نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری رشته تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران
2 عضو هیات علمی/ گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران (نویسنده مسئول)
3 دانشیارگروه تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Since the distant past, Mesopotamia, as a crossroad of civilizations, has provided ample ground for the emergence of various belief systems. Due to geographical location, Mesopotamia also had an important role in Iranian history. At the end of the Sassanid period, among diverse religious groups residing in Mesopotamia, some were known as pagans. In this study, the term pagan refers to the people who worshiped deities rather than the one god and the Nature was the center of their attention. Since the Islamic Conquests, including in Mesopotamia, had underlying religious implications, it is necessary to know the interactions among the adherents of various religions in Mesopotamia during this period. Moreover, because of the distinct presence of Christianity in Mesopotamia at that time, the manner of interaction between the Pagans and the Christians on the verge of Islamic conquest is important in understanding the current of events. This study aims to define the Mesopotamian pagans and the way in which they interacted with Christian communities. Based on a descriptive-analytical approach and using historical sources and archaeological evidence, this article seeks to determine the characteristics of Mesopotamian pagan communities and their influence on the neighboring Christians by the time of Islamic conquest. The results show that the cities of Harran, Edessa, and Hirah were the pagan religious centers of the pagans in Mesopotamia. Furthermore, witchcraft, astral fatalism, and sacrifice were prominent characteristics of Mesopotamian paganism. This religion was able to influence Christianity. In contrast, Christian monks tried to convert pagans to Christianity.
کلیدواژهها [English]
ابن ابیالحدید دربارۀ مردم عراق چنین میگوید:
... آنچه باعث میشود تا من میان مردم عراق با عربانی که گرد رسول خدا (ص) بودند، تمایز قائل بشوم، این است که اینان مردم عراق و ساکن کوفهاند و خاک عراق همواره پرورشدهندۀ صاحبان آرای گوناگون و پیروان فرقههای شگفت و مذاهب بدیع بوده است. در طی سلطنت اکاسره، شخصیتهایی مانند مانی، مزدک، دیصان و... از میان آنان برخاستهاند، در حالی که نه خاک حجاز خاک عراق است و نه مردم آن صاحب چنین اذهانی هستند...[1]
در روزگار ساسانیان (224-651م) بخش بزرگی از بینالنهرین محل سکونت مجموعهای از اجتماعات آرامیزبان بود. یهودیان، منداییان، مانویان، مسیحیان و پاگانها در این سرزمین در جوار هم زندگی میکردند.[2] یکی از مهمترین تغییراتی که در اواخر دورۀ ساسانی در بینالنهرین اتفاق افتاد، تشکیل جوامع مجزای دینی بود. تشکیل چنین جماعتهایی باعث میشد روابط اجتماعی اعضای آنها با یکدیگر کمرنگ شود. اگرچه مرزهای اجتماعیِ ایجادشده براساس هویتهای دینی رو به افزایش بود، این مرزها همیشه با هویتهای قومی مطابق نبود. برای مثال، یک فرد مسیحی میتوانست در میان آرامیها، ایرانیها، سریانیها و یا عربها ساکن باشد.[3] همزمان با ظهور و گسترش دین اسلام، بینالنهرین نیز چون دروازۀ فلات ایران بود، خیلی سریع مورد توجه فاتحان مسلمان قرار گرفت. با توجه به اینکه فتوحات اسلامی صبغۀ دینی داشت، آشنایی با ادیان مختلفِ حاضر در بینالنهرین و پیروان آنها ضروری مینماید. ادیانی مثل زردشتی، مسیحیت و یهودیت تا حدی بررسی شدهاند، اما نباید از جماعت پاگان غفلت نمود که از دیرباز در بینالنهرین حضور داشتند و در اواخر دورۀ ساسانی نیز در این منطقه زندگی میکردند و فرماندهان مسلمان با آنها نیز مانند پیروان ادیان دیگر عهدنامههایی بستند. با توجه به اینکه در اواخر دورۀ ساسانی مسیحیان یکی از پرتعدادترین جماعتهای دینی حاضر در بینالنهرین بودند، نحوۀ تعامل پاگانها با آنها در این بازۀ زمانی قابل توجه است. در این پژوهش، هدف شناخت ویژگیهای جماعات پاگان و نحوۀ تعامل آنها با مسیحیان ساکن در بینالنهرین است. در واقع پرسش اصلی این پژوهش این است که در آستانۀ فتوح اسلامی پاگانها (با توجه به وجوه تمایزشان) و مسیحیان چه تأثیراتی بر یکدیگر داشتند؟ لازم به ذکر است پاگانیسم به مجموعهای از مذاهب گفته میشود که در آنها طبیعت نقطۀ کانونی است و برای بزرگداشت آن میبایست آداب و رسوم خاصی انجام شود.[4] اگرچه پاگانیسم سنتهای مختلفی دارد، پرستش طبیعت یا احترام به آن تنها چیزی است که آنها را با یکدیگر متحد میکند.[5] این نکته حائز اهمیت است که مسیحیان زردشتیان را پرستندۀ بتها تلقی میکردند و بهندرت میان زردشتیان و پاگانها تمایز قائل میشدند و هر دو گروه را پاگان مینامیدند.[6] از این رو، هنگام استفاده از منابع باید احتیاط کرد تا از خلط معنایی پرهیز شود. نکتۀ دیگر آنکه منظور از آستانۀ فتوح اسلامی اواخر دورۀ ساسانی یعنی از روزگار خسرو پرویز (پادشاهی 590-628م) تا سقوط ساسانیان است. برای پاسخ دادن به سؤال این مقاله تلاش شد از منابع دست اول که در آستانۀ فتوح اسلامی تألیف شدهاند، استفاده شود. همچنین شرح حال قدیسان مسیحی و رویدادنامههای شهرهای بینالنهرین در بازۀ مورد پژوهش بررسی شد. علاوه بر این، یافتههای باستانشناختی نیز مد نظر قرار گرفت. در اینجا منظور از یافتههای باستانشناختی کاسههایی است که در مناطق مختلف بینالنهرین، چه در زیر زمین و چه در لایههای مناطق مسکونیِ مربوط به اواخر دورۀ ساسانی، در طی کاوشها به دست آمده و به کاسههای جادویی معروف شده است.
این رساله که با عنوان رویدادنامۀ گوییدی[7] نیز شناخته میشود، رسالهای به زبان سریانی است و از منابع تاریخیِ واپسین سالهای حکومت ساسانیان و فتوح اعراب به شمار میرود. این رساله را در سال 1899م اینیاتزیو گوییدی[8] شناسایی و تصحیح کرد و تئودر نولدکه در سال 1893م آن را به آلمانی برگرداند.[9] گفتنی است نولدکه مکان نگارش این رساله را بینالنهرین یا خوزستان تعیین کرده است.[10] چون این رساله تقریباً همزمان با فتوح اسلامی نگارش یافته است، اهمیت زیادی در حوزۀ این پژوهش دارد.
رسالۀ شرح حال رَبَّن هرمزد اطلاعات ارزشمندی دربارۀ خصوصیات مسیحیان نسطوری در قرن 7م و پس از آن در اختیار خواننده قرار میدهد. برای مثال، نشان میدهد عقیده به جادو هم در بین نسطوریان و هم در بین یعقوبیان رواج داشته است.[12]
رویدادنامۀ سعرت احتمالاً در سدۀ 10م نگاشته شده و البته منبعی است که در پژوهشهای دورۀ باستان متأخر و اوایل دورة اسلامیِ خاورمیانه مورد بیتوجهی قرار گرفته است. بخش وسیعی از این رویدادنامه مربوط به وقایع سالهای 250 تا 650م است که البته وقایع حدود سال 420 تا 480 میلادی آن مفقود شده است.[14]
در فتوح البلدان، اثر احمد ابن یحیی بلاذری (متوفی 279ق)، همانگونه که از نامش برمیآید، جریانهای مربوط به فتوح مسلمانان در هر شهر و ناحیه بهدقت و با جزئیات نقل شده است. بلاذری در نگارش کتاب خود از آثار نویسندگانی مثل اسحاق ابن بشر، واقدی و ابوعبیده معمر ابن مثنی و علی ابن محمد مدائنی و ابن عبدالحکم استفاده کرده است که ظاهراً از بین رفتهاند. او همچنین از اطلاعات شفاهی مردم نواحی مختلف بهره برده است.
