نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری رشته تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران

2 عضو هیات علمی/ گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران

3 دانشیارگروه تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران

چکیده

بین­النهرین از دیرباز محل تلاقی تمدن­ها و بستر مناسبی برای زایش اندیشه­های مختلف بوده است. این سرزمین، به دلیل موقعیت جغرافیایی آن، در تاریخ ایران نیز اهمیت زیادی دارد. در پایان دورۀ ساسانی، جماعت‌های مذهبی مختلفی در بین­النهرین سکونت داشتند که گروهی از آنها پاگان بودند. در این پژوهش، منظور از پاگان­ها افرادی هستند که خدایانی غیر از خدای واحد را می­پرستیدند و طبیعت کانون توجه آنها بود. چون فتوحات اسلامی صبغۀ مذهبی داشت و بین­النهرین یکی از سرزمین­هایی بود که مورد توجه فاتحان مسلمان قرار گرفت، آشنایی با پیروان ادیانِ حاضر در بین­النهرین در این بازۀ زمانی ضروری است. به علاوه، چون در آن زمان مسیحیان حضور پررنگی در بین­النهرین داشتند، نحوۀ تعامل جماعت پاگان با مسیحیان در آستانۀ فتوح اسلامی به شناخت وقایع کمک می­کند. هدف از این پژوهش، شناخت جماعت پاگان و نحوۀ تعامل آنها با مسیحیان است. این پژوهش با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی و با بهره­­گیری از منابع تاریخی و همچنین شواهد باستان­شناختی به این پرسش پاسخ می­دهد که ممیزات پاگان­های ساکن در بین­النهرین در آستانۀ فتوح اسلامی چه بود و آنها چه تأثیری بر مسیحیانِ همجوار خود گذاشتند؟ یافته­ها حاکی از آن است که حران، ادسا و حیره مراکز آیینی پاگان­ها در بین­النهرین بود. همچنین جادوگری، سرنوشت­باوری بر پایۀ ستاره­شناسی و قربانی کردن از شاخصه­های پاگانیسم در این سرزمین بود. پاگان­ها بر مسیحیت تأثیرگذار بودند. در مقابل، راهبان مسیحی نیز می­کوشیدند پاگان­ها را به مسیحیت متمایل کنند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

Mesopotamian Pagan Communities and their interaction with the Christians on the verge of Islamic conquest

نویسندگان [English]

  • azadeh azadinezhad 1
  • Roozbeh Zarrinkoob 2
  • sina forouzesh 3

1 PhD Candidate of History, Department of History, Olum va Tahghighat University, Tehran, Iran.

2 Department of History, University of Tehran, Tehran, Iran

3 Associate Professor of History, Islamic Azad university, Olum va Tahghighat University, Tehran, Iran.

چکیده [English]

Since the distant past, Mesopotamia, as a crossroad of civilizations, has provided ample ground for the emergence of various belief systems. Due to geographical location, Mesopotamia also had an important role in Iranian history. At the end of the Sassanid period, among diverse religious groups residing in Mesopotamia, some were known as pagans. In this study, the term pagan refers to the people who worshiped deities rather than the one god and the Nature was the center of their attention. Since the Islamic Conquests, including in Mesopotamia, had underlying religious implications, it is necessary to know the interactions among the adherents of various religions in Mesopotamia during this period. Moreover, because of the distinct presence of Christianity in Mesopotamia at that time, the manner of interaction between the Pagans and the Christians on the verge of Islamic conquest is important in understanding the current of events. This study aims to define the Mesopotamian pagans and the way in which they interacted with Christian communities. Based on a descriptive-analytical approach and using historical sources and archaeological evidence, this article seeks to determine the characteristics of Mesopotamian pagan communities and their influence on the neighboring Christians by the time of Islamic conquest. The results show that the cities of Harran, Edessa, and Hirah were the pagan religious centers of the pagans in Mesopotamia. Furthermore, witchcraft, astral fatalism, and sacrifice were prominent characteristics of Mesopotamian paganism. This religion was able to influence Christianity. In contrast, Christian monks tried to convert pagans to Christianity.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Pagans
  • Mesopotamia
  • Islamic Conquest
  • Late Sassanid Period
  • Christianity
  1. مقدمه

ابن ابی­الحدید دربارۀ مردم عراق چنین می­گوید:

... آنچه باعث می­شود تا من میان مردم عراق با عربانی که گرد رسول خدا (ص) بودند، تمایز قائل بشوم، این است که اینان مردم عراق و ساکن کوفه­اند و خاک عراق همواره پرورش­دهندۀ صاحبان آرای گوناگون و پیروان فرقه­های شگفت و مذاهب بدیع بوده است. در طی سلطنت اکاسره، شخصیت­هایی مانند مانی، مزدک، دیصان و... از میان آنان برخاسته­اند، در حالی که نه خاک حجاز خاک عراق است و نه مردم آن صاحب چنین اذهانی هستند...[1]

در روزگار ساسانیان (224-651م) بخش بزرگی از بین­النهرین محل سکونت مجموعه­ای از اجتماعات آرامی­زبان بود. یهودیان، منداییان، مانویان، مسیحیان و پاگان­ها در این سرزمین در جوار هم زندگی می­کردند.[2] یکی از مهم­ترین تغییراتی که در اواخر دورۀ ساسانی در بین­النهرین اتفاق افتاد، تشکیل جوامع مجزای دینی بود. تشکیل چنین جماعت‌هایی باعث می­شد روابط اجتماعی اعضای آنها با یکدیگر کمرنگ شود. اگرچه مرزهای اجتماعیِ ایجادشده براساس هویت­های دینی رو به افزایش بود، این مرزها همیشه با هویت­های قومی مطابق نبود. برای مثال، یک فرد مسیحی می­توانست در میان آرامی­ها، ایرانی­ها، سریانی­ها و یا عرب­ها ساکن باشد.[3] همزمان با ظهور و گسترش دین اسلام، بین­النهرین نیز چون دروازۀ فلات ایران بود، خیلی سریع مورد توجه فاتحان مسلمان قرار گرفت. با توجه به اینکه فتوحات اسلامی صبغۀ دینی داشت، آشنایی با ادیان مختلفِ حاضر در بین­النهرین و پیروان آنها ضروری می­نماید. ادیانی مثل زردشتی، مسیحیت و یهودیت تا حدی بررسی شده­اند، اما نباید از جماعت پاگان غفلت نمود که از دیرباز در بین­النهرین حضور داشتند و در اواخر دورۀ ساسانی نیز در این منطقه زندگی می­کردند و فرماندهان مسلمان با آنها نیز مانند پیروان ادیان دیگر عهدنامه­هایی بستند. با توجه به اینکه در اواخر دورۀ ساسانی مسیحیان یکی از پرتعدادترین جماعت­های دینی حاضر در بین­النهرین بودند، نحوۀ تعامل پاگان­ها با آنها در این بازۀ زمانی قابل توجه است. در این پژوهش، هدف شناخت ویژگی­های جماعات پاگان و نحوۀ تعامل آنها با مسیحیان ساکن در بین­النهرین است. در واقع پرسش اصلی این پژوهش این است که در آستانۀ فتوح اسلامی پاگان­ها (با توجه به وجوه تمایزشان) و مسیحیان چه تأثیراتی بر یکدیگر داشتند؟ لازم به ذکر است پاگانیسم به مجموعه­ای از مذاهب گفته می­شود که در آنها طبیعت نقطۀ کانونی است و برای بزرگداشت آن می­بایست آداب و رسوم خاصی انجام شود.[4] اگرچه پاگانیسم سنت­های مختلفی دارد، پرستش طبیعت یا احترام به آن تنها چیزی است که آنها را با یکدیگر متحد می­کند.[5] این نکته حائز اهمیت است که مسیحیان زردشتیان را پرستندۀ بت­ها تلقی می­کردند و به­ندرت میان زردشتیان و پاگان­ها تمایز قائل می­شدند و هر دو گروه را پاگان می­نامیدند.[6] از این ­رو، هنگام استفاده از منابع باید احتیاط کرد تا از خلط معنایی پرهیز شود. نکتۀ دیگر آنکه منظور از آستانۀ فتوح اسلامی اواخر دورۀ ساسانی یعنی از روزگار خسرو‌ پرویز (پادشاهی 590-628م) تا سقوط ساسانیان است. برای پاسخ دادن به سؤال این مقاله تلاش شد از منابع دست اول که در آستانۀ فتوح اسلامی تألیف شده­اند، استفاده شود. همچنین شرح حال قدیسان مسیحی و رویدادنامه­های شهرهای بین­النهرین در بازۀ مورد پژوهش بررسی شد. علاوه بر این، یافته­های باستان­شناختی نیز مد نظر قرار گرفت. در اینجا منظور از یافته­های باستان­شناختی کاسه­هایی است که در مناطق مختلف بین­النهرین، چه در زیر زمین و چه در لایه­های مناطق مسکونیِ مربوط به اواخر دورۀ ساسانی، در طی کاوش­ها به­ دست آمده و به کاسه­های جادویی معروف شده ­است.

  1. 1. بررسی منابع
  2. 1. 1. رویدادنامۀ خوزستان

این رساله که با عنوان رویدادنامۀ گوییدی[7] نیز شناخته می­شود، رساله­ای به زبان سریانی است و از منابع تاریخیِ واپسین سال­های حکومت ساسانیان و فتوح اعراب به شمار می­رود. این رساله را در سال 1899م اینیاتزیو گوییدی[8] شناسایی و تصحیح کرد و تئودر نولدکه در سال 1893م آن را به آلمانی برگرداند.[9] گفتنی است نولدکه مکان نگارش این رساله را بین­النهرین یا خوزستان تعیین کرده است.[10] چون این رساله تقریباً همزمان با فتوح اسلامی نگارش یافته است، اهمیت زیادی در حوزۀ این پژوهش دارد.

