نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسنده
گروه تاریخ- دانشکده علوم انسانی- دانشگاه یاسوج
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Georgia was a Christian land that was of special interest to the kings of this dynasty during the Safavid period. Most of the Safavid attacks on Georgia took place during the reign of Shah Tahmasb, which were carried out to achieve the two goals of jihad in the way of God and gaining booty. The type and manner of reflection of these attacks in Safavid historiography is a topic that this study seeks to address. The presupposition of the research is based on the fact that due to the religious nature of the Safavid rule and in general the religious worldview prevailing in that period, historiography in that period is also subject to the conditions and Shah Tahmaseb's attacks on Georgia as O religious narrated. The present study has been done with a descriptive-analytical approach and relying on the method of collecting information from historical sources.
Findings show that Safavid historians have followed two methods in narrating the attacks of Shah Tahmaseb on Georgia: First; To magnify Shah Tahmaseb's successes was to turn to the use of epic expressions in the narrative of Tahmaseb's attacks on Georgia. Second; Justification for the killings and looting that took place in these attacks, using arguments such as: - Introducing the Georgians as polytheists and infidels, whose killing and looting was naturally legitimate in such a situation - Defending the Safavid king from the borders of Islam and Promoting Islam, which is the duty of every Muslim ruler - destiny in the sense that
کلیدواژهها [English]
مقدمه
گرجستان سرزمینی مسیحینشین بود که حاکمان مسلمان اغلب با هدف جهاد و غزا به آن حمله میکردند. برای مثال میتوان به حملات آلبارسلان سلجوقی[1] و یا حملات متعدد تیمورلنگ[2] به این سرزمین اشاره کرد. حاکمان مسلمان از این حملات دو منظور داشتند: اول، کسب ثواب اخروی که به اعتقاد مسلمانان جنگ علیه غیرمسلمانان جهاد محسوب میشود و فارغ از پیروزی یا شکست، ثوابی اخروی به همراه دارد. و دوم، کسب غنیمت. تقریباً در میان همة حاکمان مسلمانی که شرایط و توانایی حمله به گرجستان را داشتهاند، این روند تکرار شده است. با شکلگیری حکومت صفویه در قرن دهم قمری، سرزمین گرجستان نیز در معادلات شاهان این سلسله از جایگاه ویژهای برخوردار گردید، چنانکه یکی از چهار ایالت مهم آن دوره به حساب میآمد. عواملی چون منافع اقتصادی، نظامی، سیاسی و منبع مهم نیروی انسانی سبب اهمیت گرجستان در این دوره شده بود. شاردن دربارة منابع اقتصادی گرجستان میگوید که به لحاظ حاصلخیزی منطقهای کمنظیر و دارای منابع فراوان کشاورزی و دامی است.[3] منابع صفوی نیز به طلا و جواهرات فراوان موجود درکلیساهای گرجستان بارها اشاره کردهاند که منبعی غنی برای خزانة صفوی بودند.[4] تسلط بر این سرزمین میتوانست سبب برتری سیاسی و نظامی صفویان بر عثمانیها در منطقه شود. همچنین گرجستان منبع مهمی برای تأمین نیروی نظامی صفویان بود که این امر از طریق حملات متعدد به آن منطقه و گرفتن اسرای فراوان حاصل میشد. البته صفویان هیچگاه نتوانستند همة این سرزمین را در اختیار بگیرند و همواره با حکومت عثمانی بر سر آن اختلاف داشتند.
صفویان حتی پیش از تأسیس، یعنی در زمان شیخجنید و شیخحیدر، به گرجستان توجه داشتند و با نام جهاد و غزا حملات متعددی به آن دیار کردند. از همان ابتدای شکلگیری به گرجستان بهعنوان منبع تأمین نیروی مادی و انسانی چشم داشتند. چنانکه در زمان شاه طهماسب اسرای گرجی، به همراه اسرای چرکسی و ارمنی، سبب ایجاد تغییرات مهمی در ساختار جامعة صفوی شدند و بر نهادهای نظامی، سیاسی و حتی وضعیت اقتصادی کشور تأثیرات عمدهای گذاشتند. مستوفی بافقی دربارة حملات شاهان صفوی به گرجستان مینویسد: «همواره اقدام به لوازم غزا و جهاد مکنون خاطر حقپرست سلاطین علّیة صفویه بوده و هست، در هنگام فرصت متوجه غزای گرجستان شدهاند.»[5] این رویه در زمان شاه طهماسب به اوج خود رسید و او چهار بار به گرجستان لشکر کشید (به سالهای ۹۴۷، ۹۵۳، ۹۵۸ و 961ق). البته در این بین، سرداران وی نیز گاه به حملات پراکنده دست میزدند. حاصل حملات شاه طهماسب و فرماندهانش به گرجستان، به دست آوردن غنایم و اسرای فراوان و البته ترویج ظاهری دین اسلام در این منطقه بود.
تاکنون در این زمینه پژوهش مستقلی صورت نگرفته و فقط در برخی از تحقیقات به حملات صفویان به گرجستان اشاره شده است. عباس پناهی در مقالهای با عنوان «پیامدهای لشکرکشیهای شاه طهماسب به قفقاز و گرجستان»، همانگونه که از نام مقاله پیداست، به مطالعة چگونگی لشکرکشیهای شاه طهماسب و پیامدهای آن پرداخته است. «مناسبات سیاسی شاهان صفوی با گرجیها» نیز عنوان مقالهای از عباسقلی غفاریفرد است که در آن مناسبات و روابط سیاسی صفویان با گرجیها در کل دورة صفویه بررسی شده و نویسنده در بخشی از مقاله به حملات شاه طهماسب به گرجستان اشاره کرده است. این دو پژوهش به مسئلة رویکرد تاریخنگاری صفویه در قبال حملات شاه طهماسب به گرجستان نپرداخته و بیشتر بر تحولات سیاسی ـ نظامی این حملات تمرکز کردهاند. در پژوهش حاضر نوع نگاه مورخان صفوی به این حملات و بازتاب آن در تاریخنگاری دورة صفویه بررسی میشود و برخلاف پژوهشهای پیشین، جنبههای سیاسی، اقتصادی و نظامی این حملات به هیچ روی مد نظر نیست.
در دوران صفویه رویکرد مذهبی حکومت و ایدئولوژیِ تشیع بر همة ابعاد جامعه غلبه داشت. تاریخنگاری صفوی نیز از این مقوله مستثنا نبود و مورخان آن دوره سعی کردهاند در روایت رخدادهای عصر خود از تعبیرات مذهبی استفاده نمایند. بیراه نرفتهایم اگر بگوییم شاخصة اصلی تاریخنگاری صفویان رویکرد مذهبی بوده است. همة کارها و اقدامات شاهان صفوی در قالب مذهب روایت و قضاوت میشدند. مورخان صفوی از حملات شاهان صفوی به گرجستان، به سبب تضاد دینی صفویان و اهالی گرجستان، به جنگهای جهادی تعبیر کردهاند. رویکرد مذهبی تاریخنگاری صفویان را در قبال این حملات میتوان در چند وجه بررسی کرد:
1-1. آیهنگاری در روایت حملات شاه طهماسب به گرجستان
استفاده از آیات قرآن در تاریخنگاری دورة صفوی امری تقریباً مرسوم بوده که در روایت مورخان از جنگهای آن دوره شکلی ویژه به خود گرفته است. مورخان سعی میکردند از آیاتی که جنبة جهادی و همچنین تقابل خیر و شر یا کفر و اسلام در آنها برجسته است استفاده کنند. بنابراین، در روایت حملات شاه طهماسب به گرجستان آیات جهادی بیشترین کاربرد را داشتهاند. به سبب آنکه مردم گرجستان عمدتاً مسیحی بودند، حمله به این غیرمسلمانان امری جهادی تلقی میشد و باور بر این بود که چنین جنگهایی، بدون توجه به حق یا ناحق بودن طرف مقابل، جهادی محسوب میشوند.
