نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 . دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، دانشگاه تربیت مدرس (نویسندة مسئول). تهران، ایران.
2 استاد گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
After the execution of Sayyid Ali-Muhammad the Bab, Mirza Hussein-Ali Nouri (Baha'u'llah) claimed himself to be the person who was to introduce the religion after Babiism and in turn faced the opposition of the Bab's successor, Mirza Yahya Subh-i-Azal. Then, some of the Babi elite compiled works against Baha'u'llah's dawah. This paper aims to answer this question, based on the teachings of the Bab that both Babis and Baha'is considered divine words of God, how well did the Babi opposers of Baha'u'llah build their arguments? Analyzing their works shows that overall, they used Bab's teachings correctly and highlighted the flaw of the Baha'u'llah's dawah reasonably. In this research, the scrutiny of their arguments is done by the Analytical method based on the contents of the Raddiyah of Sayyid Muhammad Isfahani and by presenting similar arguments of other distinguished Babi opposers of Baha'u'llah
Introduction
After founding the Religion of Bayan, the Bab appointed a promised abolisher for his religion. After the Execution of the Bab and the ascent of Subh-i-Azal as his successor, some of the Babis claimed to be that figure but did not make much progress; anyhow Baha'u'llah who was the link between Subh-i-Azal and his followers claimed that title and faced the opposition of Subh-i-Azal. This conflict was the start of the division of Babis into Babis who did and did not convert to Baha'ism (Baha'is and Azalis). In this situation, some Azali elites worked against the dawah of Baha'u'llah and he answered them. Writing Raddiyahs continued in the next Azali generations and some of the Baha'i propagandists started to refute Azali beliefs. Analyzing the material of these works between these two groups is of much use when one tries to study their history.
Methodology
As far as this study is concerned, because of the unavailability of most of the manuscripts of Azali Raddiyahs in public during the past years, researchers who work in the field of Babi and Baha'i studies did not analyze them. Also, the arguments of Baha'u'llah against Azalis are still not scrutinized. Thus, this paper aims to focus on the contents of the Raddiyah of Sayyid Muhammad Isfahani by using the Analytical method and relying on the sources. It also seeks to provide evidence of its material from the Raddiyahs of early Azalis and the ones after, and to answer the question that how did Azalis use the works of the Bab to refute the Baha'u'llah’ dawah and how well did they build their arguments.
Results and Discussion
Among the early Azalis' Raddiyahs, the short treatise of Sayyid Muhammad Isfahani holds a special place due to the fact that at the start of Baha'u'llah's dawah, he was the second most important figure within Babis after Subh-i-Azal and eventually was assassinated by orders from Baha'u'llah. In this paper, that treatise is called "Estedlaliyeh of Nabil" (The Argument of Nabil). In that treatise, he mentions numerous letters from the Bab in which he appoints Subh-i-Azal as his successor and manages to quote some of them as well; he concludes that all Babis must obey Subh-i-Azal. One of the most important works is "The Tablet of Vesayat." Some of those letters, including the Tablet of Vesayat were existent before and were published by the followers of Subh-i-Azal. Some of those were quoted by Baha'is in their works and others were mentioned in the book Mustaqiz by Subh-i-Azal, which was much celebrated among Babis. Many of the sayings and letters of the Bab about the succession of Subh-i-Azal that were used by Sayyid Muhammad Isfahani are also observed in the works of some other Babi opposers of Baha'u'llah who wrote Raddiyahs at the start of his dawah. Sayyid Muhammad Isfahani also expresses that Baha'u'llah's letters are not divine words of God. He argues that those letters are to be miraculous and unique, but Subh-i-Azal, whose divinity is approved by the Bab, is much better at writing. Another argument of Sayyid Muhammad Isfahani is that Baha'u'llah has none of the characteristics that the Bab attributed to the promised figure. He provides an example from the Bab's works and mentions that the promised figure must be born under the Babi Religion, but Baha'u'llah was born under Islam so he cannot be the one who brings the next faith. Baha'is refer to one of the sayings of the Bab and argue that under the time of the next religion, the works of the Bab are not to be cited. Sayyid Muhammad Isfahani reasons that this saying of the Bab is like his other sayings about the promised bringer of the next religion and all of those sayings are to be noted simultaneously. The result of such inquiry will be that, when the promised figure with characteristics attributed by the Bab and none possessed by Baha'u'llah, emerges, the works of the Bab are not to be cited anymore. It appears that this argument is the most important reason for Baha'is against Azalis and it is criticized by Sayyid Muhammad Isfahani as mentioned above.
Conclusion
In this research, many arguments of "Estedlaliyeh of Nabil" (The Argument of Nabil, a work by Sayyid Muhammad Isfahani: the second in the Babi ranks at the start of Baha'u'llah's dawah) were scrutinized along cases from Raddiyahs written by other Azalis; among those, the more important ones are to be categorized into two groups. the emphasis on Bab's manifold sayings about the succession of Subh-i-Azal and also asserting that, based on the works of the Ba, Baha'u'llah does not possess the characteristics of the promised figure which shows that Bab recognized someone else as the promised figure, appear to be reasonable. One can say that the claim of Baha'is against the permission to cite the Bab is also well criticized. Therefore, it can be acknowledged that definite Babi arguments show that the teachings of Bab do not affirm the Baha'i Faith and Azalis insisted on the Babi inauthenticity of Baha'u'llah's dawah truthfully.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
سید علیمحمد باب در سال 1264ق، پس از دعوی قائمیت و ادعای نسخ دیانت اسلام و تأسیس آیین بیان، برای دیانت خود موعود و ناسخی با لقب «من یظهره الله» مشخص کرد و در آثار دو سال پایانی حیات خود بارها از او یاد کرد و مقامش را بسیار بلند شمرد. پس از اعدام باب و آغاز جانشینی میرزا یحیی صبح ازل، برخی از بابیان خود را من یظهره الله خواندند اما نتوانستند همکیشان خود را جذب کنند. با این حال، میرزا حسینعلی بهاءالله که آن زمان واسطة صبح ازل و پیروانش بود، پس از ده سال اطاعت ظاهری از صبح ازل و دعوت پنهانی مقام منیظهرهاللّهی خود، در سال 1283ق دعوت خود را در شهر ادرنه آشکار کرد و با مخالفت صبح ازل روبهرو شد. این مخالفت سرآغاز تقسیم بابیان به دو گروه بابیان بهاییشده و بابیان بهایینشده شد که نتیجۀ آن مناظرات و برخوردهای خشن دو گروه بهایی و ازلی با یکدیگر بود که گاه به قتل و کشتن نیز کشیده میشد. از بزرگان ازلی که در همان آغاز به رد دعوت بهاءالله پرداختند، ملا محمدجعفر نراقی در کتاب تذکره الغافلین، ملا رجبعلی قهیر در استدلالیة قهیر، ملا علیمحمد سراج در استدلالیة سراج و میرزا محمدحسین متولیباشی قمی در پاسخش به نامة میرزا موسی کلیم (برادر بهاییشدة بهاءالله) را میتوان نام برد. بهاءالله هم با نگارش کتاب بدیع در پی پاسخ برآمد و بر سراج نیز ردیهای نگاشت. ردیهنویسی در نسلهای بعدی ازلیان تداوم یافت و کسانی چون میرزا هادی دولتآبادی در کتاب فصل الکلام، سید مهدی سرلتی در کتاب سفینه الأزلیه البهیه، عزیهخانم (خواهر ازلی بهاءالله) و همکاران ازلیاش در کتاب تنبیه النائمین، عبدالخالق سدهی در کتاب وصیتنامه، میرزا مصطفی کاتب در پاسخی به نامة زینالمقربین و ردیهای بر مکتوبی از عباس افندی، و میرزا احمد کرمانی در رسالۀ خود به رد دعوت بهاءالله پرداختند و مبلغان بهایی چون میرزا نعیم سدهی در کتاب نتیجه البیان فی ظهور من یظهره الله و میرزا حیدرعلی اصفهانی در کتاب دلائل العرفان به رد باورهای ازلیان روی آوردند. تحلیل آنچه در این ردیهنویسیها میان این دو گروه گذشت، در بررسی سیر تاریخی اندیشۀ ایشان کارگشاست.