  1. 1. 2. شرح حال رَبَّن هرمزد[11]

رسالۀ شرح حال رَبَّن هرمزد اطلاعات ارزشمندی دربارۀ خصوصیات مسیحیان نسطوری در قرن 7م و پس از آن در اختیار خواننده قرار می­دهد. برای مثال، نشان می­دهد عقیده به جادو هم در بین نسطوریان و هم در بین یعقوبیان رواج داشته است.[12]

  1. 1. 3. رویدادنامۀ سعرت[13]

رویدادنامۀ سعرت احتمالاً در سدۀ 10م نگاشته شده و البته منبعی است که در پژوهش­های دورۀ باستان متأخر و اوایل دورة اسلامیِ خاورمیانه مورد بی­توجهی قرار گرفته است. بخش وسیعی از این رویدادنامه مربوط به وقایع سال­های 250 تا 650م است که البته وقایع حدود سال 420 تا 480 میلادی آن مفقود شده است.[14]

 

  1. 1. 4. فتوح البلدان

در فتوح البلدان، اثر احمد ابن یحیی بلاذری (متوفی 279ق)، همان­گونه که از نامش برمی­آید، جریان­های مربوط به فتوح مسلمانان در هر شهر و ناحیه به­دقت و با جزئیات نقل شده است. بلاذری در نگارش کتاب خود از آثار نویسندگانی مثل اسحاق ابن بشر، واقدی و ابوعبیده معمر ابن مثنی و علی ابن محمد مدائنی و ابن عبدالحکم استفاده کرده است که ظاهراً از بین رفته­اند. او همچنین از اطلاعات شفاهی مردم نواحی مختلف بهره برده است.

 

  1. 2. پیشینۀ پژوهش

     در اواخر دورۀ ساسانی، جماعت­های یهودی ساکن در بین­النهرین، سوریه، فلسطین و مصر انبوهی از متون جادویی را تولید کردند. این متون بر روی کاغذ، پوست آهو، ورقه­ها و کاسه­های فلزی نوشته ‌می‌شد.[15] تعدادی از این کاسه­های جادویی نخستین بار در سال 1853م کشف شد.[16] در سال 1913م مونتگومری 41 کاسه را بررسی و نتایج آن را در کتابی با عنوان متون آرامی یافته­شده از نیپور منتشر کرد.[17] در سال 1922م اپشتاین برخی از آوانویسی­ها و تفسیرهای زبان­شناختی مونتگومری را نادرست دانست و در مقاله­ای با عنوان «یادداشت­های بابلی ـ آرامی» آنها را تصحیح کرد.[18] در سال 1953م سِگال در اورفا (رها)[19] پژوهش­های میدانی انجام داد و گزارش آن را در قالب مقاله­ای با عنوان «بناهای پاگان­ها در ولایت اورفا» منتشر کرد.[20] در سال 1984م مایکل مُرُنی کتاب عراق بعد از فتوح اسلامی را تألیف کرد.[21] مُرُنی در این کتاب پاگان­ها را یکی از گروه­های مذهبی می­داند و آنها را در کنار زردشتیان، یهودیان و مسیحیان طبقه­بندی می­کند. او در فصل مربوط به پاگان­های بین­النهرین، وضعیت آنها را هم در دوران ساسانی و هم در دوران اسلامی بررسی می­نماید. در سال 1995م هانتر در مقالۀ «جماعات آرامی­زبان در بین­النهرین در دورۀ ساسانی» تلاش کرد هویت جماعات آرامی­زبان بین­النهرین را با استفاده از کاسه­های جادویی، به­عنوان منبع اصلی خود، مطالعه کند.[22] در سال 1997م شائول شاکد در پژوهش خود با عنوان «ادیان رایج در بابل در دورۀ ساسانی» از کاسه­های جادویی یافت­شده در بین­النهرین استفاده کرد.[23] او در مقالۀ دیگری با عنوان «یهودیان، مسیحیان و پاگان­ها در کاسه­های جادویی آرامی­زبان دورۀ ساسانی» که در سال 2001م منتشر شد،[24] به بررسی کاسه­های جادویی آرامی­زبان در بین­النهرین و ایران پرداخت. البته او درصدد بود با بررسی این کاسه­ها، ساختار و لغات آرامیِ رایج در بین­النهرین ساسانی و همچنین دین و آدا­ب­ و رسومِ رایج در این منطقه را مطالعه کند. در سال 2002م، هِمین­آنتیلا مقاله­‌ای با عنوان «تداوم آیین­های مذهبی پاگان­ها در عراق در قرن دهم میلادی» منتشر کرد.[25] همو در سال 2006م کتابی با عنوان آخرین پاگان­های عراق: ابن وحشی و کشاورزی نبطی تألیف کرد.[26] او در این کتاب به معرفی و بررسی رسالۀ الفلاحه النبطیه اثر ابن وحشی پرداخته است. این رساله که البته دربارۀ آن مناقشاتی میان پژوهشگران وجود دارد، شامل اطلاعات کشاورزی و وضعیت پاگانیسم در عراق در اواخر دورۀ باستانی است. همین­آنتیلا معتقد است بخشی از این رساله منعکس­کنندۀ وضعیت روستاهای عراق اندکی پیش از فتوح اسلامی یا بلافاصله پس از فتوح است. از نظر او، نسخۀ اصلی این رساله که به زبان سریانی بوده، در حلقه­های پاگان­ها (نه زودتر از قرن 6م و نه پس از آن) تدوین شده است. در سال 2014م مارکو موریجی تمام آنچه دربارة کاسه­های سریانی در کتب و نشریات گوناگون منتشر شده بود، به صورت یک کتاب جامع گردآوری کرد و تفاسیر جدیدی به آنها افزود.[27] در زبان فارسی هنوز مطالعه­ای جدی دربارۀ کاسه­های جادویی به­عنوان ابزاری برای شناخت جامعۀ ساسانی انجام نشده است. تاکنون فقط سجاد امیری باوندپور به معرفی کتاب موریجی، که در بالا گفته شد، پرداخته است[28] و کتایون فکری­­پور و همکارانش مقاله­ای دربارۀ کاسه­های جادویی منتشر کرده­اند.[29]

 

  1. نمایی از پاگانیسم در اواخر دورۀ ساسانی

       اگرچه پاگانیسم در بین­النهرین دورۀ ساسانی رو به افول بود، سنت­های باستانیِ مذهبی و بومی بین­النهرین از طرق مختلف به حیات خود ادامه می­دادند. با توجه به اینکه مجموعه­های بزرگ معابد دورۀ بابل نو و دورة یونانی­مآبیِ اشکانیان تا پایان دورۀ ساسانی از بین رفته بودند، شرح هر گونه وقایع روزانۀ پاگان­ها و یا سلسله­مراتب روحانیت آنها غیرممکن به نظر می­رسد. با وجود این، در مراسم خصوصی و در قربانی­ها و مراسم جادوگری از خدایان کهن و دیوها یاد می­شد. دیوشناسی و جادوگری پاگان­ها در میان یهودیان و مسیحیان نیز رواج داشت. آداب کلدانی[30] نیز از طریق تلفیق عقاید دین زردشتی و فرقه­های گنوسی[31] احیا شده بود.‌ هنوز در اواخر دورۀ ساسانی در سراسر بین­النهرین پاگان­هایی با موهای بلند حضور داشتند که بت­ می­پرستیدند و معتقد به قربانی کردن حیوانات بودند. در بین­النهرین علیا و روستاهای ناحیۀ سواد نیز پاگان­های آرامی زندگی می­کردند.[32] در امتداد جنوب غربی بین­النهرین، قبایل چوپان عرب تا اواسط سدۀ 6م همچنان پاگان بودند و از آن زمان به بعد یعقوبی شدند.[33] در سدۀ 5م، ساکنان کوه­های شمالی بین­النهرین خورشید را می­پرستیدند. قبیلۀ بنولخم که در حیره زندگی می­کردند، تا زمان تغییر مذهب نعمان بن منذر (592-604م) در 593م همچنان پاگان بودند. در سدۀ 6م در میان ایرانیانِ کشاورزِ ساکن در بین­النهرین برخی به پرستش دیو مشغول بودند.[34] پاگان­ها در روستای بت­­کرته­وایه[35] در آدیابنه[36] و در ناحیة بت­نهادرا[37] برای دیوها گاو نر قربانی می­کردند.[38] این نکته حائز اهمیت است که در برخی از روستاها پاگان­ها در کنار زردشتیان، یهودیان و مسیحیان همزیستی داشتند. در اواخر سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7 میلادی پاگان­ها در بت­اربایه،[39] ارزون،[40] مرگا،[41] آدیابنه، بت­گرمه،[42] کسکر[43] و میسان[44] معابد مخصوص به خود را داشتند.[45] آیین پاگان­ها شامل نوشیدن شراب، قربانی کردن برای بت­ها و مدح درختان بود. این آداب به همراه موسیقی و رقص انجام می­شد. با اینکه در این­گونه مراسم­ اغلب خروس سفید قربانی می­کردند، اما گاهی نیز انسان قربانی می­شد.[46] واضح­ترین گزارش که مؤید وجود پاگانیسم در اواخر دورۀ ساسانیان است، به روستاهای ناحیۀ سواد[47] مربوط می­شود. در اوایل سدۀ 7م در روستایی بین کسکر و نیپور[48] راهبان مسیحی برای تغییر دین مردم به آنجا یورش بردند. مردم این روستا مار می­پرستیدند و روحانی مقدس آنها موظف بود برای مار غذا فراهم کند.[49] روستایی در عین نمر[50] نیز محل سکونت گروه­هایی بود که از خراسان به این منطقه انتقال داده شده بودند. این افراد درخت نخل و همچنین بت­هایی در قالب انسان را می­پرستیدند. بزرگ­ترین بت آنها نهردان[51] نامیده می­شد. البته راهبی مسیحی خواهرِ روحانی پاگان­های آن منطقه را شفا داد. به دنبال این اتفاق، پاگان­ها نهردان را شکستند و کلیسایی ساختند.[52]

  1. 1. نمایه­های شناخت پاگان­ها
  2. 1. 1. جادو
  3. 1. 1. 1. کاسه­های جادویی ابزاری برای بررسی وضعیت پاگان­ها

