفته شده بود فراهم ساخت. در مناطق کردنشین عثمانی نیز که در ادامه در مورد آن صحبت خواهد شد، وضعیت بهتر از مناطق کردنشین ایران نبود و وضعیت نابه­سامان این دو منطقه اشتراکات زیادی را برای ایجاد یک همبستگی قومی ـ قبیله ای در مقابل دولت­های مرکزی ایران و عثمانی برای رهایی از وضعیت موجود به وجود آورد.

  1. اوضاع سیاسی کردستان عثمانی

1-2. سیاست مرکز­محوری دولت عثمانی

در سده­های 16 و 17 میلادی دولت عثمانی، بنا به سیاست مدیریت مرزهای شرقی خود و حفاظت از آنها، سیستمی تعیین کرده بود که براساس آن، حدود و مرز سیاسی و اداری قبایل و طایفه­های سرزمین­های شرقی نیز به نوعی تعیین می­شد. با اجرای این سیستم دولت توانست امیران کرد این منطقه را تحت کنترل بگیرد.[51] ولی در سده­های 18 و 19 میلادی، به دلیل ضعف قدرت مرکزی دولت، کردها دست به حرکت­ها و رفتارهای نیمه­مستقلانه زدند.[52] با به تخت نشستن محمود دوم که درصدد احیای قدرت دولت عثمانی بود و اعلام تنظیمات در سال 1839م (1254ق)، سیاست مرکز­محوری در دولت عثمانی تعقیب شد. بعد از اعلام تنظیمات، ایالات و مرزهای جنگ دوباره تعیین شدند. بدین ترتیب، در کنار هر فرماندار یک فرمانده قرار گرفت تا سربازان منطقه را اداره کند و برای کارهای مالی یک دفتردار منصوب شد. برای استان و دولت محلی مجلس تشکیل شد و براساس تعداد مسلمانان و غیرمسلمانان نماینده تعیین گردید. همچنین قوانین جدیدی برای جمع­آوری مالیات وضع شد، مانند تعیین مأموران مالیات، دریافت مالیات برای درآمدهای بیشتر و افراد پیشگام سرانه.[53] این سیستم برخلاف رسوم رایج منطقه بود، زیرا امیران کرد علاوه بر تقسیمات منطقه­ای از مرزهای عمومی هم استفاده و خودشان مالیات­های تمام مناطق داخل مرزی را جمع­آوری می­کردند و خودشان ریاست منطقۀ تحت فرمان خویش را بر عهده داشتند.

در سال 1839م، براساس دستور تنظیمات، سعی شد قوانین جدید به اجرا درآید. بر این اساس، رؤسای قبایل حقوق­بگیر شدند و برای مدیران انتخاب­شده وظایفی تعیین شد. هر طایفه می­بایست مالیاتش را خودش می­پرداخت و رفتن به سربازی نیز تعهد گردید.[54] اما در ادامه، به­رغم تلاش­های فراوان، این قوانین در اجرا با شکست مواجه شد. در منطقه برای سال­های متمادی قدرت حکومتی برقرار بود و اجرا می­شد. در این بین، به علت تصفیه حساب با امیران کرد و کنار گذاشتن آنها از منصب، خلأ قدرت ایجاد گردید. رؤسای قبایل و طوایف که تا آن زمان تحت نظر امیران قدرتمند بودند، این بار به سبب افسارگسیختگی و آزادی مفرط، هر گونه بی­قانونی را رقم زدند. دولت به دلیل فشارهای اقتصادی از مردم مالیات­های بیشتری می­گرفت و در همین حال بیگ­زاده­ها (فرزندان رؤسای طوایف) از وضعیت پیش­آمده سوء­استفاده و مردم را بیشتر غارت می­کردند. رهبران دینی منطقه، یعنی شیخ­ها، نیز که به نوعی سودای قدرت در سر داشتند،[55] از وضعیت موجود به سود خود استفاده می­کردند و هر نوع نافرمانی از خویش را نافرمانی از خداوند می­دانستند. از طرفی رهبران دینی و بیگ­زاده­ها، برای افزایش منافع خویش، آتش تفرقه­های دینی و ملی را در میان مردم شعله­ور می­کردند.[56] مردم کرد منطقه که تحت حمایت دولت عثمانی بودند، رفته­رفته از حمایت دولت ناامید شدند، زیرا دولت مجبور بود برای مقابله با بیگ­زاده­ها از قدرت تسلیحاتی استفاده کند و به همین دلیل هم با شورش­های جدی روبه­رو شد.

2-2. اوضاع نابه­سامان و آشفتۀ کردستان عثمانی

اوضاع کردستان عثمانی چندان بهتر از اوضاع کردستان ایران نبود. سیاست­های تمرکزگرایانۀ عثمانی، ناتوانی دولت در پرداخت حقوق، خشکسالی و فشارهای مالیاتی مأموران مالیاتی به مردم، وضعیت زندگی را در این مناطق با مشکل مواجه ساخته بود. چنانکه گفته شد، در سال­های 1878-1880م (1295-1297ق) در منطقۀ شرق خشکسالی جدی اتفاق افتاد. بر اثر این خشکسالی قیمت نان بالا گرفت و گندم به بازار سیاه رفت. همچنین انواع بیماری­های واگیردار، به­خصوص اسهال خونی، در میان مردم همه­گیر شد. جلیل جلیل در این باره می­نویسد: «مردم از شدت گرسنگی به مرز هاری رسیده و دیگر اعتنایی به قانون نداشتند... آنان به انبارهای گندم و جو حمله می­بردند و ترسی از گلولۀ نگهبانان نداشتند.»[57] همسو با این شرایط و اوضاع، چپاولگری مأموران مرزی عثمانی به دلیل دریافت نکردن حقوق از دولت مزید بر علت شده بود؛ نتیجۀ تحقیقات کمسیون­های بررسی اوضاع مناطق مرزی نشان می­داد که از همۀ روستاها اخاذی شده است.[58]

کاپیتان کلایتون در نامه­ای به میجر تروتر دربارۀ اوضاع کردستان عثمانی می­نویسد:

با شروع پاییز تحرک مسلحانۀ کردها نیز به­تدریج افزایش می­یابد. روزی نیست که خبری از درگیری کردها در مناطق کردنشین نرسد. گزارش­های حکاری[59] نشانگر ناآرامی­های فوق­العاده میان کردهای منطقه است. در برابر نفوذ و قدرت مافوق تصور شیوخ مذهبی، حکومت فاقد اقتدار است. دیروز زپتیه[60] اینجا مأمور شده بودند با رفتن به روستاها اقدام به سربازگیری نمایند، اما مردم امتناع کرده و ادعا نمودند دلیلی برای خدمت به سلطان نمی­بینند، چون نزدیک به پنجاه ماه است که هیچ آذوقه و تسهیلاتی از حکومت دریافت نکرده­اند. نظامیان اینجا نیز برای دستیابی به دخل روزانه ناگزیر از رشوه­خواری هستند. همین عامل نارضایتی مردم را به سر حد انفجار می­رساند.[61]

او همچنین در نامه­ای دیگر می­نویسد: «گزارش­های جدید حاکی از آن است که بهای گندم افزایش یافته و مردم با مشکل گرسنگی مواجه شده­اند. همچنین یک منبع موثق اطلاع داده است که فرماندار موش[62] گندم موجود در سیلوها را میان مفتی و قاضی و ثروتمندان شهر تقسیم و هیچ سهمی برای مردم عادی قائل نشده است.»[63]