تا سالهای نزدیک به نگارش این مقاله، به سبب در دسترس نبودن نسخههای خطی اکثر ردیههای ازلیان، بیشتر محققانی که در حوزة مطالعات بابی و بهایی به تحقیق پرداختهاند، نتوانستهاند تحلیلی از این ردیهها صورت دهند. ادوارد براون (1918م)، با وجود دسترسی به نسخههای خطی بیشتر این ردیهها (Browne, 1932, 76, 79-81)، تنها به معرفی توصیفی و گذرای استدلالیة قهیر و دو کتاب تنبیه النائمین و تذکره الغافلین پرداخته است (Browne, 1918, 220-228). شیخ احمد شاهرودی (1343) که کتاب مبسوط الحق المبین را همراه با سه کتاب دیگر در نقد بهاییان نگاشته، برای بررسی اختلافهای ازلیان و بهاییان تنها از کتاب تنبیه النائمین بهره گرفته است (شاهرودی، 1343، بخش 3، 168-171). نورالدین چهاردهی از محققانی است که ازلیان را میشناخته و آثار ازلی را از ایشان میگرفته (چهاردهی، 1363، 31، 58، 215 و 229)، اما تنها به دو کتاب تنبیه النائمین و هشت بهشت پرداخته و آن دو را «بهترین کتب که بر علیه فرقة بهاییه تدوین یافته» دانسته است (همان، 147). سید محمدباقر نجفی در پژوهش مبسوط خود 24 مکتوب باب دربارة صبح ازل را از کتاب تنبیه النائمین آورده و سپس بخشهای زیادی از پژوهش خود را به نقل از آن کتاب اختصاص داده است. وی همچنین قسمتی از مقدمة نسخة چاپی ازلیان از آن کتاب را که فهرستی توصیفی از ردیههای ازلیان در نقد دعوت بهاءالله است، آورده و به معرفی آن مکتوبات پرداخته است (نجفی، بیتا، 296-304، 313-321 و 342-353). عبدالحسین نوایی در پیوستهایی که بر کتاب فتنة باب آورده، برای بررسی اختلافهای صبح ازل و بهاءالله تنها از کتاب تنبیه النائمین استفاده کرده است (اعتضادالسلطنه، 1377، 164-170). سید حمیدرضا روحانی در شناساندن کتاب هشت بهشت، از میان ردیههای ازلیان، تنها به اختصار از کتاب تنبیه النائمین یاد کرده است (روحانی، 1386، 61). منوچهر بختیاری در پژوهش مبسوط خود دربارة تاریخ ازلیان، هنگام بحث دربارة ملا محمدجعفر نراقی، برای معرفی ردیة او بر دعوت بهاءالله، شرح یادشده در مقدمة نسخة چاپی ازلیان را از کتاب تنبیه النائمین آورده است (بختیاری، 1395، 196). میتوان گفت اشارة این محققان تنها به دو کتاب تنبیه النائمین و هشت بهشت به سبب دسترسی ایشان به نسخههای چاپی این دو اثر است که ازلیان تهران در دهة 1330ش به صورت محدود منتشر کردند.
نویسندة این مقاله، در مقدمة چاپ جدید کتاب تنبیه النائمین، تنها برخی از استدلالهای این کتاب را آورده (نوری و دیگران، 1394، 37-40) و همچنین، در مقدمة کتاب تاریخ جعفری بخشهای کمی از ردیة ملا محمدجعفر نراقی را بازگفته است (شریف کاشانی، 1398، 26-41). وی متن ردیة کوتاه میرزا محمدحسین متولیباشی قمی را در ملحقات کتاب آیین در ایران بازنوشته (دولتآبادی، 1400، 346-368) و همچنین متن کتاب فصل الکلام میرزا هادی دولتآبادی را در فصلی از کتاب حیات یحیای نجی آورده است (نبوی رضوی، 1401، 81-163). اما با وجود شرحهایی که بر این چهار متن نوشته، با نگاهی تحلیلی به انواع استدلالهای ازلیان نپرداخته است. به این ترتیب، دیده میشود ردیههای متقدم و مهمی چون استدلالیة قهیر، استدلالیة سراج و تذکره الغافلین که نوشتة ازلیانی است که بهاءالله را از نزدیک میشناختند، هنوز مورد توجه محققان این حوزة مطالعاتی قرار نگرفتهاند و آنچه تاکنون به چاپ رسیده نیز از یک تحلیل کلی برخوردار نیست.
همچنین استدلالهای بهاءالله در نقد ازلیان، به ویژه در کتاب بدیع و پاسخش به ملا علیمحمد سراج و نیز سخنان پیروانش در برابر ازلیان، هنوز به گونهای محققانه بررسی نشده است. نویسندة این مقاله در کتاب حیات یحیای نجی به تحلیل گذرای برخی از آنها پرداخته است (نبوی رضوی، 1401، 91-94 و 101-106).
آنچه از دلایل مهم بهاءالله و پیروانش در اینجا قابل طرح و بررسی است، بدین قرار است:
با دقت در مکتوبات یادشدة ازلیان، استدلالهای ایشان را نیز در چند دسته میتوان بیان کرد:
با توجه به آنچه آمد، این مقاله بر آن است با روش توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر منابع، ضمن تمرکز بر محتوای ردیة مختصر سید محمد اصفهانی و نیز شاهد آوردن برای موادش از ردیههای ازلیان متقدم و ازلیان بعدی، به این پرسش پاسخ دهد که ازلیان چگونه از آثار باب برای رد دعوت بهاءالله استفاده میکردند و تا چه اندازه در شکلدهی به استدلالهای خود موفق بودند؟
سید محمد اصفهانی و آیین بیان
در میان ردیههای ازلیان متقدم، مکتوب مختصر سید محمد اصفهانی از جایگاهی ویژه برخوردار است، چرا که او در زمان آغاز دعوت بهاءالله، پس از صبح ازل، دومین شخصیت برجستة بابیان بود و به روایت متون بهایی از بزرگترین مخالفان بهاءالله شناخته میشد و سرانجام به دستور او توسط گروهی از بهاییان به قتل رسید.