در اواخر دورۀ ساسانی، جماعتهای یهودی ساکن در بینالنهرین، سوریه، فلسطین و مصر انبوهی از متون جادویی را تولید کردند. این متون بر روی کاغذ، پوست آهو، ورقهها و کاسههای فلزی نوشته میشد.[15] تعدادی از این کاسههای جادویی نخستین بار در سال 1853م کشف شد.[16] در سال 1913م مونتگومری 41 کاسه را بررسی و نتایج آن را در کتابی با عنوان متون آرامی یافتهشده از نیپور منتشر کرد.[17] در سال 1922م اپشتاین برخی از آوانویسیها و تفسیرهای زبانشناختی مونتگومری را نادرست دانست و در مقالهای با عنوان «یادداشتهای بابلی ـ آرامی» آنها را تصحیح کرد.[18] در سال 1953م سِگال در اورفا (رها)[19] پژوهشهای میدانی انجام داد و گزارش آن را در قالب مقالهای با عنوان «بناهای پاگانها در ولایت اورفا» منتشر کرد.[20] در سال 1984م مایکل مُرُنی کتاب عراق بعد از فتوح اسلامی را تألیف کرد.[21] مُرُنی در این کتاب پاگانها را یکی از گروههای مذهبی میداند و آنها را در کنار زردشتیان، یهودیان و مسیحیان طبقهبندی میکند. او در فصل مربوط به پاگانهای بینالنهرین، وضعیت آنها را هم در دوران ساسانی و هم در دوران اسلامی بررسی مینماید. در سال 1995م هانتر در مقالۀ «جماعات آرامیزبان در بینالنهرین در دورۀ ساسانی» تلاش کرد هویت جماعات آرامیزبان بینالنهرین را با استفاده از کاسههای جادویی، بهعنوان منبع اصلی خود، مطالعه کند.[22] در سال 1997م شائول شاکد در پژوهش خود با عنوان «ادیان رایج در بابل در دورۀ ساسانی» از کاسههای جادویی یافتشده در بینالنهرین استفاده کرد.[23] او در مقالۀ دیگری با عنوان «یهودیان، مسیحیان و پاگانها در کاسههای جادویی آرامیزبان دورۀ ساسانی» که در سال 2001م منتشر شد،[24] به بررسی کاسههای جادویی آرامیزبان در بینالنهرین و ایران پرداخت. البته او درصدد بود با بررسی این کاسهها، ساختار و لغات آرامیِ رایج در بینالنهرین ساسانی و همچنین دین و آداب و رسومِ رایج در این منطقه را مطالعه کند. در سال 2002م، هِمینآنتیلا مقالهای با عنوان «تداوم آیینهای مذهبی پاگانها در عراق در قرن دهم میلادی» منتشر کرد.[25] همو در سال 2006م کتابی با عنوان آخرین پاگانهای عراق: ابن وحشی و کشاورزی نبطی تألیف کرد.[26] او در این کتاب به معرفی و بررسی رسالۀ الفلاحه النبطیه اثر ابن وحشی پرداخته است. این رساله که البته دربارۀ آن مناقشاتی میان پژوهشگران وجود دارد، شامل اطلاعات کشاورزی و وضعیت پاگانیسم در عراق در اواخر دورۀ باستانی است. همینآنتیلا معتقد است بخشی از این رساله منعکسکنندۀ وضعیت روستاهای عراق اندکی پیش از فتوح اسلامی یا بلافاصله پس از فتوح است. از نظر او، نسخۀ اصلی این رساله که به زبان سریانی بوده، در حلقههای پاگانها (نه زودتر از قرن 6م و نه پس از آن) تدوین شده است. در سال 2014م مارکو موریجی تمام آنچه دربارة کاسههای سریانی در کتب و نشریات گوناگون منتشر شده بود، به صورت یک کتاب جامع گردآوری کرد و تفاسیر جدیدی به آنها افزود.[27] در زبان فارسی هنوز مطالعهای جدی دربارۀ کاسههای جادویی بهعنوان ابزاری برای شناخت جامعۀ ساسانی انجام نشده است. تاکنون فقط سجاد امیری باوندپور به معرفی کتاب موریجی، که در بالا گفته شد، پرداخته است[28] و کتایون فکریپور و همکارانش مقالهای دربارۀ کاسههای جادویی منتشر کردهاند.[29]
اگرچه پاگانیسم در بینالنهرین دورۀ ساسانی رو به افول بود، سنتهای باستانیِ مذهبی و بومی بینالنهرین از طرق مختلف به حیات خود ادامه میدادند. با توجه به اینکه مجموعههای بزرگ معابد دورۀ بابل نو و دورة یونانیمآبیِ اشکانیان تا پایان دورۀ ساسانی از بین رفته بودند، شرح هر گونه وقایع روزانۀ پاگانها و یا سلسلهمراتب روحانیت آنها غیرممکن به نظر میرسد. با وجود این، در مراسم خصوصی و در قربانیها و مراسم جادوگری از خدایان کهن و دیوها یاد میشد. دیوشناسی و جادوگری پاگانها در میان یهودیان و مسیحیان نیز رواج داشت. آداب کلدانی[30] نیز از طریق تلفیق عقاید دین زردشتی و فرقههای گنوسی[31] احیا شده بود. هنوز در اواخر دورۀ ساسانی در سراسر بینالنهرین پاگانهایی با موهای بلند حضور داشتند که بت میپرستیدند و معتقد به قربانی کردن حیوانات بودند. در بینالنهرین علیا و روستاهای ناحیۀ سواد نیز پاگانهای آرامی زندگی میکردند.[32] در امتداد جنوب غربی بینالنهرین، قبایل چوپان عرب تا اواسط سدۀ 6م همچنان پاگان بودند و از آن زمان به بعد یعقوبی شدند.[33] در سدۀ 5م، ساکنان کوههای شمالی بینالنهرین خورشید را میپرستیدند. قبیلۀ بنولخم که در حیره زندگی میکردند، تا زمان تغییر مذهب نعمان بن منذر (592-604م) در 593م همچنان پاگان بودند. در سدۀ 6م در میان ایرانیانِ کشاورزِ ساکن در بینالنهرین برخی به پرستش دیو مشغول بودند.[34] پاگانها در روستای بتکرتهوایه[35] در آدیابنه[36] و در ناحیة بتنهادرا[37] برای دیوها گاو نر قربانی میکردند.[38] این نکته حائز اهمیت است که در برخی از روستاها پاگانها در کنار زردشتیان، یهودیان و مسیحیان همزیستی داشتند. در اواخر سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7 میلادی پاگانها در بتاربایه،[39] ارزون،[40] مرگا،[41] آدیابنه، بتگرمه،[42] کسکر[43] و میسان[44] معابد مخصوص به خود را داشتند.[45] آیین پاگانها شامل نوشیدن شراب، قربانی کردن برای بتها و مدح درختان بود. این آداب به همراه موسیقی و رقص انجام میشد. با اینکه در اینگونه مراسم اغلب خروس سفید قربانی میکردند، اما گاهی نیز انسان قربانی میشد.[46] واضحترین گزارش که مؤید وجود پاگانیسم در اواخر دورۀ ساسانیان است، به روستاهای ناحیۀ سواد[47] مربوط میشود. در اوایل سدۀ 7م در روستایی بین کسکر و نیپور[48] راهبان مسیحی برای تغییر دین مردم به آنجا یورش بردند. مردم این روستا مار میپرستیدند و روحانی مقدس آنها موظف بود برای مار غذا فراهم کند.[49] روستایی در عین نمر[50] نیز محل سکونت گروههایی بود که از خراسان به این منطقه انتقال داده شده بودند. این افراد درخت نخل و همچنین بتهایی در قالب انسان را میپرستیدند. بزرگترین بت آنها نهردان[51] نامیده میشد. البته راهبی مسیحی خواهرِ روحانی پاگانهای آن منطقه را شفا داد. به دنبال این اتفاق، پاگانها نهردان را شکستند و کلیسایی ساختند.[52]
بنا بر گزارشهای باستانشناختیِ ریچاردی[53]، در سال 1967م کاسههای ضخیم متعددی با لبههای موجدار در لایههای بالاییِ منطقۀ صنعتگران تیسفون یافت شد. این کاسههای جادویی مخصوص مناسک آیینی نبودند، بلکه سفالینههایی معمولی بودند که در کارگاههای محلی ساخته میشدند و برای نوشتن از آنها استفاده میشد.[54] بسیاری از این کاسهها به صورت وارونه قرار گرفته بودند، احتمالاً به این خاطر که از آنها بهعنوان تلهای برای به دام انداختن دیوان استفاده میشد. همچنین کاسههایی پیدا شد که دوبهدو مقابل هم قرار گرفته بودند. طرز قرار گرفتن دو کاسه به شکل یک کره شاید مبین این باشد که ابزاری برای زندانی کردن ارواح شیطانی بودهاند.[55]
