نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه هنر، دانشکدۀ هنر و علوم انسانی، دانشگاه حضرت معصومه (س)، قم، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Reflecting on the concept of fashion design shows its close connection with fashion and the distinction of this profession from tailoring. Although there are extensive and reliable documents about the history of clothing in Iran, there is no detailed research about the position of the clothing design profession and its formation in the social history of Iran. Based on a descriptive-analytical approach and using historical sources and archaeological evidence, this article seeks to clarify the ambiguous situation of the background of the fashion design profession in Iran. According to the findings, there are no serious signs of the existence of the fashion design profession before contact with the West among the activities of Iranian tailors and other related people and jobs such as their guild supervisors, painters, and courtiers. By studying historical documents, the connection with the West during the second Qajar period, the presence of European tailors, and the establishment of Western schools seem to have been effective in the formation and promotion of this skill as a new profession in Iran. However, the findings show that this issue was not related to the lack of familiarity of Iranians with tailoring skills, but due to their disregard for fashion and frequent changes in clothing.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
ترکیب «طراح لباس» بهعنوان برابرنهاد اصطلاحات و واژگان بیگانۀ گوناگونی در نظر گرفته شده است. بنابراین، تأملی در تعریف، اصطلاحشناسی و معادل لاتین آن بایسته مینماید. اصطلاح «طراح لباس» مطابق تعریف فرهنگستان زبان و ادب فارسی معادلی برای ترکیب انگلیسی costume designer در نظر گرفته شده که به معنی «کسی است که براساس فیلمنامه مسئولیت طراحی لباس را بر عهده دارد.»[1] چنانکه مشاهده میشود، طراح لباس در این تعریف به یکی از مظاهر این حرفه یعنی طراحی لباس فیلم محدود شده است و بیانگر تمامی موقعیتها و کاربردهای کنونی این واژه نیست.[2] به نظر میرسد این تعریف به سبب برگردان واژۀ costume به لباس و براساس تعریف انگلیسی ترکیب costume designer پدید آمده است[3]. واژۀ costume به معنی لباس، جامه و رخت است و در زبان انگلیسی عمدتاً هنگام اشاره به پوشاک و لباس ویژۀ کار یا دورهای تاریخی و نیز جامههای مورد استفاده در فیلم و تئاتر به کار گرفته میشود.[4] این موضوع دربارۀ مشاغل مرتبط با این واژه نیز صادق است. بنابراین، costume designer صرفاً به طراح لباس نمایش و فیلم اشاره دارد، حال آنکه ترکیب «طراح لباس» در زبان فارسی در سایر حوزههای مرتبط با طراحی و دوخت لباس نیز مورد استفاده قرار میگیرد. از دیگر معادلهای انگلیسی این ترکیب میتوان به clothing designer و fashion designer اشاره کرد. ترکیب اول به طراحی لباس به طور کلی و در سایر حوزهها اشاره دارد، اما کمتر برای طراحان لباس از آن استفاده میشود و در واژهنامههایی چون آکسفورد اثری از آن نیست. ترکیب دوم با مقولۀ مد[5] مرتبط است. مد که با تغییرات مداوم پیوند دارد، به معنای شیوه و سبکی (بهویژه در حوزۀ لباس، مو و آرایش) است که در زمانی مشخص رواج مییابد و محبوب میشود.[6] امروزه ترکیب fashion designer برای اشاره به طراحان مد در همۀ زمینهها از جمله طراحی لباس به کار گرفته میشود و در زبان انگلیسی از آن برای عناوین رشتههای دانشگاهی مرتبط با این حرفه و مهارت نیز استفاده میگردد. بنابراین، طراحی لباس مشخصاً با مقولۀ مد در ارتباط است و «طراح لباس شخصی است که لباسهای مد روز را طراحی میکند.»[7]
نکتۀ حائز اهمیت دیگر به تمایز طراحی لباس با خیاطی باز میگردد. چنانکه اشاره شد، طراحی لباس فرایندی مرتبط با مد است که معمولاً شامل مراحلی از ایدهیابی تا ارائه و اجرای طرحی جدید در حوزۀ لباس میشود و همین مسئله موجب تمایز آن از خیاطی (چه به صورت مدرن و چه به صورت سنتی) است که عمدتاً بر برش و دوخت لباس تمرکز دارد[8]. در همین زمینه، ریشۀ خیاطی[9] در زبان لاتین با بریدن[10] ارتباط دارد[11] و در زبان فارسی با دوختن مرتبط است[12].
با نظر به آنچه دربارۀ مفهوم طراحی لباس و تمایز آن از خیاطی گفته شد، هدف اصلی پژوهش حاضر روشن ساختن وضعیت مبهم پیشینۀ طراحی لباس در تاریخ اجتماعی ایران است. در واقع، گرچه اسناد گسترده و معتبری از تاریخ لباس در ایران وجود دارد، دربارۀ جایگاه حرفۀ طراحی لباس و نحوۀ شکلگیری آن در تاریخ اجتماعی ایران تحقیقات و اطلاعات دقیقی در دست نیست. بر این اساس، مسئلۀ اصلی این پژوهش چیستی جایگاه و رستۀ شغلی طراحی لباس و چگونگی شکلگیری آن در میان سایر حرف و مشاغل در تاریخ اجتماعی ایران است. بر همین اساس، پرسشهای فرعی نیز بدین قرار است: آیا مهارت «طراحی لباس» ذیل مهارتها، وظایف و نظارتهای یکی از حرف، مشاغل و افراد مرتبط با تولید لباس در ایران نظیر خیاطان، نقاشان، ناظران صنفی و یا سفارشدهندگان درباری قرار داشته و بعدها به شکل حرفهای مستقل درآمده است؟ و یا اصلاً در تاریخ اجتماعی ایران تا پیش از دوران مدرن اثری از چنین فعالیتی ذیل سایر مشاغل و فعالیتها دیده نمیشود و این حرفه مستقیماً تحت تأثیر مشاغل جدید غربی و در فرایند ارتباط با غرب و مدرنیته پدید آمده است؟ در ادامه، چه عواملی در شکلگیری و ترویج این حرفه در ایران مؤثر واقع شدند؟ فرضیۀ اول پژوهش، قرارگیری مهارت طراحی لباس ذیل فعالیتهای حرف و مشاغل موجود در ایران است و فرضیۀ دوم به عدم همپوشانی مشاغل مرتبط در ایران با این مهارت و ورود آن از طریق ارتباط با غرب و جریان مدرنیته میپردازد. پرسشهای یادشده و فرضیهها با جستوجو در منابع و شواهد تاریخی، به روش توصیفی ـ تحلیلی، همراه با گردآوری دادهها به شیوۀ اسنادی بررسی خواهند شد[13]. لازم به ذکر است، در تحقیقات تاریخ اجتماعی مرتبط با حوزۀ پیشهها عمدتاً فرایند توصیف، تفصیلی و با عنوان رهیافت توصیف غلیظ شناخته میشود[14].
در تاریخ لباس غرب روند تحول مقولۀ طراحی لباس و بازیابی نقش افراد مختلف از خیاطان تا درباریان و سایر هنرمندان در فرایند تولید لباس بهراحتی قابل پیگیری است. علاقۀ مردمان اروپایی به تغییر و تنوع در لباس و نیز توجه به ثبت پرجزئیات امور زندگی روزمره، اطلاعات گستردهای از نحوۀ شکلگیری حرفۀ طراحی لباس در غرب بر جای گذاشته است. این مسئله در ایران تقریباً در موقعیتی معکوس قرار دارد. پژوهشهای موجود در این زمینه عمدتاً به تاریخ لباس و نه حرفۀ طراحی لباس اختصاص دارند. برای مثال در پژوهش مهرآسا غیبی (1387) و پیمان متین (1383) پوشاک دورهها و اقوام مختلف ایرانی، بدون اشاره به فرایند طراحی لباس و مواردی چون نقش خیاطان و تعیین زمینههای کاری ایشان، توصیف و شرح داده شده است. بهجز این، در مقالۀ «شاخصهها و زمینههای تأثیرگذار بر تحولات لباس ایران از لباس اروپا در دورۀ دوم قاجار» نوشتۀ نوریتبار و عرشی (1400) و یا در اثری از اباذری و طیبی (1396) با عنوان «مطالعۀ تطبیقی پوشاک بانوان قاجار قبل و بعد از سفر ناصرالدین شاه به فرنگ» ــ که به طور غیرمستقیم با پژوهش حاضر در ارتباط هستند ــ تأثیر عواملی چون ارتباط با غرب بر لباس ایرانیان در دورۀ قاجار بررسی شده است. حسینی (1400) نیز در مطالعۀ بدن زنانه و شکلگیری برخی مشاغل زنانه در عصر رضا شاه، به تغییرات لباس زنان و خیاطی در این دوره در جهت هماهنگی با هویت جدید زن ایرانی اشاره کرده است.
