نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران.
2 کارشناس ارشد تاریخ ایران دوه اسلامی دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
With the formation of the Saljuq government of Kerman during the 5th century AH, and especially since the Saljuq king Turanshah; Gradually, an important transformation took place in the economic structure of the southern regions of Iran and the trade between the ports and islands of the Persian Gulf with other commercial centers outside the borders of Iran, such as the ports of the subcontinent of India and China. Therefore, the present article, using the historical method and using library studies, aims to analyze the results of the relations between the Saljuq rulers and the local Rulers of the Persian Gulf on the trade situation in the southern regions of Iran. The findings of the research indicate that the support of the Saljuqs of Kerman.to the kings of Bani Qaisar of Kish not only strengthened their political power, but also caused this island to become more and more prosperous and replace Siraf.
Introduction
Commercial centers in the Saljuq era are cities, ports and islands that were both directly controlled and commanded by the Saljuq ruler in Kerman, or because of the authority of this dynasty, the rulers of the ports and islands of the Persian Gulf were forced to obey. In both cases, many revenues flowed to the court of this government. Among them, the share of ports and islands such as Bandar Tiz, Old Hormuz and Kish Island, which were under the control of this family, is very important. Therefore, the main question of the current research is: What was the role of the Saljuqs of Kerman in the commercial prosperity or stagnation of the Persian Gulf (especially Kish Island) and the trade route between the islands and ports of this waterway with the commercial centers in Kerman and the Indo-Chinese subcontinent. how was it What necessitated the writing of this article is, on the one hand, addressing a neglected issue, namely the political-economic impact of the Saljuq rule of Kerman on the commercial prosperity or stagnation of the Persian Gulf during the fifth and sixth centuries, and on the other hand, examining the actions of King Turanshah and King Arslanshah I of Saljuq in The relationship with the rulers of the islands and ports of this bay is similar to the kings of Bani Qaisar (princes of Kish).
Methodology
In the present research, the research method is the historical method with descriptive and analytical approach. The materials extracted from the first-hand sources and new researches are organized according to the type of subject and chronological sequence, and then the data of the sources and sources are evaluated based on historical criteria and the authenticity of the materials based on preference to documents or the reliability of the narrator. In the end, by using the law of conformity and the rule of rational preference, the opinions of historians and researchers are criticized, and the content is written while presenting new opinions.
Result and Discussion
The support of the Saljuqs of Kerman to the kings of Bani Qaisar not only provided the means to consolidate their political power, but also caused this island to become more and more prosperous and gain the former position of Siraf. Countless commercial goods were brought to Kish from all over the world that day and were exchanged between merchants and tradesmen. Based on the materials provided by the local chronicles of Kerman and especially the works of the famous historian, Afzal al-ddin Abu Hamid Kermani, and mentioned in the text; The Indian subcontinent is one of the regions where most commercial goods are exchanged between its ports and islands and ports such as Kish and Tiz. With the control of the Saljuqs of Kerman over the port of Tiz and the island of Kish, a new route was found for the exchange of commercial goods within the territory of the Saljuqs of Kerman with the Persian Gulf, and many goods came from this route and through the commercial centers of Kerman such as Narmashir, Bam, Khabis, Bardsir, Kohbanan, etc. were exchanged. As a result of the increasing efforts of the Saljuqs of Kerman, the area of Qomadin in Jiroft had turned into one of the international merchants of that day, and according to the local chronicles of Kerman, traders and merchants of many different nations, including Indians, Chinese, and Egyptians, Abyssinians, Armenians and Zanzibars bought Business room and were engaged in business in this commercial port.
Conclusions
By reflecting on the local chronicles of Kerman and the geographical sources discussed in the text, it can be seen that the peak of this commercial prosperity is related to the reign of some Saljuq rulers of Kerman, such as King Turanshah I and King Arslanshah I, which is roughly between the second half of In the fifth century and the first half of the sixth century, they ruled over the regions of Kerman, Hormuz, Oman and Makran. Of course, it is also necessary to state that the authority of the Saljuqs over Kerman and their efforts for the economic prosperity of this area, especially the commercial centers in Kerman and the ports and islands of the Persian Gulf, were not permanent, and factors such as the political, social and economic disturbances of the late Saljuq era The reason for the challenges between the sons of Toghrelshah over the throne of Kerman, as well as the invasion of Oghuz Turkmen to Kerman and their killing and looting, caused insecurity and, as a result, the economic stagnation of the commercial centers.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
با روی کار آمدن و تحکیم پایههای سلجوقیان به همت ملک قاوُردبن چغریبیگ در کرمان (تقریباً حدود سال 442ق)، این ناحیه با موقعیت جدید و مناسبی روبهرو شد و حضور آنان در کرمان، نوید بهبود امنیت و به تبع آن، شرایط تجاری پررونقتر از دوران پیش را میداد؛ زیرا قاورد از بدو ورود به کرمان و تسلّط بر آن، در این زمینه دست به اقدامات مهم و تأثیرگذاری زد که پس از وی نیز توسط جانشینانش دنبال شد و بدین ترتیب، شکوفایی تجاری و اقتصادی مراکز موجود در قلمرو تحت تابعیت آنها فراهم گردید. منظور از مراکز تجاری در عصر سلجوقیان، شهرها، بنادر و جزایری است که بهطور مستقیم از جانب حاکمیت سلاجقه در کرمان کنترل و فرماندهی میشدند و یا اینکه به سبب اقتدار این سلسله، حاکمان بنادر و جزایر خلیج فارس را مجبور به اطاعت ساختند و در هر دو صورت عواید فراوانی را به دربار این حکومت سرازیر میکرد. در این میان، سهم بنادر و جزایری چون بندر تیز، هرمز کهنه و جزیره کیش که در تسلط این خاندان قرار گرفت، بسیار حائز اهمیت بوده و عوایدی که از این راه نصیبشان میشد، قابل توجه بوده است.
آنها به محض ورود به کرمان، توجه خاص خود را به این مناطق که همواره نقشی اساسی در تجارت جهانی و کسب ثروت ممالک داشتهاند، مبذول داشتند و در رونق آنها کوشیدند. از همین رو، از طریقِ بنادر و جزایر خلیج فارس، تجارت دریایی پررونقی میان مراکز تجاری درون کرمان با سایر بنادر و مراکز تجاری بیرون از ایران، چون شبهقاره هند و چین صورت گرفت و در برخی تواریخ محلی کرمان نیز بدان اشاره شده است؛ موضوعی که در نوشتارِ حاضر با جزئیات کامل بدان پرداخته شده است. بنابراین پرسش اصلی پژوهش حاضر، عبارت است از اینکه: نقش سلجوقیان کرمان در رونق یا رکود تجاری خلیج فارس (بهویژه جزیرهکیش) چه بوده و خط سیر تجاری میان جزایر و بنادر این آبراه با مراکز تجاری درونِ کرمان و شبهقاره هند و چین چگونه بود؟
آنچه به نگارش نوشتار حاضر ضرورت بخشیده، از یک سو پرداختن به موضوعی مغفول، یعنی تأثیر سیاسی-اقتصادی حاکمیت سلجوقیان کرمان بر رونق یا رکود تجاری خلیج فارس طی قرون پنجم و ششم قمری و از سوی دیگر، بررسی اقدامات ملک تورانشاه و ملک ارسلانشاه اول سلجوقی در ارتباط با حکام جزایر و بنادر این خلیج، نظیر ملوک بنیقیصر (امرای کیش) است؛ اقداماتی که خط سیر تجاری میان جزایر و بنادر این آبراه با مراکز تجاری کرمان و نواحی بیرون از ایران همچون بنادر هند و چین را دگرگون ساخت.