اگرچه نمیتوان اطلاعات کاسههای جادویی را جایگزین منابع ادبی کرد، اما میتوان آنها را مکمل منابع ادبی به شمار آورد. متون کاسههای جادویی به چهار زبان اصلی نوشته شده که عبارت است از آرامیِ یهودی (همچنین گاهی عبری)، مندایی، سریانی و فارسیمیانه. سه گروه نخست جزئی از زبانهای سامی و چهارمی زبانی ایرانی است که به خطوط مختلف آرامی نوشته شده است. با بررسی شواهد، میتوان حدس زد که این کاسهها متعلق به سدۀ 4 تا 7 میلادی باشد. اعضای جامعه معتقد بودند دیوان و فرشتگان هنر کتابت آنها را مورد توجه قرار میدهند و پیامهای مکتوب را با جدیت تمام میخوانند و رسیدگی میکنند. از روی توزیع زبانیِ کاسههای جادویی میتوان تا حدودی به وابستگی دینی سازندگان آنها پی برد. آرامیِ یهودی ابزار ارتباطی یهودیان بینالنهرین بود. تعداد کثیری از این کاسهها به آرامیِ یهودی نوشته شده و این در حالی است که جمعیت یهودیان در آن دورۀ زمانی در بینالنهرین زیاد نبوده است. احتمالاً میتوان نتیجه گرفت که کاسههای یهودی فقط برای استفادۀ یهودیان ساخته نشده بودند.[56] فرضیۀ محققان این است که تخصصِ استفاده از کاسههای جادویی مربوط به یهودیان بوده است و پاگانها اغلب برای علاج بیماریها و ایمن ماندن در برابر حوادث از آنها استفاده میکردهاند.[57] در تعدادی از کاسههای سریانی، نویسنده خود را فرستادهای از سوی خدایان باستانی بینالنهرینی مانند شمش، سین، بل، نَنَ و نِرگَل معرفی میکند.[58] میتوان نتیجه گرفت که بیشتر کاسههای سریانی فضای جادویی دارند و البته این فضا به گونهای است که خود را به هیچ دینی وابسته نشان نمیدهد و در عین حال، عناصر یهود و پاگانیسم اغلب در آنها حضور دارد.[59]
کاسههای جادویی نشان میدهند که در سدۀ 6 و 7 میلادی در روستاهای بخش مرکزی سواد نارضایتی اجتماعی وجود داشته است. در این زمان، زنان از اینکه ادیان جدید باعث افزایش روزافزون نفوذ و قدرت مردان شده است، احساس نارضایتی میکردند. روحانیان زردشتی، ربیهای یهودی، کشیشان و راهبان مسیحی همگی مذکر بودند و خدای مذکر را ستایش مینمودند و زنان را دونپایه، عامل شیطان و یا خودِ شیطان تلقی میکردند. در این ساختار هیچ روحانی مؤنثی و هیچ نمایۀ مؤنثی که بیانگر قدرت، اختیار و توسل به خدایان کهن مؤنث باشد وجود نداشت. در این شرایط نقش شیطانی دیوهای مؤنث در حال پررنگ شدن بود.[61] از نظر زروانیان «جه» که دیوی مؤنث محسوب میشد، عاملی برای اغوای مردان بود و نمادی منفی از سوی زنان تلقی میشد.[62] در تلمود نیز ذکر شده است که هرچه تعداد زنان بیشتر باشد، جادو نیز بیشتر میشود.[63] به طور کلی در تلمود زنان برای جامعه خطرناک محسوب میشوند.[64] در مسیحیت نیز ساتان[65] دیو مؤنث بود.[66] بنابراین، جای شگفتی نیست که زنان در آن زمان ترجیح میدادند دین باستانیِ بینالنهرین را از طریق اعمال مربوط به جادوگری مورد حمایت قرار دهند. زنان آداب جادوگری را بهعنوان ساختاری که از طریق آن میتوانستند جایگاه دینی بالاتری پیدا کنند حفظ میکردند. زنان ساحر در پاگانیسم بیش از آیینهای دیگر ارج و قرب داشتند. آنها هم جادوگری میکردند و هم جادوزدگی را درمان میکردند.[67]
نقوش کاسههای جادویی سریانی که در نیپور یافت شدهاند، نشان میدهند شَمَش (خورشید)، سین (ماه)، بل (سیارة ژوپیتر)، نانای و نرگل (سیارة مریخ) بهعنوان نیروهای خیرخواه پرستش میشدند.[68] البته باید توجه شود که سریانی زبانی بود که هم پاگانها و هم مسیحیان در بینالنهرین از آن استفاده میکردند.[69] بهرغم تفاوت اجتماعات آرامیزبان با یکدیگر، اعمال روزمره و گویش بومی آنها نشان میدهد همگی دارای یک چهارچوب مشترک بودهاند. وجود کاسههای جادویی در اکثر نواحی بینالنهرین مبین این است که این کاسهها از محبوبیت بسیاری برخوردار بوده و یهودیان، پاگانها و حتی اجتماعات مسیحی در اواخر دورۀ باستانی از آنها استفاده میکردهاند. چنانکه در میان پاگانها بهعنوان ابزاری برای محافظت از اشخاص و خانوادههایشان کاربرد داشته است. به دلیل منقش بودن این کاسهها به خطوط یهودی بابلی، آرامی، سریانی یا مندایی، میتوانیم آنها را فرافرهنگی بنامیم. با این حال، تمایز بین کاسههای جادوییِ رایج در اجتماعات پاگانها و یهودیان پیچیده و ظریف است.[70] هنوز هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این کاسهها برای امور خانگی از جمله غذا خوردن به کار برده میشدهاند. بنابراین، فعلاً میتوان حدس زد که از آنها تنها برای دور کردن دیوها و نیروهای شروری که قصد آسیب رساندن به انسانها را داشتهاند، استفاده میشده است.[71] علاوه بر این، امکان داشت که هر سحر و جادو توسط سحر و جادویی دیگر باطل شود. ساحران، از طریق باطلالسحرها و طلسمهای آهنی، شیاطین و همکاران انسانیِ آنها را در بند میکردند. این ساحران بر روی کاسههای جادویی باطلالسحر مینوشتند تا خطراتی که متوجه مشتریهایشان بود دفع کنند و با جا دادن این ظروف در آستانۀ در و یا درون دیوار شیاطین را محبوس میکردند.[72]
پس از جادوگری، سرنوشتباوری بر پایۀ ستارهشناسی مهمترین نمایۀ سنتهای پاگانیسم بود که با سنتهای یونانیمآبی و ایرانی ادغام شده بود. پاگانها با توجه به سنتهای نظاممند ستارهشناختی بابلی، حوادث را تفسیر میکردند. این نوع از سرنوشتباوری بر پایۀ ستارهشناسی خاص بابل بود که با نام «کالدیوتا»[73] شناخته میشد و پیروان آن به کلدانیان معروف بودند.[74] در واقع واژۀ کلدانی معمولاً ستارهشناس پاگان را به خاطر میآورد.[75] بنا به روایتی بزرگمهر، وزیر خسرو انوشیروان، سقوط ساسانیان و سلطۀ عربان را از روی حرکت ستارگان پیشبینی کرده بود. وی این را براساس انتقال سرنوشت کارها از سیارة مشتری به سیارة زهره دانسته بود.[76]
اصلیترین عاملی که باعث ماندگاری مسیحیت گنوستیکی شد، کلیسای مرقیونیه[77] بود که در اواسط سدۀ 2م بنیاد نهاده شد و حداقل تا سدۀ 10م پابرجا بود.[78] فرقههای منشعب از مرقیونیه قابیل، شیث و حتی مار را مدح میکردند، زیرا معتقد بودند اینها دانشی که آفریدگار از آدم و حوا دریغ کرد، به آن دو تعلیم دادند.[79] از این لحاظ میتوان آنها را با پاگانهای مارپرست در بینالنهرین یکی دانست.[80] نسطوریان مرقیونیان را به سحر و جادوگری و استفاده از بتها برای راندن دیوها متهم میکردند.[81] تشکیلات مرقیونیان در قرون 4 و 5م در بینالنهرین علیا رواج داشت و میتوان در قرن 6 و اوایل قرن 7 میلادی نشانههایی از آن را در بینالنهرین یافت. در سال 596م در مدائن مرقیونیان نیز در مراسم انتصات سبریشوع، مطران نسطوری، حضور داشتند. از اشارهای که به حضور روحانی و ساحر مرقیونیان در پایان سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7 میلادی شده است، میتوان نتیجه گرفت که آنها در آن زمان هنوز تشکیلاتی داشتهاند.[82]
