نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 دانش آموخته دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه تبریز
2 دانشجوی دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه لرستان، لرستان، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The establishment of Iraq in the third decade of the 20th century and the annexation of the Kurdish areas to this country made Kurds disappointed in the promises made by Britain and the League of Nations for the creation of an independent state in the Kurdish parts of the Ottoman Empire. Therefore, the basis was laid for the formation of Kurdish nationalist movements and associations for autonomy and independence. One of these associations, “The Zardusht Society”, was founded by some Kurdish intellectuals in the Iraqi city of Sulaymaniyah. The present study aims to examine the Society’s relationship with Iran. Furthermore, the article tries to explain the roots and the manner of its formation and to answer the question of how the Society tried to obtain Iranian support, and lastly Iran’s response. The findings of the study indicate that the Zardusht Society tried to gain Iranian support during the reign of Reza Shah by emphasizing the common historical past and cultural affinity between Kurds and Iranians. The Iranian government, for its part, after initial support for the Zoroastrian Committee, withdrew its support for political reasons.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
با آشکار شدن نشانههای ضعف امپراتوری عثمانی، اندیشههای ناسیونالیستی در میان اقوام تحت حاکمیت آن قوت گرفت. در این میان، ساختار عشیرهای و موقعیت جغرافیایی مناطق کردنشین باعث شد کردها دیرتر از بقیة اقلیتها به خودآگاهی ملی دست یابند. با وجود این، وقوع جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی فرصتی تاریخی در اختیار کردهای ساکن امپراتوری نهاد تا برای تشکیل کشوری مستقل اقدام کنند. اما تحولات سیاسی منطقه و خصوصاً پدید آمدن دولت عراق که با تلاش قدرتهای خارجی و بهخصوص انگلستان تشکیل شد، امید کردها را برای تأسیس حکومتی مستقل کمرنگ نمود. این مسئله سبب شد برخی از روشنفکران کرد با تأسیس احزاب و انجمنهایی برای کسب استقلال یا خودمختاری گام بردارند. «انجمن زردشت» یکی از این انجمنها بود که در شهر سلیمانیه عراق پدید آمد. این انجمن هرچند عمری کوتاه داشت، از همان ابتدا برای رسیدن به اهداف خویش با راهکارهای مختلفی در پی ایجاد ارتباط با دولت ایران و جلب حمایت آن برآمد. در مقالة حاضر تلاش میشود رابطة این انجمن با ایران نقد و بررسی شود.
دربارۀ پیشینة پژوهش باید گفت تاکنون در ایران پژوهش مستقلی دربارة انجمن زردشت صورت نگرفته است، اما برخی از پژوهشگران کرد ساکن عراق در سالهای اخیر به معرفی این جمعیت پرداختهاند. کمال مظهر، با استفاده از اسناد و گزارشهای مرتبط به انجمن زردشت که در آرشیو نیروی هوایی بریتانیا وجود دارد، اولین پژوهش مستقل را در زمینة چگونگی شکلگیری و اهداف و برنامههای این انجمن نگاشته است.[1] یاسین سردشتی یکی دیگر از محققان کرد عراقی است که تلاش کرده است روابط انجمن زردشت را با کشور ایران بررسی کند، اما عدم دسترسی به برخی از اسناد و اکتفا به اسناد دست دوم باعث شده که وی نتواند به صورت کامل به این موضوع بپردازد.[2] در جستار حاضر تلاش میشود با تکیه بر منابع، و خصوصاً اسناد آرشیو وزارت امور خارجة ایران، اهداف و برنامهها و روابط انجمن زردشت با ایران در حد وسیعتری بررسی گردد.
روند شکلگیری ناسیونالیسم کرد
وقوع جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی در سالهای آغازین سدة بیستم تحولات و دگرگونیهای زیادی در پی داشت و زمینة تسریع فعالیتهای ناسیونالیستی را در درون این امپراتوری ازهمپاشیده فراهم نمود. این تحولات اوضاع سیاسی و اجتماعی کردستان را نیز تحت تأثیر قرار داد. اعلامیة 14 مادهای ویلسون، رئیسجمهور امریکا، که در آن بر استقلال اقلیتهای غیرترک امپراتوری عثمانی تأکید شده بود و همچنین پیمان سور[3] که در 10 اوت 1920 بین متفقین و حکومت ترکیه منعقد شد و در آن تشکیل یک دولت مستقل کرد، همچون دیگر کشورهای مستقل عرب، پیشبینی شده بود،[4] برای اولین بار فرصت تشکیل دولتی مستقل را برای کردها فراهم ساخت. اما تحولات سیاسی منطقه در دهة سوم قرن بیستم مانع از وقوع چنین امری شد. کمال آتاتورک پس از به قدرت رسیدن از پذیرش پیمان سور که به امضای نمایندگان دولت عثمانی رسیده بود، سر باز زد. موفقیت ناسیونالیستهای ترک در تشکیل دولت ترکیة جدید و تلاش آنها برای ملحق ساختن ولایت موصل به ترکیه از یک طرف و استراتژی جدید دولت انگلستان مبنی بر تشکیل کشور جدید عراق از طرفی دیگر، دولت انگلستان را وادار ساخت تا در سال 1923 پیمان جدیدی تحت عنوان «لوزان» با ترکیه امضا کند. در این پیمان از تشکیل دولت مستقل کرد هیچ سخنی به میان نیامده و تنها بر تساوی حقوق مدنی و سیاسی اقلیتهای غیرمسلمان تأکید شده بود.