در لشکرکشی شاه طهماسب آیة 73 سوره توبه «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم [اى پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر]» بیشترین کاربرد را داشته است.[6] این آیه در زمانی به کار رفته که شاه قصد عزیمت به گرجستان را داشته است. معلوم است که منظور مورخان از جهاد علیه کفار در این آیه مشخصاً عیسویمذهبان گرجی است، اما منافقین چه کسانی هستند؟ به نظر میرسد منظور از منافقین آن دسته از گرجیانی باشند که در دربار صفویان رشد یافته و اسلام آورده بودند و یا اینکه در منطقة خویش به ظاهر مسلمان شده و مورد اعتماد صفویان بودهاند. این نوع اسلام آوردن احتمالاً صرفاً ظاهری و براساس منافع بوده است و آنها در فرصت مناسب سعی میکردند خود را از قید صفویان خارج نمایند. از اسلام برگشتن عیسیخان گرجی و تلاشهای وی برای فرار از دربار صفویان که نهایتاً سبب گرفتار شدن وی گردید،[7] از جملة این موارد است. گرچه در این دوره موردی مشخص از شورش بزرگان گرجی که اسلام آورده بودند وجود ندارد، نباید از نظر دور داشت که در هنگام حملات شاه طهماسب به گرجستان، همة مغلوبان ملزم به پذیرفتن دین اسلام بودند و در غیر این صورت به قتل میرسیدند[8]. طبیعتاً چنین افرادی پس از بازگشت نیروهای صفوی مجدداً به دین اصلی خود برمیگشتند و در شورشهای بعدی در زمرة نیروهای گرجی قرار میگرفتند. از این رو، احتمالاً منظور مورخین صفوی از منافقین چنین کسانی هستند که صرفاً به سبب منافع خویش اسلام میآوردند و بعد هم بهراحتی از اسلام رویگردان میشدند و در صف نیروهای دشمن قرار میگرفتند. بنابراین، مورخان صفوی هدف از این حملات را نه تنها جهاد علیه کفار بلکه مقابله با چنین منافقانی میدانستند. علاوه بر این، با استفاده از آیة 31 سوره سبا[9] از نیروهای گرجی بهعنوان مخالفان قرآن نیز یاد شده است. مورخان صفوی برای اینکه تقابل طهماسب با گرجیها را بهمثابة تقابل نیروهای اسلام و کفر جلوه دهند، از آیات دیگری نیز به صورت تلویحی و غیرمستقیم استفاده نمودهاند. از جمله در تاریخ ایلچی از گرجیها به «کفره فجره» تعبیر شده است[10] که به آیة 42 سورة عبس[11] اشاره دارد.
حملات شاه طهماسب به گرجستان منجر به کشتار گستردهای در آن مناطق شد که میتوان در نوشتههای مورخان آن دوره از میزان چنین قتلعامهایی مطلع شد. حسینیقمی میگوید: «اکثر آن بیدینان را به قتل رسانیدند.»[12] گرچه ممکن است در این مورد مبالغههایی هم صورت گرفته باشد، اما آمار بالای اسیران گرجی که حتی در آینده سپاهی از آنها تشکیل گردید، بهخوبی گویای تعداد زیاد کشتهشدگان گرجی است. مورخان صفوی سعی میکنند، با استفاده از آیات قرآن، این عمل شاه طهماسب و نیروهای صفوی را امری الهی تلقی نمایند و در این زمینه حتی از تغییر کلماتی از آیات قرآن ابایی ندارند. آیة 36 سورة مبارکة توبه در توجیه کشتارهای طهماسب بیشترین کارایی را داشته است. در قسمتی از این آیه آمده است «قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّه [همگى با مشرکان بجنگید]»، اما مورخان صفوی با تغییر کلمة «قاتِلُوا» به «اقتلو» جنگیدن را به صورت کشتن درآورده[13] و به این شیوه در پی توجیه کشتارهای وحشتناک شاه طهماسب و مشروعیتبخشی به آن برآمدهاند. البته برخی از مورخین نیز به آیاتی استناد کردهاند که مستقیماً به کشتار کفار اشاره دارند. مؤلف تاریخ ایلچی در همین خصوص از قسمتی از آیة 89 سورة مبارکة نساء[14] بهره برده است.[15]
از نگاه مورخان، گرجیان کشتهشده در حملات شاه طهماسب به همان سرنوشت کفار دچار خواهند شد و عاقبتشان جهنم خواهد بود. آنها برای نشان دادن جایگاه اخروی کشتهشدگان گرجی از آیات مختلفی از جمله آیة 18 سورة مبارکة رعد[16]، آیة 145 سورة مبارکة نساء[17] و آیة 12 سورة مبارکة آلعمران[18] استفاده میکنند.[19] همچنین از تعبیرات دو کلمهای قرآنی چون «بئس المصیر»[20] و «بئس المهاد»[21]، به معنای بدترین منزل و جایگاه، بهره میبرند. قائل شدن چنین جایگاهی برای نیروهای مخالف به این معناست که کشتههای خودی شهید محسوب میشوند که بهتبع آن جایگاهشان هم بهشت است. همة این تعابیر و تفاسیر مسلماً برای موجه و مشروع جلوه دادن حملات شاه طهماسب به گرجستان بوده است.