در پژوهش حاضر، روش تحقیق، روش تاریخی با رویکرد توصیفی-تحلیلی است. مطالب مستخرج از منابع دست اول و تحقیقات جدید، براساس نوع موضوع و توالی زمانی تنظیم گردیده و سپس دادههای منابع و مآخذ براساس ضوابط تاریخی و صحت و سقم مطالب براساس ترجیح به اسناد یا موثق بودن راوی سنجیده شده است. در آخر نیز با استفاده از قانون مطابقه و قاعده ترجیح عقلی، به نقد نظرات مورخان و محققان پرداخته شده و ضمن ارائۀ نظرات جدید، تحریر مطالب انجام شد.
بررسی دربارۀ ادبیات پژوهشی موضوع حاضر، نشان از آن دارد که طی سالهای اخیر، در تحقیقات جدید و ارزشمندی چون آثارِ محمدباقر وثوقی، به ویژه کتاب خلیج فارس و ممالک همجوار (1384) و همچنین کتاب تاریخ سلجوقیان کرمان (1387) نگاشتهء محسن مرسلپور، چاپ شده توسط مرکز کرمانشناسی، به مباحثی درباره سیاستهای ممالک همجوار خلیج فارس در زمینههای اقتصادی پرداخته شده است. علاوه بر کتابهای نامبرده، در مقالات ذیل نیز برخی مطالبی مفید و ارزشمند ارائه شده است: «تجارت دریایی ایران در دورۀ سلجوقی، سدههای 5 و 6 هجری (با تأکید بر نقش بندر تیز)» اثر عبدالرسول خیراندیش و مجتبی خلیفه (1386)؛ «تحلیل وضعیت تجارت و راههای تجاری کرمان در دوران حاکمیت سلجوقیان» اثر جمشید روستا و الهام محمدی (1394)؛ «راههای تجاری در عهد ایلخانی» نوشته ء سید ابوالفضل رضوی (1388)؛ «جغرافیای تاریخی خلیج فارس» اثر محمد نایبپور و لقمان ملکی (1389)؛ «تجارت کرمان از سدۀ ششم تا هشتم هجری، با تأکید بر جایگاه جیرفت» نوشتهء جواد عباسی و لیلا امیری (1390). علاوه بر این آثار ارزشمند، مقاله بسیار مفید «جایگاه جزیره کیش در تجارت دریایی عصر ملوک محلی بنی قیصر» اثر محمدجعفر چمنکار (1391) بدون تردید تنها نوشتاری است که بهطور خاص و دقیق به مبحث جزیره کیش و وضعیت تجارت دریایی آن در عهد بنیقیصر پرداخته است.
بنابراین با مرورِ پیشینهء پژوهشی در حوزههای نزدیک به موضوع مورد پژوهش در این نوشتار، میتوان دریافت که تاکنون بخش بسیار محدودی به تجارت سلاجقۀ کرمان اختصاص داده شده است. مضاف بر آنکه در این آثار نقش سلجوقیان کرمان در رونق یا رکود تجاری خلیج فارس (بهویژه جزیره کیش) و خط سیر تجاری میان جزایر و بنادر این آبراه با مراکز تجاریِ درون کرمان و شبهقارۀ هند، مورد بررسی و مداقّه قرار نگرفته؛ امری که پژوهش حاضر درصدد پرداختن بدان است.
1-1. مختصری دربارۀ سلجوقیان کرمان و نقش آنان در قدرتگیریِ امرای کیش
پس از آنکه طغرلبیگ سلجوقی در اوایل قرن پنجم قمری سلطان مسعود غزنوی را در نبرد دندانقان شکست داد، ورود ترکمانان سلجوقی به نواحی شرقی و مرکزی ایران سرعتی دوچندان یافت. طغرل بر آن شده بود تا با تقسیم نقاط مفتوحه و واگذاری فتح مناطق جدید به برادران و برادرزادگان، اولاً تسلط خود را بر نقاط فتحشده تثبیت کند و ثانیاً نواحی فتحنشده را به سرعت تسخیر کند و تحت اقتدار درآورد. بنابراین «ولایت قسمت کردند و هر یکی از مقدمان به طرفی نامزد شد. چغریبک که برادر مهتر بود مرو را دارالملک ساخت و خوراسان بیشتر خاص کرد و موسی یبغو به ولایت بست و هرات و سیستان و نواحی آن چندانکه تواند گشود نامزد شد و قاورد پسر مهین چغریبک به ولایت طبسین و نواحی کرمان [فرستاده شد]...» (راوندی، 1363: 104). قاورد (حک: 440-466ق) با حرکت به سوی کرمان و تلاش برای فتح این منطقه طی سالهای 440 تا 442ق، ابتدا بر دیالمه تسلط یافت و نواحی شمالی و غربی کرمان را تصرّف کرد. همزمان با ورود وی به کرمان، بهرامبن لشکرستان از طرف ابوکالیجار دیلمی حاکم بود (افضلالدین کرمانی، 1326: 3؛ همت کرمانی، 1364: 60) با حضور ترکمانان در خدمت قاورد، بهرام مصلحت را در صلح با وی دید و با دادن زهر به ابوکالیجار، حکومت کرمان را تسلیم قاورد کرد (حافظ ابرو، 1378: 3/23)؛ افضلالدین کرمانی، 1326: 4).
بدین ترتیب، مناطق سردسیر کرمان که شامل نواحی غرب و شمال غربی میشد، به دست ملک قاورد افتاد، اما همچنان مناطق گرمسیری این ایالت شامل بم، جیرفت، خبیص، میناب و نواحی بلوچستان که بخش عظیمی از کرمان را تشکیل میدادند، در دست قومی به نام «قُفص» قرار داشت و به فتح قاورد درنیامده بود (افضلالدین کرمانی، 1326: 5؛ محمدبن ابراهیم، 1343: 4-5) در توضیح قوم مذکور باید اینگونه عنوان کرد که قفصها در منابع مختلف تاریخی، جغرافیایی و ادبی، با نامهای دیگری چون کوچ، کوفج، کُفچ، قفس و غیره نیز معرفی شدهاند. آنها بهویژه نواحی جیرفت، جبال بارز و اطراف آن را تیول خود ساخته بودند. با توجه به اینکه این نواحی بسیار حاصلخیز و پرنعمت بود و همچنین راه اصلی تجاری این عهد که از جیرفت به میناب امتداد داشت، از آن عبور میکرد، نبض اقتصادی کرمان در دست قوم مذکور قرار گرفته و از تپش افتاده بود (افضلالدین کرمانی، 2536: 122-123؛ مقدسی، 1361: 2/695-696؛ راوندی، 1382: 5/547)
ملک قاورد به منظور مقابله با ناامنیهای داخلی کرمان، در درجۀ نخست به تلاش برای سرکوب این قوم قدرتمند پرداخت. وی به حیله متوسل شد و با فرستادن جاسوسانی در میان آنان، در پی فرصتی مناسب برای حمله به آنها نشست و سرانجام موفق به سرکوبی و تسلط بر قفصها گردید (افضلالدین کرمانی، 1326: 6-8؛ خبیصی، 1343: 6-9). قاورد پس از غلبه بر قفصها و تسلط کامل بر کرمان، راهی فتح عمان شد و در این امر از امیر هرمز کمک خواست تا تجهیزات این سفر را برای او فراهم سازد، اما والی عمان که «شهریاربن تافیل» نام داشت، بدون مقاومت تسلیم گردید و در آن سرزمین خطبه و سکه به نام ملک قاورد خوانده شد (افضل الدین کرمانی، 1326: 9؛ خبیصی، 1343: 10)
با روی کار آمدن و تحکیم پایههای سلجوقیان به همّت ملک قاوردبن چغریبیگ در کرمان (تقریباً حدود سال 442ق)، این ناحیه با موقعیت جدید و مناسبی روبه رو شد و حضور قاورد و فرزندانش در کرمان، نوید بهبود امنیت و به تبع آن شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پُررونقتر از دوران پیش را میداد؛ زیرا قاورد از آغاز ورود به کرمان و تسلط بر آن، در این زمینه دست به اقدامات مهم و تأثیرگذاری زد که پس از وی نیز توسط جانشینانش دنبال شد و بدین ترتیب، امنیت اجتماعی و شکوفایی تجاری و اقتصادی مراکز موجود در قلمرو تحت تابعیت آنها فراهم گردید. البته موضوع بسیار مهم، تأثیر سلجوقیان کرمان بر وضعیت سیاسی جزایر و بنادر خلیج فارس است. بر همین اساس، باید چنین گفت که شاید بتوان تأثیرگذارترین دلیل انحطاط بندر باستانی سیراف را قدرتیابی حکامِ کیش (ملوک بنیقیصر) -که از جانب حکامِ سلجوقی حمایت میشدند- دانست؛ چنانکه در فارسنامه ابنبلخی نیز اشاره شده است که: «سیراف در قدیم شهرى بزرگ بوده است و آبادان و پرنعمت ... و مالى بسیار از آنجا خاستى و تا آخر روزگار دیلم هم برین جملت بود. بعد از آن پدران امیر کیش مستولى شدند و جزیره قیس و دیگر جزایر به دست گرفتند و آن دخل کى سیراف را مىبود بریده گشت و به دست ایشان افتاد و رکنالدوله خمارتگین [از انشاء دولت سلجوقى] قوت رأى و تدبیر آن نداشت کى تلافى این حال کند و با این همه یک دو بار به سیراف رفت تا کشتىهای جنگى سازد و جزیره قیس و دیگر جزایر بگیرد و هر بار امیر کیش او را تحفهیى فرستادى و کسان او را رشوتها دادى تا او را بازگردانیدند. چون حال آنجا برین گونه بود و هیچ بازرگانى به سیراف کشتى نیارست آورد از بهر ایمنى راه به کرمان یا مهربان [ماهی روبان= حوالی بهبهان فعلی] یا دورق [در خوزستان] و بصره اوگندند و بر راه سیراف جز چرم و زرافه و اسبابى کى پارسیان را به کار آید نیاورند و ازین سبب خراب شد» (ابنبلخی، 1374: 328-330). وی در ادامه اشاره کرده است که سیراف سرانجام به دست امرای کیش افتاد و آنها با لشکرکشی و ویرانی سایر مناطق تجاری خلیج فارس، مسیر تمام کاروانهای تجاری را به سوی کیش منحرف کردند (همو، همان، همانجا).