روایت ازلیان آن است که سید محمد اصفهانی «یکی از فحول پیروان اولیة» باب بود (نبوی رضوی، 1401، ج 1، 454). درستی این دعوی را در گفتۀ علیقلیمیرزا اعتضادالسلطنه میتوان یافت که او را «یکی از بزرگان بابیه» یاد کرده است. به نوشتة او، سید محمد اصفهانی، در زمان تعقیب بابیان از سوی میرزا تقیخان امیرکبیر به سال 1267ق، در مدرسة دارالشفای تهران ساکن بود (اعتضادالسلطنه، 1377، 80). گفته شده که وی در فلسفه دستی داشت (کرمانی و روحی، بیتا، 282 و 306). پس از سوءقصد نافرجام تنی چند از بابیان به ناصرالدین شاه قاجار در سال 1268ق و واکنش سخت حکومت قاجار در اعدام بسیاری از بزرگان بابی، سید محمد اصفهانی هم دستگیر شد، اما با وساطت میرزا ابوالقاسم امامجمعه از مجازات رهایی یافت (سرلتی، 98). میرزا یحیی صبح ازل که اینک در مقام جانشینی باب رهبری پیروان او را بر عهده داشت، پس از آن واکنش سخت حکومت قاجار، از تهران گریخت و در بغداد ساکن شد و مخفیانه به زندگانی خود در آنجا ادامه داد (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 4، 126؛ کاتب، 41 و 42). میرزا حسینعلی بهاءالله نیز پس از رهایی از زندان به بغداد رفت و در مقام واسطۀ میان صبح ازل و بابیان شناخته شد (کاتب، 41).
صبح ازل، از آن روی که اینک از پیروان خود در ایران دور بود، برای رهبری ایشان در مناطق مختلف، هفت تن از بزرگان بابی را در مقامی با عنوان «شهید بیان» برگزید. وی در مکتوبی مبسوط با نام «کتاب الوصیه فی تعیین الشهداء لعل الناس بآیات الله لیهتدون» آن هفت تن را به هدایت مردم به آیین بیان، جمعآوری آثار باب و آثار خودش و گرفتن حقوق مالی از بابیان دستور داد (صبح ازل، نسخة خطی الف، 5، 10، 27، 28، 36 و 37). سید محمد اصفهانی، در این مکتوب، به مقام شهید بیان در بغداد منصوب شد (نبوی رضوی، 1396، 83 و 84). میتوان گفت برگزیدن او به این مقام، آن هم در شهری چون بغداد که به سبب اقامت مخفیانة صبح ازل مرکز بابیان بود، نشاندهندۀ جایگاه بلند او در نگاه پیشوای بابیان است. ملا محمدجعفر نراقی (از شهدای بیان) او را «از اعاظم شهدای بیان» دانسته (نراقی، 24)، و ملا علیمحمد سراج (برادر همسر دوم باب و از شهدای بیان) (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 4، 154) او را «اعظم شهدای بیانی، آقایی و مولایی، حاجی سید محمد ـ روحی فداه ـ» یاد کرده است (سراج، بیتا، 55). روایت بهاییان نیز آن است که صبح ازل او را «شهید اعظم» نام داده بود (شوقی ربانی، 1992، 134 و 135).
سید محمد اصفهانی و بهاءالله
چنانکه بهاییان نوشتهاند، بهاءالله در بغداد تا پیش از آشکار کردن دعوت استقلالی خود ــ که مخفیانه برای آن زمینهچینی میکرد ــ در ظاهر تابع محض صبح ازل بود (فاضل مازندرانی، 129 بدیع، ج 5، 310-312)، اما مخالفان برجستهای هم در میان بابیان داشت که سید محمد اصفهانی یکی از آنها بود (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 4، 181). به گفتۀ ازلیان، سید محمد اصفهانی معتقد بود بهاءالله در خفا کارهایی بر ضد صبح ازل انجام میدهد (اصفهانی، 1331ق، 23؛ شریف کاشانی، 1398، 204، 205 و 248). با این حال، وی به سید محمد اصفهانی هم بسیار احترام میگذاشت (نراقی، 131). نامة مفصلی از بهاءالله به او و بابیان کربلا در دست است که در آن با شدت زیاد بر اطاعت خود از صبح ازل تأکید کرده است (نبوی رضوی، 1401، ج 1، 178-184).
روایت همسر دوم باب که بعدها از حامیان جدی صبح ازل و مخالفان سرسخت بهاءالله گردید (فاضل مازندرانی، 128 بدیع، ج 3، 234 و 235)، آن است که بهاءالله خواستار ازدواج با او بود و بر این خواسته اصرار داشت، اما چون صبح ازل به ازدواج او با سید محمد اصفهانی دستور داد، کینة او و شوهر و برادرانش را به دل گرفت و بعدها دشمنی شدید خود را با ایشان آشکار کرد (کاتب، 58 و 59).
به روایت ازلیان، پس از اخراج بابیان از بغداد و حرکت ایشان به اسلامبول، سید محمد اصفهانی همراه صبح ازل بود (نبوی رضوی، 1401، ج 1، 456). عکسی که از وی در دست است (Browne, 1918, 56)، به زمان اقامت او در آن شهر به سال 1280ق بازمیگردد (شیخالممالک قمی، 1399، 45). اقامتگاه بعدی بابیان و رهبرانشان شهر ادرنه بود. سه سال پس از سکونت در آنجا، بهاءالله خود را «من یظهره الله» خواند که با مخالفت صبح ازل روبهرو شد (دهجی، 36).
با آغاز دعوت جدید بهاءالله در ادرنه، سید محمد اصفهانی در برابر او ایستاد و به حمایت از صبح ازل پرداخت. روایت ازلیان آن است که بر اثر شکایت او از بهاییان، حکومت عثمانی صبح ازل و بهاءالله را از هم جدا و هر یک را به جایی دیگر تبعید کرد. اصفهانی در ادرنه برای جلوگیری از گرایش بابیان مناطق مختلف به بهاءالله به نگارش مکتوبات گوناگون پرداخت (نبوی رضوی، 1401، ج 1، 456-458).
بنا به تصمیم دولت عثمانی، صبح ازل و پیروانش همراه با چهار تن از بهاییان به فاماگوستا در قبرس فرستاده شدند و بهاءالله و پیروانش همراه با چهار تن از ازلیان روانۀ عکا در فلسطین شدند (کرمانی و روحی، بیتا، 306). چهار تن ازلی همراه بهاءالله، سید محمد اصفهانی، آقاجان کجکلاه، میرزا رضاقلی تفرشی و میرزا نصرالله تفرشی بودند (بحرالعلوم کرمانی، 117). بهاییان این تقسیمبندی را تصمیمی «سیاسی و تعمدی» از سوی حکومت عثمانی گفتهاند (آواره، 1342ق، 382) و برخی محققان نیز بر آناند که فرستاده شدن چهار ازلی با بهاییان و چهار بهایی با ازلیان برای آن بود که هر یک در عکا و فاماگوستا از گروه مخالف خود برای حکومت عثمانی خبرچینی کنند (اعتضادالسلطنه، 1377، 163).