وضعیت دریافت مالیات نیز در کردستان عثمانی جالب توجه است. به دلیل اینکه دولت عثمانی توانایی پرداخت حقوق نظامیان را نداشت و از طرف استانبول بودجه­ای برای مأمورین نظامی و مالیاتی ارسال نمی­شد، محصلین مالیاتی برای حصول معاش روزانه ناگزیر از رشوه­خواری و طمع­کاری بودند، به گونه­ای که در اخذ مالیات میان مردم تفاوت قائل می­شدند و با ندانم­کاری هر جا که به نفعشان بود، به میل خود مالیات و سرانه را دریافت می­کردند. در رونوشت گزارش کنسول ارزروم به سفیر روسیه در استانبول، در تاریخ 25 ژوئن 1872م (18 ربیع­الثانی 1289ق)، دربارۀ وضعیت دریافت مالیات در کردستان عثمانی آمده است: «در مدت سفرم در ولایت ارزروم در روستاها و شهرها توقف کردم. از نزدیک زندگی مردم و مایحتاج زندگی­شان را دیدم. می­خواهم تأکید کنم که ملت نه­تنها زیر بار مالیات بی­اندازه و سنگین می­نالد، بلکه نامرتبی این مالیات و سرانه­ها نیز به حدی رسیده که برایش تحمل­پذیر نیست. از اینها هم بدتر شیوۀ وصول این مالیات­ها بار دوششان را باز هم سنگین­تر کرده است. محصلین مالیات به علت نادانی و طمع­کاری و بی­رحمی، به میل خود این باج­ها را وصول می­کنند.»[64] مسئلۀ تأسف­برانگیز این بود که هدف محصلین تنها مال­اندوزی بود. گذشته از وجدان خود رقیبی نداشتند و هر گونه که درست و به­صلاح می­دیدند رفتار می­کردند. ملت بیچاره و نادان نیز مجبور بود اطاعت کند.

این شرایط نامساعد باعث می­شد برخی افراد سرکش عشایر نیز همسو با اقدامات مأمورین نظامی و مالیاتی و در توجیه وضعیت پریشان و آشفتۀ این مناطق به اموال مردم دست­اندازی و دارایی و مایملک آنها را غارت کنند. سرعسکر عثمانی رضا مطابق تلگرافی که در تاریخ 27 شوال 1214 (9 مارس1880م) از وان دریافت کرده است، دربارۀ چپاولگری طایفه­های هرکی، که خود شیخ نیز به ناتوانی دولت عثمانی در کنترل آنها اعتراض داشت، می­گوید: «تلگراف واصله از اردوی چهارم همایونی بیانگر این است که در اطراف اربیل و رواندز بیش از هزار رأس احشام و مقدار زیادی اموال تجاری به یغما رفته است. از آنجا که کثرت طایفه و خشونت مزاجی آنها زبانزد است، لازمۀ تدابیر و اتخاذ اجرای فرمان برای استرداد اموال و احشام به­یغمارفته هجوم قوی و متقابل است.»[65] بدین­ ترتیب، اوضاع بغرنج منطقۀ کردستان عثمانی، در سایۀ حکمرانی ناشایست دولتمردان عثمانی و فشارهای بی­حد و حصر آنها، مردم را ناراضی و عصبانی کرده بود و تنها یک جرقه کافی بود تا انفجاری بزرگ روی دهد.

در این بین نباید از جنگ روسیه و عثمانی (1877-1878م) نیز غافل شد. دولت عثمانی در سال 1875م (1292ق) با جنگ­های بالکان روبه­رو شد. دولت­های اروپایی هم با توجه به سود و منافع خویش در این جنگ­ها دخالت می­کردند. بروز این اتفاقات در غرب باعث شد روسیه و عثمانی مقابل هم قرار بگیرند. عثمانی در حالی که در غرب با این جنگ­ها دست و پنجه نرم می­کرد، در شرق نیز درگیر قیام­های طوایف شد. دولت عثمانی طوایف کرد و رؤسای آنها را در مقابل تحریکات روسیه به سمت خویش جذب و از آنها سرباز جمع­آوری می­کرد.[66] برخی از طوایف کرد با این خواستۀ عثمانی مخالف بودند و حتی با روسیه مذاکره می­کردند و به نوعی روسیه را پشتیبان خود می­دانستند. از طرف دیگر، چون انگلستان قدرت­گیری روسیه را در این منطقه به ضرر خویش می­دید، از قیام کردها علیه عثمانی جلوگیری می­کرد و می­کوشید بیگ­های قدرتمند کرد را از منطقه دور نگه دارد. روسیه برای موفقیت خود در منطقه در تلاش بود با کردها ارتباط بگیرد و آنها را به سمت خویش جذب نماید. دولت عثمانی در تاریخ 1877م (1294ق) هنگامی که با روسیه وارد جنگ شد، نیروی نظامی و تسلیحاتی ضعیفی داشت. فرمانده ارتش عثمانی، فایق پاشا، به جای ارتش شش هزار نفری تنها سیصد و هفتاد سرباز داشت که از این تعداد فقط نصفشان مسلح بودند و لباس جنگی داشتند. بیشتر سربازان اسب نداشتند و ارتش تنها یک توپ­انداز و یک باتلیون کوهی داشت.[67] بنابراین، دولت عثمانی سران کرد را جمع کرد و از آنها در مقابل روسیه کمک خواست، اما کردها به خاطر کینه­ای که از عثمانی داشتند به این درخواست جواب مثبت ندادند.

دولت عثمانی برای اینکه کردها به سمت روسیه کشیده نشوند سیاست خود را در قبال آنها تغییر داد. در سال ۱۸۷۷م (1294ق) تا اندازه­ای دگرگونی در اوضاع رخ داد. موافقت رهبر نامی کُرد، شیخ­ عبیدالله، با مشارکت در جنگ، بسیاری از کردها را به سوی عثمانی جلب نمود. قیام مردم مناطق مختلف کار را بر دولت عثمانی برای جدال با روسیه سخت­تر کرده بود. در سال 1877-1878م، بعد از جنگ با روسیه، دولت عثمانی هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی دچار انحطاط زیادی شده بود. جنگ علاوه بر اینکه در استان­های شمال شرقی خرابی­های بسیاری بر جا گذاشته بود، ریزش و افت جمعیتی و اقتصادی زیادی نیز به بار آورده بود.[68] مردم منطقه بر اثر شلوغی و التهابات جنگ مورد غصب و غارت زیادی قرار گرفته بودند. دولت عثمانی در دفع این ضررها ناتوان بود و حتی برای بهتر شدن وضعیت خویش میزان مالیات­ها را بالا برد.