[5]
کشور انگلستان در ابتدا ایجاد حکومتی کرد در شمال عراق را برای امنیت منطقه مفید میدانست و برای ادارة مناطق تحت کنترل خویش از انتصاب رهبران محلی با نظارت مشاوران انگلیسی حمایت میکرد،[6] اما پس از آنکه برای سلطه بر خاورمیانه و همچنین دست انداختن بر حوزههای نفتی این منطقه تصمیم گرفت تا با الحاق سه ولایت بغداد، بصره و موصل کشور دستنشاندة عراق را تأسیس کند، سیاستش در قبال کردها تغییر کرد. در کشور تازهتأسیس عراق، کردهای سنیمذهب در برابر اعراب شیعهمذهب وزنهای متعادل بودند و وجود آنها برای حفظ سلطة سنیها بر کشور ضروری بود. علاوه بر این، پس از جنگ جهانی اول احراز سلطه بر خاورمیانه از طریق عراق و جلب همکاری دولتهای ایران و ترکیه با اندیشة تأسیس یک کشور کرد سازگاری نداشت،[7] از این رو، انگلستان تمام تلاش خود را برای منضم کردن مناطق کردنشین به کشور تازهتأسیس عراق به کار گرفت. بدین ترتیب، در سال 1926 حکومت نیمهمستقل کرد در سلیمانیه برچیده شد و ولایت سلیمانی بهعنوان یک استان ضمیمة حکومت عراق گردید.[8]
سیاست جدید دولت انگلستان نارضایتی کردها را به دنبال داشت و به قیام و درگیری میان کردها و کشور عراق انجامید. یکی از مهمترین این قیامها قیام شیخ محمود برزنجی بود. شیخ محمود پس از یک دوره درگیری و سازش در سال 1927م از نیروهای انگلستان و عراق شکست خورد و سرانجام پس از آنکه در آخرین قیام خود در سال 1931 بر ضد دولت عراق توفیقی به دست نیاورد، تسلیم و تا آخر عمر به جنوب عراق تبعید شد.[9] همزمان در کشور ترکیه نیز سیاست دولت در نادیده گرفتن حقوق ملی و مدنی کردها و انجام اقداماتی چون ممنوعیت استفاده از زبان کردی و قتل و تبعید رؤسای قبایل باعث بروز قیامهایی شد، از جمله قیام شیخ سعید پیران در سال 1325 و قیام آرارات به رهبری احسان نوری پاشا در سال 1930. قیامهای مذکور نیز همچون قیام شیخ محمود سرانجامی نداشتند و به دست دولت ترکیه سرکوب شدند.[10] شکست قیامها و ناکامی مبارزات نظامی، روشنفکران کرد را به مبارزات سیاسی و ایجاد احزاب و تشکلهای سیاسی و فرهنگی متمایل ساخت و باعث شد آنها در جهت ایجاد یک حکومت مستقل در قالب کمیتههایی همانند «تعالی کردستان»، «تشکیلات کردستان» و «ملیت کرد» شروع به فعالیت کنند که تمامی این کمیتهها در سال 1927 در کمیتة «خویبون» ادغام شدند.[11]
دهة سوم قرن بیستم را باید یکی از پرجوش و خروشترین سالهای فعالیت احزاب سیاسی در کردستان عراق دانست. اعمال سیاستهای سختگیرانه در قبال کردها در ترکیه باعث شد که کانون جنبشها و فعالیتهای کردها از قسمتهای شمالی به قسمتهای جنوبی و خصوصاً شهر سلیمانیه منتقل شود. چنانکه یکی از افسران نیروی هوایی انگلستان در گزارش خود از اوضاع کردستان جنوبی در سال 1927 اشاره کرده است، در این دوران «تمام کردها، کارمندان دولتی، عشایر و مردم شهری کمکم به اندیشۀ استقلال» گرویده بودند.[12] در سال 1927 افرادی چون رفیق افندی، رمزی افندی، فایق بیگ و... جمعیت «زانستی کردستان» را با هدف بهبود آموزش تودههای کرد در سلیمانیه تأسیس کردند. در رواندز شیخ طه انجمن ادبی «هوگیری» (همبستگی) را برای اصلاح و رونق زبان کردی و آشنایی مردم با تاریخ کردها ایجاد کرد. همزمان در کرکوک و اربیل نیز انجمنهای کم و بیش مخفی وجود داشت.[13] در همین زمان جمعی از روشنفکران کرد ساکن سلیمانیه نیز کمیتة «زردشت» را بنیان نهادند. همزمان با کمیتة زردشت احزابی چون «خویبون» و «کومهلهی سهربهخویی کوردستان» (جمعیت استقلال کردستان) فعالیت داشتند و چون هدف هر سه حزب مزبور کسب خودمختاری و استقلال کردها بود، بسیاری از افراد به صورت همزمان در هر سه حزب مشغول فعالیت بودند. شاید این امر نوعی تاکتیک تبلیغاتی برای بزرگ جلوه دادن فعالیت سیاسی کردها و یا احتمالاً نوعی حربه برای سردرگم کردن مخالفان و دشمنانشان بود.[14]
شکلگیری انجمن زردشت