مورخان صفوی از تشبیهات قرآنی نیز بهره میبرند و با استفاده از دستهبندیهای قرآنی، مانند تقابل خیر و شر، رویارویی شاه طهماسب با گرجیان را در اینگونه دستهها جای میدهند. مثلاً با استفاده از آیة 94 سورة مبارکة کهف «یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْض» گرجیها را به قوم یأجوج و مأجوج تشبیه میکنند.[22] یأجوج و مأجوج از دیدگاه مسلمانان قومی منفورند و در سنت اسلامی همواره «قومی ناشناخته، رازآلود و در عین حال دهشتناک» معرفی شدهاند.[23] این رویکرد به قوم یأجوج و مأجوج همواره در سنت تاریخنگاری اسلامی وجود داشته است. مورخان صفوی نیز به پیروی از این سنت، گرجیها را که دشمنانی غیرمسلمان بودهاند، به قوم یأجوج و مأجوج تشبیه میکنند و با استفاده از بخشی از آیة 96 سورة مبارکة انبیاء «و هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُون [و آنها از هر پشتهاى بتازند]» میان عاقبت گرجیها و قوم یأجوج و مأجوج شباهت و پیوند برقرار مینمایند[24]. به هر روی، به نظر میرسد مورخان صفوی با ایجاد این شباهت در پی چند هدف بودهاند: اول، تشبیه خشونت رفتاری گرجیها به قوم یأجوج و مأجوج. دوم، تشبیه کثرت جمعیت نیروهای گرجی به قوم یأجوج و مأجوج، بهگونهای که فضلیخوزانی مینویسد جمعیت گرجیها از مور و ملخ بیشتر است[25]. سوم، تشبیه ناپدید شدن ناگهانی گرجیها در برابر نیروهای صفوی به ناپدید شدن ناگهانی قوم یأجوج و مأجوج در پی اقدامات ذوالقرنین. فضلیخوزانی مینویسد گرجیها «مانند سیماب از محل و مکان خود نایاب گشتند و به جنگلی که از تشابک [= انبوه و ازدحام] اشجار، نسیم را به دشوار در آن گذار میسر شدی، درآمدند.»[26] چهارم، پیگرفتن خط سیر تقابل خیر و شر در روایت حملات نیروهای صفوی به گرجستان. فضلیخوزانی با بهرهگیری از آیة 74 سورة مبارکة حجر[27] در پی تشبیه گرجیان به قوم لوط برآمده[28] و سنگباران و توپباران قلاع گرجی را به بارش سنگ بر قوم لوط تشبیه کرده است. از جمله تشبیهات دیگر در این خصوص تشبیه کشتهشدگان گرجی به شیاطین است. استفاده از بخشی از آیة ۶۵ سورة مبارکة صافات «کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطین [چون کلّههاى شیاطین است]» بیانگر نگاه منفی مورخان صفوی به نیروهای گرجی است.[29]
مورخان صفوی حتی در توصیف معارضات داخلی گرجستان نیز که میان مدعیان قدرت در آن منطقه درگرفته بود، از آیات قرآن بهره میگیرند. در جنگی که میان دو برادر گرجی، داوودخان و سمایون یا سیماوون (سیمون) رخ داد، داوود به نمایندگی از دولت صفویه در گرجستان حکومت میکرد. مورخان صفوی، به طرفداری از داوود، با استفاده از آیة ۲۴۹ سورة مبارکة بقره «لا طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ [امروز ما را یارای مقابله با جالوت و سپاهیانش نیست]» مخالفان او را به جالوت و لشکریان جالوت تشبیه میکنند.[30] آنها به وقایع داخلی گرجستان حساساند و در روایت حوادث این کشور، حتی در جایی که خبری از دخالت مستقیم شاه طهماسب نیست، خط سیر تقابل خیر و شر را بر مبنای روایت قرآنی حفظ میکنند.
مورخان در پارهای از موارد تمسک به آیات قرآن را سبب پیروزی نیروهای صفوی دانستهاند، از جمله توسل جستن به آیة ۲۵۰ سورة مبارکة بقره[31] در وقایع سال ۹۶۸ق که سماوونخان و گرگینخان قصد تصرف تفلیس و تمام گرجستان را داشتند و شاهوردیخان به مقابله با آنها رفته بود.[32] آنگونه که از منابع صفوی استنباط میشود، در این تقابل به دلیل لشکرکشی گسترده و تعداد بالای نیروهای گرجی، امکان پیروزی نیروهای صفویه بسیار اندک بود، اما نهایتاً این تقابل با موفقیت نیروهای مرکزی خاتمه یافت. به نظر میرسد هر زمان نیروهای صفوی در تنگنا بودند، رویکرد مورخان محتاطانه بوده است. در این مواقع آنها سعی میکردند از تعابیر و آیاتی که نشانة پیروزی و غلبهاند، کمتر استفاده کنند و بیشتر از آیاتی بهره جویند که نشانههای تضرع به درگاه خداوند برای پیروزی در آنها وجود دارد. در نهایت نیز موفقیت نیروهای صفوی در چنین نبردهایی به یاری خداوند و توجه همیشگی او به حکومت صفوی نسبت داده میشد.
منابع عصر صفوی، با استناد به آیات قرآن، دو دلیل مهم را برای پیروزیهای صفویان بر گرجیها بیان کردهاند: الف) شکست قطعی و همیشگی کافران، به دلیل آنکه خداوند همواره بر کفار تسلط دارد. برای اثبات این تفکر از آیة ۱۹ سورة مبارکة بقره «وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ [خدا بر کافران احاطه دارد]» استفاده شده است.[33] در اینجا منظور از کافرین همان گرجیان مسیحی هستند. ب) یاری نمودن خداوند به نیروهای شاه صفوی؛ مورخان با استفاده از آیة یک[34] و بخشی از آیة ۱۰[35] سورة مبارکة فتح، عامل پیروزیهای صفویان را خداوند میدانند. از نظر آنان دست یاری پروردگار در این موفقیتها هویداست.[36] در این بین، روملو عملاً با کمک بخشی از آیة ۱۳ سورة مبارکة صف «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ» در پی اثبات این باور است که پیروزی از جانب خداوند است و نیروهای صفوی صرفاً مجری اوامر الهی هستند، و خداوند نیز آنها را در دستیابی به این هدف یاری مینماید. [37]
1-2. تعبیرات و تشبیهات مذهبی در روایت حملات شاه طهماسب به گرجستان
تاریخنگاری صفویه در وصف نیروهای صفوی و مخالفان آنها، یعنی گرجیان، از تعبیراتی بهره میبرد که دارای بار معنایی مذهبی ویژهای هستند. این تعبیرات در مفاهیم قرآنی و احادیث ریشه دارند که به طور کلی میتوان آنها را به دو بخش تقسیم کرد: تعبیراتی که در ستایش نیروهای صفوی هستند و مفاهیم و تعبیراتی که در وصف نیروهای گرجی به کار رفتهاند.
دو مفهوم «غزا» و «دارالحرب یا دارالکفر» دارای بار معنایی خاصی در تاریخنگاری اسلامی هستند. دارالحرب یا دارالکفر به سرزمینهای خارج از قلمرو اسلامی میگویند که در آن کفار زندگی میکنند و ساکنان آنها با مسلمانان در جنگاند. غزا نیز مفهومی دینی است که از ابتدای اسلام به کار برده میشد و به معنای جنگ با دشمنان ساکن در دارالحرب یا دارالکفر است. به مسلمانی که در دارالکفر با دشمنان میجنگید لقب غازی داده میشد. این لقب سبب ایجاد مشروعیتی برای صاحبان آن، بهعنوان مدافعان و مروجان دین اسلام میشد. گرجستان در دورة صفویه مصداق دارالحرب بود و بر همین اساس، نیروهایی که به جنگ با گرجیان میرفتند غازی خوانده میشدند. در منابع صفوی میتوان موارد متعددی از کاربرد واژگان غزا، غازی و غازیان را برای وصف جنگها و نیروهای شرکتکننده در جنگهای صفوی و گرجی مشاهده کرد.
در بررسی متون دورة صفوی مشخص شد که در روایت حملات صفویان به گرجستان 115 بار از واژگان غازی، غازیان و غزا استفاده شده است. برخی واژگانِ موازی با غازیان و غزا نیز به کار رفته که مهمترینِ آن کلمات مجاهد و شهید و شهادت است. در جدول شمارة 1 میزان واژگانی که منابع تاریخی این دوره در ستایش نیروهای مهاجمِ صفوی به کار بردهاند ذکر شده که بیانگر نگاه مذهبی تاریخنگاری این دوره به حملات شاه طهماسب است.