     بنا بر گزارش­های باستان­شناختیِ ریچاردی[53]، در سال 1967م کاسه‌های ضخیم متعددی با لبه­های موج­دار در لایه­های بالاییِ منطقۀ صنعتگران تیسفون یافت شد. این کاسه­های جادویی مخصوص مناسک آیینی نبودند، بلکه سفالینه­هایی معمولی بودند که در کارگاه­های محلی ساخته می­شدند و برای نوشتن از آنها استفاده می­شد.[54] بسیاری از این کاسه­ها به صورت وارونه قرار گرفته بودند، احتمالاً به این خاطر که از آنها به­عنوان تله­ای برای به دام انداختن دیوان استفاده می­شد. همچنین کاسه­هایی پیدا شد که دوبه­دو مقابل هم قرار گرفته بودند. طرز قرار گرفتن دو کاسه به شکل یک کره شاید مبین این باشد که ابزاری برای زندانی کردن ارواح شیطانی بوده­اند.[55]

       اگرچه نمی­توان اطلاعات کاسه­های جادویی را جایگزین منابع ادبی کرد، اما می­توان آنها را مکمل منابع ادبی به‌ شمار آورد. متون کاسه­های جادویی به چهار زبان اصلی نوشته شده که عبارت است از آرامیِ ‌یهودی (همچنین گاهی عبری)، مندایی، سریانی و فارسی‌میانه. سه گروه نخست جزئی از زبان­های سامی و چهارمی زبانی ایرانی است که به خطوط مختلف آرامی نوشته شده است. با بررسی شواهد، می­توان حدس زد که این کاسه­ها متعلق به سدۀ 4 تا 7 میلادی باشد. اعضای جامعه معتقد بودند دیوان و فرشتگان هنر کتابت آنها را مورد توجه قرار می­دهند و پیام­های مکتوب را با جدیت تمام می­خوانند و رسیدگی می­کنند. از روی توزیع زبانیِ کاسه­های جادویی می­توان تا حدودی به وابستگی­ دینی سازندگان آنها پی برد. آرامیِ یهودی ابزار ارتباطی یهودیان بین­النهرین بود. تعداد کثیری از این کاسه­ها به آرامیِ یهودی نوشته شده و این در حالی است که جمعیت یهودیان در آن دورۀ زمانی در بین­النهرین زیاد نبوده است. احتمالاً می‌توان نتیجه گرفت که کاسه­های یهودی فقط برای استفادۀ یهودیان ساخته نشده بودند.[56] فرضیۀ محققان این است که تخصصِ استفاده از کاسه­های جادویی مربوط به یهودیان بوده است و پاگان­ها اغلب برای علاج بیماری­ها و ایمن ماندن در برابر حوادث از آنها استفاده می­کرده­اند.[57] در تعدادی از کاسه­های سریانی، نویسنده خود را فرستاده­ای از سوی خدایان باستانی بین­النهرینی مانند شمش، سین، بل، نَنَ و نِرگَل معرفی می­کند.[58] می­توان نتیجه گرفت که بیشتر کاسه­های سریانی فضای جادویی دارند و البته این فضا به گونه­ای است که خود را به هیچ دینی وابسته نشان نمی­دهد و در عین حال، عناصر یهود و پاگانیسم اغلب در آنها حضور دارد.[59]

  1. 1. 1. 2. دستاورد بررسی کاسه­های جادویی[60]

    کاسه­های جادویی نشان می­دهند که در سدۀ 6 و 7 میلادی در روستاهای بخش مرکزی سواد نارضایتی اجتماعی وجود داشته است. در این زمان، زنان از اینکه ادیان جدید باعث افزایش روزافزون نفوذ و قدرت مردان شده است، احساس نارضایتی می­کردند. روحانیان زردشتی، ربی­های یهودی، کشیشان و راهبان مسیحی همگی مذکر بودند و خدای مذکر را ستایش می­نمودند و زنان را دون­پایه، عامل شیطان و یا خودِ شیطان تلقی می­کردند. در این ساختار هیچ روحانی مؤنثی و هیچ نمایۀ مؤنثی که بیانگر قدرت، اختیار و توسل به خدایان کهن مؤنث باشد وجود نداشت. در این شرایط نقش شیطانی دیوهای مؤنث در حال پررنگ شدن بود.[61] از نظر زروانیان «جه» که دیوی مؤنث محسوب می­شد، عاملی برای اغوای مردان بود و نمادی منفی از سوی زنان تلقی می­شد.[62] در تلمود نیز ذکر شده است که هرچه تعداد زنان بیشتر باشد، جادو نیز بیشتر می­شود.[63] به طور کلی در تلمود زنان برای جامعه خطرناک محسوب می­شوند.[64] در مسیحیت نیز ساتان[65] دیو مؤنث بود.[66] بنابراین، جای شگفتی نیست که زنان در آن زمان ترجیح می­دادند دین باستانیِ بین­النهرین را از طریق اعمال مربوط به جادوگری مورد حمایت قرار دهند. زنان آداب جادوگری را به­عنوان ساختاری که از طریق آن می­توانستند جایگاه دینی بالاتری پیدا کنند حفظ می­کردند. زنان ساحر در پاگانیسم بیش از آیین­های دیگر ارج و قرب داشتند. آنها هم جادوگری می­کردند و هم جادوزدگی را درمان می­کردند.[67]

نقوش کاسه­های جادویی سریانی که در نیپور یافت شده­اند، نشان می­دهند شَمَش (خورشید)، سین (ماه)، بل (سیارة ژوپیتر)، نانای و نرگل (سیارة مریخ) به­عنوان نیروهای خیرخواه پرستش می­شدند.[68] البته باید توجه شود که سریانی زبانی بود که هم پاگان­ها و هم مسیحیان در بین­النهرین از آن استفاده می­کردند.[69] به­رغم تفاوت­ اجتماعات آرامی­زبان با یکدیگر، اعمال روزمره و گویش بومی آنها نشان­ می­دهد همگی دارای یک چهارچوب مشترک بوده­اند. وجود کاسه­های جادویی در اکثر نواحی بین­النهرین مبین این است که این کاسه­ها از محبوبیت بسیاری برخوردار بوده­ و یهودیان، پاگان­ها و حتی اجتماعات مسیحی در اواخر دورۀ باستانی از آنها استفاده می­کرده­اند. چنانکه در میان پاگان­ها به­عنوان ابزاری برای محافظت از اشخاص و خانواده­هایشان کاربرد داشته است. به دلیل منقش­ بودن این کاسه­ها به خطوط یهودی بابلی، آرامی، سریانی یا مندایی، می­توانیم آنها را فرافرهنگی بنامیم. با این حال، تمایز بین کاسه­های جادوییِ رایج در اجتماعات پاگان­ها و یهودیان پیچیده و ظریف است.[70] هنوز هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این کاسه­ها برای امور خانگی از جمله غذا خوردن به کار برده می­شده­اند. بنابراین، فعلاً می­توان حدس زد که از آنها تنها برای دور کردن دیوها و نیروهای شروری که قصد آسیب رساندن به انسان­ها را داشته­­اند، استفاده می­شده­ است.[71] علاوه بر این، امکان داشت که هر سحر و جادو توسط سحر و جادویی دیگر باطل شود. ساحران، از طریق باطل­السحرها و طلسم­های آهنی، شیاطین و همکاران انسانیِ آنها را در بند می­کردند. این ساحران بر روی کاسه­های جادویی باطل­السحر می­نوشتند تا خطراتی که متوجه مشتری­هایشان بود دفع کنند و با جا دادن این ظروف در آستانۀ در و یا درون دیوار شیاطین را محبوس می­کردند.[72]

  1. 1. 2. سرنوشت­باوری بر پایۀ ستاره­شناسی

     پس از جادوگری، سرنوشت­باوری بر پایۀ ستاره­شناسی مهم­ترین نمایۀ سنت­های پاگانیسم بود که با سنت­های یونانی­مآبی و ایرانی ادغام شده بود. پاگان­ها با توجه به سنت­های نظام­مند ستاره­شناختی بابلی، حوادث را تفسیر می­کردند. این نوع از سرنوشت­باوری بر پایۀ ستاره­شناسی خاص بابل بود که با نام «کالدیوتا»[73] شناخته می­شد و پیروان آن به کلدانیان معروف بودند.[74] در واقع واژۀ کلدانی معمولاً ستاره­شناس پاگان را به خاطر می­آورد.[75] بنا به روایتی بزرگمهر، وزیر خسرو انوشیروان، سقوط ساسانیان و سلطۀ عربان را از روی حرکت ستارگان پیش­بینی کرده بود. وی این را براساس انتقال سرنوشت کارها از سیارة مشتری به سیارة زهره دانسته بود.[76]

  1. فرقه­های پاگان منشعب از مسیحیت
  2. 1. مرقیونیه

     اصلی­ترین عاملی که باعث ماندگاری مسیحیت گنوستیکی شد، کلیسای مرقیونیه[77] بود که در اواسط سدۀ 2م بنیاد نهاده شد و حداقل تا سدۀ 10م پابرجا بود.[78] فرقه­های منشعب از مرقیونیه قابیل، شیث و حتی مار را مدح می­کردند، زیرا معتقد بودند اینها دانشی که آفریدگار از آدم و حوا دریغ کرد، به آن دو تعلیم دادند.[79] از ­­این ­لحاظ می­توان آنها را با پاگان­های مارپرست در بین­النهرین یکی دانست.[80] نسطوریان مرقیونیان را به سحر و جادوگری و استفاده از بت­ها برای راندن دیوها متهم می­کردند.[81] تشکیلات مرقیونیان در قرون 4 و 5م در بین­النهرین علیا رواج داشت و می­توان در قرن 6 و اوایل قرن 7 میلادی نشانه­هایی از آن را در بین­النهرین یافت. در سال 596م در مدائن مرقیونیان نیز در مراسم انتصات سبریشوع، مطران نسطوری، حضور داشتند. از اشاره­ای که به حضور روحانی و ساحر مرقیونیان در پایان سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7 میلادی شده است، می­توان نتیجه گرفت که آنها در آن زمان هنوز تشکیلاتی داشته­اند.[82]

  1. 2. اوکیتس­ها/ مسالیان[83]