در منابع در مورد سال تأسیس انجمن زردشت اختلاف نظر وجود دارد. در برخی از منابع از جمله در نامة جمعیت زردشت به شیخ محمود[15] و همچنین در گزارش سفارت ایران در بغداد به وزارت امور خارجه[16] از سال 1926 بهعنوان سال تأسیس این انجمن یاد شده است. کمال مظهر معتقد است که بانیان کمیتة زردشت در ابتدا عضو حزب «خویبون» بودند و سپس از آن جدا شدند. بنابراین، زمان تأسیس این حزب در اواخر سال 1927 بوده است و نمیتوان سال 1926 را سال تشکیل آن دانست. از نظر او، اینکه اعضای کمیته سال 1926 را سال تأسیس آن ذکر میکنند، بیشتر به خاطر اهمیت بخشیدن به جایگاه انجمن در نزد شیخ محمود است.[17] از سویی دیگر، شیخ سلام، از بنیانگذاران این حزب، در خاطرات خویش سال 1928 را سال تأسیس آن دانسته است.[18] همچنین در گزارشهای افسران نیروی هوایی انگلیس از اوضاع سیاسی کردستان عراق از همین سال بهعنوان سال تأسیس این حزب یاد شده است.[19]
اکثر اعضای این جمعیت را «اکابر، منوران» و «ضابطانی» تشکیل میدادند که در ادارات دولتی عراق صاحبمنصب بودند.[20] از معروفترین اعضای این جمعیت یکی از محققان کرد به نام «محمد امین زکی بیگ، وزیر اقتصاد حکومت عراق» بود.[21] از دیگر اعضای حزب میتوان به این افراد اشاره کرد: اسماعیل شاویس: رئیس جمعیت و افسر سابق ارتش عثمانی، مهندس مصطفی صائب: رئیس شاخۀ سلیمانیه، شیخ سلام: معتمد شاخۀ سلیمانیه، فؤاد مستی: منشی ارتش، عثمان فایق: افسر حکومتی، کریم سعید: نایبرئیس جمعیت فرهنگی زانستی در شهر سلمانیه، کریم شالوم: سرگرد سابق ارتش عثمانی، شوکت عزمی بیگ: افسر حکومتی، عبدالواحد نوری: معلم مدرسه، احمد عزیز آغا: کارمند شهرداری، و کامل حاج حسن: افسر سابق ارتش عثمانی و عضو هیئت مؤسس جمعیت خویبون.[22] برخی از اسناد نشانگر آن است که جمعیت مزبور دارای اعضا و هوادارانی در سایر مناطق کردنشین، از جمله ایران، بودند.[23] این جمعیت دو شاخۀ اصلی داشت. یکی با عنوان «شاخۀ فدایی» در شهر سلیمانیه و دیگری در شهر بغداد مشغول به فعالیت بودند. همچنین این جمعیت بهمنظور تبلیغ و گسترش فعالیتهای خویش در کردستان شمالی (کردستان ترکیه) تلاش کرد در سال 1928 شعبهای نیز در شهر رواندز تأسیس کند.[24] اساسنامة این حزب دارای شانزده بند بود. در بند اول آن بر ضرورت و اهمیت رابطه با کشور ایران تأکید شده بود. در بندهای دیگر آن به چگونگی ادارۀ این جمعیت، شرایط عضو شدن، وظایف اعضا، چگونگی تعیین رهبر حزب و منابع درآمد و مخارج جمعیت اشاره شده بود. همچنین براساس بند پانزدهم آن، تمامی اعضا میبایست یک برگ سفید امضا به انجمن میدادند تا در آینده نتوانند برخلاف مصالح انجمن عمل کنند.[25] لازم به ذکر است در متن پروگرامی که اعضای انجمن به نمایندة سیاسی ایران در عراق دادند، به اهمیت و جایگاه برقراری رابطه با ایران و تلاشهای اعضای انجمن برای گسترش تفکر پانایرانیزم بیشتر اشاره شده است.[26]
کمیتة زردشت و رابطۀ آن با ایران
احزاب و گروههای سیاسی فعال در کردستان عراق از ضرورت داشتن یک حامی خارجی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهخوبی آگاه بودند، به همین دلیل همواره درصدد ائتلاف با کشورهای همسایه و بهخصوص قدرتهای بزرگ فعال در منطقه بودند. چنانکه اشاره شد، تشکیل دولت جدید عراق و تلاش انگلستان برای منضم کردن مناطق کردنشین به این کشور باعث تشدید دشمنی کردها با انگلستان و دولت تازهتأسیس عراق شد. کشور ترکیه نیز هرچند در ابتدا برای آنکه انگلستان را به قبول حاکمیت دولت ترکیه بر منطقة موصل وادارد، به تحریک کردها و حمایت از جنبشها و قیامهای آنان بر ضد انگلستان میپرداخت، پس از پیوستن موصل به کشور عراق و بینتیجه ماندن تلاشهایش از حمایتهای خود دست برداشت. همچنین دشمنی با کردها و آداب و رسوم آنها و سرکوب قیام قبایل کرد و دستگیری رؤسای آنها سبب شد امید احزاب کرد عراق به همکاری کشور ترکیه کاملاً از بین برود. در چنین شرایطی برخی از احزاب و گروههای سیاسی فعال در کردستان عراق و خصوصاً جمعیت زردشت، برقراری رابطه با کشور ایران را بهترین گزینۀ ممکن میدانستند. در همین زمینه شیخ سلام در گفتوگو با نمایندة سیاسی ایران در عراق اظهار میدارد:
انگلیسیها وعده میدادند برای تحصیل کردستان مستقلِ ملت کرد اقدامات خواهند نمود و همیشه اکراد را امیدوار مینمودند. ولی پس از اینکه موصل ضمیمة عراق و قرارداد مذاکره با ترکیه منعقد [شد] و از طرف دیگر دولت انگلیس تصدیق نمود کردستان جنوبی جزء لاینفک خاک عراق است، دیگر امیدی باقی نماند و یگانه علاج رهایی از تعدیات حکومت عراق همان الحاق عراق کردستان جنوبی به ایران و تصمیم جمعیت در این باب قطعی است.[27]