روایتهای گوناگون ازلی و بهایی از کشته شدن برخی بزرگان ازلی به دست بهاییان حکایت دارند که یکی از آنها سید محمد اصفهانی بود (نبوی رضوی، 1394، 393-398). این قتل در سال 1288ق در عکا رخ داد (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 5، 163). به روایت بهاییان، او و همراهانش دروغها و جسارتهایی از قول بهاءالله به رسولان الهی نسبت میدادند و منتشر میکردند (دهجی، 286 و 287)، تا آنکه صبر گروهی از بهاییان تمام شد و به کشتن آنها اقدام کردند (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 5، 163). روایت ازلیان آن است که سید محمد اصفهانی در عکا «به بدترین و سختترین وضع محبوس و مهجور ماند، چنانکه روزها بر او میگذشته که یک نفر همزبان و همنفس پیرامون خود نمیدیده»، گذشته از آنکه بهاییان نیز او را آزار میدادهاند (نبوی رضوی، 1401، ج 1، 457 و 458).
میتوان گفت سید محمد اصفهانی و همراهان ازلیاش در عکا به دستور بهاءالله به قتل رسیدند (نبوی رضوی، 1394، 400-403). این قتل را میتوان مهمترین اقدام بهاییان علیه ازلیان دانست، چرا که در آن برترین شهید بیان و دومین شخصیت آن زمان بابیان کشته شد. به روایت ازلیان، در میان بهاییانی که به خانة ازلیان عکا حمله بردند، عباس افندی نیز وجود داشت که روند قتل سید محمد اصفهانی را آغاز کرد و با کمک یارانش به انجام رسانید (بحرالعلوم کرمانی، 117).
پس از کشته شدن ایشان، حکومت عکا بیشتر اتباع بهاءالله را دستگیر کرد. بهاءالله و عباس افندی سه شب را در زندان سر کردند اما مدتی بعد همگی آزاد شدند و در نتیجه، به روایت بهاییان، «هر خار و خسی در عکا از جلوی پای احبا برچیده و موانع و عوانق حاضره مرتفع گردید» (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 5، 163-167 و 204، 206 و 207). بهاءالله در آثار بعدی خود به سختی بر سید محمد اصفهانی میتاخت و او را علت گمراهی صبح ازل میدانست؛ او را «سامری» (در نسبت به «عِجل»، که در نگاه او صبح ازل بود) میخواند (فاضل مازندرانی، 129 بدیع، ج 4، 100 و 101) و جایگاهش را «أسفل الجحیم» میگفت (اشراق خاوری، ج 8، 150). وی در یکی از نوشتههایش که بعد از کشته شدن سید محمد اصفهانی صادر شد، خطاب به صبح ازل گفت: «قد أخذ الله من أغواک!» (فاضل مازندرانی، 124 بدیع، ج 1، 151).
رسالة سید محمد اصفهانی در نقد دعوت بهاءالله
از میان آثار سید محمد اصفهانی که پس از آشکار شدن دعوی جدید بهاءالله نگاشته و به رویارویی با او پرداخته است، به یکی از استدلالیههای او میتوان اشاره کرد. نسخهای خطی از این مکتوب در کتابخانة دانشگاه پرینستون (مجموعة اسناد ویلیام میلر، ش 242) موجود است که در این مقاله «استدلالیة نبیل» خوانده میشود. این از آن رو است که وی در ابتدای این نسخه «حاجی سید محمد نبیل» نامیده شده است.
اصفهانی بخش نخست این رساله را که به زبان عربی است، با عبارت «ویل لکم یا معشر البیان!» آغاز مینماید و بابیان بهاییشده را به سبب «نقض میثاق رب» و «نسیان روز عهد با خداوند» و «ترک ایمان به آیات او در دیانت بیان» نکوهش میکند. او ضمن سرزنش بهاییان به خاطر فراموشی آنچه باب در بزرگداشت صبح ازل گفته و در نگاه بابیان وحی خداوند بود (اصفهانی، 1)، دو گفتار از باب را در این باره میآورد.
گفتار نخست چنین است: «إن الأمر من بعدی ینتهی إلی اسم الأزل الوحید لأن ظهوره بنفسه حجه» (همان). باب در این گفتار، «امر بیان» را منتهی به «اسم ازل» و او را جانشین خود دانسته و ظهورش را به خودی خود «حجت» یاد کرده است. این از آن رو است که در نگاه باب و بابیان، نه باب که خداوند صبح ازل را به نزول آیات برگزیده است (شیخالممالک قمی، 1399، 167 و 168). در میان ازلیان متقدم، ملا محمدجعفر نراقی (نراقی، 175)، ملا رجبعلی قهیر (قهیر، بیتا، 39) و ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 7، 34، 69 و 76) و در میان ازلیان بعدی، میرزا هادی دولتآبادی (دولتآبادی، 1401، 145) به این گفتار پرداخته و چون سید محمد اصفهانی سخن گفتهاند.
گفتار دوم باب همانی است که در میان بابیان به «لوح وصایت» شناخته میشود (روحی، بیتا، 4):
هذا کتاب من عند الله المهیمن القیوم إلی الله المهیمن القیوم. قل کل من الله یبدئون. قل کل إلی الله یعودون. هذا کتاب من علی قبل نبیل ذکر الله للعالمین إلی من یعدل اسمه اسم الوحید ذکر الله للعالمین. قل کل من نقطة البیان لیبدئون. أن یا اسم الوحید! فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر به فإنک لصراط حق عظیم (اصفهانی، 1).
در میان ازلیان متقدم، ملا محمدجعفر نراقی (نراقی، 177) و ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 30) نیز این گفتار را آوردهاند. اصل این مکتوب که به خط خود باب است، نزد صبح ازل نگهداری میشد و سرانجام، قمرتاج دولتآبادی (خواهر میرزا یحیی دولتآبادی) آن را از قبرس به ایران آورد و در حدود سال 1336ش محمدصادق ابراهیمی که برترین شخصیت دینی آن زمان ازلیان بود، در مجموعهای با نام «قسمتی از الواح خط نقطة اولی و آقا سید حسین کاتب» آن را به چاپ رساند (نبوی رضوی، 1395، 71-76). وی در شرح مواد این مکتوب، آن را «توقیع معروف نقطة اولی در تنصیص به اینکه نگاهداری بیان و امر نمودن به آن با صبح ازل است» میداند و مینویسد:
«این کتابی است از جانب خداوند مهیمن قیوم به سوی خداوند مهیمن قیوم. همه از خداوند ابتدا شده و به سوی خداوند بازگشت مینمایند. این کتابی است از علی قبل نبیل به کسی که نامش معادل با اسم وحید است» و در پایان این لوح... حفظ آنچه در بیان نازل شده و امر به آن را به صبح ازل دستور داده و او را صراط عظیم حق معرفی مینماید... و نکتة شایان توجه در این توقیع تاریخی این است که به هر عنوانی خود را در آن وصف نموده، عیناً مرآت خویش را نیز توصیف کرده است (ابراهیمی، بیتا، ب و پ).