ردیف |
منابع |
واژگان |
||||
غزا و غازیان |
امداد غیبی، توفیقات و تأییدات الهی |
سپاه، لشکر و جنود اسلام |
مجاهدان |
شهید و شهادت |
||
1 |
عالمآرای عباسی |
23 |
- |
3 |
3 |
2 |
2 |
احسن التواریخ |
17 |
2 |
2 |
- |
1 |
3 |
افضل التواریخ |
21 |
3 |
1 |
- |
- |
4 |
خلاصه التواریخ |
32 |
5 |
3 |
- |
1 |
5 |
تاریخ ایلچی |
3 |
- |
- |
- |
- |
6 |
روضه الصفویه |
2 |
- |
- |
- |
- |
7 |
تاریخ جهانآرای عباسی |
6 |
- |
- |
- |
1 |
8 |
تکمله الاخبار |
3 |
- |
- |
- |
- |
9 |
از شیخ صفی تا شاهصفی |
2 |
- |
- |
- |
- |
10 |
خلد برین |
4 |
- |
- |
1 |
- |
11 |
حبیب السیر |
1 |
- |
- |
- |
- |
12 |
وقایع السنین و الاعوام |
1 |
- |
- |
- |
- |
13 |
مجموع |
115 |
10 |
9 |
4 |
5 |
جدول شمارة 1. واژگان مذهبی بهکار رفته در ستایش نیروهای مهاجمِ صفوی (در حملات شاه طهماسب به گرجستان) و تعداد دفعات تکرار آنها
تاریخنگاری صفوی در توصیف دشمنان و مخالفان این سلسله از کلمات مذهبیای استفاده کرده است که بار معنایی منفی دارند. دایرة واژگانی که بر ضدیت با گرجیان دلالت دارند، بسیار گستردهتر از واژگان مثبتی است که در وصف صفویان به کار رفتهاند. مورخان صفوی بیشتر بر کلماتی تکیه میکنند که بر بیدینی گرجیها تأکید دارند. در این بین، واژگان گبر، کفر و مشرکین به همراه مشتقات آنها بیشترین کاربرد را دارند. واژگانی مانند گبران، گبران ضلالت، گبران ناپاک، بیدینان، بیایمان، کفره ضلاله، جنود کفر، کفار مشرکین، کفار نابکار، کفار فجار، ارباب کفر، فرقة ضلاله و... مجموع کلماتی هستند که مورخان در توصیف گرجیها به کار بردهاند (بنگرید به: جدول شمارة 2). احتمالاً علت استفاده از این همه واژگان منفی مشروعیت بخشیدن به حملات شاهِ صفوی و توجیه غارتهای او باشد. همچنین به نظر میرسد کافر و بیدین خواندن گرجیها تلاشی برای القای دارالحرب بودن گرجستان به مخاطبان است. حتی خودِ شاه طهماسب نیز در تذکرة شاه طهماسب از گرجیها با عنوان «کافر حربی» یاد کرده است.[38] باید در نظر داشت که نیروهای شاه طهماسب غالباً به مناطقی از گرجستان حمله میکردند که در قلمرو صفویان قرار داشتند و در بسیاری از موارد هدف از این لشکرکشیها نه سرکوب شورشی خاص بلکه صرفاً کسب غنایم و گرفتن اسیر بود. این رویه میتوانست بر ذهن سایر مردمان قلمرو صفوی اثری منفی بگذارد. به همین جهت، استفاده از واژگان منفیِ مذهبی میتوانست به توجیه و توضیح علل حملات شاه طهماسب به گرجستان برای اتباع مسلمان کمک نماید و به آنها چنین القا کند که شاه طهماسب در مقام یک غازی و مدافع اسلام به کفار و مشرکین حمله کرده است. حال آنکه گرجیها مسیحی بودند و قاعدتاً مطابق معیارهای اسلامی، کافر و یا مشرک محسوب نمیشدند. اما مورخان صفوی به تبعیت از تاریخنگاری اسلامی سعی میکردند نیروهای غیرمسلمان را (در اینجا تأکید بر مسیحیان است) کافر و یا مشرک قلمداد نمایند که در این صورت نیروهای خودی غازی و شهید به حساب میآمدند.
ردیف |
منابع |
واژگان |
||||
بیدینان و بیایمان |
کفره ضاله، جنودکفره، کفره و کفار |
گبران، گبران ضلالت و گبران ناپاک |
مشرکین |
سایر واژگان |
||
1 |
عالمآرای عباسی |
6 |
12 |
5 |
5 |
9 |
2 |
احسن التواریخ |
6 |
13 |
14 |
4 |
9 |
3 |
افضل التواریخ |
6 |
6 |
3 |
- |
2 |
4 |
خلاصه التواریخ |
7 |
18 |
12 |
2 |
4 |
5 |
تاریخ ایلچی |
2 |
2 |
- |
1 |
- |
6 |
روضه الصفویه |
- |
1 |
- |
- |
- |
7 |
تاریخ جهانآرای عباسی |
- |
1 |
- |
- |
- |
8 |
از شیخ صفی تا شاهصفی |
- |
1 |
- |
- |
- |
9 |
زبده التواریخ |
- |
3 |
- |
- |
- |
10 |
خلد برین |
- |
7 |
- |
- |
2 |
11 |
حبیب السیر |
1 |
- |
- |
- |
- |
12 |
وقایع السنین و الاعوام |
1 |
- |
- |
- |
- |
13 |
تذکرة شاه طهماسب |
- |
1 |
- |
- |
1 |
14 |
مجموع |
29 |
64 |
34 |
12 |
27 |
جدول شمارة 2. واژگان مذهبی بهکار رفته در وصف نیروهای گرجی (در حملات شاه طهماسب به گرجستان) و تعداد دفعات تکرار آنها
یکی از وجوه مهم تاریخنگاری صفوی ایجاد نوعی شبیهسازی میان شاهان صفوی و ائمة معصومین است که در جهت همان مشروعیتبخشی به اقدامات شاهان این سلسله بوده است. به طور کلی، شبیهسازی یکی از شگردهای مورخان برای تمجید از افراد مورد نظر خویش و تأیید اقدامات آنان است. البته این رویه در روایت حملات شاه طهماسب به گرجستان، جز در موارد معدودی، مشاهده نمیشود. مثلاً حسینیقمی نیروهای قزلباش را به غازیان حسینی تشبیه میکند.[39] اما مورخان صفوی میان اقدامات شاه طهماسب و اقدامات پیامبران و بهخصوص پیامبر اسلام (ص) تشابه برقرار میکنند. برخی به صورت غیرمستقیم حملة شاه طهماسب به کلیساها و غارت آنها و همچنین شکستن مجسمههای قدیسان آن کلیساها را با اقدام ابراهیم نبی در شکستن بتها مقایسه میکنند.[40] برخی دیگر در توصیف استحکامات و قلاع گرجیها، با پیوند زدن مسیحیان گرجستان به یهودیان خیبر، استحکامات گرجیها را به قلعة خیبر تشبیه مینمایند.[41] فضلیخوزانی کوبیدن قلاع گرجی توسط نیروهای صفوی را به باریدن سنگ بر سر اصحاب فیل تشبیه کرده است.[42] به هر روی، مورخان صفوی نتوانستهاند میان حملات شاه طهماسب به گرجستان و اقدامات بزرگان دینی و بهویژه ائمة معصومین شباهت چندانی بیابند. شاید علت این امر آن باشد که در تشیع نمونههای مشابه چندانی وجود ندارد و اساساً امامان شیعه در حیات خویش رویکرد تهاجمی و بهاصطلاح جهادی (آن نوع جهاد مد نظر مورخان مسلمان) نداشتهاند. حتی جنگهای صدر اسلام در زمان پیامبر (ص) نیز غالباً جنبة دفاعی داشتهاند و نمیتوان میان آنها و حملات صفویان به گرجستان (غیر از مواردی معدود که اشاره شد) شباهت چندانی پیدا نمود.