در اواخر قرن 4م گروهی از راهبان مسیحی فرقهای به نام اوکیتسها/ مسالیان را به وجود آوردند. تعالیم آنها گنوسی بود و همانند مانویان زاهدانه زندگی میکردند. آنها معتقد بودند هر انسانی در هنگام تولد دیوی را از والدین خود به ارث میبرد و این دیو او را به گناه دعوت میکند. از دیدگاه آنها، این دیو فقط با عبادت مداوم و زندگی زاهدانه دفع میشود.[84] حضور آنها در سال 596م در سنجار ثبت شده است.[85]
شوراهای کلیساییِ[86] اواخر سدۀ قرن 6م نشان میدهند که کلیساها در آن زمان مصمم به نظارت بر امور روزانۀ اعضای خود بودند. یوزف[87] قوانینی مبنی بر مبارزه با مهرهای جادویی، فالگیری و اقداماتی از این دست وضع کرده بود.[88] کاسههای جادوییِ یافتهشده در سراسر بینالنهرین نیز این موضوع را تأیید میکنند. وی همچنین استفاده از روغن متبرکشده بر روی مهرها را در مراسم انتصاب کشیشها ممنوع کرده بود.[89] در مورد استفاده از روغنهای طلسمی در رسالۀ شرح حال ربن هرمزد، روایتی دربارۀ ربی امانوئل[90] دیده میشود که در اوایل سدۀ 7م در بتقربق[91] زندگی میکرد. طبق این روایت، همسر برادر امانوئل که عاشق او بود، از ساحران روغنی گرفت تا با تدهین وی به خواستۀ شوم خود برسد. از سوی دیگر، ربن برعیتا[92] نیز بهعنوان پادزهر روغن خاصی به بدن امانوئل مالید.[93] حزقیال[94] نیز جاثلیقی[95] بود که در سومین اصل شورای کلیساییِ خود در سال 576م قوانینی علیه پاگانها وضع کرده بود. یشوع یهب اول[96] نیز در چهاردهمین اصل شورای کلیسایی، شرکت در جشنهای پاگانها و یهودیان را قدغن اعلام نموده بود.[97] در بتنهادرا در سال 620م، ربن هرمزد استفاده از تعویذهای آهنی را خصوصاً برای زنان باردار ممنوع اعلام کرد. وی علاوه بر این، استفاده از صلیب بهعنوان ابزار زینتی را برای کودکان ممنوع دانست و حتی به کار بردن گلولههای خاکیِ مخلوطشده با روغن را که در سریانی «حنانه»[98] نامیده میشدند، قدغن کرد.[99] مطابق بیست و سومین اصل شورای کلیساییِ مارآبای یکم[100]، پیشگویی، فالگیری، طلسم و سحر و چیزهایی از این قبیل که موجبات خشنودی شیطان را فراهم میآوردند، ممنوع بود.[101]
حران در شمال بینالنهرین و در کنار راه موصل به سوی شام و روم واقع بود.[103] پاگانهای این شهر که موبلند و سفیدپوش بودند، به دلیل اجرای مراسم مربوط به گردش سیارات و اَعمال اخترشناختی معروف بودند.[104] نوافلاطونیانی[105] که در سال 529م نزد خسرو انوشیروان پناهنده شدند و طبق عهدنامۀ بین ایران و بیزانس، از آزادی مذهب برخوردار گردیدند، در حران «مدرسۀ یونانیها» را تأسیس کردند. در این مدرسه پاگانیسم ترویج میشد.[106] موریس/ ماوریکیوس،[107] امپراتور بیزانس (582-602م)، در 590م به استفان[108] اسقف حران دستور داد پاگانهای آن ناحیه را مورد تعقیب و آزار قرار دهد. استفان نیز دستور او را اجرا کرد. بسیاری از پاگانها مسیحی شدند و آنهایی که در برابر گرویدن به مسیحیت مقاومت کردند، از وسط به دو نیم شدند و در شهر حران به دار آویخته شدند. حاکم شهر حران در آن زمان آسیندینوس[109] نام داشت. او با اینکه خود را مسیحی نشان میداد، باطناً پاگان بود. منشی او به نام هونوریوس[110] به او خیانت کرد و رازش را برملا نمود و خود به حکمرانی حران منصوب شد.[111] هنگام ورود سپاه اسلام به حران، پاگانهای ساکن در حران با عیاض بن غنم، فرمانده مسلمانان، پیمان صلح بستند.[112] با این حال، گروهی از پاگانها تا زمان ورود اسلام به این منطقه نارضایی خود را از مسیحیان ابراز میکردند.[113] در واقع شاید آنها از مسیحیان ساکن در شهرشان بیشتر از مسلمانان تازهوارد تنفر داشتند و احتمالاً هدفشان انتقام گرفتن از مسیحیان همجوارشان بود.[114] طبق گزارش بلاذری، عیاض با نمایندۀ پاگانها و نمایندۀ مسیحیان جداگانه مذاکره کرد.[115] احساس مسیحیان نسبت به مسلمانان هرچه بوده باشد، واضح است که مسلمانان راحتی بیشتری در میان پاگانهای حران داشتند. این شهر محل سکونت بدویهای قبیلۀ قیس شد. اعضای این قبیله پیش از ظهور اسلام و گرویدن به آن در شام میزیستند و ستارهپرست بودند و شاید با توجه به پیشینۀ کهن حرانیان در پاگانیسم، بنوقیس احساس خوشایندی در بین آنان داشتند.[116]حران تنها مرکز آیینی پاگانهای بینالنهرین بود که با معابد، روحانیان و آداب و رسومِ خود وارد دورۀ اسلامی شد.[117]
امپراتور دیوکلتیانوس/ دیوکلسیان[118] (286-305م) بینالنهرین شمالی را به دو استان به نامهای اسروئنه[119] و بینالنهرین تقسیم کرده بود. ادسا در آن زمان مرکز اسروئنه بود.[120] این شهر در شمال غربی حران واقع و محل تلاقی ادیان مختلفی مانند مسیحیت و یهودیت بود.[121] ادسا جایی بود که پاگانیسم یونانی ـ رومی از آنجا به بینالنهرین رسوخ کرد.[122] این شهر در جریان فتح بینالنهرین توسط سپاه ایران بین سالهای 590- 628م (با انقطاع) به دست خسرو پرویز افتاده بود.[123] یعقوب ادسایی (رُهاوی)[124] یکی از روحانیان سریانی است که در هنگامۀ فتوح اسلامی در ادسا متولد شد.[125] در نامههایی که وی از خود به جا گذاشته است، میتوان اشاراتی از حضور پاگانها در ادسا یافت. یعقوب ادسایی در بند 36 نامه به ادای از کسانی سخن میگوید که در نزدیکی ادسا سکونت دارند و وردهایی را زمزمه میکنند. آنها همچنین ریسمانهایی گره میزنند و مهرهای طلسمی میسازند.[126]
شهر حیره در جنوب غربی بینالنهرین واقع بود. این شهر امروزه در حدود پنج کیلومتری کوفه قرار دارد و آن را نجف مینامند.[128] حیره به دلیل جایگاه جغرافیاییاش، از نظر فرهنگی، نقطۀ تلاقی سه فرهنگ ایرانیِ ساسانی، نسطوری مسیحی و پاگانیسمِ عربی بود.[129] طبق گزارش جاحظ، مسیلمه کذاب[130] بازارهای ابلّه،[131] انبار[132] و حیره را که در آنها ایرانیان و عربان به خرید و فروش مشغول بودند، دیده بود.[133] او در این مکانها از طالعبینان، پیامبران دروغین، صاحبان بتکدهها و فالگیران سحر و تردستی و انواع حقهها را آموخته بود. تطیر[134] و تفأل با خاک از جمله اعمال آنها بود.[135] نولدکه معتقد است مسیحیان حیره به دلیل پاگان بودن منذر (وفات 546م) از او دوری میکردند.[136] در حدود سال 592م، نعمان سوم، آخرین پادشاه لخمی، به مسیحیت پیوست.[137] نعمان بارها به مسیحیت دعوت شده بود، اما حاضر به ترک پرستش خدایان خود نبود. میگویند او در خواب دید که فرشتهای به او نوید میدهد که در صورت گرویدن به مسیحیت، دارای قدرت و ثروت بیشتری خواهد شد. بنابراین، روز بعد با اجازۀ خسرو پرویز غسل تعمید کرد و مسیحی شد.[138] اواگریوس اسکولاستیکوس،[139] تاریخنگار اواخر سدۀ 6م، نیز در کتاب تاریخ کلیسایی مینویسد: «... نعمان ملعون و بتپرست که به دست خویش انسانها را برای خدایانِ خود قربانی میکرد، در نهایت تعمید مقدس را پذیرفت. وی یکی از مجسمههای زرین آفرودیت را ذوب کرد و در میان فقرا تقسیم نمود. نعمان همچنین زیردستانش را به بندگی خدا متمایل کرد.[140]