در اواخر قرن 4م گروهی از راهبان مسیحی فرقه­ای به نام اوکیتس­ها/ مسالیان را به وجود آوردند. تعالیم آنها گنوسی بود و همانند مانویان زاهدانه زندگی می­کردند. آنها معتقد بودند هر انسانی در هنگام تولد دیوی را از والدین خود به ارث می­برد و این دیو او را به گناه دعوت می­کند. از دیدگاه آنها، این دیو فقط با عبادت مداوم و زندگی زاهدانه دفع می­شود.[84] حضور آنها در سال 596م در سنجار ثبت شده است.[85]

  1. مقابلۀ مراجع دینی مسیحی با پاگانیسم

   شوراهای کلیساییِ[86] اواخر سدۀ قرن 6م نشان می­دهند که کلیساها در آن زمان مصمم به نظارت بر امور روزانۀ اعضای خود بودند. یوزف[87] قوانینی مبنی بر مبارزه با مهرهای جادویی، فال­گیری و اقداماتی از این دست وضع کرده بود.[88] کاسه­های جادوییِ یافته­شده در سراسر بین­النهرین نیز این موضوع را تأیید می­کنند. وی همچنین استفاده از روغن متبرک­شده بر روی مهرها را در مراسم انتصاب کشیش­ها ممنوع کرده بود.[89] در مورد استفاده از روغن­های طلسمی در رسالۀ شرح حال ربن هرمزد، روایتی دربارۀ ربی امانوئل[90] دیده می­شود که در اوایل سدۀ 7م در بت­قربق[91] زندگی می­کرد. طبق این روایت، همسر برادر امانوئل که عاشق او بود، از ساحران روغنی گرفت تا با تدهین وی به خواستۀ شوم خود برسد. از سوی دیگر، ربن برعیتا[92] نیز به­عنوان پادزهر روغن خاصی به بدن امانوئل مالید.[93] حزقیال[94] نیز جاثلیقی[95] بود که در سومین اصل شورای کلیساییِ خود در سال 576م قوانینی علیه پاگان­ها وضع کرده بود. یشوع یهب اول[96] نیز در چهاردهمین اصل شورای کلیسایی، شرکت در جشن­های پاگان­ها و یهودیان را قدغن اعلام نموده بود.[97] در بت­نهادرا در سال 620م، ربن هرمزد استفاده از تعویذهای آهنی را خصوصاً برای زنان باردار ممنوع اعلام کرد. وی علاوه بر این، استفاده از صلیب به­عنوان ابزار زینتی را برای کودکان ممنوع دانست و حتی به کار بردن گلوله­های خاکیِ مخلوط­شده با روغن را که در سریانی «حنانه»[98] نامیده می­شدند، قدغن کرد.[99] مطابق بیست و سومین اصل شورای کلیساییِ مارآبای یکم[100]، پیشگویی، فال­گیری، طلسم و سحر و چیزهایی از این قبیل که موجبات خشنودی شیطان را فراهم می­آوردند، ممنوع بود.[101]

 

  1. مراکز آیینی پاگان­ها در بین­النهرین در آستانۀ فتوح اسلامی
  2. 1. حران[102]

     حران در شمال بین­النهرین و در کنار راه موصل به سوی شام و روم واقع بود.[103] پاگان­های این شهر که موبلند و سفیدپوش بودند، به دلیل اجرای مراسم مربوط به گردش سیارات و اَعمال اخترشناختی معروف بودند.[104] نوافلاطونیانی[105] که در سال 529م نزد خسرو انوشیروان پناهنده شدند و طبق عهدنامۀ بین ایران و بیزانس، از آزادی مذهب برخوردار گردیدند، در حران «مدرسۀ یونانی­ها» را تأسیس کردند. در این مدرسه پاگانیسم ترویج می­شد.[106] موریس/ ماوریکیوس،[107] امپراتور بیزانس (582-602م)، در 590م به استفان[108] اسقف حران دستور داد پاگان­های آن ناحیه را مورد تعقیب و آزار قرار دهد. استفان نیز دستور او را اجرا کرد. بسیاری از پاگان­ها مسیحی شدند و آنهایی که در برابر گرویدن به مسیحیت مقاومت کردند، از وسط به دو‌ نیم شدند و در شهر حران به دار آویخته شدند. حاکم شهر حران در آن زمان آسیندینوس[109] نام داشت. او با اینکه خود را مسیحی نشان می­داد، باطناً پاگان بود. منشی او به نام هونوریوس[110] به او خیانت کرد و رازش را برملا نمود و خود به حکمرانی حران منصوب شد.[111] هنگام ورود سپاه اسلام به حران، پاگان­های ساکن در حران با عیاض بن غنم، فرمانده مسلمانان، پیمان صلح بستند.[112] با این حال، گروهی از پاگان­ها تا زمان ورود اسلام به این منطقه نارضایی خود را از مسیحیان ابراز می­کردند.[113] در واقع شاید آنها از مسیحیان ساکن در شهرشان بیشتر از مسلمانان تازه­وارد تنفر داشتند و احتمالاً هدفشان انتقام گرفتن از مسیحیان همجوارشان بود.[114] طبق گزارش بلاذری، عیاض با نمایندۀ پاگان­ها و نمایندۀ مسیحیان جداگانه مذاکره کرد.[115] احساس مسیحیان نسبت به مسلمانان هرچه بوده باشد، واضح است که مسلمانان راحتی بیشتری در میان پاگان­های حران داشتند. این شهر محل سکونت بدوی­های قبیلۀ قیس شد. اعضای این قبیله پیش از ظهور اسلام و گرویدن به آن در شام می­زیستند و ستاره­پرست بودند و شاید با توجه به پیشینۀ کهن حرانیان در پاگانیسم، بنوقیس احساس خوشایندی در بین آنان داشتند.[116]حران تنها مرکز آیینی پاگان­های بین­النهرین بود که با معابد، روحانیان و آداب ‌و رسومِ خود وارد دورۀ اسلامی شد.[117]

 

  1. 2. ادسا

     امپراتور دیوکلتیانوس/ دیوکلسیان[118] (286-305م) بین­النهرین شمالی را به دو استان به نام­های اسروئنه[119] و بین­النهرین تقسیم کرده بود. ادسا در آن زمان مرکز اسروئنه بود.[120] این شهر در شمال غربی حران واقع و محل تلاقی ادیان مختلفی مانند مسیحیت و یهودیت بود.[121] ادسا جایی بود که پاگانیسم یونانی ـ رومی از آنجا به بین­النهرین رسوخ کرد.[122] این شهر در جریان فتح بین­النهرین توسط سپاه ایران بین سال­های 590- 628م (با انقطاع) به دست خسرو پرویز افتاده بود.[123] یعقوب ادسایی (رُهاوی)[124] یکی از روحانیان سریانی است که در هنگامۀ فتوح اسلامی در ادسا متولد شد.[125] در نامه­هایی که وی از خود به جا گذاشته است، می­توان اشاراتی از حضور پاگان­ها در ادسا یافت. یعقوب ادسایی در بند 36  نامه به ادای از کسانی سخن می­گوید که در نزدیکی ادسا سکونت دارند و وردهایی را زمزمه می­کنند. آنها همچنین ریسمان­هایی گره می­زنند و مهرهای طلسمی می­سازند.[126]

 

  1. 3. حیره[127]

     شهر حیره در جنوب غربی بین­النهرین واقع بود. این شهر امروزه در حدود پنج کیلومتری کوفه قرار دارد و آن را نجف می­نامند.[128] حیره به دلیل جایگاه جغرافیایی­اش، از نظر فرهنگی، نقطۀ تلاقی سه فرهنگ ایرانیِ ساسانی، نسطوری مسیحی و پاگانیسمِ عربی بود.[129] طبق گزارش جاحظ، مسیلمه کذاب[130] بازارهای ابلّه،[131] انبار[132] و حیره را که در آنها ایرانیان و عربان به خرید و فروش مشغول بودند، دیده بود.[133] او در این مکان­­ها از طالع­بینان، پیامبران دروغین، صاحبان بتکده­ها و فال­گیران سحر و تردستی و انواع حقه­ها را آموخته بود. تطیر[134] و تفأل با خاک از جمله اعمال آنها بود.[135] نولدکه معتقد است مسیحیان حیره به دلیل پاگان بودن منذر (وفات 546م) از او دوری می­کردند.[136] در حدود سال 592م، نعمان سوم، آخرین پادشاه لخمی، به مسیحیت پیوست.[137] نعمان بارها به مسیحیت دعوت شده بود، اما حاضر به ترک پرستش خدایان خود نبود. می­گویند او در خواب دید که فرشته­ای به او نوید می­دهد که در صورت گرویدن به مسیحیت، دارای قدرت و ثروت بیشتری خواهد شد. بنابراین، روز بعد با اجازۀ خسرو پرویز غسل تعمید کرد و مسیحی شد.[138] اواگریوس اسکولاستیکوس،[139] تاریخ­نگار اواخر سدۀ 6م، نیز در کتاب تاریخ کلیسایی می­نویسد: «... نعمان ملعون و بت­پرست که به دست خویش انسان­ها را برای خدایانِ خود قربانی می­کرد، در نهایت تعمید مقدس را پذیرفت. وی یکی از مجسمه­های زرین آفرودیت را ذوب کرد و در میان فقرا تقسیم نمود. نعمان همچنین زیردستانش را به بندگی خدا متمایل کرد.[140]

  1. تأثیر پاگان­ها بر مسیحیان در آستانۀ فتوح

     در اواخر دورۀ ساسانی، آداب ‌و رسوم و خصایص پاگان­ها در میان نسطوریان رواج داشت. این امر یکی از عواقب تغییر ناگهانی مذهب بود. آنها حتی مراسم قربانی­ کردن را نیز انجام می­دادند. در سال 596م یک شماس[141] در خارج از شهر مشغول قربانی کردن یک خروس بود و این موجب دستگیری او شد. این شرایط حتی باعث شد که او به بت­پرستی متهم شود. ابراهیمِ بت ربن،[142] مدیر مدرسۀ نصیبین،[143] که در مقابل تصویر عیسی مسیح (ع) و علامت صلیب مشغول دعا کردن بود، متهم به پنهان کردن یک بت در پشت صلیب شده بود.[144] نسطوریان یعقوبیان[145] را به مخفی کردن بتی برنجی با لایه­هایی از یاقوت در زیر مقبره­ای در یک صومعه در مارمتای[146] متهم کرده بودند.[147] عالمی مسیحی به نام اسحاق در پیروزشاپور در بت­نهادرا، در زمان خسرو پرویز به حران رفت، ولی پس از مدتی به شهر خود بازگشت و در یک مدرسۀ محلی به­عنوان مفسر مشغول به کار شد. وی اگرچه در ظاهر مسیحی بود، در خلوت برای دیوان قربانی می­کرد.[148]