در زمستان سال ۱۸۷8-۱۸۸۰م (1295-1297ق) بخش اعظم ولایت­های شرقی عثمانی گرفتار گرسنگی شدید بود. دولت عثمانی برای اینکه اوضاع اقتصادی خویش را سامان دهد و بتواند توانایی لازم را برای اصلاح امور دوباره کسب کند، دست به دامان سفرا و کارگزاران انگلیسی شد و از انگلستان کمک خواست. اما نه کوشش و تقلای دولت انگلیس و نه اقدامات هیئت­های انگلیسی هیچ یک نتوانست وضع اقتصادی نابه­سامان و درهم­ریختۀ عثمانی را اصلاح کند. در مارس سال ۱۸۸۰م، روزنامۀ تایمز خبری از استانبول دریافت کرد که در آن آمده بود: «فقر و گرسنگی در دیاربکر و موصل به­کلی گسترش یافته، ساکنان اطراف موصل از همۀ وسایل زندگی محروم­اند.»[69] در نتیجۀ خشکسالی و نبود غلات، قیمت گندم بسیار بالا رفت. کاربه­دستان محلی که با نان ملت بازرگانی می­کردند و در بازار سیاه دست داشتند، سکنه را بیش از پیش لخت کردند و خونشان را مکیدند. «حسن­پاشا، سردار حکاری، نزدیک به دوازده هزار کیلو گندم و جو در انبار داشت. وی توجهی به تقاضای سکنه نداشت و حاضر نشد این غله را به آنان به وام بدهد. ولی پس از آنکه سبیلش با رشوۀ بزرگی چرب شد، راضی شد همۀ این غلات را به قیمتی ارزان به قاچاقچیان بفروشد.»[70] وضعیت پیش­آمده به مانند دردی بود که هیچ­ گونه التیامی نداشت و نه دولت و نه کاربه­دستان عثمانی راهی برای رهایی مردم از این وضعیت نداشتند و همین امر خیزش شورش­های ضد دولتی را اجتناب­ناپذیر می­ساخت.

3-2. شکل­گیری شورش­های محلی

همان­طور که اشاره شد، ناتوانی دولت­های ایران و عثمانی در کنترل مناطق مرزی از یک سو و اوضاع نابه­سامان این مناطق در سایۀ تعدیات و اعمال ظالمانۀ حکام محلی از سوی دیگر باعث شد نوعی خلأ قدرت به وجود آید. رؤسای طوایف و قبایل که تا آن زمان تحت نظر امیران قدرتمند بودند، حال به بی­قانونی و هرج و مرج دامن می­زدند. پذیرش شیوخ به­عنوان رهبران نشان­دهندۀ نیازی بود که جامعۀ کرد برای پر کردن خلأ ناشی از نبود امرا و به­هم­ریختگی اوضاع احساس می­کرد. شیوخ و روحانیون نقش مهمی در هدایت جنبش­های مردمی داشتند و در خیزش­های مردم علیه دولت­های مرکزی با آنها همکاری می­کردند. مردم نیز به علت نقش مذهبی و موقعیت دینی روحانیون از آنها پیروی می­کردند. یکی از شورش­هایی که در سال­های 1843 تا 1846م (1258-1262ق) در کردستان عثمانی به سرکردگی کردهای حکاری صورت گرفت، شورش بدرخان بود.[71] با پیوستن چندین طایفۀ دیگر، از جمله طیاری­های نستوری و یعقوبی­ها و کردهای بارزان و ایزدی­ها، این شورش به منطقۀ وسیع­تری کشیده شد. کردهای دِرسم قیام کرده بودند و دولت عثمانی که مجبور بود در جبهه­ای دیگر با روسیه نیز به جنگ بپردازد، شکست سنگینی از اینان خورد. در اکتبر 1878م (شوال 1295ق) طوایف موتکی[72] و ره­ش­کوتان قیام کردند. این قیام از وان و موش و بتلیس شروع و تا حکاری و بوتان و بهدینان کشیده شد. سردستۀ این قیام­ها پسران بدرخان به نام­های حسین و عثمان بودند. دولت عثمانی، برای مقابله با شورشیان، فریق شعبان­پاشا را با هفت گردان به شهرهای سیرت، دیاربکر، ارزنجان و ارزروم فرستاد. حسین پسر بدرخان موفق شد سپاه عثمانی را در منطقۀ سیرت شکست دهد و مقداری اسلحه و غلات و حبوبات به­عنوان غنایم جنگی به دست آورد. با موفقیت حسین در این جنگ عضوهای جدیدی به وی ملحق شدند. اما از سوی دیگر عثمانی نیز تدابیر جدی­تری در این رابطه اتخاذ کرد. از مناطق مجاور سرباز فرستاده شد و افرادی که دارای مقام و مسئولیت­های ویژه بودند دوباره منصوب شدند.[73] این تدابیر اثرگذار بود. کردها ابتدا در منطقۀ شیرناک شکست خوردند و عثمان مجبور شد به جزیره برود. حسین نیز که در بتلیس موفقیتی به دست نیاورده بود به جزیره آمد. دولت عثمانی حسین را دستگیر و به استانبول تبعید کرد. عثمان هم با قدرت و اقتدار دولت عثمانی رودررو گشت. این شورش سرآغاز شورش 1880م بود.[74]

دولت­های اروپایی به دولت عثمانی هشدار دادند که بایستی این شورش­ها را سریعاً سرکوب کند. در نتیجه کرد­های منطقۀ استانبول، موصل، دیاربکر، ازمیر، سیواس و وان به­شدت سرکوب شدند. این اتفاق خشم مردم را برانگیخت که اثر خود را در حمایت نکردن آنها از اعلام جنگ عثمانی علیه روسیه در سال 1853م نشان داد. دولت عثمانی به دلیل تحت فشار بودن تنها توانست مناطقی را که از روسیه دل خوشی نداشتند، با وعدۀ غنایم جنگی، با نام گروه مجاهدین، به جنگ با روسیه ملحق کند. روسیه هم از سال 1853م (1296ق) با کردهای دولت عثمانی وارد ارتباط تنگاتنگی شده بود و برای وابستگی بیشتر کردها به دولت روسیه، پرنس وُرونسوف را با صد هزار لیر به منطقه فرستاد.[75] از میان کردهای طوایف چمدانلی و میلانی و بزیک چهار نماینده با رفتن به گمرک، حمایت خود را از روسیه اعلام کردند. از طرف دیگر قاسم و احمد، رهبران طایفۀ زیلان، با نوشتن نامه­ای به روسیه به حمایت از او پرداختند.[76] در مقابل تعدادی از گروه­های کرد نیز وابستگی خویش را به سلیم­پاشا اعلام کردند و به سپاه بایزید ملحق شدند. بدین ترتیب، دولت عثمانی که رو به ضعف بود، در سال 1854م (1271ق) دوباره با یک شورش روبه­رو شد. یزدانشیر با اشغال موصل و بتلیس قیام کرد. دولت عثمانی در سرکوب این قیام کاملاً ناتوان بود. در مارس 1855م (1272ق) کنسول انگلیس در موصل سعی در برقراری صلح بین یزدانشیر و سایر شورشیان و دولت عثمانی داشت. با مغلوب شدن دولت عثمانی در این جنگ، این منطقه بیش از پیش تحت سلطۀ روسیه قرار گرفت.