آغاز شکوفایی جزیرۀ کیش با اقتدار حکومت سلاجقه در کرمان طی قرن پنجم هجری همزمان بود. ملک قاورد سلجوقی (حک: 440-466ق) مؤسس این سلسله، بهویژه پس از از دست دادن ایالت فارس که برای مدت کوتاهی در تصرفش بود، به این مهم بیشتر پی برد که برای دستیابی به سود سرشار تجارت دریایی که در آن عهد بیشتر از آنِ بنادر تحت تسلط فارس بود، باید مسیرهای بازرگانی دریایی خلیج فارس و نواحی اطراف آن را به سوی قلمرو تحت اختیار خود تغییر دهد، اما به نظر میرسد که ملک قاورد گرچه اقدامات مهمی در زمینۀ شکوفایی هر چه بیشتر تجاری قلمروش انجام داد، اما این مهم در زمان جانشینان او، یعنی ملک تورانشاه تحقق یافت. بدین صورت، با تدبیر ملک تورانشاه سلجوقی (حک: 477-490ق)، جزیرۀ کیش به جای بندر سیراف به عنوان مرکز تجارت خلیج فارس انتخاب شد و بدین ترتیب بود که بهتدریج امرای جزیرۀ کیش (ملوک بنیقیصر) قدرت یافتند و همواره با سایر حکام منطقه، از جمله ملوک هرمز، از لحاظ بازرگانی در رقابت بودند (بیات، 1374: 29). وصاف الحضره شیرازی در کتاب تاریخ وصاف، بدین مهم اشاره کرده و بر آن بوده است که: «جزیره قیس که امروز از معظمات جزایر فارس است و در بسیط آفاق ذکر آن بر زبان، سایر و در هر مکان دایر... در قرون سالفه و عهودِ سابقه قطعه زمین خراب بوده و در میان دریایی مانند حوادثِ فلکی فراوان و چون غور اندیشه عقلا بی پایان به هیچ حال هیچکس در هیچ عهد عمارتی در آن جزیره چون عین محال ادراک نکرده و جز صبا و دبور صادر و واردی آنجا قدم نگذارده در عهد ملک تورانشاه بن عمادالدوله قاورد بن جغربیگ که مملکت کرمان در تحت تصرف او قائم بود آن را فرضه سواحل ساخت» (وصاف الحضره شیرازی، [بیتا]: 2/170).
ملوک بنیقیصر که بندر تجارتی و مهم سیراف را رقیب قدرتمندى براى کیش -که محل حکومت آنها بود- مىدیدند، از حمایت حکام سلجوقی کرمان به خوبی بهره بردند و کوشیدند سیراف را از صحنه خارج کنند و کیش را جایگزین آن سازند. بنىقیصر که از ثروت و سود فراوانی که نصیب بازرگانان سیرافى میشد، آگاه بودند، از هیچ تلاشی در راه اجرای هدف خود دریغ نمیکردند و چون در آن هرجومرج و آشفتگى، نیرویى در برابرشان وجود نداشت، به زودى توانستند به مقصود برسند. برترى کیش بر سیراف در این زمان به دلایل مختلفی بود. نخست آنکه در کیش یک حکومت نیرومند تشکیل شده بود؛ درحالیکه در این هنگام در فارس و سیراف هرجومرج و آشفتگى حاکم بود. دیگر آنکه کیش از نظر جغرافیایى بر سیراف مقدّم و به دهانه خلیج فارس نزدیکتر بود و امراى کیش کشتىها را مجبور مىکردند در آنجا لنگر اندازند و باراندازى کنند. سوم آنکه حکومت کیش از نیروى دریایی قدرتمندی بهرهمند بود (سمسار، 1337: 262-264). همچنین چنانکه گفته شد، سلاطین سلجوقی کرمان نیز از این جزیره و حکام و تجارت از مسیر آن، حمایت لازم را انجام میدادند. بنابراین این امر باعث شد بسیاری از بازرگانان و تجار به مناطق دیگری همچون کیش، هرمز و تیز مهاجرت کنند (بختیاری، 1357: 7). بارتولد تجارت عمدۀ این عصر با هندوستان را از طریق بندر هرمز و جزیرۀ کیش میدانست که پیوسته با یکدیگر در رقابت بودند (بارتولد، 1372: 146).
بدین ترتیب، میتوان گفت که پایان قرن پنجم قمری درواقع پایان شکوفایی بندر سیراف و آغاز رونق و شکوه جزیرۀ کیش بود که نه تنها راههای دریایی از کیش سرچشمه میگرفت و یا به آن ختم میشد، بلکه راه بزرگ و مهم بازرگانی شیراز به سیراف نیز به سوی کیش تغییر جهت داد و راه تازه متوجه منطقۀ هزو شد که بندری در مقابل جزیرۀ کیش بود (سمسار، همان، 266).
1-2. رونق تجاری کیش و تجارت میان قلمرو سلجوقیان کرمان با شبهقارۀ هند
در میان جزایر و بنادر تاریخی و مشهور منطقۀ خلیج فارس، جزیرۀ کیش از اهمیت تجاری و اقتصادی بالایی برخوردار بود. این جزیره در اوج فعالیتهای شکوفای تجاریاش که از اواخر قرن پنجم -همزمان با روی کار آمدن سلجوقیان کرمان- تا اواخر قرن هشتم قمری به مدت سه قرن به طول انجامید، بسیار پررونق و از لحاظ تجاری و بازرگانی بسیار پرتحرک بود؛ به گونهای که در این دوره بسیاری از راههای تجاری دریایی منطقه به جزیره کیش منتهی میشد (وثوقی، 1387: 50).