او در ادامه اشاره میکند:
یگانه مقصد جمعیت زرتشتی تسلیم کردن کردستان عراق به ایران و رستگار کردن کردهای عراقی از زیر رقعة اسارت عرب و نجات دادن اکراد خاک عراق از ظلم و ستمکاری حکومت عراق است. چون جمعیت زردشت به نحوی تشخیص داد که کلیة اکراد از هر حیث ایرانی است، نهایت جدیت را دارد که کردستان جنوبی را به کردستان ایران منضم نموده و در تحت لوای شیر و خورشید به آسودگی و آزادگی زندگی نمایند.[28]
همچنین جمعیت زردشت در نامهای به محمودخان کانیسانان[29] در سال 1928، ضمن اشاره به اینکه کشور انگلستان بهرغم دادن وعدههای مکرر هیچ گام مثبتی برای استقلال کردستان برنداشته است، از او و همة رؤسای عشایر و بزرگان کرد میخواهد تسلیم «دسایس شیطنتآمیز انگلیس و عرب» نشوند و خودشان را به «تلۀ وعدۀ سیاستهای دروغآمیز و امحاکارانۀ» آن حکومت دشمن و ظالم نیندازند و به آنها توصیه میکند «همیشه با حکومت علیۀ ایران دوست متحد و متفق بمانند و دائماً با آن ملت و حکومت مسلمان و برادر بزرگ پیمان یگانگی» ببندند. در صورت تحقق این امر «مردم بزرگ کورد یکدست و متحد شده و میتوانند در برابر ظلم و استبداد بیگانه مقاومت کرده و نایل به سعادت و اقبال حقیقی شوند.»[30]
اعضای جمعیت زردشت با آشنایی از اوضاع سیاسی و فرهنگی ایران در اوایل به قدرت رسیدن رضاشاه و آگاهی از سیطرۀ ایدئولوژی ناسیونالیسم باستانگرا بر برنامههای دولت پهلوی تصمیم گرفتند تا برای جلب حمایت کشور ایران بر اشتراکات فرهنگی کردها و ایرانیان تأکید نمایند. یکی از اعضای جمعیت زردشت در گفتوگو با سرکنسول ایران در بصره ضمن تأکید بر نژاد آریایی کردها و اشتراک زبانی آنها با ایرانیان، از تنفر کردها از ترکیه «بهواسطة سوء سیاست» آن کشور و از بیزاری آنها از اعراب «بهواسطة اختلافات نژاد و زبان» سخن به میان میآورد و میگوید ما کردها «هیچ وقت حاضر نیستیم به حکومت بینالنهرین که خودش تحت الوصایه است منضم» شویم. او در ادامه اشاره میکند در شرایطی که انگلستان کردها را بازیچۀ منافع خویش قرار داده، «متفکرین اکراد به ایران متمایل گردیده و عقیده دارند اسلم شقوق برای اکراد این است که به وطن اصلی خود ایران منضم شوند، زیرا از حیث نژاد و اخلاق و زبان چندان مباینتی با ایران ندارند.» او در ادامه از دولت ایران میخواهد در قبال کردها سیاستی حکیمانه در پیش گیرد و به آن توصیه میکند علاوه بر افزایش مدارس دولتی در مناطق عشایرنشین کردستان، به انتشار مقالاتی در مورد کردها اهتمام ورزد و در آنها از «روی ادلة تاریخی» ثابت کند کردها آریایینژاد و همیشه جزء ایران بودهاند.[31]
بنابراین، اشاره به پیوستگی نژادی و پیشینۀ تاریخی مشترک کردها و ایرانیان از جمله مواردی بود که اعضای جمعیت زردشت برای تسهیل ارتباط با کشور ایران بر آن تأکید داشتند. در برخی از اعلامیهها و نامههای آنها به هم ریشه بودن زبانهای کردی و فارسی اشاره شده است. در یکی از نامههای جمعیت زردشت آمده است:
امروز به اعتبار عموم مورخین نو و قدیم، مانند «سایکس»، «فریزر»، «ریچ»، «فول هارتمان»، آلمان و انگلیس و سایرین به قرار قطعی اثبات کردهاند ایران و کردها از یک عائله و از یک خانوادهاند و از یک خون هستند و به هیچ صورت هیچ کس نتوانسته و نمیتواند انکار این حقیقت بکند. جدا کردن کرد از ایران در توانای هیچ کس از مورخین و سایر نیست و در بین این دو برادر تفریق ممکن نیست. بنا بر تاریخ ثابت و هویداست که ایران و کرد تا حین ظهور اسلامیت در زیر ادارۀ یک درفش محترم و متحداً زیستهاند. بعد از سقوط دین زردشت به حسب دیانت و تأثیر زبان عربی باعث تفریق این دو همگهواره شده است.[32]
در یکی دیگر از نامههای این جمعیت، از دو قوم فارس و کرد بهعنوان «2 برادر همگهواره» و دارای زبانی مشترک یاد شده و عواملی چون ظهور اسلام و ورود بسیاری از کلمات عربی علت «جدا شدن زبان و لهجة بین این اولادها که در یک خانه بودند و از یک عائله هستند» دانسته شده است. سیاستهای سلاطین عثمانی نیز از دیگر عوامل جدایی زبانهای کردی و فارسی ذکر شده است:
مقتضای اوقات و عصور و انقلابات ازمنه و دهور تفرقۀ زبان بین این دو برادر انداخت و از یکدیگر جدا شدند. بهخصوص به دسایس و سیاست امحاکارانۀ سلاطین عثمانی مانند یاووز سلیم و بالاخره به دسایس و سیاست شیطنتکارانۀ کومیته (اتحاد و ترقی و ژون ترک) فوقالحد دوریت و تفرقه به میان این دو جزء لاینفک افتاد. مشخص است مادام زبان مبتدل و جدا باشد، عائله هم از یکدیگر جدا شدنشان طبیعی است.