  1. وضعیت پاگان­ها در هنگامۀ فتوح

    بنا بر رویدادنامۀ خوزستان، مردم شَترو[149] در بهقباد[150] در دهۀ 640م قربانی می­کردند. در این شهر رسم بود که هر سال مردی را به مدت یک سال در خانه­ای زندانی و هر خوراکی که می­خواست برایش فراهم کنند. سپس او را برای دیوان قربانی و در سراسر همان سال، از سرِ او برای پیشگویی و جادو استفاده می­کردند.[151]

     با این حال، در هنگامۀ فتوح اسلامی، برخی از پاگان­ها به مسیحیت پیوستند و مکان­های مقدس آنها تبدیل به کلیسا و صومعه شد. شکسته شدن بت­ها، تخریب معابد و ساخت کلیسا و صومعه موضوعاتی است که در شرح‌حال‌نویسی­های قدیسان بارها دیده می­شود. در سدۀ 6م، نسطوریان به تغییر مذهب پاگان­ها در آدیابنه می­پرداختند. گفته می­شود در این ناحیه در زمان پادشاهی هرمزد چهارم (579-590م) بتکده­ای به صومعه تبدیل شده بود.[152] تقریباً در همین زمان، ساکنان روستایی در بت­گرمه که پاگان بودند، توسط سبریشوع به مسیحیت گرویدند. بتخانه­های آنها تخریب و به کلیسا و صومعه تبدیل شد.[153] در بین­النهرین سفلی، پیش از 596م، پاگان­های میسان و کسکر به دست گریگوری کسکری[154] به مسیحیت گرویدند. بر طبق روایتی، گریگوری همچنین اهالی روستایی را که مارپرست بودند، با ارائۀ معجزاتی به مسیحیت متمایل کرد.[155] ربن شاپور (قرن 7م)،[156] راهب و مدرس مدرسۀ دیرمحراق،[157] نیز پاگان­ها را به مسیحیت دعوت می­کرد.[158] همچنین در اوایل سدۀ 7م صومعۀ بت­عبهه[159] در محلی ساخته شده بود که قبلاً بتخانه بود.[160]

 

  1. نتیجه­گیری

     منطقۀ بین­النهرین از دیرباز شاهد تنوع دینی، و بستری برای ظهور آیین­های مختلف بوده است. یکی از این آیین­ها پاگانیسم بود. در اواخر دورۀ ساسانی، هنوز پاگان­هایی با موهای بلند در بین­النهرین زندگی می­کردند که پرستندگان بت­ها و معتقدان به قربانی کردن بودند. از بررسی گزارش­هایی که تقریباً همزمان با فتوح اسلامی نگارش شده است و نیز رویدادنامه­های شهرهای مختلف بین­النهرین و شرح حال قدیسان مشخص می­شود که در پایان دورۀ ساسانی پاگان­ها حضور پررنگی در بین­النهرین داشته و تأثیرات مهمی بر مسیحیان ساکن در این منطقه گذاشته­اند. از کاسه­های جادویی نیز که در این نواحی یافت شده ­است، می­توان نحوۀ زندگی روزمره و اعتقادات فردی پاگان­ها را فهمید. در بین­النهرین، زنان از پاگانیسم استقبال کردند، زیرا در بستر این آیین­ می­توانستند جایگاه اجتماعی بالاتری پیدا کنند. حران، ادسا و حیره مراکز آیینی مهم پاگان­ها در بین­النهرین بود. جادوگری، سرنوشت­باوری بر پایۀ ستاره­شناسی و قربانی کردن نمایۀ پاگانیسم در بین­النهرین بود. پاگانیسم در بین­النهرین در اواخر دورۀ ساسانی بر مسیحیت و آداب و رسوم آن تأثیر گذاشت. مرقیونیان و مسالیان نیز فرقه­هایی از مسیحیت بودند که در بین­النهرین در آستانۀ فتوح اسلامی حضور داشتند و اعتقادات آنها مشتق از پاگانیسم بود. خصوصاً نسطوریانی بودند که در خلوت اعمال مربوط به پاگان­ها را انجام می­دادند. در مقابل، مطران­ها شوراهایی ترتیب دادند تا جلو این قبیل اعمال را بگیرند. در هنگامۀ فتوح اسلامی، بر اثر تلاش راهبان مسیحی، گروه­هایی از پاگان­ها به مسیحیت پیوستند، اما برخی از آنها هنوز دلبستگی خود را به پاگانیسم از دست نداده و در خلوت به برخی از آداب آن پایبند بودند.

 

[1]. محمد ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمة علیرضا ایمانی (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384)، ص 64-65؛ عبدالحمید بن هبه الله ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7 (قم: مکتبه آیت­الله العظمی المرعشی النجفی (ره)، 1404ق)، ص 51.

[2]. Erica C. D. Hunter, “Aramaic-Speaking Communities of Sasanid Mesopotamia”, Aram, Vol. 7 (1995), pp. 319-335.

[3]. Michaeal G. Morony, Iraq After the Muslim Conquest (United States: Princeton University Press, 1984), pp. 277-278.

[4]. Graham Harvey, “Paganism-Contemporary”, The Encyclopedia of Religion and nature, (eds.) Bron R. Taylor & Jeffrey Kaplan (England, 2006), p. 1247.

[5]. Michaeal P. Nelson, “Pagan Enviromental Ethics”, The Encyclopedia of Religion and nature, (eds.) Bron R. Taylor & Jeffrey Kaplan (England, 2006), p. 1234.

[6]. Morony, Iraq, p. 292.

[7]. Chronicle of Guidi

[8]. Ignazio Guidi

[9]. Chase F. Robinson, “The Conquest of Khuzistan: A Historiographical Reassessment”, Bulletin of the School of Oriental and African studies, Vol. 67 (1) (2004), pp.14-39.

[10]. Theodor Nöldeke,“ Die von Guidi Herausgegebene Syrisch Chronik”, Sitzungberichte Der Kaiserlischen Akademie Der Wissenschaften, (1893), pp. 1-48.

[11]Rabban Hormizd .، مؤسس صومعه­ای به همین نام. بنگرید به:

  1. L. Murre-van den Berg, “Hormizd, Monastery of Rabban”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of The Syriac Heritage, eds. Sebastian P. Brock et al. (Gorgias Press, 2011), pp. 203-205.

[12]. The Histories of Rabban Hormizd, The Persian and Rabban Bar-idta, ed. E. A. Walleis Budge (Netherlands: Luzac, 1902).

[13]. Chronicle of Seert

[14]. Antonie Borrut, “Review of Wood, Philip. The Chronicle of Seert: Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq (Oxford: Oxford University Press, 2013)”, The Journal of Religion 96/4 (2016), pp. 584-86.

[15]. Erica C. D. Hunter, “Incantation Bowls: A Mesopotamian phenomenon?”, Orientalia, Nova Series, Vol. 65, No. 3 (1996), pp. 220, 222.

[16]. Gideon Bohak, “Babylonian Jewish Magic in Late Antiquity: Beyond the Incantation Bowls”, In Studies in Honor of Shaul Shaked, eds. Yohanan Friedmann and Etan Kohlberg (Jerusalem: The Israel Academy of Sciences and Humanities, 2019), p. 70.

[17]. James A. Montgomery, Aramaic Incantation Texts from Nippur (Philadelphia, 1913).

[18]. J. N. Epstein, “Gloses Babylo-Arameennes” in Revue des Etudes Juives, Vol. 74 (1922), pp. 40-72.

[19]. رّها نام دیگر شهر ادسا است. اعراب به این منطقه اَذاسا می­گفتند. شهاب­الدین ابوعبدالله یاقوت حموی، معجم البلدان، الطبعه الثانیه، ج 1 (بیروت: دار صادر، 1995م)، ص 127.

[20]. J. B. Segal, “Pagan Syrian Monuments in the Vilayet of Urfa”, Journal of thr British Institute of Archaeology at Ankara (3), (1953), p. 97.

[21]. Michaeal G. Morony, Iraq After the Muslim Conquest (United States: Princeton University Press, 1984).

[22]. Hunter, “Aramaic”, p. 320.

[23]. Shaul Shaked, “Popular Religion in Sasanian Babylonia”, Jerusalem Studies in Arabic and Islam, Vol. 21 (1997), pp. 103-117.

[24]. Shaul Shaked, “Jews, Christians and Pagans in the Aramaic Incantation Bowls of the Sasanian Period”, Religions and Cultures: First International Conference of Mediterraneum, edited by Adriana Destro and Mauro Pesce (Binghamton University, 2001), pp. 61-89.

[25]. Jaakko Hämeen-Anttila, “Continuity of pagan religious traditions in tenth-century Iraq”, Ideologies as Intercultural Phenomena. Melammu Symposia III, eds. A. Panaino & G. Pettinato, Melammu Symposia III. (Universita` di Bologna, 2002), pp. 89-108.

[26]. Jaakko Hämeen-Anttila, The Last Pagans of Iraq: Ibn Waḥshiyya and his Nabatean Agriculture (Brill, 2006).

[27]. M. Moriggi, A Corpus of Syriac Incantation Bowls: Syraic Magical Texts from Late Antique Mesopotamia (Leiden: Brill, 2014).

[28]. سجاد امیری باوندپور. «مارکو موریجی: مجموعه کاسه­های سفالین جادویی سریانی. متون جادویی سریانی از بین­النهرین در اواخر دوران باستان»، نقد کتاب ایران و اسلام، ش 1 و 2 (بهار و تابستان 1393)، ص 257-266.

[29]. کتایون فکری­پور، فریبا شریفیان، آزاده حیدرپور، «بازتاب اعتقاد و باور به سحر و جادو در کاسه دعاها و مهرهای سحرآمیز (مطالعة موردی کاسه­های منطقة میان­رودان و خوزستان)»، پژوهش­های باستان­شناسی ایران، ش 14 (پاییز 1396)، ص 79-90.