ابنبلخی هنگام وصف تاریخ بندر سیراف، گریزی نیز به جزیرۀ کیش که به مسافت اندکى در مغرب سیراف واقع بود، زده و از آن به عنوان بندر تجارتى خلیج فارس در آن عهد یاد کرده و گفته است که در آنجا شهرى ساخته شده بود که بارویى مستحکم داشت و در نزدیکى ساحل، محلى براى صید مروارید بوده است. این جزیره لنگرگاه کشتىهاى بلاد هند و عرب بود و نخلستانى بزرگ داشت (ابنبلخی، 1374: 415). زکریای قزوینى مؤلف قرن هفتم قمری نیز در وصف جزیرۀ کیش گفته است با اینکه هوای آنجا در تابستان مانند حمامى بسیار گرم و مرطوب است، اما شهرى پرجمعیت و آباد است. فاصلۀ جزیره از ساحل چهار فرسخ و در ساحل مقابل لنگرگاه «هزو» واقع بود و در قرن هفتم جاده کاروانى شیراز به لاغر تا آنجا امتداد داشت. وی پس از ذکر اوصاف طبیعی و جغرافیای کیش، به اهمیت تجاری آن نیز اشاره کرده و گفته است: «کشتیهاى هندیان به آن جزیره درآیند و تجارتگاه اهل هند و عجم و عرب است... و در اطراف این جزیره جزایر دیگر مىباشد که در تصرف صاحب جزیره قیس است.. و متاع هند را از آن جزیره به ولایت هند برند» (قزوینی، 1373: 298- 299).
در تأیید سخن زکریای قزوینی، میتوان از سفرنامۀ یک سیاح یهودی اندلسی به نام «بنیامین تودلایی» یاری گرفت که در قرن ششم قمری همزمان با دوران شکوفایی جزیرۀ کیش، از آنجا دیدن کرده و در سفرنامهای که از خود به یادگار گذاشته، از تاجران هندىتباری یاد کرده است که: «کالاهاى خود مثل ادویهجات را براى فروش به اینجا مىآورند و تجار جزایر دیگر و همچنین تاجران بابل، یمن و ایران کالاهایى مثل ابریشم، ارغوان، کتان، پشم، گندم، جو، انواع کالاهاى دیگر و نیز انواع حبوبات را با خود به جزیره مىآورند و در معاملات پایاپاى به فروش مىرسانند. بومیان جزیره نیز از راه دلالى و واسطهگرى میان تجار زندگى خود را تأمین مىکنند» (تودلایی، 1380: 133-134). وی همچنین در ادامه افزوده است که پانصد خانواده یهودی نیز در کنار اهالی کیش زندگی میکنند و به شغل بازرگانی مشغولاند (همو، همان، همانجا).
دربارۀ قدرتگیری ملوک بنیقیصر در جزیرۀ کیش، وصّاف الحضره شیرازی داستانی را بیان کرده که براساس آن، ملوک بنیقیصر فرزندان ناخدایی به نام قیصر از اهالی سیراف بودهاند که میراث پدر را به دلیل اسرافکاری در اندکزمانی تباه ساختند. بزرگترین پسر قیس نام داشت. وی وطن را ترک کرد و با برادران به جزیرهای وارد شد که بعدها به نام خود او مشهور شد. آنها در این جزیره بهناچار تن به ماهیگیری دادند تا اینکه بخت به آنان روی آورد و از طریق تجارت با مناطقی چون هند و چین، قدرتمند و نامور شدند (وصاف الحضره شیرازی، [بیتا]: 2/170-171).
بدین ترتیب، امرای بنیقیصر در نیمۀ نخست قرن ششم قمری توانستند با انجام حملات نظامی، علاوه بر جزیرۀ کیش، قسمتی از نواحی ساحلی و تعداد زیادی از جزایر خلیج فارس را زیر لوای حکومت خود قرار دهند؛ چنانکه مستوفی بحرین، ابرکافان (قشم)، ابرون، خارک، هزو و ساردویه را از توابع کیش شمرده و گفته شده که دو سوم عواید بحرین از آن امیر کیش بوده است (مستوفی، 1336: 164؛ بختیاری، 1357: 56). البته در نیمۀ دوم قرن ششم قمری دست از حرکات نظامی برداشته و تنها در زمینۀ تجارت فعال بودهاند. آنان برای حفظ قدرت برتر اقتصادی و تجاری خود و همچنین جلب حمایت سلاطین سلجوقی کرمان و خلفای عباسی، هدایای گرانبهایی به دربار آنها ارسال میکردند (آیتی، 1383: 103).
امرای بنیقیصر با تابعیت و پرداختن خراج به حکومت سلاجقه کرمان، فرمانداران جزایر خلیج فارس و قسمت دریا محسوب میشدند. بدین صورت، ملوک بنیقیصر با حاکمیت بر نواحی غربی خلیج فارس و جزایر و بنادر آن، به اوج ثروت و قدرت اقتصادی رسیدند (اقبال آشتیانی، 1328: 132). کسب این ثروت فراوان مرهون کالاهایی بود که از این منطقه خارج و یا به آن وارد شده و سپس از طریق سایر جزایر و بنادر خلیج فارس به ممالک دیگر صادر میشد که مهمترین آنها مروارید و اسب بود (افضلالدین کرمانی، 2536: 128؛ حافظ ابرو، 1378: 16) درواقع، خلیج فارس معدن مروارید محسوب میشد (اصطخری، 1368: 34). در این زمینه کیش پیشرو بوده و از خیلی پیشتر مرکز مبادله و دادوستد مروارید و صدور آن به هند و بین النهرین بوده است (بیات، 1372: 30).
صید مروارید در خلیج فارس سابقهای دیرینه داشته و درواقع یکی از عوامل رونق تجارت در منطقه بوده است؛ بهویژه آنکه مروارید این ناحیه از نظر گردی، شفافیت و درخشندگی شهرت فراوان داشته و بهترینِ آن در اطراف جزیرۀ کیش، جزیره خارک و بنادر شیبکوه صید میشد و میان این جزیره و ساحل شیبکوه مغاص مروارید بوده است (اقبال آشتیانی، 1328: 7)؛ چنانکه عبدالله کاشانی نیز اشاره دارد که «بهترین لؤلؤ از دریای قیس و بحرین خیزد و لؤلؤ آن قطری خوانند منسوب به قطره باران» (کاشانی، 1345: 85). «مرواریدها به انواع غلطان با رنگ سفید متمایل به سرخ، نباتی که خشن یا درشت بود، قوله و بدله با رنگ سفید متمایل به سبز و کبود، تنبول، کاوکی، ناعم، ناعمه (خرده مروارید)، بوکه و خاکی دستهبندی و ارزشگذاری میشد و به فروش میرسید» (چمنکار، 1391: 49). ابنبطوطه نیز شیوۀ صید مروارید در کیش را بهطور دقیق شرح داده است (ابنبطوطه، 1376: 1/339-340).
بارتولد نیز صادرات عمدۀ کیش در عهد سلجوقیان کرمان را اسب دانسته است (بارتولد، 1372: 166). اینها اسبان اصیل و گرانبهایی بودند که در دشتهای خوزستان پرورش مییافتند و به کشورهای هند و معبر (مالابار کنونی) صادر می شدند. همچنین شیشههای گرانبهای گوگرد و بعضی مصنوعات دیگر (وثوقی، 1387: 65). در مجموع، میتوان صادرات عمدۀ کیش را اسب، مروارید، قماش، خرما و ماهی خشک دانست که تجارت مروارید از اهمیت بیشتری برخوردار بود (بختیاری، 1357: 16).
در مقابل نیز محصولاتی در این عهد به جزایر کرمان از جمله کیش وارد میشد که از جزایر هند شرقی گیاهان طبی یعنی ادویه و اباذیر و مواد رنگی و عطری، غلام سیاهزنگی، عاج، پوست زرافه که در صنایع کفشسازی کاربرد داشت و عنبر که در صنایع عطرسازی و داروسازی و ساخت شمع و صابون مورد استفاده بود و از نواحی آفریقا انواع جواهرات و مواد و جوهرهای طبیعی و مصنوعی و چوبهای قیمتی و چوبهای ساختمانی که در کشورهای اسلامی بسیار کم و گرانبها به شمار میرفتند و تقریباً تمام خانههای بنادر خلیج فارس و بینالنهرین و عربستان از این چوبها بوده و در تهیۀ اثاثیه منزل نیز کاربرد داشتهاند، از هندوستان چوبهای اعلای آبنوس و عود قماری به این سو صادر میشد (ذکایی آشتیانی، 1389: 61). همچنین براساس مشاهدات ابنمجاور، اهالی کیش از منسوجات بافت مراکش لباس میپوشیدهاند (ابنمجاور، 1996: 326).