سپس به این مسئله اشاره شده است که بهرغم جدایی زبانهای کردی و فارسی «محقق است که به انتفرغرافی یعنی علم اقوام و مورالیته یعنی اخلاق و طبیعت و افکار و حسیات و فیزیونومی یعنی علم تشکیلات و جسم و میلولوژی یعنی علم لسان و لهجه و ادبیات و حیات 2 برادر همگهواره از یکدیگر جدا نیستند و نمیشوند و دائماً حرکات و رفتارشان از یک غایت به یک هدف است.»[33]
از دیدگاه این جمعیت «جهد و کوشش و فداکاری» در راه «اتحاد و اتفاق این دو برادر» در زیر «درفش همایون دولت محروسه» و در سایۀ «شوکت حضرت اقدس اعلیحضرت پهلوی»، همچون «زمان داریوش (دارای اعظم) و کیخسرو و انوشیروان و کیقباد که این دو برادر مقابل شرق و غرب» از «شوکت و عظمت» ایران دفاع کردهاند، از جملۀ واجبات است. آنها آرزومندند بودند در سایة امید و عمل بسیار «آن دور سعادت و عظمت چنانچه به گوش» شنیدهاند، «از کوشش به چشم» نیز ببینند. در پایان این نامه بر این نکته تأکید شده است که کردهای کردستان جنوبی با آگاهی از پیشینة تاریخی خود نسبت به ایران و «دولت محروسۀ پهلوی» احساس محبت و صمیمیت زیادی دارند.[34] همچنین، چنانکه اشاره شد، جمعیت زردشت در پروگرام خویش هدف اصلی خود را تلاش برای «نشر و تعمیم» تفکر «پانایرانیزم» و کوشش در راه «اتحاد و اتفاق» ایران و کرد ذکر کرده است.[35]
وجه تسمیۀ کمیتۀ زردشت
در مورد وجه تسمیۀ جمعیت زردشت در منابع دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. بنا بر یکی از اسناد، دلیل نامگذاری این کمیته «به اسم حضرت زرتشت» این است که اعضای این گروه سعی در ترویج مذهب زردشتی در میان کردها داشتهاند. در تفصیل این موضوع گفته شده است که عدهای از «جوانان و اشخاص منورالفکر» بهمنظور رهانیدن افراد طوایف خود «از خرافات و موهومات مختلفه» و کاهش نفوذ شیوخ در میان آنها به فکر ترویج مذهب زردتشت افتادهاند «که قبل از اسلام مذهب عمومی اکراد بوده» است. از نظر این گروه، در صفحات شمالی مناطق کردستان طوایف و عشایری زیست میکنند که «بهواسطة جهل مفرط و نادانی زیاد» «مذهب و طریقت ثابت و صحیح را معتقد نبوده» و از شیوخ قبیله پیروی و آنها را «واجب التعظیم دانسته و حتی آنها را پرستش میکنند» و شیوخ و رؤسای قبایل هم «از جهل و نادانی آنها استفاده نموده و آنها را به هر طریقی که میل دارند سوق میدهند.» بنابراین، اعضای این گروه «افراد طوایف اکراد را به مذهب مزبور دعوت» میکنند تا آنها را «تحت لوای آن با هم متحد و متفق سازند.» در ادامۀ این سند آمده است که همسو با این تفکر اعضای کمیتۀ زردشت ضمن ایجاد ارتباط با «مجمع ایران و زرتشتیان هندوستان»، کتابهایی که این مجمع چاپ میکند، «مورد مطالعه و مداقه قرار داده و حتی در مدارس خود هم منتشر» نمودهاند.[36] برخلاف این سند، در یکی دیگر از اسناد وزارت امور خارجه ضمن تأکید بر اینکه همۀ اعضای کمیتۀ زرتشت «دارای مذهب تسنن و شافعی مذهب میباشند،» آمده است که انتخاب نام زرتشت برای این کمیته «ابداً ارتباطی به موضوع ترویج مذهب زرتشت بین اکراد ندارد» و اعضای این جمعیت «در تحت عنوان ترویج مذهب زرتشت مقاصد کمیتۀ مزبور را پنهان داشته» تا «در نظر دولتین ایران و ترکیه کمیتۀ مذکور را جمعیت مذهبی قلمداد نمایند.»[37]
با توجه به اینکه در منابع دیگر نیز به فعالیتهای این انجمن برای ترویج و تبلیغ آیین زردشتی در میان کردها اشارهای نشده است، نمیتوان انتخاب این اسم را با فعالیتهای مذهبی آن مرتبط دانست. علت اصلی انتخاب نام «زرتشت» برای این جمعیت را میتوان به دیدگاههای اعضای آن در مورد اشتراکات فرهنگی و تاریخی کردها و ایرانیان نسبت داد. چنانکه اشاره شد، اعضای جمعیت زردشت با تأکید فراوان بر اشتراکات فرهنگی و تاریخی کردها با ایرانیان، سعی در جلب حمایت دولتمردان ایرانی داشتند. به نظر میرسد اعضای انجمن با انتخاب آگاهانۀ نام زردشت برای جمعیت خویش میخواستند بر آیینهای مشترک کردها و ایرانیها تأکید نمایند. لازم به ذکر است برای اثبات ایرانی بودن کردها در تاریخنگاری رسمی دورۀ رضاشاه نیز همواره بر عشق و دلبستگی کردها به آیین زرتشت تأکید میشد.[38] محمد مردوخ کردستانی از آیین زرتشت بهعنوان «دیانت موروثی» کردها یاد میکند و به عشق و علاقۀ باطنی آنها به این آیین حتی سالها پس از پذیرش دین اسلام اشاره مینماید.[39] رشید یاسمی نیز وجود اشعاری به زبان کردی را از جمله دلایل دلبستگی کردها به آیین زردشتی میداند، اشعاری که در شرح ویرانی آتشکدهها و ظلم و ستم اعراب و همچنین آتش افروختن اهالی سلیمانیه در جشن سده و عید نوروز سروده شدهاند.[40]
سیاست ایران در قبال جمعیت زردشت