در اواخر دورۀ ساسانی، آداب و رسوم و خصایص پاگانها در میان نسطوریان رواج داشت. این امر یکی از عواقب تغییر ناگهانی مذهب بود. آنها حتی مراسم قربانی کردن را نیز انجام میدادند. در سال 596م یک شماس[141] در خارج از شهر مشغول قربانی کردن یک خروس بود و این موجب دستگیری او شد. این شرایط حتی باعث شد که او به بتپرستی متهم شود. ابراهیمِ بت ربن،[142] مدیر مدرسۀ نصیبین،[143] که در مقابل تصویر عیسی مسیح (ع) و علامت صلیب مشغول دعا کردن بود، متهم به پنهان کردن یک بت در پشت صلیب شده بود.[144] نسطوریان یعقوبیان[145] را به مخفی کردن بتی برنجی با لایههایی از یاقوت در زیر مقبرهای در یک صومعه در مارمتای[146] متهم کرده بودند.[147] عالمی مسیحی به نام اسحاق در پیروزشاپور در بتنهادرا، در زمان خسرو پرویز به حران رفت، ولی پس از مدتی به شهر خود بازگشت و در یک مدرسۀ محلی بهعنوان مفسر مشغول به کار شد. وی اگرچه در ظاهر مسیحی بود، در خلوت برای دیوان قربانی میکرد.[148]
بنا بر رویدادنامۀ خوزستان، مردم شَترو[149] در بهقباد[150] در دهۀ 640م قربانی میکردند. در این شهر رسم بود که هر سال مردی را به مدت یک سال در خانهای زندانی و هر خوراکی که میخواست برایش فراهم کنند. سپس او را برای دیوان قربانی و در سراسر همان سال، از سرِ او برای پیشگویی و جادو استفاده میکردند.[151]
با این حال، در هنگامۀ فتوح اسلامی، برخی از پاگانها به مسیحیت پیوستند و مکانهای مقدس آنها تبدیل به کلیسا و صومعه شد. شکسته شدن بتها، تخریب معابد و ساخت کلیسا و صومعه موضوعاتی است که در شرححالنویسیهای قدیسان بارها دیده میشود. در سدۀ 6م، نسطوریان به تغییر مذهب پاگانها در آدیابنه میپرداختند. گفته میشود در این ناحیه در زمان پادشاهی هرمزد چهارم (579-590م) بتکدهای به صومعه تبدیل شده بود.[152] تقریباً در همین زمان، ساکنان روستایی در بتگرمه که پاگان بودند، توسط سبریشوع به مسیحیت گرویدند. بتخانههای آنها تخریب و به کلیسا و صومعه تبدیل شد.[153] در بینالنهرین سفلی، پیش از 596م، پاگانهای میسان و کسکر به دست گریگوری کسکری[154] به مسیحیت گرویدند. بر طبق روایتی، گریگوری همچنین اهالی روستایی را که مارپرست بودند، با ارائۀ معجزاتی به مسیحیت متمایل کرد.[155] ربن شاپور (قرن 7م)،[156] راهب و مدرس مدرسۀ دیرمحراق،[157] نیز پاگانها را به مسیحیت دعوت میکرد.[158] همچنین در اوایل سدۀ 7م صومعۀ بتعبهه[159] در محلی ساخته شده بود که قبلاً بتخانه بود.[160]
منطقۀ بینالنهرین از دیرباز شاهد تنوع دینی، و بستری برای ظهور آیینهای مختلف بوده است. یکی از این آیینها پاگانیسم بود. در اواخر دورۀ ساسانی، هنوز پاگانهایی با موهای بلند در بینالنهرین زندگی میکردند که پرستندگان بتها و معتقدان به قربانی کردن بودند. از بررسی گزارشهایی که تقریباً همزمان با فتوح اسلامی نگارش شده است و نیز رویدادنامههای شهرهای مختلف بینالنهرین و شرح حال قدیسان مشخص میشود که در پایان دورۀ ساسانی پاگانها حضور پررنگی در بینالنهرین داشته و تأثیرات مهمی بر مسیحیان ساکن در این منطقه گذاشتهاند. از کاسههای جادویی نیز که در این نواحی یافت شده است، میتوان نحوۀ زندگی روزمره و اعتقادات فردی پاگانها را فهمید. در بینالنهرین، زنان از پاگانیسم استقبال کردند، زیرا در بستر این آیین میتوانستند جایگاه اجتماعی بالاتری پیدا کنند. حران، ادسا و حیره مراکز آیینی مهم پاگانها در بینالنهرین بود. جادوگری، سرنوشتباوری بر پایۀ ستارهشناسی و قربانی کردن نمایۀ پاگانیسم در بینالنهرین بود. پاگانیسم در بینالنهرین در اواخر دورۀ ساسانی بر مسیحیت و آداب و رسوم آن تأثیر گذاشت. مرقیونیان و مسالیان نیز فرقههایی از مسیحیت بودند که در بینالنهرین در آستانۀ فتوح اسلامی حضور داشتند و اعتقادات آنها مشتق از پاگانیسم بود. خصوصاً نسطوریانی بودند که در خلوت اعمال مربوط به پاگانها را انجام میدادند. در مقابل، مطرانها شوراهایی ترتیب دادند تا جلو این قبیل اعمال را بگیرند. در هنگامۀ فتوح اسلامی، بر اثر تلاش راهبان مسیحی، گروههایی از پاگانها به مسیحیت پیوستند، اما برخی از آنها هنوز دلبستگی خود را به پاگانیسم از دست نداده و در خلوت به برخی از آداب آن پایبند بودند.
[1]. محمد ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمة علیرضا ایمانی (قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384)، ص 64-65؛ عبدالحمید بن هبه الله ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7 (قم: مکتبه آیتالله العظمی المرعشی النجفی (ره)، 1404ق)، ص 51.
[2]. Erica C. D. Hunter, “Aramaic-Speaking Communities of Sasanid Mesopotamia”, Aram, Vol. 7 (1995), pp. 319-335.
[3]. Michaeal G. Morony, Iraq After the Muslim Conquest (United States: Princeton University Press, 1984), pp. 277-278.
[4]. Graham Harvey, “Paganism-Contemporary”, The Encyclopedia of Religion and nature, (eds.) Bron R. Taylor & Jeffrey Kaplan (England, 2006), p. 1247.
[5]. Michaeal P. Nelson, “Pagan Enviromental Ethics”, The Encyclopedia of Religion and nature, (eds.) Bron R. Taylor & Jeffrey Kaplan (England, 2006), p. 1234.
[6]. Morony, Iraq, p. 292.
[7]. Chronicle of Guidi
[8]. Ignazio Guidi
[9]. Chase F. Robinson, “The Conquest of Khuzistan: A Historiographical Reassessment”, Bulletin of the School of Oriental and African studies, Vol. 67 (1) (2004), pp.14-39.
[10]. Theodor Nöldeke,“ Die von Guidi Herausgegebene Syrisch Chronik”, Sitzungberichte Der Kaiserlischen Akademie Der Wissenschaften, (1893), pp. 1-48.
[11]Rabban Hormizd .، مؤسس صومعهای به همین نام. بنگرید به:
[12]. The Histories of Rabban Hormizd, The Persian and Rabban Bar-idta, ed. E. A. Walleis Budge (Netherlands: Luzac, 1902).
[13]. Chronicle of Seert
[14]. Antonie Borrut, “Review of Wood, Philip. The Chronicle of Seert: Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq (Oxford: Oxford University Press, 2013)”, The Journal of Religion 96/4 (2016), pp. 584-86.
[15]. Erica C. D. Hunter, “Incantation Bowls: A Mesopotamian phenomenon?”, Orientalia, Nova Series, Vol. 65, No. 3 (1996), pp. 220, 222.