نزدیکترین حرفه به طراحی لباس، در تاریخ اجتماعی ایران، خیاطی یا درزیگری است و افرادی که امروزه از آنان در تاریخ لباس غرب بهعنوان اولین طراحان لباس یاد میشود، به حرفۀ خیاطی اشتغال داشتند. بر این اساس، در ادامه، نشانههای وجود آنچه مطابق تعاریف پیشین از آن با عنوان «طراحی لباس» یاد میشود، در این حرفه بررسی خواهد شد.
تطبیق وظایف و مهارتهای خیاطان در تاریخ اجتماعی ایران با مراحل کلی فرایند طراحی لباس
متون تاریخی در اشاراتی اسطورهای پیشینۀ علم «خیاطت» را به جمشید و ادریس علیهالسلام نسبت میدهند. گذشته از اشارات اسطورهای، وجود نشانههایی از حرفۀ خیاطی و درزیگری از دیرباز در تاریخ ایران قابل بازیابی است و به سبب اهمیت و گستردگی استفاده از لباس، در اغلب متون و اسناد تاریخی دورههای گوناگون حداقل اشارهای به نام و عنوان این فن و قرارگیری آن در زمرۀ یکی از حرف، مشاغل و اصناف مشاهده میشود.[15] امروزه نیز در اغلب کتب معتبر تاریخ پوشاک ایران و جهان به آشنایی ایرانیان با این مهارت از دوران باستان اشاره شده است.[16] با نظر به مدارک و شواهد معتبر و فراوان، شبههای در وجود این حرفه و مهارت ایرانیان در آن وجود ندارد. اما آیا آنچه خیاطان ایرانی بدان میپرداختند با حرفۀ طراحی لباس دارای همپوشانی و قرابت است؟ تعیین مهارتها و وظایف خیاطان و دستهبندی آنها و تطبیق آن با فرایند و مهارتهای مورد نیاز در طراحی لباس ما را در پاسخ دادن به این پرسش یاری خواهد رساند.
فرایند طراحی لباس دارای مراحل متعددی است و امروز گاه تا نوزده پله، از دریافت سفارش و ایدهپردازی تا برش و دوخت و نمایش نمونۀ نهایی، گامشماری میشود.[17] این فرایند به طور کلی در مراحلی چون ایدهیابی و نوآوری، ترسیم طرح اولیه، انتخاب پارچه و رنگ، تنظیم و برقراری هماهنگی میان شکل کلی لباس یا سیلوئت[18] و شکل اندامی سفارشدهنده، نمونهسازی، برش، دوخت و بههمچسبانی قطعات و افزودن جزئیات شامل موارد پنهان و آشکار، کاربردی و تزئینی و نمایش اثر نهایی قابل بررسی است.[19]
یافتن منبع الهام و ایدهیابی از اولین مراحل فرایند طراحی لباس به شمار میرود. ممکن است تصور شود این مرحله اخیراً به فرایند طراحی لباس افزوده شده و تلاش برای تطبیق آن با فعالیتهای خیاطان در تاریخ اجتماعی ایران لزومی ندارد، اما شواهد متعددی در تاریخ لباس غرب (حتی پیش از قرن هجدهم) وجود دارد که نشان میدهد ایدهیابی و الهامگیری از منابع گوناگون چون تاریخ، لباسهای سایر ملل و... در فرایند طراحی لباسهای غربی مؤثر بوده است.[20] در بررسی تاریخ اجتماعی ایران، در این پژوهش، اسناد و مدارکی مبنی بر اشاره به این مرحله و اجرای هدفمند آن توسط خیاطان ایرانی به دست نیامد.
از دیگر مراحل اولیه در فرایند طراحی و تولید لباس، انتخاب پارچۀ مناسب است، مرحلهای که به نظر میرسد تا پیش از دوران مدرن از وظایف و مهارتهای خیاطان ایرانی به شمار نمیرفته است. آنطور که از متون و اسناد تاریخی برمیآید، در گذشته خود مشتری پارچۀ مورد نیاز برای لباسش را تهیه میکرد و یا حداقل این بخش از فرایند طراحی و تولید لباس از وظایف اصلی خیاطان و بر عهدۀ آنان نبود. مشتری پارچه را به روشهای گوناگون نظیر هدیه گرفتن و یا خرید آن از بزازها فراهم میکرد.[21] این مسئله حتی دربارۀ لباسهای سلطنتی و شخص شاه نیز صدق میکرد. برای مثال، براساس یکى از منابع مرتبط با سدۀ هفدهم میلادی، پارچۀ لباسهای دربار در مکانی به نام شالبافخانه و تحت نظارت شخصی با عنوان «ملکالتجار» تولید و نگهداری میشد و در اختیار خیاطان قرار میگرفت.[22]
عمل برش و دوخت از دیگر مراحل طراحی و تولید لباس است که بنا بر اسناد، خیاطان ایرانی در آن مهارت فراوان داشتند. براساس مدارک برجایمانده، «خیاطها در روزگاران گذشته که ماشینهاى دوخت معمول نبود، لباسها را با دست مىدوختند ولى پس از ورود چرخهای خیاطی استفاده از آنها بهتدریج متداول گردید. لباسها [...] به قد و اندازۀ مشترى دوخته مىشد. رویۀ لباس را خود مشترى تهیه میکرد ولى آستر، دگمه و دیگر لوازم آن را خیاط تهیّه مىنمود.»[23] بنابراین، همانگونه که پیش از این اشاره شد، تهیۀ پارچه بر عهدۀ مشتری و برش و دوخت آن با خیاط بود، ضمن آنکه برخی از جزئیات پیدا و پنهان و البته کاربردی لباس نظیر آستر و دگمه را خود خیاط تهیه میکرد.