در این بیست سال دولت عثمانی با افزایش خشونت علیه کردها سعی در استقرار حاکمیت خویش بر آنها داشت.[77] این رفتار کردها را شدیداً خشمگین و دشمن دولت کرده بود. دولت عثمانی این شورش­ها را به­رغم سختی زیاد سرکوب کرد. دلیل موفقیت دولت در سرکوب این شورش­ها توانایی و قدرت او نبود، بلکه عواملی همچون ناتوانی کردها در ایجاد اتحاد میان طوایف، عدم حمایت روسیه از کردها به خاطر درگیر بودن در جنگ و عدم حمایت انگلیس و فرانسه از کردهایی که از پشتیبانی روسیه برخوردار بودند در این امر نقش داشت. لازم به ذکر است بیشتر این شورش­ها با هدف احیای حقوق ازدست­رفتۀ مردم و در دوره­هایی صورت می­گرفت که دولت عثمانی استحکام چندانی نداشت و کاملاً تحت فشار بود. بعد از این سرکوب و فشار بود که کردهای عثمانی به طرق مختلف کوشیدند پیام خود را به عبدالحمید دوم برسانند و از او خواهان پشتیبانی و پایان دادن به ظلم و تعدی حاکمان محلی شدند. اما بعد از آنکه جوابی از عبدالحمید دریافت نکردند، تنها مرجعی که می‌توانستند به وی پناه ببرند، شیخ عبیدالله بود.[78] بدین ترتیب، افراد زیادی گرد او جمع شدند و با پیروی از دستورات و سیاست­هایش قیامی را برپا کردند که در نوع خود قابل توجه است.

 

4-2. شیخ عبیدالله و رهبری اوضاع

ظهور شیوخ در مقام رهبری سیاسیِ کردها تنها به خاطر احترامی نبود که در نتیجۀ مقام دینی نصیب آنها شده بود، بلکه پس از انقراض امرای بزرگ، در میان اشخاص غیرروحانی کسی نبود که نزد مردم از پایگاه اجتماعی و نفود کافی بهره­مند باشد. در واقع می­توان گفت نیاز جامعه به پر کردن خلأ ناشی از نبود امرا، این امر را اجتناب­ناپذیر می­نمود. رهبران مذهبی از قدرت خود استفاده می­کردند و کسی نمی­توانست به منافع آنان دست­درازی کند. آنها زیر پوشش حفظ آرامش، بسیاری اوقات سلطۀ خود را بر سکنۀ نامسلمان تحمیل می­کردند و با زورگویی و ستمکاری انواع سرانه را از آنان می­گرفتند. علاوه بر این، رهبران آیینی برای افزودن بر دستاوردهای خود، به کمک و پشتیبانی کاربه­دستان، به آتش اختلافات دینی و ملی در میان سکنه دامن می­زدند.[79]

مردم کرد به شیخ عبیدالله و پدرش شیخ طاها، رهبر فرقۀ نقشبندیه، ارادت کامل داشتند.[80] به نظر می­رسد شیخ طاها به تأسی از مشایخ نخستین فرقۀ نقشبندیه، به­رغم نزدیکی به دستگاه قدرت که بیشتر به­منظور تقویت و قوام فرقه صورت می­گرفت، هیچ گاه داعیۀ سیاسی نداشت.[81] اما با مرگ وی و جانشینی فرزندش شیخ عبیدالله وضعیت دگرگون شد و شیخ، برخلاف پدر، صرفاً به زندگی صوفیانه دل نبست و برای رسیدن به هدف خود، که چیزی جز برقراری حکومتی مستقل در کردستان نبود، عزم خود را جزم کرد.[82]

شیخ عبیدالله از بزرگ­ترین شیوخ طریقت نقشبندی در عصر خویش بود و این خود عامل مؤثری برای ارتباط گستردۀ او با صدها ملا و میرزا و خان و رئیس عشیره و اقشار مردم بود تا از نفوذ فزایندۀ خود برای رسیدن به مقاصد سیاسی بهره گیرد. خانقاه شیخ در نهری، علاوه بر آنکه مرکز ارشاد و طریقت و حلقۀ اتصال این سازمان بزرگ بود، به بارگاه سیاسی و نظامی جنبش او تبدیل شده بود و شیخ در آنجا با سرشناسان کرد دیدار، مذاکره و مبادله و مباحثه می­کرد.[83]

البته لازم است این نکته هم یادآوری شود که دولت­های بزرگ آن زمان از جمله عثمانی، انگلستان و روسیه که با دخالت مأمورین و مسیونرهای خود در تحولات منطقه خودنمایی می­کردند، در شکل­گیری جنبش کردها بی­تأثیر نبودند. نویسندگان این پژوهش در مقاله­ای دیگر این مسئله را بررسی نموده­اند. ادعای مالکیت ارمنی­ها بر ایالات شرقی سبب شد اتحاد بی­نظیر و غیرمنتظره­ای میان کردها برقرار شود. عبدالحمید دوم این حرکت کردها علیه ارمنی­ها را اقدامی به نفع دولت عثمانی و  عامل ایجاد تعادل در منطقه قلمداد کرد. قرار بود کشورهای اروپایی بر اجرای این اصلاحات نظارت کنند. شیخ مسائل ذکرشده در بالا را دلیل شورش خود اعلام می­کرد، ولی یکی از اساسی­ترین علت­های شورش کردها که او چندان به ذکر آن نمی­پرداخت، پذیرش مادۀ 61 توافقنامه­ای بود که در سال 1878م بین دولت عثمانی و برلین برقرار شد. تصور حق مالکیت داشتن ارمنی­ها در کردستان یکی از علت­های اساسی اتحاد کردها و قیام آنها بود.[84]

شیخ در خطبه­های خویش سعی داشت جامعۀ کُرد را برای قیام علیه دولت­های مرکزی آماده سازد. او به مردم خویش اعلام کرد که دیگر نباید ستم دولت­های ایران و عثمانی را بپذیرند و لازم است خیزشی علیه این دو دولت شکل بگیرد. او ضمن نشان دادن وضعیت کردستان اذعان می­کند:

حرکات مغایر شرع و وحشیانه و ظالمانۀ دولت ایران را تحمل نخواهد کرد و اگر حاکمان ایرانی به افکار فاسدۀ خود در قراء و اراضی که از قدیم با دولت ایران مورد منازعه است ادامه دهند، عموم کردستان و عشایر عجم را متفق نموده مورد تاخت و تاز و چپاول خواهند کرد و ترک قریه­ها و اراضی مورد منازعه را خلاف رضای جهان پادشاه دانسته و اراضی و قریه­ها را پیشکش حضرت عالی نموده و از حضرت جهانشاهی استرحام نموده­اند که مسلمین ساکن در حدود را از ظلم و تعدیات دولت ایران رها سازند.[85]

در جایی دیگر از ظلم دولت ایران و سهل­انگاری کردها چنین شکوه می­کند:

ظلم و ستم عجم در میان شما زیاد شده است و براساس هوی و هوس با شما رفتار می­کنند. احکام دین فروگذار می­شود و عدالتگر کشته و طرفدار حق سرزنش می­شود... شما از امیران عجم اطاعت کردید. آنها شما را با اتکا به تفسیر جاهلان و ادعای جعلی یاوه­گویان از کتابی که بدون انحراف است گمراه کردند. در نتیجه از حق دور شدید. ای کردها، چقدر اصل و تبار شما درست و فرع و تَرَکۀ شما بیمار و سست است. پدران شما مردانی غیرتمند، اهل شناخت، با دیدگانی منتقد و قلب­های هوشیار بودند، حال آنکه شما با پیروی از حکومت عجم گمراه و جاهل هستید. شما از یاری کردن حکومت عثمانی در مسائل بیهوده و سایر مسائل خودداری کردید و بندۀ عجم و کم­همّت گشتید. خداوند پدران شما را در راه حق و یاری به برادران دینی کمک نمود و شما را در برابر باطل و پیروی از ظالمان خوار نمود... چه بسیار به شما گفتیم در برابر کسانی که به ما و شما ظلم کردند و در حکومت بر شما ستم کردند، برخیزید که آنها با چیزی غیر از آنچه خداوند نازل کرده است، بر شما حکومت کردند. اما گفتید بر آن توان نداریم و دوست داریم خوش­آمد بگوییم بر کسی که ما را نجات دهد و گفتیم ما شما را نجات می­دهیم. سپس خداوند مراقب ما و شماست. و اگر پیروز شویم حق هر صاحب حقی را به او ببخشیم. پس ما آمدیم و تا آخر نیزه­ها را در برابر سینه­هایمان و شمشیرها را در برابر چهره­هایمان نگه داشتیم.[86]

هزاران کُرد حاضر بودند شیخ ­عبیدالله را فرستادۀ جدید یزدان بشمارند و بی­هیچ تردید از او پیروی کنند. او حتی نزد همسایه­ها نیز از احترام فراوانی برخوردار بود و با همۀ آنان ارتباط دوستانه­ای داشت. به گفتۀ ویلسن، شیخ همواره تأکید می­کرد که اگر قدرت را به دست گیرد، سایر اقلیت­ها نیز مانند مسلمانان از حقوق کامل برخوردار خواهند بود.[87] او برای اینکه اقلیت­ها و مردم غیر کرد را هم با جنبش خود همراه سازد، رابطۀ خویش را با آنان گسترش داد. چنانکه برای جلب سکنۀ ارمنی با نمایندگان کلیسای ارمن ارتباط برقرار کرد. شیخ چندین بار نمایندۀ معتمد خود را نزد رهبر دینی ارمنیان، ارخیماندریت اوگانیس وارتاپت در باشقلعه، فرستاد و درخواست ملاقات نمود تا با او دربارۀ وضع مملکت به گفت­وگو بنشیند. ولی بنا به اعتراف خود اوگانیس، وی هر بار این درخواست شیخ را پشت گوش می­انداخت و بدین ترتیب ملاقات سر نگرفت.[88] شیخ به مارشیمون هم متوسل شد و از او دعوت نمود به قیام کرد بپیوندد. ولی او نیز جوابی داد که امید سازشی در آن نبود. شکی نیست که شیخ از قدرت و اختیارات فراوانی برخوردار بود. اگر هم به اقلیت­های ملی و مذهبی کردستان روی می­آورد بدین خاطر نبود که نقش آنها در میدان مبارزه تعیین­کننده بود.

آبوت، کنسول کل انگلیس، طی گزارشی اطلاع یافت که گویا عبیدالله هر روز صدها نفر را می­بینید. در این گزارش که تاریخ آن ۸ ژوئیه سال ۱۸۸۰م (30 رجب 1297ق) است، آمده: «شخصیت او مانند گذشته نیست. یعنی به مردی نمی­ماند که قبلاً کاربه­دستان رسمی عثمانی و ایران دیده بودند. به گفتۀ کسانی که با او دیدار کرده بودند، شیخ مانند یک کاربه­دست واقعی رفتار می­کرد.»[89] مقام شیخ موجب شده بود هزاران کرد از هر سو به او روی بیاورند و پشتیبانی­اش کنند. عنوان پدر به او داده شده بود و نام او به نشانۀ دوستی و احترام تبدیل شده بود. مردم با شنیدن نامش با احترام به پا می­خاستند. کردهای حکاری که از سوی کاربه­دستان عثمانی چپاول می­شدند، شیخ عبیدالله را سرداری دادپرور و حامی ملت و کاربه­دستی بی­نظیر می­دانستند. یکی از ارمنیان دربارۀ او می­گوید: «شیخ مرد بسیار خوبی بود. مرد چالاکی بود. از کارکردن خسته نمی­شد. لطیف و زیرک بود و رفتار و کردار پدرانه­ای در برابر یتیمان و بیوه­زنان داشت. کردها از هر سو به شمدینان روی می­آوردند تا درد غم و سیه­بختی خود را برای شیخ باز گویند و از او اندرز و وعظ و راهنمایی دینی دریافت دارند.»[90]

بدین ترتیب، کردها احترام فراوانی برای شیخ قائل بودند. بدون تردید یکی از دلایل قیام شیخ را می‌توان خیزش ملی ارمنی‌ها و زمزمه‌های تشکیل دولت مستقل ارمنی با کمک دولت‌های بزرگ دانست. شیخ، قبل از آغاز شورش، در نامه‌ای که به سلطان عبدالحمید می‌نویسد، از این موضوع ابراز نگرانی می­کند و می­گوید نباید اجازه داد در سرزمینی که اکثریت آن مسلمانان هستند چنین تشکیلاتی شکل‌ بگیرد.[91] نامداری و مقام شیخ عبیدالله به جایی رسید که مردم او را پس از سلطان و شریف مکه، مقدس­ترین شخص میان مسلمانان می­انگاشتند. شیخ ­عبیدالله نواحی خود را چنان اداره می­کرد که به صورت نمونه­­ای ویژه­ درآمده بود. خود و پسرش از همۀ کسانی که برای حل مشکلاتشان پیش آنان می­آمدند پذیرایی می­کردند و همۀ ایشان را به یک دیده می­نگریستند و به ­هیچ ­وجه به موقعیت و مقام اجتماعی آنها توجهی نداشتند.

البته جنبش شیخ­ عبیدالله با مخالفت­های زیادی از سوی دول مختلف همراه بود. ایران و عثمانی هر دو از سوی کشورهای اروپایی به رسمیت شناخته شده بودند و با تبدیل شدن به بخشی از نظام بین­المللی برای برقراری و حفظ موازنۀ قدرت در بین قدرت­های آن عصر دارای جایگاه مهمی بودند. تأثیر ایران و عثمانی در برقراری این موازنه موجب شده بود اروپا بتواند امنیت خود را حفظ کند و در وضعیت غیرجنگی باقی بماند. تلاش هر قدرت اروپایی در جهت اشغال یا تقسیم یکی از این دو دولت و تلاش هر نیروی داخلی برای تجزیۀ قسمتی از آنها و تشکیل دولتی تازه در منطقه و یا ساقط کردن آنها، موجب تزلزل نظام بین­المللی و به هم خوردن تعادل و موازنۀ نیروها، و در نهایت موجب به هم خوردن امنیت اروپا و خطر بروز جنگ می­شد.[92] هدف شیخ­ عبیداله تجزیۀ بخشی مهم و بزرگ از سرزمین و جمعیت هر دو این دولت­ها و تشکیل کشور تازه­ای بود که حمایت جمعی دولت­های اروپایی را هم در منطقه داشته باشد و این یعنی تضعیف دو قدرت منطقه و پیدایش قدرت جدیدی که سرنوشتش در منطقه­ای که میدان شدید رقابت دولت­های امپریالیستی اروپا بود، معلوم نبود. در نتیجه این استراتژی با استراتژی منطقه­ای کشورهای بزرگ اروپایی سازگار نبود و همین مسئله باعث شد شیخ عبیدالله و کردها در نهایت نتوانند اهداف خود را عملی سازند.