باستانشناسان پس از انجام عملیات کاوش و حفاری در منطقه تاریخی جزیره ی کیش، موفق به کشف مقدار زیادی ظروف چینی موسوم به «سلادون»[1] شدند که درواقع از ظروف باستانی بسیار مشهور چین بودهاند و همچنین ظروف تجاری دیگر که قدمت آنها را تا قرن پنجم قمری، یعنی عهد سلاجقه تخمین زدهاند. قطعات سلادون با نقوش اژدها، ماهی و گلهای تزئینی است. قطعات معروف به «اسگرافیاتو»[2] و ظروف لعابدار با نقوش سیاه آبی بر زمینه نخودی، به مقدار زیاد پراکنده است. بنا بر گفتۀ سرپرست این حفاریهای باستانی در کیش، کشف این ظروف ثابت میکند که جزایر و بنادر تجاری تحت تابعیت سلاجقۀ کرمان، مراکز بازرگانی بسیار فعالی بوداند که کالاهای گوناگون تجاری به آنها وارد و سپس از آن نقاط به سایر نواحی ارسال میشدند (وثوقی، 1387: 61-62؛ بختیاری، 1357: 62). البته در این میان، ظاهراً تجارت ظروف سفالین و مروارید از اهمیت بیشتری برخوردار بود و تجارت ظروف سفالین و چوبی انحصار به شخص سلطان کیش داشته و کس دیگری مجوّز خرید و فروش آن را نداشته است (ویلسون، 1366: 115).
1-3. مسیرها و مراکز تجاری میان کرمان، جزیرهء کیش، بندر تیز و هندوستان
بسیاری از کالاهای تجاری بین مراکز تجاری قلمرو سلجوقیان کرمان با جزیرۀ کیش و همچنین بندر تیز ردّ و بدل میشد و یا به عبارت بهتر، از درون قلمرو سلجوقیان کرمان به کیش و تیز آورده میشد و به خارج از ایران، بهویژه هند و چین صادر میگردید و یا برعکس با عبور از کیش و تیز، به درون کرمان راه مییافت. در شرح بندر تیز باید چنین گفت که نام بندر تیز در منابع مختلف به اشکال متفاوتی چون تیس، طیس، تیز و تیزا ثبت شده است. این بندر در ناحیۀ مکران، در سواحل دریای عمان قرار داشت. در این عهد، مکران از ایالات تحت سلطۀ حکومت کرمان محسوب میشد. سلجوقیان کرمان به این بندر اهمیت میدادند و به همین دلیل راه ترقی را میپیمود و روز به روز از جایگاه ممتازتری برخوردار میگردید. اگرچه این بندر در قرن چهارم نیز دارای فعالیت تجاری بود، اما اوج شکوفایی آن را باید مربوط به عصر سلاجقه کرمان در قرون پنجم و ششم دانست. این بندر بر سر راه تجاری خلیج فارس به هندوستان قرار داشت و راهی از این بندر به صورت مستقیم به منطقۀ ماوراءالنهر امتداد مییافت (خیراندیش و خلیفه، 1386: 80-81).
ملک قاورد بندر تیز را تعمیر کرد و حاکمی از جانب خود بر آن گماشت. «گویند در زمان طغرلشاه عشور ابریشم مکران به سى هزار دینار رسید و تمغاى بندر تیز پانزده هزار دینار اجاره رفت» (خبیصی، 1386: 404). این بندر مهم تا زمان مرگ تورانشاه دوم در سال 579ق. در تسلط حکمرانان سلجوقی قرار داشت تا اینکه در این زمان ناحیۀ مکران از کرمان جدا شد و فرمانرروایان دیگری بر آن مستولی شدند (عرشیان، 1388: 28). بندر تیز با ناحیۀ قمادین در جیرفت -که جایگاه بینالمللی بازرگانان ملل گوناگونی چون هند و چین، مصر، زنگبار، حبشه، ارمنیه و آذربایجان محسوب میشد- رابطهای نزدیک داشت. نویسندۀ تاریخ افضل بر آن است که: «... از خصایص کرمان ثغر تیزست که از آنجا مالهای وافر از عشور تجار و اجرت سفاین به خزاین پادشاه رسد و اهل هند و سند و حبشه و زنج و مصر و دیار عرب از عمان و بحرین را فرضه آنجاست و هر مشک و عنبر و نیل و بقم و عقاقیر هندى و برده هند و حبشى و زنگى و مخملهای لطیف و وسادهای پراگین و فوطهاى دنبلى و امثال این طرایف که در جهانست ازین ثغر برند و به جنب تیز ولایت مکرانست که معدن فانید و قندست و ازین دیار به جمله اقالیم کفر و اسلام برند» (افضلالدین کرمانی، 2536: 127-128).
در کنار محصولاتی که افضل اشاره کرد، گویا نمک دریایی تیز نیز جنبه صادراتی داشته است (محمودزهی، 1387: 469). وجود تعداد زیادی سفالهای لعابدار اسلامی، گورستان بسیار بزرگ همین دوره، دیوار دفاعی و آثار تولیدی سفال در شهر باستانی تیز، معتبرترین و بهترین شواهد و مدارک رونق و آبادانی این بندر در قرون میانۀ اسلامی میباشند. همچنین عدم وجود آب کافی به منظور کشاورزی و فعالیتهای صنعتی گسترده در این منطقه، ادعای ماهیت تجاری و بینالمللی بودن آن را ثابت می کند (عرشیان، 1388: 63). سِرپِرسی سایکس در سفرنامه خود موسوم به دههزار میل در ایران به این مسئله اشاره کرده و گفته است: «طیس در 1188م [574ق] ظاهراً از بنادر معروف بوده است زیرا پس از ناامنی جاده هرمز قوافل تجارتی بدین سو متوجه شدهاند. خط سیر قافلههای مذبور گویا از عراق به کرمان و از آنجا به بمپور و قصرقند و بعداً طیس بوده است. از طرفی طیس مرکز خرید و فروش شکر ایالت مکران و یحتمل بازار خرید و فروش گندم سیستان به شمار می رفته است» (سایکس، 1363: 147).
گفتنی است خط سیر تجاری، گاهی از کیش و بندر تیز به نواحی نرماشیر، بم، خبیص، بردسیر و سرانجام نواحی شمالی کرمان و از آنجا به قهستان، خراسان و ماوراءالنهر منتهی میشد. ایالت کرمان از گذشتههای بسیار دور دارای راههای تجاری مهمی بود که برخی از این راهها همزمان با حاکمیت شاهان سلجوقی بر این ایالت، بازسازی و یا امنیت آنها برقرار گردید (ر.ک. به: لسترنج، 1367: 351).