در مورد مرحلۀ دوخت باید به این نکته توجه داشت که بنا بر اسناد موجود، خیاطان و دوزندگان در دوخت تمامی پارچهها و لباسها مهارت نداشتند و از این رو به دستههای گوناگونی تقسیم میشدند. در سندی از میرزا حسینخان در کتاب جغرافیاى اصفهان که در آن از تنوّع پیشهها در عهد ناصرالدین شاه سخن گفته شده است، نویسنده با تأکید بر دو عمل برش و دوخت، جماعت «خیاط بازاری» را چنین تعریف میکند: «آنهایی که لباس مردم را در بازار میبرند و میدوزند.» او در ادامه از جماعت بازاریدوز اینگونه یاد میکند: «آنهایی که پارچههای دوختهفروشان را میدوزند.»[24] او در این سند انواع دوزندگان چون کلاهدوز، کلیچهدوز، خزدوز و... را از هم جدا کرده و به هر یک نوعی را اختصاص داده است. بهجز برش و دوخت لباس، فعالیتهای دیگری نظیر برش و دوخت پرده و پیراهن مبل نیز که امروزه ارتباطی با طراحی لباس ندارد و حتی به طور معمول توسط خیاطان انجام نمیشود، در میان فعالیتهای خیاطان دورۀ قاجار مشاهده میشود که البته عمدتاً توسط خیاطان بازاری انجام میشد.[25]
از موارد حائز توجه در این بخش، تفاوت میان خیاط زنانۀ خانگى با خیاط مردانۀ بازارى در دستهبندی خیاطان در دوران قاجار در ایران است. در زبان انگلیسی خیاط لباس زنانه[26] به شخصی اطلاق میشود که به دوخت لباسهای زنانه میپردازد و این مسئله ربطی به زن یا مرد بودن خود خیاط ندارد. اما در تاریخ ایران این تمایز نه به دوخت لباسهای زنانه و مردانه بلکه به میزان تسلط خیاط و مهارت او در عمل برش و دوخت مربوط میشده است، بدینگونه که خیاطان زن به اموری چون دوخت لباسهای منزل (چه زنانه و چه مردانه) و... میپرداختند و دوخت لباسهای خارج از منزل و به قول برخی از نویسندگان مطابق مد جدید به خیاطان مردانه سپرده میشد.[27]
از دیگر مراحل حائز اهمیت در فرایند طراحی لباس، پرداختن به جزئیات کاربردی و تزئینی لباس است. چنانکه پیش از این اشاره شد، خیاطان ایرانی برخی جزئیات نظیر انتخاب و دوخت دگمه را انجام میدادند. اما از تقسیمبندی اصناف و پیشهها در برخی از دورههای تاریخی ایران روشن است که مهارت برش و دوخت لباس از تزئین آن جدا بوده است؛ به گونهای که وظیفۀ برش و دوخت لباس بر عهدۀ خیاط بود و افزودنِ تزئینات بدون دخالت و نظارت خیاط و به دست صاحبان مشاغلی نظیر نقشدوزان، پولکدوزان و... به انجام میرسید.[28]
اصلاح و پنهان نمودن عیوب اندامی سفارشدهنده از دیگر تفاوتهای خیاط و طراح لباس در مهارتها و وظایف است. خیاط هر آنچه به او سفارش داده شود مطابق با اندازههای مشتری میدوزد، اما طراح لباس نهتنها به مشتری در انتخاب لباس مناسب مشورت میدهد، بلکه (همچون فردریک ورث) دوخت بیچون و چرای هر سفارشی را نمیپذیرد. به بیان دیگر، نظر او در انتخاب طرح نهایی لباس مناسب برای هر مشتری و پنهان نمودن عیوب اندامی او نقشی مهم دارد. برای مثال در تاریخ لباس اوایل قرن بیستم آمده است: «دوزندگان در این دوره با استفاده از اصول طراحی، امکان آن را یافتند که مردان کوتاهقد را بلند و چاقها را لاغر جلوه دهند.»[29] این نکته گویای آن است که خیاطان اروپایی در این دوره به یکی از وظایف طراحان لباس، یعنی اصلاح عیوب اندامی، آشنا بودند. تقریباً همزمان با این گزارش، سندی در خاطرات تاجالسلطنه بیانگر نبود این مرحله در دورۀ قاجار حتی در سطح مشتریان درباری است. تاجالسلطنه در ذکر خاطرۀ حضورش در یکی از مجالس اشاره میکند که خانمهای حاضر در مجلس با اصرار نام خیاطش را از او میپرسیدند و عین آن لباس را در اندازۀ خود به همان خیاط سفارش میدادند، اما لباس برای آنها مناسب و زیبا از آب درنمیآمد.[30] این امر گویای آن است که خیاط صرفاً به دوخت لباس با توجه به اندازههای مشتری جدید مبادرت میورزید و به تناسب سفارش با ویژگیهای اندام فرد توجهی نداشت.
اما مهمترین مرحلهای که در تطبیق مهارتها و وظایف خیاطان ایرانی با مراحل طراحی لباس قابل مشاهده نیست، نقش و تأثیر خیاطان در ابداع لباسها و ارائۀ طرحهای جدید است. این در حالی است که تاریخ لباس غرب مملو از تغییرات و ابداعات مکرر در طراحی لباس است و در آن بارها به اسامی خیاطانی چون رز برتین[31]، فردریک ورث، لری[32] و... برمیخوریم که دارای نوآوریهایی بودهاند، از بالا بردن خط کمر گرفته تا ارائۀ مدلهای جدیدی از انواع یقهها. ضمن آنکه طرحهایی که طراحان غربی ارائه میکردند صرفاً براساس نیازهای کاربردی نبود، بلکه از منابع گوناگون الهام میگرفت و مبتنی بر گرایشهای هنری، فرهنگی، سیاسی و حتی اکتشافات جدید، اختراعات صنعتی و پیشرفتهای علمی بود[33]. در نهایت، براساس یافتهها، برخی از مهمترین وظایف طراحان لباس چون ایدهیابی، توجه به ویژگیهای اندامی سفارشدهنده در طراحی (نه صرفاً تولید لباس براساس اندازههای او) و ابداع و ارائۀ طرحهای جدید در میان مهارتها و وظایف خیاطان ایرانی بازیابی نمیشود. نقش منفعلانۀ خیاطان در طراحی لباس، لزوم بررسی اثرگذاری سایر افرادی را پیش مینهد که به نوعی با این فرایند در ارتباط بودهاند؛ افرادی نظیر ناظران صنفی، سایر هنرمندان چون نقاشان و بالاخره سفارشدهندگان درباری.
تطبیق فعالیتها، وظایف و مهارتهای خیاطان ایرانی با مهارتهای طراحان لباس
مشابهتها |
تفاوتها |
برش پارچه |
فقدان ایدهیابی |
دوخت لباس |
نقش نداشتن در انتخاب و تهیۀ پارچه |
تنظیم لباس با در نظر گرفتن ابعاد دقیق مشتری |
عدم توجه به ویژگیهای اندامی فرد و تلاش برای پنهان نمودن عیوب اندامی او |
عدم ابداع و ارائۀ طرحهای جدید |
|
عدم نقش محوری در تزئین لباس |
|
انجام دادن سایر فعالیتهای غیرمرتبط با طراحی لباس توسط خیاطان (نظیر دوخت پرده و لباس مبل) |
نقش گروههای تأثیرگذار بر فرایند طراحی لباس
ناظران صنفی خیاطان
یکی از احتمالات ممکن دربارۀ ایفای نقش طراح لباس در تاریخ اجتماعی ایران، به ناظران صنفی خیاطان باز میگردد. آیا مهارتهای اصلی مرتبط با طراحی لباس را ناظران صنفی خیاطان در ایران ایفا میکردند؟ ابن اخوه در قرن هفتم هجرى در اثر خود، آیین شهردارى، به وظایف محتسب و بازرس در مقابل اصناف و پیشهوران گوناگون اشاره میکند. او در قسم خیاطان و رفوگران و گازران و کلاهدوزان دربارۀ اموری که محتسب بر آنها نظارت دارد چنین مینویسد:
خیاطان باید در بریدن جامه و زیبایی یقه و فراخی بریدگیها و درستی آستین و دامن مراقبت کنند و بهتر آن است که دوخت جامه استوار باشد و سست نباشد و سوزن بلند و نخ کوتاه باشد. شایسته است که قبل از بریدن پارچۀ گرانبها آن را اندازه گیرند [...] محتسب باید مراقبت کند تا دزدی نکنند [...] و نیز نباید خیاطان در دوختن جامههای مردم مماطله کنند و با نگاهداری کالای ایشان و رفت و آمد بسیار به آنان ضرر رسانند. مدت نگاهداری پارچه نباید بیش از یک هفته باشد، مگر آنکه با صاحب کالا از پیش شرط کرده باشند.[34]
بهجز این، در برخی متون دیگر نیز خیاطان در ردیف سایر طبقات پایین تحت نظارتهای عمومی محتسب قرار دارند.[35] بر این اساس، محتسب نقشی در ارائۀ طرحهای جدید در فرایند تولید لباس ندارد. سایر وظایف او در برابر صنف خیاط عمدتاً چیزی برابر با سایر اصناف همردیف آن است و به رسیدگی به تخلفات و عوامل ناصالح باز میگردد. در دورههای بعد نیز خیاطان ایرانی به لحاظ صنفی در میان سایر دوزندگان قرار دارند و محتسب غالباً بر کار آنها نظارتی حسابگرانه و فاقد تأثیرگذاری بر مراحل اصلی طراحی لباس دارد.[36]
بهجز محتسب، صاحب منصب دیگری نیز با عنوان «ملکالتجار» در دورۀ صفویه بر کار خیاطان بهویژه خیاطان سلطنتی نظارت دارد و نظارت او گاه دارای برخی جنبههای زیباییشناختی به نظر میرسد.[37] کارری دربارۀ صاحب این منصب چنین مینویسد: «ملکالتجار یا تاجرباشى کسى است که پارچههاى شاه را نگهدارى مىکند و آنها را جهت تهیۀ لباس در اختیار خیاط مىگذارد.»[38] کمپفر نیز دربارۀ او آورده است: «ملکالتجار سمت سرپرستى شالبافخانه را دارد. او نقشها را انتخاب مىکند و بر آماده ساختن مواد خام و نگاهدارى کالای ساختهشده نظارت دارد و کارهاى این قسمت را اداره مىکند. از این گذشته، بیوتات دیگرى نیز که به تهیۀ لباس افراد و خدمۀ دربار اشتغال دارند تحت نظر ملکالتجار قرار دارند.»[39] البته گاهی این لقب تشریفاتى بود. برای مثال، شاه سلیمان آن را به شاردن نیز عطا کرد.[40]
چنانکه از این متون برمیآید، ملکالتجار نقوش پارچهها را انتخاب میکرد. اما حتی اگر این کار نه صرفاً به شکل نظارتی حسابگرانه بر تعداد و اندازۀ طرحها، بلکه با اعمال ذوق و سلیقۀ شخص او صورت گرفته باشد و حتی اگر وی را در طراحی خود نقوش مؤثر بدانیم، این عمل امروزه ذیل رشته و مهارتی جداگانه با عنوان «طراحی پارچه» و نه طراحی لباس قرار میگیرد. بهجز آنچه گفته شد، دربارۀ نحوۀ نظارت ملکالتجار بر کار خیاطان به گونهای که بیانگر نقش او در انتخاب و بهویژه ایجاد تغییر و نوآوری در طرح لباسها باشد اطلاعاتی در دست نیست.