1-3. شاه طهماسب در نقش مدافع و مروج اسلام
یکی از ویژگیهای کسب مشروعیت در جامعة اسلامی، معرفی حاکمان بهعنوان مدافع و مروج اسلام است. مدافع اسلام به معنای آنکه حاکم مانع از دستدرازی و تجاوز غیرمسلمانان به سرزمینهای اسلامی شود. ترویج اسلام نیز در گذشته معمولاً به شیوة نظامی و لشکرکشی رخ میداد. منابع صفوی از شاه طهماسب بهعنوان شاهِ غازی یاد میکنند که از حمله به گرجستان به دنبال دو هدف بوده است: اول، دفاع از سرزمینهای اسلامی، بدین معنا که حملات او جنبة دفاعی دارد و در حقیقت وی پیشدستی کرده و مانع از حملات گرجیان غیرمسلمان به حدود اسلامی شده است. ترکمان در این باره مینویسد: «ولایت شیروان و شکی به گرجستان اقرب است. بعضی اوقات که ولات آنجا را استقلالی و اقتداری نبوده کفرة گرج لشکر به حواشی آن ملک کشیده و متعرض مسلمانان میشدند.»[43] ترکمان از این حملات گرجیان با عناوینی چون «دستدرازی به حواشی و دیار اسلام»[44] و «دستدرازی به حدود و ثغور اسلام»[45] یاد کرده است. به کار بردن چنین توصیفاتی میتواند در حکم صدور مجوزی برای حملات شاه طهماسب به گرجستان باشد. «لهذا تنبیه متمردان گرجی بر ذمت همت خسروانه لازم گردیده، کسب منویات غزا محرک آن مدعا گشت»[46] تا از طریق این حملات شر گرجیان را از «حامیان اسلام دور سازد.»[47] به علاوه، معرفی شاه طهماسب بهعنوان مدافع اسلام و در واقع متجاوز قلمداد نمودن گرجیان میتوانست توجیهگر حملات شاه طهماسب به آن دیار باشد. چنانکه به گفتة ترکمان لشکر شاه طهماسب به گرجستان و شهر تفلیس حمله نمود و «در آن ظلمتآباد کفربنیاد آتش نهب و قتل و غارت افروخت.»[48]
دوم، گسترش و ترویج دین اسلام، بدین معنا که مورخان صفوی شاه طهماسب را در ردیف حاکمان غازی در تاریخ اسلام قرار دادهاند که جنگهای آنها علیه مسیحیان بهمنظور ترویج اسلام و گسترش مرزهای مسلمانان بوده است. برخی پا را فراتر گذاشته و مدعی شدهاند که شاه طهماسب «بعد از فوت القاص میرزا با امرای نامدار و عساکر نصرتشعار قرار داده بود که منبعد با مسلمانان جنگ و نزاع ننماید» و اگر جنگی درگرفت با کفار چرکس و گرجی باشد.[49] مطابق تذکرة شاه طهماسب نیز شاه طهماسب تصمیم میگیرد در ماه مبارک رمضان بهجای رفتن به الکای مسلمانان به جانب گرجستان برود.[50] مورخان صفوی بارها روایت کردهاند که هدف از لشکرکشی به گرجستان تقویت دین اسلام است: «برای تقویت دین حضرت سید المرسلین و از کمال حمیت پادشاهانه به قصد تخریب دیار کفار گرج به دولت و سعادت علم عزیمت برافروخت.»[51] حسینیقمی ضمن به کار بردن تعبیر «لشکریان اسلام» برای نیروهای شاه طهماسب، حملات آنها را برای نصرت و تقویت دین اسلام میداند[52] و نیروهای صفوی را «مروجان مذهب خیر الانام علیه و آله افضل الصلوه و الاسلام»[53] میخواند.
مورخان صفوی بر این عقیدهاند که شاه طهماسب باعث تقویت دین اسلام در بلاد کفر شده است و بهواسطة حملات او عدة بسیاری اسلام آوردهاند. حسینیقمی مینویسد برخی از مناطقی که به دست شاه طهماسب در گرجستان فتح شدند تا آن زمان «مطلقاً آثار شعار دین خیر الانام به گوش ساکنان آن حصار» نرسیده بود.[54] براساس این ادعا شاه طهماسب اولین غازی مسلمانی بوده که توانسته است اسلام را در این ناحیه گسترش دهد. برافراشتن پرچم اسلام در گرجستان و خطبه خواندن به نام ائمة معصومین در تفلیس، از دیگر دستاوردهای شاه طهماسب در گرجستان بیان شده است.[55] البته مورخان صفوی از ذکر این حقیقت خودداری کردهاند که حملات شاه طهماسب به گرجستان تأثیری در تثبیت دین اسلام در آن ایالت نداشت و مردمان گرجی کماکان بر دین خویش باقی میماندند. این امر بهخوبی بیانگر آن است که هدف حملات شاه طهماسب بیش از آنکه تثبیت و ترویج اسلام در گرجستان باشد، کسب غنیمت بوده است.
شاه طهماسب برای پذیرش و گسترش اسلام در گرجستان، چنانکه مورخان صفوی هم اشاره کردهاند، از زور و خشونت استفاده میکرد. ظاهراً وی دستور عمومی صادر کرده بود که همة گرجیان باید اسلام بیاورند و هر کس را که از این امر سرپیچی کند به قتل برسانند.[56] طبیعتاً چنین روشی برای ترویج اسلام کارآمد نبود و افراد از روی اجبار و برای در امان ماندنِ جان و مال خویش اسلام میآوردند. بسیاری از گرجیان صرفاً به صورت ظاهری مسلمان میشدند. حتی برخی از افراد مشهوری که اسلام آوردند، بعدها از این امر رویگردان شدند. نکتة دیگر اینکه به نظر میرسد اکثر کسانی که در گرجستان اسلام آوردند از افراد مشهور و سران بودند. به گفتة حسینیقمی اکثر «سرداران آن دیار را میل به اسلام شده»[57] که از جملة این افراد میتوان به «داودبیگ ولد لواسان با جمعی از ناوران از گرجستان»[58] و «عیسیخان ولد لوندخان»[59] اشاره کرد. اسلام آوردن این افراد قطعاً ظاهری و به خاطر حفظ منافع بود. چنانکه برخی از آنها مانند عیسیخان بعداً از اسلام برگشتند و مسیحی شدند.[60] گرچه اقدامات شاه طهماسب در تغییر دین گرجیان در منابع بازتاب گستردهای داشت، عملاً در ترویج حقیقی دین اسلام در گرجستان و گسترش اسلام در این ناحیه کارایی و تأثیری نداشت. دیگر اینکه منابع صفوی کمتر سعی کردهاند شاه طهماسب را مدافع و یا مروج مذهب تشیع در گرجستان جلوه دهند و بیشتر تمرکز خویش را بر آن گذاشته که وی را مروج اسلام معرفی نمایند. این امر شاید برای آن بوده که از شاه طهماسب چهرهای فرامذهبی بسازند و او را یک قهرمان و غازی اسلامی و نه صرفاً شیعی نشان دهند.