این مکتوب همة شئون باب را برای صبح ازل برشمرده و او را حافظ بیان و دستوردهنده به آن خوانده است. این امر بیانگر انتخاب او به جانشینی باب است.
اصفهانی سپس، در گفتار سوم، یکی از ذکرهای واجب در آیین بیان را به یاد بابیان میآورد و از اینکه بابیان بهاییشده آن را فراموش و نقض کردهاند، گلایه میکند: «لا إله إلا الله و أن علیاً قبل نبیل نفس الله و أن ما فی البیان دین الله و أن اسم الأزل الوحید ذات الله» (اصفهانی، 1). در این ذکر، «علی قبل نبیل» که همان سید علیمحمد باب است «نفس الله»، و «اسم ازل» که همان صبح ازل است، «ذات الله» یاد شدهاند. بنا به اشارة ملا رجبعلی قهیر (قهیر، بیتا، 41) و ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 21 و 22)، این عبارت بخشی از مکتوبی با نام «توقیع ذات حروف السبع» است.
نکتۀ مهم دربارۀ این سه گفتار آن است که صبح ازل متن هر سه را در کتاب مستیقظ آورده بوده است (صبح ازل، نسخة خطی ب، 304 و 308). او این کتاب را در سال 1273ق در پاسخ به دعوی منیظهرهاللّهی میرزا اسدالله دیان نوشته بود. آن زمان حدود هفت سال از اعدام باب میگذشت. روایت بهاییان آن است که این کتاب با استقبال گستردة بابیان مواجه شد (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 4، 164 و 167). بنابراین، میتوان گفت بابیانی که هنوز دورة باب را به خاطر داشتند، مواد این کتاب را درست میدیدند که به استقبال گسترده از آن روی آوردند. پس انتساب این سه گفتار به باب پذیرفتنی است، گو اینکه اصل «لوح وصایت» (گفتار دوم) به خط باب باقی ماند و به چاپ رسید.
سید محمد اصفهانی سپس به وجود وصی برای هر یک از رسولان خداوند اشاره میکند و میگوید کاری که بهاءالله در حق صبح ازل انجام داد، همانی است که مخالفان در حق امام علی بن ابیطالب کردند و حق او را غصب کردند (اصفهانی، 1). در میان ازلیان متقدم، ملا محمدجعفر نراقی (نراقی، 5، 205 و 206) و ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 6) و در میان ازلیان بعدی، سید مهدی سرلتی (سرلتی، 23-26) مانند سید محمد اصفهانی بر وجود همیشگی وصی برای هر صاحب دین تأکید کردهاند.
بر این اساس است که سید محمد اصفهانی «اهل وفاء» را به رویگردانی از بهاءالله و پیروانش فرا میخواند، چرا که ایشان هیچگاه به خداوند و رسولانش مؤمن نشدند و از زیانکاراناند: «فیا أهل الوفاء! أعرضوا عن هؤلاء فإنهم قوم ما آمنوا بالله فی کل ظهور من ظهوراته و کانوا لدی الله لمن الخاسرین» (اصفهانی، 1).
بخش دوم این رساله به زبان فارسی است. سید محمد اصفهانی ابتدا مینویسد از استدلال آوردن شرم دارد، چرا که «امر أظهر من الشمس است» و «هر نادان و طفلی اگر اندک التفاتی نماید، مستشعر میشود. لیکن این قوم مدعی، نظر بر آنکه خداوند متعال ختم فرموده بر قلوب ایشان غشاوه را، لهذا متذکر نمیشوند» (اصفهانی، 1).
وی سپس به دعوی منیظهرهاللّهی بهاءالله میپردازد. در نگاه او، «این ادعای عظیم بدون دلیل و بینه مسموع نمیباشد» و کسانی پیش از بهاءالله مدعی این مقام بودند (فاضل مازندرانی، نسخة خطی، ج 4، 10 و 11) و «بطلان آنها نزد کل معلوم گردید» (اصفهانی، 1 و 2). در میان ازلیان متقدم، ملا محمدجعفر نراقی (نراقی، 95-99) و در میان ازلیان بعدی، سید مهدی سرلتی (سرلتی، 214) نام برخی از مدعیان پیشین را آورده و شکست دعوتشان را حتی با وجود برخورداری برخی از ایشان از علوم غریبه یاد کردهاند.
سید محمد اصفهانی بر آن بود که دلایل بهاءالله باید به گونهای باشند که کسی نتواند مانندشان را بیاورد و این در حالی است که صبح ازل آیاتی نگاشته است، گذشته از آنکه باب انتساب مکتوبات او را به خداوند تأیید کرده بود. پس اکنون که بهاءالله از صبح ازل روی برتافته، در واقع از باب کناره گرفته است، «چون که آن حضرت فرموده که آیات این نور ازلیه و ثمر الهیه از من است و من الله است» (اصفهانی، 2). در میان ازلیان متقدم، ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 54) و در میان ازلیان بعدی، سید مهدی سرلتی (سرلتی، 83 و 84) آیات صبح ازل را به سبب سرعت زیاد او در نگارش آنها معجزه دانستهاند، گو اینکه آن مکتوبات در نگاه منتقدان بابیان و بهاییان، «مثل نوشتههای باب پر است از غلطهای صرف و نحوی و مکرر» (کردستانی، بیتا، 36).
در نگاه سید محمد اصفهانی، تنها کسی میتواند آیات را از غیر آیات تشخیص دهد که صاحب آیات باشد یا «قلب او منور به نور الهی گشته باشد»؛ انتساب مکتوبات صبح ازل به خداوند از سوی باب پذیرفته شده، اما صبح ازل دربارة مکتوبات بهاءالله گفته است که «اصلاً آیات نیست، بلکه چند الفاظ عربی را ترکیب و تألیف مینماید و از برای جهال مشتبه مینماید که اینها آیات است» (اصفهانی، 2 و 3). در میان ازلیان متقدم، ملا محمدجعفر نراقی (نراقی، 17-20، 22، 23 و 188) و ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 49-52) آیات بهاءالله را نامشابه به آیات باب و ساختگی و از روی تمرین گفتهاند و ازلیان بعدی چون میرزا هادی دولتآبادی (دولتآبادی، 1401، 130)، عزیهخانم نوری و همکارانش (نوری و دیگران، 1394، 209) نیز بر درسآموزی بهاءالله تأکید کرده و او را امی ندانستهاند.