تأثیر تحرکات سیاسی مناطق کردنشین عراق بر کردهای ایران باعث شده بود تا حکومت پهلوی از همان ابتدا با حساسیت زیادی اوضاع سیاسی کردستان عراق را زیر نظر بگیرد و با بسط نفوذ خویش در میان کردهای عراق و ترکیه مانع از حمایت آنها از شورش و قیام کردهای ایران شود. در سال 1310ش وزارت امور خارجه در نامهای به سفارت ایران در بغداد یکی از وظایف مهم مأموران ایران را در کردستان عراق «مراقبت حال اکراد و تحریکات خارجی در بین این طایفه و اثرات آن در بین اکراد ایران» میداند و خواستار توضیح در مورد این موضوع میشود که چرا «مأمورین مزبور به این نکتۀ مهم آنطور که باید توجهی ندارند و راپورتهایی راجع به امور مزبور از آنها نمیرسد.»[41] به همین دلیل، در آغاز شکلگیری جمعیت زردشت دولت ایران تلاش داشت با سران و اعضای آن ارتباط نزدیک برقرار کند و از طریق آنها از اوضاع سیاسی منطقۀ کردستان عراق و خصوصاً فعالیتهای نهانی دولت انگلستان در آن منطقه آگاهی یابد. به علاوه، چون جمعیت نهتنها در پروگرام رسمی خود، که در عمل نیز بر اتحاد و همکاری رؤسای عشایر کرد با دولت ایران و کاهش تنش بین آنها تأکید داشت،[42] دولت ایران در ابتدا از پیشنهاد همکاری با حزب استقبال کرد و نمایندگان سیاسی ایران جلسات و دیدارهایی را با نمایندگان آن، چه در داخل خاک عراق و چه در شهرهای ایران و از جمله سنندج، برگزار نمودند. شیخ سلام، پس از دیدار با آصف اعظم (حاکم سنندج)، از کسب توافقات اولیه مبنی بر حمایت مالی ایران از فعالیتهای سیاسی و فرهنگی جمعیت و خصوصاً نشر یک روزنامه در شهر سنندج سخن به میان آورده است.[43] در آن زمان حمایت ایران تنها محدود به کردهای عراق نبود. دولت ایران از قیام کردها در کوه آرارات، به فرماندهی احسان نوری پاشا، نیز پشتیبانی و برای آنها تجهیزات جنگی ارسال میکرد.[44] ظاهراً رضاشاه قصد داشت با استفاده از کردها (که ورق بازی بودند) ترکیه را مجبور به حل و فصل پارهای از اختلافات مرزی با کشور ایران نماید.[45]
البته لازم به ذکر است که همکاری و روابط این جمعیت با دولت ایران دیری نپایید و چنانکه اسناد نشان میدهند، گرچه دیدگاههای جمعیت زردشت و خصوصاً تأکید آنها بر اشتراکات فرهنگی و پیوستگی نژادی و تاریخی کردها با سرزمین ایران کاملاً همسو با گفتمان ناسیونالیسم باستانگرای دوران رضاشاه بود و حتی در اواخر سلطنت رضاشاه تلاشهای زیادی برای اثبات ایرانی بودن کردها از طریق نگارش کتابهایی در زمینۀ تاریخ کرد و کردستان صورت گرفت،[46] دولت ایران از همان ابتدا در همکاری با انجمن بسیار محتاطانه رفتار میکرد. سران جمعیت زردتشت در دیدارهای خود با نمایندگان ایران بیشتر از تلاش خود برای منضم کردن مناطق کردنشین عراق به ایران سخن میگفتند، اما دولتمردان ایرانی بهخوبی از هدف اصلی جمعیت که تلاش برای کسب استقلال کردهای عراق بود آگاهی داشتند و میدانستند که ظهور یک کردستان مستقل در عراق میتواند موجب بروز احساسات جداییطلبانه در کردهای ساکن ایران شود. همچنین کشور ایران از واکنشهای منفی کشورهای عراق و ترکیه بیم داشت و آگاه بود در صورتی که ایران از مبارزات کردهای عراق و ترکیه حمایت کند، احتمال آن وجود خواهد داشت که این کشورها نیز در مقابل به سران و عشایر کرد یاغی ساکن ایران کمک نمایند. به همین دلایل دولت ایران در عمل چندان کمکی به پیشبرد اهداف جمعیت زردشت نکرد و حتی در برخی از موارد از فعالیتهای فرهنگی اعضای آن جلوگیری کرد. نمایندگی سیاسی دولت ایران در بینالنهرین در نامۀ خود به وزارت امور خارجه اشاره میکند که جمعیت زردشت هرچند در ظاهر طرفدار ایران و ایرانی است، هدف اصلی آن همچون سایر جمعیتهای فعال در کردستان «تحصیل استقلال» برای «ملت کرد است» و هر جمعیتی به شکلی میخواهد به این مقصود برسد.[47] او در ادامۀ این نامه به تلاشهای فردی ایرانی به نام «فرجالله زکی»، اهل سنندج، برای نشر کتاب «تاریخ اکراد شرفالدین خان بدلیسی» در مصر اشاره و هدف اصلی چنین اقداماتی را «تحریک اکراد به تحصیل استقلال و اثبات مقام و قابلیت ملت کرد در ادوار سابقه» ذکر میکند.[48] نمایندگی سیاسی ایران در بینالنهرین در نامهای دیگر به وزارت امور خارجه با تأکید بر این نکته که هدف شخص مزبور از انتشار کتاب «تاریخ اکراد» دعوت «اکراد به وحدت ملی» و تشویق آنها به «کمک و مساعدت یکدیگر» است، خواستار جلوگیری از نشر و توزیع اینگونه «مجلات و کتب» در بین کردهای ایران میشود.[49]