مورخان صفوی به حملات شاه طهماسب به گرجستان صورتی حماسی بخشیده و برای این کار از ابزار شعر بهره گرفتهاند. آنها هم نسبت به نیروهای صفوی و هم نسبت به نیروهای گرجی رویکردی حماسی داشته و در واقع برای مهم جلوه دادن پیروزیهای صفویان، بهصورت مبالغهآمیز، برای دشمنان آنها نیز اشعاری سرودهاند. در اینجا ابتدا به برخی از اشعار آنان در وصف استحکامات دشمن میپردازیم. خوزانیاصفهانی در وصف قلعة تفلیس میسراید:
مـحیط فلــک خندة آن حصــار نه کس را برو دست جز کردگار[61]
وی همچنین دربارة استحکامات قلعة گوری میگوید:
چه کوهی که رویینتنی سختسر ز روز فروماندگی سخــتتر
درافــتد کــلاه از سر مـهر و مــاه کُند گر به بالاش گاهی نگاه
ز بـالا چــو نخجیـرش آیــد به آب خورد آب از چشمة آفتــاب
بـزش از فلــک ســبزة دلپــذیــر به بزغالهاش آسمان داده شیر
عــقابش کـند صـید مــرغ فلــک بود آشـیانش فــراز فـــلک
ســتاره بــر اطــراف پـیرامــنش درخشنده چون لاله در دامنش
در آن سنگلاخان ددان کرده جای وطن گاه گبران مردمربای[62]
دربارة قلعة وردزیا و کلیسای آن وصفی مشترک در احسن التواریخ و افضل التواریخ آمده است:
حـصاری که از غایـت محـکمی به عالـم نظـیرش نـدید آدمـی
نمایـد ز رفعـت به چـرخ بـرین به نوعی که گردون به اهل زمین
دو صد قـرن اگـر نصر طایر پرد مپـندار کـو ره بـه بـرجش بـرد
به سالی شدی مرغ از آن بر فراز به ماهی رسیدی سوی شیب باز[63]
در وصف قلعة آیدین نیز آمده است:
طیور وهم عمـری بـر پریـده به دیوار فصیلش نارسیده
ز برج او کمـند وهم کـوتـاه بود یک روزن از دیوار او ماه
به جـنب او فلک بی اعتباری سحاب از خاکریز او غباری
جهان در عرصة بومش خرابی فلک بر خندقش کمتر حبابی
در او کنجی گرفته ربع مسکون سر از یک برج او برکرده گردون[64]
در منابع صفوی اشعار زیادی در وصف قلاع مستحکم گرجی آمده است که بیان همة آنها سبب اطالة کلام میگردد.[65] یکی از ویژگیهای مهم حماسهسرایی «وصف» است. مورخان صفوی در اشعار خود به وصف قلاع و بزرگنمایی استحکامات قلاع گرجی توجهی ویژه دارند. هدف از اتخاذ چنین رویکردی میتواند ارزشمند جلوه دادن پیروزیهای شاه طهماسب و نیروهای تابع وی باشد. در ادامه به برخی از اشعاری که در وصف این پیروزیها سروده شده است اشاره میشود:
دویدند شیران به بارو دلیر شد آن قلعة سهمگین برج شیر[66]
و یا
گرفتند گردان سپرها به چنگ ز هـر سو گشادند درهای جنگ
مشبک حصار از خدنگ سپاه چـو از انجم این نیـلگون بـارگـاه
شدند اهل آن قلعه زار و ذلیل به سنگ تفک همچو اصحاب فیل[67]
موارد متعددی را میتوان یافت که مورخان صفوی پیروزیهای نیروهای صفوی را به زبان شعر روایت میکنند.[68] آنها در بیان شجاعت و حماسهسازیهای نیروهای شاه طهماسب از کلمات قصار حماسی نیز بهره میجویند، کلماتی چون «به ضرب دست دلاوری»[69]، «شیران عرین»[70]، «نهنگان دریای جلادت»[71]، «هژبران لشکر قاجار»[72]، «عساکر شیرشکار»[73]. مخاطب آنان در این عبارات معمولاً فرد مشخصی (مثلاً یکی از فرماندهان و یا سربازان) نیست و به طور کلی به همة نیروهای صفوی اشاره دارند. این حماسهسراییها اغلب با مبالغه همراه است. خوزانیاصفهانی در وصف تصرف قلعة تفلیس آورده «هرگز هیچ یک از پادشاهان به ضرب دست تا آن وقت نگرفته» بود.[74] روشن است که منظور او نه پادشاهان صفوی پیش از طهماسب بلکه حاکمان و پادشاهان مسلمان از ابتدای اسلام تا آن زمان است. البته که این ادعای خوزانیاصفهانی نادرست است و بعید به نظر میرسد که این اشتباه ناشی از ناآگاهی وی بوده باشد، زیرا قطعاً او به کتب تاریخی پیش از خویش دسترسی داشته است. احتمالاً علت چنین ادعایی اعتبار بخشیدن به کارهای شاه طهماسب در فتح تفلیس باشد.
در دوران صفویه ایدئولوژی دینی بر دیگر جنبهها غلبه داشت و رویکرد حکومت در همة ابعاد دینی و مذهبی بود. اما در همین دوره رویکرد ملیگرایانه نیز کموبیش مورد توجه بود و حتی شاهان صفوی بیمیل نبودند علاوه بر ائمة معصومین، میان خویش و شخصیت و نمادهای باستانی پیوند برقرار نمایند. نگاشتن چندین شاهنامه در این دوره و استفاده از اسامی باستانی مصداق این تمایل است. در روایت مورخان صفوی از حملات شاه طهماسب به گرجستان نیز کموبیش رویکرد ملیگرایانه وجود دارد و مورخان به نمادها و اسطورههای باستانی گوشة چشمی دارند. آنها بارها نیروهای صفوی را به رستم، پهلوان اسطورهای ایرانیان، تشبیه کردهاند.[75] استفاده از عناوین باستانی چون «خسرو فریدونفر»، «خسرو سپهر» و «شاه جمجاه»[76] نیز از نمونههای دیگر است. البته در این موارد هم از پیوند زدن ملیگرایی با مذهب غافل نبودهاند. چنانکه اسم رستم در کنار کلمة غازیان آمده است: «غازیان رستمتوان»[77]. اما، در مجموع، رویکرد ملیگرایی در قیاس با رویکرد مذهبی بسیار کمرنگ و ناچیز بوده است که این امر نیز، چنانکه گفته شد، میتواند ناشی از غلبه بیش از اندازة رویکرد مذهبی در حکومت صفویان، و بهویژه در دوران شاه طهماسب، باشد.