[16]. Gideon Bohak, “Babylonian Jewish Magic in Late Antiquity: Beyond the Incantation Bowls”, In Studies in Honor of Shaul Shaked, eds. Yohanan Friedmann and Etan Kohlberg (Jerusalem: The Israel Academy of Sciences and Humanities, 2019), p. 70.
[17]. James A. Montgomery, Aramaic Incantation Texts from Nippur (Philadelphia, 1913).
[18]. J. N. Epstein, “Gloses Babylo-Arameennes” in Revue des Etudes Juives, Vol. 74 (1922), pp. 40-72.
[19]. رّها نام دیگر شهر ادسا است. اعراب به این منطقه اَذاسا میگفتند. شهابالدین ابوعبدالله یاقوت حموی، معجم البلدان، الطبعه الثانیه، ج 1 (بیروت: دار صادر، 1995م)، ص 127.
[20]. J. B. Segal, “Pagan Syrian Monuments in the Vilayet of Urfa”, Journal of thr British Institute of Archaeology at Ankara (3), (1953), p. 97.
[21]. Michaeal G. Morony, Iraq After the Muslim Conquest (United States: Princeton University Press, 1984).
[22]. Hunter, “Aramaic”, p. 320.
[23]. Shaul Shaked, “Popular Religion in Sasanian Babylonia”, Jerusalem Studies in Arabic and Islam, Vol. 21 (1997), pp. 103-117.
[24]. Shaul Shaked, “Jews, Christians and Pagans in the Aramaic Incantation Bowls of the Sasanian Period”, Religions and Cultures: First International Conference of Mediterraneum, edited by Adriana Destro and Mauro Pesce (Binghamton University, 2001), pp. 61-89.
[25]. Jaakko Hämeen-Anttila, “Continuity of pagan religious traditions in tenth-century Iraq”, Ideologies as Intercultural Phenomena. Melammu Symposia III, eds. A. Panaino & G. Pettinato, Melammu Symposia III. (Universita` di Bologna, 2002), pp. 89-108.
[26]. Jaakko Hämeen-Anttila, The Last Pagans of Iraq: Ibn Waḥshiyya and his Nabatean Agriculture (Brill, 2006).
[27]. M. Moriggi, A Corpus of Syriac Incantation Bowls: Syraic Magical Texts from Late Antique Mesopotamia (Leiden: Brill, 2014).
[28]. سجاد امیری باوندپور. «مارکو موریجی: مجموعه کاسههای سفالین جادویی سریانی. متون جادویی سریانی از بینالنهرین در اواخر دوران باستان»، نقد کتاب ایران و اسلام، ش 1 و 2 (بهار و تابستان 1393)، ص 257-266.
[29]. کتایون فکریپور، فریبا شریفیان، آزاده حیدرپور، «بازتاب اعتقاد و باور به سحر و جادو در کاسه دعاها و مهرهای سحرآمیز (مطالعة موردی کاسههای منطقة میانرودان و خوزستان)»، پژوهشهای باستانشناسی ایران، ش 14 (پاییز 1396)، ص 79-90.
[30]. این گروه معتقدند که عالم یک علت دارد، و همیشه یکتا بوده و فزونی نیابد. آنها برای تقرب قربانی میکردند و آن را ویژۀ ستارگان میدانستند. برخی از آنان معتقد بودند اگر قربانی به نام آفریدگار انجام شود، نتیجۀ خوبی نخواهد داشت. حیواناتی که قربانی میشدند عبارت بودند از گاو نر و بز، و همچنین سایر چهارپایان بهجز شتری که در فکین دهانش دندانی نباشد. از بین پرندگان نیز آنهایی را قربانی میکردند که از نوع کبوتر و مرغ شکاری نباشد. محمد بن اسحاق ابن ندیم، الفهرست لابن ندیم (بیروت: دارالمعرفه، بیتا)، ص 442-443.
[31]. گنوس (معرفت)، واژهای یونانی از ریشۀ هند و اروپایی است. این واژه نشانگر جریان فکری کهنی بود که بر آگاهی از رازهای ایزدی تأکید میورزید. در گذشته تصور میشد که گنوس یا معرفت از طریق مکاشفه یا اشراف به سنت رازآمیز و باطنی به دست میآید.
Gilles Quispel, “Gnosticism from Its Origins to the Middle Ages”, in Encyclopedia of Religion, eds. Mircea Eliade & Charles J. Adams, Vol. 5 (New York: Macmillan, 1987), p. 566.
[32]. Morony, Iraq, p. 384; Georg Hoffmann, Auszuege Aus Syrischen Akten Persischer Maertyrer (Leipzig, 1880), p. 93.
[33]. Morony, Iraq, p. 384; P. Peeters, “La Passion arabe de S.'Abd al-Masih” Analecta Bollandiana, Vol. 44 (1926), pp. 270-341.
[34]. Morony, Iraq, p. 384; Hoffmann, p. 75.
[35]. Beth Kartewaye
[36]Adiabene . (سریانی: حدیب)، سرزمینی در میان رودهای زاب علیا و سفلا با مرکزیت اربیل (Richard Nelson Frye, The History of Ancient Iran (Muenschen, 1984), p. 222.). این سرزمین نورشیراکان نیز نامیده میشد (W. B. Henning, Mitteliranisch (Leiden-koeln: Brill, 1958), p. 45).
[37]. Beth Nuhadra، نام ناحیهای در استان موصل. یوزف مارکوارت، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمة مریم میراحمدی (تهران: اطلاعات، 1373)، ص 54.
[38]. Chronique de Seert, ed. Addai Scher (Paris, 1907), p. 512.
[39]. Beth Arbaye، نام دیگر استان اربیستان است که در جنوب غربی دجلۀ علیا قرار داشته است.
Michael Morony, “Continuity and Change in the Administrative Geography of Late Sasanian and Early Islamic al-'Irāq”, Iran, Vol. 20 (1982), p. 7.
[40]. Arzon، نام منطقهای که در دو طرف دجله و پایین مرز بیزانس قرار داشته است (Morony “Continuity”, p. 9).
[41]. Marga (مرگه/ مرج)، نام روستایی در موصل در عرض زاب کبیر. ابن حوقل، صوره الارض، الطبعه الثانیه، ج 1 (بیروت: دار صادر، 1938م)، ص 217.
[42]. Beth Garme، ناحیهای در شمال شرقی عراق که همان کرکوک امروزی است (Frye, p. 222).
[43]. Kaskar، منطقهای در بینالنهرین در مجاورت با سد نهروان. یاقوت، ج 4، ص 461.
[44]. Maysan، نام منطقهای وسیع بین بصره و واسط. همان، ج 5، ص 242.
[45]. Morony, Iraq, p. 385; Adolf Neubauer, La géographie du Talmud (Paris: Michel Lévy, 1868), pp. 345-347.
[46]. Morony, Iraq, p. 385.
[47]. سواد ناحیهای بود که سبزی گیاهان و درختان آن در هنگام فتوح، توجه عمر بن خطاب و سپاهیانش را به خود جلب کرد. از این رو، وی آن را سیاه (سواد) نامید. یاقوت حدود آن را از نظر طولی، از حدیثه تا عبادان و از نظر عرضی، از عذیب تا حلوان تعیین کرده است. یاقوت، ج 3، ص 272.
[48]. Nippur، این منطقه که نام دیگر آن نیفر (Niffar) است، در جنوب غربی بینالنهرین واقع شده است. امروزه این شهر جزئی از استان القادسیه عراق است.
[49]. Chronique de Seert, p. 512.
[50]. ʻAin al-Namir، این منطقه در شمال جابیه و نوی در منطقۀ جولان است.
[51]. Nahrdān
[52]. Philip Wood, “Hira and her Saints”, Analecta Bollandiana, Vol. 132 (1), (2014), p. 14.
[53]. Roberta Venco Ricciardi
[54]. Hunter, “Incantation”, p. 222.
[55]. J. C. Greenfield, “Notes on Some Aramaic and Mandaic Magic Bowls”, Journal of the Ancient Near Eastern Society, 5 (1), (1973), pp. 149-156.
[56]. Shaked, “Jews”, pp. 63-69.
[57]. Joseph Naveh & Shaul Shaked, Amulets and Magic Bowls: Aramaic Incantations of Late Antiquity )Leiden: Brill, 1985), p. 18.
[58]. Montgomery, 238.
[59]. Shaked, “Jews”, p. 71.
[60]. در هاترا نفش برجستهای از مرمر متمایل به رنگ سبز یافت شده است که نرگل را بازمینماید. او که یک تاج کوچک بر سرش است، لباسی ایرانی بر تن دارد و با دستش یک سگِ سه سر را نگه داشته است.