سید محمد اصفهانی سپس، به عنوان شاهد، مکتوب باب دربارة آیات الهی صبح ازل را میآورد. مخاطب این مکتوب سید حسین ترشیزی است که به روایت ازلیان، به دستور امیرکبیر اعدام شد (شیخالممالک قمی، 1399، 139). باب در این مکتوب، مرآت را که همان صبح ازل است، حکایتگر خداوند و برگزیدة الهی دانسته و از ترشیزی خواسته تا یقین کند که او به سوی خداوند فرا میخواند و مایة نصرت و یاری اهل بیان با نصرتی بزرگ است (اصفهانی، 3).
اصفهانی گفتار دیگری از باب را نیز نقل میکند که گویای برانگیختگی الهی مرآت و ضرورت دوری او از هر گونه ناراحتی است: «قد أظهر الله مثل تلک المرآت الممتنعه و استعرف قدرها أن لا یمسها من حزن!» وی سپس دشنامگویی «جمعی از جهال» «در وجه این نور ازلیه» را، با وجود آگاهی از این سخنان باب، رجعت «حروف نفی کور سابق» میداند که «بنای دین و طریق خود را مثل سابقین بر کذب و مکر و افترا و نفاق گذاردهاند» (همان، 3 و 4).
در نگاه سید محمد اصفهانی، «والله امر بسیار واضح است»، زیرا اگر سخنان باب (رب اعلی) دربارة صبح ازل دلیل باشد، «اینقدر فرموده که از احصای آن عاجز میباشم» و اگر دلیل آیات خداوندی است، که باب انتساب آیات صبح ازل به خداوند را پذیرفته بود. بنابراین، آنچه بهاءالله در مقام منیظهرهاللّهی میآورد، «بینة اعظم» باید بوده و از آیات صبح ازل باید برتر باشد، «علاوه بر آنکه بدیهی است فساد این دعوی» (همان، 5).
در بررسی این سخن میتوان گفت صبح ازل در کتاب مستیقظ حدود 50 مکتوب باب را دربارة خود آورده است (صبح ازل، نسخة خطی ب، 273-311). بنابراین، با در نظر داشتن جایگاه استنادی این کتاب، میشود گفت آنچه بابیان متقدمی چون سید محمد اصفهانی، ملا محمدجعفر نراقی (نراقی، 16، 17، 28، 29، 103، 155 و 172)، ملا رجبعلی قهیر (قهیر، بیتا، 44 و 45) و ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 63 و 71) دربارة کثرت نگاشتههای باب دربارة صبح ازل یا قطعی بودن انتساب آنها به باب نوشتهاند، پذیرفتنی است. در میان ازلیان بعدی، سید مهدی سرلتی (سرلتی، 253) و عزیهخانم نوری و همکارانش (نوری و دیگران، 1394، 188-190) به مکتوبات بسیار باب دربارة بزرگداشت صبح ازل و جانشینی او اشاره کردهاند و همچنین ملا رجبعلی قهیر (قهیر، بیتا، 136-157) و ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 21-35) از متقدمان و عزیهخانم نوری و همکارانش (نوری و دیگران، 1394، 182-190، 200-204 و 226-230) از متأخران، متن تعداد زیادی از آن مکتوبات را بازنوشتهاند.
سید محمد اصفهانی بر آن است که چون ظهور کسی در مقام من یظهره الله را نخستین بار باب بیان کرده، پس دیگر سخنان باب دربارة من یظهره الله نیز باید دیده شوند (اصفهانی، 5). این گفته بسیار مهم است، چرا که بهاءالله و پیروانش در پاسخ به استناد پیروان صبح ازل به سخنان باب، گفتاری از او را میآوردند که در آن استناد به سخنان باب پس از ظهور من یظهره الله را نادرست میدید: «در آن یوم بیان نفع نمیبخشد و به آن تمسک ننمایید!» و «إیاک إیاک أن تحجب بما فی البیان!» بهاءالله در کتاب بدیع که آن را به طور ویژه در رد ازلیان نگاشت و در نگاه پیروانش وحی الهی است، بارها اینگونه سخن گفته است (بهاءالله، بیتا ب، 27، 28، 51، 66، 84، 91، 100، 105، 149، 157، 164، 190، 217، 218 و 222) و چنانکه آمد، در نگاه این پژوهش، این مهمترین استدلال بهاییان در برابر استناد ازلیان به آثار باب است.
سخن بهاءالله و پیروانش آن بود که چون باب چنین گفته و بهاءالله در مقام منیظهرهاللّهی ظهور کرده است، پس به سخنان باب دربارة صبح ازل و ویژگیهای من یظهره الله ــ که در بهاءالله نیستند ــ نباید پرداخت. سید محمد اصفهانی بر آن است که هم این سخن باب و هم آن سخنان او در انتساب به وی یکساناند، پس همزمان باید مورد استناد باشند. پس حاصل این نگاه همزمان آن است که وقتی من یظهره الله با آن ویژگیهای یادشده از سوی باب ظهور کرد، دیگر به سخنان باب نباید پرداخت، چرا که آیین او منسوخ شده و به آیین من یظهره الله مبدل شده است.
با این مقدمه، باید به گفتارهای چهارگانة باب که سید محمد اصفهانی به آنها استناد کرده است، پرداخت:
سخن نخست باب که اصفهانی به آن اشاره کرده، دربارة نسبت صبح ازل با من یظهره الله است. باب در این گفتار، صبح ازل را مایة عزت و سربلندی من یظهره الله در «روز قیامت» (زمان نسخ آیین بیان) میخواند و پیش از آن روز نیز که زمان برپایی آیین بیان است، او را مایة فخر بابیان و سبب شرافت ایشان میداند (اصفهانی، 5 و 6).
وی در سخن دوم بر آن است که پیش از کمال یافتن یک آیین، آیین ناسخ آن نخواهد آمد و در زمان هر آیین مرآتهایی خواهند بود که بر خدایی بودن آن آیین شاهدند و روشن است که صبح ازل یکی از آنهاست (همان، 6).
سخن سوم باب خطاب به «اسم کریم» است. سید محمد اصفهانی از سخن سوم باب چنین نتیجه میگیرد که تا آیین بیان به کمال خود نرسد، من یظهره الله ظاهر نمیشود و این میزانی است از سوی باب. پس اکنون که هنوز «یک حکمی از احکام جزئیه» در آیین بیان به اجرا درنیامده، زمان ظهور من یظهره الله نرسیده و بهاءالله در چنین مقامی نمیتواند باشد (همان، 6 و 7). در میان ازلیان بعدی، میرزا هادی دولتآبادی (دولتآبادی، 1401، 117-119، 121-124 و 133-153) و سید مهدی سرلتی (سرلتی، 41) نیز چنین گفتهاند.
سخن چهارم باب دربارة «ثمرة بدیعة شجرة بیان» است. سید محمد اصفهانی آن ثمره را صبح ازل دانسته و نوشته که «خداوند خواسته است البته که بلند گردد این شجرة بیان، از اصل و فرع و اغصان و اثمار و اوراق آن»، پس «حال، این جهال میگویند نسخ شده» است (اصفهانی، 7). در میان ازلیان بعدی، عزیهخانم نوری و همکارانش نیز این سخن باب را شاهد آوردهاند (نوری و دیگران 1394، 183).