شخصیت دیگری که در تاریخ ایران ناظر بر خیاطان و حداقل خیاطان دربار است، «صندوقدارباشی» نام دارد. صندوقخانۀ دربار به تهیۀ خلعت و نشان میپرداخت و همراه با رختدارخانه زیر نظر صندوقدارباشى اداره میشد. مستوفی دربارۀ این منصب مینویسد:
رئیس صندوقخانه به اندازۀ لزوم خیاط و زرگر تحت امر داشت که لوازم شغل خود را همیشه آماده داشته باشد. شال و برک، خز و سنجاب و زرى، قلمکار و قدک و پارچههاى نابریدهاى که براى شاه هدیه میفرستادند، در صندوقخانه ضبط میشد و به مصرف لباس شخصى شاه و خلعتهاى اعطایى میرسید. لباس شاه و جواهراتی که استفاده مینمود، همگی تحویل صندوقدارباشى بود. گاهى که شاه تنپوش خود را به کسى خلعت میداد، باید دستخط آن را صندوقدار ضبط کند و در مواقع بازدید لباسهاى دوختۀ شاه، جمع و خرج آن را مرتب داشته، صادر و وارد آن نسبت به طاقههاى نبریده هم معین و مشخص باشد.[41]
این عبارات نشان میدهد وظایف صندوقدارباشی نیز از جنس نظارتی عام بر لباسها و فعالیت خیاطان بوده است و با اهم وظایف طراح لباس دارای همپوشانی و قرابت نیست.
نقاشان
خیاطان غربی نقشی فعال در طراحی لباس داشتند. اما مطابق متون برجایمانده در تاریخ لباس غرب، گروههای دیگری از میان هنرمندان و بهویژه نقاشان نیز بر طراحی لباسها تأثیرگذار بودند.[42] در این باره میتوان به کلاه ابداعی گینزبارو[43] و یا اساسیترین بخش پوشاک زنان دوران ریجنسی، یعنی پیراهنی اشاره کرد که نقاش فرانسوی واتو[44] آن را طراحی کرد و نام او را به خود گرفت. در نمونهای جالبتر، در اواخر قرن هجدهم، مجمع انقلابیون از نقاش مشهور داوید[45] خواست که طرحی برای لباس ملی تهیه کند.[46]
در تاریخ لباس ایران، شواهدی دال بر همکاری میان نقاشان و نساجان بهویژه در دورۀ صفوی وجود دارد، به طوری که بسیاری از طراحان پارچه از نقاشان معروف این زمان بودند. یکی از بهترین اسناد در این مورد نمونۀ پارچۀ زری اطلسی است که در موزۀ دوران اسلامی نگهداری میشود. این پارچه دارای تاریخ و رقم است و بافندۀ آن معین مصور از نقاشان دورۀ صفوی و شاگردان رضا عباسی است[47]. به علاوه، میرزا حسینخان ضمن اشاره به انواع دوزندگان، دربارۀ صاحبان حرف و پیشهورانی چون نقدهدوزان مینویسد: «بسیارى از زنان نقدهدوزى مىکردند، به این ترتیب که نخست نقاشان روى پارچه طرحآمیزیهاى خوب مىکردند. بعد نقدهدوزها روى طرحها را مىدوختند [... به همین منوال] هنرمندان روى قدک یا چلوار نقاشى مىکردند. سپس زنان و مردان به کار نقشدوزى مىپرداختند و متن آنها را با سوزن از ابریشم و ریسمان و غیره نقش مىدوختند.»[48] این سند نشان از همکاری نقاشان با مشاغل یادشده در تزئین پارچهها و لباسها دارد. با این همه، این اسناد تنها بر نفوذ نقاشان در فرایند طراحی پارچه دلالت دارند و شواهدی دال بر دخالت آنان در فرایند طراحی شکل، قالب و هندسۀ کلی خود لباس و ارائۀ طرحی نو، آنگونه که در مورد نمونههای غربی ذکر شد، وجود ندارد.
تأثیر شاه و درباریان بر تغییر و طراحی لباسها
از دوران رنسانس تاکنون اسناد و مدارک فراوانی دال بر تأثیر مستقیم زنان و مردان درباری بر طراحی لباسها و تغییرات مکرر آنها وجود دارد. در این باره میتوان به نام افراد متعددی نظیر چارلز اول، لویی چهاردهم، کاترین دو مدیسی، الیزابت، ژوزفین همسر بناپارت، ماری آنتوانت، مادام تالیین همسر شاهزاده شیمی و دهها تن دیگر در سراسر قرنهای پانزدهم تا نوزدهم اشاره نمود. این مسئله موجب لزوم بررسی نقش شخص شاه و درباریان در فرایند تولید لباس در ایران نیز میشود.
برخی از متون از شدت توجه و وابستگی شاه و دربار به لباس و مشاغل مرتبط با آن پرده برمیدارند و حتی در مواردی معدود از خیاطی بهعنوان یکی از مهارتهای برخی از شاهزادگان در دوران میانه یاد میکنند.[49] مطابق اسناد تاریخی، حاکمان ایلخانى خزانههایى از لباسها و پارچههاى قیمتى در تبریز داشتند. آنان بیشتر اوقات لباس را نیز در ردیف هدایاى قیمتى تقدیم مىکردند. گفته میشود غازانخان در عرض ده تا پانزده روز بیست هزار دست لباس هدیه داد.[50] رشیدالدین در همین زمینه مىنویسد: «روزى نمىشود که غازانخان دویست تا سیصد دست لباس از خزانه هدیه ندهد.»[51]
نیاز درباریان و تمایل پادشاه به لباس سبب حضور سازندگان لباس و خیاطان در دربار میشد. حضور خیاطان و خیاطخانهها در دربار در اسناد و مدارک بسیاری از دورههای تاریخی قابل بازیابی است. برای نمونه تذکره الملوک از کارخانۀ بافندگى (شعربافخانه) و دو شعبه خیاطخانه و ۱۸۰ خیاط در یک کارخانۀ سلطنتی نام میبرد.[52] حضور خیاطان حتی در میان همراهان سپاهیان و در سفرهای شاه در دورههای مختلف به چشم میخورد،[53] امری که تا دوران جدید نیز ادامه مییابد. در افضل التواریخ دربارۀ رکنالدوله، یکی از شاهزادگان دربار، آمده است: «به هر ایالتى که مأمور شده است [...] معمار مخصوص و مترجمین زبان و مؤذنین اذان و خیاطان با خود مىبرد که [...] به وجود مترجم یا خیاط قابل در آن ولایت محتاج نگردد.»[54] اما آیا علاقه و وابستگی زیاد شاه و درباریان به لباس و وفور خیاطخانهها و همراهی خیاطان با دربار موجب تأثیر شاه و درباریان بر طراحی مد و لباس میشد؟ آیا نقش منفعل خیاطان در طراحی لباسهای جدید، از سوی درباریان جبران میشد؟
یکی از بارزترین تأثیرات مستقیم شاه بر تغییر طرح لباس مردم را میتوان در ماجرای «کلاه قزلباش» و جریانهایی نظیر «کشف حجاب» و «قانون وحدت لباس»[55] مشاهده نمود. این نمونهها تأثیر قابل توجه حکومت بر لباس مردمان ایرانی را باز مینمایانند، اما به هیچ روی عملی برآمده از مقولۀ طراحی مد و لباس نیستند. کلاه قزلباش و نیز لباس متحدالشکل از بسیاری جهات برای دولت کارکردی مشخصاً سیاسی داشتند.[56]
بهجز این موارد، گاه نمونههایی کمتر سیاسی و تقریباً برآمده از سلیقۀ شخص شاه حاکی از تأثیر او بر تغییر طرح لباسهاست. یکی از پرتکرارترین این موارد در ماجرای سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ و تغییراتی که بهواسطۀ آن در لباس زنان اندرونی دربار و پس از آن سایر زنان رخ داد دیده میشود. در این باره در خاطرات مستوفی چنین آمده است:
مد لباس خانمها هم همیشه از اندرون شاه بیرون آمده، ابتدا به شاهزاده خانمها و زنهاى اعیان و بعد به سایرین سرایت میکرد [...] در هزار و سیصد [...] زیرجامۀ خانمهاى شیک جوان از پشت قدمها تا سر کاسۀ زانوها بالا رفته بود و زنهاى مسنتر زیرجامه را قدرى بلندتر میپوشیدند. هرچه جلوتر میرفت زیرجامهها کوتاهتر میشد تا بالاخره هوس شاه تمام شد و زیرجامۀ کوتاه منسوخ گشت.[57]
نام و نشان شاه و درباریان در روند تغییر لباس ایرانیان شامل گزارشهایی مشابه و بسیار اندک است و به هیچ روی با وفور نامها و عناوین درباریان غربی و اثرگذاری آنان بر فرایند طراحی لباس برابری نمیکند. از این گذشته، موارد بهدستآمده نیز عمدتاً یا بر انگیزههای ایدئولوژیک و سیاسی مبتنی هستند و یا تغییری باواسطه و متأثر از طراحی لباسهای غربی هستند و از خود شاه و درباریان نشئت نگرفتهاند. در این فرایند، طراحی مد و لباس بر عهدۀ خیاطان اروپایی است و درباریان ایرانی صرفاً انتقالدهنده یا واردکنندهاند و خیاطان ایرانی تنها در نقش دوزندۀ طرحی هستند که به ایشان سفارش داده شده است. در نبود عاملی مؤثر برای ایفای نقش طراحی لباس در میان خیاطان، ناظران آنها، سایر هنرمندان چون نقاشان و سفارشدهندگان مهمی چون درباریان، فرضیۀ شکلگیری و ترویج این مهارت از طریق ارتباط با غرب قوت میگیرد.