Javier Texidor, The Pagan God: Popular Rseligion in the Greco-Roman Near East (Princeton University Press, 2015), p. 146.
[61]. Morony, Iraq, pp. 388-389.
[62]. Shaul Shaked, From Zoroastrian Iran to Islam (Great Britain: Variorum, 1995), p. 226.
[63]. Babylonian Talmud, Book 5 (Vols. IX and X), Michaeal L. Rodkinson, tr. (Boston,1918), Book V, Ch II.
[64]. S. Fishbane, “Most women engage in sorcery: An analysis of sorceresses in the Babylonian Talmud”, Jewish history 7, No. 1 (1993), p. 29.
[65]. Satan
[66]. Hoffmann, p. 76.
[67]. Morony, Iraq, pp. 388-389.
[68]. Morony, Iraq, p. 385.
[69]. Shaked, “Jews”, p. 69; Epstein, p. 42.
[70]. Hunter, “Aramaic”, pp. 319, 320, 327, 329.
[71]. Shaked, “Popular”, p. 104.
[72]. Morony, Iraq, p. 392; Robert Mc Adams, “Tell Abu Sarifa, A Sassanian-Islamic Ceramic Sequence from South Central Iraq”, Ars Orientalis, Vol. 8 (1970), p. 115.
[73]. Chaldiōtā.
[74]. G. S. Assemani, Bibliotheca orientalis, Vol. 3 (1), (Clementino-Vaticana, 1725), p. 29; W. Tarn, Hellenistic Civilization (Cleveland, 1967), pp. 345-347; Morony, Iraq, pp. 392-393.
[75]. Sebastian P. Brock, “Christians in the Sasanian empire: A case of divided loyalties”, in Studies in Church History, 18 (1982), p. 17.
[76]. کرلو آلفونسو نالینو، تاریخ نجوم اسلامی، ترجمة احمد آرام (تهران: کتابخانة ملی جمهوری اسلامی ایران، 1349)، ص 238.
[77]. مرقیونیان دو اصل متضاد را اثبات میکنند، یکی نور و دیگری ظلمت (محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، بتحقیق علی حسن فاعور و امیر علی مهنا، ج 1 (بیروت: دارالمعرفه، 1415ق)، ص 298). آنها معتقد بودند که خدای عدالت جهان را آفریده است. وی به نیکوکاران پاداش میدهد و بدکاران را مجارات میکند، اما قادر به اجرای عدالت نیست (S. Ephraim’s Prose Refutations of Mani, Marcion, Bardaisan, trans. C. W. Mitchell (Oxford, 1912), ix, xix, xlv).
[78]. Morony, Iraq, p. 402.
[79]. Steve Runciman, The Medieval Manichee: A Study of the Christian Dualist Heresy (Cambridge, 1947), pp. 8-10.
[80]. Morony, Iraq, p. 402.
[81]. Budge, The Histories, II, p. 121.
[82]. J. B. Chabot, Synodicon Orientale ou Recueil de Synodes Nestoriens )Paris, 1902), pp. 567-568; Chronique de Seert, pp. 489-495.
[83]. Euchites/ Messalians
[84]. L. Duchesne, Early History of the Christian Church from its Foundation to the End of the Fifth Century, Vol. 2 (New York, 1912-1914), II, p. 461.
[85]. Chabot, p. 407.
[86]. شورای کلیسایی (Synod) جلسهای بود که طی آن، سلسلهمراتب کلیسا نظرات خود را دربارۀ مسائل مختلف در میان میگذاشتند.
[87]. Joseph، جاثلیقی در کلیسای شرق (555-565م).
Philip Wood, The Chronicle of Seert: Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq (Oxford, 2013), p. 86.
[88]. Chabot, p. 363.
[89]. Wood, The Chronicle, p. 144.
[90]. Emanuel، شماس کلیسای شرق و معاصر با ربن برعیتا (وفات 611 یا 621م).
[91]. Beth Ghurbaq، نام منطقهای در استان اربایستان در بینالنهرین.
The Chronicle of Pseudo-Joshua the Stylite, trans. Frank R. Trombley & John W. Watt (Liverpool University Press, 2000), p. 157.
[92]. Rabban Bar ʿidtâ، یکی از رهبران کلیسا که احتمالاً بین سالهای 508/509-611/612م میزیست.
Jean-Maurice Fiey, Assyrie Chrétienne, Vol. 1 (Beirut: Imprimerie Catholique, 1968), p. 271.
[93]. Budge, The Histories, pp. 265-267.
[94]. Ezekiel (567-581)
[95]. جاثلیق (Catholicos) در میان اسقفان سلسلهمراتبی وجود دارد: پاپ، کاردینال، اسقف اعظم (سراسقف)، بطریَرک (پاتریارک) و مطران همه مراتب مختلف نظام اسقفی هستند. بنگرید به: «اسقف»، بخش ادیان و فرق. دانشنامة ایران، ج 3 (تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1384)، ص 466.
[96]. IshoʾYahab I، وی اسقف ارزون بود و به همین دلیل به یشوع یهب اهل ارزون نیز شناخته میشد. وی از 581/2-595م جاثلیق کلیسای شرق شد.
Giuseppe Furlani, “Il Trattato Di Yešōʿyahb D’Ārzōn Sul ΤpiΣaΓion” Rivista Degli Studi Orientali 7(3) (1917), p. 687; Sebastian Brock, “IshoʾYahab I”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of The Syriac Heritage, eds. Sebastian P. Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 218.
[97]. Wood, The Chronicle, p. 144.
[98]. ḥenanā
[99]. Chronique de Seert, pp. 596-597.
[100]. Mar Aba I، جاثلیق کلیسای شرقی در بین سالهای 540-552م.
Manfered Hutter, “Mar Aba and The Impact of Zoroastrianism on Christianity in the 6th Century”, Religious themes and texts of pre-Islamic Iran and Central Asia, Carlo G. Cereti et al. eds. (Wiesbaden, 2003), p. 167.
[101]. Chabot, pp. 549, 559.
[102]. Carrhae
[103]. یاقوت، ج 2، ص 235؛ C.E Bosworth, “Ḥarran” in Encyclopedia Iranica, 12 (1), (London: Routledge & Kegan Paul, 2012), pp. 13-14
[104]. Morony, Iraq, p. 409.
[105]. Neoplatonist، آخرین جلوۀ تفکر یونانی در فلسفۀ نوافلاطونی ظاهر شد که عالیترین حاصل این فلسفه در حکمت اوپلوتینوس (افلوطین، وفات270م) انعکاس یافت. تعلیم او ترکیبی از حکمت یونانی و عرفان شرقی بود و تقریر ابتکاریِ بدیعی از تمام مباحث فلسفی عصر را (بهجز مسائل سیاسی) شامل میشد. عبدالحسین زرینکوب، در قلمرو وجدان، چاپ دوم (تهران: سروش، 1375)، ص 303.
[106]. David Pingree, “The Sābians of Harrān and the classical tradition”, International Journal of the Classical Tradition, 9 (1), (2002), p. 10; I. Ramelli, “Ābraham of Beth Rabbān”, Encyclopedia of Ancient Christianity, ed. & English Trans. Angelo di Bernardino (USA: Inter Varsity, 2014), p. 57.
[107]. Maurice
[108]. Stephen
[109]. Acindynus
[110]. Honorius
[111]. Anonymous Chronicle of AD 1234, “Extracts from the Anonymous Chronicle of AD 1234, With Supplementary material in the notes from the Chronicle of the Jacobite Patriarch Micheal (died AD 1199)”, The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, ed & tr. Andrew Palmer (Liverpool University Press, 1993), p. 114.
[112]. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تحقیق عمر انیس الطباع (بیروت: مؤسسه المعارف، 1987م)، ص 239.
[113]. Adam Mez, Geschichte der Stadt Ḥarrân in Mesopotamien bis zum Einfall derAraber (Strassburg, 1892), pp. 11-12, 60-63.
[114]. Tamara Green, The City of The Moon God: Religious Traditions of Ḥarrân (Brill, 1992), p. 94.
[115]. بلاذری، ص 239-240.
[116]. Green, p. 94.
[117]. Hämeen-Anttila “Continuity”, p. 89.
[118]. Diocletian
[119]. Osrhoene
[120]. H. J. W. Drijvers, Cults and beliefs of Edessa (Brill, 1980), pp. 16, 18.
[121]. A. Harrak, “Edessa”, Gorgias Encyclopedic Dictionary of the Syriac Heritage, ed. Sebastian P. Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 138.