نتیجه ­گیری

جنبش شیخ­ عبیدالله شَمزینی (1297ق/1880م) در دورۀ ناصرالدین­ شاه اتفاق افتاد. برخی از منابع دولتی به این جنبش و حرکت کردها به دیدۀ تحقیر نگریسته و آن را «فتنه» قلمداد کرده­اند و بدون در نظر گرفتن شرایط بغرنج منطقۀ کردستان، زمینه­های شکل­گیری جنبش شیخ عبیدالله و کردها را در مسائلی از این قبیل جسته­اند. اما مطابق اسناد ایرانی، عثمانی و انگلیسی موجود، سیاست ضعیف دولت مرکزی ایران و عثمانی در مناطق کردستان و ناتوانی آنها در برقراری امنیت و عدالت از یک سو و تضعیف وضعیت اقتصادی و افزایش مالیات­های مردمی، با فشاری که ساختار عشیرتی مناطق بر مردم وارد کرده بود، و موقعیت جغرافیایی عشایر منطقه و رفتارهای ظالمانه و چپاولگرانۀ حکام محلی، از سوی دیگر، از عوامل زیربنایی شکل­گیری جنبش شیخ بودند. شیخ عبیدالله از این وضعیت به­خوبی بهره برد و با برقراری عدالت و امنیتی که دولت نتوانسته بود از عهدۀ آن برآید، اعتماد مردم را جلب کرد. شیخ عبیدالله برای گسترش نفوذ سیاسی­ خود در سراسر کردستان بسیار تلاش کرد و اهداف و کوشش­های او برای مبارزه با ولع و طمع دولت عثمانی و ایران در چپاول مناطق مرزی این کشورها سبب شد که فراخوانش برای برپایی جنبشی عظیم و برق­آسا با حمایت بسیاری از کردها روبه­رو شود.

[1]. غلامرضا طباطبایی مجد، معاهدات و قراردادهای تاریخی در دورۀ قاجاریه (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373)، ص 195.

[2]. نوشیروان مصطفی امین، تاریخ سیاسی کردها، ترجمۀ اسماعیل بختیاری (سلیمانیه: انتشارات بنکه­ی ژین، 2006م)، ص 156.

[3]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: HR-SYS, Dosya No: 685.

[4]. اسناد استفاده­شده در این پژوهش از بایگانی نخست­وزیری ترکیه واقع در شهر استانبول (باش باکانلیک عثمانلی­آرشیوی) استخراج شده است. 

[5]. آذرمیدخت مشایخ فریدونی، مسائل مرزی ایران و عراق و تأثیر آن در مناسبات دو کشور (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1369)، ص 34.

[6]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –M, Dosya No:1, Gömlek No: 106.

[7]. مجتبی برزویی، اوضاع سیاسی کردستان (از سال 125۸ تا 1325ق)، (تهران: انتشارات فکر نو، 1378)، ص 41.

[8]. مشایخ فریدونی، ص 33.

[9]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: HR-SYS, Dosya No: 685.

[10]. فتنۀ شیخ عبیدالله کرد (گزارش­هایی از وقایع حملۀ اکراد به صفحات آذربایجان در دورۀ قاجار)، به تصحیح یوسف بیگ باباپور و مسعود غلامیه (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1390)، ص 22.

[11]. اسکندر غوریانس، قیام شیخ عبیدالله شمدینی در عهد ناصرالدین ­شاه، به اهتمام عبدالله مردوخ کردستانی (تهران: انتشارات دنیای دانش، 1356)، ص 34.

[12]. جورج ناتانیل کرزن، ایران و قضیۀ ایران‏، ترجمۀ غلامعلى وحید مازندرانى ‏(تهران‏: انتشارات علمى و فرهنگى، 1349)، ص 703.

[13]. شرح حال عباس­میرزا ملک­آرا، به کوشش عبدالحسین نوایی، با مقدمۀ عباس اقبال آشتیانی (تهران: بابک، 1361)، ص 153.

[14]. جرجیس فتح­الله، مبحثان علی هامش ثوره الشیخ عبیدالله النهری (اربیل: من منشورات ئاراس، 2010م)، ص 41.

[15]. Melike Sarikçioğlu, iran arşivlerine gore şeyh Ubeydullah isyani, Sosyal Bilimler Dergisi (Cilt3-Sayi5, Haziran, 2013), p. 4.

[16]. جه­لیل،جه­لیل، راپه­رینی کورده­کان سالی1880، وه­رگیر له رووسی­یه وه دوکتور کاووس قه­فتان (به­غدا: چاپخانۀ الزمان، 1987م)، ص 31.

[17]. مشاک، ش 167 (تفلیس: 1880م).

[18]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –ASK, Dosya No:4, Gömlek No: 45.

[19]. جمال میرزا عزیز، قیام سال 1۸۸۰ کردستان در اسناد محرمانۀ بریتانیا، ترجمۀ بهزاد خوشحالی (همدان: نورعلم، 1379)، ص 12.

[20]. همان، ص 32.

[21]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –ASK, Dosya No: 88, Gömlek No: 76

برای اطلاعات بیشتر در این زمینه بنگرید به: گزارش­ها و نامه­های دیوانی و نظامی امیر نظام گروسی، به کوشش ایرج افشار (تهران: مجموعۀ انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1373)، ص 544.

[22]. گزیدۀ اسناد ایران و عثمانی (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین­المللی، 1370)، ص 607.

[23]. همان.

[24]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –TKM, Dosya No: 9, Gömlek No: 66.

[25]. جه­لیل، ص 139.

[26]. میرزا عزیز، ص 39.

[27]. انگولسکی (روزنامه)، ش 44 (انگلستان: 1880م)؛ به نقل از فتح­الله، ص720.

[28]. محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار (تهران: امیرکبیر، 1350)، ص 2010.

[29]. ایران (روزنامه)، ش 437، س 1298 و 1297، ج 3 (تهران: کتابخانۀ ملی ایران، 1375)، ص 1743؛ به نقل از محمد کلهر، جستاری پیرامون جنبش شیخ عبیدالله شمدینی (تهران: انتشارات پردیس دانش، 1393)، ص 74.

[30]. همان، ص 1744.

[31]. همان.

[32]. روایت یک سیاح از شورش شیخ عبیدالله، تحقیق و تصحیح محمد سلیمانی و حسنعلی فریدونی (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1392)، ص 74.

[33]. علی امیرگونه خان افشار ارومی، تاریخ انقلاب شیخ­ عبیدالله کرد، به کوشش کیوان وزیری گرگانی (ارومیه: انتشارات کیوان وزیری گرگانی، 1373)، ص 135.

[34]. ملک­آرا، ص 153.

[35]. علی­خان امین­الدوله، خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، پیوست چهارم (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1370)، ص 75-76.

[36]. میرزا عزیز، ص 58.

[37]. روایت یک سیاح، ص 69.

[38]. از ایل­های بزرگ کرد ساکن در آذربایجان غربی.

[39]. جه­لیل، ص 168.

[40]. محه مه­د حه­مه­باقی، شورشی شیخ عوبه­یدوللای نه­هری (1880) له به­لگه­نامه­ی قاجاری دا (اربیل: چاپخانۀ وه زاره­تی په­روه رده، 2000م)، ص 121.