همچنین در یکی دیگر از اسناد وزارت امور خارجه در سال 1310ش آمده است که «مطابق اطلاعاتی که وزارت امور خارجه دارد، جمعیت زرتشتی مانند کمیتۀ خویبون موضع استقلال اکراد را تعقیب مینماید و این کمیته موسوم به زرتشت که مرکز آن در سلیمانیه [است،] با تحریکات خارجی برای مقاصد خاصی در اوایل سال 1305 تأسیس گردیده است.» در ادامۀ این سند بر این نکته تأکید میشود که «در خاک عراق تشکیل این کمیته بدون اعمال نظر مأمورین خارجی صورت نمیگیرد» و مسلم است مادامی که اعضای کمیتۀ زردشت که اکثریت آنها «داخل خدمات دولتی عراق» هستند، «جلب رضایت خاطر مأمورین انگلیس را نکرده باشند ممکن نبود به آنها شغلی رجوع کنند»، از این رو نزدیکی اعضای کمیتۀ زردشت به مأمورین ایران «متضمن اجرای منظوری» است که میبایست همیشه در مذاکرات و مسائل سیاسی لحاظ شود.[50]
بررسی تحولات سیاسی دهۀ بیست و سی قرن بیستم نشانگر آن است که کشورهای ایران، ترکیه و عراق از ترس آنکه مبادا اقلیت کرد ساکن در کشورشان از تحولات سیاسی مناطق کردنشین کشورهای همسایه تأثیر بپذیرند، دست همکاری به یکدیگر میدهند تا جریانهایی را که به نحوی گرایش واگرایانه دارند، به حداقل برسانند. سرمقالۀ روزنامۀ نداء الشعب عراق در تاریخ 24 صفر 1345ق/ 11 شهریور 1305ش با اشاره به قیام سالارالدوله در مناطق کردنشین ایران، خطرات تأسیس یک دولت کرد مستقل را برای کشورهای همسایه گوشزد میکند و آن را «موجب خطر و بدبختیهای ملل مستقلۀ شرق» میداند. و در پایان از اهمیت عقد پیمان همکاری میان دو دولت ایران و عراق سخن به میان میآورد و تذکر میدهد که هر گونه تأخیر در این امر نهتنها «اسباب خستگی» دو کشور را فراهم میسازد، بلکه «طرفین را به معرض حوادث غیر مترقبه خواهد انداخت.»[51] کارپردازی ایران در کربلا نیز در نامهای به وزارت امور خارجه، به تاریخ 6 ربیعالاول 1341/ 4 آبان 1301، ضمن اشاره به تشکیل حکومت مستقل کرد در کردستان عراق به رهبری شیخ محمود، به اولیای دولت ایران توصیه میکند «بذل توجهی به کردستان ایران فرموده مجال به حریف ندهند که افکار عشایر سرحدی را مسموم و آنها را به دعوی استقلال و منضم شدن به حکومت مستقلۀ کردستان تحریک نمایند.»[52] مجموع این عوامل سبب شد دولت ایران از حمایت از جمعیت زردشتی دست بردارد.
بهرغم پشتیبانی مقطعی کشورهای ایران، ترکیه و عراق از شورشها و قیامهای کردها در کشورهای همسایه، هر سه کشور همواره از بروز احساسات جداییطلبانه در میان ساکنان کرد کشور خود نگران بودند و این مسئله باعث شد تا آنها علاوه بر امضای پیمان عدم تجاوز، سرانجام در سال 1937 پیمان سعدآباد را منعقد سازند. از آنجا که نگرانی عمدۀ امضاکنندگان این پیمان (البته بهاستثنای افغانستان) مسئلۀ استقلال کردها بود، از ده مادۀ اساسی پیمان چهار مادۀ آن مستقیماً به ضرورت نظارت بر کردها اختصاص داشت و این امر با اینکه هدف پیمان حمایت از امضاکنندگان در قبال تهاجم خارجی بود، امری شگفت بود.[53]
جمعیت زردشت عمر کوتاهی داشت و پس از سه سال فعالیت، دولت عراق بیشتر اعضای آن را در سال 1929 دستگیر و زندانی کرد. چنانکه اسناد نیروی هوایی انگلستان نشان میدهند، کشور انگلستان بهواسطۀ داشتن جاسوس در میان جمعیت زردشت از تمامی فعالیتهای ریز و درشت آن آگاه بود.[54] و به احتمال زیاد این کشور قبل از آنکه جمعیت بتواند قدرت خویش را تثبیت نماید، اسامی اعضای آن را در اختیار دولت عراق قرار داده است. هرچند برخی از منابع احتمال دست داشتن کشور ایران در این امر را رد نکردهاند.[55]
نتیجهگیری
تحولات سیاسیای که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی روی داد و بینتیجه ماندن تلاشهای نظامی برای استقلال کردستان، روشنفکران کرد را به فکر تأسیس احزاب و انجمنهایی برای کسب خودمختاری انداخت. کمیتۀ زردشت یکی از این انجمنها بود که به همت برخی از روشنفکران کرد در شهر سلیمانیۀ عراق تشکیل شد. ضرورت داشتن یک حامی در میان کشورهای همسایه باعث شد این انجمن از همان ابتدا در پی ارتباط با کشور ایران برآید. پیشینۀ مشترک تاریخی و اشتراک نژادی کردها و ایرانیان، ریشۀ مشترک زبانهای کردی و فارسی از جمله مواردی بود که انجمن زردشت برای جلب حمایت دولت ایران بر آن تأکید میکرد. همچنین اعضای این انجمن آگاهانه نام زردشت، پیامبر باستانی ایران، را برای انجمن خود انتخاب کردند تا بر آیین مشترک کردها و ایرانیان در دوران پیش از اسلام تأکید نمایند. بررسی اسناد نشانگر آن است که دولت ایران در ابتدا از پیشنهاد کمیتۀ زردشت حمایت کرد، اما چون دولتمردان ایرانی از یک طرف از نیت اصلی اعضای این گروه، یعنی تلاش برای استقلال کردستان، خبر داشتند و میدانستند که این امر ممکن است باعث افزایش تمایلات قومی در میان کردهای ایران شود و از طرفی دیگر از واکنش منفی و عکسالعمل کشورهای عراق و ترکیه میترسیدند، پس از مدتی کوتاه از حمایت خود دست برداشتند. در نهایت، پس از سه سال فعالیت، عمر این جمعیت به پایان رسید و بیشتر اعضای آن توسط دولت عراق دستگیر شدند.