[122]. A. R., “Paganism”, Late Antiquity: a guide to the postclassical world, eds. Glen Warren Bowersock, Peter Robert Lamont Brown, Oleg Grabar (Harvard University Press, 1999), p. 626.
[123]. Samuel Lieu, “Edessa”, Encyclopedia Iranica, 8 (I), (London: Routledge & Kegan Paul, 2011), pp. 174-175.
[124]. Jacob of Edessa
[125]. Alison Salvesen, “Jacob of Edessa’s life and Work: A Biographical Sketch”, Jacob of Edessa and the Syriac culture of his Day, ed. Bas Ter Haar Romeny (Leiden-Boston, 2008), p. 1.
[126]. C. Kayser, Die Canones Jacob’s Von Edessa (Leipzig, 1886), p. 23.
[127]. ḤῙrāʾ
[128]. یاقوت، ج 2، ص 328؛ C. E. Bosworth, “Ḥira” in Encyclopedia Iranica, 12 (3), (Routledge & Kegan Paul, 2012), pp. 322-323
[129]. Irfan Shahid, “al-Ḥīra”, Encyclopaedia of Islam (III), Second Edition, eds. B. Lewis et al. (Leiden, 1986), p. 462.
[130]. مُسَیلَمه بن ثُمامَة حَنَفی وائِلی، معروف به کذاب، متعلق به قبیلۀ بنوحنیفه بود. او همزمان با حضرت محمد (ص) در یمامه میزیست و مدعی نبوت بود. وی تعداد زیادی از افراد قبیلهاش را در جنگهای رده وارد کرد. مسیلمه درصدد بود تا با بهرهگیری از اوضاع نابهسامان ایران در اواخر دورۀ ساسانی، شاهزادهنشینی مستقل از ایران و بیزانس و مدینه تأسیس کند.
[131]. نام شهری در غرب دجله است. حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده (تهران: طهوری، 1362)، ص 152.
[132]. شهری بر کرانۀ فرات که ایرانیان آن را فیروز شاپور مینامیدند. یاقوت، ج 1، ص 257.
[133]. ابوعثمان عمرو جاحظ، الحیوان، بتحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، الجز الرابع، الطبعه الثانیه (مصر: شرکت مکتبه و مطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده، 1385ق)، ص 369.
[134]. تطیر به معنای فال گرفتن با حرکات پرندگان است. ریشۀ این واژه از کلمۀ طیر است و نوعی فال بد زدن بر مبنای جهت و نحوة نشستن پرندگان بوده است. آذرتاش آذرنوش و دیگران، «جاحظ»، دانشنامة ایران، ج 3 (تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1391)، ص 78.
[135]. عبدالحمید بن هبه الله ابن ابی الحدید، جلوۀ تاریخ در شرح نهجالبلاغه، ترجمه و تحشیه محمود مهدوی دامغانی، ج 8 (تهران: نی، 1379)، ص 274؛
Charles Pellat, The Life and Works of Jāḥiẓ (University of California, 1969), p. 162.
[136]. Theodor Nöldeke, Geschichte der Perser und Araber zur ziet der Sasaniden, aus der arabischen chronik des Tabari (Brill, 1897), p. 346.
[137]. Isabel Toral-Niehoff, “The ʿibād Of Al-Ḥīra: An Arab Christian Community in Late Antique Iraq”, The Qurʾan in Context, Historical and Literary Investigations in to the Quranic Milieu, eds. A. Neuwirth et al. (Brill, 2010), p. 17.
[138]. ابوالبقاء هبه الله حلّی، المناقب المزیدیه فی اخبار الملوک الاسدیه، بتحقیق محمد عبدالقادر خریسات و صالح موسی درادکه (ابوظبی: مرکز زاید للتراث و التاریخ، 1420ق)، ص 268-272.
[139]. Evagrius Scholasticus
[140]. Evagrius, Ecclesiastical History. A History of the Church ... from A. D. 431 to A.D. 594, tr. E. Walford (London, 1846), p. 310.
[141]. شماس، همان مرتبۀ دینیاریِ کلیسایی است که در زبان انگلیسی Deacon نامیده میشود. بنگرید به: «اسقفی، نظام»، بخش ادیان و فرق، دانشنامة ایران، ج 3 (تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1384)، ص 469.
[142]. Abraham of Beth Rabban، فرض بر این است که D-Beth Rabban که به معنای «از خاندان سرورمان» است، مربوط به نرسی، نخستین مدیر مدرسۀ نصیبین، باشد که با ابراهیم نیز نسب خویشاوندی داشت.
[143]. Eduard Sachau, Die Chronik von Arbela (Berlin, 1915), p. 91.
[144]. Arthur Vööbus, History of the School of Nisibis (Peeters, 1965), p. 151.
[145]. یعقوبیان که عنوان «منوفیزیت» نیز به آنها اطلاق میشود، پیرو یعقوب برادعی (490-577م) بودند. وی منکر تمایز بین لاهوت و ناسوت در وجود عیسی (ع)، و قائل به وحدت طبیعت الهی در وجود ابن و اَب بود. زرینکوب، ص 208.
[146]. Mar Mattai، نام دیری در موصل. سعید نفیسی، مسیحیت در ایران تا صدر اسلام، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، چاپ دوم (تهران: اساطیر، 1392)، ص 214.
[147]. Budge, The Historie, 1, p. 120.
[148]. Morony, Iraq, p. 409; Chronique de Seert, p. 646.
[149]. الشطره که نام کامل آن «شطره المنتفک» است، شهری است در کرانۀ سمت راست شعبۀ غربی شطّ الغراف که 20 مایل بالاتر از تقاطع این شط با رود فرات و در نزدیکی شهر ناصریه واقع شده است.
“Shatrat-Al-Muntafik Town”, Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and Central Arabia Online, Edited by: Brill. https://referenceworks.brillonline.com/entries/gazetteer-of-the-persian-gulf-oman-and-central-arabia-online/shatrat-al-muntafik-town-com_040698,Consulted online on 11 October 2020.
[150]. Behqubad، نام سه خوره در بغداد است: 1. بهقباذ تسوج که در شش تسوج است به نامهاى تسوج «خطرنیه»، تسوج «نهرین»، تسوج «عین تمر»، «فلّوجه بالا» و «فلّوجه پایین»، تسوج «بابل»؛ 2. بهقباذ میانه که در چهار تسوج است: تسوج «سورا»، تسوج «باروسما» و «جبّه» و «بداه»، و تسوج «نهر ملک»؛ 3. بهقباذ پایین که در پنج تسوج است: «کوفه» و «فرات بادقلى» و «سیلحین» و تسوج «حیره» و تسوج «هرمزد». یاقوت، ج 1، ص 516.
[151]. Nasir al-Ka'bi, A Short Chronicle on the End of the Sasanian Empire and Early Islam 590-660 A.D )Gorgias Press, 2016), p. 88.
[152]. Chronique de Seert, p. 173, 447, 452; Morony, Iraq, p. 395; Jésusdenah, Le Livre de la chastete, ed. And trans, J. B. Chabot (Rome, 1896), p. 13.
[153]. Chronique de Seert, pp. 631-632; Vööbus, p. 208.
[154]. Gregory of Kaskar، گریگوری کسکری، تحصیلکردۀ مدرسۀ سلوکیه بود و در سال 596م مطران نصیبین شد (Jésusdenah, pp. 30-31).
[155]. Morony, Iraq, p. 395.
[156]. Rabban Shapur
[157]. Dayr_Mihraq، نام شهری واقع در میسان که در زمان ساسانیان شاد شاپور نام داشت. دیر محراق نام کنونی آن است (Chronique de Seert, I, p. 221).
[158]. Chronique de Seert, I (II), p. 459; Florence Jullien, “Rabban Šāpur”, Encyclopædia Iranica, 2015, available at http://www.iranicaonline.org/articles/rabban-shāpur (accessed on 29 October 2015).
[159]. Beth ʿAbe، به معنای «خانة جنگلی» است (E. Cuthbert Butler, “The Building of the Monastic Church of Beth Abhe”, The Downside Review 15, No. 2 (1896), p. 153.). این صومعۀ نسطوری توسط راهبی به نام یعقوب در سال 595م در بینالنهرین ساخته شده بود (S. Brock, “Beth ʿAbe, Monastery of” in Gorgias Encyclopedic Dictionary of the Syriac Heritage, eds. Sebastian Brock et al. (Gorgias Press, 2011), p. 70).
[160]. Jésusdenah, p. 22.