[30]. این گروه معتقدند که عالم یک علت دارد، و همیشه یکتا بوده و فزونی نیابد. آنها برای تقرب قربانی می­کردند و آن را ویژۀ ستارگان می­دانستند. برخی از آنان معتقد بودند اگر قربانی به نام آفریدگار انجام شود، نتیجۀ خوبی نخواهد داشت. حیواناتی که قربانی می­شدند عبارت بودند از گاو نر و بز، و همچنین سایر چهارپایان به­جز شتری که در فکین دهانش دندانی نباشد. از بین پرندگان نیز آنهایی را قربانی می­کردند که از نوع کبوتر و مرغ شکاری نباشد. محمد بن اسحاق ابن ندیم، الفهرست لابن ندیم (بیروت: دارالمعرفه، بی­تا)، ص 442-443.

[31]. گنوس (معرفت)، واژه­ای یونانی از ریشۀ هند و اروپایی است. این واژه نشانگر جریان فکری کهنی بود که بر آگاهی از رازهای ایزدی تأکید می­ورزید. در گذشته تصور می­شد که گنوس یا معرفت از طریق مکاشفه یا اشراف به سنت رازآمیز و باطنی به دست می­آید.

 Gilles Quispel, “Gnosticism from Its Origins to the Middle Ages”, in Encyclopedia of Religion, eds. Mircea Eliade & Charles J. Adams, Vol. 5 (New York: Macmillan, 1987), p. 566.

 

[32]. Morony, Iraq, p. 384; Georg Hoffmann, Auszuege Aus Syrischen Akten Persischer Maertyrer (Leipzig, 1880), p. 93.

[33]. Morony, Iraq, p. 384; P. Peeters, “La Passion arabe de S.'Abd al-Masih” Analecta Bollandiana, Vol. 44 (1926), pp. 270-341.

[34]. Morony, Iraq, p. 384; Hoffmann, p. 75.

[35]. Beth Kartewaye

[36]Adiabene . (سریانی: حدیب)، سرزمینی در میان رودهای زاب علیا و سفلا با مرکزیت اربیل (Richard Nelson Frye, The History of Ancient Iran (Muenschen, 1984), p. 222.). این سرزمین نورشیراکان نیز نامیده می­شد (W. B. Henning, Mitteliranisch (Leiden-koeln: Brill, 1958), p. 45).   

 

[37]. Beth Nuhadra، نام ناحیه­ای در استان موصل. یوزف مارکوارت، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمة مریم میراحمدی (تهران: اطلاعات، 1373)، ص 54.

[38]. Chronique de Seert, ed. Addai Scher (Paris, 1907), p. 512.

[39]. Beth Arbaye، نام دیگر استان اربیستان است که در جنوب غربی دجلۀ علیا قرار داشته است.

Michael Morony, “Continuity and Change in the Administrative Geography of Late Sasanian and Early Islamic al-'Irāq”, Iran, Vol. 20 (1982), p. 7.

[40]. Arzon، نام منطقه­ای که در دو طرف دجله و پایین مرز بیزانس قرار داشته است (Morony “Continuity”, p. 9).

[41]. Marga (مرگه/ مرج)، نام روستایی در موصل در عرض زاب کبیر. ابن حوقل، صوره الارض، الطبعه الثانیه، ج 1 (بیروت: دار صادر، 1938م)، ص 217.

[42]. Beth Garme، ناحیه­ای در شمال شرقی عراق که همان کرکوک امروزی است (Frye, p. 222).

[43]. Kaskar، منطقه­ای در بین­النهرین در مجاورت با سد نهروان. یاقوت، ج 4، ص 461.

[44]. Maysan، نام منطقه­ای وسیع بین بصره و واسط. همان، ج 5، ص 242.

[45]. Morony, Iraq, p. 385; Adolf Neubauer, La géographie du Talmud (Paris: Michel Lévy, 1868), pp. 345-347.

[46]. Morony, Iraq, p. 385.

[47]. سواد ناحیه­ای بود که سبزی گیاهان و درختان آن در هنگام فتوح، توجه عمر بن خطاب و سپاهیانش را به خود جلب کرد. از­ این­ رو، وی آن را سیاه (سواد) نامید. یاقوت حدود آن را از نظر طولی، از حدیثه تا عبادان و از نظر عرضی، از عذیب تا حلوان تعیین کرده است. یاقوت، ج 3، ص 272.

[48]. Nippur، این منطقه که نام دیگر آن نیفر (Niffar) است، در جنوب غربی بین­النهرین واقع شده است. امروزه این شهر جزئی از استان القادسیه عراق است.

  1. Streck & M. E. J. Richardson, “Niffar”, Encyclopedia of Islam, Vol. 8, edited by C. E. Bosworth, E. Van Donzel, W. P. Heinrichs And the late CH. Pellat (Leiden: Brill, 1995), p. 13.

 

[49]. Chronique de Seert, p. 512.

[50]. ʻAin al-Namir، این منطقه در شمال جابیه و نوی در منطقۀ جولان است.

  1. Elisseeff, “Namara”, Encyclopedia of Islam, Vol. 8 (Leiden: Brill,1995), pp. 944, 947.

[51]. Nahrdān

[52]. Philip Wood, “Hira and her Saints”, Analecta Bollandiana, Vol. 132 (1), (2014), p. 14.

[53]. Roberta Venco Ricciardi

[54]. Hunter, “Incantation”, p. 222.

[55]. J. C. Greenfield, “Notes on Some Aramaic and Mandaic Magic Bowls”, Journal of the Ancient Near Eastern Society, 5 (1), (1973), pp. 149-156.

[56]. Shaked, “Jews”, pp. 63-69.

[57]. Joseph Naveh & Shaul Shaked, Amulets and Magic Bowls: Aramaic Incantations of Late Antiquity )Leiden: Brill, 1985), p. 18.

[58]. Montgomery, 238.

[59]. Shaked, “Jews”, p. 71.

[60]. در هاترا نفش برجسته­ای از مرمر متمایل به رنگ سبز یافت شده است که نرگل را بازمی­نماید. او که یک تاج کوچک بر سرش است، لباسی ایرانی بر تن دارد و با دستش یک سگِ سه سر را نگه داشته است.

 Javier Texidor, The Pagan God: Popular Rseligion in the Greco-Roman Near East (Princeton University Press, 2015), p. 146.

[61]. Morony, Iraq, pp. 388-389.

[62]. Shaul Shaked, From Zoroastrian Iran to Islam (Great Britain: Variorum, 1995), p. 226.

[63]. Babylonian Talmud, Book 5 (Vols. IX and X), Michaeal L. Rodkinson, tr. (Boston,1918), Book V, Ch II.

[64]. S. Fishbane, “Most women engage in sorcery: An analysis of sorceresses in the Babylonian Talmud”, Jewish history 7, No. 1 (1993), p. 29.

[65]. Satan

[66]. Hoffmann, p. 76.

[67]. Morony, Iraq, pp. 388-389.

[68]. Morony, Iraq, p. 385.

[69]. Shaked, “Jews”, p. 69; Epstein, p. 42.

[70]. Hunter, “Aramaic”, pp. 319, 320, 327, 329.

[71]. Shaked, “Popular”, p. 104.

[72]. Morony, Iraq, p. 392; Robert Mc Adams, “Tell Abu Sarifa, A Sassanian-Islamic Ceramic Sequence from South Central Iraq”, Ars Orientalis, Vol. 8 (1970), p. 115.

[73]. Chaldiōtā.

[74]. G. S. Assemani, Bibliotheca orientalis, Vol. 3 (1), (Clementino-Vaticana, 1725), p. 29; W. Tarn, Hellenistic Civilization (Cleveland, 1967), pp. 345-347; Morony, Iraq, pp. 392-393.

[75]. Sebastian P. Brock, “Christians in the Sasanian empire: A case of divided loyalties”, in Studies in Church History, 18 (1982), p. 17.

[76]. کرلو آلفونسو نالینو، تاریخ نجوم اسلامی، ترجمة احمد آرام (تهران: کتابخانة ملی جمهوری اسلامی ایران، 1349)، ص 238.

[77]. مرقیونیان دو اصل متضاد را اثبات می­کنند، یکی نور و دیگری ظلمت (محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، بتحقیق علی حسن فاعور و امیر علی مهنا، ج 1 (بیروت: دارالمعرفه، 1415ق)، ص 298). آنها معتقد بودند که خدای عدالت جهان را آفریده است. وی به نیکوکاران پاداش می­دهد و بدکاران را مجارات می­کند، اما قادر به اجرای عدالت نیست (S. Ephraim’s Prose Refutations of Mani, Marcion, Bardaisan, trans. C. W. Mitchell (Oxford, 1912), ix, xix, xlv).

[78]. Morony, Iraq, p. 402.

[79]. Steve Runciman, The Medieval Manichee: A Study of the Christian Dualist Heresy (Cambridge, 1947), pp. 8-10.

[80]. Morony, Iraq, p. 402.

[81]. Budge, The Histories, II, p. 121.

[82]. J. B. Chabot, Synodicon Orientale ou Recueil de Synodes Nestoriens )Paris, 1902),  pp. 567-568; Chronique de Seert, pp. 489-495.

[83]. Euchites/ Messalians

[84]. L. Duchesne, Early History of the Christian Church from its Foundation to the End of the Fifth Century, Vol. 2 (New York, 1912-1914), II, p. 461.

[85]. Chabot, p. 407.

 [86]. شورای کلیسایی (Synod) جلسه­ای بود که طی آن، سلسله­مراتب کلیسا نظرات خود را دربارۀ مسائل مختلف در میان می­گذاشتند.

  1. Fanning, “Synod”, The Catholic Encyclopedia, New York: Robert Appleton Company. Retrieved October 7, 2020 from New Advent:http://www.newadvent.org/cathen/14388a.htm.

 

[87]. Joseph، جاثلیقی در کلیسای شرق (555-565م).

Philip Wood, The Chronicle of Seert: Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq (Oxford, 2013), p. 86.

[88]. Chabot, p. 363.

[89]. Wood, The Chronicle, p. 144.

[90]. Emanuel، شماس کلیسای شرق و معاصر با ربن برعیتا (وفات 611 یا 621م).