تفکر تقدیرگرایی در همة طبقات جامعة دورة صفویه رخنه کرده بود. شاردن میگوید مردم معتقدند
بر سر هر کس همان مىرود که پروردگار در ازل مقدر فرموده است. به سخن دیگر، به رضاى دل تسلیم تقدیرند، و برخلاف بیشتر اقوام هرگز در برابر ناملایمات سر به طغیان و شورش برنمىدارند، و اگر رنج و آسیبى بدانان برسد ناشاد و خستهدل نمىگردند، و با آرامش باطن مىگویند: «مکتوب است»، یعنى در لوح تقدیر و از ازل این بلا براى من بوده است.[78]
مورخان دورة صفویه نیز چون متأثر از افکار رایج در جامعه بودهاند، «میراثی عظیم از تفکرات تقدیرگرایانه را از مورخان بزرگ اسلام و ایران پیش از عصر خویش به ارث برده»[79] و از نگاه تقدیرگرایانه به حوادث غافل نبودهاند. چنین رویکردی را در روایت حملات شاه طهماسب به گرجستان نیز میبینیم که میتوان آن را از دو جهت بررسی کرد: اول، تقدیرگرایی بهمثابة توجیهی برای اتفاقات ناگوار و شکستها. برای مثال دربارة شکست نیروهای صفوی در تقابل میان لهراسب گرجی و شاهوردی سلطان، به سال ۹۶۳ق، روملو چنین نگاشته است: «لواسان را قائد تقدیر به صوب معرکه داروگیر در حرکت آورد و عنان توجه به صوب غازیان بیسر تاخت و دلاوران بعد از ظاهر ساختن مردی و مردانگی شکست یافتند.»[80] و دوم، تقدیرگرایی در پیروزیها، بدین معنا که مورخان موفقیتها را با نوعی تقدیرگرایی ناشی از تأییدات الهی میدانستند. به سبب آنکه حملات صفویان به گرجستان در دورة شاه طهماسب عمدتاً با موفقیت توأم بود، مورد دوم کارایی بیشتری داشت. مثلاً از نظر ترکمان و حسینی استرآبادی، مرگ لهراسب در معرکة جنگ با نیروهای صفوی ناشی از تقدیر الهی بوده است.[81] در خلد برین نیز از اسارت گرجیان به دست نیروهای شاه طهماسب، به اسارت در کمند تقدیر تعبیر شده است.[82] همچنین مورخان صفوی با نگاهی تقدیرگرایانه در برخی موارد توفیقات شاه طهماسب را در گرجستان ناشی از تأییدات و موافقت باریتعالی دانسته و صرفاً این عامل را عامل اصلی و اساسی ذکر کردهاند.[83]
مورد دیگری که آن را نیز در زمرة نگاه تقدیرگرایانة مورخان صفوی میتوان قرار داد، نسبت دادن پیروزیها به قدرتی ماورایی به نام اقبال شاهی است. اقبال شاهی مختص شاهان صفوی بود و از نظر مورخان صفوی بسیاری از موفقیتهای شاه و تابعان وی با تکیه بر این نیرو به دست آمده است. تحلیل علل موفقیتها در این چارچوب ریشه در نگاه تقدیرگرایانه دارد. کشته شدن لهراسب گرجی یکی از مهمترین حوادث مربوط به تحولات گرجستان در دورة شاه طهماسب است که مورخان صفوی آن را ناشی از اقبال شاهِ صفوی دانستهاند.[84] ترکمان با نگاهی تقدیرگرایانه این حادثه را روایت نموده است. روملو نیز از واژة اقبال شاهی استفاده نکرده، اما از تعبیر «دولت شاهی» بهره برده[85] که مترادف همان اقبال شاهی است.
نتیجهگیری
مورخان صفوی در بیان حملات شاه طهماسب به گرجستان رویکردهای مختلفی داشته، اما بیشتر به روایت مذهبی متکی بوده و این حملات را با نگاهی مذهبی روایت کردهاند. این امر میتواند حاصل سه عامل باشد: اول، ماهیت سلسلة صفوی که در آن ایدئولوژی مذهبی از جایگاه ویژهای برخوردار بود و همه چیز با معیار مذهب سنجیده میشد. در چنین فضایی طبیعتاً مورخان بیشتر تحت تأثیر این تفکر بودند و نگاه دینی و مذهبی بر دیگر خوانشها غلبه داشت. دوم، علاوه بر سلسلة صفویه، جامعة ایران نیز در آن دوره جامعهای دینی بود و رویکرد مذهبی تفکر و دیدگاه غالب بر همة امور جامعه بود. بنابراین، مورخان در روایت حوادث میبایست ذائقه و تفکر جامعه را در نظر میگرفتند. سوم، مواجهه با دشمن غیرمسلمان طبیعتاً مورخان را به سمت روایت دینی از این حملات سوق میداد. زمانی که از تقابل بین مسلمان و غیرمسلمان سخن به میان میآید، اولین چیزی که مورخان مسلمان بدان توجه مینمایند، نگرش جهادی است و این جنگها را غزا در راه اسلام محسوب میکنند. بنابراین، تحت تأثیر این سه عامل، در روایت حملات شاه طهماسب به گرجستان نگاه و خوانش مذهبی بر رویکرد تاریخنگاری صفوی غلبه دارد. مورخان در تبیین این نوع نگاه از عناصر و ابزار مختلفی استفاده کردهاند، از جمله به کار بردن آیاتی از قرآن کریم که با روایت حملات به گرجستان همخوانی داشته باشد. تعبیرات و تشبیهات نیز عنصر دیگری است که مورخان برای توصیف روایتی مذهبی از آن بهره گرفتهاند. به هر روی، تاریخنگاری صفوی در پی آن بود تا این حملات را همسو با اهداف اسلام و ترویج اسلام در بلاد کفر نشان دهد. هدف چنین روایتی تلطیف نمودن خشونت شاهِ صفوی در گرجستان نیز بود. خصوصاً آنکه مورخان در این امر از اندیشة تقدیرگرایی بهره بردهاند. تقدیرگرایی هم در روایت موفقیتها و هم در توصیف معدود ناکامیهای نیروهای صفوی در گرجستان کارایی داشت. مورخان صفوی گاه موفقیتها را به عواملی چون تأییدات الهی و اقبال شاهی نسبت میدهند و اندک ناکامیها را نیز ناشی از تقدیر الهی و یا موافقت نمودن رأی تقدیر با نیروهای گرجی میدانند و به این طریق آن شکست را توجیه میکنند. نگاه حماسی به این رخدادها نیز از موارد دیگری است که در روایت مورخان صفوی از حملات شاه طهماسب به گرجستان میتوان به آن اشاره نمود. در حماسهسراییهای مورخان صفوی دو خط سیر مورد توجه بود: اول، تمجید و ستایش از دشمن و بزرگ جلوه دادن استحکامات، نیروها و استعدادهای آن. مورخان صفوی برای نیل به این هدف از اشعار حماسی استفاده کرده و بهویژه در بیان ویژگیهای قلاع دشمن از «وصف» که یکی از ویژگیهای مهم اشعار حماسی است، بهره بردهاند. دوم، مبالغة بیش از اندازه در بیان دستاوردهای صفویان در گرجستان. به نظر میرسد رویکرد حماسی مورخان صفوی در روایت جنگهای صفوی ـ گرجی متأثر از رواج گستردة ادبیات نقّالی و شاهنامهای در این دوره بوده است. مورخان در رویکرد حماسی خود نیمنگاهی هرچند ضعیف به مباحث ملیگرایانه نیز داشتهاند. به طور کلی، در روایت حملات شاه طهماسب به گرجستان جنبة مذهبی بر دیگر جنبهها غلبه دارد.
[1]. صدرالدین ابوالحسن على بن ناصر بن على حسینى، زبده التواریخ، اخبار الامراء و الملوک السلجوقیه، ترجمة رمضانعلى روحالهى، مصحح محمد نورالدین (تهران: انتشارات ایل شاهسون بغدادى، 1380)، ص 69.
[2]. شرفالدین على یزدى، ظفرنامه، مصحح سید سعید میر محمد صادق و عبدالحسین نوایى، ج 1 (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى، 1387)، ص 564 و 797 و 1014 و 1018 و 1023 و 1024 و 1195 و 1201 و 1205.
[3]. ژان شاردن، سفرنامة شاردن، ترجمة اقبال یغمائی، ج 1 (تهران: توس، 1372)، ص 330-331.
[4]. قاضی احمد بن حسین حسینیقمی، خلاصه التواریخ، تصحیح احسان اشراقی، ج 1 (تهران: دانشگاه تهران، 1383)، ص 351؛ فضلی خوزانیاصفهانی، افضل التواریخ، به کوشش احسان اشراقی و قدرتالله پیشنماززاده، ج 3 (تهران: میراث مکتوب، 1398)، ص 319؛ حسنبیگ روملو، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی (تهران: بابک، 1357)، ص 256 و 454-455.
[5]. محمدمفید بن محمود مستوفی بافقی، مختصر مفید (جغرافیای ایرانزمین در عصر صفوی)، به کوشش ایرج افشار و محمدرضا ابوئی مهریزی (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1390)، ص 347.