سید محمد اصفهانی سپس چهار دعوی منسوب به بهاءالله را رد کرده است: 1. مرآت بودن؛ 2. رجعت حسینی بودن؛ 3. نفس باب بودن و 4. بهاء بودن.
در نگاه او، بهاءالله میگوید مرآت است، پس چون باب گفته بود هر مرآتی که در آیین بیان ظاهر شود، باید منور به صبح ازل بوده و او را پذیرفته باشد، «دیگر رد و تکفیر این نور ازلیه را چه سبب است؟!» (اصفهانی، 7 و 8) در نگاه او، بهاءالله خود را رجعت حسینی گفته و این در صورتی است که باب «جناب آقا سید حسین» را مقام آن رجعت دانسته و گفته بود: «إن الحسین قد رجع هذا» (همان، 8).
از نظر اصفهانی، بهاءالله سخنی از باب (أنا حی فی أفق الأبهی) را شاهد آورده و خود را نفس باب دانسته و این در حالی است که آن سخن خطاب به صبح ازل است که به او گفته: «فاشهد بأننی أنا حی فی أفق الأبهی!» و سپس به او دستور داده: «إذا انقطع عن ذلک العرش تتلو من آیاته ما یلقی الله فی فؤادک!» پس باب صبح ازل را نفس خود دانسته است (همان، 8).
به علاوه، بهاءالله هرجا نام «بهاء» را یافته، خود را نماد آن گرفته است و «حال آنکه اصلاً مدخلیتی به او ندارد» و ویژگی عظمت و بها برای مخاطب مورد توجه بوده است. پس اگر چنین باشد، «هر جایی که کمالنامی یا جمالنامی باشد، باید این دو اسم را در حق خود جاری نمایند.» گذشته از آنکه باب، در کتاب پنج شأن، این اسم را برای قرهالعین قرار داده است. وی همچنین اعطای لقب «بهاء» به میرزا حسینعلی نوری را از سوی قرهالعین در صحرای بدشت و نه از سوی باب دانسته است (همان، 8 و 9).
در بررسی گفتار نخست، باید گفت که باب، به روایت صبح ازل در کتاب مستیقظ، در مکتوبی از مرآتهای پس از صبح ازل سخن گفته و مرآت دوم را منور به او و از میان پیروانش دانسته بود (صبح ازل، نسخة خطی ب، 276 و 277). بر این پایه است که به عقیدۀ سید محمد اصفهانی، مرآتیت بهاءالله که باید از صبح ازل باشد، با دشمنی او با صبح ازل همسان نیست. در میان ازلیان متقدم، ملا علیمحمد سراج (سراج، بیتا، 73) بر بخشی از کتاب بیان فارسی دست گذاشته که ایمان به مرآت را در زمان ظهور من یظهره الله شرط دانسته است: «لعل در یوم ظهور من یظهره الله از مرآت این کلمه که مدل علی الله هست، تجاوز ننمایند» (باب، بیتا، 201).
در بررسی گفتار دوم باید گفت در نگاه تأویلی و نادرست باب، باورداشت رجعت در مذهب تشیع نه صورت شخصی که صورت صفتی و بروز صفات گذشتگان در اهل این زمان را دارد (شیخالممالک قمی، 1399، 70-74). از آن سوی، رجعت امام سوم شیعیان پس از قائم آل محمد در حوزة باورداشتی مذهب تشیع پذیرفته شده است، پس چون باب قائم آل محمد بود، رجعت حسینی نیز باید رخ میداد و بر این پایه بود که به روایت سید محمد اصفهانی، باب «جناب آقا سید حسین» را رجعت امام سوم شیعیان دانسته است. با این حال، برخی از ازلیان متقدم، صبح ازل را در مقام رجعت حسینی میشناختند. برای نمونه، ملا محمد جعفر نراقی (نراقی، 182 و 183) و میرزا محمدحسین متولیباشی قمی (متولیباشی قمی، 1400، 352-357 و 366) بر آن بودند که بر پایة روایتهای شیعی، امام سوم شیعیان، پس از رجعت، به دفن قائم آل محمد خواهد پرداخت و چون صبح ازل باب را به خاک سپرد، پس رجعت حسینی است. ملا رجبعلی قهیر نیز سخنان دیگری از باب را شاهد گرفته و صبح ازل را صاحب آن مقام دانسته است (قهیر، بیتا، 82).
در بررسی گفتار سوم باید گفت که باب عبارت «أنا حی فی أفق الأبهی» را در مکتوبی خطاب به «اسم ازل» آورده است. این مکتوب که هم ازلیان و هم بهاییان به آن اشاره کردهاند، آشکارا دربارة جانشینی صبح ازل و چگونگی تعیین جانشینان اوست و بدین سبب است که بهاییان آن را «وصیتنامة حضرت نقطة اولی» یاد کردهاند (شیخالممالک قمی، 1399، 666 و 667). بنابراین، بهاءالله نگارش این مکتوب از سوی باب برای جانشینی صبح ازل را پذیرفته بود که بخشی از آن را شاهد میگرفت. پس در نگاه ازلیان، او یا باید آن جانشینی را میپذیرفت و یا نباید آن مکتوب را شاهد میگرفت.
در بررسی گفتار چهارم باید گفت جز سید محمد اصفهانی، ملا رجبعلی قهیر که خود در صحرای بدشت شاهرود حضور داشت (شریف کاشانی، 1398، 182)، بابیان دیگر و نیز بهاییان به اعطای لقب «بهاء» از سوی قرهالعین به میرزا حسینعلی نوری اشاره کردهاند (نوری و دیگران، 1394، 162؛ فاضل مازندرانی، 124 بدیع، ج 2، 85). پس این لقب را باب به او اعطا نکرده بود. در میان ازلیان بعدی، میرزا هادی دولتآبادی با استناد به یکی از آثار باب، لقب «بهاء» را از آن خود او دانسته و مانند سید محمد اصفهانی استفادۀ گستردة بهاءالله و پیروانش از این واژه را نادرست دانسته است (دولتآبادی، 1401، 154-156).
سید محمد اصفهانی بر آن است که باب تنها یک نامه برای بهاءالله نوشته بود (اصفهانی، 9). این سخن نادرست است، چرا که صبح ازل در کتاب مستیقظ نامة دیگری جز نامة یادشده از سوی سید محمد اصفهانی را آورده و نوشته که باب آن را برای «أخ الثمره: 238» (برادر صبح ازل: 238 = حسینعلی) نوشته بود (صبح ازل، نسخة خطی ب، 307). اینجاست که سید محمد اصفهانی به یکی از سخنان باب ارجاع داده و آن را با دعوی منیظهرهاللّهی بهاءالله ناهمسان دانسته است:
ای خلق بیشعور! این بزرگواری که وعدة من یظهره الله را داد و این شخص مدعی میگوید: «سفارش مرا کرده نزد این جهال»، همان بزرگوار میفرماید خطاب به معلم اطفال بیان که: «اطفال را چوب مزن و بر کرسی بنشان که من یظهره الله را در مکتب خواهند آورد؛ مبادا نشناسی و او را چوب زنی» که از حال تربیت فرموده اهل بیان را از برای آن یوم الله (اصفهانی، نسخة خطی، 9).