  1. Van Rompay “Bar ʿEdta, Rabban”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of The Syriac Heritage, eds. Sebastian P. Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 56.

[91]. Beth Ghurbaq، نام منطقه­ای در استان اربایستان در بین­النهرین.

The Chronicle of Pseudo-Joshua the Stylite, trans. Frank R. Trombley & John W. Watt (Liverpool University Press, 2000), p. 157.

[92]. Rabban Bar ʿidtâ، یکی از رهبران کلیسا که احتمالاً بین سال­های 508/509-611/612م می­زیست.

Jean-Maurice Fiey, Assyrie Chrétienne, Vol. 1 (Beirut: Imprimerie Catholique, 1968), p. 271.

[93]. Budge, The Histories, pp. 265-267.

[94]. Ezekiel (567-581)

[95]. جاثلیق (Catholicos) در میان اسقفان سلسله­مراتبی وجود دارد: پاپ، کاردینال، اسقف اعظم (سراسقف)، بطریَرک (پاتریارک) و مطران همه مراتب مختلف نظام اسقفی هستند. بنگرید به: «اسقف»، بخش ادیان و فرق. دانشنامة ایران، ج 3 (تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1384)، ص 466.

[96]. IshoʾYahab I، وی اسقف ارزون بود و به همین دلیل به یشوع یهب اهل ارزون نیز شناخته می­شد. وی از 581/2-595م جاثلیق کلیسای شرق شد.

Giuseppe Furlani, “Il Trattato Di Yešōʿyahb D’Ārzōn Sul ΤpiΣaΓion” Rivista Degli Studi Orientali 7(3) (1917), p. 687; Sebastian Brock, “IshoʾYahab I”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of The Syriac Heritage, eds. Sebastian P. Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 218.

[97]. Wood, The Chronicle, p. 144.

[98]. ḥenanā

[99]. Chronique de Seert, pp. 596-597.

[100]. Mar Aba I، جاثلیق کلیسای شرقی در بین سال­های 540-552م.

Manfered Hutter, “Mar Aba and The Impact of Zoroastrianism on Christianity in the 6th Century”, Religious themes and texts of pre-Islamic Iran and Central Asia, Carlo G. Cereti et al. eds. (Wiesbaden, 2003), p. 167.

[101]. Chabot, pp. 549, 559.

[102]. Carrhae

[103]. یاقوت، ج 2، ص 235؛  C.E Bosworth, “Ḥarran” in Encyclopedia Iranica, 12 (1), (London: Routledge & Kegan Paul, 2012), pp. 13-14

[104]. Morony, Iraq, p. 409.

[105]. Neoplatonist، آخرین جلوۀ تفکر یونانی در فلسفۀ نوافلاطونی ظاهر شد که عالی­ترین حاصل این فلسفه در حکمت اوپلوتینوس (افلوطین، وفات270م) انعکاس یافت. تعلیم او ترکیبی از حکمت یونانی و عرفان شرقی بود و تقریر ابتکاریِ بدیعی از تمام مباحث فلسفی عصر را (به­جز مسائل سیاسی) شامل می­شد. عبدالحسین زرین­کوب، در قلمرو وجدان، چاپ دوم (تهران: سروش، 1375)، ص 303.

[106]. David Pingree, “The Sābians of Harrān and the classical tradition”, International Journal of the Classical Tradition, 9 (1), (2002), p. 10; I. Ramelli, “Ābraham of Beth Rabbān”, Encyclopedia of Ancient Christianity, ed. & English Trans. Angelo di Bernardino (USA: Inter Varsity, 2014), p. 57.

[107]. Maurice

[108]. Stephen

[109]. Acindynus

[110]. Honorius

[111]. Anonymous Chronicle of AD 1234, “Extracts from the Anonymous Chronicle of AD 1234, With Supplementary material in the notes from the Chronicle of the Jacobite Patriarch Micheal (died AD 1199)”, The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, ed & tr. Andrew Palmer (Liverpool University Press, 1993), p. 114.

[112]. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تحقیق عمر انیس الطباع (بیروت: مؤسسه المعارف، 1987م)، ص 239.

[113]. Adam Mez, Geschichte der Stadt Ḥarrân in Mesopotamien bis zum Einfall derAraber (Strassburg, 1892), pp. 11-12, 60-63.

[114]. Tamara Green, The City of The Moon God: Religious Traditions of Ḥarrân (Brill, 1992), p. 94.

[115]. بلاذری، ص 239-240.

[116]. Green, p. 94.

[117]. Hämeen-Anttila “Continuity”, p. 89.

[118]. Diocletian

[119]. Osrhoene

[120]. H. J. W. Drijvers, Cults and beliefs of Edessa (Brill, 1980), pp. 16, 18.

[121]. A. Harrak, “Edessa”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of the Syriac Heritage, ed. Sebastian P. Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 138.

[122]. A. R., “Paganism”, Late Antiquity: a guide to the postclassical world, eds. Glen Warren Bowersock, Peter Robert Lamont Brown, Oleg Grabar (Harvard University Press, 1999), p. 626.

[123]. Samuel Lieu, “Edessa”, Encyclopedia Iranica, 8 (I), (London: Routledge & Kegan Paul, 2011), pp. 174-175.

[124]. Jacob of Edessa

[125]. Alison Salvesen, “Jacob of Edessa’s life and Work: A Biographical Sketch”, Jacob of Edessa and the Syriac culture of his Day, ed. Bas Ter Haar Romeny (Leiden-Boston, 2008), p. 1.

[126]. C. Kayser, Die Canones Jacob’s Von Edessa (Leipzig, 1886), p. 23.

[127]. ḤῙrāʾ

[128]. یاقوت، ج 2، ص 328؛  C. E. Bosworth, “Ḥira” in Encyclopedia Iranica, 12 (3), (Routledge & Kegan Paul, 2012), pp. 322-323

 

[129]. Irfan Shahid, “al-Ḥīra”, Encyclopaedia of Islam (III), Second Edition, eds. B. Lewis et al. (Leiden, 1986), p. 462.

[130]. مُسَیلَمه بن ثُمامَة حَنَفی وائِلی، معروف به کذاب، متعلق به قبیلۀ بنوحنیفه بود. او همزمان با حضرت محمد (ص) در یمامه می‌زیست و مدعی نبوت بود. وی تعداد زیادی از افراد قبیله‌اش را در جنگ‌های رده وارد کرد. مسیلمه درصدد بود تا با بهره‌گیری از اوضاع نابه‌سامان ایران در اواخر دورۀ ساسانی، شاهزاده‌نشینی مستقل از ایران و بیزانس و مدینه تأسیس کند.  

  1. M. Watt, “Musailamah”, in Encyclopedia of Islam VII, eds. C. E. Bosworth et al. (Leiden: Brill, 1993), pp. 664-665.

[131]. نام شهری در غرب دجله است. حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده (تهران: طهوری، 1362)، ص 152.

[132]. شهری بر کرانۀ فرات که ایرانیان آن را فیروز شاپور می­نامیدند. یاقوت، ج 1، ص 257.

[133]. ابوعثمان عمرو جاحظ، الحیوان، بتحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، الجز الرابع، الطبعه الثانیه (مصر: شرکت مکتبه و مطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده، 1385ق)، ص 369.

[134]. تطیر به معنای فال گرفتن با حرکات پرندگان است. ریشۀ این واژه از کلمۀ طیر است و نوعی فال بد زدن بر مبنای جهت و نحوة نشستن پرندگان بوده است. آذرتاش آذرنوش و دیگران، «جاحظ»، دانشنامة ایران، ج 3 (تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1391)، ص 78.

[135]. عبدالحمید بن هبه الله ابن ابی الحدید، جلوۀ تاریخ در شرح نهج­البلاغه، ترجمه و تحشیه محمود مهدوی دامغانی، ج 8 (تهران: نی، 1379)، ص 274؛

Charles Pellat, The Life and Works of Jāḥiẓ (University of California, 1969), p. 162.

[136]. Theodor Nöldeke, Geschichte der Perser und Araber zur ziet der Sasaniden, aus der arabischen chronik des Tabari (Brill, 1897), p. 346.

[137]. Isabel Toral-Niehoff, “The ʿibād Of Al-Ḥīra: An Arab Christian Community in Late Antique Iraq”, The Qurʾan in Context, Historical and Literary Investigations in to the Quranic Milieu, eds. A. Neuwirth et al. (Brill, 2010), p. 17.

[138]. ابوالبقاء هبه الله حلّی، المناقب المزیدیه فی اخبار الملوک الاسدیه، بتحقیق محمد عبدالقادر خریسات و صالح موسی درادکه (ابوظبی: مرکز زاید للتراث و التاریخ، 1420ق)، ص 268-272.

[139]. Evagrius Scholasticus

[140]. Evagrius, Ecclesiastical History. A History of the Church ... from A. D. 431 to A.D. 594, tr. E. Walford (London, 1846), p. 310.

[141]. شماس، همان مرتبۀ دین‌یاریِ کلیسایی است که در زبان انگلیسی Deacon نامیده می­شود. بنگرید به: «اسقفی، نظام»، بخش ادیان و فرق، دانشنامة ایران، ج 3 (تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1384)، ص 469.

[142]. Abraham of Beth Rabban، فرض بر این است که D-Beth Rabban که به معنای «از خاندان سرورمان» است، مربوط به نرسی، نخستین مدیر مدرسۀ نصیبین، باشد که با ابراهیم نیز نسب خویشاوندی داشت.

  1. Van Rompay, “Abraham of Beth Rabban”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of The Syriac Heritage, eds. Sebastian P. Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 8.

 

[143]. Eduard Sachau, Die Chronik von Arbela (Berlin, 1915), p. 91.

[144]. Arthur Vööbus, History of the School of Nisibis (Peeters, 1965), p. 151.

 [145]. یعقوبیان که عنوان «منوفیزیت­» نیز به آنها اطلاق می­شود، پیرو یعقوب برادعی (490-577م) بودند. وی منکر تمایز بین لاهوت و ناسوت در وجود عیسی (ع)، و قائل به وحدت طبیعت الهی در وجود ابن و اَب بود. زرین­کوب، ص 208.