  1. Joseph Plumb Cochran

[42]. جه­لیل، ص 176.

[43]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: DH-TMIKM, Dosya No:79, Gömlek No: 12.

[44]. از ایل­های کرد مکری ساکن در آذربایجان غربی.

[45]. میرزا عزیز، ص 16.

[46]. فتح­الله، ص 85.

[47]. اختر، ش 45، س 6 ، ش 42 (چاپ استانبول: 1297ق)، ص 332.

[48]. بهناز قربانی اقدم، بناب از روزنۀ تاریخ (برگ­هایی از وقایع عصر قاجار) (تبریز: نشر نباتی، 1392)، ص 73.

[49]. اختر، ش 48، ص 376.

[50]. محمدرضا والی­زاده معجزی، تاریخ لرستان در روزگار قاجار، به کوشش حسین و محمد والی­زاده (تهران: انتشارات حروفیه، 1380)، ص 197.

[51]. مشایخ فریدونی، ص 69.

[52]. Sabri Ateş, “In the name of caliph and the nation: The sheikh Ubeidullah Rebellion of 1880-81”, Iranian Studies, Vol. 47, No. 5 (Aug 2014), p. 736.

[53]. Ibid, p. 743.   

[54]. sabri Ateş, “Millet ve Halife yolunda şeyh Ubeydullah isyani”, Kurt Tarihi, Haziran- temmuz (2013), p. 17.  

[55]. کریس کوچرا، جنبش ملی کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: انتشارات نگاه، 1377)، ص 25-26.

[56]. Ateş, “In the name of caliph and the nation: The sheikh Ubeidullah Rebellion of 1880-81”, p. 744.  

[57]. جه­لیل، ص 27.

[58]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –A, Dosya No: 3, Gömlek No: 4.

[59]. نام یکی از استان­های ترکیه

[60]. Zaptieh، نیروی نظامی دولت عثمانی

[61]. میرزا عزیز، ص 28.

[62]. یکی از شهرهای ترکیه

[63]. میرزا عزیز، ص 16.

[64]. فتح­الله، ص 48؛ جه­لیل، ص 215.

[65]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: DH-TMIK, Dosya No: 56, Gömlek No: 43.

[66]. ن. ا. خالفین، خه بات له ری کوردستاندا، وه­رگیر جه­لال ته­قی (سلیمانی: چاپخانۀ راپه­رین، 1971م)، ص 121.

[67]. Mehmet Firat KILIÇ, Sheikh Ubeydullah's s movement, In Partial Fulfilment of the Requirements for the Deggree of M.A, (Bylkent University of Ankara, 2003), p. 11.

[68]. Wadie Jwaide, Kurt Milliyetciliginin Tarihi Kokenleri ve Gelisimi (Istanbul: iletişim Yayınları, 2012), p. 167.

[69]. جه­لیل، ص 44.

[70]. خورشید پاشا (نسخۀ خطی)، حدود ایران و عثمانی، تألیف اواخر قرن سیزدهم، مرکز نسخ خطی کتابخانۀ ملی، ش 2156/2 الف، ص 218.

[71]. کندال و همکاران، کردها، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: نشر روزبهان، 1370)، ص 27؛ شیخ محمد مردوخ کردستانی، تاریخ مردوخ (تاریخ کرد و کردستان و توابع) (تهران: نشر کارنگ، 1382)، ص 523.

[72]. محلی در استان بتلیس ترکیه

[73]. Çelile ÇELIL, kurt Halk Tarihinden 13 ilginc Yaprak, Sipan Yayincilik (Ankara: 1995), p. 36.

[74]. Ibid, p. 38.

[75]. Musa Çadirci, Tanzimat Doneminde Anadolu Kentlerinin Sosyal ve Ekonomik Yapisi, Turk Tarih Kurumu, 2. Baski, (Ankara,1997), p. 358.

[76]. Ibid.

[77]. ÇELIL, p. 23.

[78]. مشایخ فریدونی، ص 26.

[79]. Ateş, p. 746.

[80]. غوریانس، ص 23.

[81]. میهن­دخت معتمدی، نقشی از مولانا خالد نقشبندی و پیروان طریقت او (تهران: انتشارات پاژنگ، 1368)، ص 57؛ خالفین، ص 121.

[82]. کوچرا، ص 27؛ اسدالله زاغیان و همکاران، «تحلیل عملکرد دولت مرکزی و حاکمان محلی آذربایجان در رویارویی با شورش شیخ عبیدالله شمزینی»، پژوهش­های تاریخی، س 10، ش 4 (زمستان 1397)، ص 122.

[83]. مصطفی امین، ص 156.

[84]. دولت عثمانی درصدد بود با تحریک عشایر کرد به نفع خویش عمل کند و قسمت­هایی از امپراتوری­اش (رومانی، مونته نگرو و صربستان) را که بعد از معاهدۀ برلین جدا شده بود، با استفاده از کردها، به نوعی برگرداند و همچنین مسئلۀ ارمنیان را با تحریک کردها به جنگ با آنها به نفع خویش به پایان ببرد. عثمانی­ها از دوران سلطان عبدالعزیز (۱۲۷۷-۱۲۹۳ق) با سیاست توجه به کردها و انعطاف­پذیری در برابر آنان نه­تنها احتمال شورش کردها علیه خود را خنثی کردند، بلکه توانستند کردهای تحت قیادت شیخ عبیدالله را به عاملی مؤثر برای اجرای مقاصد خود بدل سازند. البته لازم به یادآوری است که شیخ کاملاً از نیاز عثمانی به کردها مطلع بود، از این رو نه­تنها هیچ گاه مطیع محض سلطان عثمانی نگردید، بلکه کوشید نوعی ارتباط انتفاعی دوجانبه میان خود و سلطان عثمانی ایجاد کند. یکی از مواردی که کردها در نقش عامل اجرایی دولت عثمانی عمل کردند، مسئلۀ قطور بود. محال قطور که عبارت از سی و نه قریه بود و جزء ولایت خوی محسوب می­شد، از زمان شورش حسن­خان سالار در سال ۱۲۶۴ق به تصرف دولت عثمانی درآمده بود. حکومت ایران به­منظور استرداد قطور، برخلاف جنگ­های کریمه که بی­طرفی اختیار کرده بود، در طی جنگ روس و عثمانی (۱۸۷۷-۱۸۷۸م) جانب روسیه را گرفت. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: خان­ملک ساسانی، یادبودهای سفارت استانبول، ج 1 (تهران: انتشارات بابک، 1338)، ص 90؛ گزیدۀ اسناد سیاسی ایران و عثمانی، ج 2 (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین­المللی، 1369)، ص 140-141.

[85]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –A, Dosya No: 3, Gömlek No: 4.

[86]. Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –ESA, Dosya No: 2, Gömlek No: 71.

[87]. جه­لیل، ص 41.

[88]. همان.

[89]. میرزا عزیز، ص 22.

[90]. فتح­الله، ص 89.

[91]. رابرت اولسن، قیام شیخ سعید پیران (کردستان 1925م)، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: انتشارات نگاه، 1377)، ص 25.

[92]. مصطفی امین، ص 195.

