ذکرالله محمدی؛ اسماعیل حسنزاده
دوره 2، شماره 3 ، اسفند 1388، ، صفحه 107-130
چکیده
خوارزمشاهیان با خاستگاه غلامی در روند تکاملی حکومتشان به جذب عناصر نظامی، اما با خاستگاههای متفاوت دست زدند و سعی کردند آنها را به موازات هم با اعمال قدرت از بالا به پایین به خدمت بگیرند. بهرغم محدود ...
بیشتر
خوارزمشاهیان با خاستگاه غلامی در روند تکاملی حکومتشان به جذب عناصر نظامی، اما با خاستگاههای متفاوت دست زدند و سعی کردند آنها را به موازات هم با اعمال قدرت از بالا به پایین به خدمت بگیرند. بهرغم محدود بودن نهاد سپاه در دورۀ حکومت منطقهای آنها، تعارضات محدود موجود نیز به شورشهای متعدد انجامید که اوجگیری و تبدیل شدن خوارزمشاهیان به قدرتی بزرگ را به تأخیر انداخت. اما طی دورۀ اقتدار این حکومت روند تعارضات ساختاری در این سلسله، تسریع شد. این مقاله درصدد است با بهرهگیری آزاد از «نظریۀ تعارض» به روش تحلیلی، تأثیر تعارض ساختاری نهاد سپاه را، که از درون دچار فروپاشی شده بود، تحلیل و تبیین کند. سلطنت محمد خوارزمشاه گرفتار دوگانگی حاکمیت در نهاد دربار و تعارض چندگانه (تعارض سلسله مراتبی، ترکیب جمعیتی، مرکز و ولایت) در نهاد سپاه شده بود و نفوذ فزاینده و قبضۀ تمامیتخواهانه قدرت توسط ترکان قنقلی تحت حمایت ملکۀ مادر، دولت خوارزمشاهی را در ورطۀ انحطاط و فروپاشی قرار داده بود. عدم طراحی تاکتیکهای جنگی مناسب، عدم مقاومت منسجم و پایدار در برابر مغولان، و متواری شدن سلطان پیش از رویارویی با وجود دارا بودن چند صد هزار سپاهی، نمودهای عینی این تعارض ساختاری بود.