[1]. کهمال مهزههر، چهند لاپهرهیک له میژووی گهلی کورد، ج 2 (ههولیر: موکریانی، 2001)، ص 289-308.
[2]. یاسین سردشتی، دراسات تاریخیه المعاصره (بیجا: بینا، 2018)، ص 98-123.
[3]. sevres
[4]. نادر انتصار، سیاست کردها در خاورمیانه، ترجمۀ عرفان قانعیفرد (تهران: نشر علم، 1390)، ص 111.
[5]. واسیلی نیکیتین، کرد و کردستان «بررسی از دیدگاه سیاسی، جامعهشناسی و تاریخی»، ترجمۀ محمد قاضی (تهران: درایت، 1378)، ص 394.
[6]. انتصار، ص 108.
[7]. رابرت السن، قیام شیخ سعید پیران، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: نگاه، 1377)، ص 25-27.
[8]. محمد امین زکیبیگ، زبدۀ تاریخ کرد و کردستان، ترجمۀ یدالله روشن اردلان (تهران: توس، 1388)، ص 193.
[9]. کریس کوچرا، جنبش ملی کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: نگاه، 1377)، ص 73-97، 135-144.
[10]. برای آگاهی از این قیامها از جمله بنگرید به: اولسن؛ کوچرا، ص 100-133؛ کندال، عصمت شریف وانلی، مصطفی نازدار، کردها، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: روزبهان، 1379)، ص 107-122؛ دیوید مکداول، تاریخ معاصر کرد، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: پانیذ، 1383) ص 338-358.
[11]. کوچرا، ص 115.
[12]. همان، ص 139.
[13]. همان، ص138-139.
[14]. صدیق سالح، «کومهلی سهربهخوییی کوردستان له چه ند بهلگهنامهدا»، گوفاری ژین ژماره 1 (2009)، ص 145.
[15]. مهزههر، ص 302.
[16]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سال 1310، کارتن 13، پوشۀ 16، سند 13.
[17]. مهزههر، ص 302.
[18]. سهلام، دیوانی سهلام (بغداد، چاپخانۀ سلمان الاعظم، 1991)، ص 38.
[19] . مهزههر، 298.
[20]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 58.؛ مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ایران، س 1310، کارتن 82/16، پوشۀ 1/13، سند 14.
[21]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ایران، س 1310، کارتن 1/13، پوشۀ 16، سند 15، 16، 17.
[22]. سردشتی، ص 123-124.
[23]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 62.
[24]. مهزههر، ص 305-306.
[25]. برای آگاهی کامل از اساسنامۀ این انجمن بنگرید به: همان، ص 303-304.
[26]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 59.
[27]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 63.
[28]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 64.
[30]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 54.
[31]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 17.
[32]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 60.
[33]. همان.
[34]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 61.
[35]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 59.
[36]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1310، کارتن 1/13، پوشۀ 82/16، سند 17.
[37]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1310، کارتن 1/13، پوشۀ 82/16، سند 13.
[38]. برای آگاهی از مهمترین دلایل و مؤلفههای مورخان ایرانی دورۀ رضاشاه برای اثبات ایرانی بودن کردها بنگرید به: حسین رسولی، «تاریخنگاری ناسیونالیستی دورۀ رضاشاه و تأکید بر پیوستگی نژادی کردها و ایرانیان»، تاریخنگری و تاریخنگاری، س 28، ش 22 (1397)، ص 39-59.
[39]. شیخ محمد مردوخ کردستانی، تاریخ مردوخ (تهران: کارنگ، 1379)، ص 132-135.
[40]. غلامرضا رشید یاسمی، کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او (تهران: موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1369)، ص 119-120.
[41]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1310، کارتن 1/13، پوشۀ 82/16، سند 32.
[42]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 59؛ مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 61.
[43]. سهلام، ص 39.
[44]. السن، قیام شیخ سعید پیران، ص 44-45.
[45]. همان.
[46]. رسولی، ص 39-59.
[47]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 62.
[48]. همان.
[49]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1307، کارتن 49، پوشۀ 6، سند 90.
[50]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1310، کارتن 1/13، پوشۀ 82/16، سند 13-14.
[51]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1305، کارتن 25، پوشۀ 8، سند 50.
[52]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، س 1301، کارتن 47، پوشۀ 11، سند 70.
[53]. رابرت السن، مسألۀ کرد و روابط ایران و ترکیه، ترجمۀ ابراهیم یونسی (تهران: پانیذ، 1380)، ص 44-45.
[54]. در این زمینه بنگرید به: مهزههر، ص 289-308.
[55]. سردشتی، ص 120-121.