 

کتابنامه
 اختر (روزنامه)، ش 48؛ ش 45، س 6 ، ش 42، چاپ استانبول: 1297ق.
اعتمادالسلطنه، محمد­حسن. روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، 1350.
 افشار ارومی، علی امیرگونه خان. تاریخ انقلاب شیخ­ عبیدالله کرد، به کوشش کیوان وزیری گرگانی، ارومیه: کیوان وزیری گرگانی، 1383.
امین­الدوله، علی­خان. خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، پیوست چهارم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1370.
اولسن، رابرت. قیام شیخ سعید پیران (کردستان 1925م)، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران: انتشارات نگاه، 1377.
ایران (روزنامه). ش 437، س 1298 و 1297، تهران، ج 3، کتابخانۀ ملی ایران، 1375.
برزویی، مجتبی. اوضاع سیاسی کردستان (از سال 125۸ تا 1325ق)، تهران: انتشارات فکر نو، 1378.
جه­لیل، جه­لیل. راپه­رینی کورده­کان سالی1880، وه­رگیر له رووسی­یه وه دوکتور کاووس قه­فتان، به­غدا: چاپخانۀ الزمان، 1987م.
حه­مه­باقی، محه مه­د. شورشی شیخ عوبه­یدوللای نه­هری (1880) له به­لگه­نامه­ی قاجاری دا، اربیل: چاپخانۀ وه زاره­تی په­روه رده، 2000م.
خالفین، ن. ا. خه بات له ری کوردستاندا، وه­رگیر جه­لال ته­قی، سلیمانی: چاپخانۀ راپه­رین، 1971م.
خورشید پاشا (نسخۀ خطی). حدود ایران و عثمانی، تألیف اواخر قرن سیزدهم، مرکز نسخ خطی کتابخانۀ ملی، ش 2156/2 الف.
روایت یک سیاح از شورش شیخ عبیدالله. تحقیق و تصحیح محمد سلیمانی و حسنعلی فریدونی، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1392.
زاغیان، اسدالله و همکاران. «تحلیل عملکرد دولت مرکزی و حاکمان محلی آذربایجان در رویارویی با شورش شیخ عبیدالله شمزینی»، پژوهش­های تاریخی، س 10، ش 4، زمستان 1397.
ساسانی، خان­ملک. یادبودهای سفارت استانبول، ج 1، تهران: انتشارات بابک، 1338.
شرح حال عباس میرزا ملک­آرا. به کوشش عبدالحسین نوایی، با مقدمۀ عباس اقبال آشتیانی، تهران: بابک، 1361.
طباطبایی مجد، غلامرضا. معاهدات و قراردادهای تاریخی در دورۀ قاجاریه، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373.
غوریانس، اسکندر. قیام شیخ عبیدالله شمدینی در عهد ناصرالدین­ شاه، به اهتمام عبدالله مردوخ کردستانی، تهران: انتشارات دنیای دانش، 1356.
فتح­الله، جرجیس. مبحثان علی هامش ثوره الشیخ عبیدالله النهری، اربیل: من منشورات ئاراس، 2010م.
فتنۀ شیخ عبیدالله کرد (گزارش­هایی از وقایع حملۀ اکراد به صفحات آذربایجان در دورۀ قاجار). به تصحیح یوسف بیگ باباپور و مسعود غلامیه، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1390.
قربانی اقدم، بهناز. بناب از روزنۀ تاریخ (برگ­هایی از وقایع عصر قاجار)، تبریز: نشر نباتی، 1392.
کرزن، جورج ناتانیل. ایران و قضیۀ ایران‏، ترجمۀ غلامعلى وحید مازندرانى‏، تهران‏: انتشارات علمى و فرهنگى، 1380.
کلهر، محمد. جستاری پیرامون جنبش شیخ عبیدالله شمدینی، تهران: انتشارات پردیس دانش، 1393.
کندال و همکاران. کردها، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران: نشر روزبهان، 1370.
کوچرا، کریس. جنبش ملی کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران: انتشارات نگاه، 1377.
گزارش­ها و نامه­های دیوانی و نظامی امیر نظام گروسی. به کوشش ایرج افشار، تهران: مجموعۀ انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1373.
گزیدۀ اسناد ایران و عثمانی. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین­المللی، 1370.
مردوخ کردستانی، شیخ محمد. تاریخ مردوخ (تاریخ کرد و کردستان و توابع)، تهران: نشر کارنگ، 1379.
مشایخ فریدونی، آذرمیدخت. مسائل مرزی ایران و عراق و تأثیر آن در مناسبات دو کشور، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1369.
مشاک (روزنامه). ش 167، چاپ تفلیس: سال 1880م.
مصطفی امین، نوشیروان. تاریخ سیاسی کردها، ترجمۀ اسماعیل بختیاری، سلیمانیه: انتشارات بنکه­ی ژین، 2006م.
معتمدی، مهین­دخت. نقشی از مولانا خالد نقشبندی و پیروان طریقت او، تهران: انتشارات پاژنگ، 1368.
میرزا عزیز، جمال. قیام سال 1۸۸۰ کردستان در اسناد محرمانۀ بریتانیا، ترجمۀ بهزاد خوشحالی، همدان: نورعلم، 1379.
والی­زاده معجزی، محمدرضا. تاریخ لرستان در روزگار قاجار، به کوشش حسین و محمد والی­زاده، تهران: انتشارات حروفیه،1380.
Ateş, sabri. “Millet ve Halife yolunda şeyh Ubeydullah isyani”, Kurt Tarihi, Haziran- temmuz, 2013.
Ateş, Sabri. “In the name of caliph and the nation: The sheikh Ubeidullah Rebellion of 1880-81”, Iranian Studies, Vol. 47, No. 5, Aug 2014.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –A, Dosya No: 3, Gömlek No: 4.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –ASK, Dosya No: 4, Gömlek No: 45.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –M, Dosya No: 1, Gömlek No: 106.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: DH-TMIK, Dosya No: 56, Gömlek No: 43.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –HR, Dosya No:5, Gömlek No: 63.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: HR-SYS, Dosya No: 685.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –ASK, Dosya No: 88, Gömlek No: 76.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –ESA, Dosya No: 2, Gömlek No: 71.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: Y-PRK –TKM, Dosya No: 9, Gömlek No: 66.
Başbakanlik Osmanli Arşivi (BOA), Fon Kodu: DH-TMIKM, Dosya No: 79, Gömlek No: 12.
Çadirci, Musa. Tanzimat Doneminde Anadolu Kentlerinin Sosyal ve Ekonomik Yapisi, Turk Tarih Kurumu, 2. Baski, Ankara: 1997.
ÇELIL, Çelile. kurt Halk Tarihinden 13 ilginc Yaprak, Sipan Yayincilik, Ankara: 1995.
Jwaide, Wadie. Kurt Milliyetciliginin Tarihi Kokenleri ve Gelisimi, Istanbul: iletişim Yayınları, 2012.
KILIÇ, Mehmet Firat. Sheikh Ubeydullah's s movement, In Partial Fulfilment of the Requirements for the Deggree of M.A, Bylkent University of Ankara, 2003.
Sarikçioğlu, Melike. iran arşivlerine gore şeyh Ubeydullah isyani, Sosyal Bilimler Dergisi, Cilt3-Sayi5, Haziran, 2013, p. 4.