ارتباط با غرب و طراحی لباس در ایران؛ از تأثیرگذاری تا تأثیرپذیری
از مواجهۀ ایرانیان و اروپاییان با خیاطان و لباسهای یکدیگر اسناد گوناگونی بر جای مانده که به دورههای گوناگون و قرنها پیش باز میگردد.[58] برخلاف تصور اولیه، تأثیرپذیری و الگوبرداری از لباسها صرفاً جریانی یکطرفه از غرب به سوی ایران نبوده است و اروپاییان بارها لباسهای ایرانی را ستایش و از آن تقلید کردهاند. شاید یکی از برجستهترین اظهارنظرها دربارۀ کیفیت لباسها و مهارت خیاطان ایرانی و مقایسۀ آنان با خیاطان اروپایی به شاردن تعلق داشته باشد. او در این باره مینویسد: «خیاطان ایران صنعتگرانى مستعد و در کار خویش استادند، و لباس را چنان بهاندازه مىدوزند که گویى آن را بر اندام چسباندهاند، و هیچ چین و شکن در آن دیده نمىشود. و بهتحقیق مىتوان گفت در بریدن لباس از خیاطان اروپایى بس ماهرترند، و ناشدنى است درزیگرى بتواند لباسى را ظریفتر و پاکیزهتر از آنچه خیاطان ایرانى مىدوزند بدوزد [...]»[59]
نهتنها مهارت خیاطان ایرانی بلکه لباسهای ایرانیان نیز در نظر اروپاییان دارای جایگاهی ممتاز و حتی مورد تقلید بوده است. در این باره ذکر روایت سایکس از واقعۀ تغییر لباسها به سبک ایرانی به دستور چارلز دوم انگلستان سودمند به نظر میرسد:
۱۸ اکتبر ۱۶۶۶م اعلیحضرت نخستین بار لباس موقر و مجلل شرقى پوشیدند و یقۀ دوبل آهارى و بندها و جبه را به یک نوع لباس برازندۀ مطابق مد ایرانى تغییر دادند [...] اعلیحضرت قصد دارند پیوسته این نوع لباس بپوشند و مد فرانسوى را براى همیشه ترک کنند، مدى که با هزینه و زحمت زیاد فراهم شده بود [...] من نیز فرصتى به دست آورده از برازندگى و سودمندى لباسهاى ایرانى به طریقى که اکنون اعلیحضرت پوشیدهاند شرحى بیان نمودم.[60]
در تاریخ لباس غرب، این تنها باری نیست که لباسهای ایرانی مورد توجه و تقلید اروپاییان قرار میگیرد. اما با وجود اعتراف سفرنامهنویسان اروپایی به مهارت خیاطان و برازندگی لباسهای ایرانی، نکتهای دربارۀ طراحی این لباسها وجود دارد که از نظر آنها عجیب مینماید. آنان اذعان میدارند که ایرانیان هیچ گونه علاقهای به پیروی از مد و تغییر مکرر آن از خود نشان نمیدهند. شاردن با ذکر اطلاعاتی گویا در این زمینه مینویسد:
مردمان مشرق زمین در لباس پوشیدن هرگز از مد پیروى نمىکنند و بسیار سال مىگذرد که کمترین تغییر در طرز پوشاک خود ندادهاند؛ و اگر این گفته راست باشد که یکسان ماندن و عدم تغییر و تبدیل پوشاک در جامعهاى نشانگر حزم و احتیاط آن اجتماع است، ایرانیان بهتحقیق محتاطترین و استوارکارترین و دوراندیشترین افراد جوامع بشرى مىباشند. زیرا هرگز در بند آن نیستند که رنگ یا نوع پارچه یا دوخت پوشاک خود را تغییر دهند. من بارها لباسهایى را که از زمان تیموریان در خزانۀ پادشاه نگهدارى شده، دیدهام، به نظر تحقیق در آنها نگریستهام و دریافتهام که از آن روزگاران تا زمان حاضر تغییر قابل توجّهى در آنها پدید نیامده است و برش و دوخت آنها همانسان بوده که اکنون معمول است و اگر خوانندگان این سطور به عکسى که تصویر پوشاکهاى زنان و مردان در آن نمایانده شده بهدقت بنگرند حقیقت و واقعیت این مطلب را درمىیابند.[61]
این تنها منبعی نیست که از عدم تغییرات جدی و مکرر در لباسهای ایرانی خبر میدهد. تحقیقات تاریخی موجود دربارۀ تاریخ لباس ایران نیز بهخوبی این مسئله را تأیید میکنند. برای مثال در کتاب هشت هزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی دربارۀ پوشاک دورههای زندیه و افشاریه چنین آمده است: «مدارک بسیار ناچیزی از دورۀ افشاریه و زندیه باقی مانده است که پی بردن به عناصر پوشاک مردم عادی را دشوار میکند، ولی میتوان گفت که عناصر اصلی پوشاک این دوره چندان تغییری نکرده است.»[62] این روند در دورۀ دوم قاجار کاملاً با تغییر مواجه میشود. در مقابل گفتۀ شاردن، دروویل گاسپار دربارۀ لباس ایرانیان در دورۀ قاجار مینویسد: «کلاهها به هیچ وجه با آنچه شهسوار شاردن توصیف کرده است، شباهت ندارند. مدها از تاریخ اقامت این جهانگرد مشهور کلاً در این کشور تغییر یافته است.»[63]
این اسناد و اظهارنظرها از سویی مهارت ایرانیان در امر خیاطی و تولید لباس و از دیگر سو، بیعلاقگی آنان به ایجاد تغییر و نوآوری در لباسها را نشان میدهند؛ یعنی همان چیزی که امروزه یکی از مهمترین بخشهای فرایند طراحی مد و لباس دانسته میشود. اما همانگونه که از اظهارات گاسپار روشن است، این عدم تغییر لباسها و بیعلاقگی به مد تنها تا دورۀ دوم قاجار پابرجاست؛ یعنی تا زمانی که هنوز دست برتر اروپاییان در موارد متعددی چون سبک پوشش مورد توجه و پذیرش دربار ایران و پس از آن عموم مردم قرار نگرفته است.