این استدلال را میتوان یکی از مواردی دانست که ازلیان برای نادرست دانستن دعوی بهاءالله آن را شاهد میگیرند. در این نگاه، معلمان بابی نباید کودکان مدرسه را چوب بزنند، مبادا من یظهره الله را چوب زده باشند. پس من یظهره الله در دوران آیین بیان به دنیا خواهد آمد که چوب خوردنش را باب نهی کرده و بنابراین، بهاءالله که در دوران دیانت اسلام به دنیا آمده، نمیتواند من یظهره الله باشد. در میان ازلیان بعدی، میرزا هادی دولتآبادی از شاگردان سید محمد اصفهانی (نبوی رضوی، 1401، ج 1، 21)، باب یازدهم از واحد ششم کتاب بیان فارسی را شاهد گرفته و به همین گونه به نادرستی دعوی منیظهرهاللّهی بهاءالله رسیده است (دولتآبادی، 1401، 132 و 133). باید دانست که اساس کار وی نشان دادن نمونههای زیادی از کتاب بیان فارسی در عدم تطابق دعوی بهاءالله با تعالیم باب است که در 22 مورد به آن پرداخته است (همان، 116-153).
سید محمد اصفهانی در پایان این رساله شواهد و دلایل بطلان دعوت بهاءالله را بسیار و شنوندگان آن را کم دانسته است: «اینقدر هست از ادله و براهین که عاجزم از نوشتن آنها، لیک چه فایدهای گوشان را!» وی سپس خواسته تا این مکتوب رونویسی شود و به جاهای مختلف برسد (اصفهانی، 9).
نتیجهگیری
پس از آغاز دعوت آشکار میرزا حسینعلی بهاءالله دربارة نسخ تعالیم سید علیمحمد باب در آیین بیان و شکلگیری آیین بهایی، برخی بزرگان بابیِ بهایینشده به نگارش کتابها و رسالههایی در رد او پرداختند. بررسی آثار گوناگون ایشان نشان میدهد که میتوان استدلالهای آنان را در پنج گروه دستهبندی کرد: استشهاد به آثار باب در ستایش از جانشینش میرزا یحیی صبح ازل، استناد به آثار باب دربارة ویژگیهای صاحب دین بعدی و نبود آنها در بهاءالله، شاهد گرفتن آثار پیشین بهاءالله در ستایش از صبح ازل، رد تفسیرها و تأویلهای بهاءالله بر آثار باب و تأکید بر صفات ناشایست بهاءالله. «استدلالیة نبیل» مکتوبی از سید محمد اصفهانی است که با وجود اختصار، به سبب جایگاه اصفهانی در مقام دومین شخصیت بابیان در زمان آغاز دعوت بهاءالله و کشته شدنش به دستور او، ردیهای مهم است و به سبب ذکر مصداقهایی از مهمترین استدلالهای ازلیان در نقد دعوت بهاءالله، در بررسی میزان درستی یا نادرستی آن استدلالها کارگشاست. در این پژوهش، دلایل آن مکتوب همراه با شاهدهایی از ردیههای دیگر ازلیان متقدم و متأخر بررسی شد، اما در میان آنها دلایل مهمتر را در دو گروه میتوان دید. تأکید بر سخنان زیاد باب دربارة جانشینی صبح ازل پذیرفتنی است، چرا که نهتنها بسیاری از آنها از سوی صبح ازل در کتاب مستیقظ آورده شد و با استقبال بابیانی که هنوز دورة باب را به یاد داشتند مواجه شد، که برخی از آنها را بهاییان نیز روایت کردهاند و صورت اصلی برخی دیگر نیز محفوظ مانده و به چاپ رسیده است. در رسالة سید محمد اصفهانی تعداد کمی از مکتوبات باب آورده شده است، اما در رسالههای ازلیان دیگر متن تعداد بسیاری از آنها را میتوان دید مانند کتاب استدلالیة قهیر از متقدمان و کتاب تنبیه النائمین از متأخران. همچنین آنچه بر پایة آثار باب دربارة نبود ویژگیهای من یظهره الله و زمان ظهور او در بهاءالله و زمان دعویاش آورده شده پذیرفتنی است و نشان میدهد باب کسی دیگر را در آن مقام میشناخت. اینجا نیز، به سبب اختصار، مصداقهای اندکی از آن ناهمسانیها آورده شده اما در رسالههای دیگر ازلیان، به ویژه در کتاب فصل الکلام میرزا هادی دولتآبادی، با بسط و تفصیل به آنها پرداخته شده است. این دو گروه استدلال را مهمترین دلایل ازلیان در نقد دعوت بهاءالله میتوان دانست که با توجه به قطعی بودن انتسابشان به باب از بالاترین درجة استنادی برخوردارند. در این میان، سخن بهاییان دربارة نادرستی استنادهای ازلیان به آثار باب پس از ظهور من یظهره الله نیز نادرست دانسته میشود، چرا که آنچه ایشان بر آن دست میگذارند، سخنی از باب مانند سخنان دیگر او دربارة صبح ازل، من یظهره الله و زمان ظهور اوست که همزمان باید دیده شوند. بنابراین، باید گفت پس از ظهور من یظهره الله که کسی جز بهاءالله است، به سخنان باب نباید پرداخت. در نگاه این پژوهش، این سخن بهاییان مهمترین استدلال ایشان در برابر ازلیان است که در مهمترین ردیة ایشان، یعنی کتاب بدیع که نوشتة بهاءالله است و حکم وحی را برای ایشان دارد، بارها آمده است. دیده میشود که در رسالة سید محمد اصفهانی سه نوع از انواع پنجگانة دلایل بابیان بهایینشده برای نشاندادن نادرستی دعوت بهاءالله آورده شده است. آنچه در اینجا نیامده، استدلال به آثار پیشین بهاءالله در ستایش از صبح ازل و تأکید بر صفات ناشایست بهاءالله در تناقض با مقام الهی اوست. این دو نوع استدلال ازلیان را در آثار دیگر ایشان بهکرات میتوان دید. با این حال، به نظر میرسد آنچه از آن سه نوع دلیل در استدلالیة نبیل آمده و با شاهدهایی دیگر از مخالفان بابی متقدم و متأخر بهاءالله همراه شده، در راستیآزمایی استدلالهای ایشان گویاست. بدین ترتیب، میتوان بر آن بود که این دلایل قطعی بابی گویای آناند که آموزههای باب به آیین بهایی نمیانجامد و ازلیان به درستی بر نبود اصالت بابی در دعوی منیظهرهاللّهی بهاءالله تأکید میکردند.