[146]. Mar Mattai، نام دیری در موصل. سعید نفیسی، مسیحیت در ایران تا صدر اسلام، به اهتمام عبدالکریم جربزه­دار، چاپ دوم (تهران: اساطیر، 1392)، ص 214.

[147]. Budge, The Historie, 1, p. 120.

[148]. Morony, Iraq, p. 409; Chronique de Seert, p. 646.

[149]. الشطره که نام کامل آن «شطره المنتفک» است، شهری است در کرانۀ سمت راست شعبۀ غربی شطّ الغراف که 20 مایل بالاتر از تقاطع این شط با رود فرات و در نزدیکی شهر ناصریه واقع شده است.

 “Shatrat-Al-Muntafik Town”, Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and Central Arabia Online, Edited by: Brill.  https://referenceworks.brillonline.com/entries/gazetteer-of-the-persian-gulf-oman-and-central-arabia-online/shatrat-al-muntafik-town-com_040698,Consulted online on 11 October 2020.

[150]. Behqubad، نام سه خوره در بغداد است: 1. بهقباذ تسوج که در شش تسوج است به نام­هاى تسوج «خطرنیه»، تسوج «نهرین»، تسوج «عین تمر»، «فلّوجه بالا» و «فلّوجه پایین»، تسوج «بابل»؛ 2. بهقباذ میانه که در چهار تسوج است: تسوج «سورا»، تسوج «باروسما» و «جبّه» و «بداه»، و تسوج «نهر ملک»؛ 3. بهقباذ پایین که در پنج تسوج است: «کوفه» و «فرات بادقلى» و «سیلحین» و تسوج «حیره» و تسوج «هرمزد». یاقوت، ج 1، ص 516.

[151]. Nasir al-Ka'bi, A Short Chronicle on the End of the Sasanian Empire and Early Islam 590-660 A.D )Gorgias Press, 2016), p. 88.

[152]. Chronique de Seert, p. 173, 447, 452; Morony, Iraq, p. 395; Jésusdenah, Le Livre de la chastete, ed. And trans, J. B. Chabot (Rome, 1896), p. 13.

[153]. Chronique de Seert, pp. 631-632; Vööbus, p. 208.

[154]. Gregory of Kaskar، گریگوری کسکری، تحصیل­کردۀ مدرسۀ سلوکیه بود و در سال 596م مطران نصیبین شد (Jésusdenah, pp. 30-31).

[155]. Morony, Iraq, p. 395.

[156]. Rabban Shapur

[157]. Dayr_Mihraq، نام شهری واقع در میسان که در زمان ساسانیان شاد شاپور نام داشت. دیر محراق نام کنونی آن است (Chronique de Seert, I, p. 221).

[158]. Chronique de Seert, I (II), p. 459; Florence Jullien, “Rabban Šāpur”, Encyclopædia Iranica, 2015, available at http://www.iranicaonline.org/articles/rabban-shāpur (accessed on 29 October 2015).

[159]. Beth ʿAbe، به معنای «خانة جنگلی» است (E. Cuthbert Butler, “The Building of the Monastic Church of Beth Abhe”, The Downside Review 15, No. 2 (1896), p. 153.). این صومعۀ نسطوری توسط راهبی به نام یعقوب در سال 595م در بین­النهرین ساخته شده بود (S. Brock, “Beth ʿAbe, Monastery of” in Gorgias Encyclopedic Dictionary of the Syriac Heritage, eds. Sebastian Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 70).

[160]. Jésusdenah, p. 22.

کتابنامه
آذرنوش، آذرتاش و دیگران. «جاحظ»، دانشنامة ایران، ج 3، تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1391.
«اسقف». دانشنامة ایران، ج 3، تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1384.
«اسقفی، نظام». دانشنامة ایران، ج 3، تهران: مرکز دایره­المعارف بزرگ اسلامی، 1384.
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله. جلوة تاریخ در شرح نهج­البلاغه، ترجمه و تحشیه محمود مهدوی دامغانی، ج 8، تهران: نی، 1379.
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله. شرح نهج­البلاغه، ج 7، قم: مکتبه آیت­الله العظمی المرعشی النجفی (ره)، 1404ق.
ابن حوقل، محمد بن حوقل. صوره الارض، الطبعه الثانیهة بیروت: دار صادر، 1938م.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق. الفهرست لابن ندیم، بیروت: دارالمعرفه، بی­تا.
ابوزهره، محمد. تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمۀ علیرضا ایمانی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
بلاذری، احمد ابن یحیی. فتوح البلدان، تحقیق عمر انیس الطباع، بیروت: مؤسسه المعارف، 1987م.
جاحظ، ابوعثمان عمرو. الحیوان، بتحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، الجز الرابع، الطبعه الثانیه، شرکت مکتبه و مطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده بمصر، 1385ق.
حدود العالم من المشرق الی المغرب. به کوشش منوچهر ستوده، تهران: طهوری، 1362.
حلّی، ابوالبقاءهبه‌الله. ال‍مناقب المزیدیه فی اخبار الملوک الاسدیه، بتحقیق محمد عبدالقادر خریسات و صالح موسی درادکه، ابوظبی: مرکز زاید للتراث و التاریخ، 1420ق.
زرین­کوب، عبدالحسین. در قلمرو وجدان، چاپ دوم، تهران: سروش، 1375.
شهرستانی، محمد بن عبد الکریم. الملل و النحل، بتحقیق محقق فاعور، علی حسن و امیر علی مهنا، ج 1، بیروت: دارالمعرفه، 1415ق.
مارکوارت، یوزف. ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمۀ مریم میراحمدی، تهران: اطلاعات، 1373.    
نالینو، کرلو آلفونسو. تاریخ نجوم اسلامی، ترجم، احمد آرام، تهران: کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران، 1349.
نفیسی، سعید. مسیحیت در ایران تا صدر اسلام، به اهتمام عبدالکریم جربزه­دار. چاپ دوم، تهران: اساطیر، 1392.
یاقوت حموی، شهاب الدین ابوعبدالله. معجم البلدان، الطبعه الثانیه، بیروت: دار صادر، 1995م.
 
 
Anonymous Chronicle of AD 1234. “Extracts from the Anonymous Chronicle of AD 1234, With Supplementary material in the notes from the Chronicle of the Jacobite Patriarch Micheal (died AD 1199)”, edited & translated by Andrew Palmer in The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, Liverpool University Press, 1993, pp. 111-221.
Assemani, G. S. Bibliotheca orientalis (III), Clementino-Vaticana, 1725.
Babylonian Talmud. Book 5 (Vols. IX and X), translated by Michaeal L. Rodkinson, Boston, 1918.
Bohak, Gideon. “Babylonian Jewish Magic in Late Antiquity: Beyond the Incantation Bowls”, in Studies in Honor of Shaul Shaked, edited by Yohanan Friedmann and Etan Kohlberg, Jerusalem: The Israel Academy of Sciences and Humanities, 2019, pp. 70-122.
Borrut, Antonie. “Review of Wood, Philip. The Chronicle of Seert: Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq (Oxford: Oxford University Press, 2013)” in The Journal of Religion 96/4 (2016), pp. 584-86.
Bosworth, C. E. “Ḥarran”, in Encyclopedia Iranica 12 (1), London: Routledge & Kegan Paul, 2012.
Bosworth, C. E. “Ḥira”, in Encyclopedia Iranica 12 (3), London: Routledge & Kegan Paul, 2012.
Brock, Sebastian P. “Christians in the Sasanian empire: A case of divided loyalties”, Studies in Church History, 18 (1982), pp. 1-19.
____________. “Beth ʿAbe, Monastery of”, in Gorgias Encyclopedic Dictionary of the Syriac Heritage, edited by Brock et al, 70, Gorgias Press, 2011.
____________. “Ishoʿyahb”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of The Syriac Heritage, edited by Sebastian P. Brock et al., 218. Gorgias Press, 2011.
Butler, E. Cuthbert. “The Building of the Monastic Church of Beth Abhe”, The Downside Review 15, No. 2 (1896), pp. 153-161.
Chabot, J. B. Synodicon Orientale ou Recueil de Synodes Nestoriens, Paris, 1902.
Chronique de Seert, edited by Addai Scher, Paris, 1907.
Drijvers, H. J. W. Cults and beliefs of Edessa, Brill, 1980.
Duchesne, L. Early History of the Christian Church from its Foundation to the End of the Fifth Century, Vol. 2, New York, 1912-1914.
Elisseeff, N. “Namara” in Encyclopedia of Islam, Vol. 8, edited by C.E. Bosworth, E. Van Donzel, W. P. Heinrichs & CH. Pellat, Brill, 1995.
Epstein, J. N. “Gloses Babylo-Arameennes”, Revue des Etudes Juives (74), (1922), pp. 40-72.
Evagrius. Ecclesiastical History. A History of the Church ... from A. D. 431 to A. D. 594, tr. with an account of the author and his writings [by E. Walford], London, 1846.
Fanning, W. “Synod”, The Catholic Encyclopedia, New York: Robert Appleton Company. Retrieved October 7, 2020. http://www.newadvent.org/cathen/14388a.htm.
Fiey, Jean-Maurice. Assyrie Chrétienne, Vol. 1, Beirut: Imprimerie Catholique, 1968.
Fishbane, S. “Most women engage in sorcery: An analysis of sorceresses in the Babylonian Talmud”, Jewish history, 7 (1), (1993), pp. 27-42.
Frye, R. N. The History of Ancient Iran, München, 1984.
Furlani, Giuseppe. “Il Trattato Di Yešōʿyahb D’Ārzōn Sul ΤpiΣaΓion”, Rivista Degli Studi Orientali 7 (3), (1917), pp. 687–715.
Green, Tamara. The City of The Moon God: Religious Traditions of Harran, Brill, 1992.
Greenfield, J. C. “Notes on Some Aramaic and Mandaic Magic Bowls”, Journal of the Ancient Near Eastern Society5 (1), (1973), pp. 149-156.
Hämeen-Anttila, Jaakko. “Continuity of pagan religious traditions in tenth-century Iraq”, in Ideologies as Intercultural Phenomena. Melammu Symposia III, edited by A. Panaino & G. Pettinato, Melammu Symposia III., Universita` di Bologna, 2002.