حضور و تأثیر خیاطان اروپایی در ایران دورۀ دوم قاجار
به طور کلی، لباس دورۀ قاجار در دو دورۀ جداگانه قابل بررسی است: دورۀ اول، دورهای که هنوز ارتباطات حکومت با دول خارجی گسترش نیافته است و دورۀ دوم، دورهای که آمدن تجار و گردشگران اروپایی به ایران و مسافرت ناصرالدین شاه به غرب به تغییر سلیقۀ شاه و درباریان و تحولاتی چشمگیر در نوع پوشاک منجر میشود.[64] در این دوره است که متجددان ایرانی میپندارند خیاطان اروپایی برتر از خیاطان ایرانی هستند و در صورت امکان و دستودلبازی مواردی چون دوخت لباس برای کارکنان سفارت به خیاطان خارجی واگذار میشود.[65]
مطابق متون برجایمانده از این دوره، خیاطان اروپایی نقشی بسزا در تغییر لباس زنان درباری داشتند، بهویژه آن دسته از زنانی که به قول هانری دالمانی[66] متمایل به تجدد بودند. دالمانی دربارۀ حضور خیاطان پاریسی در دربار و تأثیر آنها بر لباسهای زنان دربار ناصرالدین شاه مینویسد: «بعضى از آنها [بانوان حرم شاهى] مایل به تجدد هم هستند. خانمهاى خیاط پاریسى هم در اندرون شاهى رفتوآمد میکنند و پارچههاى کارخانههاى فرانسه را که از مد افتاده است به زنان حرم و شاهزادهخانمها میفروشند.»[67] خود او در جایی دیگر اشاره میکند که این تغییر در طراحی لباسها به زنان درباری محدود نیست و زنان تهرانی هم از هنر خیاطان اروپایی بهره میگیرند: «چندی است که در پایتخت لباس بلند اروپایى هم معمول شده است و پارهاى از خانمها تمایلى به آن پیدا کردهاند، یعنى خیاطان و طراحانی که از اروپا مخصوصاً فرانسه به تهران آمدهاند این طریقه را معمول کردهاند و همین خیاطان تازهوارد هستند که براى لعبتان تهرانى لباس میدوزند.»[68]
بهجز خیاطان و طراحان اروپایی، مدارس اروپایی نیز در ایجاد این نگاه جدید به مقولۀ طراحی لباس نقش داشتند، مدارسی که مطابق اسناد تاریخی برای نخستین بار به آموزش و ترویج این رشته به صورت مدرن در ایران پرداختند.
شروع به کار مدارس اروپایی و ترویج آموزش خیاطی اروپایی و طراحی لباس در ایران
پیش از تأسیس دارالفنون و سایر مدارس جدید در تهران، کشیشان امریکایى و فرانسوى در دورۀ محمد شاه مدارسى در شهرهای ارومیه و تبریز تأسیس کردند. در سال ۱۲۷۷ق لازاریستها مدرسۀ سنلویى و در سال ۱۲۹۲ق خواهران سن ونسان دوپول مدرسۀ دختران سنژوزف را در تهران تأسیس کردند.[69] دیولافوا که در سال ۱۸۸۱م به تهران آمده بود، دربارۀ مدرسۀ اخیر مىنویسد: «چند سالی است که این خواهران در تهران کلیسا و مدرسهاى دایر کرده و به تربیت کودکان چند خانوادۀ اروپایى که در تهران اقامت دارند پرداختهاند [...] دختران در این مدرسه خواندن و نوشتن و خیاطى و اتوکشى و خانهدارى یاد مىگیرند، یعنى تعلیماتى که ایرانیان با آنها آشنایى ندارند.»[70]
اظهارات دیولافوا دربارۀ ناآشنایی ایرانیان با تعالیمی چون خیاطی عجیب مینماید، اما اورسول نیز در گفتاری مشابه دربارۀ یکی از این مدارس مینویسد: «شاگردان در این مدرسه دروس تاریخ، جغرافى، زبان فرانسه و خیاطى یاد مىگیرند، مواردى که عموماً زنهاى ایرانى کوچکترین اطلاعى از آنها ندارند.»[71]
اگر منظور دیولافوا و اورسول از ناآشنایی ایرانیان و یا زنان ایرانی با خیاطی همان فعالیت خیاطی با محوریت برش و دوخت لباس باشد، با نظر به آنچه پیش از این ذکر شد، اظهارات آنها قطعاً اشتباه و دور از واقع است. قدمت این مهارت در ایران به قرنها پیش از حضور این دو گردشگر باز میگردد و نهتنها مردان بلکه مطابق اسناد، زنان ایرانی نیز با این هنر آشنا بودند و به آن اشتغال داشتند. ذکر نمونهای در همین دوره از خاطرات حاج سیاح که اتفاقاً نشان میدهد خیاطی و لباسدوزی یکی از اشتغالات زنان بوده است، مفید به نظر میرسد: «اهل کرمان، از شدت اضطرار، اولاد خود را به شالبافى و فرشبافى مىفرستند و اگر کامل و استاد شدند ده شاهى اجرت و الا سه یا چهار شاهى مىگیرند. [...] خیاطى و لباسدوزى با زنان است به قیمت خیلی نازل.»[72] بهجز این، به استناد مدارک گوناگون دیگر، در قرن یازدهم و دوازدهم میلادى بعضى از زنان به مشاغل آزاد نظیر خیاطى میپرداختند.[73] بنابراین، به نظر میرسد، آنچه دیولافوا و اورسول از آن با عنوان خیاطی یاد میکنند و ایرانیان را از آن نامطلع میخوانند، همان خیاطی و طراحی لباس مطابق با اصول و شیوههای اروپایی باشد.
روند آموزش خیاطی در مدارس یادشده از طریق معلمان اروپایی شکل گرفت و پس از آن بهواسطۀ خود ایشان و نیز فارغالتحصیلان همان مدارس عمومیت یافت.[74] در ادامه، این روند در مدارس ایرانی چون مدرسۀ ملی سادات (تأسیس در سال 1316) نیز پیگیری شد.[75]
با ورود خیاطان اروپایی و نیز آموزش خیاطی در مدارس، این مهارت به یکی از حرف ایدهآل برای زنان ایرانی در اواخر دورۀ قاجار و آغاز دورۀ پهلوی بدل شد. دالمانی در این باره مینویسد: «بسیارى از زنان ایرانى دیده میشوند که فقط یک آرزو دارند و آن رهایى از جهالت است. آنها اشتیاق دارند که خیاط یا طراح یا پرستار و یا قابلۀ ماهرى بشوند.»[76]
ارتباط با غرب در دورۀ دوم قاجار به تحولاتی قابل توجه در حوزۀ طراحی لباس و تغییر سلایق مردم و بهویژه درباریان انجامید. اما این تغییرات در دورۀ پهلوی و تحت تأثیر جنبشهای تجددگرایانۀ خاورمیانه در قرن 19 و 20م به بار نشست. در فضای گفتمان دولت مدرن رضاشاهی، با اخذ الگوهای غربی و تحقیر فرهنگ بومی، تصویر جدیدی از زن ایرانی ترسیم شد که تحولی اساسی در سبک زندگی زنان ایجاد کرد، فرایندی که بهویژه از سال 1314 به بعد به برگزاری شوهای لباس و سالنهای مد و تحول در خیاطی و دوخت لباسها مطابق با آخرین مد اروپا و امریکا منجر شد.[77] باید توجه داشت این تحول فرایندی نبود که در آن خیاطی سنتی به خیاطی مدرن تبدیل شود، بلکه رخدادی بود که طی آن مهارت و حرفۀ طراحی لباس به فرایند تولید لباس افزوده شد. آنچه خیاطی سنتی و مدرن را از یکدیگر متمایز میسازد عمدتاً ابزارها و شیوههای مدرن برش و دوخت است، اما آنچه طراحی لباس و خیاطی را از هم متمایز میسازد اهمیت ابداع در طراحی، مد و تغییرات مکرر طرحهاست؛ امری که تا دورۀ قاجار برای ایرانیان جذابیتی نداشت، اما از دورۀ دوم قاجار از طریق گسترش ارتباطات با غرب و با تغییر سلیقۀ دربار ترویج یافت و در دورۀ پهلوی کاملاً تثبیت شد.