دو منزلگاه این راه، شهرهای بم و نرماشیر بودند که از جمله شهرهای مهم محسوب میشدند و محلی برای دادوستد بازرگانان، بهخصوص اهل خراسان با ناحیۀ عمان بودند (ر.ک. به: مقدسی، 1361: 680 ، لسترنج، 1367: 335). در شرح این دو منزلگاه تجاری کرمان عهد سلجوقی، باید چنین گفت که منطقۀ بم از توابع بسیار مهم کرمان بود که هم از نظر سیاسی و هم اقتصادی و تجاری مورد توجه و پررونق بوده و برخی از شاهزادگان سلجوقی حکمرانی آن را در دست داشتند. بم مرکز صنعتی کرمان بود و بر سر راههای تجاری شرق و غرب قرار داشت. به استناد منابع تاریخی، اوج آبادانی و رونق مناطق بم و نرماشیر، مربوط به قرن پنجم و ششم است. در آن ایام، از دارزین در 25 کیلومتری غرب بم تا منطقۀ «جزان خاص ریگان» که در فاصلۀ 90 کیلومتری شرق بم قرار داشت، به دلیل وجود باغهای مشجر متوالی، زمینهای کشاورزی گسترده و وسیع، مراتع سرسبز و جنگلهای انبوه بهم پیوسته، چهار شهر مهم و پرجمعیت مناطق مذکور (دارزین، نرماشیر، جزان خاص ریگان و بم) یکپارچه سبز به نظر میرسید و به همین دلیل این مناطق را «دارالأربعه» میخواندند که اوج شکوفایی آنها مربوط به عهد سلاجقه در قرون پنجم و ششم قمری بوده است (اسعدپور بهزادی، 1381: 59-63). در انتهای جنوب شرقی دشت بم، بریدگی طبیعی مناسبی وجود دارد که موجبات ارتباط این ناحیه با نواحی جیرفت و سواحل خلیج فارس را فراهم میساخت و راه ارتباطی به سوی خراسان نیز از قسمت شمال دشت بم میگذشت که درواقع از جادههای پررونق کاروانرو بوده است (همو، همان، 79).
ابریشم و پارچههای ناحیۀ بم از شهرت فراوانی برخوردار بود. در بم پارچههایی گرانبها، زیبا و باکیفیت بافته میشد که به تمام دنیای اسلام، از خراسان و عراق گرفته تا مصر در آفریقا، صادر میشد و در این نواحی طرفداران بسیاری داشتهاند. درواقع، بم مرکز صنعتی کرمان محسوب میشد: «و از بلاد کرمان شهر بم است ولایتى معمور بسیار ارتفاع و بمثل گویند که هیچ چشم زمین بم بىارتفاع ندیده است و از آنجا ابریشم خیزد و جامهای مرتفع...» (افضلالدین کرمانی، 2536: 128). از نفایس بم طلیسانهای بلند حاشیهدار بود که قیمت یک طاقه شرب نازک به ده دینار میرسید و به دورترین نقاط صادر میشد (متز، 1362: 2/198). علاوه بر بم، در شهر نرماشیر نیز پارچههایی برای آسترِ لباس بافته میشد و به مقدار زیادی به فارس و عراق صادر میگردید: «... [ولایتِ] شرقى شهر بم نرماشیرست. ولایتى نزه و بقعه فسیح رقعه. در وى فواکه بردسیر و گرمسیر و ابریشم بسیار و دخلهای متواتر و من وقتى در خدمت مجدالدینبن ناصحالدین از بم مىآمدم و در ناحیت دارزین بر بام سراى ملک نشسته بودیم و در آن دیهای متصل و مزارع متّسق و انهار مطّرد نگاه مىکردیم پنداشتیم بر زمین آن ناحیت بساطى زمردین گستردهاند و بدرّ و مرجان مرصع کرده و آن انهار سلسبیل ذوق تسنیم مزاج بطون حیاتست و در صفا آب حیات...» (افضلالدین کرمانی، همان، 129).
خبیص و بردسیر نیز از دیگر مراکز تجاری کرمانِ عهد سلجوقی بودند که در میان خط سیر تجاری شمال کرمان و نواحی جنوبی و بنادر و جزایر خلیج فارس قرار داشتند. خبیص شهری در اطراف بردسیر است و به قول ابوحامد افضلالدین کرمانی، گرچه شهری کوچک است، اما خرمای آن را به دوردستترین نقاط جهان میبرده اند (افضل الدین کرمانی، 2536: 131). به گفتۀ مقدسی «مرکز خرما و ابریشم است توت بسیار نیز دارد» (مقدسی، 1361: 2/684). گفته میشود خبیص معرب «هبیچ» بوده و اخیراً به تصور اینکه واژهای عربی است، آن را به شهداد تغییر دادهاند. این شهر از زمانهای بسیار کهن و حتی دوران پیش از تاریخ نیز آباد و معمور بوده و در عهد اسلامی به دلیل موقعیت مناسب اقتصادی و قرار گرفتن بر سر راههای بزرگ تاریخی، دروازۀ ارتباطی سیستان و بلوچستان به کرمان و خراسان بوده است (ضیاء شهابی، 1381: 108-109) کشف آثار منطقۀ شهداد در مناطقی چون ترکستان (شوروی سابق) و سواحل جنوبی خلیج فارس و کشور عمان، نشان از روابط گسترده و پررونق تجاری آن در طول تاریخ با سایر مناطق جهان در سطحی فرامنطقهای و بینالمللی دارد (پوراحمد، 1376: 168).
شهر بردسیر (کرمان کنونی) نیز به عنوان نقطۀ اتصال میان بندرهای دریای عمان و شهرهای شمالی و غربی کویرهای جنوب شرق ایران محسوب میشد. راههای ارتباطی این حدود، از بنادر عمان، هرمز، تیز و از شهرهای شرقی چون زرنج سیستان و شهرهای غربی چون شیراز آغاز میشد و در شهر کرمان به هم میرسیدند و دوباره از کرمان آغاز میشد و به شکل پروانه به اصفهان و یزد و یا راور و قائن و طبس و هرات منتهی میشدند و کرمان به عنوان نقطۀ اتصال این راهها بوده است و بدان سبب که بارندگی در آن ناچیز و اندک است، کشاورزی و زمینهای زیر کشت کم بوده و بدین ترتیب عمدۀ درآمد آن از طریق مبادلات تجاری و سیستم راههای ارتباطی تأمین میگردید (باستانی پاریزی، 1386: 45). این موقعیت شهر کرمان بر سر راههای شرقی-غربی و شمالی و جنوبی تجاری مهم آن روزگار، منجر به رشد شهر و بازار آن در جهت مسیر این راهها شده بود و بدین صورت شهر کرمان رشدی به سمت شمال داشته و محلات جدید در عهد سلجوقی بر این اساس، به شهر اضافه شد. کاروانهایی که از جنوب وارد بردسیر میشدند و همچنین کاروانهایی که از شمال (خراسان) به طرف جنوب در حرکت بودند، از بازاری که در محلۀ شاه عادل بنا شده بود، عبور میکردند. بقایای این بازار در حال حاضر در محلۀ «میدان قلعه» و در امتداد بازار «قلعه محمود» قرار دارد و درواقع، قدیمیترین بخش از بازار شهرکرمان محسوب می شود (پوراحمد، 1376: 134، 156، 245). باید متذکر شد که در عصر سلجوقیان بود که به دلیل اهمیت یافتن روزافزون راه تجارتی خراسان به بندر هرموز و جزیرۀ کیش که درواقع در سایۀ شکوفایی اقتصادی کرمان در آن عهد بوده است، نطفههای اولیۀ بازار قدیم در جوار محلۀ شاه عادل در شهر بردسیر، در مسیر این راه تجاری مهم شکل گرفته بود و بعدها توسط سایر حکام قرون بعد به وسعت آن افزوده شد (پوراحمد، 1370: 81).
بدین ترتیب، میتوان به اهمیت و جایگاه تجاری شهر بردسیر در عهد سلاجقۀ کرمان پی برد که درواقع دارالملک و پایتخت اصلی آنها نیز بوده است. ابوحامد کرمانی در کتاب عقد العلی للموقف الأعلی شهر بردسیر به عنوان پایتخت سلاجقه را در زیبایی همچون قصری درخشان و شهر جامع تمام سرزمینهای آن توصیف کرده که در استواری و نیکویی نزد جهانگردان و بازرگانان شهره بوده و بارگاههایی عالی داشته است (افضل الدین کرمانی، 2536: 129-130). حمدالله مستوفی نیز در نزهة القلوب به رونق اقتصادی کرمان اشاره کرده و گفته است: «حقوق دیوانیاش در عهد سلاجقه هشتصد و هشتاد هزار دینار بوده است و اکنون [عهد مغول] شصت و هفت تومان و شش هزار و پانصد دینار است» (مستوفی، 1362: 139) و یاقوت حموی تأکید کرده است که کرمان در دورۀ سلاجقه از بهترین و آبادترین شهرها بوده است (لسترنج، 1367: 321).