[6]. روملو، ص 453؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 315؛ حسینیقمی، ج 1، ص 350.
[7]. روملو، ص 537؛ عبدالحسین حسینی خاتونآبادی، وقایع السنین و الاعوام، تصحیح محمدباقر بهبودی (تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1352)، ص 482.
[8]. اسکندربیگ ترکمان، تاریخ عالمآراى عباسى، مصحح ایرج افشار، ج 1 (تهران: امیرکبیر، 1382)، ص 85؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 231؛ حسینیقمی، ج 1، ص 294.
[9]. لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ [نه به این قرآن].
[10]. خورشاه قباد الحسینی، تاریخ ایلچی نظام شاه، تصحیح محمدرضا نصیری و کوئیچی هانهدا (تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379)، ص 158.
[11]. أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَه [آنان همان کافران بدکارند].
[12]. حسینیقمی، ج 1، ص 370.
[13]. همان، ج 1، ص 370؛ ترکمان، ج 1، ص 87؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 376.
[14]. اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم [آنها را در هر کجا یافتید به قتل رسانید].
[15]. قباد الحسینی، ص 159.
[16]. وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد [و جایشان در دوزخ است و چه بد جایگاهى است].
[17]. إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیراً [آرى، منافقان در فروترین درجات دوزخاند، و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت].
[18]. قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ [به کسانى که کفر ورزیدند بگو: «به زودى مغلوب خواهید شد و [سپس در روز رستاخیز] در دوزخ محشور مىشوید، و چه بد بسترى است].
[19]. روملو، ص 451 و 491؛ ترکمان، ج 1، ص 88؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 316؛ محمدیوسف واله قزوینى اصفهانى، خلد برین، تصحیح میرهاشم محدث (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372)، ص 387.
[20]. ترکمان، ج 1، ص 86.
[21]. روملو، ص 491؛ ترکمان، ج 1، ص 88؛ قزوینى اصفهانى، ص 373.
[22]. روملو، ص 488؛ ترکمان، ج 1، ص 87؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 376؛ حسینیقمی، ج 1، ص 370.
[23]. مدرس سعیدی، مصطفی جرفی، «یأجوج و مأجوج: تحولات شناختی مسلمانان دربارة زیستگاه آنان تا دورة مغول»، تاریخ و تمدن اسلامی، س 13، ش 25 (بهار و تابستان 1396)، ص 76.
[24]. روملو، ص 488؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 376.
[25]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 376.
[26]. همان، ج 3، ص 376؛ همچنین بنگرید به: ترکمان، ج 1، ص 87.
[27]. فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَهً مِنْ سِجِّیل [و آن شهر را زیر و زَبر کردیم و بر آنان سنگهایى از سنگ گل باراندیم].
[28]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 313.
[29]. روملو، ص 531؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 489.
[30]. روملو، ص 557؛ ترکمان، ج 1، ص 89؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 508.
[31]. رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین [پروردگارا، بر [دلهاى] ما شکیبایى فرو ریز، و گامهاى ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران پیروز فرماى].
[32]. روملو، ص 530؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 489؛ سید حسین بن مرتضی حسینی استرآبادی، از شیخ صفی تا شاه صفی، به کوشش احسان اشراقی (تهران: علمی، 1366)، ص 420.
[33]. روملو، ص 453؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 316.
[34]. إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبینا [ما تو را پیروزى بخشیدیم [چه] پیروزى درخشانى].
[35]. یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم [دست خدا بالاى دستهاى آنان است].
[36]. روملو، ص 570 و 490؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 524 و 377؛ حسینیقمی، ج 1، ص 371.
[37]. روملو، ص 570 .
[38]. شاه طهماسب، تذکرة شاه طهماسب، به اهتمام عبدالشکور (برلن: چاپخانة کاویانی و آفتاب،1343ق)، ص 70.
[39]. حسینیقمی، ج 1، ص 384.
[40]. حسینی استرآبادی، ص 76.
[41]. روملو، ص 453؛ ترکمان، ج 1، ص 88؛ حسینیقمی، ج 1، ص 351.
[42]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 317.
[43]. ترکمان، ج 1، ص 84.
[44]. همان، ص 84.
[45]. همان، ص 90.
[46]. همان، ص 84.
[47]. قزوینى اصفهانى، ص 355.
[48]. ترکمان، ج 1، ص 84.
[49]. قباد الحسینی، ص 177؛ همچنین بنگرید به: حسینیقمی، ج 1، ص 350.
[50]. شاه طهماسب، ص 69-70؛ همچنین بنگرید به: قباد الحسینی، ص 183-184.
[51]. روملو، ص 488.
[52]. حسینیقمی، ج 1، ص 294.
[53]. همان، ص 350.
[54]. همان، ص 371؛ همچنین بنگرید به: روملو، ص 490.
[55]. روملو، ص 456؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 232.
[56]. ترکمان، ج 1، ص 85؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 231؛ حسینیقمی، ج 1، ص 294؛ عالمآرای شاه طهماسب، به کوشش ایرج افشار (تهران: دنیای کتاب، 1370)، ص 134؛ محمدمحسن مستوفى، زبده التواریخ، تصحیح بهروز گودرزى (تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1375)، ص 76 .
[57]. حسینی قمی، ج 1، ص 352.
[58]. روملو، ص 536؛ حسینیقمی، ج 1، ص 434.
[59]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 477؛ حسینیقمی، ج 1، ص 409؛ بوداق منشیقزوینی، جواهر الاخبار، تصحیح محسن بهرامنژاد (تهران: میراث مکتوب، 1378)، ص 221.
[60]. روملو، ص 537؛ منشیقزوینی، ص 222.
[61]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 231.
[62]. همان، ص 232.
[63]. همان، ص 316؛ روملو، ص 454.
[64]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 387؛ روملو، ص490- 491.
[65]. برای اطلاع بیشتر بنگرید به: خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 523 و 377؛ روملو، ص 489-490؛ حسینی قمی، ج 1، ص 294.
[66]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 378؛ روملو، ص 491؛ حسینی قمی، ج 1، ص 371.
[67]. روملو، ص 455.
[68] . برای اطلاع بیشتر بنگرید به: روملو، ص 569 و 530- 531؛ خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 489 و 230؛ حسینی قمی، ج 1، ص 420-421.
[69]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 230.
[70]. حسینیقمی، ج 1، ص 421.
[71]. روملو، ص 530.
[72]. همان، ص 489.
[73]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 229.
[74]. همان، ص 230.
[75]. بنگرید به: خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 488 و 377؛ حسینی قمی، ج 1، ص 294 و 352 .
[76]. حسینیقمی، ج 1، ص 437 و 370 و 350.
[77]. همان، ص 294.
[78]. شاردن، ج 2، ص 761.
[79]. فاطمه سرخیل، «درآمدی بر روش و بینش تاریخی اسکندربیگ منشی ترکمان در عالمآرای عباسی»، تاریخاسلام، س 12، ش 46-45 (بهار و تابستان 1390)، ص 109.
[80]. روملو، ص 504.
[81]. حسینی استرآبادی، ص 81؛ ترکمان، ج 1، ص 88.
[82]. قزوینى اصفهانى، ص 356.
[83]. بنگرید به: روملو، ص 490؛ حسینیقمی، ج 1، ص 559 و 371.
[84]. خوزانیاصفهانی، ج 3، ص 424؛ حسینیقمی، ج 1، ص 384؛ ترکمان، ج 1، ص 88.
[85]. روملو، ، ص 504.