نتیجهگیری
طراحی لباس از مشاغل مورد توجه در دوران مدرن است که با تأمل در واژهشناسی و برابر لاتین آن متوجه ارتباط تنگاتنگ آن با مفهوم مد و تغییرات مکرر میشویم. این مهارت که سابقۀ آن در غرب حداقل به فعالیتهای خیاطان در قرن 18م باز میگردد، در حالی در دورۀ دوم قاجار و در مواجهه با غرب در ایران مورد توجه و ترویج قرار میگیرد که برخی از گردشگران اروپایی مدعی ناآشنایی ایرانیان و بالاخص زنان ایرانی با خیاطی پیش از این هستند. پژوهش پیش رو کوشید با بررسی حرفۀ خیاطی در تاریخ اجتماعی ایران ضمن تعیین تکلیف این ادعا، پیشینۀ مبهم طراحی لباس را در ایران روشن سازد. یافتههای پژوهش به قرار زیر است:
حرفۀ خیاطی و طراحی لباس در مراحل و وظایف دارای اشتراکاتی چون برش و دوخت و تنظیم لباس با در نظر گرفتن ابعاد دقیق مشتری هستند، اما افتراقاتی مهم نظیر عدم ابداع و ارائۀ طرح جدید، عدم توجه به ویژگیهای اندامی هر فرد و پنهان نمودن عیوب اندامی مشتری، عدم نقش محوری در تزئین لباس و عدم انتخاب پارچه، اجرای فرایند طراحی لباس را در میان خیاطان ایرانی تأیید نمیکند.
انفعال خیاطان ایرانی در ایفای نقش طراح لباس، نظر را به سوی سایر افراد مؤثر در فرایند تولید لباس یعنی درباریان، ناظران صنفی چون ملکالتجار و صندوقدارباشی و نقاشان جلب مینماید، اما شواهدی دال بر اینکه این افراد در اجرای اصلیترین مراحل طراحی لباس نقش داشته باشند به دست نمیآید. نبود مدارک و شواهدی دال بر وجود فرایند طراحی لباس در تاریخ اجتماعی ایران فرضیۀ ورود این مهارت را از طریق غرب قوت میبخشد. ارتباط ایران با غرب و رفتوآمد خیاطان اروپایی در ایران به سالها پیش از دورۀ قاجار باز میگردد، اما تنها در دورۀ دوم قاجار است که حضور خیاطان اروپایی با تغییر سلیقۀ شاه و علاقۀ دربار به سبک زندگی غربی و پذیرش دست برتر آنان در مواردی چون سبک پوشش و تأسیس مدارس اروپایی همراه میشود و به نگاهی جدید به حوزۀ مد و لباس و ترویج خیاطی به شیوۀ اروپایی و طراحی لباس در ایران میانجامد. با این همه، برخلاف تصور برخی گردشگران اروپایی چون دیولافوا و اورسول، ایرانیان نهتنها پیش از مواجهه با غرب با خیاطی آشنا بودند، بلکه در آن مهارت فراوان داشتند تا آنجا که شاردن خیاطان ایرانی را ماهرتر از خیاطان اروپایی میداند و معتقد است «ناشدنى است درزیگرى بتواند لباسى را ظریفتر و پاکیزهتر از آنها بدوزد.» اما خود او بیان میدارد که «[ایرانیان] در لباس پوشیدن هرگز از مد پیروى نمىکنند و بسیار سال مىگذرد که کمترین تغییر در طرز پوشاک خود ندادهاند.» در واقع، آنچه مانع از شکلگیری و ترویج مهارت طراحی لباس در ایران پیش از دورۀ قاجار بود، نه ناآشنایی ایرانیان با خیاطی بلکه بیعلاقگی ایشان به اساسیترین بخش از فرایند طراحی لباس یعنی مد و تنوع و تغییر مکرر طرح لباسها بود.
[1]. A person who designs costumes for plays and films.
[2]. برای مثال، امروزه در میان رشتههای تحصیلی دانشگاهی ایران رشتههایی با عناوین «طراحی لباس» و «طراحی و دوخت لباس» وجود دارد که هدف، سرفصل و جداول درسی آنها به فضای کلی طراحی لباس میپردازد و هیچگونه محدودیت و یا تمرکز خاصی بر مقولۀ طراحی لباس نمایش و یا فیلم در آنها دیده نمیشود.
[3]. Deborah Nadoolman Landis, Film craft: Costume Design (Focal Press, 2012). pp. Introduction.
[4]. “costume”, Cambridge English Dictionary, accessed 2 September 2022, http://www.dictionary.cambridge.org/dictionary/english/costume.
[5]. Fashion
[6]. “Fashion”, Cambridge English Dictionary, accessed 8 August 2022, http://www.dictionary.cambridge.org/dictionary/english/fashion.
[7]. “Fashion designer”, Oxford Dictionary, accessed 5 June 2022, https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/american_english/fashion-designer.
[8]. تفاوت عمدۀ خیاطی مدرن و سنتی به استفاده از ابزارها و روشهای مدرن در برش و دوخت لباس باز میگردد و خیاطی مدرن به معنای طراحی لباس نیست.
[9]. tailor
[10]. cut
[11]. “tailor”, Oxford Dictionary, accessed 5 June 2022, https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/american_english/tailor.
[12]. علیاکبر دهخدا، لغتنامه، ج 7 (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1372)، ص 9314.
[13]. در اینجا باید توجه داشت حرفۀ طراحی لباس از مشاغل دوران مدرن به شمار میرود و در اسناد و متون تاریخی ایران که به پیش از دوران مدرن باز میگردند، به طور مستقیم ترکیب واژگان «طراحی لباس» بهعنوان یک حرفه و یا حتی مهارت به کار گرفته نشده است. دقت در تفکیک میان طراح لباس و خیاط به دوران مدرن باز میگردد و در گذشته برای هر دو مهارت از واژۀ خیاطی استفاده میشده است. بنابراین، صرفاً استفاده از واژهای چون خیاط در متون تاریخی و به کار نبستن واژۀ طراح لباس دلیلی بر بود یا نبود عمل طراحی در فرایند تولید لباس نیست. برای مثال، امروزه اغلب متون تخصصی از چارلز فردریک ورث (Charles Fredrick Worth)، به دلیل فعالیتهایی چون ابداع طرحهای جدید و نمایش آنها توسط مدلهای زنده، بهعنوان اولین طراح لباس و یا پدر طراحی مد و لباس غرب یاد میکنند. اما در برخی متون قدیمیتر از او بهعنوان یک خیاط و نه طراح (a Tailor not a designer) یاد شده است.
[14]. برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه بنگرید به: مایلز فربرن، تاریخ اجتماعی؛ مسائل راهبردها و روشها، ترجمۀ ابراهیم موسیپور و محمدابراهیم باسط (تهران: سمت، 1394)، ص 284.
.[15] برای آگاهی از نمونۀ آن در دورۀ صفوی، بنگرید به: غیاثالدین بن همامالدین خواندمیر، مآثر الملوک؛ به ضمیمۀ خاتمۀ خلاصه الاخبار، هاشم محدث (تهران: رسا، 1372)، ص 24؛ غیاثالدین بن همامالدین خواندمیر، تاریخ حبیبالسیر فی اخبار افراد بشر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، ج 1 (تهران: خیام، 1380)، ص 25.
[16]. برای مثال بنگرید به: پیمان متین، پوشاک ایرانیان، ویراستار غلامرضا ارژنگ (تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1383).
[17]. Hae-Sook Kwon, and Eun-A Lee, “The Task of the Fashion Designer in Different Types of Domestic Women’s Apparel Brands” Journal of Fashion Business, Vol. 8, No. 6 (2004), pp. 90-102.
[18]. silhouette
[19]. “The fashion design process”, Royal College of Art -Victoria and Albert Museum, Accessed 5 June 2022 https://www.vam.ac.uk/collections/fashion.
[20]. بنگرید به: روت ترنرویلکاکس، 5000 سال پوشاک زنان و مردان جهان، ترجمۀ شیرین بزرگمهر (تهران: توس، 1399)، ص 276.
[21]. علیاصغر باباصفری، اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج ۳ (اردبیل: دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل، 1370)، ص ۴۴۵.
[22]. یعقوب آژند، تاریخ ایران: دورۀ صفویان (تهران: جامی، 1380)، ص ۳۹۶.