از سویی محصولات متنوع این ایالت نیز در آبادانی و رونق آن نقش داشتهاند؛ زیرا کرمان سرزمین وسیعی بود که محصولات گوناگونی در آن به عمل میآمد و به نواحی دیگر صادر میگردید؛ چنانکه اصطخری در این باره بیان کرده است که: «به کرمان گرمسیر و سردسیر است و در هم آمیخته بود و از میوهها همه گونه باشد» (اصطخری، 1368: 139). مهمترین محصولی که از شهرهای کرمان به سایر بلاد ارسال میشد، خرما بود. طبق گفتۀ نویسندۀ تاریخ افضل: «از شهرهای نواحى بردسیر، خبیص است که ولایتى اندکست و از وى خرما به اقصى بلاد عالم برند و از نواحى بردسیر، کوبنانست که از آنجا توتیا خیزد و به همۀ جهان از آنجا نقل کنند» (افضل الدین کرمانی، همان، 131). خرمای کرمان به اندازهای زیاد بود که مردم این ولایت زیردرختیها را جمع نمی کردند و در بعضی مناطق کرمان خرما صد من یک درهم فروخته میشد و بارکشداران، حمل خرمای کرمان به خراسان را بالمناصفه مقاطعه برمیداشتند و هر ساله صدهزار شتر باری برای حمل و انتقال خرما به کرمان میآمد (متز، 1362: 2/172).
نویسندۀ حدود العالم محصولات کرمان را خرما، زیره، نیل، نیشکر و پانیذ ( فانیذ= قند و شکر یا نبات) معرفی کرده که محصولات گرمسیری آن محسوب میشوند؛ گرچه خرمای آن بر دیگر محصولات برتری دارد (حدود العالم، 1362: 126-127). اصطخری نیز در مسالک و ممالک از این محصولات نام برده و حدود کشت آنها را از ناحیۀ مغون و ولاشگرد تا هرمز مشخص کرده است. وی همچنین گفته است از ناحیۀ خواش «پانیذ خیزد و به سیستان برند و داد و ستد به درم باشد» (اصطخری، 1368: 143-144). یاقوت حموی خرمای کرمان را از خرمای بصره برتر دانسته است (حموی، 1380: 2/118). حمدالله مستوفی محصولات هرمز را نخل و نیشکر و محصولات شهربابک و سیرجان و ریگان را غله و پنبه و خرما معرفی کرده است (مستوفی، 1362: 141). این محصولات به همۀ مناطق صادر میشد؛ از جمله خرما به خراسان و نیل به فارس. همچنین غلات به دست آمده از ناحیۀ ولاشگرد به هرمز و سپس از هرمز به وسیلۀ کشتیهای تجاری به سایر ممالک ارسال میگردید (لسترنج، 1367: 343). محصول صادراتی انقوزه نیز که در فاصلۀ میان سیستان و مکران حاصل میشد، از مواد خوراکی مهم و پرکاربرد بود و طرفدار فراوان داشت (متز، 1362: 2/174).
1-4. ضعف سلجوقیان کرمان و تسلط تدریجی هرمز در تجارت خلیج فارس
همزمان که جزیرۀ کیش دوران عظمت خود را طی میکرد، رقیبی برای او پیدا شد و آن پادشاهان هرموز بودند که از نیمۀ قرن ششم قمری برای امرای کیش دشمنان خطرناکی شدند و یک سلسله جنگها و نزاعهایی بین آنان رخ داد. آنها همواره برای دستیابی به باراندازهای مهم و پرسودِ کشتیها و قوافل بازرگانی و راههای تجاری در ستیز بودند و ملوکِ هرمز بر آن بودند تا بر تجارت پرسود میان صفحات جنوبی ایران با شبهقاره هند، چین، زنگبار و غیره دست یابند. در تاریخ سلجوقیان و غز آمده است که: «تا گذر قوافل عراق از ثغر تیز باز فرضه هرموز افتاد پیوسته [میان] ملک قیس و امیر هرموز تیغ مناوات مسلول بود و طریق مصافات مسدود » (خبیصی، 1386: 599).
همزمان با این جریانها، سلجوقیان کرمان نیز وضعیت آشفتهای را میگذراندند و با مرگ طغرلشاه سلجوقی، امنیت و آسایش از کرمان رخت بر بست و دوران پرآشوب کشمکشهای فرزندان وی برای کسب قدرت، کرمان را به ویرانی کشاند. در این میان، سه تن از پسران طغرلشاه یعنی ارسلانشاه، بهرامشاه و تورانشاه به جان یکدیگر افتادند و هر یک با یاری گرفتن از دولتهای همجوار چون فارس و یزد، عراق و خراسان، به کرمان لشکرکشی میکردند (ر.ک. به: مرسلپور، 1387: 84). در این بیست سال پایانی حکومت قاوردیان، کرمان در آتش این اختلافات و درگیریها سوخت و مراکز تجاری مهم آن نیز رو به ویرانی نهاد. درواقع، باید گفت هر آنچه سلاطین پیشین سلجوقی کرمان برای توسعۀ تجارت این سرزمین رشته بودند، به یکباره پنبه گردید. این کشمکشها نه تنها تجارت و مراکز تجاری را رو به رکود برد، بلکه قحطی و گرسنگی را جایگزین فراخی و آسایش مردم کرمان کرد (افضلالدین کرمانی، 1326: 91). ضربۀ نهایی را نیز طوایف ویرانگر غز به سرکردگی ملک دینار، بر پیکر نیمهجانِ دولت و تجارت کرمان وارد کردند و به تبع آن آسایش و امنیت به کلی از میان رفت و تجارت با رکودی بیسابقه مواجه گردید (افضلالدین کرمانی، 1326 : 94؛ خبیصی، 1343: 135).
در این اوضاع و احوال، امرای بنیقیصر برای دستیابی به هرموز و نابودی رقیب خود، تلاشهای مضاعفی انجام دادند و حتی به هنگام هجوم ملک دینار غز به کرمان، به محض آگاهی از این موضوع که ملک دینار به سبب ثروت فراوان منطقۀ هرموز قصد هجوم به این بندر را در سر میپروراند
«این حالت را نهزتى تمام و فرصتى برحسب مرام دانست و رسل و قواصد به ملک دینار روان داشت و انهاء کرد که اگر ملک فرضه هرموز به من ارزانى دارد هر سال صد هزار دینار زر خراجى و پنجاه سر اسب تازى بدهم. ملک دینار او را به انجاح این حاجت اجابت فرمود و وعده اتمام آن داد... و تحف و طرف ملک قیس به حضرت ملک دینار متواتر شد و جوانب صداقت چنان معمور که ملک قیس التماس التقاء و سؤال اجتماع پخت» (همانجا).
بنابراین ملک دینار به منظور دیدار با امیر کیش، راهی هرموز شده و در ناحیهای به نام «خور ابرهیمی» هدایای امیر کیش را مستقیماً از خود وی دریافت کرد: «پس ملک قیس از لطایف اقمشه دریایى و طرایف امتعه هند بارى و آلات مجالس و اوانى زر و سیم و لآلى ثمین و نقود مختلف و فرش و طرح و خیمه بر ترتیب خزانه و اصطبل و فراشخانه و مطبخ و غیره همه را اسباب ملکى نو و کدخدایى تازه فرستاد و یک پاره خز مضاعف و یک خانه سیاه و یک خانه سرخ و خدمتهای شگرف کرد و هدیهای عجیب فرستاد و خواص و حرمسراى را هر یکى علیحده نقدى فرستاد و تحفهاى لایق داد و تشریف شگرف فرمود» (همان، 600). از لیست این هدایا میتوان به میزان بالای ثروت و مکنت کیش و همچنین گسترۀ تجاری آنان در این عهد پی برد. البته چون «درین اوقات رسل والى هرموز بر تواتر و توالى میرسید و تقبل مال خراج میکرد تا مگر رایات منصوره هم از آن سرحد باز گردد و به در هرموز نشود» (همان، 590). امیر کیش نتوانست به مقصود خود یعنی تصرف و نابودی ملوک هرموز برسد؛ زیرا تنها «غرض ملک آنکه از هردو جانب مال کشد و مقصود خود حاصل کند» (همان، 599).