[23]. باباصفری، ج 3، ص ۴۴۵.
[24]. میرزاحسینخان تحویلدار، جغرافیای طبیعی و انسانی و آمار اصناف شهر (تهران: دانشگاه تهران، 1342)، ص 97 و 98.
[25]. علویه کرمانی، روزنامۀ سفر حج عتبات عالیات و دربار ناصری (قم: نشر مورخ، 1386)، ص ۱۷۴؛ محمد کمرهای، روزنامۀ خاطرات سید محمد کمرهای، ج ۱ (تهران: اساطیر، 1384)، ص ۵۷۵.
[26]. dressmaker
[27]. کمرهای، ج 1، ص 283؛ مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج ۳ (تهران: امیرکبیر، 1354)، ص 726.
[28]. تحویلدار، ص 97 و 98.
[29]. ترنرویلکاکس، ص 380.
[30]. خاطرات تاجالسلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان (تهران: تاریخ ایران، 1361)، ص ۱۰۶.
[31]. طراح فرانسوی لباسهای ماری آنتوانت. بنگرید به: ترنرویلکاکس، ص 268.
[32]. خیاط فرانسوی. بنگرید به: همان، ص 309.
[33]. Anne Rooney, a History of Fashion and Costume the Eighteenth Century, Editor: Alex Woolf (Bailey Publishing Associates Ltd, 2005), pp. 14-25.
[34]. محمداحمد قرشی، آیین شهرداری ابن اخوه، ترجمۀ جعفر شعار، چ 2 (تهران: علمی و فرهنگی، 1360)، ص 137-139.
[35]. برای مثال خواندمیر نیز خیاط را در کنار صراف، بنّا، عطار، نانوا، بزاز، رنگرز و... «محترفات» نامیده و آنها را جزء طبقۀ پایین ذکر کرده است. بنگرید به: غیاثالدین خواندمیر، نسخۀ خطی نامۀ نامی، محفوظ در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش 13717، 66.
[36]. محمد بن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج ۳ (تهران: امیرکبیر، 1384)، ص ۵۴۲.
[37]. لازم به ذکر است در دورۀ قاجار، برخلاف دورۀ صفویه، به دلیل افول صنعت نساجی و پارچهبافی در ایران، ملکالتجار نقشی محوری در نظارت بر تولید پارچه ندارد. برای مطالعۀ بیشتر در این باره بنگرید به: فریده طالبپور، «نساجی در عصر قاجار: تولید و تجارت پارچه»، فصلنامۀ گنجینۀ اسناد. س 22، دفتر دوم (1391)، ص 68-89.
[37]. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 1 (تهران: زوار، 1384)، ص ۵۱۱.
[38]. جووانی فرانچسکو جملی کارری، سفرنامۀ کارری، ترجمۀ عباس نخجوانی (تبریز: ادارۀ کل فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی، 1348)، ص ۱۶۶.
[39]. انگلبرت کمپفر، سفرنامۀ کمپفر، ترجمۀ کیکاووس جهانداری (تهران: خوارزمی، 1363)، ص ۶۶، ۱۲۰.
[40]. ولادیمیر مینورسکی، سازمان ادارى حکومت صفوى، ترجمۀ مسعود رجبنیا (تهران: زوار، 1334)، ص 151-152.
[41]. مستوفی، ج 1، ص ۴۰۹.
[42]. دربارۀ تأثیر سایر هنرمندان مانند نویسندگانی چون بالزاک و روسو و یا مجسمهسازانی چون گابریل دوارسی، بنگرید به: ترنرویل کاکس، ص 295، 309، 346.
[43]. Gainsborough
[44]. Watteau
[45]. David
[46]. ترنرویلکاکس، ص 240، 258، 267.
[47]. زهره روحفر، نگاهی بر پارچهبافی دوران اسلامی (تهران: سمت، 1394)، ص 40-43.
[48]. راوندی، ج ۳، ص 407-410.
[49]. محمدهاشم رستمالحکما، رستم التواریخ (تهران: دنیای کتاب، 1382)، ص ۱۴۵.
[50]. رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ، تصحیح و تحشیۀ محمد روشن و مصطفی موسوی، ج ۳ (تهران: البرز، 1373)، ص 392، 394.
[51]. همان، ص ۵۴۰.
[52]. میرزا سمیعا، تذکره الملوک، ترجمۀ محمد دبیرسیاقی (تهران: امیرکبیر، 1368)، ص 126؛ مینورسکی، ص 48-49.
[53]. برای مثال بنگرید به: جوزافا باربارو و دیگران، سفرنامۀ ونیزیان در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری (تهران: خوارزمی، 1364)، ص 95-96.
[54] غلامحسین افضلالملک، افضل التواریخ (تهران: تاریخ ایران، 1361)، ص ۸۹.
[55]. بنگرید به: محمدقلی مجد، از قاجار به پهلوی؛ 1309-1298 (براساس اسناد وزارت خارجۀ آمریکا) (تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1389)، ص 549-550.
[56]. منظر محمدی و سعید احمدی زاویه، «لباس متحدالشکل: بازنمایی قدرت و مدرنیته دوران پهلوی اول»، تاریخ ایران، ش (3)10 (1396)، ص 90.
[57]. مستوفی، ج ۱، ص ۵۱۱.
[58]. بنگرید به: آدام اولئاریوس، سفرنامۀ آدام الئاریوس (تهران: سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار، 1363)، ص 9-12؛ دن گارسیا دسیلوا فیگوئرا، سفرنامۀ دن گارسیا دسیلوا فیگوئرا، ترجمۀ غلامرضا سمیعی (تهران: نشر نو، 1363)، ص 232؛ دروویل گاسپار، سفر در ایران، ترجمۀ منوچهر اعتماد مقدم (تهران: شباویز، 1370)، ص 49؛ محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ج ۱ (تهران: اقبال، 1378)، ص ۹۲.
[59]. ژان شاردن، سفرنامۀ شاردن، ج 2 (تهران: توس، 1372)، ص ۸۹۲.
[60]. سر پرسی مولزورث سایکس، تاریخ ایران سایکس، ج ۲ (تهران: افسون، 1380)، ص ۳۱۰.
[61]. شاردن، ج 2، ص ۷۹۹.
[62]. مهرآسا غیبی، هشت هزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی (تهران: هیرمند، 1387)، ص 478-479.
[64]. غیبی، ص 514.
[65]. مستوفی، ج 3، ص ۲۳۳؛ ج ۲، ص ۹۴.
[66]. Henry Rene D'Allemagne
[67]. هانری رنه دآلمانی، سفرنامۀ از خراسان تا بختیاری (تهران: امیرکبیر، 1335)، ص ۷۸۶.
[68]. همان، ص ۲۹۱.
[69]. حسین شهیدی، سرگذشت تهران (تهران: راه مانا، 1383)، ص 541.
[70]. دیولافوا، سفرنامۀ مادام دیولافوا، ترجمۀ علیمحمد فرهوشى (تهران: قصهپرداز، 1378)، ص ۱۱۹.
[71]. ارنست اورسول، سفرنامۀ قفقاز و ایران (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى، 1382)، ص ۲۳۱.
[72]. محمدعلی سیاح، خاطرات حاج سیاح، زیر نظر ایرج افشار (تهران: امیرکبیر، 1346)، ص 65.
[73]. بنگرید به: راوندی، ج ۳، ص ۶۵۰.
[74]. انسیه شیخ رضایی، «مدارس فرانسوی»، گنجینۀ اسناد، س 2، ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1371)، ص 97-98؛ پویا قاسمى، مدارس جدید در دورۀ قاجاریه (تهران: نشر دانشگاهی، 1377)، ص ۵۲۷؛ حسن فراهانی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج ۳ (تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1385)، ص ۳۱۴.
[75]. عبدالحسین سپهر، مرآت الوقایع مظفری، ج ۱ (تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1386)، ص ۳۷۱.
[76]. دآلمانی، ص ۳۱۷.
[77]. سیده مرضیه حسینی، «سامان بدن و شکلگیری مشاغل زنانه در عصر رضاشاه براساس گزارش مطبوعات یومیه»، تاریخ ایران، ش 2 (1400)، ص 155-177؛ یحیی ذکاء، لباس زنان ایران از سدۀ سیزدهم هجری تا امروز (تهران: ادارۀ موزهها و فرهنگ عامه، 1336)، ص 42-44.