ملوک بنیقیصر پس از نابودی حکومت سلاجقۀ کرمان نیز تا حدودی قدرت برتر اقتصادی خود را حفظ کردند و با پرداخت هدایایی به دربار خلفای عباسی و امرای فارس، منطقۀ تحت نفوذ خود را از گزند دشمنان حفظ میکردند، اما «چون نوبت مُلک به مَلِک سلطان بن ملک قوامالدین بن ملک تاجالدین بن ملکشاه بن ملک جمشید رسید، دولت بنىقیصر روى به ضعف نهاد و علت آن چنان بود که ملک سلطان برخلاف اسلاف خود که پیوسته با پادشاهان فارس راه مسالمت و دوستى پیش مىگرفتند، سرکشى آغاز نهاد و اتابک ابوبکر را خشمگین ساخت» (آیتی، 1383: 103). ملوک هرمز نیز از فرصت استفاده کردند و به سبب رقابت دیرینهای که میان آنان با امرای کیش وجود داشت، از اتابکان فارس اجازه خواستند تحت حمایت آنان به کیش هجوم ببرند و آنجا را فتح کنند و سرانجام با هجوم آنان، ملوک کیش رو به ضعف رفتند (قزوینی، 1373: 299). البته از این نکته نیز نباید غافل بود که جزیرۀ کیش پس از هجوم اتابکان و تسلط بر آن، همچنان راه ترقی و شکوفایی خود را میپیمود؛ به گونهای که به دلیل ثروت و مکنت و بازارهای پررونقش، از جانب اتابکان به «دولت خانه» موسوم گشت. این جزیره تا اواخر قرن هشتم قمرى همچنان داراى شهرت فراوان بود، اما بعدها رو به ویرانى گذارد و جایگاه خود را به جزیره هرموز سپرد (مصطفوی، 1359: 521، اقتداری، 1387: 100؛ سدیدالسلطنه، 1368 : 272).
نتیجهگیری
مقالۀ حاضر بر آن بود تا ضمن بیان پیشینهای مختصر از وضعیت تجاری خلیج فارس، پاسخی درخور برای پرسش اصلی پژوهش یعنی نقش سلجوقیان کرمان در رونق یا رکود تجاری خلیج فارس (بهویژه جزیرهکیش) و خط سیر تجاری میان جزایر و بنادر این آبراه با مراکز تجاری درونِ کرمان و سایر نواحی جهانِ آن روز بیابد. بنابراین از آنچه بیان گردید، نتایج زیر حاصل شد:
اگرچه در طول تاریخ تا قبل از قرن پنجم قمری و قدرتگیری سلجوقیان در کرمان، بنادری چون اُبله، بصره و بهویژه سیراف، به ترتیب پررونقترین بنادر خلیج فارس بودند و کالاهای تجاری وارداتی از شبهقاره هند، چین، زنگبار و غیره را به درون ایران میفرستادند و یا کالاهای صادراتی را به این ممالک صادر میکردند، اما از این قرن به بعد و در اثر عوامل متعددی چون سیاستهای مداخلهگرانۀ خلفای فاطمی مصر در تجارت شرق و غرب دنیای آن عصر، ظهور شبانکارگان در شرق فارس و گسترش ناامنی در پسکرانهها و شاید از همه مهمتر قدرتگیری سلجوقیان (قاوردیان) در کرمان و حمایت آنها از تجارت جزایری چون کیش و بنادری نظیر تیز، خط سیر کالاهای تجاری را از سیراف بدین مناطق کشانید.
حمایت سلجوقیان کرمان از ملوک بنیقیصر، نه تنها موجبات تحکیم قدرت سیاسی آنها را فراهم کرد، بلکه باعث شد این جزیره رونق تجاری روزافزونی بیابد و جایگاه پیشین سیراف را از آن خود سازد. کالاهای تجاری بیشماری از اقصینقاط جهانِ آن روز به کیش آورده میشدند و میان تجار و کسبه ردّ و بدل میگردیدند. براساس مطالبی که در تواریخ محلی کرمان و بهویژه آثار مورخ نامدار افضلالدین ابوحامد کرمانی ارائه شده و در متن نیز بدانها اشاره گردیده است، شبهقارۀ هند یکی از مناطقی است که بیشترین کالاهای تجاری میان بنادر آن با جزایر و بنادری چون کیش و تیز ردّ و بدل شده است.
با تسلط سلجوقیان کرمان بر بندر تیز (تیس) و جزیرۀ کیش، خط سیری جدید برای ردّ و بدل کردن کالاهای تجاری درون قلمرو سلجوقیان کرمان با حوزۀ خلیج فارس پیدا شد و کالاهای فراوانی از این مسیر و در طی مراکز تجاری کرمان، نظیر نرماشیر، بم، خبیص، بردسیر، کوهبنان و غیره تبادل میشد. در اثر تلاشهای روزافزون سلجوقیانِ کرمان، ناحیۀ قمادین در جیرفت به یکی از جایگاههای بینالمللی تجار آن روز تبدیل شده بود و براساس گفتههای تواریخ محلی کرمان، تجار و بازرگانان بسیاری از ملل گوناگون، اعم از هندی، چینی، مصری، حبشی، ارمنی و زنگباری در این باراندازِ تجاری، حجره خریدند و به تجارت مشغول شدند.
با تأمل در تواریخ محلی کرمان و منابع جغرافیایی که در متن بدانها پرداخته شد، میتوان دریافت که اوج این رونق تجاری مربوط به دوران حکومت برخی از حاکمان سلجوقی کرمان، چون ملک تورانشاه اول سلجوقی و ملک ارسلانشاه اول است که تقریباً میان نیمه دوم سدهء پنجم و نیمه نخست سدهء ششم بر نواحی کرمان، هرمز، عمان و مکران حاکمیت داشتند. البته بیان این نکته نیز ضروری است که اقتدار سلجوقیان بر کرمان و تلاش آنان برای رونق اقتصادی این ناحیه و بهویژه مراکز تجاری درون کرمان و بنادر و جزایر خلیج فارس، همیشگی نبوده و عواملی چون آشفتگیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اواخر دوران سلجوقیان به سبب چالشهای میان فرزندان طغرلشاه سلجوقی بر سر تاج و تخت کرمان و همچنین هجوم غزها به کرمان و قتل و غارت آنها، موجبات ناامنی و به تبع آن رکود اقتصادی مراکز تجاری را فراهم میساخت.
از این مهم نیز نباید غافل بود که همزمان با اقتدار سلجوقیان کرمان، هرمز نیز یکی دیگر از مراکز تجاری خلیج فارس بود که تحت تصرف سلجوقیان کرمان درآمده بود و از آنجا نیز کالاهای تجاری فراوانی به درون کرمان و سایر نواحی ایران ردّ و بدل میگردید؛ موضوعی بسیار مهم که اگرچه در این نوشتار مجال پرداختن بدان پیش نیامد، اما امید است که به زودی و در مقالهای دیگر بدان بپردازیم.
[1] Celadon: نام نوعی از لعابهاست که در تاریخ سرامیک جهان پیشینهای دیرینه دارد. این لعاب نخستین بار در چین که از مراکز مهم و اصلی ظهور و تکامل ظروف سرامیکی است، در دمای بالا پخته می شد. (رنجی و سرپولکی، 1387: 84).
[2] Sgraffito: سفال اسگرافیاتو یکی از نمونههای مهم سفالی برای نمایش تلفیق کندهکاری و تزئین لعاب رنگی بوده است (رفیعی، 1377: 45).